آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

متن

«و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین و لایزید الظالمین الاخسارا.» (اسراء: 82); و ما از قرآن چیزهایى را فرو مى‏فرستیم که شفا و رحمتى (الهى) براى اهل ایمان است و ستمگران را جز زیان نمى‏افزاید.
اى مسلمان تو اگر دارى بصر
در ضمیر خویش و در قرآن نگر
صد جهان تازه در آیات اوست
عصرها پیچیده در آنات اوست
بنده مؤمن ز آیات خداست
هر جهان اندر بر او چون قباست
چون کهن گردد جهانى بر برش
مى‏دهد قرآن جهان دیگرش (1)
رابطه فکر و قلب با فهم قرآن
خداوند استعداد فراگرفتن علوم را با وسایل لازم و با تنوع و به صورت‏هاى مختلف تا بى‏نهایت‏به انسان عنایت کرده است و در این راستا انسان‏هاى شایسته‏اى همچون انبیاء را نیز پیشگام در همه علوم وپیشه‏ها فرستاده است (2) و بشر در توسعه و تکمیل آن به تکاپو پرداخته و در کسب فهم‏ودست‏یابى‏به‏شناخت،که‏ضرورى‏ترین نیاز حیات اوست، با ابزار حس و تجربه; اندیشه و حتى روح و قلب پیش مى‏رود و براى درک واقعیت‏ها از دو روش کلى اکتسابى و الهامى بهره مى‏گیرد.
1- فهم اکتسابى
در این نوع فهم و درک، محدودیت در زمان و مکان، تغییر و حرکت تا سرحد فرسودگى، مشروط و مقید بودن واقعیات اطراف خویش به چیزهایى همچون احساسات، محیط اجتماعى، شرایط اقتصادى، مصالح فردى و گروهى، سبب مى‏شود که انسان تا سرحد نیازمندى در میدان معرفت و شناخت گام بردارد. (3)
سر تعالى و ارتقاء انسان در بعد بینش و آگاهى اکتسابى وابسته به قدرت تفکر و نتیجه‏گیرى، استدلال و رفع مجهولات از معلومات است که به همان اندازه باعث گسترش آگاهى‏هاى تازه و ابتکارات نو مى‏شود و این همان فکر است.
فکر براى انسان ارزش حیاتى دارد تا آن حد که دیگر توانایى‏هاى آدمى با کنترل فکر سیر کمال را طى مى‏کنند. (4) با آن‏که بهره همه مردم از فکر یکسان نیست و هیچ‏کس را نمى‏توان به جهت این‏که از مراتب عالى فکر برخوردار نیست مورد انتقاد و سرزنش قرار داد ولى هر صاحب فکرى که از همان مقدار بهره فکرى خویش استفاده نکند و آن را براى یافتن طریق حق به کار نگیرد، مسلما فکر خود را به تباهى و ضلالت مى‏کشاند. چنین انسانى به هر اندازه هم از فکر برخوردار باشد قابل سرزنش است و خداوند این‏گونه افراد را توبیخ کرده و آن‏ها را پست‏تر از چهارپایان و دیگر موجودات فاقد فکر و شعور معرفى مى‏کند: «ایشان جز به مانند چهارپایان نیستند حتى گمراه‏تر از آنان هستند (5) »
1-1- ویژگى‏هاى فهم قرآن از طریق فکر و اندیشه
فهم قرآن از طریق فکر داراى ویژگى‏هاى زیر است:
1- بسیارى از استدلال‏ها و تبیین‏هاى فکرى درباره آیات به دلیل پیوند با مباحث پیچیده فلسفى براى همگان مفید نیست.
2- مى‏توان از این راه در مصاف علمى با شبهات ملحدان سود جست و در مقام مناظره ضعف و سستى دلایل منکران را آشکار ساخت و به چالش متفکرانى که جز به استدلال‏هاى منطقى و فکرى محض گردن نمى‏نهند پاسخ گفت.
3- راه فکر وقتى مى‏تواند در تقویت ایمان دینى و فهم شایسته قرآن مؤثر باشد که در برابر حقیقت‏خاضع گردد. در این صورت است که با زدودن شک و تردید در سایه استدلال استوار نقش به سزایى در پیش‏گیرى از آسیب دیدن ایمان، به ویژه در ارتباط با فهم قرآن، ایفا مى‏کند.
4- با توجه به کارکرد ویژه راه فکر از یک سو، و با نظر به تمایل فطرى ذهن جست و جوگر انسان به بحث‏هاى عمیق فکرى و ذهنى از سوى دیگر، دانشمندان مسلمان، پژوهش‏هاى گسترده‏اى را در زمینه فهم و تفسیر قرآن با توضیحات عقلى و فکرى به انجام رسانده‏اند که بخشى از آن به پیدایش تفاسیر متعدد و شهیر انجامیده است.
کوتاه سخن آن‏که، راه فکر به ویژه براى آن کس که اشتیاق فهم دارد ولى از شهود باطنى در پرتو استکمال روحى و معنوى فاصله دارد، سودمند است. (6) و مسلما تلاش چنین انسان مشتاقى براى تصحیح و تکمیل مستمر فهم قرآن صرفا به کوششى براى دست‏یابى به منظومه معرفتى متقن و سزاوار اعتنا خلاصه نمى‏شود، بلکه آثار عملى و محسوس و گاه سرنوشت‏سازى در حیات او خواهد داشت. و از همین‏رو است که قرآن توجه ویژه‏اى به تفکر مبذول داشته و آموزه‏هاى بلندى در اوصاف متفکران شایسته عرضه نموده است.
2-1- کاربرد صحیح فکر از نظر قرآن و اهل بیت‏علیهم السلام
کاربرد فکر و اندیشه در قرآن و احادیث‏با عبرت گرفتن و بینش پیدا کردن ملازم گشته است و معمولا عبرت و بصیرت در پرتو وقایع تاریخى و پدیده‏هاى هستى حاصل مى‏شود، به عنوان نمونه در آیه 176 سوره اعراف آمده است: «... داستان‏ها و حکایت‏ها را بازگو کن شاید که اندیشه کنند (7) »و یا در آیه 191 سوره آل عمران مى‏خوانیم «آنان که خدا را ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد مى‏کنند و در آفرینش‏آسمان‏ها و زمین مى‏اندیشند...» (8) و به همین خاطر است که سرتاسر قرآن آکنده از داستان‏هاى تاریخى و پدیده‏هاى طبیعى و شگفت‏انگیز است تا فرد روى‏آورنده به قرآن با خواندن و اندیشیدن درآن‏هاعبرت‏گرفته وصاحب‏بصیرت گردد.
حضرت على‏علیه السلام مى‏فرماید: «شخص بینا تنها آن کسى است که چون سخن قرآن را بشنود، بیندیشد و چون نگاه کند بینش پیدا کند و از عبرت‏ها سود ببرد.» (9)
پس در مسیر تفکر، طریق فهم قرآن و آیات پربار آن شایسته‏ترین و پرسودترین راهى است که به کار گرفتن فکر و اندیشه در آن ضرورى است: «و ما سوى تو «ذکر» - یعنى قرآن - را نازل کردیم تا براى مردم هر آنچه را سویشان فرو فرستاده شده بیان کنى و شاید مردم بیندیشند.» (10) و یا در جایى دیگر مى‏فرماید «و این مثال‏ها را براى مردم مى‏زنیم تا شاید اندیشه کنند.» (11)
با مرورى به کاربرد واژه فکر در قرآن مى‏توان نتیجه گرفت که گویى زمانى فکر به کار مى‏افتد و نام اندیشه به خود مى‏گیرد که فقط در جهت تامل آیات الهى باشد زیرا واژه «فکر» در قرآن تنها به صورت «فعل‏» و آن هم یک مرتبه درباب تفعیل و شانزده مرتبه در باب تفعل به کار رفته است و در اکثر این کاربردها «تفکر» ملازم با آیات الهى آمده است. (12) به عبارت دیگر، رکن اساسى فکر ارتباط با فهم آیات الهى است و با تکیه به تفصیل آیات و تذکرات قرآنى و تبیین شرایع دینى و علمى است که معنا پیدا مى‏کند. سخن امام صادق‏علیه السلام در این‏جا گره گشاست:
«به راستى این قرآن مشعل هدایت و چراغ روشنگر تاریکى‏هاست. باشد که شخص تیزبین در آن دقت کند و چشم خویش را براى دریافت پرتوهاى نورانیش بگشاید. زیرا تفکر مایه حیات قلب روشن‏دل است، همان‏گونه که جوینده نور در تاریکى‏ها به دنبال تابش نور حرکت مى‏کند...» (13)
پس متفکر واقعى از دیدگاه قرآن کسى است که فکر را ابزار فهم قرآن و عبادت خدا قرار دهد و چنین حالتى از تفکر است که از عبادت سالیانه هم ارزشمندتر است و از امام صادق‏علیه السلام نقل است که فرمود: «اندیشه آیینه کارهاى نیکو و کفاره گناهان و روشنایى دل‏ها و گشایش براى مردم و اصلاح آخرت و معاد و اطلاع بر سر انجام کار و موجب افزایش دانش است.» (14)
2- فهم الهامى یا غیر اکتسابى و قلبى
در این نوع فهم، ادراکات انسان مى‏تواند تا بى‏نهایت پیش رود و از قید زمان و چهارچوب ماده فراتر رود و قله‏هاى بلند عشق و ایمان را فتح کند. و این حالت زمانى است که فطرت و عمل صالح همگام با عقل پیش رود و آدمى در این مسیر هرچه صحیح‏تر پیش مى‏رود، آگاهى‏هاى باطنى‏اش افزایش پیدا مى‏کند و منبع وحى را به شایستگى همراهى مى‏کند و ایمان به خدا و بندگى او را عالى‏ترین جلوه فهم و عقل مى‏یابد: قال الحسین‏علیه السلام «لا یکمل العقل الا باتباع الحق‏» (15) امام حسین‏علیه السلام مى‏فرماید: «خرد تنها با پیروى از حق به کمال مى‏رسد» و مسلم است که قرآن را نیز مى‏توان از این راه فهمید. اما چگونه و تا چه حد؟ این موضوعى است که در معرفت قلبى و ارتباط آن با وحى و عشق و ایمان باید روشن شود.
1-2- قلب و پیوند آن با وحى
مسلما در اصطلاح قرآن، قلب آن عضو گوشتى بدن نیست هر چند که جهت نشان دادن نقش حیاتى آن و تقریب به ذهن مى‏توان تشابهى به آن در نظر داشت:
قلب، آن حالت استعداد درک و شهود حقایق متعالى جداى از تصورات ذهنى است. قلب کانون تلاقى نور عقل و نور وحى است، (16) جایگاه رشد فکر و تحول درونى، (17) محیط کسب علم و توشه تقوى، (18) و خانه ایمان (19) است.
فهم قرآن براى کسى است که قلب دارد: «ان فى ذلک لذکرى لمن کان له قلب.» (ق: 37) «به راستى در آن ذکر و یادآورى براى کسى است که قلب دارد».
پیامبرصلى الله علیه وآله، آن پیام‏گیر کامل محتواى وحى، کسى است که این‏گونه قلبى دارد و از آن حقایق لبریز و سرشار مى‏شود. تنها زبان فکر و استدلال براى آشنایى با قرآن کافى نیست - بلکه مى‏تواند زیان رسان هم باشد - و زبان دل لازم‏تر است.
خدا، آن هستى مطلق، زبان دل را مى‏داند و با آن انسان را مخاطب قرار مى‏دهد و او را از اعماق هستى و با تمامى وجودش به حرکت مى‏آورد. در این حالت، فکر و مغز انسانى تحت تاثیر نیست‏بلکه سراسر وجودش تحت تاثیر قرار مى‏گیرد: «انما المؤمنون الذین اذا ذکرالله وجلت قلوبهم و اذاتلیت علیهم‏ایاته زادتهم ایمانا...»(انفال:2).
«منحصرا مؤمنان فقط آن کسانى هستند که چون یاد خدا شود، دلهاشان بترسد و چون آیه‏هاى وى برایشان بخوانند ایمانشان را بیافزاید و به پروردگار خویش توکل کنند، آن‏ها کسانى هستند که نماز بپا مى‏دارند و از آنچه روزى‏شان داده‏ایم انفاق کنند، آنان، هم آنان، به راستى مؤمنان واقعى هستند...»
این حالت و این احساس عظیم و عمیق انسان با هستى، حالت قلب و دل است. همان دلى که مى‏خواهد خود را با آیات الهى صیقل دهد و به حالت‏خضوع و خشوع درآید.
«الم یان للذین امنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله‏» (حدید: 16) «آیا وقت آن نرسیده است که ایمان‏آورندگان دل‏هایشان براى ذکر خدا به خشوع درآید.»
با قرآن و ذکر الهى است که فرد خود را مى‏شناسد و به وسعت و عمق‏پیچیدگى روح و قلب‏خویش واقف‏مى‏شود و به حساسیت و لطافت و آسیب‏پذیرى شدید روح خویش پى مى‏برد. و به میزان سلامتى روح و قلب از حقایق قرآن و ایمان برخوردار مى‏شود و با انس و مصاحبت‏با قرآن زمینه وسوسه‏هاى شیطانى از بین مى‏رود. (20)
تاکید قرآن بر این نوع از درک با آن همه شدت و حدت (که حدود 132 بار فهم قلبى یا موانع فهم قلبى در قرآن آمده) براى آن است که خداوند یک روح و معنویت عالى و بى‏نهایت‏براى انسان قائل است (21) و بر آدمى واجب است که با پیروى کامل و صادقانه و عاشقانه از احکام الهى - مثلا با انجام واجبات و مستحبات، دورى از محرمات و مکروهات و مجاهدت با نفس - این جو را پاک و سالم نگه دارد تا از قرآن بهره شایسته ببرد. به تعبیر دیگر، دل آدمى طورى ساخته شده است که با نیکى‏ها پیوند دارد و قرآن کتابى است که تمامى نیکى‏ها را بیان مى‏کند. و بهترین نیکى از آن کسى است که با قرآن در نیت و فکر و عمل صادقانه و قلبى ارتباط برقرار ساخته باشد: «و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین‏» (اسراء: 82) «و ما از قرآن آن چیزى را فرو مى‏فرستیم که شفا و رحمتى براى ایمان‏آورندگان است‏».
چه زیباست‏سخن امام صادق‏علیه السلام آن‏جا که مى‏فرماید: «من قرا القرآن و لم یخضع لله و لم یرق قلبه و لاینشى حزنا و وجلا فى سره فقد استهان بعظم شان الله تعالى و خسر خسرانا مبینا.» (22)
«کسى که قرآن را تلاوت کند و در برابر خدا خضوع نکند و دلش نرم نشود و در اندرون خویش اندوه و ترسى نیافریند، مقام بزرگ خداوند را سبک شمرده و دچار زیانى آشکار شده است.»
این کلام نورانى امام صادق‏علیه السلام در فهم قرآن از راه قلب بسیار مفید و راهگشاست.
2-2- قلب و پیوند آن با عشق
سخن گفتن از خدا و قرآن و فهم آن یک زمینه همدلى و هم‏زبانى و هم‏دردى را مى‏طلبد و این زمینه در یک فضاى آکنده از محبت و صمیمیت مى‏تواند وجود پیدا کند و متعالى‏ترین جلوه‏هاى قلبى هر انسان در همین اظهار عشق است و بس. بنابراین، مى‏توان گفت که با توجه به فطرت خدایى انسان، سر و کار قرآن پیوسته با این جلوه عشق الهى است; چرا که انسان وقتى بتواند آنچه را که به عشق و علاقه‏اش متعلق است‏براى خویشتن درست و واضح معنا کند آن وقت است که آن عشق و محبت‏سیرى متنوع و صعودى پیدا مى‏کند، اینجاست که قرآن هیچ وقت کهنه نمى‏شود; زیرا قرآن را که باز مى‏کنید و با توجه به قلب سلیم، و درک شفاء و نور و ایمان، و به دور از هرگونه ظلم، به آن روى مى‏آورید درمى‏یابید که زبان قرآن عبارت است از عشق، عشق و عشق; و چنان سخن مى‏گوید که گویى جز عاشق و معشوق در جهان هیچ چیز دیگر معنایى ندارد، و جز عشق مساله‏اى در جهان وجود ندارد.
محور قرآن را در فراق، وصال، قرب و بعد از معشوق، احتیاج و فقر عاشق، استغناء و ناز غمزه معشوق و نزاع با مدعیان دروغین عشق و... مى‏یابید و بس. (23)
قرآن پیام خداى معشوق و معبود انسان‏هاى عاشق است، باید به آن دل داد; زیرا مهم‏ترین ویژگى قلب و دل، عشق به خدا و دلدادگى به او است. کدامین عاشق است که پیام معشوق را بشنود و به آن دل ندهد. اگر پیام خدا را مى‏شنویم و گوش نمى‏دهیم (تا چه رسد به دل دادن و از قلب مایه گذاشتن) پیداست که از زبان قرآن یعنى زبان عشق محروم هستیم. و مسلما پیام معشوق را نخواهیم شناخت و نخواهیم فهمید: «و اذا قرء القرآن فاستمعوله و انصتوا لعلکم ترحمون‏» (اعراف: 204) «آن‏گاه که قرآن خوانده مى‏شود پس خوب گوش دهید و به آن دل دهید و آرام شوید باشد که مورد رحمت واقع شوید.»
مثالى را در این باره جهت تقریب به ذهن درباره فهم قرآن با عشق بدین صورت مى‏توان آورد که: «فرض کنید پسرى از مادرش به دور بوده پس از مدت‏ها دورى و از محل سربازیش، مثلا، براى مادر خویش که مى‏داند او را بسیار دوست دارد فقط یک نامه مى‏نویسد. وقتى این نامه به دست مادر مى‏رسد اگر مادر سواد داشته باشد، نامه را مى‏خواند، همواره تعبیر مى‏کند، کلمات و جملات و عبارت‏هاى آن را پیوسته زیر و رو کرده و براى خویش از سر عشق تعبیرات آن را زمزمه مى‏کند، مى‏گوید: این جمله‏اش این موضوع را مى‏گوید، از آن جمله منظورش فلان است و ارتباط این جمله با آن جمله چیست، و... و اما اگر بى‏سواد باشد به هر کس که مى‏رسد مى‏گوید آقا این نامه را براى من بخوانید و اگر نامه ادبى هم نوشته شده باشد از استعارات و تشبیهات و تعبیرات آن مى‏پرسد و آن قدر با این نامه مانوس مى‏شود که تمام آن را حفظ مى‏کند; چرا که
خودش را در آن نامه مى‏بیند و مى‏یابد. حتى جاى تعجب نیست که اگر بى‏سواد باشد تنها به خاطر درک محتواى نامه فرزندش راه باسواد شدن را نیز طى کند و...
حال کدامین ما (با پوزش از درگاه خدا) به اندازه عشق یک مادر به پیام فرزندش، به پیام خدا عشق مى‏ورزیم، آن را مى‏خوانیم، زمزمه مى‏کنیم، در تفسیر آیات و فهم آن‏ها و روشن شدن مطالب آن صادقانه و عاشقانه کار مى‏کنیم و به آن دل مى‏دهیم. اینجاست که پیامبرصلى الله علیه وآله مى‏فرماید: «الا من اشتاق الى الله فلیستمع کلام الله‏» (24) «بهوش باشید هر که شوق خدا را دارد و به خدا عشق مى‏ورزد پس باید به سخن خدا گوش فرا دهد.»
3-2- قلب، ایمان، فهم قرآن
با توجه به آنچه در رابطه با قلب و نقش آن در فهم قرآن گفته شد ذکر این نکته ضرورى است که قلب و ایمان نیز ارتباط تنگاتنگ با هم دارند و به صراحت‏بسیارى از آیات قرآنى جایگاه ایمان قلب است: «اولئک کتب الله فى قلوبهم الایمان.» (مجله: 22) «آنان کسانى هستند که خداوند ایمان را در دل‏هایشان بنوشت‏»
«ولکن الله حبب الیکم الایمان و زینه فى قلوبکم‏». (حجرات: 9) «ولیکن خداوند ایمان را برایتان دوست‏داشتنى قرار داده و در دلهایتان استوار کرد.» از یک سو، بر اساس آیه 82 سوره اسراء «ایمان‏» عامل مهم درک و فهم قرآن است، (25) و از سوى دیگر، این باور با ایمان قلبى به مبدا هستى و عشق به خدا و ایمان به پیامبرصلى الله علیه وآله معنا پیدا مى‏کند تا بتواند مهم‏ترین عامل درک صحیح قرآن شود و آدمى را با معانى بلند قرآن آشنا کند.
به عبارت دیگر، ایمان امانت‏بزرگ خداوند است و حمل این امانت، شایستگى مى‏خواهد، ایمان اکراه بردار نیست و در ایمان نمى‏شود تقلید کرد و همان‏گونه که ایمان آزادترین و با حرمت‏ترین انتخاب یک‏انسان است، هرگونه سخن وعمل که این انتخاب آزاد و حرمت آن را تباه کند، هر چند به نام دین و روى‏آورى به مردم باشد، قلب آدمى را تباه مى‏کند و او را از فهم قرآن دور مى‏کند.
تنها کسانى مى‏توانند قرآن را به نحو شایسته بفهمند که خدا و پیامبرصلى الله علیه وآله را بشناسند و به او ایمان آورند و در ظاهر و باطن به گونه‏اى باشند که در سینه‏هایشان نمونه کوچکى، هر چند در مقیاس کوچک‏تر از آنچه تمامى قلب پیامبر را فراگرفته، وجود پیدا کرده باشد.
امام صادق‏علیه السلام مى‏فرماید: «انما القرآن امثال لقوم یعلمون دون غیرهم و هم الذین یؤمنون به و یعرفونه فاما غیرهم فما اشد اشکاله علیهم و ابعده من مذاهب قلوبهم...» (بحارالانوار، ج 92، ص 10) «منحصرا قرآن نمونه‏هایى براى مردم داناست نه غیر آنان همان عالمانى که به آن ایمان مى‏آورند و آن را مى‏شناسند ولى براى دیگران چقدر مشکل است و چه‏اندازه ازدسترس عقل ودل‏هایشان‏به دور است!»
ایمان چنان سهل‏الوصول و ارزان نیست که به دست هر کسى بیفتد، امرى قلبى است که با تمامى زندگى آدمى سر و کار دارد و تمامى هویت‏یک انسان است. پس فهم حقایق قرآن نیز براى کسى امکان‏پذیر است که در پى تسلیم درونى و برونى به خدا و برگزیده خدا برآمده و تابع امر آن‏ها باشد. و اینجاست که امام صادق‏علیه السلام مى‏فرماید: «ما مردم را مؤمن نمى‏شماریم مگر آن‏که جمیع اوامر ما را متابعت نماید...» (26)
خلیفه خدا در زمین بودن یعنى مطیع خدا بودن، شنونده خوبى براى کلام خدا بودن، تسلیمى در اوج اختیار و در عین بیزارى از طاغوت همراه با شناخت‏خدا و عشق به او و فرمان‏بردارى از او. (27) چنین قلبى شایسته نور خداست و حق اوست که از این سفره الهى و تجلى خداوندى به زیباترین وجه بهره ببرد و پیوسته با عنصر اعتماد، (28) عشق، (29) و امید (30) به امنیت در بارگاه الهى زندگى مى‏کند (31) و در این حالت، فرد مؤمن چنان مجذوب سخن حق مى‏شود که حالت‏خدایى پیدا مى‏کند: «قال الله تعالى: لاتسعنى ارضى ولاسمائى ولکن یسعنى قلب عبدى المؤمن‏» (الغوالى، ج 4، ص 7) «نه زمینم گنجایشم را دارد و نه آسمانم، ولى قلب بنده مؤمنم گنجایش مرا دارد.»
بنابراین، آنچه که قرآن در تعلیماتش مد نظر دارد، پرورش انسان‏هایى است که هم از سلاح علم بهره‏مند هستند و هم از دلى آکنده از ایمان به محبوب خویش; و این دو را با بهترین شیوه و عالى‏ترین وجه در راه حق به کار مى‏گیرند; انسان‏هایى که نمونه‏هاى بارز آن خود پیامبرصلى الله علیه وآله و ائمه اطهارعلیهم السلام و یاران شایسته و راستین آن‏ها مى‏باشند. همان‏هایى که اهداف قرآن را پیوسته در دل و قلب خویش به یقین باور داشته و در عمل با پذیرش حقایق قرآنى همیشه قرین عبادتند; یعنى عاشقانه در پى سپاسگزارى از خدایى که شایسته عبادت است‏برمى‏آیند و هدف قرآن را برآورده مى‏سازند. (32) و تنها توصیه قرآن نیز همین است آنجا که مى‏فرماید: «یا ایها الناس قد جاءتکم موعظة من ربکم و شفاء لما فى الصدور و هدى و رحمة للمؤمنین‏» (یونس: 57) «اى مردم از جانب پروردگارتان سوى شما پندى رسیده با شفایى براى (آن مرض‏هایى که) در سینه‏هاست، کتابى که رحمت و هدایت‏براى مؤمنان است.»
پى‏نوشت‏ها:
1- از اشعار اقبال لاهورى
2- تقیید العلم، ابوبکر احمد بن على بن ثابت الخطیب بغدادى، به تحقیق یوسف العش، چاپ دوم، بیروت، 1974 م. ص 29
3- احیاء فکر دینى در اسلام، اقبال لاهورى، چاپ دوم، انتشارات جاویدان، 1363 ش، ص 47
4- فرهنگ آفتاب، عبدالمجید معادیخواه، چاپ اول، نشر ذره، 1370 ش، ج 8، ص 38، واژه فکر
5- فرقان: 44
6- به قول مولوى:
چشم اگر دارى تو کورانه میا
ور ندارى چشم دست‏آور عصا
آن عصاى حزم و استدلال را
چون ندارى دید، مى‏کن پیشوا
7- فاقصص القصص لعلهم یتفکرون
8- الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و على جنوبهم و یتفکرون فى خلق السموات و الارض
9- نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 153
10- وانزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون، نحل: 44
11- و تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون، حشر: 21
12- اعراف: 176، یونس: 24، رعد: 3، نحل: 11 و...
13- ان هذا القرآن فیه منارالهدى و مصابیح الدجى فلیجل جال بصره و یفتح للضیاء نظره فان التفکر حیاة القلب کما یمشى المستنیر فى الظلمات بالنور. (اصول کافى، ج 2، ص 446).
14- مصباح الشریعة، باب تفکر، امام على‏علیه السلام نیز تعبیراتى به مانند همین سخن را دارند.
15- الحیاة، عادل الادیب، مشهد، مجمع البحوث‏الاسلامیه، 1408ق، ج‏اول، ص‏62
16- 17- المفردات، راغب اصفهانى، واژه قلب، ص 272
18- 19- قاموس قرآن، على‏اکبر قریشى، واژه قلب، ج 6، ص 23
20- آشنایى‏باقرآن،محمودرجبى،چ‏اول، معاونت‏اموراساتید،1376ش، ص‏17
21- چون از روح خویش بر وى دمیده است: اولئک کتب الله فى قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه، مجادله: 22
22- مصباح الشریعه، منسوب به امام جعفر صادق‏علیه السلام، شرح عبدالرزاق گیلانى، چاپ سوم، نشر صدوق، 1366 ش، باب 14، ص 87
23- عشق در این دیدگاه یعنى بى‏تابى انسان در اتصال و ارتباط نیازمندانه و آگاهانه و مستمر با معشوق یعنى خدا.
«طفیل هستى عشق‏اند آدمى و پرى
ارادتى بنما تا سعادتى ببرى.»
24- کنزالعمال فى سنن الاقوال و الافعال، علاءالدین متقى هندى، به تصحیح صفوه السقا، چاپ پنجم، بیروت، خ 2541
25- «و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین...»
26- کافى، ج 2، ص 78
27- محتواى آیة‏الکرسى
28- و من یتوکل على الله فهو حسبه، طلاق: 3
29- یحبهم و یحبونه، مائده: 54
30- لاتیاسوا من رحمة الله، یوسف: 87
31- فى مقعد صدق عند ملیک مقتدر، قمر: 55
32- نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 193، على‏علیه السلام در توصیف متقین مى‏فرماید:... تالین لاجزاء القرآن یرتلونها ترتیلا... مؤمنان پرهیزگار همان کسانى هستند که در شب همواره بر پا ایستاده‏اند، قرآن را شمرده و با تدبر تلاوت مى‏کنند، با آن جان خویش را محزون ساخته و داروى درد خود را از آن مى‏گیرند هر گاه به آیه‏اى برسند که در آن تشویق باشد با علاقه فراوان به آن روى مى‏آورند و جانشان با شوق بسیار در آن خیره مى‏شود و آن را همواره نصب العین خود قرار مى‏دهند و هر گاه به آیه‏اى برخورد کنند که در آن ترساندن و بیمى باشد گوش‏هاى دل خویش را براى شنیدن آن باز مى‏کنند و صداى ناله و به هم خوردن زبانه‏هاى آتش با آن وضع مهیبش در درون گوش‏شان طنین‏انداز است آن‏ها در پیشگاه خدا به رکوع مى‏روند و پیشانى و دست و پاى خویش را بر خاک مى‏سایند و از خداوند آزادى خود را از آتش جهنم درخواست مى‏کنند... .

تبلیغات