هرمنوتیک و تأثیر انتظارات بر فهم قرآن
آرشیو
چکیده
متن
گسترش ارتباط علمى بین فرهنگهاى مختلف به ویژه اسلام و غرب و ترجمه متون غربى به زبان فارسى و ورود برخى مباحثبه محافل علمى کشور ما، چالشهایى را موجب شده که فهم قرآن کریم را نیز بى نصیب نگذاشته است. یکى از این مباحث، «تاثیر انتظارات بر فهم متون دینى» است; از جمله مباحث مربوط به علم «هرمنوتیک» که در کشور ما، به صورت ترجمه یا تحلیلهاى یک سویه چنین وانمود مىشود که گویى تمام دانشمندان هرمنوتیک با نظر مطرح کنندگان آن اتفاق دارند (1) و بدون توجه به تفاوتهاى موجود بین دو فرهنگ اسلام و مسیحیت و ویژگىهاى قرآن کریم و متون مقدس مسیحى، به ویژه اناجیل اربعه، سعى مىشود همان مباحث و نتایج آن بر فهم قرآن کریم نیز تطبیق داده و بر تاثیر تام انتظارات در فهم قرآن کریم پافشارى شود.
براى روشن شدن خاستگاه علم «هرمنوتیک جدید» و نظریه تاثیر تام در فهم متون دینى و فقدان همه شرایط آن در فهم قرآن کریم، ضرورى است پیش از پرداختن به تاثیر انتظارات بر فهم قرآن، از «هرمنوتیک» و ویژگىهاى متفاوت متون مقدس مسیحى و اسلامى و برخى دیدگاههاى متهافت در میان علماى هرمنوتیک در غرب - هر چند به اختصار - سخن به میان آید. این کار نقد نظریه «تاثیر تام انتظارات بر فهم قرآن کریم» را سهولتخواهد بخشید:
هرمنوتیک
الف - مفهوم هرمنوتیک
ریشههاى کلمه Hermeneutics در فعل یونانى هرمینوئین، (hermeneuin) نهفته است که عموما به «تاویل کردن» ترجمه مىشود. صورت اسمى آن، هرمینیا، (hermeneia) ،نیز به معناى «تاویل» مىباشد. از این دو کلمه، صورتهاى متعددى در آثار به جاى مانده از قدیم، از جمله در آثار افلاطون دیده مىشود. این دو کلمه به نام «خداى تیزپا» باز مىگردد که واسطه بین خدایان و مردم و خالق سخن و تفسیر کننده خواستههاى خدایان یونان باستان براى مردم بوده و ظاهرا این کلمات از نام او یا نام او از این کلمات گرفته شده است. کلمه هرمینویین به معناى گفتن و توضیح دادن نیز آمده است. (2) واژه «هرمنوتیک» احتمالا نخستین ظهور ثبتشدهاش در عنوان کتابى است از ى. ک. دانهایر، در سال 1654 م (هرمنوتیک قدسى با روش تاویل متون مقدس). (3)
ولى رواج این واژه، پس از قرن هفدهم شروع شده (4) و نقطه آغاز هرمنوتیک معاصر توسط یوهانس رامیاخ (1693 - 1735 م) بوده که در سال 1723 م. کتابى با عنوان نهادهاى هرمنوتیک قدسى (5) نوشته است. پس از او یونان مارتین کلادنیوس (1780 - 1759 م) کتابى به نام درامدى بر تفسیر صحیح نوشت و هرمنوتیک کلاسیک را پایهگذارى کرد و اصل آن را «نیت مؤلف» نامید. مىتوان شلایر ماخر (1767 - 1834 م)، متاله مسیحى، را نیز بنیانگذار هرمنوتیک معاصر دانست. او سعى داشت روش واحدى براى تفسیر ارائه دهد. (6) اما کسانى که پس از او آمدهاند تاثیر زیادى از او نپذیرفتهاند.
دو برداشت مخالف از هرمنوتیک
در یک نظر، مىتوان نحلههاى هرمنوتیک را به دو دسته که برداشتهاى مخالفى از هرمنوتیک دارند تقسیم کرد: دسته اول عینىگرایان هستند که معتقدند مىتوان با حذف پیشداورىها به فهم درست متن رسید. دسته دوم تاریخگرایان هستند که اعتقاد دارند انسان اسیر شرایط، پیشفرضها و انتظارات است و نمىتوان فهم صحیحى از متن داشت. از این دو نحله، دیدگاههاى عینىگرایان، که مشهورترین آنها آقاى ا. د. هیرش است; بیشترین شباهت را با نظرات اندیشمندان مسلمان در باب تفسیر قرآن دارد. وى معتقد است وجود معنایى ثابت و تغییرناپذیر یک اصل است; معنایى که باید به منزله هدف و غایت هر تفسیرى پیشفرض گرفته شود تا بتوان بر اساس آن باور کرد. براى گریز از شکاکیت نیز باید پایه و مبناى معین وجود داشته باشد. عینیت هم ناممکن است، مگر آن که معنا، خود تغییرناپذیر باشد. وى منشا شکاکیت در مورد امکان دستیابى به فهمى درست و معتبر از یک متن را فلسفههاى هرمنوتیکى هایدگر و گادامر مىداند که از تاریخگرایان هستند. (7) اگر هویتیک معنا (با تغییر تئورىهاى علمى) قابل تغییر باشد و به واقع هم تغییر کند، آنگاه هیچ ملاک و معیارى وجود نخواهد داشت که بر اساس آن بتوانیم قضاوت کنیم که آیا با همان معناى واقعى در هیاتى مبدل روبهرو هستیم یا با نوعى معناى جعلى که صرفا ظاهر معناى مورد نظر ما را دارد. هرگاه بپذیریم که مشخصات یک معنا، قابل تغییر است، دیگر راهى براى یافتن معناى حقیقى از انبوه معانى ادعا شده وجود نخواهد داشت. براى مفسر، فقدان یک اصل هنجارى ثابت معادل نامعین بودن معناست. (8)
تفاسیر گوناگون از هرمنوتیک
به طور خلاصه، مىتوان گفت: هرمنوتیک در طى رشد و بالندگى و تحول خود، معانى و تفاسیر گوناگونى پیدا کرده استبه شرح ذیل:
1. در قرون وسطا، این واژه به معناى تفسیر و تاویل کتب مقدس بوده است.
2. مسیحیان پیش از قرن نوزدهم این اصطلاح را در روش فهم متون مقدس به کار مىبردند.
3. شلایر ماخر آن را در علم فهم زبان و قواعد عام تفسیر و نقد متون تعریف مىکرد.
4. ویلهلم دیلتاى روششناسى علوم انسانى و تمییز روش تبیین علوم طبیعى را در این دانش پى ریزى کرد.
5. فلسفه هرمنوتیک و تحلیل واقعیت فهم به عنوان یک پدیده فلسفى، بدون توجه به تفکیک تاویل و تفسیر صحیح از ناصحیح از عصر هوسرل و هایدگر، به ویژه توسط گادامر، مطرح شد. (9)
ب - زمینه پیدایش هرمنوتیک جدید
از نظر تاریخى، پیدایش هرمنوتیک جدید، که تمایز قابل توجهى با هرمنوتیک قدیم دارد، دقیقا آمیخته با سنت دینى پروتستانتیزم آزاد اندیش است. به گفته دیلتاى، پیدایش هرمنوتیک جدید بیشتر محصول مناقشاتى بوده که پس از عصر نوزایى درباره تفسیر کتاب مقدس میان پرتستانها و کاتولیکها پدید آمده است. (10) هرمنوتیک را باید در کوششهایى جستوجو کرد که براى حل مسائل دینى و تعارضات مربوط به تفسیر متون مسیحیت صورت مىگرفت; کوششهایى که به دلیل برخى خصوصیات فرهنگى و ویژگىهاى کتاب مقدس به وجود آمده بود. از جمله این عوامل، مىتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
1- اصول سطحى و ابهام لفظى
مشکل عمده مسیحیت این است که اصول اولیهاش سطحى است; یعنى قواى ادراکى انسان از تصور و تصدیق آن ناتوان مىباشد. در مسیحیت، مسائلى مانند «تثلیث» و «پسر خدا» هرگز براى بشر قابل فهم نبوده و در نتیجه، زبان اینگونه متون غیرعادى و مبهم است; مثلا، در تعبیر «پسر خدا»، معناى پسر خدا بودن مبهم است.
اربابان کلیسا در پاسخ به اینکه چرا این معارف قابل درک و فهم نیست، مساله قداست آن را مطرح مىساخته، از چون و چرا درباب آن جلوگیرى کرده و تنها به تسلیم و پذیرش محض تکیه کردهاند. آنها به کسى اجازه تحلیل و تفسیر محتواى کتاب مقدس را نمىدادند. از اینرو، متکلمان و انجیلشناسان مسیحى مانند رودلف بولتمان تمام کوشش خود را در جهتبه کارگیرى هرمنوتیک براى تفسیر کتاب مقدس و اسطوره زدایى از پیام آن صرف کردند. هدف آنان کشف، تفسیر و تاویل معانى و حقیقت روحانى کتاب مقدس (عهدین) بود، بهگونهاى که هر نسل بتواند کتاب مقدس، به ویژه انجیل را خطاب به خود بداند.
2- گزارشى بودن متون دینى مسیحیت
متون مقدس مسیحیت گزارش اشخاص مختلف از جریان نبوت و رسالت انبیاعلیهم السلام است. گرچه تمام مؤلفان عهد عتیق ناشناختهاند، اما گزارشگران عهد جدید مشخص مىباشند و هر کدام از اناجیل را شخص معینى سالها پس از حضرت مسیح نوشته است. (11)
شلایر ماخر مىگوید: «ارزش کتاب مقدس این است که سابقه احوال و تجارب دینى اسرائیل، مسیح و سر گذشت مؤمنان صدر اول را باز مىگوید». (12)
3- تضاد کتاب مقدس با علوم جدید
کلیسا به مرور زمان، بخشى از طبیعیات و هیئت را با معارف خود آمیخته و مسائلى از فیزیک، هیئت، جغرافیا و جانورشناسى را جزء مجموعه تعالیم دینى قرار داده بود. (13) و از آنجا که در حوزه دیانتى، مقبولات به صورت مجموعهاى غیر قابل تفکیک مورد تقدیس قرار مىگرفت، هرگونه کشف علمى جدید، که بر خلاف یکى از مقبولات آن دین بود، مورد انکار واقع مىشد، اندیشمندان و مخترعان محاکمه و بازداشت مىشدند. و علاوه بر این، در خود عهدین، تعداد قابل ملاحظهاى تضاد و دورى از حقیقت مىتوان یافت. (14)
4- محدودیت قلمرو مسیحیت
دیانت مسیحى شامل دستورات متعددى در مسائل دینى و دنیوى نبوده و شریعتى بسیار محدود است. بنابراین، وضع قوانین و تغییر شریعت ممکن مىباشد. در نتیجه، بخش مهمىاز احکام مسیحى منشا زمینى دارد. گویا این کار اندکى پیش از ظهور اسلام یا همزمان با آن رواج داشته که قرآن مىفرماید: «فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عندالله...» (بقره: 79); پس واى بر کسانى که کتاب تحریف شدهاى با دستان خود مىنویسند، سپس مىگویند: این از جانب خداست.
به دلیل وجود عوامل مذکور و برخى عوامل دیگر، متفکران مسیحى با اهدافى نظریه جدید تفسیر متون (هرمنوتیک) را مطرح کردهاند که عمده آن اهداف عبارت است از:
الف. حل مشکل غیر عقلانى بودن اصول مسیحیت
ب. حل مشکل مخالفت کتاب مقدس با علوم جدید: به عنوان نمونه، گالیله کاتولیک معتقد بود با ارائه تفسیرى خاص از متون دینى، تعارض بین یافتههاى علمى خود و کتاب مقدس را حل کرده است. او با اذعان به حرمت و اهمیت کتاب مقدس، اعتقاد داشت این کتاب نه از حقایق علمى، بلکه از معارف معنوى که به کار رستگارى انسان مىآید - حقایقى که برتر از عقل و استدلال است و به مدد مشاهده کشف نمىشود - سخن مىگوید. او در یکى از نوشتههاى خود مىنویسد: «به نظر من، در بحث از مسائل فیزیکى، ما باید بناى کارمان را نه به اعتبار نصوص مقدسه، بلکه به تجارب حسى و براهین ضرورى بگذاریم; زیرا، هم آیات کتاب مقدس و هم طبیعت هر دو کلمه اللهاند... به این جهت، حق این است که هیچ پدیده طبیعى، که تجربه حسى پیش چشممان مىنهد، نباید با تشبثبه نصوص آیات کریمه، که اگر صدر و ذیلش سنجیده شود چه بسا منطوقا یا مفهوما ناظر به معانى دیگرى باشد، آنها را در معرض چون و چرا آوریم تا چه رسد که تخطئه کنیم; زیرا آیات کتاب مقدس آن قدرها مقید و مشروط به شرایط قطعىاى که به همه آثار و حرکات و سکنات طبیعى حکم مىراند، نیستند.» (15)
ج. تغییر و اصلاح احکام غیر قابل قبول مسیحیت: مسیحیان از طریق جریان روشنفکرى، با اتخاذ روشهاى تجربى به پیشرفتهایى دستیافتند که غرور آن موجب شد به سادگى عقاید سنتى و موروثى را تحمل نکنند و دستبه تغییرات احکام دینى بزنند و دین را به موضوعى درونى و عرفانى معنا کنند که با رفتارهاى مختلف سازگار است. «در نظر شلایر ماخر، که یکى از بنیانگذاران هرمنوتیک جدید است، مبناى دین نه تعالیم وحیانى است; چنان که در سنت عقلگرایى مطرح است - و نه عقل معرفتآموز; چنان که در الهیات طبیعى مطرح است...، بلکه در انتباه دینى است که با همه آنها فرق دارد.»
براى رسیدن به این اهداف، چارهاى جز طرح نظریه جدید تفسیرى و مباحث هرمنوتیکى نبود; چون طرحهاى مختلف، حتى طرح جدایى حوزه علم و سیاست از دین، ناکام مانده بود. به هر حال، متون مقدس مسیحى خواه ناخواه خود را به تیشه برنده روشنفکران تسلیم کرد تا بتوانند آن را به شکلى دلخواه در آورند و از آنجا که نمىتوانستند لفظ را تغییر دهند، باید هرچه خواستند در حوزه معنا به اجرا در آورند. بر این اساس، هرمنوتیک، که معنا را تابعى از متغیر ذهنى و فرهنگى و انتظارات نویسنده و خواننده مىداند، پدید آمد. (16) هدف اصلى هرمنوتیک به نظر دیلتاى، درک کاملترى از مؤلف اعلام گردید، آنسان که او خود را چنین درک نکرده است. (17) بدینسان، کار به جایى رسید که اسپینوزا متون مسیحى و یهودى را از حوزه حقیقتخارج دانست و گفت: شدت عاطفه و قدرت تخیل پیامبرانعلیهم السلام موجب شده است اظهارات آنان به کشف حقیقت منجر شود، نه ابلاغ فرمان لازم الاجراى معتبر. (18) به زعم او، وقتى پیامبرى مىگفت: «از طرف خدا سخن مىگویم» در واقع، از خودش سخن مىگفت و چهره واقعى خود را آشکار مىکرد. از اینرو چهره خدا نزد هر پیامبرى رنگى به خود گرفته (19) و اوصاف انسان مبناى اوصاف خدا گردیده است.
ج - هرمنوتیک متون دینى اسلام و شرایط آن
در زمینه موضوع هرمنوتیک در جهان اسلام، مسائل گوناگونى قابل طرح و بررسى است. اما فقط مساله فقدان ریشههاى تفسیر هرمنوتیکى در فرهنگ و متون اسلام که پاسخى استبه این سؤال که «آیا تمام شرایط و فضاى تفسیر هرمنوتیکى شکل گرفته در جامعه و متون اسلامى وجود دارد یا خیر» مورد بحث قرار مىگیرد:
1- فقدان شرایط تفسیر هرمنوتیکى جدید در منابع دینى اسلام
پر واضح است که هر جامعه فکرى و متن مقدسى شرایط خاص خود را دارد که نمىتوان آنها را به جوامع فرهنگى و متن دیگرى سرایت داد. لازم است هنگام قضاوت درباره هر جامعه و تفسیر متن، شرایط آنها را مد نظر قرار داد. بررسىها نشان مىدهد که شرایط فرهنگى اسلام و متون اسلامى بر خلاف مسیحیت و متون مقدس مسیحى، به گونهاى است که چنان تفسیر هرمنوتیکى را نمىپذیرد. این شرایط عبارت است از: (20)
الف. عقلایى بودن اصول و مسائل دین اسلام: غالب اصول و مسائل دین اسلام مانند وجود خدا، توحید و نبوت، عقلى است و گرچه برخى مسائل ممکن استبه طور مستقل با عقل قابل درک نباشد، ولى قابل تبیین عقلایى بوده و یا دستکم عقل پسند است. حتى بعضى از اندیشمندان غربى، کهبه مقایسهاسلام و مسیحیت پرداختهاند، به این مطلب اشاره دارند که در قرآن کریم، مسائلى مخالف با یافتههاى قطعى علم وجود ندارد; (21) اگر هم باشد، این تعارض ظاهرى بوده و قابل رفع است. دستکم، مىتوان گفت: «هیچ نصى در قرآن نیست که با یک قانون علمى ثابتشده قطعى، در تعارض غیر قابل رفع باشد.» (22)
ب. وجود قرآن و سنتبه عنوان منابع اصول و فروع معارف دینى: قرآن قطعا عین وحى مىباشد و چیزى بدان اضافه یا از آن چیزى کم نشده است. پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله بدون اینکه تصرفى داشته باشد، آن را ابلاغ نموده و به همان صورت ضبط شده است. (23) سنت نیز - به عقیده شیعه - مستند به گفتار و کردار و تاییدات پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله و ائمه اهل بیتعلیهم السلام است که به وسیله صحابه و یاران ائمه اهل بیتعلیهم السلام ضبط و ثبتشده و از طریق مباحث رجالى روایات موجود در کتب روایى، مورد بررسى قرار مىگیرد.
پس متون دین اسلام اولا، گزارشى نیست. ثانیا، به طور دقیق، ضبط و ثبتشده است. ولى متون مسیحى گزارشى و غیر دقیق مىباشد. (24)
ج. جامعیت متون دینى اسلام: یکى دیگر از برترىهاى منابع اسلام نسبتبه متون مسیحیت، جامعیت آن است; و به نیازهاى بشرى بیشترى پرداخته است. با توجه به اینکه اسلام آخرین دین الهى است، آنچه لازم بوده، از سوى خداوند براى مردم فرستاده شود، در متون این دین آمده است.
طبق آنچه بیان شد، مىتوان گفت: به دلیل مشکلاتى که در جامعه مسیحى موجود بوده و شرایطى که متون مقدس آنها، به ویژه انجیلهاى چهارگانه، داشته و نیز برداشتبشرى بودن آن - که براى دیگران حجت نیست - کارى که اندیشمندان غربى کردهاند تا حدى موجه بوده است، ولى نمىتوان همین نسخه را براى فرهنگ اسلامى و متون دینى اسلام پیچید; چرا که شرایطى متفاوت با شرایط متون مقدس غربى دارد.
بنابراین، با توجه به فقدان دستکم برخى از شرایط و ویژگىهاى مسیحیت و عهد جدید در مورد فرهنگ اسلامى و قرآن کریم، جا دارد از صحتیا عدم صحت تطبیق شرایط تفسیر متون دیگر گفته بر متون دینى اسلام بحثشود.
2- هرمنوتیک در ایران
طى سالهاى اخیر در کشورمان، آثارى درباره هرمنوتیک به رشته تحریر در آمده که بیشتر تحت تاثیر برخى از مکاتب هرمنوتیکى غربى و ترجمهاى از آنهاست. از جمله این آثار، کتاب قبض و بسط تئوریک شریعت (25) نوشته عبدالکریم سروش و هرمنوتیک کتاب و سنت نگاشته محمد مجتهد شبسترى است. این دو اثر گرچه گامى در طرح مباحث جدید فهم متون و بیان قوانین و قواعد هرمنوتیک به حساب مىآید، ولى در ارائه شیوه فهم قابل تطبیق بر متون اسلامى چندان موفق نیستند.
این دو کتاب از یک فرایند فهم دفاع مىکند که بیشتر به دو نکته توجه دارد: یکى تاثیر پیشدانستهها و پیشفهمها و دیگرى تاثیر تام انتظارات و پیشفرضها در فهم متون. از این دو نکته، دومى به بحث این نوشتار مرتبط است. مهمترین مباحث هرمنوتیکى در کتاب قبض و بسط تئوریک شریعت عبارت است از:
1. سازگارى معارف دینى با معارف غیر دینى;
2. صامتبودن متون دینى;
3. تاثیر پیشفهمها در فهم متون دینى;
4. تاثیر انتظارات و پیشفرضها در فهم متون دینى;
5. تاثیر تغییر تئورىهاى علمى در فهم مفردات قرآن;
6. تاثیر آگاهى از متکلم در فهم سخن وى;
7. در گرو پرسش بودن فهم متون دینى.
مباحث هرمنوتیکى که در کتاب هرمنوتیک کتاب و سنت آمده عبارت است از:
1. پیشفهمها و پیشدانستههاى مفسر (دور هرمنوتیکى);
2. علایق و انتظارات هدایتکننده مفسر;
3. پرسشهاى مفسر از تاریخ;
4. تشخیص مرکز معناى متن و تفسیر متن بر محور آن مرکز;
5. ترجمه متن در افق تاریخى مفسر. (26)
پس از طرح نظریه تفسیرى جدید، از سوى دو نویسنده مزبور، آثار متعددى (مقاله یا کتاب) (27) در دفاع و یا نقد آن به نگارش درآمده که در میان آنها برخى علمى و مفید است. به نظر مىرسد علاوه بر اشکالات محتوایى که در مورد این دو کتاب مطرح شده، اشکال دیگر آنها ارائه ندادنسند و ماخذ است، حال آنکه نظرات هرمنوتیکى آن دو بر گرفته از شلایر ماخر، دیلتاى و گادامر مىباشد که بدون مستند کردن خود به آن شخصیتها، ترجمه نظرات آنها در این کتب آمده است. (28)
انتظارات و فهم قرآن کریم
و «تبیان» (30) معرفى مىکند که حکایت از غیر مبهم بودن آن در محتوا و آشکار و روشن بودن آن در افاده مراد و معنا مىباشد و خداوند از تمامى کلمات قرآن معناى خاصى اراده کرده است که باید تلاشهاى مفسر در راستاى فهم آن معناى مقصود صورت پذیرد. خداوند نیز در قرآن کریم براى بیان مراد خود از همان شیوه عقلا استفاده کرده است; زیرا از سوى شارع منعى براى استفاده از روش عقلا در فهم قرآن نرسیده و راه دیگرى نیز ابداع نکرده است. (31) بنابراین، مىتوان با بهکارگیرى روش صحیح فهم و طى مراحل فرایند صحیح فهم، به تفسیر قرآن پرداخت و حتى بدون داشتن انتظارى خاص نسبتبه محتواى آن، به فهم صحیحى از آن رسید.
در مقابل، بعضى از کسانى که در این باب سخن گفتهاند به تبع برخى از صاحبنظران علم هرمنوتیک، معتقدند که فهم هر کس از متن دینى در بند فرهنگ، انتظارات و پیشفهمهاى خاص اوست و همواره فهم دینى، فهمى عصرى و همسو با ذهنیت مفسر است (32) انتظارات مفسر هدایتکننده مفسر مىباشد. (34) بنابراین، نمىتوان از خود قرآن پرسید که قلمروش کدام است و آیا در فلان زمینه سخنى دارد یا نه؟
اینان از مساله تاثیر انتظارات در فهم شمشیر دو لبهاى ساختهاند; از طرفى در جهتبستن دست مخالفان خود در رجوع به متون دینى براى استفاده نظرات دین در مسائل مختلف، با مطرح کردن این مساله توصیه مىکنند، «آب را از سرچشمه باید بست» (35) از طرف دیگر در مساله پلورالیزم دینى مىخواهند از طریق تنوع فهمها، تنوع واقع را ثابت کنند و به قرائتهاى مختلف سمیتببخشند. وقتى اشکال مىشود: این تکثیر در مقام اثبات ناشى از تنوع ذهنها انتظارات مفسران است، جواب مىدهند: تنوع اذهان در نهایتبه تنوع معناى متن برمىگردد. و معنایش این است که متن نسبتبه بسیارى از معانى لااقتضاست. (36)
این نظریه بر دو امر مبتنى است که هر دو قابل خدشه مىباشد: یکى اینکه قرآن هر انتظارى را پاسخ مثبت مىدهد. (اگرچه خودشان از پذیرش این مطلب گریزان هستند) دوم اینکه بدون نظریه خاص در باب قلمرو قرآن و دین، نمىتوان از محتواى قرآن پرسید. در این نوشته، فقط به نکته اول پرداخته مىشود و بحث دوم که ضرورت دارد تک تک مجارى تاثیر انتظارات در فهم متون دینى مورد نقد و بررسى قرار گیرد، به مجال دیگرى واگذار مىشود.
قرآن کریم هر انتظارى را جواب مثبت نمىدهد
مسالهاى که پس از قابل فهم بودن قرآن کریم مطرح مىشود این است که آیا قرآن کریم به عنوان یک متن، هر فهمى را بر مىتابد یا خیر؟ براى پاسخ به این سؤال، باید در پى فهم صحیح و قواعد آن بود. با توجه به اینکه قرآن کریم از جهت متن بودن با متون دیگر فرقى ندارد و خداوند در بیان مراد خود، از زبان محاوره استفاده کرده است، مىتوان بحث را به صورت عمومى مطرح کرد: آیا متن، هر فهمى را بر مىتابد یا خیر؟
فهم به معناى درک معناى متن، (37) ارتباط نزدیکى با متن و معناى آن دارد و فهمى صحیح است که مطابق معناى متن باشد. بنابراین، لازم است، از تعین معناى متن بحثشود; زیرا اگر معناى متن محدودیت نداشته باشد، فهم متن نیز با محدودیتى مواجه نخواهد شد و هر فهمى از آن صحیح خواهد بود. اما در صورتى که معناى متن داراى محدودیتى باشد، نمىتوان از آن هر فهمى را داشت و همه آن فهمها را درست دانست. عواملى که موجب محدودیت معناى متن مىشود، موجب محدودیت فهم از متن نیز خواهد بود. حال باید به این سؤال پاسخ داد که آیا متن هر معنایى را برمىتابد و یا معناى متن از محدودیتى برخوردار است؟ (38) در پاسخ به این سؤال، سه نظریه مطرح است، یا مىتواند مطرح باشد:
1- عدم تعین معنا
در میان دانشمندان غرب، کسانى هستند که براى متن محدودیت معنایى قایل نیستند; مانند دریدا که معتقد است متن بىنهایت معناى ممکن دربردارد و هیچیک از این معانى بر دیگرى ترجیحى ندارد. متن از بازى بىنهایت علایم تشکیل شده است که وقتى در مقابل یکدیگر قرار مىگیرد، به طور موقت معناهایى را مىآفریند. اما این معناها هیچ گاه نهایى نیست; بلکه براى متن مىتوان بىنهایت معناى ممکن در نظر گرفت. (39)
گادامر نیز یکى از کسانى است که براى متن معناى خاصى قایل نیست. وى معتقد است چیزى وجود ندارد که همچون شیئى در برابر ما قرار گرفته باشد و با مداقه در آن به وسیله عقل و فکر به آن توجه کنیم. معنا ظهورى است که براى ما دست مىدهد (40) و همیشه به خوانندگان و مخاطبان وابسته مىباشد تا از آن چه بفهمند. پس معناى متن همان فهم مخاطب و مفسر است و مخاطبان از یک متن معانى مختلفى مىفهمند.
این نظریه، به ویژه سخن گادامر، مورد اشکال و انتقاد واقع شده است. یورگن هابرمارس به ایشان خرده گرفته که لازمه این اعتقاد به نسبیت، در علوم است; زیرا بر طبق آن، فهم هر کس از متون با توجه به مجموعه تشکیلدهنده آن، درستخواهد بود. هرچند در شرایط و موقعیت دیگر، همین فهم نادرست جلوه کند. کسانى دیگر نیز بر این اشکال صحه گذاشتهاند. (41) به نظر مىرسد این اشکال با این تفسیر از سخن گادامر، وارد بوده و قابل رفع نیست. از بیان گادامر، تفسیر دیگرى نیز صورت گرفته است که به یک معنا، به نسبیت منجر نمىشود. در این زمینه، گفته شده است: «مراد گادامر این نیست که هر فهمى درستباشد. بلکه مىخواهد بگوید اگرچه فهم محدودیتهایى دارد و بامعیارهاى خاص سنجیده مىشود; ولى باید توجه داشت، این فهم ایستا و مطلق نیست. هر فهمى دامنه دارد; و مىتوان در موقعیتهاى مختلف، فهم مختلفى از متن داشت; چون فرایند فهم یک فرایند یکسویه نیست که در آن آبژ و سوبژه را شناسایى کند. بلکه این فرایند دوسویه است.»
تفسیر اخیر از سخن گادامر اگر به این معنا باشد که هر فهمى اگرچه ضوابطى دارد، ولى ضوابطش همان طرحریزى و کارکرد خود متن و موقعیتخاص قابل فهم و شرایط ذهنى شناسانده و گفتوگو میان آن دو است، بهگونهاى که در شرایط دیگر، فهم دیگرى جایگزین آن مىشود و همه این فهمها در ظرف خاص خود، با توجه به ضابطه همخوانى متن با شرایط متن صحیح مىباشد، طبق این تفسیر نیز نتیجه نظر گادامر نسبیتخواهد بود.
اما اگر مراد این تفسیر از سخن گادامر این باشد که نمىتوان گفت: یک فهم در قله ایستاده و همه آنچه را که در متن نهفته کشف و همه دامنهها را فتح کرده است، بلکه هر فهمى به مقدارى از واقعیت مىرسد، به صورتى که فهم دیگرى نه جایگزین آن، بلکه کشف واقعیتى تازه و فتح دامنه فراتر از قبل مىباشد، درست است. به بیان دیگر، چون فهم کلام خداوند فىالجمله به دست مىآید نه بالجمله، مىتوان گفتبا داشتن مقدمات لازم، فهمهاى معتبر متعددى حاصل مىشود. اگر این چنین مراد باشد، در صورتى که فهمهاى متضاد و متفاوت را دربرنگیرد، مىتواند - دست کم در بعضى از موارد - وجه صحیحى داشته باشد. (42)
در کلام برخى از کسانى که در کشور ما به تاثیر تام انتظارات در فهم قرآن پافشارى دارند، رد پاى نظریه گادامر یافت مىشود، مثلا، گفتهاند: «عبارات نه آبستن، که گرسنه معانىاند.» (43) و یا جاى دیگرى گفته است: متن حقیقتا و ذاتا امر مبهمى است و چندین معنا بر مىدارد ... در عالم متن و سمبولیسم با چنین عدم تعینى روبهرو هستیم ... معناى درست وقتى حاصل مىشود که شما شیوههاى فهم متن را در وسع خودتان خوب تنقیح کرده باشید نه اینکه به معنى واقعى متن برسید; چون «معناى واقعى» وجود ندارد. همان اشکالاتى که بر سخن گادامر وارد بود به سخن آقاى سروش نیز وارد استبه علاوه اینکه وقتى معنى واقعى چطور مىتوانى از معانى درست صحبت کرد. (44)
2- وحدت معنا
در مقابل گروه اول، که براى معناى متن محدودهاى قایل نبودند، گروه دیگرى معتقدند: متن تنها یک معناى خاص دارد. شلایر ماخر و اریک. د. هیرش از این گروه به شمار مىآیند. شلایر ماخر به صراحت، فرض چند معنایى را مردود مىداند و براى متن معنایى نهایى قایل است و آن را فراتر از مقصود مؤلف مىشمارد که شاید در بسیارى از موارد، خوانندگان به معناى نهایى متن پى ببرند، در حالى که مؤلف به آن نرسیده است. (45) ولى هیرش یگانه معناى متن را همان مراد مؤلف مىداند که ثابت و بدون تغییر است; چون در غیر این صورت، تطابق غیر ممکن خواهد بود. او با این نظریه، سعى دارد تا عینیت تفسیر را با احیاى مفهوم قصد یا نیت مؤلف، تضمین کند. این تلاش وى براى گسستن و خروج از حلقه هرمنوتیکى و بستن زنجیر به صخره پر صلابت قصد مؤلف و یگانه تفسیر درست منتج از آن است. (46)
این نظریه هیرش در مورد معناى متن، مبتنى بر نظریهاى است که او در باب معنا ارائه مىدهد. او معناى لفظى را چنین تعریف مىکند: «هر چیزى که شخص قصد کرده است آن را توسط دنبالهاى از نشانههاى زبانشناختى انتقال دهد.» (47)
اشکال نظریه هیرش این است که معنا را تابع اراده مؤلف مىداند، که چنین نیست; زیرا:
اولا، لازم مىآید به تعداد افراد مؤلفان، عبارت معناى متفاوتى داشته و توضیح داده نشده باشد. اما چگونه یک لفظ مىتواند در وهله نخست، حاوى این همه معناى متفاوت باشد؟!
ثانیا، سخن، خود مستقل از اراده مؤلف داراى معناست. و مواردى اتفاق مىافتد که شنونده و خواننده از متن چیزى مىفهمد که مؤلف و گوینده، قبول ندارد و مىگوید: مراد من آن نبوده است. اگر متن وراى نیت مؤلف معنایى نداشت، صاحب متن نمىتوانستبگوید معنایى که شما استفاده کردهاید مراد من نیست; چون هر دو یکى بود. (48)
3- نظریه مختار
از نقد و بررسى دو نظریه پیشین، معلوم شد که اولا، نمىتوان گفت معناى متن محدودیتى ندارد، بلکه متن داراى معناى نهایى و متعینى است. ثانیا، معناى متن صرفا وابسته به ذهن نویسنده و مخاطب نمىباشد. بنابراین، لازم است نظر جدیدى ارائه شود که مشکلات و اشکالات دو نظریه قبلى را نداشته باشد. به نظر مىرسد هر متن زبانى از جمله قرآن کریم، که از پشتسرهم چیده شدن مجموعه خاصى از جملات تشکیل شده و داراى معناى ظاهرى (دلالت تصورى) و معناى واقعى (دلالت تصدیقى متعین) و نهایى است که همان نیت مؤلف مىباشد، در مورد قرآن، معنا مورد نظر خداوند مىباشد و مراد مؤلف، صرفا وابسته به ذهن نویسنده و بى ارتباط با خارج از آن نیست; زیرا زبان یک قرارداد اجتماعى است، نه شخصى و به دلیل همین خصوصیت، معنا، هم نزد نویسنده متعین است و هم نزد شنونده. به عبارت دیگر، معنا هم در مقام استعمال، معین است و هم در مقام دلالت تعین دارد; چون در غیر این صورت، مفاهیم صورت نمىپذیرد. بنابراین، تعین دو دلالت تصورى و تصدیقى (49) بررسى مىگردد:
الف - مدلول تصورى و تعین آن:
1. تعریف: مراد از «مدلول تصورى» معنایى است که در برخورد اول با یک سخن، با توجه به معانى مفردات الفاظ و قواعد حاکم بر هیئات و ترکیبات و قراین متصل به کلام، براى خواننده یا شنونده آگاه از معانى کلمات و قواعد حاکم بر هیئات ترکیبات حاصل مىشود. از دلالت تصورى به «مفاد استعمالى» و «ظهور ابتدایى» نیز تعبیر شده است. (50)
2. تعین مدلول تصورى الفاظ: نحوه مفاهمه اقتضا دارد، مدلول تصورى که براى شنونده حاصل مىشود، تعین داشته باشد; چرا که شنونده یا خواننده یک سخن، از ابتدا معنایى را که کلمات در آن معانى استعمال شده است، در ذهن ندارد، بلکه با شنیدن و یا خواندن آن کلمات به معناى استعمالى آنها منتقل مىشود. اگر کلمات داراى معانى متعددى باشد، نمىتواند در موقع استعمال، مفهوم واحد و متعینى را در ذهن خوانندگان و شنوندگان پدید آورد و در صورتى کلمات داراى معانى متعینى خواهد بود که یک رابطهاى بین آنها باشد. هر کلمهاى یک معناى خاصى را حکایت کند و این علقه حاصل نمىشود، مگر وقتى عاملى غیرشخصى و مورد قبول همگان در میان باشد.
بدون شک، بین کلمات و معانى، نوعى ارتباط ویژه وجود دارد که موجب مىشود با تصور کلمات، معانى مرتبط با آنها به ذهن انسان منتقل شود. اولین سؤالى که در این مورد مطرح مىشود این است که منشا ارتباط بین کلمات و معانى چیست؟ آیا این رابطه قراردادى استیا طبیعى و غیر این دو؟ (51) بحث از منشا علاقه بین کلمات و معانى از زمان فلاسفه یونان مطرح بوده (52) و اکنون نیز در محافل علمى مورد مطالعه و بررسى قرار مىگیرد و بخشى از مباحث کتابهاى فلسفه زبان و علم اصول فقه را نیز به خود اختصاص داده است. در این باره، میان دانشمندان سه گرایش مطرح است:
2-قراردادى که رابطه لفظ و معنا را به وضع واضعان مىداند. (54) 3- قول به تفصیل که معتقد است این رابطه در برخى الفاظ قراردادى و در برخى دیگر طبیعى است. گرچه هر سه نظر قائلانى دارد، ولى بیشتر دانشمندان رابطه لفظ و معنا را قراردادى مىدانند. چه این رابطه طبیعى و چه قراردادى باشد تعین معنا ضرورى است; چون یک لفظ نمىتواند با معانى متعدد متضاد رابطه طبیعى و ذاتى داشته باشد ونیز واضع نمىتواند موقع وضع الفاظ به معانى، معانى متعددى را در ذهن خود تصور کند و یک لفظ را براى آنها وضع کند.
در اینکه الفاظ به چه چیزى وضع مىشوند، مورد اختلاف است. در مورد وضع الفاظ بر امورى که ما به ازاء خارجى دارند، «فرد منان دى سوسو» معتقد است: الفاظ براى مفاهیم ذهنى از شىء خارجى وضع مىشود. (55) و کسانى مثل مرحوم آخوند خراسانى گفتهاند: الفاظ به واقع خارج وضع شده است. (56) و نظر سوم این است که الفاظ براى حقایق و تمام اوصاف خارجى اشیاء وضع شده است. (57) و دیدگاه چهارم این است که الفاظ براى اشیاء به لحاظ اوصاف و عوارض ظاهرشان وضع مىشود. (58) به نظر ما نظر اخیر به واقع نزدیکتر است.
از میان چهار نظر مطرح شده در مورد موضوع به الفاظ، فقط طبق نظر سوم (وضع الفاظ به حقایق و تمام اوصاف اشیا) معنا تعین نخواهد داشت، ولى نظریه داراى اشکالات متعددى است; از جمله 1. تبدیل قضایاى ممکنهاى مثل «زمین به دور خورشید مىگردد» به ضروریه چون گردش به دور خورشید در معنى زمین لحاظ خواهد شد. 2. یک شخص نزد افرادى متعدد، معانى مختلفى خواهد داشت. (59)
بنابراین، دیگر نمىتوان گفت: «معناها مصبوغ به تئورىاند و چون جامههایى به تن عبارات پوشانده مىشوند. معانى از تئورىها تبعیت مىکنند. و چون تئورىها دگرگون شوند معانى هم در عین ثبات الفاظ دگرگون خواهند شد.» (60) چون این سخن در صورتى درست است که الفاظ به حقایق اشیاء وضع شده باشند و زبان قرآن زبان علمى باشد که چنین نیست.
بنابراین، نمىتوان گفت، «عبارات گرسنه معانىاند» (61) تا با تفسیر تئورىها معناى الفاظ نیز تغییر کند; زیرا با عمل وضع، هر لفظى به معنایى آبستن مىشود و هنگام استعمال نیز بر آن دلالت دارد.
نکته: براى روشن شدن تعین مدلول تصورى لفظ، علاوه بر وضع، که تعین معناى موقع وضع را اثبات مىکند، توجه به احوال پنجگانه لفظ نیز ضرورى است. لفظ از لحاظ دلالتبر معنا، بر پنج قسم تقسیم مىشود: مختص، مشترک، منقول، حقیقت، و مجاز. (62)
از میان این اقسام پنجگانه، لفظ مختص افزون بر مقام وضع، در موقعیت دلالت تصورى نیز تعیین معنایى دارد; یعنى هنگام شنیدن لفظ، همان معنایى که بر آن وضع شده استبه ذهن مىآید. در مرتجل و منقول نیز لفظ براى کسى که در فضاى نقل و ارتجال به سر مىبرد و با معانى منقول و مرتجل لفظ آشناست، لفظ در مقام دلالت تصورى تعین دارد; مثلا، در جامعه مشترک، از لفظ «صلاة» نماز به ذهن تداعى مىشود و اگر کسى بخواهد آن را براى دعا استعمال کند، باید قرینهاى به کار ببرد. پس در اینجا سه مورد (مختص، منقول و مرتجل) لفظ در دلالت تصورى خود تعین دارد.
اما دلالت تصورى در الفاظ مشترک و حقیقت و مجاز تعین ندارد، به ویژه در مشترک که شنونده با شنیدن لفظ واحد، معانى متعددى برایش تداعى مىشود. و این در صورتى است که شونده یا خواننده به معانى متعدد لفظ آشنا باشد. (63) در این موارد هیئات کلام و قراین متصل به تعین معناى تصورى متن کمک مىکند. مثلا همراه مجاز قرینه آورده مىشود.
ب - مدلول تصدیقى (مراد جدى) کلام و تعین آن:
1. تعریف: مدلول تصدیقى معنایى است که نویسنده یا گوینده اراده کرده و لفظ را براى تفهیم آن به دلیل صلاحیت دلالتبر آن به کار برده است که پس از مدلول تصورى، با اضافه شدن مقدمات مربوط به نحوه تفهیم و تفاهم و قوانین، استعمال حاصل مىشود.
2. تعین مدلول تصدیقى کلام: بر خلاف نظر برخى از صاحبنظران هرمنوتیک، از جمله گادامر، که معنا را غیر متعین مىداند، به نظر مىرسد معناى واقعى ثابت، متعین و با محدودهاى مشخص مىباشد که همان نیت مؤلف است و باید دنبال به دست آوردن درک آن بود. براى اثبات تعین معنا نزد صاحب سخن، از چند راه مىتوان شاهد آورد: (64)
1. هر کس با مراجعه به وجدان خود مىیابد که در ذهن خود هرگز معناى نامعینى را در نظر نمىگیرد و در مفاهیم، قصد ابراز معناى متعین و موجود در ذهن را دارد. ما با علم حضورى خود مىیابیم که معانى در ذهن ما محدوده مشخصى دارند و چون دیگران نیز همانند ما قصد ابراز و تفهیم مفاهیم موجود در ذهن خود را دارند نتیجه مىگیریم که، معانى سخن نزد گوینده یا نویسنده آن متعین است. و با ضمیمه کردن همسانى انسانها در ساختار کلى ذهنى و زبانى به متعین بودن معانى مورد نظر گوینده و نویسنده، ثابت مىشود که، معانى قابلیت دارند - بعینه - در اذهان مخاطبان ایجاد شوند.
2- نحوه تفهیم و تفهم نشان مىدهد که انسان ابتدا معنایى را در ذهن خود دارد و براى ابراز آن الفاظ مناسبى را، که دلالتبر آن معانى دارد انتخاب مىکند و بیان مىنماید. و به این وسیله، او اندیشه خود را به مخاطبان تفهیم مىنماید. پس همواره معناى خاصى در وراى لفظ وجود دارد که گوینده با گفتن و نویسنده با نوشتن لفظ، قصد دارد آن را به مخاطب تفهیم کند. و چون هرچه در ذهن پدید مىآید، وجودى مشخص و با محدودهاى خاص است، هیچکس نمىتواند بگوید: من معانى در ذهن دارم که خودم هم نمىدانم چیست و در جریان تاریخ، بر اساس سنتها و با پدید آمدن نظریههاى جدید علمى ظهور خواهد کرد.
عدم تعین معنا در ذهن، به معناى آن است که اصلا مفهوم و معنایى در ذهن صاحب سخن وجود نداشته و او فقط لفظى را به کار برده است که با گذشت زمان، معناهاى متفاوتى از آن به دستخواهد آمد. پس یا باید وجود معنا را در ذهن منکر شد و یا تعین آن را پذیرفت. بنابراین، مىتوان گفت: گویندگان و نویسندگان دانا و جد معناى خاصى را در ذهن دارند و سعى مىکنند لفظى را انتخاب کنند که با آن ارتباط دارد و براى آن وضع شده و بر آن دلالت دارد تا معناى مورد نظر را به مخاطب منتقل کند، گرچه گاهى در انتخاب لفظ مناسب خطا مىکنند که این موجب مىشود معناى مغایر با آنچه مقصودشان استبه شنونده القا شود. اما در مورد خداوند این مطلب صادق نیست. خطا در کلام او تحقق پیدا نمىکند. مواردى نیز که کلام اقتضاى ابهام دارد، از لفظى استفاده مىشود که داراى چند معناى محتمل استیا براى بیان یک معنا، از عبارت چند پهلو استفاده مىشود و یا حتى عبارتى که معناى خلاف مراد را مىرساند در کلام مىآید; مانند آیات متشابه در قرآن کریم. در همه این موارد، معناى مشخصى از الفاظ اراده شده است. مثلا در مورد آیات متشابه با برگرداندن آنها به آیات محکم; مراد واقعى الهى معلوم مىشود. البته این کار فقط از عهده ریشهداران در علم برمىآید که در آیه 7 آل عمران به آن اشاره شده است که مىفرماید: «هوالذى انزل علیک الکتاب من آیات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات... و ما یعلم تاویله الا الله والراسخون فى العلم».
3- تامل در حکمت زبان و عامل پیدایش آن مىتواند تعین معنا در ذهن گوینده را به اثبات رساند; به این بیان که نیاز به مفاهمه و ایجاد ارتباط بین افراد جامعه بشرى، عامل پیدایش زبان در میان هر ملتى بوده است. حکمت زبان اقتضا دارد که معناى موجود در ذهن صاحب سخن قابلیتبازآفرینى در ذهن مخاطب رادارا باشد. چون بدون چنین قابلیتى براى معناى موجود در ذهن صاحب سخن، مفاهمه حاصل نمىشود. از سوى دیگر، در صورتى معنا قابلیت تولید مجدد دارد که متعین باشد. اگر معنا تعین نداشته باشد، صاحب سخن و مخاطب نمىتوانند در کارى اشتراک داشته باشند; زیرا امر متعینى وجود ندارد که بر آن اشتراک کنند. پس حکمت زبان اقتضا مىکند معناى موجود در ذهن صاحب سخن قابلیتباز تولید را داشته باشد. بنابراین، حتى اگر مدلول تصورى یک لفظ (مانند مشترک یا حقیقت و مجاز) متعین نباشد، استعمالکننده باید با آوردن قرینه در کلام خویش، مدلول تصدیقى کلام را مشخص کند.
غناى معنایى قرآن کریم و در برداشتن معانى باطنى متعدد که در آیات به آن اشاره شده است (65) و اینکه امام صادقعلیه السلام فرمودهاند: «و قد ولدنى رسول اللهصلى الله علیه وآله و انا اعلم کتاب الله و فیه بدء الخلق و ما هو کائن الى یوم القیامة و فیه خبر السماء و خبر الارض...» (66) با آنچه ما گفتیم منافات ندارد. معانى بطنى متعدد در طول هم هستند ولى بحث ما در تعدد معنایى عرضى است و تکثر و تعدد معنایى عرضى در قران که به معنى مراد الهى بوده تمام معانى ظاهرى است غیر قابل قبول مىباشد و نمىتوان گفت تمام همه معانى که از قرآن کریم برداشت مىشود مراد الهى است; چون با هدایتگر و بیان بودن قرآن منافات دارد و آیات اندکى که به ظاهر داراى معانى متعدد است. یکى از آن معانى مراد خداوند است که باید در صدد فهم آن بود. بنابراین مىتوان به صراحت گفت قرآن هر فهمى را برنمىتابد و به هر انتظارى پاسخ مثبت نمىدهد، پس انتظارات تاثیر تام در فهم قرآن ندارد.
پىنوشتها:
1- براى نمونه ر. ک. به: محمد مجتهد شبسترى، هرمنوتیک کتاب و سنت، ص 17
2-
3- Richard E. Palmer, IbidP. 34
4- همان، ص 19
5- ر.ک. به: بابک احمدى، ساختار تاویل متن، ج 2، ص 599
6- ر.ک. به: همان، ج 2، ص 523
7-8- ر.ک.به: دیوید کورنزهوى، حلقه انتقادى، ترجمه مرادفرهادپور،ص128
9- ر.ک. به: عبدالحسین خسروپناه، «نظریه تاویل و رویکردهاى آن»، کتاب نقد، ش. 6 و 5، ص 89
10- کوزر لوئیس، زندگى و اندیشه بزرگان جامعهشناسى، ترجمه محسن ثلاثى، ص 331
11- براى اطلاع بیشتر، ر. ک. به: مریل سى. تى، معرفى عهد جدید، ترجمه ط. میکائیلیان، ج 1، ص 157 - 221 که به بررسى اناجیل متى، مرقس، لوقا و یوحنا مىپردازد.
12- ر.ک.به:ایانباربور، علمدین، بهاء الدین خرمشاهى، تهران،نشردانشگاهى،1362، ص 132
13- ر. ک. به: مرتضى مطهرى، مجموعه آثار (علل گرایش به مادیگرى)، ج 1، ص 487
14- ر. ک. به: موریس بوکاى، تورات، انجیل، قرآن و علم، ترجمه ذبیحالله دبیر، ص 39 و 117
15- 16- ایان باربور،پیشین، ص35 و 36/ ص 131
17- ر. ک. به: دکتر یحیى یثربى، «نگاهى به نظریه تفسیرمتوناسلامى»، کتابنقد، ش.6و5، ص 201 / على آل اسحاق خوئینى، مسیحیت، ص 331
18- ر.ک.به: بابک احمدى، پیشین، ج 3، ص 534.
19- شبیه به این سخن را عبدالکریم سروش گفته است: ر.ک. به: صراطهاى مستقیم، ص 17 - 18. براى آگاهى بیشتر از اشکال و رد این نظریه، ر. ک. به: محمدفرید وجدى، دائرة المعارف القرن الحادى و العشرون، ج 1، ص 713 - 715 / محمدباقر سعیدىروشن، تحلیل وحى از دیدگاه اسلام و مسیحیت، ص 7 - 49
20- ر. ک. به: ارنست کاسیرر، فلسفه روشناندیشى، ترجمه نجف دریابندرى، ص 246
21- ر. ک. به: موریس بوکاى، پیشین، ص 152، 153، 182، 266
22- محمدحسین ذهبى، التفسیر و المفسرون، ج 2، ص 334
23- براى اطلاع بیشتر، ر. ک. به: کتبى که در زمینه عدم تحریف قرآن نوشته شده است; از جمله: محمدهادى معرفت، مباحثه القرآن عن التحریف.
24- ر. ک. به: یحیى یثربى، پیشین، ص 202
25- نویسنده در مقدمه این کتاب، ص 57 آورده است: نظریه قبض و بسط در اصل، یک نظریه تفسیرى معرفتشناسى، ( hermeneutics) است.
26- محمد مجتهد شبسترى، هرمنوتیک کتاب و سنت، ص 15
27- براى آشنایى با آثارى که در نقد یا تایید نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت، بهنگارش درآمدهاست، ر.ک.به:کتاب نقد، ش. 5 و 6، ص 262 - 284
28- ر.ک.به: عبدالحسین خسروپناه، پیشین، سید صدرالدین ظاهرى، پیشین، ص168
29- نساء: 174
30- نحل: 89
31- ر.ک.به:آخوندخراسانى،کفایةالاصول،ص324
32-33- ر. ک. به: عبدالکریم سروش، قبض و بسط تئویک شریعت، ص 367/ ص 354
34- ر.ک.به:مجتهدشبسترى، پیشین، ص 17
35- عبدالکریم سروش،مدارا ومدیریت، ص 135
36- عبدالکریم سروش، کیان، بهمن و اسفند 76، ص17
37- براى معناى متن چند گزینه مىتوان ارائه داد: 1. معنایى که اصطلاحا به آن معناى سمانتیکى، (semantic meaning) گویند و در علم اصول، «مدلول تصورى» گفتهمىشود; 2.مقصودگوینده و نیتمؤلف کهمدلولتصدیقى است; 3. آنچه مفسر مىفهمد. (ر.ک.به: مهدى هادوى، مبانى کلامى اجتهاد، ص 249)
38- براى اطلاع بیشتر از نظرات در این موضوع ر. ک. به: احمد واعظى، معرفت، ش 34، بهار 1377، ص 29 - 37
39- علیرضا قائمى نیا، قبسات، ش. 12، ص 183
40- ر. ک. به: محمدرضا ریختهگران، هرمنوتیک، ص 227
41- ر. ک. به: بابک احمدى، پیشین، ج 2، ص 586 - 589 و 604 - 605
42- ر. ک.به: مهدى هادوى تهرانى،پیشین، ص 226 / مجتهد شبسترى، پیشین، ص 259
43- عبدالکریم سروش، پیشین، ص 294; ولى در جاى دیگر مىآورد: «عبارات گرسنه معانىاند، نه آبستن آنها، گرچه هر غذایى هم ذائقه آنها را خرسند نمىکند». (قبض و بسط تئوریک شریعت، ص 287 - 288) «کتاب و سنت هر تفسیرى را برنمىدارد; همچنان که طبیعت هر تفسیرى را برنمىدارد.» (همان، ص 367) از این دو عبارت اخیر، استفاده مىشود که او نظریه گادامر را به نحو افراطى قبول ندارد و یا آنکه در کلام ایشان تناقض وجود دارد.
44- عبدالکریم سروش، کیان، ش 40، بهمن و اسفند 76، ص 16
45- ر. ک. به: علیرضا قائمىنیا، پیشین، ص 183
46-47- دیویدکوزنزهوى، پیشین، ص 61/ ص 86
48- ر. ک. به: مهدى هادوى تهرانى، پیشین، ص 256 / دیوید کوزنزهوى، پیشین، ص 83
49- شهید صدررحمه الله دلالت را سه قسم کرده است: 1. دلالت تصورى; 2. دلالت تصدیقى که خود، دو قسم مىباشد: یکى اراده استعمالى و دیگرى اراده جدى. (ر. ک. به: سیدمحمدباقر صدر، دروس فى علم الاصول، ج 1، ص 76) ولى به نظر مىرسد که اراده استعمالى همان دلالت تصورى است. (ر. ک. به: مظفر، المنطق، ص 36 - 37 / منصور اختبار، معنىشناسى، ص 125).
50- ر. ک. به: شیخ عبدالکریم حائرى، دررالفوائد، ج 1 - 2، ص 359.
51- محمد رضا باطنى، درباره زبان، مجموعه مقالات، ص 118
52- ر. ک. به: منصور اختبار، پیشین، ص 117
53- ر. ک. به: ابراهیم اتین، «رابطه لفظ و دلالت»، ترجمه دکتر سیدحسین سیدى، کیهان فرهنگى، سال هشتم، ش. 9، سلسله 81، ص 5 / عباس زریاب، «آیا دلالت الفاظ بر معنا ذاتى است؟» مهدوى نامه، به اهتمام حسن عرب و اصغر محمدخانى، ص 431
54- ر. ک. به: سیدمحمدباقر صدر، مجموعه مؤلفات، ج 3، ص 119 / محمدرضا مظفر، اصول الفقه، ج 1، ص 9. در اینکه واضع الفاظ چه کسى است، اختلاف مىباشد. کسانى مثل ابوالحسن اشعرى و ابن فورک و مرحوم نائینى (الفوائد الاصول، ص 30) واضع را خدا مىدانند، اما این نظر داراى اشکال است و اکنون علماى اصول بر آنند که واضع غیر خداست. (ر. ک. به: آیةالله سید ابوالقاسمخویى،محاضراتفىاصولالفقه،ج،ص38)
55- ر. ک. به: رفرانک پالمر، نگاهى به معنىشناسى، ترجمه کورش صفوى، ص 53 - 55
56- ر. ک. به: شیخ محمدکاظم خراسانى، کفایة الاصول، ص 31
57- ر. ک. به: صادق لاریجانى، فلسفه تحلیلى (3)، ص 36 - 38 - 39
58- ر. ک. به: صادق لاریجانى، پیشین، ص 118 - 126 / معرفت دینى، ص 124 - 126
59- براى آگاهى بیشتر از اشکالات این نظریه ر. ک. به: صادق لاریجانى، فلسفه تحلیلى (3)، ص 38 - 40 / معرفت دینى، ص 20
60- عبدالکریم سروش، قبظ و بسط تئوریک شریعت، چاپ سوم، ص 28
61- عبدالکریم سروش، پیشین، ص 286
62- لفظ مختص آن است که بیش از یک معنا ندارد; مشترک لفظى است که معناى حقیقى متعددى دارد. مرتجل آن است که لفظ از معناى حقیقى خود به معناى دیگر، بدون لحاظ مناسبتبین دو معنا، نقل شود. اگر این انتقال به لحاظ مناسبتباشد، آن را منقول گویند. حقیقت و مجاز لفظى است که در چند معنا استعمال مىشود، ولى فقط براى یک معنا وضع شده است و در دیگر معانى به سبب پیوندى که با معناى حقیقى دارد، استعمال مىشود. (ر. ک. به: محمدرضا مظفر، المنطق، تقسیمات الفاظ.)
63- ر. ک. به: مهدى هادوى تهرانى، پیشین، ص 270 - 273
64- همو، مبانى کلامى اجتهاد، ص 270 - 273
65- ما من آیة الاولها ظهر و بطن علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 89، ص 94 رقم 46 و 47
66- همان، ج 89، ص 98
براى روشن شدن خاستگاه علم «هرمنوتیک جدید» و نظریه تاثیر تام در فهم متون دینى و فقدان همه شرایط آن در فهم قرآن کریم، ضرورى است پیش از پرداختن به تاثیر انتظارات بر فهم قرآن، از «هرمنوتیک» و ویژگىهاى متفاوت متون مقدس مسیحى و اسلامى و برخى دیدگاههاى متهافت در میان علماى هرمنوتیک در غرب - هر چند به اختصار - سخن به میان آید. این کار نقد نظریه «تاثیر تام انتظارات بر فهم قرآن کریم» را سهولتخواهد بخشید:
هرمنوتیک
الف - مفهوم هرمنوتیک
ریشههاى کلمه Hermeneutics در فعل یونانى هرمینوئین، (hermeneuin) نهفته است که عموما به «تاویل کردن» ترجمه مىشود. صورت اسمى آن، هرمینیا، (hermeneia) ،نیز به معناى «تاویل» مىباشد. از این دو کلمه، صورتهاى متعددى در آثار به جاى مانده از قدیم، از جمله در آثار افلاطون دیده مىشود. این دو کلمه به نام «خداى تیزپا» باز مىگردد که واسطه بین خدایان و مردم و خالق سخن و تفسیر کننده خواستههاى خدایان یونان باستان براى مردم بوده و ظاهرا این کلمات از نام او یا نام او از این کلمات گرفته شده است. کلمه هرمینویین به معناى گفتن و توضیح دادن نیز آمده است. (2) واژه «هرمنوتیک» احتمالا نخستین ظهور ثبتشدهاش در عنوان کتابى است از ى. ک. دانهایر، در سال 1654 م (هرمنوتیک قدسى با روش تاویل متون مقدس). (3)
ولى رواج این واژه، پس از قرن هفدهم شروع شده (4) و نقطه آغاز هرمنوتیک معاصر توسط یوهانس رامیاخ (1693 - 1735 م) بوده که در سال 1723 م. کتابى با عنوان نهادهاى هرمنوتیک قدسى (5) نوشته است. پس از او یونان مارتین کلادنیوس (1780 - 1759 م) کتابى به نام درامدى بر تفسیر صحیح نوشت و هرمنوتیک کلاسیک را پایهگذارى کرد و اصل آن را «نیت مؤلف» نامید. مىتوان شلایر ماخر (1767 - 1834 م)، متاله مسیحى، را نیز بنیانگذار هرمنوتیک معاصر دانست. او سعى داشت روش واحدى براى تفسیر ارائه دهد. (6) اما کسانى که پس از او آمدهاند تاثیر زیادى از او نپذیرفتهاند.
دو برداشت مخالف از هرمنوتیک
در یک نظر، مىتوان نحلههاى هرمنوتیک را به دو دسته که برداشتهاى مخالفى از هرمنوتیک دارند تقسیم کرد: دسته اول عینىگرایان هستند که معتقدند مىتوان با حذف پیشداورىها به فهم درست متن رسید. دسته دوم تاریخگرایان هستند که اعتقاد دارند انسان اسیر شرایط، پیشفرضها و انتظارات است و نمىتوان فهم صحیحى از متن داشت. از این دو نحله، دیدگاههاى عینىگرایان، که مشهورترین آنها آقاى ا. د. هیرش است; بیشترین شباهت را با نظرات اندیشمندان مسلمان در باب تفسیر قرآن دارد. وى معتقد است وجود معنایى ثابت و تغییرناپذیر یک اصل است; معنایى که باید به منزله هدف و غایت هر تفسیرى پیشفرض گرفته شود تا بتوان بر اساس آن باور کرد. براى گریز از شکاکیت نیز باید پایه و مبناى معین وجود داشته باشد. عینیت هم ناممکن است، مگر آن که معنا، خود تغییرناپذیر باشد. وى منشا شکاکیت در مورد امکان دستیابى به فهمى درست و معتبر از یک متن را فلسفههاى هرمنوتیکى هایدگر و گادامر مىداند که از تاریخگرایان هستند. (7) اگر هویتیک معنا (با تغییر تئورىهاى علمى) قابل تغییر باشد و به واقع هم تغییر کند، آنگاه هیچ ملاک و معیارى وجود نخواهد داشت که بر اساس آن بتوانیم قضاوت کنیم که آیا با همان معناى واقعى در هیاتى مبدل روبهرو هستیم یا با نوعى معناى جعلى که صرفا ظاهر معناى مورد نظر ما را دارد. هرگاه بپذیریم که مشخصات یک معنا، قابل تغییر است، دیگر راهى براى یافتن معناى حقیقى از انبوه معانى ادعا شده وجود نخواهد داشت. براى مفسر، فقدان یک اصل هنجارى ثابت معادل نامعین بودن معناست. (8)
تفاسیر گوناگون از هرمنوتیک
به طور خلاصه، مىتوان گفت: هرمنوتیک در طى رشد و بالندگى و تحول خود، معانى و تفاسیر گوناگونى پیدا کرده استبه شرح ذیل:
1. در قرون وسطا، این واژه به معناى تفسیر و تاویل کتب مقدس بوده است.
2. مسیحیان پیش از قرن نوزدهم این اصطلاح را در روش فهم متون مقدس به کار مىبردند.
3. شلایر ماخر آن را در علم فهم زبان و قواعد عام تفسیر و نقد متون تعریف مىکرد.
4. ویلهلم دیلتاى روششناسى علوم انسانى و تمییز روش تبیین علوم طبیعى را در این دانش پى ریزى کرد.
5. فلسفه هرمنوتیک و تحلیل واقعیت فهم به عنوان یک پدیده فلسفى، بدون توجه به تفکیک تاویل و تفسیر صحیح از ناصحیح از عصر هوسرل و هایدگر، به ویژه توسط گادامر، مطرح شد. (9)
ب - زمینه پیدایش هرمنوتیک جدید
از نظر تاریخى، پیدایش هرمنوتیک جدید، که تمایز قابل توجهى با هرمنوتیک قدیم دارد، دقیقا آمیخته با سنت دینى پروتستانتیزم آزاد اندیش است. به گفته دیلتاى، پیدایش هرمنوتیک جدید بیشتر محصول مناقشاتى بوده که پس از عصر نوزایى درباره تفسیر کتاب مقدس میان پرتستانها و کاتولیکها پدید آمده است. (10) هرمنوتیک را باید در کوششهایى جستوجو کرد که براى حل مسائل دینى و تعارضات مربوط به تفسیر متون مسیحیت صورت مىگرفت; کوششهایى که به دلیل برخى خصوصیات فرهنگى و ویژگىهاى کتاب مقدس به وجود آمده بود. از جمله این عوامل، مىتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
1- اصول سطحى و ابهام لفظى
مشکل عمده مسیحیت این است که اصول اولیهاش سطحى است; یعنى قواى ادراکى انسان از تصور و تصدیق آن ناتوان مىباشد. در مسیحیت، مسائلى مانند «تثلیث» و «پسر خدا» هرگز براى بشر قابل فهم نبوده و در نتیجه، زبان اینگونه متون غیرعادى و مبهم است; مثلا، در تعبیر «پسر خدا»، معناى پسر خدا بودن مبهم است.
اربابان کلیسا در پاسخ به اینکه چرا این معارف قابل درک و فهم نیست، مساله قداست آن را مطرح مىساخته، از چون و چرا درباب آن جلوگیرى کرده و تنها به تسلیم و پذیرش محض تکیه کردهاند. آنها به کسى اجازه تحلیل و تفسیر محتواى کتاب مقدس را نمىدادند. از اینرو، متکلمان و انجیلشناسان مسیحى مانند رودلف بولتمان تمام کوشش خود را در جهتبه کارگیرى هرمنوتیک براى تفسیر کتاب مقدس و اسطوره زدایى از پیام آن صرف کردند. هدف آنان کشف، تفسیر و تاویل معانى و حقیقت روحانى کتاب مقدس (عهدین) بود، بهگونهاى که هر نسل بتواند کتاب مقدس، به ویژه انجیل را خطاب به خود بداند.
2- گزارشى بودن متون دینى مسیحیت
متون مقدس مسیحیت گزارش اشخاص مختلف از جریان نبوت و رسالت انبیاعلیهم السلام است. گرچه تمام مؤلفان عهد عتیق ناشناختهاند، اما گزارشگران عهد جدید مشخص مىباشند و هر کدام از اناجیل را شخص معینى سالها پس از حضرت مسیح نوشته است. (11)
شلایر ماخر مىگوید: «ارزش کتاب مقدس این است که سابقه احوال و تجارب دینى اسرائیل، مسیح و سر گذشت مؤمنان صدر اول را باز مىگوید». (12)
3- تضاد کتاب مقدس با علوم جدید
کلیسا به مرور زمان، بخشى از طبیعیات و هیئت را با معارف خود آمیخته و مسائلى از فیزیک، هیئت، جغرافیا و جانورشناسى را جزء مجموعه تعالیم دینى قرار داده بود. (13) و از آنجا که در حوزه دیانتى، مقبولات به صورت مجموعهاى غیر قابل تفکیک مورد تقدیس قرار مىگرفت، هرگونه کشف علمى جدید، که بر خلاف یکى از مقبولات آن دین بود، مورد انکار واقع مىشد، اندیشمندان و مخترعان محاکمه و بازداشت مىشدند. و علاوه بر این، در خود عهدین، تعداد قابل ملاحظهاى تضاد و دورى از حقیقت مىتوان یافت. (14)
4- محدودیت قلمرو مسیحیت
دیانت مسیحى شامل دستورات متعددى در مسائل دینى و دنیوى نبوده و شریعتى بسیار محدود است. بنابراین، وضع قوانین و تغییر شریعت ممکن مىباشد. در نتیجه، بخش مهمىاز احکام مسیحى منشا زمینى دارد. گویا این کار اندکى پیش از ظهور اسلام یا همزمان با آن رواج داشته که قرآن مىفرماید: «فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عندالله...» (بقره: 79); پس واى بر کسانى که کتاب تحریف شدهاى با دستان خود مىنویسند، سپس مىگویند: این از جانب خداست.
به دلیل وجود عوامل مذکور و برخى عوامل دیگر، متفکران مسیحى با اهدافى نظریه جدید تفسیر متون (هرمنوتیک) را مطرح کردهاند که عمده آن اهداف عبارت است از:
الف. حل مشکل غیر عقلانى بودن اصول مسیحیت
ب. حل مشکل مخالفت کتاب مقدس با علوم جدید: به عنوان نمونه، گالیله کاتولیک معتقد بود با ارائه تفسیرى خاص از متون دینى، تعارض بین یافتههاى علمى خود و کتاب مقدس را حل کرده است. او با اذعان به حرمت و اهمیت کتاب مقدس، اعتقاد داشت این کتاب نه از حقایق علمى، بلکه از معارف معنوى که به کار رستگارى انسان مىآید - حقایقى که برتر از عقل و استدلال است و به مدد مشاهده کشف نمىشود - سخن مىگوید. او در یکى از نوشتههاى خود مىنویسد: «به نظر من، در بحث از مسائل فیزیکى، ما باید بناى کارمان را نه به اعتبار نصوص مقدسه، بلکه به تجارب حسى و براهین ضرورى بگذاریم; زیرا، هم آیات کتاب مقدس و هم طبیعت هر دو کلمه اللهاند... به این جهت، حق این است که هیچ پدیده طبیعى، که تجربه حسى پیش چشممان مىنهد، نباید با تشبثبه نصوص آیات کریمه، که اگر صدر و ذیلش سنجیده شود چه بسا منطوقا یا مفهوما ناظر به معانى دیگرى باشد، آنها را در معرض چون و چرا آوریم تا چه رسد که تخطئه کنیم; زیرا آیات کتاب مقدس آن قدرها مقید و مشروط به شرایط قطعىاى که به همه آثار و حرکات و سکنات طبیعى حکم مىراند، نیستند.» (15)
ج. تغییر و اصلاح احکام غیر قابل قبول مسیحیت: مسیحیان از طریق جریان روشنفکرى، با اتخاذ روشهاى تجربى به پیشرفتهایى دستیافتند که غرور آن موجب شد به سادگى عقاید سنتى و موروثى را تحمل نکنند و دستبه تغییرات احکام دینى بزنند و دین را به موضوعى درونى و عرفانى معنا کنند که با رفتارهاى مختلف سازگار است. «در نظر شلایر ماخر، که یکى از بنیانگذاران هرمنوتیک جدید است، مبناى دین نه تعالیم وحیانى است; چنان که در سنت عقلگرایى مطرح است - و نه عقل معرفتآموز; چنان که در الهیات طبیعى مطرح است...، بلکه در انتباه دینى است که با همه آنها فرق دارد.»
براى رسیدن به این اهداف، چارهاى جز طرح نظریه جدید تفسیرى و مباحث هرمنوتیکى نبود; چون طرحهاى مختلف، حتى طرح جدایى حوزه علم و سیاست از دین، ناکام مانده بود. به هر حال، متون مقدس مسیحى خواه ناخواه خود را به تیشه برنده روشنفکران تسلیم کرد تا بتوانند آن را به شکلى دلخواه در آورند و از آنجا که نمىتوانستند لفظ را تغییر دهند، باید هرچه خواستند در حوزه معنا به اجرا در آورند. بر این اساس، هرمنوتیک، که معنا را تابعى از متغیر ذهنى و فرهنگى و انتظارات نویسنده و خواننده مىداند، پدید آمد. (16) هدف اصلى هرمنوتیک به نظر دیلتاى، درک کاملترى از مؤلف اعلام گردید، آنسان که او خود را چنین درک نکرده است. (17) بدینسان، کار به جایى رسید که اسپینوزا متون مسیحى و یهودى را از حوزه حقیقتخارج دانست و گفت: شدت عاطفه و قدرت تخیل پیامبرانعلیهم السلام موجب شده است اظهارات آنان به کشف حقیقت منجر شود، نه ابلاغ فرمان لازم الاجراى معتبر. (18) به زعم او، وقتى پیامبرى مىگفت: «از طرف خدا سخن مىگویم» در واقع، از خودش سخن مىگفت و چهره واقعى خود را آشکار مىکرد. از اینرو چهره خدا نزد هر پیامبرى رنگى به خود گرفته (19) و اوصاف انسان مبناى اوصاف خدا گردیده است.
ج - هرمنوتیک متون دینى اسلام و شرایط آن
در زمینه موضوع هرمنوتیک در جهان اسلام، مسائل گوناگونى قابل طرح و بررسى است. اما فقط مساله فقدان ریشههاى تفسیر هرمنوتیکى در فرهنگ و متون اسلام که پاسخى استبه این سؤال که «آیا تمام شرایط و فضاى تفسیر هرمنوتیکى شکل گرفته در جامعه و متون اسلامى وجود دارد یا خیر» مورد بحث قرار مىگیرد:
1- فقدان شرایط تفسیر هرمنوتیکى جدید در منابع دینى اسلام
پر واضح است که هر جامعه فکرى و متن مقدسى شرایط خاص خود را دارد که نمىتوان آنها را به جوامع فرهنگى و متن دیگرى سرایت داد. لازم است هنگام قضاوت درباره هر جامعه و تفسیر متن، شرایط آنها را مد نظر قرار داد. بررسىها نشان مىدهد که شرایط فرهنگى اسلام و متون اسلامى بر خلاف مسیحیت و متون مقدس مسیحى، به گونهاى است که چنان تفسیر هرمنوتیکى را نمىپذیرد. این شرایط عبارت است از: (20)
الف. عقلایى بودن اصول و مسائل دین اسلام: غالب اصول و مسائل دین اسلام مانند وجود خدا، توحید و نبوت، عقلى است و گرچه برخى مسائل ممکن استبه طور مستقل با عقل قابل درک نباشد، ولى قابل تبیین عقلایى بوده و یا دستکم عقل پسند است. حتى بعضى از اندیشمندان غربى، کهبه مقایسهاسلام و مسیحیت پرداختهاند، به این مطلب اشاره دارند که در قرآن کریم، مسائلى مخالف با یافتههاى قطعى علم وجود ندارد; (21) اگر هم باشد، این تعارض ظاهرى بوده و قابل رفع است. دستکم، مىتوان گفت: «هیچ نصى در قرآن نیست که با یک قانون علمى ثابتشده قطعى، در تعارض غیر قابل رفع باشد.» (22)
ب. وجود قرآن و سنتبه عنوان منابع اصول و فروع معارف دینى: قرآن قطعا عین وحى مىباشد و چیزى بدان اضافه یا از آن چیزى کم نشده است. پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله بدون اینکه تصرفى داشته باشد، آن را ابلاغ نموده و به همان صورت ضبط شده است. (23) سنت نیز - به عقیده شیعه - مستند به گفتار و کردار و تاییدات پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله و ائمه اهل بیتعلیهم السلام است که به وسیله صحابه و یاران ائمه اهل بیتعلیهم السلام ضبط و ثبتشده و از طریق مباحث رجالى روایات موجود در کتب روایى، مورد بررسى قرار مىگیرد.
پس متون دین اسلام اولا، گزارشى نیست. ثانیا، به طور دقیق، ضبط و ثبتشده است. ولى متون مسیحى گزارشى و غیر دقیق مىباشد. (24)
ج. جامعیت متون دینى اسلام: یکى دیگر از برترىهاى منابع اسلام نسبتبه متون مسیحیت، جامعیت آن است; و به نیازهاى بشرى بیشترى پرداخته است. با توجه به اینکه اسلام آخرین دین الهى است، آنچه لازم بوده، از سوى خداوند براى مردم فرستاده شود، در متون این دین آمده است.
طبق آنچه بیان شد، مىتوان گفت: به دلیل مشکلاتى که در جامعه مسیحى موجود بوده و شرایطى که متون مقدس آنها، به ویژه انجیلهاى چهارگانه، داشته و نیز برداشتبشرى بودن آن - که براى دیگران حجت نیست - کارى که اندیشمندان غربى کردهاند تا حدى موجه بوده است، ولى نمىتوان همین نسخه را براى فرهنگ اسلامى و متون دینى اسلام پیچید; چرا که شرایطى متفاوت با شرایط متون مقدس غربى دارد.
بنابراین، با توجه به فقدان دستکم برخى از شرایط و ویژگىهاى مسیحیت و عهد جدید در مورد فرهنگ اسلامى و قرآن کریم، جا دارد از صحتیا عدم صحت تطبیق شرایط تفسیر متون دیگر گفته بر متون دینى اسلام بحثشود.
2- هرمنوتیک در ایران
طى سالهاى اخیر در کشورمان، آثارى درباره هرمنوتیک به رشته تحریر در آمده که بیشتر تحت تاثیر برخى از مکاتب هرمنوتیکى غربى و ترجمهاى از آنهاست. از جمله این آثار، کتاب قبض و بسط تئوریک شریعت (25) نوشته عبدالکریم سروش و هرمنوتیک کتاب و سنت نگاشته محمد مجتهد شبسترى است. این دو اثر گرچه گامى در طرح مباحث جدید فهم متون و بیان قوانین و قواعد هرمنوتیک به حساب مىآید، ولى در ارائه شیوه فهم قابل تطبیق بر متون اسلامى چندان موفق نیستند.
این دو کتاب از یک فرایند فهم دفاع مىکند که بیشتر به دو نکته توجه دارد: یکى تاثیر پیشدانستهها و پیشفهمها و دیگرى تاثیر تام انتظارات و پیشفرضها در فهم متون. از این دو نکته، دومى به بحث این نوشتار مرتبط است. مهمترین مباحث هرمنوتیکى در کتاب قبض و بسط تئوریک شریعت عبارت است از:
1. سازگارى معارف دینى با معارف غیر دینى;
2. صامتبودن متون دینى;
3. تاثیر پیشفهمها در فهم متون دینى;
4. تاثیر انتظارات و پیشفرضها در فهم متون دینى;
5. تاثیر تغییر تئورىهاى علمى در فهم مفردات قرآن;
6. تاثیر آگاهى از متکلم در فهم سخن وى;
7. در گرو پرسش بودن فهم متون دینى.
مباحث هرمنوتیکى که در کتاب هرمنوتیک کتاب و سنت آمده عبارت است از:
1. پیشفهمها و پیشدانستههاى مفسر (دور هرمنوتیکى);
2. علایق و انتظارات هدایتکننده مفسر;
3. پرسشهاى مفسر از تاریخ;
4. تشخیص مرکز معناى متن و تفسیر متن بر محور آن مرکز;
5. ترجمه متن در افق تاریخى مفسر. (26)
پس از طرح نظریه تفسیرى جدید، از سوى دو نویسنده مزبور، آثار متعددى (مقاله یا کتاب) (27) در دفاع و یا نقد آن به نگارش درآمده که در میان آنها برخى علمى و مفید است. به نظر مىرسد علاوه بر اشکالات محتوایى که در مورد این دو کتاب مطرح شده، اشکال دیگر آنها ارائه ندادنسند و ماخذ است، حال آنکه نظرات هرمنوتیکى آن دو بر گرفته از شلایر ماخر، دیلتاى و گادامر مىباشد که بدون مستند کردن خود به آن شخصیتها، ترجمه نظرات آنها در این کتب آمده است. (28)
انتظارات و فهم قرآن کریم
و «تبیان» (30) معرفى مىکند که حکایت از غیر مبهم بودن آن در محتوا و آشکار و روشن بودن آن در افاده مراد و معنا مىباشد و خداوند از تمامى کلمات قرآن معناى خاصى اراده کرده است که باید تلاشهاى مفسر در راستاى فهم آن معناى مقصود صورت پذیرد. خداوند نیز در قرآن کریم براى بیان مراد خود از همان شیوه عقلا استفاده کرده است; زیرا از سوى شارع منعى براى استفاده از روش عقلا در فهم قرآن نرسیده و راه دیگرى نیز ابداع نکرده است. (31) بنابراین، مىتوان با بهکارگیرى روش صحیح فهم و طى مراحل فرایند صحیح فهم، به تفسیر قرآن پرداخت و حتى بدون داشتن انتظارى خاص نسبتبه محتواى آن، به فهم صحیحى از آن رسید.
در مقابل، بعضى از کسانى که در این باب سخن گفتهاند به تبع برخى از صاحبنظران علم هرمنوتیک، معتقدند که فهم هر کس از متن دینى در بند فرهنگ، انتظارات و پیشفهمهاى خاص اوست و همواره فهم دینى، فهمى عصرى و همسو با ذهنیت مفسر است (32) انتظارات مفسر هدایتکننده مفسر مىباشد. (34) بنابراین، نمىتوان از خود قرآن پرسید که قلمروش کدام است و آیا در فلان زمینه سخنى دارد یا نه؟
اینان از مساله تاثیر انتظارات در فهم شمشیر دو لبهاى ساختهاند; از طرفى در جهتبستن دست مخالفان خود در رجوع به متون دینى براى استفاده نظرات دین در مسائل مختلف، با مطرح کردن این مساله توصیه مىکنند، «آب را از سرچشمه باید بست» (35) از طرف دیگر در مساله پلورالیزم دینى مىخواهند از طریق تنوع فهمها، تنوع واقع را ثابت کنند و به قرائتهاى مختلف سمیتببخشند. وقتى اشکال مىشود: این تکثیر در مقام اثبات ناشى از تنوع ذهنها انتظارات مفسران است، جواب مىدهند: تنوع اذهان در نهایتبه تنوع معناى متن برمىگردد. و معنایش این است که متن نسبتبه بسیارى از معانى لااقتضاست. (36)
این نظریه بر دو امر مبتنى است که هر دو قابل خدشه مىباشد: یکى اینکه قرآن هر انتظارى را پاسخ مثبت مىدهد. (اگرچه خودشان از پذیرش این مطلب گریزان هستند) دوم اینکه بدون نظریه خاص در باب قلمرو قرآن و دین، نمىتوان از محتواى قرآن پرسید. در این نوشته، فقط به نکته اول پرداخته مىشود و بحث دوم که ضرورت دارد تک تک مجارى تاثیر انتظارات در فهم متون دینى مورد نقد و بررسى قرار گیرد، به مجال دیگرى واگذار مىشود.
قرآن کریم هر انتظارى را جواب مثبت نمىدهد
مسالهاى که پس از قابل فهم بودن قرآن کریم مطرح مىشود این است که آیا قرآن کریم به عنوان یک متن، هر فهمى را بر مىتابد یا خیر؟ براى پاسخ به این سؤال، باید در پى فهم صحیح و قواعد آن بود. با توجه به اینکه قرآن کریم از جهت متن بودن با متون دیگر فرقى ندارد و خداوند در بیان مراد خود، از زبان محاوره استفاده کرده است، مىتوان بحث را به صورت عمومى مطرح کرد: آیا متن، هر فهمى را بر مىتابد یا خیر؟
فهم به معناى درک معناى متن، (37) ارتباط نزدیکى با متن و معناى آن دارد و فهمى صحیح است که مطابق معناى متن باشد. بنابراین، لازم است، از تعین معناى متن بحثشود; زیرا اگر معناى متن محدودیت نداشته باشد، فهم متن نیز با محدودیتى مواجه نخواهد شد و هر فهمى از آن صحیح خواهد بود. اما در صورتى که معناى متن داراى محدودیتى باشد، نمىتوان از آن هر فهمى را داشت و همه آن فهمها را درست دانست. عواملى که موجب محدودیت معناى متن مىشود، موجب محدودیت فهم از متن نیز خواهد بود. حال باید به این سؤال پاسخ داد که آیا متن هر معنایى را برمىتابد و یا معناى متن از محدودیتى برخوردار است؟ (38) در پاسخ به این سؤال، سه نظریه مطرح است، یا مىتواند مطرح باشد:
1- عدم تعین معنا
در میان دانشمندان غرب، کسانى هستند که براى متن محدودیت معنایى قایل نیستند; مانند دریدا که معتقد است متن بىنهایت معناى ممکن دربردارد و هیچیک از این معانى بر دیگرى ترجیحى ندارد. متن از بازى بىنهایت علایم تشکیل شده است که وقتى در مقابل یکدیگر قرار مىگیرد، به طور موقت معناهایى را مىآفریند. اما این معناها هیچ گاه نهایى نیست; بلکه براى متن مىتوان بىنهایت معناى ممکن در نظر گرفت. (39)
گادامر نیز یکى از کسانى است که براى متن معناى خاصى قایل نیست. وى معتقد است چیزى وجود ندارد که همچون شیئى در برابر ما قرار گرفته باشد و با مداقه در آن به وسیله عقل و فکر به آن توجه کنیم. معنا ظهورى است که براى ما دست مىدهد (40) و همیشه به خوانندگان و مخاطبان وابسته مىباشد تا از آن چه بفهمند. پس معناى متن همان فهم مخاطب و مفسر است و مخاطبان از یک متن معانى مختلفى مىفهمند.
این نظریه، به ویژه سخن گادامر، مورد اشکال و انتقاد واقع شده است. یورگن هابرمارس به ایشان خرده گرفته که لازمه این اعتقاد به نسبیت، در علوم است; زیرا بر طبق آن، فهم هر کس از متون با توجه به مجموعه تشکیلدهنده آن، درستخواهد بود. هرچند در شرایط و موقعیت دیگر، همین فهم نادرست جلوه کند. کسانى دیگر نیز بر این اشکال صحه گذاشتهاند. (41) به نظر مىرسد این اشکال با این تفسیر از سخن گادامر، وارد بوده و قابل رفع نیست. از بیان گادامر، تفسیر دیگرى نیز صورت گرفته است که به یک معنا، به نسبیت منجر نمىشود. در این زمینه، گفته شده است: «مراد گادامر این نیست که هر فهمى درستباشد. بلکه مىخواهد بگوید اگرچه فهم محدودیتهایى دارد و بامعیارهاى خاص سنجیده مىشود; ولى باید توجه داشت، این فهم ایستا و مطلق نیست. هر فهمى دامنه دارد; و مىتوان در موقعیتهاى مختلف، فهم مختلفى از متن داشت; چون فرایند فهم یک فرایند یکسویه نیست که در آن آبژ و سوبژه را شناسایى کند. بلکه این فرایند دوسویه است.»
تفسیر اخیر از سخن گادامر اگر به این معنا باشد که هر فهمى اگرچه ضوابطى دارد، ولى ضوابطش همان طرحریزى و کارکرد خود متن و موقعیتخاص قابل فهم و شرایط ذهنى شناسانده و گفتوگو میان آن دو است، بهگونهاى که در شرایط دیگر، فهم دیگرى جایگزین آن مىشود و همه این فهمها در ظرف خاص خود، با توجه به ضابطه همخوانى متن با شرایط متن صحیح مىباشد، طبق این تفسیر نیز نتیجه نظر گادامر نسبیتخواهد بود.
اما اگر مراد این تفسیر از سخن گادامر این باشد که نمىتوان گفت: یک فهم در قله ایستاده و همه آنچه را که در متن نهفته کشف و همه دامنهها را فتح کرده است، بلکه هر فهمى به مقدارى از واقعیت مىرسد، به صورتى که فهم دیگرى نه جایگزین آن، بلکه کشف واقعیتى تازه و فتح دامنه فراتر از قبل مىباشد، درست است. به بیان دیگر، چون فهم کلام خداوند فىالجمله به دست مىآید نه بالجمله، مىتوان گفتبا داشتن مقدمات لازم، فهمهاى معتبر متعددى حاصل مىشود. اگر این چنین مراد باشد، در صورتى که فهمهاى متضاد و متفاوت را دربرنگیرد، مىتواند - دست کم در بعضى از موارد - وجه صحیحى داشته باشد. (42)
در کلام برخى از کسانى که در کشور ما به تاثیر تام انتظارات در فهم قرآن پافشارى دارند، رد پاى نظریه گادامر یافت مىشود، مثلا، گفتهاند: «عبارات نه آبستن، که گرسنه معانىاند.» (43) و یا جاى دیگرى گفته است: متن حقیقتا و ذاتا امر مبهمى است و چندین معنا بر مىدارد ... در عالم متن و سمبولیسم با چنین عدم تعینى روبهرو هستیم ... معناى درست وقتى حاصل مىشود که شما شیوههاى فهم متن را در وسع خودتان خوب تنقیح کرده باشید نه اینکه به معنى واقعى متن برسید; چون «معناى واقعى» وجود ندارد. همان اشکالاتى که بر سخن گادامر وارد بود به سخن آقاى سروش نیز وارد استبه علاوه اینکه وقتى معنى واقعى چطور مىتوانى از معانى درست صحبت کرد. (44)
2- وحدت معنا
در مقابل گروه اول، که براى معناى متن محدودهاى قایل نبودند، گروه دیگرى معتقدند: متن تنها یک معناى خاص دارد. شلایر ماخر و اریک. د. هیرش از این گروه به شمار مىآیند. شلایر ماخر به صراحت، فرض چند معنایى را مردود مىداند و براى متن معنایى نهایى قایل است و آن را فراتر از مقصود مؤلف مىشمارد که شاید در بسیارى از موارد، خوانندگان به معناى نهایى متن پى ببرند، در حالى که مؤلف به آن نرسیده است. (45) ولى هیرش یگانه معناى متن را همان مراد مؤلف مىداند که ثابت و بدون تغییر است; چون در غیر این صورت، تطابق غیر ممکن خواهد بود. او با این نظریه، سعى دارد تا عینیت تفسیر را با احیاى مفهوم قصد یا نیت مؤلف، تضمین کند. این تلاش وى براى گسستن و خروج از حلقه هرمنوتیکى و بستن زنجیر به صخره پر صلابت قصد مؤلف و یگانه تفسیر درست منتج از آن است. (46)
این نظریه هیرش در مورد معناى متن، مبتنى بر نظریهاى است که او در باب معنا ارائه مىدهد. او معناى لفظى را چنین تعریف مىکند: «هر چیزى که شخص قصد کرده است آن را توسط دنبالهاى از نشانههاى زبانشناختى انتقال دهد.» (47)
اشکال نظریه هیرش این است که معنا را تابع اراده مؤلف مىداند، که چنین نیست; زیرا:
اولا، لازم مىآید به تعداد افراد مؤلفان، عبارت معناى متفاوتى داشته و توضیح داده نشده باشد. اما چگونه یک لفظ مىتواند در وهله نخست، حاوى این همه معناى متفاوت باشد؟!
ثانیا، سخن، خود مستقل از اراده مؤلف داراى معناست. و مواردى اتفاق مىافتد که شنونده و خواننده از متن چیزى مىفهمد که مؤلف و گوینده، قبول ندارد و مىگوید: مراد من آن نبوده است. اگر متن وراى نیت مؤلف معنایى نداشت، صاحب متن نمىتوانستبگوید معنایى که شما استفاده کردهاید مراد من نیست; چون هر دو یکى بود. (48)
3- نظریه مختار
از نقد و بررسى دو نظریه پیشین، معلوم شد که اولا، نمىتوان گفت معناى متن محدودیتى ندارد، بلکه متن داراى معناى نهایى و متعینى است. ثانیا، معناى متن صرفا وابسته به ذهن نویسنده و مخاطب نمىباشد. بنابراین، لازم است نظر جدیدى ارائه شود که مشکلات و اشکالات دو نظریه قبلى را نداشته باشد. به نظر مىرسد هر متن زبانى از جمله قرآن کریم، که از پشتسرهم چیده شدن مجموعه خاصى از جملات تشکیل شده و داراى معناى ظاهرى (دلالت تصورى) و معناى واقعى (دلالت تصدیقى متعین) و نهایى است که همان نیت مؤلف مىباشد، در مورد قرآن، معنا مورد نظر خداوند مىباشد و مراد مؤلف، صرفا وابسته به ذهن نویسنده و بى ارتباط با خارج از آن نیست; زیرا زبان یک قرارداد اجتماعى است، نه شخصى و به دلیل همین خصوصیت، معنا، هم نزد نویسنده متعین است و هم نزد شنونده. به عبارت دیگر، معنا هم در مقام استعمال، معین است و هم در مقام دلالت تعین دارد; چون در غیر این صورت، مفاهیم صورت نمىپذیرد. بنابراین، تعین دو دلالت تصورى و تصدیقى (49) بررسى مىگردد:
الف - مدلول تصورى و تعین آن:
1. تعریف: مراد از «مدلول تصورى» معنایى است که در برخورد اول با یک سخن، با توجه به معانى مفردات الفاظ و قواعد حاکم بر هیئات و ترکیبات و قراین متصل به کلام، براى خواننده یا شنونده آگاه از معانى کلمات و قواعد حاکم بر هیئات ترکیبات حاصل مىشود. از دلالت تصورى به «مفاد استعمالى» و «ظهور ابتدایى» نیز تعبیر شده است. (50)
2. تعین مدلول تصورى الفاظ: نحوه مفاهمه اقتضا دارد، مدلول تصورى که براى شنونده حاصل مىشود، تعین داشته باشد; چرا که شنونده یا خواننده یک سخن، از ابتدا معنایى را که کلمات در آن معانى استعمال شده است، در ذهن ندارد، بلکه با شنیدن و یا خواندن آن کلمات به معناى استعمالى آنها منتقل مىشود. اگر کلمات داراى معانى متعددى باشد، نمىتواند در موقع استعمال، مفهوم واحد و متعینى را در ذهن خوانندگان و شنوندگان پدید آورد و در صورتى کلمات داراى معانى متعینى خواهد بود که یک رابطهاى بین آنها باشد. هر کلمهاى یک معناى خاصى را حکایت کند و این علقه حاصل نمىشود، مگر وقتى عاملى غیرشخصى و مورد قبول همگان در میان باشد.
بدون شک، بین کلمات و معانى، نوعى ارتباط ویژه وجود دارد که موجب مىشود با تصور کلمات، معانى مرتبط با آنها به ذهن انسان منتقل شود. اولین سؤالى که در این مورد مطرح مىشود این است که منشا ارتباط بین کلمات و معانى چیست؟ آیا این رابطه قراردادى استیا طبیعى و غیر این دو؟ (51) بحث از منشا علاقه بین کلمات و معانى از زمان فلاسفه یونان مطرح بوده (52) و اکنون نیز در محافل علمى مورد مطالعه و بررسى قرار مىگیرد و بخشى از مباحث کتابهاى فلسفه زبان و علم اصول فقه را نیز به خود اختصاص داده است. در این باره، میان دانشمندان سه گرایش مطرح است:
2-قراردادى که رابطه لفظ و معنا را به وضع واضعان مىداند. (54) 3- قول به تفصیل که معتقد است این رابطه در برخى الفاظ قراردادى و در برخى دیگر طبیعى است. گرچه هر سه نظر قائلانى دارد، ولى بیشتر دانشمندان رابطه لفظ و معنا را قراردادى مىدانند. چه این رابطه طبیعى و چه قراردادى باشد تعین معنا ضرورى است; چون یک لفظ نمىتواند با معانى متعدد متضاد رابطه طبیعى و ذاتى داشته باشد ونیز واضع نمىتواند موقع وضع الفاظ به معانى، معانى متعددى را در ذهن خود تصور کند و یک لفظ را براى آنها وضع کند.
در اینکه الفاظ به چه چیزى وضع مىشوند، مورد اختلاف است. در مورد وضع الفاظ بر امورى که ما به ازاء خارجى دارند، «فرد منان دى سوسو» معتقد است: الفاظ براى مفاهیم ذهنى از شىء خارجى وضع مىشود. (55) و کسانى مثل مرحوم آخوند خراسانى گفتهاند: الفاظ به واقع خارج وضع شده است. (56) و نظر سوم این است که الفاظ براى حقایق و تمام اوصاف خارجى اشیاء وضع شده است. (57) و دیدگاه چهارم این است که الفاظ براى اشیاء به لحاظ اوصاف و عوارض ظاهرشان وضع مىشود. (58) به نظر ما نظر اخیر به واقع نزدیکتر است.
از میان چهار نظر مطرح شده در مورد موضوع به الفاظ، فقط طبق نظر سوم (وضع الفاظ به حقایق و تمام اوصاف اشیا) معنا تعین نخواهد داشت، ولى نظریه داراى اشکالات متعددى است; از جمله 1. تبدیل قضایاى ممکنهاى مثل «زمین به دور خورشید مىگردد» به ضروریه چون گردش به دور خورشید در معنى زمین لحاظ خواهد شد. 2. یک شخص نزد افرادى متعدد، معانى مختلفى خواهد داشت. (59)
بنابراین، دیگر نمىتوان گفت: «معناها مصبوغ به تئورىاند و چون جامههایى به تن عبارات پوشانده مىشوند. معانى از تئورىها تبعیت مىکنند. و چون تئورىها دگرگون شوند معانى هم در عین ثبات الفاظ دگرگون خواهند شد.» (60) چون این سخن در صورتى درست است که الفاظ به حقایق اشیاء وضع شده باشند و زبان قرآن زبان علمى باشد که چنین نیست.
بنابراین، نمىتوان گفت، «عبارات گرسنه معانىاند» (61) تا با تفسیر تئورىها معناى الفاظ نیز تغییر کند; زیرا با عمل وضع، هر لفظى به معنایى آبستن مىشود و هنگام استعمال نیز بر آن دلالت دارد.
نکته: براى روشن شدن تعین مدلول تصورى لفظ، علاوه بر وضع، که تعین معناى موقع وضع را اثبات مىکند، توجه به احوال پنجگانه لفظ نیز ضرورى است. لفظ از لحاظ دلالتبر معنا، بر پنج قسم تقسیم مىشود: مختص، مشترک، منقول، حقیقت، و مجاز. (62)
از میان این اقسام پنجگانه، لفظ مختص افزون بر مقام وضع، در موقعیت دلالت تصورى نیز تعیین معنایى دارد; یعنى هنگام شنیدن لفظ، همان معنایى که بر آن وضع شده استبه ذهن مىآید. در مرتجل و منقول نیز لفظ براى کسى که در فضاى نقل و ارتجال به سر مىبرد و با معانى منقول و مرتجل لفظ آشناست، لفظ در مقام دلالت تصورى تعین دارد; مثلا، در جامعه مشترک، از لفظ «صلاة» نماز به ذهن تداعى مىشود و اگر کسى بخواهد آن را براى دعا استعمال کند، باید قرینهاى به کار ببرد. پس در اینجا سه مورد (مختص، منقول و مرتجل) لفظ در دلالت تصورى خود تعین دارد.
اما دلالت تصورى در الفاظ مشترک و حقیقت و مجاز تعین ندارد، به ویژه در مشترک که شنونده با شنیدن لفظ واحد، معانى متعددى برایش تداعى مىشود. و این در صورتى است که شونده یا خواننده به معانى متعدد لفظ آشنا باشد. (63) در این موارد هیئات کلام و قراین متصل به تعین معناى تصورى متن کمک مىکند. مثلا همراه مجاز قرینه آورده مىشود.
ب - مدلول تصدیقى (مراد جدى) کلام و تعین آن:
1. تعریف: مدلول تصدیقى معنایى است که نویسنده یا گوینده اراده کرده و لفظ را براى تفهیم آن به دلیل صلاحیت دلالتبر آن به کار برده است که پس از مدلول تصورى، با اضافه شدن مقدمات مربوط به نحوه تفهیم و تفاهم و قوانین، استعمال حاصل مىشود.
2. تعین مدلول تصدیقى کلام: بر خلاف نظر برخى از صاحبنظران هرمنوتیک، از جمله گادامر، که معنا را غیر متعین مىداند، به نظر مىرسد معناى واقعى ثابت، متعین و با محدودهاى مشخص مىباشد که همان نیت مؤلف است و باید دنبال به دست آوردن درک آن بود. براى اثبات تعین معنا نزد صاحب سخن، از چند راه مىتوان شاهد آورد: (64)
1. هر کس با مراجعه به وجدان خود مىیابد که در ذهن خود هرگز معناى نامعینى را در نظر نمىگیرد و در مفاهیم، قصد ابراز معناى متعین و موجود در ذهن را دارد. ما با علم حضورى خود مىیابیم که معانى در ذهن ما محدوده مشخصى دارند و چون دیگران نیز همانند ما قصد ابراز و تفهیم مفاهیم موجود در ذهن خود را دارند نتیجه مىگیریم که، معانى سخن نزد گوینده یا نویسنده آن متعین است. و با ضمیمه کردن همسانى انسانها در ساختار کلى ذهنى و زبانى به متعین بودن معانى مورد نظر گوینده و نویسنده، ثابت مىشود که، معانى قابلیت دارند - بعینه - در اذهان مخاطبان ایجاد شوند.
2- نحوه تفهیم و تفهم نشان مىدهد که انسان ابتدا معنایى را در ذهن خود دارد و براى ابراز آن الفاظ مناسبى را، که دلالتبر آن معانى دارد انتخاب مىکند و بیان مىنماید. و به این وسیله، او اندیشه خود را به مخاطبان تفهیم مىنماید. پس همواره معناى خاصى در وراى لفظ وجود دارد که گوینده با گفتن و نویسنده با نوشتن لفظ، قصد دارد آن را به مخاطب تفهیم کند. و چون هرچه در ذهن پدید مىآید، وجودى مشخص و با محدودهاى خاص است، هیچکس نمىتواند بگوید: من معانى در ذهن دارم که خودم هم نمىدانم چیست و در جریان تاریخ، بر اساس سنتها و با پدید آمدن نظریههاى جدید علمى ظهور خواهد کرد.
عدم تعین معنا در ذهن، به معناى آن است که اصلا مفهوم و معنایى در ذهن صاحب سخن وجود نداشته و او فقط لفظى را به کار برده است که با گذشت زمان، معناهاى متفاوتى از آن به دستخواهد آمد. پس یا باید وجود معنا را در ذهن منکر شد و یا تعین آن را پذیرفت. بنابراین، مىتوان گفت: گویندگان و نویسندگان دانا و جد معناى خاصى را در ذهن دارند و سعى مىکنند لفظى را انتخاب کنند که با آن ارتباط دارد و براى آن وضع شده و بر آن دلالت دارد تا معناى مورد نظر را به مخاطب منتقل کند، گرچه گاهى در انتخاب لفظ مناسب خطا مىکنند که این موجب مىشود معناى مغایر با آنچه مقصودشان استبه شنونده القا شود. اما در مورد خداوند این مطلب صادق نیست. خطا در کلام او تحقق پیدا نمىکند. مواردى نیز که کلام اقتضاى ابهام دارد، از لفظى استفاده مىشود که داراى چند معناى محتمل استیا براى بیان یک معنا، از عبارت چند پهلو استفاده مىشود و یا حتى عبارتى که معناى خلاف مراد را مىرساند در کلام مىآید; مانند آیات متشابه در قرآن کریم. در همه این موارد، معناى مشخصى از الفاظ اراده شده است. مثلا در مورد آیات متشابه با برگرداندن آنها به آیات محکم; مراد واقعى الهى معلوم مىشود. البته این کار فقط از عهده ریشهداران در علم برمىآید که در آیه 7 آل عمران به آن اشاره شده است که مىفرماید: «هوالذى انزل علیک الکتاب من آیات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات... و ما یعلم تاویله الا الله والراسخون فى العلم».
3- تامل در حکمت زبان و عامل پیدایش آن مىتواند تعین معنا در ذهن گوینده را به اثبات رساند; به این بیان که نیاز به مفاهمه و ایجاد ارتباط بین افراد جامعه بشرى، عامل پیدایش زبان در میان هر ملتى بوده است. حکمت زبان اقتضا دارد که معناى موجود در ذهن صاحب سخن قابلیتبازآفرینى در ذهن مخاطب رادارا باشد. چون بدون چنین قابلیتى براى معناى موجود در ذهن صاحب سخن، مفاهمه حاصل نمىشود. از سوى دیگر، در صورتى معنا قابلیت تولید مجدد دارد که متعین باشد. اگر معنا تعین نداشته باشد، صاحب سخن و مخاطب نمىتوانند در کارى اشتراک داشته باشند; زیرا امر متعینى وجود ندارد که بر آن اشتراک کنند. پس حکمت زبان اقتضا مىکند معناى موجود در ذهن صاحب سخن قابلیتباز تولید را داشته باشد. بنابراین، حتى اگر مدلول تصورى یک لفظ (مانند مشترک یا حقیقت و مجاز) متعین نباشد، استعمالکننده باید با آوردن قرینه در کلام خویش، مدلول تصدیقى کلام را مشخص کند.
غناى معنایى قرآن کریم و در برداشتن معانى باطنى متعدد که در آیات به آن اشاره شده است (65) و اینکه امام صادقعلیه السلام فرمودهاند: «و قد ولدنى رسول اللهصلى الله علیه وآله و انا اعلم کتاب الله و فیه بدء الخلق و ما هو کائن الى یوم القیامة و فیه خبر السماء و خبر الارض...» (66) با آنچه ما گفتیم منافات ندارد. معانى بطنى متعدد در طول هم هستند ولى بحث ما در تعدد معنایى عرضى است و تکثر و تعدد معنایى عرضى در قران که به معنى مراد الهى بوده تمام معانى ظاهرى است غیر قابل قبول مىباشد و نمىتوان گفت تمام همه معانى که از قرآن کریم برداشت مىشود مراد الهى است; چون با هدایتگر و بیان بودن قرآن منافات دارد و آیات اندکى که به ظاهر داراى معانى متعدد است. یکى از آن معانى مراد خداوند است که باید در صدد فهم آن بود. بنابراین مىتوان به صراحت گفت قرآن هر فهمى را برنمىتابد و به هر انتظارى پاسخ مثبت نمىدهد، پس انتظارات تاثیر تام در فهم قرآن ندارد.
پىنوشتها:
1- براى نمونه ر. ک. به: محمد مجتهد شبسترى، هرمنوتیک کتاب و سنت، ص 17
2-
3- Richard E. Palmer, IbidP. 34
4- همان، ص 19
5- ر.ک. به: بابک احمدى، ساختار تاویل متن، ج 2، ص 599
6- ر.ک. به: همان، ج 2، ص 523
7-8- ر.ک.به: دیوید کورنزهوى، حلقه انتقادى، ترجمه مرادفرهادپور،ص128
9- ر.ک. به: عبدالحسین خسروپناه، «نظریه تاویل و رویکردهاى آن»، کتاب نقد، ش. 6 و 5، ص 89
10- کوزر لوئیس، زندگى و اندیشه بزرگان جامعهشناسى، ترجمه محسن ثلاثى، ص 331
11- براى اطلاع بیشتر، ر. ک. به: مریل سى. تى، معرفى عهد جدید، ترجمه ط. میکائیلیان، ج 1، ص 157 - 221 که به بررسى اناجیل متى، مرقس، لوقا و یوحنا مىپردازد.
12- ر.ک.به:ایانباربور، علمدین، بهاء الدین خرمشاهى، تهران،نشردانشگاهى،1362، ص 132
13- ر. ک. به: مرتضى مطهرى، مجموعه آثار (علل گرایش به مادیگرى)، ج 1، ص 487
14- ر. ک. به: موریس بوکاى، تورات، انجیل، قرآن و علم، ترجمه ذبیحالله دبیر، ص 39 و 117
15- 16- ایان باربور،پیشین، ص35 و 36/ ص 131
17- ر. ک. به: دکتر یحیى یثربى، «نگاهى به نظریه تفسیرمتوناسلامى»، کتابنقد، ش.6و5، ص 201 / على آل اسحاق خوئینى، مسیحیت، ص 331
18- ر.ک.به: بابک احمدى، پیشین، ج 3، ص 534.
19- شبیه به این سخن را عبدالکریم سروش گفته است: ر.ک. به: صراطهاى مستقیم، ص 17 - 18. براى آگاهى بیشتر از اشکال و رد این نظریه، ر. ک. به: محمدفرید وجدى، دائرة المعارف القرن الحادى و العشرون، ج 1، ص 713 - 715 / محمدباقر سعیدىروشن، تحلیل وحى از دیدگاه اسلام و مسیحیت، ص 7 - 49
20- ر. ک. به: ارنست کاسیرر، فلسفه روشناندیشى، ترجمه نجف دریابندرى، ص 246
21- ر. ک. به: موریس بوکاى، پیشین، ص 152، 153، 182، 266
22- محمدحسین ذهبى، التفسیر و المفسرون، ج 2، ص 334
23- براى اطلاع بیشتر، ر. ک. به: کتبى که در زمینه عدم تحریف قرآن نوشته شده است; از جمله: محمدهادى معرفت، مباحثه القرآن عن التحریف.
24- ر. ک. به: یحیى یثربى، پیشین، ص 202
25- نویسنده در مقدمه این کتاب، ص 57 آورده است: نظریه قبض و بسط در اصل، یک نظریه تفسیرى معرفتشناسى، ( hermeneutics) است.
26- محمد مجتهد شبسترى، هرمنوتیک کتاب و سنت، ص 15
27- براى آشنایى با آثارى که در نقد یا تایید نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت، بهنگارش درآمدهاست، ر.ک.به:کتاب نقد، ش. 5 و 6، ص 262 - 284
28- ر.ک.به: عبدالحسین خسروپناه، پیشین، سید صدرالدین ظاهرى، پیشین، ص168
29- نساء: 174
30- نحل: 89
31- ر.ک.به:آخوندخراسانى،کفایةالاصول،ص324
32-33- ر. ک. به: عبدالکریم سروش، قبض و بسط تئویک شریعت، ص 367/ ص 354
34- ر.ک.به:مجتهدشبسترى، پیشین، ص 17
35- عبدالکریم سروش،مدارا ومدیریت، ص 135
36- عبدالکریم سروش، کیان، بهمن و اسفند 76، ص17
37- براى معناى متن چند گزینه مىتوان ارائه داد: 1. معنایى که اصطلاحا به آن معناى سمانتیکى، (semantic meaning) گویند و در علم اصول، «مدلول تصورى» گفتهمىشود; 2.مقصودگوینده و نیتمؤلف کهمدلولتصدیقى است; 3. آنچه مفسر مىفهمد. (ر.ک.به: مهدى هادوى، مبانى کلامى اجتهاد، ص 249)
38- براى اطلاع بیشتر از نظرات در این موضوع ر. ک. به: احمد واعظى، معرفت، ش 34، بهار 1377، ص 29 - 37
39- علیرضا قائمى نیا، قبسات، ش. 12، ص 183
40- ر. ک. به: محمدرضا ریختهگران، هرمنوتیک، ص 227
41- ر. ک. به: بابک احمدى، پیشین، ج 2، ص 586 - 589 و 604 - 605
42- ر. ک.به: مهدى هادوى تهرانى،پیشین، ص 226 / مجتهد شبسترى، پیشین، ص 259
43- عبدالکریم سروش، پیشین، ص 294; ولى در جاى دیگر مىآورد: «عبارات گرسنه معانىاند، نه آبستن آنها، گرچه هر غذایى هم ذائقه آنها را خرسند نمىکند». (قبض و بسط تئوریک شریعت، ص 287 - 288) «کتاب و سنت هر تفسیرى را برنمىدارد; همچنان که طبیعت هر تفسیرى را برنمىدارد.» (همان، ص 367) از این دو عبارت اخیر، استفاده مىشود که او نظریه گادامر را به نحو افراطى قبول ندارد و یا آنکه در کلام ایشان تناقض وجود دارد.
44- عبدالکریم سروش، کیان، ش 40، بهمن و اسفند 76، ص 16
45- ر. ک. به: علیرضا قائمىنیا، پیشین، ص 183
46-47- دیویدکوزنزهوى، پیشین، ص 61/ ص 86
48- ر. ک. به: مهدى هادوى تهرانى، پیشین، ص 256 / دیوید کوزنزهوى، پیشین، ص 83
49- شهید صدررحمه الله دلالت را سه قسم کرده است: 1. دلالت تصورى; 2. دلالت تصدیقى که خود، دو قسم مىباشد: یکى اراده استعمالى و دیگرى اراده جدى. (ر. ک. به: سیدمحمدباقر صدر، دروس فى علم الاصول، ج 1، ص 76) ولى به نظر مىرسد که اراده استعمالى همان دلالت تصورى است. (ر. ک. به: مظفر، المنطق، ص 36 - 37 / منصور اختبار، معنىشناسى، ص 125).
50- ر. ک. به: شیخ عبدالکریم حائرى، دررالفوائد، ج 1 - 2، ص 359.
51- محمد رضا باطنى، درباره زبان، مجموعه مقالات، ص 118
52- ر. ک. به: منصور اختبار، پیشین، ص 117
53- ر. ک. به: ابراهیم اتین، «رابطه لفظ و دلالت»، ترجمه دکتر سیدحسین سیدى، کیهان فرهنگى، سال هشتم، ش. 9، سلسله 81، ص 5 / عباس زریاب، «آیا دلالت الفاظ بر معنا ذاتى است؟» مهدوى نامه، به اهتمام حسن عرب و اصغر محمدخانى، ص 431
54- ر. ک. به: سیدمحمدباقر صدر، مجموعه مؤلفات، ج 3، ص 119 / محمدرضا مظفر، اصول الفقه، ج 1، ص 9. در اینکه واضع الفاظ چه کسى است، اختلاف مىباشد. کسانى مثل ابوالحسن اشعرى و ابن فورک و مرحوم نائینى (الفوائد الاصول، ص 30) واضع را خدا مىدانند، اما این نظر داراى اشکال است و اکنون علماى اصول بر آنند که واضع غیر خداست. (ر. ک. به: آیةالله سید ابوالقاسمخویى،محاضراتفىاصولالفقه،ج،ص38)
55- ر. ک. به: رفرانک پالمر، نگاهى به معنىشناسى، ترجمه کورش صفوى، ص 53 - 55
56- ر. ک. به: شیخ محمدکاظم خراسانى، کفایة الاصول، ص 31
57- ر. ک. به: صادق لاریجانى، فلسفه تحلیلى (3)، ص 36 - 38 - 39
58- ر. ک. به: صادق لاریجانى، پیشین، ص 118 - 126 / معرفت دینى، ص 124 - 126
59- براى آگاهى بیشتر از اشکالات این نظریه ر. ک. به: صادق لاریجانى، فلسفه تحلیلى (3)، ص 38 - 40 / معرفت دینى، ص 20
60- عبدالکریم سروش، قبظ و بسط تئوریک شریعت، چاپ سوم، ص 28
61- عبدالکریم سروش، پیشین، ص 286
62- لفظ مختص آن است که بیش از یک معنا ندارد; مشترک لفظى است که معناى حقیقى متعددى دارد. مرتجل آن است که لفظ از معناى حقیقى خود به معناى دیگر، بدون لحاظ مناسبتبین دو معنا، نقل شود. اگر این انتقال به لحاظ مناسبتباشد، آن را منقول گویند. حقیقت و مجاز لفظى است که در چند معنا استعمال مىشود، ولى فقط براى یک معنا وضع شده است و در دیگر معانى به سبب پیوندى که با معناى حقیقى دارد، استعمال مىشود. (ر. ک. به: محمدرضا مظفر، المنطق، تقسیمات الفاظ.)
63- ر. ک. به: مهدى هادوى تهرانى، پیشین، ص 270 - 273
64- همو، مبانى کلامى اجتهاد، ص 270 - 273
65- ما من آیة الاولها ظهر و بطن علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 89، ص 94 رقم 46 و 47
66- همان، ج 89، ص 98