آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

متن

طرح اندیشه «وحدت جهان اسلام» یکى از مشغولیت هاى فکرى دیرینه و اساسى حضرت امام(رحمه الله) بود که او در طول دوران فعالیت اجتماعى ـ سیاسى خود چه قبل ازپیروزى «انقلاب» اسلامى و چه بعد از آن لحظه اى ازآن غفلت نورزید. وفادارى صادقانه امام به «وحدت» نه تنها او را به برجسته ترین شخصیت انقلابى جهان اسلام تبدیل نمود، بلکه او توانست در میان نحله ها و فرقه هاى اسلامى مختلف نیز جایگاه بس رفیعى کسب نماید. امام در طرح شعار «وحدت» هیچ گاه دچار کلى گویى و سطحى نگرى نگردید بلکه به گونه بسیار عالمانه و فنى با بررسى ابعاد گوناگون وحدت در دو بخش نظرى و عملى توضیحات مفصلى ارائه داد.
یکى از ابعاد اساسى «وحدت» که قابل بحث و بررسى مى باشد بعد راهبردى و راهکارى آن است; به این معنى که چگونه مى توان درجهان بحران زده و پر تشتت اسلام که تقریباً زمینه اى براى همیارى بالفعل آن وجود ندارد به این پدیده آرمانى دست یافت؟ بررسى پاسخ این سؤال در چارچوب اندیشه سیاسى امام خمینى(رحمه الله)، هدف اصلى این مقاله را تشکیل مى دهد. ما با مطالعه در اندیشه امام، راهکار عملى وحدت در سطح جهان اسلام را به بحث خواهیم گرفت.
طرح این نوشتار در دو قسمت عمده تنظیم شده که هر قسمت نشان دهنده مرحله خاصى از فرایند پیاده شدن پروژه وحدت است: اول، حرکت فکرى ـ فرهنگى; دوم، حرکت سیاسى ـ عملى. هر یک از این دو قسمت داراى زیرمجموعه هاى متعددى است که شیوه هاى عملى دو حرکت نامبرده رامشخص مى سازند. امید مى رود با بررسى این ها بتوانیم راهکار مورد نظر امام را که در لابهلاى گفتار او پراکنده است تا حدودى ترسیم نماییم.
استراتژى وحدت
استراتژى مبارزاتى امام(رحمه الله) درجهت ایجاد بستر و شرایط لازم براى تحقق وحدت وهمیارى در جهان اسلام، اصولاً روى دو محور عمده تمرکز یافته است: اول «حرکت فکرى ـ فرهنگى»، دوم «حرکت سیاسى ـ عملى». از لحاظ ترتیب و نظم منطقى، حرکت فکرى ـ فرهنگى که امام به نام هاى «تحول درونى»، «بیدارى قلبى» و «بازگشت به هویت اصیل» از آن یاد نموده است، بر حرکت سیاسى ـ عملى پیشى دارد. امام با توجه به ترتیب منطقى فازهاى مبارزه، «تعلیم وتربیت» سیاسى را زیربناى حرکت سیاسى دانسته واولین وظیفه مردم را در تحقق و توسعه امر «تبلیغ» و «تعلیم» قرار داده است. او مى گوید:
«وظیفه ما این است که از حالا براى پایه ریزى یک دولت حقه اسلامى کوشش کنیم، تبلیغ کنیم، تعلیمات بدهیم، هم فکر بسازیم، یک موج تبلیغاتى و فکرى بهوجود آوریم تا یک جریان اجتماعى پدید آید وکم کم توده هاى آگاه، وظیفه شناس و دیندار در نهضت اسلامى متشکل شده قیام کنند وحکومت اسلامى تشکیل دهند. تبلیغات و تعلیمات دو فعالیت مهم و اساسى ماست».1
ما با الهام از این استراتژى امام(رحمه الله) که مبارزه «فکرى ـ فرهنگى» را زیربناى مبارزه «سیاسى و عملى» قرار داده است، بررسى راهکار عملى در اندیشه امام را در همین دو بخش به ترتیب مورد مطالعه قرار مى دهیم.
الف: فکرى ـ فرهنگى
براساس تفکر و اندیشه امام، ایجاد تحول در جوامع اسلامى و رهانیدن آن ها از واگرایى، موضوعى نیست که بدون پایه ریزى یک برنامه سراسرى و ریشه دار فکرى امکان پذیر باشد; زیرا وضعیت کنونى جهان اسلام معلول عوامل گوناگونى مانند انحطاط فکرى و اعتقادى مسلمین و سلطه قدرت هاى استعمارى و رژیم هاى استبدادى بر آن است که در جهت مسخ هویت واقعى امت اسلامى و نیز غارت منابع زیرزمینى آن ها گام برمى دارند. رهایى از وضعیت نکبت بار فعلى، و رسیدن به وضعیت مطلوب، جز در پرتو زدودن ریشه هاى انحطاط امکان پذیر نیست که این خود ضرورت بسیج همه جانبه ملت ها و دولت هاى اسلامى را تحت یک استراتژى مشخص و فراگیر روشن مى سازد. بنابراین جهان اسلام به عنوان یک مجموعه واحد که داراى سوابق تاریخى، فرهنگى و سیاسى مشترک هستند، مى باید بازگشت به اصالت تاریخى و فرهنگى را سرلوحه حرکت خود قرار داده ومؤلفه هاى هویت دینى و ملى را به خوبى شناسایى و درونى نمایند.2
از دیدگاه امام خمینى(رحمه الله) ظهور و رشد نهضت فکرى ـ فرهنگى که سرانجام باعث شکل گیرى باورهاى مشترک در سطح عام خواهندگردید طى دو مرحله قابل پیش بینى است که در هر دو مرحله، نخبگان دینى وملى (علما و روشنفکران) مسؤولیت پیشاهنگى و هماهنگى حرکت را به عهده خواهند داشت.
مرحله اول: ایجاد نظام فکرى ـ فرهنگى
در امر سازماندهى یک جریان عام و فراگیر، وجود روابط مستحکم ذهنى و معنوى در میان نیروهاى شرکت کننده که بتوانند آن ها را به سمت اهداف مشخصى هدایت نمایند بسیار ضرورى است. حرکت هاى جمعى بدون پشتوانه یک نظام فکرى منسجم و خلاق که ارزش ها، باورها و هنجارهاى یکسانى را خلق کنند، قرین به پیروزى نخواهد بود; زیرا تقویت انگیزه مبارزه جویى وحفظ انسجام سازمانى که دو عامل عمده در کامیابى نهضت ها بشمار مى روند تا حدود زیادى وابسته به وجود نظام اعتقادى ارزشى است. حضرت امام نیز با اعتقاد به چنین امرى، خلأ فکرى ـ فرهنگى موجود در جوامع اسلامى معاصر را به خوبى درک مى کرد. لذا براى رفع و جبران این خلأ فکرى بنیان یک نظام فکرى ـ سیاسى رادرنجف پایه گذارى نمود و تئورى «حکومت اسلامى» را بر مبناى اسلام سیاسى و انقلابى در حوزه علمیه، این مرکز فکرى جهان اسلام، ارائه داد.
نظام فکرى امام خمینى(رحمه الله) از سه مفهوم اساسى تشکیل یافته بود: «اسلام»، «استقلال» و «آزادى». در واقع این مفاهیم سه گانه بازگو کننده داروى تمامى نابسامانى هاى جهان اسلام در گذشته وحال به شمار مى آیند. بازیابى این مفاهیم امکان بازسازى هویت فراموش شده و تخریب شده ملت هاى اسلامى را فراهم نموده و روزنه اى به سوى ایجاد روابط متقابل دوستانه بر روى کشورها خواهد گشود; زیرا به اعتقاد امام خمینى(رحمه الله) بحران اصلى جهان اسلام معلول فاصله گرفتن دولت ها وملت هاى اسلامى از آموزه هاى حیات بخش اسلام و قرار گرفتن مسلمین در تحت سلطه قدرت هاى غربى و شرقى و نیز اِعمال خودکامگى از سوى رژیم هاى مستبد و وابسته است. تنها راه رهایى از این مشکلات بازیابى مفاهیم «اسلام»، «استقلال» و «آزادى» مى باشد. به همین دلیل امام از علما و نخبگان دینى که در تفسیر درست اسلام و التزام به اصل استقلال و آزادى، مهارت وتجربه خوبى از خود نشان داده اند، مى خواهد تا در جهت احیاء این مفاهیم سه گانه وارد عمل شوند. به گفته او: «علماى اسلام وظیفه دارند از احکام مسلمه اسلام دفاع کنند، از استقلال ممالک اسلامى پشتیبانى نمایند، از ستم کارى ها و ظلم ها اظهار تنفر کنند.»3
«اسلام» در مجموعه نظام فکرى حضرت امام، مفهوم بسیار پویا و انقلابى دارد، اما نه هر اسلام، بلکه «اسلام ناب» که «دین» و «سیاست» را مکمل یکدیگر خوانده است. امام داروى درمان دردهاى جوامع اسلامى را صرفاً در احیاى «اسلام ناب محمّدى» مى جوید. به عقیده او تنها اسلام ناب محمّدى است که مى تواند پرده هاى مرزهاى جغرافیایى، علایق ملى، منافع فردى و وابستگى هاى فرهنگى را کنار زده و بدون تعلق رنگ و نژاد، تمامى«امت» را در مرکز واحد گردآورد. اسلام ناب داراى پایگاه مستحکمى در میان طبقات و اقشار محروم و رده پایین جامعه است که معمولاً از تحولات بنیادى در نظام هاى سیاسى و اجتماعى حمایت به عمل مى آورند. به گفته امام، «اسلام ناب محمدى اسلام فقراى دردمند، اسلام پا برهنگان، اسلام تازیانه خوردگان تاریخ تلخ و شرم آور محرومیت، کوبنده سرمایه دارى مدرن و کمونیسم خون آشام، نابود کننده اسلام رفاه و تجمل و اسلام التقاط و اسلام سازش و فرومایگى، اسلام مرفهین بى درد و در یک کلمه اسلام آمریکایى مى باشد.4»
این اسلام ناب که توانایى رهبرى فکرى دنیاى اسلام را در عصر مدرن بلکه پست مدرن داراست و مى تواند بابهره گیرى از قدرت بسیج توده ها به بحران و انحطاط چند قرنه جوامع اسلامى پایان ببخشد، داراى ویژگى هاى چندى مى باشد:
ـ اسلام وارسته ازقید وبندهاى تمایلات و سلیقه هاى شخصى که نسبت به تمامى انسان ها با دید یکسان و برابر مى نگرد.
ـ اسلام سیاسىوحکومتى که مهم ترین فریضه آن تشکیل حکومت اسلامى و به عهده گرفتن امور اجتماعى و سیاسى امت است.
ـ اسلام مبارزه و ستیزه جو که علیه سلطه کفر و استعمار در تمامى ابعاد آن با جدیت مبارزه مى نماید.
ـ اسلام طرفدار کرامت انسانى و آزادى فردى که سرنگونى طواغیت را در رأس برنامه هاى خود قرار داده است.
ـ اسلام وحدت گرا و همگرا که همه مسلمین را «امت واحده» و «ید واحده» دانسته است.
ـ اسلام کار و تلاش که تأمین رفاه عمومى و محرومیت زدایى را در اولویت قرار داده است.
اسلام ناب در اندیشه امام خمینى یک مجموعه فکرى و عملى جامعى است که در ماهیت خود از غناى مطلق برخوردار بوده ودر ارتباط با زندگى انسان برنامه هاى دقیق و همه جانبه به همراه دارد.5 این اسلام به دلیل جامعیت، جذابیت و جهان شمولیت و نیز بهره مند بودن از زمینه هاى عمیق اعتقادى در درون ملت ها، قدرت مانور بزرگى خواهد داشت که اگر خوب عرضه شود قادر است مجد وعظمت دوباره جهان اسلام را به مسلمین برگرداند.
دومین مفهوم محورى در نظام فکرى امام(رحمه الله)، مفهوم «استقلال» است که یادآور بیدارى، خودیابى و رهایى امت اسلامى از زیر سلطه همه جانبه قدرت هاى غربى و شرقى مى باشد. بنیان اندیشه استقلال خواهى امام را این فراز ازگفتار او تشکیل مى دهد: «خداوند تبارک و تعالى براى هیچ یک ازکفار، سلطه بر مسلمین قرار نداده است و نباید مسلمین این سلطه را قبول کنند.»6
از دیدگاه امام، «استقلال» در دو حوزه قابل تأمین است: حوزه درونى و حوزه بیرونى. استقلال در حوزه درونى پیش شرط نیل به استقلال درحوزه بیرونى شناخته شده است. بنابراین ملت هاى مسلمان درنخستین گام به سوى استقلال خواهى مى باید ابتدا حرکت بازگشت به خویشتن را درپرتوارزش هاى اسلامىوملى آغازنمایند و سپس درگام دوم،به استعمارزدایى از سرزمین هاى اسلامى بپردازند. تحلیل امام در اهمیت استقلال درونى چنین بیان گردیده است:
«بزرگترین وابستگى ملت هاى مستضعف به ابرقدرت ها و مستکبرین، وابستگى فکرى و درونى است که سایر وابستگى ها از آن سرچشمه مى گیرد و تا استقلال فکرى براى ملتى حاصل نشود استقلال در ابعاد دیگر حاصل نخواهد شد. و براى بدست آوردن استقلال فکرى و بیرون رفتن از زندان وابستگى، خود و مفاخر و آثار ملى و فرهنگى خود را دریابید.»7
روند بازگشت به «مفاخر و آثار ملى و فرهنگى»، با بیدارى حس وطن دوستى و فرهنگ پرورى در ملت ها همراه خواهد گردید. به هر میزانى که این بازگشت تعمیم وتعمیق یابد به همان میزان انگیزه فرهنگ زدایى اجنبى درمیان مردم نیز نیرومندتر مى گردد. و آنگاه که شخصیت مستقل معنوى ملت ها در پرتو فرهنگ خودى تکوین یافت، حرکت هاى عملى استقلال خواهانه در ابعاد سیاسى واجتماعى نیز آغاز خواهد شد; زیرا در این مقطع از تحول فرهنگى، ملت هاى اسلامى به این درک و باور حتمى دست یافته اند که منافع اسلامى و ملى آن ها با منافع استعمار در تضاد کامل قرار دارد و حضور استعمار در سرزمین هاى آنان، دستاوردى جز غارت سرمایه هاى ملى، انسانى، فرهنگى و مادى آن ها در پى نداشته و نخواهد داشت.
آخرین مفهوم بنیادى در مجموعه نظام فکرى امام خمینى(رحمه الله)را مفهوم «آزادى» تشکیل مى دهد. بحث از «آزادى» اصولاً در بعد داخلى دولت هاى سرزمینى قابل طرح و ارزیابى است نه در بعدخارجى آن ها که مربوط به روابط بین الملل مى گردد. اما اهمیت این مسأله از آن جهت قابل توجه است که دولت هاى سرزمینى ارکان اساسى«دولت بزرگ اسلامى» را تشیکل داده و نقش محورى درشکل دهى و پیشبرد اهداف وبرنامه هاى آن رابه عهده مى گیرند. بنابراین اهمیت بازسازى ارکان «دولت بزرگ اسلامى» (یا به تعبیر ما «کنفدراسیون اسلامى») ضرورت طرح دولت هاى مردمى و غیرطاغوتى را که پیام آور آزادى هستند، حتمى مى سازد.
رژیم هاى استبدادى ماهیتاً با منافع مردمى سازگارى ندارند; زیرا عمدتاً در راستاى اهداف بیگانگان عمل مى نمایند.از این جهت است که وجود دولت هاى وابسته و ضد مردمى مانع اصلى درروندحرکت هاى همگراو وحدت طلب که خواست ملت هااست، به شمار مى روند. لذا رهایى از یوغ رژیم هاى ضد مردمى یکى از ارکان اساسى اندیشه امام را در تئورى وحدت تشکیل مى دهد. امام درباره ضرورت براندازى رژیم هاى طاغوتى به منظور فراهم شدن زمینه براى استقرار حکومت اسلامى چنین گفته است:
«برانداختن طاغوت یعنى قدرت هاى ناروایى که در سراسر وطن اسلامى برقرار است وظیفه همه ماست. دستگاه هاى دولتى جابر و ضد مردم باید جاى خود را به مؤسسات خدمات عمومى بدهد و طبق قانون اسلام اداره شود و به تدریج حکومت اسلامى مستقر گردد.»8
این نظام فکرى ـ فرهنگى که بر سه اصل «استقلال»، «آزادى» و «اسلام» استوار گردیده است در نتیجه دهى مطلوب خود، به «توسعه و تعمیق» نیاز دارد و در واقع همین امر مرحله دوم نهضت فکرى را در سطح عام تشکیل مى دهد.
مرحله دوم: تعمیم و تعمیق نظام فکرى و ایجاد باورهاى جهان مشمول
چنانچه اشاره گردید نظام فکرى ـ فرهنگى و خلق باورهاى جهان شمول، اولین گام در جهت همیارى مسلمین و ظهور نهضت جهانى اسلام شمرده مى شود. اما تأثیر مطلوب «نظام فکرى» در ایجاد باورها و ارزش هاى مشترک زمانى قابل پیش بینى است که نظام فکرى ـ فرهنگى، جایگاه مناسب خود را در میان ملت ها به خوبى باز نموده و افکار عمومى را تا اندازه اى تحت تأثیر قرار داده باشد; زیرا همگرایى که نهایتاً به وحدت و همیارى در سطح ملت ها منجر مى گردد وقتى مى تواند تحقق یابد که اولاً، یک جهت فکرى و ذهنى در سطح لازم تحقق یافته باشد. ثانیاً، روابط متقابل اجتماعى استحکام حاصل نموده باشد. ثالثاً، منافع عام اسلامى نیز شکل گرفته باشد. از طرف دیگر، این شرایط زمانى در سطح جامعه محقق خواهند شد که مرحله «توسعه و تعمیق» به خوبى انجام گرفته باشد; چه این که تنها با «توسعه و تعمیق» و یا به تعبیر حضرت امام «تبلیغات و تعلیمات» است که مى توان به نتایج نامبرده دست یافت.
از نظر امام توسعه و تعمیق نظام فکرى ـ فرهنگى، وابسته به عناصرو منابع چندى است که هرکدام در جایگاه خود بخشى از این فرایند را تکمیل مى نماید. از مهم ترین عناصر و منابع مؤثر در تکمیل فرایند تعمیق، منابع انسانى فعال و همین طور زمینه هاى اجتماعى و ابزار مناسب ارسال پیام هستند که مجموعه این ها یک شبکه تبلیغى و تعلیمى مؤثرى را به وجود مى آورند. در این شبکه تعلیمى ـ تبلیغى دو عامل ویژه، بیش تر جلب توجه مى نماید: نیروهاى انسانى فعال و پایگاه هاى تعلیمى ـ تبلیغى.
1ـ فعال شدن نخبگان دینى و ملى در عرصه عمل
فرایند توسعه و تعمیق نظام فکرى ـ فرهنگى، حضور فعالانه نخبگان دینى و ملى را در عرصه فعالیت هاى فکرى و تبلیغاتى ضرورى مى نماید. نخبگان دینى در حوزه تعمیق اندیشه دینى و نخبگان ملّى (روشنفکران متعهد) در حوزه تعمیق فرهنگ ملى، نقش رهبرى کننده را به عهده دارند. با توجه به جایگاه باورسازى و فرهنگ سازى نخبگان دینى است که امام آن ها را به مسؤولیت هاى اصیل شان متوجه نموده و به راه اندازى نهضت فکرى دعوت مى نماید. امام مى گوید:
«امروز حوزه قم، حوزه مشهد و حوزه هاى دیگر موظفند که اسلام را ارائه بدهند و این مکتب را عرضه کنند. مردم اسلام را نمى شناسند شما باید خودتان را، اسلام تان را، نمونه هاى رهبرى و حکومت اسلام را به مردم دنیا معرفى کنید مخصوصاً به گروه دانشگاهى و طبقه تحصیل کرده.»9
پیشاهنگان فکر و اندیشه که از لحاظ منابع فکرى و فرهنگى غنى هستند و نیز از لحاظ کمیت و گستردگى در تمامى سرزمین هاى اسلامى حضور فیزیکى دارند اگر به صورت فعالانه با اتکا به مبانى خودى وارد عمل شوند، تحول بنیادى در فرهنگ جوامع به وجود خواهند آورد; چه این که بحران و انحطاط فکرى جوامع اسلامى معلول فقدان و یا نقصان داده هاى فکرى نمى باشد، بلکه معلول اغماض از داده هاى فکرى خودى (اسلامى و ملى) است. به همین دلیل است که امام راه خیزش فکرى را در بازگشت به فرهنگ خود ملت دانسته است، اما بدین شرط که صاحبان فرهنگ از این رخوت بیرون آمده و متحول شوند. امام مى گوید: «وظیفه ما همه مسلمین است، وظیفه علماء اسلام است، وظیفه دانشمندان مسلمین است، وظیفه نویسندگان و گویندگان طبقات مسلمین است... که هشدار بدهند به ممالک اسلامى که ما خودمان فرهنگ غنى داریم... مسلمان ها باید خودشان را پیدا کنند; یعنى بفهمند که خودشان داراى یک فرهنگ و کشورى هستند... .»10
2ـ توسعه و تحکیم پایگاه هاى تبلیغى و روابط اجتماعى
نخبگان مذهبى وملى که مسؤولیت اجراى طرح «تعمیم و تعمیق» را به عهده دارند، از تمامى امکانات و منابع موجود براى رشد سطح فکرى مردم و توسعه و تحکیم روابط متقابل اجتماعى میان ملت ها، نهایت استفاده را خواهند برد. دیدگاه امام در مورد بهره بردارى از امکانات و زمینه هاى تبلیغى، بسیار مترقیانه و فراگیر است. او بر خلاف دو جریان «سنّتى» و «مدرن» در جامعه که اولى بر استفاده از منابع و امکانات عمدتاً سنّتى سماجت نشان مى داد و دومى بر استفاده از شیوه ها و ابزار مدرن تأکید مى کرد، خود روش فراسنّتى و فرامدرنى را در امر تبلیغ و تعمیق باورهاى دینى ـ ملى پیشنهاد مى کند. از میان همه این جریان ها، پایگاه هاى سنّتى تبلیغ و باورسازى به دلیل نفوذ و جایگاه مردمى داشتن و نیز سلطه دیرینه و سنتى نخبگان دینى بر آن ها و همچنین هزینه بر نبودن آن ها در شرایط ویژه طفولیت نهضت فکرى اسلامى، بیش تر مورد توجه قرار مى گیرد.11
از میان امکانات و شیوه هاى سنّتى مورد استفاده در امر باورسازى و تعمیق اندیشه، مراسم «جمعه» و «جماعات» در سطح ملى و «حج» در سطح بین المللى بیش از همه نظر امام را به خود جلب مى نماید. او درباره نقش برجسته جمعه و جماعات و حج در امر باورسازى و سپس ایجاد جنبش هاى سیاسى ـ عملى چنین سخن مى گوید:
«... اسلام این گونه اجتماعات را فراهم کرده تا از آن ها استفاده دینى بشود، عواطف برادرى و همکارى افراد تقویت شود، رشد فکرى بیش ترى پیدا کند، براى مشکلات سیاسى و اجتماعى خود راه حل هایى بیابند و به دنبال آن به جهاد و کوشش دست جمعى بپردازند.»12 بعد اضافه مى کند که: «اگر هر روز جمعه مجتمع مى شدند و مشکلات عمومى مسلمانان را به یاد مى آوردند و رفع مى کردند و یا تصمیم به رفع آن مى گرفتند کار به اینجا نمى کشید. امروز باید با جدیت این اجتماعات را ترتیب دهیم و از آن براى تبلیغات و تعلیمات استفاده کنیم; به این ترتیب نهضت اعتقادى و سیاسى اسلام وسعت پیدا مى کند و اوج مى گیرد.»13
امام خمینى(رحمه الله) به عمق نقش اجتماعات دینى چه در بُعد اندیشه سازى و چه در بُعد اجتماع سازى به خوبى پى برده است. او اجتماعات و مراسم دینى را صرفاً به منظور کاربرد تعلیمى و آموزشى آن در مقولات فکرى، مورد تشویق قرار نمى دهد بلکه مهم تر از آن به نقش اجتماع سازى و شکل دهى روابط اجتماعى جدید از طریق این گردهمایى ها و نیز آگاهى یافتن مسلمین از قدرت و نیروى ارادى و انسانى شان هم اشاره دارد. به همین جهت است که «روز قدس» به عنوان سمبل وحدت جهان اسلام که پیام انقلابى و ضد استعمارى هم دارد از سوى ایشان در سطح جهان اسلام پیشنهاد گردید و همچنین بزرگداشت «هفته وحدت» مورد حمایت وى قرار گرفت; چه این که از دیدگاه او روند وحدت بین مسلمین، ضرورت ایجاد سمبل ها و نهادهاى تازه اى را مى طلبد که فراتراز زمان و مکان قرار دارد و نیز شرایط و تلخى هاى دنیاى معاصر را هم منعکس سازند.
«حج» با توجه به موقعیت جهانى آن جایگاه ویژه اى در اندیشه امام به خود اختصاص داده است. او حج را نه یک عمل عبادى صرف، بلکه یک گردهمایى تمام عیار براى همه مسائل بین المسلمین مى داند; از انجام عبادات فردى گرفته تا بازگشت به هویت جمعى اسلامى و مرکز تصمیم گیرى هاى سیاسى،14(محل اجتماع سران دول) و ارائه طرح هاى کارشناسى از سوى کارشناسان و متخصصان جهان اسلام،15 و مبادله اطلاعات و تحکیم پیوند برادرى و تشکیل جبهه واحد مستضعفین 16و... . اهمیت ویژه گردهمایى جهانى «حج» امام را واداشت تا تمام کوشش خود را در معرض چهره واقعى حج به کار بندد و ابعاد مختلف آن را که قرن ها به فراموشى سپرده شده بود از نو احیا و بازگو نماید.
ب: سیاسى ـ علمى
بر مبناى استراتژى امام خمینى(رحمه الله) پس از توسعه فعالیت هاى سازمان یافته فکرى ـ فرهنگى که طى آن، مسیر وهدف مبارزه به خوبى مشخص گردیده و همبستگى چندجانبه معنوى در جوامع تا حدودى شکل گرفته است و هم چنین انسان مسلمان به منزلت انسانى و فردى و هویت دینى و ملى خود آگاه گشته است، زمان براى آغاز فاز دوم مبارزه یعنى فعالیت هاى سیاسى ـ عملى به تدریح فرا مى رسد. در مقطع مبارزه سیاسى ـ عملى، مراحل متعددى به عنوان روش مبارزه در اندیشه امام مطرح شده است، که مجموعاً در دو سطح قابل مطالعه است: سطح دولت ها و سطح ملت ها.
سطح اول: دولت ها
اصولاً روش هاى مبارزاتى امام خمینى(رحمه الله) با در نظر داشتن واقعیت هاى عینى جوامع اسلامى طراحى گردیده اند. لذا با توجه به این که امام از نقش تعیین کننده دولت هاى سرزمینى در تصمیم گیرى هاى جمعى و نیز تغییر سرنوشت ملت ها توسط آن ها کاملاً آگاه است، اولین رویکرد عملى او را تلاش در سطح دولت ها تشکیل مى دهد. از نظر امام کوتاه ترین راه تحقق بخشیدن به «وحدت اسلامى» در اقدام ارادى سران و رؤساى ممالک اسلامى نهفته است; زیرا سران دول اسلامى، تمامى امکانات و اهرم هاى حقوقى و اجرایى لازم براى تأسیس دولت متحده اسلام را در اختیار دارند به گونه اى که اگر این ها به صورت جدى و رسمى وارد عمل شوند کم ترین مشکلاتى در برابر اقدام جمعى شان وجود نخواهد داشت. همین تحلیل واقع بینانه و در عین حال امیدوارانه امام او را وادار مى نماید تا از طریق توسل به فراخوان عمومى، از همه سران دول اسلامى براى پایه ریزى یک وحدت سرتاسرى دعوت به عمل آورد: «ما حرف مان این است که دولت ها بیایند قبل از این که خود ملت ها قیام بکنند، خود دولت ها بیایند خاضع بشوند، با هم دوست بشوند، با هم یک جلسه اى درست کنند، همه رئیس جمهورها بنشینند پیش هم و حل کنند مسائل شان را. هر کس سر جاى خودش باشد، لکن در مصالح کلى اسلامى، در آن چیزى که همه هجوم آورده اند به اسلام در او با هم اجتماع کنند، جلوشان را بگیرند و آسان هم هست.»17
سرمایه گذارى فکرى و عملى امام در پیش برد این شیوه (اجتماع سران) تا آن جا جدى مى نماید که او را وادار به اعطاى امتیازات سیاسى بیش تر به سران دول نموده و ا مر قبولى «اعوجاج» و نارسایى هاى فکرى سران را در برابر تشکیل و تحقق «وحدت» بر خود تحمل مى نماید. او مى گوید: «ما میل داریم که با همه کشورهاى اسلامى برادر باشیم، همه حکومت ها در عین حالى که اعوجاج دارند برگردند و با ما دست اخوت بدهند، ما صلاح همه را مى خواهیم... .»18
اما على رغم این گونه تلاش ها و امتیازدادن ها، پیام هاى مکرر امام نتوانست دولت هاى سرزمینى را که هر کدام به منافع ملى خاص خود مى اندیشیدند، وادار به اتخاذ استراتژى وحدت طلبانه نماید و در نتیجه، دیپلماسى وحدت خواهانه امام، موفقیتى را به ارمغان نیاورد. در این جا بود که امام از کارآیى شیوه «اجتماع سران» ناامید گردیده و راه هاى بدیل دیگرى را در دست مطالعه قرار داد. او همان طورى که در صراحت لهجه شهرت داشت در این جا نیز ضمن اظهار مأیوس شدن از راه کار «اجتماع سران»، شیوه مبارزاتى دیگرى که نشان دهنده «حرکت از پایین به بالا» بود را مستقیماً مطرح نموده و گفت:
«ملت ها خودشان باید در فکر اسلام باشند، مأیوسیم ما از سران اکثر قریب به اتفاق مسلمین، لکن ملت ها خودشان باید به فکر باشند و از آن ها مأیوس نیستیم.»19
سطح دوم: ملت ها
شیوه دوم مبارزاتى امام(رحمه الله) بر اصل محوریت مردم که نقش مهمى در تحول نظام هاى سیاسى در جهان به اصطلاح طرفدار دموکراسى ایفا مى نمایند، استوار یافته بود. توجه اساسى امام در این مرحله به سمت نیروى قدرتمند مردمى معطوف مى گردد. اگر چه ملت ها و توده هاى محروم جوامع از همان اوان امر مبارزه، جایگاه بسیار بلندى را در اندیشه امام به خود اختصاص داده بودند; چه این که نگاه امام به مردم نگاه مقطعى و ابزارگونه نبوده بلکه نگاه واقعى و هدف گونه بوده است، اما رویکرد امام به مردم در مقطع دوم مبارزه، ویژگى خاصى دارد که با مقطع اول تفاوت پیدا مى کند. مهم ترین ویژگى این رویکرد، در تغییر استراتژى «اصلاحى» به استراتژى «انقلابى» نهفته است. امام به این نتیجه دست یافته بود که مبارزه اصلاحى مى باید به مبارزه انقلابى تبدیل شود و در مبارزه انقلابى، توده ها نقش اصلى مبارزه را بر عهده خواهند گرفت. بنابراین توجه امام به مردم، در واقع فراخوان عمومى ملت ها به سمت «انقلاب» است.
اما این که این انقلاب و خیزش عمومى چگونه آغاز شود و چه فرایندى را پشت سر بگذارد، پاسخ هاى آن تا حدودى از سوى امام تبیین گردیده اند. امام به عنوان یک رهبر انقلابى و توانا چند مقطع مختلف را براى سازمان دهى و طراحى مبارزه سیاسى ـ عملى مورد اشاره قرار داده و ملت ها را گام به گام به سمت آن پیش برده و هدایت نموده است.
1ـ تشکیل حزب سیاسى (حزب مستضعفین یا حزب الله): «حزب مستضعفین» و «حزب الله» دو مفهوم اساسى در ادبیات سیاسى اندیشه امام است که ایشان آن را تجلى گاه قدرت سازمان یافته توده ها در دنیاى بحران زده مسلمین مى دانست. طرح تشکیل «حزب مستضعفین» به عنوان یک تشکل سیاسى، از این رو از سوى امام ارائه گردید تا ملت هاى مسلمان بلکه تمامى محرومان جهان، فعالیت هاى هدفمند سیاسى خود را در داخل این جریان نوپا هماهنگ نموده و همبستگى و همگرایى خود را از طریق آن بیش از پیش تقویت نمایند. هدف «حزب مستضعفین» تقویت باورهاى جمعى در سطح امت اسلامى و سپس بررسى راه حل ها و پایان دادن به مشکلات و نابسامانى هاى جهان اسلام است که امروز ملل اسلامى با آن ها روبرو هستند. امام اظهار امیدوارى مى کند که چنین حزبى در جهان جنبه عملى پیدا کرده مشکلات را از سر راه بردارد:
«و من امیدوارم که یک حزب به اسم حزب مستضعفین در تمام دنیا به وجود بیاید و همه مستضعفین با هم در این حزب شرکت کنندو مشکلاتى که سر راه مستضعفین است از میان بردارند و قیام در مقابل مستکبرین و چپاول گران شرق و غرب کنند و دیگراجازه ندهند که مستکبرین بر مستضعفین عالم ظلم کنند.»20
تشکیل «حزب مستضعفین» یا «حزب الله» بیان گر مرحله خاصى از رشد ملت ها هم به شمار مى رود; زیرا وجود این حزب مبیّن این واقعیت است که منافع مشترک فراملى در پرتو نهضت فکرى ـ فرهنگى، تا حدودى شکل گرفته و توده هاى نامنظم و از هم گسیخته ملت ها به سطحى از همبستگى دست یافته و باورهاى جهان شمول نیز تا اندازه اى به وجود آمده اند. گویا اکنون زمان آن رسیده است که این حزب سیاسى به وجود آید تا از دستاوردهاى به دست آمده تا این مقطع، در مقاطع و مراحل بعدى بهره بردارى بهینه نماید.
2ـ تشدید مبارزه سیاسى: ظهور حزب مستضعفین در عرصه فعالیت هاى سیاسى ـ اجتماعى، گامى است به سمت فعال تر شدن و منسجم تر شدن تلاش هاى عملى آزادى خواهان مسلمان; زیرا فلسفه وجودى یک حزب اقتضا مى کند که برنامه ها و سیاست ها هر چه بیش تر جنبه کاربردى پیدا کنند. امام خمینى(رحمه الله)نیز با اشاره به جایگاه محورى حزب در صحنه عمل، درباره نقش کاربردى آن چنین مى گوید:
«و هر مسأله اى در هر جا و هر ملتى پیش آید به وسیله همین حزب مستضعفین رفع بشود.»21
امام خمینى در این جا حوزه فعالیت هاى حزب را بسیار گسترده فرض نموده است و براى آن به عنوان تنها نهاد سیاسى مشروع (نهادهاى حکومتى از نظر امام فعلاً مشروعیت ندارند) اختیارات وسیعى را در نظر گرفته است. از طرف دیگر چون هدف اصلى حزب، مبارزه با رژیم هاى وابسته و سلطه قدرت هاى خارجى مى باشد، الزاماً در روند مبارزه خود با دشورارى هاى فراوانى نیز روبرو خواهد گردید. که امام با پیش بینى این دشوارى ها، ملت ها را به الگوپذیرى از نهضت انبیا(علیهم السلام) و گذشتگان دعوت نموده و مقاومت تا سرحد نهایى را به آن ها توصیه کرده است:
«سیره انبیا بر این معنى بوده است. سیره بزرگان بر این معنى بوده است که معارضه مى کردند با طاغوت ولو این که زمین بخورند ولو این که کشته بشوند و یا کشته بدهند. ارزش دارد که انسان در مقابل ظلم بایستد در مقابل ظالم بایستد و مشتش را گره کند و توى دهنش بزند... .»22
پس از تشدید مبارزه سیاسى از سوى «مستضعفان»، واکنش هاى رژیم هاى طاغوتى و حامیان خارجى آن ها نیز شدت پیدا مى کند. در این مرحله ممکن است فعالیت هاى مسالمت آمیز سیاسى به تنهایى نتوانند مبارزان مسلمان را در تأمین اهداف شان یارى رسانند، لذا وجود یک ابزار دیگرى لازم است که بر سطح فشار افزوده و حریف را وادار به عقب نشینى نماید و این جز توسل به «زور» چیزى دیگر نمى تواند باشد.
3ـ توسل به مبارزه قهرآمیز: پس از آن که «حزب» هسته ها و شعبه هاى خود را در تمامى و یا اکثر نقاط وطن اسلامى یا سرزمینى فعال ساخته و هواداران مخلص و انقلابى در حد لازم گردآورده است، صفحه دیگرى در روند مبارزه گشوده مى شود که عبارت است از کاربرد ابزار قهرآمیز در مبارزه. امام خمینى(رحمه الله) در این مرحله و مقطع از فرایند مبارزه، استفاده از زور و قدرت را براى دست یابى به اهداف نهایى، مطلوب دانسته و ملت هاى اسلامى را به کاربرد آن توصیه مى نماید:
«و اما به ملت هاى اسلامى توصیه مى کنم که از حکومت جمهورى اسلامى و از ملت مجاهد ایران الگو بگیرید و حکومت هاى جائر خود را در صورتى که به خواست ملت ها که خواست ملت ایران است سر فرود نیاوردند، با تمام قدرت به جاى خود بنشانید که مایه بدبختى مسلمانان حکومت هاى وابسته به شرق و غرب مى باشند.»23
استفاده از شیوه هاى قهرآمیز در مبارزه علیه استعمار و استبداد به ویژه در جهت دفاع از تمامیت ارضى وطن اسلامى چنان با اهمیت تلقى شده است که امام بارها دولت هاى اسلامى منطقه را براى تشکیل جبهه نظامى واحد علیه رژیم صهیونیستى وسلطه آمریکا بر منطقه فراخوانده است.24 از نظر امام اهمیت این امر، این را مى طلبد که اگر یک چنین جبهه اى در سطح دولت ها تشکیل نشود او دست استمداد به سوى «ملت هاى اسلامى منهاى دولت ها» دراز خواهد کرد تا اقدامات جدى ترى را آغاز نمایند.25 او در شرایطى که امر «دفاع» علیه تهاجم رژیم بعث عراق را با تمام قدرت در جبهه هاى سرزمین خود رهبرى مى کرد، از مبارزه قهرآمیز جهت آزادى قدس نیز سخن مى گفت: «ما بناى مان بر این است که باید عراق اول از شر این مفسدین و از شر این غاصبین فارغ بشود و بعد از آن ان شاءالله قدس.»26
امام با تجربه اى که از مبارزه علیه رژیم شاه در ایران کسب نموده بود به خوبى مى دانست که مراحل پایانى مبارزه بدون توسل به «زور» انجام یافتنى نیست و نمى تواند بدون آن تکمیل و نهایى گردد.
4ـ تأسیس جمهورى هاى آزاد و مستقل: چهارمین مقطع حساس در استراتژى مبارزاتى امام(رحمه الله) در راستاى ایجاد وحدت جهانى اسلام که مى باید از سوى ملت ها تحقق یابد، تأسیس «جمهورى هاى آزاد و مستقل سرزمینى» به جاى رژیم هاى طاغوتى کنونى مى باشد. امام خمینى به خوبى دریافته بود که استحکام و موفقیت «دولت بزرگ اسلامى» بستگى تام و تمام به همکارى جدى دولت هاى سرزمینى دارد. از سوى دیگر به این امر نیز اذعان داشت که همکارى و همیارى دولت هاى سرزمینى منوط به اصلاح رژیم هاى سیاسى آن ها خواهد بود; زیرا تا همبستگى و همیارى فکرى و ارزشى در میان دولت ها به وجود نیاید، همیارى عملى یا از همان ابتدا و یا در ادامه کار با دشوارى هاى جدى روبرو خواهد شد. ضرورت این امر امام را وادار مى نماید تا اصلاح وتحول دولت هاى ملى راپیش شرط نیل بهوحدت سرتاسرى قرارداده و چنین بگوید: «ما مى خواهیم که همه ممالک اسلامى اولاً در محیطى که خودشان هستند به حسب حکم اسلام بین حکومت و بین مردم مخالفت نباشد و همه با هم باشند و همه متحد بشوند تا این که آسیبى براى این ها واقع نشود.»27
منظور از «وحدت و هماهنگى» دولت ـ ملت در دولت هاى محیطى این است که رژیم هاى ممالک اسلامى، بر اساس خواسته هاى واقعى ملت ها «اسلامى و ملّى» بشوند و رژیم هاى طاغوتى ضد دینى و ضد مردمى تبدیل به نظام اسلامى ـ ملى گردد تا «جمهورى هاى آزاد و مستقل» به معناى واقعى کلمه که در این کلام امام آمده است تحقق پیدا کند: «وصیت من به همه مسلمانان و مستضعفان این است که... در زیر پرچم پر افتخار اسلام مجتمع و با دشمنان اسلام و محرومان جهان به دفاع برخیزید و به سوى یک دولت اسلامى با جمهورى هاى آزاد و مستقل به پیش روید....»28 وهرگاه این جمهورى ها در عمل شکل بگیرد، زمینه براى«وحدت بزرگش بیش از پیش فراهم خواهد شد.
5ـ تشکیل دولت بزرگ اسلامى: پس از روى کار آمدن «جمهورى هاى آزاد و مستقل» با نظام هاى اسلامى و باورهاى جهان شمول، شرایط عینى وحدت و همیارى میان دولت ها و ملت هاى اسلامى کاملاً مهیا خواهد گردید; چه این که در این مرحله که نظام هاى سرزمینى و محیطى در جهت مطلوب متحول شده اند، موانع ویژه در جهت تشکیل دولت بزرگ اسلامى یا «وحدت جهانى اسلام» وجود نخواهد داشت. عوامل درونى موجود در خود نظام هاى «جمهورى هاى آزاد و مستقل» به گونه جبرى و الزامى، جمهورى ها را به سمت وحدت نهایى که همانا تشکیل «دولت بزرگ اسلامى» باشد به پیش خواهد برد. وجود این عوامل درون نظام، نقش مهمى در تحقق یابى «وحدت» دارد. بعضى از این عوامل عبارتند از:
الف ـ «وحدت»، فلسفه نهایى حکومت ها: «وحدت» در اندیشه سیاسى اسلام، فلسفه و هدف نهایى حکومت ها را تشکیل مى دهد. یک نظام اسلامى واقعى اصولاً به سمت همیارى با واحدهاى اسلامى دیگر حرکت مى کند و اگر چنین ننماید در خلاف مسیر واقعى خود حرکت نموده است. چنانچه امام(رحمه الله) با استناد به کلام پیشوایان دینى به این فلسفه وجودى حکومت ها اشاره نموده و مى گوید:
«تشکیل حکومت براى حفظ نظام و وحدت مسلمین است چنان که حضرت زهرا(علیها السلام) در خطبه خود مى فرماید که "امامت براى حفظ نظام و تبدیل افتراق مسلمین به اتحاد است".»29
ب ـ «وحدت»، مسؤولیت دینى حکومت: «وحدت» در فرهنگ سیاسى اسلام یک پدیده دلبخواهى و اختیارى نیست که وجود آن تابع اراده آزاد خود دولت ها باشد بلکه یک تکلیف و مسؤولیت است که حاکمان اسلامى نمى توانند آن را نادیده بگیرند. هر گاه دولت ها، اسلامى گردیدند پروژه وحدت به عنوان یک وظیفه دینى به خودى خود مورد توجه قرار خواهد گرفت. امام با یادآورى این مسؤولیت مهم سیاسى دولت ها در خطاب به برخى سران دول اسلامى گفته است:
«این شما سران دولت ها هستید که باید این فکر اسلامى را تعقیب کنید و دست از دشمنى و مخالفت با برادران خود بردارید. مسؤولیت هاى دولت هاى اسلامى در پیشگاه خداى توانا و در پیشگاه ملت ها بسیار بزرگ است.»30
ج ـ «وحدت»، خواستگاه مردمى: چنانچه در گذشته اشاره گردید، اختلاف و واگرایى بیش از این که عامل داخلى داشته باشد، عامل بیرونى و خارجى دارد; زیرا این استعمار و حکومت هاى وابسته به آن هستند که همواره در روند پیشرفت نهضت هاى وحدت گرا اخلال ایجاد نموده و مانع از همگرایى دولت ها مى گردند. هر گاه این عامل در داخل سرزمین هاى اسلامى تغییر بنیادى یابد و حکومت ها ملى و اسلامى گردند، «وحدت» که خواست اصلى ملت ها و دولت هاست، تحقق پیدا خواهد کرد; چنانچه امام خمینى(رحمه الله) در بیان نقش تعیین کننده دولت هاى مردمى در تحقق بخشیدن «وحدت» گفته است: «اگر حکومت کنندگان کشورهاى اسلامى نماینده مردم با ایمان و مجرى احکام اسلامى بودند، اختلافات جزئى را کنار مى گذاشتند، دست از خراب کارى و تفرقه اندازى برمى داشتند و متحد مى شدند و ید واحده مى بودند.»31
به هر حال این عوامل درونى آن گاه که با منافع ملى و فراملى دولت هاى «محیطى» گره خورده و مجموعاً در کنار هم قرار بگیرند، شرایط عملى تحقق «وحدت اسلامى» را به خوبى فراهم خواهند کرد. «جمهورى هاى آزاد و مستقل» اسلامى نیز با حفظ استقلال داخلى و حاکمیت ملى، یک سازمان سیاسى مافوق را تشکیل خواهند داد; زیرا که تعارضات بالفعل آن ها از بین رفته و منافع شان نیز عمیقاً با همدیگر پیوند پیدا مى کند.
نتیجه
طرح راهبردى امام خمینى(رحمه الله) در امر تحقق «وحدت سیاسى جهان اسلام» در واقع یک فراگرد چهار مرحله اى را به تصویر مى کشد که نهایتاً به تشکیل «دولت بزرگ اسلامى» منتهى خواهد شد. اولین مرحله قابل توجه در فراگرد وحدت، ایجاد شرایط لازم و بستر مناسب براى فراهم شدن مقدمات وحدت است که امام براى تحقق این امر، «نظام فکرى ـ فرهنگى» تازه اى را به وجود آورد تا در پرتو آن، همبستگى معنوى و فرهنگى در میان جوامع متعدد اسلامى تقویت گردد; زیرا وحدت سیاسى، بدون پیش زمینه فکرى و فرهنگى و شکل گیرى باورهاى همه شمول امکان پذیر نخواهد بود.
دومین مرحله در روند حرکت وحدت خواهى امام خمینى، فعال شدن نخبگان سیاسى و مذهبى به عنوان مجریان طرح وحدت، در جهت توسعه و تعمیق فرهنگ و ارکان وحدت است که امام از آن ها به نام سران دولت اسلامى و علما و روشنفکران یاد مى نماید. صداقت و پشتکار نخبگان سیاسى و دینى در تأمین پروژه وحدت نقش بسیار مهمى دارد که در هر مرحله نمى توان آن را دست کم گرفت.
سومین مرحله و یا محور در فراگرد وحدت، مسیرى است که جریان وحدت آن را طى مى نماید. از نظر امام این مسیر به دو صورت قابل پیمودن است: یکى از طریق مفاهیم سیاسى در سطح نخبگان سیاسى و دیگرى از طریق حرکت هاى سیاسى و انقلابى از سوى گروه هاى مردمى که سرانجام ممکن است به ابزار قهرآمیز نیز متوسل شوند.
چهارمین مرحله در این جا، شکل گیرى مرحله نهایى و به عبارت دیگر، دست آوردى است که نهضت وحدت خواهى، آن را تعقیب مى نمود و این مرحله با تشکیل «دولت بزرگ اسلامى» با «جمهورى هاى آزاد و مستقل» به کمال خواهد رسید. و بدین طریق آرزوى واقعى جهان اسلام محقق خواهد شد.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ امام خمینى، ولایت فقیه، امیر کبیر، 1357، ص 175
2ـ تبیان (وحدت از دیدگاه امام خمینى)، دفتر پانزدهم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، ص 175
3ـ در جستوجوى راه از کلام امام، دفتر 14، امیر کبیر، 1362، ص 340
4ـ مجموعه آثار کنگره بررسى مبانى فقهى امام خمینى، ج 13، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، 1374، ص 45
5ـ امام خمینى، وصیت نامه سیاسى ـ الهى امام، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، چاپ سوم، ص 8 ـ 7
6ـ تبیان (وحدت از دیدگاه امام خمینى)، دفتر 15، ص 195
7ـ در جستوجوى راه از کلام امام، دفتر اول، پیشین، ص 186
8ـ همان، دفتر 15، ص 139
9ـ همان، دفتر هشتم، ص 285
10ـ همان، دفتر پانزدهم، ص 215
11ـ صحیفه نور، ج 6، ص 49
12 و 13ـ ولایت فقیه، پیشین، ص 181 ـ 180
14ـ صحیفه نور، ج 13، ص 126
15ـ همان، ج 18، ص 236
16ـ استراتژى وحدت، سید احمد موثقى، ج 3، دانشگاه تربیت مدرس، 1365، ص 963
17ـ صحیفه نور، ج 18، ص 195
18ـ صحیفه نور، ج 18، ص 172
19ـ در جستوجوى راه از کلام امام، دفتر پانزدهم، ص 179
20ـ صحیفه نور، ج 8، ص 250
21ـ در جستوجوى راه، دفتر اول، ص 186
22ـ صحیفه نور، ج 18، ص 195
23ـ امام خمینى، وصیت نامه سیاسى ـ الهى امام خمینى، ص 13
24و25ـ 26ـ در جستوجوى راه از کلام امام، دفتر 15، ص 268 / ص 274
27ـ تبیان، ج 15
28ـ وصیت نامه سیاسى ـ الهى امام خمینى، فرهنگى رجاء، 1369، ص 87
29ـ تبیان، دفتر پانزدهم، صص 58 ـ 157
30ـ صحیفه نور، ج 6، ص 122
31ـ تبیان، دفتر پانزدهم، ص 157

تبلیغات