نقش ارزش ها در فرایند توسعه اقتصادى
آرشیو
چکیده
متن
مجموعه سنّت ها، نظرات و شیوه هاى تفکر را که رفتار اجتماعى افراد مبتنى بر آن هاست، «ارزش هاى اجتماعى» (Social Values)مى نامند.
از آن جا که رفتار اقتصادى هر کس به عنوان جزئى از اعمال فردى و اجتماعى او، از افکار، اعتقادات و ارزش هاى مورد نظر آن شخص سرچشمه مى گیرد و علل و انگیزه هاى رفتار او از ویژگى هایى که سازنده شخصیّت انسان است و رفتار او را تحت تأثیر قرار مى دهد، نشأت مى گیرد، لذا، «توسعه فرهنگى» یکى از پیش نیازهاى مهم «توسعه اقتصادى» به شمار مى رود. توسعه با مسائل اخلاقى و ارزشى جامعه پیوندى نزدیک دارد و بسیارى از صاحب نظران در زمینه توسعه، برآنند که شکست سیاست هاى توسعه در بیش تر کشورهاى جهان سوم دقیقاً به این دلیل بوده که عوامل غیر اقتصادى; یعنى: ارزش ها، انگیزه ها، طرز تفکرات و به طور کلى، ویژگى ها و شرایط روحى آن جوامع مورد توجه قرار نگرفته و براى افزایش تولید ملّى و بالا بردن سطح اشتغال و حل مشکلات صرفاً متغیرهاى اقتصادى مانند پس انداز، سرمایه گذارى و نرخ هاى ارز در نظر گرفته شده است.
گوردن آلپورت، روان شناس معروف امریکا، در زمینه نقش نظام ارزشى در شخصیت و زندگى انسان مى گوید: «مى دانیم که انسان بالغ و سالم تحت سلطه و نفوذ نظام ارزشى خود رشد مى کند و حتى اگر نیل به آرزو، هرگز به طور کامل میسّر نگردد، او انجام آن را آرزو مى کند و مطابق با چنین نظامى، ادراکات خود را بر مى گزیند، به وجدان خویش مراجعه و از بروز رفتار نامناسب جلوگیرى مى کند، رشته عادات ناسازگار را فرو مى نشاند و عادات هماهنگ با تعهد خود به وجود مى آورد.»1
از این رو، ارزش ها و باورهاى فرهنگى حاکم بر جامعه و به طور کلى، جهان بینى و اعتقادات مذهبى افراد نقش تعیین کننده اى در رفتار اقتصادى آنان و روند توسعه و میزان آن دارد.
ارزش هاى یک جامعه فراتر از توسعه اقتصادى جهت گیرى و نتایج توسعه را تحت الشعاع قرار مى دهد و سرمایه انباشته شده مادى و انسانى در اختیار ارزش ها و اعتقادات جامعه مى گذارد. اما این که چگونه یک جامعه، توسعه اقتصادى را با ارزش هاى خود بیامیزد بستگى به تعریفى دارد که از «حیات» ارائه مى دهد و حدّى که میان مادیّت و معنویت قایل است.2
ساختار اجتماعى ـ فرهنگى یک جامعه ممکن است عاملى اساسى براى بروز خلّاقیت ها یا رکود و سکون تفکرات نو باشد و توسعه فرایندى است که هم از روابط سیاسى، اجتماعى و فرهنگى متأثر مى گردد و هم آن ها را تحت تأثیر قرار مى دهد. جوامع توسعه یافته کنونى پیش از آغاز توسعه صنعتى، یک دوره تحولات زمینه ساز توسعه را سپرى کرده اند که در این دوره، پیش نیازهاى لازم شکل گرفته است; به این معنا که تحولاتى همه جانبه در ابعاد سیاسى، اقتصادى و فرهنگى به وجود آمده که در نهایت، فضایى مناسب براى شکوفایى استعدادها، گسترش پس انداز و سرمایه گذارى، ابداعات و اختراعات در زمینه هاى علمى و فنّى را فراهم آورده است. در این مقاله، ابتدا، اهمّ ویژگى ها و زمینه هاى هم سو و مناسب براى توسعه اقتصادى بیان مى گردد، برخى از ارزش هاى اخلاقى زمینه ساز توسعه در فرهنگ و معارف اسلامى بررسى مى شود.
ارزش هاى هم سو با توسعه اقتصادى ـ اجتماعى در کشورهاى توسعه یافته
نگرش علمى و آمادگى براى تحوّل و نوآورى
نگرش علمى اولین و مهم ترین خصیصه اى است که جریان توسعه از جنبه فرهنگى بدان نیاز دارد و حاکم بودن آن بر فرهنگ جامعه به این معناست که انسان ها باید به مجموعه آراء فرهنگى خود این تفکّر را اضافه کرده باشند که هر حادثه اى علّت یا عللى دارد که قابل کشف است و کشف آن ها باید به روش علمى صورت گیرد. (روش علمى عبارت است از مشاهده دقیق و موشکافانه، طرح فرضیه، آزمون فرضیه، طرح نظریه علمى و عدم تعصّب غیر علمى.) به عبارت دیگر، باید اعتقاد عمومى به این باور فرهنگى پیدا شود و براى استفاده از این روش نیاز به استدلال نباشد. (نداشتن تعصّب غیر علمى به این معناست که بپذیریم ممکن است آزمون جدیدى نظریه علمى ما را رد کند.) بنابراین، نباید به دنبال این باشیم که اگر آزمون خلاف نظریه ما را ثابت کرد به هر طریق، اصرار ورزیم که نظریه ما درست است و آزمون مورد بحث اعتبارى ندارد. خصلت روش علمى این است که کار و فعالیت علمى باید با بررسى، مطالعه و مشاهده دقیق و خوددارى از قضاوت فورى صورت گیرد.3
جامعه غربى به صورت یک باور فرهنگى، به علم و کارایى آن معتقد گردیده است و براى حل مشکلات به سراغ متخصصان مربوط به هر رشته مى رود. آن ها به این نتیجه رسیده اند که بدون علم و تخصص، اگر بخواهند مشکلى را حل کنند دچار حیرت و سرگردانى شده، به راه خطا خواهند رفت. به عبارت دیگر، در فرهنگ جامعه اعتقاد به قانونمند و قابل پیش بینى بودن کارها غلبه یافته است و از بینش هاى خرافى همراه با عقیده به شانس و تصادف ـ که افراد را نامنظم و غیر مسؤول بار مى آورد و احیاناً به سوى تنبلى و جبرگرایى سوق مى دهد ـ پرهیز مى گردد.
لازمه چنین نگرشى حذف عناصر خرافى و ضد توسعه از فرهنگ جامعه است، به طورى که در چنین وضعى، دیگر کسى طرفدار بى چون و چراى حفظ سنّت ها نباشد، بلکه در راستاى اعتقاد به توسعه و ضرورت رسیدن به آن، هر کس درصدد کسب دانش و تخصص لازم و ایفاى نقشى مؤثر براى دست یابى به این هدف باشد. در این زمینه، روحیه استقبال از تغییر و گرایش به سمت پویش و نوآورى در جوامع پیشرفته یک ارزش محسوب مى شود و این وظیفه را بر عهده نظام آموزشى قرار مى دهد تا افراد را از دوران کودکى براى زندگى در محیطى پر تحول و تغییرپذیر آماده سازد.4
بدیهى است جامعه اى که در آن روحیه علمى حاکم نبوده و گرایش به پویایى و نوآورى و آمادگى براى تغییر و تحول نباشد اولاً، نمى تواند وضع موجود خود ـ یعنى شرایط و امکانات داخلى ـ را براى توسعه و موانع و مشکلات آن به خوبى بشناسد و در نتیجه، در تولید قادر به اتخّاذ بهترین و کاراترین روش نیست; زیرا افراد آن جامعه روابط بین پدیده ها و میزان تأثیر هر کدام را بر دیگرى کشف نکرده اند.5 ثانیاً، همواره دست نیاز به سوى کشورهاى توسعه یافته دراز مى کند و به جاى تقویت و تحکیم اقتصاد خود، همواره موجب رونق اقتصاد و تجارب کشورهاى پیشرفته مى گردد. به طور کلى، مسیر و نرخ توسعه سیاسى و اقتصادى در یک کشور تا حد زیادى مبتنى بر محتواى اذهان نخبگان آن است و فکر آن ها باید به گونه اى باشد که تغییر و تحول را ارزشمند بشمارد و براى نوآورى افراد ارزش قایل باشد.6
توجّه جدّى به دنیا و مسائل مادّى
افراد یک جامعه براى رسیدن به توسعه، باید همراه با حفظ اعتقادات و ارزش هاى معنوى خود، به مسائل مادى و این جهانى نیز توجّه داشته باشند. بدین منظور، براى رسیدن به استقلال سیاسى، اقتصادى، فرهنگى و کسب عزّت و سربلندى در میان سایر ملل، باید در تمامى زمینه ها برنامه ریزى نمایند و با آینده نگرى و همّتى بلند و تلاشى خستگى ناپذیر در این راه قدم بگذارند. دنیاى غرب به دلیل عملکرد غلط و غیر معقول ارباب کلیسا در قرون وسطا، بخش اول را به کلّى کنار گذارد; زیرا ارزش هاى معنوى و اخلاقى که پدران روحانى کلیسا از آیین تحریف شده مسیحیت ترویج مى کردند عملاً به صورت مانعى مهم براى پیشرفت هاى علمى و توسعه یافتگى درآمد و چنین محتوایى همراه با رفتار خشونت آمیز و غیر منطقى آن ها با دانشمندان و محقّقان موجب تنفّر و بیزارى عموم مردم از ارزش ها و اعتقادات مذهبى گردید. لذا، این گونه مطالب را به کلّى کنار گذاشتند و صرفاً در زمینه دوم قدم نهادند. این سنّت الهى است که اگر کسى فقط براى دنیا هم تلاش و کوشش نماید، خداوند او را به مقصود خود مى رساند،7 هر چند انگیزه الهى نداشته باشد و از پاداش و مقامات اخروى محروم بماند. در این زمینه، غربیان از برخورد غیر مسؤولانه همراه با کوتاه بینى و تنگ نظرى و مسامحه کارى نسبت به مسائل مادى و دنیایى پرهیز نمودند. البته پویندگان تلاشگر مى توانند با توجّه معقول به دنیا و مسائل مربوط به آن و افزایش سطح آگاهى نسبت به اهداف بلند مدت و راه رسیدنِ به آن، به هدف توسعه یافتگى مطلوب برسند و از پیامدهاى نامطلوب آن ـ که اکنون کشورهاى پیشرفته صنعتى را مبتلا ساخته است ـ در امان بمانند.8
تعهّد نسبت به کار
در فرهنگ هر جامعه، کار و فعالیت و روحیه تلاشگرى از شرط هاى لازم براى توسعه است و جزو ارزش هاى پذیرفته شده جوامع توسعه یافته و پیشرفته صنعتى مى باشد، به طورى که کم تر نمونه اى یافت مى شود که تا این اندازه مورد احترام باشد. در جوامع مزبور، حتى برخى اعمال و رفتار که در سایر جوامع سنّتى، پیش پا افتاده و غیر مهم است، بسیار جدّى تلقى مى شود. به عنوان نمونه، سیگار کشیدن در هنگام کار، صحبت هاى دوستانه و بى مورد، اتلاف وقت و جولان دادن در محل هایى غیر از محیط کار به شدّت مورد سرزنش بوده و قابل پذیرش نیست.9
نظم پذیرى جمعى و احترام به قانون
به طور کلى، رعایت نظم، احترام به ضوابط پذیرفته شده و رعایت آن ها شرط تداوم پیشرفت هاى علمى و فنّى در جوامع توسعه یافته کنونى است. در فرهنگ آن ها، براى هر چیز ضابطه اى وجود دارد که رعایت آن در هر شرایطى الزامى است. در نتیجه، به سلسله مراتب احترام گذاشته مى شود و مسؤولیت هر کس مشخص است.
حاکم بودن این روحیه و فرهنگ در یک جامعه ناشى از احترام عموم به قوانین و مقررات است; زیرا افراد آگاهى کامل دارند که رعایت قوانین به نفع همگان مى باشد. لذا، نیروى دولت صرف جلوگیرى از تخلّفات و تعقیب متخلفان و نیروى مردم صرف فرار از مقررات نمى گردد و با برقرارى جوّ اعتماد متقابل بین مردم و دولت ـ به عنوان کارگزار توسعه ـ زمینه مشارکت عمومى در برنامه ریزى ها و اجراى آن ها مهیّا مى گردد. این مسأله به نوبه خود از عناصر فرهنگى لازم براى توسعه است (که در قسمت بعد به طور مستقل خواهد آمد.)
فرهنگ مشارکت عمومى در برنامه ریزى ها، سیاست گذارى ها و اجرا
فرهنگ مشارکت عموم در روند توسعه، هم در میان بیش تر مردم کشورهاى پیشرفته صنعتى جایگاه مناسب خود را پیدا کرده و هم در نظام قانون گذارى و اجرایى این کشورها پذیرفته شده است. ضرورت وجود چنین فرهنگى در میان یک جامعه در حال توسعه از این جهت است که افراد یک ملت براى حرکت در مسیر توسعه مورد نظر و مطلوب خود، باید نسبت به مسائل سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى کشورشان آگاهى کامل داشته باشند، مقصد نهایى حرکت خود را بشناسند و براى رسیدن به آن تلاش نمایند و تا مشارکت عمومى و یک رنگى و اعتماد متقابل بین آنان و دولتمردان وجود نداشته باشد، پیمودن این مسیر موفقیت آمیز نخواهد بود.
به عبارت دیگر، توسعه سیاسى به معناى حضور مردم در صحنه هاى گوناگون سیاسى، بهترین وسیله براى به وجود آوردن یک نظام اجتماعى منسجم و هماهنگ در کشور است که در سایه آن، برنامه ریزى و مدیریت اجرایى کشور تقویت مى گردد.
در حال حاضر، یکى از مشکلات کشورهاى جهان سوم، که به صورت مانعى بزرگ بر سر راه توسعه آن ها قرار دارد، نداشتن تشکیلات ادارى کارا، منسجم، منظم و سالم است که این موضوع تا حدّ زیادى به دلیل عدم استفاده صحیح از نظریات مردم و دخالت ندادن آنان در برنامه ریزى ها و سیاست گذارى هاست، در حالى که با افزایش سطح آگاهى عموم نسبت به شرایط کشور، امکانات موجود و ابزار لازم براى پیمودن مسیر توسعه و مشارکت آن ها، مردم مشکلات و سختى ها را به خوبى تحمل مى کنند، مسؤولان کشور را از خود مى دانند و آنان را در حدّ حلّ معضلات اقتصادى و اجتماعى یارى مى دهند و حاضر مى شوند براى سرمایه گذارى هاى زیربنایى لازم، مصرفِ کنونى خود را فدا سازند و یا به حداقل ممکن کاهش دهند. وجود چنین روحیه اى در جامعه مهم ترین شرط تحقق توسعه در یک کشور است.
کار گروهى و روحیه انتقاد پذیرى
یکى از ویژگى هاى اصلى و لازم براى اشتغال و تولید در جوامع توسعه یافته، کار گروهى همراه با روحیه همراهى و هماهنگى جمعى است. با این روش، تولید از کمیت بیش تر برخوردار مى گردد، نقاط ضعف ناشى از تک روى بر طرف مى شود و تولید محصولات با کیفیّت بهتر و هزینه کم تر میسّر مى گردد.
براى این منظور، وجود روحیه انتقادپذیرى در مردم براى رفع نواقص و جبران کمبودها اثر بسزایى دارد و زمینه مناسبى براى نوآورى و خلّاقیت در جامعه پدید مى آورد. به عکس، اگر در جامعه اى این روحیه حاکم باشد که همه چیز مطلق و غیر قابل تغییر است و هر کس نظر و روش خود را غیر قابل انتقاد بداند و آن را سپرى در مقابل هرگونه تغییر و تحول قرار دهد راه پیشرفت و نوآورى و رسیدن به گزینه هاى بهتر و کامل تر در عملکرد و رفتار بسته مى شود و طبیعى است که هرگاه انتقادپذیرى خصلتى پذیرفته شده تلقّى گردد و با آن به عنوان شرط اصلى ارتقاى کمّى و کیفى کار و تولید و افزایش بهرهورى برخورد شود بدون شک، چنین جامعه اى امکان رشد مى یابد تا شیوه هاى نوتر جاى شیوه هاى نو و کهنه را بگیرد و با ایجاد چنین فرهنگى، راه براى پذیرش تجربه هاى تازه، افکار نو و استقبال از نظرهاى بدیع دیگران هموار مى گردد.
برخى ارزش هاى اخلاقى زمینه ساز توسعه در فرهنگ اسلامى
توسعه مورد نظر و تأیید اسلام گرچه وجوه مشترکى با فرایند توسعه در جهان غرب دارد، ولى از جهت انگیزه و هدف نهایى، نمى توان آن دو را بر یکدیگر منطبق دانست; زیرا توسعه اى از نظر اسلام ارزشمند است که در آن همه امکانات جامعه در جهت احیاى ارزش هاى پذیرفته شده به کار گرفته شود; به طورى که افراد جامعه بتوانند با اراده و اختیار خود و بهره گیرى از نیروهاى درونى و امکانات موجود، در جهت تکامل و اعتلاى مادى و معنوى جامعه حرکت نمایند. بنابراین، توسعه با الگوى غربى را بدون تأمّل در نقاط ضعف و قوّت آن و شرایط و امکانات جامعه نمى توان به طور کامل پذیرفت. با عنایت به جنبه هاى انسانى توسعه، لازم است پیشرفت در زمینه مسائل اخلاقى و معنوى جامعه، که مؤثرترین عامل ایجاد آرامش روح و روان بشر است، مدّ نظر قرار گیرد و این مهم تنها در سایه پاى بندى به دین همراه با شناخت صحیح آن امکان پذیر مى باشد. برخورد متعصّبانه و خشونت آمیز ارباب کلیسا در قرون وسطى با دانشمندان و علوم جدید و همچنین برداشت هاى غلط و انحرافى از برخى مطالب دینى و آمیختن آن ها با برخى خرافات موجب گردید که عده اى دین را به عنوان مانع و مخالف توسعه قلمداد نمایند. ولى حقیقت این است که اگر فرامین و معارف دینى، که بیانگر برنامه صحیح زندگى فردى و اجتماعى و تأمین کننده سعادت و خوشبختى دنیا و آخرت انسان است، به طور جامع و صحیح شناخته و به کار بسته شود، به این نتیجه مى رسیم که مکتب الهى و انسان ساز اسلام نه تنها مانع توسعه نیست، بلکه قانونِ توسعه و زمینه ساز آن مى باشد. البته اگر کسى مطالب غیر علمى را علم یا مسائل انحرافى و خرافى را جزو دین بداند ممکن است در این صورت تصور نماید که بین دین و توسعه و یا بین علم و دین مغایرت و تعارض وجود دارد. لذا، مناسب است به اجمال، برخى از ارزش هاى اخلاقى و اعتقادى سازگار با توسعه و زمینه ساز آن، که در فرهنگ اسلامى بر آن تأکید شده، با الهام از آیات قرآن و سخنان پیشوایان معصوم: بیان گردد:
اهتمام نسبت به کسب علم، نگرش علمى و تفکّر و تعقّل
ضرورت وجود نگرش علمى در جامعه براى رسیدن به توسعه از این جهت است که یکى از عوامل مهم در توسعه اقتصادى، بالا رفتن سطح رفاه جامعه همراه با افزایش توان تولیدى و پیشرفت فن آورى مى باشد و بدین منظور، باید روش هاى تولید بهبود یابد و کارایى آن بیش تر گردد ـ یعنى: با پیشرفت هاى علمى و صنعتى، بهترین و کم هزینه ترین روش ها کشف و اتخّاذ گردد ـ تا افزایش تولید کالا و ارائه خدمات با کارایى بالا امکان پذیر گردد و این افزایش مرهون توان تولیدى خودِ جامعه است که تنها در صورت حاکم بودن روحیه علمى و وجود چنین فرهنگى میسور مى گردد. لذا، کشورى را که کالاها و خدمات مورد نیاز خود را با صادرات منابع زیر زمینى و مواد اولیه و وارد کردن کالاهاى ساخته شده از خارج تأمین مى کند و در هر زمینه اى به استخدام متخصصان خارجى نیازمند است، نمى توان توسعه یافته قلمداد نمود، گرچه همه کالاها و خدمات به وفور در دسترس همگان باشد; مانند کشورهاى نفت خیز حوزه خلیج فارس که از سطح رفاه و درآمد سرانه بالایى برخوردارند، ولى توان تولید و فن آورى پیشرفته ندارند و کالاها و خدمات مورد نیاز خود را عمدتاً با فروش نفت از غرب وارد مى کنند.
درباره جایگاه علم و دانش در اسلام، همین بس که کسب علم به عنوان یک فریضه و تکلیف الهى همگانى10 براى تمام دوران عمر11 و از هر جاى ممکن12 مورد تأکید قرار گرفته است. مقام محصّل و دانش پژوه علوم آن چنان والاست که تلاش و کوشش او براى تحصیل به منزله جهاد در راه خدا مى باشد،13 هر موجودى براى طالب علم از خداوند طلب آمرزش مى نماید،14 تفکر در مخلوقات الهى برترین عبادات به شمار15 مى رود. عقل به عنوان حجّت و دلیل باطنى در وجود هر انسان معرفى گردیده است،16اهل فهم و عقل مورد بشارت الهى واقع گردیده اند17 و قرآن از ما مى خواهد از هر مطلبى که به آن علم نداریم پیروى ننماییم.18
مرحوم علّامه طباطبائى، مفسّر بزرگ قرآن، درباره مطابقت این دستور قرآن با فطرت مى فرماید: پیروى نکردن از چیزى که بدان علم نداریم و متابعت از علم در حقیقت، حکمى است که فطرت خود بشر آن را امضا مى کند; زیرا انسان فطرتاً در مسیر زندگیش ـ یعنى: در اعتقاد و عملش ـ جز رسیدن به واقع هدفى ندارد. او مى خواهد اعتقاد و عملى داشته باشد که بتواند قاطعانه بگوید: واقع و حقیقت همین است و بس. و این تنها با پیروى از علم محقق مى شود و گمان و شک چنین اثرى ندارد و مظنون و مشکوک را نمى توان گفت عین واقع است.19
ممکن است کسى بگوید مصداق همه تأکیدها و توصیه ها نسبت به کسب علم، علمِ خود دین و تفکّر در آن است; یعنى: همه مردم به خود دین عالم شوند. ولى این برداشت صحیح به نظر نمى رسد; زیرا فریضه علم از هر حیث، تابع نوع و میزان احتیاجات جامعه اسلامى است و تأکیدها و تشویق هاى اسلام نسبت به فراگیرى علم و در نظر گرفتن مقامى والا براى عالم و متعلّم منحصر به تحصیل علوم دینى نیست. در این زمینه، براى توضیح بیشتر، مى توان به وجوهى استدلال نمود یا این نظر را با آن تقویت و تأئید نمود. برخى از این وجوه عبارت است از:
1ـ اسلام دین جهانى و خواهان جامعه و حکومتى است که از هر لحاظ، مستقل و بى نیاز از بیگانگان باشد; یعنى: بهترین پزشک، مهندس، صنعتگر، داروساز، زمین شناس و مانند آن ها را داشته باشد و از مجهّزترین دانشگاه ها و وسایل تحقیق و پیشرفت علمى و دفاعى برخوردار باشد تا بتواند در میان رقباى فراوانى که دارد، احساس سربلندى و غرور نماید، وگرنه به تجربه ثابت شده است ملتى که دست نیاز به سوى دیگر ملل دراز مى کند خواه ناخواه محکوم اراده و نفوذ آن ها خواهد بود و سرنوشت او به دست همان ها تعیین خواهد شد، در حالى که اسلام نمى پسندد که بیگانگان بر مسلمانان سیطره و تسلط داشته باشد.20
2ـ تحصیل علم از نظر اسلام، به سایر تکالیف فردى و اجتماعى بستگى دارد. پس هرگاه مسائل حیاتى جامعه اسلامى در وضعیتى قرار گیرد که وابستگى بیش ترى به علم پیدا کند علم نیز اهمیت زیادترى یافته و توسعه بیش ترى پیدا مى کند; زیرا علم از هر حیث، تابع نیاز جامعه است.21
3ـ براى کسى که درست با اسلام و منطق آن آشنا باشد، جاى این احتمال نیست که بگوید نظر اسلام درباره علم منحصراً علوم دینى است; زیرا در کلام امیرمؤمنان، حضرت على(ع)، آمده است که «حکمت گمشده مؤمن است. پس آن را به چنگ آورید، گرچه بخواهید از دست مشرکان بگیرید»22 معنا ندارد که خصوص «علوم دینى» مراد باشد; زیرا مشرک را با علوم دینى چه کار؟! یا در جمله «اُطلبُوا الْعِلمَ و لَو بالصیّن» مسلّم است که چین نه در آن زمان و نه در زمان هاى دیگر، مرکز علوم دینى نبوده است. علاوه بر آن، روایت معروف «طلبُ العلمِ فریضةٌ على کلِّ مسلم و مسلمة» به صورت مطلق ذکر شده و مقیّد به علم خاصّى نگردیده است.
4ـ قرآن صریحاً مسائلى را به عنوان موضوع مطالعه و تفکر پیشنهاد مى کند. این موضوعات همان هاست که نتیجه مطالعه آن ها همین علوم طبیعى و ریاضى و زیست شناسى و تاریخ و مانند آن هاست: آیه 159 سوره بقره مى فرماید: «در آفرینش آسمان ها و زمین، گردش شب و روز، حرکت کشتى بر روى آب که به وسیله آن بشر منتفع مى گردد، ریزش باران که سبب حیات زمین مى گردد، حیواناتى که بر روى زمین حرکت مى کنند، گردش بادها، حالت مخصوص ابرها که در میان زمین و آسمان معلّق اند، در همه این ها، نشانه هاى قدرت و حکمت پروردگار است»; یعنى: همه این ها قوانین و نظاماتى دارد که شناختن آن ها ما را به توحید نزدیک مى کند. قرآن صریحاً مردم را به مطالعه و تفکر در این مسائل توصیه مى کند و مى دانیم که مطالعه همین موضوعات است که منجر به علم ستاره شناسى، زمین شناسى، دریانوردى، هواشناسى، حیوان شناسى و مانند آن شده است.23
بنابراین، براى تأمین نیازهاى خویش و کسب عزّت و سربلندى جامعه اسلامى و حفظ استقلال خود، باید براى فراگیرى تمام دانش هاى مفید بشرى بکوشیم و در همه رشته هاى علمى متخصص داشته باشیم. هر علمى که به حال اسلام و مسلمانان مفید و براى آن ها نافع باشد (فیزیک، شیمى، معدن شناسى، ریاضیات، طب و یا هر علم دیگر) در صورتى که هدف از یادگیرى آن ها خدمت به اسلام و مسلمانان باشد مشمول تأکیدها و تشویق هایى مى باشد که درباره کسب علم و دانش شده و طلب آن بنا به فرموده پیامبر گرامى اسلام(ص)، بر هر مسلمانى واجب است.24
شهید مطهّرى در این باره مى گویند: «تنها راه نجات از فقر و عقب ماندگى و دست یابى به عدالت و آزادى براى یک جامعه معتقد و با ایمان، بالابردن سطح فکرى و علمى جامعه است; به طورى که همگان یادگیرى علوم مورد نیاز جامعه را به عنوان یک فریضه دینى و جهاد مقدس تلقى نمایند و مهم این است که عموم مردم متوجه این تکلیف شرعى گردیده و آن را در ردیف سایر فرایض بشمارند.»25
تأکید بر کار و کوشش
در بین عوامل تولید، کار از جایگاه ممتازى برخوردار است; زیرا با انجام کار و استفاده از نیروى انسانى، سایر عوامل و منابع مورد بهره بردارى قرار مى گیرد. حتى فن آورى پیشرفته هم، که امروزه تا حدّ زیادى جانشین تلاش فیزیکى انسان شده، محصول کار و ابتکار انسان است.
اسلام به کار و اشتغال اهمیت زیادى داده، از بیکارى و تنبلى و کسالت به شدّت نکوهش کرده و در ضمن تعالیم خود، افراد را به کوشش و جدیّت تشویق نموده و آن را یک فریضه الهى براى مسلمانان قرار داده است.
پیامبر اسلام(ص) هر گاه مردى را مى دیدند که توجهشان را جلب مى کرد، مى پرسیدند: آیا شغلى دارد؟ اگر مى گفتند: نه، بیکار است، مى فرمود: «از چشمم افتاد» (در نظرم بى ارزش گردید.) گفته مى شد: چگونه چنین است؟ مى فرمود: «اگر مؤمن شغلى نداشته باشد، با از دست دادن دین خود زندگى مى کند.»26
هشتمین پیشواى معصوم، حضرت رضا(ع)، مى فرماید: آن کس که با کسب و کار، فضل الهى را براى تأمین و اداره خانواده اش طلب نماید، پاداش او برتر از مجاهد در راه خداست.27 اسلام تا آن جا بر کار و تلاش یک مسلمان تأکید دارد که پیامبر اسلام(ص) پس از بازگشت از جنگ تبوک و مشاهده دست هاى زبر و پینه بسته سعد انصارى، که براى استقبال از ایشان آمده بود، بر دست او بوسه زدند و فرمودند: «این دستى است که آتش به آن نمى رسد.»28
بنابراین، کار براى امرار معاش و تلاش در راه تولید براى تأمین نیاز خود و دیگر افراد جامعه از دیدگاه اسلام، یک وظیفه است که موجب محبوبیّت شخص در پیشگاه الهى مى گردد و یکى از عوامل مهم تأمین کننده سعادت دنیا و آخرت هر مسلمان محسوب مى گردد. کار و تلاش سیره عملى رسول گرامى اسلام و امامان معصوم ما: بوده و همه انبیا و صالحان: چنین راه و رسمى داشته اند.
از نظر اسلام، کسى که کار را رها مى کند و از خدا مى خواهد که روزیش را برساند مورد نکوهش است و با وجود این که قرآن هدف از خلقت را عبادت و بندگى حق تعالى و معرفت نسبت به او قرار داده،29 نباید عبادت جاى کار را بگیرد، بلکه هر کدام را باید در زمان خود انجام داد. پیامبر اکرم و ائمّه هدى: در برخورد با افرادى که از روى جهل یا کج فهمى کار را به جاى عبادت یا عبادت را به جاى کار قرار مى دادند با تذکّر و گاهى با عتاب و سرزنش سعى در تصحیح بینش و رفتارشان داشته اند تا آن جا که امام صادق(ع) از دعا براى شخصى که دنبال کار نرفته بود و از ایشان مى خواست دعا بفرماید که خداوند روزى او را برساند، خوددارى نمودند و از او خواستند که به دنبال کسب و کار و طلب روزى برود.
نتیجه این که اسلام تلاش و کوشش مشروع را براى تأمین نیازهاى مادى عبادت مى داند و به همین دلیل، تلاش در دنیا ماهیّت اخروى به خود گرفته و در راستاى تأمین آخرت به حساب آمده و این از امتیازات دین اسلام است.
لازم به ذکر است از آن جا که انسان باید در تمام زمینه ها اعتدال را رعایت نماید تا همراه با پیشرفت هاى مادى، از کمالات انسانى خود نیز غافل نماند بنابراین، گرچه کار و تلاش براى هر کس از نظر اسلام مطلوب و در بسیارى از موارد اداى وظیفه بوده و بر آن تأکید گردیده، ولى افراط در آن هم پسندیده نیست; زیرا انسان براى این آفریده نشده که همواره کار کند، بلکه نیاز به استراحت هم دارد. علاوه بر آن، باید به خودسازى و رشد کمالات اخلاقى و افزایش دانش و معلومات دینى و اجتماعى نیز بپردازد. پس باید زمانى را براى کار و فرصتى را براى استراحت و عبادت و وقتى را براى تفریحات سالم و ساعتى را براى کسب معلومات و افزایش آگاهى هاى خود در نظر بگیرد و در هیچ یک از آن ها افراد و تفریط روا نیست. افراط در کار ناشى از خوى ناپسند حرص و طمع است. البته اگر انجام کار اضافى براى تأمین نیاز واقعى و لازم زندگى همراه با احساس مسؤولیت اجتماعى انجام گیرد قابل تحسین است. بنابراین، تلاش براى کسب درآمد تا آن جا زیبنده است که به شخصیّت انسانى لطمه نزند و ناشى از حرص و طمع نباشد.30 از سوى دیگر، تفریط در کار به معناى کسالت و تنبلى و کم کارى هم از نظر اسلام مورد ملامت و سرزنش بوده و یکى از عوامل مهم عقب ماندگى برخى از کشورهاى جهان سوم در عصر حاضر است.
اهتمام اسلام به تلاش و کوشش را مى توان علاوه بر بررسى سخنان پیشوایان دین، از راه فراهم آوردن شرایط مناسب براى کار و کارگر در جامعه اسلامى مورد مطالعه قرار داد.
با توجه به شرایطى که در اثر اجراى قوانین اسلام پدید مى آید، هیچ کس در جامعه اسلامى براى گذراندن معاش خود و افراد تحت تکفلش مجبور نیست بیش از حدّ معقول کار کند; زیرا برقرارى عدالت اجتماعى و خشکاندن ریشه ظلم و اجحاف و جلوگیرى از بحران ها از وظایف حکومت اسلامى است. براى این که همگان از این شرائط بهره مند باشند، قوانین مذکور باید به گونه اى تنظیم و اجرا گردد که هیچ گونه اکراه یا اضطرارى بر آن حاکم نباشد و هیچ کس براى کسب درآمد و امرار معاش، مجبور به پذیرش قراردادهاى تحمیلى و مشقّت بار با ساعات کار زیاد نشود. حتى اسلام به مسائل روانى و عاطفى براى دلگرم نمودن کارگر توجّه نموده و در این زمینه توصیه هایى دارد.31
تأکید و سفارش اسلام نسبت به کار و تلاش براى تمام عمر است، به شرط توانایى بر انجام آن و از نظر سن، نمى توان حداکثر براى آن تعیین نمود، بلکه اساساً تعطیل فعالیت هاى اقتصادى با وجود توانایى بر آن و بى کار شدن مذموم است. ولى مى بینیم امروزه بسیار مرسوم است که عده اى پس از مدت معیّنى کار، با وجود کسب تجربه زیاد و کارایى بالا، به عنوان «باز نشسته»، بیش تر سال هاى عمر خود را به بى کارى و بطالت مى گذرانند32 و چه بسا به جاى آنان افراد تازه کار، خام و غیر متخصص مشغول کار مى گردند و جامعه از آن سرمایه هاى انسانى ارزنده، که سالیان درازى را صرف کسب مهارت و تخصص نموده است، محروم مى گردد.
اسلام نه تنها بر اصل انجام کار و تلاش و جدیّت براى آن تأکید و سفارش دارد، بلکه بر انجام صحیح و استوار کارها، اعمّ از تولیدى و خدماتى، تأکید خاص مى نماید; به این معنا که هر کس با احساس مسؤولیت و در نظر گرفتن وجدان کارىِ خود، به عنوان یک فرد از جامعه اسلامى، سعى کند کار خود را با استحکام و استوارى و با کیفیتى مطلوب انجام دهد. از این رو، پیامبر اکرم(ص) حتى در دفن اجساد مردگان نیز بر استحکام کار تأکید مى نمودند و پس از محکم نمودن قبر یکى از اصحاب با سنگ و گل، فرمودند: «من نیک مى دانم که این قبر فرسوده خواهد شد و (بدن) دستخوش پوسیدگى خواهد گردید، ولى خداوند بنده اى را دوست دارد که چون کارى انجام دهد آن را محکم و استوار نماید.»33
اهتمام به نظم و انضباط
یکى از شرایط اساسى انجام درست هر کارى تا رسیدن به هدف، رعایت نظم و نضبا و جدّى بودن در تمام مراحل آن مى باشد. مراد از انضباط و جدیّت، سازمان پذیرى، آراستگى، نظم و ترتیب، سعى و کوشش و پرهیز از هرگونه سستى و بى سامانى در کار است تا در نتیجه، یک سازمان و جامعه منضبط از هماهنگى کامل برخوردار گردد.
از اصول جالب توجه در سیره عملى پیامبر اکرم(ص) اصل نظم و انضباط است، به گونه اى که در همه زندگى آن حضرت عینیت داشت و نظمى دقیق و الهى بر همه رفتارهاى آن حضرت حاکم بود. مدیریت و حکومت آن حضرت بر قلب ها بود. لذا، هیچ گاه یارانش را با شیوه هاى استبدادى و خشونت آمیز منضبط نمى کرد، بلکه آنان را به گونه اى سیر مى داد که ضرورت حیاتى انضباط و جدیّت را دریابند.34
در روایات بسیارى از پیشوایان معصوم:، برداشتن برنامه اى منظّم با تقسیم اوقات تأکید شده است. به عنوان نمونه، از امام کاظم(ع) در این باره نقل شده است که فرمود: «تلاش کنید که اوقاتتان چهار بخش باشد: یک بخش براى راز و نیاز با خدا، یک بخش براى زندگانى و معاش، بخشى براى معاشرت با برادران و مردمان مورد اعتماد که عیوبتان را به شما مى فهمانند و از صمیم دل به شما اخلاص دارند و بخشى هم براى درک لذت هاى حلال که به وسیله این بخش، بر انجام وظایف در آن سه بخش موفق مى شوید.»35
اقدامات پیامبر اکرم(ص) پس از تشکیل حکومت اسلامى در مدینه، نشانگر اهتمام زیاد آن حضرت به برقرارى نظم در همه کارها بود. به عنوان نمونه، پس از تشکیل حکومت، دستور سرشمارى مسلمانان و ثبت اطلاعات لازم را براى برنامه ریزى ها صادر فرمودند.36 یا گاهى آن حضرت شخصاً صفوف نماز جماعت را منظّم مى کردند و مى فرمودند: در یک خط و به طور منظّم و مرتّب (دوش به دوش یکدیگر) بایستید تا شیطان بر شما غلبه نکند.37
اهمیت رعایت نظم و انضباط در کلام و سیره عملى پیشوایان معصوم تا بدان جاست که در وصایاى امیر مؤمنان، حضرت على(ع)، پس از سفارش به تقواى الهى به امام حسن و امام حسین8 و همه شیعیان، رعایت نظم در کارها مورد تأکید قرار گرفته است; مى فرمایند: «شما دو تن (امام حسن و امام حسین8) و تمام فرزندان و خاندانم و کسانى را که وصیت من به آنان مى رسد به تقوا (ترس از خداوند) و نظم در امور سفارش مى نمایم.»38 براى تبیین اهمیت وجود نظم و انضباط در فرایند توسعه اقتصادى کشور، مناسب است به اجمال، آثار مهم اقتصادى وجود نظم در یک جامعه بیان گردد:
آثار مهم اقتصادى نظم در جامعه
الف) امکان وفاى به تعهدات و قراردادها: با برنامه ریزى صحیح و برقرارى نظم و ترتیب، هر کارى به موقع انجام مى شود و به هدف مورد نظر مى رسد; زیرا تمام اجزا و عناصر لازم در جاى خود قرار مى گیرد و هر کدام اثر مطلوب خود را در بر خواهد داشت و بر عکس، در صورت وجود هرج و مرج، کارها به تأخیر مى افتد و وفاى به تعهدات امکان پذیر نمى گردد; زیرا یکى از نشانه هاى مهم وجود انضباط و جدیّت در کارها آن است که زمان مناسب براى انجام هر کارى را به درستى بشناسیم تا با انجام آن کار و عدم تأخیر، فرصت را از دست ندهیم. از سوى دیگر، شتاب زدگى در کارها پیش از رسیدن وقت مناسب از نشانه هاى هرج و مرج و مدیریت ضعیف و ناتوان است.39حضرت على(ع) در نامه معروف خود به مالک اشتر در این زمینه مى فرماید: «از شتاب زدگى در کارهایى که وقت انجام دادنشان نرسیده به پرهیز و از اهمالگرى در کارهایى که وقت انجام آن ها فرا رسیده خود دارى کن...»40
ب) استحکام و استوارى کارها: از آثار وجود نظم و ترتیب در هر کارى، اعمّ از تولید یا خدمت، این است که با استوارى و به درستى انجام مى گیرد; زیرا با رعایت نظم، فرصت کافى براى انجام هر کارى وجود دارد و فرد با دقت و حوصله، همراه با اعصابى آرام، وظیفه خود را به بهترین وجه ممکن انجام مى دهد. ولى اگر نظم و ترتیب بر افعالِ ما حکمفرما نباشد غالباً با کمبود وقت مواجه گشته، مجبور مى شویم در انجام کار عجله کنیم و در نتیجه، از میزان دقت و استحکام عمل کاسته مى شود و روشن است که اعمال نسنجیده و ناپخته، که غالباً ناشى از بى انضباطى و فقدان محاسبه در کار مى باشد، نتیجه اى جز شکست و نرسیدن به اهداف مورد نظر به دنبال ندارد. بنابراین، باید از وارد شدن در کارهایى که مقدمات آن فراهم نشده یا توان انجام آن ها را کسب نکرده ایم پرهیز نماییم.
ج) برقرارى روحیه همکارى و دل گرمى بین مسؤولان اجرایى و صاحبان سرمایه: انجام به موقع کارها همراه با استحکام و استوارى لازم، موجب به وجود آمدن جوّ همکارى و صمیمیت بین همکاران یا شرکا مى گردد و مسؤولان اجراى طرح نیز با ملاحظه پیشرفت کار، دلگرم مى گردند، زمینه هاى مساعد را فراهم مى نمایند و تا حدّ توان با کمال اخلاص و یک رنگى، در حلّ مشکلات تلاش مى کنند.
از سوى دیگر، در کارهاى تولیدى، به ویژه در ابتدا که وجود سرمایه کافى شرط لازم براى انجام طرح هاى زیربنایى و ایجاد زیرساخت هاى اقتصادى است، با حاکم بودن روحیه همکارى و اعتماد به ثبات و انضباط اقتصادى، صاحبان سرمایه به سرمایه گذارى تشویق مى گردند و مشکلى از این لحاظ پیش نمى آید.
نتیجه بحث گذشته این است که اسلام و پیشوایان معصوم: همواره بر نظم و انضباط و جدیّت در کارها و از دست ندادن فرصت ها تأکید فراوان داشته و فواید و آثار وجود نظم را به یاران و پیروان خود متذکر گردیده اند یا آن ها را از عواقب بى نظمى و هرج و مرج بر حذر داشته اند. بنابراین، معارف و فرهنگ اسلام از لحاظ داشتن این عنصر مهم، که نقشى اساسى در بسترسازى مناسب براى توسعه دارد، کاملاً غنى است و ما باید در تمام زمینه هاى فردى و اجتماعى، از آن استفاده نماییم و در هر حال، مسلمانى منضبط، جدّى و کوشا باشیم و تا رسیدن به مقصد، بر کارهایمان مداومت و استقامت داشته باشیم و با پیش آمدن مشکلات، آن ها را رها نسازیم. همچنین واقع نگر و آینده نگر بوده، از خیال پردازى بى جا ـ که انسان را در عمل سست مى نماید ـ بر حذر باشیم. البته داشتن امید و آرزو در حدّ معقول آن، همراه با آینده نگرى و برنامه ریزى، مشوّق تلاش و کوشش است. ولى باید پس از آن، بر تلاش و کوشش همراه با نظم و حساب تکیه نمود و تنها به آرزوها و مطلوب هاى ذهنى دلخوش نبود.
ترغیب به زهد، قناعت و صرفه جویى
«زهد» و «قناعت» از مفاهیمى است که در فرهنگ و اخلاق اسلامى نسبت به آن ها تعریف و تمجید گردیده و کسب آن ها ارزشمند و پسندیده شمرده شده است، به طورى که در روایات اسلامى، از زهد به عنوان کلید هر خیر41 و موجب درک شیرینى ایمان در قلب،42 راحتى در دنیا،43 هدایت و بصیرت،44 کلید رحمت هاى الهى و مقامات اخروى و نجات از آتش45 و روش و اخلاق همه انبیا: یاد شده46 و از قناعت و صرفه جویى به عنوان عامل بى نیازى از مردم،47 دوام نعمت،48 بهترین کمک براى اصلاح نفس49 و ثروتى که هرگز نابود نمى گردد50 یاد شده است.
اگر دو واژه «زهد» و «قناعت» را به معناى ترک دنیا و گوشه گیرى از اجتماع و سلب مسؤولیت از خود بدانیم و از سوى دیگر، «توسعه» به گردش چرخ هاى تولید و صنعت و رونق اقتصادى، تولید هر چه بیش تر و مصرف هر چه زیادتر تعریف گردد، طبعاً این نتیجه به دست مى آید که وجود این دو مفهوم در فرهنگ و اخلاق اسلامى و ترغیب به آن دو مانع توسعه مى باشد و با پیمودن این مسیر ناسازگار است. بنابراین، ابتدا براى رفع این اشکال، لازم است مفهوم واقعى این دو اصطلاح در اخلاق و فرهنگ اسلامى تبیین گردد، سپس کیفیت بسترسازى مناسب آن ها براى توسعه اقتصادى روشن شود تا به عنوان دو عامل تسریع مطرح گردند:
«زهد» عبارت است از تمایل و رغبت نداشتن به چیزى که معمولاً نسبت به آن میل و رغبت وجود دارد، ولى انسان در اثر عواملى اختیارى نسبت به آن بى رغبتى نشان مى دهد و زیبایى و ارزش هاى آن را ناچیز مى شمارد.51
از امام صادق(ع) روایت شده است که «زهد در دنیا به معناى کوتاه کردن آرزو و سپاس گزارى در مقابل هر نعمت و خوددارى از گناهان و معاصى است.»52 آن حضرت در سخن دیگرى مى فرماید: «زهد به معناى ترک هر چیزى است که انسان را از یاد خدا باز مى دارد.»53
آیاتى از قرآن کریم نعمت هاى الهى را بر شمرده، انسان را متوجه گستردگى، فراوانى، تنوع و زیبایى آن ها نموده و با ارج نهادن به مقام انسان و منّت نهادن بر او، از انسان خواسته است که شکر و سپاس آن ها را به جا آورد. از مجموع این آیات استفاده مى شود که خداوند دوست دارد انسان با دیدن نعمت ها بر درجات ایمان و معرفت خود بیفزاید و با دیدن مناظر زیباى طبیعت، لذت ببرد و از آن ها بهره مند گردد،54 نه این که خود را محروم سازد و تصور نماید چنین محرومیتى مطلوب است.
امام صادق(ع) در این باره مى فرماید: «زمانى که نعمت ها وفور یافت و دنیا به انسان رو آورد، بندگان شایسته و افراد با ایمان در استفاده از آن ها سزاوارترند.»55 پیامبر گرامى(ص) مى فرماید: «خداوند زیباست و زیبایى را دوست دارد و همچنین دوست دارد اثر نعمتش را در زندگى بنده اش ببیند.»56
از آیات قرآنى و سخنان پیشوایان معصوم: چنین برداشت مى گردد که استفاده معقول از نعمت هاى الهى از نظر اسلام مطلوب و مورد تأکید است و حتى ایجاد گشایش و رفاه نسبى براى خانواده، نزدیکان و اکتفا ننمودن به حداقل نیز براى عموم مجاز و پسندیده مى باشد. ولى افراط در زیبا سازى و هدف قرار گرفتن رفاه و آسایش در زندگى و به دنبال آن، خوش گذارانى و عیّاشى نیز مورد نکوهش است; زیرا پیامدهاى فردى و اجتماعى نامطلوبى به دنبال دارد. در چنین وضعى، افراد جامعه از یاد خدا غافل و اسیر مظاهر دنیا گشته و به جاى شکرگزارى و استفاده معقول از نعمت هاى الهى دیگر، به موارد مشروع بسنده نمى کنند و به طغیان و سرکشى مى پردازند.
حدّ مطلوب بهره مندى و استفاده از نعمت هاى الهى و مصرف ایده آل از دیدگاه اسلام آن است که همراه با رعایت اعتدال، قناعت و به قدر کفاف باشد. اعتدال و میانه روى در مصرف، که در روایات از آن به «قصد» و «اقتصاد» تعبیر شده، حدّ وسطى است که در آن اسراف و تقتیر (سخت گیرى در مصرف) نباشد.57 البته این حد نسبت به افراد گوناگون و شأن و شخصیت اجتماعى آنان متفاوت است. مصرف در حدّ کفاف هنگامى است که مصارف مربوط به نیازهاى ضرورى (مانند خوراک، پوشاک، مسکن و درمان) از حدّ متوسط جامعه بیش تر شده و امکانات مصرفى شخص به درجه اى رسیده باشد که مصرف بیش تر، از نظر جامعه افراط و زیاده روى تلقى شود.58تعریف مزبور مطابق با معناى «کفاف» در عربى است; زیرا قدر کفاف آن اندازه از امکانات زندگى است که انسان را از دیگران و درخواست از آن ها بى نیاز کند.59
بنابراین، از نظر اسلام، گرچه برخوردارى از نعمت هاى الهى، آراستگى و موجب رفاه و گشایش در زندگى مطلوب بوده و عدم استفاده و محروم نمودن خود از آن ها مورد نکوهش قرار گرفته، اما این به آن معنا نیست که اگر رفاه و آسایش مایه دل بستگى به دنیا شود و هدف قرار گیرد باز هم مطلوب مى باشد، بلکه در چنین شرایطى، زهد و ترک برخى لذت ها یا کاستن از آن ها ضرورت مى یابد. همچنین رفاه و بهبود کیفى زندگى آنگاه مطلوب است که همه مردم امکان برخوردارى از آن را داشته باشند. اما در شرایطى که بیش تر افراد جامعه در تنگناى فقر اقتصادى به سر مى برند، افراد متمکّن و مرفّه باید دیگران را بهره مند سازند و زندگى خود را هماهنگ و متناسب با عامّه قرار دهند. چنین شیوه اى درباره رهبران جامعه که مسؤولیت تدبیر و اداره آن را بر عهده دارند ضرورت پیدا مى کند.60بنابراین، کسانى که فکر کرده اند که وجود مفاهیمى چون زهد و قناعت و ترغیب به آن در اخلاق اسلامى با توسعه اقتصادى سازگار نیست، یا آن دید کلى و نگرش نظام مند را (که با مطالعه جامع در جهان بینى، اخلاق و عقاید اسلامى به دست مى آید) مورد غفلت قرار داده اند و تنها به یک بعد از مطالب توجه کرده اند و یا این که دو واژه «زهد» و «رهبانیت» (به معناى ترک دنیا) را مترادف گرفته اند.
زهد و قناعت; عامل تسریع توسعه
زهد و قناعت به معنایى که تبیین گردید، نه تنها مانع توسعه نیست، بلکه مى تواند عاملى در جهت تسریع آن باشد; زیرا جامعه اى که مصارف اضافى خود را حذف و از تشریفات و تجمّلاتى که بر اساس نیازهاى کاذب و روحیه اشرافى گیرى و رفاه زدگى شکل گرفته بر حذر باشد، قادر خواهد بود پس انداز بیش ترى در جهت سرمایه گذارى هاى لازم براى توسعه داشته باشد و این نکته اى است که ماکس وبر نیز بر آن تأکید نموده است. او اساساً پیدایش سرمایه دارى را بر اثر زهد پروتستانیسم مى داند; زیرا پروتستان ها، که بازگشت به اخلاقیات و ارزش هاى مسیحیت را هدف خود قرار داده بودند، بر زهد و کم مصرف کردن تأکید داشتند.
نکته دیگر این که با گسترش روحیه قناعت و صرفه جویى در جامعه، واردات و صادرات جامعه و تراز پرداخت هاى آن بهبود یافته و با کم شدن نیازهاى وارداتى، حرکت در جهت استقلال کامل اقتصادى تسهیل مى گردد. علاوه بر نتایج مذکور، با توجه به روحیه ایثار و همدردى با محرومان جامعه (به عنوان یکى از آثار زهد و قناعت)، توسعه اقتصادى با توزیع عادلانه تر درآمد و ثروت همراه مى گردد و عدالت اجتماعى در جامعه گسترش مى یابد.
تأکید بر عزّت و سربلندى جامعه اسلامى
از مفاهیم و عناوینى که تأکید و اهتمام بر آن بستر مناسبى را براى رسیدن جامعه به رشد و توسعه اى مطلوب فراهم مى آورد، ضرورت کسب عزّت و سربلندى براى جامعه اسلامى است; زیرا براى دست یابى به این هدف، جامعه باید از جنبه هاى گوناگون اقتصادى، سیاسى، فرهنگى و نظامى به شکوفایى و اقتدار لازم برسد تا نیازى به بیگانگان نداشته باشد و نه تنها از وابستگى و سلطه پذیرى در امان بماند، بلکه با کسب برترى در تمام زمینه ها، خود را به رشد و توسعه مورد نظر برساند و براى دیگران الگو و نمونه اى شایسته و مناسب باشد.
قرآن کریم عزّت را مخصوص خداوند متعال و رسول او(ص) و مؤمنان دانسته61 و سرچشمه تمام عزّت ها را متعلّق به ذات مقدس حق تعالى دانسته است.62 آیات قرآن به همه مسلمانان هشدار مى دهد که عزّت خود را در دوستى با دشمنان اسلام نجویند، بلکه تکیه گاه خود را ذات پاک خداوندى قرار دهند که سرچشمه همه عزّت هاست. غیر خدا و دشمنان اسلام عزّتى ندارند که به کسى ببخشند و اگر هم مى داشتند قابل اعتماد نبودند; زیرا هر زمان منافع آن ها اقتضا کند، صمیمى ترین دوستان خود را رها مى سازند، چنان که تاریخ معاصر شاهد گویایى بر این واقعیت است.
کسب عزّت و حفظ آن در نظر پیامبر گرامى اسلام و پیشوایان معصوم: از اهمیت فوق العاده اى برخوردار است، به گونه اى که آن حضرت مى فرماید: «اگر کسى با میل و رغبت ذلّت را بپذیرد، از ما اهل بیت: نیست.»63 حضرت حسین بن على(ع) مى فرماید: «مرگ با عزّت بهتر از زندگى همراه با ذلّت و خوارى است»;64 زیرا از دست رفتن عزّت به منزله نابودى انسانیت انسان است و حیات حقیقى با عزّت همراه و زندگى در سایه ذلت، مرگ واقعى مى باشد. در جاى دیگر، آن پیشواى معصوم و امام آزادگان جهان مى فرماید: «من مرگ با عزّت را چیزى جز سعادت و زندگى با ستمگران را جز مرگ و نابودى نمى دانم.»65 آن حضرت در پاسخ به دعوت از ایشان براى بیعت با یزید، پس از جملاتى مى فرماید: «هیهاتَ مِناَ الذِلّةَ»; ذلّت از ما (اهل بیت پیامبر:) دور است.66
سخنان امام حسین(ع) و قیام خونین آن حضرت به خوبى بر ضرورت حفظ عزّت و کرامت انسانىِ فرد و جامعه دلالت دارد و در این راستا، پیام عاشورا پیام عزّتى است که حتى دشمنان نیز بدان اقرار دارند. عزّت و شرافت مسلمان و حفظ آن از چنان اهمیتى برخوردار است که انسان به مقتضاى اجتماعى بودن و رابطه با دیگران گرچه لازم مى شود که از آنان درخواستى داشته باشد یا در برخى کارها کمک بخواهد، ولى هرگز نباید خود را کوچک کند و با شکستن عزّتش آن ها را تأمین نماید; زیرا اگر عزّت انسان شکسته شود، هویّت و شخصیّت او و به دنبال آن، امنیت اعتقادى و اخلاقى اش در معرض تهدید قرار مى گیرد. پیامبر اکرم(ص) در این باره مى فرماید: «حوایج و نیازهاى خود را با عزّت نفس طلب نمایید.»67
جامعه اى که براى اداره خود دست نیاز به سوى بیگانگان دراز نماید و به منابع و امکانات خود متکّى نبوده و قادر نباشد استعداد افراد را در جهت نیل به خودکفایى و پیشرفت هاى علمى شکوفا سازد، هیچ گاه به توسعه اقتصادى، سیاسى و فرهنگى نخواهد رسید; زیرا افراد با از دست دادن اعتماد به نفس، هویّت و شخصیت فرهنگى و اجتماعى خود را فراموش مى کنند و با حاکم شدن روحیه خود باختگى و یأس بر آنان، نه تنها به استقلالى همه جانبه نخواهند رسید، بلکه روند وابستگى آنان به بیگانه هر روز تشدید مى گردد.
بنابراین، حرکت در جهت نیل به خود کفایى همراه با اقتدار اقتصادى و کسب استقلال، تلاشى براى کسب عزّت و کرامت جامعه محسوب مى گردد و از عناصر لازم براى تقویت ارتباط با حق تعالى و جلب رضایت اوست. بدین منظور، باید آن چنان فعالیت و تلاش کرد که جامعه اسلامى در برابر سایر جوامع، عزیز و سربلند باشد; چرا که خداوند متعال هیچ گاه براى کفّار نسبت به مؤمنان تسلط و تفوّقى قرار نداده است68 و از مسلمانان مى خواهد که تمام نیروهاى نظامى، اقتصادى و فرهنگى خود را در مقابله با توطئه ها و تجاوزات دشمنان اسلام بسیج نماید.69 جامعه اسلامى باید برتر و بالاتر از همه جوامع باشد و چیزى بر آن برترى و تفوّق نداشته باشد.70
انبیاى الهى: مى آموزند که انسان با تکیه بر خداوند استوار گشته، روى پاى خود مى ایستد و استقلال حقیقى را به دست مى آورد. انسان مستقل، خانه خویش و وطن خود را با تصمیم و اراده خود آن گونه که شایسته است مى سازد و آباد مى کند. مشکلات امروز مسلمانان ناشى از بیمارى از دست دادن روحیه خودباورى و فرهنگى مستقل است و تا چشم یک ملت به غیر و دست نیازش به سوى آنان دراز باشد، روى پاى خود نخواهد ایستاد و تا زمانى که اتکّاى به غیر را از روى جهالت یا خیانت، توجیه شرعى و سیاسى نماید، بوى استقلال را نیز استشمام نخواهد کرد71 و از آن جا که اکنون در دنیا چنان تحوّلى به وجود آمده که همه کارها بر محور علم مى چرخد و نظام زندگى بر اساس علم قرار گرفته و همه شؤون حیات بشرى به دانش و فن آورى وابستگى پیدا کرده است، به طورى که هیچ مشکلى از زندگى را جز با علم نمى توان حل کرد و از سوى دیگر، رسیدن به استقلال و خود کفایى همراه با اقتدار اقتصادى و به طور کلى، انجام بسیارى از تکالیف فردى و اجتماعى به فراگیرى علوم و فن آورى پیشرفته روز بستگى دارد، لذا، فریضه علم به عنوان کلیدى براى انجام سایر فرایض و دست یابى به اهداف نظام اقتصادى اسلام شناخته شده و از شؤون حیاتى مسلمانان براى کسب عزّت و شرافت در سطح بین المللى است.72
مسلّماً دست یابى به استقلال و عزّت در دنیاى کلمات کارساز نیست و استقلال واقعى با شعار به دست نمى آید و تا زمانى که مسلمانان مصرف کننده کالاهاى ساخته شده غرب باشند و در دانش و فن آورى دست نیازشان به سوى آن ها دراز باشد و حتى براى دفاع از خود به سلاح هاى دشمنان اسلام متّکى باشند، براى همیشه در حاشیه مى مانند و دیگران با برنامه ریزى هاى خود، به اکراه و اجبار براى آنان تصمیم مى گیرند. بنابراین، باید با برنامه ریزى هاى حساب شده، از نظر اقتصادى به خودکفایى برسند; به این معنا که توان تأمین نیازهاى خود را، دست کم در سطح محصولات حیاتى با تأمین سطح مطلوبى از رفاه براى افراد جامعه داشته باشند، به صورتى که در هر زمینه که با بیگانگان روابط سیاسى و اقتصادى برقرار کردند، از موضع قدرت برخورد کنند و نه تنها تحت سلطه آنان قرار نگیرند، بلکه بر آن ها برترى و تفوّق داشته باشند.
شاخص هاى مهم عزّت جامعه اسلامى را مى توان در موارد ذیل خلاصه کرد:
1ـ میزان ایمان و تقواى هر چه بیش تر افراد جامعه;
2ـ میزان اتحاد و همبستگى و روحیه همکارى بین افراد جامعه;
3ـ پیشرفت دانش و فن آورى روز از نظر کمّیت و کیفیت;
4ـ درصد دست یابى به استقلال در ابعاد گوناگون;
5ـ خود کفایى همراه با اقتدار اقتصادى; (در مواردى که خود کفایى لازم نیست جامعه خوداتّکا باشد.)
6ـ میزان آمادگى براى مقابله با تجاوزات نظامى و تهاجم فرهنگى.73
جمع بندى و نتیجه گیرى
از آن جا که در فرآیند توسعه اقتصادى، خواست، تصمیم و اهتمام افراد جامعه اساسى ترین نقش را ایفا مى کند و ابزار پیشرفته تولید و فن آورى جدیدتر در سایه فکر و ابتکار انسان به وجود مى آید و تأثیر سیاست هاى پولى و مالى براى حل مشکلات اقتصادى نیز محصول فکر و اندیشه بشر است، لذا، بیش از هر چیز به نقش نظرات، عقاید، روحیات و ارزش هاى مورد قبول جامعه ـ که در واقع، بستر اندیشه ها و زمینه ساز پیدایش ابتکارات و خلّاقیت هاست ـ پى مى بریم. به همین دلیل، ابعاد انسانى توسعه بیش از ابعاد فیزیکى و مادى آن اهمیت مى یابد و از سوى دیگر، تأثیر و کارایى ابزار و سیاست ها براى رسیدن به اهداف مبتنى بر نهادهایى است که متناسب و هماهنگ با آن ها به وجود مى آید و تکامل مى یابد تا به وسیله آن ها، خط مشى هاى بلندمدت توسعه معیّن گردد و رعایت حقوق، قوانین و مقررات نهادینه شود، به گونه اى که با تعویض افراد در صحنه هاى سیاسى و اجتماعى، مصالح کلى جامعه فدا نشود و اهداف، خط مشى ها و سیاست ها هر چند مدت یک بار دستخوش تغییر نگردد و بر اساس سلیقه هاى مختلف و منافع افراد تنظیم نشود.
از آن جا که ما معتقدیم اسلام به عنوان کامل ترین دین در بردارنده برنامه صحیح زندگى در زمینه هاى سیاسى، اقتصادى و اجتماعى بوده و تأمین کننده سعادت و خوشبختى دنیا و آخرت انسان است، لذا، با این ادّعا که معارف و فرهنگ غنى اسلام نیز حاوى ارزش هاى اخلاقى و عملى، زمینه ساز توسعه اى همه جانبه است، برخى از ارزش هاى اخلاقى زمینه ساز توسعه در فرهنگ اسلامى مطرح گردید و درباره آن ها بحث شد، با این ویژگى که اسلام توسعه اى را مطلوب مى داند که همراه با پیشرفت هاى مادى در سایه ابتکار، خلّاقیت، علم و فن آورى، انسان را از رشد کمالات انسانى و معنوى خود غافل نسازد، بلکه او را وادارد تا همه تلاش ها، برنامه ها و اهداف مادى خود را در جهت رسیدن به آن ها تنظیم نماید.
در این زمینه، بدیهى است جامعه اسلامى براى تأمین نیازهاى مادى خود، همراه با استقلالى همه جانبه و عزّت و سربلندى، باید به آخرین پیشرفت هاى علمى و ابزار و فن آورى روز مجهّز گردیده و پیش از آن، عناصر فرهنگى مناسب و ارزش هاى هم سو با پیمودن این مسیر را در میان افراد جامعه تقویت نماید و با ایجاد یا تکامل نهادهاى لازم، خط مشى بلندمدت توسعه اقتصادى خود را ترسیم نماید تا در این دنیاى پر تحوّل و عصر پر تلاطم و به هنگام بروز تحولات و حوادث، دچار سردرگمى و بحران نگردد.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ محمود، متوسلى، نگرشى بر دیدگاهها، تئوریها و سیاستهاى توسعه اقتصادى، تهران، انتشارات وزارت امور خارجه، 1372، ص 241.
2ـ محمود سریع القلم، توسعه جهان سوم و نظام بین الملل، تهران، سفیر، 1369، ص 97.
3ـ حسین عظیمى، مدارهاى توسعه نیافتگى در اقتصاد ایران، تهران، نشر نى، 1371، ص 183 ـ 184.
4ـ یداللّه ساولى، «ریشه هاى فرهنگى توسعه»، مجله فرهنگ توسعه، ش. 12، ص 53.
5ـ میثم موسایى، اسلام و عوامل فرهنگى مؤثر بر توسعه اقتصادى، پایان نامه کارشناسى ارشد، دانشگاه تربیت مدرّس، 1373، ص 128.
6ـ محمود، متوسلى، پیشین، ص 244 و 245.
7ـ «مَنْ کانَ یُریدُ حرثَ الاخرةِ نَزِدُ له فی حَرْثه و مَنْ کانَ یُریدُ حرَثَ الدّنیا نُؤته مِنها و ما لَهُ فِى الآخرةِ مِنْ نَصیب» (شورى: 20)
8ـ ر. ک. به: نگارنده، مفاهیم سازگار و ناسازگار با توسعه اقتصادى در فرهنگ اسلامى، پایان نامه کارشناسى ارشد، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(ره)، 1375، ص 59 ـ 67 و 161 ـ 190.
9ـ یداللّه، ساولى، پیشین، ص 55.
10ـ النبى(ص) «طَلبُ العلمِ فریضةٌ على کلِّ مسلم و مسلمة.»، محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، چاپ چهارم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1362، ج 1، ص 177. ـ النبى(ص): «اُطلبوا العلمَ مِن الى اللّحدِ.» نهج الفصاحة، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ دوم، تهران، اسلامیه، ص 64.
11ـ النبى(ص): «اُطلبوا العلمَ وَ لَو بِالّصینِ.» محمد باقر مجلسى، پیشین، ص 177.
12ـ على(ع): «الشّاخصُ فى طلبِ العلمِ کالمجاهِد فی سبیل اللّهِ» همان، ج 1، ص 179.
13ـ «اِنَّ طالبَ العلمِ یَستَغفُرله کُلُّ مِنَ فِى اَلسّمواتِ وَالاَرضِ» شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، قم، انتشارات اسلامى، 1363، ج 4، ص 378.
14ـ على(ع): «لاعبادةَ کالتّفکرِ فی صنعةِ اللّهِ عزّوَجلّ.» محمد باقر مجلسى، پیشین، ج 71، ص 324.
15ـ روایت مورد نظر در وصایاى امام کاظم(ع) به هشام آمده است. همان، ج 1، ص 137.
16ـ «فَبَشِّر عِبادِ الذّینَ یَستمعونَ القَولَ فَیتّبعُونَ اَحْسَنه اوُلئک الَّذینَ هَداهُم اللّهُ وَ اولئکَ هُم اولُواالالبَابِ.» (زمر: 17).
17ـ «لاتَقْفُ ما لیسَ لکَ بِه علمٌ» (اسراء: 36).
18ـ محمدحسین طباطبائى، تفسیر المیزان، چاپ دوم، قم، اسماعیلیان، 1392 هـ. ق، ج 13 ص 92.
19ـ «لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلکافرینَ علىَ المؤمنینَ سَبیلاً» (نساء: 141).
20ـ زین العابدین قربانى، تاریخ تمدن و فرهنگ اسلامى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، بى تا، ص 53.
21ـ «الحکمةُ ضالّةُ المؤمِن فاطلبوها وَلو عندَ المُشرکِ.» محمد باقر مجلسى، پیشین، ج 2، ص 97، روایت 45.
22ـ مرتضى مطهرى، بیست گفتار، چاپ پنجم، قم، صدرا، 1358، ص 220
23ـ زین العابدین قربانى، پیشین، ص 54.
24ـ مرتضى مطهرى، ده گفتار، انتشارات راه امام (سلسله کتابهاى صدرا)، بى تا، ص 152.
25ـ عن ابن عباس انّه قال: کان رسول اللّه(ص) اذا نظر الى الرجل فاعجبه قال: «هل له حرفة؟» فان قالوا: لا، قال: «سَقطَ من عینى» و قیل: کیف ذاک، یا رسول اللّه؟ قال: «لاَنَّ المؤمنَ اِذا لَم یکن لَه حرفةٌ یَعیشُ بِدینه.» محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 103، ص .
26ـ عن الرضا(ع): «الّذى یَطلبُ مِن فضلِ اللّهِ عزَّوجلَّ ما یکفُّ بِه عَیالُه اَعظمُ اَجراً مِن المجاهدِ فی سبیلِ اللّهِ» محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1388 هـ. ق، ج 5، ص 88.
27ـ ابن اثیر، اُسدالغابة فى معرفة الصحابة، بیروت، دارالفکر، 1409 هـ. ق، ج 2، ص 296.
28ـ «و ما خَلَقتُ الجِنَّ و الاِنْسَ اِلّا لِیَعبدُونَ» (ذاریات: 56)
29ـ دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، مبانى اقتصاد اسلامى، تهران، سمت، 1371، ص 136 ـ 137.
30ـ «لا یَجُفّ عرقَه حتى تُعطیه اُجرتَه» (محمد بن الحسن حرّ عاملى، وسائل الشیعة، چاپ هشتم، تهران، مکتبة الاسلامیة، 1401 هـ. ق، ج 13، ص 247)
31ـ دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، درآمدى بر اقتصاد اسلامى، چاپ سلمان فارسى، 1361، ص 303.
32ـ «اِنّى لاَعلمُ انّه سیبُلى و یصل الیه البلى و لکنّ اللّهَ یُحبُّ عبداً اِذا عَمِلَ عملاً اَحْکَمه.» شیخ حرّ عاملى، پیشین، ج 2، ص 884.
33ـ مصطفى دلشاد تهرانى، سیره نبوى، تهران، سازمان چاپ و انشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1373، ج 3، ص 341 ـ 340.
34ـ ابن شعبه حرّانى، تحف العقول، منشورات المطبعة الحیدریه، 1358 هـ. ق، ص 307
35ـ «اُحصوا کلّ مَنْ تلفّظ بالاسلام» (حسام الدین الهندى، کنز العمّال، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1409 هـ. ق، ج 11، ص 128)
36ـ «سوّوا بینَ صفوفِکم و حاذُوا بینَ منِاکبکم لایستحوذ علیکم الشیطانُ.» شیخ حرّ عاملى، پیشین، ج 5، ص 472
37ـ «اُوصیکُما و جمیع ولدى و اَهلی وَ مَن بَلغه کتابی بِتقوىَ اللّهِ و نظمِ اَمرِکم.» نهج البلاغه، صبحى صالح، قم، مرکز البحوث الاسلامیة، 1359، نامه 47.
38ـ مصطفى دلشاد تهرانى، پیشین، ج 3، ص 364 ـ 345.
39ـ «اِیّاکَ و العجلَةَ بِالامورِ قبلَ اَوانِها اَو التَسقُّط عندَ امکانِها...» (نهج البلاغه، نامه 53)
40ـ الصادق(ع): «جُعلَ الخیرُ کلُّه فی بیت و جُعل مفتاحُه الزّهدُ فی الدُّنیا.» (محمد بن یعقوب کلینى، پیشین، ج 2، ص 128)
41ـ الصادق(ع): «حرامٌ على قلوبِکم اَنْ تَعرِفَ حلاوةَ الایمانِ حتى تَزهَد فِى الدُّنیا.» محمد باقر مجلسى، پیشین، ج 73، ص 49)
42ـ النبى(ص): «الرغبةُ فى الدنیا تکثُرالهمَّ و الحزنَ و الزّهدُ فِى الدُّنیا یُریحُ القلوبَ.» (همان، ص 91)
43ـ النبى(ص): «و مَنْ زَهَد فقَصر فیها اَملَه اَعطاهُ اللّهُ علماً بغیرِ تعلّم و هُدىً بغیرِ هدایة.» (ابن شعبه حرّانى. پیشین، ص 42)
44ـ الصادق(ع): «الزُّهدُ مِفتاحُ بابِ الآخرةِ و البرائةُ مِن النَّارِ.» (محمد باقر مجلسى، پیشین، ج 23، ص 315)
45ـ النبى(ص): «مَا اتخَذ اللّهُ نبیَّاً اِلّا زاهداً.» (حسین نورى، مستدرک الوسائل، بیروت، آل البیت لاحیاء الثرات، 1408 هـ. ق، ج 12، ص 51)
46ـ الصادق(ع): «مَنْ قَنعَ بما رزقَهُ اللّهُ فهوَ مِن اَغنىَ النّاسِ.» (محمد باقر مجلسى، پیشین، ج 73، ص 178)
47ـ الکاظم(ع): «مَن اقتصدَ و قَنعَ بقیتْ علیه النَّعمةُ.»(همان، ج 78، ص27)
48ـ على(ع): «اَعونُ شىء عَلى صلاحِ النّفسِ القَناعةُ.» (محمّد، محمّدى رى شهرى،میزان الحکمة، قم،مکتبة الاعلام الاسلامى، 1362، ج9،ص300)
49ـ على(ع): «القناعةَ مالٌ لاینفذ.» حسین نورى، پیشین، ج 15، ص 266)
50ـ محمّد رضا مهدوى کنى، نقطه هاى آغاز در اخلاق عملى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ص 625.48
51ـ محمد باقر مجلسى، پیشین، ج 15، ص 310.
52ـ همان، ج 7، ص 315.
53ـ مبانى اقتصاد اسلامى، ص 127.
54ـ محمد باقر مجلسى، پیشین، ج 47، ص 232.
55ـ رضى الدین، طبرسى، مکارم الاخلاق، چاپ ششم، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1356، ص 103.
56ـ على بن الحسین(ع): «و احجبنى عَن السّرفِ و الاِزدیادِ و قَومّنی بِالبذلِ و الاقتصادِ و عَلّمنی حُسنَ التقدیر»; پروردگارا، مرا از اسراف و زیاده روى بازدار و به بخشش و میانه روى قوام ده و حسن تقدیر را به من بیاموز. (صحیفه سجادیه، دعاى سى ام)
57ـ سید کاظم، صدر، نظام هاى اقتصادى صدر اسلام، تهران، دانشگاه شهید بهشتى، 1375، ص 219.
58ـ فخرالدین طریحى،مجمع البحرین،مکتبه المرتضویة،بى تا،ج5،ص113.
59ـ مبانى اقتصاد اسلامى، پیشین، ص: 135
60ـ «ولِلّه العزّةُ ولِرسولِه ولِلمؤمنینَ ولکنَّ المنافقینَ لایَعلمونَ» (منافقون: 8)
61ـ «مَن کانَ یُریدَ العزّةَ فَللّهِ العزّةُ جمعیا.» (فاطر: 10)
62ـ «مَنْ اَقَرَّ بالذُّلِّ طائعاً فَلیسَ مِنّا اهلُ البیت.» (محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 77، ص 164)
63ـ «موتٌ فى عِزّ خیرٌ مِن حیاة فی ذُلٍّ.» (همان، ج 44، ص 192)
64ـ «فاِنّی لااَرىَ الموتَ اِلّا الحیاةَ و لا الحیاةَ مع الظالمینَ اِلّا بَرَما.» (همان، ج 78، ص 117)
65ـ عبدالرزّاق موسوى المقدّم، مقتل الحسین، چاپ پنجم، بیروت، دارالکتاب الاسلامى، 1399 هـ. ق، ص 234.
66ـ «اُطلبوُا الحوائجَ بعزّةِ الانَفسِ.» (نهج الفصاحة، ص 64)
67ـ «لَن یَجعلَ اللّهُ لِلکافرینَ عَلى المؤمنینَ سبیلاً.» (نساء: 141)
68ـ «و اَعدّوُا لهم مَا استطعتُم مِن قُوّة و مِن رِباطِ الخیلِ تُرهبُونِ بِه عَدّوَاللّهِ وَ عَدوَّکُم» (انفال: 60)
69ـ النبى(ص): «الاسلامُ یَعلوا و لا یُعلى علیه.» (شیخ حرّ عاملى، پیشین، ج 17، ص 376)
70ـ مصطفى، دلشاد تهرانى، پیشین، ج 1، ص 339 ـ 343.
71ـ مطهرى، مرتضى، ده گفتار، پیشین، ص 146 ـ 145.
72.ـ براى توضیح بیش تر، ر. ک. به: نگارنده: پیشین
از آن جا که رفتار اقتصادى هر کس به عنوان جزئى از اعمال فردى و اجتماعى او، از افکار، اعتقادات و ارزش هاى مورد نظر آن شخص سرچشمه مى گیرد و علل و انگیزه هاى رفتار او از ویژگى هایى که سازنده شخصیّت انسان است و رفتار او را تحت تأثیر قرار مى دهد، نشأت مى گیرد، لذا، «توسعه فرهنگى» یکى از پیش نیازهاى مهم «توسعه اقتصادى» به شمار مى رود. توسعه با مسائل اخلاقى و ارزشى جامعه پیوندى نزدیک دارد و بسیارى از صاحب نظران در زمینه توسعه، برآنند که شکست سیاست هاى توسعه در بیش تر کشورهاى جهان سوم دقیقاً به این دلیل بوده که عوامل غیر اقتصادى; یعنى: ارزش ها، انگیزه ها، طرز تفکرات و به طور کلى، ویژگى ها و شرایط روحى آن جوامع مورد توجه قرار نگرفته و براى افزایش تولید ملّى و بالا بردن سطح اشتغال و حل مشکلات صرفاً متغیرهاى اقتصادى مانند پس انداز، سرمایه گذارى و نرخ هاى ارز در نظر گرفته شده است.
گوردن آلپورت، روان شناس معروف امریکا، در زمینه نقش نظام ارزشى در شخصیت و زندگى انسان مى گوید: «مى دانیم که انسان بالغ و سالم تحت سلطه و نفوذ نظام ارزشى خود رشد مى کند و حتى اگر نیل به آرزو، هرگز به طور کامل میسّر نگردد، او انجام آن را آرزو مى کند و مطابق با چنین نظامى، ادراکات خود را بر مى گزیند، به وجدان خویش مراجعه و از بروز رفتار نامناسب جلوگیرى مى کند، رشته عادات ناسازگار را فرو مى نشاند و عادات هماهنگ با تعهد خود به وجود مى آورد.»1
از این رو، ارزش ها و باورهاى فرهنگى حاکم بر جامعه و به طور کلى، جهان بینى و اعتقادات مذهبى افراد نقش تعیین کننده اى در رفتار اقتصادى آنان و روند توسعه و میزان آن دارد.
ارزش هاى یک جامعه فراتر از توسعه اقتصادى جهت گیرى و نتایج توسعه را تحت الشعاع قرار مى دهد و سرمایه انباشته شده مادى و انسانى در اختیار ارزش ها و اعتقادات جامعه مى گذارد. اما این که چگونه یک جامعه، توسعه اقتصادى را با ارزش هاى خود بیامیزد بستگى به تعریفى دارد که از «حیات» ارائه مى دهد و حدّى که میان مادیّت و معنویت قایل است.2
ساختار اجتماعى ـ فرهنگى یک جامعه ممکن است عاملى اساسى براى بروز خلّاقیت ها یا رکود و سکون تفکرات نو باشد و توسعه فرایندى است که هم از روابط سیاسى، اجتماعى و فرهنگى متأثر مى گردد و هم آن ها را تحت تأثیر قرار مى دهد. جوامع توسعه یافته کنونى پیش از آغاز توسعه صنعتى، یک دوره تحولات زمینه ساز توسعه را سپرى کرده اند که در این دوره، پیش نیازهاى لازم شکل گرفته است; به این معنا که تحولاتى همه جانبه در ابعاد سیاسى، اقتصادى و فرهنگى به وجود آمده که در نهایت، فضایى مناسب براى شکوفایى استعدادها، گسترش پس انداز و سرمایه گذارى، ابداعات و اختراعات در زمینه هاى علمى و فنّى را فراهم آورده است. در این مقاله، ابتدا، اهمّ ویژگى ها و زمینه هاى هم سو و مناسب براى توسعه اقتصادى بیان مى گردد، برخى از ارزش هاى اخلاقى زمینه ساز توسعه در فرهنگ و معارف اسلامى بررسى مى شود.
ارزش هاى هم سو با توسعه اقتصادى ـ اجتماعى در کشورهاى توسعه یافته
نگرش علمى و آمادگى براى تحوّل و نوآورى
نگرش علمى اولین و مهم ترین خصیصه اى است که جریان توسعه از جنبه فرهنگى بدان نیاز دارد و حاکم بودن آن بر فرهنگ جامعه به این معناست که انسان ها باید به مجموعه آراء فرهنگى خود این تفکّر را اضافه کرده باشند که هر حادثه اى علّت یا عللى دارد که قابل کشف است و کشف آن ها باید به روش علمى صورت گیرد. (روش علمى عبارت است از مشاهده دقیق و موشکافانه، طرح فرضیه، آزمون فرضیه، طرح نظریه علمى و عدم تعصّب غیر علمى.) به عبارت دیگر، باید اعتقاد عمومى به این باور فرهنگى پیدا شود و براى استفاده از این روش نیاز به استدلال نباشد. (نداشتن تعصّب غیر علمى به این معناست که بپذیریم ممکن است آزمون جدیدى نظریه علمى ما را رد کند.) بنابراین، نباید به دنبال این باشیم که اگر آزمون خلاف نظریه ما را ثابت کرد به هر طریق، اصرار ورزیم که نظریه ما درست است و آزمون مورد بحث اعتبارى ندارد. خصلت روش علمى این است که کار و فعالیت علمى باید با بررسى، مطالعه و مشاهده دقیق و خوددارى از قضاوت فورى صورت گیرد.3
جامعه غربى به صورت یک باور فرهنگى، به علم و کارایى آن معتقد گردیده است و براى حل مشکلات به سراغ متخصصان مربوط به هر رشته مى رود. آن ها به این نتیجه رسیده اند که بدون علم و تخصص، اگر بخواهند مشکلى را حل کنند دچار حیرت و سرگردانى شده، به راه خطا خواهند رفت. به عبارت دیگر، در فرهنگ جامعه اعتقاد به قانونمند و قابل پیش بینى بودن کارها غلبه یافته است و از بینش هاى خرافى همراه با عقیده به شانس و تصادف ـ که افراد را نامنظم و غیر مسؤول بار مى آورد و احیاناً به سوى تنبلى و جبرگرایى سوق مى دهد ـ پرهیز مى گردد.
لازمه چنین نگرشى حذف عناصر خرافى و ضد توسعه از فرهنگ جامعه است، به طورى که در چنین وضعى، دیگر کسى طرفدار بى چون و چراى حفظ سنّت ها نباشد، بلکه در راستاى اعتقاد به توسعه و ضرورت رسیدن به آن، هر کس درصدد کسب دانش و تخصص لازم و ایفاى نقشى مؤثر براى دست یابى به این هدف باشد. در این زمینه، روحیه استقبال از تغییر و گرایش به سمت پویش و نوآورى در جوامع پیشرفته یک ارزش محسوب مى شود و این وظیفه را بر عهده نظام آموزشى قرار مى دهد تا افراد را از دوران کودکى براى زندگى در محیطى پر تحول و تغییرپذیر آماده سازد.4
بدیهى است جامعه اى که در آن روحیه علمى حاکم نبوده و گرایش به پویایى و نوآورى و آمادگى براى تغییر و تحول نباشد اولاً، نمى تواند وضع موجود خود ـ یعنى شرایط و امکانات داخلى ـ را براى توسعه و موانع و مشکلات آن به خوبى بشناسد و در نتیجه، در تولید قادر به اتخّاذ بهترین و کاراترین روش نیست; زیرا افراد آن جامعه روابط بین پدیده ها و میزان تأثیر هر کدام را بر دیگرى کشف نکرده اند.5 ثانیاً، همواره دست نیاز به سوى کشورهاى توسعه یافته دراز مى کند و به جاى تقویت و تحکیم اقتصاد خود، همواره موجب رونق اقتصاد و تجارب کشورهاى پیشرفته مى گردد. به طور کلى، مسیر و نرخ توسعه سیاسى و اقتصادى در یک کشور تا حد زیادى مبتنى بر محتواى اذهان نخبگان آن است و فکر آن ها باید به گونه اى باشد که تغییر و تحول را ارزشمند بشمارد و براى نوآورى افراد ارزش قایل باشد.6
توجّه جدّى به دنیا و مسائل مادّى
افراد یک جامعه براى رسیدن به توسعه، باید همراه با حفظ اعتقادات و ارزش هاى معنوى خود، به مسائل مادى و این جهانى نیز توجّه داشته باشند. بدین منظور، براى رسیدن به استقلال سیاسى، اقتصادى، فرهنگى و کسب عزّت و سربلندى در میان سایر ملل، باید در تمامى زمینه ها برنامه ریزى نمایند و با آینده نگرى و همّتى بلند و تلاشى خستگى ناپذیر در این راه قدم بگذارند. دنیاى غرب به دلیل عملکرد غلط و غیر معقول ارباب کلیسا در قرون وسطا، بخش اول را به کلّى کنار گذارد; زیرا ارزش هاى معنوى و اخلاقى که پدران روحانى کلیسا از آیین تحریف شده مسیحیت ترویج مى کردند عملاً به صورت مانعى مهم براى پیشرفت هاى علمى و توسعه یافتگى درآمد و چنین محتوایى همراه با رفتار خشونت آمیز و غیر منطقى آن ها با دانشمندان و محقّقان موجب تنفّر و بیزارى عموم مردم از ارزش ها و اعتقادات مذهبى گردید. لذا، این گونه مطالب را به کلّى کنار گذاشتند و صرفاً در زمینه دوم قدم نهادند. این سنّت الهى است که اگر کسى فقط براى دنیا هم تلاش و کوشش نماید، خداوند او را به مقصود خود مى رساند،7 هر چند انگیزه الهى نداشته باشد و از پاداش و مقامات اخروى محروم بماند. در این زمینه، غربیان از برخورد غیر مسؤولانه همراه با کوتاه بینى و تنگ نظرى و مسامحه کارى نسبت به مسائل مادى و دنیایى پرهیز نمودند. البته پویندگان تلاشگر مى توانند با توجّه معقول به دنیا و مسائل مربوط به آن و افزایش سطح آگاهى نسبت به اهداف بلند مدت و راه رسیدنِ به آن، به هدف توسعه یافتگى مطلوب برسند و از پیامدهاى نامطلوب آن ـ که اکنون کشورهاى پیشرفته صنعتى را مبتلا ساخته است ـ در امان بمانند.8
تعهّد نسبت به کار
در فرهنگ هر جامعه، کار و فعالیت و روحیه تلاشگرى از شرط هاى لازم براى توسعه است و جزو ارزش هاى پذیرفته شده جوامع توسعه یافته و پیشرفته صنعتى مى باشد، به طورى که کم تر نمونه اى یافت مى شود که تا این اندازه مورد احترام باشد. در جوامع مزبور، حتى برخى اعمال و رفتار که در سایر جوامع سنّتى، پیش پا افتاده و غیر مهم است، بسیار جدّى تلقى مى شود. به عنوان نمونه، سیگار کشیدن در هنگام کار، صحبت هاى دوستانه و بى مورد، اتلاف وقت و جولان دادن در محل هایى غیر از محیط کار به شدّت مورد سرزنش بوده و قابل پذیرش نیست.9
نظم پذیرى جمعى و احترام به قانون
به طور کلى، رعایت نظم، احترام به ضوابط پذیرفته شده و رعایت آن ها شرط تداوم پیشرفت هاى علمى و فنّى در جوامع توسعه یافته کنونى است. در فرهنگ آن ها، براى هر چیز ضابطه اى وجود دارد که رعایت آن در هر شرایطى الزامى است. در نتیجه، به سلسله مراتب احترام گذاشته مى شود و مسؤولیت هر کس مشخص است.
حاکم بودن این روحیه و فرهنگ در یک جامعه ناشى از احترام عموم به قوانین و مقررات است; زیرا افراد آگاهى کامل دارند که رعایت قوانین به نفع همگان مى باشد. لذا، نیروى دولت صرف جلوگیرى از تخلّفات و تعقیب متخلفان و نیروى مردم صرف فرار از مقررات نمى گردد و با برقرارى جوّ اعتماد متقابل بین مردم و دولت ـ به عنوان کارگزار توسعه ـ زمینه مشارکت عمومى در برنامه ریزى ها و اجراى آن ها مهیّا مى گردد. این مسأله به نوبه خود از عناصر فرهنگى لازم براى توسعه است (که در قسمت بعد به طور مستقل خواهد آمد.)
فرهنگ مشارکت عمومى در برنامه ریزى ها، سیاست گذارى ها و اجرا
فرهنگ مشارکت عموم در روند توسعه، هم در میان بیش تر مردم کشورهاى پیشرفته صنعتى جایگاه مناسب خود را پیدا کرده و هم در نظام قانون گذارى و اجرایى این کشورها پذیرفته شده است. ضرورت وجود چنین فرهنگى در میان یک جامعه در حال توسعه از این جهت است که افراد یک ملت براى حرکت در مسیر توسعه مورد نظر و مطلوب خود، باید نسبت به مسائل سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى کشورشان آگاهى کامل داشته باشند، مقصد نهایى حرکت خود را بشناسند و براى رسیدن به آن تلاش نمایند و تا مشارکت عمومى و یک رنگى و اعتماد متقابل بین آنان و دولتمردان وجود نداشته باشد، پیمودن این مسیر موفقیت آمیز نخواهد بود.
به عبارت دیگر، توسعه سیاسى به معناى حضور مردم در صحنه هاى گوناگون سیاسى، بهترین وسیله براى به وجود آوردن یک نظام اجتماعى منسجم و هماهنگ در کشور است که در سایه آن، برنامه ریزى و مدیریت اجرایى کشور تقویت مى گردد.
در حال حاضر، یکى از مشکلات کشورهاى جهان سوم، که به صورت مانعى بزرگ بر سر راه توسعه آن ها قرار دارد، نداشتن تشکیلات ادارى کارا، منسجم، منظم و سالم است که این موضوع تا حدّ زیادى به دلیل عدم استفاده صحیح از نظریات مردم و دخالت ندادن آنان در برنامه ریزى ها و سیاست گذارى هاست، در حالى که با افزایش سطح آگاهى عموم نسبت به شرایط کشور، امکانات موجود و ابزار لازم براى پیمودن مسیر توسعه و مشارکت آن ها، مردم مشکلات و سختى ها را به خوبى تحمل مى کنند، مسؤولان کشور را از خود مى دانند و آنان را در حدّ حلّ معضلات اقتصادى و اجتماعى یارى مى دهند و حاضر مى شوند براى سرمایه گذارى هاى زیربنایى لازم، مصرفِ کنونى خود را فدا سازند و یا به حداقل ممکن کاهش دهند. وجود چنین روحیه اى در جامعه مهم ترین شرط تحقق توسعه در یک کشور است.
کار گروهى و روحیه انتقاد پذیرى
یکى از ویژگى هاى اصلى و لازم براى اشتغال و تولید در جوامع توسعه یافته، کار گروهى همراه با روحیه همراهى و هماهنگى جمعى است. با این روش، تولید از کمیت بیش تر برخوردار مى گردد، نقاط ضعف ناشى از تک روى بر طرف مى شود و تولید محصولات با کیفیّت بهتر و هزینه کم تر میسّر مى گردد.
براى این منظور، وجود روحیه انتقادپذیرى در مردم براى رفع نواقص و جبران کمبودها اثر بسزایى دارد و زمینه مناسبى براى نوآورى و خلّاقیت در جامعه پدید مى آورد. به عکس، اگر در جامعه اى این روحیه حاکم باشد که همه چیز مطلق و غیر قابل تغییر است و هر کس نظر و روش خود را غیر قابل انتقاد بداند و آن را سپرى در مقابل هرگونه تغییر و تحول قرار دهد راه پیشرفت و نوآورى و رسیدن به گزینه هاى بهتر و کامل تر در عملکرد و رفتار بسته مى شود و طبیعى است که هرگاه انتقادپذیرى خصلتى پذیرفته شده تلقّى گردد و با آن به عنوان شرط اصلى ارتقاى کمّى و کیفى کار و تولید و افزایش بهرهورى برخورد شود بدون شک، چنین جامعه اى امکان رشد مى یابد تا شیوه هاى نوتر جاى شیوه هاى نو و کهنه را بگیرد و با ایجاد چنین فرهنگى، راه براى پذیرش تجربه هاى تازه، افکار نو و استقبال از نظرهاى بدیع دیگران هموار مى گردد.
برخى ارزش هاى اخلاقى زمینه ساز توسعه در فرهنگ اسلامى
توسعه مورد نظر و تأیید اسلام گرچه وجوه مشترکى با فرایند توسعه در جهان غرب دارد، ولى از جهت انگیزه و هدف نهایى، نمى توان آن دو را بر یکدیگر منطبق دانست; زیرا توسعه اى از نظر اسلام ارزشمند است که در آن همه امکانات جامعه در جهت احیاى ارزش هاى پذیرفته شده به کار گرفته شود; به طورى که افراد جامعه بتوانند با اراده و اختیار خود و بهره گیرى از نیروهاى درونى و امکانات موجود، در جهت تکامل و اعتلاى مادى و معنوى جامعه حرکت نمایند. بنابراین، توسعه با الگوى غربى را بدون تأمّل در نقاط ضعف و قوّت آن و شرایط و امکانات جامعه نمى توان به طور کامل پذیرفت. با عنایت به جنبه هاى انسانى توسعه، لازم است پیشرفت در زمینه مسائل اخلاقى و معنوى جامعه، که مؤثرترین عامل ایجاد آرامش روح و روان بشر است، مدّ نظر قرار گیرد و این مهم تنها در سایه پاى بندى به دین همراه با شناخت صحیح آن امکان پذیر مى باشد. برخورد متعصّبانه و خشونت آمیز ارباب کلیسا در قرون وسطى با دانشمندان و علوم جدید و همچنین برداشت هاى غلط و انحرافى از برخى مطالب دینى و آمیختن آن ها با برخى خرافات موجب گردید که عده اى دین را به عنوان مانع و مخالف توسعه قلمداد نمایند. ولى حقیقت این است که اگر فرامین و معارف دینى، که بیانگر برنامه صحیح زندگى فردى و اجتماعى و تأمین کننده سعادت و خوشبختى دنیا و آخرت انسان است، به طور جامع و صحیح شناخته و به کار بسته شود، به این نتیجه مى رسیم که مکتب الهى و انسان ساز اسلام نه تنها مانع توسعه نیست، بلکه قانونِ توسعه و زمینه ساز آن مى باشد. البته اگر کسى مطالب غیر علمى را علم یا مسائل انحرافى و خرافى را جزو دین بداند ممکن است در این صورت تصور نماید که بین دین و توسعه و یا بین علم و دین مغایرت و تعارض وجود دارد. لذا، مناسب است به اجمال، برخى از ارزش هاى اخلاقى و اعتقادى سازگار با توسعه و زمینه ساز آن، که در فرهنگ اسلامى بر آن تأکید شده، با الهام از آیات قرآن و سخنان پیشوایان معصوم: بیان گردد:
اهتمام نسبت به کسب علم، نگرش علمى و تفکّر و تعقّل
ضرورت وجود نگرش علمى در جامعه براى رسیدن به توسعه از این جهت است که یکى از عوامل مهم در توسعه اقتصادى، بالا رفتن سطح رفاه جامعه همراه با افزایش توان تولیدى و پیشرفت فن آورى مى باشد و بدین منظور، باید روش هاى تولید بهبود یابد و کارایى آن بیش تر گردد ـ یعنى: با پیشرفت هاى علمى و صنعتى، بهترین و کم هزینه ترین روش ها کشف و اتخّاذ گردد ـ تا افزایش تولید کالا و ارائه خدمات با کارایى بالا امکان پذیر گردد و این افزایش مرهون توان تولیدى خودِ جامعه است که تنها در صورت حاکم بودن روحیه علمى و وجود چنین فرهنگى میسور مى گردد. لذا، کشورى را که کالاها و خدمات مورد نیاز خود را با صادرات منابع زیر زمینى و مواد اولیه و وارد کردن کالاهاى ساخته شده از خارج تأمین مى کند و در هر زمینه اى به استخدام متخصصان خارجى نیازمند است، نمى توان توسعه یافته قلمداد نمود، گرچه همه کالاها و خدمات به وفور در دسترس همگان باشد; مانند کشورهاى نفت خیز حوزه خلیج فارس که از سطح رفاه و درآمد سرانه بالایى برخوردارند، ولى توان تولید و فن آورى پیشرفته ندارند و کالاها و خدمات مورد نیاز خود را عمدتاً با فروش نفت از غرب وارد مى کنند.
درباره جایگاه علم و دانش در اسلام، همین بس که کسب علم به عنوان یک فریضه و تکلیف الهى همگانى10 براى تمام دوران عمر11 و از هر جاى ممکن12 مورد تأکید قرار گرفته است. مقام محصّل و دانش پژوه علوم آن چنان والاست که تلاش و کوشش او براى تحصیل به منزله جهاد در راه خدا مى باشد،13 هر موجودى براى طالب علم از خداوند طلب آمرزش مى نماید،14 تفکر در مخلوقات الهى برترین عبادات به شمار15 مى رود. عقل به عنوان حجّت و دلیل باطنى در وجود هر انسان معرفى گردیده است،16اهل فهم و عقل مورد بشارت الهى واقع گردیده اند17 و قرآن از ما مى خواهد از هر مطلبى که به آن علم نداریم پیروى ننماییم.18
مرحوم علّامه طباطبائى، مفسّر بزرگ قرآن، درباره مطابقت این دستور قرآن با فطرت مى فرماید: پیروى نکردن از چیزى که بدان علم نداریم و متابعت از علم در حقیقت، حکمى است که فطرت خود بشر آن را امضا مى کند; زیرا انسان فطرتاً در مسیر زندگیش ـ یعنى: در اعتقاد و عملش ـ جز رسیدن به واقع هدفى ندارد. او مى خواهد اعتقاد و عملى داشته باشد که بتواند قاطعانه بگوید: واقع و حقیقت همین است و بس. و این تنها با پیروى از علم محقق مى شود و گمان و شک چنین اثرى ندارد و مظنون و مشکوک را نمى توان گفت عین واقع است.19
ممکن است کسى بگوید مصداق همه تأکیدها و توصیه ها نسبت به کسب علم، علمِ خود دین و تفکّر در آن است; یعنى: همه مردم به خود دین عالم شوند. ولى این برداشت صحیح به نظر نمى رسد; زیرا فریضه علم از هر حیث، تابع نوع و میزان احتیاجات جامعه اسلامى است و تأکیدها و تشویق هاى اسلام نسبت به فراگیرى علم و در نظر گرفتن مقامى والا براى عالم و متعلّم منحصر به تحصیل علوم دینى نیست. در این زمینه، براى توضیح بیشتر، مى توان به وجوهى استدلال نمود یا این نظر را با آن تقویت و تأئید نمود. برخى از این وجوه عبارت است از:
1ـ اسلام دین جهانى و خواهان جامعه و حکومتى است که از هر لحاظ، مستقل و بى نیاز از بیگانگان باشد; یعنى: بهترین پزشک، مهندس، صنعتگر، داروساز، زمین شناس و مانند آن ها را داشته باشد و از مجهّزترین دانشگاه ها و وسایل تحقیق و پیشرفت علمى و دفاعى برخوردار باشد تا بتواند در میان رقباى فراوانى که دارد، احساس سربلندى و غرور نماید، وگرنه به تجربه ثابت شده است ملتى که دست نیاز به سوى دیگر ملل دراز مى کند خواه ناخواه محکوم اراده و نفوذ آن ها خواهد بود و سرنوشت او به دست همان ها تعیین خواهد شد، در حالى که اسلام نمى پسندد که بیگانگان بر مسلمانان سیطره و تسلط داشته باشد.20
2ـ تحصیل علم از نظر اسلام، به سایر تکالیف فردى و اجتماعى بستگى دارد. پس هرگاه مسائل حیاتى جامعه اسلامى در وضعیتى قرار گیرد که وابستگى بیش ترى به علم پیدا کند علم نیز اهمیت زیادترى یافته و توسعه بیش ترى پیدا مى کند; زیرا علم از هر حیث، تابع نیاز جامعه است.21
3ـ براى کسى که درست با اسلام و منطق آن آشنا باشد، جاى این احتمال نیست که بگوید نظر اسلام درباره علم منحصراً علوم دینى است; زیرا در کلام امیرمؤمنان، حضرت على(ع)، آمده است که «حکمت گمشده مؤمن است. پس آن را به چنگ آورید، گرچه بخواهید از دست مشرکان بگیرید»22 معنا ندارد که خصوص «علوم دینى» مراد باشد; زیرا مشرک را با علوم دینى چه کار؟! یا در جمله «اُطلبُوا الْعِلمَ و لَو بالصیّن» مسلّم است که چین نه در آن زمان و نه در زمان هاى دیگر، مرکز علوم دینى نبوده است. علاوه بر آن، روایت معروف «طلبُ العلمِ فریضةٌ على کلِّ مسلم و مسلمة» به صورت مطلق ذکر شده و مقیّد به علم خاصّى نگردیده است.
4ـ قرآن صریحاً مسائلى را به عنوان موضوع مطالعه و تفکر پیشنهاد مى کند. این موضوعات همان هاست که نتیجه مطالعه آن ها همین علوم طبیعى و ریاضى و زیست شناسى و تاریخ و مانند آن هاست: آیه 159 سوره بقره مى فرماید: «در آفرینش آسمان ها و زمین، گردش شب و روز، حرکت کشتى بر روى آب که به وسیله آن بشر منتفع مى گردد، ریزش باران که سبب حیات زمین مى گردد، حیواناتى که بر روى زمین حرکت مى کنند، گردش بادها، حالت مخصوص ابرها که در میان زمین و آسمان معلّق اند، در همه این ها، نشانه هاى قدرت و حکمت پروردگار است»; یعنى: همه این ها قوانین و نظاماتى دارد که شناختن آن ها ما را به توحید نزدیک مى کند. قرآن صریحاً مردم را به مطالعه و تفکر در این مسائل توصیه مى کند و مى دانیم که مطالعه همین موضوعات است که منجر به علم ستاره شناسى، زمین شناسى، دریانوردى، هواشناسى، حیوان شناسى و مانند آن شده است.23
بنابراین، براى تأمین نیازهاى خویش و کسب عزّت و سربلندى جامعه اسلامى و حفظ استقلال خود، باید براى فراگیرى تمام دانش هاى مفید بشرى بکوشیم و در همه رشته هاى علمى متخصص داشته باشیم. هر علمى که به حال اسلام و مسلمانان مفید و براى آن ها نافع باشد (فیزیک، شیمى، معدن شناسى، ریاضیات، طب و یا هر علم دیگر) در صورتى که هدف از یادگیرى آن ها خدمت به اسلام و مسلمانان باشد مشمول تأکیدها و تشویق هایى مى باشد که درباره کسب علم و دانش شده و طلب آن بنا به فرموده پیامبر گرامى اسلام(ص)، بر هر مسلمانى واجب است.24
شهید مطهّرى در این باره مى گویند: «تنها راه نجات از فقر و عقب ماندگى و دست یابى به عدالت و آزادى براى یک جامعه معتقد و با ایمان، بالابردن سطح فکرى و علمى جامعه است; به طورى که همگان یادگیرى علوم مورد نیاز جامعه را به عنوان یک فریضه دینى و جهاد مقدس تلقى نمایند و مهم این است که عموم مردم متوجه این تکلیف شرعى گردیده و آن را در ردیف سایر فرایض بشمارند.»25
تأکید بر کار و کوشش
در بین عوامل تولید، کار از جایگاه ممتازى برخوردار است; زیرا با انجام کار و استفاده از نیروى انسانى، سایر عوامل و منابع مورد بهره بردارى قرار مى گیرد. حتى فن آورى پیشرفته هم، که امروزه تا حدّ زیادى جانشین تلاش فیزیکى انسان شده، محصول کار و ابتکار انسان است.
اسلام به کار و اشتغال اهمیت زیادى داده، از بیکارى و تنبلى و کسالت به شدّت نکوهش کرده و در ضمن تعالیم خود، افراد را به کوشش و جدیّت تشویق نموده و آن را یک فریضه الهى براى مسلمانان قرار داده است.
پیامبر اسلام(ص) هر گاه مردى را مى دیدند که توجهشان را جلب مى کرد، مى پرسیدند: آیا شغلى دارد؟ اگر مى گفتند: نه، بیکار است، مى فرمود: «از چشمم افتاد» (در نظرم بى ارزش گردید.) گفته مى شد: چگونه چنین است؟ مى فرمود: «اگر مؤمن شغلى نداشته باشد، با از دست دادن دین خود زندگى مى کند.»26
هشتمین پیشواى معصوم، حضرت رضا(ع)، مى فرماید: آن کس که با کسب و کار، فضل الهى را براى تأمین و اداره خانواده اش طلب نماید، پاداش او برتر از مجاهد در راه خداست.27 اسلام تا آن جا بر کار و تلاش یک مسلمان تأکید دارد که پیامبر اسلام(ص) پس از بازگشت از جنگ تبوک و مشاهده دست هاى زبر و پینه بسته سعد انصارى، که براى استقبال از ایشان آمده بود، بر دست او بوسه زدند و فرمودند: «این دستى است که آتش به آن نمى رسد.»28
بنابراین، کار براى امرار معاش و تلاش در راه تولید براى تأمین نیاز خود و دیگر افراد جامعه از دیدگاه اسلام، یک وظیفه است که موجب محبوبیّت شخص در پیشگاه الهى مى گردد و یکى از عوامل مهم تأمین کننده سعادت دنیا و آخرت هر مسلمان محسوب مى گردد. کار و تلاش سیره عملى رسول گرامى اسلام و امامان معصوم ما: بوده و همه انبیا و صالحان: چنین راه و رسمى داشته اند.
از نظر اسلام، کسى که کار را رها مى کند و از خدا مى خواهد که روزیش را برساند مورد نکوهش است و با وجود این که قرآن هدف از خلقت را عبادت و بندگى حق تعالى و معرفت نسبت به او قرار داده،29 نباید عبادت جاى کار را بگیرد، بلکه هر کدام را باید در زمان خود انجام داد. پیامبر اکرم و ائمّه هدى: در برخورد با افرادى که از روى جهل یا کج فهمى کار را به جاى عبادت یا عبادت را به جاى کار قرار مى دادند با تذکّر و گاهى با عتاب و سرزنش سعى در تصحیح بینش و رفتارشان داشته اند تا آن جا که امام صادق(ع) از دعا براى شخصى که دنبال کار نرفته بود و از ایشان مى خواست دعا بفرماید که خداوند روزى او را برساند، خوددارى نمودند و از او خواستند که به دنبال کسب و کار و طلب روزى برود.
نتیجه این که اسلام تلاش و کوشش مشروع را براى تأمین نیازهاى مادى عبادت مى داند و به همین دلیل، تلاش در دنیا ماهیّت اخروى به خود گرفته و در راستاى تأمین آخرت به حساب آمده و این از امتیازات دین اسلام است.
لازم به ذکر است از آن جا که انسان باید در تمام زمینه ها اعتدال را رعایت نماید تا همراه با پیشرفت هاى مادى، از کمالات انسانى خود نیز غافل نماند بنابراین، گرچه کار و تلاش براى هر کس از نظر اسلام مطلوب و در بسیارى از موارد اداى وظیفه بوده و بر آن تأکید گردیده، ولى افراط در آن هم پسندیده نیست; زیرا انسان براى این آفریده نشده که همواره کار کند، بلکه نیاز به استراحت هم دارد. علاوه بر آن، باید به خودسازى و رشد کمالات اخلاقى و افزایش دانش و معلومات دینى و اجتماعى نیز بپردازد. پس باید زمانى را براى کار و فرصتى را براى استراحت و عبادت و وقتى را براى تفریحات سالم و ساعتى را براى کسب معلومات و افزایش آگاهى هاى خود در نظر بگیرد و در هیچ یک از آن ها افراد و تفریط روا نیست. افراط در کار ناشى از خوى ناپسند حرص و طمع است. البته اگر انجام کار اضافى براى تأمین نیاز واقعى و لازم زندگى همراه با احساس مسؤولیت اجتماعى انجام گیرد قابل تحسین است. بنابراین، تلاش براى کسب درآمد تا آن جا زیبنده است که به شخصیّت انسانى لطمه نزند و ناشى از حرص و طمع نباشد.30 از سوى دیگر، تفریط در کار به معناى کسالت و تنبلى و کم کارى هم از نظر اسلام مورد ملامت و سرزنش بوده و یکى از عوامل مهم عقب ماندگى برخى از کشورهاى جهان سوم در عصر حاضر است.
اهتمام اسلام به تلاش و کوشش را مى توان علاوه بر بررسى سخنان پیشوایان دین، از راه فراهم آوردن شرایط مناسب براى کار و کارگر در جامعه اسلامى مورد مطالعه قرار داد.
با توجه به شرایطى که در اثر اجراى قوانین اسلام پدید مى آید، هیچ کس در جامعه اسلامى براى گذراندن معاش خود و افراد تحت تکفلش مجبور نیست بیش از حدّ معقول کار کند; زیرا برقرارى عدالت اجتماعى و خشکاندن ریشه ظلم و اجحاف و جلوگیرى از بحران ها از وظایف حکومت اسلامى است. براى این که همگان از این شرائط بهره مند باشند، قوانین مذکور باید به گونه اى تنظیم و اجرا گردد که هیچ گونه اکراه یا اضطرارى بر آن حاکم نباشد و هیچ کس براى کسب درآمد و امرار معاش، مجبور به پذیرش قراردادهاى تحمیلى و مشقّت بار با ساعات کار زیاد نشود. حتى اسلام به مسائل روانى و عاطفى براى دلگرم نمودن کارگر توجّه نموده و در این زمینه توصیه هایى دارد.31
تأکید و سفارش اسلام نسبت به کار و تلاش براى تمام عمر است، به شرط توانایى بر انجام آن و از نظر سن، نمى توان حداکثر براى آن تعیین نمود، بلکه اساساً تعطیل فعالیت هاى اقتصادى با وجود توانایى بر آن و بى کار شدن مذموم است. ولى مى بینیم امروزه بسیار مرسوم است که عده اى پس از مدت معیّنى کار، با وجود کسب تجربه زیاد و کارایى بالا، به عنوان «باز نشسته»، بیش تر سال هاى عمر خود را به بى کارى و بطالت مى گذرانند32 و چه بسا به جاى آنان افراد تازه کار، خام و غیر متخصص مشغول کار مى گردند و جامعه از آن سرمایه هاى انسانى ارزنده، که سالیان درازى را صرف کسب مهارت و تخصص نموده است، محروم مى گردد.
اسلام نه تنها بر اصل انجام کار و تلاش و جدیّت براى آن تأکید و سفارش دارد، بلکه بر انجام صحیح و استوار کارها، اعمّ از تولیدى و خدماتى، تأکید خاص مى نماید; به این معنا که هر کس با احساس مسؤولیت و در نظر گرفتن وجدان کارىِ خود، به عنوان یک فرد از جامعه اسلامى، سعى کند کار خود را با استحکام و استوارى و با کیفیتى مطلوب انجام دهد. از این رو، پیامبر اکرم(ص) حتى در دفن اجساد مردگان نیز بر استحکام کار تأکید مى نمودند و پس از محکم نمودن قبر یکى از اصحاب با سنگ و گل، فرمودند: «من نیک مى دانم که این قبر فرسوده خواهد شد و (بدن) دستخوش پوسیدگى خواهد گردید، ولى خداوند بنده اى را دوست دارد که چون کارى انجام دهد آن را محکم و استوار نماید.»33
اهتمام به نظم و انضباط
یکى از شرایط اساسى انجام درست هر کارى تا رسیدن به هدف، رعایت نظم و نضبا و جدّى بودن در تمام مراحل آن مى باشد. مراد از انضباط و جدیّت، سازمان پذیرى، آراستگى، نظم و ترتیب، سعى و کوشش و پرهیز از هرگونه سستى و بى سامانى در کار است تا در نتیجه، یک سازمان و جامعه منضبط از هماهنگى کامل برخوردار گردد.
از اصول جالب توجه در سیره عملى پیامبر اکرم(ص) اصل نظم و انضباط است، به گونه اى که در همه زندگى آن حضرت عینیت داشت و نظمى دقیق و الهى بر همه رفتارهاى آن حضرت حاکم بود. مدیریت و حکومت آن حضرت بر قلب ها بود. لذا، هیچ گاه یارانش را با شیوه هاى استبدادى و خشونت آمیز منضبط نمى کرد، بلکه آنان را به گونه اى سیر مى داد که ضرورت حیاتى انضباط و جدیّت را دریابند.34
در روایات بسیارى از پیشوایان معصوم:، برداشتن برنامه اى منظّم با تقسیم اوقات تأکید شده است. به عنوان نمونه، از امام کاظم(ع) در این باره نقل شده است که فرمود: «تلاش کنید که اوقاتتان چهار بخش باشد: یک بخش براى راز و نیاز با خدا، یک بخش براى زندگانى و معاش، بخشى براى معاشرت با برادران و مردمان مورد اعتماد که عیوبتان را به شما مى فهمانند و از صمیم دل به شما اخلاص دارند و بخشى هم براى درک لذت هاى حلال که به وسیله این بخش، بر انجام وظایف در آن سه بخش موفق مى شوید.»35
اقدامات پیامبر اکرم(ص) پس از تشکیل حکومت اسلامى در مدینه، نشانگر اهتمام زیاد آن حضرت به برقرارى نظم در همه کارها بود. به عنوان نمونه، پس از تشکیل حکومت، دستور سرشمارى مسلمانان و ثبت اطلاعات لازم را براى برنامه ریزى ها صادر فرمودند.36 یا گاهى آن حضرت شخصاً صفوف نماز جماعت را منظّم مى کردند و مى فرمودند: در یک خط و به طور منظّم و مرتّب (دوش به دوش یکدیگر) بایستید تا شیطان بر شما غلبه نکند.37
اهمیت رعایت نظم و انضباط در کلام و سیره عملى پیشوایان معصوم تا بدان جاست که در وصایاى امیر مؤمنان، حضرت على(ع)، پس از سفارش به تقواى الهى به امام حسن و امام حسین8 و همه شیعیان، رعایت نظم در کارها مورد تأکید قرار گرفته است; مى فرمایند: «شما دو تن (امام حسن و امام حسین8) و تمام فرزندان و خاندانم و کسانى را که وصیت من به آنان مى رسد به تقوا (ترس از خداوند) و نظم در امور سفارش مى نمایم.»38 براى تبیین اهمیت وجود نظم و انضباط در فرایند توسعه اقتصادى کشور، مناسب است به اجمال، آثار مهم اقتصادى وجود نظم در یک جامعه بیان گردد:
آثار مهم اقتصادى نظم در جامعه
الف) امکان وفاى به تعهدات و قراردادها: با برنامه ریزى صحیح و برقرارى نظم و ترتیب، هر کارى به موقع انجام مى شود و به هدف مورد نظر مى رسد; زیرا تمام اجزا و عناصر لازم در جاى خود قرار مى گیرد و هر کدام اثر مطلوب خود را در بر خواهد داشت و بر عکس، در صورت وجود هرج و مرج، کارها به تأخیر مى افتد و وفاى به تعهدات امکان پذیر نمى گردد; زیرا یکى از نشانه هاى مهم وجود انضباط و جدیّت در کارها آن است که زمان مناسب براى انجام هر کارى را به درستى بشناسیم تا با انجام آن کار و عدم تأخیر، فرصت را از دست ندهیم. از سوى دیگر، شتاب زدگى در کارها پیش از رسیدن وقت مناسب از نشانه هاى هرج و مرج و مدیریت ضعیف و ناتوان است.39حضرت على(ع) در نامه معروف خود به مالک اشتر در این زمینه مى فرماید: «از شتاب زدگى در کارهایى که وقت انجام دادنشان نرسیده به پرهیز و از اهمالگرى در کارهایى که وقت انجام آن ها فرا رسیده خود دارى کن...»40
ب) استحکام و استوارى کارها: از آثار وجود نظم و ترتیب در هر کارى، اعمّ از تولید یا خدمت، این است که با استوارى و به درستى انجام مى گیرد; زیرا با رعایت نظم، فرصت کافى براى انجام هر کارى وجود دارد و فرد با دقت و حوصله، همراه با اعصابى آرام، وظیفه خود را به بهترین وجه ممکن انجام مى دهد. ولى اگر نظم و ترتیب بر افعالِ ما حکمفرما نباشد غالباً با کمبود وقت مواجه گشته، مجبور مى شویم در انجام کار عجله کنیم و در نتیجه، از میزان دقت و استحکام عمل کاسته مى شود و روشن است که اعمال نسنجیده و ناپخته، که غالباً ناشى از بى انضباطى و فقدان محاسبه در کار مى باشد، نتیجه اى جز شکست و نرسیدن به اهداف مورد نظر به دنبال ندارد. بنابراین، باید از وارد شدن در کارهایى که مقدمات آن فراهم نشده یا توان انجام آن ها را کسب نکرده ایم پرهیز نماییم.
ج) برقرارى روحیه همکارى و دل گرمى بین مسؤولان اجرایى و صاحبان سرمایه: انجام به موقع کارها همراه با استحکام و استوارى لازم، موجب به وجود آمدن جوّ همکارى و صمیمیت بین همکاران یا شرکا مى گردد و مسؤولان اجراى طرح نیز با ملاحظه پیشرفت کار، دلگرم مى گردند، زمینه هاى مساعد را فراهم مى نمایند و تا حدّ توان با کمال اخلاص و یک رنگى، در حلّ مشکلات تلاش مى کنند.
از سوى دیگر، در کارهاى تولیدى، به ویژه در ابتدا که وجود سرمایه کافى شرط لازم براى انجام طرح هاى زیربنایى و ایجاد زیرساخت هاى اقتصادى است، با حاکم بودن روحیه همکارى و اعتماد به ثبات و انضباط اقتصادى، صاحبان سرمایه به سرمایه گذارى تشویق مى گردند و مشکلى از این لحاظ پیش نمى آید.
نتیجه بحث گذشته این است که اسلام و پیشوایان معصوم: همواره بر نظم و انضباط و جدیّت در کارها و از دست ندادن فرصت ها تأکید فراوان داشته و فواید و آثار وجود نظم را به یاران و پیروان خود متذکر گردیده اند یا آن ها را از عواقب بى نظمى و هرج و مرج بر حذر داشته اند. بنابراین، معارف و فرهنگ اسلام از لحاظ داشتن این عنصر مهم، که نقشى اساسى در بسترسازى مناسب براى توسعه دارد، کاملاً غنى است و ما باید در تمام زمینه هاى فردى و اجتماعى، از آن استفاده نماییم و در هر حال، مسلمانى منضبط، جدّى و کوشا باشیم و تا رسیدن به مقصد، بر کارهایمان مداومت و استقامت داشته باشیم و با پیش آمدن مشکلات، آن ها را رها نسازیم. همچنین واقع نگر و آینده نگر بوده، از خیال پردازى بى جا ـ که انسان را در عمل سست مى نماید ـ بر حذر باشیم. البته داشتن امید و آرزو در حدّ معقول آن، همراه با آینده نگرى و برنامه ریزى، مشوّق تلاش و کوشش است. ولى باید پس از آن، بر تلاش و کوشش همراه با نظم و حساب تکیه نمود و تنها به آرزوها و مطلوب هاى ذهنى دلخوش نبود.
ترغیب به زهد، قناعت و صرفه جویى
«زهد» و «قناعت» از مفاهیمى است که در فرهنگ و اخلاق اسلامى نسبت به آن ها تعریف و تمجید گردیده و کسب آن ها ارزشمند و پسندیده شمرده شده است، به طورى که در روایات اسلامى، از زهد به عنوان کلید هر خیر41 و موجب درک شیرینى ایمان در قلب،42 راحتى در دنیا،43 هدایت و بصیرت،44 کلید رحمت هاى الهى و مقامات اخروى و نجات از آتش45 و روش و اخلاق همه انبیا: یاد شده46 و از قناعت و صرفه جویى به عنوان عامل بى نیازى از مردم،47 دوام نعمت،48 بهترین کمک براى اصلاح نفس49 و ثروتى که هرگز نابود نمى گردد50 یاد شده است.
اگر دو واژه «زهد» و «قناعت» را به معناى ترک دنیا و گوشه گیرى از اجتماع و سلب مسؤولیت از خود بدانیم و از سوى دیگر، «توسعه» به گردش چرخ هاى تولید و صنعت و رونق اقتصادى، تولید هر چه بیش تر و مصرف هر چه زیادتر تعریف گردد، طبعاً این نتیجه به دست مى آید که وجود این دو مفهوم در فرهنگ و اخلاق اسلامى و ترغیب به آن دو مانع توسعه مى باشد و با پیمودن این مسیر ناسازگار است. بنابراین، ابتدا براى رفع این اشکال، لازم است مفهوم واقعى این دو اصطلاح در اخلاق و فرهنگ اسلامى تبیین گردد، سپس کیفیت بسترسازى مناسب آن ها براى توسعه اقتصادى روشن شود تا به عنوان دو عامل تسریع مطرح گردند:
«زهد» عبارت است از تمایل و رغبت نداشتن به چیزى که معمولاً نسبت به آن میل و رغبت وجود دارد، ولى انسان در اثر عواملى اختیارى نسبت به آن بى رغبتى نشان مى دهد و زیبایى و ارزش هاى آن را ناچیز مى شمارد.51
از امام صادق(ع) روایت شده است که «زهد در دنیا به معناى کوتاه کردن آرزو و سپاس گزارى در مقابل هر نعمت و خوددارى از گناهان و معاصى است.»52 آن حضرت در سخن دیگرى مى فرماید: «زهد به معناى ترک هر چیزى است که انسان را از یاد خدا باز مى دارد.»53
آیاتى از قرآن کریم نعمت هاى الهى را بر شمرده، انسان را متوجه گستردگى، فراوانى، تنوع و زیبایى آن ها نموده و با ارج نهادن به مقام انسان و منّت نهادن بر او، از انسان خواسته است که شکر و سپاس آن ها را به جا آورد. از مجموع این آیات استفاده مى شود که خداوند دوست دارد انسان با دیدن نعمت ها بر درجات ایمان و معرفت خود بیفزاید و با دیدن مناظر زیباى طبیعت، لذت ببرد و از آن ها بهره مند گردد،54 نه این که خود را محروم سازد و تصور نماید چنین محرومیتى مطلوب است.
امام صادق(ع) در این باره مى فرماید: «زمانى که نعمت ها وفور یافت و دنیا به انسان رو آورد، بندگان شایسته و افراد با ایمان در استفاده از آن ها سزاوارترند.»55 پیامبر گرامى(ص) مى فرماید: «خداوند زیباست و زیبایى را دوست دارد و همچنین دوست دارد اثر نعمتش را در زندگى بنده اش ببیند.»56
از آیات قرآنى و سخنان پیشوایان معصوم: چنین برداشت مى گردد که استفاده معقول از نعمت هاى الهى از نظر اسلام مطلوب و مورد تأکید است و حتى ایجاد گشایش و رفاه نسبى براى خانواده، نزدیکان و اکتفا ننمودن به حداقل نیز براى عموم مجاز و پسندیده مى باشد. ولى افراط در زیبا سازى و هدف قرار گرفتن رفاه و آسایش در زندگى و به دنبال آن، خوش گذارانى و عیّاشى نیز مورد نکوهش است; زیرا پیامدهاى فردى و اجتماعى نامطلوبى به دنبال دارد. در چنین وضعى، افراد جامعه از یاد خدا غافل و اسیر مظاهر دنیا گشته و به جاى شکرگزارى و استفاده معقول از نعمت هاى الهى دیگر، به موارد مشروع بسنده نمى کنند و به طغیان و سرکشى مى پردازند.
حدّ مطلوب بهره مندى و استفاده از نعمت هاى الهى و مصرف ایده آل از دیدگاه اسلام آن است که همراه با رعایت اعتدال، قناعت و به قدر کفاف باشد. اعتدال و میانه روى در مصرف، که در روایات از آن به «قصد» و «اقتصاد» تعبیر شده، حدّ وسطى است که در آن اسراف و تقتیر (سخت گیرى در مصرف) نباشد.57 البته این حد نسبت به افراد گوناگون و شأن و شخصیت اجتماعى آنان متفاوت است. مصرف در حدّ کفاف هنگامى است که مصارف مربوط به نیازهاى ضرورى (مانند خوراک، پوشاک، مسکن و درمان) از حدّ متوسط جامعه بیش تر شده و امکانات مصرفى شخص به درجه اى رسیده باشد که مصرف بیش تر، از نظر جامعه افراط و زیاده روى تلقى شود.58تعریف مزبور مطابق با معناى «کفاف» در عربى است; زیرا قدر کفاف آن اندازه از امکانات زندگى است که انسان را از دیگران و درخواست از آن ها بى نیاز کند.59
بنابراین، از نظر اسلام، گرچه برخوردارى از نعمت هاى الهى، آراستگى و موجب رفاه و گشایش در زندگى مطلوب بوده و عدم استفاده و محروم نمودن خود از آن ها مورد نکوهش قرار گرفته، اما این به آن معنا نیست که اگر رفاه و آسایش مایه دل بستگى به دنیا شود و هدف قرار گیرد باز هم مطلوب مى باشد، بلکه در چنین شرایطى، زهد و ترک برخى لذت ها یا کاستن از آن ها ضرورت مى یابد. همچنین رفاه و بهبود کیفى زندگى آنگاه مطلوب است که همه مردم امکان برخوردارى از آن را داشته باشند. اما در شرایطى که بیش تر افراد جامعه در تنگناى فقر اقتصادى به سر مى برند، افراد متمکّن و مرفّه باید دیگران را بهره مند سازند و زندگى خود را هماهنگ و متناسب با عامّه قرار دهند. چنین شیوه اى درباره رهبران جامعه که مسؤولیت تدبیر و اداره آن را بر عهده دارند ضرورت پیدا مى کند.60بنابراین، کسانى که فکر کرده اند که وجود مفاهیمى چون زهد و قناعت و ترغیب به آن در اخلاق اسلامى با توسعه اقتصادى سازگار نیست، یا آن دید کلى و نگرش نظام مند را (که با مطالعه جامع در جهان بینى، اخلاق و عقاید اسلامى به دست مى آید) مورد غفلت قرار داده اند و تنها به یک بعد از مطالب توجه کرده اند و یا این که دو واژه «زهد» و «رهبانیت» (به معناى ترک دنیا) را مترادف گرفته اند.
زهد و قناعت; عامل تسریع توسعه
زهد و قناعت به معنایى که تبیین گردید، نه تنها مانع توسعه نیست، بلکه مى تواند عاملى در جهت تسریع آن باشد; زیرا جامعه اى که مصارف اضافى خود را حذف و از تشریفات و تجمّلاتى که بر اساس نیازهاى کاذب و روحیه اشرافى گیرى و رفاه زدگى شکل گرفته بر حذر باشد، قادر خواهد بود پس انداز بیش ترى در جهت سرمایه گذارى هاى لازم براى توسعه داشته باشد و این نکته اى است که ماکس وبر نیز بر آن تأکید نموده است. او اساساً پیدایش سرمایه دارى را بر اثر زهد پروتستانیسم مى داند; زیرا پروتستان ها، که بازگشت به اخلاقیات و ارزش هاى مسیحیت را هدف خود قرار داده بودند، بر زهد و کم مصرف کردن تأکید داشتند.
نکته دیگر این که با گسترش روحیه قناعت و صرفه جویى در جامعه، واردات و صادرات جامعه و تراز پرداخت هاى آن بهبود یافته و با کم شدن نیازهاى وارداتى، حرکت در جهت استقلال کامل اقتصادى تسهیل مى گردد. علاوه بر نتایج مذکور، با توجه به روحیه ایثار و همدردى با محرومان جامعه (به عنوان یکى از آثار زهد و قناعت)، توسعه اقتصادى با توزیع عادلانه تر درآمد و ثروت همراه مى گردد و عدالت اجتماعى در جامعه گسترش مى یابد.
تأکید بر عزّت و سربلندى جامعه اسلامى
از مفاهیم و عناوینى که تأکید و اهتمام بر آن بستر مناسبى را براى رسیدن جامعه به رشد و توسعه اى مطلوب فراهم مى آورد، ضرورت کسب عزّت و سربلندى براى جامعه اسلامى است; زیرا براى دست یابى به این هدف، جامعه باید از جنبه هاى گوناگون اقتصادى، سیاسى، فرهنگى و نظامى به شکوفایى و اقتدار لازم برسد تا نیازى به بیگانگان نداشته باشد و نه تنها از وابستگى و سلطه پذیرى در امان بماند، بلکه با کسب برترى در تمام زمینه ها، خود را به رشد و توسعه مورد نظر برساند و براى دیگران الگو و نمونه اى شایسته و مناسب باشد.
قرآن کریم عزّت را مخصوص خداوند متعال و رسول او(ص) و مؤمنان دانسته61 و سرچشمه تمام عزّت ها را متعلّق به ذات مقدس حق تعالى دانسته است.62 آیات قرآن به همه مسلمانان هشدار مى دهد که عزّت خود را در دوستى با دشمنان اسلام نجویند، بلکه تکیه گاه خود را ذات پاک خداوندى قرار دهند که سرچشمه همه عزّت هاست. غیر خدا و دشمنان اسلام عزّتى ندارند که به کسى ببخشند و اگر هم مى داشتند قابل اعتماد نبودند; زیرا هر زمان منافع آن ها اقتضا کند، صمیمى ترین دوستان خود را رها مى سازند، چنان که تاریخ معاصر شاهد گویایى بر این واقعیت است.
کسب عزّت و حفظ آن در نظر پیامبر گرامى اسلام و پیشوایان معصوم: از اهمیت فوق العاده اى برخوردار است، به گونه اى که آن حضرت مى فرماید: «اگر کسى با میل و رغبت ذلّت را بپذیرد، از ما اهل بیت: نیست.»63 حضرت حسین بن على(ع) مى فرماید: «مرگ با عزّت بهتر از زندگى همراه با ذلّت و خوارى است»;64 زیرا از دست رفتن عزّت به منزله نابودى انسانیت انسان است و حیات حقیقى با عزّت همراه و زندگى در سایه ذلت، مرگ واقعى مى باشد. در جاى دیگر، آن پیشواى معصوم و امام آزادگان جهان مى فرماید: «من مرگ با عزّت را چیزى جز سعادت و زندگى با ستمگران را جز مرگ و نابودى نمى دانم.»65 آن حضرت در پاسخ به دعوت از ایشان براى بیعت با یزید، پس از جملاتى مى فرماید: «هیهاتَ مِناَ الذِلّةَ»; ذلّت از ما (اهل بیت پیامبر:) دور است.66
سخنان امام حسین(ع) و قیام خونین آن حضرت به خوبى بر ضرورت حفظ عزّت و کرامت انسانىِ فرد و جامعه دلالت دارد و در این راستا، پیام عاشورا پیام عزّتى است که حتى دشمنان نیز بدان اقرار دارند. عزّت و شرافت مسلمان و حفظ آن از چنان اهمیتى برخوردار است که انسان به مقتضاى اجتماعى بودن و رابطه با دیگران گرچه لازم مى شود که از آنان درخواستى داشته باشد یا در برخى کارها کمک بخواهد، ولى هرگز نباید خود را کوچک کند و با شکستن عزّتش آن ها را تأمین نماید; زیرا اگر عزّت انسان شکسته شود، هویّت و شخصیّت او و به دنبال آن، امنیت اعتقادى و اخلاقى اش در معرض تهدید قرار مى گیرد. پیامبر اکرم(ص) در این باره مى فرماید: «حوایج و نیازهاى خود را با عزّت نفس طلب نمایید.»67
جامعه اى که براى اداره خود دست نیاز به سوى بیگانگان دراز نماید و به منابع و امکانات خود متکّى نبوده و قادر نباشد استعداد افراد را در جهت نیل به خودکفایى و پیشرفت هاى علمى شکوفا سازد، هیچ گاه به توسعه اقتصادى، سیاسى و فرهنگى نخواهد رسید; زیرا افراد با از دست دادن اعتماد به نفس، هویّت و شخصیت فرهنگى و اجتماعى خود را فراموش مى کنند و با حاکم شدن روحیه خود باختگى و یأس بر آنان، نه تنها به استقلالى همه جانبه نخواهند رسید، بلکه روند وابستگى آنان به بیگانه هر روز تشدید مى گردد.
بنابراین، حرکت در جهت نیل به خود کفایى همراه با اقتدار اقتصادى و کسب استقلال، تلاشى براى کسب عزّت و کرامت جامعه محسوب مى گردد و از عناصر لازم براى تقویت ارتباط با حق تعالى و جلب رضایت اوست. بدین منظور، باید آن چنان فعالیت و تلاش کرد که جامعه اسلامى در برابر سایر جوامع، عزیز و سربلند باشد; چرا که خداوند متعال هیچ گاه براى کفّار نسبت به مؤمنان تسلط و تفوّقى قرار نداده است68 و از مسلمانان مى خواهد که تمام نیروهاى نظامى، اقتصادى و فرهنگى خود را در مقابله با توطئه ها و تجاوزات دشمنان اسلام بسیج نماید.69 جامعه اسلامى باید برتر و بالاتر از همه جوامع باشد و چیزى بر آن برترى و تفوّق نداشته باشد.70
انبیاى الهى: مى آموزند که انسان با تکیه بر خداوند استوار گشته، روى پاى خود مى ایستد و استقلال حقیقى را به دست مى آورد. انسان مستقل، خانه خویش و وطن خود را با تصمیم و اراده خود آن گونه که شایسته است مى سازد و آباد مى کند. مشکلات امروز مسلمانان ناشى از بیمارى از دست دادن روحیه خودباورى و فرهنگى مستقل است و تا چشم یک ملت به غیر و دست نیازش به سوى آنان دراز باشد، روى پاى خود نخواهد ایستاد و تا زمانى که اتکّاى به غیر را از روى جهالت یا خیانت، توجیه شرعى و سیاسى نماید، بوى استقلال را نیز استشمام نخواهد کرد71 و از آن جا که اکنون در دنیا چنان تحوّلى به وجود آمده که همه کارها بر محور علم مى چرخد و نظام زندگى بر اساس علم قرار گرفته و همه شؤون حیات بشرى به دانش و فن آورى وابستگى پیدا کرده است، به طورى که هیچ مشکلى از زندگى را جز با علم نمى توان حل کرد و از سوى دیگر، رسیدن به استقلال و خود کفایى همراه با اقتدار اقتصادى و به طور کلى، انجام بسیارى از تکالیف فردى و اجتماعى به فراگیرى علوم و فن آورى پیشرفته روز بستگى دارد، لذا، فریضه علم به عنوان کلیدى براى انجام سایر فرایض و دست یابى به اهداف نظام اقتصادى اسلام شناخته شده و از شؤون حیاتى مسلمانان براى کسب عزّت و شرافت در سطح بین المللى است.72
مسلّماً دست یابى به استقلال و عزّت در دنیاى کلمات کارساز نیست و استقلال واقعى با شعار به دست نمى آید و تا زمانى که مسلمانان مصرف کننده کالاهاى ساخته شده غرب باشند و در دانش و فن آورى دست نیازشان به سوى آن ها دراز باشد و حتى براى دفاع از خود به سلاح هاى دشمنان اسلام متّکى باشند، براى همیشه در حاشیه مى مانند و دیگران با برنامه ریزى هاى خود، به اکراه و اجبار براى آنان تصمیم مى گیرند. بنابراین، باید با برنامه ریزى هاى حساب شده، از نظر اقتصادى به خودکفایى برسند; به این معنا که توان تأمین نیازهاى خود را، دست کم در سطح محصولات حیاتى با تأمین سطح مطلوبى از رفاه براى افراد جامعه داشته باشند، به صورتى که در هر زمینه که با بیگانگان روابط سیاسى و اقتصادى برقرار کردند، از موضع قدرت برخورد کنند و نه تنها تحت سلطه آنان قرار نگیرند، بلکه بر آن ها برترى و تفوّق داشته باشند.
شاخص هاى مهم عزّت جامعه اسلامى را مى توان در موارد ذیل خلاصه کرد:
1ـ میزان ایمان و تقواى هر چه بیش تر افراد جامعه;
2ـ میزان اتحاد و همبستگى و روحیه همکارى بین افراد جامعه;
3ـ پیشرفت دانش و فن آورى روز از نظر کمّیت و کیفیت;
4ـ درصد دست یابى به استقلال در ابعاد گوناگون;
5ـ خود کفایى همراه با اقتدار اقتصادى; (در مواردى که خود کفایى لازم نیست جامعه خوداتّکا باشد.)
6ـ میزان آمادگى براى مقابله با تجاوزات نظامى و تهاجم فرهنگى.73
جمع بندى و نتیجه گیرى
از آن جا که در فرآیند توسعه اقتصادى، خواست، تصمیم و اهتمام افراد جامعه اساسى ترین نقش را ایفا مى کند و ابزار پیشرفته تولید و فن آورى جدیدتر در سایه فکر و ابتکار انسان به وجود مى آید و تأثیر سیاست هاى پولى و مالى براى حل مشکلات اقتصادى نیز محصول فکر و اندیشه بشر است، لذا، بیش از هر چیز به نقش نظرات، عقاید، روحیات و ارزش هاى مورد قبول جامعه ـ که در واقع، بستر اندیشه ها و زمینه ساز پیدایش ابتکارات و خلّاقیت هاست ـ پى مى بریم. به همین دلیل، ابعاد انسانى توسعه بیش از ابعاد فیزیکى و مادى آن اهمیت مى یابد و از سوى دیگر، تأثیر و کارایى ابزار و سیاست ها براى رسیدن به اهداف مبتنى بر نهادهایى است که متناسب و هماهنگ با آن ها به وجود مى آید و تکامل مى یابد تا به وسیله آن ها، خط مشى هاى بلندمدت توسعه معیّن گردد و رعایت حقوق، قوانین و مقررات نهادینه شود، به گونه اى که با تعویض افراد در صحنه هاى سیاسى و اجتماعى، مصالح کلى جامعه فدا نشود و اهداف، خط مشى ها و سیاست ها هر چند مدت یک بار دستخوش تغییر نگردد و بر اساس سلیقه هاى مختلف و منافع افراد تنظیم نشود.
از آن جا که ما معتقدیم اسلام به عنوان کامل ترین دین در بردارنده برنامه صحیح زندگى در زمینه هاى سیاسى، اقتصادى و اجتماعى بوده و تأمین کننده سعادت و خوشبختى دنیا و آخرت انسان است، لذا، با این ادّعا که معارف و فرهنگ غنى اسلام نیز حاوى ارزش هاى اخلاقى و عملى، زمینه ساز توسعه اى همه جانبه است، برخى از ارزش هاى اخلاقى زمینه ساز توسعه در فرهنگ اسلامى مطرح گردید و درباره آن ها بحث شد، با این ویژگى که اسلام توسعه اى را مطلوب مى داند که همراه با پیشرفت هاى مادى در سایه ابتکار، خلّاقیت، علم و فن آورى، انسان را از رشد کمالات انسانى و معنوى خود غافل نسازد، بلکه او را وادارد تا همه تلاش ها، برنامه ها و اهداف مادى خود را در جهت رسیدن به آن ها تنظیم نماید.
در این زمینه، بدیهى است جامعه اسلامى براى تأمین نیازهاى مادى خود، همراه با استقلالى همه جانبه و عزّت و سربلندى، باید به آخرین پیشرفت هاى علمى و ابزار و فن آورى روز مجهّز گردیده و پیش از آن، عناصر فرهنگى مناسب و ارزش هاى هم سو با پیمودن این مسیر را در میان افراد جامعه تقویت نماید و با ایجاد یا تکامل نهادهاى لازم، خط مشى بلندمدت توسعه اقتصادى خود را ترسیم نماید تا در این دنیاى پر تحوّل و عصر پر تلاطم و به هنگام بروز تحولات و حوادث، دچار سردرگمى و بحران نگردد.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ محمود، متوسلى، نگرشى بر دیدگاهها، تئوریها و سیاستهاى توسعه اقتصادى، تهران، انتشارات وزارت امور خارجه، 1372، ص 241.
2ـ محمود سریع القلم، توسعه جهان سوم و نظام بین الملل، تهران، سفیر، 1369، ص 97.
3ـ حسین عظیمى، مدارهاى توسعه نیافتگى در اقتصاد ایران، تهران، نشر نى، 1371، ص 183 ـ 184.
4ـ یداللّه ساولى، «ریشه هاى فرهنگى توسعه»، مجله فرهنگ توسعه، ش. 12، ص 53.
5ـ میثم موسایى، اسلام و عوامل فرهنگى مؤثر بر توسعه اقتصادى، پایان نامه کارشناسى ارشد، دانشگاه تربیت مدرّس، 1373، ص 128.
6ـ محمود، متوسلى، پیشین، ص 244 و 245.
7ـ «مَنْ کانَ یُریدُ حرثَ الاخرةِ نَزِدُ له فی حَرْثه و مَنْ کانَ یُریدُ حرَثَ الدّنیا نُؤته مِنها و ما لَهُ فِى الآخرةِ مِنْ نَصیب» (شورى: 20)
8ـ ر. ک. به: نگارنده، مفاهیم سازگار و ناسازگار با توسعه اقتصادى در فرهنگ اسلامى، پایان نامه کارشناسى ارشد، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(ره)، 1375، ص 59 ـ 67 و 161 ـ 190.
9ـ یداللّه، ساولى، پیشین، ص 55.
10ـ النبى(ص) «طَلبُ العلمِ فریضةٌ على کلِّ مسلم و مسلمة.»، محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، چاپ چهارم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1362، ج 1، ص 177. ـ النبى(ص): «اُطلبوا العلمَ مِن الى اللّحدِ.» نهج الفصاحة، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ دوم، تهران، اسلامیه، ص 64.
11ـ النبى(ص): «اُطلبوا العلمَ وَ لَو بِالّصینِ.» محمد باقر مجلسى، پیشین، ص 177.
12ـ على(ع): «الشّاخصُ فى طلبِ العلمِ کالمجاهِد فی سبیل اللّهِ» همان، ج 1، ص 179.
13ـ «اِنَّ طالبَ العلمِ یَستَغفُرله کُلُّ مِنَ فِى اَلسّمواتِ وَالاَرضِ» شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، قم، انتشارات اسلامى، 1363، ج 4، ص 378.
14ـ على(ع): «لاعبادةَ کالتّفکرِ فی صنعةِ اللّهِ عزّوَجلّ.» محمد باقر مجلسى، پیشین، ج 71، ص 324.
15ـ روایت مورد نظر در وصایاى امام کاظم(ع) به هشام آمده است. همان، ج 1، ص 137.
16ـ «فَبَشِّر عِبادِ الذّینَ یَستمعونَ القَولَ فَیتّبعُونَ اَحْسَنه اوُلئک الَّذینَ هَداهُم اللّهُ وَ اولئکَ هُم اولُواالالبَابِ.» (زمر: 17).
17ـ «لاتَقْفُ ما لیسَ لکَ بِه علمٌ» (اسراء: 36).
18ـ محمدحسین طباطبائى، تفسیر المیزان، چاپ دوم، قم، اسماعیلیان، 1392 هـ. ق، ج 13 ص 92.
19ـ «لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلکافرینَ علىَ المؤمنینَ سَبیلاً» (نساء: 141).
20ـ زین العابدین قربانى، تاریخ تمدن و فرهنگ اسلامى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، بى تا، ص 53.
21ـ «الحکمةُ ضالّةُ المؤمِن فاطلبوها وَلو عندَ المُشرکِ.» محمد باقر مجلسى، پیشین، ج 2، ص 97، روایت 45.
22ـ مرتضى مطهرى، بیست گفتار، چاپ پنجم، قم، صدرا، 1358، ص 220
23ـ زین العابدین قربانى، پیشین، ص 54.
24ـ مرتضى مطهرى، ده گفتار، انتشارات راه امام (سلسله کتابهاى صدرا)، بى تا، ص 152.
25ـ عن ابن عباس انّه قال: کان رسول اللّه(ص) اذا نظر الى الرجل فاعجبه قال: «هل له حرفة؟» فان قالوا: لا، قال: «سَقطَ من عینى» و قیل: کیف ذاک، یا رسول اللّه؟ قال: «لاَنَّ المؤمنَ اِذا لَم یکن لَه حرفةٌ یَعیشُ بِدینه.» محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 103، ص .
26ـ عن الرضا(ع): «الّذى یَطلبُ مِن فضلِ اللّهِ عزَّوجلَّ ما یکفُّ بِه عَیالُه اَعظمُ اَجراً مِن المجاهدِ فی سبیلِ اللّهِ» محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1388 هـ. ق، ج 5، ص 88.
27ـ ابن اثیر، اُسدالغابة فى معرفة الصحابة، بیروت، دارالفکر، 1409 هـ. ق، ج 2، ص 296.
28ـ «و ما خَلَقتُ الجِنَّ و الاِنْسَ اِلّا لِیَعبدُونَ» (ذاریات: 56)
29ـ دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، مبانى اقتصاد اسلامى، تهران، سمت، 1371، ص 136 ـ 137.
30ـ «لا یَجُفّ عرقَه حتى تُعطیه اُجرتَه» (محمد بن الحسن حرّ عاملى، وسائل الشیعة، چاپ هشتم، تهران، مکتبة الاسلامیة، 1401 هـ. ق، ج 13، ص 247)
31ـ دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، درآمدى بر اقتصاد اسلامى، چاپ سلمان فارسى، 1361، ص 303.
32ـ «اِنّى لاَعلمُ انّه سیبُلى و یصل الیه البلى و لکنّ اللّهَ یُحبُّ عبداً اِذا عَمِلَ عملاً اَحْکَمه.» شیخ حرّ عاملى، پیشین، ج 2، ص 884.
33ـ مصطفى دلشاد تهرانى، سیره نبوى، تهران، سازمان چاپ و انشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1373، ج 3، ص 341 ـ 340.
34ـ ابن شعبه حرّانى، تحف العقول، منشورات المطبعة الحیدریه، 1358 هـ. ق، ص 307
35ـ «اُحصوا کلّ مَنْ تلفّظ بالاسلام» (حسام الدین الهندى، کنز العمّال، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1409 هـ. ق، ج 11، ص 128)
36ـ «سوّوا بینَ صفوفِکم و حاذُوا بینَ منِاکبکم لایستحوذ علیکم الشیطانُ.» شیخ حرّ عاملى، پیشین، ج 5، ص 472
37ـ «اُوصیکُما و جمیع ولدى و اَهلی وَ مَن بَلغه کتابی بِتقوىَ اللّهِ و نظمِ اَمرِکم.» نهج البلاغه، صبحى صالح، قم، مرکز البحوث الاسلامیة، 1359، نامه 47.
38ـ مصطفى دلشاد تهرانى، پیشین، ج 3، ص 364 ـ 345.
39ـ «اِیّاکَ و العجلَةَ بِالامورِ قبلَ اَوانِها اَو التَسقُّط عندَ امکانِها...» (نهج البلاغه، نامه 53)
40ـ الصادق(ع): «جُعلَ الخیرُ کلُّه فی بیت و جُعل مفتاحُه الزّهدُ فی الدُّنیا.» (محمد بن یعقوب کلینى، پیشین، ج 2، ص 128)
41ـ الصادق(ع): «حرامٌ على قلوبِکم اَنْ تَعرِفَ حلاوةَ الایمانِ حتى تَزهَد فِى الدُّنیا.» محمد باقر مجلسى، پیشین، ج 73، ص 49)
42ـ النبى(ص): «الرغبةُ فى الدنیا تکثُرالهمَّ و الحزنَ و الزّهدُ فِى الدُّنیا یُریحُ القلوبَ.» (همان، ص 91)
43ـ النبى(ص): «و مَنْ زَهَد فقَصر فیها اَملَه اَعطاهُ اللّهُ علماً بغیرِ تعلّم و هُدىً بغیرِ هدایة.» (ابن شعبه حرّانى. پیشین، ص 42)
44ـ الصادق(ع): «الزُّهدُ مِفتاحُ بابِ الآخرةِ و البرائةُ مِن النَّارِ.» (محمد باقر مجلسى، پیشین، ج 23، ص 315)
45ـ النبى(ص): «مَا اتخَذ اللّهُ نبیَّاً اِلّا زاهداً.» (حسین نورى، مستدرک الوسائل، بیروت، آل البیت لاحیاء الثرات، 1408 هـ. ق، ج 12، ص 51)
46ـ الصادق(ع): «مَنْ قَنعَ بما رزقَهُ اللّهُ فهوَ مِن اَغنىَ النّاسِ.» (محمد باقر مجلسى، پیشین، ج 73، ص 178)
47ـ الکاظم(ع): «مَن اقتصدَ و قَنعَ بقیتْ علیه النَّعمةُ.»(همان، ج 78، ص27)
48ـ على(ع): «اَعونُ شىء عَلى صلاحِ النّفسِ القَناعةُ.» (محمّد، محمّدى رى شهرى،میزان الحکمة، قم،مکتبة الاعلام الاسلامى، 1362، ج9،ص300)
49ـ على(ع): «القناعةَ مالٌ لاینفذ.» حسین نورى، پیشین، ج 15، ص 266)
50ـ محمّد رضا مهدوى کنى، نقطه هاى آغاز در اخلاق عملى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ص 625.48
51ـ محمد باقر مجلسى، پیشین، ج 15، ص 310.
52ـ همان، ج 7، ص 315.
53ـ مبانى اقتصاد اسلامى، ص 127.
54ـ محمد باقر مجلسى، پیشین، ج 47، ص 232.
55ـ رضى الدین، طبرسى، مکارم الاخلاق، چاپ ششم، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1356، ص 103.
56ـ على بن الحسین(ع): «و احجبنى عَن السّرفِ و الاِزدیادِ و قَومّنی بِالبذلِ و الاقتصادِ و عَلّمنی حُسنَ التقدیر»; پروردگارا، مرا از اسراف و زیاده روى بازدار و به بخشش و میانه روى قوام ده و حسن تقدیر را به من بیاموز. (صحیفه سجادیه، دعاى سى ام)
57ـ سید کاظم، صدر، نظام هاى اقتصادى صدر اسلام، تهران، دانشگاه شهید بهشتى، 1375، ص 219.
58ـ فخرالدین طریحى،مجمع البحرین،مکتبه المرتضویة،بى تا،ج5،ص113.
59ـ مبانى اقتصاد اسلامى، پیشین، ص: 135
60ـ «ولِلّه العزّةُ ولِرسولِه ولِلمؤمنینَ ولکنَّ المنافقینَ لایَعلمونَ» (منافقون: 8)
61ـ «مَن کانَ یُریدَ العزّةَ فَللّهِ العزّةُ جمعیا.» (فاطر: 10)
62ـ «مَنْ اَقَرَّ بالذُّلِّ طائعاً فَلیسَ مِنّا اهلُ البیت.» (محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 77، ص 164)
63ـ «موتٌ فى عِزّ خیرٌ مِن حیاة فی ذُلٍّ.» (همان، ج 44، ص 192)
64ـ «فاِنّی لااَرىَ الموتَ اِلّا الحیاةَ و لا الحیاةَ مع الظالمینَ اِلّا بَرَما.» (همان، ج 78، ص 117)
65ـ عبدالرزّاق موسوى المقدّم، مقتل الحسین، چاپ پنجم، بیروت، دارالکتاب الاسلامى، 1399 هـ. ق، ص 234.
66ـ «اُطلبوُا الحوائجَ بعزّةِ الانَفسِ.» (نهج الفصاحة، ص 64)
67ـ «لَن یَجعلَ اللّهُ لِلکافرینَ عَلى المؤمنینَ سبیلاً.» (نساء: 141)
68ـ «و اَعدّوُا لهم مَا استطعتُم مِن قُوّة و مِن رِباطِ الخیلِ تُرهبُونِ بِه عَدّوَاللّهِ وَ عَدوَّکُم» (انفال: 60)
69ـ النبى(ص): «الاسلامُ یَعلوا و لا یُعلى علیه.» (شیخ حرّ عاملى، پیشین، ج 17، ص 376)
70ـ مصطفى، دلشاد تهرانى، پیشین، ج 1، ص 339 ـ 343.
71ـ مطهرى، مرتضى، ده گفتار، پیشین، ص 146 ـ 145.
72.ـ براى توضیح بیش تر، ر. ک. به: نگارنده: پیشین