اخلاق و عرفان اسلامى(3)
آرشیو
چکیده
متن
در دومین بخش از سلسله درسهای اخلاقی استاد مصباح در تبیین وصایای امام صادق (ع) به عبدالله جندب دربارة اهمیت مباحث اخلاقی موجود در کتاب و سنّت، محاسبة نفس و عامل وادار سازندة انسان به آن و نکاتی در زمینة محاسبه از جمله: اجتناب از گناه، توجه به کمیت و کیفیت گناهان، انجام واجبات و توجه به شروط صحت اعمال بحث گردید. در این درس، ادامة این مباحث را پیمیگیریم.
نکاتی در باب محاسبة نفس
در جلسة گذشته گفته شده که امام صادق (ع) به عبدالله جندب فرمودند: هر که افتخار انتساب به مکتب ما را دارد و از معرفت اسلام بهرهمند میباشد وظیفه دارد در هر شبانهروز با نگاهی به اعمال خود، آنها را محاسبه کند. به عبارت دیگر، هر کس باید از خودش حساب بکشد؛ اگر دید کارهای خوبی انجام داده، از خدا بخواهد که توفیق زیادتی آن کارها را به او مرحمت کند و اگر دید لغزشی از وی سر زده، استغفار کند تا در قیامت مبتلا به خزی و رسوایی نشود.1
خلوص نیت
در محاسبه، باید توجه داشته باشیم که آیا اعمال خوبی هم که از ما سر زده واقعاً مؤثر بوده و مورد قبول واقع شده یا فاسد گردیده و به مرتبة قبولی نرسیده است؟ کارهای خوب هم در صورتی حسنة واقعی است و در سعادت انسان تأثیر دارد که با نیت صحیحی انجام گیرد. اگر انسان کار خوب را به نیت ریا و سمعه انجام دهد برای اینکه دیگران ببینند و بشنوند و از او تعریف کنند، نه تنها ثوابی از آنها نمیبرد و موجب سعادتش نمیشود، بلکه حتی ممکن است موجب سقوط او هم بشود.
اجتناب از کارهای لغو و مشتبه
انسان برای اینکه موقعیت خود را در مقابل رفتارهایش بهتر درک کند، خوب است همینطور که در دنیا نسبت به اموالش حسابگر است، قدری تأمّل کند و به حساب اعمالش هم رسیدگی نماید. به طور طبیعی، هر کسی سرمایهای دارد نگران آن است که آیا کسبش سود کافی داشته یا نه. برای این افراد، چند حالت تصور میشود: یکی اینکه شب وقتی حساب میکنند، متوجه شوند که سرمایهشان از بین رفته و هیچ سودی عایدشان نشده است. بدتر از آن اینکه با سرمایهشان چیزی خریده باشند که نه تنها سودی برایشان نیاورده، بلکه ضررهای جسمانی، روحانی، خانوادگی، و رسوایی هم در پی داشته است. گاهی پیش میآید که انسان در معاملهاش اصلاً سود نمیکند. کسانی که در اموالشان اهل محاسبه هستند، سعی میکنند معاملهای انجام دهند که سود بیشتری داشته باشد. اینگونه افراد اگر متوجه شوند که مثلاً، با سرمایهگذاری در کاری هزار تومان سود به دست میآورند، از کار دیگری که با همان مقدار سرمایه پانصد تومان سود برایشان میآورد، دست میکشند و با خود میگویند: چرا سرمایه را صرف کاری کنیم که سودش کم است؟
در زمینة اعمال هم محاسباتی که ما انجام میدهیم، با یکدیگر فرق میکند. گاهی ما اعمالی انجام دادهایم که نه تنها برایمان سودی نداشته، بلکه موجب رسوایی و ذلّت ما در قیامت نیز میشود. آیا این پشیمانی ندارد؟ اگر انسان به جای آنکه سرمایهاش را در کار با منفعتی به جریان بیندازد، آن را راکد بگذارد یا در زمینة نامناسبی از آن استفاده کند کار بیهودهای انجام نداده است شاید هیچ ضرری نکرده باشد، ولی به هر حال، کسی که اهل تجارت و اهل حساب باشد، از اینکه از معاملهاش هیچ فایدهای نبرده است ناراحت میشود. اینگونه کارهای بیفایده در لسان شرع «لغو» نامیده میشود. در آیة 3 سورة مؤمنون میخوانیم: «والّذین هم عن اللّغو معرضون»؛ مؤمنان کسانیاند که از کارهای بیفایده هم اعراض میکنند. وقتی سرمایهای داشته باشیم که میتوان با آن هزارها سود کرد، چرا آن را در کاری مصرف کنیم که که هیچ فایدهای ندارد؟ برخی افراد آن قدر حسابگر هستند که شب نگرانند مبادا از جنسی که خریدهاند سود خوبی نبرند، مبادا جنس آنها معیوب باشد. در مورد ارتکاب اعمال مشتبه هم ما باید چنین باشیم، یعنی کاری که انسان نمیداند حرام است یا ه، حتی ممکن است مباح هم باشد، اما چون مشتبه است و احتمال میدهد که حرام باشد، اگر چه در ظاهر شرع انجام آن برای او اشکالی ندارد و اصل بر مباح بودن آن است، ولی مؤمن باید نگران باشد که نکند واقعاً کاری که انجام داده خلاف باشد. مبادا روزی افسوس بخوریم از اینکه چرا وقتی میتوانستهایم کاری صد در صد درست انجام دهیم، کاری مشکوک و متشابه انجام دادهایم؟ این نگران کننده است. اگر انسان حسابگر باشد ـ یعنی، قدر عمر و سرمایهاش را بداند ـ از این هم نگران میشود، چه برسد به انجام مکروهات (کارهایی که هر چند عذاب ندارد، ولی به هر حال، از نظر شرع مرجوع است.)
وسعت نظر اولیای خدا در عبادات
امثال ما که در این پایه هستیم، باید ازخدا بخواهیم توفیق دهد که واجباتمان را انجام دهیم و محرمات را ترک کنیم، ولی باید بدانیم که خداوند بندگانی دارد که افق دیدشان بسیار بالاتر از اینهاست. آنها محاسباتی هستند که اصلاً مرتکب حرام نمیشوند. اگر هم لغزشی از آنها سر بزند در مکروهات و مشتبهات است. اینها نگران آن نیستند که کار حرامی کردهاند یا نه، بلکه به دنبال آن هستند که ببینند آیا کاری لغو کردهاند یا نه. آنها حتی سعی میکنند کاری که برای آخرتشان هم بیفایده است انجام ندهند. ما فکر میکنیم دایرة واجبات و مستحبات محدود است، و بیشتر اعمال ما مباح میباشد ـ مانند نفس کشیدن، نگاه کردن، غذا خوردن و خوابیدن ـ ولی صرفنظر از اینکه همة اینها با عناوین ثانوی ممکن است واجب یا حرام باشند، اگر بدانیم چه تکالیفی به عنوان ثانوی داریم، خواهیم دید که اگر ما تمام عمرمان را هم صرف واجبات کنیم، وقت کم میآوریم. به عنوان مثال، اگر ما طلبهها توجه کنیم که چه وظیفهای داریم و شبهاتی را که در مسائل اعتقادی برای دیگران مطرح میشود باید جواب دهیم، آن وقت خواهیم دید که اگر 24 ساعتمان را هم صرف مطالعه و تحقیق بکنیم باز هم کم است، چه رسد به اینکه بخواهیم میلیاردها انسان عالم را، که به معارف اهل بیت (ع) نیاز دارند، هدایت کنیم. ما موظفیم اینها را به همة مردم دنیا برسانیم، این امانتی است در دست ما و قرآن میفرماید: «انّ الله یأمرکم ان تؤدّوا الامانات الی اهلها»؛ (نساء: 58) خدا فرمان میدهد که امانتها را به صاحبانش برسانید. اگر به این تکالیف توجه داشته باشیم، خواهیم فهمید که اصلاً جایی برای مستحبات هم باقی نمیماند، چه رسد به مباحات.
کسانی که افق دید بالاتری دارند اگر هم فرصتی برای انجام مستحبات داشته باشند، به هر کار دیگری که دست بزنند از آن استغفار میکنند. حرام که جای خود دارد، آنها حتی از مشتبه و مکروه هم استغفار میکنند؛ زیرا خدا دوست ندارد انسان اهل لغو باشد: «و الّذین هم عن اللّغو معرضون.» این گونه افراد وقتی شب محاسبه میکنند و میبینند در طول روز کار حرامی مرتکب نشدهاند، خیالشان راحت میشود. اما حساب میکنند چند کار لغو از آنها سر زده است، چه حرفی زدهاند که اگر نمیزدند طوری نمیشد، کدام کار را انجام دادهاند که اگر انجام نمیدادند ضرری به آخرتشان نمی رسید، به چه جایی نگاه کردهاند که اگر نگاه نمیکردند به آنها ضرری نمیزد، کدام صدا را شنیدهاند که اگر نمیشنیدند مشکلی برایشان پیش نمیآمد، چرا آن کارها را انجام دادهاند؟ چرا وقتشان را صرف کاری نکردهاند که حتماً سود داشته باشد؟
شاید فکر کنید که بالاتر از این دیگر کسی نیست افرادی هستند که اعمالی را که ما عبادت میدانیم و دلمان خوش است که خدا توفیق انجامشان را به ما داده گناه میدانند؛ «حسناتُ الابرار سیّئات المقرّبین.»2
یکی از بهترین کارهایی که در صدر اعمال خوب ما قرار دارد نماز است؛ «الصّلوة عمودُ الدّین»،3 «الصّلوةُ خیرُ موضوع»،4 «الصلوةُ قربانُ کلِّ تقّی»5 و ... ولی اولیای خدا از این نمازهایی که ما میخوانیم استغفار میکنند و آنها را برای خودشان گناه میدانند. اینگونه نماز خواندن در شأن اولیای خدا نیست. مقدار وقتی را که ما در 24 ساعت صرف خواندن نماز میکنیم، به ندرت به یک ساعت میرسد. (اگر برای هر رکعت از نمازهای متعارف یک دقیقه وقت صرف کنیم، 17 دقیقه از وقت ما صرف نمازهای واجب میشود. که با احتساب اذکار و مستحبات، حداکثر در شبانه روز، یک ساعت را به عبادت اختصاص میدهیم و 23 ساعت دیگر را به کارهای خودمان میپردازیم.) تازه همین یک ساعتی را که به نماز میپردازیم و با خدا سخن میگوییم، نعمتهایش را سپاس میگزاریم و عرض بندگی میکنیم، با توجه کامل همراه نیست. اگر نماز، سخن گفتن با خداست، باید از توجه به غیر مبرّا باشد. این حالت را مقایسه کنید با زمانی که یکی از دوستانتان با شما صحبت میکند، اما در بین صحبتها پشتش را به طرف شما و رویش را به طرف دیگری میکند. آیا شما کار او را میپسندید یا این را اهانتی به خودتان میشمارید؟ وقتی یک فرد عادی که مثل خودمان است و مرتبهاش پایینتر از ما نیست، با ما سخن میگوید، اما در بین صحبت، رویش را از ما برمیگرداند و ما از او اظهار تنفّر میکنیم، اگر دلمان متوجه چیز دیگری باشد در واقع، به خدا پشت کردهایم. خداوند جسم نیست که روی ما و صورت ما به طرف او باشد، بلکه دل ما باید به طرف خدا باشد. وقتی دلمان متوجه او نیست مثل این است که رویمان را از او برگردانیدهایم. آنجا که ما با یک موجود جسمانی رو به رو هستیم، وقتی صورتمان را برگردانیم به او اهانت کردهایم، پس در جایی که مخاطب ما جسمانی نیست ـ که با صورت با او مواجه باشیم ـ اگر دلمان متوجه چیز دیگری باشد، به او پشت کردهایم. در این صورت، آیا چنین نمازی استحقاق ثواب دارد؟ آیا باز هم باید به خودمان ببالیم که چنین عبادتی کردهایم؟ یا باید شرمنده باشیم که چقدر بیادب بودهایم؟
در روایتی، نقل شده است که خدای متعال میفرماید: کسی که وارد نماز میشود و توجهش به غیر من است، آیا نمیترسد از اینکه من او را به صورت الاغی مسخ کنم؟ چقدر بیادب است کسی که با من حرف میزند ولی دلش جای دیگری است! آنهایی که از ما بالاترند وقتی محاسبه میکنند، از خود میپرسند مثلاً، نماز صبحی که خواندیم، یا دعا و قرآنی که خواندیم، چقدر با حضور قلب و توجه به خدا همراه بود؟ به این دلیل، همیشه استغفار میکنند؛ چون میبینند چیزی ندارند که عرضه کنند. خواستهاند با محبوبشان انس بگیرند، اما بیادبی کردهاند.
ما در این سطح نیستیم، اما توجه به این مقامات کمترین فایدهاش این است که بدانیم که هستیم و چه میکنیم و به این عبادتهای دست و پا شکستهمان مغرور نشویم. اگر یک شب موفق شویم دو رکعت نافله بخوانیم، شیطان ما را وسوسه میکند و دچار عُجب میشویم که عجب عبادتی کردیم! اما باید بدانیم که خدا چه بندههایی دارد تا به عبادتهای دست و پا شکسته و بی روحمان مغرور نشویم. علاوه بر این از خدا بخواهیم به ما هم توفیق دهد گاهی به آنها شباهتی پیدا کنیم. تشیّع یا پیروی کردن از اهل بیت (ع) یعنی اینکه انسان سعی کند شباهتی به آنها پیدا کند. حضرت علی (ع) میفرماید: «الا انّکم لا تقدرون علی ذلک و لکن اعینونی بورعٍ و اجتهادٍ و عفّةٍ و سدادٍ»؛6 بدانید که شما قدرت آن را ندارید (که مثل من به قرص نان و جرعة آبی بسازید) ولی با اجتناب از محارم، کوشش، پاکدامنی و خود نگهداری مرا یاری رسانید. باید تلاش کنیم مثل آنها بشویم. انسان وقتی بداند چنین افرادی هم وجود دارند، از خدا میخواهد به او توفیق دهدکه گاهی از این حالات پیدا کند.
به هر حال، یکی از مراتب محاسبه این است که بعضی از بندگان خدا توجه به غیر او را برای خودشان گناه میدانند. همانطور که توجه به غیر خدا در نماز، برای مقربان گناه است، نمازهایی راه هم که ما میخوانیم، جزو سیئات آنها به شمار میآید.
البته مقربان هم درجاتی دارند، اولیای خدا و انبیا (ع) با یکدیگر فرق دارند: «تلک الرُّسل فضّلنا بعضهم علی بعضٍ» (بقره:253)؛ بعضی از پیامبران را بر بعضی دیگر برتری بخشیدیم. بعضی از اولیای خدا اگر توجهی به غیر او پیدا کنند این را برای خودشان یک گناه می دانند؛ زیرا همیشه در حضور خدا هستند، در حالی که ما فقط نماز را حضور در مقابل خدا میدانیم و دیگر، به فکر کار، درس، بحث، خانه و فرزندمان هستیم. خودمان هم طمعی نداریم که در اوقات غیر نماز توجهی به خدا داشته باشیم. اما بعضی از بندگان خدا همیشه او را حاضر میبینند، بنا به فرمایش امام راحل (ره)، عالم را محضر الهی میدانند و همیشه خودشان را با خدا رو به رو میبینند. بنابراین، اگر توجهی به غیر او پیدا کنند و قلبشان از او منصرف شود، استغفار مینمایند. گاهی توجه آنها به امر او و در شعاع توجه به اوست، ولی گاهی توجهی است که انسان را از خدا غافل میکند. خداوند میفرماید: «رجالٌ لا تُلهیهم تجارةٌ و لابیعٌ عن ذکر الله»؛ (نور: 37) مردانی هستند که تجارت و فروش، آنان را از یاد خدا غافل نمیسازد. این حالات، اولیای خدا را از او غافل نمیکند. این مقام بسیار عالی است. هستند در میان طلبهها کسانی که در حین درس و بحث از یاد خدا غافل نیستند، وقتی هم که در عمق تفکراتشان هستند و میخواهند یک مشکل علمی را حل کنند، دلشان با خداست.
شدت علاقة اولیای خدا به او
آیا واقعاً چنین چیزی ممکن است؟ نباید هر چه را برای ما میسّر نیست، غیرممکن بشماریم. کسی که فکر کردنش را یک وسیله و ابزار میداند برای اینکه علم را از خدا دریافت کند، چطور ممکن است از او غافل شود؟ او تمرین کرده که همة معارف را از دست خدا بگیرد. مگر ممکن است خدا غایب باشد؟ اگر او با کسی صحبت میکند توجه دارد که خدا خواسته تا این مطالب به زبان او جاری شود و کسانی هدایت شوند و راه خدا را پیدا کنند. او میداند که در حضور خداست و به امر خدا این سخنان را میگوید. در این صورت، از خدا غافل نمیشود. خدا چنین بندگانی دارد. اگر ما آنها را نمیشناسیم دلیل بر این نیست که وجود ندارند. به واسطة وجود همینهاست که خدا برکاتش را بر مردم نازل میکند؛ شیعیان خالصی که به برکت آنها آفات و بلیّات از اهل زمین برداشته میشود.
برای اینکه این مسائل به ذهنمان نزدیکتر شود مواردی را که شاید برای خود ما هم گاهی پیشآمده باشد یادآور میشوم (مواردی که در عین پرداختن به کاری، دلمان متوجه چیز دیگری است.) گاهی وقتی ـ خدای ـ نخواسته مصیبت سختی داده باشد، وقتی در کلاس حاضر میشود دائماً حواسش پیش عزیز از دست رفته است. درس میخواند، گوش میدهد، مباحثه هم میکند، اما عمق دلش پیش اوست. یا مثلاً، کسانی که مبتلا به محبت شدیدی هستند، به همه کاری میپردازند اما ته دلشان متوجه محبوبشان است. کسانی هم که خدا را شناختهاند، جمال و جلال الهی را کمتر از مخلوقاتش نمیدانند. به همین دلیل، بیش از آنکه به مخلوقات محبت پیدا کنند، به خدا محبت میورزند و وقتی محبت پیدا شد، دل نمیتواند سراغ محبوب نرود؛ زیرا به طور طبیعی، دل متوجه محبوب است، اما «الّذین آمنوا اشدُّ حبّاً لله»؛ (بقره: 165) مؤمنان محبتشان نسبت به خدا بیشتر از دیگران است.
پس باید سعی کنیم، از خدا بخواهیم، از دستورات اهل بیت (ع) هم استفاده کنیم، به آنها هم متوسّل شویم، تا به برکت این انوار مقدّس، خدا دلهای ما را به نور معرفت و محبت خود روشن کند. اگر چنین سعادتی نصیب انسان شود و محبت خدا در دلش جا میگیرد و ریشه بداوند، آن وقت یاد خدا کردن کار مشکلی نیست. برعکس، اگر لحظهای غافل شود مثل این است که گمشدة بزرگی دارد.
خدا بندگانی دارد که واقعاً دوستش میدارند. آنها دوستی خدا را با هیچ چیز عوض نمیکنند، دنبال فرصتی میگردند تا با او خلوت کنند و به او بپردازند.
یکی از اعاظم از مرحوم شیخ انصاری ـ رضوان الله علیه ـ نقل میکردند که روزی شیخ در گرمای تابستان وارد منزل میشوند. بسیار تشنه بودند، میگویند آب برایش بیاورند. (شاید بعضیها دیده یا شنیده باشند که آن وقتها در نجف، یخ و یخچال نبود، مشربهها و کوزههایی بود که آنها را داخل سردابها آویزان میکردند تا از خنکی سرداب، قدری خنک شود.) هنگامی که میروند برای شیخ آب بیاورند شیخ با خودشان میگویند: خوب است در این فاصله، من دو رکعت نماز بخوانم. تصور کنید ظهر تابستان نجف با گرمای 50 درجه، شیخ هم خسته از درس برگشته، گفتهاند برایشان آب بیاورند، اما در این فاصله بیکار نمینشینند، از قضا، وقتی مشغول نماز میشوند، حالی پیدا میکنند و در نماز، یکی از سورههای طویل قرآن را میخوانند. تا وقتی نماز شیخ تمام شود، مدتی طول میکشد. وقتی میخواهند آب را تناول کنند، میبینند گرم شده است. در نهایت، از همان آب گرم کمی میخورند و دنبال کارشان میروند.
خلاصه آنکه ایشان همین که فرصتی پیدا میکنند، به نماز میایستد، گویی محبوبشان را پیدا کردهاند، آن هم با چه انسی! آنقدر از این نماز لذت میبرند که تشنگی را فراموش میکنند.
اینها واقعیت دارد. اینها حکایت کننده آن است که این مرد بزرگ چقدر با خدا انس داشته است. ما فقط رسائل و مکاسب ایشان را میشناسیم و کمتر به مقامات معنوی او معرفت داریم. باید از خدا بخواهیم که بهرهای از این معرفتها را به ما هم مرحمت کند تا قدر عمرمان را بیشتر بدانیم، بهتر در مسیر بندگی خدا قدم برداریم و بیشتر به اهل بیت (ع) شباهت پیدا کنیم، تا انشاءالله مشمول شفاعت آنها واقع شویم.
پینوشتها
--------------------------------------------------------------------------------
1. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 78، ص 279.
2. همان، ج 25، ص 204.
3. همان، ج 82، ص 218، عن ابن جعفر(ع).
4. همان، ج 82، ص 308، عن النبی (ص).
5. همان، ج 10، ص 99.
6. همان، ج 33، ص 473.
نکاتی در باب محاسبة نفس
در جلسة گذشته گفته شده که امام صادق (ع) به عبدالله جندب فرمودند: هر که افتخار انتساب به مکتب ما را دارد و از معرفت اسلام بهرهمند میباشد وظیفه دارد در هر شبانهروز با نگاهی به اعمال خود، آنها را محاسبه کند. به عبارت دیگر، هر کس باید از خودش حساب بکشد؛ اگر دید کارهای خوبی انجام داده، از خدا بخواهد که توفیق زیادتی آن کارها را به او مرحمت کند و اگر دید لغزشی از وی سر زده، استغفار کند تا در قیامت مبتلا به خزی و رسوایی نشود.1
خلوص نیت
در محاسبه، باید توجه داشته باشیم که آیا اعمال خوبی هم که از ما سر زده واقعاً مؤثر بوده و مورد قبول واقع شده یا فاسد گردیده و به مرتبة قبولی نرسیده است؟ کارهای خوب هم در صورتی حسنة واقعی است و در سعادت انسان تأثیر دارد که با نیت صحیحی انجام گیرد. اگر انسان کار خوب را به نیت ریا و سمعه انجام دهد برای اینکه دیگران ببینند و بشنوند و از او تعریف کنند، نه تنها ثوابی از آنها نمیبرد و موجب سعادتش نمیشود، بلکه حتی ممکن است موجب سقوط او هم بشود.
اجتناب از کارهای لغو و مشتبه
انسان برای اینکه موقعیت خود را در مقابل رفتارهایش بهتر درک کند، خوب است همینطور که در دنیا نسبت به اموالش حسابگر است، قدری تأمّل کند و به حساب اعمالش هم رسیدگی نماید. به طور طبیعی، هر کسی سرمایهای دارد نگران آن است که آیا کسبش سود کافی داشته یا نه. برای این افراد، چند حالت تصور میشود: یکی اینکه شب وقتی حساب میکنند، متوجه شوند که سرمایهشان از بین رفته و هیچ سودی عایدشان نشده است. بدتر از آن اینکه با سرمایهشان چیزی خریده باشند که نه تنها سودی برایشان نیاورده، بلکه ضررهای جسمانی، روحانی، خانوادگی، و رسوایی هم در پی داشته است. گاهی پیش میآید که انسان در معاملهاش اصلاً سود نمیکند. کسانی که در اموالشان اهل محاسبه هستند، سعی میکنند معاملهای انجام دهند که سود بیشتری داشته باشد. اینگونه افراد اگر متوجه شوند که مثلاً، با سرمایهگذاری در کاری هزار تومان سود به دست میآورند، از کار دیگری که با همان مقدار سرمایه پانصد تومان سود برایشان میآورد، دست میکشند و با خود میگویند: چرا سرمایه را صرف کاری کنیم که سودش کم است؟
در زمینة اعمال هم محاسباتی که ما انجام میدهیم، با یکدیگر فرق میکند. گاهی ما اعمالی انجام دادهایم که نه تنها برایمان سودی نداشته، بلکه موجب رسوایی و ذلّت ما در قیامت نیز میشود. آیا این پشیمانی ندارد؟ اگر انسان به جای آنکه سرمایهاش را در کار با منفعتی به جریان بیندازد، آن را راکد بگذارد یا در زمینة نامناسبی از آن استفاده کند کار بیهودهای انجام نداده است شاید هیچ ضرری نکرده باشد، ولی به هر حال، کسی که اهل تجارت و اهل حساب باشد، از اینکه از معاملهاش هیچ فایدهای نبرده است ناراحت میشود. اینگونه کارهای بیفایده در لسان شرع «لغو» نامیده میشود. در آیة 3 سورة مؤمنون میخوانیم: «والّذین هم عن اللّغو معرضون»؛ مؤمنان کسانیاند که از کارهای بیفایده هم اعراض میکنند. وقتی سرمایهای داشته باشیم که میتوان با آن هزارها سود کرد، چرا آن را در کاری مصرف کنیم که که هیچ فایدهای ندارد؟ برخی افراد آن قدر حسابگر هستند که شب نگرانند مبادا از جنسی که خریدهاند سود خوبی نبرند، مبادا جنس آنها معیوب باشد. در مورد ارتکاب اعمال مشتبه هم ما باید چنین باشیم، یعنی کاری که انسان نمیداند حرام است یا ه، حتی ممکن است مباح هم باشد، اما چون مشتبه است و احتمال میدهد که حرام باشد، اگر چه در ظاهر شرع انجام آن برای او اشکالی ندارد و اصل بر مباح بودن آن است، ولی مؤمن باید نگران باشد که نکند واقعاً کاری که انجام داده خلاف باشد. مبادا روزی افسوس بخوریم از اینکه چرا وقتی میتوانستهایم کاری صد در صد درست انجام دهیم، کاری مشکوک و متشابه انجام دادهایم؟ این نگران کننده است. اگر انسان حسابگر باشد ـ یعنی، قدر عمر و سرمایهاش را بداند ـ از این هم نگران میشود، چه برسد به انجام مکروهات (کارهایی که هر چند عذاب ندارد، ولی به هر حال، از نظر شرع مرجوع است.)
وسعت نظر اولیای خدا در عبادات
امثال ما که در این پایه هستیم، باید ازخدا بخواهیم توفیق دهد که واجباتمان را انجام دهیم و محرمات را ترک کنیم، ولی باید بدانیم که خداوند بندگانی دارد که افق دیدشان بسیار بالاتر از اینهاست. آنها محاسباتی هستند که اصلاً مرتکب حرام نمیشوند. اگر هم لغزشی از آنها سر بزند در مکروهات و مشتبهات است. اینها نگران آن نیستند که کار حرامی کردهاند یا نه، بلکه به دنبال آن هستند که ببینند آیا کاری لغو کردهاند یا نه. آنها حتی سعی میکنند کاری که برای آخرتشان هم بیفایده است انجام ندهند. ما فکر میکنیم دایرة واجبات و مستحبات محدود است، و بیشتر اعمال ما مباح میباشد ـ مانند نفس کشیدن، نگاه کردن، غذا خوردن و خوابیدن ـ ولی صرفنظر از اینکه همة اینها با عناوین ثانوی ممکن است واجب یا حرام باشند، اگر بدانیم چه تکالیفی به عنوان ثانوی داریم، خواهیم دید که اگر ما تمام عمرمان را هم صرف واجبات کنیم، وقت کم میآوریم. به عنوان مثال، اگر ما طلبهها توجه کنیم که چه وظیفهای داریم و شبهاتی را که در مسائل اعتقادی برای دیگران مطرح میشود باید جواب دهیم، آن وقت خواهیم دید که اگر 24 ساعتمان را هم صرف مطالعه و تحقیق بکنیم باز هم کم است، چه رسد به اینکه بخواهیم میلیاردها انسان عالم را، که به معارف اهل بیت (ع) نیاز دارند، هدایت کنیم. ما موظفیم اینها را به همة مردم دنیا برسانیم، این امانتی است در دست ما و قرآن میفرماید: «انّ الله یأمرکم ان تؤدّوا الامانات الی اهلها»؛ (نساء: 58) خدا فرمان میدهد که امانتها را به صاحبانش برسانید. اگر به این تکالیف توجه داشته باشیم، خواهیم فهمید که اصلاً جایی برای مستحبات هم باقی نمیماند، چه رسد به مباحات.
کسانی که افق دید بالاتری دارند اگر هم فرصتی برای انجام مستحبات داشته باشند، به هر کار دیگری که دست بزنند از آن استغفار میکنند. حرام که جای خود دارد، آنها حتی از مشتبه و مکروه هم استغفار میکنند؛ زیرا خدا دوست ندارد انسان اهل لغو باشد: «و الّذین هم عن اللّغو معرضون.» این گونه افراد وقتی شب محاسبه میکنند و میبینند در طول روز کار حرامی مرتکب نشدهاند، خیالشان راحت میشود. اما حساب میکنند چند کار لغو از آنها سر زده است، چه حرفی زدهاند که اگر نمیزدند طوری نمیشد، کدام کار را انجام دادهاند که اگر انجام نمیدادند ضرری به آخرتشان نمی رسید، به چه جایی نگاه کردهاند که اگر نگاه نمیکردند به آنها ضرری نمیزد، کدام صدا را شنیدهاند که اگر نمیشنیدند مشکلی برایشان پیش نمیآمد، چرا آن کارها را انجام دادهاند؟ چرا وقتشان را صرف کاری نکردهاند که حتماً سود داشته باشد؟
شاید فکر کنید که بالاتر از این دیگر کسی نیست افرادی هستند که اعمالی را که ما عبادت میدانیم و دلمان خوش است که خدا توفیق انجامشان را به ما داده گناه میدانند؛ «حسناتُ الابرار سیّئات المقرّبین.»2
یکی از بهترین کارهایی که در صدر اعمال خوب ما قرار دارد نماز است؛ «الصّلوة عمودُ الدّین»،3 «الصّلوةُ خیرُ موضوع»،4 «الصلوةُ قربانُ کلِّ تقّی»5 و ... ولی اولیای خدا از این نمازهایی که ما میخوانیم استغفار میکنند و آنها را برای خودشان گناه میدانند. اینگونه نماز خواندن در شأن اولیای خدا نیست. مقدار وقتی را که ما در 24 ساعت صرف خواندن نماز میکنیم، به ندرت به یک ساعت میرسد. (اگر برای هر رکعت از نمازهای متعارف یک دقیقه وقت صرف کنیم، 17 دقیقه از وقت ما صرف نمازهای واجب میشود. که با احتساب اذکار و مستحبات، حداکثر در شبانه روز، یک ساعت را به عبادت اختصاص میدهیم و 23 ساعت دیگر را به کارهای خودمان میپردازیم.) تازه همین یک ساعتی را که به نماز میپردازیم و با خدا سخن میگوییم، نعمتهایش را سپاس میگزاریم و عرض بندگی میکنیم، با توجه کامل همراه نیست. اگر نماز، سخن گفتن با خداست، باید از توجه به غیر مبرّا باشد. این حالت را مقایسه کنید با زمانی که یکی از دوستانتان با شما صحبت میکند، اما در بین صحبتها پشتش را به طرف شما و رویش را به طرف دیگری میکند. آیا شما کار او را میپسندید یا این را اهانتی به خودتان میشمارید؟ وقتی یک فرد عادی که مثل خودمان است و مرتبهاش پایینتر از ما نیست، با ما سخن میگوید، اما در بین صحبت، رویش را از ما برمیگرداند و ما از او اظهار تنفّر میکنیم، اگر دلمان متوجه چیز دیگری باشد در واقع، به خدا پشت کردهایم. خداوند جسم نیست که روی ما و صورت ما به طرف او باشد، بلکه دل ما باید به طرف خدا باشد. وقتی دلمان متوجه او نیست مثل این است که رویمان را از او برگردانیدهایم. آنجا که ما با یک موجود جسمانی رو به رو هستیم، وقتی صورتمان را برگردانیم به او اهانت کردهایم، پس در جایی که مخاطب ما جسمانی نیست ـ که با صورت با او مواجه باشیم ـ اگر دلمان متوجه چیز دیگری باشد، به او پشت کردهایم. در این صورت، آیا چنین نمازی استحقاق ثواب دارد؟ آیا باز هم باید به خودمان ببالیم که چنین عبادتی کردهایم؟ یا باید شرمنده باشیم که چقدر بیادب بودهایم؟
در روایتی، نقل شده است که خدای متعال میفرماید: کسی که وارد نماز میشود و توجهش به غیر من است، آیا نمیترسد از اینکه من او را به صورت الاغی مسخ کنم؟ چقدر بیادب است کسی که با من حرف میزند ولی دلش جای دیگری است! آنهایی که از ما بالاترند وقتی محاسبه میکنند، از خود میپرسند مثلاً، نماز صبحی که خواندیم، یا دعا و قرآنی که خواندیم، چقدر با حضور قلب و توجه به خدا همراه بود؟ به این دلیل، همیشه استغفار میکنند؛ چون میبینند چیزی ندارند که عرضه کنند. خواستهاند با محبوبشان انس بگیرند، اما بیادبی کردهاند.
ما در این سطح نیستیم، اما توجه به این مقامات کمترین فایدهاش این است که بدانیم که هستیم و چه میکنیم و به این عبادتهای دست و پا شکستهمان مغرور نشویم. اگر یک شب موفق شویم دو رکعت نافله بخوانیم، شیطان ما را وسوسه میکند و دچار عُجب میشویم که عجب عبادتی کردیم! اما باید بدانیم که خدا چه بندههایی دارد تا به عبادتهای دست و پا شکسته و بی روحمان مغرور نشویم. علاوه بر این از خدا بخواهیم به ما هم توفیق دهد گاهی به آنها شباهتی پیدا کنیم. تشیّع یا پیروی کردن از اهل بیت (ع) یعنی اینکه انسان سعی کند شباهتی به آنها پیدا کند. حضرت علی (ع) میفرماید: «الا انّکم لا تقدرون علی ذلک و لکن اعینونی بورعٍ و اجتهادٍ و عفّةٍ و سدادٍ»؛6 بدانید که شما قدرت آن را ندارید (که مثل من به قرص نان و جرعة آبی بسازید) ولی با اجتناب از محارم، کوشش، پاکدامنی و خود نگهداری مرا یاری رسانید. باید تلاش کنیم مثل آنها بشویم. انسان وقتی بداند چنین افرادی هم وجود دارند، از خدا میخواهد به او توفیق دهدکه گاهی از این حالات پیدا کند.
به هر حال، یکی از مراتب محاسبه این است که بعضی از بندگان خدا توجه به غیر او را برای خودشان گناه میدانند. همانطور که توجه به غیر خدا در نماز، برای مقربان گناه است، نمازهایی راه هم که ما میخوانیم، جزو سیئات آنها به شمار میآید.
البته مقربان هم درجاتی دارند، اولیای خدا و انبیا (ع) با یکدیگر فرق دارند: «تلک الرُّسل فضّلنا بعضهم علی بعضٍ» (بقره:253)؛ بعضی از پیامبران را بر بعضی دیگر برتری بخشیدیم. بعضی از اولیای خدا اگر توجهی به غیر او پیدا کنند این را برای خودشان یک گناه می دانند؛ زیرا همیشه در حضور خدا هستند، در حالی که ما فقط نماز را حضور در مقابل خدا میدانیم و دیگر، به فکر کار، درس، بحث، خانه و فرزندمان هستیم. خودمان هم طمعی نداریم که در اوقات غیر نماز توجهی به خدا داشته باشیم. اما بعضی از بندگان خدا همیشه او را حاضر میبینند، بنا به فرمایش امام راحل (ره)، عالم را محضر الهی میدانند و همیشه خودشان را با خدا رو به رو میبینند. بنابراین، اگر توجهی به غیر او پیدا کنند و قلبشان از او منصرف شود، استغفار مینمایند. گاهی توجه آنها به امر او و در شعاع توجه به اوست، ولی گاهی توجهی است که انسان را از خدا غافل میکند. خداوند میفرماید: «رجالٌ لا تُلهیهم تجارةٌ و لابیعٌ عن ذکر الله»؛ (نور: 37) مردانی هستند که تجارت و فروش، آنان را از یاد خدا غافل نمیسازد. این حالات، اولیای خدا را از او غافل نمیکند. این مقام بسیار عالی است. هستند در میان طلبهها کسانی که در حین درس و بحث از یاد خدا غافل نیستند، وقتی هم که در عمق تفکراتشان هستند و میخواهند یک مشکل علمی را حل کنند، دلشان با خداست.
شدت علاقة اولیای خدا به او
آیا واقعاً چنین چیزی ممکن است؟ نباید هر چه را برای ما میسّر نیست، غیرممکن بشماریم. کسی که فکر کردنش را یک وسیله و ابزار میداند برای اینکه علم را از خدا دریافت کند، چطور ممکن است از او غافل شود؟ او تمرین کرده که همة معارف را از دست خدا بگیرد. مگر ممکن است خدا غایب باشد؟ اگر او با کسی صحبت میکند توجه دارد که خدا خواسته تا این مطالب به زبان او جاری شود و کسانی هدایت شوند و راه خدا را پیدا کنند. او میداند که در حضور خداست و به امر خدا این سخنان را میگوید. در این صورت، از خدا غافل نمیشود. خدا چنین بندگانی دارد. اگر ما آنها را نمیشناسیم دلیل بر این نیست که وجود ندارند. به واسطة وجود همینهاست که خدا برکاتش را بر مردم نازل میکند؛ شیعیان خالصی که به برکت آنها آفات و بلیّات از اهل زمین برداشته میشود.
برای اینکه این مسائل به ذهنمان نزدیکتر شود مواردی را که شاید برای خود ما هم گاهی پیشآمده باشد یادآور میشوم (مواردی که در عین پرداختن به کاری، دلمان متوجه چیز دیگری است.) گاهی وقتی ـ خدای ـ نخواسته مصیبت سختی داده باشد، وقتی در کلاس حاضر میشود دائماً حواسش پیش عزیز از دست رفته است. درس میخواند، گوش میدهد، مباحثه هم میکند، اما عمق دلش پیش اوست. یا مثلاً، کسانی که مبتلا به محبت شدیدی هستند، به همه کاری میپردازند اما ته دلشان متوجه محبوبشان است. کسانی هم که خدا را شناختهاند، جمال و جلال الهی را کمتر از مخلوقاتش نمیدانند. به همین دلیل، بیش از آنکه به مخلوقات محبت پیدا کنند، به خدا محبت میورزند و وقتی محبت پیدا شد، دل نمیتواند سراغ محبوب نرود؛ زیرا به طور طبیعی، دل متوجه محبوب است، اما «الّذین آمنوا اشدُّ حبّاً لله»؛ (بقره: 165) مؤمنان محبتشان نسبت به خدا بیشتر از دیگران است.
پس باید سعی کنیم، از خدا بخواهیم، از دستورات اهل بیت (ع) هم استفاده کنیم، به آنها هم متوسّل شویم، تا به برکت این انوار مقدّس، خدا دلهای ما را به نور معرفت و محبت خود روشن کند. اگر چنین سعادتی نصیب انسان شود و محبت خدا در دلش جا میگیرد و ریشه بداوند، آن وقت یاد خدا کردن کار مشکلی نیست. برعکس، اگر لحظهای غافل شود مثل این است که گمشدة بزرگی دارد.
خدا بندگانی دارد که واقعاً دوستش میدارند. آنها دوستی خدا را با هیچ چیز عوض نمیکنند، دنبال فرصتی میگردند تا با او خلوت کنند و به او بپردازند.
یکی از اعاظم از مرحوم شیخ انصاری ـ رضوان الله علیه ـ نقل میکردند که روزی شیخ در گرمای تابستان وارد منزل میشوند. بسیار تشنه بودند، میگویند آب برایش بیاورند. (شاید بعضیها دیده یا شنیده باشند که آن وقتها در نجف، یخ و یخچال نبود، مشربهها و کوزههایی بود که آنها را داخل سردابها آویزان میکردند تا از خنکی سرداب، قدری خنک شود.) هنگامی که میروند برای شیخ آب بیاورند شیخ با خودشان میگویند: خوب است در این فاصله، من دو رکعت نماز بخوانم. تصور کنید ظهر تابستان نجف با گرمای 50 درجه، شیخ هم خسته از درس برگشته، گفتهاند برایشان آب بیاورند، اما در این فاصله بیکار نمینشینند، از قضا، وقتی مشغول نماز میشوند، حالی پیدا میکنند و در نماز، یکی از سورههای طویل قرآن را میخوانند. تا وقتی نماز شیخ تمام شود، مدتی طول میکشد. وقتی میخواهند آب را تناول کنند، میبینند گرم شده است. در نهایت، از همان آب گرم کمی میخورند و دنبال کارشان میروند.
خلاصه آنکه ایشان همین که فرصتی پیدا میکنند، به نماز میایستد، گویی محبوبشان را پیدا کردهاند، آن هم با چه انسی! آنقدر از این نماز لذت میبرند که تشنگی را فراموش میکنند.
اینها واقعیت دارد. اینها حکایت کننده آن است که این مرد بزرگ چقدر با خدا انس داشته است. ما فقط رسائل و مکاسب ایشان را میشناسیم و کمتر به مقامات معنوی او معرفت داریم. باید از خدا بخواهیم که بهرهای از این معرفتها را به ما هم مرحمت کند تا قدر عمرمان را بیشتر بدانیم، بهتر در مسیر بندگی خدا قدم برداریم و بیشتر به اهل بیت (ع) شباهت پیدا کنیم، تا انشاءالله مشمول شفاعت آنها واقع شویم.
پینوشتها
--------------------------------------------------------------------------------
1. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 78، ص 279.
2. همان، ج 25، ص 204.
3. همان، ج 82، ص 218، عن ابن جعفر(ع).
4. همان، ج 82، ص 308، عن النبی (ص).
5. همان، ج 10، ص 99.
6. همان، ج 33، ص 473.