اخلاق و عرفان اسلامى از دیدگاه استاد مصباح یزدی
آرشیو
چکیده
متن
وصایاى امام صادق علیهالسلام به جندب عنوان بحثهاى اخلاقى استاد مصباح یزدى است که در سال جارى در دفتر نمایندگى مقام معظّم رهبرى در قم مطرح مىنمایند. از این پس، سعى خواهیم کرد در هر شماره، یکى از این سخنرانىها را به ساحت اهل معرفت تقدیم داریم.معرفت
تقرّب به خدا، گرایش فطرى انسان
یکى از گرایشهاى فطرى انسان، بلکه بالاترین و عمیقترین گرایش فطرى او رسیدن به کمالات معنوى و اوج گرفتن روحش در فضاى ملکوت است. انسان فطرتا گمشدهاى دارد که در پى آن است، گویى مىخواهد در فضایى اوج بگیرد و بالا رود؛ مانند پرندهاى که در آن رها باشد و بخواهد بالا برود. انسان مىخواهد به کمالات بیشترى دست پیدا کند، به مقامات عالىترى برسد و علم حضورى ناآگاهانهاش به حصولى آگاهانه تبدیل شود. به عبارت سادهتر، مىخواهد معرفتش بیشتر شود و گمشدهاش را بیابد. گمشده انسان قرب به خداست. به همین دلیل، همیشه در طول تاریخ، اقوام گوناگون به دنبال راههایى براى رسیدن به کمالات معنوى بودهاند. و نام آن را هم عرفان گذاشتهاند. این گرایش عرفانى در عمق فطرت انسان وجود دارد، اما بالاترین مرتبهاش نزد انبیا و اولیاى خدا علیهمالسلام ، بخصوص وجود مقدّس پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله و پس از ایشان، ائمّه اطهار علیهمالسلام است. هر کس از آنها بهتر پیروى نماید و به دستوراتشان بیشتر عمل کند، در یافتن این گمشده موفقتر است. اما راهها و مسلکهاى دیگر، هر کدام کمابیش انحرافات و اشتباهاتى دارند که گاهى به خطرهاى بزرگى هم منجر مىشود.
به هر حال، در نهاد ما گرایش عمیقى به خدا، شناخت و قرب او وجود دارد که هر گاه شفاف شود و درست به آن توجه پیدا کنیم، متوجه مىشویم که به دنبال چه هستیم. اما هرگاه در پردههاى ابهام، لایههاى هوى و هوس و ابرهاى گرایش به ماده مخفى باشد، به اشتباه تصور مىکنیم به دنبال خواستههاى مادى و دنیوى مىگردیم. با توجه به اینکه این نیاز، فطرى است و با توجه به اینکه اصولاً انسان براى همین کمال نهایى و قرب خداوند آفریده شده و نزول وحى، کتب آسمانى و شرایع الهى هم براى زمینهسازى این سیر و حرکت انسانى بوده، همه انبیا علیهمالسلام آمدهاند تا راه را براى این تکامل معنوى انسان هموار سازند.
امام راحل رحمهالله در اوج مسائل سیاسى و اجتماعى مطرح در کشور و در اوج جنگ، بیشتر اوقات، در سخنرانىهایشان به این نکته اشاره مىکردند که درست است اسلام براى برقرارى عدالت اجتماعى آمده، انبیا علیهمالسلام آمدهاند تا احکام الهى را در جامعه پیاده کنند و حکومت خدایى برقرار شود، اما همه اینها مقدّمه است براى هدفى والاتر و آن معرفت خداست. این نیاز، فطرى ماست و باید دنبال آن باشیم تا به کمال نهایى نایل شویم. اسلام هم براى رسیدن به همین هدف، مردم را دعوت مىکند. پیامبر و ائمّه اطهار علیهمالسلام به برخى از دوستان و یاران خود، که لیاقت و استعداد بیشترى داشتند، این مطلب را صریحا متذکّر مىشدند.
عرفان حقیقى در پیروى از اهل بیت علیهمالسلام
هر چه نفیستر و با ارزشتر باشد، دشمن بیشترى دارد. هر قدر کالایى گرانبهاتر باشد، نوع تقلّبى و غیرواقعى آن بیشتر ساخته مىشود؛ مثلاً، الماس چون سنگى قیمتى است، زیاد سعى مىکنند تا سنگهاى دیگرى را مانند آن درست کنند و به جاى الماس بفروشند. این کارها به دلیل کمیاب بودن و ارزشمند بودن کالاى اصلى است. عرفان و سیر و سلوک واقعى راهى دشوار، دیریاب و سخت دارد که باید با اخلاص کامل، استقامت و پشتکار آن را پیمود. گذشته از این، هر کس به قدر همّت و ظرفیت خودش مىتواند مراحلى از آن را بپیماید. ممکن است در میان میلیونها انسان، تنها چند نفر انگشتشمار بتوانند به مراتب عالیه آن دست پیدا کنند. به دلیل محبوبیت این کالا و پر مشترى بودنش، زیادند افرادى که نوع بدلى و تقلّبى آن را به دیگران عرضه مىکنند. متأسفانه امروز بازار عرفانهاى تقلّبى در دنیا رواج زیادى دارد. و این خلاف انتظار نیست. در این میان، چه باید بکنیم تا هم نیاز فطریمان را اشباع کنیم و هم دنبال سیر خود در رسیدن به کمال نهایى باشیم؟
هیچ راه دیگرى براى رسیدن به این مهم وجود ندارد، جز اینکه راه اهل بیت علیهمالسلام را بهتر بشناسیم و همه چیز را با آن محک بزنیم. هر معرفتى را که عرضه مىشود و هر دستورالعملى را که ارائه مىگردد با معارف آنان و دستوراتشان بسنجیم؛ اگر متناسب با آنها بود حقیقى است، وگرنه از نوع غیر واقعى آنهاست. با این محک، مىتوانیم بفهمیم که در میان روشهایى که براى سیر و سلوک و تکامل انسان عرضه مىشود، کدام یک سالمتر و مفیدتر است.
یکى از روایاتى که در این زمینه وجود دارد، وصیت امام صادق علیهالسلام به یکى از اصحاب خاصّشان به نام عبداللّه بن جندب است که مقامات والایى در معنویات و معارف داشته است. در این وصیت، که ابتدا با چند جمله پر محتوا و هشدار دهنده شروع مىشود، ابتدا متذکر مىشوند که کسانى که در مسیر صحیحى قرار مىگیرند و مىخواهند راه درست خداشناسى را طى کنند، باید توجّه داشته باشند که خطرات بسیارى در پیشرویشان هست. دلیل طرح این نکته از سوى امام صادق علیهالسلام در ابتداى این روایت آن است که درست است بحمداللّه، خداوند ایمان به خود را در دل ما قرار داده و ما در میان تمام ادیانى که او نازل ساخته، کاملترین آنها را پذیرفتهایم؛ در میان مذاهب منسوب به اسلام هم مذهب اهل بیت علیهمالسلام را انتخاب نمودهایم و ظاهرا راه خود را یافتهایم و هیچ مشکلى نداریم، اما یک نکته را باید توجه کرد:
بزرگترین خطر تهدیدکننده سالک
راحتطلبى و تنبلى همیشه در انسان وجود دارد. همین موجب مىشود انسان وقتى به جایى مىرسد تصور کند دیگر مشکلى ندارد و کار تمام است، در حالى که اگر خوب بیندیشد این اوّلین مشکل است. هر قدر انسان در مسیر بالاترى به پیش مىرود، خطر سقوطش بیشتر است. به عنوان مثال، اگر کوه بزرگى را تصور کنید که عدّهاى قصد دارند به قلّه آن صعود کنند، کسانى که در دامن کوه سیر مىکنند، خطر چندانى تهدیدشان نمىکند. آنها که قدرى بالاترند، اگر بلغزند، ممکن است فقط یکى دو متر سقوط کنند، ولى بالاخره جان سالم به در مىبرند. اما آنها که تا نزدیکى قلّه بالا رفتهاند، اگر سقوط کنند، به هیچ وجه نجات نخواهند یافت. ما نیز به همین ترتیب، درست است که بسیارى از مراحل کمال را طى کردهایم و راه درازى را پیمودهایم، و اگر ادامه دهیم به مقصد مىرسیم، ولى اگر در بین راه سقوط کنیم، خطر هلاکتمان قطعى است.
شیطان دشمن بزرگ انسان است. او سوگند خورده که «فَبِعِزَّتِکَ لاغْوِیَنَّهُم اَجْمَعینَ» (ص: 82)؛ سوگند به عزّت و جلالت، همه انسانها را گمراه خواهم ساخت. سعى و تلاش او بر این است که آدمىزاد را از مسیر حق منحرف کند. هر قدر انسان در راه صحیح بیشتر برود، شیطان پیشتر تلاش مىکند تا او را منحرف سازد. شیطان با کسانى که از ابتدا قدم در این راه نگذاشتهاند، کارى ندارد. آنها خودشان منحرف هستند؛ لازم نیست شیطان آنها را منحرف کند. کسى که یک قدم در راه صحیح بر مىدارد، شیطان متوجّه او مىشود و سعى مىکند تا از همان ابتدا او را منحرف نماید. اگر دو قدم به پیش رفت، تلاش شیطان مضاعف مىشود. هر قدر در این راه جلوتر برود، شیطان سعى بیشترى براى گمراهى او مىنماید.
بنابراین، ما که راه حق را شناختهایم و در بین ادیان و مذاهب، صحیحترین آنها را انتخاب کردهایم، شیطان دشمنى بیشترى با ما دارد و نیروهایش را صرف مىکند تا منحرفمان سازد. پس باید توجّه داشته باشیم که دچار لغزش نشویم و با شیطانِ کاملاً مبارزه کنیم. به هدایت خودمان هم نباید مغرور باشیم؛ زیرا از عاقبت کار خود خبر نداریم. باید نسبت به آینده بیمناک باشیم؛ چون شیطان تمام نیروهایش را براى گمراه ساختن ما صرف خواهد کرد. این اوّلین نکتهاى است که در این حدیث بر آن تکیه شده است. البته چون مخاطب امام صادق علیهالسلام یکى از یاران خاص آن حضرت بوده، نیازى نبوده به تفصیل این مطالب را ذکر کنند؛ فرمودهاند: «یا عبداللّه لقد نَصبَ ابلیسُ حبائلهُ فی الدارِ الغرورِ»؛ اى عبداللّه، شیطان در این عالم فریب کارى، دامهاى خود را گسترده است. «فما یقصدُ فیها الاّ اولیاءنا»؛ از این کار هم هیچ مقصودى ندارد، جز آنکه دوستان ما را به دام بیندازد. به عبارت دیگر، هدف اصلى شیطان به دام انداختن دوستان ماست.
ویژگىهاى دوستان اهل بیت علیهمالسلام
الف. عظمت آخرت در نظرشان
سپس آن حضرت درباره دوستان خودشان توضیحاتى مىدهند تا معلوم شود آنها که مقصود شیطان هستند، چه کسانىاند. صفاتى را براى آن برمىشمارند. اوّلین صفت آنها این است که «و لقد جلّت الاخرةُ فی اعینهم حتّى ما یریدونَ بها بدلاً»؛ آخرت در نظرشان باعظمت است تا آنجا که حاضر نیستند آن را با چیزى معاوضه کنند. اگر در جایى امر دایر شود بین چیزى دنیایى و اخروى ـ در یک طرف لذایذ دنیوى، مقامات دنیا، محبوبیت نزد خلق و مانند آن و در طرف دیگر، چیزى از آخرت ـ آنچنان آخرت در نظرشان بزرگ است که حاضر نیستند آن را با هیچ چیز دنیا عوض کنند.
ب. پر نور بودن دل آنها
«آه، آه على قلوبِ حشیتْ نورا»؛ چقدر دلهاى آنان پر از نور است. اینکه ما چقدر با این تعبیرات آشنا هستیم، بستگى دارد به اینکه چقدر با معارف اهل بیت علیهمالسلام انس داریم. باطن انسان ـ قلب و روح او ـ مانند ظرفى است ـ صندوقچه یا مخزنى است ـ که چیزهاى مختلفى در آن انباشته مىشود. این مخزن پر از نیروهاى متراکم است. همانطور که در محسوسات، مىتوان نیروهاى متراکمى را در جایى ذخیره کرد، در معنویات هم مىتوان چنین کارى کرد. در قلب انسان، نیروهاى معنوى ذخیره مىشود. به عنوان مثال، همانگونه که در عالم محسوسات، نور بزرگترین و شناختهشدهترین مظهر نیروست، در عالم معنویات هم نورانیتى معنوى وجود دارد که در دل انسان جا مىگیرد و انباشته مىگردد. این نور، موهبتى خدایى است. هر انسان مىتواند با کسب لیاقتهایى، قلب خود را آماده کند تا دلش پر از نور گردد. نشانه دل پر نور هم این است که توجّهى به دنیا و زرق و برق آن ندارد، به لذّتهاى مادى دل نمىبندد، فقط توجّهش به مسائل معنوى و اخروى است. اما به عکس، کسانى که به زرق و برق دنیا چشم مىدوزند و دنبال هوسهاى مادىاند، باطنشان ظلمانى است، چشمشان حقایق را نمىبیند و ارزش مسائل معنوى را درک نمىکنند. در نتیجه، گول ظاهر فریبنده آن را مىخورند.
ج. اجتناب از دنیاگرایى
«و انّما کانت الدُّنیا عند هم بمنزلةِ الشجاعِ الارقم»؛ دنیا نزد آنان (دوستان اهل بیت علیهمالسلام ) همچون مارى بسیار خطرناک است که منتظر فریفتن آنهاست. برخى از مارها ـ که بسیار خطرناک هم هستند ـ گاهى در صحراها روى دم خود مىایستند تا سایر جانداران را فریب دهند. هر که از دور آنها را ببیند تصور مىکند شاخه خشک درختى است، اما وقتى به آنها نزدیک مىشود، به عنوان طعمه آن را مىبلعند. امام صادق علیهالسلام مىفرماید: دوستان ما دنیا را به صورت مار فریبندهاى مىبینند که در راهشان ایستاده و منتظر است تا آنها را فریب دهد. همیشه اینگونه به دنیا نگاه مىکنند و مواظبند تا فریب آن را نخورند. «و العدوِّ الاعجم»؛ دنیا در نظر آنان همانند دشمنى بىمنطق است که حرف حساب نمىفهمد؛ هر گاه بر انسان تسلّط پیدا کند، به او رحم نمىنماید.
د. انس با خدا
«اَنسوا باللّهِ»؛ انس اینان با خداست، به خلاف دنیا پرستان که اصلاً نمىتوانند با خدا انس بگیرند و با هوسهاى مادى ارضا مىشوند؛ اصلاً نمىتوانند مدّتى در جایى خلوت کنند و به باطن خود توجّه نمایند. اگر بخواهند مدّتى در اتاقى تنها بمانند و دو رکعت نماز با حضور قلب بخوانند، از ترس هلاکت، وحشت مىکنند و نمىتوانند تنها بمانند. گویى در زندان تاریک کشندهاى گرفتار آمدهاند و مىخواهند جانشان را بگیرند. اما اولیاى خدا چنین نیستند؛ با این چیزها انس نمىگیرند، منتظرند تا از بیگانهها کناره بگیرند و با محبوب اصلى خود ارتباط برقرار کنند، منتظر رسیدن موقع نمازند، منتظرند وقت نماز شب برسد تا در خلوت به عبادت بپردازند. از چنین چیزهایى لذّت مىبرند. حضور در خلوت و راز و نیاز با او بزرگترین لذت آنهاست. «استوحشوا ممّا به استأنسَ المترَفونَ»؛ از چیزهایى که مترفان و خوشگذرانها با آن انس دارند، وحشت مىکنند. «اولئک اولیائى حقّا»؛ اینان همان دوستان واقعى من هستند؛ همانها که شیطان به دنبالشان است و همّش را صرف فریب دادن آنها مىکند. «و بهم تَکشفُ کلَّ فتنةٍ و تَرفعُ کلَّ بلیّةِ»؛ اینها همان کسانىاند که خداوند به واسطهشان هر فتنهاى را رفع مىکند و هر بلایى را از جامعه برمىدارد.
منظور از «فتنه» در لسان قرآن و اهل بیت علیهمالسلام بیشتر فتنههاى معنوى، اعتقادى و فکرى است. فتنههایى که در میان جامعه پیدا مىشود، انحرافات فکرى و عقیدتى است که به وسیله چین کسانى رفع مىشود.
حاصل استفاده از این بخش از فرمایش امام صادق علیهالسلام این است که راه صحیح معرفت خدا و قرب به او در پرتو ولایت اهل بیت علیهمالسلام پیدا مىشود. اولین نشانه کسانى که داراى ولایت اهل بیت علیهمالسلام هستند، بىاعتنایى به دنیاست. البته این با عمل نکردن به وظایف دنیوى تفاوت دارد. فرق است بین دل بستن به دنیا با عمل کردن به وظایف دنیوى. دنیا محل انجام وظایف است. انسان باید ببیند هر لحظه چه وظیفهاى دارد؛ با تمام قوّت، آن را انجام دهد، اما در عین حال، به دنیا فریفته نگردد. کسانى که داراى ولایت واقعى اهل بیت علیهمالسلام باشند، از دوستان آنها به حساب مىآیند؛ دنیا در نظرشان کوچک و آخرت در نظرشان بزرگ است و انسشان در عبادت خداست، به خلاف دشمنان اهل بیت علیهمالسلام که انس آنها با امور دنیوى و شیطانى است.ادامه دارد.
تقرّب به خدا، گرایش فطرى انسان
یکى از گرایشهاى فطرى انسان، بلکه بالاترین و عمیقترین گرایش فطرى او رسیدن به کمالات معنوى و اوج گرفتن روحش در فضاى ملکوت است. انسان فطرتا گمشدهاى دارد که در پى آن است، گویى مىخواهد در فضایى اوج بگیرد و بالا رود؛ مانند پرندهاى که در آن رها باشد و بخواهد بالا برود. انسان مىخواهد به کمالات بیشترى دست پیدا کند، به مقامات عالىترى برسد و علم حضورى ناآگاهانهاش به حصولى آگاهانه تبدیل شود. به عبارت سادهتر، مىخواهد معرفتش بیشتر شود و گمشدهاش را بیابد. گمشده انسان قرب به خداست. به همین دلیل، همیشه در طول تاریخ، اقوام گوناگون به دنبال راههایى براى رسیدن به کمالات معنوى بودهاند. و نام آن را هم عرفان گذاشتهاند. این گرایش عرفانى در عمق فطرت انسان وجود دارد، اما بالاترین مرتبهاش نزد انبیا و اولیاى خدا علیهمالسلام ، بخصوص وجود مقدّس پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله و پس از ایشان، ائمّه اطهار علیهمالسلام است. هر کس از آنها بهتر پیروى نماید و به دستوراتشان بیشتر عمل کند، در یافتن این گمشده موفقتر است. اما راهها و مسلکهاى دیگر، هر کدام کمابیش انحرافات و اشتباهاتى دارند که گاهى به خطرهاى بزرگى هم منجر مىشود.
به هر حال، در نهاد ما گرایش عمیقى به خدا، شناخت و قرب او وجود دارد که هر گاه شفاف شود و درست به آن توجه پیدا کنیم، متوجه مىشویم که به دنبال چه هستیم. اما هرگاه در پردههاى ابهام، لایههاى هوى و هوس و ابرهاى گرایش به ماده مخفى باشد، به اشتباه تصور مىکنیم به دنبال خواستههاى مادى و دنیوى مىگردیم. با توجه به اینکه این نیاز، فطرى است و با توجه به اینکه اصولاً انسان براى همین کمال نهایى و قرب خداوند آفریده شده و نزول وحى، کتب آسمانى و شرایع الهى هم براى زمینهسازى این سیر و حرکت انسانى بوده، همه انبیا علیهمالسلام آمدهاند تا راه را براى این تکامل معنوى انسان هموار سازند.
امام راحل رحمهالله در اوج مسائل سیاسى و اجتماعى مطرح در کشور و در اوج جنگ، بیشتر اوقات، در سخنرانىهایشان به این نکته اشاره مىکردند که درست است اسلام براى برقرارى عدالت اجتماعى آمده، انبیا علیهمالسلام آمدهاند تا احکام الهى را در جامعه پیاده کنند و حکومت خدایى برقرار شود، اما همه اینها مقدّمه است براى هدفى والاتر و آن معرفت خداست. این نیاز، فطرى ماست و باید دنبال آن باشیم تا به کمال نهایى نایل شویم. اسلام هم براى رسیدن به همین هدف، مردم را دعوت مىکند. پیامبر و ائمّه اطهار علیهمالسلام به برخى از دوستان و یاران خود، که لیاقت و استعداد بیشترى داشتند، این مطلب را صریحا متذکّر مىشدند.
عرفان حقیقى در پیروى از اهل بیت علیهمالسلام
هر چه نفیستر و با ارزشتر باشد، دشمن بیشترى دارد. هر قدر کالایى گرانبهاتر باشد، نوع تقلّبى و غیرواقعى آن بیشتر ساخته مىشود؛ مثلاً، الماس چون سنگى قیمتى است، زیاد سعى مىکنند تا سنگهاى دیگرى را مانند آن درست کنند و به جاى الماس بفروشند. این کارها به دلیل کمیاب بودن و ارزشمند بودن کالاى اصلى است. عرفان و سیر و سلوک واقعى راهى دشوار، دیریاب و سخت دارد که باید با اخلاص کامل، استقامت و پشتکار آن را پیمود. گذشته از این، هر کس به قدر همّت و ظرفیت خودش مىتواند مراحلى از آن را بپیماید. ممکن است در میان میلیونها انسان، تنها چند نفر انگشتشمار بتوانند به مراتب عالیه آن دست پیدا کنند. به دلیل محبوبیت این کالا و پر مشترى بودنش، زیادند افرادى که نوع بدلى و تقلّبى آن را به دیگران عرضه مىکنند. متأسفانه امروز بازار عرفانهاى تقلّبى در دنیا رواج زیادى دارد. و این خلاف انتظار نیست. در این میان، چه باید بکنیم تا هم نیاز فطریمان را اشباع کنیم و هم دنبال سیر خود در رسیدن به کمال نهایى باشیم؟
هیچ راه دیگرى براى رسیدن به این مهم وجود ندارد، جز اینکه راه اهل بیت علیهمالسلام را بهتر بشناسیم و همه چیز را با آن محک بزنیم. هر معرفتى را که عرضه مىشود و هر دستورالعملى را که ارائه مىگردد با معارف آنان و دستوراتشان بسنجیم؛ اگر متناسب با آنها بود حقیقى است، وگرنه از نوع غیر واقعى آنهاست. با این محک، مىتوانیم بفهمیم که در میان روشهایى که براى سیر و سلوک و تکامل انسان عرضه مىشود، کدام یک سالمتر و مفیدتر است.
یکى از روایاتى که در این زمینه وجود دارد، وصیت امام صادق علیهالسلام به یکى از اصحاب خاصّشان به نام عبداللّه بن جندب است که مقامات والایى در معنویات و معارف داشته است. در این وصیت، که ابتدا با چند جمله پر محتوا و هشدار دهنده شروع مىشود، ابتدا متذکر مىشوند که کسانى که در مسیر صحیحى قرار مىگیرند و مىخواهند راه درست خداشناسى را طى کنند، باید توجّه داشته باشند که خطرات بسیارى در پیشرویشان هست. دلیل طرح این نکته از سوى امام صادق علیهالسلام در ابتداى این روایت آن است که درست است بحمداللّه، خداوند ایمان به خود را در دل ما قرار داده و ما در میان تمام ادیانى که او نازل ساخته، کاملترین آنها را پذیرفتهایم؛ در میان مذاهب منسوب به اسلام هم مذهب اهل بیت علیهمالسلام را انتخاب نمودهایم و ظاهرا راه خود را یافتهایم و هیچ مشکلى نداریم، اما یک نکته را باید توجه کرد:
بزرگترین خطر تهدیدکننده سالک
راحتطلبى و تنبلى همیشه در انسان وجود دارد. همین موجب مىشود انسان وقتى به جایى مىرسد تصور کند دیگر مشکلى ندارد و کار تمام است، در حالى که اگر خوب بیندیشد این اوّلین مشکل است. هر قدر انسان در مسیر بالاترى به پیش مىرود، خطر سقوطش بیشتر است. به عنوان مثال، اگر کوه بزرگى را تصور کنید که عدّهاى قصد دارند به قلّه آن صعود کنند، کسانى که در دامن کوه سیر مىکنند، خطر چندانى تهدیدشان نمىکند. آنها که قدرى بالاترند، اگر بلغزند، ممکن است فقط یکى دو متر سقوط کنند، ولى بالاخره جان سالم به در مىبرند. اما آنها که تا نزدیکى قلّه بالا رفتهاند، اگر سقوط کنند، به هیچ وجه نجات نخواهند یافت. ما نیز به همین ترتیب، درست است که بسیارى از مراحل کمال را طى کردهایم و راه درازى را پیمودهایم، و اگر ادامه دهیم به مقصد مىرسیم، ولى اگر در بین راه سقوط کنیم، خطر هلاکتمان قطعى است.
شیطان دشمن بزرگ انسان است. او سوگند خورده که «فَبِعِزَّتِکَ لاغْوِیَنَّهُم اَجْمَعینَ» (ص: 82)؛ سوگند به عزّت و جلالت، همه انسانها را گمراه خواهم ساخت. سعى و تلاش او بر این است که آدمىزاد را از مسیر حق منحرف کند. هر قدر انسان در راه صحیح بیشتر برود، شیطان پیشتر تلاش مىکند تا او را منحرف سازد. شیطان با کسانى که از ابتدا قدم در این راه نگذاشتهاند، کارى ندارد. آنها خودشان منحرف هستند؛ لازم نیست شیطان آنها را منحرف کند. کسى که یک قدم در راه صحیح بر مىدارد، شیطان متوجّه او مىشود و سعى مىکند تا از همان ابتدا او را منحرف نماید. اگر دو قدم به پیش رفت، تلاش شیطان مضاعف مىشود. هر قدر در این راه جلوتر برود، شیطان سعى بیشترى براى گمراهى او مىنماید.
بنابراین، ما که راه حق را شناختهایم و در بین ادیان و مذاهب، صحیحترین آنها را انتخاب کردهایم، شیطان دشمنى بیشترى با ما دارد و نیروهایش را صرف مىکند تا منحرفمان سازد. پس باید توجّه داشته باشیم که دچار لغزش نشویم و با شیطانِ کاملاً مبارزه کنیم. به هدایت خودمان هم نباید مغرور باشیم؛ زیرا از عاقبت کار خود خبر نداریم. باید نسبت به آینده بیمناک باشیم؛ چون شیطان تمام نیروهایش را براى گمراه ساختن ما صرف خواهد کرد. این اوّلین نکتهاى است که در این حدیث بر آن تکیه شده است. البته چون مخاطب امام صادق علیهالسلام یکى از یاران خاص آن حضرت بوده، نیازى نبوده به تفصیل این مطالب را ذکر کنند؛ فرمودهاند: «یا عبداللّه لقد نَصبَ ابلیسُ حبائلهُ فی الدارِ الغرورِ»؛ اى عبداللّه، شیطان در این عالم فریب کارى، دامهاى خود را گسترده است. «فما یقصدُ فیها الاّ اولیاءنا»؛ از این کار هم هیچ مقصودى ندارد، جز آنکه دوستان ما را به دام بیندازد. به عبارت دیگر، هدف اصلى شیطان به دام انداختن دوستان ماست.
ویژگىهاى دوستان اهل بیت علیهمالسلام
الف. عظمت آخرت در نظرشان
سپس آن حضرت درباره دوستان خودشان توضیحاتى مىدهند تا معلوم شود آنها که مقصود شیطان هستند، چه کسانىاند. صفاتى را براى آن برمىشمارند. اوّلین صفت آنها این است که «و لقد جلّت الاخرةُ فی اعینهم حتّى ما یریدونَ بها بدلاً»؛ آخرت در نظرشان باعظمت است تا آنجا که حاضر نیستند آن را با چیزى معاوضه کنند. اگر در جایى امر دایر شود بین چیزى دنیایى و اخروى ـ در یک طرف لذایذ دنیوى، مقامات دنیا، محبوبیت نزد خلق و مانند آن و در طرف دیگر، چیزى از آخرت ـ آنچنان آخرت در نظرشان بزرگ است که حاضر نیستند آن را با هیچ چیز دنیا عوض کنند.
ب. پر نور بودن دل آنها
«آه، آه على قلوبِ حشیتْ نورا»؛ چقدر دلهاى آنان پر از نور است. اینکه ما چقدر با این تعبیرات آشنا هستیم، بستگى دارد به اینکه چقدر با معارف اهل بیت علیهمالسلام انس داریم. باطن انسان ـ قلب و روح او ـ مانند ظرفى است ـ صندوقچه یا مخزنى است ـ که چیزهاى مختلفى در آن انباشته مىشود. این مخزن پر از نیروهاى متراکم است. همانطور که در محسوسات، مىتوان نیروهاى متراکمى را در جایى ذخیره کرد، در معنویات هم مىتوان چنین کارى کرد. در قلب انسان، نیروهاى معنوى ذخیره مىشود. به عنوان مثال، همانگونه که در عالم محسوسات، نور بزرگترین و شناختهشدهترین مظهر نیروست، در عالم معنویات هم نورانیتى معنوى وجود دارد که در دل انسان جا مىگیرد و انباشته مىگردد. این نور، موهبتى خدایى است. هر انسان مىتواند با کسب لیاقتهایى، قلب خود را آماده کند تا دلش پر از نور گردد. نشانه دل پر نور هم این است که توجّهى به دنیا و زرق و برق آن ندارد، به لذّتهاى مادى دل نمىبندد، فقط توجّهش به مسائل معنوى و اخروى است. اما به عکس، کسانى که به زرق و برق دنیا چشم مىدوزند و دنبال هوسهاى مادىاند، باطنشان ظلمانى است، چشمشان حقایق را نمىبیند و ارزش مسائل معنوى را درک نمىکنند. در نتیجه، گول ظاهر فریبنده آن را مىخورند.
ج. اجتناب از دنیاگرایى
«و انّما کانت الدُّنیا عند هم بمنزلةِ الشجاعِ الارقم»؛ دنیا نزد آنان (دوستان اهل بیت علیهمالسلام ) همچون مارى بسیار خطرناک است که منتظر فریفتن آنهاست. برخى از مارها ـ که بسیار خطرناک هم هستند ـ گاهى در صحراها روى دم خود مىایستند تا سایر جانداران را فریب دهند. هر که از دور آنها را ببیند تصور مىکند شاخه خشک درختى است، اما وقتى به آنها نزدیک مىشود، به عنوان طعمه آن را مىبلعند. امام صادق علیهالسلام مىفرماید: دوستان ما دنیا را به صورت مار فریبندهاى مىبینند که در راهشان ایستاده و منتظر است تا آنها را فریب دهد. همیشه اینگونه به دنیا نگاه مىکنند و مواظبند تا فریب آن را نخورند. «و العدوِّ الاعجم»؛ دنیا در نظر آنان همانند دشمنى بىمنطق است که حرف حساب نمىفهمد؛ هر گاه بر انسان تسلّط پیدا کند، به او رحم نمىنماید.
د. انس با خدا
«اَنسوا باللّهِ»؛ انس اینان با خداست، به خلاف دنیا پرستان که اصلاً نمىتوانند با خدا انس بگیرند و با هوسهاى مادى ارضا مىشوند؛ اصلاً نمىتوانند مدّتى در جایى خلوت کنند و به باطن خود توجّه نمایند. اگر بخواهند مدّتى در اتاقى تنها بمانند و دو رکعت نماز با حضور قلب بخوانند، از ترس هلاکت، وحشت مىکنند و نمىتوانند تنها بمانند. گویى در زندان تاریک کشندهاى گرفتار آمدهاند و مىخواهند جانشان را بگیرند. اما اولیاى خدا چنین نیستند؛ با این چیزها انس نمىگیرند، منتظرند تا از بیگانهها کناره بگیرند و با محبوب اصلى خود ارتباط برقرار کنند، منتظر رسیدن موقع نمازند، منتظرند وقت نماز شب برسد تا در خلوت به عبادت بپردازند. از چنین چیزهایى لذّت مىبرند. حضور در خلوت و راز و نیاز با او بزرگترین لذت آنهاست. «استوحشوا ممّا به استأنسَ المترَفونَ»؛ از چیزهایى که مترفان و خوشگذرانها با آن انس دارند، وحشت مىکنند. «اولئک اولیائى حقّا»؛ اینان همان دوستان واقعى من هستند؛ همانها که شیطان به دنبالشان است و همّش را صرف فریب دادن آنها مىکند. «و بهم تَکشفُ کلَّ فتنةٍ و تَرفعُ کلَّ بلیّةِ»؛ اینها همان کسانىاند که خداوند به واسطهشان هر فتنهاى را رفع مىکند و هر بلایى را از جامعه برمىدارد.
منظور از «فتنه» در لسان قرآن و اهل بیت علیهمالسلام بیشتر فتنههاى معنوى، اعتقادى و فکرى است. فتنههایى که در میان جامعه پیدا مىشود، انحرافات فکرى و عقیدتى است که به وسیله چین کسانى رفع مىشود.
حاصل استفاده از این بخش از فرمایش امام صادق علیهالسلام این است که راه صحیح معرفت خدا و قرب به او در پرتو ولایت اهل بیت علیهمالسلام پیدا مىشود. اولین نشانه کسانى که داراى ولایت اهل بیت علیهمالسلام هستند، بىاعتنایى به دنیاست. البته این با عمل نکردن به وظایف دنیوى تفاوت دارد. فرق است بین دل بستن به دنیا با عمل کردن به وظایف دنیوى. دنیا محل انجام وظایف است. انسان باید ببیند هر لحظه چه وظیفهاى دارد؛ با تمام قوّت، آن را انجام دهد، اما در عین حال، به دنیا فریفته نگردد. کسانى که داراى ولایت واقعى اهل بیت علیهمالسلام باشند، از دوستان آنها به حساب مىآیند؛ دنیا در نظرشان کوچک و آخرت در نظرشان بزرگ است و انسشان در عبادت خداست، به خلاف دشمنان اهل بیت علیهمالسلام که انس آنها با امور دنیوى و شیطانى است.ادامه دارد.