پلورالیسم بررسى اصول اخلاقى و سیاسى پلورالیسم دینى،لیبرالیسم سیاسى و سکولار یسم
آرشیو
چکیده
متن
تاریخ ادیان جهان، مشحون از داستانهاى هولناکى در مورد شکنجه و تعصب است. غالبا معارضه با اعتقادات و باورهاى مردم، در راستاى خدمتبه اهداف استعمارى بوده است و مىتوان نمونه بارز آن را در رفتار اروپاییان مسیحى با بومیان آمریکایى مشاهده کرد. رشد لیبرالیسم سیاسى در قرن هجدهم میلادى با رد تعصب مذهبى، که در جنگهاى فرقهاى دوران نهضت اصلاح دینى (Reformation) ظاهر گشت، تسریع شد.
لیبرالیسم واکنشى به تنوع و اختلاف باورها در میان جامعه مسیحى بود. حتى در اواخر قرن نوزدهم، فرقه مرمن ( Mormon) به بدعتگذارى متهم گردید و از محدوده مسیحیتشایسته و راستین حذف شد و رئیس جمهور آمریکا، گراور کلىولند ( Grover Cleveland /1837-1908)، آنها را مورد تقبیح قرار داد. این امر نشانگر این حقیقت است که حتى در قرن نوزدهم تساهل لیبرالیستى شامل همه فرقههاى مسیحى نبود و پارهاى از فرقهها به ارتداد محکوم بودند، چه رسد به ادیان غیر مسیحى.
در قرن بیستم بود که اصول لیبرالیسم به باورها و ادیان غیر مسیحى گسترش پیدا کرد. لیبرالها براى ریشهکن کردن تعصب دینى شکستخوردند، ولى شکست آنها در رشد یهود ستیزى، که به وسیله فاشیستها بنیان نهاده شده بود، از هر جاى دیگر فاحشتر بود. سرانجام، فاشیستها شکستخوردند و لیبرالها به پیروزى دستیافتند و تساهل لیبرالى عقاید غیر مسیحى در اعلامیه حقوق بشر به ثبت رسید، ولى هنوز در کلیساهاى کاتولیک در سراسر جهان، یهودیان به عنوان قاتلان حضرت مسیحعلیهالسلام مورد لعن و نفرین قرار مىگرفتند تا اینکه در دهه 1960 در دومین شوراى واتیکان عبارت «یهودیان خائن» از آیین عشاى ربانى حذف شد. براى اینکه درک پلورالیسم دینى، که اینک بدان مىپردازیم، آسان باشد، لازم است دورنماى فوق، که در مورد تعصب دینى و رشد لیبرالیسم است، مطمح نظر قرار گیرد.
پلورالیسم دینى
پلورالیسم دینى، همانگونه که خود اساس نوعى مدرنیسم یا لیبرالیسم دینى است، نتیجه و پیامد تلاشى است که پایه و ماخذى را در الهیات مسیحى براى تحمل ادیان غیر مسیحى (تساهل) فراهم مىنماید. البته این نکته، که اغراض کسانى که موجب رشد و پیشرفت پلورالیسم دینى شدهاند، چقدر ستوده است، چندان مهم نیست و اهمیتى هم ندارد که ما تا چه اندازه در نبردشان با تعصب، از آنها جانبدارى مىکنیم، بلکه مهم این است که طرح کلامى آنها انباشته از نواقص و عیوب است و این نواقص و عیوب با کاستىها و عیوبى که در فلسفه سیاسى لیبرال یافته مىشود بىارتباط نیست. براى درک و شناسایى آنها ابتدا لازم است که با خطوط کلى و اساسى رشد تاریخى و آرمانهاى اصلى لیبرالیسم دینى و سیاسى آشنا شویم، سپس به بررسى و نقد الهیات جان هیک - الهیاتى که حمایت صریحترى از پلورالیسم دینى کرده است - بپردازیم و در پایان، رهبردى موافق با فکر اسلامى که معضلات پلورالیسم لیبرال را ندارد، عرضه کنیم.
رابطه لیبرالیسم دینى و سیاسى
گرچه لیبرالیسم در دین و سیاست، روابط تاریخى و نظرى مهمى دارند، ولى آن روابط نباید با یکدیگر اشتباه شوند. واژه «لیبرالیسم» ابتدا براى این منظور به کار رفت که یک ایدئولوژى سیاسى را در اروپاى اواخر قرن نوزدهم معرفى نماید و در همان دوره و منطقه و در همان زمان و مکان بود که حرکت نوظهور فردریش شلایر ماخر (1768 - 1834) به عنوان «پروتستانتیسم لیبرال» شناخته شد. هرچند پروتستانهاى لیبرالى وجود دارند که از نظر سیاسى لیبرال نیستند و لیبرالهاى سیاسىاى هستند که بهرهاى از لیبرالیسم دینى ندارند، ولى طرز نگرش لیبرالهاى دینى و سیاسى در امور اخلاقى، اجتماعى و سیاسى غالبا یکسان است.
تعریف لیبرالیسم سیاسى
علىرغم اینکه لیبرالیسم سیاسى به عنوان یک ایدئولوژى سیاسى تعریف دقیقى ندارد، همه لیبرالها بر اهمیت تساهل و مدارا، حقوق فردى و آزادى در حمایت از پلورالیسمى مربوط به شیوههاى زندگى تاکید مىکنند. طیف وسیعى از نظریهپردازان سیاسى لیبرال نامیده شدهاند که بعضى از مهمترین آنها عبارتند از: آدام اسمیت ( Adam Smith /1737 -1809)، بنجامین کانستنت ( Benjamine Constant /1767 - 1830) و جیمز مدیسن ( James Madeson /1751 -1836). احتمالا به لحاظ فلسفى مهمترین آنها جان استوارت میل ( John Stuart Mill /1806 -1873) است. دیدگاههاى توماس هابز ( Thomas Hobbes / 1588 -1679)، جان لاک ( John Locke /1634 - 1704) و ایمانوئل کانت ( Immanuel Kant /1724 - 1804) تاثیر بسیارى بر لیبرالیسم داشته است; حتى اگر در مورد لیبرال بودن لاک و کانت تردید داشته باشیم، مسلما هابز را نمىتوان لیبرال نامید. در میان فیلسوفان معاصر، جان رولز (John Rawles) ، که درباره او بیش از دیگران نوشته شده، بدون تردید، قهرمان لیبرالیسم است.
انواع دیگر لیبرالیسم که آرن (Aron) ، برلین (Berlin) ، دیویى (Dewey) ، دورکین (Dworkin) ، هابرمس (Habermas) ، هایک (Hayek) ، پوپر (Popper) و ررتى (Rorty) اظهار کردهاند - که اینها قلیلى از افراد بىشمارند - نیز مورد توجه قرار گرفته است.
ریشهها و پیامدهاى لیبرالیسم
بیشتر لیبرالها مىپذیرند که لیبرالیسم باید تا نهضت اصلاح دینى تعقیب گردد. ابتدا آزادى وجدان و شعور باطنى در مورد امور دینى حاصل شد، آنگاه به دیگر حوزههاى باور و اعتقاد گسترش یافت. بنابراین، تحمل اعتقادات گوناگون در مورد دین بر همان پایههاى لیبرالیسم سیاسى مبتنى است. پلورالیسم دینى راه حلى است که پایه و ماخذ الهیاتى براى تساهل و تحمل فراهم مىکند.این راه حل بسیار دیر ارائه شد. «تقسیم صریح و قاطع میان عمومى (public) و شخصى (private) » و ادعاى اینکه «اشخاص از حقوقى بهرهمندند که قلمرو شخصى را از مداخله دولت مصون خواهد داشت» از ویژگىهاى لیبرالیسم سیاسى است. سکولاریسم یا اعتقاد به جدایى دین از سیاست (secularism) اولین محصول و پیامد جداسازى لیبرالى شخصى از عمومى است. در میان حقوقى که قلمرو شخصى را حفظ مىکند، بیش از همه آزادى عقیده، بویژه عقیده دینى، قرار دارد. این آزادى به تدریج، به نظریه آزادى بیان تغییر شکل یافته است.
لیبرالها براى تامین آزادىهاى فردى از حکومت قانونى دولتهاى ملى، نقش قانون، دموکراسى و اقتصاد بازار حمایت مىکنند. سودگرایى (utilitarianism) بنیان فلسفى شکل غالب لیبرالیسم قرن نوزدهم را فراهم کرد. لیبرالیسم معاصر از دیدگاههاى آن نوع لیبرال، که بر اساس آن، نقش دولت محدود مىشود و دولت کمترین نقش را دارد (1) تا سوسیالیسم لیبرال، که بیشترین نقش را براى دولت قایلاند، گسترده است. علىرغم اینکه حقوقى که لیبرالها مدافع آن بودند غالبا در عمل، به مردان اروپاى سفیدپوست اختصاص داشت و از غیر آنها فراتر نمىرفت، لیبرالها براى توسعه جهانى آن حقوق مؤثر بودهاند و براى کسب حق راى، الغاى بردگى، اصلاح زندانها و حقوق مساوى براى زنان، اقلیتها، از کار افتادگان و بالاخره همجنسبازان، جنبشهایى برانگیختهاند.
در اواسطقرن بیستم، لیبرالیسم رفاهى دولتى (Liberalism welfare-state) لیبرالیسم غالب و مسلط گردید. بر اساس نگرش این نوع لیبرالیسم، دولتباید از انواع گوناگونى از تساوى پاسدارى کند. رولز (Rawles) نگرش خود را که چنین لیبرالیستىاى استبه عنوان نوعى لیبرالیسم، که اصول عدالت را بر اصول خیر مقدم مىدارد، توصیف مىکند. براساس نظریه وى، اصول عدالت در حالى که به اشخاص اجازه مىدهد اهداف خود را دنبال نمایند، باید وضع نامساعد را به حداقل برسانند; بدین معنى که عدالتخواهى نباید آنقدر گسترده باشد که شخص را از رسیدن به اهدافش باز دارد. این نکته بسیار مهم است; زیرا علىرغم این دیدگاه، بسیارى از دیدگاههاى مذهبى مفهومى از خیر دارند که بر اساس آن، اصول عدالت فرع بر خیر است. تعارض میان عدالت مذهبى و عدالت لیبرالیستى از اینجا آغاز مىشود. به جاى اینکه لیبرالیسم در این ستیزها داورى بىطرف باشد، خود نیز به ستیز برخاسته است. از اینرو،عدالتى که آنها از آن دفاع مىکنند خنثى و بىطرف نیست.
اجرا و پیاده شدن نظریه لیبرال در آمریکا هیچگاه قدرت همگن کنندهاى را، که فعلا بروز کرده باشد، ارائه نکرده است. در گذشته، گرچه لیبرالها دین رسمى نداشتند، ولى محلهها آنقدر استقلال داشتند که مىتوانستند بر اساس نگرشهاى مذهبى غالب و رایج در آن مناطق، قانون وضع کنند. ممنوعیت مداوم استفاده از الکل در استانهاى متعدد یادآور این نکته است که چگونه دعاوى عملى دین به جنگ داخلى آمریکا راه یافتند و از آن ستیز سر برآوردند و در آن نزاع سهیم و بلکه مؤثر بودند. نبرد میان حقوق محله و شخص در آمریکا تاریخى طولانى و گاهى خونین دارد. با نظر به تاریخ، به این حقیقت رهنمون مىشویم که نتیجه اجتنابناپذیر اجراى صحیح و خالى از تناقص نظریه لیبرال تقریبا شکست استقلال محله است. نهضتبراى به حداکثر رساندن آزادى شخصى، نهضتى از سوى حکومت مرکزى است تا قانونگذارى محلات را محدود نماید.
ویژگىهاى پروتستانتیسم لیبرال
پروتستانتیسملیبرالرامىتوانبراساسویژگىهاىذیلتعریفکرد:
1- پذیرش تفسیرهاى غیر سنتى (unorthodox) از کتاب مقدس مسیحیت، بویژه آنگاه که با توجه به دعاوى علوم طبیعى و تاریخ، حاوى اطلاعاتى در این باره باشد;
2- شک و تردیدى فراگیر نسبتبه نظریهپردازى عقلى در الهیات (Theology) ;
3- تاکید بر حمایت دین از اصول اخلاقى مدرن و اصلاح اجتماعى همخوان با آن اصول;
4- اصرار بر این آموزه که اساس و گوهر دین، تجربه دینى شخصى است، نه عقیده، نه قانون و نه جامعه یا مراسم عبادى.
گرچه گاهى لیبرالیسم دینى به مدرنیسم تعریف مىشود، ولى بهتر است پروتستانتیسم لیبرال را نوع مؤثرى از مدرنیسم بدانیم. «مدرنیسم» اصطلاحى است که براى همه نهضتهاى اصلاحطلب، که بر نیاز دین به تطبیق، سازگارى و وفق با واقعیتهاى جهان مدرن تاکید دارند، به کار مىرود.
تعریف و ویژگىهاى پلورالیسم دینى
با توجه به آنچه گفته شد، مىتوان پلورالیسم دینى را چنین تعریف کرد: پلورالیسم دینى نتیجه و محصول پروتستانتیسم لیبرال است که ویژگىهاى ذیل را دارد:
1- ارائه تفسیرهاى غیر سنتى از اعتقادات و کتاب مقدس براى اینکه نجات و رستگارى را از راههاى دیگرى، غیر از دین مسیحیت، ممکن سازد. از اینرو، رستگارى از طریق ادیان دیگر نیز ممکن است.
2- تردید در استدلالهاى عقلى براى برترى و ترجیح دین مسیحى و باورهاى مسیحیت;
3- تمسک به اصول اخلاقى مدرن در مورد تساهل و رد تعصب;
4- تاکید بر اصول مشترک در ایمان شخصى، بویژه گرایش درونى به حق و امر نهایى (Ultimate) و اعتقاد به اینکه اظهار بیرونى و عملى ایمان در قانون دینى، مراسم عبادى و آموزه الهیاتى اهمیت فرعى دارد.
پلورالیسم دینى نهضتى در الهیات دین مسیح است که زمینه آن، نهضت لیبرالیسم سیاسى است و مستقیما از لیبرالیسم پروتستانى نشات یافته است. به تعبیر دقیقتر، پروتستانتیسم منشا لیبرالیسم سیاسى و لیبرالیسم سیاسى منشا پلورالیسم دینى است. پلورالیسم مورد حمله مسیحیان سنتگرا و متفکران پست مدرنیست قرار گرفته است.
پست مدرنیسم
پست مدرنیسم نگرشى است که در اروپا طرفداران بیشترى دارد و بیشتر آنها فرانسوىاند، ولى در آمریکا نیز حامیانى دارد. پارهاى از ویژگىهاى مشترک آنها بدین شرح است:
1- نوعى شکاکیت اخلاقى بر آنها حکمفرماست. کسى که کار خوبى انجام مىدهد، به نظر آنها، هدفى پنهانى مانند قدرتطلبى دارد. آنان در نیتخیر فاعل، شک مىکنند. از اینرو، فروید بر این نگرش نفوذ بسیارى دارد.
2- نگرش و دیدگاه همیشه وابسته به فرهنگ است و این امر ناظر به نقد مهمى از سوى آنها بر مدرنیسم است. بر اساس نگرش مدرنیستها، انسان مىتواند به فرهنگ، تاریخ، فلسفه و زبان نگاهى بیرونى داشته باشد، ولى پست مدرنیستها معتقدند که انسان به دلیل وابستگى به فرهنگ، سنت، زبان و مانند آنها نمىتواند از دیدگاهى بالاتر به آنها بنگرد و نگاهى از بیرون به آنها داشته باشد. لذا، نمىتوان گفت: کدام فرهنگ خوب است.
3- تفسیر همیشه بر پیشفرض مبتنى است.
نقد این گروه از متفکران و نیز مسیحیان سنتگرا از مدرنیسم آنچنان که خود اظهار داشتهاند، در بسیارى نقاط، به پلورالیسم دینى مربوط مىشود. به هر حال، نواقص درونى متعارف لیبرالیسم سیاسى و پلورالیسم دینى آنگاه آشکارتر مىگردد که با دیدگاه اسلامى مقایسه شوند; زیرا تفکیک لیبرالى میان دین و نظم اجتماعى بر این فرض مبتنى است که این جداسازى با عقیده همه فرقهها سازگار است، در حالى که این تفکیک مستقیما با اهداف اسلامى در تضاد مىباشد. با وجود این، نکته فوق بدین معنى نیست که هیچ نوعى از پلورالیسم دینى در اسلام جایگاهى ندارد، بلکه در اسلام گونهاى از پلورالیسم دینى وجود دارد که از نواقص لیبرالیسم منزه است. پیش از پرداختن به آن، بهتر است ابتدا به بررسى دعاوى پلورالیسم سیاسى دینى با عطف توجه به نگرشهاى مهمترین بنیانگذار این مکتب، جان هیک (John Hick) ، بپردازیم. (2)
دیدگاه هیک در باره پلورالیسم
هیک پلورالیسم دینى را چنین تعریف مىکند: پلورالیسم دینى آموزه نجات (salvation) است که با دو دیدگاه و شمولگرا (inclusivism) نامیده، قابل مقایسه است. به عبارت سادهتر، مساله این است: «چه کسى اجازه دارد به بهشتبرود؟» انحصارگراها قایلاند: تنها کسانى که دین آنها را بپذیرند، مىتوانند به بهشتبروند. مبلغان مسیحى، که مىگویند: تنها یک راه نجات وجود دارد و آن راه در سنت مسیحى منحصر است، بر اساس تعریف هیک، انحصارگرا تلقى مىشوند. شمولگراها در بهشت را کمى بازتر کردند تا ورود مسیحیان افتخارى را - که پیرو دین دیگرى، غیر از مسیحیتاند و بر اساس ضوابط مسیحى، حیاتى مقدس و آکنده از درستى اخلاقى دارند; کسانى که کارل رىنر ( Rahner Karl /1904 - 1984) آنها را «مسیحیان گمنام» نامید - امکانپذیر سازند. تندروتر از شمولگراها، پلورالیسم هیک مىباشد که قایل است هر کس، با قطع نظر از نژاد، رنگ و عقیده، مىتواند به بهشتبرود، به شرط اینکه از طریق برخى ادیان از «توجه به خود» منسلخ شود و به حقیقت توجه پیدا کند. حتى هیک حاضر استبپذیرد که کمونیسم براى بعضى از مردم راه نجات است. دست کم، او این احتمال را رد نمىکند.
نباید فراموش کنیم که هر سه دیدگاه فوق در مورد نجات، نگرشهایى درباره الهیات مسیحىاند. هیک، خود، پلورالیسم دینى را نگرشى مسیحى توصیف مىکند که با شمولگرایى آغاز مىشود و چند قدم فراتر مىنهد و به نتایج دیگرى منتهى مىگردد. (3) مسائلى که بحث درباره پلورالیسم دینى را برانگیخته، مسائلى است درباره اینکه چگونه مىتوان آموزه «نجات» را فهمید؟ بر اساس عقیده و آموزه سنتى مسیحیت، «نجات» عبارت است از بخشایش گناه از سوى خدا و این بخشایش، با توجه به مشارکت همگانى انسانها در گناه اصیل حضرت آدمعلیهالسلام تنها با رنجحضرت عیسىعلیهالسلام و قربانى شدن وى در صلیب ممکن مىشود. علاوه بر آن، مسیحیان معتقدند براى رستگارى باید در فدیهاى که حضرت عیسىعلیهالسلام داشت، سهیم شد. آنها در کیفیتسهیم شدن اختلاف نظر دارند. براساس دیدگاه پروتستانها، هرکس از راه ایمان به آن فدیه، شخصا در قبال آن فدیه واکنش نشان مىدهد و در آن سهیم مىشود، اما بر اساس دیدگاه کاتولیکها، باید در مراسم غسل تعمید شرکت جوید.
آموزه رستگارى
بحث در مورد آموزه نجات، به عقیده پروتستانها، بحث درباره ایمان است، ولى در مسیحیت کاتولیک، تاکید بر مراسم است، هرچند استثنا هم وجود دارد. براساس عقیده کاتولیکها، نجات، غایت انسان است که انسان در بهشتبه لقاى پروردگار نایل مىشود. فدیه، رهایى انسان از بار گناه و برقرارى مجدد دوستى با خدا از طریق رنج و مرگ حضرت عیسىعلیهالسلام به عنوان تجسم خداست. هرکس که در این فدیه از طریق مراسم، که اولین آنها غسل تعمید است، شرکت کند، رحمتخداوند را دریافت مىدارد. در مذهب کاتولیک، سه نوع غسل تعمید وجود دارد:
1- غسل تعمید با آب: این غسل با ریختن آب بر روى سر کسى که مىخواهند او را غسل دهند و گفتن این کلمات «من به نام پدر و به نام پسر و به نام روح القدس تو را غسل مىدهم» انجام مىشود.
2- غسل تعمید با اراده و خواست: اینگونه غسل براى آنهاست که بزرگسالاند و مىخواهند وارد کلیساى کاتولیک شوند و به آیین کاتولیکها درآیند، ولى به هر دلیلى غسل با آب براى آنها ممکن نیست (مثل اینکه قبل از غسل بمیرند.)
3- غسل با خون و شهادت که شخص با قربانى کردن حیات بر حضرت مسیحعلیهالسلام گواهى مىدهد. با در نظر داشتن دیدگاه کاتولیک، از راه مقایسه، پارهاى از ویژگىهاى دیدگاه هیک در نجات و فدیه واضح و آشکار مىگردد.
دیدگاه هیک درباره رستگارى
هیک توجه چندانى به عقیده کاتولیک نداشت; زیرا او به عنوان کشیش یکى از فرقههاى پروتستان، پرسبىترىین ( Presbyterian) ، که هم متکلم و هم فیلسوف و هم در مسائل سیاسى لیبرال فعال بود، به نگارش مىپرداخت. در سال1967، هنگامى که وى عهدهدار کرسى تدریس فلسفه دین در دانشگاه بیرمینگام شد، این فعالیتسیاسى، او را به مسلمانان، یهودیان، هندوها و سیکهاى بیرمینگام نزدیک کرد. در نتیجه دخالت در روابط اجتماعى و پرداختن به فعالیتهاى سیاسى علیه نژادپرستى، او وارد جامعه پلورالیسم دینى گردید. وى نمىتوانست این حکم مسیحیان سنتى را، «که دوستان غیر مسیحى او نمىتوانند به رستگارى دستیابند» بپذیرد. پلورالیسم دینى عملى، که هیک آن را تجربه کرد، او را بدین دیدگاه رهنمون شد که آموزه و نگرش الهیاتى مسیحیت از واقعیت مورد تجربه او به دور است. پلورالیسم دینى او صرفا تلاشى به منظور جا باز کردن براى دوستان غیر مسیحىاش در بهشت نبود; زیرا تاملات وى درباره توانایىهاى غیر مسیحیان براى رستگارى و نجات، اساسىترین عقیدهها و آموزههاى مسیحیت را زیر سؤال برد و او را به تنظیم و تدوین الهیات مسیحى نوینى، که با پلورالیسم دینى سازگار بود، برانگیخت. بدینسان، وى دیدگاه الهیاتى نوینى عرضه کرد.
هیک به جاى آموزه و عقیده مسیحى، به فهم گسترده و انتزاعىترى در مورد رستگارى نایل شد. به نظر وى، رستگارى عبارت است از دگرگونى انسان و آن، زمانى رخ مىدهد که شخص از توجه به خود روى برگرداند و به سوى حقیقت نهایى - صرف نظر از اینکه آن حقیقت نهایى خدا، برهمن، نیروانا یا تائو نامیده شود - روى آورد. اگر معناى رستگارى این باشد، به نظر مىرسد براى نقش ویژهاى که به مسیح و تجسم در دین مسیحیت داده شده است، جاى چندانى باقى نخواهد ماند. حضرت عیسىعلیهالسلام براساس این دیدگاه، وسیلهاى است در میان بسیارى وسایل دیگر که با آن مىتوان معناى دگرگونى توجه از «توجه به خود» به «توجه به حقیقت نهایى» را درک کرد. هیک از چنین استناجى خجالت نکشید. شاید بحثانگیزترین اثر در حوزه الهیات مسیحى مجموعه مقالاتى تحت عنوان اسطوره تجسم خدا بوده که وى به ویراستارى آن پرداخته است. (4) در واقع هیک، آموزه تجسم خدا را انکار نمىکند، بلکه تفسیر دیگرى از آن مطابق با مسیحشناسى مرحلهاى (christologies degree) ارائه مىدهد و معتقد است که هرکسى را مىتوان الهى یا تجسم خدا دانست، تا آنجا که زندگى آن شخص مطابق با اراده خداست. این دیدگاه در مقایسه با عقیده مسیحى بسیار کمرنگ است و به مفهوم تجلى نزدیک مىباشد. به نظر هیک، فدیه حضرت مسیحعلیهالسلام بدین معناست که دیگران با الگو قرار دادن زندگى آن حضرت، راه دگرگونى شخصى، یعنى روى گرداندن از خود و توجه به حقیقت متعالى را خواهند یافت.
خاستگاه پلورالیسم هیک
پلورالیسم دینى هیک و اصلاح الهیات دین حضرت مسیحعلیهالسلام به وسیله او، از یک سو، تحت تاثیر فعالیتسیاسى او قرار دارد و از سوى دیگر، تحت تاثیر تاملات وى در مورد عقلانیت ایمان دینى مىباشد. مساله عقلانیت ایمان دینى مهمترین و بحثانگیزترین مساله فلسفه دین در قرن بیستم است. هیک همچون بسیارى از فلاسفه دین، که به انگلیسى تالیفاتى دارند، به این نتیجه نایل شده است که تجربه دینى، ایمان دینى را عقلانى و معقول مىنماید. هیک استدلال مىکند کسانى که راهنماى آنها تجربه دینى است و تجربه دینىشان ایمان آنها را معقول مىنماید، ایمان آنها به اقعیتخداوند متعال امرى معقول است. اساس مشکل تنوع دینى براى آنها که ایمان دینى را بر تجربه دینى مبتنى مىکنند به روشنى، در کتاب وى، تفسیر دین، بیان شده است. او مىنویسد:
«اگر تنها یک سنت وجود داشته باشد، به طورى که همه تجربههاى دینى و ایمان موضوع مشترکى داشته باشند، معرفتشناسى دینى در همین نقطه پایان مىپذیرد، ولى در واقع، ادیان و سنتهاى گوناگونى وجود دارند که بر کثرت بسیار آلهه شخصى و موجودات نهایى غیر شخصى گواهى مىدهند.» (5)
راه حلهاى مساله تنوع ادیان
ویلیام جى. وینرایت (William J. Wainwright) در واکنش نسبتبه مساله تنوع ادیان در مبحث معرفتشناسى اصلاح شده آلوین پلنتینجه (Alvin Plantinga) ، که تجربه دینى در آن نقش اساسى دارد، تنها سه وجه را ممکن مىبیند:
1- دیدگاه عمومى این است که ادیان هیچگونه اختلاف واقعى ندارند; همه ادیان یک چیز مىگویند. اختلاف آنها در ظاهر است; حقیقت واحدى را با تعبیرها و کلمات گوناگونى بیان مىکنند.
2- مىتوان گفت: کسانى که باورهایى مخالف با ما دارند از نظر معرفتى، از ما پایینترند. شاید دلیل آن این باشد که توانایىهاى دینى آنها به واسطه گناه یا دیگر کاستىهاى فرهنگى نابود شده است.
3- مىتوان به تفاوتهاى مربوط به راههاى دستیابى به باورهاى سنتى و غیر سنتى توجه کرد و از طریق تفاوتهاى آن راهها، نادرستى باورهاى غیر سنتى را شرح داد; یعنى آنها که باورهاى نادرست دارند به این دلیل است که راهى نادرست انتخاب کردهاند. (6)
از آنجا که کسانى که در اعتقادات خود با ما مشترک نیستند به لحاظ معرفتشناختى، از مجموعهاى شرایط محروماند، صحت و اعتبار دومین و سومین وجه از وجوه وینرایتبر حسب شناخت ما از دیگر ادیان متفاوت است. هیک بر این مساله قویا استدلال مىکند و تکیه وى در استدلالش بر اخلاق و معرفتشناسى است. به نظر او، اشتباه است که دیگران را به این دلیل که دیدگاههاى مذهبىشان به ما تحمیل مىگردد، از لحاظ معرفتى حقیرتر بدانیم. بدینسان، هیک از وجه اول دفاع مىکند و تعارض مطلق را مردود مىشمارد. (7)
مبتکر وحدت ادیان
هیک اولین کسى نیست که مىگوید همه ادیان بزرگ، علىرغم اختلافات سطحىشان، به نحوى بیانها و تعبیرهاى یک حقیقتاند. موضوع نخستین کتاب فریثجاف شون (Schuon Frithjof) به نام «وحدت متعالى ادیان» نیز همین مساله است. (8) او اولین کسى است که ادعاى مزبور را مطرح کرده است. برجستگى و اهمیت هیک در این است که اندیشه فوق به وسیله وى، در کلام مسیحى براى ادراک و حل اختلافات شدید باورها و حتى اختلافات شدید تجربههاى دینى، که از واقعیت وصف ناپذیر سرچشمه مىگیرند، به کمال رسید.
نقد کتز
بسیارى از دانشپژوهان عرفان استدلال کردهاند که تجربههاى عرفا، فوق حدود مذهبى و فرهنگى است و عرفا علىرغم اختلافات مذهبىشان، تجربههاى اصیل واحد و مشترکى دارند. ولى در اثر کار کتز (Steven T. Katz) ، این دیدگاه به طور فزایندهاى مورد نقد و رد قرار گرفته است. (9)
کتز خاطر نشان مىکند که غالبا تجربههاى عرفا بسیار خاص هستند و ساختار دقیق باورها را از طریق ادیان و سنتهایى که منشا آن باورها مىباشند، پىریزى مىکنند و استحکام مىبخشند. در تقسیمبندىهایى که در آنها تجربههاى دینى در عرض حدود مذهبى طبقهبندى گردیده و به حدود مذهب توجهى نشده، اهمیت نقش مفاهیم و مقولات یک دین خاص با تجربه دینى مورد غفلت قرار گرفته است. بدین ترتیب، اگر گفته کتز درستباشد، تشابهات ظاهرى تجربههاى دینى قادر نخواهد بود که از آموزه پلورالیسم دینى حمایت کنند. در واقع، اختلافات مهمتر و تنوعات بیشتر، ادعاى پلورالیسم را مبنى بر اینکه «تناقضات و تعارضات ادیان مطلق نیست» سست مىکند و به نابودى مىکشاند.
ارجاع اختلافات ادیان به تنوع راههاى وصول به حقیقت از نظر هیک
شگفتآور است که هیک نظریه کتز را در مورد تنوع نهایى تجربههاى دینى مىپذیرد و با وجود این، او از پلورالیسمى دفاع مىکند که همه این اختلافات و کثرتها را به گوناگونى و تنوع راههاى وصول به حقیقت نهایى (Ultimate Reality) باز مىگرداند. هیک مىنویسد:
«آن امر واقعى (Real) ، من حیث هو، پیشفرض انگاشته مىشود، نه پیشفرض زندگى اخلاقى [آنچنان که کانت مىپندارد]، بلکه پیشفرض تجربه و حیات دینى، در حالى که خدایان، که از نظر عرفان به برهمن، سانیاتا و غیر از آن شهرت دارند، تجلیات آن امر واقعى در قلمرو تجربه دینىاند.» (10)
بدینسان، حقیقت نهایى پدیدهاى غیر قابل بیان و توصیف است و ما از طریق ادیان و سنن دینى جهان و تجربههایى که درون آن ادیان و سنن ایجاد مىگردند به راههاى ظاهرا متعارض رهنمون مىشویم.
پلورالیسم راهى استبراى حل اختلافات و تعارضهاى باورهاى برخاسته از تجربههاى دینى، به گونهاى که توجیه اعتقاد بدان باورها بر اساس تجربه دینى با توجیه باور بر اساس ادراک حسى مشابه باشد. به همان شیوهاى که تجربه حسى موجه باور ادراک حسى است، تجربه دینى نیز آن باورها را توجیه مىکند. آنگاه که با گزارشهاى متعارض افراد مشابهى درباره یک ادراک حسى روبرو مىشویم، مىتوان میزان توجیهى را که تجربه براى باورى از آن باورها فراهم مىنماید، به دست آورد، به شرط اینکه گزارشهاى متعارض با همان باور، سازگار و منطبق باشد یا دلیلهاى خوبى براى اعتقاد به اینکه آن گزارشها اشتباهاند داشته باشیم; مانند کسى که فراموش کرده است عینک آفتابى بر چشم دارد و همه اشیاى پیرامون خود را تیره مىبیند، ولى وقتى عینک را برمىدارد اطراف خود را به گونه دیگرى مشاهده مىکند.
با توجه به شکاکیت عموم پروتستانها در مورد الهیات عقلى شگفتآور نیست که مىبینیم هیک راه جمع و حل تعارضات را دنبال مىکند. به نظر وى، علىرغم اختلافات ادیان در مفاهیم، اطلاعات مشترکى از راه گزارشهاى ظاهرا متعارض حاصل مىشود. بنابراین، اگر کسى در مورد تعارضهاى ادیان، بگوید که ادراکات معنوى آگاهىهایى در مورد اینکه خداوند برترین موجود استبه من انتقال داده، در حالى که شخص دیگرى به همین شیوه ادعا کند که برهمن، برترین موجود است، مىتوان با اثبات اینکه «برهمن نامى است که هندو براى خداوند به کار مىبرد» بین آنها توافق ایجاد کرد و بدین وسیله، اختلافات آنها را رفع نمود. هیک توجه دارد که مساله به این سادگى نیست و آن مفاهیم (خداوند و برهمن) واقعا با یکدیگر اختلاف دارند. براى درک مفهوم خداوند و برهمن، باید جهانبینىها و نگرشهاى کلامى گوناگون را در مورد وداس و کتب مقدس ادیان سامى فهمید.
هیک اظهار مىدارد ادعاهایى که در مورد خداوند و برهمن انجام گرفته به یک واقعیت توصیفناپذیر اشاره دارد. پذیرش اختلاف در مفاهیم، زمینه اظهار توافق نهایى را فراهم مىسازد. بدون توجه به چنین زمینههایى، تنوع و اختلاف باورها و تجربههاى دینى هرگونه تلاشى را براى توجیه معقول باور دینى از طریق تجربه دینى به شکست و نابودى مىکشاند.
هیک از مثال فیل - که آن را از جلالالدین رومى اقتباس کرده است - (11) استفاده مىکند: نابینایانى که با فیلى مواجه مىشوند، آن کس که دستش به خرطوم آن برخورد مىکند، تصور مىکند که فیل شبیه مار است. آن کس که پاى آن را احساس کرده است پیش خود مىگوید که شبیه درخت است. دیگران نیز هر یک از آن تصورى دارند. هیک مىگوید: وضعیت ما شبیه آن نابینایان است. ادراکات و توصیفهاى هر یک از ما در باره حقیقت نهایى (حق)، موجب بروز شکلهاى محدودى از ادیان گوناگون شده است. در برابر چنین نگرشى، استدلال مىشود که اگر واقعا ما به جاى یکى از آن نابینایان بودیم و با چنین اختلاف و کثرت در گزارشها مواجه مىشدیم، نتیجه نمىگرفتیم که همه این گزارشها فیلى را توصیف مىکنند، بلکه به این نتیجه مىرسیدیم که همه این گزارش بر خطا هستند. (12)
لازم است متذکر شویم که عارف رومى آن مثال را به کار برده است تا توضیح دهد که توانایىهاى انسان براى ناختخداوند تا چه اندازه است و انسان باید براى شناختخداوند از نور الهى و معنوى استفاده کند و دسترسى بدان از طریق شیوههاى معمول فهم و درک ممکن نیست. وجه شبه در تمثیل فوق، براى اینکه آن مثال شامل تفاوتهاى تجربههاى دینى نیز شود، این است که هدایتى فوق اعتماد شخص به تجربههاى دینىاش مورد نیاز است. تجربههاى دینى، خود نمىتوانند اساسى قابل اعتماد براى باورهاى دینى مهیا نمایند. در دین اسلام، تجربه دینى راهنماى سالک نیست، بلکه راهنماى سالک «معرفت» است.
دیدگاه آلستون و بررسى آن
چنین استنتاجى را مورد تردید قرار داده است. (13) وى معتقد است که تجربه دینى، به همان شیوهاى که تجربه حسى از باورهاى ما درباره جهان فیزیکى حمایت مىکند، از اعتقادات دینى، علىرغم اختلافات آنها، دفاع مىنماید. تفاوت میان وضعیت نابینایان در قضیه فیل و میان ما در اختلافات دینى این است که در مورد فیل مىتوان به آسانى راههایى را که نابینایان قادرند باورهاى خود را اصلاح کنند و به توافق برسند، تصور کرد. فقط لازم استبیشتر تحقیق کنند. آلستون معتقد است از آنجا که چنین راهى براى رفع اختلاف ادیان وجود ندارد، دو مورد با یکدیگر مشابه نیستند و با فرض فقدان چنین راهى، اعتقاد بر اساس تجربه موجود، علىرغم تعارض گزارشهاى تجربههاى دیگران، معقول است. بررسى دقیق و تفصیلى نظریات آلستون به مبحث پلورالیسم دینى ارتباطى ندارد، ولى ذکر چهار نکته اهمیت دارد:
1- آلستون همچون هیک به توانایى استدلال عقلى براى حل اختلافات ایمان ندارد. تصور اینکه بتوان با تحقیقات بیشتر به توافق و اتفاق نظر دستیافت، روندى در تحقیق است که به ادله مطرح شده و مورد ارزیابى و بررسى قرار گرفته، توجه نمىشود. از آنجا که آلستون بر دیگر فلاسفه خرده مىگیرد، که توجه کافى به لوازم معرفتشناسى خود ندارند، این دیدگاه عجیب و غیر عادى به نظر مىرسد. در فلسفه معقول نیست که انتخاب موضوع و نظریهاى بدین دلیل باشد که در فرهنگ نظریهپرداز رایج استیا بدین علتباشد که آموزگاران وى آن را مطرح کردهاند یا بدین سبب باشد که راهى را ترسیم مىکند که به وسیله آن، مىتوان جهان را مشاهده کرد، بلکه استدلال لازم است، حتى اگر استدلالهاى قطعى موجود نباشد هیچ عذر و بهانهاى براى رهایى از جستجوى ادله، موجود نخواهد بود.
2- آلستون مىپذیرد که حتى بر اساس پیشفرض خود او، وجود تجربههاى دینى متعارض، توجیهى را که تا حدودى به وسیله تجربه، براى اعتقادات دینى فراهم شده است، نابود مىکند. ولى به نظر او، خسارت آنقدر زیاد نیست که معقولیت اعتقاد دینى را تهدید کند و عقلانیت آن را زیر سؤال ببرد.
3- آلستون پلورالیسم هیک را نمىپذیرد; زیرا معتقد است که بر اساس نظریه او، آموزه و عقیده مسیحى به تجدید نظر نیاز دارد، در حالى که اعتراض وى دفاع از مسیحیت کنونى است، نه حمایت از اصلاح و تجدید نظر در آن: «از آنجا که وظیفهام تحلیل و ارزشیابى زندگى واقعى و مراسم و نیایشهاى مذهبى است و نه اصلاح یا تحقیر آنها، از اینرو، من از شیوه هیک استفاده نمىکنم.» (14)
4- به نظر مىرسد که پلورالیسم دینى با مفهوم وحى، که در ادیان ابراهیمى دیده مىشود، مغایر و در تضاد است. بر اساس نگرش اسلام، مسیحیت و یهودیت، خداوند متعال خود را براى انسان آشکار مىکند. اگر او براى ما اوصافى را درباره خود ذکر کند (اوصافى که بر حسب یکى از راههاى بسیارى که مىتواند بر ما تجلى نماید، قابل بیان است، نه بر حسب آنچه که هست و انجام مىدهد.)، وحىهاى او حداقل، «گمراه کننده» و حداکثر، «فریبنده» است. (15)
مشکلات پلورالیسم هیک
علاوه بر شکست پلورالیسم هیک در رهایى توجیه عقلانى اعتقاد دینى (که با توجیه باور حسى بر اساس ادراک حسى مشابه است)، از اختلاف باورها و تجربههاى دینى، اشکالات دیگرى علیه پلورالیسم هیک مطرح شده است. منتقدان عموما ناخشنودى خود را نسبتبه «توصیف و بیانناپذیرى واقعیت نهایى در نظریه هیک» اظهار داشتهاند. اگر ما نمىتوانیم چیزى درباره خداوند یا آن امر نهایى بگوییم، لازم است که اعتقاد دینى ما شباهتبیشترى با «کفر» داشته باشد و از «الحاد» غیر قابل تمییز باشد. (16)
مشکل دیگر پلورالیسم دینى هیک این است که ادیان چیزى بیش از عقایدند. ادیان صرفا مجموعهاى از اعتقادات نیستند، بلکه ابعاد عملى مهمى نیز دارند و این فقط به دلیل ابعاد اخلاقى آنها نیست، بلکه به دلیل ابعاد عبادى و زیبایىشناختى آنها نیز مىباشد. حتى اگر تعارضهاى عقاید در ادیان با شیوه هیک مرتفع گردد، تعارضهاى عملى آنها باقى مىماند. البته تکلیفهاى عملى یک دین داراى بنیان حقیقى مستحکم - نظیر یهود - با اصول عقاید آن آمیخته است. قوانین یهود قدرت خود را از منبع آن قوانین، خداوند متعال، کسب مىکنند. آن قوانین از سوى خداوند توسط انبیا به بشر رسیده است. این نظریه که مىگوید «مشخصات و اوصاف خداوند، که از راه انبیاى الهى به یهود رسیده، تولیدى صرفا انسانى است و در حقیقت، آن موجود متعالى را توصیف نمىکند» قدرت اجراى قوانین یهودى را تضعیف مىنماید. فرق استبین اینکه گفته شود: «تفاوت ختنه شدن و ختنه نشدن تفاوتى صرفا فرهنگى است» و اینکه گفته شود: «مراسم و آیینهاى عبادى مىتوانند مؤمن را از جهان دنیوى به مواجهه با خداوند بالا ببرد; زیرا آن مراسم و آیینها مخصوص بوده و از سوى خداوند یا نمایندگان او مقرر شده است.» جایگزینى این نظریه، که «باورها و اعمال مخصوص محصولاتى صرفا فرهنگى هستند که هرکس مىتواند با آن به واقعیت وصفناپذیر نزدیک شود»، به جاى آن باورهاى خاص در مورد خداوند، از ارزش و ضرورت احکام و اوامر دینى مىکاهد.
پلورالیسم هیک مدافع ترکیب اجبارى اعتقادات است. او نمىپذیرد که در باور دینى، اختلافات نهایى و مطلق وجود داشته باشد. هرقدر که هندو و بودایى ذات شخصى آن واقعیت نهایى را انکار مىکنند و هرقدر که مسیحیان بر آن اصرار دارند، با وجود این، هیک مدعى است که در اینجا تعارضى حقیقى وجود ندارد; هر کدام از آنها ویژگىهایى را از طریق خود به سوى آن حقیقتبیان مىکنند. ولى این نگرش از داورى در مورد اختلافات و تعارضهاى هواداران و پیروان ادیان جهان ناتوان و محکوم به شکست است، در حالى که از پلورالیسم دینى به عنوان الهیات تساهل تبلیغ مىشود. ولى این تبلیغات آنهاست. آنان اختلافات واقعى دینى و اعتقادى دیگران را تحمل نمىکنند.
مشترکات لیبرالیسم سیاسى و پلورالیسم دینى و ناتوانىهاى هردو
بر اساس نظریه سیاسى لیبرال، تمایز عمیقى میان قلمرو عمومى و قلمرو شخصى وجود دارد. افراد، قلمرو عمومى را از میان قرارداد اجتماعى براى تامین مصالح و منافع مشترک فرض مىکنند. از آنجا که جامعه در بردارنده افرادى گوناگون با باورهاى متفاوتى از دین است، دین باید از قلمرو عمومى حذف شود. سکولاریسم نتیجه لیبرالیسم سیاسى است. اختلاف باورهاى دینى به عنوان تفاوتهاى زیبایىشناختى و سلیقهاى تلقى مىگردد. بعد سیاسى دین تابع قلمرو شخصى است. چنین نگرشى نسبتبه دین در فلسفه پلورالیسم دینى، که هیک و اسمیث (Smith) از آن دفاع مىکند، تصویر شده است; زیرا آنها اختلافهاى ادیان را اختلافهایى فرهنگى در اظهار باور مىدانند. همه ادیان دربردارنده چرخشى از «توجه به خود» به سوى «توجه به واقعیت»اند. اختلاف شیوهها، که در همه ادیان وجود دارد، نظیر امور مربوط به سلیقههاى شخصى، اساسى نیستند. بر اساس نگرش پلورالیسم فروکاهشى، ترجیح دین اسلام یا بودا یا یهودیتبا بحث و بررسى عقلانى ممکن نیست; زیرا ترجیح یکى از ادیان بر دیگرى فقط موضوع احساس است که عمدتا از تربیت فرهنگى افراد ناشى مىشود. پلورالیسم فروکاهشى به عنوان نتیجه چنین نگرشى، همچون لیبرالیسم، ابعاد اجتماعى دین را دست کم مىگیرد. لیبرالیسم به دلیل فقدان منافع مشترک و پلورالیستهاى فروکاهشى به علت اینکه دین، اهمیت و ارزش شناختى ندارد - زیرا به نظر آنها، دین جنبهاى از ترجیح شخصى است - دین را از قلمرو عمومى جدا مىسازند.
پلورالیسم دینى فروکاهشى و لیبرالیسم، هر دو در مورد دین، بر ایمان بیش از عمل تاکید دارند. لیبرالها این حقیقت را، که «هیچ کس نباید به حمایت از مذهب خاصى مجبور شود» بیانى صریح و حکمى قطعى درباره آزادى دینى تلقى مىکنند. استفاده از قدرت سرکوبگر دولتبراى تحمیل قوانین مخالف با قوانین دینى، نظیر قانونى ندانستن تعدد زوجات در فرقه مرمن (Mormon) تجاوز و تعدى به آزادى دینى تلقى نمىشود; زیرا آنچه به نظر آنها محدودیت دارد عمل است، نه عقیده. همچنین پلورالیسم در برداشتخود از مساله اختلاف ادیان بر ایمان بیش از عمل تاکید دارد و آن مشکل را از راه توافق و آشتى نهایى باورها حل مىکند.
پلورالیسم فروکاهشى و لیبرالیسم، هر دو خود را بىطرف نشان مىدهند، در حالى که واقعا بىطرف نیستند و نظامهاى دینى گوناگونى را از عقیده و عمل استثنا مىکنند. در مواردى، مىتوان این استثناها را تایید و تحسین کرد. نمىتوان انکار کرد ادیانى که در آنها قربانى کردن انسان وظیفهاى اساسى است، در جامعههاى لیبرال سرکوب شده است. در حالى که هیک سازگارى پنهان اختلافات وسیع باورها را مىپذیرد، ضرورت دارد که باورهاى اختصاصى مردود شناخته شوند. پلورالیسم فروکاهشى دعاوى ویژه و اختصاصى هر مذهبى را به عنوان امورى غیر اساسى، نادیده مىگیرد و آنها را به کنارى مىنهد، اما براى این نوع پلورالیسم مطرح نیست که آن دعاوى اختصاصى براى خود آن دین بسیار اهمیت دارد.
نه لیبرالیسم و نه پلورالیسم دینى فروکاهشى از نظر دینى، بىطرف نیستند. هر دو در ضدیتبا آن نگرشهاى مذهبى، که تاکید بسیارى بر بعد اجتماعى و عملى دین دارند، تعصب مىورزند. نىنین اسمارت (Ninian Smart) علیه پلورالیسم هیک، اینگونه نقادى کرده است. (17) وى مىگوید: اهمیت اختلافات ادیان در دعاوى مربوط به حقایق دست کم، با دعاوى عملى برابرى مىکند.
علىقلى قرائى نقد مشابهى بر پلورالیسم دینى اسمیث دارد. (18) او استدلال مىکند که در بیشتر ادیان مهم جهان، دین به عنوان قانون و ایمان تعریف مىگردد. نقش قانون در دین کمتر از نقش ایمان نیست. حتى اگر راه حل نهایى «عقاید متعارض» پیشنهادى معقول و موجه باشد، آن راه حل مشکل تعارض را در احکام عملى، مرتفع نخواهد کرد. برجستگى و اهمیت ادیان تنها در نظامهاى خاص اعتقادى آنها نیست، بلکه مراسم عبادى، کمالات اخلاقى و قوانین نیز نقش مهمى در ادیان دارند. اگر دینى ارزشمند است، عمده ارزش آن از بعد عملى نشات مىگیرد. این نوع آزادى دین، که به آزادى در انتخاب عقیده محدود مىشود و فرد را از عمل به احکام مستند به ایمان منع مىکند، به کم ارزش شدن دین مىانجامد.
انتقاد از پلورالیسم دینى و لیبرالیسم سیاسى
(Peter Donovan) نقدهاى آنها را مطرح و بررسى کرده، به تشابه پلورالیسم و لیبرالیسم سیاسى توجه کردهاند و هر دو دیدگاه را مردود مىشمارند. هر دو دیدگاه متضمن توافق، سازش، تسامح و انکار دین است. برخى از متفکران مسیحى محافظهکار معتقدند که پلورالیسم به دلیل اینکه اصول تثلیث و تجسم را تهدید به نابودى مىکند، مردود است; همانگونه که لیبرالیسم سیاسى قدرت سیاسى کلیسا را از بین مىبرد، پلورالیسم دینى هم عقاید مسیحیت را تخریب مىکند.
یورگن مولتمان (Jorgen Moltman) پلورالیسم دینى را به مصرفگرایى جامعه غربى تشبیه مىکند و آن را به «تساهل سرکوبگر» متهم مىنماید; زیرا امکان درونى (Subjective) هر چیزى را مىپذیرد ولى در اینکه نمادهاى دینى واقعیت عینى و بیرونى (Objective) داشته باشند، تردید دارد. (20)
بسیارى از نقدهایى را که دنون گزارش مىکند با نقدهاى پست مدرنیسم از لیبرالیسم و روشنگران، علاقه مشترک دارد. به نظر وى، درس تسامح و تساهلى که اخلاف کالوین و دادگاه تفتیش عقاید و نیز اتباع نیچه به فرزندان و پیروان روشنگرى مىدهند، مسخرهآمیز است. (21) به اعتقاد دنون، علىرغم علاقه مشترک مسیحیان محافظهکار و پست مدرنیستها در حمله به لیبرالیسم، خود آنها اساسا در مسائل معرفتشناختى با یکدیگر اختلاف نظر دارند. پست مدرنیستها، رئالیسم محافظهکاران را مردود مىشمارند، در حالى که محافظهکاران به سبب همین رئالیسم کلامى است که نمىتوانند پلورالیسم دینى را بپذیرند.
دفاع دنون از لیبرالیسم معرفتى
دنون از نوعى پلورالیسم و لیبرالیسم دینى دفاع مىکند، ولى فقط بدین معنى که به عقاید گوناگون احترام مىگذارد. او چنین لیبرالیسمى را «لیبرالیسم معرفتى» مىنامد. در مقابل آن، لیبرالیسم ایدئولوژیک مدرنیستها قرار دارد که اعتقادات و اعمال دیگران را براى تشکل فرهنگ واحد جهانى در خط سکولاریسم، ساینتیسم (علم زدگى) و هیومنیسم (انسانگرایى) قرار مىدهند. فرهنگ مصرفگرایى مادى و فردگرایى افراطى و لیبرالیسم ایدئولوژیک، فرهنگ مسیحى را تهدید به نابودى مىکند، با وجود آنکه این نوع لیبرالیسم از فرهنگ مسیحى پدید آمد و حامیان لیبرالیسم دست کم، پیش از نیمه دوم قرن بیستم، اهمیت فرهنگ مسیحى را مسلم فرض مىکردند. گرچه لیبرالیسم سیاسى براى حفظ فرهنگ مسیحى از نابودى - که عامل آن نزاعهاى فرقهاى بود - به وجود آمد، ولى اثر تخریبى تغییرات اجتماعى حاصل از لیبرالیسم ایدئولوژیک معاصر، بویژه در زمینه تضعیف نهاد خانواده و روابط خانوادگى، از اثر تخریبى نزاعهاى فرقهاى کمتر نیست.
واکنش مسیحیت در برابر لیبرالیسم ایدئولوژیک
واکنش مسیحیت در برابر حمله لیبرالیسم ایدئولوژیک و تغییرات اجتماعى ناشى از آن به دو نوع «مقاومت و ایستادگى مسیحیت محافظهکار و سنتگرا» و «سازش، تسامح و تساهل مسیحیت لیبرال» تقسیم مىگردد. محافظهکاران مسیحى به سنت دلمشغولاند و در برابر لیبرالیسم ایدئولوژیک و تحولات اجتماعى ناشى از آن مقاومت مىکنند، در حالى که مسیحیان لیبرال از سنت روى برگرداندهاند و به لیبرالیسم و پیامدهاى آن دل خوش دارند. در این تعارض و نزاع، پلورالیسم دینى مورد حمایت هیک، اسمیت و دیگران، اساسى کلامى براى لیبرالیسم ایدئولوژیک فراهم مىنماید; زیرا بعد اخلاقى لیبرالیسم سیاسى است که شالوده و پشتوانه معیارهاى اصلاحى را تشکیل مىدهد. هیک مدعى است که بر اساس آرمانهاى اخلاقى متعارف ادیان بزرگ، اگر باورها با اخلاق متعارف مخالف باشند، همچون عقیده یهودیان مبنى بر اینکه «ملتبرگزیده»اند، بىاعتبار مىگردند. (22)
داورى اخلاقى هیک در مورد ادیان
گرچه هیک مىخواهد درهاى بهشت را به روى کفار و حتى وحشىها بگشاید، ولى این امر بدین معنى نیست که او نمىخواهد در مورد ادیان داورى یا به صورت اخلاقى حکم کند. هیک استدلال مىکند از آنجا که دلیل و استدلال نمىتواند معیار معتبرى براى سنجش ادیان فراهم نماید، معیار سنجش آنها اخلاقى است، هرچند حتى ادیان بزرگ جهان آنقدر غنى و متنوعاند که نمىتوان درباره هر یک از عناوین آن به طور کلى حکم نمود. درباره کل هیچ دینى نمىتوان داورى کرد و آن را خوب یا بد انگاشت. حکم تنها در مورد اجزاى دین امکانپذیر است. هیک مىنویسد:
«چگونه مىتوان رفتار وحشیانه پارهاى از کشورهاى شرقى و خاورمیانه، همچون قتل عام خونین مردم هنگام تجزیه هند و بریدن دست دزد بر اساس احکام اسلامى را با ایذا و شکنجه یهودیان به دست مسیحیان در تمام اعصار و قرون و بیش از همه، در قرن حاضر سنجید؟» (23)
همچنان که در سؤال هیک آشکار است، قابل طبقهبندى نبودن همه ادیان بدین معنى نیست که اصول اعتقادات و اعمال مخصوص آنها قابل داورى و ارزیابى نیست. پاسخ هیک به این پرسش که «معیارهایى که براى ارزیابى چنین احکام و داورىهایى به کار مىروند، چیست؟» روشن است. پاسخ اخلاقى او همان لیبرالیسم مدرن است. او نمىخواهد بگوید که مسیحیتبه دلیل لیبرالیسم بودنش بر دیگر ادیان ترجیح دارد، بلکه او همگان را با تاییدى همگانى، زیر لواى پلورالیسم دینى فرامىخواند تا آنجا که مایل باشند در برنامه لیبرالیسم مشارکت نمایند. هیک در باره آن برنامه، چنین مىنویسد:
«این آرمانهاى لیبرالیسم مدرن، که ابتدا در غرب ظاهر شد، ذاتا آرمانهایى سکولار هستند و کلیساهاى مسیحى به همان اندازه که با آنها به مخالفتبرخاستهاند، به همان اندازه، از آنها حمایت کردهاند. انتقادهاى مارکسیسم، اومانیسم و فمینیسم (طرفداران تساوى زن و مرد) از ظلم و ستم اقتصادى، نژادى و جنسى در نگرش لیبرالى غرب، امرى رایج است و بازتاب آن در آزادى و کلمات مدافعان سیاهپوستان و مدافعان تساوى زن و مرد ظاهر است. اگر از این واقعیت، که آن آرمانها در میان ادیان، ابتدا مسیحیت غربى را تحت تاثیر قرار داده است، استنتاج شود که مسیحیت علاقهاى اختصاصى بدان آرمانها دارد، اشتباه است. لیبرال - دموکراتیک غربى معاصر، که نوعى مسیحیت آزاد از نظر اجتماعى، نژادى و جنسى است، ترکیب خلاقى از "دین مسیحى" و "لیبرالیسم - سکولاریسم" فراهم مىکند. نزدیک است که ترکیبهاى مشابهى در ادیان دیگر پدید آید.» (24)
مسلمانان مخالفتى با لیبرالیسم در تقبیح و انکار نژادپرستى ندارند، بلکه از نظر اصول اخلاقى اسلام (و به همین دلیل، از نظر اصول اخلاقى مسیحیتسنتى نیز) آزادى جنسى، حسن تعبیرى از هرزگى و بىبند و بارى همراه با پذیرش عمومى است که نتایج اجتماعى مهمى دارد. در حالى که لیبرالیسم غربى معاصر، محکومیت همجنسبازى را مشابه با نژادپرستى مىداند، مسلمانان هرگونه روابط جنسى خارج از محدوده زناشویى - همچون نژادپرستى - را گناه تلقى مىکنند.
جان هیک از معیارهاى لیبرال براى محکوم و رد کردن اجراى شریعتبهرهبردارى مىکند. عبارت ذیل به روشنى بدین امر گواهى مىدهد:
«در حالى که تقدس احکام و قوانین عربى قرن هفتم به عنوان احکام دایمى الهى براى همه جوامع اسلامى مانع پیشرفت [ Penal ] انسانى و فرهیختهتر نظامهاى جزایى شده است، ولى خوشبختانه این امر بسیارى از دولتهاى اسلامى مدرن را در عمل از یافتن راههایى براى رهایى از سختگیرى شریعتباز نداشته است، بلکه صرفا رشد و پیشرفتهاى جزایى (penal) را مشکل و نه ممتنع کرده است.» (25)
نقدهایى بر پلورالیسم هیک
خلاصه انتقادات ما از پلورالیسم بدین شرح است:
1- این دیدگاه به منظور رفع تعارضها و اختلافهاى ادیان، برخى از بخشهاى آنها را مردود مىشمارد و پارهاى از اعضاى آنها را قطع مىکند.
2- در پلورالیسم هیک صرفا به تعارضها و اختلافهاى ظاهرى ادیان در اعتقادات توجه شده، ولى اختلافات عملى (عبادات، مراسم و آیینها) مورد غفلت قرار گرفته است. بدینسان، اهمیت قوانین و جامعه دینى نادیده گرفته شده است.
3- با کاستن اهمیت تعارضها و اختلافهاى اعتقادى، قدرت عملى و بعد «باید»هاى قوانین مذهبى تضعیف مىگردد.
4- علىرغم اینکه کاربرد استدلال عقلى در همه ادیان مهم دنیا برجسته و مهم بوده است، بر اساس دیدگاه این نوع پلورالیسم، عدم کاربرد استدلال عقلى، وسیله پیشرفت فهم دینى و رفع اختلافها و تعارضها تلقى مىگردد.
5- این نوع پلورالیسم، عرفان را وسیلهاى براى دستیابى به تجربههاى شخصى دینى، که باورها و اعتقادات بر اساس آنها شکل مىگیرد، تلقى و تفسیر مىکند، در حالى که خود مفهوم «تجربه دینى» ساخته پروتستانتیسم لیبرال است و با ادیانى همچون اسلام بیگانه مىباشد.
6- علىرغم اینکه دیدگاه مذکور با سنن اخلاقى ادیان جهان، آنچنان که قرنها درک شده، ناسازگار است، آن دیدگاه صحت اخلاق نوظهور لیبرالیسم سیاسى را امرى مسلم مىگیرد و پیشفرض قرار مىدهد.
از سوى دیگر، بخشى از برنامه هیک این است که به نوعى توافق، تساهل و تقلیل تعارضها و اختلافها، که موجب این همه رنج و گرفتارى در گذشته و حال بوده، نوید دهد.
راه حل: پلورالیسم غیر فروکاهشى
به نظر مىرسد راه حل ایدهآل مساله شیوهاى باشد که اختلافها و تعارضهاى در عمل را همچون تفاوتها و تعارضهاى موجود در اعتقادات درک کند و بپذیرد و در عین حال، براى تحمل عقاید و اعمال دیگران انگیزه داشته باشد. مىتوان در اسلام توصیههاى ارزشمندى براى دستیابى به چنین راه حلى یافت که آن را پلورالیسم غیر فروکاهشى ( Nonreductive Pluralism) مىنامیم. پلورالیسم غیر فروکاهشى در حالى که از دیدگاه خاصى درباره تحمل و تساهل حمایت مىکند و تعصب را مردود مىشمارد، از کاستىها و نقدهایى که بر پلورالیسم لیبرال یا فروکاهشى وارد بود، مصون است.
براى رشد پلورالیسم غیر فروکاهشى بهتر است کمى بیشتر درباره این مساله تامل کنیم که چرا پلورالیسمى که هیک از آن دفاع مىکند، مورد حمایت مسلمانان نیست و چرا گروه مهمى از مسیحیان - هر چند قلیل - از آن دفاع مىکنند. اولین مشکل قبلا بیان شده است: اسلام، همچون یهودیت، به دیندارى و پارسایى شکلى قانونى مىدهد. اهداف و آرمانهاى آن اجتماعى است. مسلمانان، مهم نیت که چقدر موفق بودهاند اما، مىخواهند جامعهاى بر اساس الگوى حکومت پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله طبق قوانین الهى بنا کنند. اگر شریعت صرفا محصول عرفى و پیامد جانبى واکنش فرهنگى عربستان در اوایل قرون وسطى نسبتبه مواجهه پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله با حق باشد، آرمان فوق قابل تایید و دفاع نیست. از نظر تجربه مسیحى، که در آن به انواع مشروع تقوا و دیندارى دست کم، با بدگمانى نگاه مىشود - اگر به عنوان تزویر و ریاکارى آشکار ریاکار محکوم نگردد - این دیدگاه که قوانین شرعى و حرامها محصولات انسانى - و نه احکام الهى - باشند پذیرفته و از آن استقبال مىشود.
مشکل دیگر این است که ارتباط با ادیان دیگر قویا در خود شریعت و حتى در قرآن مورد بحث قرار گرفته است. نمىتوان شرک جاهلیت را صرفا راهى دیگر تلقى کرد که انسان با حق ارتباط پیدا مىکند و آن راه با توحید سازگار است; زیرا توحید و شرک مفهوما راههاى گوناگونى هستند به چیزى که توحید و شرک در آن غیر قابل جمع مىباشد. این بعد از ابعاد پلورالیسم هیک براى بسیارى از متفکران مسیحى، همچون مسلمانان، نفرتانگیزترین ابعاد است. توحید ذاتا بتشکنى است. اگر توحید و شرک دو راه به سوى واقعیت نهایى (حق) باشند، چگونه مىتوان بتشکنى حضرت ابراهیمعلیهالسلام و کار وى در شکستن بتها را توجیه کرد؟ آیا پیام او چیزى جز این بود که عبادت بتها ناشایسته و غلط است؟ پلورالیسم غیر فروکاهشى باید به اعتقادات مطلق توحیدى توجه کند و بدان احترام بگذارد.
بر اساس نگرش مسیحیتسنتى، نجات و رستگارى تنها از طریق اعتقاد به ربوبیتحضرت عیسى مسیحعلیهالسلام ممکن است و از راه این عقیده است که مىتوان در قربانى رهایىبخش (redemptive sacrifice) پسر خدا مشارکت داشت. عقیده حق، شرط لازم رستگارى است. مسیحیانى که مایل نیستند در مورد کفار تا آنجا پیش روند که هیک بدانجا رسیده بود و در عین حال، ادعاى جزمى مسیحیان سنتى مبنى بر لعن و عذاب ابدى غیر مسیحیان را نفىمىکنند به دیدگاه بدیل سومى در مفهوم کارلرىنر (مسیحیان بىنام) - که در ابتداى بحث ذکر شد - ستیافتهاند.
براساس این دیدگاه، غیر مسیحیانى که زندگى نیکى دارند و ادعاى اینکه «باید گرفتار لعن و عذاب ابدى شوند» در مورد آنها نامعقول است، مسیحىاند، گرچه خود نمىدانند. بلکه رىنر مىگوید: اگر چنین مردمى به طور مناسب در معرض تعالیم راستین حضرت مسیحعلیهالسلام قرار گیرند، ممکن است اعتقادات قبلى خود را ترک کنند و رسما مسیحى شوند. مسیحى بىنام بودن تا حدودى به اخذ مدرک افتخارى از یک دانشگاه شباهت دارد که علىرغم عدم آموزش در آن دانشگاه، دانشگاه فردى را داراى صلاحیت مىبیند و به او مدرک افتخارى مىدهد.
هیک استدلال مىکند که این دیدگاه به دلایل متعددى صحیح نیست. آن دیدگاه در حقیقت، ترحمى است و قادر نیست نقش مثبتیک عقیده غیر مسیحى را که ممکن است در چرخش فردى از «توجه به خود» به «توجه به حق» داشته باشد، درک نماید. همچنین آن دیدگاه عقیده رستگارى از راه ایمان به مرگ و رستاخیز حضرت مسیحعلیهالسلام را تضعیف مىکند. اگر دانشگاهى مدارک افتخارى بسیار زیادى بدهد، ارزش مدارک آنپایین مىآید.
همه نحلهها و گروههاى مسیحى، علىرغم تعارضها و اختلافهایشان در بحث از پلورالیسم، پیشفرض مشترکى دارند. هیک و رىنر، همچون جزمىها، معتقدند که ایمان و عقیده صحیح براى «رستگارى» ضرورت دارد. براى گشودن درهاى بهشتبه روى غیر مسیحیان، رىنر نظریه «ایمان و اعتقاد صحیح» را تعمیم مىدهد و آن را شامل «کسانى که اعمال آنها، همچون مسیحیان، نیک است» و «کسانى که اگر در معرض تعالیم مسیحیت قرار مىگرفتند آن را مىپذیرفتند» مىداند. هیک فراتر مىرود و تعارضهاى ظاهرى اعتقادات را قابل رفع مىداند و ناسازگارى ادیان را مردود مىشمارد. رفع تعارضها و سازگارى و توافق غایى در نظر هیک امرى است که عقاید مختلف و ادیان گوناگون را صحت مىبخشد و آنها را معتبر مىنماید. (ادامه دارد)
پىنوشتها
× نوشتار حاضر ترجمه آزادى از مقاله [Religious Pluralism The Moral AndPolitics of ] همراه با توضیحات و بررسىهایى از مترجم است. عناوین این مقاله نیز توسط مترجم تدوین شده است.
1- بدینسان، حامیان آن دیدگاهها بر این باورند که نقش دولتباید به حداقل برسد، همه امور نیز باید خصوصى شود. شعار بعضى از آنها این است که دولتباید پاسبان مردم باشد و نباید کار دیگرى انجام دهد. بعضى از آنارشیستها از این نگرش حمایت مىکنند.
2- عنوان «پلورالیسم» تقریبا در همه آثار اصلى هیک ذکر شده است. علاوه بر آن، گزیدههایى نیز وجود دارد; مانند:
Truth and Dailogue in world Religions, ed. John Hick, (1974)
The Myth of Christian Uniqueness, ed. John Hick andPaulKuitter, (1988)
در پاسخ به اثر دوم، کتاب ذیل نوشته شد:
The Myth of a Pluralistic Theology of Religions, ed. GavinD|Costa, (1990) -
پلورالیسم دینى یکى از عناوینى است که در مباحث دینى، بیش از همه درباره آن سخن گفته شده است; از جمله دو مجموعه ذیل بدان اختصاص دارد:
Roligious Pluralism, ed. L. S. Rouner, ed (1984)
Religious Pluralism and unbelief, ed. Ian Hammett, (1990)
3- John Jick, Probloms of Religious Pluralism (New York:St.Martin|s Press, 1985), P. 34
4- John Hick ed., The Myth of God lncarnate, (1977)
هیک مبحث فوق را، که بذرش در آن کتاب نشانده شده، در اولین » مقاله خود، تحت عنوان [ Three Controversies ] مطرح مىکند.
5- John Hick, An lnterpretation of Religion, 1989, p. 233
6- William J. Wainwright, Philosophy of Religion, 1988, P. 158
7- امکان اینکه علاوه بر سه وجه وینرایت، وجه چهارمى نیز وجود داشته باشد در جاى دیگرى در همین مقاله مورد بررسى قرار خواهد گرفت، هرچند هیک به هیچ وجه، چنین وجه بدیلى را نخواهد پذیرفت. م.
8- Firthjof Sohuon, The Transcendental Unity of Roligion, (1975)
9- ر. ک. به: مقالات کتز در
Mysticism andPhilosophical Analysis, (1983) , Mysticism andReligious Traditions,( 1978)
10- John Hick, ibid, P. 243
. 11- From the Mathnavi Book III, Line 1259ff
12- Peter Bgrne, John Hick|s Philosophy of World Religions,Scottish Journalof Theology 35, no. 4, (1982), P. 297, Citedin M. Peterson, W. Hasker, B. Reiechenbachand D.Basinger, Reason and Religious Belief, (1991), P. 227
13- In his Perceiving God, 1991. PP. 255-285
14- Ibid, P. 266
15- Ibid .
16- Peterson, et. al. (1991), P . 227
17- Ninian Smart, "Truth and Religions" in S. M. Cahn and D.Sh
Contemporary Philosophy of Religion, (1982), PP.291-300
18- AL-Tawhid, Vol. 3. ,No 3., PP. 163-189Concluded in Vol.3,
154-196
19- Peter Donovan, "The lntolerance of Religious Pluralsim",Ro
1993), PP. 217-229
20- lbid, P. 218
21- lbid, P. 219
22- John Hick, An lnterpretaion of Religion, (1980), P. 339 <>
23- John Hick, "On Grading Religion" in Problems of ReligiousP
24- lbid, PP. 86-87
25- John Hick, An lnterpretation of Religion, P. 336
لیبرالیسم واکنشى به تنوع و اختلاف باورها در میان جامعه مسیحى بود. حتى در اواخر قرن نوزدهم، فرقه مرمن ( Mormon) به بدعتگذارى متهم گردید و از محدوده مسیحیتشایسته و راستین حذف شد و رئیس جمهور آمریکا، گراور کلىولند ( Grover Cleveland /1837-1908)، آنها را مورد تقبیح قرار داد. این امر نشانگر این حقیقت است که حتى در قرن نوزدهم تساهل لیبرالیستى شامل همه فرقههاى مسیحى نبود و پارهاى از فرقهها به ارتداد محکوم بودند، چه رسد به ادیان غیر مسیحى.
در قرن بیستم بود که اصول لیبرالیسم به باورها و ادیان غیر مسیحى گسترش پیدا کرد. لیبرالها براى ریشهکن کردن تعصب دینى شکستخوردند، ولى شکست آنها در رشد یهود ستیزى، که به وسیله فاشیستها بنیان نهاده شده بود، از هر جاى دیگر فاحشتر بود. سرانجام، فاشیستها شکستخوردند و لیبرالها به پیروزى دستیافتند و تساهل لیبرالى عقاید غیر مسیحى در اعلامیه حقوق بشر به ثبت رسید، ولى هنوز در کلیساهاى کاتولیک در سراسر جهان، یهودیان به عنوان قاتلان حضرت مسیحعلیهالسلام مورد لعن و نفرین قرار مىگرفتند تا اینکه در دهه 1960 در دومین شوراى واتیکان عبارت «یهودیان خائن» از آیین عشاى ربانى حذف شد. براى اینکه درک پلورالیسم دینى، که اینک بدان مىپردازیم، آسان باشد، لازم است دورنماى فوق، که در مورد تعصب دینى و رشد لیبرالیسم است، مطمح نظر قرار گیرد.
پلورالیسم دینى
پلورالیسم دینى، همانگونه که خود اساس نوعى مدرنیسم یا لیبرالیسم دینى است، نتیجه و پیامد تلاشى است که پایه و ماخذى را در الهیات مسیحى براى تحمل ادیان غیر مسیحى (تساهل) فراهم مىنماید. البته این نکته، که اغراض کسانى که موجب رشد و پیشرفت پلورالیسم دینى شدهاند، چقدر ستوده است، چندان مهم نیست و اهمیتى هم ندارد که ما تا چه اندازه در نبردشان با تعصب، از آنها جانبدارى مىکنیم، بلکه مهم این است که طرح کلامى آنها انباشته از نواقص و عیوب است و این نواقص و عیوب با کاستىها و عیوبى که در فلسفه سیاسى لیبرال یافته مىشود بىارتباط نیست. براى درک و شناسایى آنها ابتدا لازم است که با خطوط کلى و اساسى رشد تاریخى و آرمانهاى اصلى لیبرالیسم دینى و سیاسى آشنا شویم، سپس به بررسى و نقد الهیات جان هیک - الهیاتى که حمایت صریحترى از پلورالیسم دینى کرده است - بپردازیم و در پایان، رهبردى موافق با فکر اسلامى که معضلات پلورالیسم لیبرال را ندارد، عرضه کنیم.
رابطه لیبرالیسم دینى و سیاسى
گرچه لیبرالیسم در دین و سیاست، روابط تاریخى و نظرى مهمى دارند، ولى آن روابط نباید با یکدیگر اشتباه شوند. واژه «لیبرالیسم» ابتدا براى این منظور به کار رفت که یک ایدئولوژى سیاسى را در اروپاى اواخر قرن نوزدهم معرفى نماید و در همان دوره و منطقه و در همان زمان و مکان بود که حرکت نوظهور فردریش شلایر ماخر (1768 - 1834) به عنوان «پروتستانتیسم لیبرال» شناخته شد. هرچند پروتستانهاى لیبرالى وجود دارند که از نظر سیاسى لیبرال نیستند و لیبرالهاى سیاسىاى هستند که بهرهاى از لیبرالیسم دینى ندارند، ولى طرز نگرش لیبرالهاى دینى و سیاسى در امور اخلاقى، اجتماعى و سیاسى غالبا یکسان است.
تعریف لیبرالیسم سیاسى
علىرغم اینکه لیبرالیسم سیاسى به عنوان یک ایدئولوژى سیاسى تعریف دقیقى ندارد، همه لیبرالها بر اهمیت تساهل و مدارا، حقوق فردى و آزادى در حمایت از پلورالیسمى مربوط به شیوههاى زندگى تاکید مىکنند. طیف وسیعى از نظریهپردازان سیاسى لیبرال نامیده شدهاند که بعضى از مهمترین آنها عبارتند از: آدام اسمیت ( Adam Smith /1737 -1809)، بنجامین کانستنت ( Benjamine Constant /1767 - 1830) و جیمز مدیسن ( James Madeson /1751 -1836). احتمالا به لحاظ فلسفى مهمترین آنها جان استوارت میل ( John Stuart Mill /1806 -1873) است. دیدگاههاى توماس هابز ( Thomas Hobbes / 1588 -1679)، جان لاک ( John Locke /1634 - 1704) و ایمانوئل کانت ( Immanuel Kant /1724 - 1804) تاثیر بسیارى بر لیبرالیسم داشته است; حتى اگر در مورد لیبرال بودن لاک و کانت تردید داشته باشیم، مسلما هابز را نمىتوان لیبرال نامید. در میان فیلسوفان معاصر، جان رولز (John Rawles) ، که درباره او بیش از دیگران نوشته شده، بدون تردید، قهرمان لیبرالیسم است.
انواع دیگر لیبرالیسم که آرن (Aron) ، برلین (Berlin) ، دیویى (Dewey) ، دورکین (Dworkin) ، هابرمس (Habermas) ، هایک (Hayek) ، پوپر (Popper) و ررتى (Rorty) اظهار کردهاند - که اینها قلیلى از افراد بىشمارند - نیز مورد توجه قرار گرفته است.
ریشهها و پیامدهاى لیبرالیسم
بیشتر لیبرالها مىپذیرند که لیبرالیسم باید تا نهضت اصلاح دینى تعقیب گردد. ابتدا آزادى وجدان و شعور باطنى در مورد امور دینى حاصل شد، آنگاه به دیگر حوزههاى باور و اعتقاد گسترش یافت. بنابراین، تحمل اعتقادات گوناگون در مورد دین بر همان پایههاى لیبرالیسم سیاسى مبتنى است. پلورالیسم دینى راه حلى است که پایه و ماخذ الهیاتى براى تساهل و تحمل فراهم مىکند.این راه حل بسیار دیر ارائه شد. «تقسیم صریح و قاطع میان عمومى (public) و شخصى (private) » و ادعاى اینکه «اشخاص از حقوقى بهرهمندند که قلمرو شخصى را از مداخله دولت مصون خواهد داشت» از ویژگىهاى لیبرالیسم سیاسى است. سکولاریسم یا اعتقاد به جدایى دین از سیاست (secularism) اولین محصول و پیامد جداسازى لیبرالى شخصى از عمومى است. در میان حقوقى که قلمرو شخصى را حفظ مىکند، بیش از همه آزادى عقیده، بویژه عقیده دینى، قرار دارد. این آزادى به تدریج، به نظریه آزادى بیان تغییر شکل یافته است.
لیبرالها براى تامین آزادىهاى فردى از حکومت قانونى دولتهاى ملى، نقش قانون، دموکراسى و اقتصاد بازار حمایت مىکنند. سودگرایى (utilitarianism) بنیان فلسفى شکل غالب لیبرالیسم قرن نوزدهم را فراهم کرد. لیبرالیسم معاصر از دیدگاههاى آن نوع لیبرال، که بر اساس آن، نقش دولت محدود مىشود و دولت کمترین نقش را دارد (1) تا سوسیالیسم لیبرال، که بیشترین نقش را براى دولت قایلاند، گسترده است. علىرغم اینکه حقوقى که لیبرالها مدافع آن بودند غالبا در عمل، به مردان اروپاى سفیدپوست اختصاص داشت و از غیر آنها فراتر نمىرفت، لیبرالها براى توسعه جهانى آن حقوق مؤثر بودهاند و براى کسب حق راى، الغاى بردگى، اصلاح زندانها و حقوق مساوى براى زنان، اقلیتها، از کار افتادگان و بالاخره همجنسبازان، جنبشهایى برانگیختهاند.
در اواسطقرن بیستم، لیبرالیسم رفاهى دولتى (Liberalism welfare-state) لیبرالیسم غالب و مسلط گردید. بر اساس نگرش این نوع لیبرالیسم، دولتباید از انواع گوناگونى از تساوى پاسدارى کند. رولز (Rawles) نگرش خود را که چنین لیبرالیستىاى استبه عنوان نوعى لیبرالیسم، که اصول عدالت را بر اصول خیر مقدم مىدارد، توصیف مىکند. براساس نظریه وى، اصول عدالت در حالى که به اشخاص اجازه مىدهد اهداف خود را دنبال نمایند، باید وضع نامساعد را به حداقل برسانند; بدین معنى که عدالتخواهى نباید آنقدر گسترده باشد که شخص را از رسیدن به اهدافش باز دارد. این نکته بسیار مهم است; زیرا علىرغم این دیدگاه، بسیارى از دیدگاههاى مذهبى مفهومى از خیر دارند که بر اساس آن، اصول عدالت فرع بر خیر است. تعارض میان عدالت مذهبى و عدالت لیبرالیستى از اینجا آغاز مىشود. به جاى اینکه لیبرالیسم در این ستیزها داورى بىطرف باشد، خود نیز به ستیز برخاسته است. از اینرو،عدالتى که آنها از آن دفاع مىکنند خنثى و بىطرف نیست.
اجرا و پیاده شدن نظریه لیبرال در آمریکا هیچگاه قدرت همگن کنندهاى را، که فعلا بروز کرده باشد، ارائه نکرده است. در گذشته، گرچه لیبرالها دین رسمى نداشتند، ولى محلهها آنقدر استقلال داشتند که مىتوانستند بر اساس نگرشهاى مذهبى غالب و رایج در آن مناطق، قانون وضع کنند. ممنوعیت مداوم استفاده از الکل در استانهاى متعدد یادآور این نکته است که چگونه دعاوى عملى دین به جنگ داخلى آمریکا راه یافتند و از آن ستیز سر برآوردند و در آن نزاع سهیم و بلکه مؤثر بودند. نبرد میان حقوق محله و شخص در آمریکا تاریخى طولانى و گاهى خونین دارد. با نظر به تاریخ، به این حقیقت رهنمون مىشویم که نتیجه اجتنابناپذیر اجراى صحیح و خالى از تناقص نظریه لیبرال تقریبا شکست استقلال محله است. نهضتبراى به حداکثر رساندن آزادى شخصى، نهضتى از سوى حکومت مرکزى است تا قانونگذارى محلات را محدود نماید.
ویژگىهاى پروتستانتیسم لیبرال
پروتستانتیسملیبرالرامىتوانبراساسویژگىهاىذیلتعریفکرد:
1- پذیرش تفسیرهاى غیر سنتى (unorthodox) از کتاب مقدس مسیحیت، بویژه آنگاه که با توجه به دعاوى علوم طبیعى و تاریخ، حاوى اطلاعاتى در این باره باشد;
2- شک و تردیدى فراگیر نسبتبه نظریهپردازى عقلى در الهیات (Theology) ;
3- تاکید بر حمایت دین از اصول اخلاقى مدرن و اصلاح اجتماعى همخوان با آن اصول;
4- اصرار بر این آموزه که اساس و گوهر دین، تجربه دینى شخصى است، نه عقیده، نه قانون و نه جامعه یا مراسم عبادى.
گرچه گاهى لیبرالیسم دینى به مدرنیسم تعریف مىشود، ولى بهتر است پروتستانتیسم لیبرال را نوع مؤثرى از مدرنیسم بدانیم. «مدرنیسم» اصطلاحى است که براى همه نهضتهاى اصلاحطلب، که بر نیاز دین به تطبیق، سازگارى و وفق با واقعیتهاى جهان مدرن تاکید دارند، به کار مىرود.
تعریف و ویژگىهاى پلورالیسم دینى
با توجه به آنچه گفته شد، مىتوان پلورالیسم دینى را چنین تعریف کرد: پلورالیسم دینى نتیجه و محصول پروتستانتیسم لیبرال است که ویژگىهاى ذیل را دارد:
1- ارائه تفسیرهاى غیر سنتى از اعتقادات و کتاب مقدس براى اینکه نجات و رستگارى را از راههاى دیگرى، غیر از دین مسیحیت، ممکن سازد. از اینرو، رستگارى از طریق ادیان دیگر نیز ممکن است.
2- تردید در استدلالهاى عقلى براى برترى و ترجیح دین مسیحى و باورهاى مسیحیت;
3- تمسک به اصول اخلاقى مدرن در مورد تساهل و رد تعصب;
4- تاکید بر اصول مشترک در ایمان شخصى، بویژه گرایش درونى به حق و امر نهایى (Ultimate) و اعتقاد به اینکه اظهار بیرونى و عملى ایمان در قانون دینى، مراسم عبادى و آموزه الهیاتى اهمیت فرعى دارد.
پلورالیسم دینى نهضتى در الهیات دین مسیح است که زمینه آن، نهضت لیبرالیسم سیاسى است و مستقیما از لیبرالیسم پروتستانى نشات یافته است. به تعبیر دقیقتر، پروتستانتیسم منشا لیبرالیسم سیاسى و لیبرالیسم سیاسى منشا پلورالیسم دینى است. پلورالیسم مورد حمله مسیحیان سنتگرا و متفکران پست مدرنیست قرار گرفته است.
پست مدرنیسم
پست مدرنیسم نگرشى است که در اروپا طرفداران بیشترى دارد و بیشتر آنها فرانسوىاند، ولى در آمریکا نیز حامیانى دارد. پارهاى از ویژگىهاى مشترک آنها بدین شرح است:
1- نوعى شکاکیت اخلاقى بر آنها حکمفرماست. کسى که کار خوبى انجام مىدهد، به نظر آنها، هدفى پنهانى مانند قدرتطلبى دارد. آنان در نیتخیر فاعل، شک مىکنند. از اینرو، فروید بر این نگرش نفوذ بسیارى دارد.
2- نگرش و دیدگاه همیشه وابسته به فرهنگ است و این امر ناظر به نقد مهمى از سوى آنها بر مدرنیسم است. بر اساس نگرش مدرنیستها، انسان مىتواند به فرهنگ، تاریخ، فلسفه و زبان نگاهى بیرونى داشته باشد، ولى پست مدرنیستها معتقدند که انسان به دلیل وابستگى به فرهنگ، سنت، زبان و مانند آنها نمىتواند از دیدگاهى بالاتر به آنها بنگرد و نگاهى از بیرون به آنها داشته باشد. لذا، نمىتوان گفت: کدام فرهنگ خوب است.
3- تفسیر همیشه بر پیشفرض مبتنى است.
نقد این گروه از متفکران و نیز مسیحیان سنتگرا از مدرنیسم آنچنان که خود اظهار داشتهاند، در بسیارى نقاط، به پلورالیسم دینى مربوط مىشود. به هر حال، نواقص درونى متعارف لیبرالیسم سیاسى و پلورالیسم دینى آنگاه آشکارتر مىگردد که با دیدگاه اسلامى مقایسه شوند; زیرا تفکیک لیبرالى میان دین و نظم اجتماعى بر این فرض مبتنى است که این جداسازى با عقیده همه فرقهها سازگار است، در حالى که این تفکیک مستقیما با اهداف اسلامى در تضاد مىباشد. با وجود این، نکته فوق بدین معنى نیست که هیچ نوعى از پلورالیسم دینى در اسلام جایگاهى ندارد، بلکه در اسلام گونهاى از پلورالیسم دینى وجود دارد که از نواقص لیبرالیسم منزه است. پیش از پرداختن به آن، بهتر است ابتدا به بررسى دعاوى پلورالیسم سیاسى دینى با عطف توجه به نگرشهاى مهمترین بنیانگذار این مکتب، جان هیک (John Hick) ، بپردازیم. (2)
دیدگاه هیک در باره پلورالیسم
هیک پلورالیسم دینى را چنین تعریف مىکند: پلورالیسم دینى آموزه نجات (salvation) است که با دو دیدگاه و شمولگرا (inclusivism) نامیده، قابل مقایسه است. به عبارت سادهتر، مساله این است: «چه کسى اجازه دارد به بهشتبرود؟» انحصارگراها قایلاند: تنها کسانى که دین آنها را بپذیرند، مىتوانند به بهشتبروند. مبلغان مسیحى، که مىگویند: تنها یک راه نجات وجود دارد و آن راه در سنت مسیحى منحصر است، بر اساس تعریف هیک، انحصارگرا تلقى مىشوند. شمولگراها در بهشت را کمى بازتر کردند تا ورود مسیحیان افتخارى را - که پیرو دین دیگرى، غیر از مسیحیتاند و بر اساس ضوابط مسیحى، حیاتى مقدس و آکنده از درستى اخلاقى دارند; کسانى که کارل رىنر ( Rahner Karl /1904 - 1984) آنها را «مسیحیان گمنام» نامید - امکانپذیر سازند. تندروتر از شمولگراها، پلورالیسم هیک مىباشد که قایل است هر کس، با قطع نظر از نژاد، رنگ و عقیده، مىتواند به بهشتبرود، به شرط اینکه از طریق برخى ادیان از «توجه به خود» منسلخ شود و به حقیقت توجه پیدا کند. حتى هیک حاضر استبپذیرد که کمونیسم براى بعضى از مردم راه نجات است. دست کم، او این احتمال را رد نمىکند.
نباید فراموش کنیم که هر سه دیدگاه فوق در مورد نجات، نگرشهایى درباره الهیات مسیحىاند. هیک، خود، پلورالیسم دینى را نگرشى مسیحى توصیف مىکند که با شمولگرایى آغاز مىشود و چند قدم فراتر مىنهد و به نتایج دیگرى منتهى مىگردد. (3) مسائلى که بحث درباره پلورالیسم دینى را برانگیخته، مسائلى است درباره اینکه چگونه مىتوان آموزه «نجات» را فهمید؟ بر اساس عقیده و آموزه سنتى مسیحیت، «نجات» عبارت است از بخشایش گناه از سوى خدا و این بخشایش، با توجه به مشارکت همگانى انسانها در گناه اصیل حضرت آدمعلیهالسلام تنها با رنجحضرت عیسىعلیهالسلام و قربانى شدن وى در صلیب ممکن مىشود. علاوه بر آن، مسیحیان معتقدند براى رستگارى باید در فدیهاى که حضرت عیسىعلیهالسلام داشت، سهیم شد. آنها در کیفیتسهیم شدن اختلاف نظر دارند. براساس دیدگاه پروتستانها، هرکس از راه ایمان به آن فدیه، شخصا در قبال آن فدیه واکنش نشان مىدهد و در آن سهیم مىشود، اما بر اساس دیدگاه کاتولیکها، باید در مراسم غسل تعمید شرکت جوید.
آموزه رستگارى
بحث در مورد آموزه نجات، به عقیده پروتستانها، بحث درباره ایمان است، ولى در مسیحیت کاتولیک، تاکید بر مراسم است، هرچند استثنا هم وجود دارد. براساس عقیده کاتولیکها، نجات، غایت انسان است که انسان در بهشتبه لقاى پروردگار نایل مىشود. فدیه، رهایى انسان از بار گناه و برقرارى مجدد دوستى با خدا از طریق رنج و مرگ حضرت عیسىعلیهالسلام به عنوان تجسم خداست. هرکس که در این فدیه از طریق مراسم، که اولین آنها غسل تعمید است، شرکت کند، رحمتخداوند را دریافت مىدارد. در مذهب کاتولیک، سه نوع غسل تعمید وجود دارد:
1- غسل تعمید با آب: این غسل با ریختن آب بر روى سر کسى که مىخواهند او را غسل دهند و گفتن این کلمات «من به نام پدر و به نام پسر و به نام روح القدس تو را غسل مىدهم» انجام مىشود.
2- غسل تعمید با اراده و خواست: اینگونه غسل براى آنهاست که بزرگسالاند و مىخواهند وارد کلیساى کاتولیک شوند و به آیین کاتولیکها درآیند، ولى به هر دلیلى غسل با آب براى آنها ممکن نیست (مثل اینکه قبل از غسل بمیرند.)
3- غسل با خون و شهادت که شخص با قربانى کردن حیات بر حضرت مسیحعلیهالسلام گواهى مىدهد. با در نظر داشتن دیدگاه کاتولیک، از راه مقایسه، پارهاى از ویژگىهاى دیدگاه هیک در نجات و فدیه واضح و آشکار مىگردد.
دیدگاه هیک درباره رستگارى
هیک توجه چندانى به عقیده کاتولیک نداشت; زیرا او به عنوان کشیش یکى از فرقههاى پروتستان، پرسبىترىین ( Presbyterian) ، که هم متکلم و هم فیلسوف و هم در مسائل سیاسى لیبرال فعال بود، به نگارش مىپرداخت. در سال1967، هنگامى که وى عهدهدار کرسى تدریس فلسفه دین در دانشگاه بیرمینگام شد، این فعالیتسیاسى، او را به مسلمانان، یهودیان، هندوها و سیکهاى بیرمینگام نزدیک کرد. در نتیجه دخالت در روابط اجتماعى و پرداختن به فعالیتهاى سیاسى علیه نژادپرستى، او وارد جامعه پلورالیسم دینى گردید. وى نمىتوانست این حکم مسیحیان سنتى را، «که دوستان غیر مسیحى او نمىتوانند به رستگارى دستیابند» بپذیرد. پلورالیسم دینى عملى، که هیک آن را تجربه کرد، او را بدین دیدگاه رهنمون شد که آموزه و نگرش الهیاتى مسیحیت از واقعیت مورد تجربه او به دور است. پلورالیسم دینى او صرفا تلاشى به منظور جا باز کردن براى دوستان غیر مسیحىاش در بهشت نبود; زیرا تاملات وى درباره توانایىهاى غیر مسیحیان براى رستگارى و نجات، اساسىترین عقیدهها و آموزههاى مسیحیت را زیر سؤال برد و او را به تنظیم و تدوین الهیات مسیحى نوینى، که با پلورالیسم دینى سازگار بود، برانگیخت. بدینسان، وى دیدگاه الهیاتى نوینى عرضه کرد.
هیک به جاى آموزه و عقیده مسیحى، به فهم گسترده و انتزاعىترى در مورد رستگارى نایل شد. به نظر وى، رستگارى عبارت است از دگرگونى انسان و آن، زمانى رخ مىدهد که شخص از توجه به خود روى برگرداند و به سوى حقیقت نهایى - صرف نظر از اینکه آن حقیقت نهایى خدا، برهمن، نیروانا یا تائو نامیده شود - روى آورد. اگر معناى رستگارى این باشد، به نظر مىرسد براى نقش ویژهاى که به مسیح و تجسم در دین مسیحیت داده شده است، جاى چندانى باقى نخواهد ماند. حضرت عیسىعلیهالسلام براساس این دیدگاه، وسیلهاى است در میان بسیارى وسایل دیگر که با آن مىتوان معناى دگرگونى توجه از «توجه به خود» به «توجه به حقیقت نهایى» را درک کرد. هیک از چنین استناجى خجالت نکشید. شاید بحثانگیزترین اثر در حوزه الهیات مسیحى مجموعه مقالاتى تحت عنوان اسطوره تجسم خدا بوده که وى به ویراستارى آن پرداخته است. (4) در واقع هیک، آموزه تجسم خدا را انکار نمىکند، بلکه تفسیر دیگرى از آن مطابق با مسیحشناسى مرحلهاى (christologies degree) ارائه مىدهد و معتقد است که هرکسى را مىتوان الهى یا تجسم خدا دانست، تا آنجا که زندگى آن شخص مطابق با اراده خداست. این دیدگاه در مقایسه با عقیده مسیحى بسیار کمرنگ است و به مفهوم تجلى نزدیک مىباشد. به نظر هیک، فدیه حضرت مسیحعلیهالسلام بدین معناست که دیگران با الگو قرار دادن زندگى آن حضرت، راه دگرگونى شخصى، یعنى روى گرداندن از خود و توجه به حقیقت متعالى را خواهند یافت.
خاستگاه پلورالیسم هیک
پلورالیسم دینى هیک و اصلاح الهیات دین حضرت مسیحعلیهالسلام به وسیله او، از یک سو، تحت تاثیر فعالیتسیاسى او قرار دارد و از سوى دیگر، تحت تاثیر تاملات وى در مورد عقلانیت ایمان دینى مىباشد. مساله عقلانیت ایمان دینى مهمترین و بحثانگیزترین مساله فلسفه دین در قرن بیستم است. هیک همچون بسیارى از فلاسفه دین، که به انگلیسى تالیفاتى دارند، به این نتیجه نایل شده است که تجربه دینى، ایمان دینى را عقلانى و معقول مىنماید. هیک استدلال مىکند کسانى که راهنماى آنها تجربه دینى است و تجربه دینىشان ایمان آنها را معقول مىنماید، ایمان آنها به اقعیتخداوند متعال امرى معقول است. اساس مشکل تنوع دینى براى آنها که ایمان دینى را بر تجربه دینى مبتنى مىکنند به روشنى، در کتاب وى، تفسیر دین، بیان شده است. او مىنویسد:
«اگر تنها یک سنت وجود داشته باشد، به طورى که همه تجربههاى دینى و ایمان موضوع مشترکى داشته باشند، معرفتشناسى دینى در همین نقطه پایان مىپذیرد، ولى در واقع، ادیان و سنتهاى گوناگونى وجود دارند که بر کثرت بسیار آلهه شخصى و موجودات نهایى غیر شخصى گواهى مىدهند.» (5)
راه حلهاى مساله تنوع ادیان
ویلیام جى. وینرایت (William J. Wainwright) در واکنش نسبتبه مساله تنوع ادیان در مبحث معرفتشناسى اصلاح شده آلوین پلنتینجه (Alvin Plantinga) ، که تجربه دینى در آن نقش اساسى دارد، تنها سه وجه را ممکن مىبیند:
1- دیدگاه عمومى این است که ادیان هیچگونه اختلاف واقعى ندارند; همه ادیان یک چیز مىگویند. اختلاف آنها در ظاهر است; حقیقت واحدى را با تعبیرها و کلمات گوناگونى بیان مىکنند.
2- مىتوان گفت: کسانى که باورهایى مخالف با ما دارند از نظر معرفتى، از ما پایینترند. شاید دلیل آن این باشد که توانایىهاى دینى آنها به واسطه گناه یا دیگر کاستىهاى فرهنگى نابود شده است.
3- مىتوان به تفاوتهاى مربوط به راههاى دستیابى به باورهاى سنتى و غیر سنتى توجه کرد و از طریق تفاوتهاى آن راهها، نادرستى باورهاى غیر سنتى را شرح داد; یعنى آنها که باورهاى نادرست دارند به این دلیل است که راهى نادرست انتخاب کردهاند. (6)
از آنجا که کسانى که در اعتقادات خود با ما مشترک نیستند به لحاظ معرفتشناختى، از مجموعهاى شرایط محروماند، صحت و اعتبار دومین و سومین وجه از وجوه وینرایتبر حسب شناخت ما از دیگر ادیان متفاوت است. هیک بر این مساله قویا استدلال مىکند و تکیه وى در استدلالش بر اخلاق و معرفتشناسى است. به نظر او، اشتباه است که دیگران را به این دلیل که دیدگاههاى مذهبىشان به ما تحمیل مىگردد، از لحاظ معرفتى حقیرتر بدانیم. بدینسان، هیک از وجه اول دفاع مىکند و تعارض مطلق را مردود مىشمارد. (7)
مبتکر وحدت ادیان
هیک اولین کسى نیست که مىگوید همه ادیان بزرگ، علىرغم اختلافات سطحىشان، به نحوى بیانها و تعبیرهاى یک حقیقتاند. موضوع نخستین کتاب فریثجاف شون (Schuon Frithjof) به نام «وحدت متعالى ادیان» نیز همین مساله است. (8) او اولین کسى است که ادعاى مزبور را مطرح کرده است. برجستگى و اهمیت هیک در این است که اندیشه فوق به وسیله وى، در کلام مسیحى براى ادراک و حل اختلافات شدید باورها و حتى اختلافات شدید تجربههاى دینى، که از واقعیت وصف ناپذیر سرچشمه مىگیرند، به کمال رسید.
نقد کتز
بسیارى از دانشپژوهان عرفان استدلال کردهاند که تجربههاى عرفا، فوق حدود مذهبى و فرهنگى است و عرفا علىرغم اختلافات مذهبىشان، تجربههاى اصیل واحد و مشترکى دارند. ولى در اثر کار کتز (Steven T. Katz) ، این دیدگاه به طور فزایندهاى مورد نقد و رد قرار گرفته است. (9)
کتز خاطر نشان مىکند که غالبا تجربههاى عرفا بسیار خاص هستند و ساختار دقیق باورها را از طریق ادیان و سنتهایى که منشا آن باورها مىباشند، پىریزى مىکنند و استحکام مىبخشند. در تقسیمبندىهایى که در آنها تجربههاى دینى در عرض حدود مذهبى طبقهبندى گردیده و به حدود مذهب توجهى نشده، اهمیت نقش مفاهیم و مقولات یک دین خاص با تجربه دینى مورد غفلت قرار گرفته است. بدین ترتیب، اگر گفته کتز درستباشد، تشابهات ظاهرى تجربههاى دینى قادر نخواهد بود که از آموزه پلورالیسم دینى حمایت کنند. در واقع، اختلافات مهمتر و تنوعات بیشتر، ادعاى پلورالیسم را مبنى بر اینکه «تناقضات و تعارضات ادیان مطلق نیست» سست مىکند و به نابودى مىکشاند.
ارجاع اختلافات ادیان به تنوع راههاى وصول به حقیقت از نظر هیک
شگفتآور است که هیک نظریه کتز را در مورد تنوع نهایى تجربههاى دینى مىپذیرد و با وجود این، او از پلورالیسمى دفاع مىکند که همه این اختلافات و کثرتها را به گوناگونى و تنوع راههاى وصول به حقیقت نهایى (Ultimate Reality) باز مىگرداند. هیک مىنویسد:
«آن امر واقعى (Real) ، من حیث هو، پیشفرض انگاشته مىشود، نه پیشفرض زندگى اخلاقى [آنچنان که کانت مىپندارد]، بلکه پیشفرض تجربه و حیات دینى، در حالى که خدایان، که از نظر عرفان به برهمن، سانیاتا و غیر از آن شهرت دارند، تجلیات آن امر واقعى در قلمرو تجربه دینىاند.» (10)
بدینسان، حقیقت نهایى پدیدهاى غیر قابل بیان و توصیف است و ما از طریق ادیان و سنن دینى جهان و تجربههایى که درون آن ادیان و سنن ایجاد مىگردند به راههاى ظاهرا متعارض رهنمون مىشویم.
پلورالیسم راهى استبراى حل اختلافات و تعارضهاى باورهاى برخاسته از تجربههاى دینى، به گونهاى که توجیه اعتقاد بدان باورها بر اساس تجربه دینى با توجیه باور بر اساس ادراک حسى مشابه باشد. به همان شیوهاى که تجربه حسى موجه باور ادراک حسى است، تجربه دینى نیز آن باورها را توجیه مىکند. آنگاه که با گزارشهاى متعارض افراد مشابهى درباره یک ادراک حسى روبرو مىشویم، مىتوان میزان توجیهى را که تجربه براى باورى از آن باورها فراهم مىنماید، به دست آورد، به شرط اینکه گزارشهاى متعارض با همان باور، سازگار و منطبق باشد یا دلیلهاى خوبى براى اعتقاد به اینکه آن گزارشها اشتباهاند داشته باشیم; مانند کسى که فراموش کرده است عینک آفتابى بر چشم دارد و همه اشیاى پیرامون خود را تیره مىبیند، ولى وقتى عینک را برمىدارد اطراف خود را به گونه دیگرى مشاهده مىکند.
با توجه به شکاکیت عموم پروتستانها در مورد الهیات عقلى شگفتآور نیست که مىبینیم هیک راه جمع و حل تعارضات را دنبال مىکند. به نظر وى، علىرغم اختلافات ادیان در مفاهیم، اطلاعات مشترکى از راه گزارشهاى ظاهرا متعارض حاصل مىشود. بنابراین، اگر کسى در مورد تعارضهاى ادیان، بگوید که ادراکات معنوى آگاهىهایى در مورد اینکه خداوند برترین موجود استبه من انتقال داده، در حالى که شخص دیگرى به همین شیوه ادعا کند که برهمن، برترین موجود است، مىتوان با اثبات اینکه «برهمن نامى است که هندو براى خداوند به کار مىبرد» بین آنها توافق ایجاد کرد و بدین وسیله، اختلافات آنها را رفع نمود. هیک توجه دارد که مساله به این سادگى نیست و آن مفاهیم (خداوند و برهمن) واقعا با یکدیگر اختلاف دارند. براى درک مفهوم خداوند و برهمن، باید جهانبینىها و نگرشهاى کلامى گوناگون را در مورد وداس و کتب مقدس ادیان سامى فهمید.
هیک اظهار مىدارد ادعاهایى که در مورد خداوند و برهمن انجام گرفته به یک واقعیت توصیفناپذیر اشاره دارد. پذیرش اختلاف در مفاهیم، زمینه اظهار توافق نهایى را فراهم مىسازد. بدون توجه به چنین زمینههایى، تنوع و اختلاف باورها و تجربههاى دینى هرگونه تلاشى را براى توجیه معقول باور دینى از طریق تجربه دینى به شکست و نابودى مىکشاند.
هیک از مثال فیل - که آن را از جلالالدین رومى اقتباس کرده است - (11) استفاده مىکند: نابینایانى که با فیلى مواجه مىشوند، آن کس که دستش به خرطوم آن برخورد مىکند، تصور مىکند که فیل شبیه مار است. آن کس که پاى آن را احساس کرده است پیش خود مىگوید که شبیه درخت است. دیگران نیز هر یک از آن تصورى دارند. هیک مىگوید: وضعیت ما شبیه آن نابینایان است. ادراکات و توصیفهاى هر یک از ما در باره حقیقت نهایى (حق)، موجب بروز شکلهاى محدودى از ادیان گوناگون شده است. در برابر چنین نگرشى، استدلال مىشود که اگر واقعا ما به جاى یکى از آن نابینایان بودیم و با چنین اختلاف و کثرت در گزارشها مواجه مىشدیم، نتیجه نمىگرفتیم که همه این گزارشها فیلى را توصیف مىکنند، بلکه به این نتیجه مىرسیدیم که همه این گزارش بر خطا هستند. (12)
لازم است متذکر شویم که عارف رومى آن مثال را به کار برده است تا توضیح دهد که توانایىهاى انسان براى ناختخداوند تا چه اندازه است و انسان باید براى شناختخداوند از نور الهى و معنوى استفاده کند و دسترسى بدان از طریق شیوههاى معمول فهم و درک ممکن نیست. وجه شبه در تمثیل فوق، براى اینکه آن مثال شامل تفاوتهاى تجربههاى دینى نیز شود، این است که هدایتى فوق اعتماد شخص به تجربههاى دینىاش مورد نیاز است. تجربههاى دینى، خود نمىتوانند اساسى قابل اعتماد براى باورهاى دینى مهیا نمایند. در دین اسلام، تجربه دینى راهنماى سالک نیست، بلکه راهنماى سالک «معرفت» است.
دیدگاه آلستون و بررسى آن
چنین استنتاجى را مورد تردید قرار داده است. (13) وى معتقد است که تجربه دینى، به همان شیوهاى که تجربه حسى از باورهاى ما درباره جهان فیزیکى حمایت مىکند، از اعتقادات دینى، علىرغم اختلافات آنها، دفاع مىنماید. تفاوت میان وضعیت نابینایان در قضیه فیل و میان ما در اختلافات دینى این است که در مورد فیل مىتوان به آسانى راههایى را که نابینایان قادرند باورهاى خود را اصلاح کنند و به توافق برسند، تصور کرد. فقط لازم استبیشتر تحقیق کنند. آلستون معتقد است از آنجا که چنین راهى براى رفع اختلاف ادیان وجود ندارد، دو مورد با یکدیگر مشابه نیستند و با فرض فقدان چنین راهى، اعتقاد بر اساس تجربه موجود، علىرغم تعارض گزارشهاى تجربههاى دیگران، معقول است. بررسى دقیق و تفصیلى نظریات آلستون به مبحث پلورالیسم دینى ارتباطى ندارد، ولى ذکر چهار نکته اهمیت دارد:
1- آلستون همچون هیک به توانایى استدلال عقلى براى حل اختلافات ایمان ندارد. تصور اینکه بتوان با تحقیقات بیشتر به توافق و اتفاق نظر دستیافت، روندى در تحقیق است که به ادله مطرح شده و مورد ارزیابى و بررسى قرار گرفته، توجه نمىشود. از آنجا که آلستون بر دیگر فلاسفه خرده مىگیرد، که توجه کافى به لوازم معرفتشناسى خود ندارند، این دیدگاه عجیب و غیر عادى به نظر مىرسد. در فلسفه معقول نیست که انتخاب موضوع و نظریهاى بدین دلیل باشد که در فرهنگ نظریهپرداز رایج استیا بدین علتباشد که آموزگاران وى آن را مطرح کردهاند یا بدین سبب باشد که راهى را ترسیم مىکند که به وسیله آن، مىتوان جهان را مشاهده کرد، بلکه استدلال لازم است، حتى اگر استدلالهاى قطعى موجود نباشد هیچ عذر و بهانهاى براى رهایى از جستجوى ادله، موجود نخواهد بود.
2- آلستون مىپذیرد که حتى بر اساس پیشفرض خود او، وجود تجربههاى دینى متعارض، توجیهى را که تا حدودى به وسیله تجربه، براى اعتقادات دینى فراهم شده است، نابود مىکند. ولى به نظر او، خسارت آنقدر زیاد نیست که معقولیت اعتقاد دینى را تهدید کند و عقلانیت آن را زیر سؤال ببرد.
3- آلستون پلورالیسم هیک را نمىپذیرد; زیرا معتقد است که بر اساس نظریه او، آموزه و عقیده مسیحى به تجدید نظر نیاز دارد، در حالى که اعتراض وى دفاع از مسیحیت کنونى است، نه حمایت از اصلاح و تجدید نظر در آن: «از آنجا که وظیفهام تحلیل و ارزشیابى زندگى واقعى و مراسم و نیایشهاى مذهبى است و نه اصلاح یا تحقیر آنها، از اینرو، من از شیوه هیک استفاده نمىکنم.» (14)
4- به نظر مىرسد که پلورالیسم دینى با مفهوم وحى، که در ادیان ابراهیمى دیده مىشود، مغایر و در تضاد است. بر اساس نگرش اسلام، مسیحیت و یهودیت، خداوند متعال خود را براى انسان آشکار مىکند. اگر او براى ما اوصافى را درباره خود ذکر کند (اوصافى که بر حسب یکى از راههاى بسیارى که مىتواند بر ما تجلى نماید، قابل بیان است، نه بر حسب آنچه که هست و انجام مىدهد.)، وحىهاى او حداقل، «گمراه کننده» و حداکثر، «فریبنده» است. (15)
مشکلات پلورالیسم هیک
علاوه بر شکست پلورالیسم هیک در رهایى توجیه عقلانى اعتقاد دینى (که با توجیه باور حسى بر اساس ادراک حسى مشابه است)، از اختلاف باورها و تجربههاى دینى، اشکالات دیگرى علیه پلورالیسم هیک مطرح شده است. منتقدان عموما ناخشنودى خود را نسبتبه «توصیف و بیانناپذیرى واقعیت نهایى در نظریه هیک» اظهار داشتهاند. اگر ما نمىتوانیم چیزى درباره خداوند یا آن امر نهایى بگوییم، لازم است که اعتقاد دینى ما شباهتبیشترى با «کفر» داشته باشد و از «الحاد» غیر قابل تمییز باشد. (16)
مشکل دیگر پلورالیسم دینى هیک این است که ادیان چیزى بیش از عقایدند. ادیان صرفا مجموعهاى از اعتقادات نیستند، بلکه ابعاد عملى مهمى نیز دارند و این فقط به دلیل ابعاد اخلاقى آنها نیست، بلکه به دلیل ابعاد عبادى و زیبایىشناختى آنها نیز مىباشد. حتى اگر تعارضهاى عقاید در ادیان با شیوه هیک مرتفع گردد، تعارضهاى عملى آنها باقى مىماند. البته تکلیفهاى عملى یک دین داراى بنیان حقیقى مستحکم - نظیر یهود - با اصول عقاید آن آمیخته است. قوانین یهود قدرت خود را از منبع آن قوانین، خداوند متعال، کسب مىکنند. آن قوانین از سوى خداوند توسط انبیا به بشر رسیده است. این نظریه که مىگوید «مشخصات و اوصاف خداوند، که از راه انبیاى الهى به یهود رسیده، تولیدى صرفا انسانى است و در حقیقت، آن موجود متعالى را توصیف نمىکند» قدرت اجراى قوانین یهودى را تضعیف مىنماید. فرق استبین اینکه گفته شود: «تفاوت ختنه شدن و ختنه نشدن تفاوتى صرفا فرهنگى است» و اینکه گفته شود: «مراسم و آیینهاى عبادى مىتوانند مؤمن را از جهان دنیوى به مواجهه با خداوند بالا ببرد; زیرا آن مراسم و آیینها مخصوص بوده و از سوى خداوند یا نمایندگان او مقرر شده است.» جایگزینى این نظریه، که «باورها و اعمال مخصوص محصولاتى صرفا فرهنگى هستند که هرکس مىتواند با آن به واقعیت وصفناپذیر نزدیک شود»، به جاى آن باورهاى خاص در مورد خداوند، از ارزش و ضرورت احکام و اوامر دینى مىکاهد.
پلورالیسم هیک مدافع ترکیب اجبارى اعتقادات است. او نمىپذیرد که در باور دینى، اختلافات نهایى و مطلق وجود داشته باشد. هرقدر که هندو و بودایى ذات شخصى آن واقعیت نهایى را انکار مىکنند و هرقدر که مسیحیان بر آن اصرار دارند، با وجود این، هیک مدعى است که در اینجا تعارضى حقیقى وجود ندارد; هر کدام از آنها ویژگىهایى را از طریق خود به سوى آن حقیقتبیان مىکنند. ولى این نگرش از داورى در مورد اختلافات و تعارضهاى هواداران و پیروان ادیان جهان ناتوان و محکوم به شکست است، در حالى که از پلورالیسم دینى به عنوان الهیات تساهل تبلیغ مىشود. ولى این تبلیغات آنهاست. آنان اختلافات واقعى دینى و اعتقادى دیگران را تحمل نمىکنند.
مشترکات لیبرالیسم سیاسى و پلورالیسم دینى و ناتوانىهاى هردو
بر اساس نظریه سیاسى لیبرال، تمایز عمیقى میان قلمرو عمومى و قلمرو شخصى وجود دارد. افراد، قلمرو عمومى را از میان قرارداد اجتماعى براى تامین مصالح و منافع مشترک فرض مىکنند. از آنجا که جامعه در بردارنده افرادى گوناگون با باورهاى متفاوتى از دین است، دین باید از قلمرو عمومى حذف شود. سکولاریسم نتیجه لیبرالیسم سیاسى است. اختلاف باورهاى دینى به عنوان تفاوتهاى زیبایىشناختى و سلیقهاى تلقى مىگردد. بعد سیاسى دین تابع قلمرو شخصى است. چنین نگرشى نسبتبه دین در فلسفه پلورالیسم دینى، که هیک و اسمیث (Smith) از آن دفاع مىکند، تصویر شده است; زیرا آنها اختلافهاى ادیان را اختلافهایى فرهنگى در اظهار باور مىدانند. همه ادیان دربردارنده چرخشى از «توجه به خود» به سوى «توجه به واقعیت»اند. اختلاف شیوهها، که در همه ادیان وجود دارد، نظیر امور مربوط به سلیقههاى شخصى، اساسى نیستند. بر اساس نگرش پلورالیسم فروکاهشى، ترجیح دین اسلام یا بودا یا یهودیتبا بحث و بررسى عقلانى ممکن نیست; زیرا ترجیح یکى از ادیان بر دیگرى فقط موضوع احساس است که عمدتا از تربیت فرهنگى افراد ناشى مىشود. پلورالیسم فروکاهشى به عنوان نتیجه چنین نگرشى، همچون لیبرالیسم، ابعاد اجتماعى دین را دست کم مىگیرد. لیبرالیسم به دلیل فقدان منافع مشترک و پلورالیستهاى فروکاهشى به علت اینکه دین، اهمیت و ارزش شناختى ندارد - زیرا به نظر آنها، دین جنبهاى از ترجیح شخصى است - دین را از قلمرو عمومى جدا مىسازند.
پلورالیسم دینى فروکاهشى و لیبرالیسم، هر دو در مورد دین، بر ایمان بیش از عمل تاکید دارند. لیبرالها این حقیقت را، که «هیچ کس نباید به حمایت از مذهب خاصى مجبور شود» بیانى صریح و حکمى قطعى درباره آزادى دینى تلقى مىکنند. استفاده از قدرت سرکوبگر دولتبراى تحمیل قوانین مخالف با قوانین دینى، نظیر قانونى ندانستن تعدد زوجات در فرقه مرمن (Mormon) تجاوز و تعدى به آزادى دینى تلقى نمىشود; زیرا آنچه به نظر آنها محدودیت دارد عمل است، نه عقیده. همچنین پلورالیسم در برداشتخود از مساله اختلاف ادیان بر ایمان بیش از عمل تاکید دارد و آن مشکل را از راه توافق و آشتى نهایى باورها حل مىکند.
پلورالیسم فروکاهشى و لیبرالیسم، هر دو خود را بىطرف نشان مىدهند، در حالى که واقعا بىطرف نیستند و نظامهاى دینى گوناگونى را از عقیده و عمل استثنا مىکنند. در مواردى، مىتوان این استثناها را تایید و تحسین کرد. نمىتوان انکار کرد ادیانى که در آنها قربانى کردن انسان وظیفهاى اساسى است، در جامعههاى لیبرال سرکوب شده است. در حالى که هیک سازگارى پنهان اختلافات وسیع باورها را مىپذیرد، ضرورت دارد که باورهاى اختصاصى مردود شناخته شوند. پلورالیسم فروکاهشى دعاوى ویژه و اختصاصى هر مذهبى را به عنوان امورى غیر اساسى، نادیده مىگیرد و آنها را به کنارى مىنهد، اما براى این نوع پلورالیسم مطرح نیست که آن دعاوى اختصاصى براى خود آن دین بسیار اهمیت دارد.
نه لیبرالیسم و نه پلورالیسم دینى فروکاهشى از نظر دینى، بىطرف نیستند. هر دو در ضدیتبا آن نگرشهاى مذهبى، که تاکید بسیارى بر بعد اجتماعى و عملى دین دارند، تعصب مىورزند. نىنین اسمارت (Ninian Smart) علیه پلورالیسم هیک، اینگونه نقادى کرده است. (17) وى مىگوید: اهمیت اختلافات ادیان در دعاوى مربوط به حقایق دست کم، با دعاوى عملى برابرى مىکند.
علىقلى قرائى نقد مشابهى بر پلورالیسم دینى اسمیث دارد. (18) او استدلال مىکند که در بیشتر ادیان مهم جهان، دین به عنوان قانون و ایمان تعریف مىگردد. نقش قانون در دین کمتر از نقش ایمان نیست. حتى اگر راه حل نهایى «عقاید متعارض» پیشنهادى معقول و موجه باشد، آن راه حل مشکل تعارض را در احکام عملى، مرتفع نخواهد کرد. برجستگى و اهمیت ادیان تنها در نظامهاى خاص اعتقادى آنها نیست، بلکه مراسم عبادى، کمالات اخلاقى و قوانین نیز نقش مهمى در ادیان دارند. اگر دینى ارزشمند است، عمده ارزش آن از بعد عملى نشات مىگیرد. این نوع آزادى دین، که به آزادى در انتخاب عقیده محدود مىشود و فرد را از عمل به احکام مستند به ایمان منع مىکند، به کم ارزش شدن دین مىانجامد.
انتقاد از پلورالیسم دینى و لیبرالیسم سیاسى
(Peter Donovan) نقدهاى آنها را مطرح و بررسى کرده، به تشابه پلورالیسم و لیبرالیسم سیاسى توجه کردهاند و هر دو دیدگاه را مردود مىشمارند. هر دو دیدگاه متضمن توافق، سازش، تسامح و انکار دین است. برخى از متفکران مسیحى محافظهکار معتقدند که پلورالیسم به دلیل اینکه اصول تثلیث و تجسم را تهدید به نابودى مىکند، مردود است; همانگونه که لیبرالیسم سیاسى قدرت سیاسى کلیسا را از بین مىبرد، پلورالیسم دینى هم عقاید مسیحیت را تخریب مىکند.
یورگن مولتمان (Jorgen Moltman) پلورالیسم دینى را به مصرفگرایى جامعه غربى تشبیه مىکند و آن را به «تساهل سرکوبگر» متهم مىنماید; زیرا امکان درونى (Subjective) هر چیزى را مىپذیرد ولى در اینکه نمادهاى دینى واقعیت عینى و بیرونى (Objective) داشته باشند، تردید دارد. (20)
بسیارى از نقدهایى را که دنون گزارش مىکند با نقدهاى پست مدرنیسم از لیبرالیسم و روشنگران، علاقه مشترک دارد. به نظر وى، درس تسامح و تساهلى که اخلاف کالوین و دادگاه تفتیش عقاید و نیز اتباع نیچه به فرزندان و پیروان روشنگرى مىدهند، مسخرهآمیز است. (21) به اعتقاد دنون، علىرغم علاقه مشترک مسیحیان محافظهکار و پست مدرنیستها در حمله به لیبرالیسم، خود آنها اساسا در مسائل معرفتشناختى با یکدیگر اختلاف نظر دارند. پست مدرنیستها، رئالیسم محافظهکاران را مردود مىشمارند، در حالى که محافظهکاران به سبب همین رئالیسم کلامى است که نمىتوانند پلورالیسم دینى را بپذیرند.
دفاع دنون از لیبرالیسم معرفتى
دنون از نوعى پلورالیسم و لیبرالیسم دینى دفاع مىکند، ولى فقط بدین معنى که به عقاید گوناگون احترام مىگذارد. او چنین لیبرالیسمى را «لیبرالیسم معرفتى» مىنامد. در مقابل آن، لیبرالیسم ایدئولوژیک مدرنیستها قرار دارد که اعتقادات و اعمال دیگران را براى تشکل فرهنگ واحد جهانى در خط سکولاریسم، ساینتیسم (علم زدگى) و هیومنیسم (انسانگرایى) قرار مىدهند. فرهنگ مصرفگرایى مادى و فردگرایى افراطى و لیبرالیسم ایدئولوژیک، فرهنگ مسیحى را تهدید به نابودى مىکند، با وجود آنکه این نوع لیبرالیسم از فرهنگ مسیحى پدید آمد و حامیان لیبرالیسم دست کم، پیش از نیمه دوم قرن بیستم، اهمیت فرهنگ مسیحى را مسلم فرض مىکردند. گرچه لیبرالیسم سیاسى براى حفظ فرهنگ مسیحى از نابودى - که عامل آن نزاعهاى فرقهاى بود - به وجود آمد، ولى اثر تخریبى تغییرات اجتماعى حاصل از لیبرالیسم ایدئولوژیک معاصر، بویژه در زمینه تضعیف نهاد خانواده و روابط خانوادگى، از اثر تخریبى نزاعهاى فرقهاى کمتر نیست.
واکنش مسیحیت در برابر لیبرالیسم ایدئولوژیک
واکنش مسیحیت در برابر حمله لیبرالیسم ایدئولوژیک و تغییرات اجتماعى ناشى از آن به دو نوع «مقاومت و ایستادگى مسیحیت محافظهکار و سنتگرا» و «سازش، تسامح و تساهل مسیحیت لیبرال» تقسیم مىگردد. محافظهکاران مسیحى به سنت دلمشغولاند و در برابر لیبرالیسم ایدئولوژیک و تحولات اجتماعى ناشى از آن مقاومت مىکنند، در حالى که مسیحیان لیبرال از سنت روى برگرداندهاند و به لیبرالیسم و پیامدهاى آن دل خوش دارند. در این تعارض و نزاع، پلورالیسم دینى مورد حمایت هیک، اسمیت و دیگران، اساسى کلامى براى لیبرالیسم ایدئولوژیک فراهم مىنماید; زیرا بعد اخلاقى لیبرالیسم سیاسى است که شالوده و پشتوانه معیارهاى اصلاحى را تشکیل مىدهد. هیک مدعى است که بر اساس آرمانهاى اخلاقى متعارف ادیان بزرگ، اگر باورها با اخلاق متعارف مخالف باشند، همچون عقیده یهودیان مبنى بر اینکه «ملتبرگزیده»اند، بىاعتبار مىگردند. (22)
داورى اخلاقى هیک در مورد ادیان
گرچه هیک مىخواهد درهاى بهشت را به روى کفار و حتى وحشىها بگشاید، ولى این امر بدین معنى نیست که او نمىخواهد در مورد ادیان داورى یا به صورت اخلاقى حکم کند. هیک استدلال مىکند از آنجا که دلیل و استدلال نمىتواند معیار معتبرى براى سنجش ادیان فراهم نماید، معیار سنجش آنها اخلاقى است، هرچند حتى ادیان بزرگ جهان آنقدر غنى و متنوعاند که نمىتوان درباره هر یک از عناوین آن به طور کلى حکم نمود. درباره کل هیچ دینى نمىتوان داورى کرد و آن را خوب یا بد انگاشت. حکم تنها در مورد اجزاى دین امکانپذیر است. هیک مىنویسد:
«چگونه مىتوان رفتار وحشیانه پارهاى از کشورهاى شرقى و خاورمیانه، همچون قتل عام خونین مردم هنگام تجزیه هند و بریدن دست دزد بر اساس احکام اسلامى را با ایذا و شکنجه یهودیان به دست مسیحیان در تمام اعصار و قرون و بیش از همه، در قرن حاضر سنجید؟» (23)
همچنان که در سؤال هیک آشکار است، قابل طبقهبندى نبودن همه ادیان بدین معنى نیست که اصول اعتقادات و اعمال مخصوص آنها قابل داورى و ارزیابى نیست. پاسخ هیک به این پرسش که «معیارهایى که براى ارزیابى چنین احکام و داورىهایى به کار مىروند، چیست؟» روشن است. پاسخ اخلاقى او همان لیبرالیسم مدرن است. او نمىخواهد بگوید که مسیحیتبه دلیل لیبرالیسم بودنش بر دیگر ادیان ترجیح دارد، بلکه او همگان را با تاییدى همگانى، زیر لواى پلورالیسم دینى فرامىخواند تا آنجا که مایل باشند در برنامه لیبرالیسم مشارکت نمایند. هیک در باره آن برنامه، چنین مىنویسد:
«این آرمانهاى لیبرالیسم مدرن، که ابتدا در غرب ظاهر شد، ذاتا آرمانهایى سکولار هستند و کلیساهاى مسیحى به همان اندازه که با آنها به مخالفتبرخاستهاند، به همان اندازه، از آنها حمایت کردهاند. انتقادهاى مارکسیسم، اومانیسم و فمینیسم (طرفداران تساوى زن و مرد) از ظلم و ستم اقتصادى، نژادى و جنسى در نگرش لیبرالى غرب، امرى رایج است و بازتاب آن در آزادى و کلمات مدافعان سیاهپوستان و مدافعان تساوى زن و مرد ظاهر است. اگر از این واقعیت، که آن آرمانها در میان ادیان، ابتدا مسیحیت غربى را تحت تاثیر قرار داده است، استنتاج شود که مسیحیت علاقهاى اختصاصى بدان آرمانها دارد، اشتباه است. لیبرال - دموکراتیک غربى معاصر، که نوعى مسیحیت آزاد از نظر اجتماعى، نژادى و جنسى است، ترکیب خلاقى از "دین مسیحى" و "لیبرالیسم - سکولاریسم" فراهم مىکند. نزدیک است که ترکیبهاى مشابهى در ادیان دیگر پدید آید.» (24)
مسلمانان مخالفتى با لیبرالیسم در تقبیح و انکار نژادپرستى ندارند، بلکه از نظر اصول اخلاقى اسلام (و به همین دلیل، از نظر اصول اخلاقى مسیحیتسنتى نیز) آزادى جنسى، حسن تعبیرى از هرزگى و بىبند و بارى همراه با پذیرش عمومى است که نتایج اجتماعى مهمى دارد. در حالى که لیبرالیسم غربى معاصر، محکومیت همجنسبازى را مشابه با نژادپرستى مىداند، مسلمانان هرگونه روابط جنسى خارج از محدوده زناشویى - همچون نژادپرستى - را گناه تلقى مىکنند.
جان هیک از معیارهاى لیبرال براى محکوم و رد کردن اجراى شریعتبهرهبردارى مىکند. عبارت ذیل به روشنى بدین امر گواهى مىدهد:
«در حالى که تقدس احکام و قوانین عربى قرن هفتم به عنوان احکام دایمى الهى براى همه جوامع اسلامى مانع پیشرفت [ Penal ] انسانى و فرهیختهتر نظامهاى جزایى شده است، ولى خوشبختانه این امر بسیارى از دولتهاى اسلامى مدرن را در عمل از یافتن راههایى براى رهایى از سختگیرى شریعتباز نداشته است، بلکه صرفا رشد و پیشرفتهاى جزایى (penal) را مشکل و نه ممتنع کرده است.» (25)
نقدهایى بر پلورالیسم هیک
خلاصه انتقادات ما از پلورالیسم بدین شرح است:
1- این دیدگاه به منظور رفع تعارضها و اختلافهاى ادیان، برخى از بخشهاى آنها را مردود مىشمارد و پارهاى از اعضاى آنها را قطع مىکند.
2- در پلورالیسم هیک صرفا به تعارضها و اختلافهاى ظاهرى ادیان در اعتقادات توجه شده، ولى اختلافات عملى (عبادات، مراسم و آیینها) مورد غفلت قرار گرفته است. بدینسان، اهمیت قوانین و جامعه دینى نادیده گرفته شده است.
3- با کاستن اهمیت تعارضها و اختلافهاى اعتقادى، قدرت عملى و بعد «باید»هاى قوانین مذهبى تضعیف مىگردد.
4- علىرغم اینکه کاربرد استدلال عقلى در همه ادیان مهم دنیا برجسته و مهم بوده است، بر اساس دیدگاه این نوع پلورالیسم، عدم کاربرد استدلال عقلى، وسیله پیشرفت فهم دینى و رفع اختلافها و تعارضها تلقى مىگردد.
5- این نوع پلورالیسم، عرفان را وسیلهاى براى دستیابى به تجربههاى شخصى دینى، که باورها و اعتقادات بر اساس آنها شکل مىگیرد، تلقى و تفسیر مىکند، در حالى که خود مفهوم «تجربه دینى» ساخته پروتستانتیسم لیبرال است و با ادیانى همچون اسلام بیگانه مىباشد.
6- علىرغم اینکه دیدگاه مذکور با سنن اخلاقى ادیان جهان، آنچنان که قرنها درک شده، ناسازگار است، آن دیدگاه صحت اخلاق نوظهور لیبرالیسم سیاسى را امرى مسلم مىگیرد و پیشفرض قرار مىدهد.
از سوى دیگر، بخشى از برنامه هیک این است که به نوعى توافق، تساهل و تقلیل تعارضها و اختلافها، که موجب این همه رنج و گرفتارى در گذشته و حال بوده، نوید دهد.
راه حل: پلورالیسم غیر فروکاهشى
به نظر مىرسد راه حل ایدهآل مساله شیوهاى باشد که اختلافها و تعارضهاى در عمل را همچون تفاوتها و تعارضهاى موجود در اعتقادات درک کند و بپذیرد و در عین حال، براى تحمل عقاید و اعمال دیگران انگیزه داشته باشد. مىتوان در اسلام توصیههاى ارزشمندى براى دستیابى به چنین راه حلى یافت که آن را پلورالیسم غیر فروکاهشى ( Nonreductive Pluralism) مىنامیم. پلورالیسم غیر فروکاهشى در حالى که از دیدگاه خاصى درباره تحمل و تساهل حمایت مىکند و تعصب را مردود مىشمارد، از کاستىها و نقدهایى که بر پلورالیسم لیبرال یا فروکاهشى وارد بود، مصون است.
براى رشد پلورالیسم غیر فروکاهشى بهتر است کمى بیشتر درباره این مساله تامل کنیم که چرا پلورالیسمى که هیک از آن دفاع مىکند، مورد حمایت مسلمانان نیست و چرا گروه مهمى از مسیحیان - هر چند قلیل - از آن دفاع مىکنند. اولین مشکل قبلا بیان شده است: اسلام، همچون یهودیت، به دیندارى و پارسایى شکلى قانونى مىدهد. اهداف و آرمانهاى آن اجتماعى است. مسلمانان، مهم نیت که چقدر موفق بودهاند اما، مىخواهند جامعهاى بر اساس الگوى حکومت پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله طبق قوانین الهى بنا کنند. اگر شریعت صرفا محصول عرفى و پیامد جانبى واکنش فرهنگى عربستان در اوایل قرون وسطى نسبتبه مواجهه پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله با حق باشد، آرمان فوق قابل تایید و دفاع نیست. از نظر تجربه مسیحى، که در آن به انواع مشروع تقوا و دیندارى دست کم، با بدگمانى نگاه مىشود - اگر به عنوان تزویر و ریاکارى آشکار ریاکار محکوم نگردد - این دیدگاه که قوانین شرعى و حرامها محصولات انسانى - و نه احکام الهى - باشند پذیرفته و از آن استقبال مىشود.
مشکل دیگر این است که ارتباط با ادیان دیگر قویا در خود شریعت و حتى در قرآن مورد بحث قرار گرفته است. نمىتوان شرک جاهلیت را صرفا راهى دیگر تلقى کرد که انسان با حق ارتباط پیدا مىکند و آن راه با توحید سازگار است; زیرا توحید و شرک مفهوما راههاى گوناگونى هستند به چیزى که توحید و شرک در آن غیر قابل جمع مىباشد. این بعد از ابعاد پلورالیسم هیک براى بسیارى از متفکران مسیحى، همچون مسلمانان، نفرتانگیزترین ابعاد است. توحید ذاتا بتشکنى است. اگر توحید و شرک دو راه به سوى واقعیت نهایى (حق) باشند، چگونه مىتوان بتشکنى حضرت ابراهیمعلیهالسلام و کار وى در شکستن بتها را توجیه کرد؟ آیا پیام او چیزى جز این بود که عبادت بتها ناشایسته و غلط است؟ پلورالیسم غیر فروکاهشى باید به اعتقادات مطلق توحیدى توجه کند و بدان احترام بگذارد.
بر اساس نگرش مسیحیتسنتى، نجات و رستگارى تنها از طریق اعتقاد به ربوبیتحضرت عیسى مسیحعلیهالسلام ممکن است و از راه این عقیده است که مىتوان در قربانى رهایىبخش (redemptive sacrifice) پسر خدا مشارکت داشت. عقیده حق، شرط لازم رستگارى است. مسیحیانى که مایل نیستند در مورد کفار تا آنجا پیش روند که هیک بدانجا رسیده بود و در عین حال، ادعاى جزمى مسیحیان سنتى مبنى بر لعن و عذاب ابدى غیر مسیحیان را نفىمىکنند به دیدگاه بدیل سومى در مفهوم کارلرىنر (مسیحیان بىنام) - که در ابتداى بحث ذکر شد - ستیافتهاند.
براساس این دیدگاه، غیر مسیحیانى که زندگى نیکى دارند و ادعاى اینکه «باید گرفتار لعن و عذاب ابدى شوند» در مورد آنها نامعقول است، مسیحىاند، گرچه خود نمىدانند. بلکه رىنر مىگوید: اگر چنین مردمى به طور مناسب در معرض تعالیم راستین حضرت مسیحعلیهالسلام قرار گیرند، ممکن است اعتقادات قبلى خود را ترک کنند و رسما مسیحى شوند. مسیحى بىنام بودن تا حدودى به اخذ مدرک افتخارى از یک دانشگاه شباهت دارد که علىرغم عدم آموزش در آن دانشگاه، دانشگاه فردى را داراى صلاحیت مىبیند و به او مدرک افتخارى مىدهد.
هیک استدلال مىکند که این دیدگاه به دلایل متعددى صحیح نیست. آن دیدگاه در حقیقت، ترحمى است و قادر نیست نقش مثبتیک عقیده غیر مسیحى را که ممکن است در چرخش فردى از «توجه به خود» به «توجه به حق» داشته باشد، درک نماید. همچنین آن دیدگاه عقیده رستگارى از راه ایمان به مرگ و رستاخیز حضرت مسیحعلیهالسلام را تضعیف مىکند. اگر دانشگاهى مدارک افتخارى بسیار زیادى بدهد، ارزش مدارک آنپایین مىآید.
همه نحلهها و گروههاى مسیحى، علىرغم تعارضها و اختلافهایشان در بحث از پلورالیسم، پیشفرض مشترکى دارند. هیک و رىنر، همچون جزمىها، معتقدند که ایمان و عقیده صحیح براى «رستگارى» ضرورت دارد. براى گشودن درهاى بهشتبه روى غیر مسیحیان، رىنر نظریه «ایمان و اعتقاد صحیح» را تعمیم مىدهد و آن را شامل «کسانى که اعمال آنها، همچون مسیحیان، نیک است» و «کسانى که اگر در معرض تعالیم مسیحیت قرار مىگرفتند آن را مىپذیرفتند» مىداند. هیک فراتر مىرود و تعارضهاى ظاهرى اعتقادات را قابل رفع مىداند و ناسازگارى ادیان را مردود مىشمارد. رفع تعارضها و سازگارى و توافق غایى در نظر هیک امرى است که عقاید مختلف و ادیان گوناگون را صحت مىبخشد و آنها را معتبر مىنماید. (ادامه دارد)
پىنوشتها
× نوشتار حاضر ترجمه آزادى از مقاله [Religious Pluralism The Moral AndPolitics of ] همراه با توضیحات و بررسىهایى از مترجم است. عناوین این مقاله نیز توسط مترجم تدوین شده است.
1- بدینسان، حامیان آن دیدگاهها بر این باورند که نقش دولتباید به حداقل برسد، همه امور نیز باید خصوصى شود. شعار بعضى از آنها این است که دولتباید پاسبان مردم باشد و نباید کار دیگرى انجام دهد. بعضى از آنارشیستها از این نگرش حمایت مىکنند.
2- عنوان «پلورالیسم» تقریبا در همه آثار اصلى هیک ذکر شده است. علاوه بر آن، گزیدههایى نیز وجود دارد; مانند:
Truth and Dailogue in world Religions, ed. John Hick, (1974)
The Myth of Christian Uniqueness, ed. John Hick andPaulKuitter, (1988)
در پاسخ به اثر دوم، کتاب ذیل نوشته شد:
The Myth of a Pluralistic Theology of Religions, ed. GavinD|Costa, (1990) -
پلورالیسم دینى یکى از عناوینى است که در مباحث دینى، بیش از همه درباره آن سخن گفته شده است; از جمله دو مجموعه ذیل بدان اختصاص دارد:
Roligious Pluralism, ed. L. S. Rouner, ed (1984)
Religious Pluralism and unbelief, ed. Ian Hammett, (1990)
3- John Jick, Probloms of Religious Pluralism (New York:St.Martin|s Press, 1985), P. 34
4- John Hick ed., The Myth of God lncarnate, (1977)
هیک مبحث فوق را، که بذرش در آن کتاب نشانده شده، در اولین » مقاله خود، تحت عنوان [ Three Controversies ] مطرح مىکند.
5- John Hick, An lnterpretation of Religion, 1989, p. 233
6- William J. Wainwright, Philosophy of Religion, 1988, P. 158
7- امکان اینکه علاوه بر سه وجه وینرایت، وجه چهارمى نیز وجود داشته باشد در جاى دیگرى در همین مقاله مورد بررسى قرار خواهد گرفت، هرچند هیک به هیچ وجه، چنین وجه بدیلى را نخواهد پذیرفت. م.
8- Firthjof Sohuon, The Transcendental Unity of Roligion, (1975)
9- ر. ک. به: مقالات کتز در
Mysticism andPhilosophical Analysis, (1983) , Mysticism andReligious Traditions,( 1978)
10- John Hick, ibid, P. 243
. 11- From the Mathnavi Book III, Line 1259ff
12- Peter Bgrne, John Hick|s Philosophy of World Religions,Scottish Journalof Theology 35, no. 4, (1982), P. 297, Citedin M. Peterson, W. Hasker, B. Reiechenbachand D.Basinger, Reason and Religious Belief, (1991), P. 227
13- In his Perceiving God, 1991. PP. 255-285
14- Ibid, P. 266
15- Ibid .
16- Peterson, et. al. (1991), P . 227
17- Ninian Smart, "Truth and Religions" in S. M. Cahn and D.Sh
Contemporary Philosophy of Religion, (1982), PP.291-300
18- AL-Tawhid, Vol. 3. ,No 3., PP. 163-189Concluded in Vol.3,
154-196
19- Peter Donovan, "The lntolerance of Religious Pluralsim",Ro
1993), PP. 217-229
20- lbid, P. 218
21- lbid, P. 219
22- John Hick, An lnterpretaion of Religion, (1980), P. 339 <>
23- John Hick, "On Grading Religion" in Problems of ReligiousP
24- lbid, PP. 86-87
25- John Hick, An lnterpretation of Religion, P. 336