آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹۷

چکیده

متن

محور بحث، سیر و سلوک در اسلام است. با توجه به مطالبى که قبلا بیان شد، دانستیم که حقیقت‏سیر و سلوک الى الله، چیزى جز بندگى کردن ینست و مراحل مختلفى که براى سیر و سلوک تصور مى‏شود و یا بزرگان گفته‏اند، چیزى بیش از معرفى مقاطعى ازدرجات بندگى نیست، بندگى از این‏جا شروع مى‏شود که انسان تصمیم مى‏گیرد از خداى متعال اطاعت کند و اراده خود را در اراده خداوند فانى نماید و استقلال اراده را از خویش بگیرد. اینک آخرین قسمت از این مجموعه از سخنرانى‏ها را پى مى‏گیریم.
سیر و سلوک
اولین مرحله بندگى، در مقام عمل این است که اسنان تقوا را به دست آورد. به این طریق که همه واجباتى را که متوجه او هست انجام دهد و همه محرمات را ترک کند. در مقام سیر و سلوک، مراحلى وجود دارد که همه سالکان در آن ا شریک‏اند، یعنى امورى در موفقیت انسان براى گذراندن این مراحل وجود دارد که اگر به آن‏ها توجه داشته باشد و از آن‏ها استفاده کند، در تحقق بخشیدن به شرایط بندگى، موفق‏تر است. این امور عبارتند از «مشارطه‏» ، «مراقبه‏» و «محاسبه‏» .
انسان صبح که از خواب برمى‏خیزد، باید اندکى تامل کند که دخاوند متعال، امرز حیات جدیدى به من عطا فرموده و سرمایه جدیدى در اختیارم گذاشته است. ممکن بود که به هنگام خواب، از دنیا بروم «الله یتوفى الانفس حین موتها والتى لم تمت فى منامها» (زمر: 42) هنگام خواب، خداوند همه روح‏ها را قبض مى‏کند، اما کسانى که هنوز اجلشان فرا نرسیده است، روحشان را دوباره برمى‏گرداند. باید توجه داشت‏به این‏که بیدار شدن از خواب، نعمتى است از سوى خدا و سرمایه جدیدى است که در اختیار او گذاشته است که با این سرمایه مى‏تواند سعادت دنیا و آخرت را براى خودکسب کند و یا خسارت و شقاوت دنیا و آخرت را به دست آورد. پس از آن‏که در این باره تامل کرد، باید با نفس خود شرط کند که اصطلاحا به آن «مشارطه‏» مى‏گویند.
به اعتبار همین شرط کردن و قرارداد بستن است که در طول آن روز از همه گناهان پرهیز مى‏کند و تمام واجبات را به جا مى‏آورد. گویى نفس انسان، مانند شریکى است که در قمابل او قرار گرفته است. سرمایه‏اى را به او مى‏سپارد که با آن تجارت کند و با او شرط مى‏کند که باید با این سرمایه، سود به دست اورى و خسارت به بار نیاورى! این قرارداد با نفس تاثیرى روانى به دنبال دارد که انسان بتواند در طول روز، توجه بیش‏ترى به انجام وظایف خود داشته باشد و دچار غفلت نشود.
پس از «مشارطه‏» ، نوبت‏به «مراقبه‏» مى‏رسد. مراقبه نیز اصطلاحى است که از روایات و ادعیه به دست مى‏آید. در مناجات شعبانیه آمده است: «فاکون لک عارفا و عن سواک منحرفا و منک خائفا مراقبا» . وقتى که با خود شرط کرد و تصمیم گرفت که از گناه اجتناب کند و کارهاى واجب را انجام دهد و در طول روز، همواره مراقب نفس خود باشد، مانند صاحب کارى است که مواظب کارگرش هست تا کارها را درست انجام دهد. همه ما باید در طول روز، بر نفس خود، نظارت داشته باشیم تا مبادا لغزشى پیش آید و از جاده اطاعت و عبادت خدا انحراف پیدا کند.
پس از مراقبه، «محاسبه‏» است. انسان به هنگام شب که مى‏خواهد بخوابد، باید لحظه‏اى درباره رفتار روزانه‏اش فکر کند و یک یک کارهایى را که از صبح تا آن زمان انجام داده است، به یاد آورد و از نفس خود، حساب بکشد; مانند صاحب سرمایه‏اى که از عامل مضاربه یا شریکش حساب مى‏کشد. باید به کار همه اعضا و جوارحش رسیدگى کند که آیا وظایفشان را به خوبى انجام داده‏اند یا از آن تخلف کرده‏اند؟ اگر همه در خط بندگى بوده‏اند، خدا را شکر کند که چنین توفیقى به او داده است که یک روز را به اطاعت او بگذراند و اگر تخلف کرده و لغزشى داشته‏اند، استغفار کند و تا دیر نشده است، آن را جبران نماید. در روایات آمده است که وقتى از مؤمن خطایى سر مى‏زند، ملائکه‏اى که مامور نوشتن اعمال او هستند، مدتى صبر مى‏کنند، اگر توبه کرد، چیزى نمى‏نویسند و اگر توبه نکرد، آن‏گاه خطایش را ثبت مى‏کنند. به هر حال، اگر لغزشى از او سرزده است، باید همان شب استغفار کند. اگر واجبى را ترک کرده است، قضایش را به جا آورد. اگر حق کسى را تضییع کرده است، آن را جبران کند و حسابش را تصفیه نماید.
این سه امر، یعنى تصمیم در آغاز روز، نظارت در طول روز و محاسبه آخر شب، در تمام مراحل سیر و سلوک وجود دارد، اما مراتب و شدت و ضعفشان فرق مى‏کند که به آن اشاره خواهیم کرد.
پس اولین مرحله، مواظبت‏بر انجام واجبات و ترک محرمات است. در این مرحله، لزومى ندارد که خیلى به مستحبات بپردازد. باید اهتمامش بر این باشد که واجبات را خوب انجام دهد و گناه و لغزشى از او سر نزند، البته این بدان معنا نیست که همه مستحبات را ترک کند، بلکه مى‏تواند مستحباتى که به آن‏ها عادت کرده و یا انجام‏شان راحت است، به جا آورد. مهمترین مساله در مرحله مراقبه، این است که انجام واجبات و ترک محرمات را درست رعایت کند تا ملکه تقوا برایش حاصل شده و دیگر انجام تکالیف واجب و همچنین ترک گناهان برایش عادت شود. این‏طور نباشد که براى ترک هر گناهى نیاز به تامل و تصمیم‏گیرى باشد. روى این مرحله که البته همه مؤمنان مى‏بایست آن را پشت‏سر بگذارد و مقدمه‏اى است‏براى سیر عرفانى، تا: ید فراوان شده است، هم در روایات و هم در کلمات بزرگان علم اخلاق و عرفان. تا زمانى که انسان به گناه مبتلاست، هر سعى و کوششى در راه عبادت خداوند، چندان تاثیر براى او نخواهد داشت و درست مانند جیب سوراخى است که هر چه پول درون آن مى‏ریزند، از آن سوراخ بیرون مى‏ریزد. گناهان اعمال را از بین مى‏برند. اخلاق بد و رذیله، مثل حسد، کینه و سوء ظن، ایمان را ذوب مى‏کنند. «ان الحسد یاکل الایمان کما تاکل النار الحطب‏» .
در روایات داریم کسانى که به گناه غیبت‏یا بعضى گناهان دیگر مبتلا هستند، اگر گناهى از آن‏ها سربزند، تا چهل روز عبادت آن‏ها قبول نمى‏شود، البته اسقاط تکلیف مى‏شود و نباید آن را قضا کند، اما به مرحله قبول نمى‏رسد و تاثیرى که باید در روح داشته باشد، نخواهد داشت. رعایت تقوا و انجام واجبات و ترک محرمات، شرط موفقیت در مراحل بعدى سیر و سلوک نیز هست.
پس از این‏که ملکه تقوا در این حد حاصل شد، نوبت‏به مرتبه‏اى بالاتر از مراتب مراقبه مى‏رسد. تاکنون سعى او بر این بود که واجبات را انجام دهد، اما در این مرتبه، سعى مى‏کند که مشتبهات را ترک کند. مشتبهات کارهایى هستند که اسنان یقین به گناه بودن آن‏ها ندارد، ولى مشتبه به گناه هستند، یعنى در معرض آلوده‏شدن به گناه است. ممکن است در آغاز، چون یقین ندارد، تکلیفى هم براى اجتناب از آن نداشته باشد، اما پس از انجام عمل متوجه مى‏شود که کارهاى حرام انجام داده است. بنابراین، مرحله بعد، اجتناب از مشتبهات است و مرحله بعد، این‏که مقدارى از مستحبات را هم انجام دهد و نیز بعضى از مکروهات را ترک کند.
البته باب مستحبات بسیار وسیع است و اگر انسان تمام شبانه‏روز را به انجام تسحبات مشغول باشد، باز از عهده انجام همه آن‏ها برنمى‏آید. علاوه بر این، امروز که کشور اسلامى ما نیاز به سازندگى دارد، آن قدر تکلیف واجب بر عهده ما هست که نوبت‏به مستحبات نمى‏سرد، اما مستحباتى هم هستند که مزاحمتى با کارهاى واجب ندارند; مثلا، خواندن نماز در اول وقت، مستحبى است که بسیار بر آن تاکید شده است. خواندن نماز در اول وقت، زماین بیش از زمان خواندن نماز در آخر وقت نیاز ندارد. این از بزرگ‏ترین مستحبات است. یکى از بزرگان و اساتید علم اخلاق فرموده بود که اگر کسى تعهد کند که نمازهاى واجبش را در اول وقت‏بخواند، من ضمانت مى‏کنم که به مقامات بسیار عالى در عرفان نیال شود. یکى دیگر از این مستحبات، رعایت‏حضور قلب در نماز است. این مستحبى است که وقت اضافى نمى‏خواهد، اما کیفیت عبادت را صد چندان مى‏کند.
یکى دیگر از این مستحبات ر، رعایت ادب در حضور پدر و مادر است. در میان بزرگان کسانى بوده‏اند که تا پدر و مادرشان اجازه نمى‏دادند، در حضور آنان نمى‏نشسته‏اند. این‏ها مستحباتى هستند که نیاز به وقت اضافى ندارند. مستحباتى نیز هستند که وقت مى‏برند. چقدر خوب است که انسان با استاد و مربى اخلاق خود درباره انتخاب این مستحبات مشورت کند و از میان مستحبات فراوانى که وارد شده است، از قبیل تلاوت قرآن، نوافل یومیه به خصوص نافله شب، بعضى از اذکار مخصوصا تسبیحات اربعه و ذکر شریف «لااله الاالله‏» ، دعاهاى ایام، دعاهاى اوقات صبح و شام، دعاهاى هفتگى و امثال این‏ها، بعضى را انتخاب کند; البته همه این‏ها خوب است، ولى ممکن است‏به تناسب حال اشخاص، بعضى از آن‏ها رجحان و اولویت داشته باشند.
آنچه که هم است و در روایات شریفه نیز بر آن تاکید شده، این است که اگر یک برنامه عبادى براى خود قرار دادیم، بر انجام آن مداومت داشته باشیم که در غیر این صورت، آن اثرى را که مى‏بایست داشته باشد، نخواهد داشت. در اصول کافى روایات متعددى نقل شده که بر مداومت‏بر عمل عبادى گرچه کم باشد، تاکید مى‏کنند. روایاتى به این مضمون: «المداومتة على العمل القلیل خیر من العمل الکثیر» . خلاصه این‏که آنچه در سیر وس لوک، بر آن تا: ید شده، این است که در ابتدا باید برنامه‏هایى انتخاب شود که آسان و مداومت‏باشد. این‏گونه نباشد که عملى را دو روز انجام دهد و روز بعد نتواند آن را ادامه دهد. باید آن عمل را به قدرى ادامه دهد که به صورت ملکه درآید. نشانه ملکه شدن هم این است که اگر اتفاقا آن عمل ترک شد، ناراحت‏شود، از رسول اکرم‏صلى الله علیه وآله نقل شده است که فرموده‏اند: «عمل خیر براى مؤمن عادتى خاص مى‏آورد، به‏گونه‏اى که اگر یک روز آن عمل را انجام ندهد، ناراحت مى‏شود و گویا چیزى را گم کرده و یا مرتکب گناه شده است‏» .
تا این‏جا سخن درباره عمل بود که چه کارهایى را انجام و چه کارهایى را ترک کنیم. پس از این، نوبت‏به مرحله‏اى بالاتر مى‏رسد که البته این مرحله نیز با مشارطه، مراقبه و محاسبه توام است. در این مرحله، بیش‏تر توجه انسان باید به قلب و نیات قلبى باشد. زمانى که روح و جسم انسان، در راه انجام واجبات و ترک محرمات تقویت‏شدند، به گونه‏اى که هیچ گاه از هیچ عضوى انحراف و لغزشى سر نزد و تقوا به صورت ملکه درآمد، در حقیقت، تازه سیر عرفانى از این‏جا شروع مى‏شود; زیرا آنچه که مربوط به عمل است، از انسان‏هایى هم که در معرفت، بسیار ضعیف‏اند، صادر مى‏شود. آنچه که بیش‏تر جنبه عرفانى دارد، اعمال قلبى انسان است. شروع این مرحله به این است که انسان اعمال خود را به نیت‏خالص، مزین کند. این را باید از واجبات شروع کند و تلاش کند که در هیچ یک از واجباتى که انجام مى‏دهد، شائبه ریا نباشد; نخواسته باشد به گوش دیگران برسد که او چنین عمل خوبى را انجام داده است. ریا به معناى خودنمایى است و سمعه آن است که گرچه عمل را دور از چشم دیگران انجام یم دهد، اما از این‏که به گوش آنان برسد، خشنود شود و خوشش بیاید. باید از این آلودگى‏ها پرهیز کند. باید تلاش کند واجبات را براى خدا انجام دهد و گناهان را نیز به خاطر خدا ترک کند نه به خاطر ترس از مردم.
خلاصه باید نیت‏خود را در اعمال و ترک محرمات، خالص گرداند; البته این کارى است دشوار، اما شدنى. هر یک از مراحل سیر و سلوک، دشوارتر از مرحله قبل است، اما با الطافى که خداوند متعال نسبت‏به بنده‏اش دارد، آسان و گوارا خواهد شد. اگر انسان در مراحل اولیه، استقامت کند و از امتحان‏ها سربلند بیرون بیاید، خداوند چنان سرور و لذتى به او عطا مى‏کند که اگر یک روز، کار پسندیده‏اى از او ترک شود، بسیار ناراحت و دلگیر خواهد شد.
براى این‏که انسان بتواند نیت‏خود را خالص کند، باید مقدماتى را فراهم کند و توجهاتى داشته باشد; زیرا نیت‏خالص، چیزى نیست که هرگاه اسنان بخواهد، بتواند فورا آن را به دست آورد. کسى که دوست دارد پیش مردم، محبوب باشد و همه به او احترام بگذارند، خواه ناخواه در نیتش شائبه‏اى راه پیدا مى‏کند. شخصى مى‏تواند در کارها نیت‏خالص داشته باشد که حب جاه نداشته باشد و براى این‏که از ریا و سمعه در امان بماند، باید تا آن‏حا که ممکن است، وظایفش را در خفا انجام دهد; البته در این‏جا لغزشگاه‏هایى نیز هست. بعضى وقتى که مى‏خواهند عبادتشان را در خفا انجام دهند، دیگر در نماز جماعت‏حاضر نمى‏شوند. دلیلشان هم این است که مى‏خواهیم نمازمان را در خلوت بخوانیم تا ریا نشود. این‏ها دام‏هاى شیطان است‏باید توجه داشت که دستورات شرع، دقیقا مراعات شود. باید در نماز جماعت و نماز جمعه شرکت کرد. با این عذر که مى‏ترسم ریا شود، نباید فریب شیطان را بخوریم و دستورات خداوند را زیر پا بگذاریم. بله، عبادت‏هایى مانند صدقه دادن را یم توان از راه‏هاى مختلفى که دیگران متوجه نشوند، انجام داد و به مستمندان کمک کرد، اما عبادت‏هایى را که جنبه اجتماعى دارند و تاکید شده است که به صورت جمعى انجام شوند، نباید به بهانه جلوگیرى از ریا ترک کرد و در خلوت به جا آورد.
یکى از دستورالعمل‏هایى که در این مرحله، بسیار مفید و کارساز است، این است که سعى شود دل انسان، با خدا انس بگیرد. اگر ما کارى را براى ارضاى تمایلات نفسانى‏مان انجام مى‏دهیم، به این دلیل است که به آن کار لذت‏بخش مادى، علاقه و تمایل داریم یا وقتى که کارى را به خاطر دوستمان انجام مى‏دهیم، به این دلیل است که به او انس و علاقه داریم. وقتى انسان مى‏تواند کارى را براى این‏که خدا آن کار را دوست دارد، انجام دهد، که به جاى این محبت‏ها، محبت‏خدا را در دلش قرار دهد در مناجات شعبانیه مى‏خوانیم که: «الهى لم یکن لى حول فانتقل عن معصیتک الا فى وقت ایقظتنى لمحبتک‏» خدایا! من توانایى این‏که دست از گناه بردارم را نداشتم، مگر وقتى که تو دل مرا با محبت‏خودت بیدار کردى. آن وقت که پرتویى از محبت تو در دل من افتاد، اجتناب از گناه برایم آسان شد. اگر انسان بتواند عشق به خدا را در دلش زیاد کند، همه مشکلات و دشوارى‏ها برایش آسان مى‏شوند.
اگر انسان به خدا عشق پیدا کند، سحرخیزى نه تنها برایش دشوار نخواهد بود. بلکه به عنوان دیدار محبوب، لذت‏بخش خواهد بود. براى انسانى که به کسى عشق مى‏ورزد، چه چیزى لذتبخش‏تر از این است که در خلوت با او بنشیند و با او سخن بگوید؟ اگر ذره‏اى از محبت الهى در دل انسان بیفتد، دیگر هیچ چیز براى او لذت‏بخش‏تر از این نیست که در سحرگاهان که همه چشم‏ها در خواب است، همه درها بسته و همه‏جا خاموش است، راهى به سوى محبوب باز کند. براى این‏که محبت‏خداوند در دل انسان پدید آید، باید نعمت‏هایى را که خدا به انسان عطا کرده است، بشناسد و درباره آن‏ها به تفکر بنشیند. میلیون‏ها نعمتى که اگر یکى از آن‏ها را انسانى به او عطا مى‏کرد، تا پایان عمر سپاسگزار او بود.
خلاصه، شرط به وجود آمدن محبت پایدار، معرفت‏خدا و انس با او است. محبت‏هایى که میان دو انسان، پایدار مى‏ماند، با یک برخورد و یک نگاه، حاصل نمى‏شوند; بلکه زمانى این محبت، پایدار خواهد شد که میان آن‏ها انس به وجود آید.
محبت‏خداوند هم کم و بیش در دل همه هست. چگونه مى‏شود خدا را دوست نداشت؟ مگر او چیزى که دوست داشتنى نباشد هم دارد؟ هر چه که مى‏تواند ملاک دوست داشتن باشد، در او به طور بى‏نهایت وجود دارد. پس براى این‏که جوانه‏هاى محبت در دل هر مسلمان رشد کند و پایدار بماند، باید با خدا انس بگیرد.
چگونگى انس با خدا
اما چگونه مى‏توان با خدا انس گرفت؟ باید سعى کرد که در تمام شبانه‏روز، گوشه‏اى از دل به او متوجه باشد.
اگر انسان به مصیبتى دچار شود که او را غمگین و ناراحت کند، تا مدت‏ها این حادثه، ذهن او را به خود مشغول مى‏کند و حتى گاهى در خواب هم از خاطرش بیرون نمى‏رود و پس از مدت‏ها که از آن واقعه مى‏گذرد، هنوز گوشه دلش متوجه آن مصیبت‏خواهد بود. به هر کارى که مشغول مى‏شود، آن حادثه جلوى چشمش حاضر مى‏شود. چنین توجهى را مى‏توان به طور اکتسابى و به وسیله تمرین نیز در خود ایجاد کرد. کسى که جذبه خداوند، اراده او را تسخیر مى‏کند و بارقه‏اى از محبت‏خدا در دلش مى‏تابد، خود به خود، همواره متوجه او است; البته کسانى هم که چنین جذبه‏اى برایشان ایجاد نشده است، مى‏توانند تدریجا و به وسیله تمرین، آن حالت را در خود به وجود آورند. تمرین آن نیز این‏گونه است که همواره توجه داشته باشد که در حضور خداست و خدا ناظر بر اعمالش است. از صبح که از خواب برمى‏خیزد، باید به خودش تلقین کند که خداوند همواره او را مى‏بیند، گرچه او خدا را نمى‏بیند. پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله به ابوذر فرمودند: «اعبد الله کانک تراه و ان لم تکن تراه فانه یراک‏» ; به‏گونه‏اى خدا را عبادت کن که گویا او را مى‏بینى و اگر تو خدا را نمى‏بینى، او تو را مى‏بیند. توجه به این‏که خداوند ناظر بر اوست، نیاز به برنامه‏ریزى و نشستن در گوشه‏اى و از همه کارها دست کشیدن ندارد. این توجه، مرتبه‏اى از مرحله «ذکر» و «توجه قلب‏» است که وقتى به حد ملکه رسید، کم کم انسان احساس مى‏کند که دلش با خدا انس گرفته است و وقتى که انس گرفت، محبت‏خداوند در دل بیش‏تر مى‏شود. وقتى که محبت‏خدا بیش‏تر شد، علاقه به عبادت و بندگى، خصوصا خواندن نماز و دعا و مناجات هم زیاد مى‏شود. به تلاوت قرآن مجید بیش‏تر علاقه‏مند مى‏شود. آیا انسان میل ندارد که نامه محبوبش را بخواند؟ محبوبى که انسان از او دور است، برایش نامه‏اى نوشته است، چند بار آن را مى‏خواند و هر وقت که فرصتى به دست آید، دوباره آن را برمى‏دارد و نگاه مى‏کند و مى‏خواند. قرآن هم کلام خداست، اثر او است. وقتى که محبت‏خدا در دل پدید آید، انسان بارها آن را با شوق مى‏خواند به هر حال، این مرحله از «مراقبه‏» به این صورت است که به وسیله تمرین، توجه قلبى به خداوند را در خود ایجاد کند و آن را به حد ملکه برساند. اگر این ملکه را در خود به وجود آورد، کم کم حالتى برایش ایجاد مى‏شود که گویا خدا را مى‏بیند. نه تنها او را بر اعمال خود ناظر مى‏داند، بلکه کم کم دریچه‏اى به سوى قلبش باز مى‏شود و از طریق دل با خدا سخن م یگوید. شاید براى همه ما این حالت پیش آمده باشد که وقتى انسان مشغول خواندن دعا یا نمازى هست، اگر حالت توجه و انسى به او دست دهد، براى یک لاحظه احساس مى‏کند که دخا را در مقابل خود مى‏بیند و مستقیما و بدون پرده دارد با او سخن مى‏گوید با ممارست و تمرین مى‏توان این حالت را در خود ایجاد کرد که گویى خدا را مى‏بیند و با او مستقیما سخن مى‏گوید. اگر این حالت در انسان به وجود آمد و تقویت‏شد، از این مرتبه از مراقبه مى‏گذرد و به مرتبه‏اى بالاتر مى‏رسد.
با ایجاد حالت انس و پس از آن، شدت‏یافتن محبت و اشتیاق، کم کم حجاب‏هاى میان انسان و خداوند یک به یک از بین مى‏رودن. دیگر اسنان با شوق و لذت به خدا توجه پیدا مى‏کند و از این‏که حضور او را احساس مى‏کند، مسرور مى‏شود و اگر لحظه‏اى غافل شود، مانند این است که از معشوقش جدا شده است. این جدایى برایش بسیار سنگین و غیرقابل تحمل مى‏شود. چنین انسانى غفلت را گناه مى‏داند و به خاطر آن استغفار مى‏کند. استغفار از انجام مکروهات هم نیست، بلکه همان‏طور که در ادعیه و مناجات‏ها وارد شده است، استغفار آنان به این دلیل است که احساس مى‏کنند با این‏که در حضور خدا هستند، از او غافل شده‏اند. این غفلت را بزرگ‏ترین گناه مى‏دانند. آنان از این‏که در محضر خدا کارى انجام مى‏دهند که لازمه بعد مادى اسنان و شرط زندگى مادى است و به همین دلیل مجبورند که گوشه‏اى از توجه خود را به این امور معطوف دارند، احساس گناه و شرمندگى مى‏کنند.
البته اولیاى الهى، هیچ‏گاه توجهشان به طور کامل به غیر خدا معطوف نمى‏شود، اما همین توجه جزئى را نیز براى خود، گناه تلقى مى‏کنند و ناراحت‏اند از این‏که چرا نباید تمام توجهشان متمرکز در مقام ربوبیت‏باشد. به همین دلیل، گریه و استغفار مى‏کنند. به هر حال، کسى که در این مرحله از سیر باشد که مراقبه‏اش، توجه به حضور خدا باشد، استغفارش نیز از این خواهد بود که چرا لحظه‏اى از این توجه غافل شده است. اگر این مرحله به کمال برسد و توجهات قلبى، در ساحت قدس الهى متمرکز شوند، این‏جاست که از انوار الهى در دل انسان مى‏تابد و او را از مراتب پست دنیوى به سوى مقامات عالى انسانى که همان قرب ربوبى است، مى‏کشاند. آن‏گاه انسان، دیگر عبادت را با رنج و مشقت انجام نمى‏دهد، بلکه آن را به عنوان عرض ادب به پیشگاه محبوب خویش مى‏داند و از آن لذت مى‏برد و چنان غرق در این لذت مى‏شود که همه‏غ لذت‏هاى دنیا را فراموش مى‏کند. چنین انسانى اگر بخواهد به حسب وظیفه، به بعضى از امور و لذت‏هاى دنیوى بپردازد، برایش بسیار گران است. از این‏رو، فقط به خاطر امتثال امر خداوند به این امور مى‏پردازد نه به خاطر میل به آن‏ها. تصور این حالت، براى ما مشکل است; مثلا شخصى که در تابستان گرم و در بیابانى سوزان، ساعت‏ها تشنگى را تحمل کرده است، اگر شربت گوارایى را در اختیارش بگذارند، چگونه ممکن است آن را به خاطر لذتش نخورد، بلکه به خاطر خدا بخورد؟
یا مثلا گاهى حالاتى براى انسان جوان پیش مى‏آید که اجتناب و خوددارى از گناه، برایش کارى بسیار مشکل خواهد بود; مانند حالتى که براى حضرت یوسف در کاخ عزیز مصر پیش آمد. جوانى در بالاترین حد رشد، برومند، قوى، زیبا، در محلى خلوت، خود را نگه مى‏دارد. این کار بسیار مشکلى است، اما کسى که دلش با محبوب بالاترى انس دارد و معشوق بسیار زیباترى سراغ دارد و دلش متوجه اوست، برایش خوددارى، امرى بسیار آسان است. وقتى که به آن معشوق توجه مى‏کند، سایر جاذبه‏ها برایش هیچ است. براى او مسخره خواهد بود که کسى غذا را براى لذتش بخودر یا سایر کارهاى دنیوى را براى لذت بردن انجام دهد. این کارها براى او مانند بازى‏هاى بچگانه است. چرا بزرگ‏ترها از بازى با اسباب بازى بچه‏ها لذت نمى‏برد؟ براى این که لذت‏هاى بالاترى درک کرده‏اند.
اولیاى الهى وقتى که دلشان با خدا انس گرفت و تجلیات جمال او برایشان هویدا شد، از هیچ چیز غیر از جمال او لذت نمى‏برند.
باز هم براى تقریب به ذهن، چاره‏اى نیست که از مسائل مادى مثالى بیاورم. اگر انسان در مجلسى نزدیک محبوب خود نشسته باشد، اما آن محبوب، در حجاب باشد و گاهى حجاب را از چهره خود بردارد و به دور از نگاه دیگران اشاره‏اى و اظهار محبتى به این شخص بکند، و به او بفهماند که من هم تو را دوست دارم، چه حالتى براى این عاشق به وجود مى‏آید؟ مى‏خواهد بال در بیاورد و پرواز کند. او دیگر لذت خوراک یا سایر لذت‏ها را احساس نمى‏کند و سراپا غرق در لذت همان اشاره محبوب مى‏شود. خداوند متعال هم با دوستانش از این اشاره‏ها بسیار دارد، اشاره‏هایى که دیگران، آن را نمى‏بینند و درک نمى‏کنند. آن‏ها نمى‏دانند که خداوند با دل دوستانش چه مى‏کند. دوستان خدا هم این اسرار را فاش نمى‏کنند. ما به قیافه آن‏ها نگاه مى‏کنیم و گمان مى‏کنیم که مشغول مطالعه کتاب یا تماشاى باغ و کوه و دریا هستند، اما تنها خودشان مى‏دانند که چه مى‏بینند. چنان از تماشاى جلوه‏هاى محبوبشان سرمست مى‏شوند که همه چیز را فراموش مى‏کنند.
از خداوند متعال مى‏خواهیم که شمه‏اى از این حقایق را در دل‏هاى ما بتاباند و دل‏هاى ما را از حبت‏خویش مالامال بفرماید و جایى براى محبت دنیا و بیگانگان در آن باقى نگذارد.

تبلیغات