تفاوتهاى فردى
آرشیو
چکیده
متن
در قسمت نخست این مقال، به بررسی آراء و اقوال، درباره تفاوت روانی نژادها از دیدگاه روانشناسی پرداخته و بیان کردیم که طبق تحقیقات صورت گرفته در این زمینه، اساسا در روانشناسی، تفاوت روانی نژادها منتفی است. از اینروست که میبینیم در روانشناسی، به جای واژه «نژاد» از واژه «گروههای قومی» استفاده میشود. اینک ادامه این مقاله را با بررسی دیدگاه اسلام در این زمینه پی میگیریم.
مقدمه
برای بررسی دیدگاه اسلام، در زمینه تفاوت روانی نژادها، بایسته است که از خلال بررسی اجمالی مهمترین مراحل زندگی بشر، از نظر قرآن، به این مهم نائل آییم. به نظر نگارنده، این مراحل عبارتند از: آفرینش بشر، انتخاب وی به عنوان جانشین خدا در زمین، آفرینش جهان برای او، دعوت جهانی به سوی دین و تفاوت انسانها در زبان، رنگ پوست، مناطق جغرافیایی و... اینک، به تفصیل، درباره هر یک سخن خواهیم گفت:
داستان آفرینش انسان
آفرینش انسان، موضوعی است که در آیات متعددی از قرآن، مطرح شده است که در اینجا به برخی از آنها اشاره خواهیم کرد:
قرآن کریم میفرماید: «بهخاطر بیاور هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشر را از گل خشکیدهای که از بدبویی گرفته شده است، خلق میکنم. » (حجر: 28) و ضمن اشاره به آفرینش بعد غیرمادی انسان میفرماید: «هنگامی که آفرینش آن را به پایان رسانده و در او از روح خود (یک روح شایسته و بزرگ) دمیدم، همگی بر او سجده کنید» (حجر: 29) و نیز میفرماید: «ما شما را از آن (خاک) آفریدیم و به آن باز میگردانیم و دیگر باره شما را از آن بیرون میآوریم» (طه: 55) علامه طباطبایی؛ در تفسیر المیزان میفرمایند که ضمیر منها و آن دو ضمیر دیگر، به کله ارض برمیگردند و آیه شریفه، ابتدای خلقت آدمی را از زمین میداند. به آیههای دیگری در اینباره توجه فرمایید.
«از نشانههای او این است که شما را از خاک آفریده، سپس انسانهایی رشد و در روی زمین انتشار یافتید». (روم:20) «انسان را از خون بسته شده آفرید». (العلق: 2). منظور از انسان، جنس بشر است که از راه تناسل پدید میآید؛ «انسان را از عصارهای از گل آفریدیم؛ سپس آن را نطفهای در قرارگاهی مطمئن (رحم) قرار دادیم؛ سپس نطفه را به صورت علقه (خون بسته) و علقه را به صورت مضغه (چیزی شبیه گوشت جریده) و مضغه را به صورت استخوانهایی درآوردیم و از آن پس، بر استخوانها گوشت پوشاندیم؛ سپس آن را آفرینشی تازه بخشیدیم، پس بزرگ است خدایی که بهترین آفرینندگان است؛ سپس شما بعد از آن میمیرید؛ سپس در روز قیامت برانگیخته میشوید». (مؤمنان: 1.12)
آیههایی که تاکنون درباره آفرینش انسان آوردیم، منشأ وجودی او را با تعبیرات از قبیل «طین»، «تراب»، «صلصال»، «علق» و «ارض» بیان کردهاند که دلالت بر بعد خاکی آدمی دارند و در برخی نیز به آفرینش بعد روحانی انسان اشاره شده است.
این آیهها، علاوه بر اینکه هیچگونه دلالتی بر وجود تفاوت اساسی، در اصل آفرینش آدمی ندارند، بلکه آنچه که میتوان از آنها استفاده کرد، محکوم و مردود دانستن ادعای تفاوت روانی نژادهاست. به عنوان نمونه، آیههای 12 تا 16 از سوره «مؤمنون» را که ذکر شد، بررسی کرده تا از این رهگذر دریابیم که وحی الهی چگونه همه آدمیان را از خلقت اولیه و پیدایش روح تا مرگ و حیات دوباره آنان، به صورتی یکسان لحاظ کرده و از این جهت هیچ یک را بر دیگری، برتری نداده است. نخستین آیه، به خلقت همه انسانها، اعم از آدم(ع) و فرزندان او اشاره میکند که همه از خاک برخاستهاند؛ اما دومین آیه، به تداوم نسل آدم(ع) از طریق ترکیب نطفه نر و ماده و قرار گرفتن در قرارگاه رحم توجه میدهد. بعد از آن به مراحل شگفتانگیز تکامل نطفه، در رحم مادر و چهرههای گوناگون خلقت که یکی بعد از دیگری در آن قرارگاه امن، ظاهر میشوند، اشاره کرده، میفرماید: «سپس نطفه را به صورت خون بسته درآوردیم و بعد، این خون بسته را به مضغه که شبیه گوشت جویده است تبدیل کردیم و سپس آن را به صورت استخوان درآورده و از آن پس، بر استخوانها گوشت پوشاندیم». اینها چهار مرحله متفاوت هستند که همراه با مرحله نطفه بودن، مراحل پنجگانهای را تشکیل میدهند و در پایان آیه، به آخرین مرحله که در واقع، مهمترین مرحله آفرینش بشر است، با تعبیری پرمعنا اشاره میکند: «سپس او را آفرینشی تازه بخشیدیم». آیه بعد متذکر میشود که این انسان با همه شگفتیهایش تا ابد زنده نمیماند و زمانی فرا میرسد که این ساختمان عجیب، فرو میریزد: «شما، همگی بعد از این زندگی، خواهید مرد». اما برای اینکه این تصور پیش نیاید که با مردن انسان، همه چیز پایان میپذیرد، بلافاصله میافزاید، «سپس، بار دیگر، روز قیامت به زندگی باز میگردید و برانگیخته میشوید» آیههای دیگری نیز، بدون اشاره مستقیم به اینکه بشر از خاک آفریده شده است، با تعبیرات مختلف، عدم تبعیض میان آدمیان را، در اینکه همه، فرزندان یک پدر و مادر بوده و همه نسلهای بشری از ریشه واحدی (آدم و حوا) نشأت گرفتهاند، به صورتی روشن بیان میکنند. برخی از این آیهها عبارتند از: «او کسی است که شما را از یک تن آفرید... » (انعام: 98) در تفسیر مجمعالبیان، در ذیل این آیه، آمده است که «خداوند شما را از حضرت آدم آفریده است. این، خود یکی از نعمتهای خدا بر انسان است؛ زیرا اگر همه انسانها فرزید یک پدر باشند، زمینه تعاون و دوستی و الفت برای آنها مساعدتر است».
در تفسیرالمیزان آمده است که: «پروردگار متعال آن کسی است که شما، نوع بشر را از یک فرد ایجاد کرده... » و در تفسیر نمونه آمده است که: «یعنی شما با این همه چهرههای گوناگون، ذوقها و افکار متفاوت و تنوع وسیع در تمام جنبههای وجودی، همه از یک فرد آفریده شدهاید و این، نهایت عظمت خالق و آفریدگار را میرساند که چگونه از یک مبدأ، این همه چهرههای متفاوت آفریده است».
«ای مردم، شما را از یک مرد و زن آفریدیم... » (حجرات: 13) در تفسیر مجمعالبیان آمده است: «یعنی شما را از آدم و حوا آفریدیم به این معنا که شما در نسب، متساوی هستید؛ چون همگی شما در نسب به آدم و حوا میرسید».
«ای مردم، از خدایتان بترسید، خدایی که همه شما را از یک تن آفرید... » (نساء: 1)
صاحب مجمعالبیان فرموده است که به اعتقاد همه مفسران قرآن کریم، مراد از نفس واحده، حضرت آدم(ع) است. و در تفسیر المیزان آمده است این آیه، مردم را دعوت میکند که همه، در روابط خود با یکدیگر دارای تقوی باشند؛ زیرا همه آنها در حقیقت انسانیت، شریکند و هیچ فرقی بین مرد و زن، کوچک و بزرگ، ناتوان و توانا و غیره نیست.
«او شما را از نفس واحدی آفرید... » (زمر: 6) تفسیر نمونه در ذیل این آیه میفرماید: آفرینش همه انسانها از نفس واحد، اشاره به مسأله آفرینش آدم، جدّ نخستین ما دارد که این همه افراد بشر، با تنوع خلقت و خلق و خوی متفاوت و استعدادهای مختلف، همه به یک ریشه باز میگردند که حضرت آدم(ع) است.
در پایان این بخش از بحث، یادآور میشویم که در هیچ یک از آیههای شریفهای که درباره آفرینش آدمی ارائه گردید، علاوه بر اینکه اثری از وجود تفاوت در خلقت آدمیان نیست تا بر اساس آن، بتوان قائل به تفاوت روانی، میان نژادهای گوناگون شد، بلکه بر عکس، همه این آیهها، بیانگر وجود منشأ واحد برای بشریت است.
انسان، جانشین خدا
در اینجا در پی آن هستیم که نشان دهیم، بعد از اینکه خداوند، در آیههای مربوط به آفرینش آدمی، منشأ واحد انسان را مطرح کرد، به گونهای که توهمی در این باب باقی نگذاشت، آنگاه که انسان را به عنوان خلیفه و جانشین خود بر روی زمین تعیین میکند نیز، از انسان، به صورت مطلق و فراگیر سخن میگوید، نه انسانهایی خاص یا شعوب و قبایل خاصی تا از این رهگذر بتوان به تفاوت روانی نژادها قائل شد. اکنون آیههایی را که به این مسأله میپردازند، ذکر میکنیم:
«هنگامی که پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در روی زمین، جانشین و حاکمی قرار خواهم داد، فرشتگان گفتند: (پروردگارا) آیا کسی را در زمین قرار میدهی که فساد و خونریزی کند؟ ما تسبیح و حمد تو را به جا میآوریم؛ پروردگار فرمود: من حقایقی را میدانم که شا نمیدانید؛ سپس عمل اسماء (علم اسرار آفرینش و نامگذاری موجودات) را به آدم آموخت؛ سپس آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست میگویید این اسامی را برشمارید». (بقره: 31.30) خداوند، در این آیهها، رسما مسأله خلافت انسان را تشریح کرده و بیان میکند که خواست خداوند بدین تعلق گرفت که در روی زمین، موجودی بیافریند که نماینده او باشد، صفاتش پرتویی از صفات پروردگار و مقام و شخصیتش برتر از فرشتگان بوده و تمامی زمین و نعمتهایش، به عنوان سؤال، برای درک حقیقت و نه به عنوان اعتراض، عرض کردند که آیا در زمین کسی را قرار میدهی که فساد کند و خونها بریزد، خداوند با پاسخی سربسته به آنها فرمود: من از اموری اطلاع دارم که شما نسبت به آن بیاطلاق هستید. چنین موجودی که میخواهد مقام جانشینی خدا در زمین را احراز کند، باید سهم وافری از عقل، شعور، ادراک و استعداد ویژه داشته باشد و به همین دلیل، به لطف پروردگار، آدم دارای استعداد فوقالعاده برای درک حقایق هستی میشود. خداوند این استعداد او را به فعلیت رسانیده و همه اسماء (حقایق و اسرار عالم هستی) را به وی تعلیم داد.
در تفسیر المیزان آمده است که این آیهها مسأله پدید آمدن انسان، حقیقت خلافت و جانشینی وی در زمین و آثار و خواص این خلافت را تشریح میکنند. از تعبیرات به کار رفته، استفاده میشود که منظور از خلافت و جانشینی در اینجا، جانشینی از خداوند است، نه از یک نوع موجود زمینی که قبل از انسان در زمین زندگی میکرده و بعدا منقرض شده است؛ همچنین استفاده میشود که مقام خلیفه الهی، مخصوص حضرت آدم(ع) نبوده بلکه مربوط به نوع انسان است و فرزندان آمد نیز با وی، در این مقام شریکند و معنای تعلیم اسماء نیز، تعلیم، فقط به آدم(ع) نیست، بلکه در نوع انسان، به ودیعه گذارده شده است و همواره و به تدریج، آثارش در نسل او ظاهر میگردد و چنانچه فرزندان آدم در راه هدایت قدم بگذارند، میتوانند آن علم را از قوه به فعلیت برسانند.
آیههای دیگری که به جانشینی انسان، از طرف خداوند پرداختهاند، عبارتند از:
«او کسی است که شما را جانشینان در زمین قرار داد... » (فاطر؛ 39، انعام؛ 165) تفسیر المیزان، دو آیه را به عنوان مؤید ذکر میکند و چون احتمالات دیگری از سوی مفسرین، درباره این دو آیه، مطرح شده است، از اینرو، آنها را به عنوان دلیل؛ مطرح نمیکند. آن دو عبارتند از:
«... و به یاد آورید هنگامی را که شما را خلفا و جانشینان بعد از قوم نوح قرار داد... » (اعراف: (69«پس از آنان شما را جانشینان در زمین قرار دادیم تا بنگریم شما چگونه عمل میکنید». (یونس: 14) همانگونه که مشاهده فرمودید، خداوند همه آدمیان را مخاطب قرار داده و نوع بشر را به عنوان جانشین خود در زمین معرفی میکند. به همین جهت، جای هیچگونه سوء استفادهای باقی نمیگذارد که منجر به تفاخر و ایجاد تبعیض میان افراد بشر گردد.
آفرینش جهان برای انسان
پس از آنکه خداوند، آدمی را آفرید او را جانشین خود در زمین قرار داد، اگر بخواهیم با نظم خاصی به امور مهم انسانی و آنچه با او ارتباط پیدا میکند اشاره کنیم، همین مسأله آفرینش جهان برای انسان است که در آیههای متعددی از قرآن کریم، به این امر اشاره شده است و هدف ما از بیان برخی از این آیهها، این است که روشن شود که آیا خداوند بزرگ در کتاب مقدس مسلمین، تفاوتی میان آدمیان قائل شده است که مثلاً، عدهای را به عنوان خواص برگزیده باشد، و نعمتهای جهان یا مقدار بیشتری از آنها را برای آن عده قرار دهد یا اینکه در این باب نیز، همه آدمیان، بدون چنین ملاحظاتی، موردنظر بودهاند و حکمت الهی بر این تعلق گرفته است که جهان را با تمام گستردگی و عظمتش برای همه افراد بشر، بدون هیچ قید و شرطی بیافریند.
آیهها، در این باب فراوانند و ما به ذکر چند آیه بسنده میکنیم: «او خدایی است که همه آنچه در زمین وجود دارد، برای شما آفریده است، سپس به آسمان پرداخت و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب کرد و او به هرچیز آگاه است». (بقره: 29)
صاحب المیزان در ذیل این آیه میفرماید، که از جمله «ثم استوی الی السماء... » که در مقام بیان نعمتهای خدا بر بندگان است، استفاده میشود که خلقت آسمانهای هفتگانه و ترتیب و تنظیم آنها نیز، برای انسان بوده است.
«آیا ندیدید که خداوند، آنچه را در آسمانها و زمین است، برای شما مسخّر کرده و نعمتهای خود را، چه نعمتهای ظاهری و چه نعمتهای باطنی، بر شما گسترده و افزون ساخته است... ». (لقمان: 20) تسخیر موجودات آسمانی و زمینی، برای انسان، مفهوم وسیعی دارد که هم شامل اموری میشود که در قبضه اختیار اوست و با میل و اراده، در مسیر منافع خود به کار میگیرد، مانند بسیاری از موجودات زمینی، و هم شامل اموری میشود که در اختیار انسان نیست، اما خداوند، آنها را مأمور کرده است تا به انسان خدمت کنند؛ همچون خورشید و ماه. بنابراین، همه موجودات مسخّر فرمان خدا، در طریق سود رساندن به انسانهایند، خواه مسخّر فرمان انسان باشند و خواه نه.
«خداوند، همان کسی است که دریا را برای شما مسخّر کرد تا کشتیها به فرمانش در آن حرکت کنند و بتوانید از فضل او بهره گیرند و شاید شکر نعمتهایش را به جا آورید. او آنچه در آسمانها و زمین است، همه را از سوی خودش برای شما، مسخّر ساخته است؛ در این، نشانههای مهمی است برای کسانی که اهل تفکر هستند. » (جاثیه: 1.12)
«آیا ندیدی که خداوند آنچه را در زمین است برای شما مسخّر کرد؟ و کشتیها به فرمان او بر صفحه اقیانوس حرکت میکنند و آسمان (کرات و سنگهای آسمانی) را نگه میدارد تا بر زمین، جز به فرمان او نیفتند؟ خداوند، نسبت به مردم، رحیم و مهربان است». (حج: 65)
«او کسی است که زمین را برای شما رام کرده است؛ بر شانههای (صفحه) آن راه بروید و از روزیهای خداوند بخورید و بازگشت همه به سوی اوست». (ملک: 15)
«و بر خداست که راه راست را به بندگان نشان دهد، اما بعضی از راهها بیراهه است و اگر خدا بخواهد، همه اشیا را (به اجبار) هدایت میکند، (ولی اجبار سودی ندارد). او کسی است که از آسمان، آبی فرستاد که شرب شما از آن است و گیاهان و درختان که حیوانات خود را در آن به چرا میبرید نیز از آن آب است. خداوند با آن (آب باران) برای شما زراعت و زیتون و نخل و انگور و همه میوهها را میرویاند؛ مسلما در این، نشانه روشنی است برای افرادی که تفکر میکنند. او شب و روز را برای شما مسخّر ساخت و نیز ستارگان، به فرمان او مسخّرند؛ در این نشانهها است (از عظمت خدا) برای گروهی که عقل خود را به کار میگیرند. (علاوه بر این) مخلوقاتی را که در زمین آفریده است نیز مسخر ساخت، مخلوقاتی با رنگهای مختلف؛ در این، نشانه روشنی است برای گروهی که متذکر میشوند». (نحل: 1.9)
همچنان که مشاهده میفرمایید، بخش مهمی از نعمتهای الهی در آیههای فوق بیان شده است. در ابتدا به یکی از نعمتهای بسیار مهم معنوی اشاره کرده و میفرماید: بر خداست که راه راست و صراط مستقیم را که هیچگونه انحراف و کژی در آن نیست، در اختیار بندگان بگذارد. در اینکه این راه راست، اشاره به جنبه تکوینی میکند یا تشریعی، مفسران، نظرات مختلفی دارند، ولی در تفسیر نمونه آمده است که هیچ مانعی ندارد که هر دو جنبه را شامل شود.
در ادامه، به نعمتهای مادی پرداخته است تا حس شکرگزاری انسانها را برانگیزد و آنها را به شناخت بیشتر بخشنده این نعمتها دعوت کند. اکنون به آیهای اشاره میکنیم که دیگر جای بحث درباره حد و حصر نعمتهای خداوند برای انسان باقی بگذارد:
«و اگر نعمتهای خدا را بشمارید، هرگزنمیتوانید آنها را احصا کنید، خداوند غفور و رحیم است». (نحل:18)
در آیههای مذکور و نیز، آیههای 1.14، .5و 6.66 از سوره نحل، 97 از سوره انعام، 21 از سوره جاثیه، 12.10 از سوره الرحمن، 73.71 از سوره یس، 3.32 از سوره ابراهیم، 2.19 از سوره نوح و بسیاری از آیههای دیگر، از نعمتهای بیشماری نام برده شده که همه آنها را خداوند برای انسان آفریده است. همچنانکه ملاحظه فرمودید، هیچ یک از این آیهها شخص، قبیله، یا گروه خاصی را مخاطب قرار نداده است بلکه همگی صراحت دارند که همه این نعمتها برای جمیع انسانها است و از اینرو، در این قسمت از بحث نیز، دلیلی که بتوان بر اساس آن، قائل به تفاوت روانی میان نژادهای گوناگون شد، وجود ندارد، بلکه هرچه هست، تمامی نعمتها برای همه انسانهاست.
دعوت جهانی اسلام
آیههایی که در این بخش ارائه میشوند، بیانگر این معنایند که دین اسلام، دینی جهانی و برای هدایت تمامی بشریت است و اختصاص به مکان و زمان خاص و یا افراد و گروه خاصی ندارد، بلکه تمام فرزندان آدم را مورد خطاب قرار داده است و میخواهد همه آنها را به سرچشمههای هدایت و نور برساند و از تاریکیهای جهل و معصیت برهاند تا به آنچه که قابلیت آن را دارند نایل آیند، اکنون، برخی از آیههای مربوط به این موضوع را ذکر میکنیم که همگی بر، جهانی بودن دعوت اسلام تصریح دارند.
«بگو ای مردم، من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم» (اعراف:158) خداوند به پیامبر عظیمالشأن خود میفرماید که به مردم بگو: من از طرف خداوند برای هدایت همه شما مبعوث شدهام. «تو را جز به سوی همه مردم نفرستادیم» (سباء: 28) خداوند در این آیه، تأکید میکند که گمان نشود پیامبر ما برای عده خاصی از انسانها مبعوت شده است، بلکه رسالت وی مربوط به همه انسانهاست.
«این قرآن به من وحی شده است تا شما و تمام کسانی را که قرآن به آنها میرسد انذار کن»؛ (انعام:19) «پاینده و برقرار است خداوندی که قرآن را بر بنده خود فرستاد تا جهانیان را نسبت به مسؤولیتشان بیم دهد». (فرقان: 1).
عدهای گمان کردهاند که پیامبر اسلام (ص)، نخست، مدعی رسالت بر مکه بود و هنگامی که پایههای آیینش مستحکم شد، به فکر تسلط بر حجاز افتاد و سپس به کشورهای دیگر پرداخته و نامه به سلاطین دنیا نوشت و جهانی بودن رسالت خود را اعلام کرد. آیه فوق، که در مکّه نازل شده است، میفرماید که پیامبر اکرم (ص)، از همان آغاز، دعوت جهانی خود را آشکار ساخت؛ زیرا در آن روز، پیروان اسلام، در اقلیت شدیدی قرار داشتند، آنچنان که شاید کمتر کسی احتمال میداد که پیامبر(ص) حتی بر مکه مسلط شود، چه رسد به جزیرهالعرب و یا قسمت مهمی از دنیا.
تفاوت انسانها در زبان، رنگ پوست، مناطق جغرافیایی
در اینکه میان افراد بشر، تفاوتهای فردی وجود دارد، شکی نیست و قرآن کریم، در آیههای متعددی به وجود این تفاوتها میان آدمیان اشاره کرده و در برخی موارد نیز، به بیان فلسفه وجودی آنها پرداخته است. در اینجا، به بعضی از این آیهها اشاره میکنیم و سپس به نتیجهگیری خواهیم پرداخت.
«... و بعضی را بر بعضی دیگر برتری داریم تا یکدیگر را تسخیر و باهم تعاون کنند... » (زخرف: 32)
«و او کسی است که شما را جانشینان خود، در زمین قرار داد و بعضی را بر بعض دیگر درجاتی برتری داد تا شما را به آنچه در اختیارتان قرار داده است بیازماید، مسلما پروردگارت سریعالحساب و آمرزنده مهربان است». (انعام: 165)
سؤالی که ممکن است در اینجا مطرح شود، این است که چگونه قرآن کریم، علیرغم آیات قبل که هرگونه تبعیض را منتفی دانسته و همه انسانها را از یک منشأ میداند و در تمامی عناوین و مباحثی که مطرح کردیم، آنها را یکسان مورد خطاب قرار میدهد، اکنون تسخیر انسان را به وسیله انسانی دیگر، امضا کرده است. در پاسخ به این سؤال، باید گفت: کسانی که چنین ایرادی را مطرح میکنند، تصورشان این است که مفهوم این آیه، چنین است که گروه معینی از انسانها، گروه دیگری را مسخر خود سازند، آنهم تسخیر به معنای بهرهکشی ظالمانه، در حالی که چنین نیست، بلکه منظور، استخدام عمومی مردم نسبت به یکدیگر است؛ به این معنا که افراد مختلف، امکانات و استعدادهای خاصی دارند که میتوانند در یک رشته از نیازهای زندگی، فعالیت کنند و طبعاً، خدمات افراد، در آن رشته در اختیار دیگران قرار میگیرد، همانگونه که خدمات دیگران در رشتههای دیگر، در اختیار آنها قرار میگیرد. پس، مراد استخدامی متقابل و خدمتی طرفینی است؛ به تعبیر دیگر، هدف از این استخدام، تعاون در امر زندگی است و بس.
تفسیر مجمعالبیان، در اینباره میفرماید: «از جمله علل اختلافات میان افراد بشر، این است که آنان یکدیگر را برای تأمین نیازمندیهای اجتماع به کار گیرند و از کار همدیگر بهرهمند گردند تا از این راه، امور جهان تنظیم گردیده و اختلال حاصل نیاید». ناگفته پیداست که اگر همه انسانها از نظر هوش و استعداد روحی و جسمی، یکسان باشند، هرگز نظام اجتماعی سامان نمییابد؛ همانگونه که اگر همه سلولهای بدن انسان از نظر ساختمان، ظرافت و مقاومت، شبیه یکدیگر باشند، نظام جسمانی انسان مختل میشود. مثال بارزی که میتوان بر این موضوع ذکر کرد، عبارت از استخدام متقابلی است که میان دستگاه تنفس، گردش خون، گوارش و سایر دستگاهها بدن انسان وجود دارد.
در اینجا ممکن است این شبهه، مطرح شود که قرآن کریم، در آیه «... ورفعنا بعضهم فوق بعض درجات... » (زخرف: 32) صریحا برای برخی از انسانها مقام برتری را لحاظ کرده است که این، میتواند ادعای قائلین به تفاوت روانی نژادها را تأیید کند و در نتیجه، این گروه برتر، میتوانند دیگران را که از آنها مقام پایینتری دارند تسخیر کرده و از آنها بهرهکشی کنند؛ پس همین آیهها، دلالت بر عدم عدالت اجتماعی میکنند؛ زیرا طبیعی است که این تمایز بنیادی میان انسانها از سوی خداوند، در نهایت به چنین نتیجهای ختم میشود. در پاسخ به این شبهه، باید گفت که این، در صورتی است که عدالت، به معنای مساوات باشد، در حالی که حقیقت عدالت، آن است که هرچیز، در یک سازمان، در محل خود، قرار داده شود. آیا وجود سلسله مراتب در یک لشکر یا یک سازمان اداری و یا یک کشور، دلیل بر وجود ظلم در آن دستگاه است؟ ممکن است عدهای در مقام شعار، کلمه مساورات را بدون توجه به مفهوم واقعی آن، در همهجا به کار گیرند، در حالی که در عمل، نظم، بدون اینگونه تفاوتها، هرگز امکانپذیر نیست، اما وجود این تفاوتها نباید بهانهای براث استثمار انسان، به وسیله انسان دیگر تلقی شود، بلکه همه باید آزاد باشند تا نیروهای خلّاق خود را به کارگرفته و نبوغ خود را شکوفا سازند و از نتایج فعالیتهای خود، بیکم و کاست بهرهمند شوند.
ممکن است این سؤال، به ذهن آید که وجود این تفاوتها برای چیست؟ برای رسیدن به پاسخ این سؤال، باید به چند نکته توجه داشت.
نکته اول: بخشی از تفاوتهای جسمی و روحی مردم، معلول اختلافات طبقاتی و مظالم اجتماعی و یا سهلانگاریهای فردی است که هیچگونه ارتباطی به دستگاه آفرینش ندارد و با از بین رفتن نظام طبقاتی و تعمیم عدالت اجتماعی، از میان خواهند رفت و هیچگاه اسلام و قرآن بر اینگونه تفاوتها صحه نگذاشته است.
نکته دوم: بخشی دیگر از این تفاوتها، طبیعی و لازمه آفرینش انسان است؛ یعنی اگر جامعه، از عدالت اجتماعی کامل هم برخوردار باشد، باز افرادش تفاوتهایی خواهند داشت و ممکن نیست که مانند مصنوعات یک واحد تولیدی، کاملاً همشکل و یکسان باشند. مواهب الهی و استعدادهای جسمی و روحی انسانها آنچنان تقسیم شدهاند که هر فرد، قسمتی از آن را داراست؛ یعنی کمتر کسی پیدا میشود که همه این مواهب را یکجا داشته باشد، بلکه یک فرد از نیروی بدنی کافی و دیگری از استعداد ریاضی، ذوق شعری، عشق به تجارت، هوش سرشار برای کشاورزی و یا استعداد ویژه دیگری برخوردار است. مهم این است که جامعه یا خود اشخاص، این استعدادها را کشف کنند و آنها را در محیط سالمی پرورش دهند تا هر انسانی بتواند نقاط قوت خویش را آشکار ساخته و از آن بهرهبرداری کند.
نکته سوم: نباید از نظر دور داشت که یک جامعه، همانند پیکر یک انسان، نیاز به بافتها، استخوان و سلولهای گوناگون دارد؛ یعنی باید از سلولهای گوناگون که یکی وظیفه تفکر و برخی مشاهده، شنیدن، سخن گفتن و مانند آن را بر عهده دارند، تشکیل شده باشد؛ البته این، بدان معنا نیست که برخی از اعضای پیکر اجتماع در محرومیت به سر برند و یا خدمات آنها ناچیز شمرده شده و تحقیر گردند؛ همانگونه که سلولهای بدن با تمام تفاوتی که دارند، همگی باید از غذا، هوا و سایر نیازمندیهای مربوطه به مقدار کافی و لازم برخوردار شوند. به عبارت دیگر، تفاوت ساختمان روحی و جسمی در آن قسمتهایی که طبیعی است، نه ظالمانه و تحمیلی، مقتضای حکمت پروردگار است و عدالت، هیچگاه نمیتواند از حکمت جدا باشد. به عنوان مثال، اگر تمام سلولهای بدن آدمی، یکنواخت آفریده میشد، دور از حکمت بود و در نتیجه، عدالت به معنای قراردادن هر چیز در محل مناسب خود نیز، در آن وجود نداشت. توجه به اندام یک گیاه نیز، میتواند بیانگر خوبی برای این مطلب باشد. ریشههای محکم، ساقه، شاخهها، برگها، شکوفهها و گلبرگهایی که هر یک، از دیگری از ظرافت و لطافت بیشتری برخوردار است، دست به دست هم داده و یک بوته گل زیبا را شکل دادهاند و سلولهای هر بخش، به تفاوت مأموریتهایشان کاملا مختلف و استعدادهایشان به تناسب وظایفشان متفاوت است.
از مباحث گذشته روشن شد که قرآن کریم، به تفاوتهای فردی موجود میان آدمیان اشاره فرموده و حکمت خود این تفاوتها را نیز مطرح کرده است. در دو آیه مذکور، اینگونه تفاوت درجات میان آدمیان را به منظور تعاون و همکاری اجتماعی انسان و نیز، عاملی برای آزمایش انسان عنوان کرده است. اگر هیچ تفاوتی، چه از نظر ارثی و چه از نظر محیطی و اجتماعی، میان افراد بشر نبود، دیگر آزمایش و امتحان انسانها از سوی خداوند، معنا نداشت.
«گوهرکس طبق روش (و خلق و خوی) خود عمل میکند». (اسراء: 84) در کتاب مفردات راغب آمده است که «شاکله» در اصل، از ماده «شکل» به معنای مهار کردن حیوان است و «شکال» به خود مهار میگویند. در تفسیر مجمعالبیان، دو معنا برای آن ذکر شده است، یکی طبیعت و خلق و دیگری طریقه و مذهب و سنت.
صاحب المیزان میفرماید: کتاب مفردات «شاکله» را به خلق و خو معنا کرده است؛ زیرا آدمی را محدود و مقیّد میکند و نمیگذارد در آنچه میخواهد آزاد باشد و او را وادار میسازد تا به مقتضای آن اخلاق، رفتار کند.
پس، از آنجا که اخلاقیات و عادات هر انسانی او را به روش خاصی مقید میکند، به آن شاکله میگویند و به همین دلیل است که مرحوم طبرسی، آن را هم به خلقیات و هم به طریق و راه معنا کرده است؛ زیرا هر یک از این امور، به گونهای انسان را از نظر عمل مقید میسازد. بدین ترتیب «شاکله» هرگز، به معنای طبیعت ذاتی نیست، بلکه به هرگونه عادت روشی که به انسان جهت دهد، «شاکله» میگویند. بنابراین، عادات و سنتی که انسان بر اثر تکرار یک عمل اختیاری کسب کرده است و همچنین، همه اعتقاداتی که با استدلال و یا از روی تعصب پذیرفته است نقش تعیینکننده داشته و شاکله محسوب میشوند. معمولا، ملکات و روحیات انسان، جنبه اختیاری دارند؛ زیرا هنگامی که انسان عملی را انجام میدهد، نخست به صورت یک عمل عادی بوده و سپس، به عادت و در نهایت، به ملکه تبدیل میشود. همین ملکات است که به اعمال انسان، شکل داده و خطمشی او را در زندگی شخصی ترسیم میکنند، در حالی که پیدایش آنها مستند به عوامل اختیاری بوده است. در نتیجه، این آیه شریفه، تنها به تفاوتهای فردی اشاره داشته و بیانگر تفاوت میان اقشار خاصی از جوامع بشری نیست و همچنین، شاکلههای متفاوت میان آدمیان را به طبیعت ذاتی بشر نسبت نمیدهد، بلکه به امور اکتسابی که به صورت عادت و ملکه درآمدهاند، باز میگرداند.
در آیههای دیگری که به تفاوت میان افراد انسان اشاره میکنند، به برخی از حکمتهای این تفاوتها تصریح شده است؛ مانند این آیه که میفرماید: «ای مردم، ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و تیرها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، ولی گرامیترین شما نزد خداوند، با تقواترین شماست. خداوند دانا و خبیر است». (حجرات: 13) در این آیه، تمام جامعه انسانی، مورد خطاب قرار گرفته و مهمترین اصلی را که ضامن نظم و ثبات است، بیان کرده و میزان واقعی ارزشهای انسانی را در برابر ارزشهای دروغین، مشخص میسازد. منظور از آفرینش مردم، از یک مرد و زن، همان بازگشت نسب انسانها به حضرت آدم و حوا است. بنابراین، چون همه، از ریشهد واحدی هستند، معنا ندارد که از نظر نسب و قبیله، بر یکدیگر افتخار کنند و اگر خداوند برای هر قبیله و طایفه، ویژگیهایی آفریده است. این برای حفظ نظم زندگی اجتماعی مردم است؛ زیرا که این تفاوتها سبب شناسایی است و بدون شناسایی افراد، نظم، در جامعه حکمفرما نمیشود؛ چرا که اگر همه، یکسان و شبیه یکدیگر باشند، هرج و مرج عظیمی سراسر جامعه را فرا میگیرد.
قرآن کریم بعد از آنکه بزرگترین مایه مباهات و مفاخره عصر جاهلی، یعنی نسب و قبیله را ردّ میکند، به سراغ معیار واقعی ارزشی رفته و میفرماید: «گرامیترین شما نزد خداوند، با تقواترین شماست». (حجرات: 13) بدین ترتیب، بر تمام امتیازات ظاهری و مادی، خط بطلان کشیده و اصالت و واقعیت را به مسأله تقوی و پرهیزکاری داده و میفرماید که برای تقرب به خدا و نزدیکی به ساحت قدس او هیچ امتیازی به جز تقوی، مؤثر نیست.
آنچه که قابل توجه بیشتری است، این است که قرآن، در محیطی ظهور کرد که ارزش قبیله و نژاد، از همه ارزشها مهمتر بود، اما اسلام، این بت ساختگی را در هم شکست و انسان را از اسارت خون، قبیله، رنگ، نژاد و مال و مقام آزاد ساخت. در شأن نزولهایی که برای این آیه، ذکر شده است، نکاتی دیده میشود که از عمق این دستور اسلامی حکایت میکند. از جمله، در تفسیر روحالبیان، تفسیر قرطبی و در تفسیر نمونه، ذیل همین آیه آمده است که بعد از فتح مکه، پیغمبر اکرم(ص) دستور داد که اذان بگویند. بلال، بر پشت بام کعبه رفت و اذان گفت. عتّاب بن اسید که از آزادشدگان بود گفت: شکر میکنم خدا را که پدرم از دنیا رفت و چنین روزی را ندید و حارث بن هشام نیز گفت: آیا رسولاللّه(ص) غیر از این کلاغ سیاه، کسی را پیدا نکرد. در این هنگام بود که آیه فوق نازل شد و معیار ارزش واقعی انسان را بیان فرمود.
شأن نزول دیگری نیز، در منابع مذکور آمده است که آن نیز بیانگر این مطلب است. بعضی گفتهاند این آیه هنگامی نازل شد که پیامبر(ص) دستور دادند دختری را به عقد نکاح یکی از موالی درآورند (موالی به بردگان آزاد شده یا یه غیر عرب میگویند). آنها تعجب کرده و گفتند: ای رسول خدا آیا میفرمایید که دخترانمان را به موالی بدهیم. در این هنگام بود که این آیه نازل شد و بر این افکار خرافی، خط بطلان کشید. به طور خلاصه، از آیه فوق، چنین نتیجهگیری میشود که وجود اقوام و قبیلهها بدین معنا نیست که یکی بر دیگری رجحان و برتری دارد، بلکه به همان هدف مذکور در آیه است که حکمت الهی بر آن تعلق گرفته تا اینگونه تفاوتهای موجود و به اصطلاح پذیرفته شده در روانشناسی، یعنی گروههای قومی را در میان آدمیان ایجاد کند، نه اینکه میان این گروههای قومی، خط جدایی کشیده و برخی را در امور روانی بر برخی دیگری برتری بخشد؛ البته در سرتاسر قرآن کریم، هرجا که به وجود تفاوت میان آدمیان اشاره شده است، تنها به معنای تفاوتهای فردی است که به عنوان نمونه، چند آیه دیگر را ذکر میکنیم.
«و از نشانههای او، آفرینش انسان و زمین و تفاوت زبانها و رنگهای شماست. در این، نشانههایی است برای عالمیان». (روم: 22)
«آیا ندیدی که خدا از آسمانی آبی فرستاد و با آن، میوههایی از زمین رویاندیم که رنگهای مختلف دارد و نیز از کوهها، راههای سفید و سرخ، با رنگهای مختلف و سیاهیهای غلیظ پدید آوردیم و همچنین از آدمیان و جانوران و چهارپایان به رنگهای مختلف (پدید آوردیم)». (فاطر: 27)
«هرکس را بخواهیم، مرتبهها بالا میبریم و بالاتر از هر صاحب دانشی، دانشوری هست». (یوسف: 76)
«ببین چگونه بعضی را (در دنیا به خاطر تلاششان) بر بعضی دیگر برتری بخشیدهایم... » (اسراء: 21)
در این آیهها به وجود تفاوتهای فردی در مردم، اشارههای روشنی وجود دارد. آیههای مذکور گویای این مسأله میباشند که این تفاوتها، تنها میان افراد انسان است و هیچ اشارهای به تفاوت گروهی با گروه دیگر، قومی با قوم دیگر و یا نژادی با نژاد دیگر ندارد، بلکه این بخش از سخن خداوند که میفرماید: «برخی از شما را بر بعضی دیگر، درجاتی برتری داریم» شامل همه انواع تفاوتهای فردی، اعم از اکتسابی، ارثی، جسمانی، روانی و عقلانی و نیز تفاوت در داشتن ثروت و نفوذ اجتماعی میشود. و آن بخش که میفرماید: «تا یکدیگر را تسخیر و باهم تعاون کنند». در واقع، به تفاوت مردم از نظر تملکات، علم و شغل اشاره میکند. به عنوان مثال، برخی از صاحبان حرفه و مشاغل خاص، در خدمت یکدیگر به کار اشتغال دارند و به این ترتیب، همکاری، تعاون و تقسیم کار در میان آحاد جامعه برقرار میشود که به نوبه خود، باعث رفع نیازمندیهای مردم و فراهم آمدن کلیه خدمات لازم برای ادامه زندگی است. و این بخش از سخن خداوند متعال که، اختلاف زبان و رنگ مردم، یکی از آیات الهی است، به تأثیر هر یک از عوامل وراثتی و محیطی در تفاوتهای فردی اشاره دارد. بدیهی است که اختلاف رنگ، مربوط به عوامل ارثی و اختلاف زبان ناشی از عوامل محیطی و اجتماعی و فرهنگی است. همچنین مردم از نظر علم و حکمت باهم تفاوتهایی دارند و این، شامل تفاوتهایی در تواناییهای عقلانی و هوشی آنها میشود. این موضوع، به طور صریح، از آیه «... فوق کل ذی علم علیمٌ» قابل استفاده است.
اکنون که مسأله مورد بحث بر اساس آیههای قرآنی بررسی شد، به ذکر چند حدیث که در ذیل برخی از این آیهها، در تفاسسر قرآن مطرح شدهاند میپردازیم:
در تفسیر قرطبی آمده است که در حدیثی میخوانیم، روزی پیامبر(ص) در مکه برای مردم خطبه خوانده و فرمود: «ای مردم خداوند از شما ننگ جاهلیت و تفاخر به پدران و نیاکان را زدود؛ مردم، دو گروه بیش نیستند: نیکوکار، با تقوا و ارزشمند و یا بدکار، شقاوتمند و پست. همه مردم، فرزند آدمند و خداوند آدم را از خاک آفریده هم چنانکه میفرماید: «ای مردم، ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا شناخته شوید؛ از همه گرامیتر نزد خدا کسی است که از همه پرهیزگارتر باشد؛ خداوند دانا و آگاه است. »
همچنین، در تفسیر قرطبی از کتاب آدابالنفوس طبری نقل شده است که پیامبر(ص) در ایام تشویق (روزهای یازده، دوازده و سیزدهم ذیالحجه) در سرزمین «منی» در حالی که بر شتری سوار بود، روبه سوی مردم کرد و فرمود:
«ای مردم، بدانید که خدا شما یکی است و پدرتان نیز یکی است، نه عرب بر عجم برتری دارد و نه عجم بر عرب، نه سیاهپوست بر گندمگون و نه گندمگون بر سیاهپوست، مگر به تقوا، آیا من دستور الهی را ابلاغ کردم؟ همه گفتند: آری؛ فرمود: این سخن را حاضران به غایبان برسانند. »
کلمه، «احمر» در این روایت، به معنای سرخپوست نیست، بلکه مراد گندمگون است؛ زیرا افراد در آن محیط خاص، چنین رنگ پوستی داشتند و اتفاقاً، این واژه، در روایات، به خود گندم نیز، اطلاق شده است.
حدیث دیگری از حضرت رسول(ص) نقل شده است که: «خداوند به وضع خانوادگی و نسب شما و همچنین به بدن و اموال شما نگاه نمیکند، بلکه به دلهای شما نگاه میکند؛ کسی که قلب صالحی دارد، خدا به او لطف و محبت میکند. شما، همگی فرزندان آدم هستید و محبوبترین شما نزد خدا، با تقواترین شماست». همانگونه که مشاهده فرمودید، اسلام با عصبیت جاهلی در هر شکل و صورت، مبارزه کرده است تا مسلمانان جهان و همه آدمیان را از هر نژاد و قوم و قبیله، زیر پرچم واحدی جمع نموده و به وحدت و پکپارچگی دعوت کند، نه پرچم قومیت و نژاد و نه غیر آن؛ زیرا که اسلام، هرگز این دیدگاههای محدود را نمیپذیرد و آنها را موهوم و بیاساس میشمرد، تا آنجا که در حدیثی آمده است که پیامبر(ص) درباره تعصب جاهلی فرمود: «آن را رها کنید که چیز متنفنی است».
روایات فوق، چنان صریح و روشن به این مطلب پرداخته که نیازی به شرح و بسط ندارند، البته این قبیل احادیث که بیانگر مسأله مورد بحث هستند، بسیارند که به عنوان نمونه به چند روایت اشاره شد. آری، از نظر اسلام نه تنها مستمسکی وجود ندارد که بر اساس آن بتوان به تبعیضات ناروا میان انسانها اقدام کرد، بلکه هرچه هست، سخن از عدالت و یکپارچگی آدمیان است و آنگاه که سخن از اختلاف است، آنگونه که مشاهده فرمودید، منظور، تفاوتهای فردی است که لازمه زندگی و سیر انسانها در عرصه حیات بشری است.
--------------------------------------------------------------------------------
پىنوشتها
1. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، چ1، (قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، بیتا)، ج 13و14، جزء 14، ص 172.
2. همان، ج 8، 7 جزء 7، ص 288.
3. جمعی از نویسندگان، تفسیر نمونه، ج 5، (تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1370)، ص 336.
4. ر. ک. به: مجمعالبیان، طبرسی، (بیروت: درالمعرفه، 1406، ج 9و10.
5. همان، جلد 4-3، ص 5.
6. المیزان، پیشین، ج 3و 4، جزء 4، ص 134.
7. تفسیر نمونه، پیشین، جلد 19، ص 380.
8. المیزان، پیشین، ج 1و 2، جزء 1، ص 115.
9. همان، ص 116.
10. همان، ص 113.
11. تفسیر نمونه، پیشین، جلد 11، ص 166.
12. همان، ج 6، ص 408.
13. طبرسی، پیشین، جلد 3و4، ص 606.
14. همان، ج 5و6، ص 673.
15. المیزان، پیشین، ج 13و14، جزء 13، ص 189.
16. شیخ اسماعیل حقی البروسوی، روحالبیان، 10جلد، جلد 9، چ هفتم، (بیروت: دار احیاء التراث العربی،1405)، ص 90.
17. محمدبن احمد انصاری قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، 10جلد، ج 8، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1408)، جز 16،ص 222.
18. تفسیر نمونه، پیشین، جلد 22، ص 199.
19، 20 و 21. الجامع لاحکام القرآن، پیشین، ص 223.
22. سید قطب فی ظلال القرآن، 6جلد، چ 15، (بیروت: داالشرق، 1408)، ص 3348.
مقدمه
برای بررسی دیدگاه اسلام، در زمینه تفاوت روانی نژادها، بایسته است که از خلال بررسی اجمالی مهمترین مراحل زندگی بشر، از نظر قرآن، به این مهم نائل آییم. به نظر نگارنده، این مراحل عبارتند از: آفرینش بشر، انتخاب وی به عنوان جانشین خدا در زمین، آفرینش جهان برای او، دعوت جهانی به سوی دین و تفاوت انسانها در زبان، رنگ پوست، مناطق جغرافیایی و... اینک، به تفصیل، درباره هر یک سخن خواهیم گفت:
داستان آفرینش انسان
آفرینش انسان، موضوعی است که در آیات متعددی از قرآن، مطرح شده است که در اینجا به برخی از آنها اشاره خواهیم کرد:
قرآن کریم میفرماید: «بهخاطر بیاور هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشر را از گل خشکیدهای که از بدبویی گرفته شده است، خلق میکنم. » (حجر: 28) و ضمن اشاره به آفرینش بعد غیرمادی انسان میفرماید: «هنگامی که آفرینش آن را به پایان رسانده و در او از روح خود (یک روح شایسته و بزرگ) دمیدم، همگی بر او سجده کنید» (حجر: 29) و نیز میفرماید: «ما شما را از آن (خاک) آفریدیم و به آن باز میگردانیم و دیگر باره شما را از آن بیرون میآوریم» (طه: 55) علامه طباطبایی؛ در تفسیر المیزان میفرمایند که ضمیر منها و آن دو ضمیر دیگر، به کله ارض برمیگردند و آیه شریفه، ابتدای خلقت آدمی را از زمین میداند. به آیههای دیگری در اینباره توجه فرمایید.
«از نشانههای او این است که شما را از خاک آفریده، سپس انسانهایی رشد و در روی زمین انتشار یافتید». (روم:20) «انسان را از خون بسته شده آفرید». (العلق: 2). منظور از انسان، جنس بشر است که از راه تناسل پدید میآید؛ «انسان را از عصارهای از گل آفریدیم؛ سپس آن را نطفهای در قرارگاهی مطمئن (رحم) قرار دادیم؛ سپس نطفه را به صورت علقه (خون بسته) و علقه را به صورت مضغه (چیزی شبیه گوشت جریده) و مضغه را به صورت استخوانهایی درآوردیم و از آن پس، بر استخوانها گوشت پوشاندیم؛ سپس آن را آفرینشی تازه بخشیدیم، پس بزرگ است خدایی که بهترین آفرینندگان است؛ سپس شما بعد از آن میمیرید؛ سپس در روز قیامت برانگیخته میشوید». (مؤمنان: 1.12)
آیههایی که تاکنون درباره آفرینش انسان آوردیم، منشأ وجودی او را با تعبیرات از قبیل «طین»، «تراب»، «صلصال»، «علق» و «ارض» بیان کردهاند که دلالت بر بعد خاکی آدمی دارند و در برخی نیز به آفرینش بعد روحانی انسان اشاره شده است.
این آیهها، علاوه بر اینکه هیچگونه دلالتی بر وجود تفاوت اساسی، در اصل آفرینش آدمی ندارند، بلکه آنچه که میتوان از آنها استفاده کرد، محکوم و مردود دانستن ادعای تفاوت روانی نژادهاست. به عنوان نمونه، آیههای 12 تا 16 از سوره «مؤمنون» را که ذکر شد، بررسی کرده تا از این رهگذر دریابیم که وحی الهی چگونه همه آدمیان را از خلقت اولیه و پیدایش روح تا مرگ و حیات دوباره آنان، به صورتی یکسان لحاظ کرده و از این جهت هیچ یک را بر دیگری، برتری نداده است. نخستین آیه، به خلقت همه انسانها، اعم از آدم(ع) و فرزندان او اشاره میکند که همه از خاک برخاستهاند؛ اما دومین آیه، به تداوم نسل آدم(ع) از طریق ترکیب نطفه نر و ماده و قرار گرفتن در قرارگاه رحم توجه میدهد. بعد از آن به مراحل شگفتانگیز تکامل نطفه، در رحم مادر و چهرههای گوناگون خلقت که یکی بعد از دیگری در آن قرارگاه امن، ظاهر میشوند، اشاره کرده، میفرماید: «سپس نطفه را به صورت خون بسته درآوردیم و بعد، این خون بسته را به مضغه که شبیه گوشت جویده است تبدیل کردیم و سپس آن را به صورت استخوان درآورده و از آن پس، بر استخوانها گوشت پوشاندیم». اینها چهار مرحله متفاوت هستند که همراه با مرحله نطفه بودن، مراحل پنجگانهای را تشکیل میدهند و در پایان آیه، به آخرین مرحله که در واقع، مهمترین مرحله آفرینش بشر است، با تعبیری پرمعنا اشاره میکند: «سپس او را آفرینشی تازه بخشیدیم». آیه بعد متذکر میشود که این انسان با همه شگفتیهایش تا ابد زنده نمیماند و زمانی فرا میرسد که این ساختمان عجیب، فرو میریزد: «شما، همگی بعد از این زندگی، خواهید مرد». اما برای اینکه این تصور پیش نیاید که با مردن انسان، همه چیز پایان میپذیرد، بلافاصله میافزاید، «سپس، بار دیگر، روز قیامت به زندگی باز میگردید و برانگیخته میشوید» آیههای دیگری نیز، بدون اشاره مستقیم به اینکه بشر از خاک آفریده شده است، با تعبیرات مختلف، عدم تبعیض میان آدمیان را، در اینکه همه، فرزندان یک پدر و مادر بوده و همه نسلهای بشری از ریشه واحدی (آدم و حوا) نشأت گرفتهاند، به صورتی روشن بیان میکنند. برخی از این آیهها عبارتند از: «او کسی است که شما را از یک تن آفرید... » (انعام: 98) در تفسیر مجمعالبیان، در ذیل این آیه، آمده است که «خداوند شما را از حضرت آدم آفریده است. این، خود یکی از نعمتهای خدا بر انسان است؛ زیرا اگر همه انسانها فرزید یک پدر باشند، زمینه تعاون و دوستی و الفت برای آنها مساعدتر است».
در تفسیرالمیزان آمده است که: «پروردگار متعال آن کسی است که شما، نوع بشر را از یک فرد ایجاد کرده... » و در تفسیر نمونه آمده است که: «یعنی شما با این همه چهرههای گوناگون، ذوقها و افکار متفاوت و تنوع وسیع در تمام جنبههای وجودی، همه از یک فرد آفریده شدهاید و این، نهایت عظمت خالق و آفریدگار را میرساند که چگونه از یک مبدأ، این همه چهرههای متفاوت آفریده است».
«ای مردم، شما را از یک مرد و زن آفریدیم... » (حجرات: 13) در تفسیر مجمعالبیان آمده است: «یعنی شما را از آدم و حوا آفریدیم به این معنا که شما در نسب، متساوی هستید؛ چون همگی شما در نسب به آدم و حوا میرسید».
«ای مردم، از خدایتان بترسید، خدایی که همه شما را از یک تن آفرید... » (نساء: 1)
صاحب مجمعالبیان فرموده است که به اعتقاد همه مفسران قرآن کریم، مراد از نفس واحده، حضرت آدم(ع) است. و در تفسیر المیزان آمده است این آیه، مردم را دعوت میکند که همه، در روابط خود با یکدیگر دارای تقوی باشند؛ زیرا همه آنها در حقیقت انسانیت، شریکند و هیچ فرقی بین مرد و زن، کوچک و بزرگ، ناتوان و توانا و غیره نیست.
«او شما را از نفس واحدی آفرید... » (زمر: 6) تفسیر نمونه در ذیل این آیه میفرماید: آفرینش همه انسانها از نفس واحد، اشاره به مسأله آفرینش آدم، جدّ نخستین ما دارد که این همه افراد بشر، با تنوع خلقت و خلق و خوی متفاوت و استعدادهای مختلف، همه به یک ریشه باز میگردند که حضرت آدم(ع) است.
در پایان این بخش از بحث، یادآور میشویم که در هیچ یک از آیههای شریفهای که درباره آفرینش آدمی ارائه گردید، علاوه بر اینکه اثری از وجود تفاوت در خلقت آدمیان نیست تا بر اساس آن، بتوان قائل به تفاوت روانی، میان نژادهای گوناگون شد، بلکه بر عکس، همه این آیهها، بیانگر وجود منشأ واحد برای بشریت است.
انسان، جانشین خدا
در اینجا در پی آن هستیم که نشان دهیم، بعد از اینکه خداوند، در آیههای مربوط به آفرینش آدمی، منشأ واحد انسان را مطرح کرد، به گونهای که توهمی در این باب باقی نگذاشت، آنگاه که انسان را به عنوان خلیفه و جانشین خود بر روی زمین تعیین میکند نیز، از انسان، به صورت مطلق و فراگیر سخن میگوید، نه انسانهایی خاص یا شعوب و قبایل خاصی تا از این رهگذر بتوان به تفاوت روانی نژادها قائل شد. اکنون آیههایی را که به این مسأله میپردازند، ذکر میکنیم:
«هنگامی که پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در روی زمین، جانشین و حاکمی قرار خواهم داد، فرشتگان گفتند: (پروردگارا) آیا کسی را در زمین قرار میدهی که فساد و خونریزی کند؟ ما تسبیح و حمد تو را به جا میآوریم؛ پروردگار فرمود: من حقایقی را میدانم که شا نمیدانید؛ سپس عمل اسماء (علم اسرار آفرینش و نامگذاری موجودات) را به آدم آموخت؛ سپس آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست میگویید این اسامی را برشمارید». (بقره: 31.30) خداوند، در این آیهها، رسما مسأله خلافت انسان را تشریح کرده و بیان میکند که خواست خداوند بدین تعلق گرفت که در روی زمین، موجودی بیافریند که نماینده او باشد، صفاتش پرتویی از صفات پروردگار و مقام و شخصیتش برتر از فرشتگان بوده و تمامی زمین و نعمتهایش، به عنوان سؤال، برای درک حقیقت و نه به عنوان اعتراض، عرض کردند که آیا در زمین کسی را قرار میدهی که فساد کند و خونها بریزد، خداوند با پاسخی سربسته به آنها فرمود: من از اموری اطلاع دارم که شما نسبت به آن بیاطلاق هستید. چنین موجودی که میخواهد مقام جانشینی خدا در زمین را احراز کند، باید سهم وافری از عقل، شعور، ادراک و استعداد ویژه داشته باشد و به همین دلیل، به لطف پروردگار، آدم دارای استعداد فوقالعاده برای درک حقایق هستی میشود. خداوند این استعداد او را به فعلیت رسانیده و همه اسماء (حقایق و اسرار عالم هستی) را به وی تعلیم داد.
در تفسیر المیزان آمده است که این آیهها مسأله پدید آمدن انسان، حقیقت خلافت و جانشینی وی در زمین و آثار و خواص این خلافت را تشریح میکنند. از تعبیرات به کار رفته، استفاده میشود که منظور از خلافت و جانشینی در اینجا، جانشینی از خداوند است، نه از یک نوع موجود زمینی که قبل از انسان در زمین زندگی میکرده و بعدا منقرض شده است؛ همچنین استفاده میشود که مقام خلیفه الهی، مخصوص حضرت آدم(ع) نبوده بلکه مربوط به نوع انسان است و فرزندان آمد نیز با وی، در این مقام شریکند و معنای تعلیم اسماء نیز، تعلیم، فقط به آدم(ع) نیست، بلکه در نوع انسان، به ودیعه گذارده شده است و همواره و به تدریج، آثارش در نسل او ظاهر میگردد و چنانچه فرزندان آدم در راه هدایت قدم بگذارند، میتوانند آن علم را از قوه به فعلیت برسانند.
آیههای دیگری که به جانشینی انسان، از طرف خداوند پرداختهاند، عبارتند از:
«او کسی است که شما را جانشینان در زمین قرار داد... » (فاطر؛ 39، انعام؛ 165) تفسیر المیزان، دو آیه را به عنوان مؤید ذکر میکند و چون احتمالات دیگری از سوی مفسرین، درباره این دو آیه، مطرح شده است، از اینرو، آنها را به عنوان دلیل؛ مطرح نمیکند. آن دو عبارتند از:
«... و به یاد آورید هنگامی را که شما را خلفا و جانشینان بعد از قوم نوح قرار داد... » (اعراف: (69«پس از آنان شما را جانشینان در زمین قرار دادیم تا بنگریم شما چگونه عمل میکنید». (یونس: 14) همانگونه که مشاهده فرمودید، خداوند همه آدمیان را مخاطب قرار داده و نوع بشر را به عنوان جانشین خود در زمین معرفی میکند. به همین جهت، جای هیچگونه سوء استفادهای باقی نمیگذارد که منجر به تفاخر و ایجاد تبعیض میان افراد بشر گردد.
آفرینش جهان برای انسان
پس از آنکه خداوند، آدمی را آفرید او را جانشین خود در زمین قرار داد، اگر بخواهیم با نظم خاصی به امور مهم انسانی و آنچه با او ارتباط پیدا میکند اشاره کنیم، همین مسأله آفرینش جهان برای انسان است که در آیههای متعددی از قرآن کریم، به این امر اشاره شده است و هدف ما از بیان برخی از این آیهها، این است که روشن شود که آیا خداوند بزرگ در کتاب مقدس مسلمین، تفاوتی میان آدمیان قائل شده است که مثلاً، عدهای را به عنوان خواص برگزیده باشد، و نعمتهای جهان یا مقدار بیشتری از آنها را برای آن عده قرار دهد یا اینکه در این باب نیز، همه آدمیان، بدون چنین ملاحظاتی، موردنظر بودهاند و حکمت الهی بر این تعلق گرفته است که جهان را با تمام گستردگی و عظمتش برای همه افراد بشر، بدون هیچ قید و شرطی بیافریند.
آیهها، در این باب فراوانند و ما به ذکر چند آیه بسنده میکنیم: «او خدایی است که همه آنچه در زمین وجود دارد، برای شما آفریده است، سپس به آسمان پرداخت و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب کرد و او به هرچیز آگاه است». (بقره: 29)
صاحب المیزان در ذیل این آیه میفرماید، که از جمله «ثم استوی الی السماء... » که در مقام بیان نعمتهای خدا بر بندگان است، استفاده میشود که خلقت آسمانهای هفتگانه و ترتیب و تنظیم آنها نیز، برای انسان بوده است.
«آیا ندیدید که خداوند، آنچه را در آسمانها و زمین است، برای شما مسخّر کرده و نعمتهای خود را، چه نعمتهای ظاهری و چه نعمتهای باطنی، بر شما گسترده و افزون ساخته است... ». (لقمان: 20) تسخیر موجودات آسمانی و زمینی، برای انسان، مفهوم وسیعی دارد که هم شامل اموری میشود که در قبضه اختیار اوست و با میل و اراده، در مسیر منافع خود به کار میگیرد، مانند بسیاری از موجودات زمینی، و هم شامل اموری میشود که در اختیار انسان نیست، اما خداوند، آنها را مأمور کرده است تا به انسان خدمت کنند؛ همچون خورشید و ماه. بنابراین، همه موجودات مسخّر فرمان خدا، در طریق سود رساندن به انسانهایند، خواه مسخّر فرمان انسان باشند و خواه نه.
«خداوند، همان کسی است که دریا را برای شما مسخّر کرد تا کشتیها به فرمانش در آن حرکت کنند و بتوانید از فضل او بهره گیرند و شاید شکر نعمتهایش را به جا آورید. او آنچه در آسمانها و زمین است، همه را از سوی خودش برای شما، مسخّر ساخته است؛ در این، نشانههای مهمی است برای کسانی که اهل تفکر هستند. » (جاثیه: 1.12)
«آیا ندیدی که خداوند آنچه را در زمین است برای شما مسخّر کرد؟ و کشتیها به فرمان او بر صفحه اقیانوس حرکت میکنند و آسمان (کرات و سنگهای آسمانی) را نگه میدارد تا بر زمین، جز به فرمان او نیفتند؟ خداوند، نسبت به مردم، رحیم و مهربان است». (حج: 65)
«او کسی است که زمین را برای شما رام کرده است؛ بر شانههای (صفحه) آن راه بروید و از روزیهای خداوند بخورید و بازگشت همه به سوی اوست». (ملک: 15)
«و بر خداست که راه راست را به بندگان نشان دهد، اما بعضی از راهها بیراهه است و اگر خدا بخواهد، همه اشیا را (به اجبار) هدایت میکند، (ولی اجبار سودی ندارد). او کسی است که از آسمان، آبی فرستاد که شرب شما از آن است و گیاهان و درختان که حیوانات خود را در آن به چرا میبرید نیز از آن آب است. خداوند با آن (آب باران) برای شما زراعت و زیتون و نخل و انگور و همه میوهها را میرویاند؛ مسلما در این، نشانه روشنی است برای افرادی که تفکر میکنند. او شب و روز را برای شما مسخّر ساخت و نیز ستارگان، به فرمان او مسخّرند؛ در این نشانهها است (از عظمت خدا) برای گروهی که عقل خود را به کار میگیرند. (علاوه بر این) مخلوقاتی را که در زمین آفریده است نیز مسخر ساخت، مخلوقاتی با رنگهای مختلف؛ در این، نشانه روشنی است برای گروهی که متذکر میشوند». (نحل: 1.9)
همچنان که مشاهده میفرمایید، بخش مهمی از نعمتهای الهی در آیههای فوق بیان شده است. در ابتدا به یکی از نعمتهای بسیار مهم معنوی اشاره کرده و میفرماید: بر خداست که راه راست و صراط مستقیم را که هیچگونه انحراف و کژی در آن نیست، در اختیار بندگان بگذارد. در اینکه این راه راست، اشاره به جنبه تکوینی میکند یا تشریعی، مفسران، نظرات مختلفی دارند، ولی در تفسیر نمونه آمده است که هیچ مانعی ندارد که هر دو جنبه را شامل شود.
در ادامه، به نعمتهای مادی پرداخته است تا حس شکرگزاری انسانها را برانگیزد و آنها را به شناخت بیشتر بخشنده این نعمتها دعوت کند. اکنون به آیهای اشاره میکنیم که دیگر جای بحث درباره حد و حصر نعمتهای خداوند برای انسان باقی بگذارد:
«و اگر نعمتهای خدا را بشمارید، هرگزنمیتوانید آنها را احصا کنید، خداوند غفور و رحیم است». (نحل:18)
در آیههای مذکور و نیز، آیههای 1.14، .5و 6.66 از سوره نحل، 97 از سوره انعام، 21 از سوره جاثیه، 12.10 از سوره الرحمن، 73.71 از سوره یس، 3.32 از سوره ابراهیم، 2.19 از سوره نوح و بسیاری از آیههای دیگر، از نعمتهای بیشماری نام برده شده که همه آنها را خداوند برای انسان آفریده است. همچنانکه ملاحظه فرمودید، هیچ یک از این آیهها شخص، قبیله، یا گروه خاصی را مخاطب قرار نداده است بلکه همگی صراحت دارند که همه این نعمتها برای جمیع انسانها است و از اینرو، در این قسمت از بحث نیز، دلیلی که بتوان بر اساس آن، قائل به تفاوت روانی میان نژادهای گوناگون شد، وجود ندارد، بلکه هرچه هست، تمامی نعمتها برای همه انسانهاست.
دعوت جهانی اسلام
آیههایی که در این بخش ارائه میشوند، بیانگر این معنایند که دین اسلام، دینی جهانی و برای هدایت تمامی بشریت است و اختصاص به مکان و زمان خاص و یا افراد و گروه خاصی ندارد، بلکه تمام فرزندان آدم را مورد خطاب قرار داده است و میخواهد همه آنها را به سرچشمههای هدایت و نور برساند و از تاریکیهای جهل و معصیت برهاند تا به آنچه که قابلیت آن را دارند نایل آیند، اکنون، برخی از آیههای مربوط به این موضوع را ذکر میکنیم که همگی بر، جهانی بودن دعوت اسلام تصریح دارند.
«بگو ای مردم، من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم» (اعراف:158) خداوند به پیامبر عظیمالشأن خود میفرماید که به مردم بگو: من از طرف خداوند برای هدایت همه شما مبعوث شدهام. «تو را جز به سوی همه مردم نفرستادیم» (سباء: 28) خداوند در این آیه، تأکید میکند که گمان نشود پیامبر ما برای عده خاصی از انسانها مبعوت شده است، بلکه رسالت وی مربوط به همه انسانهاست.
«این قرآن به من وحی شده است تا شما و تمام کسانی را که قرآن به آنها میرسد انذار کن»؛ (انعام:19) «پاینده و برقرار است خداوندی که قرآن را بر بنده خود فرستاد تا جهانیان را نسبت به مسؤولیتشان بیم دهد». (فرقان: 1).
عدهای گمان کردهاند که پیامبر اسلام (ص)، نخست، مدعی رسالت بر مکه بود و هنگامی که پایههای آیینش مستحکم شد، به فکر تسلط بر حجاز افتاد و سپس به کشورهای دیگر پرداخته و نامه به سلاطین دنیا نوشت و جهانی بودن رسالت خود را اعلام کرد. آیه فوق، که در مکّه نازل شده است، میفرماید که پیامبر اکرم (ص)، از همان آغاز، دعوت جهانی خود را آشکار ساخت؛ زیرا در آن روز، پیروان اسلام، در اقلیت شدیدی قرار داشتند، آنچنان که شاید کمتر کسی احتمال میداد که پیامبر(ص) حتی بر مکه مسلط شود، چه رسد به جزیرهالعرب و یا قسمت مهمی از دنیا.
تفاوت انسانها در زبان، رنگ پوست، مناطق جغرافیایی
در اینکه میان افراد بشر، تفاوتهای فردی وجود دارد، شکی نیست و قرآن کریم، در آیههای متعددی به وجود این تفاوتها میان آدمیان اشاره کرده و در برخی موارد نیز، به بیان فلسفه وجودی آنها پرداخته است. در اینجا، به بعضی از این آیهها اشاره میکنیم و سپس به نتیجهگیری خواهیم پرداخت.
«... و بعضی را بر بعضی دیگر برتری داریم تا یکدیگر را تسخیر و باهم تعاون کنند... » (زخرف: 32)
«و او کسی است که شما را جانشینان خود، در زمین قرار داد و بعضی را بر بعض دیگر درجاتی برتری داد تا شما را به آنچه در اختیارتان قرار داده است بیازماید، مسلما پروردگارت سریعالحساب و آمرزنده مهربان است». (انعام: 165)
سؤالی که ممکن است در اینجا مطرح شود، این است که چگونه قرآن کریم، علیرغم آیات قبل که هرگونه تبعیض را منتفی دانسته و همه انسانها را از یک منشأ میداند و در تمامی عناوین و مباحثی که مطرح کردیم، آنها را یکسان مورد خطاب قرار میدهد، اکنون تسخیر انسان را به وسیله انسانی دیگر، امضا کرده است. در پاسخ به این سؤال، باید گفت: کسانی که چنین ایرادی را مطرح میکنند، تصورشان این است که مفهوم این آیه، چنین است که گروه معینی از انسانها، گروه دیگری را مسخر خود سازند، آنهم تسخیر به معنای بهرهکشی ظالمانه، در حالی که چنین نیست، بلکه منظور، استخدام عمومی مردم نسبت به یکدیگر است؛ به این معنا که افراد مختلف، امکانات و استعدادهای خاصی دارند که میتوانند در یک رشته از نیازهای زندگی، فعالیت کنند و طبعاً، خدمات افراد، در آن رشته در اختیار دیگران قرار میگیرد، همانگونه که خدمات دیگران در رشتههای دیگر، در اختیار آنها قرار میگیرد. پس، مراد استخدامی متقابل و خدمتی طرفینی است؛ به تعبیر دیگر، هدف از این استخدام، تعاون در امر زندگی است و بس.
تفسیر مجمعالبیان، در اینباره میفرماید: «از جمله علل اختلافات میان افراد بشر، این است که آنان یکدیگر را برای تأمین نیازمندیهای اجتماع به کار گیرند و از کار همدیگر بهرهمند گردند تا از این راه، امور جهان تنظیم گردیده و اختلال حاصل نیاید». ناگفته پیداست که اگر همه انسانها از نظر هوش و استعداد روحی و جسمی، یکسان باشند، هرگز نظام اجتماعی سامان نمییابد؛ همانگونه که اگر همه سلولهای بدن انسان از نظر ساختمان، ظرافت و مقاومت، شبیه یکدیگر باشند، نظام جسمانی انسان مختل میشود. مثال بارزی که میتوان بر این موضوع ذکر کرد، عبارت از استخدام متقابلی است که میان دستگاه تنفس، گردش خون، گوارش و سایر دستگاهها بدن انسان وجود دارد.
در اینجا ممکن است این شبهه، مطرح شود که قرآن کریم، در آیه «... ورفعنا بعضهم فوق بعض درجات... » (زخرف: 32) صریحا برای برخی از انسانها مقام برتری را لحاظ کرده است که این، میتواند ادعای قائلین به تفاوت روانی نژادها را تأیید کند و در نتیجه، این گروه برتر، میتوانند دیگران را که از آنها مقام پایینتری دارند تسخیر کرده و از آنها بهرهکشی کنند؛ پس همین آیهها، دلالت بر عدم عدالت اجتماعی میکنند؛ زیرا طبیعی است که این تمایز بنیادی میان انسانها از سوی خداوند، در نهایت به چنین نتیجهای ختم میشود. در پاسخ به این شبهه، باید گفت که این، در صورتی است که عدالت، به معنای مساوات باشد، در حالی که حقیقت عدالت، آن است که هرچیز، در یک سازمان، در محل خود، قرار داده شود. آیا وجود سلسله مراتب در یک لشکر یا یک سازمان اداری و یا یک کشور، دلیل بر وجود ظلم در آن دستگاه است؟ ممکن است عدهای در مقام شعار، کلمه مساورات را بدون توجه به مفهوم واقعی آن، در همهجا به کار گیرند، در حالی که در عمل، نظم، بدون اینگونه تفاوتها، هرگز امکانپذیر نیست، اما وجود این تفاوتها نباید بهانهای براث استثمار انسان، به وسیله انسان دیگر تلقی شود، بلکه همه باید آزاد باشند تا نیروهای خلّاق خود را به کارگرفته و نبوغ خود را شکوفا سازند و از نتایج فعالیتهای خود، بیکم و کاست بهرهمند شوند.
ممکن است این سؤال، به ذهن آید که وجود این تفاوتها برای چیست؟ برای رسیدن به پاسخ این سؤال، باید به چند نکته توجه داشت.
نکته اول: بخشی از تفاوتهای جسمی و روحی مردم، معلول اختلافات طبقاتی و مظالم اجتماعی و یا سهلانگاریهای فردی است که هیچگونه ارتباطی به دستگاه آفرینش ندارد و با از بین رفتن نظام طبقاتی و تعمیم عدالت اجتماعی، از میان خواهند رفت و هیچگاه اسلام و قرآن بر اینگونه تفاوتها صحه نگذاشته است.
نکته دوم: بخشی دیگر از این تفاوتها، طبیعی و لازمه آفرینش انسان است؛ یعنی اگر جامعه، از عدالت اجتماعی کامل هم برخوردار باشد، باز افرادش تفاوتهایی خواهند داشت و ممکن نیست که مانند مصنوعات یک واحد تولیدی، کاملاً همشکل و یکسان باشند. مواهب الهی و استعدادهای جسمی و روحی انسانها آنچنان تقسیم شدهاند که هر فرد، قسمتی از آن را داراست؛ یعنی کمتر کسی پیدا میشود که همه این مواهب را یکجا داشته باشد، بلکه یک فرد از نیروی بدنی کافی و دیگری از استعداد ریاضی، ذوق شعری، عشق به تجارت، هوش سرشار برای کشاورزی و یا استعداد ویژه دیگری برخوردار است. مهم این است که جامعه یا خود اشخاص، این استعدادها را کشف کنند و آنها را در محیط سالمی پرورش دهند تا هر انسانی بتواند نقاط قوت خویش را آشکار ساخته و از آن بهرهبرداری کند.
نکته سوم: نباید از نظر دور داشت که یک جامعه، همانند پیکر یک انسان، نیاز به بافتها، استخوان و سلولهای گوناگون دارد؛ یعنی باید از سلولهای گوناگون که یکی وظیفه تفکر و برخی مشاهده، شنیدن، سخن گفتن و مانند آن را بر عهده دارند، تشکیل شده باشد؛ البته این، بدان معنا نیست که برخی از اعضای پیکر اجتماع در محرومیت به سر برند و یا خدمات آنها ناچیز شمرده شده و تحقیر گردند؛ همانگونه که سلولهای بدن با تمام تفاوتی که دارند، همگی باید از غذا، هوا و سایر نیازمندیهای مربوطه به مقدار کافی و لازم برخوردار شوند. به عبارت دیگر، تفاوت ساختمان روحی و جسمی در آن قسمتهایی که طبیعی است، نه ظالمانه و تحمیلی، مقتضای حکمت پروردگار است و عدالت، هیچگاه نمیتواند از حکمت جدا باشد. به عنوان مثال، اگر تمام سلولهای بدن آدمی، یکنواخت آفریده میشد، دور از حکمت بود و در نتیجه، عدالت به معنای قراردادن هر چیز در محل مناسب خود نیز، در آن وجود نداشت. توجه به اندام یک گیاه نیز، میتواند بیانگر خوبی برای این مطلب باشد. ریشههای محکم، ساقه، شاخهها، برگها، شکوفهها و گلبرگهایی که هر یک، از دیگری از ظرافت و لطافت بیشتری برخوردار است، دست به دست هم داده و یک بوته گل زیبا را شکل دادهاند و سلولهای هر بخش، به تفاوت مأموریتهایشان کاملا مختلف و استعدادهایشان به تناسب وظایفشان متفاوت است.
از مباحث گذشته روشن شد که قرآن کریم، به تفاوتهای فردی موجود میان آدمیان اشاره فرموده و حکمت خود این تفاوتها را نیز مطرح کرده است. در دو آیه مذکور، اینگونه تفاوت درجات میان آدمیان را به منظور تعاون و همکاری اجتماعی انسان و نیز، عاملی برای آزمایش انسان عنوان کرده است. اگر هیچ تفاوتی، چه از نظر ارثی و چه از نظر محیطی و اجتماعی، میان افراد بشر نبود، دیگر آزمایش و امتحان انسانها از سوی خداوند، معنا نداشت.
«گوهرکس طبق روش (و خلق و خوی) خود عمل میکند». (اسراء: 84) در کتاب مفردات راغب آمده است که «شاکله» در اصل، از ماده «شکل» به معنای مهار کردن حیوان است و «شکال» به خود مهار میگویند. در تفسیر مجمعالبیان، دو معنا برای آن ذکر شده است، یکی طبیعت و خلق و دیگری طریقه و مذهب و سنت.
صاحب المیزان میفرماید: کتاب مفردات «شاکله» را به خلق و خو معنا کرده است؛ زیرا آدمی را محدود و مقیّد میکند و نمیگذارد در آنچه میخواهد آزاد باشد و او را وادار میسازد تا به مقتضای آن اخلاق، رفتار کند.
پس، از آنجا که اخلاقیات و عادات هر انسانی او را به روش خاصی مقید میکند، به آن شاکله میگویند و به همین دلیل است که مرحوم طبرسی، آن را هم به خلقیات و هم به طریق و راه معنا کرده است؛ زیرا هر یک از این امور، به گونهای انسان را از نظر عمل مقید میسازد. بدین ترتیب «شاکله» هرگز، به معنای طبیعت ذاتی نیست، بلکه به هرگونه عادت روشی که به انسان جهت دهد، «شاکله» میگویند. بنابراین، عادات و سنتی که انسان بر اثر تکرار یک عمل اختیاری کسب کرده است و همچنین، همه اعتقاداتی که با استدلال و یا از روی تعصب پذیرفته است نقش تعیینکننده داشته و شاکله محسوب میشوند. معمولا، ملکات و روحیات انسان، جنبه اختیاری دارند؛ زیرا هنگامی که انسان عملی را انجام میدهد، نخست به صورت یک عمل عادی بوده و سپس، به عادت و در نهایت، به ملکه تبدیل میشود. همین ملکات است که به اعمال انسان، شکل داده و خطمشی او را در زندگی شخصی ترسیم میکنند، در حالی که پیدایش آنها مستند به عوامل اختیاری بوده است. در نتیجه، این آیه شریفه، تنها به تفاوتهای فردی اشاره داشته و بیانگر تفاوت میان اقشار خاصی از جوامع بشری نیست و همچنین، شاکلههای متفاوت میان آدمیان را به طبیعت ذاتی بشر نسبت نمیدهد، بلکه به امور اکتسابی که به صورت عادت و ملکه درآمدهاند، باز میگرداند.
در آیههای دیگری که به تفاوت میان افراد انسان اشاره میکنند، به برخی از حکمتهای این تفاوتها تصریح شده است؛ مانند این آیه که میفرماید: «ای مردم، ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و تیرها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، ولی گرامیترین شما نزد خداوند، با تقواترین شماست. خداوند دانا و خبیر است». (حجرات: 13) در این آیه، تمام جامعه انسانی، مورد خطاب قرار گرفته و مهمترین اصلی را که ضامن نظم و ثبات است، بیان کرده و میزان واقعی ارزشهای انسانی را در برابر ارزشهای دروغین، مشخص میسازد. منظور از آفرینش مردم، از یک مرد و زن، همان بازگشت نسب انسانها به حضرت آدم و حوا است. بنابراین، چون همه، از ریشهد واحدی هستند، معنا ندارد که از نظر نسب و قبیله، بر یکدیگر افتخار کنند و اگر خداوند برای هر قبیله و طایفه، ویژگیهایی آفریده است. این برای حفظ نظم زندگی اجتماعی مردم است؛ زیرا که این تفاوتها سبب شناسایی است و بدون شناسایی افراد، نظم، در جامعه حکمفرما نمیشود؛ چرا که اگر همه، یکسان و شبیه یکدیگر باشند، هرج و مرج عظیمی سراسر جامعه را فرا میگیرد.
قرآن کریم بعد از آنکه بزرگترین مایه مباهات و مفاخره عصر جاهلی، یعنی نسب و قبیله را ردّ میکند، به سراغ معیار واقعی ارزشی رفته و میفرماید: «گرامیترین شما نزد خداوند، با تقواترین شماست». (حجرات: 13) بدین ترتیب، بر تمام امتیازات ظاهری و مادی، خط بطلان کشیده و اصالت و واقعیت را به مسأله تقوی و پرهیزکاری داده و میفرماید که برای تقرب به خدا و نزدیکی به ساحت قدس او هیچ امتیازی به جز تقوی، مؤثر نیست.
آنچه که قابل توجه بیشتری است، این است که قرآن، در محیطی ظهور کرد که ارزش قبیله و نژاد، از همه ارزشها مهمتر بود، اما اسلام، این بت ساختگی را در هم شکست و انسان را از اسارت خون، قبیله، رنگ، نژاد و مال و مقام آزاد ساخت. در شأن نزولهایی که برای این آیه، ذکر شده است، نکاتی دیده میشود که از عمق این دستور اسلامی حکایت میکند. از جمله، در تفسیر روحالبیان، تفسیر قرطبی و در تفسیر نمونه، ذیل همین آیه آمده است که بعد از فتح مکه، پیغمبر اکرم(ص) دستور داد که اذان بگویند. بلال، بر پشت بام کعبه رفت و اذان گفت. عتّاب بن اسید که از آزادشدگان بود گفت: شکر میکنم خدا را که پدرم از دنیا رفت و چنین روزی را ندید و حارث بن هشام نیز گفت: آیا رسولاللّه(ص) غیر از این کلاغ سیاه، کسی را پیدا نکرد. در این هنگام بود که آیه فوق نازل شد و معیار ارزش واقعی انسان را بیان فرمود.
شأن نزول دیگری نیز، در منابع مذکور آمده است که آن نیز بیانگر این مطلب است. بعضی گفتهاند این آیه هنگامی نازل شد که پیامبر(ص) دستور دادند دختری را به عقد نکاح یکی از موالی درآورند (موالی به بردگان آزاد شده یا یه غیر عرب میگویند). آنها تعجب کرده و گفتند: ای رسول خدا آیا میفرمایید که دخترانمان را به موالی بدهیم. در این هنگام بود که این آیه نازل شد و بر این افکار خرافی، خط بطلان کشید. به طور خلاصه، از آیه فوق، چنین نتیجهگیری میشود که وجود اقوام و قبیلهها بدین معنا نیست که یکی بر دیگری رجحان و برتری دارد، بلکه به همان هدف مذکور در آیه است که حکمت الهی بر آن تعلق گرفته تا اینگونه تفاوتهای موجود و به اصطلاح پذیرفته شده در روانشناسی، یعنی گروههای قومی را در میان آدمیان ایجاد کند، نه اینکه میان این گروههای قومی، خط جدایی کشیده و برخی را در امور روانی بر برخی دیگری برتری بخشد؛ البته در سرتاسر قرآن کریم، هرجا که به وجود تفاوت میان آدمیان اشاره شده است، تنها به معنای تفاوتهای فردی است که به عنوان نمونه، چند آیه دیگر را ذکر میکنیم.
«و از نشانههای او، آفرینش انسان و زمین و تفاوت زبانها و رنگهای شماست. در این، نشانههایی است برای عالمیان». (روم: 22)
«آیا ندیدی که خدا از آسمانی آبی فرستاد و با آن، میوههایی از زمین رویاندیم که رنگهای مختلف دارد و نیز از کوهها، راههای سفید و سرخ، با رنگهای مختلف و سیاهیهای غلیظ پدید آوردیم و همچنین از آدمیان و جانوران و چهارپایان به رنگهای مختلف (پدید آوردیم)». (فاطر: 27)
«هرکس را بخواهیم، مرتبهها بالا میبریم و بالاتر از هر صاحب دانشی، دانشوری هست». (یوسف: 76)
«ببین چگونه بعضی را (در دنیا به خاطر تلاششان) بر بعضی دیگر برتری بخشیدهایم... » (اسراء: 21)
در این آیهها به وجود تفاوتهای فردی در مردم، اشارههای روشنی وجود دارد. آیههای مذکور گویای این مسأله میباشند که این تفاوتها، تنها میان افراد انسان است و هیچ اشارهای به تفاوت گروهی با گروه دیگر، قومی با قوم دیگر و یا نژادی با نژاد دیگر ندارد، بلکه این بخش از سخن خداوند که میفرماید: «برخی از شما را بر بعضی دیگر، درجاتی برتری داریم» شامل همه انواع تفاوتهای فردی، اعم از اکتسابی، ارثی، جسمانی، روانی و عقلانی و نیز تفاوت در داشتن ثروت و نفوذ اجتماعی میشود. و آن بخش که میفرماید: «تا یکدیگر را تسخیر و باهم تعاون کنند». در واقع، به تفاوت مردم از نظر تملکات، علم و شغل اشاره میکند. به عنوان مثال، برخی از صاحبان حرفه و مشاغل خاص، در خدمت یکدیگر به کار اشتغال دارند و به این ترتیب، همکاری، تعاون و تقسیم کار در میان آحاد جامعه برقرار میشود که به نوبه خود، باعث رفع نیازمندیهای مردم و فراهم آمدن کلیه خدمات لازم برای ادامه زندگی است. و این بخش از سخن خداوند متعال که، اختلاف زبان و رنگ مردم، یکی از آیات الهی است، به تأثیر هر یک از عوامل وراثتی و محیطی در تفاوتهای فردی اشاره دارد. بدیهی است که اختلاف رنگ، مربوط به عوامل ارثی و اختلاف زبان ناشی از عوامل محیطی و اجتماعی و فرهنگی است. همچنین مردم از نظر علم و حکمت باهم تفاوتهایی دارند و این، شامل تفاوتهایی در تواناییهای عقلانی و هوشی آنها میشود. این موضوع، به طور صریح، از آیه «... فوق کل ذی علم علیمٌ» قابل استفاده است.
اکنون که مسأله مورد بحث بر اساس آیههای قرآنی بررسی شد، به ذکر چند حدیث که در ذیل برخی از این آیهها، در تفاسسر قرآن مطرح شدهاند میپردازیم:
در تفسیر قرطبی آمده است که در حدیثی میخوانیم، روزی پیامبر(ص) در مکه برای مردم خطبه خوانده و فرمود: «ای مردم خداوند از شما ننگ جاهلیت و تفاخر به پدران و نیاکان را زدود؛ مردم، دو گروه بیش نیستند: نیکوکار، با تقوا و ارزشمند و یا بدکار، شقاوتمند و پست. همه مردم، فرزند آدمند و خداوند آدم را از خاک آفریده هم چنانکه میفرماید: «ای مردم، ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا شناخته شوید؛ از همه گرامیتر نزد خدا کسی است که از همه پرهیزگارتر باشد؛ خداوند دانا و آگاه است. »
همچنین، در تفسیر قرطبی از کتاب آدابالنفوس طبری نقل شده است که پیامبر(ص) در ایام تشویق (روزهای یازده، دوازده و سیزدهم ذیالحجه) در سرزمین «منی» در حالی که بر شتری سوار بود، روبه سوی مردم کرد و فرمود:
«ای مردم، بدانید که خدا شما یکی است و پدرتان نیز یکی است، نه عرب بر عجم برتری دارد و نه عجم بر عرب، نه سیاهپوست بر گندمگون و نه گندمگون بر سیاهپوست، مگر به تقوا، آیا من دستور الهی را ابلاغ کردم؟ همه گفتند: آری؛ فرمود: این سخن را حاضران به غایبان برسانند. »
کلمه، «احمر» در این روایت، به معنای سرخپوست نیست، بلکه مراد گندمگون است؛ زیرا افراد در آن محیط خاص، چنین رنگ پوستی داشتند و اتفاقاً، این واژه، در روایات، به خود گندم نیز، اطلاق شده است.
حدیث دیگری از حضرت رسول(ص) نقل شده است که: «خداوند به وضع خانوادگی و نسب شما و همچنین به بدن و اموال شما نگاه نمیکند، بلکه به دلهای شما نگاه میکند؛ کسی که قلب صالحی دارد، خدا به او لطف و محبت میکند. شما، همگی فرزندان آدم هستید و محبوبترین شما نزد خدا، با تقواترین شماست». همانگونه که مشاهده فرمودید، اسلام با عصبیت جاهلی در هر شکل و صورت، مبارزه کرده است تا مسلمانان جهان و همه آدمیان را از هر نژاد و قوم و قبیله، زیر پرچم واحدی جمع نموده و به وحدت و پکپارچگی دعوت کند، نه پرچم قومیت و نژاد و نه غیر آن؛ زیرا که اسلام، هرگز این دیدگاههای محدود را نمیپذیرد و آنها را موهوم و بیاساس میشمرد، تا آنجا که در حدیثی آمده است که پیامبر(ص) درباره تعصب جاهلی فرمود: «آن را رها کنید که چیز متنفنی است».
روایات فوق، چنان صریح و روشن به این مطلب پرداخته که نیازی به شرح و بسط ندارند، البته این قبیل احادیث که بیانگر مسأله مورد بحث هستند، بسیارند که به عنوان نمونه به چند روایت اشاره شد. آری، از نظر اسلام نه تنها مستمسکی وجود ندارد که بر اساس آن بتوان به تبعیضات ناروا میان انسانها اقدام کرد، بلکه هرچه هست، سخن از عدالت و یکپارچگی آدمیان است و آنگاه که سخن از اختلاف است، آنگونه که مشاهده فرمودید، منظور، تفاوتهای فردی است که لازمه زندگی و سیر انسانها در عرصه حیات بشری است.
--------------------------------------------------------------------------------
پىنوشتها
1. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، چ1، (قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، بیتا)، ج 13و14، جزء 14، ص 172.
2. همان، ج 8، 7 جزء 7، ص 288.
3. جمعی از نویسندگان، تفسیر نمونه، ج 5، (تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1370)، ص 336.
4. ر. ک. به: مجمعالبیان، طبرسی، (بیروت: درالمعرفه، 1406، ج 9و10.
5. همان، جلد 4-3، ص 5.
6. المیزان، پیشین، ج 3و 4، جزء 4، ص 134.
7. تفسیر نمونه، پیشین، جلد 19، ص 380.
8. المیزان، پیشین، ج 1و 2، جزء 1، ص 115.
9. همان، ص 116.
10. همان، ص 113.
11. تفسیر نمونه، پیشین، جلد 11، ص 166.
12. همان، ج 6، ص 408.
13. طبرسی، پیشین، جلد 3و4، ص 606.
14. همان، ج 5و6، ص 673.
15. المیزان، پیشین، ج 13و14، جزء 13، ص 189.
16. شیخ اسماعیل حقی البروسوی، روحالبیان، 10جلد، جلد 9، چ هفتم، (بیروت: دار احیاء التراث العربی،1405)، ص 90.
17. محمدبن احمد انصاری قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، 10جلد، ج 8، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1408)، جز 16،ص 222.
18. تفسیر نمونه، پیشین، جلد 22، ص 199.
19، 20 و 21. الجامع لاحکام القرآن، پیشین، ص 223.
22. سید قطب فی ظلال القرآن، 6جلد، چ 15، (بیروت: داالشرق، 1408)، ص 3348.