آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

متن

اگذشت که: درنهاد انسان نوعى میل فطرى به سوى کمال مطلق وجود دارد که آن را حس مذهبى مى‏نامیم و هدف انبیا این بوده که مقدمات وصول به این مقصد را براى انسان فراهم کنند. سپس، فطرى بودن تقرب به خدا و ویژگى‏هاى عرفان حقیقى و مسلک حق عرفانى رابررسى نمودیم.
اینک ادامه این مجموعه‏از سخنرانى راپى مى‏گیریم.
کشف و کرامت
دو لفظ "کشف وکرامت"مترادف نیستندبلکه کشف مقوله‏اى غیراز مقوله کرامت است. مکاشفه عبارت است ازاین که:انسانى در حال هوشیارى و بیدارى، یا در حالت‏بین خواب و بیدارى، که از آن، به «خلسه‏» تعبیر مى‏شود، چیزهایى را ببیند یا درک کند که دیگران درک نمى‏کنند.گاهى گفته مى‏شود: فلان شخص،در عالم مکاشفه، فلان مطلب را دیده است; منظور، همین حالت کشف است.حالتى براى انسان پیش مى‏آید،گاهى شبیه خواب است. ولى خواب نیست; ممکن است‏حتى چشم انسان هم باز باشد و چیزهایى را ببیند، شبیه این که شخص خواب مى‏بیند. مثلا شخصى را در حالى یا در کارى مى‏بیند، حادثه یااتفاقى را مى‏بیند، صدایى را مى‏شنود. این حال را، حال مکاشفه مى‏گویند.
اما منظور از کرامت این است که از شخص، کارهاى خارق‏العاده‏اى سربزند، داراى قدرتى روحى باشد که بتواند تصرفاتى در عالم طبیعت‏یا در اشخاص، انجام دهد; مثلا، مریضى را شفا بخشد، یاطى‏الارض کند،یابدون اسباب ظاهرى، چیزى را از مکانى به مکان دیگر منتقل کند. به هرحال، کارهاى خارق‏العاده‏اى انجام دهد که اگر مستند به‏اذن الهى و نشانه ارتباط باخدا باشد، کرامت نامیده مى‏شود.
مرتبه والاى آن، که به وسیله اولیاء و انبیاء و ائمه اطهار سلام الله علیهم اجمعین براى اثبات نبوت و امامتشان انجام مى‏گیرد، معجزه نام دارد. اما ممکن است‏بندگان صالح خدا هم کارهاى خارق العاده‏اى انجام دهند، بدون این که براى اثبات ادعایى باشد; این، موهبتى است‏خدایى که «کرامت‏» نام دارد. یکى ازمسائلى که مدعیان عرفان و مقامات عالى انسانى علم اخلاق مى‏کنند وآن را دست‏آویزى براى تبلیغ مسلک و مکتبشان قرار مى‏دهند، همین ادعاست که، فلان شخص، صاحب کشف و کرامت است; لذا برحق است و فرقه و مسلکش، مسلک صحیحى است.
ولى آیا واقعا کشف و کرامت در مورد او واقعیت دارد؟ واگر واقعیت دارد، دلیل بر این است که او از اولیاء خداوند است و خداى متعال نظر خاصى نسبت‏به او دارد؟ و اگر کسى واقعا کرامت الهى داشت، این دلیل مى‏شود که همه مطالبى که او ادعا مى‏کند، درست است؟
اگر این مساله، روشن نشود، سوء استفاده‏هایى که از ادعاى کشف و کرامت مى‏کنند از بین نمى‏رود.
این مطلب که بعضى از افراد، در حالاتى، چیزهایى را ببینید یا بشنوند که دیگران از دیدن یا شنیدن آنها عاجزند، امرى واقعى است. چنین حالاتى براى بسیارى از انسانها پیش مى‏آید و درک فوق‏العاده‏اى برایشان حاصل مى‏شود. اما این ادراکات، داراى انواعى هستند، دسته‏اى از آنها شناخته شده‏اند و در روان‏شناسى، به‏نام «تله‏پاتى‏» نامیده مى‏شوند.
فرض کنید، شخصى نشسته است و ناگهان به ذهنش خطور مى‏کند: فلان شخص در فلان جا کارى انجام داده، یا مریض شده یا تصادف کرده و یا از دنیا رفته است و بعدا معلوم مى‏شود که واقعا هم صحیح بوده‏است‏یا به ذهنش مى‏آید که، مثلا، کسى در شهر دیگرى دارد با او سخنى مى‏گوید و او نیز مى‏شنود، بعد معلوم مى‏شود که آن شخص، در آن حال، به او توجه داشته است و دلش مى‏خواسته چنین مطلبى را به او بگوید، ولى به او دسترسى‏نداشته‏است و فقط ازذهنش خطورکرده‏است‏این، نوعى ارتباط روحى‏است.
هیچ یک از اینها دلیل براین نیست که این اشخاص، از اولیاى خدا یا از دشمنان خدا هستند. زیرا هر دو صورتش ممکن است. حتى ممکن است چنین روابطى میان اشخاصى که منکر خدا هستند پیدا شود. این، حالتى خارق‏العاده است; یعنى دیگران نمى‏توانند و در اختیارشان نیست، ولى واقعیت است. حال چه اسرارى در کار است و این کار، چه فرمولى دارد، هنوز علم، آن را کشف نکرده‏است و به هیچ وسیله، فرمول این ارتباط به دست نیامده است که چه کار باید کرد تا این رابطه برقرار شود. این امرى اتفاقى است.
پیداست، چنین رابطه و درکى، هرگز نشانه این که شخصى، مقام و منزلتى نزد خداى متعال دارد، نیست. چنان که بعضى از افراد، به وسیله چشم ظاهرى، چیزهایى را مى‏بینند که دیگران نمى‏توانند ببینند و یا به وسیله گوش ظاهرى، صداهایى را مى‏شنوند که دیگران نمى‏توانند بشنوند. اینها، تاحدودى، از نظر فیزیولوژیکى نیز قابل توجیه‏اند; یعنى، یک ویژگى در اندام چشم یا اندام گوش و مغز و اعصابشان هست که در سایرین نیست; مثلا صداهایى که معمولا باید فرکانس معینى داشته باشد تا ما بشنویم، آنها با فرکانس کمترى مى‏شنوند. یامثلا، ما نورهایى را که تواتر خاصى دارند مى‏بینیم اما آنها مى‏توانند انوار ماوراءبنفش را هم ببینند. این یک خاصیت فیزیولوژیکى است که در بدنشان وجود دارد.
در کتاب " فوق طبیعت" آمده است که: خانمى روسى که ظاهرا مارکسیست و کمونیست است، چشمانش ویژگى خاصى دارد که درون بدن اشخاص را مى‏بیند; به شخص که نگاه مى‏کند، اندامهاى داخلى بدنش را مى‏بیند و گاهى به جاى این که مریض را به آزمایشگاه و رادیولوژى ببرند و ببینند که چه آفتى در بدنش هست، این شخص، به بدن او نگاه مى‏کند ومى‏گوید که در کجاى بدنش‏اختلالى وجود دارد وبه این وسیله مرض او کشف مى‏شود. گاهى دید او به حدى دقیق است که‏از دستگاههاى عکس‏بردارى هم دقیق‏تر مى‏بیند، مثلاممکن است دستگاه تشخیص ندهد که فلان غده درکجاى روده شخص است، اما او با یک نگاه مى‏گوید: غده، در فلان جاى روده مریض است.
این زن، هیچ ادعایى ندارد و هیچ ارتباطى هم با عالم غیب ندارد، فقط خاصیتى در اندام چشم او یا در سیستم عصبى‏اش هست که چیزهایى را درک مى‏کند که دیگران درک نمى‏کنند.
بعضى از دانستنیهاى غیر متعارف، باابزارها و مقدماتى حاصل مى‏شوند;یعنى‏اشخاصى زحمت‏ها و ریاضت‏هایى مى‏کشند و تمرین‏هایى را انجام مى‏دهند تا چنین قدرتى رابه دست مى‏آورند.این هم امرى مشترک بین حق و باطل است.
در مناطقى از هند مثل تبت و کوههاى هیمالایا، فرقه‏هایى از مرتاضان زندگى مى‏کنند، که اعتقادى به خدا و دین و روز قیامت ندارند - البته به بقاء روح، معتقدند - آنها ریاضت‏ها و گاه، اعمال سخت و خرد کننده‏اى را انجام مى‏دهند که در نتیجه آن، قدرتى روحى پیدا مى‏کنند که مى‏توانند مسائلى را بفهمند و ببینند که دیگران از درک آن عاجزند و حتى مى‏توانند از حوادث گذشته خبر دهند. عده‏اى از آنان پیشرفتهاى خاصى دارند و مى‏توانند از آینده خبر دهند. نمونه‏هاى زیادى از این پیشگویى‏ها، سراغ داریم. افرادى هستند که بدون واسطه با آنان ملاقات و سؤال و جوابهایى‏داشته‏اند;مثلا،شخصى راکه هرگز ندیده و نمى‏شناخته است‏با اسم صدا زده و گفته است که شما اهل فلان جا هستى، فلان نیت را دارى،به فلان منظوربه این‏جا آمده‏اى، تا فلان وقت، در فلان جا اقامت‏خواهى‏کرد وبه فلان منطقه، خواهى رفت.
شخصى تعریف مى‏کردکه به یکى‏از مرتاضین برخورد کردیم، او گفت: شما روز پنج‏شنبه از این شهر خواهید رفت. من که براى روز چهارشنبه بلیط گرفته بودم، باخود گفتم: خوب، این یک اشتباه‏است، ولى‏به رویش نیاوردم‏روز چهارشنبه‏که‏مى‏خواستیم با هواپیما حرکت کنیم، اعلام کردند که پرواز هواپیما به روز پنج‏شنبه موکول شده است.پیشگویى آن مرتاض درست ازآب در آمد بااین‏که هیچ اطلاعى‏از زمان پرواز هواپیما نداشت. به‏هر حال، افرادى از راه ریاضت، مى‏توانند چنین توانایى‏هایى پیدا کنند و یا ارتباطات روحى با افراد برقرار کنند که انواع و اقسام مختلفى دارد. نظیر اینها، مساله احضار ارواح و ارتباط با آنها و احضار جن و استفاده از اطلاعات او و از این قبیل چیزها است. خلاصه این که انسان مى‏تواند آگاهیهاى خارق‏العاده‏اى از راههاى غیر متعارف داشته باشد، آگاهیهایى که از راه چشم و گوش و تعلیم و تعلم عادى میسر نیست.براى کسب آن اطلاعات، تمرین و ریاضتهاى خاصى لازم است و کسانى که آن ریاضتها را بکشند به چنین قدرتى دست مى‏یابند. البته همه، این همتها را ندارند و گاهى شاید خیلى هم عاقلانه نباشند. در صورتى که کارهاى عاقلانه‏ترى وجود دارد و آدم مى‏تواند با زحمت کمترى به کمالات بالاترى نایل شود، تحمل این ریاضت‏هابراى این که صرفا اطلاعاتى پیدا کند، چه فایده‏اى دارد؟ مگر مااز همان اطلاعاتى که از راه چشم و گوش به دست مى‏آوریم چقدراستفاده مى‏کنیم؟ خوب، ما مى‏بینیم که مردم در حال رفت وآمد هستند، حالا کسى ببیند که دیروز مردم داشتند مى‏رفتند و مى‏آمدند، این چه امتیازى است؟
البته،این نوعى کمال‏است،یعنى‏امرى وجودى‏است که آنها دارند و دیگران ندارند.آرى چنین چیزى امکان دارد و وجود هم دارد. راهش نیزبازاست،قابل‏تعلیم وتعلم است، استاد دارد. ازاو دستور مى‏گیرند وعمل مى‏کنند وچنین حالاتى برایشان پیدا مى‏شود.
در این زمینه‏ها، مدعیان کاذب، خیلى بیشتر از آنهایى هستند که واقعا زحمتى کشیده‏اند و چیزى به دست آورده‏اند. حال، از ادعاى دروغش که بگذریم، احضار روح و ارتباط باجن فى‏الجمله ممکن است.
اشخاصى هستند که جن تسخیرمى‏کنند،مقدمات و کارهایى انجام مى‏دهند که یک یا چند جن در اختیار آنها قرار مى‏گیرد. و اطلاعاتى در اختیارشان قرار مى‏دهند. کسب اطلاعات براى جن بسیار آسانتر از انسان است زیرا جن، سریع از مکانى به مکان دیگر منتقل مى‏شود و اطلاعات را کسب مى‏کند و مى‏تواند در فاصله کوتاهى اطلاعات را در اختیار کسى قرار دهد که با او ارتباط دارد. بله، این‏ها امکان دارد، اما این بدان معنا نیست که شخصى از اولیاء خداست‏بلکه گاه، کارهایى که براى احضار ارواح و تسخیر جن و یا سایر ریاضت‏ها، انجام مى‏دهند خلاف شرع است; حتى لازمه ارتباط بابعضى از اجنه (اگر از کفار باشند)، توهین کردن شخص احضار کننده به دین حق است. یعنى او باید کارهاى توهین‏آمیزى نسبت‏به مقدسات انجام دهد تا بتواند با آن جن ارتباط برقرار کند. افراد موثق نقل کرده‏اند، که آنهابراى این که رابطه‏شان را با یک جن کافر، حفظ کنند «العیاذبالله‏» نمازشان را ترک مى‏کردند، و کارهاى توهین‏آمیزى نسبت‏به مقدسات، از جمله قرآن، انجام مى‏دادند تا به این وسیله، توجه آن جن را جلب کرده و اطلاعاتى کسب کنند.
اینها یک قسم از اطلاعات غیر عادى است، و دلیل منزلت‏شخص نزد خدا نیست. اعمالى خارق‏العاده است، اما از مقوله مکاشفه نیستند. تله‏پاتى، احضار روح، ارتباط با جن و ریاضت‏هاى مرتاضان، هیچ کدام از مقوله مکاشفه نیست.
مکاشفه و انواع آن
مکاشفه حالتى روحى است، بین خواب و بیدارى (خلسه) که براى شخص پیش مى‏آید، و در چنین حالتى چیزهایى را مشاهده مى‏کند. اما این حالت چگونه پیدا مى‏شود؟
این حالت، نوعى لطافت روحى لازم دارد، روح باید نوعى وارستگى داشته باشد تا این حالت‏براى شخص پیدا شود. بزرگان از عرفا، که همه فرق متصوفه به آنها احترام مى‏گذارند نوشته‏اند که مکاشفات بر دو گونه‏اند: مکاشفات ربانى یا رحمانى، و مکاشفات شیطانى. گاهى چیزهایى را که آدمى در حالتى خلسه گونه مى‏بیند یا مى‏شنود و درک مى‏کند، القائاتى از سوى شیطان است. آدم صدایى مى‏شنود که دیگران نمى‏شنوند. گاهى هم این صدا، یک خبرى است و واقعیت هم پیدا مى‏کند اما اینها مقدمه‏اى براى فریفتن شخص است، تا وادارش کند که به آن راهى که مى‏خواهد برود.
قرآن کریم از زبان ابلیس، مى‏فرماید: «فبعزتک لاغوینهم اجمعین الا عبادک المخلصین‏»(سوره ص:82) به عزت خدا قسم خورده است که تا مى‏تواند بنى‏آدم را فریب دهد و فقط طمعى در فریب دسته‏اى از بندگان خدا که از مخلصین و معصومین هستند ندارد; اما قسم خورده است که سایرین را تا جایى که مى‏تواند گمراه کند و یکى از راه‏هاى گمراه کردن، این است که اول کارهایى را انجام مى‏دهد که شخص خیال کند اعمال صحیحى است; مثلا، هاتفى غیبى که به بنده بگوید: امشب از خواب برخیز و نماز شب بخوان! پیش خود مى‏گوید: این صداى ملک است، زیرا شیطان، به کسى نمى‏گوید نماز شب بخوان. نیمه شب برمى‏خیزد و مى‏گوید: الحمدلله خداوند توفیق داد که بیدار شوم و نماز شب بخوانم. شب دوم، سوم، چند شب مى‏گذرد، بعد مى‏گوید: این را کنار بگذار و برو قرآن بخوان. کسى که مدتى دستورات عبادى را شنیده که نماز شب بخوان و قرآن بخوان و دعا کن و به اینها عادت کرده‏است، با خود مى‏گوید که ثواب آن قرائت قرآن بیشتر از آن درسى است که من مى‏گویم. غافل از این‏که دستورات مستحب به او داده و فریبش مى‏دهد، تا این که تکلیف واجب را ترک کند. خوب، بسیارى از افراد ممکن است فریب بخورند و بگویند: همان گونه که آن دستورات و سفارشاتش درباره عبادت خدا صحیح بود، او که نمى‏گوید: برو العیاذبالله فلان معصیت را انجام بده، این هم که مى‏گوید: درس نرو، و بنشین قرآن قرائت کن، معلوم مى‏شود که این هاتف غیبى، صلاح ما را بهتر از ما مى‏داند.
این یک نوع مکاشفه است. گاهى نیز در حالت‏خلسه و حالتى بین خواب و بیدارى یادر حالتى که انسان مشغول ذکر است، چنین چیزهایى رامى‏بیند.گاهى نورى، انوارى رنگارنگ و گاهى شخصى را مى‏بیند یاصدایى رامى‏شنود. اینها همه واقعیت دارد، اما اهل فن مى‏گویند: این مکاشفات، گرچه در حال ذکر، دعا، سجده و یا در حال نماز باشند به دو دسته تقسیم مى‏شوند:
1- مکاشفات شیطانى
2- مکاشفات رحمانى(ربانى)
عامل مکاشفه گاه شیطان است و گاه ملک. تشخیص این که کدام یک شیطانى و کدام یک رحمانى است، کار هر کسى نیست. محققین از عرفا گفته‏اند که براى تشخیص مکاشفه صحیح از ناصحیح، باید مضمون مکاشفه را بر کتاب و سنت عرضه کرد; اگر موافق قرآن و حدیث‏باشد، صحیح است و اگر مخالف کتاب و سنت‏باشد، شیطانى وناصحیح است. پس ملاک‏براى شناختن مکاشفه صحیح از ناصحیح، قرآن و سنت است، این را نیز محققین از عرفا گفته‏اند که صرف حصول مکاشفه براى کسى، دلیل براین نیست که او از اولیا خداوند است. حال اگر شخصى اهل ریاضتهاى باطل نیست، اعتقاداتش صحیح است و دین و مذهب درستى دارد، عباداتش، نماز و روزه‏اش، صحیح است، در حال عبادت، نماز شب، سجده و یا در حال ذکر، مکاشفه‏اى رحمانى برایش واقع شد که مضمونش صحیح و مطابق کتاب و سنت است، آیا این شخص به مقام قطبى و مرشدى رسیده است؟ آیا حرفهایش در مورد سایر مطالب حجت است؟ آیا صلاحیت تربیت دیگران را دارد؟
به هیچ وجه چنین نیست، گاهى براى بعضى از کودکان، قبل از رسیدن به سن تکلیف، مکاشفاتى پیش مى‏آید، گاهى افراد عامى، بى‏ریا و صاف و ساده، از بازاریها، کشاورزان، در نمازشان انوارى را مشاهده مى‏کنند، (نمونه‏هایش را سراغ داریم). وقوع مکاشفه در این افراد، صرفا دلیل براین است که در آن حالت،لطافتى روحى وجود داشته است. نه این که، این شخص، تبدیل به یک قطب یا مرشد یا مربى کامل شده، و سخن او در همه مسائل حجت‏باشد. حتى اگر ثابت‏شود که مکاشفه‏اش رحمانى و ربانى بوده‏است; مثل این است که خواب صادقى دیده باشد، حالت مکاشفه، حالتى شبیه حالت‏خواب است.
حال اگر کسى رویاى صادقه‏اى دید، خواب صحیحى دید، آیا دلیل براین است که او از اولیاء است؟ خیر. افراد معصیت کار بسیارى نیز هستند که خواب صادقه مى‏بینند. بله، نوعى لطافت روحى باید داشته باشد. همه این گونه نیستند، ولى داشتن چنین لطافتى‏که‏اسمش را صفاى روحى مى‏گذارند،معنایش‏این‏نیست که او از اولیاء است و درک و فهمش در مورد همه مسائل صحیح است; قدرت تربیت دارد و همه باید از او اطاعت کنند. خیر، این گونه نیست.
حاصل آن که: بعضى از مکاشفات ربطى به اعمال شخص و حالات انسان ندارد و بر اثر ریاضتهایى باطل حاصل مى‏شود. مثل، حالات و اطلاعاتى که مرتاضین دارند و بعضى دیگر، با ریاضتهاى شرعى و صحیح حاصل مى‏شود که اینها هم دو دسته‏اند، حتى آدمى که شخصى صالح است، عبادات شرعى و ریاضتى صحیح دارد گاهى ممکن است ریاضتهاى شیطانى داشته باشد، شیطان او را رها نمى‏کند و براى تشخیص آن باید به کتاب وسنت مراجعه کرد، حتى اگر ثابت‏شود که مکاشفه رحمانى بوده است و مطابق کتاب و سنت است، دلیل براین نیست که او به مقام عظیمى رسیده است.
کرامت
همان طور که اطلاعات خارق‏العاده از راههاى مختلف به دست مى‏آید، کارهاى خارق‏العاده نیز چنین است. بعضى هستند که به طور طبیعى، افرادى استثنایى هستند، کارها و تصرفاتى انجام مى‏دهند که دیگران نمى‏توانند انجام دهند این گونه افراد البته خیلى نادرند. از اینها که بگذریم، کارهاى خارق‏العاده‏اى هست که معمولا در اثر ریاضت‏ها حاصل مى‏شود و انواع مختلفى دارد، از قبیل «سحر» و «تسخیر جن‏» که در اثر انجام عملیاتى از قبیل ریاضت‏هایى که جوکى هاى هند مى‏کشند، و بالاخره بخشى نیز از اینها، کراماتى است که براثر عبادات صحیح و ریاضت‏هاى شرعى حاصل مى‏شود. جاى هیچ انکارى نیست که بشرکارهاى خارق‏العاده را با تمرین‏ها و ریاضت‏ها انجام مى‏دهد. بارها تیم‏هاى پزشکى و دانشمندان علوم مختلف اسلامى و علوم طبیعى و تجربى از کشورهاى مختلف به خصوص از آمریکا و آلمان رفته‏اند و مدتها در میان مرتاضان زندگى کرده‏اند، وضع آنها را بررسى کرده و نهایتا تصدیق کرده‏اند که کارهایى که مرتاضان انجام مى‏دهند مطابق با هیچ قانون علمى نیست; یعنى چنین کارهایى بدون علل و عوامل طبیعى و اقتصادى ایجاد مى‏شوند و هیچ دلیلى بر این که این اعمال را با استفاده از قانون طبیعى انجام مى‏دهند وجود ندارد.
دانشمندان بعد از تجربیات زیاد، حاصل تحقیقاتشان را منتشر کرده‏اند مبنى بر این که کارهایى که مرتاضان انجام مى‏دهند غیر عادى است و با قوانین طبیعى، فیزیکى و فیزیولوژى و روان‏شناسى مطابقت ندارد.البته ممکن است‏بعضى انواع آن، با این علوم ارتباط داشته باشد; یک جوکى جلوى قطارى که در حال حرکت است مى‏ایستد، قطارى که با سرعت صد یا صدوبیست کیلومتر در حال حرکت است، کنار ریل قطار مى‏ایستد و با حرکت دستش ناگهان قطار را سر جایش میخ‏کوب مى‏کند، و تادستش را برندارد با هیچ وسیله‏اى قطار حرکت نمى‏کند. یا مثلا هواپیمایى آماده حرکت است، موتور آن کاملا آزمایش شده و آماده حرکت است، یک جوکى مى‏آید و دست مى‏گذارد، مهندسین هرکارى مى‏کنند، نمى‏توانند آن را راه بیندازند. تا این که او دستش را بر مى‏دارد و اجازه حرکت مى‏دهد، آن وقت راه مى‏افتد. اینها مسائلى واقعى است، و نشانه آن است که خداى متعال به روح انسان آن چنان قدرتى داده که اگر تقویت‏شود، برقواى طبیعت غالب مى‏شود این عظمت روحى انسان است. خوب، آیا اینها دلیل براین مى‏شود که آن جوکى با آن آلودگى روحى‏اش از اولیاء الله است و باید از او اطاعت کرد؟ آیا باید آب دهانش را براى تبرک برد؟ این جوکى مثل پهلوانى است که تمرین کرده و بازوانش قوى شده است. چیزى را بر مى‏دارد که شما نمى‏توانید بردارید، این یکى تمرین بدنى است و آن دیگرى تمرین روحى است، که با کم خوردن، نفس را در سینه حبس کردن و با تمرینهاى دیگر، با فشارهایى که به خودشان وارد مى‏کنند، روحشان راتقویت مى‏کنند.
با رابطه‏اى که از این راه یا به صورت‏هایى دیگر کشف کرده‏اند توانسته‏اند اراده را تقویت کرده تا بر قواى طبیعت غالب شود که بستگى به این دارد تا چه اندازه، قدرت اراده و قدرت نفس در شخص حاصل شده باشد.
پس هرکار خارق‏العاده‏اى که کرامت الهى‏نباشد،دروغ نیست; اینها واقعیت دارد و یک قسم آن هم سحر است.
حال این که ماهیت‏سحر چیست وچگونه‏براى‏اشخاص حاصل مى‏شود وچند نوع است‏خود بحثهاى زیادى دارد. ما واقعیت‏سحر را نمى‏دانیم، اما گاهى ممکن است آموختن سحر براى ابطال سحر، واجب باشد. البته سحر وجود دارد و در قرآن هم داریم: «لسحرواعین الناس‏» سحره فرعون سحر مى‏کردند. اینها درقرآن هست و سحر فى‏الجمله واقعیت دارد، اما آیا کسى که کار خارق‏العاده‏اى انجام مى‏دهد که دیگران نمى‏توانند انجام دهند، تصرف در قوانین طبیعت مى‏کند، طبیعت را مقهور مى‏کند، حتى در دلهاى مردم نیز اثر مى‏گذارد، بین دو دوست، زن و شوهر کدورت یا محبت ایجاد مى‏کند; ساحر شد واز اولیاءالله است؟ خیر چنین نیست. فى‏الجمله در قرآن کریم داریم که جن وجود دارد و سحر هم واقعیت دارد و از نظر علمى، سحر و تاثیر آن هم واقعیت دارد.
نقل مى‏کنند که در زمان امام صادق علیه‏السلام شخصى ادعا مى‏کرد که هرکس چیزى را در دست‏خود پنهان کند من مى‏گویم که آن چیست! مردم هم جمع شدند، براى تفریح و سرگرمى و هرکس چیزى را در دستش پنهان مى‏کرد و مى‏گفت که این چیست؟ اونیز جواب درست مى‏داد. حضرت،وارد مسجد شدند و دیدند که مسجد شلوغ است. فرمودند: چه خبر است؟ جریان را براى ایشان شرح دادند. حضرت جلو رفتند و دستشان را مشت کردند و فرمودند که در دستم چیست؟ آن شخص فکرى کرد و حالت تحیر و تعجب به او دست داد. حضرت فرمودند: چرا جواب نمى‏دهید، مگر نمى‏دانید چیست؟ گفت مى‏دانم چیست. ولى تعجب مى‏کنم که شما آن را از کجا به دست آورده‏اید. حضرت فرمودند: آن چیست؟ گفت: در تمام روى زمین هرچیزى سرجاى خودش هست، ولى دریک جزیره‏اى، مرغى دوتا تخم گذاشته بود، یکى از آنهانیست، تنها چیزى که روى زمین تغییر کرد، همین است و این باید همان تخم باشد. حضرت دستشان را باز کردند و تخم آن پرنده را نشان دادند. بعد حضرت فرمودند: تو چگونه این علم را پیدا کرده‏اى؟ گفت‏با مخالفت‏با هواى نفس، هرچه دلم مى‏خواست، خلافش را انجام مى‏دادم. حضرت فرمودند:دلت مى‏خواهد مسلمان شوى؟ گفت نه. حضرت فرمودند: شما گفتید که هرچه دلم نمى‏خواهد انجام مى‏دهم، طبق قول خودت باید مسلمان شوى! او محکوم شد و گفت: خوب، قول داده‏ام و انجام مى‏دهم. البته از این‏که دید حضرت توانستند تخم مرغى را از جزیره‏اى دور در اقیانوس، بیاورند ودر دست‏بگیرند، فهمیدکه‏ایشان شخصى عادى نیستند دینى که ادعا مى‏کنند دین صحیحى است. این زمینه‏اى براى پذیرش دین اسلام بود. هنگامى که مسلمان شد، اشخاصى مى‏آمدند و مى‏گفتند در مشت ما چیست؟ ولى او نمى‏توانست جواب بدهد. از حضرت پرسید: آقا چه شد که تا حالا که دینم باطل بود و راهم غلط بود، چنین قدرتى را داشتم، اما حالا که مسلمان شده‏ام و دین حق را پذیرفته‏ام، پرده‏اى جلوى چشمم افتاده است و دیگر واقعیت را نمى‏بینم. این چه دینى است؟ حضرت فرمودند:تاکنون زحمتى کشیده‏بودى وخداوندمزدت را در همین عالم به تو مى‏داد، از حالا به بعد هم اگر زحمتى را متحمل شوى خداوند متعال اینها را براى آخرتت ذخیره مى‏کند که درعالم ابدى سعادتمند باشى. بنابراین، قدرت بر تصرف در طبیعت و انجام کارهاى خارق‏العاده، دلیل مقام و منزلتى نزد خدا نیست. همان طورى که دلیل برعدمش هم نیست.
ممکن است‏شخصى،باتمرینهایى که انجام مى‏دهد و قدرت اراده‏اى که پیدا مى‏کند، این گونه قدرتهایى را پیدا کند و گاهى ممکن است که این، یک موهبت الهى باشد. اگر بخواهیم تشخیص دهیم که موهبت‏الهى هست،یانه، ممکن نیست مگرآن که آن شخص را بشناسیم و ببینیم که اعتقاداتش درست‏بوده است. رفتارش چگونه بوده است، آیا طبق دستور خدا و پیغمبر "صلوات‏الله علیه" رفتار کرده است که خدا این موهبت رابه او عطا کند یا اهل ریاضتهاى باطل بوده است؟ آن گاه مى‏توان فهمید که این کارها شیطانى است‏یا الهى.
حاصل‏این که، مقوله کشف و مکاشفه و نیز مقوله تصرفات و انجام کارهاى خارق‏العاده که مجموعا در اصطلاح عرفى به آنها، «کشف و کرامت‏» مى‏گویند، هم حق دارد و هم باطل. گاهى شیطان، اطلاعات صحیح را نیز در اختیار انسان قرار مى‏دهد که بعدا او را فریب دهد و وادار به انجام گناهى یا ترک واجبى کند.
همچنین ممکن است تصرفات خارق‏العاده‏اى باشد که خداوند به عنوان کرامت الهى، به بنده‏اى از بندگان شایسته خود، طبق مصالحى که مى‏داند عطا فرماید و ممکن است در اثر ریاضت‏هایى باشد که شخصى کشیده است و خدا مزدش را در همین عالم به او داده است و او این قدرت روحى را پیدا کرده که مى‏تواند تصرفاتى را انجام دهد. در حالى که از اخوان شیطان است، اعتقاداتش فاسداست.اعمال او،اعمال اهل معصیت است، رفتارش نادرست است،اما زحمتى کشیده است و خدا مزدش را دراین عالم به او داده است.
بنابراین، شناختن اشخاص از راه داشتن قدرت برتصرفات غیرعادى، یااز راه داشتن اطلاعات غیر عادى، شناخت صحیحى نیست، زیرا خداوند چنین قدرتى را هم به شیطان و هم به ملائکه داده است. دراین عالم تعادل، محفوظ است. راه حق و راه باطل را خداوند جلوى پاى انسان مى‏گذارد، «فالهمها فجورها و تقویها» تا ما گزینش کنیم.اگر خداوند آن قدرتها رابه شیطان داده است، ملائکه را هم موکل فرموده تا اولیاى خدا را یارى کنند. همه عرشیان، کارشان استغفار براى مؤمنین است. در آیات قرآن، تصریح شده است که ملائکه مقرب الهى که حامل عرش الهى هستند، کارشان استغفار براى مؤمنین است، «ولیستغفرن للذین آمنو»(اعراف،آیه‏7)
آنها، مؤمنین را تایید، حمایت وکمک مى‏کنند.ازطرف دیگر، شیطان هم به اهل باطل کمک مى‏کند. پس دو راه وجود دارد. مجرى، یک مجرى است، چه آب شیرین در آن جارى باشد، چه آب شور، جلوى فریب‏هاى شیطانى را نمى‏گیرند، زیرا خداوند حق را بیان کرده و دلائل روشن به انبیاء داده‏است. اگر کسى طالب حق باشد مى‏تواند تشخیص دهد. البته شیطانها هم فریب‏هایى دارند. بسیارى از مردم را نیز گول مى‏زنند، اما تقصیر خود مردم است، زیرا باید بروند از اهلش سؤال کنند. پس هم عرفان صحیح داریم و هم عرفان دروغین.
ادامه دارد.

تبلیغات