اعزام طلاب به خارج و پیامدهاى آن (2)
آرشیو
چکیده
متن
اعزام دانشجوى طلبه،از سوى حوزه علمیه قم به خارج از کشور، که بههمتبنیاد فرهنگى باقرالعلوم علیهالسلام صورت گرفت،اولین تجربه دراین زمینهاست که دومین سال خود راپشتسرمىگذارد.ازاین رو خدمتتنى چنداز دانشجویان طلبه اعزامى به کانادا رسیدیم تا در زمینه اعزام وپیامدهاى آن نظراتشان راجویا شده وگزارشى راتقدیم خوانندگان گرامىنماییم.دراین شماره دومین قسمتاینگزارش راعرضه مىداریم.
معرفت: آیا هدف از اعزام طلبه به خارج به نظر شما صرفادر بعد علمى خلاصه مىشود یا اینکه جنبهها و ابعاد دیگرى نیزوجود دارد؟
حجتالاسلام على مصباح: البته هدف اصلى از اعزام،همان بعد علمى است ولى هدف دراین امر خلاصه نمىشود;حوزه به عنوان یک مرکز معتبر علمى در جهان باید از آراءدیگران مطلع باشد و بداند که دیگران در جهان چگونه فکرمىکنند و راجع به چه موضوعاتى بیشتر بحث مىکنند و چهآرایى در زمینههاى مختلف علوم انسانى دارند و چگونه آن رادنبال مىکنند تا بتوانند به نتیجه برسند. گذشته ازآشنایى، حوزهدر دو بعد مسؤولیت دارد: ابتدا اینکه خود مولد دانش و فرهنگدر زمینههاى مربوطه باشد،زمینههایىکه مبتنىبراصول جهان -شناختى وانسان شناختى است. و دیگرى، پاسخگویى بهمشکلات و شبهاتى است که در رابطه با اسلام و مسائل اسلامىمطرح مىشود. حوزه باید به جایى برسد که بنا به فرمایشحضرت امام - قدس سره، بتواند با پیشبینى آینده، خوراکفکرى و فرهنگى براى جامعه تهیه نماید نه اینکه همیشه منتظربماند تا شبههاى مطرح شود و مشکلى پیش آید آنگاه به فکرچارهجویى بیافتد.
براى شناساندناسلامبه دیگران وتبلیغ آننیزلازماستحوزهبا مراکز علمى، فرهنگى دنیا آشنا شده وباآنانارتباط مستقیمداشته وباتبادل علمى،استاد،دانشجو،منابع علمى، تحقیقى،کتاب، مجله،نوار...نقایص خود را رفع نماید و بتواند با متدهاىجدید وشیوههاى مناسب به تبییناسلام واحکام مترقى آنبپردازد. یکىازراههاى نیلبهاین هدف آناستکه عدهاى از طلابدر محیطهاى فرهنگى خارج وارد شوند تاازاین امکانات بهرهمندشوند.پس تبادل فرهنگى مىتوانداز اهداف بسیار مهم باشد.
از دیگر اهداف، آشنایى طلاب جوان با زبان آنهاست. منظوراز زبان دو چیز است; یکى همین زبان تکلم است. یعنى اینکه ماعدهاى از طلاب که مسلط بر صحبت کردن و نوشتن به زبانخارجى و فهمیدن درست متون خارجى و... باشند، تربیت کنیمتا بتوانند مستقیما از متون خارجى استفاده نمایند و از آخرینیافتههاى آنان مطلع شوند. و جدیدترین دستاوردهاى حوزه رابه زبان آنها منتشر سازند.
امروزه در جهان به خصوص پس ازپیروزى انقلاب که توجهزیادى به اسلام جلب شده، کنفرانسهاى متعددى به زبانهاىمختلف در کشورهاى مختلف گذاشته مىشود، منتهى مانمىتوانیم درست از این شرایط که بوجود مىآید استفاده کنیم.یا به زبان آنان مسلط نیستیم یا اساتیدى که اسلام شناس واقعىباشند کم داریم; اساتیدى که از بعد علمى قوى بوده و بر زبان نیزمسلط باشند تا بتوانند جوانب مختلف اسلام را با زبان خود آنانبه بیان ساده بیان کنند، بسیار اندکاند. از راههاى نافذ انتقالاندیشه بهاندیشمندان جهان، نوشتن مقاله در مجلات بینالمللىبه زبان خود آنهاست. این یک بعد زبان است.
بعد دیگر زبان، زبان محاوره است. یعنى اینکه چگونه بایدبا آنها سخن گفت. ممکن است فردىانگلیسى بلد باشد ولىفقط آن اندیشههاى خود را به همان صورتى که به فارسى حرفمىزند، همانطور به انگلیسى ترجمه کند، این کافى نیست.تفاوتهایى که بین فرهنگها و ارزشهاى حاکم در جوامع مختلفوجود دارد، گاهى موجب سوء تفاهم مىشود. به نظر من نقصىکه الان در تبلیغات خارجى ما وجود دارد، در همین مساله نهفتهاست که اگرما مجله عربى یا انگلیسى یا فرانسوى چاپ مىکنیم،معمولا مقالات فارسى را به یکى از این زبانها ترجمه مىکنیم;این کافى نیست. و گاهى هم نتیجه معکوس مىدهد. بعضى ازکلمات،لغات، جملات، ترکیبات در فرهنگ فارسى ممکناستیک معنى بدهد که درفرهنگ دیگربارارزشى دیگرى دارد. بهعنوان نمونه کلمه «بنیادگرایى» که آنان این اسم را روى ماگذاشتهاند درفرهنگ ما این کلمه معنى بدى نمىدهد. بنیادگرابهکسى اطلاق مىشود که تابع اصول، اصالتها و ریشهها باشد.اینمعنى خیلى خوباست ولى همین کلمهیک اصطلاحى است درزبان آنان و به معنى واپسگرا و کسى است که معتقد باشد هر چهقدیمىتر و کهنهتر باشد، بهتراست! حالااگراین کلمه را مادرسخنرانى یامقاله خود استفاده کنیم و به زبان انگلیسىهمین کلمه را ترجمه کنیم به، ( Fundamentalism) ببینید چهبرداشتى از آن مىشود! ازاین قبیل مثالها بسیار زیاد است. پسآشنایى با نحوه برخورد و تفاهم با آنان یک بعد خیلى مهم راتشکیل مىدهد که این بعد تنهااز طریق برخورد و حشر و نشر بافرهنگ وآشنایى از نزدیک با آنان امکان پذیراست.
بعد دیگر، بعد تبلیغى است.درکشورهاى خارجى - بهخصوص در کانادا که من اطلاع دارم - ایرانىها، شیعیان ومسلمانان زیادى ازکشورهاى مختلف زندگى مىکنند. اگر افرادىباشند که اینها را جهت دهند و آنها را تغذیه فکرى کنند بسیارنیروهاى بالقوه و مستعد خوبى وجود دارند که مىتوانند براىجامعه خود مفید باشند. طلابى که اعزام مىشوند مىتوانندازاین موقعیتخوب استفاده کنند و آنان را تغذیه فکرى کنند.علاوه براینکه صحبتبااساتید،دانشجویان مسلمان و غیر-مسلمان،اینهاخود مىتواند یک جنبه تبلیغى خوبى داشته باشد.
مساله دیگرى که از این اعزام مىتوان بدست آورد، این استکه: افراد اعزامى بادیدگاههاى مختلف کسانى که از خارجازاسلاممىخواهند اسلام را مطالعه و بررسى کنند،بااهداف واغراض ونحوه کار آنها آشنا مىشوند واگر در بعضى موارد نیازى بهجوابگویى شبهات آنان باشد، مىتوانند این افراد مجهز به سلاحعلمى بوده و جواب مناسب ومقتضى رابدهند. اینها اهدافمهم اعزام مىباشد، البته اهداف جزیىتر و فرعىترى نیز وجوددارد اما عمده آنها همینها بود که عرض شد.
معرفت: چه راهها و روشهایى را جنابعالى براى اعزامطلاب به عنوان کسى که از جمله اولین تجربهکنندگان این مسالههستید پیشنهاد مىکنید و به نظر شما چه شرایطى براى طلاباعزامى عمدتا لازم هست؟
حجتالاسلام حجازى:اعزام طلاب به خارج مىتوانددر چند زمینه صورت گیرد:طلاب گاه به عنوان مبلغ و گاه بهجهت ماموریتسیاسى یا فرهنگى از طریق وزارت خارجه یاوزارت ارشاد و یا سازمان تبلیغات اسلامى به خارج اعزاممىشوند، که هرکدام از این اعزامها شرایط ویژه خود را دارد وراههایىبراى هریک درنظرگرفته شدهاست. امااعزامى که از حوزهعلمیه صورت گرفته و این اولین تجربه دراین زمینه است، درواقع یک نوعاعزام علمى، تحقیقى است،نه جنبه سیاسى خالصدارد و نه جنبه تبلیغى خالص.در واقع حوزه بر اساس نیازى کهدراین زمینههااحساس مىکند عدهاى رابه خارجاعزام مىکندتادرزمینههاى علمى وتخصصى یک سرى تحقیقاتى راانجام داده وبه حوزه برگردند و نیازهاى حوزه را برآورده کنند. از این رو، منفکرمىکنم هم راههاى اعزام ویژه و جدید است و هم شرایط آن.
اما در مورد راههاى اعزام، باتوجه بهاینکه این نخستین گامدر این زمینه بوده و راه مشخص و معینى را ما قبلا تجربه نکردهبودیم لذا در این اعزام مشکلات زیادى وجود داشت که با سپرىکردن آن، این اعزام صورت گرفت. ولى پیشنهاد من این است، درصورتى که حوزه بنا دارد از این پس طلاب را به خارج اعزام کند،بهتراست که به چند نکته قبل از اعزام توجه کند: یکى مسالهمدرک است. با توجه به اینکه حوزه، مدرک رسمى که دردانشگاههاى ایران یا در دانشگاههاى معتبر دنیا پذیرفته شدهباشد و یک طلبه بتواند با ارائه آن ادامه تحصیل نماید یابهتحقیق بپردازد، ارائه نمىدهد;بهتراست که اول مساله مدرکحل شود، پساز آن حوزه اقدام به اعزام نماید. باتوجه به مصوبهاخیر شوراى عالى انقلاب فرهنگى که به حوزه چنین اختیارىداده شده که درسال تعدادى را به خارج اعزام کند;اگر قبل ازپرداختن به این مصوبه، مسالهمدرک راحل مىکردند،اعزامسریعتر وبهتر صورت مىگرفت .
نکته دیگر، مساله تربیتافراد متخصص قبل ازاعزام است کهدر زمینه شرایط اعزام در این رابطه توضیح بیشترى خواهم داد.
پس در مورد راههاى اعزام، بهترین راه این است که حوزهابتدا مساله مدرک را حل کند و سپس اقدام به اعزام کند، اینراحتترین و سادهترین راه است.
اما در مورد شرایط، همانطور که عرض کردم این اعزام یکاعزام ویژه است و بیشتر جنبه علمى، تخصصى و تحقیقى دارد،لذا از شرایط ویژهاى برخورداراست وافراد اعزامى باید داراىیک سرى ویژگیهایى باشندکه دراینجابه طور فهرست وارچندنمونهاش را ذکر مىکنم: اول اینکه در زمینه اعتقادى وتقوا، افراد باید در سطح بالایى باشند. مسلم است که محیطغربىیک محیط مطابق بامحیط اسلامى نیست;انسان ممکن است از لحاظ اعتقادى واز لحاظاخلاقى با مسائل جدیدى برخورد کند که اگر درآن زمینهها پایه قوى نداشتهباشد، خواهناخواهمتاثر خواهدشد، هرچند خوشبختانه درموردطلاب حوزه که سالیان سال درحوزه بودهاند واز نظر اعتقادى واخلاقى داراى پایه محکمىشدهاند جاى نگرانى کمترى هست.
نکته دوم پایههاى علمى است. در این رابطهافراد باید در دو زمینه کار کنند: یکى در زمینه کلى است; افرادىکه به این منظور اعزام مىشوند باید از جهت دروس عمومىحوزهبه درس خارج رسیده باشند و حداقل دو سال و حتىبیشتر از دوسال در دروس خارج حوزه شرکت کرده باشند.تاحدى که تسلط کافى بر اصول و مبانى فقه داشته باشند. دیگرىدر زمینه تخصصى است. ازآنجا که بناى اعزام براین است کهافراد، در زمینه علوم انسانى اعزام شوند تا معارف و معلوماتشانرا دراین زمینه تقویت کنند، بهتراست قبل ازاعزام، مقدارى دررشتههاى تخصصى مورد علاقه خود وارد شده و رشد کنند.اینامر فواید بسیارى دارد، از جمله اینکه افرادى که بااین زمینهاعزام مىشوند درآنجابیشتر مىتوانند استفاده کنند. مثلا کسى کهدر زمینه فلسفه چندین سال کارکرده باشد، یا درزمینه دیگر علومانسانى از قبیل جامعهشناسى، روانشناسى و اقتصاد و امثالاینها کار کرده باشد، مسلما سؤالات بیشترى براى این فرد مطرحاست و از منابع تحقیقاتى آنجا بیشتر مىتواند استفاده کند.
شرط بعدى، تسلط بر زبان خارجى است. این از شرایط مهماست، همانطور که وزارت علوم هم اخیرا این شرط را گذاشتهکه دانشجویان قبل ازاعزام باید زبانشان راتکمیلکنند.دانشجویان و طلاب حداقل باید یکى از زبانهاى خارجى،انگلیسى ، فرانسوى یا آلمانى را اینجاکامل کرده باشند کهآنجاراحتتر و زودتر بتوانند استفاده کنند.
شرط دیگرى که لازم است رعایتشود،ایمان به اهمیتاعزام و نتایج آن هست. ممکن است فردى تمام شرایط را داشتهباشد اما اهمیت اعزام و استفادههایى که مىتواند در این راه ببردو به دیگران برساند، برایش حل نشدهباشد. این فرد خیلىنمىتواند دراین اعزام مفید باشد. پس این شخص باید معتقدباشد که این اعزام مىتواند نتایجى بسیار داشته باشد، هم درتبیین مقاصد حوزه و علوم حوزوى و هم در رسیدن به نتایجى که درآنجانصیب انسان مىشود.
معرفت: سؤالى که درپى این مباحثبراى ما درسطححوزه و همچنین براى علاقهمندان خارج از حوزه عموما مطرحهست و قطعا شما که با یک فضاى جدید مواجه هستید اینسؤال را بهتر مىتوانید جواب بدهید این است که: با توجه بهوضعیت دینى و اجتماعى ما و موقعیتى که انقلاب اسلامى وجامعه ما در سطح جهان به عنوان یک جامعه اسلامى دارد، و باتوجه به واکنشها و موضعگیریهایى که در مقابل آن وجود دارد، سالتحوزههاى علمیه چیست؟
حجتالاسلام نمازى:مامعتقدیم اسلام دینى است کهبراى تمام ملل جهان و به عنوان آخرین پیام الهى برقلب مبارکرسول اکرم صلىالله علیه وآله نازل شدهاست، پس حوزههاىعلمیه باید ابزارهاى لازم را براى تبیین و تبلیغ و اثبات مسائلاسلامى در دنیا داشته باشند.باتوجه به اینکه الان،اکثردانشگاههاى دنیابخشى راتحت عنوان شرق شناسى و درآن،بخشى به عنوان اسلام شناسى دارند; رسالتحوزههاى علمیهبسیار خطیر مىنماید. حوزههاى علمیه اولا باید آگاهى کافىازتحقیقاتى که دیگران در زمینه اسلام و مسلمین انجام مىدهند، داشتهباشند. دراین زمینه حوزههاى علمیه باید لااقل بخشى ازامکانات خود را در جهت تهیه و تربیت نیروهایى صرف کند کههم و غمشان را مطالعهاسلام بهنحوى که مورد قبول وپذیرشیک نامسلمان باشد قرار دهند. به عبارت بهتر یک وقت ما درمورد اسلام، مطالعه و تحقیق مىکنیم براى اینکه مسلمانانى راکه داریم پرورش دهیم وآنها را با عقاید، اصول، معارف وارزشهاى اسلامى آشنا کنیم.اما یک وقت اسلام را مطالعهمىکنیم و مى خواهیم آن را براى کسانى که اسلام را قبولندارند،ارائه دهیم.این، دو روش مطالعه مىطلبد; در روش اولمامىتوانیم از منابع اصیل خودمان مانند: قرآن و روایاتاستفاده کنیم و بگوییم: قال رسولالله صلىالله علیه وآله،قالالصادق علیهالسلام و مطالب را ارائه دهیم. ولى در روشدوم نمىتوانیم بگوییم که رسول اکرم صلىالله علیه وآله چنینفرمود، پس چنین است. قرآن چنین مىگوید پس چنان است. اومىگوید من قرآن را قبول ندارم، منپیامبراکرم صلىالله علیهوآله را نمىشناسم. ما باید عدهاى را تربیت کنیم که اسلام رابراساس اصول و موازینى مطالعه کنند که قابل قبول براىپیروان ادیان دیگر و در یک کلمه غیرمسلمانان باشد. یعنىآنهاهم وقتى این مزیت را دیدند بگویند بله، صحیح است. ایننوع مطالعه را در غرب مطالعات آکادمیک مىگویند. که بسیارحائز اهمیت است و حوزه باید براى پرورش محققین وتسلط برمبانى ادیان دیگر، سرمایهگذارى جدى کند.
معرفت: سؤال دیگرى که مطرح است این است که، باظهور انقلاب اسلامى، و به تبع آن تحولات و توقعات جدیدىکه نسبتبه اسلام و انقلاب اسلامى در داخل و در سطح جهانىبه وجود آمده است، با توجه بهاین تحولات و توقعات، نظرشما درباره تغییر و تحول در نظام حوزه چیست؟
حجتالاسلام شاملى: از نقطه نظر سیاستگذارىآموزشى، بهترین و مؤثرترین شیوه تعلیم و تربیتى در هر کشوراین است که سیاستگذاران و برنامهریزان آموزشى، مراکزآموزشى و علمى کشور را بر مبناى نیازهایى که کشور دارد،تنظیم و سازماندهى کنند. حوزه نیز به عنوان یک مرکز قابلتوجه و عظیم از مراکز فرهنگى کشور که عهدهدار تامین نیازهاىفکرى، عقیدتى جامعه اسلامى و عالم اسلام و به طور کلىجهان هستباید اول نیازهایى راکه در سطح داخلى و خارجىهستبشناسد و سپس برمبناى آن نیازها برنامه آموزشى وتربیتى خود را تدوین کند. باتوجه به تجربهیک ساله ما در خارجاز کشور و همین طور تجربهاى که در مؤسسه در راه حق و بنیادباقرالعلوم علیهالسلام به دست آوردیم وآن این که این دو مرکزدرصدد بودند که طلبهها را برمبناى نیازهاى جدید به ویژهنیازهاى پس از انقلاب پرورش دهد;به نظر مىرسد اگر بعضىازاین تحولات در مواد آموزشى ویا در شیوه اداره حوزه رعایتشود، مىتواند طلبهها رابه شکل مؤثرتر و قابل استفادهترىتربیت کند. به نظرمىرسد که لازم هست علوم حوزوى به طورکلى بین دو سطح عمومى و تخصصى طبقهبندى شود. حوزهناچار است که طلبهها را برمبناى استعدادهایشان و همین طوربرمبناى نیازهاى موجود در دو سطح عمومى و تخصصىپرورش دهد. به این صورت که طلاب ابتدا با علوم متداولحوزه: فقه ،اصول، تفسیر، اعتقادات و نظایرآن آشنا شود. همهباید تاحدى فقه، تفسیر، اصول و حتى نوعى اطلاعات عمومىاز علومانسانى داشته باشند. اما مهم، مساله تخصصى کردن نظامحوزه بعداز آن دوره مشترک است که مقام معظم رهبرى درآنپیشنویسى که بهمنظور تبیین سیستم مدیریتحوزه و نظامآموزشى آن ارائه فرمودند، مطرح ساختند که طلبهها بعد از یکدوره عمومى به شاخههاى تخصصى منتقل شوند. در میان اینشاخههاى تخصصى، درسهایى را مىبینیم که قبلا مرسومنبودهاست و به خاطر نیازهاى جدید، مطرح شدهاند حتى هماندرسهایى هم که قبلا درحوزه بودهاند مثل فقه، اصول، تفسیر واعتقادات اینها هم نیازمند بازسازى است و رشتههاى مختلفباید استاد راهنما، مقاطع تحصیلى محدودیت زمانى خاصىداشته باشد و طلبه بداند بعد از دوره عمومى باید چند سال رابگذراند که به آن حد لازم برسد. پس متون درسى، مواد درسى،استاد راهنما، مقطع تحصیلى، اینها چیزهایى هستند که بایدروشن شود. بنابراین غیراز نیازهاى جدیدى که پیدا شده و علومجدیدى که باید تدریس شود، در همان علوم قبلى نیز بایدتحولى اساسى در شیوه ارائه و اجراى آن صورت گیرد.
اما نکتهاى که به نظر مىرسد از اهیمت ویژه برخوردار استو ما هم در مؤسسه و بنیاد و هم وقتىکه به خارج اعزام شدیم ازنزدیک باآن مواجه شدیم، مساله ضرورت توجه جدى حوزهبهپرورش نیروهاى متخصص در زمینه علوم انسانى است. اینبخشى از نیازهاى جدى حوزه است که باید به آن بپردازد. اگرقرار است که حوزه سهم و دخالتى در تنظیم، کنترل و هدایتعلوم انسانى داشته باشد که الان دانشگاهها اینرا از مامىخواهند، پس ناچار حوزه باید نیروهایى را پرورش دهد کههم از لحاظ مبانى فکرى، دینى و اعتقادى، و پایگاههاى فکرىاستوارى باشند و از سوى دیگر اینها اگر بخواهند خطوط اصلىعلوم انسانى را مورد ارزیابى و قضاوت قرار دهند علاوه برمهارت لازم در علوم اسلامى، باید در یکى از شاخههاى علومانسانى به معناى جدیدش متخصص باشند. ما اگر بخواهیمیافتههایى را که علوم انسانى جدید ارائه کردهاست نقد کنیم وآنها را تایید یا رد کنیم، اگر موضوعات و صغریات آن علوم دردستمان نباشد چه چیزى را مىخواهیم نقد کنیم؟ برفرض که منبهترین اطلاعات فلسفى را و بیشترین اطلاعات دینى را داشتهباشم ولى اگر موضوعات و مسایل جدید علومانسانى برایممفهوم نباشد و به صورت کارشناسى با آنها برخورد نکرده باشم،نمىتوانم اظهار نظرى در مورد آنها کنم. پس بخشى از نیازهایىکه حوزه الان باید به آن بپردازد پرورش طلبههایى است کهعلاوه برعلوم حوزوى دریکى از شاخههاى علومانسانى درسطحکارشناسى صاحبنظر باشند. بله، ما الان طلبههاى زیادى داریمکه در روانشناسى، جامعه شناسى، اقتصاد و یا در یکى ازرشتههاى علوم انسانى اطلاعات عمومى دارند ولى کارشناس وصاحبنظر نیستند و این کافى نیست. صاحبنظر بودن مستلزماین است که حوزه بتواند درکنار علوم حوزوى رایج، همان موادو متونى راکه دانشگاه براى دانشجویان خود ارائه مىکند براىطلبهها نیزارائه کند که البته این، زمان بیشترى مىبرد. زیراطبیعى است طلبهاى که بخواهد به دوبال علوم حوزوى و علومجدید مجهز باشد شاید بیستسال طول بکشد تا به حدکارشناسى برسد. از این رو ما باید در حوزه به علوم انسانى و بهطور کلى در هر زمینهاى که اسلام درآن سخنى براى گفتن دارد،متخصص تربیت کنیم. در همین راستا حوزه ناچار خواهد بودبراى اطلاع از آخرین یافتههاى علوم انسانى و مطالعاتمقایسهاى نیروهایش را به خارج اعزام نماید.
نکته دیگر اینکه طبق گفته یکى از کارشناسان وزارت علوم،به طور کلى سیستم آموزش زبان خارجى درکشور سیستممطلوبى نیست.البته ما اساتید برجسته زیادى داریم که اطلاعاتقوى دارند ولى سیستمىکه حاکماستسیستمىنیست که بتواندافراد را به گونهاى پرورش دهد که در خارج دیگر مشکلى نداشتهباشند و راحتبتوانند استفاده کنند.این امر نیازمند یکبازسازى جدى حتى در سطح دانشگاهااست.آن چه که بیشتراینجا قابل توجه استحوزه است. حوزه باید به مساله زبان بهطور جدى اهیمت دهد و درکنار سایر مواد درسى ماده درسىزبان هم داشته باشد. زبان را در دوسطح مىتوان به طلبههاتدریس کرد. سطح اول براى طلبههایى است که لازم ندارند درزمینه علوم انسانى یا روى کارهاى مربوط به عالم اسلام کار کنندولى بدنیست کهبه عنوان یک طلبه، در زبان مهارت نسبى داشتهباشند که اگریک کتابانگلیسى یایک متن خارجى رابه اودادنددر فهم آن دچار اشکال نشود و به راحتى بتوانند از متون خارجىکه نیاز دارند استفاده کنند. سطح دیگر براى کسانى است کهمىخواهند درشاخههاى علومانسانى صاحبنظر شوند ودیدگاهاسلام در زمینه آن علوم را در داخل کشور و در سطح جهان ارائهکنند، اینجا قدرت و مهارت بسیار زیادى لازم است که بتوانند بهراحتى در سطح بالا انگلیسى بنویسند و راحتحرف بزنند. اگرکسى بخواهد در کنفرانسها یا در مجامع علمى که در سطح جهانبرگزار مىشود، نظر اسلام را در روانشناسى ارائه دهد یا کسىبخواهد نظر اسلام را در اقتصاد یا یکى دیگر از شاخهها بیان کندنیازمنداستکه درسطح قابل قبولى به زبان خارجى مسلط باشد.
یکىدیگرازنیازهاى حوزه حضور چشمگیردرنهضت ترجمهاست. اگر حوزه مجهز به ابزار زبان باشد قادر خواهدبود بسیارىاز منابع و معارف قوى که ما داریم و تاکنون، به زبانهاى دیگر درسطح جهان ارائه نشدهاند، ارائه دهد. ازدیگر مسایل قابل توجهاین که انشاءالله اگر طرح تخصصى شدن حوزه مطرح و به طورجدى پیگیرى شود قهرا ما نیازمند یک مدیریت جدیدىخواهیم بودکه بتواند تامین کننده نیازهاى جدید باشد. البتهمىدانیم که در سطح مدیریتحوزه، مقام معظم رهبرى اهتمامبسیار جدى دارند و تاکنون نیز از نیروهاى خوب حوزه استفادهکردهاند و حوزه به سوى تحولات چشمگیر و اساسى در سطحمدیریت پیش مىرود.
و بالاخره آخرین نکتهاى که به ذهن مىرسد اینکه روشتحصیلى حوزه در مقطع خارج باید تحول چشمگیرى پیدا کند.در مقطع دروس خارج در چهار، پنجسالى که ما شرکت کردیم بهنظر مىرسد که این درسها بیشتر جنبه استاد پرورى دارد تاشاگرد پرورى. دروس سطح یک متنى دارد که استاد مىخواند ومهارت او این است که بتواند این متن را زیبا و دقیق و روشنبراى طلبه بیان کند. ولى وقتى که طلبه به درس خارج مىرسد ومىخواهد وارد وادى تحقیق و نوآورى شود و مىخواهد برامکانات و توانایى ذاتى خود تکیه کند و خود را دقیقا بشناسد،استاد باید برنامهاى بریزد که شاگرد پرورش پیدا کند نه خود او.یعنى استاد باید کارخود را به یک سوم تقلیل دهد وهمه اینکارها را به دوش شاگرد بیندازد. ومنابعى غیراز متن را به شاگردبدهد و موضوعى را برایش تعیین کند که روى آن حداقل بهمدت یکماه تحقیق نماید و سپس شاگردبیاید درجمع شاگرداندیگر نتیجه کارخود را ارائه دهد. پس از دو، سه سال شاگرد خودصاحبنظر مىشود زیرا باید بیاید ایده خودش را در جمعشاگردان واستاد ارائه دهد واین کار بسیار مشکلى است. بنابراینبهنظرمن درروش تحصیلى درسطوح بالاباید مبناى استادپرورىبه شاگردپرورى تبدیل شود. لزومى هم ندارد که ما پنج روز درهفته درس داشتهباشیم، بلکه دوساعت در هفته استاد درسداشته باشدکه طىآن خطوط اصلى موضوعات تحقیقى را تبیینمىکند و بقیهاش خود شاگرد است که مىتواند با راهنمایى که ازاستاد مىگیرد کارکند. و استاد باید منابع کافى و لازم را در اختیارشاگرد قرار دهد و این شاگرد است که با خون دل و تکاپوى خودسعى مىکند به یک ایده و نظریهاى برسد. این ارائه کردن،قدرت فهم و ارائه مطلب را در شاگرد بالا مىبرد.
معرفت: وضعیتشیعیان در دانشگاهها و مراکز علمى درغرب چگونه است و به طورکلى راجع به توجهى که مراکز غربىنسبتبه متون علمى و مذهب شیعه دارند و فعالیتى که آنان درمحیطهاى آکادمیک و علمى روى مبانى علمى شیعه دارندمقدارى براى ما توضیح دهید.
حجتالاسلام حجازى: شاید بتوان سؤال شما را در دوبخش پاسخ داد. اما قسمت اول سؤال که وضعیتشیعه درجامعه غربى به چه صورت است، به طور خلاصه مىتوان گفتکه امروز یکى از فرقههایى که در جوامع غربى به صورت یکفرقه مذهبى و دینى مطرح شده مذهب شیعه است و شاید پساز انقلاب اسلامى این مساله به صورت جدىترى در جوامعغربى مطرح بوده و افراد بیشترى مایل هستندکه از این فرقه و ازعقاید آن مطلع شوند و مطالعاتى دراین زمینه داشتهباشد. اما بهطورکلى مىتوان گفت که وضعیتشیعه در جوامع غربى چندانمطلوب نیست علىرغم اینکه ما از جهت منابع فرهنگى واعتقادى از غنى هستیم، اما متاسفانه به هر علت ، چنداناعتقادات و افکار شیعه براى غرب و به خصوص براى مردمعادى تبیین نشده است. قبل از پیروزى انقلاب اصولا اسلام ازطریق اهل سنت واز مراکز اسلامى که در کشورهاى اهل تسننبوجود آمدهبود، بیشتر شناسایى مىشد و خوشبختانه بعد ازانقلاب توجه بیشترى به این مساله شده است.
اما بخش دوم سؤال، در دانشگاهها و مراکز علمى وضعیتشیعه به گونه خاصى است. متاسفانه باید اظهار داشت که شیعههنوز براى دانشگاهها و مراکز علمى دنیا شناخته شده نیست.البته منظور از شیعه، شیعه اثنىعشرى است. در برخى از مراکزمطالعات اسلامى و مؤسساتى که شرق شناسى دارند، روىاسلام و فرقههاى مختلف اسلامى از جمله شیعه به عنوان یکفرقه در کنار سایر فرقههاى اسلامى مطالعات و تحقیقاتىصورت مىگیرد، اما دربرخى مؤسسات و دانشگاهها انسانمىبیند که بسیار با مساله اعتقادات شیعه و منابع شیعى ضعیفبرخورد مىشود و از بسیارى از شخصیتهاى مستشرق وشرقشناس، از متفکرین شیعى و منابع شیعى، یا اطلاع ندارند ویا اطلاع ناقص دارند و این جاى تاسف استحتى در زمینههاىعلمى و فلسفى ما وقتى برخورد مىکنیم به مستشرقین و کسانىکه شرقشناسى دارند و در اسلام مطالعه مىکنند آنها بسیارى ازاطلاعاتشان از طریق اهل سنت دریافتشده و بسیارى ازفلاسفه و دانشمندان شیعى را اینها یا نمىشناسند و یا بسیاراطلاعاتشان در این مورد ناقص و ناکافى است. تا آنجایى کهخیلى از متفکرین غربى، فلسفهاسلامى راتا زمانابنسینا وابنرشدتمام شدهمىدانند و بر این اعتقادند که بعد ازابنرشد وابنسینا طرز تفکر قابلمطالعهاى در اسلام وبهخصوص درشیعهاظهارنشدهاست ومتفکران و فلاسفه شیعه از قبیلخواجهنصیر طوسى، شیخ اشراق، ملاصدراى شیرازى، محققسبزوارى و امثال اینها چندان براى آنها شناخته شدهنیست و یاحداقل افکارشان براى آنها روشن نیست.
به طور خلاصه مىتوان گفت آن طورى که باید و شایدشیعه و تفکرات شیعه، بخصوص تفکرات دانشمندان شیعى وفلاسفه شیعه اثنىعشرى براى غرب چندان روشن نیست. حالاعلت این چى هست؟ خود بحث مستقلى دارد . شاید بتوان بهعلتهاى مختلفى اشاره کرد که مثلا بعضى ممکن استاعتقادشان براین باشد که از مراکز شیعى که مرکز آن در ایراناست چندان افراد معتنابهى در مجامع علمى دنیا حضورىنداشته وندارند و یا افراد محققى از خارج به صورت چشمگیرىاینجا حضور نیافتهاند. یعنى در حوزههاى علمیه نیامدند وباافکار شیعه چندان تماس مستقیم نداشتند و یا منابع شیعهآنطور که شاید و باید هست،ترجمه نشده ودر اختیار آنانقرارنگرفته است و یا ممکن است انگیزههاى سیاسى و حتىاستعمارى در این قضیه دست داشته باشد.به هرحال چندانتفکرات شیعى براى مجامع غربى و به خصوص دانشگاهها ومراکز علمى دنیا روشن نیست و بههمین خاطر هست که یکى ازانگیزهها و یکى از اهدافى که روحانیون اعزامى در این سفر دارنداین است که بتوانند تا حدودى تفکرات شیعى را آنجا مطرحکنند و به عنوان یکى از افکار روز و یکى از تفکراتى که مىشودبه آن استناد کرد در آنجا مورد بحث قرار دهند و به صورتاستدلالى و عمقى آنها را مطرح سازند. براى نمونه غالبدوستانتزهایى که انتخاب مىکنندیا درکلاسهاى مختلف بهخصوص در کلاسهایى که در زمینه اعتقادى و فلسفى و عرفانىمطرح است و یا سخنرانىهایى که در کلاسهاو در سمینارهادارند یا فلسفه اسلام و به خصوص حکمت متعالیه که ا ز زمانملاصدرا به این طرف رشد پیداکرده و فعلابه صورت یک فلسفهزنده و پایدار مطرح هست، براى معرفى تفکرات شیعه دراینزمینه وبه خصوص فلسفه وعرفان شیعهبه صورت یک عرفانزنده و قابلبحث کارمىکنند ودربسیارىازموارد هم جالب توجهبوده به خصوص براى اساتید و دانشجویان دیگرى که ازکشورهاى دیگراعزام شدهبودند خیلى چشمگیر بود وآنهابرایشان تازگى داشت و براى برخى واز آنها محلاین سؤال بودکه آیااین گونهافکار واین گونه تفکرات عمیق در شیعه هست؟!ازاین رومىتوان گفتیکى ازاهداف وانگیزههاى جنبى دوستاندر کنارمسائل علمى و تحقیقى دانشگاهى،معرفى تفکرات شیعههست که بحمدلله تاکنونتاحدودى صورت گرفته است.
معرفت: جایگاه فلسفه اسلامى در غرب و ارزیابى خود رانسبتبه وضعیتى که فلسفه اسلامى در مراکز علمى و غربىدارد بیان کنید:
حجتالاسلام حجازى: در مورد این سؤال قبلا بایدیک مقدمه عرض کنم. اصولا امروزه در غرب فلسفه یک حال وهواى خاص به خود دارد شاید بتوان گفت چندان مشابهتى باقرون هفده و هیجده و قبل از آن ندارد. در آن اعصار گاهىتفکرى حاکم بر جو فکرى و فلسفى مىشد و بسیارى ازدانشمندان ،اصولى را آن مىگرفتند و براساس همان اصولنظریاتى را اظهار مىکردند. مثلا این که الان گفته مىشود درفلان قرن تفکرات دکارت مطرح بوده و فلاسفهاى تبعیت از اومىکردند و یا در زمان قرون وسطى تفکرات یونان و ارسطویىبیشتر حاکم بوده و یا در برخى ادوار کانت و هگل و تفکراتى ازاین قبیل بیشتر در جامعه فلسفى مطرح بوده بالاخره مىرسیم بهزمانى که معمولا فلاسفه و تفکرات فلسفى را به چند بخشعمده تقسیم مىکردند، برخى تجربهگرا بودند و برخى عقلگرابه حساب مىآمدند، بعضى اصول حسى و حسگرایى را اصلمىدانستند، بعضى با جنبه عقلى بیشتر تماس داشتند و امثالاینها. اما امروز فلسفه در دنیا و به خصوص در مجامع غربى یکروند خاص خود را دارد هر چند بیشتر تمایلات لینگویستى وتحلیل زبانى و پوزیتیویستى در برخى مجامع فلسفى به چشممىخورد اما برخى تفکرات دیگر هم درغرب به خصوص درآمریکا ظهور پیدا کرده که روى جنبههاى دیگر فلسفه کارمىکنند و اصولا فلسفه هم مثل بقیه علوم و مخصوصا علومانسانى دیگر ازیک رشد چشمگیرى برخوردار یوده و هست وامروزه نمىشود گفتیک فلسفه با یک مشخصه فلسفه حاکمهست و بقیه فلسفهها فلسفه تابع هستند. به قول بعضى از خوداینها امروزه باید گفت هر فیلسوفى خود یک فلسفهاى دارد ویک مکتبى براى خود ادعامىکند. باید گفت مثلا افکار ملاصدرادر فلسفه چى هست؟ افکار ابن سینا در چه زمینهاى هست؟ علامه طباطبایى چه نظریاتى دارند؟ مثلا فلاسفه معاصر درحوزه چه نظریاتى راابراز مىکنند وهمینطور درغربوکشورهاى غربى و یا در شرق. اما از جهت فلسفه اسلامى که تاچه اندازه براى غرب مطرح ستخوشبختانه مىشود گفت درغرب مستشرقین و برخى کسانىکه تمایل زیادى دارند که درفلسفه اسلامى و در عرفان اسلامى به خصوص کار کنند کارهاىخوبى صورت گرفته است .مستشرقین دراین زمینه فعالیتمىکنند و تحقیقاتى هم دارند وکتابهایى نوشتهاند و نظریاتفلسفه اسلامى را تا حدودى بررسى کردهاند ولى همان طور کهدر پاسخ به سؤال قبل عرض کردم بیشتر پیرامون فلاسفه تازمان ابن سینا و ابن رشد کار شده و ما وقتى دربین کتابها وتزها و تحلیلهایى که دراین زمینه از جانب مستشرقین صورتگرفته است نگاه مىکنیم، مىبینیم غالب آنها در زمینه فلسفههاىمشایى تا زمان ابن سینا و ابن رشد صورت گرفته و عرفان هم تازمان ابن عربى و امثال اینها ارجاع داده مىشود. از این رواحساس مىشود جهتشناساندن فلسفه معاصر اسلامى،تلاشى صورت گیرد تا تفکرات حکمت متعالیه ملاصدرا وپیروان مکتب وى از قبیل محقق نورى، سبزوارى، طباطبایى وهمچنین نظریات بلند عرفانى عرفاى شیعى از قبیلسیدصدرآملى، آقا محمدرضا قمشهاى و امام خمینى -رضوانالله تعالى علیهم اجمعین - هرچه بهتر و روشنتر درمجامع علمى فلسفى غرب به منصه ظهور و بروز رساندهشود.
معرفت: اصولا مطالعات اسلامى در غرب داراى چهویژگیهایى است و چه اهدافى را تعقیب مىکند؟
حجتالاسلام على مصباح: در حدى که دراین مدت ماآشنا شدیم، یکى از ویژگیهاى بارز اسلامشناسى در غرب ایناست که رویکرد یک فرد غیر مذهبى یا لااقل غیر مسلمان بهاسلام است. آن هم نه با دید کسى که مىخواهد ببیند که آیااسلام حق استیا نه؟ واینکه آیا اسلام، دین خدایى استیانهوکجاى آن حق است؟! و... این ویژگى را من لااقل در اساتیدىکه برخورد داشتم، ندیدم. ویژگى کلى آنها این است که اسلام رابه عنوان یک پدیده تاریخى که دریک مقطع از زمان در14 قرنپیشاتفاق افتاده و تمام شده است، ولى آثار آن هنوز در جامعهبه چشم مىخورد، مطالعه مىکنند وبه طورغالب، اگر نگوییمدر تمام موارد، مطالعه آنان حول محور تاریخ دور مىزند. اسلامچه زمانى ظهور کرده؟پیامبراسلام صلىالله علیه وآلهچهکسىبوده؟ در چه جامعهاى زندگى مىکرده؟ قبل از ادعاىپیامبرى چه کاره بوده؟ شرایط اجتماعى، اقتصادى جامعهاى کهپیامبر در آن ظهور کرده چه بوده و چگونه شرایط تغییر کرد کهپیامبراسلام در طول 23 سال توانست مطالب و قوانین ودستورالعملهاى زیادى را مطرح نماید؟ و... همه اینها یک آهنگتاریخى دارد. تصریح مىکنند که اگر بخواهیم مثلا معنى «روزه»را بدانیم، مهم این است که بدانیم روزه در زمان رسول خدا به چهمعنى به کار مىرفته است، مخاطبین آن چه کسانى بودهاند، وکارى هم ندارند که علماى شیعه و فقها در مورد آن چه مىگویند!مهم این است که در آن زمان و در کتب اولیه اسلامى، این مسالهبه چه معنى به کارمىرفتهاست. البته غرض ورزیهاى فراوانىهم دراین بین به چشم مىخورد. و پیشداوریها خواسته وناخواسته درطرح تئوریها، انتخاب اطلاعات، انتخاب منابع،روش جمعبندى مطالب، تفسیر پدیدهها و متون و بالاخرهنتیجهگیرى از مطالعات تاثیر مىگذارد. اینها به نظر منویژگىهاى کلى اسلامشناسى در غرب است.
ویژگى دیگراسلامشناسى درغرب ایناست که روش خاصىرابراى مطالعه اسلام قبول ندارد، بلکه هرکسى بنابر سلیقه خودو سابقهاى که درعلومداشته از همان روشها براى مطالعه اسلاماستفاده مىکند و تنها روشى که به هیچ وجه مورد قبول نیست،روشاسلامشناسان واقعى است. روشىکه متخصصیناین فن درطول 1400 سال آن را تجربه کرده و پروراندهاند، متهم مىشودکه آکادمیک نیست واین پدیده بسیار جالبى است چون درست،مانند آن است که امروز یک باستانشناس ادعا کند روشى کهتابهحال متخصصان فیزیک یاریاضیات به کار مىبرند آکادمیکنیست - شاید بهاین دلیل که به نتایج دلخواه من نمىرسد - وباید تحولى در روش شناخت پدیدههاى فیزیکى ایجاد نمود وروش جایگزین هم همان روشى است که در باستانشناسىبهکار مىرود چون در نجانتایجخوبى به دست آمده است!
اینکه گاهى گفته مىشود،روشى خاص در شناختاسلاموجود دارد که ماباید ازآنان - غربیان - یاد بگیریم وآن رابه کاربریم، اینها در حقیقت تکرارادعاهاى آنهاست که برخىروشنفکران وطنى ما آن رابه اسم خود مطرح مىکنند.
آنچه مهم است این است که ما باید به زبان، آنها مسلط شدهو بتوانیم به خوبى با آنان سخن بگوییم. منظور من از زبان دراینجا دو چیز است: یکى زبان خارجى مثل انگلیسى، فرانسه،آلمانى و... است و دیگرى که لااقل به همان اندازه مهم استزبان تفاهم است که مستلزم آشنایى با فرهنگ، ارزشها وزمینههاى فکرى و علمى مخاطب است. این مختصرى راجع بهویژگیهاى اسلام شناسى در غرب. اما اهدافى که آنان از اینمطالعات تعقیب مىکنند، به نظر من متفاوت است. اصولا دکاناسلام شناسى در غرب پس از جنگ جهانى دوم رواج پیدا کرد.وآن به خاطراین بود که کشورهاى غربى بر برخى از کشورهاىاسلامى به طور رسمى و برخى دیگر به طور غیررسمى مسلطشده بودند و آنان را به استعمار خود درآورده بودند و برگرده آنانسوار شدهبودند، و مىخواستند از آنان استفاده کنند. براى اینکار لازم بود که با فرهنگ، آداب و رسوم، و... آنان به خوبى آشناشوند،این بود که مراکزى در غرب با سرمایههاى سرمایهدارانبزرگ بااغراض سیاسى و اقتصادى ایجاد شد. اگر ما تاریخچهتشکیل این مؤسسات را بررسى کنیم، خواهیم فهمید که بودجهاینها و مؤسسین اینها عمدتا کسانى بودند که دلشان براى اسلامو مسلمین یا حتى براى علم نمىسوختهاست. به طور خلاصهاین مؤسسات با نیات سیاسى و اقتصادى پایهگذارى شده استاما این معنایش این نیست که هر کسى در این مؤسسات کارمىکند یا درس مىدهد یا درس مىخواند حتما اینها داراىهمان اغراض سیاسى هستند این افراد ممکن است اهدافمتفاوت داشتهباشند، عدهاى شاید به انگیزه ارضاء حسکنجکاوى به این مطالعات تاریخى - به قول خودشان - روىآوردهاند و شاید عدهاى براى حقیقت جویى به آنجا براىتحصیل و تحقیق آمده باشند. چون شما مىدانید که یک فردمسلمان یا غیر مسلمان در کشورهاى غربى که علاقهمند بهمطالعه اسلاماست درآنجا غالبا به هیچ منبع و مرجع دیگرى جزهمان منابعىکه دردانشکدههاىآنجا وجود دارد، دسترسى ندارد.
معرفت: به عنوان آخرین سؤال بفرمایید که به نظر شمانقشى که طلاب اعزامى، پس از بازگشت مىتوانند در حوزه یادر خارج از حوزه داشته باشند چیست؟
حجتالاسلام شاملى: باید عرض کنم که این سؤال درحقیقتیک نوع آیندهنگرى در مورد مساله اعزام است. مىدانیمکه همه ابعاد این مساله از الان قابل پیشبینى نیست. چه بسا ماچیزهاى را الان پیشبینى کنیم ولى بعد با موانعى مواجهمىشویم که مجبور مىشویم اهداف دیگرى را تعیین کنیم. سالگذشته هنگامى که به خارج اعزام مىشدیم در نشستى که بااستاد بزرگوارمان جناب آقاى مصباح داشتیم ایشان فرمودند کهچه بسا حوادث و ماجراهایى که در بدو امر، بسیار کوچک وساده به نظر مىآید ولى بعدها منشاء برکات و تحولات عظیمىخواهند بود. و ایشان فرمودند من بااین امید بود که موافقتکردم برادران به خارج اعزام شوند. همین طور درنشستى که گروهدوم اعزام، خدمت مقام معظم رهبرى داشتند ایشان فرمودهبودند که (من الان عین عبارتشان یادم نیستیکى از برادران نقلمىکردند)«ان لنا فیکم املا طویلا، ما چشمهابه شما دوختهایم ومنتظریم شما که سالهاست درحوزه تحتبرنامه کار کردهایدوالان هم با بودجه بیتالمال مسلمین به خارج کشور اعزاممىشوید وقتى که برگشتید نیروهاى مؤثر، نافذ و بسیار مفیدىباشید تا بتوانید منشا تحولاتى براى حوزه علمیه باشید».به طورکلى ما امیدواریم که انشاءالله این زحمات دوستان، منشاخیرات و برکاتى باشد.
اما دانشجویانى که در رشته علومانسانى اعزام شدند وقتىبرگردند مىتوانند یک نقش برون حوزوى داشته باشند و یکنقش درون حوزوى. نقش درون حوزوى این است که ما وقتىاساتید متخصص در زمینه علوم انسانى داشته باشیم که همپایههاى فکرى محکمى در اسلام دارند و هم اطلاعات خوب وکافى در یکى از علوم انسانى دارند، از اعزام مجدد طلبهها براىدورههاى طولانى بىنیاز خواهیمبود. البته به نظر من حتى باوجود این اساتید نیز حوزه بىنیاز نیست ازاینکه براى فرصتمطالعاتى افرادى را اعزام کند، فرصت مطالعاتى یک تبادلفکرى علمى براى داد و ستد علمى است چیزهایى که ما داریمبه آنها بدهیم چیزهایى که آنها دارند ما بگیریم. ولى گذشته ازفرصت مطالعاتى، دیگر لازم نیست ما براى دوره کارشناسى یادکترا دانشجو اعزام کنیم وقتى اساتیدى داشتیم که اینها هر دوویژگى حوزوى و علمى را دارند اینها مىتوانند هدایت ونظارت برکار طلاب جوانى را که مىخواهند در زمینه علومانسانى کار کنند به عهده گیرند. فرض بهفرمایید پنجاه تا استادکارشناس در زمینههاى متفاوت علوم انسانى دارید که همطلبهاند و هم آن اطلاعات را دارند چه نقش عظیمى در هدایتو راهنمایى طلبههاى جوانى که مىخواهند در زمینه علومانسانى کار کنند، مىتوانند داشتهباشند. این کارى است کهطلبههاى اعزامى در درون حوزه انجام مىدهند. اما یک کاربرون حوزوى هم مىتوانند داشته باشند، که فکر مىکنم درحقیقت همان کارى است که استاد بزرگوار ما جناب آقاىمصباح به خاطرآن ما را به خارج از کشور فرستادند، وآنبرآوردن نیازهاى برون حوزوى است. امروزه نه تنهادانشگاههاى داخل کشور بلکه دانشگاههاى خارج کشور منتظرشنیدن پیام اسلام در زمینههاى علوم انسانى هستند. مگرنمىگوییم که اسلام هرچه را که انسان نیاز داشته باشد دارد، مگرنمىگوییم اسلام منحصر در احکام و فقه و همین علوم سنتىنیست، مگر نمىگوییم که اسلام در زمینه علوم انسانى حرفبراى زدن دارد؟ خوب، روانشناسى اسلامى چیست؟ اقتصاداسلامى چیست؟ حقوقاسلامى چیست؟ چهکسى مىتوانداینهارا بیان کند؟ طلبههاى اعزامى که به اطلاعات علمى نیز مجهزمىشوند ، مىتوانند بینش اسلام و نگرش دقیق و کامل اسلام راکه تاکنون بیشتر به صورت خطابهاى یا تغییرات سطحىبودهاستبه صورت مدون ارائه دهند. اگر ما بخواهیم متونعلمى حساب شدهاى درهر یک از زمینههاى علوم انسانى داشتهباشیم.دیدگاههایى که سر از الحاد و کفر و خداى ناکرده حبطاسلام در مىآورد را بشناسیم و اینها احتیاج به کارهاى درازمدت دارد که قدم ابتدایى آن کارى است که دفتر همکارى حوزهو دانشگاه در زمینه روانشناسى و سایر علوم انسانى انجامدادهاست. باید ببینیم در روایات، قرآن، سخنان بزرگان اسلام،فقها و فلاسفه و سایر منابع دینى چه مطالبى وجود دارد کهمىتواند هدایتگر علومانسانى باشد. و سپس باتوجه بهیافتههاى جدید علمى آنها را بازسازى و نوسازى نماییم وتدارک این بخش دوم چیزى است که به برکت اعزام، بدستخواهدآمد.بنابراین،یکى دیگراز کارهایىکه این طلبههامىتوانندانجام دهند ارائه بینش صحیح وکامل اسلام در زمینه علومانسانى براى خارج و داخل کشور و براى دانشگاهها و تهیهمتون، در سطح بینالمللى است و اگر بخواهیم این را به صورتکلى جمعبندى کنیم باید بگوییم این طلبههایىکه اعزاممىشوند مىتوانند در دو سطح اجرایى و علمى براى حوزهمفید باشند: در سطح اجرایى به عنوان استادان راهنما یا کسانىکه از برنامههاى جدیدى که در دنیا رایج است استفاده کرده وبراى طلبهها برنامهریزى کنند و در سطح علمى هم هر کدامازاینها عنصرى هستند که در یکى ازاین شاخهها متخصص وکارشناس شدهاند و مىتوانند مبین نظراسلام باشند.
معرفت: آیا هدف از اعزام طلبه به خارج به نظر شما صرفادر بعد علمى خلاصه مىشود یا اینکه جنبهها و ابعاد دیگرى نیزوجود دارد؟
حجتالاسلام على مصباح: البته هدف اصلى از اعزام،همان بعد علمى است ولى هدف دراین امر خلاصه نمىشود;حوزه به عنوان یک مرکز معتبر علمى در جهان باید از آراءدیگران مطلع باشد و بداند که دیگران در جهان چگونه فکرمىکنند و راجع به چه موضوعاتى بیشتر بحث مىکنند و چهآرایى در زمینههاى مختلف علوم انسانى دارند و چگونه آن رادنبال مىکنند تا بتوانند به نتیجه برسند. گذشته ازآشنایى، حوزهدر دو بعد مسؤولیت دارد: ابتدا اینکه خود مولد دانش و فرهنگدر زمینههاى مربوطه باشد،زمینههایىکه مبتنىبراصول جهان -شناختى وانسان شناختى است. و دیگرى، پاسخگویى بهمشکلات و شبهاتى است که در رابطه با اسلام و مسائل اسلامىمطرح مىشود. حوزه باید به جایى برسد که بنا به فرمایشحضرت امام - قدس سره، بتواند با پیشبینى آینده، خوراکفکرى و فرهنگى براى جامعه تهیه نماید نه اینکه همیشه منتظربماند تا شبههاى مطرح شود و مشکلى پیش آید آنگاه به فکرچارهجویى بیافتد.
براى شناساندناسلامبه دیگران وتبلیغ آننیزلازماستحوزهبا مراکز علمى، فرهنگى دنیا آشنا شده وباآنانارتباط مستقیمداشته وباتبادل علمى،استاد،دانشجو،منابع علمى، تحقیقى،کتاب، مجله،نوار...نقایص خود را رفع نماید و بتواند با متدهاىجدید وشیوههاى مناسب به تبییناسلام واحکام مترقى آنبپردازد. یکىازراههاى نیلبهاین هدف آناستکه عدهاى از طلابدر محیطهاى فرهنگى خارج وارد شوند تاازاین امکانات بهرهمندشوند.پس تبادل فرهنگى مىتوانداز اهداف بسیار مهم باشد.
از دیگر اهداف، آشنایى طلاب جوان با زبان آنهاست. منظوراز زبان دو چیز است; یکى همین زبان تکلم است. یعنى اینکه ماعدهاى از طلاب که مسلط بر صحبت کردن و نوشتن به زبانخارجى و فهمیدن درست متون خارجى و... باشند، تربیت کنیمتا بتوانند مستقیما از متون خارجى استفاده نمایند و از آخرینیافتههاى آنان مطلع شوند. و جدیدترین دستاوردهاى حوزه رابه زبان آنها منتشر سازند.
امروزه در جهان به خصوص پس ازپیروزى انقلاب که توجهزیادى به اسلام جلب شده، کنفرانسهاى متعددى به زبانهاىمختلف در کشورهاى مختلف گذاشته مىشود، منتهى مانمىتوانیم درست از این شرایط که بوجود مىآید استفاده کنیم.یا به زبان آنان مسلط نیستیم یا اساتیدى که اسلام شناس واقعىباشند کم داریم; اساتیدى که از بعد علمى قوى بوده و بر زبان نیزمسلط باشند تا بتوانند جوانب مختلف اسلام را با زبان خود آنانبه بیان ساده بیان کنند، بسیار اندکاند. از راههاى نافذ انتقالاندیشه بهاندیشمندان جهان، نوشتن مقاله در مجلات بینالمللىبه زبان خود آنهاست. این یک بعد زبان است.
بعد دیگر زبان، زبان محاوره است. یعنى اینکه چگونه بایدبا آنها سخن گفت. ممکن است فردىانگلیسى بلد باشد ولىفقط آن اندیشههاى خود را به همان صورتى که به فارسى حرفمىزند، همانطور به انگلیسى ترجمه کند، این کافى نیست.تفاوتهایى که بین فرهنگها و ارزشهاى حاکم در جوامع مختلفوجود دارد، گاهى موجب سوء تفاهم مىشود. به نظر من نقصىکه الان در تبلیغات خارجى ما وجود دارد، در همین مساله نهفتهاست که اگرما مجله عربى یا انگلیسى یا فرانسوى چاپ مىکنیم،معمولا مقالات فارسى را به یکى از این زبانها ترجمه مىکنیم;این کافى نیست. و گاهى هم نتیجه معکوس مىدهد. بعضى ازکلمات،لغات، جملات، ترکیبات در فرهنگ فارسى ممکناستیک معنى بدهد که درفرهنگ دیگربارارزشى دیگرى دارد. بهعنوان نمونه کلمه «بنیادگرایى» که آنان این اسم را روى ماگذاشتهاند درفرهنگ ما این کلمه معنى بدى نمىدهد. بنیادگرابهکسى اطلاق مىشود که تابع اصول، اصالتها و ریشهها باشد.اینمعنى خیلى خوباست ولى همین کلمهیک اصطلاحى است درزبان آنان و به معنى واپسگرا و کسى است که معتقد باشد هر چهقدیمىتر و کهنهتر باشد، بهتراست! حالااگراین کلمه را مادرسخنرانى یامقاله خود استفاده کنیم و به زبان انگلیسىهمین کلمه را ترجمه کنیم به، ( Fundamentalism) ببینید چهبرداشتى از آن مىشود! ازاین قبیل مثالها بسیار زیاد است. پسآشنایى با نحوه برخورد و تفاهم با آنان یک بعد خیلى مهم راتشکیل مىدهد که این بعد تنهااز طریق برخورد و حشر و نشر بافرهنگ وآشنایى از نزدیک با آنان امکان پذیراست.
بعد دیگر، بعد تبلیغى است.درکشورهاى خارجى - بهخصوص در کانادا که من اطلاع دارم - ایرانىها، شیعیان ومسلمانان زیادى ازکشورهاى مختلف زندگى مىکنند. اگر افرادىباشند که اینها را جهت دهند و آنها را تغذیه فکرى کنند بسیارنیروهاى بالقوه و مستعد خوبى وجود دارند که مىتوانند براىجامعه خود مفید باشند. طلابى که اعزام مىشوند مىتوانندازاین موقعیتخوب استفاده کنند و آنان را تغذیه فکرى کنند.علاوه براینکه صحبتبااساتید،دانشجویان مسلمان و غیر-مسلمان،اینهاخود مىتواند یک جنبه تبلیغى خوبى داشته باشد.
مساله دیگرى که از این اعزام مىتوان بدست آورد، این استکه: افراد اعزامى بادیدگاههاى مختلف کسانى که از خارجازاسلاممىخواهند اسلام را مطالعه و بررسى کنند،بااهداف واغراض ونحوه کار آنها آشنا مىشوند واگر در بعضى موارد نیازى بهجوابگویى شبهات آنان باشد، مىتوانند این افراد مجهز به سلاحعلمى بوده و جواب مناسب ومقتضى رابدهند. اینها اهدافمهم اعزام مىباشد، البته اهداف جزیىتر و فرعىترى نیز وجوددارد اما عمده آنها همینها بود که عرض شد.
معرفت: چه راهها و روشهایى را جنابعالى براى اعزامطلاب به عنوان کسى که از جمله اولین تجربهکنندگان این مسالههستید پیشنهاد مىکنید و به نظر شما چه شرایطى براى طلاباعزامى عمدتا لازم هست؟
حجتالاسلام حجازى:اعزام طلاب به خارج مىتوانددر چند زمینه صورت گیرد:طلاب گاه به عنوان مبلغ و گاه بهجهت ماموریتسیاسى یا فرهنگى از طریق وزارت خارجه یاوزارت ارشاد و یا سازمان تبلیغات اسلامى به خارج اعزاممىشوند، که هرکدام از این اعزامها شرایط ویژه خود را دارد وراههایىبراى هریک درنظرگرفته شدهاست. امااعزامى که از حوزهعلمیه صورت گرفته و این اولین تجربه دراین زمینه است، درواقع یک نوعاعزام علمى، تحقیقى است،نه جنبه سیاسى خالصدارد و نه جنبه تبلیغى خالص.در واقع حوزه بر اساس نیازى کهدراین زمینههااحساس مىکند عدهاى رابه خارجاعزام مىکندتادرزمینههاى علمى وتخصصى یک سرى تحقیقاتى راانجام داده وبه حوزه برگردند و نیازهاى حوزه را برآورده کنند. از این رو، منفکرمىکنم هم راههاى اعزام ویژه و جدید است و هم شرایط آن.
اما در مورد راههاى اعزام، باتوجه بهاینکه این نخستین گامدر این زمینه بوده و راه مشخص و معینى را ما قبلا تجربه نکردهبودیم لذا در این اعزام مشکلات زیادى وجود داشت که با سپرىکردن آن، این اعزام صورت گرفت. ولى پیشنهاد من این است، درصورتى که حوزه بنا دارد از این پس طلاب را به خارج اعزام کند،بهتراست که به چند نکته قبل از اعزام توجه کند: یکى مسالهمدرک است. با توجه به اینکه حوزه، مدرک رسمى که دردانشگاههاى ایران یا در دانشگاههاى معتبر دنیا پذیرفته شدهباشد و یک طلبه بتواند با ارائه آن ادامه تحصیل نماید یابهتحقیق بپردازد، ارائه نمىدهد;بهتراست که اول مساله مدرکحل شود، پساز آن حوزه اقدام به اعزام نماید. باتوجه به مصوبهاخیر شوراى عالى انقلاب فرهنگى که به حوزه چنین اختیارىداده شده که درسال تعدادى را به خارج اعزام کند;اگر قبل ازپرداختن به این مصوبه، مسالهمدرک راحل مىکردند،اعزامسریعتر وبهتر صورت مىگرفت .
نکته دیگر، مساله تربیتافراد متخصص قبل ازاعزام است کهدر زمینه شرایط اعزام در این رابطه توضیح بیشترى خواهم داد.
پس در مورد راههاى اعزام، بهترین راه این است که حوزهابتدا مساله مدرک را حل کند و سپس اقدام به اعزام کند، اینراحتترین و سادهترین راه است.
اما در مورد شرایط، همانطور که عرض کردم این اعزام یکاعزام ویژه است و بیشتر جنبه علمى، تخصصى و تحقیقى دارد،لذا از شرایط ویژهاى برخورداراست وافراد اعزامى باید داراىیک سرى ویژگیهایى باشندکه دراینجابه طور فهرست وارچندنمونهاش را ذکر مىکنم: اول اینکه در زمینه اعتقادى وتقوا، افراد باید در سطح بالایى باشند. مسلم است که محیطغربىیک محیط مطابق بامحیط اسلامى نیست;انسان ممکن است از لحاظ اعتقادى واز لحاظاخلاقى با مسائل جدیدى برخورد کند که اگر درآن زمینهها پایه قوى نداشتهباشد، خواهناخواهمتاثر خواهدشد، هرچند خوشبختانه درموردطلاب حوزه که سالیان سال درحوزه بودهاند واز نظر اعتقادى واخلاقى داراى پایه محکمىشدهاند جاى نگرانى کمترى هست.
نکته دوم پایههاى علمى است. در این رابطهافراد باید در دو زمینه کار کنند: یکى در زمینه کلى است; افرادىکه به این منظور اعزام مىشوند باید از جهت دروس عمومىحوزهبه درس خارج رسیده باشند و حداقل دو سال و حتىبیشتر از دوسال در دروس خارج حوزه شرکت کرده باشند.تاحدى که تسلط کافى بر اصول و مبانى فقه داشته باشند. دیگرىدر زمینه تخصصى است. ازآنجا که بناى اعزام براین است کهافراد، در زمینه علوم انسانى اعزام شوند تا معارف و معلوماتشانرا دراین زمینه تقویت کنند، بهتراست قبل ازاعزام، مقدارى دررشتههاى تخصصى مورد علاقه خود وارد شده و رشد کنند.اینامر فواید بسیارى دارد، از جمله اینکه افرادى که بااین زمینهاعزام مىشوند درآنجابیشتر مىتوانند استفاده کنند. مثلا کسى کهدر زمینه فلسفه چندین سال کارکرده باشد، یا درزمینه دیگر علومانسانى از قبیل جامعهشناسى، روانشناسى و اقتصاد و امثالاینها کار کرده باشد، مسلما سؤالات بیشترى براى این فرد مطرحاست و از منابع تحقیقاتى آنجا بیشتر مىتواند استفاده کند.
شرط بعدى، تسلط بر زبان خارجى است. این از شرایط مهماست، همانطور که وزارت علوم هم اخیرا این شرط را گذاشتهکه دانشجویان قبل ازاعزام باید زبانشان راتکمیلکنند.دانشجویان و طلاب حداقل باید یکى از زبانهاى خارجى،انگلیسى ، فرانسوى یا آلمانى را اینجاکامل کرده باشند کهآنجاراحتتر و زودتر بتوانند استفاده کنند.
شرط دیگرى که لازم است رعایتشود،ایمان به اهمیتاعزام و نتایج آن هست. ممکن است فردى تمام شرایط را داشتهباشد اما اهمیت اعزام و استفادههایى که مىتواند در این راه ببردو به دیگران برساند، برایش حل نشدهباشد. این فرد خیلىنمىتواند دراین اعزام مفید باشد. پس این شخص باید معتقدباشد که این اعزام مىتواند نتایجى بسیار داشته باشد، هم درتبیین مقاصد حوزه و علوم حوزوى و هم در رسیدن به نتایجى که درآنجانصیب انسان مىشود.
معرفت: سؤالى که درپى این مباحثبراى ما درسطححوزه و همچنین براى علاقهمندان خارج از حوزه عموما مطرحهست و قطعا شما که با یک فضاى جدید مواجه هستید اینسؤال را بهتر مىتوانید جواب بدهید این است که: با توجه بهوضعیت دینى و اجتماعى ما و موقعیتى که انقلاب اسلامى وجامعه ما در سطح جهان به عنوان یک جامعه اسلامى دارد، و باتوجه به واکنشها و موضعگیریهایى که در مقابل آن وجود دارد، سالتحوزههاى علمیه چیست؟
حجتالاسلام نمازى:مامعتقدیم اسلام دینى است کهبراى تمام ملل جهان و به عنوان آخرین پیام الهى برقلب مبارکرسول اکرم صلىالله علیه وآله نازل شدهاست، پس حوزههاىعلمیه باید ابزارهاى لازم را براى تبیین و تبلیغ و اثبات مسائلاسلامى در دنیا داشته باشند.باتوجه به اینکه الان،اکثردانشگاههاى دنیابخشى راتحت عنوان شرق شناسى و درآن،بخشى به عنوان اسلام شناسى دارند; رسالتحوزههاى علمیهبسیار خطیر مىنماید. حوزههاى علمیه اولا باید آگاهى کافىازتحقیقاتى که دیگران در زمینه اسلام و مسلمین انجام مىدهند، داشتهباشند. دراین زمینه حوزههاى علمیه باید لااقل بخشى ازامکانات خود را در جهت تهیه و تربیت نیروهایى صرف کند کههم و غمشان را مطالعهاسلام بهنحوى که مورد قبول وپذیرشیک نامسلمان باشد قرار دهند. به عبارت بهتر یک وقت ما درمورد اسلام، مطالعه و تحقیق مىکنیم براى اینکه مسلمانانى راکه داریم پرورش دهیم وآنها را با عقاید، اصول، معارف وارزشهاى اسلامى آشنا کنیم.اما یک وقت اسلام را مطالعهمىکنیم و مى خواهیم آن را براى کسانى که اسلام را قبولندارند،ارائه دهیم.این، دو روش مطالعه مىطلبد; در روش اولمامىتوانیم از منابع اصیل خودمان مانند: قرآن و روایاتاستفاده کنیم و بگوییم: قال رسولالله صلىالله علیه وآله،قالالصادق علیهالسلام و مطالب را ارائه دهیم. ولى در روشدوم نمىتوانیم بگوییم که رسول اکرم صلىالله علیه وآله چنینفرمود، پس چنین است. قرآن چنین مىگوید پس چنان است. اومىگوید من قرآن را قبول ندارم، منپیامبراکرم صلىالله علیهوآله را نمىشناسم. ما باید عدهاى را تربیت کنیم که اسلام رابراساس اصول و موازینى مطالعه کنند که قابل قبول براىپیروان ادیان دیگر و در یک کلمه غیرمسلمانان باشد. یعنىآنهاهم وقتى این مزیت را دیدند بگویند بله، صحیح است. ایننوع مطالعه را در غرب مطالعات آکادمیک مىگویند. که بسیارحائز اهمیت است و حوزه باید براى پرورش محققین وتسلط برمبانى ادیان دیگر، سرمایهگذارى جدى کند.
معرفت: سؤال دیگرى که مطرح است این است که، باظهور انقلاب اسلامى، و به تبع آن تحولات و توقعات جدیدىکه نسبتبه اسلام و انقلاب اسلامى در داخل و در سطح جهانىبه وجود آمده است، با توجه بهاین تحولات و توقعات، نظرشما درباره تغییر و تحول در نظام حوزه چیست؟
حجتالاسلام شاملى: از نقطه نظر سیاستگذارىآموزشى، بهترین و مؤثرترین شیوه تعلیم و تربیتى در هر کشوراین است که سیاستگذاران و برنامهریزان آموزشى، مراکزآموزشى و علمى کشور را بر مبناى نیازهایى که کشور دارد،تنظیم و سازماندهى کنند. حوزه نیز به عنوان یک مرکز قابلتوجه و عظیم از مراکز فرهنگى کشور که عهدهدار تامین نیازهاىفکرى، عقیدتى جامعه اسلامى و عالم اسلام و به طور کلىجهان هستباید اول نیازهایى راکه در سطح داخلى و خارجىهستبشناسد و سپس برمبناى آن نیازها برنامه آموزشى وتربیتى خود را تدوین کند. باتوجه به تجربهیک ساله ما در خارجاز کشور و همین طور تجربهاى که در مؤسسه در راه حق و بنیادباقرالعلوم علیهالسلام به دست آوردیم وآن این که این دو مرکزدرصدد بودند که طلبهها را برمبناى نیازهاى جدید به ویژهنیازهاى پس از انقلاب پرورش دهد;به نظر مىرسد اگر بعضىازاین تحولات در مواد آموزشى ویا در شیوه اداره حوزه رعایتشود، مىتواند طلبهها رابه شکل مؤثرتر و قابل استفادهترىتربیت کند. به نظرمىرسد که لازم هست علوم حوزوى به طورکلى بین دو سطح عمومى و تخصصى طبقهبندى شود. حوزهناچار است که طلبهها را برمبناى استعدادهایشان و همین طوربرمبناى نیازهاى موجود در دو سطح عمومى و تخصصىپرورش دهد. به این صورت که طلاب ابتدا با علوم متداولحوزه: فقه ،اصول، تفسیر، اعتقادات و نظایرآن آشنا شود. همهباید تاحدى فقه، تفسیر، اصول و حتى نوعى اطلاعات عمومىاز علومانسانى داشته باشند. اما مهم، مساله تخصصى کردن نظامحوزه بعداز آن دوره مشترک است که مقام معظم رهبرى درآنپیشنویسى که بهمنظور تبیین سیستم مدیریتحوزه و نظامآموزشى آن ارائه فرمودند، مطرح ساختند که طلبهها بعد از یکدوره عمومى به شاخههاى تخصصى منتقل شوند. در میان اینشاخههاى تخصصى، درسهایى را مىبینیم که قبلا مرسومنبودهاست و به خاطر نیازهاى جدید، مطرح شدهاند حتى هماندرسهایى هم که قبلا درحوزه بودهاند مثل فقه، اصول، تفسیر واعتقادات اینها هم نیازمند بازسازى است و رشتههاى مختلفباید استاد راهنما، مقاطع تحصیلى محدودیت زمانى خاصىداشته باشد و طلبه بداند بعد از دوره عمومى باید چند سال رابگذراند که به آن حد لازم برسد. پس متون درسى، مواد درسى،استاد راهنما، مقطع تحصیلى، اینها چیزهایى هستند که بایدروشن شود. بنابراین غیراز نیازهاى جدیدى که پیدا شده و علومجدیدى که باید تدریس شود، در همان علوم قبلى نیز بایدتحولى اساسى در شیوه ارائه و اجراى آن صورت گیرد.
اما نکتهاى که به نظر مىرسد از اهیمت ویژه برخوردار استو ما هم در مؤسسه و بنیاد و هم وقتىکه به خارج اعزام شدیم ازنزدیک باآن مواجه شدیم، مساله ضرورت توجه جدى حوزهبهپرورش نیروهاى متخصص در زمینه علوم انسانى است. اینبخشى از نیازهاى جدى حوزه است که باید به آن بپردازد. اگرقرار است که حوزه سهم و دخالتى در تنظیم، کنترل و هدایتعلوم انسانى داشته باشد که الان دانشگاهها اینرا از مامىخواهند، پس ناچار حوزه باید نیروهایى را پرورش دهد کههم از لحاظ مبانى فکرى، دینى و اعتقادى، و پایگاههاى فکرىاستوارى باشند و از سوى دیگر اینها اگر بخواهند خطوط اصلىعلوم انسانى را مورد ارزیابى و قضاوت قرار دهند علاوه برمهارت لازم در علوم اسلامى، باید در یکى از شاخههاى علومانسانى به معناى جدیدش متخصص باشند. ما اگر بخواهیمیافتههایى را که علوم انسانى جدید ارائه کردهاست نقد کنیم وآنها را تایید یا رد کنیم، اگر موضوعات و صغریات آن علوم دردستمان نباشد چه چیزى را مىخواهیم نقد کنیم؟ برفرض که منبهترین اطلاعات فلسفى را و بیشترین اطلاعات دینى را داشتهباشم ولى اگر موضوعات و مسایل جدید علومانسانى برایممفهوم نباشد و به صورت کارشناسى با آنها برخورد نکرده باشم،نمىتوانم اظهار نظرى در مورد آنها کنم. پس بخشى از نیازهایىکه حوزه الان باید به آن بپردازد پرورش طلبههایى است کهعلاوه برعلوم حوزوى دریکى از شاخههاى علومانسانى درسطحکارشناسى صاحبنظر باشند. بله، ما الان طلبههاى زیادى داریمکه در روانشناسى، جامعه شناسى، اقتصاد و یا در یکى ازرشتههاى علوم انسانى اطلاعات عمومى دارند ولى کارشناس وصاحبنظر نیستند و این کافى نیست. صاحبنظر بودن مستلزماین است که حوزه بتواند درکنار علوم حوزوى رایج، همان موادو متونى راکه دانشگاه براى دانشجویان خود ارائه مىکند براىطلبهها نیزارائه کند که البته این، زمان بیشترى مىبرد. زیراطبیعى است طلبهاى که بخواهد به دوبال علوم حوزوى و علومجدید مجهز باشد شاید بیستسال طول بکشد تا به حدکارشناسى برسد. از این رو ما باید در حوزه به علوم انسانى و بهطور کلى در هر زمینهاى که اسلام درآن سخنى براى گفتن دارد،متخصص تربیت کنیم. در همین راستا حوزه ناچار خواهد بودبراى اطلاع از آخرین یافتههاى علوم انسانى و مطالعاتمقایسهاى نیروهایش را به خارج اعزام نماید.
نکته دیگر اینکه طبق گفته یکى از کارشناسان وزارت علوم،به طور کلى سیستم آموزش زبان خارجى درکشور سیستممطلوبى نیست.البته ما اساتید برجسته زیادى داریم که اطلاعاتقوى دارند ولى سیستمىکه حاکماستسیستمىنیست که بتواندافراد را به گونهاى پرورش دهد که در خارج دیگر مشکلى نداشتهباشند و راحتبتوانند استفاده کنند.این امر نیازمند یکبازسازى جدى حتى در سطح دانشگاهااست.آن چه که بیشتراینجا قابل توجه استحوزه است. حوزه باید به مساله زبان بهطور جدى اهیمت دهد و درکنار سایر مواد درسى ماده درسىزبان هم داشته باشد. زبان را در دوسطح مىتوان به طلبههاتدریس کرد. سطح اول براى طلبههایى است که لازم ندارند درزمینه علوم انسانى یا روى کارهاى مربوط به عالم اسلام کار کنندولى بدنیست کهبه عنوان یک طلبه، در زبان مهارت نسبى داشتهباشند که اگریک کتابانگلیسى یایک متن خارجى رابه اودادنددر فهم آن دچار اشکال نشود و به راحتى بتوانند از متون خارجىکه نیاز دارند استفاده کنند. سطح دیگر براى کسانى است کهمىخواهند درشاخههاى علومانسانى صاحبنظر شوند ودیدگاهاسلام در زمینه آن علوم را در داخل کشور و در سطح جهان ارائهکنند، اینجا قدرت و مهارت بسیار زیادى لازم است که بتوانند بهراحتى در سطح بالا انگلیسى بنویسند و راحتحرف بزنند. اگرکسى بخواهد در کنفرانسها یا در مجامع علمى که در سطح جهانبرگزار مىشود، نظر اسلام را در روانشناسى ارائه دهد یا کسىبخواهد نظر اسلام را در اقتصاد یا یکى دیگر از شاخهها بیان کندنیازمنداستکه درسطح قابل قبولى به زبان خارجى مسلط باشد.
یکىدیگرازنیازهاى حوزه حضور چشمگیردرنهضت ترجمهاست. اگر حوزه مجهز به ابزار زبان باشد قادر خواهدبود بسیارىاز منابع و معارف قوى که ما داریم و تاکنون، به زبانهاى دیگر درسطح جهان ارائه نشدهاند، ارائه دهد. ازدیگر مسایل قابل توجهاین که انشاءالله اگر طرح تخصصى شدن حوزه مطرح و به طورجدى پیگیرى شود قهرا ما نیازمند یک مدیریت جدیدىخواهیم بودکه بتواند تامین کننده نیازهاى جدید باشد. البتهمىدانیم که در سطح مدیریتحوزه، مقام معظم رهبرى اهتمامبسیار جدى دارند و تاکنون نیز از نیروهاى خوب حوزه استفادهکردهاند و حوزه به سوى تحولات چشمگیر و اساسى در سطحمدیریت پیش مىرود.
و بالاخره آخرین نکتهاى که به ذهن مىرسد اینکه روشتحصیلى حوزه در مقطع خارج باید تحول چشمگیرى پیدا کند.در مقطع دروس خارج در چهار، پنجسالى که ما شرکت کردیم بهنظر مىرسد که این درسها بیشتر جنبه استاد پرورى دارد تاشاگرد پرورى. دروس سطح یک متنى دارد که استاد مىخواند ومهارت او این است که بتواند این متن را زیبا و دقیق و روشنبراى طلبه بیان کند. ولى وقتى که طلبه به درس خارج مىرسد ومىخواهد وارد وادى تحقیق و نوآورى شود و مىخواهد برامکانات و توانایى ذاتى خود تکیه کند و خود را دقیقا بشناسد،استاد باید برنامهاى بریزد که شاگرد پرورش پیدا کند نه خود او.یعنى استاد باید کارخود را به یک سوم تقلیل دهد وهمه اینکارها را به دوش شاگرد بیندازد. ومنابعى غیراز متن را به شاگردبدهد و موضوعى را برایش تعیین کند که روى آن حداقل بهمدت یکماه تحقیق نماید و سپس شاگردبیاید درجمع شاگرداندیگر نتیجه کارخود را ارائه دهد. پس از دو، سه سال شاگرد خودصاحبنظر مىشود زیرا باید بیاید ایده خودش را در جمعشاگردان واستاد ارائه دهد واین کار بسیار مشکلى است. بنابراینبهنظرمن درروش تحصیلى درسطوح بالاباید مبناى استادپرورىبه شاگردپرورى تبدیل شود. لزومى هم ندارد که ما پنج روز درهفته درس داشتهباشیم، بلکه دوساعت در هفته استاد درسداشته باشدکه طىآن خطوط اصلى موضوعات تحقیقى را تبیینمىکند و بقیهاش خود شاگرد است که مىتواند با راهنمایى که ازاستاد مىگیرد کارکند. و استاد باید منابع کافى و لازم را در اختیارشاگرد قرار دهد و این شاگرد است که با خون دل و تکاپوى خودسعى مىکند به یک ایده و نظریهاى برسد. این ارائه کردن،قدرت فهم و ارائه مطلب را در شاگرد بالا مىبرد.
معرفت: وضعیتشیعیان در دانشگاهها و مراکز علمى درغرب چگونه است و به طورکلى راجع به توجهى که مراکز غربىنسبتبه متون علمى و مذهب شیعه دارند و فعالیتى که آنان درمحیطهاى آکادمیک و علمى روى مبانى علمى شیعه دارندمقدارى براى ما توضیح دهید.
حجتالاسلام حجازى: شاید بتوان سؤال شما را در دوبخش پاسخ داد. اما قسمت اول سؤال که وضعیتشیعه درجامعه غربى به چه صورت است، به طور خلاصه مىتوان گفتکه امروز یکى از فرقههایى که در جوامع غربى به صورت یکفرقه مذهبى و دینى مطرح شده مذهب شیعه است و شاید پساز انقلاب اسلامى این مساله به صورت جدىترى در جوامعغربى مطرح بوده و افراد بیشترى مایل هستندکه از این فرقه و ازعقاید آن مطلع شوند و مطالعاتى دراین زمینه داشتهباشد. اما بهطورکلى مىتوان گفت که وضعیتشیعه در جوامع غربى چندانمطلوب نیست علىرغم اینکه ما از جهت منابع فرهنگى واعتقادى از غنى هستیم، اما متاسفانه به هر علت ، چنداناعتقادات و افکار شیعه براى غرب و به خصوص براى مردمعادى تبیین نشده است. قبل از پیروزى انقلاب اصولا اسلام ازطریق اهل سنت واز مراکز اسلامى که در کشورهاى اهل تسننبوجود آمدهبود، بیشتر شناسایى مىشد و خوشبختانه بعد ازانقلاب توجه بیشترى به این مساله شده است.
اما بخش دوم سؤال، در دانشگاهها و مراکز علمى وضعیتشیعه به گونه خاصى است. متاسفانه باید اظهار داشت که شیعههنوز براى دانشگاهها و مراکز علمى دنیا شناخته شده نیست.البته منظور از شیعه، شیعه اثنىعشرى است. در برخى از مراکزمطالعات اسلامى و مؤسساتى که شرق شناسى دارند، روىاسلام و فرقههاى مختلف اسلامى از جمله شیعه به عنوان یکفرقه در کنار سایر فرقههاى اسلامى مطالعات و تحقیقاتىصورت مىگیرد، اما دربرخى مؤسسات و دانشگاهها انسانمىبیند که بسیار با مساله اعتقادات شیعه و منابع شیعى ضعیفبرخورد مىشود و از بسیارى از شخصیتهاى مستشرق وشرقشناس، از متفکرین شیعى و منابع شیعى، یا اطلاع ندارند ویا اطلاع ناقص دارند و این جاى تاسف استحتى در زمینههاىعلمى و فلسفى ما وقتى برخورد مىکنیم به مستشرقین و کسانىکه شرقشناسى دارند و در اسلام مطالعه مىکنند آنها بسیارى ازاطلاعاتشان از طریق اهل سنت دریافتشده و بسیارى ازفلاسفه و دانشمندان شیعى را اینها یا نمىشناسند و یا بسیاراطلاعاتشان در این مورد ناقص و ناکافى است. تا آنجایى کهخیلى از متفکرین غربى، فلسفهاسلامى راتا زمانابنسینا وابنرشدتمام شدهمىدانند و بر این اعتقادند که بعد ازابنرشد وابنسینا طرز تفکر قابلمطالعهاى در اسلام وبهخصوص درشیعهاظهارنشدهاست ومتفکران و فلاسفه شیعه از قبیلخواجهنصیر طوسى، شیخ اشراق، ملاصدراى شیرازى، محققسبزوارى و امثال اینها چندان براى آنها شناخته شدهنیست و یاحداقل افکارشان براى آنها روشن نیست.
به طور خلاصه مىتوان گفت آن طورى که باید و شایدشیعه و تفکرات شیعه، بخصوص تفکرات دانشمندان شیعى وفلاسفه شیعه اثنىعشرى براى غرب چندان روشن نیست. حالاعلت این چى هست؟ خود بحث مستقلى دارد . شاید بتوان بهعلتهاى مختلفى اشاره کرد که مثلا بعضى ممکن استاعتقادشان براین باشد که از مراکز شیعى که مرکز آن در ایراناست چندان افراد معتنابهى در مجامع علمى دنیا حضورىنداشته وندارند و یا افراد محققى از خارج به صورت چشمگیرىاینجا حضور نیافتهاند. یعنى در حوزههاى علمیه نیامدند وباافکار شیعه چندان تماس مستقیم نداشتند و یا منابع شیعهآنطور که شاید و باید هست،ترجمه نشده ودر اختیار آنانقرارنگرفته است و یا ممکن است انگیزههاى سیاسى و حتىاستعمارى در این قضیه دست داشته باشد.به هرحال چندانتفکرات شیعى براى مجامع غربى و به خصوص دانشگاهها ومراکز علمى دنیا روشن نیست و بههمین خاطر هست که یکى ازانگیزهها و یکى از اهدافى که روحانیون اعزامى در این سفر دارنداین است که بتوانند تا حدودى تفکرات شیعى را آنجا مطرحکنند و به عنوان یکى از افکار روز و یکى از تفکراتى که مىشودبه آن استناد کرد در آنجا مورد بحث قرار دهند و به صورتاستدلالى و عمقى آنها را مطرح سازند. براى نمونه غالبدوستانتزهایى که انتخاب مىکنندیا درکلاسهاى مختلف بهخصوص در کلاسهایى که در زمینه اعتقادى و فلسفى و عرفانىمطرح است و یا سخنرانىهایى که در کلاسهاو در سمینارهادارند یا فلسفه اسلام و به خصوص حکمت متعالیه که ا ز زمانملاصدرا به این طرف رشد پیداکرده و فعلابه صورت یک فلسفهزنده و پایدار مطرح هست، براى معرفى تفکرات شیعه دراینزمینه وبه خصوص فلسفه وعرفان شیعهبه صورت یک عرفانزنده و قابلبحث کارمىکنند ودربسیارىازموارد هم جالب توجهبوده به خصوص براى اساتید و دانشجویان دیگرى که ازکشورهاى دیگراعزام شدهبودند خیلى چشمگیر بود وآنهابرایشان تازگى داشت و براى برخى واز آنها محلاین سؤال بودکه آیااین گونهافکار واین گونه تفکرات عمیق در شیعه هست؟!ازاین رومىتوان گفتیکى ازاهداف وانگیزههاى جنبى دوستاندر کنارمسائل علمى و تحقیقى دانشگاهى،معرفى تفکرات شیعههست که بحمدلله تاکنونتاحدودى صورت گرفته است.
معرفت: جایگاه فلسفه اسلامى در غرب و ارزیابى خود رانسبتبه وضعیتى که فلسفه اسلامى در مراکز علمى و غربىدارد بیان کنید:
حجتالاسلام حجازى: در مورد این سؤال قبلا بایدیک مقدمه عرض کنم. اصولا امروزه در غرب فلسفه یک حال وهواى خاص به خود دارد شاید بتوان گفت چندان مشابهتى باقرون هفده و هیجده و قبل از آن ندارد. در آن اعصار گاهىتفکرى حاکم بر جو فکرى و فلسفى مىشد و بسیارى ازدانشمندان ،اصولى را آن مىگرفتند و براساس همان اصولنظریاتى را اظهار مىکردند. مثلا این که الان گفته مىشود درفلان قرن تفکرات دکارت مطرح بوده و فلاسفهاى تبعیت از اومىکردند و یا در زمان قرون وسطى تفکرات یونان و ارسطویىبیشتر حاکم بوده و یا در برخى ادوار کانت و هگل و تفکراتى ازاین قبیل بیشتر در جامعه فلسفى مطرح بوده بالاخره مىرسیم بهزمانى که معمولا فلاسفه و تفکرات فلسفى را به چند بخشعمده تقسیم مىکردند، برخى تجربهگرا بودند و برخى عقلگرابه حساب مىآمدند، بعضى اصول حسى و حسگرایى را اصلمىدانستند، بعضى با جنبه عقلى بیشتر تماس داشتند و امثالاینها. اما امروز فلسفه در دنیا و به خصوص در مجامع غربى یکروند خاص خود را دارد هر چند بیشتر تمایلات لینگویستى وتحلیل زبانى و پوزیتیویستى در برخى مجامع فلسفى به چشممىخورد اما برخى تفکرات دیگر هم درغرب به خصوص درآمریکا ظهور پیدا کرده که روى جنبههاى دیگر فلسفه کارمىکنند و اصولا فلسفه هم مثل بقیه علوم و مخصوصا علومانسانى دیگر ازیک رشد چشمگیرى برخوردار یوده و هست وامروزه نمىشود گفتیک فلسفه با یک مشخصه فلسفه حاکمهست و بقیه فلسفهها فلسفه تابع هستند. به قول بعضى از خوداینها امروزه باید گفت هر فیلسوفى خود یک فلسفهاى دارد ویک مکتبى براى خود ادعامىکند. باید گفت مثلا افکار ملاصدرادر فلسفه چى هست؟ افکار ابن سینا در چه زمینهاى هست؟ علامه طباطبایى چه نظریاتى دارند؟ مثلا فلاسفه معاصر درحوزه چه نظریاتى راابراز مىکنند وهمینطور درغربوکشورهاى غربى و یا در شرق. اما از جهت فلسفه اسلامى که تاچه اندازه براى غرب مطرح ستخوشبختانه مىشود گفت درغرب مستشرقین و برخى کسانىکه تمایل زیادى دارند که درفلسفه اسلامى و در عرفان اسلامى به خصوص کار کنند کارهاىخوبى صورت گرفته است .مستشرقین دراین زمینه فعالیتمىکنند و تحقیقاتى هم دارند وکتابهایى نوشتهاند و نظریاتفلسفه اسلامى را تا حدودى بررسى کردهاند ولى همان طور کهدر پاسخ به سؤال قبل عرض کردم بیشتر پیرامون فلاسفه تازمان ابن سینا و ابن رشد کار شده و ما وقتى دربین کتابها وتزها و تحلیلهایى که دراین زمینه از جانب مستشرقین صورتگرفته است نگاه مىکنیم، مىبینیم غالب آنها در زمینه فلسفههاىمشایى تا زمان ابن سینا و ابن رشد صورت گرفته و عرفان هم تازمان ابن عربى و امثال اینها ارجاع داده مىشود. از این رواحساس مىشود جهتشناساندن فلسفه معاصر اسلامى،تلاشى صورت گیرد تا تفکرات حکمت متعالیه ملاصدرا وپیروان مکتب وى از قبیل محقق نورى، سبزوارى، طباطبایى وهمچنین نظریات بلند عرفانى عرفاى شیعى از قبیلسیدصدرآملى، آقا محمدرضا قمشهاى و امام خمینى -رضوانالله تعالى علیهم اجمعین - هرچه بهتر و روشنتر درمجامع علمى فلسفى غرب به منصه ظهور و بروز رساندهشود.
معرفت: اصولا مطالعات اسلامى در غرب داراى چهویژگیهایى است و چه اهدافى را تعقیب مىکند؟
حجتالاسلام على مصباح: در حدى که دراین مدت ماآشنا شدیم، یکى از ویژگیهاى بارز اسلامشناسى در غرب ایناست که رویکرد یک فرد غیر مذهبى یا لااقل غیر مسلمان بهاسلام است. آن هم نه با دید کسى که مىخواهد ببیند که آیااسلام حق استیا نه؟ واینکه آیا اسلام، دین خدایى استیانهوکجاى آن حق است؟! و... این ویژگى را من لااقل در اساتیدىکه برخورد داشتم، ندیدم. ویژگى کلى آنها این است که اسلام رابه عنوان یک پدیده تاریخى که دریک مقطع از زمان در14 قرنپیشاتفاق افتاده و تمام شده است، ولى آثار آن هنوز در جامعهبه چشم مىخورد، مطالعه مىکنند وبه طورغالب، اگر نگوییمدر تمام موارد، مطالعه آنان حول محور تاریخ دور مىزند. اسلامچه زمانى ظهور کرده؟پیامبراسلام صلىالله علیه وآلهچهکسىبوده؟ در چه جامعهاى زندگى مىکرده؟ قبل از ادعاىپیامبرى چه کاره بوده؟ شرایط اجتماعى، اقتصادى جامعهاى کهپیامبر در آن ظهور کرده چه بوده و چگونه شرایط تغییر کرد کهپیامبراسلام در طول 23 سال توانست مطالب و قوانین ودستورالعملهاى زیادى را مطرح نماید؟ و... همه اینها یک آهنگتاریخى دارد. تصریح مىکنند که اگر بخواهیم مثلا معنى «روزه»را بدانیم، مهم این است که بدانیم روزه در زمان رسول خدا به چهمعنى به کار مىرفته است، مخاطبین آن چه کسانى بودهاند، وکارى هم ندارند که علماى شیعه و فقها در مورد آن چه مىگویند!مهم این است که در آن زمان و در کتب اولیه اسلامى، این مسالهبه چه معنى به کارمىرفتهاست. البته غرض ورزیهاى فراوانىهم دراین بین به چشم مىخورد. و پیشداوریها خواسته وناخواسته درطرح تئوریها، انتخاب اطلاعات، انتخاب منابع،روش جمعبندى مطالب، تفسیر پدیدهها و متون و بالاخرهنتیجهگیرى از مطالعات تاثیر مىگذارد. اینها به نظر منویژگىهاى کلى اسلامشناسى در غرب است.
ویژگى دیگراسلامشناسى درغرب ایناست که روش خاصىرابراى مطالعه اسلام قبول ندارد، بلکه هرکسى بنابر سلیقه خودو سابقهاى که درعلومداشته از همان روشها براى مطالعه اسلاماستفاده مىکند و تنها روشى که به هیچ وجه مورد قبول نیست،روشاسلامشناسان واقعى است. روشىکه متخصصیناین فن درطول 1400 سال آن را تجربه کرده و پروراندهاند، متهم مىشودکه آکادمیک نیست واین پدیده بسیار جالبى است چون درست،مانند آن است که امروز یک باستانشناس ادعا کند روشى کهتابهحال متخصصان فیزیک یاریاضیات به کار مىبرند آکادمیکنیست - شاید بهاین دلیل که به نتایج دلخواه من نمىرسد - وباید تحولى در روش شناخت پدیدههاى فیزیکى ایجاد نمود وروش جایگزین هم همان روشى است که در باستانشناسىبهکار مىرود چون در نجانتایجخوبى به دست آمده است!
اینکه گاهى گفته مىشود،روشى خاص در شناختاسلاموجود دارد که ماباید ازآنان - غربیان - یاد بگیریم وآن رابه کاربریم، اینها در حقیقت تکرارادعاهاى آنهاست که برخىروشنفکران وطنى ما آن رابه اسم خود مطرح مىکنند.
آنچه مهم است این است که ما باید به زبان، آنها مسلط شدهو بتوانیم به خوبى با آنان سخن بگوییم. منظور من از زبان دراینجا دو چیز است: یکى زبان خارجى مثل انگلیسى، فرانسه،آلمانى و... است و دیگرى که لااقل به همان اندازه مهم استزبان تفاهم است که مستلزم آشنایى با فرهنگ، ارزشها وزمینههاى فکرى و علمى مخاطب است. این مختصرى راجع بهویژگیهاى اسلام شناسى در غرب. اما اهدافى که آنان از اینمطالعات تعقیب مىکنند، به نظر من متفاوت است. اصولا دکاناسلام شناسى در غرب پس از جنگ جهانى دوم رواج پیدا کرد.وآن به خاطراین بود که کشورهاى غربى بر برخى از کشورهاىاسلامى به طور رسمى و برخى دیگر به طور غیررسمى مسلطشده بودند و آنان را به استعمار خود درآورده بودند و برگرده آنانسوار شدهبودند، و مىخواستند از آنان استفاده کنند. براى اینکار لازم بود که با فرهنگ، آداب و رسوم، و... آنان به خوبى آشناشوند،این بود که مراکزى در غرب با سرمایههاى سرمایهدارانبزرگ بااغراض سیاسى و اقتصادى ایجاد شد. اگر ما تاریخچهتشکیل این مؤسسات را بررسى کنیم، خواهیم فهمید که بودجهاینها و مؤسسین اینها عمدتا کسانى بودند که دلشان براى اسلامو مسلمین یا حتى براى علم نمىسوختهاست. به طور خلاصهاین مؤسسات با نیات سیاسى و اقتصادى پایهگذارى شده استاما این معنایش این نیست که هر کسى در این مؤسسات کارمىکند یا درس مىدهد یا درس مىخواند حتما اینها داراىهمان اغراض سیاسى هستند این افراد ممکن است اهدافمتفاوت داشتهباشند، عدهاى شاید به انگیزه ارضاء حسکنجکاوى به این مطالعات تاریخى - به قول خودشان - روىآوردهاند و شاید عدهاى براى حقیقت جویى به آنجا براىتحصیل و تحقیق آمده باشند. چون شما مىدانید که یک فردمسلمان یا غیر مسلمان در کشورهاى غربى که علاقهمند بهمطالعه اسلاماست درآنجا غالبا به هیچ منبع و مرجع دیگرى جزهمان منابعىکه دردانشکدههاىآنجا وجود دارد، دسترسى ندارد.
معرفت: به عنوان آخرین سؤال بفرمایید که به نظر شمانقشى که طلاب اعزامى، پس از بازگشت مىتوانند در حوزه یادر خارج از حوزه داشته باشند چیست؟
حجتالاسلام شاملى: باید عرض کنم که این سؤال درحقیقتیک نوع آیندهنگرى در مورد مساله اعزام است. مىدانیمکه همه ابعاد این مساله از الان قابل پیشبینى نیست. چه بسا ماچیزهاى را الان پیشبینى کنیم ولى بعد با موانعى مواجهمىشویم که مجبور مىشویم اهداف دیگرى را تعیین کنیم. سالگذشته هنگامى که به خارج اعزام مىشدیم در نشستى که بااستاد بزرگوارمان جناب آقاى مصباح داشتیم ایشان فرمودند کهچه بسا حوادث و ماجراهایى که در بدو امر، بسیار کوچک وساده به نظر مىآید ولى بعدها منشاء برکات و تحولات عظیمىخواهند بود. و ایشان فرمودند من بااین امید بود که موافقتکردم برادران به خارج اعزام شوند. همین طور درنشستى که گروهدوم اعزام، خدمت مقام معظم رهبرى داشتند ایشان فرمودهبودند که (من الان عین عبارتشان یادم نیستیکى از برادران نقلمىکردند)«ان لنا فیکم املا طویلا، ما چشمهابه شما دوختهایم ومنتظریم شما که سالهاست درحوزه تحتبرنامه کار کردهایدوالان هم با بودجه بیتالمال مسلمین به خارج کشور اعزاممىشوید وقتى که برگشتید نیروهاى مؤثر، نافذ و بسیار مفیدىباشید تا بتوانید منشا تحولاتى براى حوزه علمیه باشید».به طورکلى ما امیدواریم که انشاءالله این زحمات دوستان، منشاخیرات و برکاتى باشد.
اما دانشجویانى که در رشته علومانسانى اعزام شدند وقتىبرگردند مىتوانند یک نقش برون حوزوى داشته باشند و یکنقش درون حوزوى. نقش درون حوزوى این است که ما وقتىاساتید متخصص در زمینه علوم انسانى داشته باشیم که همپایههاى فکرى محکمى در اسلام دارند و هم اطلاعات خوب وکافى در یکى از علوم انسانى دارند، از اعزام مجدد طلبهها براىدورههاى طولانى بىنیاز خواهیمبود. البته به نظر من حتى باوجود این اساتید نیز حوزه بىنیاز نیست ازاینکه براى فرصتمطالعاتى افرادى را اعزام کند، فرصت مطالعاتى یک تبادلفکرى علمى براى داد و ستد علمى است چیزهایى که ما داریمبه آنها بدهیم چیزهایى که آنها دارند ما بگیریم. ولى گذشته ازفرصت مطالعاتى، دیگر لازم نیست ما براى دوره کارشناسى یادکترا دانشجو اعزام کنیم وقتى اساتیدى داشتیم که اینها هر دوویژگى حوزوى و علمى را دارند اینها مىتوانند هدایت ونظارت برکار طلاب جوانى را که مىخواهند در زمینه علومانسانى کار کنند به عهده گیرند. فرض بهفرمایید پنجاه تا استادکارشناس در زمینههاى متفاوت علوم انسانى دارید که همطلبهاند و هم آن اطلاعات را دارند چه نقش عظیمى در هدایتو راهنمایى طلبههاى جوانى که مىخواهند در زمینه علومانسانى کار کنند، مىتوانند داشتهباشند. این کارى است کهطلبههاى اعزامى در درون حوزه انجام مىدهند. اما یک کاربرون حوزوى هم مىتوانند داشته باشند، که فکر مىکنم درحقیقت همان کارى است که استاد بزرگوار ما جناب آقاىمصباح به خاطرآن ما را به خارج از کشور فرستادند، وآنبرآوردن نیازهاى برون حوزوى است. امروزه نه تنهادانشگاههاى داخل کشور بلکه دانشگاههاى خارج کشور منتظرشنیدن پیام اسلام در زمینههاى علوم انسانى هستند. مگرنمىگوییم که اسلام هرچه را که انسان نیاز داشته باشد دارد، مگرنمىگوییم اسلام منحصر در احکام و فقه و همین علوم سنتىنیست، مگر نمىگوییم که اسلام در زمینه علوم انسانى حرفبراى زدن دارد؟ خوب، روانشناسى اسلامى چیست؟ اقتصاداسلامى چیست؟ حقوقاسلامى چیست؟ چهکسى مىتوانداینهارا بیان کند؟ طلبههاى اعزامى که به اطلاعات علمى نیز مجهزمىشوند ، مىتوانند بینش اسلام و نگرش دقیق و کامل اسلام راکه تاکنون بیشتر به صورت خطابهاى یا تغییرات سطحىبودهاستبه صورت مدون ارائه دهند. اگر ما بخواهیم متونعلمى حساب شدهاى درهر یک از زمینههاى علوم انسانى داشتهباشیم.دیدگاههایى که سر از الحاد و کفر و خداى ناکرده حبطاسلام در مىآورد را بشناسیم و اینها احتیاج به کارهاى درازمدت دارد که قدم ابتدایى آن کارى است که دفتر همکارى حوزهو دانشگاه در زمینه روانشناسى و سایر علوم انسانى انجامدادهاست. باید ببینیم در روایات، قرآن، سخنان بزرگان اسلام،فقها و فلاسفه و سایر منابع دینى چه مطالبى وجود دارد کهمىتواند هدایتگر علومانسانى باشد. و سپس باتوجه بهیافتههاى جدید علمى آنها را بازسازى و نوسازى نماییم وتدارک این بخش دوم چیزى است که به برکت اعزام، بدستخواهدآمد.بنابراین،یکى دیگراز کارهایىکه این طلبههامىتوانندانجام دهند ارائه بینش صحیح وکامل اسلام در زمینه علومانسانى براى خارج و داخل کشور و براى دانشگاهها و تهیهمتون، در سطح بینالمللى است و اگر بخواهیم این را به صورتکلى جمعبندى کنیم باید بگوییم این طلبههایىکه اعزاممىشوند مىتوانند در دو سطح اجرایى و علمى براى حوزهمفید باشند: در سطح اجرایى به عنوان استادان راهنما یا کسانىکه از برنامههاى جدیدى که در دنیا رایج است استفاده کرده وبراى طلبهها برنامهریزى کنند و در سطح علمى هم هر کدامازاینها عنصرى هستند که در یکى ازاین شاخهها متخصص وکارشناس شدهاند و مىتوانند مبین نظراسلام باشند.