آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

متن

یکى از صحنه‏هاى مبارزات ملت ایران علیه استعمار خارجى واستبداد داخلى،نهضت ملى شدن نفت در سال 1329است. براى‏بررسى و تحلیل عمیق‏تر،اجمالى از حوادث نیم قرن قبل‏ازاین‏واقعه در ارتباط با مساله نفت را بیان مى‏کنیم.
ایران، در عهد شاهان نالایق قاجار، پس از دو مرحله‏شکست در جنگهاى یازده ساله خود با روسیه تزارى و عقدقراردادهاى ننگین و اسارت‏آور گلستان و ترکمنچاى با آن کشور،صحنه رقابت دولتهاى اروپایى به‏ویژه انگلستان براى گرفتن‏امتیازات مشابه از سلاطین نالایق قاجار گردید. در این میان،عجیبترین قرارداد، قراردادى بود که دولت ایران با «بارون‏ژولیوس رویتر» منعقد کرد که به‏موجب آن، امتیاز بهره‏بردارى واستفاده از کلیه جنگلها، نهرها، معادن ذغال سنگ، آهن، مس،سرب، نفت و غیره، به‏مدت هفتاد سال به یک رکت‏خارجى‏واگذار مى‏شد و سهم ایران پس از بهره‏بردارى 15% از منافع‏خالص بود. (یعنى سهم صاحب ثروت تقریبا 16 بود) این‏قرارداد، به حدى عجیب و باورنکردنى بود که حتى «لردکرزن‏» ازسیاستمداران مشهور انگلستان و از پایه‏گذاران سیاست‏استعمارى آن کشور، در باره این قرارداد، چنین مى‏نویسد:«واگذارى کلیه منابع صنعتى یک مملکت‏به‏دست‏خارجى،حقیقتا عجیب و غریب به‏نظر مى‏آید و حرارت انگلیس دوستى‏در تهران در هیچ تاریخى تابه این درجه بالا نرفته‏بود.»
در مقابل چنین قراردادى رجال، جاهل و متملق وابسته به‏دربار، نامه‏اى به ناصرالدین‏شاه نوشته و اظهار داشتند که درطول دوهزاروپانصد سال تاریخ ایران، چنین قدم بزرگى به‏نفع‏ملت ایران برداشته نشده‏است.! ولى با اعتراض و تظاهر مردم‏سرانجام، شاه مجبور شد صدراعظم، مشیرالدوله را که نقش‏بسزایى در عقد این قرارداد داشت عزل کند و عملا قرارداد«رویتر» به‏حالت تعلیق درآمد; البته استعمار انگلستان از پاى‏ننشست و به‏موجب قرارداد «دارسى‏» امتیاز نفت را به‏مدت‏شصت‏سال به‏دست آورد.(1901 - 1961م)با مشاهده تزلزل،در ارکان حکومتى سلسله قاجار و وضع آشفته ایران، انگلستان‏رضاخان را به‏قدرت رسانید و درصدد برآمد تا با ترویج فرهنگ‏غربى، تحت عنوان تجدد و تمدن، اسلام را که بزرگترین مانع‏استبداد و استعمار بود از سر راه بردارد، تادیگر، مقاومتى دربرابر استعمارگرى آن کشور صورت نگیرد. جالب این‏که خودرضاخان درباره این‏که انگلیسیها او را بر سرکار آورده‏اند وخواهان تمدید مدت اعتبار امتیاز نفت جنوب هستند، درحضور هیات هشت‏نفرى مشاورین خصوصى خود، به این دونکته اعتراف کرده‏است. حاج میرزا یحیى دولت‏آبادى، در کتاب‏خاطراتش در این باره چنین مى‏نویسد: «سردار سپه از روى‏روحیات نظامى، حرفها را صریح و به اصطلاح عوام، پوست‏کنده مى‏زند; چنان که در یکى از جلسه‏هاى مشاوره خصوصى‏که در خانه دکتر محمدخان مصدق السلطنه منعقد بود و ازوطن‏پرستى، صحبت‏به میان آمد، او گفت: مثلا مرا انگلیسیان‏سرکار آوردند اما وقتى آمدم، به وطنم خدمت کردم...» و درجاى دیگر مى‏گوید: «انگلیسیان چند مطلب از دولت ایران‏مى‏خواهند، از جمله، تمدید مدت اعتبار امتیاز نفت جنوب،معروف به امتیاز دارسى ...» (1)
رضاخان ماموریت‏خود را به‏خوبى انجام داد; زیرا پس ازتحکیم پایه‏هاى حکومت‏خود و مسلط شدن براوضاع، نقاب ازچهره عوام‏فریبانه خود برگرفت و با لغو قرارداد «دارسى‏» در سال‏1312 شمسى قرارداد دیگرى که به‏مراتب، بدتر از قرارداد اول‏بود با دستیارى تقى‏زاده و چندنفر دیگر، با دولت انگلستان‏منعقد کرد. (قرارداد مشهور به قرارداد 1933) مطابق قرارداد«دارسى‏» پس از انقضاى مدت قرارداد، کلیه تاسیسات شرکت‏نفت که میلیونها دلار قیمت داشت‏به ایران تعلق مى‏گرفت، ولى‏رضا خان با انعقاد قرارداد جدید، مانع از این امر گردید، علاوه‏براین، سى و دو سال، به مدت قرارداد، افزود. سرانجام، باعوض شدن اوضاع و شرایط در جنگ جهانى دوم، در شهریور1320 رضاشاه، به‏دست ارباب خود سرنگون شد. در طول‏سالهاى حکومت رضاخان، قتل‏عامهایى‏چون‏کشتارفجیع مسجدگوهرشاد و جلوگیرى از ترویج و تعلیم احکام دین، کشف‏حجاب بانوان و شهیدکردن مردان بزرگى، همچون مدرس و بازگذاشتن دست افرادى همچون کسروى در کوبیدن اسلام وروحانیت، همگى به‏هدف ریشه‏کن کردن دین از قلوب مردم ونابودى روحانیت صورت گرفت، ولى نفوذ دین در میان مردم‏مسلمان، بیش از آن بود که انگلستان مى‏پنداشت. در نتیجه،على‏رغم تصورانگلستان، پس از شهریور 1320 احساسات ضداستعمارى مردم مسلمان به‏اوج خود رسید. دراین شرایط جدید،مجلس دوره چهاردهم، به پیشنهاد دکتر مصدق طرحى را به‏تصویب رسانید که به‏موجب آن، دولتها از مذاکره درباره اعطاى‏امتیازنفت‏به خارجیان منع شده ودرصورت‏تخلف،به سه‏تاهشت‏سال حبس وانفصال ازخدمات دولتى محکوم مى‏شدند.
مطلبى که جاى سؤال و تحقیق بیشتر دارد این است که درهمان زمان، یکى از نمایندگان مجلس، در جلسه 12 آذر 1323ماده واحده‏اى را به مجلس پیشنهاد کرد و خواهان الغاء قرارداد1933 م. در ارتباط با امتیاز نفت جنوب گردید. براى این‏که این‏طرح در مجلس مطرح شود، مى‏بایست پیشنهاد کننده، موافقت‏عده‏اى از نمایندگان را جلب کند، اما وقتى که طراح، طرح خودرا به دکتر مصدق ارائه داد، وى از امضاى آن خوددارى کرد. (2)
متن آن ماده واحده، پس از ذکر مقدمه‏اى چنین بود: «... مجلس‏شوراى ملى ایران، امتیاز نفت جنوب را که در دوره استبداد، به‏شرکت دارسى واگذار شده‏بود و در موقع دیکتاتورى نیز آن راتمدید و تجدید نموده‏اند به‏موجب این قانون الغاء مى‏نماید.» (3)
البته ممکن است گفته شود: گرچه تصویب طرح پیشنهادى‏دکتر مصدق در ممنوعیت دادن امتیاز جدید، عملا تلاش دولت‏روسیه را در گرفتن امتیاز نفت‏شمال (باسهم 50 - 50) به‏عنوان‏رقیب دولت انگلستان، خنثى کرد ولى او هنوز شرایط داخلى وخارجى را براى الغاى امتیاز نفت جنوب مناسب نمى‏دید.
سیر تحولات قبل و بعد از ملى شدن نفت ایران
پس از افشاگریهاى دکتر مصدق و بعضى دیگر از نمایندگان، درمجلس چهاردهم، حمله به انگلستان، در داخل و خارج ازمجلس ادامه داشت و دولت انگلیس نیز در صدد تجدید قراردادنفت‏به‏منظور تحکیم پایه‏هاى قرارداد سال 1933 بود; زیرا بااعتراف تقى زاده (وزیر دارایى زمان رضاخان هنگام انعقادقرارداد 1933 و یکى از امضاء کنندگان آن) در مجلس پانزدهم،مبنى براین که در امضاى قرارداد مذکور، آلت دستى، بیش نبوده‏است و نیز افشاى این مطلب که انعقاد و تصویب آن قرارداد، درشرایط خفقان و اختناق صورت گرفته‏است، عملا این قرارداد درداخل و خارج از ایران، بى‏اعتبار شده‏بود. در همین زمان، یعنى‏چند روز قبل از حادثه پانزدهم بهمن، آیت‏الله کاشانى، اعلامیه‏شدید اللحنى علیه شرکت نفت انگلیس صادر کرد و عده‏اى ازنمایندگان طرح الغاء قرارداد را به مجلس تقدیم نمودند، ولى‏دولت انگلستان که در صدد تغییر اوضاع به‏نفع خودبود، حادثه‏15بهمن‏1327 وتیراندازى (ساختگى یاواقعى) به شاه رابه‏وجود آورد. نقشه طورى طرح‏ریزى شده‏بود که در هر صورت، (چه‏شاه کشته مى‏شد ویازنده مى‏ماند) شرایط به‏نفع انگلستان‏تغییر یابد. امابا ناکام ماندن ترور شاه، مزدورانش این حادثه‏رامستمسک قرارداده وبه سرکوبى‏آزادى خواهان پرداختند.
آیت‏الله کاشانى، رهبر روحانى مبارزات سیاسى آن روز،شبانه با وضع اهانت‏آمیزى به‏وسیله سرتیپ متین‏دفترى، فرماندار نظامى تهران در منزلشان دستگیر و به قلعه فلک‏الافلاک در خرم‏آباد و سپس به کرمانشاه منتقل و از آن جا به‏لبنان تبعید گردید. (4) در این دوره، مجلس فرمایشى، مؤسسان‏تشکیل شد و با تغییر قانون اساسى، بعضى اختیارات، از جمله‏اختیار انحلال مجلس، به‏شاه واگذار گردید و به‏منظور قانونى‏کردن قرارداد 1933 طرح خائنانه‏اى موسوم به «قرارداد الحاقى‏گس - گلشائیان‏» در اواخر دوره پانزدهم، به مجلس برده‏شد، ولى‏با نطق طولانى حسین مکى و مقاومت معدودى از نمایندگان،به تصویب نرسید و دوره پانزدهم مجلس، به پایان رسید. (5) مبارزات پیگیر و شجاعانه ملت ادامه یافت و در این زمان،عبدالحسین هژیر، وزیر دربار، به‏دست رادمردى شجاع و مؤمن‏از فدائیان اسلام، به‏نام سیدحسین امامى به‏قتل رسید.
در دوره شانزدهم مجلس، جبهه ملى که به‏تازگى اعلام‏موجودیت کرده‏بود توانست هشت نفر از نمایندگان خود، ازجمله، دکتر مصدق را به مجلس بفرستد. با انتخاب آیت‏الله‏کاشانى از طرف مردم تهران و تلاش بعضى از علماى بزرگ،نظیر مرحوم آیت‏الله العظمى بروجردى، ایشان در خرداد 1329با استقبال با شکوه و بى‏نظیر مردم تهران (که در میان آنان دکترمصدق و نمایندگان جبهه ملى نیز بودند) به‏وطن بازگشتند. (6) دریکى از نخستین جلسات مجلس شانزدهم، پیام آیت‏الله کاشانى،مبنى براعتراض به تبعید غیرقانونى خود و علل آن و بى‏اعتبارى‏مصوبات مجلس ساختگى مؤسسان (مجلس سناى سابق) وقرارداد تحمیلى نفت، به‏وسیله دکتر مصدق قرائت‏شد. درقسمتى از این پیام آمده‏است: «... نفت ایران متعلق به ملت ایران‏است و بهر ترتیبى که بخواهد نسبت‏به آن رفتار مى‏کند و قراردادقانونى که با اکراه و اجبار تحمیل شود، هیچ نوع ارزش قضایى‏ندارد و نمى‏تواند ملت ایران را از حقوق مسلمه خود محروم‏کند.» (7) با عنوان شدن ملى کردن صنعت نفت در سراسر کشور،آیت‏الله کاشانى طى اعلامیه مفصلى، کوشش در این راه راتکلیف دینى و وطنى ملت مسلمان اعلام کردند. پس از آن،علما ومجتهدین بزرگى،نظیرآیت‏الله سیدمحمدتقى خونسارى،بهاءالدین محلاتى، عباسعلى شاهرودى، سید محمود روحانى‏قمى و کلباسى با صدور اعلامیه‏هایى و نیز در پاسخ به‏استفتائات مردم، برلزوم ملى کردن صنعت نفت و حمایت ازآیت‏الله کاشانى تاکید کردند. (8) از این رو، انگیزه اصلى مردم درحمایت از این نهضت، معتقدات مذهبى آنان بود. اما در صحنه‏سیاسى، پس از برکنارى ساعد و على منصور، شاه براى مقابله بابیدارى و یکپارچگى مردم، سپهبد رزم‏آرا را که فردى دیکتاتور وحامى منافع انگلستان بود، به نخست‏وزیرى منصوب کرد. او باتلاش فراوان، سعى کرد تا قرارداد الحاقى «گس - گلشائیان‏» را به‏تصویب برساند و در مجلس، صریحا به ملت ایران اهانت کرد واداره صنعت عظیم نفت، به وسیله ایران را غیر ممکن دانست;ولى سرانجام، در16اسفند1329توسط خلیل طهماسبى، عضوفدائیان اسلام، به‏قتل رسید و از صحنه سیاست‏خارج شد.
با کشته شدن رزم‏آرا اوضاع به‏کلى عوض شد و مردم نیز باهدایت‏آیت‏الله کاشانى وهماهنگى‏بعضى‏ازنمایندگان مجلس،تظاهرات واجتماعاتى در حمایت از ملى شدن صنعت نفت‏برپاکردند. سرانجام، لایحه ملى شدن نفت در 29 اسفند 1329 درمجلس به‏تصویب رسید.
نخست وزیرى دکتر مصدق
پس‏از قتل رزم‏آرا،حسین‏اعلاء،وزیردربار وقت،به نخست‏وزیرى‏رسید ولى وى پس از مدت کوتاهى استعفا داد. در این هنگام، باپیشنهاد جمال‏امامى، سرکرده اکثریت مخالف جبهه ملى، دکترمصدق، نخست وزیرى را برعهده گرفت.
مساله مهم در این‏جا اعضاى کابینه دکتر مصدق است که‏تعدادى از آنها در کابینه قبلى نیز شرکت داشتند. در این میان،سرلشکر زاهدى،که لودر کودتاى 28 مرداد ونقشى اساسى وتعیین کننده در آن داشت، به‏عنوان وزیر کشور و باقر کاظمى،به‏عنوان وزیر امور خارجه که در یکى از کابینه‏هاى سابق و دردروه رضاخان نیز همین سمت را برعهده داشت، معرفى شدند.
بعدازمعرفى‏کابینه،یکى‏ازنمایندگان مجلس، درجلسه دوازده‏اردیبهشت 1330 چنین‏گفت: «... من‏موافقم بادکترمصدق ولى بااین وزراى فراماسون و قزاق که در این کابینه هست مخالفم. ماازدکترمصدق انتظار نداشتیم وزیر فراماسون و قزاق بیاورد... من باوزیر کشورى که نظامى باشد مخالفم، با دیکتاتورى مخالفم‏» (9)
آیت‏الله‏کاشانى، دست دکترمصدق را درانتخاب‏اعضاء کابینه‏اش،کاملا بازگذاشت وهیچ‏گونه‏توصیه‏اى نیز نکرد. این مطلب را طى‏اطلاعیه‏اى قبل از معرفى کابینه اعلام نمود. (10) در این دوره(اردیبهشت 1330 تا مرداد 1331) آیت‏الله‏کاشانى، بارهاحمایت‏خود رااز دولت دکترمصدق اعلام داشت و براى مقابله‏با مشکلات و کارشکنیهاى داخلى و خارجى، تظاهرات وسخنرانیهایى برپا مى‏شد. با پیامها و اعلامیه‏هاى آیت‏الله‏کاشانى، نقشه‏ها و توطئه‏هاى عده‏اى که درصدد ایجاد اختلافات‏مذهبى، بین شیعه و سنى و یا با پیشنهاد اخراج زنان از ادارات، درصدد اخلال و آشوب بودند، خنثى شد; حتى وقتى که‏انگلستان،دولت دکترمصدق را تهدیدبه حمله نظامى کرد، ایشان‏با شجاعت، خطاب به خبرنگاران خارجى فرمودند: اگر این کارصورت گیرد، حکم جهاد مى‏دهم. زمانى که کارکنان صنعت نفت‏با تحریک توده‏ایها و دیگر توطئه‏گران داخلى و خارجى‏اعتصاب کرده‏بودند، آیت‏الله کاشانى با اعلامیه‏هایى آنها را به‏همکارى و اتحاد دعوت کردند و هنگامى که دکتر مصدق به‏انتشار اوراق قرضه ملى دست زد، آیت‏الله کاشانى خرید آنها ویارى دولت را یک امر واجب شرعى، اعلام کرد. (11)
قیام 30تیر و بازگشت دکتر مصدق به قدرت
در شرایط حساس آن دوران، دکتر مصدق، به‏خاطر اختلاف‏باشاه در مورد تصدى سمت وزارت جنگ، در 25 تیر 1331بدون مشورت وحتى اطلاع آیت‏الله کاشانى و دیگر همرزمانش‏استعفاى خود را تسلیم شاه کرد. شاه بلافاصله، قوام السلطنه راکه فردى مورد اعتماد دربار و ازکهنه‏کاران عالم سیاست‏بود، برسرکار آورد و او نیز شروع به ارعاب و تهدید مردم کرد. آیت‏الله‏کاشانى مردم را به مبارزه دعوت کرد و در مصاحبه با خبرنگاران، سوگند یاد کرد که اگر قوام برکنار نشود، اعلام جهاد مى‏کند وشخصا کفن پوشیده; مردم را همراهى خواهدکرد. (12)
در همین زمان، دو بار، دکتر امینى از طرف قوام براى‏پیشنهاداتى درباره معرفى وزارى مورد اعتماد آیت‏الله‏کاشانى به‏منزل ایشان رفت; ولى ایشان در جواب او گفتند: با بودن دکترمصدق، هیچ‏کس نمى‏تواند نخست‏وزیر باشد. (13)
از طرف دیگر، شاه‏با احساس خطر، حسین علاء، وزیر درباررا در 28 تیر ماه به منزل آیت‏الله کاشانى فرستاد. ایشان با تندى‏جواب دادند که به شاه بگویید: اگر مصدق برسرکار برنگرددشخصا به خیابان خواهم‏آمد ومبارزه را متوجه دربار خواهم کرد.ایشان حتى‏ارسنجانى، معاون سیاسى قوام‏السلطنة در آن زمان ووزیر کشاورزى در سالهاى 40 و 41، را که از طرف قوام،پیشنهادانتخاب شش وزیر رابه‏ایشان داده‏بود، باتندى رد کردند وضمن نامه‏اى به وزیر دربار نوشتند: «اگر تا فردا مصدق بر سرکاربرنگردد، شخصا مبارزه را به‏طرف دربار، رهبرى خواهم کرد.» (14)
سرانجام، با قیام ملت در 30تیر، به رهبرى آیت‏الله کاشانى، شاه‏به برکنارى قوام تن داده و مصدق با سربلندى، با در اختیار گرفتن‏سمت وزارت دفاع به پست نخست‏وزیرى بازگشت.
عملکرد دکتر مصدق و آغاز جداییها و اختلافات (مرداد 1331 تا مرداد 1332)
دکتر مصدق پس از بازگشت‏به‏قدرت، سرلشکر احمد وثوق رابه عنوان معاون وزارت دفاع، یعنى معاون خود، برگزید.سرلشکر وثوق کسى بود که چند روز قبل از آن، به عنوان‏فرمانده ژاندارمرى، دستور شلیک به کفن پوشان قیام 30تیر درکاروانسراى سنگى و همچنین کفن پوشان کرمانشاه، همدان وقزوین را صادر کرده‏بود.(او پس از کودتاى 28 مرداد در همین‏مقام‏ابقاءگردید.)ازجمله کسانى که‏به فرماندهى یکى‏از واحدهاى‏مهم‏انتظامى منصوب گردید،سرتیپ،متین دفترى بود.
او که در سال 1327 فرماندار نظامى تهران بود; شبانه ازطریق بام خانه آیت‏الله کاشانى وارد منزل شده وایشان را باخشونت و اهانت دستگیر و تبعید کرده‏بود. (این واحد نظامى،بعد از کودتاى 28 مرداد 1332 قبل از دیگران وفادارى خود را به‏شاه اعلام کرد.) بر طبق اسناد به‏دست آمده از لانه جاسوسى‏انگلستان، یعنى از خانه ریچارد سدان، مدیرعامل شرکت نفت‏ایران و انگلیس، وى نقش فعالى در برقرارکردن رابطه باانگلستان و جاسوسى براى آنان داشته‏است. (15) او داماد دکترمصدق بود و در زمان سلطنت رضاخان، به‏مقام نخست‏وزیرى‏رسید. على‏رغم این سوابق، دکتر مصدق او را از اعضاى هیات‏ایرانى، به هنگام مسافرت به شوراى امنیت قرار داد و اعتراض‏سایر اعضاى هیات نیز به جایى نرسید.
از دیگر افرادى که به‏موجب اسناد خانه سدان، سالها براى‏شرکت نفت جاسوسى مى‏کرده‏است وازطرف دکتر مصدق به‏سمت معاون وزارت کارمنصوب شد، دکترشاپوربختیار بود.این‏انتصابات و انتصاب بعضى دیگر، نظیر دکتر اخوى به سمت‏وزارت دارایى و نصرت‏الله امینى به سمت‏شهردار تهران، مورداعتراض‏آیت‏الله‏کاشانى قرارگرفت.ایشان طى نامه‏اى خصوصى،نسبت‏به این انتصابات که عملا پایمال کردن خون شهداى قیام‏30تیر محسوب مى‏شد اعتراض کردند; چرا که مسببین آن‏حادثه و عاملین کشتار مردم، نه تنها به مجازات نرسیدند بلکه‏بعضى از آنها نظیر سرلشکر وثوق، ترفیع درجه یافتند.
در این میان، بعضى از اطرافیان غرب زده دکتر مصدق که باروحانیت میانه خوشى نداشتند نزد او از وحانیت‏بدگوییهامى‏کردند. دکتر مصدق نیز در ششم مرداد 1331 نامه تندى به‏آیت‏الله کاشانى نوشت و از ایشان خواست که از هرگونه دخالت‏در امور سیاسى کشور خوددارى کنند. (16) واقعیت این بود که‏دکتر مصدق پس از روى کار آمدن مجدد، روش جدایى دین ازسیاست را که قوام‏السلطنة نیز برآن تاکید داشت پیشه خودساخت; ولى آیت‏الله کاشانى بارهاگفته‏بودند که در اسلام، دین‏از سیاست جدا نیست: اسلام، با تشکیلات کلیسایى فرق دارد ومشارکت روحانیون در سیاست‏به‏معناى رسیدگى به‏امورمسلمین است که خود یک وظیفه مشخص دینى است. (17) دکترمصدق به‏گواه یادداشتهاى سیاسى ارسنجانى، معاون سیاسى‏قوام و رئیس تبلیغات او در حکومت چهار روزه‏اش، که در سال‏1335 منتشر گردید، تمام قدرت خود را براى حمایت ازقوام‏السلطنة و استخلاص وى به‏کار برد. او براى لغو قانون‏تعقیب و مجازات قوام‏السلطنة به عنوان مفسد فى‏الارض ومصادره اموال او که در تاریخ 12 مرداد 31 به تصویب مجلس‏رسیده‏بود، قانونى تحت عنوان «اجازه تعقیب قوام‏» به مجلس‏برد که هدف او این بود که قانون قبلى را لغو کند. (18)
دکتر مصدق و رابطه با آمریکا
دکتر مصدق در زمان نخست‏وزیرى، قرارداد تاسیس لانه‏جاسوسى آمریکا به‏نام «اداره اصل چهار»، را رسما با آمریکامنعقد کرد و به جاسوسان آمریکا رسما امکان داد که در تمام‏شؤون مالى و کشاورزى ایران مداخله کنند. و یکى از خانه‏هاى‏بزرگ خویش را در خیابان فلسطین (کاخ سابق) به مبلغ ماهیانه‏3500 تومان به لانه جاسوسى آمریکا اجاره داد. او درنامه خودبه ترومن در5 تیرماه 1330 مى‏نویسد:«...نظربه‏اینکه بین ملتین‏ایران و آمریکا همواره روابط دوستانه برقرار بوده و ملت‏بزرگ وارجمندآمریکااز طرفداران جدى آزادى و حاکمیت ملل شناخته‏شده وفداکاریهاى آن ملت‏نیک نهاد،دردو جنگ اخیربهترین گواه‏این معنى است لازم دانستم که خاطر آن حضرت را از جریانات‏اخیر مستحضر سازم و یقین دارم که دولتهاى آزاد جهان‏خصوصادولت دوست ماآمریکادراین موضوع مهم‏از معاضدت‏به آمال ملى ایران خوددارى نخواهند کرد» (19) این نامه در حالى‏نوشته مى‏شد که‏یک ماه قبل‏ازآن،آیت‏الله کاشانى درپیامى،که دراجتماع مردم، در رابطه با اعتراض به مداخلات بیگانگان دربهارستان تشکیل شده‏بود قرائت گردید، چنین آورده‏بودند:«...ملت مسلمان ایران اکنون به‏فضل الهى از خواب غفلت‏بیدارشده و به حقوق خود آشنا گردیده، تا اساس استقلال کامل‏سیاسى و اقتصادى خود را مستقر نکند، از پاى نخواهد نشست‏وعموما تنفر خود را از مداخلات استقلال شکنانه انگلسیها وآمریکاییهابه سمع عالمیان مى‏رساند». (20)
دکتر مصدق در مسافرت خود به آمریکا چهل و دو روز درآن کشور اقامت کرد و پس از بازگشت در قسمتى از گزارش سفرخود چنین گفت: «... در واشنگتن مدت بیست و پنج روز با آقاى‏ژرژمک‏گى، معاون وزارت خارج آمریکا، در تماس بودم. اوبعضى‏روزها دوبار به‏دیدن من مى‏آمد... بنده صاف وپوست‏کنده عرض کنم که آقاى ژرژمک‏گى با من در این مدت‏بیست و پنج روز مثل یک برادر صمیمى بود...» (21) لازم به ذکراست که شخص مذکور، مامور شرکتهاى نفتى آمریکا بوده‏است‏و روابط حسنه دکتر مصدق با آمریکاییها آن چنان بود که گاهى‏بین او و لویى‏هندرسن، سفیر کبیر آمریکا، ملاقاتهاى هفت‏ساعته صورت مى‏گرفت. (22) او با پذیرش و تمدید قرارداد «جم- آلن‏» ارتش ایران را تحت تسلط مستشاران آمریکایى نگه‏داشت و امور اقتصادى ما بیش از پیش در قبضه آنان قرارگرفت. (23) لویى هندرسن، سفیر آمریکا در ایران، در گزارش‏فروردین ماه 1331 خود، راجع به وضعیت‏سیاسى ایران براى‏مقامات وزارت خارجه و دستگاههاى جاسوسى آمریکامى‏نویسد: «دکتر مصدق چه در مورد قبول شرایط بانک‏بین‏الملل براى حل مساله نفت ایران و چه درباره قرارداد نظامى‏ایران و آمریکا حسن نیت‏به‏خرج داده و با نظرات آمریکاییهاروى موافق داشته‏است، ولى در این جریانات فقط یک عامل‏مزاحم مداخله کرده که مانع حل قضیه به‏نفع آمریکا شده‏است واین عامل مزاحم که مانع تسلیم ایران به‏نظرات بانک بین‏الملل وادامه همکارى بین ایران و آمریکا مى‏باشد آیت‏الله کاشانى‏است...» (24) بعد از ترومن، آیزنهاور رئیس جمهور آمریکا شد ودکتر مصدق در قسمتى از نامه خود به او چنین نوشت: «اکنون‏که در اثر اقدامات رکت‏سابق و دولت انگلستان، ملت ایران دربرابر مشکلات اقتصادى و سیاسى بزرگى قرار گرفته‏است که‏ادامه این وضع از نظر بین‏الملل نیز ممکن است عواقب خطیرى‏داشته‏باشد واگر دراین موقع کمک مؤثر و فورى به این مملکت‏نشود شاید اقداماتى که فردا به‏منظور جبران غفلت امروز به‏عمل‏آید خیلى دیر باشد ... ملت ایران امیداوار است که با مساعدت وهمراهى دولت آمریکا موانعى که در راه فروش نفت ایران ایجادشده برطرف شود و چنانچه رفع موانع مزبور براى آن دولت‏مقدور نیست کمکهاى اقتصادى مؤثرى بفرمایند تا ایرن بتوانداز سایر منابع خود استفاده نماید...» (25) اعتماد بیش از حد دکترمصدق به آمریکاییها در حالى که آنها درصدد تصاحب منابع‏نفتى ایران و گرفتن ماهى از آب گل‏آلود بودند از سیاستمدارکهنه‏کارى چون مصدق (26) دور از انتظار بود. جاى تعجب است‏که نخست‏وزیرى که او را به‏صورت قهرمان ملى و رهبر نهضت‏ملى شدن نفت معرفى کردند در مقابل رئیس‏جمهور آمریکا این‏چنین دست تکدى دراز کند و حکومت‏خود را آن چنان ضعیف‏بشمرد که تنها راه نجات کشور را کمک آمریکا بداند.
زمینه‏هاى کودتاى 28 مرداد و عوامل شکست نهضت
1- با اینکه دکتر مصدق قبل از رسیدن به مقام‏نخست‏وزیرى بارها ضمن نطقهایى در مجلس، مخالفت‏خود رابا واگذارى اختیارات قانونگذارى به یکى از وزرا یا دولت اعلام‏کرده و آن را مخالف قانون اساسى مى‏دانست در تیر ماه 1331 ازمجلس تقاضاى اختیارات قانونگذارى به‏مدت شش ماه را نمودکه مجلس، در آن موقع با این تقاضا موافقت نکرد و او تحت‏عنوان اختلاف با شاه بر سرگرفتن پست وزارت جنگ در 25تیرماه استعفاء کرد، ولى سرانجام پس از به‏قدرت رسیدن مجدددر 21 مرداد 1331 این اختیارات را از مجلس گرفت وبراى باردوم در دى ماه همان سال تقاضاى تمدید این اختیارات را کرد.در آن موقع، آیت‏الله‏کاشانى که رئیس مجلس شوراى ملى بودندطى نامه‏اى به مجلس لایحه مزبور را ناقض اصول 11، 13، 24،25، 27 قانون اساسى و اصول 7، 27، 28 متمم آن دانسته و به‏شدت با این امر مخالفت کردند و از اصل تفکیک قوا به‏عنوان‏ضامن بقاى دموکراسى و آزادى ملت دفاع کردند.
2- عدم دستگیرى و مجازات مسببین کشتار مردم در 30 تیرماه 1331 و نجات قوام‏السلطنة از اعدام و مصادره اموال، باحمایت دکتر مصدق که قبلا بدان اشاره شد. این انتصابات وکوتاهیها در مجازات جنایتکاران، مردم انقلابى را از مجاهدت وجانفشانى در راه نهضت دلسرد مى‏کرد و اعتراض جامعه‏روحانیت‏به‏ویژه آیت‏الله کاشانى را درپى داشت، ولى دکترمصدق به گونه‏اى عمل کرد که عوامل حزب توده و روزنامه‏هاى‏جیره‏خوار دولت، زشت‏ترین ناسزاها و تهمتها را به آن روحانى‏مجاهد نسبت دهند. به‏عنوان مثال، وقتى که ایشان در اسفند،1331 با خروج شاه از کشور مخالفت کرد، زیرا آن را توطئه‏حساب شده دربار و عوامل خارجى مى‏دانستند، ایشان را به‏سازش با دربار متهم کردند. لازم به‏ذکر است که دکتر مصدق باخروج شاه موافق بود و حتى مخارج سفر او را به‏میزان ده‏هزاردلار تامین کرد. (27)
3- دکتر مصدق با این که براى بار دوم، اختیارات ویژه‏قانونگذارى را از مجلس گرفت و با این که در دادن این اختیارات‏به او پنجاه نفر از هشتاد نماینده مجلس آن دوره، راى مثبت‏داده‏بودند و انتخابات این دوره از مجلس در زمان خود دکترمصدق انجام گرفته‏بود، پس از برگزارى انتخابات، درباره آن‏گفت: «بااین حال، اطمینان کامل دارم که 80 % از نمایندگانى که‏به مجلس مى‏روند، نماینده حقیقى ملت‏خواهند بود و جزبه‏صلاح مملکت کارى نمى‏کنند. (28)
باوجود همه این مسایل، اوبراى از بین بردن مصونیت پارلمانى نمایندگان مخالف، در صددانحلال مجلس برآمد; زیرا عده‏اى از نمایندگان مجلس در مقابل‏خلافکاریهاى دولت‏سکوت نمى‏کردند و چند نفر از آنان طرح‏استیضاح دولت رامطرح کردند.دکترمصدق مدعى شدکه مجلس‏در کار دولت کارشکنى مى‏کند و باعذرهاى گوناگون از حضور درمجلس و جواب، خوددارى کرد و سرانجام با رفراندمى عجیب‏و غریب در 12 مرداد 1332 مجلس را منحل کرد.
جالب این که کودتاى 28 مرداد تنها شانزده روز پس ازانحلال مجلس به‏اجراء درآمد چرا که دیگر، سنگرى به‏نام‏مجلس براى افشاى نقشه‏ها و توطئه‏هاى دشمنان وجود نداشت‏و دست‏شاه و حامیان داخلى و خارجى‏اش براى اجراى نقشه‏کودتا به سرکردگى سرلشکر زاهدى باز بود.
بامطالعه حوادث سیزده‏ماهه، بین‏نخست وزیرى مجدد دکترمصدق تا کودتاى 28 مرداد، به این نتیجه مى‏رسیم که استعمارانگلستان با همکارى ظاهر و پنهان مقامات آمریکایى و دستگاه‏جاسوسى این کشور، تنها راه غلبه بر نهضت ملى مردم ایران و به‏شکست کشاندن آن را جدا کردن مردم و دولت دکتر مصدق ازروحانیت مبارز، که پرچمدار مبارزات سیاسى - مذهبى آن‏آیت‏الله کاشانى بود، تشخیص داد. از این رو نقشه‏هاى وسیعى‏براى ایجاد اختلاف و بدبینى در میان این دو قشر، به اجراء درآمد و در این راه از عوامل حزب توده و چپ گرایان تاروشنفکران غرب زده وابسته به‏خود، حداکثر استفاده را بردند.دکتر مصدق نیز به عمق فاجعه‏اى که بعد از کنار گذاشتن آن‏روحانى مجاهد، پیش خواهد آمد پى نبرد و همواره فکر مى‏کردکه دولت او براى همیشه، حمایت توده‏هاى مردمى را با آن‏اتحاد و همبستگى سى‏تیر 1331 به‏دنبال خود دارد. وقتى که‏آیت‏الله کاشانى مقدمات کودتا را مشاهده کرد و توطئه دربار به‏سرکردگى سرلشکر زاهدى و هماهنگى آمریکا و انگلیس باهدایت ژنرال «شوراتسکف‏» (عامل سیا در تهران) و «هندرسن‏»سفیر کبیر آمریکا و دیگر عوامل مزدور داخلى را جهت‏سرنگونى دکتر مصدق محرز دید، یک روز قبل از کودتا با لحن‏تلخ و شکوه‏آمیزى که از خاطر رنجیده‏اش حکایت مى‏کردحتمى بودن وقوع کودتا را طى نامه‏اى به‏وى اطلاع داد. درقسمتى از این نامه آمده‏است:
«...صلاح دین وملت‏براى‏این خادم اسلام بالاترازاحساسات‏شخصى است و على‏رغم غرض ورزیها وبوق وکرناى تبلیغات‏شما، خودتان بهتر از هرکس مى‏دانید که هم و غمم در نگهدارى‏دولت جنابعالى است که خودتان به بقاى آن مایل نیستید. ازتجربیات روى‏کارآمدن قوام ولجبازى‏هاى‏اخیر،برمن مسلم‏است‏که مى‏خواهید مانند سى‏ام تیر کذایى یک بار دیگر ملت را تنهاگذاشته و قهرمانانه بروید». زاهدى را که من با زحمت در مجلس‏تحت نظروقابل‏کنترل‏نگاه داشته‏بودم‏بالطایف‏الحیل‏خارج کردیدوحالا همان طورکه واضح بوده،در صددبه‏اصطلاح، کودتاست.
اگر نقشه شما نیست که مانند سى‏ام تیر عقب نشینى کنید وبه ظاهر قهرمان زمان بمانید و اگر حدس و نظر من صحیح‏نیست که همان طور که در آخرین ملاقاتم به شما گفتم و به‏هندرسن هم گوشزد کردم که آمریکا ما را در گرفتن نفت ازانگلیسها کمک کرد و حالا به‏صورت ملى و دنیاپسندى‏مى‏خواهد به دست جنابعالى این ثروتها را به چنگ آورد و اگرواقعا با دیپلماسى نمى‏خواهید کنار بروید این نامه من سندى درتاریخ ملت ایران خواهد بود که من شما را با وجود همه بدیهاى‏خصوصى‏تان نسبت‏به خودم‏از وقوع حتمى یک کودتا به وسیله‏زاهدى که مطابق با نقشه خود شماست آگاه کردم که فردا جاى‏هیچ گونه عذر موجهى نباشد».
متاسفانه دکترمصدق‏به‏جاى‏اقدامات فورى و پیشگیرانه جواب‏زیر را خدمت آیت‏الله‏کاشانى ارسال کرد: «27 مرداد، مرقومه‏حضرت آقا به وسیله آقاحسن آقاسالمى زیارت شد، اینجانب‏مستظهر به پشتیبانى ملت ایران هستم والسلام. (29)
با توجه به جواب دکتر مصدق، به این نکته پى مى‏بریم که‏یکى از عوامل دیگرى که در شکست نهضت ملى مؤثر بود،سیاست مماشات و سازش در مقابل توطئه‏گران بود. به عنوان‏مثال، سرلشکر زاهدى دو نوبت (یکى در شهریور 1331 ودیگرى در اوایل اسفند 1331) به‏اتهام شرکت در طرح کودتاعلیه دولت مصدق وکمک به ایل‏بختیارى براى شورش،دستگیر (30) ولى هر بار با وساطت دربار آزاد شده‏بود. این‏سیاست‏به حدى در سرنگونى دولت او مؤثر بود که حتى یکى‏از شیفتگان دکتر مصدق نسبت‏به او انتقاد کرده و مى‏نویسد:
باوجود این‏که دکتر مصدق از فعالیت پشت پرده اطلاع کافى‏داشت ... با پیروى از سیاست همیشگى خود که مبنى بر عدم‏قاطعیت و مماشات بود، حتى پس از شروع کودتا، تا عمق‏حادثه را درک نکرد حاضر نشد که حتى بنابر درخواست و اصراربعضى از یاران صدیقش با اعلام رادیویى از مردم استمدادبطلبد. (31) از این رو مى‏بینیم، که در سى‏ام تیر با این‏که شاه بر سرقدرت و دکتر مصدق برکنار شده‏بود، اما وحدت و یکپارچگى‏مردم با هدایت روحانیت، شاه را به زانو درآورد و مصدق به‏قدرت بازگشت ولى در 28 مرداد با این که شاه فرارى بود ومصدق با سمت وزارت دفاع بر سرقدرت بود، کودتا به‏وقوع‏پیوست‏بعد از وقوع کودتا و روى کار آمدن سرلشکر زاهدى، وقتى که دولت مذاکره را با دولت انگلستان آغاز کرد.
آیت‏الله‏کاشانى به مبارزه با حکومت‏برخاسته و نسبت‏به وضع اختناق‏آمیز آن روز و بى اعتبارى مصوبات مجلس هیجدهم وقراردادهاى نفت‏باکنسرسیوم، به سازمان ملل نامه‏اى نوشتند. دراعلامیه‏اى که در رابطه با عقد قرارداد با کنسرسیوم صادر کردندصریحا به سیاستهاى آمریکا و همکارى و تجدید رابطه بادولت انگلستان حمله کردند. (32) بنابراین مى‏بینیم که مبارزات‏ایشان حتى پس از کودتاى 28 مرداد علیه دولت زاهدى ومذاکرات او با آمریکا و انگلستان جهت عقد قراردادهاى نفتى ومحوآثارنهضت ملى کردن نفت ادامه داشت. سخنگوى دولت‏زاهدى ازایشان به عنوان شخص مجهول الهویه‏اى که مى‏خواهدجنجال راه‏بیندازد ونظم‏رابرهم زندنام‏برد وبانقشه حساب‏شده‏اى‏فرزندجوانش، سیدمصطفى رامسموم کرد.سپس‏با دستگیرى وزندانى کردن‏آن عالم مجاهد،ایشان راتاآستانه اعدام پیش بردند واگرایستادگى جامعه روحانیت،به ویژه‏آیت‏الله العظمى‏بروجردى، قدس‏سره، نبودازآن مهلکه،نجات‏نمى‏یافتند. (33)
البته دربار شاه در هرزمان سعى مى‏کرداز وجهه علماى دین‏و مراجع و روحانیون مورد اعتماد و علاقه مردم به‏نفع خوداستفاده کرده و یا حداقل، حیثیت آنها را لکه‏دار کند. به همین‏دلیل مى‏بینیم که بعد از کودتاى 28 مرداد، سرلشکر زاهدى‏بدون اطلاع قبلى وبه‏طورناگهانى به منزل آیت‏الله‏کاشانى رفته وسوگند یاد کرد که راه مصدق را در مساله نفت ادامه دهد و آیت‏الله کاشانى از او خواستند که براى اثبات صداقت‏خود، دستورآزادى افراد دستگیر شده را صادر کند و مطبوعات نیز آزاد باشند.و... ولى‏به محض مخالفت واثبات سرسپردگى زاهدى به آمریکاو انگلستان، ایشان مخالفت و مبارزه خود را با دولت او شروع‏کردند و شاه در آخرین لحظات عمر ایشان براى بدنام کردن آن‏عالم مجاهد، بدون اطلاع قبلى، به عنوان عیادت به منزل ایشان‏آمد، ولى ایشان از او روى گردانده و با او صحبتى نکردند. (34)
نتیجه‏گیرى «درسها و عبرتها»
از آنجا که یکى از نیرنگهاى قدیمى استعمار، در مقابله بانهضتهاى انقلابى و مردمى، این است که وقتى متوجه شود که‏دیگر نمى‏تواند رو در روى ملت‏بایستد و دیگر کارى از دست‏عوامل مزدور وشناخته شده داخلى ساخته‏نیست،عوامل‏خود رادرصفوف انقلابیون،به عنوان چهره‏هاى ملى و دلسوز محرومین‏جازده‏تا رفته رفته‏انقلاب را ازدورن تهى کرده و به سوى اهداف وخواسته‏هاى خود بکشاند. از این رو، وقتى که پیروزى انقلاب‏شکوهمند اسلامى‏ایران درسال 57 نزدیک بود استعمار غرب به‏سرکردگى آمریکا در صدد علم کردن و جازدن چهره‏هایى از این‏قبیل برآمد. به عنوان مثال، براى جلوگیرى از پیروزى انقلاب ونگه‏داشتن شاه بر سرقدرت، شاهپوربختیار رابه‏عنوان یک چهره‏ملى، مبارز ودلسوز ملت‏بر سر کار آوردند، در حالى که او اززمان دکتر مصدق و قبل از آن براى شرکت‏سابق نفت جاسوسى‏مى‏کرده‏است واسنادآن در سال 1330 از خانه ریچارد سدان که‏در آن زمان، لانه جاسوسى انگلستان نام گرفت، کشف شده‏بود.او کسى بود که قبل از روى کار آمدن و زمانى که هنوز عضوجبهه ملى بود خطاب به سپهبد مقدم، رئیس ساواک چنین‏مى‏گوید: «خمینى پیش افتاده است و فعلا کارى نمى‏شود کرد،ما براى این که بتوانیم رهبرى جنبش را از اختیار او خارج کنیم‏باید منتظر فرصت و زمان باشیم، اما تا آن موعد نرسیده ما بایدحتى‏المقدور، دوش به دوش خمینى حرکت کنیم و پس از آن درفرصت مناسب او را کنار زنیم و خودما آن توانایى را پیدا کنیم که‏مستقلا عمل کنیم. این خواست همه ماست.» (35)
و هم از این روست که مى‏بینیم رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذارجمهورى اسلامى حضرت امام خمینى(قدس‏سره) بارها در طى‏دوران حیاتشان، درباره عوامل پیروزى انقلاب اسلامى ایران‏صحبت فرمودند که در یکى از آن سخنان، عامل مهم پیروزى‏انقلاب اسلامى و تداوم آن را اسلامى بودن نهضت و فداکارى وجانفشانى براى مکتب ذکر کردند و عامل شکست و ناتمام‏ماندن نهضت ملى شدن نفت در دوران دکتر مصدق را تکیه برملى‏گرایى بیان فرمودند. (36) ایشان بارها ملى گرایى را نکوهش‏کرده و مى‏فرمودند: ما اسلام را مى‏خواهیم و از ملى‏گرایى سیلى‏خورده‏ایم و... ماچقدر سیلى از این ملیت‏خوردیم، مانمى‏توانیم تحمل کنیم به این که هر کس، هر جورى دلش‏مى‏خواهد، خیر، من دلم مى‏خواهد که حالا دمکرات باشد، من‏دلم مى‏خواهد که ملى باشد، من دلم مى‏خواهد که ملى واسلامى باشد» ما از اینها ضربه دیده‏ایم، ما اسلام را مى‏خواهیم‏غیر اسلام را نمى‏خواهیم ... (37) از عوامل مهم شکست نهضت‏ملى، در آن عصر این است که هیچ یک از رجال سیاسى ومذهبى، مبارزه خود را متوجه دربار و شخص شاه که عامل فسادو توطئه و وابستگى کشور به اجانب بود نکرد. شاید بتوان دراین‏باره چنین گفت که آنان یا آن دید وسیع سیاسى و گسترده رانداشتند و یا شرایط اجتماعى را مناسب براى چنین اقدامى‏نمى‏دیدند. در این زمینه رهبر کبیرانقلاب امام خمینى(قدس‏سره) در قسمتى از سخنان خود، در باره دوران نهضت ملى‏شدن‏نفت فرمودند: «... قدرت دست دکتر مصدق آمد لیکن اشتباهات‏هم داشت، او براى مملکت مى‏خواست‏خدمت کند لکن اشتباه‏هم داشت‏یکى از اشتباهات او این بود که آنوقتى که قدرت‏دستش آمد این را (شاه) خفه‏اش نکرد که تمام کند قضیه را. این‏براى او کارى نداشت‏بلکه ارتش دست او بود همه قدرتها دست‏او بود و این همه این ارزش را نداشت. آن وقت این طور نبود که‏آدم قدرتمندى باشد، مثل بعد که شد، آن وقت ضعیف بود لکن‏غفلت‏شد و غفلت دیگر این که مجلس را ایشان منحل کرد... (38)
پى‏نوشتها:
1- شهید سید حسن‏آیت، چهره حقیقى مصدق‏السلطنة،به نقل‏از: حیات یحیى،ج 4، (قم: دفتر انتشارات اسلامى، 1363)، ص 343 و 328
2 و 3- همان، ص 43 و 192-200
4- گروهى از هواداران نهضت اسلامى ایران واروپا، روحانیت واسرار فاش نشده ازنهضت ملى شدن صنعت نفت، (قم:دارالفکر،1358)،ص 72
5- خواندنیها، شماره 37، تیرماه، 1328
6- روزنامه اطلاعات، 21 خردادماه، 1329
7- روحانیت واسرار فاش‏نشده، پیشین، ص 80
8- روزنامه‏اطلاعات،17 و23 و24 و26 و27;اسفند 1329;9فروردین 1330
9- مذاکرات مجلس، جلسه 143 روز یکشنبه 22 اردیبشهت 1330
10 و11 و12- روحانیت واسرار فاش نشده،پیشین،ص 21-25 و122
13 و 14 و 15 و16- سیدحسن آیت، پیشین، ص 284،ص 283 و ص 64
17- روزنامه اطلاعات، 26 اسفند 1329 و 15 خرداد 1330
18 و 19- شهید سید حسن آیت، پیشین، ص 67 و 79 و 80
20- روحانیت واسرار فاش نشده، پیشین، ص 124
21 و22 و23 و24- شهید سید حسن آیت، پیشین، ص 69 و 70
25 و26- مهدى بهار، میراث خواراستعمار،(تهران:امیرکبیر،1357)، ص‏2764- روزنامه اطلاعات،19اسفند 1331 و13 و23اسفند 1331
28 و 29- سیدحسن آیت، پیشین، ص 81 و 215
30- روحانیت واسرار فاش‏نشده،پیشین، ص 220; ص 187 و ص 40-51
31و32- جامى،گذشته چراغ راه‏آینده‏است،(تهران:ققنوس،1362)، ص‏658 و689
33 و34 و35- روحانیت واسرار فاش نشده،پیشین، ص 187 وص 40-51
36- امام خمینى(ره)،17/آبان/1372،صداى جمهورى اسلامى‏ایران.
37 و38-امام خمینى(ره)، صحیفه نور، ج 12، (تهران: وزارت ارشاد اسلامى، 1361)، ص 256; ج 3، ص‏36

تبلیغات