آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

متن

گذشت که: توبه در عرفان، جایگاهى بلند و ارزشى والا دارد و براى‏اینکه سالک به حق واصل شود باید مقاماتى را طى کند که نخستین‏آنها توبه است.
سخنان چهره‏هاى برجسته عرفان اسلامى در تعریف حقیقت‏توبه نقل شد و اینک قسمت دوم آن مقال را پى مى‏گیریم
حقیقت توبه
حقیقت توبه چیست؟ آنچه تحت این عنوان نخستین گام سالک‏راه حق است ماهیتش از چه قرار است؟ آیا همان تعاریف پیشین‏تعریفهایى از واقعیت توبه است؟ بى‏گمان چنین نیست این‏تعریفها، همان‏طور که محیى‏الدین مى‏فرماید، حد واقعى نیست‏بلکه جان مطلب چیز دیگرى است و آن این‏که:
هنگامى که انسان متوجه مى‏شود که غفلتها و گناهها حجابى‏میان او و محبوبش ایجاده کرده که نمى‏تواند به او نزدیک شود وبه سویش حرکت کند; وقتى متذکر مى‏گردد که ظلمت‏بار گناه ولغزش بر دل و جانش آن چنان سایه افکنده است که هیچ پرتوى‏از نور حق بر آن نمى‏تابد و او تنگ دل و سنگ دل شده است که‏«ویل للقاسیة قلوبهم‏»، پشیمان مى‏گردد، متالم مى‏شود و این‏آتش پشیمانى وتالم سراسر وجود، روح و جانش را فرا مى‏گیرد، شعله مى‏کشد و شعله‏هایش فروزان و فروزانتر مى‏شود واین‏شراره‏ها است که تمامى آثار شوم، ریشه‏هاى گناه، پرده‏ها وحجابها را مى‏سوزاند و خاکستر مى‏کند و دیواره‏هاى دل آدمى راهمانند تنورى داغ که شراره‏هاى آتش بر آن تابیده و آن را سفیدکرده‏است، آماده چسباندن خمیرایمان مى‏کند و مهم این است‏که هیزم این آتش ندامت ریشه‏ها، شاخه‏ها و برگهاى گناه است‏که در دل جاى خوش کرده است. خداى مى فرماید:«الا من تاب‏و امن و عمل صالحا فاولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات و کان الله‏غفورا رحیما.» (1)
چند ازاین الفاظ واضمار ومجاز سوز خواهم سوز،با این سوز ساز هر آن دل راکه سوزى نیست دل نیست دل بى‏سوز غیر از آب و گل نیست
در واقع توبه انقلاب است، انقلابى درونى، حرکتى در جان تاآزاد گردد و به سوى حق سیر کند. توضیح این که از دیدگاه‏عارفان، گناهان، غفلتها و... حجابهایى است که گوهر جان رازندانى نموده است و بر آن حکومت مى‏کند و سالک باید درنخستین گام بیدار شود، علیه این سلطه بپاخیزد و با انقلابى ازدرون، جان را آزاد کند تا بتواند به‏سوى حق پرواز نماید و این‏همان توبه است و چون حجابها و پرده‏ها نسبى و تشکیکى‏است، این معنا در همه مراتب توبه وجود دارد، چه حجاب ازظلمت‏باشد. و چه از نور، باید انقلاب درونى و آتش ندامت‏جان را بلرزاند، متزلزلش کند و با یک دگرگونى و زیر و رویى‏زمینه سیر روحانى عارف را فراهم آورد. به نظر ماحقیقت توبه‏همین است و شرایط و ارکانى که براى آن ذکر شده است‏یامقدمه و یا از آثار و شرایط توبه است. جان و روح توبه همان‏سوز، درد، انقلاب درونى و آتش ندامت است. رسول خداصلوات الله علیه مى‏فرمایند:«الندم من الذنب توبة‏» (2) و على‏علیه‏السلام مى‏فرماید:«الندم على‏الخطیئة استغفار» (3) و در جاى‏دیگر نیز مى‏فرماید:«الندم احد و باز مى‏فرماید:«الندم على الخطیئة یمنع عن معاودتها» (5) و مى‏فرماید «من ندم فقدتاب‏» (6) و امام باقر علیه‏السلام مى‏فرماید «کفى بالندم توبة‏» (7) وروایات دیگرى به همین مضمون که همگى دلالت‏بر این داردکه‏توبه همان‏آتش ندامت جانسوزاست.بسیارى از شخصیت‏هاى‏برجسته عرفان هم، همین نظر را دارند و به‏نظر ما تعریف صحیح‏توبه در همه مراتب، همین است.
پیرهرات در کشف الاسرار مى‏گوید:
«حقیقت توبه‏پشیمانى است که در دل پدید آید، دردى که ازدرون سینه سر بزند، آتش حجل در دل وى افتد آب حسرت ازدیده فرو ریزد نه بینى که شاخى از یک سرآن آتش زنى و از آن‏دیگر سر،آب قطره‏قطره مى‏چکد مصطفى صلى‏الله علیه و آله‏گفت: «من اذنب ذنبا فندم علیه فهو توبة‏» فضیل عیاض به راهزنى‏معروف بود، پیوسته با صد مرد در کمین مکابره نشسته بود.شبى بر سر سنگى نماز مى‏کرد،ناگاه از کمین گاه غیب این تیر قهرکه: «الم یعلم بان الله یرى‏» برجان و دل او زدند فضیل را چنان‏اسیرکرد که در نماز نعره بزد و بیفتاد و کارش بجایى رسید که پیرعالمى گشت.» (8)
نجم‏الدین رازى در مرصادالعباد مى‏فرماید:
...او برمثال جوز بود که در وى مغزایمان بود اماپوست طلخ‏اعمال فاسده داشت ضربتى چندان برپوست دوم زنند که حامل‏پوست اول بود و آن طفل مغز را از رحم پوست‏خلاص دهند،پوست را غذاى آتش کنند که «کلمانضجت جلودهم‏» (9) مغز را درپوست لطایف حق پیچند... این صفت آن طایفه است که در حق‏ایشان فرمود و «آخرون مرجون لامرالله امایعذبهم و امایتوب‏علیهم‏» (10) و اگر فضل ربانى و تایید آسمانى او را دریابد و پیش‏از مرگ اگر همه به‏یک نفس باشد نسیم نفخات الطاف خود به‏مشام جان او رساندتا از دل شکسته و جان خسته او این نفس‏برآید و از سر درد این دوبیت‏بسراید.
باد آمد و بوى زلف جانان آورد وآن عشق کهن ناشده ما نو کرد. اى باد تو بوى آشنایى دارى زنهار بگرد هیچ بیگانه مگرد.
در حال دردى در نهاد وى پدید آید، آتش ندامت در خرمن‏معامله او زند تا آنچه به سالهاى فراوان دوزخ از او بخواست‏سوخت، آتش ندامت‏به یک نفس بسوزد و او را در رحم مادرهوا که هاویه صفت‏بود بزاید که «الندم توبه‏» (11)
و شیخ شبسترى مى‏گوید:
و حقیقت توبه چیزى جز روى گرداندن و روى کردن نیست‏«حقیقت توبه آن است که سالک راه اله را از هرچه مانع وصول‏به محبوب حقیقى است از مراتب دنیا و عقبى اعراض نموده وروى توجه به جانب حق آورد و جمیع موانع صورى و معنوى‏را «فنبذوه وراء ظهورهم‏» گردانیده مطلقا نظر به غیر حق نیندازد.بنیاد مقام توبه قسمى دگرگونى است و آغاز زندگانى تازه‏اى‏است‏یعنى چنان است که‏آدمى زندگانى هر روزه و عادى خویش‏را بى ارزش ببیند، کمر شوق بر میان مى‏بندد و به راهى قدم‏مى‏نهد که هر شبنمش صد موج آتشین است.» (12)
و مولوى در مثنوى چنین گوید:
«توبه عبارتست از یک نوع انقلاب حال و تحولى در طالب‏و ابتداى حیات تازه‏اى است. براى مثال در مورد ابواسحق‏ابراهیم ادهم بلخى متوفاى (2 - 161) گفته شده است که در ابتدااز امراى بلخ بوده است وشبى بر تخت آرمیده بود و هاى هویى‏بر بام قصر شنیدو چون از سبب جویا شده، گفته‏اند: شترگم‏کرده‏ایم و در بام قصر مى‏جوییم. ابراهیم با تعجب پرسید که‏چگونه شترگم گشته را بربام قصرمن جست و جو مى‏کنید؟مى‏گوید: تو چگونه برتخت، ملاقات خدا مى‏طلبى؟! سرانجام‏از سرتاج وتخت‏برخاست و به وادى فقر و سیرسلوک قدم نهادو در این راه چندان کوشا وگرم سیر بود که به‏مقامات و درجات‏عالى نایل آمد مولوى‏این داستان عرفانى رابه‏تفصیل آورده‏است:
بر سرتختى شنید آن نیک‏نام طقطقى وهاى هویى شب ز بام گامهاى تند بربام سرا گفت‏با خود چنین زهره‏کرا؟! بانگ زد بر روزن قصراوه که کیست؟ این نباشد آدمى ماناپریست سرفرو کردند قومى بوالعجب ماهمى کردیم شب بهر طلب هین چه مى‏جویید؟گفتند اشتران گفت:اشتربام برکى جست هان پس بگفتندش که تو برتخت جاه چون‏همى جویى ملاقات اله (13)
و مرحوم طبرسى در «مجمع البیان‏» ذیل آیه شریفه «الاالذین‏تابوا» مى‏فرماید: «اى ندموا على ما قدموا» (14)
ممکن است مراد غزالى دراحیاءالعلوم (15) و فیض درمحجة‏البیضاء (16) نیز همین باشد. بدین معنى که علم و آگاهى ازمضرات و زیانهاى گناه را مقدمه توبه و تصمیم بر ترک گناه را درآینده از نتایج آن بدانند.
اما در «جامع السعادات‏» مرحوم نراقى از بعضى علما نقل‏مى‏کند که ندامت و تالم قلبى حقیقت توبه‏است که خود مقدورنیست گرچه تحصیل مقدماتش مقدور است. و عجیب این‏است که در همین صفحه‏از بعضى الاعاظم نقل مى‏کند که ندامت‏و پشیمانى خارج از حقیقت توبه است. (17) بیان مرحوم علامه‏طباطبایى در «المیزان‏» قابل بازگشت‏به همین معنى است. (18) امامحیى‏الدین تصریح مى‏کند که توبه عوام سه رکن دارد و توبه‏اهل الله همان اعتراف و دعا است، نه تصمیم بر ترک گناه (19) وتصریح مى‏کند که «الندم‏توبة‏» مانند «الحج عرفة‏» هست، بله اگرمى‏فرمود: «الندم‏التوبة‏» دلالت داشت که توبه همان ندامت‏است. (20) مرحوم میرزا جواد ملکى تبریزى در «لقاء الله‏» توبه رابه همین معنى دانسته و نمونه‏هایى براى آن ذکر کرده است. (21)
فضیلت توبه
در فضیلت توبه همین بس که توبه کننده محبوب خداوند است.«ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین‏» (22) و پیامبر بزرگ اسلام‏مى‏فرماید: «لیس شیى‏ء احب الى الله من مؤمن تائب اومؤمنة‏تائبة‏» (23)
پیرهرات در فضیلت توبه مى‏گوید:
«اى جوانمرد صدهزاران ما هرویان فردوس از راه نظاره دربازار کرم منتظر ایستاده‏اند مگر عاصى‏اى از پرده عصیان بیرون‏آید و قدم بربساط توبه نهد تا ایشان جانها و دلها را در صدق قدم‏وى برافشانند و بشارت به سمع وى رسانند که: «وبشرالذین ان‏لهم قدم صدق عند ربهم‏» (24)
شیخ نجم‏الدین در مرصادالعباد مى‏فرماید:
«...توبه نصوح،به‏یک دم‏او را چنان‏پاک‏کندکه‏گویى هرگز بدان‏آلایش ملوث نبوده‏است.که «التائب من‏الذنب کمن لاذنب له‏»چون در وى نصیبه دوزخ نماند، چون بر دوزخ گذر کنداز دوزخ‏فریاد برخیزد که «جزیا مؤمن فقد اطفا نورک لهبى‏»... و نور توبه که‏ازانوار صفت توابى است در دل تو جاى گرفت، فریاد بر درکات‏دوزخ و جود بشرى افتاد که «جزیاتائب‏» که تواکنون محبوب‏حضرتى که «ان‏الله یحب‏التوابین و ان‏الله یحب المتطهرین.»
گفتار و سخنان عارفان و عالمان و مربیان اخلاق در فضیلت‏توبه بسیار است و مابه همین مقدار اکتفا مى‏کنیم.
توبه برخاسته از فضل خدا است
ازدیدگاه عارفان مسلمان، توبه فضل و عنایت و محبت الهى‏است، توبه هنگامى میسور و ممکن مى‏گردد که انسان از سوى‏حق‏تعالى مورد توجه قرار گیرد و خداى به‏او رجوع کند، وقتى‏انسان مى‏تواند به خداى باز گردد و اولین گام سفرمعنوى وسلوک مقدس الهى را بردارد که حق‏تعالى توبه برانسان کند وبذل توجهى فرماید. مشایخ بزرگ عرفان براین نکته اصرارورزیده‏اند.
محیى‏الدین عربى مى‏گوید:«توبه یا محبت‏خدا به انسان‏تائب آغاز مى‏شود، خداى به او محبتى مى‏کند و او توبه مى‏کندآنگاه دوباره به او محبتى مى‏کند و توبه او را مى‏پذیرد و در واقع‏توبه عبد میان دو محبت قرار گرفته است. » (25)
علامه طباطبایى - قدس‏الله سره - نیز نظرى مشابه دارد. آن‏بزرگوار مى‏فرماید: ما بارها گفتیم که توبه انسان محفوف به دوتوبه خدااست، بنابراین نخست این خداوند است که به انسان‏توفیق مى‏دهد، اسباب توبه را براى او فراهم مى‏کند تا بتواند ازبند و زنجیر اسارت‏بار پلیدیهاى دنیا برهد و روبه سوى حق آردو آنگاه که بنده به خدا توجه کرد وتوبه‏نمود دوباره خدا به او برمى‏گردد و غفران و عفو و بخشش را شامل او خواهد فرمود.»
بنابراین توبه بافضل و عنایت الهى شروع مى‏شود.
نجم‏الدین رازى در «مرصادالعباد» مى‏فرماید: «اگر فضل‏ربانى و تایید آسمانى اورا دریابد و پیش از مرگ اگر همه به یک‏نفس باشد نسیم نفحات‏الطاف خود به‏مشام جان اورساند تا ازدل شکسته و جان خسته او این نفس برآید و از سر درد این‏دوبیت‏بسراید.
باد آمد و بوى زلف جانان آورد وان عشق کهن ناشده مانوکرد اى باد تو بوى آشنایى دارى زنهار بگرد هیچ بیگانه مگرد (26)
و فضیل‏عیاض (29) با فضل و عنایت‏خداوند آغاز شده‏است، عبدالرحمن‏بدوى در کتاب «رابعه، شهید راه عشق‏» توبه این عارف بزرگ‏رانیز چنین تبیین مى‏کند (30) در مورد توبه نصوح هم که‏به‏ذکر آن‏خواهیم پرداخت مولوى چنین اعتقادى دارد، مى‏فرماید:«نصوح به نزدعارفى بزرگ رفت و از او خواست در حق وى دعاکند تا خدایش توفیق توبه دهد و دعاى آن پیرعارف بود که‏سبب فضل الهى و توفیق توبه شد.
رفت پیش عارفى آن زشت کار گفت مارا در دعایى یاد آر سر او دانست آن آزاد مرد لیک چون حلم خدا پیدانکرد سست‏خندید وبگفت اى بدنهاد زآنچه دانى ایزدت توبه رهاد آن‏دعاازهفت‏گردون‏درگذشت کارآن‏مسکین‏بآخرخوب گشت یک سبب‏انگیخت صنع‏ذوالجلال که‏رهانیدش‏زنفرین‏دوبال (31)
در اینجا سخن را با عبارتى کوتاه و جامع از پیرهرات(خواجه عبدالله انصارى) ختم مى‏کنیم. مى‏فرماید:
«توبه از فضل خدااست نه استحقاق انسان‏» (32) و این مطلب‏با کتاب و سنت موافق است در بسیارى از آیات قرآن «توبه‏» به‏خدا نسبت داده شده است و علامه طباطبایى در ذیل آیه شریفه‏«انماالتوبة على الله...» مى‏فرماید: «این آیه درصدد بیان توبه خدابربنده یعنى توجه خدابه بنده‏اش و رجوع رحمت‏حق براواست‏نه در مورد توبه بنده...» (33)
امام صادق علیه‏السلام مى‏فرماید:
«التوبة حبل‏الله و مدد عنایته...» «توبه ریسمان خداوندبزرگ است و یارى و کشش عنایت و لطف اوست.» (34)
شرایط توبه
درپیش گفتیم که توبه همان آتش ندامت است که درجان سالک‏شعله مى‏کشد و شراره‏هایش حجابها را مى‏سوزاند. امااین توبه‏شرایطى دارد که باید کاملا مورد توجه باشد.
علامه‏طباطبایى در ذیل آیه 17و18 سوره نساء مى‏فرماید: (35)
«قبول توبه دو شرط دارد:1- اینکه گناه از روى لجاجت واستعلاء و برترى‏جویى بر خدا نباشد.2- اینکه توبه‏قبل از موت‏و رؤیت‏سفیرمرگ باشد زیرا توبه بازگشت‏بنده به‏خداى تعالى‏است که توجه‏خداى را بر او، در پى دارد و با ظهور نشانه‏هاى‏مرگ دیگر فرصتى براى این نیست و منتفى به انتفاء موضوع‏است.»
فیض کاشانى در محجة‏البیضاء و غزالى در احیاءالعلوم‏شرایطى را ذکرکرده‏اند که مافشرده سخن فیض را مى‏آوریم:
توبه داراى چهار شرط است:
1- حقوق مردم را که بنا حق ضایع کرده است، چه مالى وچه‏جانى به‏آنان برگرداندهمانطور که مولا على علیه‏السلام‏مى‏فرماید: «ان تؤدى الى المخلوقین حقوقهم‏» (36)
2- واجباتى راکه ترک کرده‏است قضاءنماید على علیه‏السلام‏مى‏فرماید: «الرابع:ان تعمدالى کل فریضة ضیعتهاتودى‏حقها.» (37)
3- با ریاضت، خون و اندوه و چشانیدن درد والم طاعت، آثارلذت معصیت را از بین ببرد و به فرموده على علیه‏السلام «ان‏تذیق الجسم الم الطاعة کمااذقته حلاوة المعصیة‏» (38) «به بدن‏درد و سختى طاعت را بچشاند همانگونه که شیرینى گناه راچشیده است‏»
4- با ریاضت و حزن و اندوه باید تمام گوشتهاى بدنت را آب‏کنى تا گوشت جدیدى در بدنت پیدا شود. به قول على‏علیه‏السلام :«الخامس ان تعمدالى اللحم الذى نبت على السحت‏فتذیبه بالاحزان حتى تلصق الجلد بالعظم و ینشابینهمالحم‏جدید.» (39)
و خواجه عبدالله انصارى مى‏فرماید:
«توبه نشان راه است... اول پشیمانى در دل است پس عذر برزبان پس بریدن از بدى و بدان در خبرآید که هرکه توبه کند ورفیقان بد... شرط توبه آنست که از همه موجودات دل برگیرد وروى در حق آرد، هرخون و گوشت که برهفت اندام دارد به‏ریاضت فرو گذارد...» (40)
و در «منازل السائرین‏» مى‏فرماید:«شرایط توبه سه چیز است:
1- ندامت و پشیمانى 2- اعتذار وپوزشخواهى 3- اقلاع و برکندن.» (41)
مرحوم عارف کامل حاج شیخ محمدبهارى همدانى ازشاگردان ملاحسینقلى همدانى مى‏گوید: «بدانکه لااشکال دراینکه خداوند متعال توبه را قبول مى‏فرماید به شرط آنکه به آب‏چشم بشورى کثافات معاصى را از قلب پس از برانگیزاندن آتش‏ندم در دل و هر مقدار تاثیر آتش پشیمانى در قلب بیشتر است‏اسباب امید برتکفیر ذنوب و علامت صدق است چه‏اینکه بایدحلاوت تشهیات معاصى مبدل به تلخى ندم گرددتانشانه تبدل‏سیئات برحسنات باشد آیا نشنیدى قضیه پیغمبرى از بنى‏اسرائیل این که سؤال نمود از حضرت بارى تعالى قبول توبه‏بنده‏اى را بعداز اینکه سالها جد و جهدى در عبادت نموده بودآن بنده. جواب آمد: قسم به عزت خودم اگرشفاعت کند در حق‏او اهل آسمانها و زمین، توبه او را قبول نخواهم کرد و حال آنکه‏حلاوت گناهى که از آن توبه کرده در قلب اواست‏باید گوشتهایى‏راکه از حرام گرفته بریزد که آنها فاسد شده‏اند و گوشتهاى صحیح را هم فاسد مى‏نماید» (42) و مرحوم میرزا جواد جوادآقا ملکى تبریزى چند مثال براى توبه جامع شرایط مى‏زند از جمله توبه بهلول نباش‏«قبرکن‏»که توبه او طورى بوده است که همه این شرایط را داشته است. (43)
پى‏نوشتها:
1. فرقان:25
2. محمدتقى مجلسى (علامه)بحارالانوار، (تهران، دارالکتاب الاسلامیه، 1363) چ سوم، ج 77، ص 159
3. علامه نورى، مستدرک‏الوسایل،(بیروت، مؤسسه آل‏البیت، 1408 ه) چاپ دوم، ج 2، ص 118
5 و 4. همان
6. همان، ص 346
7. از جمله «الندم احدالتوبتین‏» و «کفى بالندم توبة‏» و «والندم من الذنب یمنع عن معاودته‏» رجوع شود به: مجلسى، پیشین، ج 77، ص 20، 6
8. عبدالله انصارى، کشف الاسرار، ج 4، ص 97
9. نساء: 55
10. توبه: 107
11. نجم‏الدین رازى، مرصادالعباد،ص 6 - 355
12. محمود شبسترى،مجموعه‏آثار(تهران،کتابخانه طهورى،1365)،ص‏26
13. جلال‏الدین رومى، مثنوى،(تهران،انتشارات مدنى،طبع نیلکون،چ دوم، 1362) جلد دوم، دفتر چهارم، ص 8 - 327
14. مجلسى، پیشین، ج 6، ص 14
15. غزالى، احیاءالعلوم، ج‏4، ص 6
16. فیض کاشانى، محجة‏البیضاء،ج 2، ص 4
17. محمد مهدى نراقى، جامع‏السعادات، (تهران،مکتبة داورى،1383)ج 3، ص 2 - 51
18. محمد حسین طباطبایى(علامه)،المیزان، (قم، موسسه مطبوعاتى اسماعیلیان، 1394 هق) ج 4، ص 237
19. محیى‏الدین،ابن عربى، الفتوحات‏المکیه،(بیروت، داراحیاءالتراث العربى، بى‏تا) ج 2،ص 142
20. همان، ص 143
21. میرزا جواد ملکى، لقاءالله،باتعلیق سید احمد فهرى (تهران:نهضت زنان مسلمان، 1360)، ص 59
22. بقره:222
23. مجلسى، پیشین،ج 6،ص 21
راهم فاسد مى‏نماید»42 و مرحوم میرزا جوادآقا ملکى تبریزى‏چند مثال براى توبه جامع شرایط مى‏زند از جمله توبه بهلول‏نباش «قبرکن‏» که توبه او طورى بوده‏است که همه این شرایط راداشته است.43
24. عبدالله انصارى، پیشین، ج 4،ص 97
25. نجم‏الدین رازى، پیشین،ص 356
26. محیى‏الدین ابن عربى، پیشین،ص 139
27. فریدالدین عطار نیشابورى، تذکرة‏الاولیاء، (تهران:انتشارات مرکزى، 1336) چ 5، ص 66
28. همان، ص 189 - 188
29. همان ،ص 106
30. عبدالرحمن بدوى، رابعه عدویه، ترجمه محمدتحریرچى، (تهران: انتشارات مرکزى، 1336) چ 5 ، ص 18
31. جلال‏الدین رومى، پیشین،از قول نصوح نقل مى‏کند:گفت‏بد فضل خداى دادگر ورنه ...
32. عبدالله‏انصارى، پیشین، ج 1، ص 156
33. محمد حسین طباطبایى (علامه)، پیشین، ص 4، ص 238
34. مصباح الشریعه، ترجمه و شرح حسن مصطفوى (تهران: انجمن حکمت و فلسفه، بى‏تا) ص 352
35- انما التوبة على الله للذین یعملون السوء بجهالة ثم یتوبون من قریب فاولئک یتوب الله علیهم و کان الله علیما حکیما. و لیست التوبة للذین یعملون السیئات حتى اذا حضراحدهم الموت قال انى تبت الان و لا الذین یموتون و هم کفار اولئک اعتدنا لهم عذابا الیما. (نساء: 14، 17، 18) روایت‏هاى متعددى بر این مضمون دلالت دارد که کلینى در کافى،2، ص 440 و مجلسى در بحار، ج 6- 19 - 18 و 23 نقل فرموده‏اند.
39 و38 و37 و36. نهج‏البلاغه، صبحى صالح، باب‏المختار من‏الحکم; حکمت 417 (قم: مرکزالبحوث الاسلامیه، 1395 ه)، ص 249
40. عبدالله انصارى، پیشین، ج 2، ص 2-451
41. عبدالله انصارى، منازل السائرین، ترجمه روان فرهادى، انتشارات مولى، 1361، ص 28 و 29
42. میرزا جواد ملکى تبریزى، پیشین، ص 61 الى 59
43. همان، ص 69 الى 88

تبلیغات