توبه و جایگاه آن درعرفان
آرشیو
چکیده
متن
گذشت که: توبه در عرفان، جایگاهى بلند و ارزشى والا دارد و براىاینکه سالک به حق واصل شود باید مقاماتى را طى کند که نخستینآنها توبه است.
سخنان چهرههاى برجسته عرفان اسلامى در تعریف حقیقتتوبه نقل شد و اینک قسمت دوم آن مقال را پى مىگیریم
حقیقت توبه
حقیقت توبه چیست؟ آنچه تحت این عنوان نخستین گام سالکراه حق است ماهیتش از چه قرار است؟ آیا همان تعاریف پیشینتعریفهایى از واقعیت توبه است؟ بىگمان چنین نیست اینتعریفها، همانطور که محیىالدین مىفرماید، حد واقعى نیستبلکه جان مطلب چیز دیگرى است و آن اینکه:
هنگامى که انسان متوجه مىشود که غفلتها و گناهها حجابىمیان او و محبوبش ایجاده کرده که نمىتواند به او نزدیک شود وبه سویش حرکت کند; وقتى متذکر مىگردد که ظلمتبار گناه ولغزش بر دل و جانش آن چنان سایه افکنده است که هیچ پرتوىاز نور حق بر آن نمىتابد و او تنگ دل و سنگ دل شده است که«ویل للقاسیة قلوبهم»، پشیمان مىگردد، متالم مىشود و اینآتش پشیمانى وتالم سراسر وجود، روح و جانش را فرا مىگیرد، شعله مىکشد و شعلههایش فروزان و فروزانتر مىشود واینشرارهها است که تمامى آثار شوم، ریشههاى گناه، پردهها وحجابها را مىسوزاند و خاکستر مىکند و دیوارههاى دل آدمى راهمانند تنورى داغ که شرارههاى آتش بر آن تابیده و آن را سفیدکردهاست، آماده چسباندن خمیرایمان مىکند و مهم این استکه هیزم این آتش ندامت ریشهها، شاخهها و برگهاى گناه استکه در دل جاى خوش کرده است. خداى مى فرماید:«الا من تابو امن و عمل صالحا فاولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات و کان اللهغفورا رحیما.» (1)
چند ازاین الفاظ واضمار ومجاز سوز خواهم سوز،با این سوز ساز هر آن دل راکه سوزى نیست دل نیست دل بىسوز غیر از آب و گل نیست
در واقع توبه انقلاب است، انقلابى درونى، حرکتى در جان تاآزاد گردد و به سوى حق سیر کند. توضیح این که از دیدگاهعارفان، گناهان، غفلتها و... حجابهایى است که گوهر جان رازندانى نموده است و بر آن حکومت مىکند و سالک باید درنخستین گام بیدار شود، علیه این سلطه بپاخیزد و با انقلابى ازدرون، جان را آزاد کند تا بتواند بهسوى حق پرواز نماید و اینهمان توبه است و چون حجابها و پردهها نسبى و تشکیکىاست، این معنا در همه مراتب توبه وجود دارد، چه حجاب ازظلمتباشد. و چه از نور، باید انقلاب درونى و آتش ندامتجان را بلرزاند، متزلزلش کند و با یک دگرگونى و زیر و رویىزمینه سیر روحانى عارف را فراهم آورد. به نظر ماحقیقت توبههمین است و شرایط و ارکانى که براى آن ذکر شده استیامقدمه و یا از آثار و شرایط توبه است. جان و روح توبه همانسوز، درد، انقلاب درونى و آتش ندامت است. رسول خداصلوات الله علیه مىفرمایند:«الندم من الذنب توبة» (2) و علىعلیهالسلام مىفرماید:«الندم علىالخطیئة استغفار» (3) و در جاىدیگر نیز مىفرماید:«الندم احد و باز مىفرماید:«الندم على الخطیئة یمنع عن معاودتها» (5) و مىفرماید «من ندم فقدتاب» (6) و امام باقر علیهالسلام مىفرماید «کفى بالندم توبة» (7) وروایات دیگرى به همین مضمون که همگى دلالتبر این داردکهتوبه همانآتش ندامت جانسوزاست.بسیارى از شخصیتهاىبرجسته عرفان هم، همین نظر را دارند و بهنظر ما تعریف صحیحتوبه در همه مراتب، همین است.
پیرهرات در کشف الاسرار مىگوید:
«حقیقت توبهپشیمانى است که در دل پدید آید، دردى که ازدرون سینه سر بزند، آتش حجل در دل وى افتد آب حسرت ازدیده فرو ریزد نه بینى که شاخى از یک سرآن آتش زنى و از آندیگر سر،آب قطرهقطره مىچکد مصطفى صلىالله علیه و آلهگفت: «من اذنب ذنبا فندم علیه فهو توبة» فضیل عیاض به راهزنىمعروف بود، پیوسته با صد مرد در کمین مکابره نشسته بود.شبى بر سر سنگى نماز مىکرد،ناگاه از کمین گاه غیب این تیر قهرکه: «الم یعلم بان الله یرى» برجان و دل او زدند فضیل را چناناسیرکرد که در نماز نعره بزد و بیفتاد و کارش بجایى رسید که پیرعالمى گشت.» (8)
نجمالدین رازى در مرصادالعباد مىفرماید:
...او برمثال جوز بود که در وى مغزایمان بود اماپوست طلخاعمال فاسده داشت ضربتى چندان برپوست دوم زنند که حاملپوست اول بود و آن طفل مغز را از رحم پوستخلاص دهند،پوست را غذاى آتش کنند که «کلمانضجت جلودهم» (9) مغز را درپوست لطایف حق پیچند... این صفت آن طایفه است که در حقایشان فرمود و «آخرون مرجون لامرالله امایعذبهم و امایتوبعلیهم» (10) و اگر فضل ربانى و تایید آسمانى او را دریابد و پیشاز مرگ اگر همه بهیک نفس باشد نسیم نفخات الطاف خود بهمشام جان او رساندتا از دل شکسته و جان خسته او این نفسبرآید و از سر درد این دوبیتبسراید.
باد آمد و بوى زلف جانان آورد وآن عشق کهن ناشده ما نو کرد. اى باد تو بوى آشنایى دارى زنهار بگرد هیچ بیگانه مگرد.
در حال دردى در نهاد وى پدید آید، آتش ندامت در خرمنمعامله او زند تا آنچه به سالهاى فراوان دوزخ از او بخواستسوخت، آتش ندامتبه یک نفس بسوزد و او را در رحم مادرهوا که هاویه صفتبود بزاید که «الندم توبه» (11)
و شیخ شبسترى مىگوید:
و حقیقت توبه چیزى جز روى گرداندن و روى کردن نیست«حقیقت توبه آن است که سالک راه اله را از هرچه مانع وصولبه محبوب حقیقى است از مراتب دنیا و عقبى اعراض نموده وروى توجه به جانب حق آورد و جمیع موانع صورى و معنوىرا «فنبذوه وراء ظهورهم» گردانیده مطلقا نظر به غیر حق نیندازد.بنیاد مقام توبه قسمى دگرگونى است و آغاز زندگانى تازهاىاستیعنى چنان است کهآدمى زندگانى هر روزه و عادى خویشرا بى ارزش ببیند، کمر شوق بر میان مىبندد و به راهى قدممىنهد که هر شبنمش صد موج آتشین است.» (12)
و مولوى در مثنوى چنین گوید:
«توبه عبارتست از یک نوع انقلاب حال و تحولى در طالبو ابتداى حیات تازهاى است. براى مثال در مورد ابواسحقابراهیم ادهم بلخى متوفاى (2 - 161) گفته شده است که در ابتدااز امراى بلخ بوده است وشبى بر تخت آرمیده بود و هاى هویىبر بام قصر شنیدو چون از سبب جویا شده، گفتهاند: شترگمکردهایم و در بام قصر مىجوییم. ابراهیم با تعجب پرسید کهچگونه شترگم گشته را بربام قصرمن جست و جو مىکنید؟مىگوید: تو چگونه برتخت، ملاقات خدا مىطلبى؟! سرانجاماز سرتاج وتختبرخاست و به وادى فقر و سیرسلوک قدم نهادو در این راه چندان کوشا وگرم سیر بود که بهمقامات و درجاتعالى نایل آمد مولوىاین داستان عرفانى رابهتفصیل آوردهاست:
بر سرتختى شنید آن نیکنام طقطقى وهاى هویى شب ز بام گامهاى تند بربام سرا گفتبا خود چنین زهرهکرا؟! بانگ زد بر روزن قصراوه که کیست؟ این نباشد آدمى ماناپریست سرفرو کردند قومى بوالعجب ماهمى کردیم شب بهر طلب هین چه مىجویید؟گفتند اشتران گفت:اشتربام برکى جست هان پس بگفتندش که تو برتخت جاه چونهمى جویى ملاقات اله (13)
و مرحوم طبرسى در «مجمع البیان» ذیل آیه شریفه «الاالذینتابوا» مىفرماید: «اى ندموا على ما قدموا» (14)
ممکن است مراد غزالى دراحیاءالعلوم (15) و فیض درمحجةالبیضاء (16) نیز همین باشد. بدین معنى که علم و آگاهى ازمضرات و زیانهاى گناه را مقدمه توبه و تصمیم بر ترک گناه را درآینده از نتایج آن بدانند.
اما در «جامع السعادات» مرحوم نراقى از بعضى علما نقلمىکند که ندامت و تالم قلبى حقیقت توبهاست که خود مقدورنیست گرچه تحصیل مقدماتش مقدور است. و عجیب ایناست که در همین صفحهاز بعضى الاعاظم نقل مىکند که ندامتو پشیمانى خارج از حقیقت توبه است. (17) بیان مرحوم علامهطباطبایى در «المیزان» قابل بازگشتبه همین معنى است. (18) امامحیىالدین تصریح مىکند که توبه عوام سه رکن دارد و توبهاهل الله همان اعتراف و دعا است، نه تصمیم بر ترک گناه (19) وتصریح مىکند که «الندمتوبة» مانند «الحج عرفة» هست، بله اگرمىفرمود: «الندمالتوبة» دلالت داشت که توبه همان ندامتاست. (20) مرحوم میرزا جواد ملکى تبریزى در «لقاء الله» توبه رابه همین معنى دانسته و نمونههایى براى آن ذکر کرده است. (21)
فضیلت توبه
در فضیلت توبه همین بس که توبه کننده محبوب خداوند است.«ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین» (22) و پیامبر بزرگ اسلاممىفرماید: «لیس شیىء احب الى الله من مؤمن تائب اومؤمنةتائبة» (23)
پیرهرات در فضیلت توبه مىگوید:
«اى جوانمرد صدهزاران ما هرویان فردوس از راه نظاره دربازار کرم منتظر ایستادهاند مگر عاصىاى از پرده عصیان بیرونآید و قدم بربساط توبه نهد تا ایشان جانها و دلها را در صدق قدموى برافشانند و بشارت به سمع وى رسانند که: «وبشرالذین انلهم قدم صدق عند ربهم» (24)
شیخ نجمالدین در مرصادالعباد مىفرماید:
«...توبه نصوح،بهیک دماو را چنانپاککندکهگویى هرگز بدانآلایش ملوث نبودهاست.که «التائب منالذنب کمن لاذنب له»چون در وى نصیبه دوزخ نماند، چون بر دوزخ گذر کنداز دوزخفریاد برخیزد که «جزیا مؤمن فقد اطفا نورک لهبى»... و نور توبه کهازانوار صفت توابى است در دل تو جاى گرفت، فریاد بر درکاتدوزخ و جود بشرى افتاد که «جزیاتائب» که تواکنون محبوبحضرتى که «انالله یحبالتوابین و انالله یحب المتطهرین.»
گفتار و سخنان عارفان و عالمان و مربیان اخلاق در فضیلتتوبه بسیار است و مابه همین مقدار اکتفا مىکنیم.
توبه برخاسته از فضل خدا است
ازدیدگاه عارفان مسلمان، توبه فضل و عنایت و محبت الهىاست، توبه هنگامى میسور و ممکن مىگردد که انسان از سوىحقتعالى مورد توجه قرار گیرد و خداى بهاو رجوع کند، وقتىانسان مىتواند به خداى باز گردد و اولین گام سفرمعنوى وسلوک مقدس الهى را بردارد که حقتعالى توبه برانسان کند وبذل توجهى فرماید. مشایخ بزرگ عرفان براین نکته اصرارورزیدهاند.
محیىالدین عربى مىگوید:«توبه یا محبتخدا به انسانتائب آغاز مىشود، خداى به او محبتى مىکند و او توبه مىکندآنگاه دوباره به او محبتى مىکند و توبه او را مىپذیرد و در واقعتوبه عبد میان دو محبت قرار گرفته است. » (25)
علامه طباطبایى - قدسالله سره - نیز نظرى مشابه دارد. آنبزرگوار مىفرماید: ما بارها گفتیم که توبه انسان محفوف به دوتوبه خدااست، بنابراین نخست این خداوند است که به انسانتوفیق مىدهد، اسباب توبه را براى او فراهم مىکند تا بتواند ازبند و زنجیر اسارتبار پلیدیهاى دنیا برهد و روبه سوى حق آردو آنگاه که بنده به خدا توجه کرد وتوبهنمود دوباره خدا به او برمىگردد و غفران و عفو و بخشش را شامل او خواهد فرمود.»
بنابراین توبه بافضل و عنایت الهى شروع مىشود.
نجمالدین رازى در «مرصادالعباد» مىفرماید: «اگر فضلربانى و تایید آسمانى اورا دریابد و پیش از مرگ اگر همه به یکنفس باشد نسیم نفحاتالطاف خود بهمشام جان اورساند تا ازدل شکسته و جان خسته او این نفس برآید و از سر درد ایندوبیتبسراید.
باد آمد و بوى زلف جانان آورد وان عشق کهن ناشده مانوکرد اى باد تو بوى آشنایى دارى زنهار بگرد هیچ بیگانه مگرد (26)
و فضیلعیاض (29) با فضل و عنایتخداوند آغاز شدهاست، عبدالرحمنبدوى در کتاب «رابعه، شهید راه عشق» توبه این عارف بزرگرانیز چنین تبیین مىکند (30) در مورد توبه نصوح هم کهبهذکر آنخواهیم پرداخت مولوى چنین اعتقادى دارد، مىفرماید:«نصوح به نزدعارفى بزرگ رفت و از او خواست در حق وى دعاکند تا خدایش توفیق توبه دهد و دعاى آن پیرعارف بود کهسبب فضل الهى و توفیق توبه شد.
رفت پیش عارفى آن زشت کار گفت مارا در دعایى یاد آر سر او دانست آن آزاد مرد لیک چون حلم خدا پیدانکرد سستخندید وبگفت اى بدنهاد زآنچه دانى ایزدت توبه رهاد آندعاازهفتگردوندرگذشت کارآنمسکینبآخرخوب گشت یک سببانگیخت صنعذوالجلال کهرهانیدشزنفریندوبال (31)
در اینجا سخن را با عبارتى کوتاه و جامع از پیرهرات(خواجه عبدالله انصارى) ختم مىکنیم. مىفرماید:
«توبه از فضل خدااست نه استحقاق انسان» (32) و این مطلببا کتاب و سنت موافق است در بسیارى از آیات قرآن «توبه» بهخدا نسبت داده شده است و علامه طباطبایى در ذیل آیه شریفه«انماالتوبة على الله...» مىفرماید: «این آیه درصدد بیان توبه خدابربنده یعنى توجه خدابه بندهاش و رجوع رحمتحق براواستنه در مورد توبه بنده...» (33)
امام صادق علیهالسلام مىفرماید:
«التوبة حبلالله و مدد عنایته...» «توبه ریسمان خداوندبزرگ است و یارى و کشش عنایت و لطف اوست.» (34)
شرایط توبه
درپیش گفتیم که توبه همان آتش ندامت است که درجان سالکشعله مىکشد و شرارههایش حجابها را مىسوزاند. امااین توبهشرایطى دارد که باید کاملا مورد توجه باشد.
علامهطباطبایى در ذیل آیه 17و18 سوره نساء مىفرماید: (35)
«قبول توبه دو شرط دارد:1- اینکه گناه از روى لجاجت واستعلاء و برترىجویى بر خدا نباشد.2- اینکه توبهقبل از موتو رؤیتسفیرمرگ باشد زیرا توبه بازگشتبنده بهخداى تعالىاست که توجهخداى را بر او، در پى دارد و با ظهور نشانههاىمرگ دیگر فرصتى براى این نیست و منتفى به انتفاء موضوعاست.»
فیض کاشانى در محجةالبیضاء و غزالى در احیاءالعلومشرایطى را ذکرکردهاند که مافشرده سخن فیض را مىآوریم:
توبه داراى چهار شرط است:
1- حقوق مردم را که بنا حق ضایع کرده است، چه مالى وچهجانى بهآنان برگرداندهمانطور که مولا على علیهالسلاممىفرماید: «ان تؤدى الى المخلوقین حقوقهم» (36)
2- واجباتى راکه ترک کردهاست قضاءنماید على علیهالسلاممىفرماید: «الرابع:ان تعمدالى کل فریضة ضیعتهاتودىحقها.» (37)
3- با ریاضت، خون و اندوه و چشانیدن درد والم طاعت، آثارلذت معصیت را از بین ببرد و به فرموده على علیهالسلام «انتذیق الجسم الم الطاعة کمااذقته حلاوة المعصیة» (38) «به بدندرد و سختى طاعت را بچشاند همانگونه که شیرینى گناه راچشیده است»
4- با ریاضت و حزن و اندوه باید تمام گوشتهاى بدنت را آبکنى تا گوشت جدیدى در بدنت پیدا شود. به قول علىعلیهالسلام :«الخامس ان تعمدالى اللحم الذى نبت على السحتفتذیبه بالاحزان حتى تلصق الجلد بالعظم و ینشابینهمالحمجدید.» (39)
و خواجه عبدالله انصارى مىفرماید:
«توبه نشان راه است... اول پشیمانى در دل است پس عذر برزبان پس بریدن از بدى و بدان در خبرآید که هرکه توبه کند ورفیقان بد... شرط توبه آنست که از همه موجودات دل برگیرد وروى در حق آرد، هرخون و گوشت که برهفت اندام دارد بهریاضت فرو گذارد...» (40)
و در «منازل السائرین» مىفرماید:«شرایط توبه سه چیز است:
1- ندامت و پشیمانى 2- اعتذار وپوزشخواهى 3- اقلاع و برکندن.» (41)
مرحوم عارف کامل حاج شیخ محمدبهارى همدانى ازشاگردان ملاحسینقلى همدانى مىگوید: «بدانکه لااشکال دراینکه خداوند متعال توبه را قبول مىفرماید به شرط آنکه به آبچشم بشورى کثافات معاصى را از قلب پس از برانگیزاندن آتشندم در دل و هر مقدار تاثیر آتش پشیمانى در قلب بیشتر استاسباب امید برتکفیر ذنوب و علامت صدق است چهاینکه بایدحلاوت تشهیات معاصى مبدل به تلخى ندم گرددتانشانه تبدلسیئات برحسنات باشد آیا نشنیدى قضیه پیغمبرى از بنىاسرائیل این که سؤال نمود از حضرت بارى تعالى قبول توبهبندهاى را بعداز اینکه سالها جد و جهدى در عبادت نموده بودآن بنده. جواب آمد: قسم به عزت خودم اگرشفاعت کند در حقاو اهل آسمانها و زمین، توبه او را قبول نخواهم کرد و حال آنکهحلاوت گناهى که از آن توبه کرده در قلب اواستباید گوشتهایىراکه از حرام گرفته بریزد که آنها فاسد شدهاند و گوشتهاى صحیح را هم فاسد مىنماید» (42) و مرحوم میرزا جواد جوادآقا ملکى تبریزى چند مثال براى توبه جامع شرایط مىزند از جمله توبه بهلول نباش«قبرکن»که توبه او طورى بوده است که همه این شرایط را داشته است. (43)
پىنوشتها:
1. فرقان:25
2. محمدتقى مجلسى (علامه)بحارالانوار، (تهران، دارالکتاب الاسلامیه، 1363) چ سوم، ج 77، ص 159
3. علامه نورى، مستدرکالوسایل،(بیروت، مؤسسه آلالبیت، 1408 ه) چاپ دوم، ج 2، ص 118
5 و 4. همان
6. همان، ص 346
7. از جمله «الندم احدالتوبتین» و «کفى بالندم توبة» و «والندم من الذنب یمنع عن معاودته» رجوع شود به: مجلسى، پیشین، ج 77، ص 20، 6
8. عبدالله انصارى، کشف الاسرار، ج 4، ص 97
9. نساء: 55
10. توبه: 107
11. نجمالدین رازى، مرصادالعباد،ص 6 - 355
12. محمود شبسترى،مجموعهآثار(تهران،کتابخانه طهورى،1365)،ص26
13. جلالالدین رومى، مثنوى،(تهران،انتشارات مدنى،طبع نیلکون،چ دوم، 1362) جلد دوم، دفتر چهارم، ص 8 - 327
14. مجلسى، پیشین، ج 6، ص 14
15. غزالى، احیاءالعلوم، ج4، ص 6
16. فیض کاشانى، محجةالبیضاء،ج 2، ص 4
17. محمد مهدى نراقى، جامعالسعادات، (تهران،مکتبة داورى،1383)ج 3، ص 2 - 51
18. محمد حسین طباطبایى(علامه)،المیزان، (قم، موسسه مطبوعاتى اسماعیلیان، 1394 هق) ج 4، ص 237
19. محیىالدین،ابن عربى، الفتوحاتالمکیه،(بیروت، داراحیاءالتراث العربى، بىتا) ج 2،ص 142
20. همان، ص 143
21. میرزا جواد ملکى، لقاءالله،باتعلیق سید احمد فهرى (تهران:نهضت زنان مسلمان، 1360)، ص 59
22. بقره:222
23. مجلسى، پیشین،ج 6،ص 21
راهم فاسد مىنماید»42 و مرحوم میرزا جوادآقا ملکى تبریزىچند مثال براى توبه جامع شرایط مىزند از جمله توبه بهلولنباش «قبرکن» که توبه او طورى بودهاست که همه این شرایط راداشته است.43
24. عبدالله انصارى، پیشین، ج 4،ص 97
25. نجمالدین رازى، پیشین،ص 356
26. محیىالدین ابن عربى، پیشین،ص 139
27. فریدالدین عطار نیشابورى، تذکرةالاولیاء، (تهران:انتشارات مرکزى، 1336) چ 5، ص 66
28. همان، ص 189 - 188
29. همان ،ص 106
30. عبدالرحمن بدوى، رابعه عدویه، ترجمه محمدتحریرچى، (تهران: انتشارات مرکزى، 1336) چ 5 ، ص 18
31. جلالالدین رومى، پیشین،از قول نصوح نقل مىکند:گفتبد فضل خداى دادگر ورنه ...
32. عبداللهانصارى، پیشین، ج 1، ص 156
33. محمد حسین طباطبایى (علامه)، پیشین، ص 4، ص 238
34. مصباح الشریعه، ترجمه و شرح حسن مصطفوى (تهران: انجمن حکمت و فلسفه، بىتا) ص 352
35- انما التوبة على الله للذین یعملون السوء بجهالة ثم یتوبون من قریب فاولئک یتوب الله علیهم و کان الله علیما حکیما. و لیست التوبة للذین یعملون السیئات حتى اذا حضراحدهم الموت قال انى تبت الان و لا الذین یموتون و هم کفار اولئک اعتدنا لهم عذابا الیما. (نساء: 14، 17، 18) روایتهاى متعددى بر این مضمون دلالت دارد که کلینى در کافى،2، ص 440 و مجلسى در بحار، ج 6- 19 - 18 و 23 نقل فرمودهاند.
39 و38 و37 و36. نهجالبلاغه، صبحى صالح، بابالمختار منالحکم; حکمت 417 (قم: مرکزالبحوث الاسلامیه، 1395 ه)، ص 249
40. عبدالله انصارى، پیشین، ج 2، ص 2-451
41. عبدالله انصارى، منازل السائرین، ترجمه روان فرهادى، انتشارات مولى، 1361، ص 28 و 29
42. میرزا جواد ملکى تبریزى، پیشین، ص 61 الى 59
43. همان، ص 69 الى 88
سخنان چهرههاى برجسته عرفان اسلامى در تعریف حقیقتتوبه نقل شد و اینک قسمت دوم آن مقال را پى مىگیریم
حقیقت توبه
حقیقت توبه چیست؟ آنچه تحت این عنوان نخستین گام سالکراه حق است ماهیتش از چه قرار است؟ آیا همان تعاریف پیشینتعریفهایى از واقعیت توبه است؟ بىگمان چنین نیست اینتعریفها، همانطور که محیىالدین مىفرماید، حد واقعى نیستبلکه جان مطلب چیز دیگرى است و آن اینکه:
هنگامى که انسان متوجه مىشود که غفلتها و گناهها حجابىمیان او و محبوبش ایجاده کرده که نمىتواند به او نزدیک شود وبه سویش حرکت کند; وقتى متذکر مىگردد که ظلمتبار گناه ولغزش بر دل و جانش آن چنان سایه افکنده است که هیچ پرتوىاز نور حق بر آن نمىتابد و او تنگ دل و سنگ دل شده است که«ویل للقاسیة قلوبهم»، پشیمان مىگردد، متالم مىشود و اینآتش پشیمانى وتالم سراسر وجود، روح و جانش را فرا مىگیرد، شعله مىکشد و شعلههایش فروزان و فروزانتر مىشود واینشرارهها است که تمامى آثار شوم، ریشههاى گناه، پردهها وحجابها را مىسوزاند و خاکستر مىکند و دیوارههاى دل آدمى راهمانند تنورى داغ که شرارههاى آتش بر آن تابیده و آن را سفیدکردهاست، آماده چسباندن خمیرایمان مىکند و مهم این استکه هیزم این آتش ندامت ریشهها، شاخهها و برگهاى گناه استکه در دل جاى خوش کرده است. خداى مى فرماید:«الا من تابو امن و عمل صالحا فاولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات و کان اللهغفورا رحیما.» (1)
چند ازاین الفاظ واضمار ومجاز سوز خواهم سوز،با این سوز ساز هر آن دل راکه سوزى نیست دل نیست دل بىسوز غیر از آب و گل نیست
در واقع توبه انقلاب است، انقلابى درونى، حرکتى در جان تاآزاد گردد و به سوى حق سیر کند. توضیح این که از دیدگاهعارفان، گناهان، غفلتها و... حجابهایى است که گوهر جان رازندانى نموده است و بر آن حکومت مىکند و سالک باید درنخستین گام بیدار شود، علیه این سلطه بپاخیزد و با انقلابى ازدرون، جان را آزاد کند تا بتواند بهسوى حق پرواز نماید و اینهمان توبه است و چون حجابها و پردهها نسبى و تشکیکىاست، این معنا در همه مراتب توبه وجود دارد، چه حجاب ازظلمتباشد. و چه از نور، باید انقلاب درونى و آتش ندامتجان را بلرزاند، متزلزلش کند و با یک دگرگونى و زیر و رویىزمینه سیر روحانى عارف را فراهم آورد. به نظر ماحقیقت توبههمین است و شرایط و ارکانى که براى آن ذکر شده استیامقدمه و یا از آثار و شرایط توبه است. جان و روح توبه همانسوز، درد، انقلاب درونى و آتش ندامت است. رسول خداصلوات الله علیه مىفرمایند:«الندم من الذنب توبة» (2) و علىعلیهالسلام مىفرماید:«الندم علىالخطیئة استغفار» (3) و در جاىدیگر نیز مىفرماید:«الندم احد و باز مىفرماید:«الندم على الخطیئة یمنع عن معاودتها» (5) و مىفرماید «من ندم فقدتاب» (6) و امام باقر علیهالسلام مىفرماید «کفى بالندم توبة» (7) وروایات دیگرى به همین مضمون که همگى دلالتبر این داردکهتوبه همانآتش ندامت جانسوزاست.بسیارى از شخصیتهاىبرجسته عرفان هم، همین نظر را دارند و بهنظر ما تعریف صحیحتوبه در همه مراتب، همین است.
پیرهرات در کشف الاسرار مىگوید:
«حقیقت توبهپشیمانى است که در دل پدید آید، دردى که ازدرون سینه سر بزند، آتش حجل در دل وى افتد آب حسرت ازدیده فرو ریزد نه بینى که شاخى از یک سرآن آتش زنى و از آندیگر سر،آب قطرهقطره مىچکد مصطفى صلىالله علیه و آلهگفت: «من اذنب ذنبا فندم علیه فهو توبة» فضیل عیاض به راهزنىمعروف بود، پیوسته با صد مرد در کمین مکابره نشسته بود.شبى بر سر سنگى نماز مىکرد،ناگاه از کمین گاه غیب این تیر قهرکه: «الم یعلم بان الله یرى» برجان و دل او زدند فضیل را چناناسیرکرد که در نماز نعره بزد و بیفتاد و کارش بجایى رسید که پیرعالمى گشت.» (8)
نجمالدین رازى در مرصادالعباد مىفرماید:
...او برمثال جوز بود که در وى مغزایمان بود اماپوست طلخاعمال فاسده داشت ضربتى چندان برپوست دوم زنند که حاملپوست اول بود و آن طفل مغز را از رحم پوستخلاص دهند،پوست را غذاى آتش کنند که «کلمانضجت جلودهم» (9) مغز را درپوست لطایف حق پیچند... این صفت آن طایفه است که در حقایشان فرمود و «آخرون مرجون لامرالله امایعذبهم و امایتوبعلیهم» (10) و اگر فضل ربانى و تایید آسمانى او را دریابد و پیشاز مرگ اگر همه بهیک نفس باشد نسیم نفخات الطاف خود بهمشام جان او رساندتا از دل شکسته و جان خسته او این نفسبرآید و از سر درد این دوبیتبسراید.
باد آمد و بوى زلف جانان آورد وآن عشق کهن ناشده ما نو کرد. اى باد تو بوى آشنایى دارى زنهار بگرد هیچ بیگانه مگرد.
در حال دردى در نهاد وى پدید آید، آتش ندامت در خرمنمعامله او زند تا آنچه به سالهاى فراوان دوزخ از او بخواستسوخت، آتش ندامتبه یک نفس بسوزد و او را در رحم مادرهوا که هاویه صفتبود بزاید که «الندم توبه» (11)
و شیخ شبسترى مىگوید:
و حقیقت توبه چیزى جز روى گرداندن و روى کردن نیست«حقیقت توبه آن است که سالک راه اله را از هرچه مانع وصولبه محبوب حقیقى است از مراتب دنیا و عقبى اعراض نموده وروى توجه به جانب حق آورد و جمیع موانع صورى و معنوىرا «فنبذوه وراء ظهورهم» گردانیده مطلقا نظر به غیر حق نیندازد.بنیاد مقام توبه قسمى دگرگونى است و آغاز زندگانى تازهاىاستیعنى چنان است کهآدمى زندگانى هر روزه و عادى خویشرا بى ارزش ببیند، کمر شوق بر میان مىبندد و به راهى قدممىنهد که هر شبنمش صد موج آتشین است.» (12)
و مولوى در مثنوى چنین گوید:
«توبه عبارتست از یک نوع انقلاب حال و تحولى در طالبو ابتداى حیات تازهاى است. براى مثال در مورد ابواسحقابراهیم ادهم بلخى متوفاى (2 - 161) گفته شده است که در ابتدااز امراى بلخ بوده است وشبى بر تخت آرمیده بود و هاى هویىبر بام قصر شنیدو چون از سبب جویا شده، گفتهاند: شترگمکردهایم و در بام قصر مىجوییم. ابراهیم با تعجب پرسید کهچگونه شترگم گشته را بربام قصرمن جست و جو مىکنید؟مىگوید: تو چگونه برتخت، ملاقات خدا مىطلبى؟! سرانجاماز سرتاج وتختبرخاست و به وادى فقر و سیرسلوک قدم نهادو در این راه چندان کوشا وگرم سیر بود که بهمقامات و درجاتعالى نایل آمد مولوىاین داستان عرفانى رابهتفصیل آوردهاست:
بر سرتختى شنید آن نیکنام طقطقى وهاى هویى شب ز بام گامهاى تند بربام سرا گفتبا خود چنین زهرهکرا؟! بانگ زد بر روزن قصراوه که کیست؟ این نباشد آدمى ماناپریست سرفرو کردند قومى بوالعجب ماهمى کردیم شب بهر طلب هین چه مىجویید؟گفتند اشتران گفت:اشتربام برکى جست هان پس بگفتندش که تو برتخت جاه چونهمى جویى ملاقات اله (13)
و مرحوم طبرسى در «مجمع البیان» ذیل آیه شریفه «الاالذینتابوا» مىفرماید: «اى ندموا على ما قدموا» (14)
ممکن است مراد غزالى دراحیاءالعلوم (15) و فیض درمحجةالبیضاء (16) نیز همین باشد. بدین معنى که علم و آگاهى ازمضرات و زیانهاى گناه را مقدمه توبه و تصمیم بر ترک گناه را درآینده از نتایج آن بدانند.
اما در «جامع السعادات» مرحوم نراقى از بعضى علما نقلمىکند که ندامت و تالم قلبى حقیقت توبهاست که خود مقدورنیست گرچه تحصیل مقدماتش مقدور است. و عجیب ایناست که در همین صفحهاز بعضى الاعاظم نقل مىکند که ندامتو پشیمانى خارج از حقیقت توبه است. (17) بیان مرحوم علامهطباطبایى در «المیزان» قابل بازگشتبه همین معنى است. (18) امامحیىالدین تصریح مىکند که توبه عوام سه رکن دارد و توبهاهل الله همان اعتراف و دعا است، نه تصمیم بر ترک گناه (19) وتصریح مىکند که «الندمتوبة» مانند «الحج عرفة» هست، بله اگرمىفرمود: «الندمالتوبة» دلالت داشت که توبه همان ندامتاست. (20) مرحوم میرزا جواد ملکى تبریزى در «لقاء الله» توبه رابه همین معنى دانسته و نمونههایى براى آن ذکر کرده است. (21)
فضیلت توبه
در فضیلت توبه همین بس که توبه کننده محبوب خداوند است.«ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین» (22) و پیامبر بزرگ اسلاممىفرماید: «لیس شیىء احب الى الله من مؤمن تائب اومؤمنةتائبة» (23)
پیرهرات در فضیلت توبه مىگوید:
«اى جوانمرد صدهزاران ما هرویان فردوس از راه نظاره دربازار کرم منتظر ایستادهاند مگر عاصىاى از پرده عصیان بیرونآید و قدم بربساط توبه نهد تا ایشان جانها و دلها را در صدق قدموى برافشانند و بشارت به سمع وى رسانند که: «وبشرالذین انلهم قدم صدق عند ربهم» (24)
شیخ نجمالدین در مرصادالعباد مىفرماید:
«...توبه نصوح،بهیک دماو را چنانپاککندکهگویى هرگز بدانآلایش ملوث نبودهاست.که «التائب منالذنب کمن لاذنب له»چون در وى نصیبه دوزخ نماند، چون بر دوزخ گذر کنداز دوزخفریاد برخیزد که «جزیا مؤمن فقد اطفا نورک لهبى»... و نور توبه کهازانوار صفت توابى است در دل تو جاى گرفت، فریاد بر درکاتدوزخ و جود بشرى افتاد که «جزیاتائب» که تواکنون محبوبحضرتى که «انالله یحبالتوابین و انالله یحب المتطهرین.»
گفتار و سخنان عارفان و عالمان و مربیان اخلاق در فضیلتتوبه بسیار است و مابه همین مقدار اکتفا مىکنیم.
توبه برخاسته از فضل خدا است
ازدیدگاه عارفان مسلمان، توبه فضل و عنایت و محبت الهىاست، توبه هنگامى میسور و ممکن مىگردد که انسان از سوىحقتعالى مورد توجه قرار گیرد و خداى بهاو رجوع کند، وقتىانسان مىتواند به خداى باز گردد و اولین گام سفرمعنوى وسلوک مقدس الهى را بردارد که حقتعالى توبه برانسان کند وبذل توجهى فرماید. مشایخ بزرگ عرفان براین نکته اصرارورزیدهاند.
محیىالدین عربى مىگوید:«توبه یا محبتخدا به انسانتائب آغاز مىشود، خداى به او محبتى مىکند و او توبه مىکندآنگاه دوباره به او محبتى مىکند و توبه او را مىپذیرد و در واقعتوبه عبد میان دو محبت قرار گرفته است. » (25)
علامه طباطبایى - قدسالله سره - نیز نظرى مشابه دارد. آنبزرگوار مىفرماید: ما بارها گفتیم که توبه انسان محفوف به دوتوبه خدااست، بنابراین نخست این خداوند است که به انسانتوفیق مىدهد، اسباب توبه را براى او فراهم مىکند تا بتواند ازبند و زنجیر اسارتبار پلیدیهاى دنیا برهد و روبه سوى حق آردو آنگاه که بنده به خدا توجه کرد وتوبهنمود دوباره خدا به او برمىگردد و غفران و عفو و بخشش را شامل او خواهد فرمود.»
بنابراین توبه بافضل و عنایت الهى شروع مىشود.
نجمالدین رازى در «مرصادالعباد» مىفرماید: «اگر فضلربانى و تایید آسمانى اورا دریابد و پیش از مرگ اگر همه به یکنفس باشد نسیم نفحاتالطاف خود بهمشام جان اورساند تا ازدل شکسته و جان خسته او این نفس برآید و از سر درد ایندوبیتبسراید.
باد آمد و بوى زلف جانان آورد وان عشق کهن ناشده مانوکرد اى باد تو بوى آشنایى دارى زنهار بگرد هیچ بیگانه مگرد (26)
و فضیلعیاض (29) با فضل و عنایتخداوند آغاز شدهاست، عبدالرحمنبدوى در کتاب «رابعه، شهید راه عشق» توبه این عارف بزرگرانیز چنین تبیین مىکند (30) در مورد توبه نصوح هم کهبهذکر آنخواهیم پرداخت مولوى چنین اعتقادى دارد، مىفرماید:«نصوح به نزدعارفى بزرگ رفت و از او خواست در حق وى دعاکند تا خدایش توفیق توبه دهد و دعاى آن پیرعارف بود کهسبب فضل الهى و توفیق توبه شد.
رفت پیش عارفى آن زشت کار گفت مارا در دعایى یاد آر سر او دانست آن آزاد مرد لیک چون حلم خدا پیدانکرد سستخندید وبگفت اى بدنهاد زآنچه دانى ایزدت توبه رهاد آندعاازهفتگردوندرگذشت کارآنمسکینبآخرخوب گشت یک سببانگیخت صنعذوالجلال کهرهانیدشزنفریندوبال (31)
در اینجا سخن را با عبارتى کوتاه و جامع از پیرهرات(خواجه عبدالله انصارى) ختم مىکنیم. مىفرماید:
«توبه از فضل خدااست نه استحقاق انسان» (32) و این مطلببا کتاب و سنت موافق است در بسیارى از آیات قرآن «توبه» بهخدا نسبت داده شده است و علامه طباطبایى در ذیل آیه شریفه«انماالتوبة على الله...» مىفرماید: «این آیه درصدد بیان توبه خدابربنده یعنى توجه خدابه بندهاش و رجوع رحمتحق براواستنه در مورد توبه بنده...» (33)
امام صادق علیهالسلام مىفرماید:
«التوبة حبلالله و مدد عنایته...» «توبه ریسمان خداوندبزرگ است و یارى و کشش عنایت و لطف اوست.» (34)
شرایط توبه
درپیش گفتیم که توبه همان آتش ندامت است که درجان سالکشعله مىکشد و شرارههایش حجابها را مىسوزاند. امااین توبهشرایطى دارد که باید کاملا مورد توجه باشد.
علامهطباطبایى در ذیل آیه 17و18 سوره نساء مىفرماید: (35)
«قبول توبه دو شرط دارد:1- اینکه گناه از روى لجاجت واستعلاء و برترىجویى بر خدا نباشد.2- اینکه توبهقبل از موتو رؤیتسفیرمرگ باشد زیرا توبه بازگشتبنده بهخداى تعالىاست که توجهخداى را بر او، در پى دارد و با ظهور نشانههاىمرگ دیگر فرصتى براى این نیست و منتفى به انتفاء موضوعاست.»
فیض کاشانى در محجةالبیضاء و غزالى در احیاءالعلومشرایطى را ذکرکردهاند که مافشرده سخن فیض را مىآوریم:
توبه داراى چهار شرط است:
1- حقوق مردم را که بنا حق ضایع کرده است، چه مالى وچهجانى بهآنان برگرداندهمانطور که مولا على علیهالسلاممىفرماید: «ان تؤدى الى المخلوقین حقوقهم» (36)
2- واجباتى راکه ترک کردهاست قضاءنماید على علیهالسلاممىفرماید: «الرابع:ان تعمدالى کل فریضة ضیعتهاتودىحقها.» (37)
3- با ریاضت، خون و اندوه و چشانیدن درد والم طاعت، آثارلذت معصیت را از بین ببرد و به فرموده على علیهالسلام «انتذیق الجسم الم الطاعة کمااذقته حلاوة المعصیة» (38) «به بدندرد و سختى طاعت را بچشاند همانگونه که شیرینى گناه راچشیده است»
4- با ریاضت و حزن و اندوه باید تمام گوشتهاى بدنت را آبکنى تا گوشت جدیدى در بدنت پیدا شود. به قول علىعلیهالسلام :«الخامس ان تعمدالى اللحم الذى نبت على السحتفتذیبه بالاحزان حتى تلصق الجلد بالعظم و ینشابینهمالحمجدید.» (39)
و خواجه عبدالله انصارى مىفرماید:
«توبه نشان راه است... اول پشیمانى در دل است پس عذر برزبان پس بریدن از بدى و بدان در خبرآید که هرکه توبه کند ورفیقان بد... شرط توبه آنست که از همه موجودات دل برگیرد وروى در حق آرد، هرخون و گوشت که برهفت اندام دارد بهریاضت فرو گذارد...» (40)
و در «منازل السائرین» مىفرماید:«شرایط توبه سه چیز است:
1- ندامت و پشیمانى 2- اعتذار وپوزشخواهى 3- اقلاع و برکندن.» (41)
مرحوم عارف کامل حاج شیخ محمدبهارى همدانى ازشاگردان ملاحسینقلى همدانى مىگوید: «بدانکه لااشکال دراینکه خداوند متعال توبه را قبول مىفرماید به شرط آنکه به آبچشم بشورى کثافات معاصى را از قلب پس از برانگیزاندن آتشندم در دل و هر مقدار تاثیر آتش پشیمانى در قلب بیشتر استاسباب امید برتکفیر ذنوب و علامت صدق است چهاینکه بایدحلاوت تشهیات معاصى مبدل به تلخى ندم گرددتانشانه تبدلسیئات برحسنات باشد آیا نشنیدى قضیه پیغمبرى از بنىاسرائیل این که سؤال نمود از حضرت بارى تعالى قبول توبهبندهاى را بعداز اینکه سالها جد و جهدى در عبادت نموده بودآن بنده. جواب آمد: قسم به عزت خودم اگرشفاعت کند در حقاو اهل آسمانها و زمین، توبه او را قبول نخواهم کرد و حال آنکهحلاوت گناهى که از آن توبه کرده در قلب اواستباید گوشتهایىراکه از حرام گرفته بریزد که آنها فاسد شدهاند و گوشتهاى صحیح را هم فاسد مىنماید» (42) و مرحوم میرزا جواد جوادآقا ملکى تبریزى چند مثال براى توبه جامع شرایط مىزند از جمله توبه بهلول نباش«قبرکن»که توبه او طورى بوده است که همه این شرایط را داشته است. (43)
پىنوشتها:
1. فرقان:25
2. محمدتقى مجلسى (علامه)بحارالانوار، (تهران، دارالکتاب الاسلامیه، 1363) چ سوم، ج 77، ص 159
3. علامه نورى، مستدرکالوسایل،(بیروت، مؤسسه آلالبیت، 1408 ه) چاپ دوم، ج 2، ص 118
5 و 4. همان
6. همان، ص 346
7. از جمله «الندم احدالتوبتین» و «کفى بالندم توبة» و «والندم من الذنب یمنع عن معاودته» رجوع شود به: مجلسى، پیشین، ج 77، ص 20، 6
8. عبدالله انصارى، کشف الاسرار، ج 4، ص 97
9. نساء: 55
10. توبه: 107
11. نجمالدین رازى، مرصادالعباد،ص 6 - 355
12. محمود شبسترى،مجموعهآثار(تهران،کتابخانه طهورى،1365)،ص26
13. جلالالدین رومى، مثنوى،(تهران،انتشارات مدنى،طبع نیلکون،چ دوم، 1362) جلد دوم، دفتر چهارم، ص 8 - 327
14. مجلسى، پیشین، ج 6، ص 14
15. غزالى، احیاءالعلوم، ج4، ص 6
16. فیض کاشانى، محجةالبیضاء،ج 2، ص 4
17. محمد مهدى نراقى، جامعالسعادات، (تهران،مکتبة داورى،1383)ج 3، ص 2 - 51
18. محمد حسین طباطبایى(علامه)،المیزان، (قم، موسسه مطبوعاتى اسماعیلیان، 1394 هق) ج 4، ص 237
19. محیىالدین،ابن عربى، الفتوحاتالمکیه،(بیروت، داراحیاءالتراث العربى، بىتا) ج 2،ص 142
20. همان، ص 143
21. میرزا جواد ملکى، لقاءالله،باتعلیق سید احمد فهرى (تهران:نهضت زنان مسلمان، 1360)، ص 59
22. بقره:222
23. مجلسى، پیشین،ج 6،ص 21
راهم فاسد مىنماید»42 و مرحوم میرزا جوادآقا ملکى تبریزىچند مثال براى توبه جامع شرایط مىزند از جمله توبه بهلولنباش «قبرکن» که توبه او طورى بودهاست که همه این شرایط راداشته است.43
24. عبدالله انصارى، پیشین، ج 4،ص 97
25. نجمالدین رازى، پیشین،ص 356
26. محیىالدین ابن عربى، پیشین،ص 139
27. فریدالدین عطار نیشابورى، تذکرةالاولیاء، (تهران:انتشارات مرکزى، 1336) چ 5، ص 66
28. همان، ص 189 - 188
29. همان ،ص 106
30. عبدالرحمن بدوى، رابعه عدویه، ترجمه محمدتحریرچى، (تهران: انتشارات مرکزى، 1336) چ 5 ، ص 18
31. جلالالدین رومى، پیشین،از قول نصوح نقل مىکند:گفتبد فضل خداى دادگر ورنه ...
32. عبداللهانصارى، پیشین، ج 1، ص 156
33. محمد حسین طباطبایى (علامه)، پیشین، ص 4، ص 238
34. مصباح الشریعه، ترجمه و شرح حسن مصطفوى (تهران: انجمن حکمت و فلسفه، بىتا) ص 352
35- انما التوبة على الله للذین یعملون السوء بجهالة ثم یتوبون من قریب فاولئک یتوب الله علیهم و کان الله علیما حکیما. و لیست التوبة للذین یعملون السیئات حتى اذا حضراحدهم الموت قال انى تبت الان و لا الذین یموتون و هم کفار اولئک اعتدنا لهم عذابا الیما. (نساء: 14، 17، 18) روایتهاى متعددى بر این مضمون دلالت دارد که کلینى در کافى،2، ص 440 و مجلسى در بحار، ج 6- 19 - 18 و 23 نقل فرمودهاند.
39 و38 و37 و36. نهجالبلاغه، صبحى صالح، بابالمختار منالحکم; حکمت 417 (قم: مرکزالبحوث الاسلامیه، 1395 ه)، ص 249
40. عبدالله انصارى، پیشین، ج 2، ص 2-451
41. عبدالله انصارى، منازل السائرین، ترجمه روان فرهادى، انتشارات مولى، 1361، ص 28 و 29
42. میرزا جواد ملکى تبریزى، پیشین، ص 61 الى 59
43. همان، ص 69 الى 88