پژوهشى درخصوص جایگاه جنگ روانى در اسلام
آرشیو
چکیده
متن
از آن زمان که جنگ به عنوان یک پدیده مورد مطالعه قرار گرفت، جنگ روانى (1) نیزبه عنوان ابزارى درخدمت جنگ بوده و بدان توجه شدهاست. نویسندگان غربى جنگ روانى را پدیدهاى منتج از دو جنگ جهانى - بخصوص جنگ جهانى دوم - مىدانند که طى آن آلماننازى از این پدیده به طور وسیع استفاده نموده و «گوبلز»، (Goebbls) رابه عنوان یکى از پیشگامان و مبتکران جنگ روانى دانستهاند.برخى پیشینه جنگ روانى را به عصر مغولها - به ویژه زمان چنگیز - رسانیدهاند. (2)
به نظر نگارنده، جنگ روانى مفهوم جدیدى نمىباشد و مطالعه پیشینه تاریخى جنگ،بیانگر آن است که جنگ روانى همزاد با آن است; وکمتر جنگى است که در آن از جنگ روانى استفاده نشده باشد. اما نکته قابل تامل این که مفهوم مزبور مانند سایر مفاهیم در بستر تاریخى وهمراه با تحول مقتضیات زمان و مکان، متحول بوده و سیر تطورى خود را تا به امروز پیمودهاست.به طورىکه در عصر حاضرتکنولوژى به خدمت آن درآمده، و بر پیچیدگى آن افزوده است. درحالیکه در گذشته ابزار جنگ روانى همچون ادوات جنگى ابتدایى و ساده بوده است.
در اهمیت جایگاه جنگ روانى در اسلام، بهنظر مىرسد که چندان نیازى به توضیح نمىباشد. امروزه لازم است در طرح هر استراتژى در راستاى حفظ استقلال و تمامیت ارضى، جایگاه جنگ روانى مشخص شود.باتوجه بهاینکهاز یک سو جنگ روانى، روحیه طرف مقابل را مورد هدف قرار مىدهد، و اینکه پیروزى در جنگ درواقع غلبه ارادهایى بر اراده دیگر است; و از سوى دیگر مکتب اسلام اهمیتخاصى براى روح و روان انسان
و جامعه قائل است; این بحث از اهمیت ویژهاى برخوردار مىباشد در واقع انتخاب این موضوع جهتبررسى از آن رو است که در سایه انقلاب اسلامى که بهبرکت رهبریهاى حضرت امام خمینى(ره) در عصر حاضر بنیان نهاده شدهاست و پیامد آن بیدارى افکار مسلمانان را از طرفى و مواجههنظامى، فرهنگى غرب را از طرف دیگر در پى داشته است، ضرورت ترسیم یک استراتژى جامع که جنگ روانى نیز بخشى از آناست جایگاه ویژهاى را مىطلبد. بررسى استراتژى جامع در اسلام، اگر چه همواره مورد علاقه نگارنده بودهاست، اما بررسى آن با توجه به گستره آن، از حوصله این مقاله خارج است، لذا تنها به بررسى «جایگاه جنگ روانى» در اسلام مىپردازیم. و در راستاى آن سئوالهاى ذیل مطرحاند که هریک به منزله عنوان و سرفصلى براى این نوشتار محسوب مىشوند. از جمله اینکه:
جنگ روانى از دیدگاه منابع اصیل اسلامى، کتاب و سنت و عقل واجماع چیست؟ آیاپیامبراکرم - صلىالله علیه وآله - وائمه اطهار - علیهمالسلام - در جنگهاى صدر اسلام از جنگ روانى استفاده مىکردند؟ ابزار جنگ روانى در جنگهاى صدر اسلام چه بوده است؟ اهداف جنگ روانى چه مىباشد؟
مفروض این نوشته جهانبینى و منابع غنى اسلام، که عبارتند از: کتاب، سنت، عقل و اجماع، مىباشند که از اعتبار ویژهاى برخوردارند. و ما درپى تبیین این فرضیه هستیم که «جنگ روانى در شریعت اسلام درچارچوب کرامت و ارزشهاى والاى انسانى مشروع بوده و جایگاه ویژهاى دارد، و نمونههاى آن را مىتوان در سیره پیامبراسلام - صلىالله علیه وآله - وائمهاطهار - علیهمالسلام - ملاحظه نمود.
در تعریف جنگ روانى گفته شده: « استفاده طراحى شده ازتبلیغات و ابزارهاى مربوط به آن، براى نفوذ در خصوصیات فکرى دشمن، باتوسل به شیوههایى که موجب پیشرفت مقاصد امنیت ملى شود» (3) از تعاریف جنگ روانى که بگذریم (4) این بحث در بین منابعى که پیرامون جهاد و جنگ در اسلام نوشته شده غریب است و بدان پرداخته نشدهاست. و با توجه به غناى این بحث در قرآن و روایات اسلامى و منزلتى که در ترسیم استراتژى دارد، بحث مستقلى را مىطلبد. بخصوص در موقع حساس فعلى که تهاجم فرهنگى غرب متوجه جامعه و بخصوص نسل جوان ماست، وظیفه اسلامى ما ایجاب مىکند که در این خصوص چارهاى اندیشیده و اسلام را آن گونه که هستبه جوامع و جهان معرفى نماییم.
نوشتار حاضر در دوبخش تنظیم یافته است. در بخش اول چارچوب تئوریک مسئله از دید کتاب و سنت تبیین مىشود و آنگاه به جلوههاى آن در پیشینه تاریخى و بخصوص صدر اسلام یعنى جنگهاى پیامبر اسلام - صلىالله علیه وآله - وائمهاطهار - علیهمالسلام - مىپردازد.
زمینههاى تئوریک بحث
قبلا متذکر شدیم که: جنگ روانى روحیه طرف مقابل را نشانه مىرود. و برخوردارى از روحیه بالا، از عوامل مهم پیروزى در جنگ است. و به طورکلى چنانچه در طول هشتسال دفاع مقدس نیز شاهد آن بودیم، برخوردارى از روحیه بالا نقش تعیین کنندهاى در پیروزى ایفا مىنماید. اگر غرب از سلاحهاى مدرن برخوردار بوده و در مقابل شوروى سابق که با غرب در حال جنگ سرد و به عبارت دیگر، جنگ روانى بسر مىبرد، برانواع سلاحهاى پیشرفته زیردریایى، هوایى و موشکى اتکا داشت; جامعه اسلامى ما در سایه ایمان به غیب وبهرهمندى از فرهنگ ایثار و شهادت از روحیهایى عالى برخوردار بود. و این عامل على رغم تلاش همه جانبه دشمنان، زمینه پیروزى نیروهاى رزمنده ما رابرمتجاوزین فراهم نمود. در اسلام، انسان بهعنوان موجودى دوبعدى که از جنبه ملکوتى و بعد حیوانى برخوردار است; معرفى شده است. بالا بردن روحیه رزمنده از دید اسلام تنها محدود به میدان جنگ و رزم نیست، بلکه داراى فرایندى بلند مدت است که از بدو تولد تا لحظه موت را در برمىگیرد. و متضمن برنامههایى براى تزکیه و تعلیم و در یک کلام «جهاد اکبر» است. اگر انسانى در سایه تعالیم روح بخش اسلام اینگونه تربیتشد، نتیجه و برآیندآن، وجود رزمندگانى شجاع و مقاوم است، که اگر همه دشمنان با همه سلاحهاى مدرن، آنان را مورد هجوم خود قرار دهند، کوچکترین تزلزل و شکستى در روحیه آنان بوجود نمىآید. و این تنها در فرهنگ غنى اسلام معنى و مفهوم مىیابد، و دشمنان از درک آن عاجزند. براین اساس موضوع بحث را باتوجه به منابع اسلامى پى مىگیریم.
قرآن کریم
در قران کریم آیات زیادى وجود دارد، که تلاش دارد روحیه رزمندگان اسلام را در صحنه نبرد بالا ببرد. باتوجه به اینکه اکثر این آیات ناظر به جنگهاى صدر اسلام در عصر پیامبراسلام - صلىالله علیه وآله - مىباشد، مىتوان گفتکه: بخشى از این آیات درمقام پاسخگویى به جنگ روانى دشمن بوده، درصدد است آنها را خنثى نماید; بخش دیگرى از آیات که جنبه تعرضى دارد مىخواهد روحیه طرف مقابل را مورد تاثیر قرار داده به تسلیم وا دارد. از جمله آیاتى که بیانگر بخش اول است، آیات ذیل مىباشد:
«وما محمد الارسول قد خلت من قبله الرسل افان مات اوقتل انقلبتم على اعقابکم...» (5) جز این نیست که محمد پیامبرى است که پیش از او پیامبرانى دیگر بودهاند،آیا اگر بمیرد یا کشته شود، شما به آیین پیشین خود باز مىگردید؟ خطاب آیه متوجه مسلمانانى است که در جنگ «احد» دومین غزوه پیامبر شرکت نمودهاند. در این جنگ پس از حمله مجدد دشمن و مسامحه مسلمانان در نگهدارى تنگه و غفلت ناشى از جمعآورى غنایمبرخلاف پیروزى اولیه،شکستسختى متوجه آنان مىشود. زیرا مشرکین شایعه کشته شدن پیامبر را با تبلیغات وسیعى بین قواى اسلام منتشر مىکنند که نشر این خبر دروغ بر روحیه مسلمانان اثرمنفى مىگذارد و قرآن بالحنى توام با نکوهش بیان مىکند که شخص مسلمان داراى رسالتى سنگین است و آیا بر فرض شهادت و یا موت پیامبراسلام - صلىالله علیه وآله - بایستى به روش گذشته برگشت نمایید؟! قطعا چنین نیست.
آیات دیگرى نیز وجود دارد که در زمانى که مسلمانان احساس ضعف و شکست مىکنند، درصدد تقویت روحیه آنان است. «ان یمسسکم قرح فقد مس القوم قرح مثله...» (6) اگربه شما (در جنگ احد) آسیبى رسید، به آن قوم نیز(دشمنان شما در جنگ بدر) آسیبى وارد شده است.
«...ان تکونوا تالمون فانهم یالمون کماتالمون و ترجون منالله ما لایرجون وکان الله علیما حکیما» (7) اگر شما رنجى مىبینید، آنان نیز چون شما آزار مىبینند، ولى شما از خدا چیزى را امید دارید که آنان امید ندارند و خدا دانا و حکیم است. قرآن از قول خداوند خطاب به موسى - علیهالسلام - براى تحت تاثیر قرار دادن دشمن مىفرماید «فقولاله قولا لینا لعله یتذکر اویخشى» (8) پس با او به نرمى سخن گویید، شاید پندگیرد یا بترسد. با وجود آنکه خداوند مىداند که فرعون متاثر نمىشود، چنین تعلیمى را به موسى - علیهالسلام - مىدهد. از طرفى آیه، موسى را تشویق مىکند که نزد فرعون برود و در اجراى امر الهى کوتاهى نکند; از طرفى دیگر طریقه برخورد و استفاده از روشهاى روان شناسى در برخورد با فرعون را گوشزد مىکند یعنى بانرم صحبت کردن مىتوان در طرف مقابل نفوذ کرد. تلاش نگارنده در این مقاله آن است که از تعریف متداول و مفهوم عنوان «جنگ روانى» فراتر نرود.اگر چه در برخى تعاریف، مفهوم عامى از عنوان بحث ذکر شدهاست. و جنگ تبلیغاتى صرف رامدنظر قرار نداده است. تنها نکتهاى که ذکرش لازم مىباشد آن است که به عنوان مؤید، آیات فروانى در قران کریم دیده مىشود که، بیانگر تقویت روحیه رزمندگان اسلام است. نظیر آیاتى که بیانگر حیات شهید، تشویق به جهاد، صبر در جهاد، ایمان به غیب و تاثیرش بر روحیه نیروى رزمنده و... است. از طرف دیگر آیات متعددى وجود دارد که طى آنها روحیه طرف مقابل و دشمن را تضعیف مىنماید،مثل: وعدههاى عذاب و...
سنت
با مطالعه در سنت نیر مىتوان روایات زیادى جهت تائید مطلب ذکر کرد. از مهمترین ابواب و روایات این بخش روایاتى است که حاکى از جواز به کار بردن خدعه در جنگ است:«الحرب خدعه» و جنگ روانى از مصادیق بارز «خدعه» است.
«خدعه» در لغتبه معناى «مایخدع به» است. یعنى آنچه به وسیله آن خدعه ورزیده مىشود که عبارت از «مکر و حیله و فریب» است. (9) از دیدگاه فقه اسلامى، خدعه در جنگ جایز مىباشد. علامه حلى (ره) درکتاب «تذکره» و «منتهى» براین مطلب، ادعاى اجماع نمودهاست. (10) روایاتى که علماى اسلام جهت جواز خدعه در جنگ، بدان استدلال نمودهاند گویاى جواز جنگ روانى است. از جمله این روایات حدیثى است که علامه حلى(ره) از منابع اهل سنت نقل مىکند که مربوط به رویارویى حضرت على - علیهالسلام - باعمروبن عبدود در جنگ احزاب (خندق) مىباشد: «قال: وروى العامهان عمروبن عبدود بارز علیا علیهالسلام - فقال: مااحب ذلک یابن اخى، فقال - علیهالسلام - لکنى احب اناقتلک فغضب عمرو فاقبل الیه فقال - علیهالسلام - به مابرزت لاقاتل اثنین فالتفت عمروفوثب على علیهالسلام - فضربه فقال عمرو خدعتنى فقال - علیهالسلام - الحرب خدعة» (11) یعنى: عامه روایت کردهاند که چون «عمروبنعبدود» با على - علیهالسلام - روبرو گشت، گفت: من این امر(مصاف با على - علیهالسلام -) را دوست ندارم، اى پسر برادرم، امام على - علیهالسلام - فرمود: اما من مایلم، آنگاه عمرو غضبناک شد و به سوى امام روان گردید. امام على - علیهالسلام - [از روى خدعه] گفت من به میدان نیامدهام که با دونفر بجنگم پس عمرو متوجه جانبى شد «غافلگیر شد» آنگاه امام جستى زد و به او ضربهاى وارد کرد عمرو گفتبه من خدعه زدى و امام فرمود جنگ خدعه است. روایت دیگرى است از امام صادق - علیهالسلام - که رسول خدا صلىالله علیه وآله - درجنگ خندق فرمودهاند: «جنگ خدعه است و هرچه مىخواهید در جنگ بگویید»، و این روایت، ازجمله مهمترین مستندات جنگ روانى در منابع روایى مىباشد: «وفى خبر اسحاق بن عمار عن جعفربنابیه - علیهالسلام -: «ان علیا - علیهالسلام - کان یقول لان تحفظنى الطیر احب الى من ان اقول على رسولالله - صلىالله علیه وآله - مالم یقل، سمعت رسولالله - صلىالله علیه وآله - یوم الخندق یقول: الحرب خدعه، و یقول تکلموا بمااردتم» (12) امام على - علیهالسلام - مىفرمودند: اینکه مرا از فال بد حفظ کنى بهتر است نزد من از اینکه نسبتبدهمبه پیامبر - صلىالله علیه وآله - آنچه رانفرموده است. از پیامبر در روز خندق شنیدم که مىفرمود جنگ خدعه است و اینکه هرچه مىخواهید بگویید. روایت دیگرى که ناظر به جنگ روانى مسلمین برعلیه دشمن مىباشد سخنى است از امام على - علیهالسلام - در جنگ صفین که در راستاى تقویت روحیه خودى و تضعیف روحیه دشمن است: «قال عدىبن حاتم: ان علیا - علیهالسلام - قال یوم التقى هو ومعاویة بصفین فرفع بها صوته یسمع اصحابه: والله لاقتلن معاویة واصحابه، ثم قال فى آخر قوله انشاءالله و خفض بهاصوته و کنت منه قریبا فقلتیا امیرالمومنین - علیهالسلام - انک حلفت على ما قلت،ثم استثنیت فمااردت بذلک؟ فقال انالحرب خدعة و انا عندالمومنین غیر کذوب، فاردت ان احرض اصحابى علیهم کى لایفشلوا ولکن یطعموافیهم، فافهم فانک تنتفع بهابعدالیوم انشاءالله». (13)
عدى ابنحاتم گوید: على - علیهالسلام - زمانى که در جنگ صفین بامعاویه برخورد نمود صدایش را بقدرى بلند کرد که اصحابش مىشنیدند و فرمود: به خدا قسم معاویه و یارانش را مىکشم سپس در پایان سخن در حالیکه من نزدیک ایشان بودم، با صداى آهسته فرمودند انشاءالله (اگر خدا بخواهد) آنگاه منگفتم اى امیرمؤمنان شما برگفته خود سوگند یاد کردید، ودرپایان به خواست الهى مقید کردید، منظورتان چیست؟ حضرت فرمود: «جنگ خدعه است و من در نزد مؤمنین دروغگو نیستم، خواستم با این سخن اصحاب و یاران خویش را تحریض و تشویق نموده تا سست نشوند و [بر آنها غلبه یابند پس اى عدى این سخن را درک کن که بعد از این بدان سود خواهى برد اگر خداى بخواهد].»
احادیث مزبور صحت ادعاى ما را تایید مىکند. علاوه بر خدعه در جنگ که به استناد احادیثى به آن اشاره شد، استراتژى دعوت در برخورد باملل دیگر از اهمیت ویژهاى برخوردار است. سیره حضرت محمد - صلىالله علیه وآله - و امیرالمومنین - علیهالسلام - و بطور کلى حکم فقهى که بازتابى از رفتار و سنت معصومین مىباشد، بر این امر استوار است که خصوصا در جنگهاى ابتدایى - در برخورد با افرادى که بانداى اسلام آشنایى ندارند - نخستباید آنان را به سوى آیین رهایى بخش اسلام دعوت کرد. استراتژى دعوت از طرفى گویاى حقانیت پیام اسلام مىباشد که از نتایج آن تقویت روحى رزمندگان اسلام است که با اعتقاد و ایمان راسخترى به نبرد بپردازند، و از طرف دیگر گویاى آن است که طرف مقابل را قدرى به تامل و تفکر وا دارد و غبارهایى را که بر فطرت او نشسته، بزداید. چه بسا در صحنه نبرد و جایى که بایستى جان را برکف اخلاص گذاشت و فدا کرد، این غبارهابرطرف شده و به خود آیند، چنانچه نمونههاى آن را در برخى رویاروییهاى جنگى مشاهده مىکنیم.
دعوت، خود برخوردى روانى است که گویاى بحث ما است; و دو مورد از مهمترین نتایج آن تقویت نیروى خودى و دیگر تضعیف روحیه طرف مقابل مىباشد. آنچه هم در مورد «خدعه در جنگ» وهم «دعوت» قابل ذکر است، اینکه ابزار و وسائل جنگ روانى با استفاده از ابزار متداول در آن زمان شکل مىگرفته است. و ابزار تبلیغاتى با بعد وسیع که امروزه در اختیار جوامع بشرى است در آن روز نبوده و این پدیده، مختص عصر حاضر است. استراتژى دعوت در سیاستخارجى، و برخورد جهان اسلام بااستکبار از اهمیت ویژهاى برخوردار است و در آن مباحثى از قبیل: شرایط داعى، ابزار دعوت، روش دعوت و... مطرح است.
عقل
اگر جنگ روانى با اراده و روحیه طرف مقابل سروکار دارد، باتوجه به عنایتى که اسلام به برخورد مسالمت آمیز و حاکمیت صلح و صفا برجوامع انسانى دارد، مىتوان کشف کرد که: کاربرد جنگ روانى براى پایان جنگ و جلوگیرى از ادامه خونریزى، از ابزار مهم جنگ بشمار مىرود. در وضع فعلى که رسانههاى گروهى وامواج تبلیغاتى، تهاجم فرهنگى وسیعى رابرعلیه مسلمانان جهان ایجاد کردهاند، عقل حکم مىکند که علاوه بر تلاش براى حفظ روحیه خود و کسب شخصیتبایسته اسلامى، باید مقابله به مثل گردد و از وسایل تبلیغاتى مناسب براى شکست تبلیغاتى دشمن بهره گرفته شود. و این ضرورتى انکار ناپذیر است.
چارچوب جنگ روانى در اسلام
امروزه در استراتژیهاى ترسیم شده از سوى استکبار، جنگ روانى از جایگاه ویژهاى برخوردار استبه عنوان نمونه، جنگ روانى در استراتژى نظامى رژیم اشغالگر قدس برسه اصل استوار است:
الف) تظاهر به شکست ناپذیرى ارتش اسرائیل!
ب) ایجاد شک و تفرقه بین رهبران ومردمان کشور مقابل ونیز افراد ارتش نسبتبه فرماندهان
ج) ایجاد تردید در پیروزى قطعى اعراب بر اسرائیل (14)
تفاوت جنگ روانى در اسلام با آنچه درجهان کفر ازآن به جنگ روانى یاد مىشود، تفاوتى است جوهرى; که از مبانى عقیدتى نشات مىگیرد. برداشت جوامع غرب از این پدیده برپایه اندیشههاى «ماکیاولى» استوار است، که کسب پیروزى را از هر راهى مجاز مىداند. چنانچه جنگهاى قرن اخیر شاهدى براثبات این مدعى است، ونمونه بارز آن جنایات و سفاکىهاى صربها علیه مسلمانان بوسنى هرزگوین مىباشد.
در مطالعه آثار سیاستمدارنى مشهور نظیر: «کلاس ویتز»، «دوهه»، «ژومینى»، «ناپلئون»، «لنین» و «مائو» نیز این مسئله به چشم مىخورد. (15) در مکتب اسلام، اگر چه به کارگیرى جنگ روانى بر علیه دشمن مجاز شمرده شده است،اما چارچوب خاصى را مىطلبد; به عبارت دیگر مقید است و نه مطلق، و این امر تا جایى مجاز شمرده شده که به اصول و ارزشها و کرامتهاى انسانى - که اسلام براى آن اهمیتى فوق العاده قائل است - لطمهاى وارد نسازد. اگر از نظر جهان غرب بر اساس تعالیم «ماکیاولى» هدف، وسیله را توجیه مىکند; در اسلام چنین روشى پذیرفته نیست. چنانچه پیامبر اسلام - صلىالله علیه وآله - در جنگ طائف جهت ایجاد جنگ روانى و درنهایت تسلیم خصم، به قطع اشجار اقدام ننمود عملا این کار را انجام نداد و تنها وانمود کرد که چنین مىکند. (16)
امروزه در غرب بمباران هوایى مناطق مسکونى جهت ایجاد رعب و وحشت واستفاده از انواع تبلیغات صوتى و تصویرى براى به زانو درآوردن طرف مقابل، امرى بدیهى و پیش پاافتاده است، وخود پایه یکى از استراتژىهاى استکبار را در قرن حاضر تشکیل مىدهد. در واقع همانطور که درجنگها، مسلمین از جهت مقصد و انگیزه با مخالفین خود تفاوت دارند از جهت استخدام وسائل در راستاى وصول به پیروزى و هدف نیز متفاوتند. چراکه کاربرد وسایل ناجوانمردانه باهدف آنها که نشر فضلیت است، منافات دارد. برخلاف آنکه بنى امیه و در راس آنها معاویه نمونه عینى مکتب ماکیاولیسم مىباشد; در مقابل «مسلمبن عقیل» به عنوان رزمندهاى مسلمان و نایب حضرت امام حسین - علیهالسلام - حاضر نیستبا وجود آنکه شرایط کاملا فراهم است «عبیدالله ابن زیاد» را درخانه «هانى ابن عروه» غافلگیرانه بکشد ومىگوید: «انا اهلبیت نکرالغدر» (17)
روایاتى که در تایید جنگ روانى بیان گردید گواه آن است که اسلام از آنجا که مکتبى است که دیانت و سیاست را چون دوبال ترقى پذیرفتهاست، نیازمند نیروهاى کارآمد و توانمندى است که باطنى الهى داشته و کیاست و سیاست لازم را براى پیشبرد اهداف الهى، اسلامى دارا باشند. چنین افرادى اگر در جوامعى که اهل آن عادت به شیطنت و فریبکارى دارند و آن را مایه مباهات خود مىدانند، قرار گیرند آلوده به فریبها و فریبکاریها نمىشوند، نه کلاه سر کسى مىگذارند و نه کلاه سرشان مىرود. در واقع ویژگى چنین نیروهایى آن است که نه آنقدر سادهلوحاند که آلت دستسیاستبازان مادىگرا قرار گیرند و بدینسان ضربات مهلکى که در تاریخ نمونهاش کم نیستبرپیکر مقدس اسلام وارد کنند و نه جزو سیاستبازانى هستند که تبعیت از هواهاى نفسانى مىکنند و بعضا براى حفظ موفقیتخویش آیاتى را نیز مستمسک عمل خویش قرار مىدهند; چنین انسانهایى محتاج تربیت اسلامى - خصوصا در زمینه تربیتسیاسى، اطلاعاتى - مىباشند. اینان بایستى ازتقواى یک بعدى که برخى گوشهنشینان از آن برخوردارند، فراتر رفته و تقواى جامع را کسب کنند و در عین حضور در صحنه اجتماع و سیاست، تقوى را مراعات نمایند. بایستى متصف به صفاتى خاص باشند تابتوانند وظایفى نظیر: شناخت اوضاع زمانه به مصداق کلام حضرت امام صادق - علیهالسلام - کتمان سر، کسب اطلاعات و هوشیارى و... رابخوبى انجام دهند.
بیان امام على - علیهالسلام - که مىفرمایند: «لولا کراهیة الغدرلکنت من ادهىالناس ولکن کل غدرة فجره و کل فجرة کفره» (18) بیانگر همین مطلب است. یعنى انسان مسلمان بایستى آن قدر سیاست و هوشیارى داشته باشد که دشمن را شناخته و انواع توطئههاى او را آزمایش و کشف کند. درواقع ویژگى روحى و نفسانى یک انسان مسلمان بایستى پیچیدهتر از یک انسان سیاستباز ماکیاولیست و منافق باشد، به طورى که قدرت کشف فریبها و شیطنتهاى آنها را داشته باشد و هیچ وقت غافلگیر نشود; شناختحیلههاى استکبارى و نیرنگهاى آنان از لوازم یک انسان کارآمد مسلمان است. در واقع راه مقابله با شیطنتهاى تبلیغاتى، روانى دشمن، شناخت راهها و مغالطههاى آنهاست و با کشف آنهاست که مىتوان آنها را خنثى کرد.
روایاتى که واژه خدعه در آنها دیده مىشود بیانگر آن است که: انسان مسلمان درمقابله بادشمن بایستى تاحدى از این روشها استفاده کند که شرع اجازه مىدهد. در این صورت دیگر این روشها را نمىتوان نیرنگ نامید بلکه سیاست و زیرکى به حساب مىآید و «المؤمن کیس فطن» بیانگر همین نکته است. «الحرب خدعة» یعنى اینکه بایستى درجنگ کیاست و زرنگى و چارهاندیشى را مد نظر قرار داد همچون برخوردهاى اطلاعاتى پیامبراسلام - صلىالله علیه وآله - در جنگ بدر که «ماازآبیم» و همچون برخورد هوشیارانه «حذیفهبن یمان» در جنگ خندق که «قنبر» قبل از اینکه دشمن اسم او را بپرسد او پیش دستى مىکند و مشخصات طرف مقابل را مىپرسد و بدین ترتیب از مهلکه جان سالم بدر مىبرد. و همچون بیان حضرت ابراهیم - علیهالسلام - در قرآن کریم هنگامى که تبر را برگردن بتبزرگتر انداخت و... اینها همه بیانگر مفهومى است که از احادیثبدست مىآید و دلایلى براى بحث ما مىباشد. در واقع فرق اصلى کیاست و هوشیارى با مکر و حیله و خدعه در مطابقت و عدم مطابقت آن با شرع مقدس است. البته خود شرع در مواردى دستوراتى دارد که از قوانین عمومى خارجند ولى همگى در مسیراصلاح و سازندگى است. فرق مهم دیگر آنکه خدعه در راه هواهاى نفسانى به کار مىرود ولى کیاست در راه خدا و آخرت و دین است و علائم آن مشخص است.
جنگ روانى در بستر تاریخ اسلام
پس از آنکه پیامبر اسلام - صلىالله علیه وآله - پس از سه سال دعوت مخفى، دعوت خود را علنى کرد; مخالفتهاى مشرکان مکه نیز به شکلهاى مختلف شروع شد. و تطمیع، استفاده از زور و شکنجه و جنگ روانى از آن جمله بود. به عنوان نمونه پیامبر اکرم - صلىالله علیه وآله - درایام حج و غیرآن مردم را به آیین خود دعوت مىکرد ولى از آن سوى، ابولهب پشتسرپیامبر - صلىالله علیه وآله - با همان افراد تماس برقرار مىکرد و اثرتبلیغ پیامبر - صلىالله علیه وآله - رابااین بیان که «وى پسر برادر من است و دیوانه است» خنثى مىکرد. شکنجه بلال حبشى، یاسر، سمیه، عمار و... نمونههایى از جنگ روانى دشمن علیه اسلام است. پس از هجرت پیامبراسلام - صلى الله علیه وآله - به مدینه و نزول آیات جهاد، نبرد سربازان اسلام به فرماندهى پیامبراسلام - صلى الله علیه وآله - برعلیه کفار و مشرکین وارد مرحله جدیدى مىشود. در کمتر جنگ و نبردى است که در آن طرفین جنگ، از جنگ روانى استفاده نکردهباشند. ابزارهاى جنگ روانى متناسب با امکانات و وسائل متعارف آن روز بوده است. و بدیهى است که اهداف متعددى را تعقیب مىکرده که در نهایت تسلیم طرف مقابل، مدنظر بوده است.
ابزارها و محورهاى جنگ روانى را مىتوان به ترتیب امور ذیل ذکر کرد:
الف - انتشار شایعه;
ب - رجز خوانى و استفاده از شعارهاى رزمى;
ج - استفاده از اشعار رزمى و حماسى;
د - لاف زنى و تظاهر به قوى بودن;
ه- ایراد خطبه و سخنرانى بهخصوص در شروع جنگ;
و - پایبندى به مقدسات خود و حمله بهمقدسات طرف مقابل;
ز - نامه پراکنى و ارسال نامه توسط سفیران;
ح - مبارز طلبى و همآورد خواهى;
الف - انتشار شایعه
درجنگ، انتشار شایعه مهمترین حربه تبلیغاتى علیه دشمن مىباشد. از این رو دستاندرکاران همواره به نیروهاى خود متذکر مىشوند که اخبار را فقط از کانالهاى خاصى بپذیرند. در برخوردهاى نظامى صدر اسلام نیز این وسیله درخدمت فعالیت تبلیغاتى علیه حریف به شمار مىرفته است. از جمله شایعات مهم کفار علیه مسلمین در جنگ «احد» شایعه شهادت پیامبراسلام - صلىالله علیه وآله - بود که تاثیر منفى در روحیه سربازان اسلام داشته است و یا شایعه انعقاد صلح بین حضرت امام حسن مجتبى - علیهالسلام - و معاویه توسط سربازان معاویه که باعث تضعیف روحیه مسلمانان گردید و آنان را وادار نمود تا عملا به صلح تن در دهند. در جبهه اسلام نیز تلاشهاى تبلیغى «نعیمابن مسعود» تازه مسلمانى که نقش مهمى در پیروزى مسلمین در جنگ خندق ایفا کرد، را مىتوان ذکر کرد و یا عمل به حدیث: «تکلموا بماشئتم» که قبلا بدان اشاره شد، نشر شایعه را شامل مىشود.
ب - رجز خوانى و استفاده از شعارهاى رزمى
رجز خوانى و انتخاب اسامى رمز و شعارهاى رزمى از عوامل عمده تقویت روحیه خودى و تضعیف روحیه دشمن مىباشد. شعار از دید اسلامى سخنى است که به وسیله آن افراد جبهه خودى شناخته شده و علامت و رمزى در آن نهفته است. چنانکه حضرت امام صادق - علیه السلام - طى حدیثى مىفرمایند:
شعارنا «یامحمد یامحمد» و شعارنا یوم بدر «یانصرالله اقترب» و شعارالمسلمین یوم احد «یانصرالله اقترب» و یوم بنىنضیر «یا روح القدوس ارح» و یوم بنى قینقاع «یاربنا لایغلبنک»، و یوم الطائف «یارضوان» و شعار یوم حنین «یابنى عبدالله یابنى عبدالله» ویومالاحزاب «حم لاینصرون» و یوم بنىقریظه «یاسلام اسلمهم» و یوم المریسیع و هو یومبنى المصطلق «الاالىالله الامر» ویوم الحدیبیه «الا لعنة الله على الظالمین» و یوم خیبر و هو یوم القموص «یاعلى آتهم من عل» و یوم الفتح «نحن عبادالله حقا حقا» و یوم تبوک «یا احد یا صمد» و یوم بنى الملوح «امت امت» و یوم صفین «یانصرالله» و شعارالحسین «یامحمد» و شعارنا «یامحمد» (19) :
شعار ما «یامحمد یامحمد» است، و شعار ما در جنگ بدر «یانصرالله اقترب» و شعار مسلمین در جنگ احد «یانصرالله اقترب» و جنگ بنىنضیر «یاروح القدس ارح» و جنگ بنىقینقاع «یا ربنا لایغلبنک» و در جنگ طائف «یا رضوان» و شعار جنگ حنین «یابنىعبدالله یابنىعبدالله» و در جنگ احزاب «حم لاینصرون» و در جنگ بنىقریظه «یاسلام اسلمهم» و در جنگ مریسیع که عبارت ازجنگ بنىمصطلق است، «الا الى الله الامر» و در جنگ حدیبیه «الالعنة الله علىالظالمین» و در جنگ خیبر که روز سختى بود «یاعلى آتهم من عل» و در روز فتح مکه «نحن عبادالله حقا حقا» و در جنگ تبوک «یا احدو یاصمد» و در جنگ بنىالملوح «امت امت» و در جنگ صفین یا نصرالله و شعار امام حسین (در روز عاشورا) «یامحمد» و شعار ما «یا محمد» است. امام على - علیه السلام - در جنگ جمل جهت تقویت نیروى خود از شعار «یا منصور امت» و یا شعار «حم لاینصرون» که هر دو از ابتکارات جنگى پیامبر - صلىالله علیه وآله - علیه مشرکین است، استفاده مىکند. بهرهگیرى از این شعارها درتزلزل روحیه دشمن تاثیر داشت. زیرا یادآور خاطره نبرد مسلمانان با مشرکین بود. از این رو عایشه نیز در جنگ جمل، جهت تقویت روحیه هوادارانش به تقلید از روش پیامبراسلام - صلىالله علیه وآله - به برخى رفتارها دست زد.
ج - استفاده از شعار رزمى وحماسى
کمتر جنگى در تاریخ اسلام به وقوع پیوسته که از شعر در آن به عنوان ابزارى براى تضعیف روحیه حریف استفاده نشدهباشد، یاران امام حسین - علیه السلام - پس از معرفى خود ضمن شعرى مکتب و هدف خود را معرفى مىکردند; تا بدین وسیله قانیتخویش را ثابت کنند. در جریان جنگ احد مسلمانان اشعار کفار را با شعر پاسخ مىدادند و بدین وسیله منطق قوى و عالى خود را تبیین مىکردند. در جریان جنگ جمل « حکیم بن مناف» باخواندن اشعارى روح تازهاى در کالبد یاران امام على - علیهالسلام - مىدمید. (20) از اینرو سرودن شعر در میدان کارزار تاثیر مهمى برجاى مىگذارد.
د- لاف زنى و تظاهربه قوى بودن
در اخلاق فردى خودنمایى و تظاهر از صفات نکوهیده است، اما همین امر در میدان کارزار و در برابر دشمن از صفات نیک به شمار مىرود. چنانچه پیامبر رفتار تحقیرآمیز «ابودجاجه» را در جنگ احد مىستاید.تظاهر به قوى بودن از دیدگاه روانشناسى، بازدارندگى طرف مقابل را درپى دارد و بهحکم آیه «واعدوالهم مااستطعتم من قوه» (21) باید توانایى هاى رزمندگان از هر جهت در میدان نبرد تحقق یابد. در تاریخ اسلام هنگام فتح مکه شاهد روشن کردن آتش در اطراف مکه هستیم که باعث دلهره و ترس عجیبى در دشمن مىشود. دریکى دیگر از جنگها به علت قلتسپاه اسلام، فرمانده سپاه تصمیم مىگیرد تا بایک خدعه جنگى شب هنگام تعداد زیادى از سربازان خود را از نقطه دور به حرکت وادارد و با نداى بلند «الله اکبر» به دشمن بفهماند که نیروى کمکى مىآید. و همین امر باعث عقب نشینى دشمن مىگردد.
ه - ایراد خطبه و سخنرانىبخصوص در شروع جنگ
ایراد خطبه و سخنرانى در ابتداى جنگ در واقع یک اتمام حجتبراى طرف مقابل است، که این امر در جنگهایى که یک طرف جبهه واقعى اسلام بوده ولى طرف مقابل داعیه اسلام را داشته مثل جنگهاى امام على - علیهالسلام - و امام حسن - علیهالسلام - و امام حسین - علیهالسلام - تاثیر زیادى در روحیه طرف مقابل داشته و چه بسا افرادى را یا از میدان کارزار دور ساخته و یاعلاوه بردور کردن، داخل در جبهه خودى (اسلام) کرده است. چنانچه در جنگ جمل و جنگ صفین این امر وجود دارد. (22)
و- پایبندى به مقدسات خود وحمله به مقدسات طرف مقابل
در جنگ صفین وقتى معاویه در آستانه شکست کامل قرار گرفت، با کمک عمروعاص بهترین وسیله براى فائق آمدن بر جو موجود را در سرنیزه کردن قرآن دانستند بااینکه در واقع اعتقادى بدان نداشتند. و همین مسئله که درواقع مقدسات طرف مقابل را مستمسک قرار داده بودند، موجب پیدایش تفرقه در سپاه امام على - علیهالسلام - و درنهایت تن دادن به حکمیت توسط آن حضرت شد. در جنگ جمل نیز عایشه تلاش دارد از جملات و ادعیهاى که پیامبراسلام - صلىالله علیه وآله - در جنگها ازآنها استفاده مىنمودند، جهت تقویتسپاه خود بهرهگیرد. البته اگر سپاه متشکل از افرادى آگاه باشد این شیوه نه تنها موجب تزلزل نمىگردد بلکه باعث وحدت و انسجام آنان مىشود. حضرت امام حسین - علیهالسلام - نیز براى تقویت روحى اصحاب خود و تضعیف روحیه طرف مقابل به کلمات پیامبراسلام - صلىالله علیه وآله - و رساندن نسبتخود به حضرت محمد - صلىالله علیه وآله - و حضرت زهرا - سلامالله علیها - تمسک مىکند و یزید و معاویه را محکوم نموده، سنتهاى جاهلى و آنچه در سیره خلیفه غیر حق در جامعه متداول گشته را رد مىکند.
اهداف جنگ روانى
هدف غایى جنگ روانى تسلیم طرف مقابل است. منتهى تاکتیکهاى وصول به تسلیم خصم متعدد است و از جمله آن; ایجاد تفرقه است. چنانچه «نعیمابنمسعود» در جنگ خندق انجام داد که تفرقه نهایتامنجر به تسلیم شد. اهداف دیگرى را که مىتوان برآن مصادیق روشنى در تاریخ اسلام یافت ذیلا فهرستوار ذکر مىکنیم و بحث پیرامون آنها را به فرصت دیگرى موکول مىکنیم:
1- اقناع و تسلیم;
2- تفرقه;
3- فریب دشمن;
4- ایجاد تردید و شبهه در پیروزى و حقانیت طرف مقابل;
5- تحریک عواطف و احساسات;
6- تقویت نیروى خودى;
7- ایجاد رعب و ترس در قلب دشمن;
پىنوشتها:
(×) این مقاله در تاریخ 29/2/72 در سمینار «جنگ روانى» در دانشگاه امام حسین(ع) تهران ارائه گردیده است.
1-Psychological warfar
2- جمعى از نویسندگان، موسوعةالسیاسة، 5 جلد: (مؤسسةالعربیه للدراسات والنشر، بیروت، 1990م) چاپ سوم، جلد2، ص 215.
3- کالینز، جان. ام، استراتژى بزرگ، ترجمه کورش بابندر، (تهران، دفترمطالعات وزارت خارجه، 1370) ص 478.
4- دراینجاتعاریف دیگرى نیز مطرح است که درآنها دایره جنگ روانى را وسیعتر شمردهاندکه بعنوان نمونه مىتوان تعریف ذیل را ذکرکرد: «تبلیغات طرحریزى شده و سایراقدامات روانى است که به منظورنفوذ در عقاید،احساسات، حالات، و رفتار گروههاى موردنظراز آنهااستفاده مىشود.»
5- آل عمران: 144
6- همان: 140
7- نساء: 104
8- طه: 44
9- قاموس المنجد، ماده خدع، و نیز: ر. ک : فرهنگ معین
10- نجفى، محمدحسن، جواهرالکلام، چ 3، 43 جلد، (دارالکتاب الاسلامیه، تهران، 1362) ج 21، ص 80.
11 و12- همان، ص 79، به نقل از وسائلالشیعه، باب 53 از ابواب جهاد
13- همان، ص 80
14- ربابه نمازى اسماعیل،استراتژى اسرائیل، دوجلد، (نشر سفید، تهران،1368) ص 76.
15- ر.ک به: على باقرى، کلیات مبانى جنگ و استراتژى (مرکز نشر بینالمللى، بىم، بىتا) ص 6.
16- جعفر سبحانى، فروغ ابدیت، قم، چ دوم، ص 362.
17- مرتضى مطهرى، حماسه حسینى، سه جلد، چاپ چهارم، (انتشارات صدرا، قم، 1366)، ج 3، ص 118.
18- نهجالبلاغه، فیض الاسلام، خطبه 191.
19- نجفى محمد حسن، پیشین، ص 55.
20- جعفر سبحانى، پیشین، ص 410.
21- انفال: 60
22- جعفر سبحانى، همان، ص 404 ، 483 - 534.
به نظر نگارنده، جنگ روانى مفهوم جدیدى نمىباشد و مطالعه پیشینه تاریخى جنگ،بیانگر آن است که جنگ روانى همزاد با آن است; وکمتر جنگى است که در آن از جنگ روانى استفاده نشده باشد. اما نکته قابل تامل این که مفهوم مزبور مانند سایر مفاهیم در بستر تاریخى وهمراه با تحول مقتضیات زمان و مکان، متحول بوده و سیر تطورى خود را تا به امروز پیمودهاست.به طورىکه در عصر حاضرتکنولوژى به خدمت آن درآمده، و بر پیچیدگى آن افزوده است. درحالیکه در گذشته ابزار جنگ روانى همچون ادوات جنگى ابتدایى و ساده بوده است.
در اهمیت جایگاه جنگ روانى در اسلام، بهنظر مىرسد که چندان نیازى به توضیح نمىباشد. امروزه لازم است در طرح هر استراتژى در راستاى حفظ استقلال و تمامیت ارضى، جایگاه جنگ روانى مشخص شود.باتوجه بهاینکهاز یک سو جنگ روانى، روحیه طرف مقابل را مورد هدف قرار مىدهد، و اینکه پیروزى در جنگ درواقع غلبه ارادهایى بر اراده دیگر است; و از سوى دیگر مکتب اسلام اهمیتخاصى براى روح و روان انسان
و جامعه قائل است; این بحث از اهمیت ویژهاى برخوردار مىباشد در واقع انتخاب این موضوع جهتبررسى از آن رو است که در سایه انقلاب اسلامى که بهبرکت رهبریهاى حضرت امام خمینى(ره) در عصر حاضر بنیان نهاده شدهاست و پیامد آن بیدارى افکار مسلمانان را از طرفى و مواجههنظامى، فرهنگى غرب را از طرف دیگر در پى داشته است، ضرورت ترسیم یک استراتژى جامع که جنگ روانى نیز بخشى از آناست جایگاه ویژهاى را مىطلبد. بررسى استراتژى جامع در اسلام، اگر چه همواره مورد علاقه نگارنده بودهاست، اما بررسى آن با توجه به گستره آن، از حوصله این مقاله خارج است، لذا تنها به بررسى «جایگاه جنگ روانى» در اسلام مىپردازیم. و در راستاى آن سئوالهاى ذیل مطرحاند که هریک به منزله عنوان و سرفصلى براى این نوشتار محسوب مىشوند. از جمله اینکه:
جنگ روانى از دیدگاه منابع اصیل اسلامى، کتاب و سنت و عقل واجماع چیست؟ آیاپیامبراکرم - صلىالله علیه وآله - وائمه اطهار - علیهمالسلام - در جنگهاى صدر اسلام از جنگ روانى استفاده مىکردند؟ ابزار جنگ روانى در جنگهاى صدر اسلام چه بوده است؟ اهداف جنگ روانى چه مىباشد؟
مفروض این نوشته جهانبینى و منابع غنى اسلام، که عبارتند از: کتاب، سنت، عقل و اجماع، مىباشند که از اعتبار ویژهاى برخوردارند. و ما درپى تبیین این فرضیه هستیم که «جنگ روانى در شریعت اسلام درچارچوب کرامت و ارزشهاى والاى انسانى مشروع بوده و جایگاه ویژهاى دارد، و نمونههاى آن را مىتوان در سیره پیامبراسلام - صلىالله علیه وآله - وائمهاطهار - علیهمالسلام - ملاحظه نمود.
در تعریف جنگ روانى گفته شده: « استفاده طراحى شده ازتبلیغات و ابزارهاى مربوط به آن، براى نفوذ در خصوصیات فکرى دشمن، باتوسل به شیوههایى که موجب پیشرفت مقاصد امنیت ملى شود» (3) از تعاریف جنگ روانى که بگذریم (4) این بحث در بین منابعى که پیرامون جهاد و جنگ در اسلام نوشته شده غریب است و بدان پرداخته نشدهاست. و با توجه به غناى این بحث در قرآن و روایات اسلامى و منزلتى که در ترسیم استراتژى دارد، بحث مستقلى را مىطلبد. بخصوص در موقع حساس فعلى که تهاجم فرهنگى غرب متوجه جامعه و بخصوص نسل جوان ماست، وظیفه اسلامى ما ایجاب مىکند که در این خصوص چارهاى اندیشیده و اسلام را آن گونه که هستبه جوامع و جهان معرفى نماییم.
نوشتار حاضر در دوبخش تنظیم یافته است. در بخش اول چارچوب تئوریک مسئله از دید کتاب و سنت تبیین مىشود و آنگاه به جلوههاى آن در پیشینه تاریخى و بخصوص صدر اسلام یعنى جنگهاى پیامبر اسلام - صلىالله علیه وآله - وائمهاطهار - علیهمالسلام - مىپردازد.
زمینههاى تئوریک بحث
قبلا متذکر شدیم که: جنگ روانى روحیه طرف مقابل را نشانه مىرود. و برخوردارى از روحیه بالا، از عوامل مهم پیروزى در جنگ است. و به طورکلى چنانچه در طول هشتسال دفاع مقدس نیز شاهد آن بودیم، برخوردارى از روحیه بالا نقش تعیین کنندهاى در پیروزى ایفا مىنماید. اگر غرب از سلاحهاى مدرن برخوردار بوده و در مقابل شوروى سابق که با غرب در حال جنگ سرد و به عبارت دیگر، جنگ روانى بسر مىبرد، برانواع سلاحهاى پیشرفته زیردریایى، هوایى و موشکى اتکا داشت; جامعه اسلامى ما در سایه ایمان به غیب وبهرهمندى از فرهنگ ایثار و شهادت از روحیهایى عالى برخوردار بود. و این عامل على رغم تلاش همه جانبه دشمنان، زمینه پیروزى نیروهاى رزمنده ما رابرمتجاوزین فراهم نمود. در اسلام، انسان بهعنوان موجودى دوبعدى که از جنبه ملکوتى و بعد حیوانى برخوردار است; معرفى شده است. بالا بردن روحیه رزمنده از دید اسلام تنها محدود به میدان جنگ و رزم نیست، بلکه داراى فرایندى بلند مدت است که از بدو تولد تا لحظه موت را در برمىگیرد. و متضمن برنامههایى براى تزکیه و تعلیم و در یک کلام «جهاد اکبر» است. اگر انسانى در سایه تعالیم روح بخش اسلام اینگونه تربیتشد، نتیجه و برآیندآن، وجود رزمندگانى شجاع و مقاوم است، که اگر همه دشمنان با همه سلاحهاى مدرن، آنان را مورد هجوم خود قرار دهند، کوچکترین تزلزل و شکستى در روحیه آنان بوجود نمىآید. و این تنها در فرهنگ غنى اسلام معنى و مفهوم مىیابد، و دشمنان از درک آن عاجزند. براین اساس موضوع بحث را باتوجه به منابع اسلامى پى مىگیریم.
قرآن کریم
در قران کریم آیات زیادى وجود دارد، که تلاش دارد روحیه رزمندگان اسلام را در صحنه نبرد بالا ببرد. باتوجه به اینکه اکثر این آیات ناظر به جنگهاى صدر اسلام در عصر پیامبراسلام - صلىالله علیه وآله - مىباشد، مىتوان گفتکه: بخشى از این آیات درمقام پاسخگویى به جنگ روانى دشمن بوده، درصدد است آنها را خنثى نماید; بخش دیگرى از آیات که جنبه تعرضى دارد مىخواهد روحیه طرف مقابل را مورد تاثیر قرار داده به تسلیم وا دارد. از جمله آیاتى که بیانگر بخش اول است، آیات ذیل مىباشد:
«وما محمد الارسول قد خلت من قبله الرسل افان مات اوقتل انقلبتم على اعقابکم...» (5) جز این نیست که محمد پیامبرى است که پیش از او پیامبرانى دیگر بودهاند،آیا اگر بمیرد یا کشته شود، شما به آیین پیشین خود باز مىگردید؟ خطاب آیه متوجه مسلمانانى است که در جنگ «احد» دومین غزوه پیامبر شرکت نمودهاند. در این جنگ پس از حمله مجدد دشمن و مسامحه مسلمانان در نگهدارى تنگه و غفلت ناشى از جمعآورى غنایمبرخلاف پیروزى اولیه،شکستسختى متوجه آنان مىشود. زیرا مشرکین شایعه کشته شدن پیامبر را با تبلیغات وسیعى بین قواى اسلام منتشر مىکنند که نشر این خبر دروغ بر روحیه مسلمانان اثرمنفى مىگذارد و قرآن بالحنى توام با نکوهش بیان مىکند که شخص مسلمان داراى رسالتى سنگین است و آیا بر فرض شهادت و یا موت پیامبراسلام - صلىالله علیه وآله - بایستى به روش گذشته برگشت نمایید؟! قطعا چنین نیست.
آیات دیگرى نیز وجود دارد که در زمانى که مسلمانان احساس ضعف و شکست مىکنند، درصدد تقویت روحیه آنان است. «ان یمسسکم قرح فقد مس القوم قرح مثله...» (6) اگربه شما (در جنگ احد) آسیبى رسید، به آن قوم نیز(دشمنان شما در جنگ بدر) آسیبى وارد شده است.
«...ان تکونوا تالمون فانهم یالمون کماتالمون و ترجون منالله ما لایرجون وکان الله علیما حکیما» (7) اگر شما رنجى مىبینید، آنان نیز چون شما آزار مىبینند، ولى شما از خدا چیزى را امید دارید که آنان امید ندارند و خدا دانا و حکیم است. قرآن از قول خداوند خطاب به موسى - علیهالسلام - براى تحت تاثیر قرار دادن دشمن مىفرماید «فقولاله قولا لینا لعله یتذکر اویخشى» (8) پس با او به نرمى سخن گویید، شاید پندگیرد یا بترسد. با وجود آنکه خداوند مىداند که فرعون متاثر نمىشود، چنین تعلیمى را به موسى - علیهالسلام - مىدهد. از طرفى آیه، موسى را تشویق مىکند که نزد فرعون برود و در اجراى امر الهى کوتاهى نکند; از طرفى دیگر طریقه برخورد و استفاده از روشهاى روان شناسى در برخورد با فرعون را گوشزد مىکند یعنى بانرم صحبت کردن مىتوان در طرف مقابل نفوذ کرد. تلاش نگارنده در این مقاله آن است که از تعریف متداول و مفهوم عنوان «جنگ روانى» فراتر نرود.اگر چه در برخى تعاریف، مفهوم عامى از عنوان بحث ذکر شدهاست. و جنگ تبلیغاتى صرف رامدنظر قرار نداده است. تنها نکتهاى که ذکرش لازم مىباشد آن است که به عنوان مؤید، آیات فروانى در قران کریم دیده مىشود که، بیانگر تقویت روحیه رزمندگان اسلام است. نظیر آیاتى که بیانگر حیات شهید، تشویق به جهاد، صبر در جهاد، ایمان به غیب و تاثیرش بر روحیه نیروى رزمنده و... است. از طرف دیگر آیات متعددى وجود دارد که طى آنها روحیه طرف مقابل و دشمن را تضعیف مىنماید،مثل: وعدههاى عذاب و...
سنت
با مطالعه در سنت نیر مىتوان روایات زیادى جهت تائید مطلب ذکر کرد. از مهمترین ابواب و روایات این بخش روایاتى است که حاکى از جواز به کار بردن خدعه در جنگ است:«الحرب خدعه» و جنگ روانى از مصادیق بارز «خدعه» است.
«خدعه» در لغتبه معناى «مایخدع به» است. یعنى آنچه به وسیله آن خدعه ورزیده مىشود که عبارت از «مکر و حیله و فریب» است. (9) از دیدگاه فقه اسلامى، خدعه در جنگ جایز مىباشد. علامه حلى (ره) درکتاب «تذکره» و «منتهى» براین مطلب، ادعاى اجماع نمودهاست. (10) روایاتى که علماى اسلام جهت جواز خدعه در جنگ، بدان استدلال نمودهاند گویاى جواز جنگ روانى است. از جمله این روایات حدیثى است که علامه حلى(ره) از منابع اهل سنت نقل مىکند که مربوط به رویارویى حضرت على - علیهالسلام - باعمروبن عبدود در جنگ احزاب (خندق) مىباشد: «قال: وروى العامهان عمروبن عبدود بارز علیا علیهالسلام - فقال: مااحب ذلک یابن اخى، فقال - علیهالسلام - لکنى احب اناقتلک فغضب عمرو فاقبل الیه فقال - علیهالسلام - به مابرزت لاقاتل اثنین فالتفت عمروفوثب على علیهالسلام - فضربه فقال عمرو خدعتنى فقال - علیهالسلام - الحرب خدعة» (11) یعنى: عامه روایت کردهاند که چون «عمروبنعبدود» با على - علیهالسلام - روبرو گشت، گفت: من این امر(مصاف با على - علیهالسلام -) را دوست ندارم، اى پسر برادرم، امام على - علیهالسلام - فرمود: اما من مایلم، آنگاه عمرو غضبناک شد و به سوى امام روان گردید. امام على - علیهالسلام - [از روى خدعه] گفت من به میدان نیامدهام که با دونفر بجنگم پس عمرو متوجه جانبى شد «غافلگیر شد» آنگاه امام جستى زد و به او ضربهاى وارد کرد عمرو گفتبه من خدعه زدى و امام فرمود جنگ خدعه است. روایت دیگرى است از امام صادق - علیهالسلام - که رسول خدا صلىالله علیه وآله - درجنگ خندق فرمودهاند: «جنگ خدعه است و هرچه مىخواهید در جنگ بگویید»، و این روایت، ازجمله مهمترین مستندات جنگ روانى در منابع روایى مىباشد: «وفى خبر اسحاق بن عمار عن جعفربنابیه - علیهالسلام -: «ان علیا - علیهالسلام - کان یقول لان تحفظنى الطیر احب الى من ان اقول على رسولالله - صلىالله علیه وآله - مالم یقل، سمعت رسولالله - صلىالله علیه وآله - یوم الخندق یقول: الحرب خدعه، و یقول تکلموا بمااردتم» (12) امام على - علیهالسلام - مىفرمودند: اینکه مرا از فال بد حفظ کنى بهتر است نزد من از اینکه نسبتبدهمبه پیامبر - صلىالله علیه وآله - آنچه رانفرموده است. از پیامبر در روز خندق شنیدم که مىفرمود جنگ خدعه است و اینکه هرچه مىخواهید بگویید. روایت دیگرى که ناظر به جنگ روانى مسلمین برعلیه دشمن مىباشد سخنى است از امام على - علیهالسلام - در جنگ صفین که در راستاى تقویت روحیه خودى و تضعیف روحیه دشمن است: «قال عدىبن حاتم: ان علیا - علیهالسلام - قال یوم التقى هو ومعاویة بصفین فرفع بها صوته یسمع اصحابه: والله لاقتلن معاویة واصحابه، ثم قال فى آخر قوله انشاءالله و خفض بهاصوته و کنت منه قریبا فقلتیا امیرالمومنین - علیهالسلام - انک حلفت على ما قلت،ثم استثنیت فمااردت بذلک؟ فقال انالحرب خدعة و انا عندالمومنین غیر کذوب، فاردت ان احرض اصحابى علیهم کى لایفشلوا ولکن یطعموافیهم، فافهم فانک تنتفع بهابعدالیوم انشاءالله». (13)
عدى ابنحاتم گوید: على - علیهالسلام - زمانى که در جنگ صفین بامعاویه برخورد نمود صدایش را بقدرى بلند کرد که اصحابش مىشنیدند و فرمود: به خدا قسم معاویه و یارانش را مىکشم سپس در پایان سخن در حالیکه من نزدیک ایشان بودم، با صداى آهسته فرمودند انشاءالله (اگر خدا بخواهد) آنگاه منگفتم اى امیرمؤمنان شما برگفته خود سوگند یاد کردید، ودرپایان به خواست الهى مقید کردید، منظورتان چیست؟ حضرت فرمود: «جنگ خدعه است و من در نزد مؤمنین دروغگو نیستم، خواستم با این سخن اصحاب و یاران خویش را تحریض و تشویق نموده تا سست نشوند و [بر آنها غلبه یابند پس اى عدى این سخن را درک کن که بعد از این بدان سود خواهى برد اگر خداى بخواهد].»
احادیث مزبور صحت ادعاى ما را تایید مىکند. علاوه بر خدعه در جنگ که به استناد احادیثى به آن اشاره شد، استراتژى دعوت در برخورد باملل دیگر از اهمیت ویژهاى برخوردار است. سیره حضرت محمد - صلىالله علیه وآله - و امیرالمومنین - علیهالسلام - و بطور کلى حکم فقهى که بازتابى از رفتار و سنت معصومین مىباشد، بر این امر استوار است که خصوصا در جنگهاى ابتدایى - در برخورد با افرادى که بانداى اسلام آشنایى ندارند - نخستباید آنان را به سوى آیین رهایى بخش اسلام دعوت کرد. استراتژى دعوت از طرفى گویاى حقانیت پیام اسلام مىباشد که از نتایج آن تقویت روحى رزمندگان اسلام است که با اعتقاد و ایمان راسخترى به نبرد بپردازند، و از طرف دیگر گویاى آن است که طرف مقابل را قدرى به تامل و تفکر وا دارد و غبارهایى را که بر فطرت او نشسته، بزداید. چه بسا در صحنه نبرد و جایى که بایستى جان را برکف اخلاص گذاشت و فدا کرد، این غبارهابرطرف شده و به خود آیند، چنانچه نمونههاى آن را در برخى رویاروییهاى جنگى مشاهده مىکنیم.
دعوت، خود برخوردى روانى است که گویاى بحث ما است; و دو مورد از مهمترین نتایج آن تقویت نیروى خودى و دیگر تضعیف روحیه طرف مقابل مىباشد. آنچه هم در مورد «خدعه در جنگ» وهم «دعوت» قابل ذکر است، اینکه ابزار و وسائل جنگ روانى با استفاده از ابزار متداول در آن زمان شکل مىگرفته است. و ابزار تبلیغاتى با بعد وسیع که امروزه در اختیار جوامع بشرى است در آن روز نبوده و این پدیده، مختص عصر حاضر است. استراتژى دعوت در سیاستخارجى، و برخورد جهان اسلام بااستکبار از اهمیت ویژهاى برخوردار است و در آن مباحثى از قبیل: شرایط داعى، ابزار دعوت، روش دعوت و... مطرح است.
عقل
اگر جنگ روانى با اراده و روحیه طرف مقابل سروکار دارد، باتوجه به عنایتى که اسلام به برخورد مسالمت آمیز و حاکمیت صلح و صفا برجوامع انسانى دارد، مىتوان کشف کرد که: کاربرد جنگ روانى براى پایان جنگ و جلوگیرى از ادامه خونریزى، از ابزار مهم جنگ بشمار مىرود. در وضع فعلى که رسانههاى گروهى وامواج تبلیغاتى، تهاجم فرهنگى وسیعى رابرعلیه مسلمانان جهان ایجاد کردهاند، عقل حکم مىکند که علاوه بر تلاش براى حفظ روحیه خود و کسب شخصیتبایسته اسلامى، باید مقابله به مثل گردد و از وسایل تبلیغاتى مناسب براى شکست تبلیغاتى دشمن بهره گرفته شود. و این ضرورتى انکار ناپذیر است.
چارچوب جنگ روانى در اسلام
امروزه در استراتژیهاى ترسیم شده از سوى استکبار، جنگ روانى از جایگاه ویژهاى برخوردار استبه عنوان نمونه، جنگ روانى در استراتژى نظامى رژیم اشغالگر قدس برسه اصل استوار است:
الف) تظاهر به شکست ناپذیرى ارتش اسرائیل!
ب) ایجاد شک و تفرقه بین رهبران ومردمان کشور مقابل ونیز افراد ارتش نسبتبه فرماندهان
ج) ایجاد تردید در پیروزى قطعى اعراب بر اسرائیل (14)
تفاوت جنگ روانى در اسلام با آنچه درجهان کفر ازآن به جنگ روانى یاد مىشود، تفاوتى است جوهرى; که از مبانى عقیدتى نشات مىگیرد. برداشت جوامع غرب از این پدیده برپایه اندیشههاى «ماکیاولى» استوار است، که کسب پیروزى را از هر راهى مجاز مىداند. چنانچه جنگهاى قرن اخیر شاهدى براثبات این مدعى است، ونمونه بارز آن جنایات و سفاکىهاى صربها علیه مسلمانان بوسنى هرزگوین مىباشد.
در مطالعه آثار سیاستمدارنى مشهور نظیر: «کلاس ویتز»، «دوهه»، «ژومینى»، «ناپلئون»، «لنین» و «مائو» نیز این مسئله به چشم مىخورد. (15) در مکتب اسلام، اگر چه به کارگیرى جنگ روانى بر علیه دشمن مجاز شمرده شده است،اما چارچوب خاصى را مىطلبد; به عبارت دیگر مقید است و نه مطلق، و این امر تا جایى مجاز شمرده شده که به اصول و ارزشها و کرامتهاى انسانى - که اسلام براى آن اهمیتى فوق العاده قائل است - لطمهاى وارد نسازد. اگر از نظر جهان غرب بر اساس تعالیم «ماکیاولى» هدف، وسیله را توجیه مىکند; در اسلام چنین روشى پذیرفته نیست. چنانچه پیامبر اسلام - صلىالله علیه وآله - در جنگ طائف جهت ایجاد جنگ روانى و درنهایت تسلیم خصم، به قطع اشجار اقدام ننمود عملا این کار را انجام نداد و تنها وانمود کرد که چنین مىکند. (16)
امروزه در غرب بمباران هوایى مناطق مسکونى جهت ایجاد رعب و وحشت واستفاده از انواع تبلیغات صوتى و تصویرى براى به زانو درآوردن طرف مقابل، امرى بدیهى و پیش پاافتاده است، وخود پایه یکى از استراتژىهاى استکبار را در قرن حاضر تشکیل مىدهد. در واقع همانطور که درجنگها، مسلمین از جهت مقصد و انگیزه با مخالفین خود تفاوت دارند از جهت استخدام وسائل در راستاى وصول به پیروزى و هدف نیز متفاوتند. چراکه کاربرد وسایل ناجوانمردانه باهدف آنها که نشر فضلیت است، منافات دارد. برخلاف آنکه بنى امیه و در راس آنها معاویه نمونه عینى مکتب ماکیاولیسم مىباشد; در مقابل «مسلمبن عقیل» به عنوان رزمندهاى مسلمان و نایب حضرت امام حسین - علیهالسلام - حاضر نیستبا وجود آنکه شرایط کاملا فراهم است «عبیدالله ابن زیاد» را درخانه «هانى ابن عروه» غافلگیرانه بکشد ومىگوید: «انا اهلبیت نکرالغدر» (17)
روایاتى که در تایید جنگ روانى بیان گردید گواه آن است که اسلام از آنجا که مکتبى است که دیانت و سیاست را چون دوبال ترقى پذیرفتهاست، نیازمند نیروهاى کارآمد و توانمندى است که باطنى الهى داشته و کیاست و سیاست لازم را براى پیشبرد اهداف الهى، اسلامى دارا باشند. چنین افرادى اگر در جوامعى که اهل آن عادت به شیطنت و فریبکارى دارند و آن را مایه مباهات خود مىدانند، قرار گیرند آلوده به فریبها و فریبکاریها نمىشوند، نه کلاه سر کسى مىگذارند و نه کلاه سرشان مىرود. در واقع ویژگى چنین نیروهایى آن است که نه آنقدر سادهلوحاند که آلت دستسیاستبازان مادىگرا قرار گیرند و بدینسان ضربات مهلکى که در تاریخ نمونهاش کم نیستبرپیکر مقدس اسلام وارد کنند و نه جزو سیاستبازانى هستند که تبعیت از هواهاى نفسانى مىکنند و بعضا براى حفظ موفقیتخویش آیاتى را نیز مستمسک عمل خویش قرار مىدهند; چنین انسانهایى محتاج تربیت اسلامى - خصوصا در زمینه تربیتسیاسى، اطلاعاتى - مىباشند. اینان بایستى ازتقواى یک بعدى که برخى گوشهنشینان از آن برخوردارند، فراتر رفته و تقواى جامع را کسب کنند و در عین حضور در صحنه اجتماع و سیاست، تقوى را مراعات نمایند. بایستى متصف به صفاتى خاص باشند تابتوانند وظایفى نظیر: شناخت اوضاع زمانه به مصداق کلام حضرت امام صادق - علیهالسلام - کتمان سر، کسب اطلاعات و هوشیارى و... رابخوبى انجام دهند.
بیان امام على - علیهالسلام - که مىفرمایند: «لولا کراهیة الغدرلکنت من ادهىالناس ولکن کل غدرة فجره و کل فجرة کفره» (18) بیانگر همین مطلب است. یعنى انسان مسلمان بایستى آن قدر سیاست و هوشیارى داشته باشد که دشمن را شناخته و انواع توطئههاى او را آزمایش و کشف کند. درواقع ویژگى روحى و نفسانى یک انسان مسلمان بایستى پیچیدهتر از یک انسان سیاستباز ماکیاولیست و منافق باشد، به طورى که قدرت کشف فریبها و شیطنتهاى آنها را داشته باشد و هیچ وقت غافلگیر نشود; شناختحیلههاى استکبارى و نیرنگهاى آنان از لوازم یک انسان کارآمد مسلمان است. در واقع راه مقابله با شیطنتهاى تبلیغاتى، روانى دشمن، شناخت راهها و مغالطههاى آنهاست و با کشف آنهاست که مىتوان آنها را خنثى کرد.
روایاتى که واژه خدعه در آنها دیده مىشود بیانگر آن است که: انسان مسلمان درمقابله بادشمن بایستى تاحدى از این روشها استفاده کند که شرع اجازه مىدهد. در این صورت دیگر این روشها را نمىتوان نیرنگ نامید بلکه سیاست و زیرکى به حساب مىآید و «المؤمن کیس فطن» بیانگر همین نکته است. «الحرب خدعة» یعنى اینکه بایستى درجنگ کیاست و زرنگى و چارهاندیشى را مد نظر قرار داد همچون برخوردهاى اطلاعاتى پیامبراسلام - صلىالله علیه وآله - در جنگ بدر که «ماازآبیم» و همچون برخورد هوشیارانه «حذیفهبن یمان» در جنگ خندق که «قنبر» قبل از اینکه دشمن اسم او را بپرسد او پیش دستى مىکند و مشخصات طرف مقابل را مىپرسد و بدین ترتیب از مهلکه جان سالم بدر مىبرد. و همچون بیان حضرت ابراهیم - علیهالسلام - در قرآن کریم هنگامى که تبر را برگردن بتبزرگتر انداخت و... اینها همه بیانگر مفهومى است که از احادیثبدست مىآید و دلایلى براى بحث ما مىباشد. در واقع فرق اصلى کیاست و هوشیارى با مکر و حیله و خدعه در مطابقت و عدم مطابقت آن با شرع مقدس است. البته خود شرع در مواردى دستوراتى دارد که از قوانین عمومى خارجند ولى همگى در مسیراصلاح و سازندگى است. فرق مهم دیگر آنکه خدعه در راه هواهاى نفسانى به کار مىرود ولى کیاست در راه خدا و آخرت و دین است و علائم آن مشخص است.
جنگ روانى در بستر تاریخ اسلام
پس از آنکه پیامبر اسلام - صلىالله علیه وآله - پس از سه سال دعوت مخفى، دعوت خود را علنى کرد; مخالفتهاى مشرکان مکه نیز به شکلهاى مختلف شروع شد. و تطمیع، استفاده از زور و شکنجه و جنگ روانى از آن جمله بود. به عنوان نمونه پیامبر اکرم - صلىالله علیه وآله - درایام حج و غیرآن مردم را به آیین خود دعوت مىکرد ولى از آن سوى، ابولهب پشتسرپیامبر - صلىالله علیه وآله - با همان افراد تماس برقرار مىکرد و اثرتبلیغ پیامبر - صلىالله علیه وآله - رابااین بیان که «وى پسر برادر من است و دیوانه است» خنثى مىکرد. شکنجه بلال حبشى، یاسر، سمیه، عمار و... نمونههایى از جنگ روانى دشمن علیه اسلام است. پس از هجرت پیامبراسلام - صلى الله علیه وآله - به مدینه و نزول آیات جهاد، نبرد سربازان اسلام به فرماندهى پیامبراسلام - صلى الله علیه وآله - برعلیه کفار و مشرکین وارد مرحله جدیدى مىشود. در کمتر جنگ و نبردى است که در آن طرفین جنگ، از جنگ روانى استفاده نکردهباشند. ابزارهاى جنگ روانى متناسب با امکانات و وسائل متعارف آن روز بوده است. و بدیهى است که اهداف متعددى را تعقیب مىکرده که در نهایت تسلیم طرف مقابل، مدنظر بوده است.
ابزارها و محورهاى جنگ روانى را مىتوان به ترتیب امور ذیل ذکر کرد:
الف - انتشار شایعه;
ب - رجز خوانى و استفاده از شعارهاى رزمى;
ج - استفاده از اشعار رزمى و حماسى;
د - لاف زنى و تظاهر به قوى بودن;
ه- ایراد خطبه و سخنرانى بهخصوص در شروع جنگ;
و - پایبندى به مقدسات خود و حمله بهمقدسات طرف مقابل;
ز - نامه پراکنى و ارسال نامه توسط سفیران;
ح - مبارز طلبى و همآورد خواهى;
الف - انتشار شایعه
درجنگ، انتشار شایعه مهمترین حربه تبلیغاتى علیه دشمن مىباشد. از این رو دستاندرکاران همواره به نیروهاى خود متذکر مىشوند که اخبار را فقط از کانالهاى خاصى بپذیرند. در برخوردهاى نظامى صدر اسلام نیز این وسیله درخدمت فعالیت تبلیغاتى علیه حریف به شمار مىرفته است. از جمله شایعات مهم کفار علیه مسلمین در جنگ «احد» شایعه شهادت پیامبراسلام - صلىالله علیه وآله - بود که تاثیر منفى در روحیه سربازان اسلام داشته است و یا شایعه انعقاد صلح بین حضرت امام حسن مجتبى - علیهالسلام - و معاویه توسط سربازان معاویه که باعث تضعیف روحیه مسلمانان گردید و آنان را وادار نمود تا عملا به صلح تن در دهند. در جبهه اسلام نیز تلاشهاى تبلیغى «نعیمابن مسعود» تازه مسلمانى که نقش مهمى در پیروزى مسلمین در جنگ خندق ایفا کرد، را مىتوان ذکر کرد و یا عمل به حدیث: «تکلموا بماشئتم» که قبلا بدان اشاره شد، نشر شایعه را شامل مىشود.
ب - رجز خوانى و استفاده از شعارهاى رزمى
رجز خوانى و انتخاب اسامى رمز و شعارهاى رزمى از عوامل عمده تقویت روحیه خودى و تضعیف روحیه دشمن مىباشد. شعار از دید اسلامى سخنى است که به وسیله آن افراد جبهه خودى شناخته شده و علامت و رمزى در آن نهفته است. چنانکه حضرت امام صادق - علیه السلام - طى حدیثى مىفرمایند:
شعارنا «یامحمد یامحمد» و شعارنا یوم بدر «یانصرالله اقترب» و شعارالمسلمین یوم احد «یانصرالله اقترب» و یوم بنىنضیر «یا روح القدوس ارح» و یوم بنى قینقاع «یاربنا لایغلبنک»، و یوم الطائف «یارضوان» و شعار یوم حنین «یابنى عبدالله یابنى عبدالله» ویومالاحزاب «حم لاینصرون» و یوم بنىقریظه «یاسلام اسلمهم» و یوم المریسیع و هو یومبنى المصطلق «الاالىالله الامر» ویوم الحدیبیه «الا لعنة الله على الظالمین» و یوم خیبر و هو یوم القموص «یاعلى آتهم من عل» و یوم الفتح «نحن عبادالله حقا حقا» و یوم تبوک «یا احد یا صمد» و یوم بنى الملوح «امت امت» و یوم صفین «یانصرالله» و شعارالحسین «یامحمد» و شعارنا «یامحمد» (19) :
شعار ما «یامحمد یامحمد» است، و شعار ما در جنگ بدر «یانصرالله اقترب» و شعار مسلمین در جنگ احد «یانصرالله اقترب» و جنگ بنىنضیر «یاروح القدس ارح» و جنگ بنىقینقاع «یا ربنا لایغلبنک» و در جنگ طائف «یا رضوان» و شعار جنگ حنین «یابنىعبدالله یابنىعبدالله» و در جنگ احزاب «حم لاینصرون» و در جنگ بنىقریظه «یاسلام اسلمهم» و در جنگ مریسیع که عبارت ازجنگ بنىمصطلق است، «الا الى الله الامر» و در جنگ حدیبیه «الالعنة الله علىالظالمین» و در جنگ خیبر که روز سختى بود «یاعلى آتهم من عل» و در روز فتح مکه «نحن عبادالله حقا حقا» و در جنگ تبوک «یا احدو یاصمد» و در جنگ بنىالملوح «امت امت» و در جنگ صفین یا نصرالله و شعار امام حسین (در روز عاشورا) «یامحمد» و شعار ما «یا محمد» است. امام على - علیه السلام - در جنگ جمل جهت تقویت نیروى خود از شعار «یا منصور امت» و یا شعار «حم لاینصرون» که هر دو از ابتکارات جنگى پیامبر - صلىالله علیه وآله - علیه مشرکین است، استفاده مىکند. بهرهگیرى از این شعارها درتزلزل روحیه دشمن تاثیر داشت. زیرا یادآور خاطره نبرد مسلمانان با مشرکین بود. از این رو عایشه نیز در جنگ جمل، جهت تقویت روحیه هوادارانش به تقلید از روش پیامبراسلام - صلىالله علیه وآله - به برخى رفتارها دست زد.
ج - استفاده از شعار رزمى وحماسى
کمتر جنگى در تاریخ اسلام به وقوع پیوسته که از شعر در آن به عنوان ابزارى براى تضعیف روحیه حریف استفاده نشدهباشد، یاران امام حسین - علیه السلام - پس از معرفى خود ضمن شعرى مکتب و هدف خود را معرفى مىکردند; تا بدین وسیله قانیتخویش را ثابت کنند. در جریان جنگ احد مسلمانان اشعار کفار را با شعر پاسخ مىدادند و بدین وسیله منطق قوى و عالى خود را تبیین مىکردند. در جریان جنگ جمل « حکیم بن مناف» باخواندن اشعارى روح تازهاى در کالبد یاران امام على - علیهالسلام - مىدمید. (20) از اینرو سرودن شعر در میدان کارزار تاثیر مهمى برجاى مىگذارد.
د- لاف زنى و تظاهربه قوى بودن
در اخلاق فردى خودنمایى و تظاهر از صفات نکوهیده است، اما همین امر در میدان کارزار و در برابر دشمن از صفات نیک به شمار مىرود. چنانچه پیامبر رفتار تحقیرآمیز «ابودجاجه» را در جنگ احد مىستاید.تظاهر به قوى بودن از دیدگاه روانشناسى، بازدارندگى طرف مقابل را درپى دارد و بهحکم آیه «واعدوالهم مااستطعتم من قوه» (21) باید توانایى هاى رزمندگان از هر جهت در میدان نبرد تحقق یابد. در تاریخ اسلام هنگام فتح مکه شاهد روشن کردن آتش در اطراف مکه هستیم که باعث دلهره و ترس عجیبى در دشمن مىشود. دریکى دیگر از جنگها به علت قلتسپاه اسلام، فرمانده سپاه تصمیم مىگیرد تا بایک خدعه جنگى شب هنگام تعداد زیادى از سربازان خود را از نقطه دور به حرکت وادارد و با نداى بلند «الله اکبر» به دشمن بفهماند که نیروى کمکى مىآید. و همین امر باعث عقب نشینى دشمن مىگردد.
ه - ایراد خطبه و سخنرانىبخصوص در شروع جنگ
ایراد خطبه و سخنرانى در ابتداى جنگ در واقع یک اتمام حجتبراى طرف مقابل است، که این امر در جنگهایى که یک طرف جبهه واقعى اسلام بوده ولى طرف مقابل داعیه اسلام را داشته مثل جنگهاى امام على - علیهالسلام - و امام حسن - علیهالسلام - و امام حسین - علیهالسلام - تاثیر زیادى در روحیه طرف مقابل داشته و چه بسا افرادى را یا از میدان کارزار دور ساخته و یاعلاوه بردور کردن، داخل در جبهه خودى (اسلام) کرده است. چنانچه در جنگ جمل و جنگ صفین این امر وجود دارد. (22)
و- پایبندى به مقدسات خود وحمله به مقدسات طرف مقابل
در جنگ صفین وقتى معاویه در آستانه شکست کامل قرار گرفت، با کمک عمروعاص بهترین وسیله براى فائق آمدن بر جو موجود را در سرنیزه کردن قرآن دانستند بااینکه در واقع اعتقادى بدان نداشتند. و همین مسئله که درواقع مقدسات طرف مقابل را مستمسک قرار داده بودند، موجب پیدایش تفرقه در سپاه امام على - علیهالسلام - و درنهایت تن دادن به حکمیت توسط آن حضرت شد. در جنگ جمل نیز عایشه تلاش دارد از جملات و ادعیهاى که پیامبراسلام - صلىالله علیه وآله - در جنگها ازآنها استفاده مىنمودند، جهت تقویتسپاه خود بهرهگیرد. البته اگر سپاه متشکل از افرادى آگاه باشد این شیوه نه تنها موجب تزلزل نمىگردد بلکه باعث وحدت و انسجام آنان مىشود. حضرت امام حسین - علیهالسلام - نیز براى تقویت روحى اصحاب خود و تضعیف روحیه طرف مقابل به کلمات پیامبراسلام - صلىالله علیه وآله - و رساندن نسبتخود به حضرت محمد - صلىالله علیه وآله - و حضرت زهرا - سلامالله علیها - تمسک مىکند و یزید و معاویه را محکوم نموده، سنتهاى جاهلى و آنچه در سیره خلیفه غیر حق در جامعه متداول گشته را رد مىکند.
اهداف جنگ روانى
هدف غایى جنگ روانى تسلیم طرف مقابل است. منتهى تاکتیکهاى وصول به تسلیم خصم متعدد است و از جمله آن; ایجاد تفرقه است. چنانچه «نعیمابنمسعود» در جنگ خندق انجام داد که تفرقه نهایتامنجر به تسلیم شد. اهداف دیگرى را که مىتوان برآن مصادیق روشنى در تاریخ اسلام یافت ذیلا فهرستوار ذکر مىکنیم و بحث پیرامون آنها را به فرصت دیگرى موکول مىکنیم:
1- اقناع و تسلیم;
2- تفرقه;
3- فریب دشمن;
4- ایجاد تردید و شبهه در پیروزى و حقانیت طرف مقابل;
5- تحریک عواطف و احساسات;
6- تقویت نیروى خودى;
7- ایجاد رعب و ترس در قلب دشمن;
پىنوشتها:
(×) این مقاله در تاریخ 29/2/72 در سمینار «جنگ روانى» در دانشگاه امام حسین(ع) تهران ارائه گردیده است.
1-Psychological warfar
2- جمعى از نویسندگان، موسوعةالسیاسة، 5 جلد: (مؤسسةالعربیه للدراسات والنشر، بیروت، 1990م) چاپ سوم، جلد2، ص 215.
3- کالینز، جان. ام، استراتژى بزرگ، ترجمه کورش بابندر، (تهران، دفترمطالعات وزارت خارجه، 1370) ص 478.
4- دراینجاتعاریف دیگرى نیز مطرح است که درآنها دایره جنگ روانى را وسیعتر شمردهاندکه بعنوان نمونه مىتوان تعریف ذیل را ذکرکرد: «تبلیغات طرحریزى شده و سایراقدامات روانى است که به منظورنفوذ در عقاید،احساسات، حالات، و رفتار گروههاى موردنظراز آنهااستفاده مىشود.»
5- آل عمران: 144
6- همان: 140
7- نساء: 104
8- طه: 44
9- قاموس المنجد، ماده خدع، و نیز: ر. ک : فرهنگ معین
10- نجفى، محمدحسن، جواهرالکلام، چ 3، 43 جلد، (دارالکتاب الاسلامیه، تهران، 1362) ج 21، ص 80.
11 و12- همان، ص 79، به نقل از وسائلالشیعه، باب 53 از ابواب جهاد
13- همان، ص 80
14- ربابه نمازى اسماعیل،استراتژى اسرائیل، دوجلد، (نشر سفید، تهران،1368) ص 76.
15- ر.ک به: على باقرى، کلیات مبانى جنگ و استراتژى (مرکز نشر بینالمللى، بىم، بىتا) ص 6.
16- جعفر سبحانى، فروغ ابدیت، قم، چ دوم، ص 362.
17- مرتضى مطهرى، حماسه حسینى، سه جلد، چاپ چهارم، (انتشارات صدرا، قم، 1366)، ج 3، ص 118.
18- نهجالبلاغه، فیض الاسلام، خطبه 191.
19- نجفى محمد حسن، پیشین، ص 55.
20- جعفر سبحانى، پیشین، ص 410.
21- انفال: 60
22- جعفر سبحانى، همان، ص 404 ، 483 - 534.