آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

متن

به استناد کشفیات باستانشناسى و مطالعات تاریخى، جامعه شرقى و مخصوصا منطقه خاورمیانه محل نخستین کانونهاى تجمع انسانى و شکل‏گیرى تمدن در جهان است‏بهمین دلیل و به منظور انتظام بخشیدن به روابط اجتماعى و تهذیب اخلاقى، خاورمیانه مظهر ظهور ادیان الهى شد. جذابیت‏هاى اقتصادى، دینى، جغرافیائى و مخصوصا شرایط شبه جزیره بودن این منطقه از آغاز موجب گردید که هر قومى و ملتى براى دستیابى به این جذابیت‏ها، منطقه را مورد هجوم قرار دهد. این تهاجم موجب گردید که خاورمیانه ملقمه‏اى از نژادها - مذاهب - زبانها و خلاصه یک مجموعه فرهنگى تفکیک ناپذیرى شود. اما از میان تمام فرهنگهاى مهاجم آنچه که خاصیت اثرگذارى و تاثیرپذیرى بیشترى داشت فرهنگ مجامع غربى بود.
منطقه، از آغاز تا بامروز روابط تنگاتنگى با غرب داشته، که این روابط بیشتر در قالب نظامى - تجارى - دینى و سیاسى بوده است.نخستین مرحله نزدیکى ما و غرب حمله اسکندر به خاورمیانه مى‏باشد.ظهوراسکندر و حاکمیت تفکر نظامیگرى او به عصرطلائى علم وفلسفه‏یونان خاتمه داد.اسکندربا کوله‏بارى از فرهنگ و تمدن غنى راهى شرق شد و جامعه ما رابشدت تحت تاثیر ره‏آوردهاى علمى - فلسفى و فرهنگى یونان قرار داد.
اسکندر که در ذهنیت نوجوان خویش ایجاد یک امپراتورى جهانى راترسیم کرده بود، بخوبى دریافت که این آرزو عملى نمى‏شود مگر در سایه شبیه سازى فرهنگى و ایجاد یک فرهنگ مشترک بین شرق و غرب. او بخوبى دریافته بود که شرق، یک جامعه دینى بود و همچنان این خصلت را حفظ کرد و این عامل بیش از هر عنصردیگرى موجب وحدت بخشى خواهد شد. لذا در معبد آمون در لباس کاهنان به عبادت برخاست و مصریان نیز به چشم خدایى به او نگریستند. مصر بیش از هر کشور دیگر آرامتر و آسانتر تسلیم اسکندر شد. این امرموجب گردید تامصر امنیت لزوم را جهت استقرار پایه‏هاى یک نظام علمى و فلسفى در خود بوجود آورده و اسکندریه به عنوان هدیه‏اى از طرف اسکندر به مصریان تقدیم گردید و بصورت آتن شرق محل تمرکز و تردد علما و اندیشمندان شد. از این تاریخ تحولى عظیم در علم رخ داد بطوریکه تقسیم کار و تخصص در علم بوجود آمد جالینوس، بطلمیوس و ارشمیدس هر کدام به رشته خاص علمى پرداختند.
اسکندریه موقعیت‏حساس خود رابه عنوان برجسته‏ترین مرکز علمى جهان آنروز همچنان تا ظهور دیانت اسلام حفظ کرد. به گفته بسیارى از علماء غربى، اسلام نیز عامل مؤثرى در حراست و حفاظت علوم یونانى شد. حتى مى‏توان ادعا کرد که دین اسلام و خصلت وحدت بخشى و انتظام‏گراى آن بود که زمینه مساعدى را براى حفظ و رشد و اشاعه میراث فرهنگ و تمدن یونان فراهم کرد.بعد از ظهور اسلام نه تنها اسکندریه بلکه مراکز متعددى در سراسر امپراتورى نوبنیاد اسلامى تاسیس شد و علماء اسلامى با بهره‏گیرى از دانش ترجمه موجبات احیاء علوم یونانى را فراهم کردند. در قرون اولیه هجرى و از زمان نخستین خلفاى عباسى مخصوصا در زمان هارون‏الرشید و فرزندان او نهضت گسترده ترجمه راه افتاد. هیاتهائى براى جمع‏آورى کتب ورسالات قدیمه‏یونانى راهى روم هند - ایران - چین - مرو و بلخ شدند. مراکز ترجمه در بسیارى از شهرهاى معتبر مثل جندى شاپور و بغداد دایر شد و به ترجمه اسناد یونانى پرداخت. جالب اینکه در همین عصر و مخصوصا در مکتب امام صادق (ع) و امام باقر(ع) بدون هیچگونه تعصب دینى علماء اسلامى - یهودى و مسیحى در جهت اعتلاى علم با یکدیگر به گفتگو نشستند. بطوریکه «ابوعلى سینا» با «ابن‏بختیشو» و «ابن‏میمون‏» تفاوتى نداشتند.
در جهان اسلام نهضت ترجمه و حفظ اندوخته‏هاى علمى تحت عنوان علوم و فلسفه اسلامى همچنان به رشد خود ادامه داد تا اینکه ورود عنصر ترک به منطقه محیط آرام و علمى راتبدیل به کانون تشنج‏هاى سیاسى و تعصبات دینى نمود و متاسفانه جوهره دینى که همان ظرافت و لطافت - اغماض و سعه صدر است در دست‏حکام بى‏فرهنگ ترک ابزار اعمال حاکمیت‏سیاسى شد و نهضت ترجمه و عنایت‏به گسترش علوم به فراموشى سپرده شد.
اینک با توجه به این مقدمه مى‏پردازیم به سیر تحول ترجمه در ایران و اسلام:
الف: نهضت ترجمه در ایران قبل از اسلام
اردشیر بابکان مؤسس سلسله ساسانیان بعد از اینکه بر مشکلات داخلى مسلط شد افرادى را به هند و چین و روم فرستاد تا ازتمام کتابهاییکه در این بلاد وجود دارد نسخه‏بردارى کنند وحتى دستور داد کلیه رسالات پراکنده در عراق رانیز جمع‏آورى کنند. (1) به این ترتیب بسیارى از بقایاى تمدنهاى گذشته به ایران منتقل گردید.
بعد از اردشیر جانشین وى شاپور کار او را دنبال کرد و دستور داد تمام آثار و کتب انتقال یافته در عهد پدرش رابه زبان پهلوى ترجمه کنند و در اختیار دانشمندان قرار دهند. در عهد انوشیروان نیز کتب بسیارى جمع‏آورى و ترجمه شد و وى در جندى شاپور مدرسه و بیمارستان تاسیس نمود و در آن طب و فلسفه تدریس مى‏شد. استادان این مدرسه غالبا از مسیحیان نسطورى بودند که‏پس ازبسته شدن مدرسه «رها»توسط امپراتور روم (زنون ) در سال‏489 به ایران پناهده شده بودند. نظیر این حادثه در سال‏529 رخ داد و هفت تن از فلاسفه یونان بر اثر سخت‏گیریهاى امپراتور روم به دربار انوشیروان پناه آوردند و مورد استقبال قرار گرفتند (2)
بدین ترتیب توجه به ترجمه اسناد علمى توسط بعضى از شاهان ساسانى محیط مساعدى را براى رشد و ترقى علم فراهم آورد تا مقارن ظهور اسلام، ایران یکى از مهمترین مراکز علمى محسوب مى‏شد. همچنانکه کانونهاى ایران قبل از اسلام از طریق ترجمه اسناد علمى هند - روم - یونان - چین و یهودى و سریانى اقداماتى بعمل آورده بودند، در انتقال این علم و به میراث گذاشتن تجربه فن ترجمه به دوره‏هاى اولیه اسلامى سه نقش رابه عهده داشتند:
1- سنت علمى به جهان اسلام انتقال یافت که نشانه‏اى از آن در آثارى چون زیج‏شهریار مشهود است.
2- اسناد - کتب و رسالات یونانى و سریانى که به زبان پهلوى ترجمه شده بود به دوره‏هاى اسلامى منتقل گردید.
3- بعضى از جنبه‏هاى علوم هندى مثل پزشکى - نجوم و تاریخ طبیعى که در دوره ساسانیان تکامل یافته بود به جهان اسلام سپرده شد. (3)
ب - هند
کانون دیگرى که در رشد و ترقى علوم اسلامى نقش مؤثرى داشت، هند بود. اسناد هندى از چند طریق به عالم اسلام انتقال یافت.
1- بسیارى از آثار هندى در دوره‏هاى قبل از اسلام به زبان پهلوى ترجمه شد و در مرکز علمى جندى شاپور تدریس مى‏شد. مثل کلیله و دمنه که بعد از اسلام توسط ابن مقفع و در زمان منصور عباسى به عربى ترجمه شد.
2- برخى از آثار هندى مستقیما از طریق مترجمین آن کشور که به دربار خلفاى عباسى راه یافته بودند از زبان سانسکریت‏به زبان عربى درآمد. از آنجمله مى‏توان از دو شخصیت هندى یعنى «منکه هندى‏» و «ابن دهن‏» نام برد. منکه هندى در دستگاه اسحاق بن سلیمان بن على هاشمى بود - ابن دهن نیز متصدى بیمارستان برمکیان شد. (4)
3- ابوریحان بیرونى با سفر به هند - حکمت و علوم آن سرزمین را ترجمه کرد. (5)
4- مبادلات بازرگانى نیز یکى دیگر از راههاى انتقال علوم هندى به دنیاى اسلام بود. (6)
ج - اسکندریه
یکى دیگراز کانونهایکه در نهضت ترجمه اسلامى مؤثر بود، اسکندریه است. بعد از حرکت نظامى اسکندر مقدونى بسوى شرق و خاموش شدن آخرین شعله‏هاى فروزان علم و فلسفه در آتن و بناء اسکندریه، این شهر مرکز تجمع علماء برجسته یونانى شد و جاى آتن را گرفت. اسکندریه تقاطع برخورد فرهنگ یونانى - مصرى - یهودى و بابلى شد. (7) اسکندریه حتى بعد از طلوع دیانت اسلام و تا زمان فتح مصر بدست مسلمانان فعالیت علمى خود را به شیوه خاص یونانى دنبال مى‏کرد. (8)
در حوزه علمى اسکندریه دانشمندانى چون اقلیدوس - ارشمیدس - جالینوس - اوریباسیوس - فیلون و فلوطین در رشته‏هاى مختلف علمى و فلسفى پرورش یافتند. در نتیجه برخورد اندیشه‏هاى دینى و فلسفى مکاتب نوینى مثل نوافلاطونیان و نوفیثاغورسیان به ظهور پیوست و بعدا این مکاتب به جهان اسلام متصل و مورد مطالعه قرار گرفت و پس از پذیرش رنگ اسلامى به اروپا رفت. (9)
رفته رفته از فعالیت علمى اسکندریه کاسته شد و مرکزیت آن به انطاکیه منتقل شد. انطاکیه بر منطقه شمال عراق و آسیاى صغیر اثر گذاشت و مطالعات این مراکز بعدها از طریق ترجمه‏هاى ایرانى - یهودى - سریانى در نهضت ترجمه اسلامى بغداد مورد استفاده قرار گرفت. (10)
د - حران
علاوه بر مراکزى چون رها (ادسا) و نصیبین که کانونهاى انتقال دهنده علم و فلسفه یونان به جهان اسلام بودند، بایستى از حران بعنوان مهمترین مرکز انتقال تمدن یونان به عالم اسلام بعد از اسکندریه نام برد. حران مرکز صائبین بود. این گروه خود را امت ادریس پیغمبر مى‏دانستند و نشردهندگان تعلیمات مکتب فیثاغورسى در دوره اسلامى بودند. (11) انتقال علوم یونانى به حران نیز از طریق انطاکیه و در عهد متوکل وارد دنیاى اسلام شد. (12) صائبین حران در ترجمه مستقیم علوم یونانى به زبان عربى نقش مهمى ایفا نمودند. شهرت حران به سبب فلاسفه و دانشمندانى بود که در دوره اسلامى از آنجا برخاستند که از معروفترین آنان ثابت‏بن قره و فرزندان و نوادگان او بودند. (13)
شکل‏گیرى نهضت ترجمه در جهان اسلام
پس از جمع‏آورى اسناد - مدارک - کتب و رسالات از کانونهاى مختلف، کار ترجمه و تدوین آنها به زبان عربى آغاز شد و نخستین گام در زمان منصور خلیفه عباسى برداشته شد و او دستور داد تا ترجمه کتب یونانى را شروع کنند و بقولى حتى بغداد را نیز به همین دلیل بنانمود. (14) دومین قدم در عهد هارون‏الرشید برداشته شد. به دستور او عده‏اى از علماء اسلامى به قسطنطنیه رفتند و به ترجمه و تهیه کتبى که در بلاد اسلامى یافت نمى‏شد پرداختند. (15) به قولى دیگر هارون پس از چیره شدن بر سپاهیان بیزانس در جنگ آنکارا و عموریه کتابهاى یونانى رابه چنگ آورد و یوحناى ماسویه را به ترجمه آنها برگماشت. بعضى از محققین تاسیس بیت الحکمه رابه هارون نسبت مى‏دهند و معتقدند که این مرکز علمى در زمان او تاسیس شد ه و در دوره مامون با افزودن تاسیسات جدید توسعه یافت. (16)
نقطه اوج ترجمه در دوره خلافت مامون بود که به دستور وى گروهى از مترجمان برجسته در بیت‏الحکمه گرد آمدند و تحت ریاست‏یوحناى ماسویه به امر ترجمه پرداختند.ابن ندیم در علم دوستى مامون مى‏گوید: «مامون گروهى ازمترجمین معروفى چون حجاج‏بن مطر ابن‏بطریق - حنین بن اسحاق و یوحنابن ماسویه را که به زبانهاى مختلف آشنائى داشتند به سرزمین روم فرستاد و آنان نیز سیل عظیمى از کتابهاى یونانى و رومى را به جهان اسلام آوردند. (17) «پى‏یرروسو» مى‏گوید: مامون بعد از غلبه بر میشل سوم امپراتور روم یکى از شرایط صلح را چنین قرار داد که وى باید یک نسخه از تمام کتب یونانى موجود در روم را به او بسپارد. (18) با حمایت‏بعضى خلفاء و با درایت وزراى دانش پرورى چون برامکه و آل نوبخت تمام میراث فرهنگى گذشته از تمام کانونها به جهان اسلام منتقل شد.
نکته قابل توجهى که در نهضت ترجمه دیده مى‏شود، تلاش و کوشش مترجمین هر قومى در ترجمه آثار خود به زبان عربى است. بدین معنى که هر یک از اقوام مختلف سعى مى‏کردند آراء و عقاید خود را زودتر از دیگران در میان مسلمانان رواج دهند. همین رقابت موجب تسریع ترجمه‏ها رادر جامعه اسلامى فراهم مى‏آورد.
نکته قابل ذکر دیگر اینکه رسالات و کتب یونانى - سریانى - هندى و ایرانى بدست مترجمینى داده مى‏شد که نه تنها به آن زبان تسلط داشتند بلکه گاهى در هر زمینه به نقد و بررسى منابع و حتى تصحیح آن مى‏پرداختند. مثلا ابو یوسف یعقوب کندى علاوه بر ترجمه کتابهاى فراوان بیش از 265 کتاب و رساله در موضوعات مختلف تالیف کرد.
سرآمد مترجمین حنین بن اسحاق بود و هر کتابى را که‏طلا ترجمه مى‏کرد به اندازه وزنش از مامون طلا دریافت مى‏داشت. (19) حنین تمام تالیفات جالینوس و بسیارى از آثار ارسطو و بقراط را ترجمه کرد که تعداد آنها به حدود 130 جلد مى‏رسد که بیشتر در زمینه فلسفه وطب بوده است. (20)
مترجمین دیگر خاندان بختیشوح بودند که مذهب نسطورى داشتند وبیشتر عمر خود را در ترجمه و تحقیق در فلسفه و طب سپرى کردند. این خانواده ساکن جندى شاپور بود ولى در قرن دوم هجرى بنا به دعوت خلفاى عباسى به بغداد رفتند و به امر طبابت مشغول شدند.
مترجم معروف دیگرى کندى بود که فیلسوف العرب خوانده مى‏شد. همچنانکه ذکر آن گذشت آثار او در تالیف و ترجمه از صدها جلد کتاب تجاوز کرده بود. (21) بتانى در نجوم و ریاضیات، خوارزمى در ریاضیات و جبر از محققین و مترجمین مشهور بوده‏اند.
از مترجمین ایرانى که ترجمه کتابهائى به زبان پهلوى را بر عهده داشتند مى‏توان ابن‏مقفع - خاندان نوبخت - على بن زیاد - حسن بن سهل - بلادزى - عمر بن فرخان و اسحاق بن یزید رانام برد. ابن مقفع که در راس مترجمین ایرانى قرار داشت کتاب کلیله و دمنه و بعضى از کتابهاى اخلاقى راترجمه کرد. على بن زیاد کتاب زیج‏شهریار رابه عربى درآورد. اسحاق بن یزید کتاب سیرة‏الفرس (خداینامه) را از زبان پهلوى به عربى ترجمه نمود. بالاخره‏بلاذرى‏نیزبه‏ترجمه کتاب عهد اردشیر همت‏گماشت. (22)
نتیجه اینکه مسلمانان قسمت اعظم آثار علمى و فلسفى و ادبى اقوام مختلف را به زبان عربى ترجمه و نقل کردند و بقول جرجى زیدان بهترین معلومات هر ملتى را از آن ملت گرفتند، مثلا در قسمت فلسفه و طب و هندسه و موسیقى و منطق و هیات از یونانیان بهره گرفتند و از ایرانیان تاریخ - موسیقى - ستاره شناسى - ادبیات و پند و اندرز و شرح حال بزرگان را اقتباس کردند و از هندیان طب - حساب - نجوم - موسیقى - داستان و گیاه شناسى آموختند و ازکلدانیان ونبطى‏هاکشاورزى - باغبانى - سحروجادو - ستاره شناسى و طلسم را فراگرفتند. شیمى و تشریح از مصریان آموختند. مسلمانان به تمام علوم دریافتى و ترجمه شده نظراتى افزودند و از مجموع آنها تمدن اسلامى پدید آوردند. (23)
اینکه چه عواملى سبب پیشرفت تمدن اسلامى باآن سرعت غیر قابل تصور شده بود؟عده‏اى از محققین معتقدند که علیرغم تلاش و کوشش اقوام مختلفى که اسلام را پذیرفتند و در سیطره حکومت اسلامى براى پیشرفت تمدن اسلامى بذل مساعى مى‏کردند، اما عامل اصلى در پیشرفت تمدن اسلامى، خود اسلام بود که با تشویق و ترغیب به علم و تسامحى که در مورد اقوام غیر مسلمان مى‏کرد باعث رشد و تعالى تمدن شد. (24) از طرف دیگر اسلام به عنوان مهمترین عامل وحدت بخش موجب انتظام بخشیدن به امپراطورى گسترده و برقرارى امنیت‏شده بود و پناهى بود براى صاحبان اندیشه علمى.
فرهنگ و تمدنى که از امتزاج میراث اقوام و ملتهاى دیگر تحت عنوان فرهنگ و تمدن اسلامى معروف شده روح آن اسلامى و عناصر تشکیل دهنده آن میراث تمدنهاى گذشته بود.
پى‏نوشتها
1- ابن ندیم.الفهرست.ترجمه محمد رضا تجدد، تهران امیر کبیر1366 چاپ سوم. ص‏437
2- جلال الدین همائى،تاریخ علوم اسلامى، ص 30
3- احمد آرام، علم در اسلام، ص 24
4- ابن‏الندیم، پیشین، ص‏446
5- احمد آرام، پیشین، ص 25
6- پ - ج - دبور،تاریخ فلسفه در اسلام،عباس شوقى، ص 12
7- حسین نصر،سه حکیم مسلمان،ترجمه احمد آرام،تهران شرکت‏سهامى کتابهاى جیبى 1361، چ چهارم،ص‏3
8- ذبیح الله صفا،تاریخ علوم عقلى در تمدن اسلامى،دانشگاه تهران‏1346، چاپ سوم، ص 1
9- براى مطالعه بیشتر به کتاب علم در اسلام نوشته احمد آرام،انتشارات سروش مراجعه شود.
10- ابوالحسن مسعودى،التنبیه والاشراف،ابوالقاسم پاینده،علمى فرهنگى 1365، ص 112
11- ت - ج - دبور،تاریخ فلسفه در اسلام،ترجمه عباس شوقى،انتشارات عطائى،1362، ص‏16
12- مسعودى، همان منبع، ص 112
13- دائرة‏المعارف فارسى،مصاحب، جلد دوم،بخش اول، ص 1545
14- پى‏یرروسو،تاریخ علوم، حسن صفارى،امیر کبیر 1344، ص ص 118-117
15- لوئیس پاول، سیرتکامل تمدن، هاشم رضى، مجید رضى، آسیا1342، ص 284
16- احمد شبلى،تاریخ آموزش در اسلام،محمد حسین ساکت، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ص 140
17- ابن‏الندیم، پیشین، ص 444
18- پى‏یرروسو، پیشین، ص 118
19- عبدالحسین زرین کوب،کارنامه اسلام، ص‏49
20- ویل دورانت، تاریخ تمدن،ابوالقاسم پاینده،ص 308
21- میراث اسلام یا آنچه مغرب زمین به ملل اسلامى مدیون است، توماس آرنولد، مصطفى علم، ص 105
22- ابن‏الندیم، همان منبع، ص ص 465 - 472
23- همان، ص‏446
24- جرجى زیدان،تاریخ تمدن اسلام،على جواهر کلام،امیرکبیر،ص 581

تبلیغات