نگاهى به حکومت اسلامى(2)
آرشیو
چکیده
متن
در بخش نخستین از این مقاله، بیان گردید که:
1. در مورد وجود حکومت و لزوم آن، دو نظریه متضاد وجود دارد، یکى دولت گریزان و دیگرى طرفداران ضرورت حکومت; ضمن بیان ادله طرفین و بررسى آن، روشن گردید که اشکالات دولت گریزان ناظر به نوع حکومت مىباشد نه اصل حکومت.
2. اسلام نه تنها وجود حکومت را ضرورى مىداند بلکه براى آن نقش محورى و کلیدى قائل است، که بدون آن احکام دین به طور کامل اجرا نمىگردد، و پیام آن به انجام نمىرسد.
اینک بخش دوم پیرامون بررسى اهداف حکومت تقدیم مىگردد:
اهداف حکومت
یکى از موضوعاتى که باید در رابطه با حکومت مورد بررسى قرار گیرد، مساله اهدافى است که هر حکومتى باید آنها را تعقیب و دنبال نماید; متاسفانه در این زمینه بحث مستقل و مبسوطى صورت نگرفته، و احیانا بحث از اهداف حکومتبا بحث از وظایف دولتخلط گردیده است; در حالى که به نظر مىرسد مباحث وجود دارد که متوقف استبر روشن شدن اهداف حکومت، که از آن جمله استبحث تحدید اختیارات حاکم و دولت و بررسى وظایف دولت، زیرا بحث از این دو رابطه تنگاتنگ با مساله اهداف حکومت دارد.
بحث از اهداف حکومت رابطه مستقیم با علل ضرورت حکومت دارد، بنابراین تبیین اهداف حکومت نیز باید در پرتو علل ضرورت حکومت تبیین گردد.
سعادت انسانها هدف عمومى حکومتها
همه نظامهاى سیاسى با ایدئولوژى خاص خود، مدعىاند که هدف آنها سعادتمند کردن بشریت است، در این جهت هیچ اختلافى بین مکاتب و نظامهاى سیاسى دیده نمىشود; آنچه مورد اختلاف است، تبیین مصداق این سعادتمندى است هر نظامى «سعادت» را بر اساس جهانبینى و ایدئولوژى خاص خود تعریف کرده نظام سیاسىاش را بر آن مبتنى مىسازد. حکومتهاى الهى بر اساس بینش خود درباره او در آخرت مىدانند، بر خلاف نظامهاى مادى که صرفا به بعد مادى بشر توجه دارند، و طبعا برنامههاى سیاسى نظامهاى غیرالهى و تمام تلاش آنها در این راستا خلاصه مىگردد.
اینک به بررسى اهدافى که حکومتها باید براى رسیدن به آنها تلاش کنند مىپردازیم; و در این مقام بر آنیم که با بررسى علل وجودى حکومتبه اهداف آن دستیابیم:
انسان باید در اجتماع زندگى نماید و هر اجتماعى براى بشر مسائل حیاتى را پدید مىآورد، که عدم رسیدگى و حل آنها، منشا ضررهاى جبرانناپذیرى مىگردد و بسا ممکن است انقراض نسل بشر را در پى داشته باشد; آن مسائل عبارتند از:
1. فقدان برنامه و ضابطه در زمینه ارتباطات انسانى
ورود انسان در جامعه مساوى استبا برقرارى ارتباط میان او و دیگر همنوعان خود در همه زمینهها و شئونات زندگى بشرى، چه در زمینه فرهنگى، چه اقتصادى و چه در زمینههاى دیگر. بدیهى است وجود این روابط قبل از هر چیز مقتضى وجود یک ضابطه و برنامه معین و مشخص است که بتواند تمام فعالیتهاى انسان را سامان داده، وظیفه هر فردى را معین سازد، و در نتیجه این روابط شکل مفید به خود بگیرد.
2. انجام کارهاى وامانده
در هر اجتماعى کارهاى زمین ماندهاى وجود دارد که مسؤول مشخصى ندارد و یا اینکه از عهده یک فرد یا یک گروه معین خارج است. و عدم تامین آنها مشکلات فراوانى ایجاد مىکند; این قبیل کارها را به 3 دسته مىتوان تقسیم نمود:
الف. تامین نیازهاى اولیه افراد درمانده: وقوع حوادث و اتفاقات اسفبار از قبیل سیل، زلزله و غیره موجب مىشود که به گروهى خسارتهاى جبرانناپذیر وارد آید، و براى تامین نیازهاى اولیه روزمره به کمک دیگران محتاج گردند.
ب. تامین نیازهاى اجتماعى انسانها: اجتماع، خود منشا پیدایش نیازهایى براى بشر مىگردد، که تامین آنها بر عهده جمیع افراد مجتمع مىباشد نه یک فرد و گروهخاصى، از قبیل بهداشت، تعلیم و تربیت، ایجاد جاده و امثال ذلک.
ج. نگهدارى و استفاده از منابع عمومى: در طبیعت اشیاء ارزشمندى وجود دارد که مالک خاصى ندارد و از ثروتهاى عمومى محسوب مىگردند مانند: آبها، مراتع، جنگلها، معادن و غیره. بدیهى است عدم استفاده مناسب از این ثروتها موجب مىشود افراد جامعه اعم از نسل حاضر و آینده از منافع بىشمار آنها محروم گردند، علاوه بر اینکه عدم رسیدگى لازم به آنها منشا مصائب فراوانى براى انسانها مىشود.
3. تعارض آزادى و خواستههاى افراد مجتمع با یکدیگر
عدام تحدید فعالیت افراد، و نبودن مرزى معین براى برآوردن خواستههاى متضاد آنها - به ویژه با توجه به غریزه بىنهایتطلبى انسان - موجب مىشود که در تامین خواستههاى افراد تعارض به وجود آید.
4. وجود تعدى و تجاوز به حقوق هموطنان یا همنوعان
وجود غرائز و خصلتهاى حیوانى که کم و بیش در بسیارى از افراد بشر هستبه علاوه رذائل اخلاقى از قبیل خودمحورى، برترىطلبى و امثال آنها موجب بروز درگیرىهاى خونین در جوامع انسانى در طول تاریخ گردیده است; به گونهاى که مىتوان ادعا کرد که ضرباتى که بر پیکر بشریت از این ناحیه وارد گردیده به مراتب بیشتر از صدمات ناشى از حوادث غیر مترقبه طبیعتبوده است.
5. فقدان برنامه جهت هماهنگى لازم در عملکرد اقتصادى و معیشتى انسان
ها
استفاده بهتر و بیشتر از امکانات طبیعى، رسیدن به حد اعلاى تکامل و تمدن مادى و تامین نیازهاى افراد یک جامعه به نحو مطلوب به برنامهاى مدون، مطابق با خواستههاى بشرى و با زمانبندى کامل نیاز دارد تا به موجب آن فعالیتهاى فیزیکى و فکرى بشر در ادوار مختلف جهت داده شود و در نتیجه از تداخل کارها جلوگیرى به عمل آمده آنها را در مسیر تکاملى قرار دهد.
انسان، در بدو ورود به اجتماع، خود را با خواستههائى مواجه مىبیند که تامین آنها از عهده فرد یا گروه خاصى خارج است و بنابراین خود را نیازمند به تشکیل حکومت مىیابد; این خواستهها که در واقع اهداف حکومت را تشکیل مىدهند عبارت است از:
الف: تدوین و اجراى برنامه و نظام حقوقى کاملى که در چهارچوبه آن به خواستههاى زیر نائل گردد:
اول: تعیین وظیفه هر فرد در ارتباطات اجتماعى.
دوم: تامین عدالت اجتماعى.
سوم: جلوگیرى از هرج و مرج و اختلال در ارتباطات اجتماعى.
چهارم: شناسائى و مجازات متعدى و متجاوز.
پنجم: روشن شدن افق آینده تلاشهاى اجتماعى، اقتصادى و در نتیجه رشد استعدادها.
ب: حصول امنیت نسبتبه خطرات داخلى و خارجى
ج: اطمینان پیدا کردن نسبتبه شدائد و مصائب غیرمترقبه ناشى از حوادث طبیعى.
د: برآورده شدن نیازهاى عمومى و اجتماعى که از عهده یک فرد و گروه برنمىآید.
با توجه به مسائل گذشته اهداف حکومت را مىتوان چنین بیان داشت:
1- تامین عدالت اجتماعى.
2- ترسیم آیندهاى روشن.
3- حفظ اموال، استقلال و. . . از دستبرد بیگانگان.
4- رشد و تعالى استعدادها و نیز رشد فعالیتهاى افراد چه در زمینه اقتصادى و چه در سایر زمینهها.
5- حفظ و برداشت مناسب از ثروتها و ذخائر عمومى.
از مطالب گذشته روشن مىشود که: براى رسیدن به اهداف فوق وجود حکومت ضرورى است; و اگر انسان مىتوانستبدون حکومتبه این اهداف دستیابد، چنین ضرورتى وجود نداشت. و خلاف اصل اولیه و فطرت انسانى بود زیرا اصل اولیه این است که هر انسانى آزاد آفریده شده، و صاحب اختیار خود است، و دخالت در امور خویش را به کسى اجازه نمىدهد.
بنابراین حکومت از نظر عقلى یک وسیله است نه هدف; آنهایى که به حکومتبه عنوان هدف مىنگرند و در راه رسیدن به آن از هیچ جنایتى فروگذار نمىکنند، این نیاز بشرى را از شکل صحیح و مجراى اصیل خود خارج نمودهاند، این چنین حکومتهایى از هیچ مشروعیتى برخوردار نیست، گرچه متکى به انتخاب خود مردم باشد.
اهداف حکومت
آیا حکومت هدف استیا وسیله؟
در نظام سیاسى اسلام حکومتبه عنوان وسیلهاى براى رسیدن به اهداف تعیین شده تلقى مىشود. در این زمینه علاوه بر روش و منش پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله و امیرالمؤمنینعلیه السلام در حکومت نیز روایاتى وجود دارد که با صراحت این مساله را بیان مىکند که ذیلا به چند نمونه از آنها اشاره مىشود:
1- قال امیرالمؤمنینعلیه السلام اللهم انک تعلم انه لم یکن الذی کان منا منافسة فی سلطان، و لا التماس شیء من فضول الحطام، ولکن لنرد المعالم من دینک و لنظهر الاصلاح فی بلادک، فیامن المظلومون من عبادک، و تقام المعطلة من حدودک. (1)
ترجمه: خدایا تو مىدانى آنچه از ما صادر شده نه مسابقهاى در رسیدن به قدرت بود، و نه براى به دست آوردن چیزى از متاع دنیا بود بلکه براى این بود که اصول اساسى دین تو را (که تغییر یافته بود) بازگردانیم، و در شهرهاى تو اصلاح برقرار کنیم تا بندگان ستم کشیدهات در امن و آسودگى به سر برند و حدود تو که معطلمانده اجرا گردد.
در این روایت که، امام حسینعلیه السلام نیز نقل شده است; (2) با صراحت تمام بیان مىدارد، که، هدف از حکومت فرمانروایى و تکیه زدن بر قدرت نیست، بلکه حکومت وسیلهاى استبراى احیاء ارزشهاى اسلامى، برپایى عدالت اجتماعى، و اجراى حدود الهى.
2- قال عبدالله بن عباس: دخلت عن امیرالمؤمنینعلیه السلام بذی قار و هو یخصف نعله، فقال لی ما قیمة هذه النعل؟ فقلت لا قیمة لها، فقالعلیه السلام: والله لهی احب من امرتکم الا ان اقیم حقا و ادفع باطلا. (3)
ترجمه: عبدالله بن عباس گفت: در ذى قار (مکانى است نزدیکى بصره) بر امیرالمؤمنینعلیه السلام وارد شدم هنگامى که پارگى کفش خود را مىدوخت، پس به من فرمود قیمت این کفش چقدر است؟ عرض کردم ارزشى ندارد; فرمود: سوگند به خدا این کفش نزد من از امارت و حکومتبر شما محبوبتر است مگر اینکه حقى را ابتیا باطلى را براندازم.
این روایت ارزشمندى حکومت رادر سایه برپایى عدالت قلمداد مىکند، بنابراین حکومتى که با آن حقى احقاق، و باطلى میرانده شود داراى ارزش است، و با جدیت تمام باید در راه بقاء آن تلاش نمود، اما حکومتى که یا خود وسیلهاى استبراى ظلم و تعدى و یا در مقابل ظلم و تعدى و تجاوز و خیانت، بىتفاوت است، بىارزش بوده باید از آن گریزان بود.
3- در روایات و آیات الهى از حکومتبه عنوان امانتیاد شده است. و این بیانگر این است که نباید به حکومتبا دیده هدف نگریست، بلکه حاکم باید به عنوان امینى صادق، وظایف حکومت را اداء و از اهداف آن محافظت نماید; ذیلا نمونهاى از این روایات را ذکر مىنماییم:
الف: در ذیل آیه:
(ان الله یامرکم ان تؤدوا الامانات الى اهلها) (4)
روایتى از امیرالمؤمنین علیه السلام به این مضمون نقل شده است:
«حق على الامام ان یحکم بما انزل الله و ان یؤدی الامانة فاذا فعل ذلک فحق على الناس ان یسمعوا له و ان یطیعوا و ان یجیبوا اذا دعوا» (5)
یعنى: بر امام لازم است آنچنان در میان مردم حکومت کند که خداوند دستور آنرا فرود آورده، و امانتى را که خداوند به او سپرده است ادا نماید، وقتى این چنین کرد مردم باید گوش به فرمان او بوده اطاعتش و دعوتش را اجابت نمایند.
ب: على علیه السلام در نامهاى به عامل خود در آذربایجان مىنویسد:
«و ان عملک لیس لک بطعمة ولکنه فی عنقک امانة» (6)
یعنى: مبادا بپندارى حکومتى که به تو سپرده شده یک شکار است که به چنگ تو افتاده، بلکه امانتى است که بر گردنت نهاده شده است.
براساس همین بینش است که حضرت موساى کلیم علیه السلام در خطاب به فرعون فرمود:
«ان ادوا الی عباد الله، انی لکم رسول امین» (7)
یعنى: بندگان خدا را به من بازگردان، تا من به عنوان امین خداوند از آنان محافظت کنم.
آوردن صفت امین در رابطه با واگذارى امور بندگان خدا به موساى کلیمعلیه السلام بیانگر این است که اداره شئون مردم امانتى است که باید به فرد امین واگذار شود، و موسى به فرعون مىگوید من امین هستم.
«آن امانتى که موسىعلیه السلام از آن سخن مىگفت، امانتبر معادن و منابع طبیعى و یا حتى امانت در ابلاغ احکام نبود، زیرا ابلاغ احکام با درس و بحث قابل انجام بود، و نیازى به درگیرى و ستیز نبود، بلکه موسىعلیه السلام خواهان آن بود که حکومت جامعه به وى واگذار شود. تا از افکار، نفوس و. . . آنان محافظت نماید، و او در این تلاش تا رساندن آنان به لقاد الله، امین بود» . (8)
پیامبر خاتمصلى الله علیه وآله از پیامبرانى است که به توفیق تشکیل حکومت و اداره کشور و فرماندهى سپاه نائل مىشود، خداوند بوى دستور جنگیدن و جهاد و حکومت و فرمانروایى مىدهد، و طبیعى است که او را حاکم، قائد و امیر خطاب فرماید، اما چنین نمىکند; و این بدان سبب است که حکومت، تشکیل ارتش جهاد و غیره وسیلهاند براى هدایت و کمک به تعالى مردم. (9)
گرچه حکومت در نظام اسلامى به عنوان امانت تلقى شده و امین باید به مانتخیانت نکند ولى وظیفه او به دست آوردن امانت و توصیه دیگران به نهادن امانت نزد وى نیست. به دست آوردن حکومت و قدرت و همچنین حمایت و دفاع از حکومت صالح براى رسیدن به ارزشهاى الهى، و برپایى قسط و عدالت وظیفه همه مسلمین، خصوصا علماء و دانشمندان است. زیرا به فرموده امیرالمؤمنینعلیه السلام این عهدى است که خدا از همه صلحاء و کسانى که قدرت فکرى و فیزیکى لازمه براى اقامه حکومت اسلامى را دارند،
گرفته است:
«و لو لا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله على العلماء ان لا یقاروا على کظة ظالم و لا سغب مظلوم لالقیتحبلها على غاربها» . (10)
ترجمه: اگر آن اجتماع عظیم نبود، و اگر تمام شدن حجت، و بسته شدن راه عذر بر من نبود، و اگر پیمان خدا از دانشمندان نبود که در مقابل پرخورى ستمگر و گرسنگى ستمکش ساکت ننشینند، و دست روى دست نگذارند، همانا افسار خلافت را روى شانهاش مىانداختم و مانند روز اول کنار مىنشستم.
آن کسانى که در راه اقامه حکومت صالح تلاش نمىکنند، و یا از زیر بار قبول مسؤولیت در نظام سیاسى با توجه به شایستگى که براى آن دارند، شانه خالى مىکنند، در واقع به اهداف بلند آسمانى اسلام، و ارزشهاى والاى نظام سیاسى آن که همان عدالت و رفع اغلال از انسانها و. . . است - پشت کرده، و در عمل بىوفائى خود را نسبتبه اهداف بعثتخاتم النبیین نشان دادهاند. چرا که:
(و لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط) (11)
و در جاى دیگر مىخوانیم:
(و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم) (12)
و آن کسانى که براى رسیدن به امیال و شهوات دنیوى خود، در جهت رسیدن به قدرت تلاش مىکنند، خائنین به امانت الهى هستند و از ایمان برخوردار نمىباشند زیرا در روایات آمده است که:
«قال رسول الله صلى الله علیه وآله:
من خان امانة فی الدنیا و لم یردها الى اهلها ثم ادرکه الموت مات على غیر ملتی، و یلقى الله و هو علیه غضبان» (13)
ترجمه: کسانى که به امانتخیانت ورزد و به اهلش برنگرداند و بمیرد، مرگ او در حالى است که بر غیر امت و روش من بوده و در حال غضب خداوند بااو ملاقات مىکند.
اهداف حکومت اسلامى
اهدافى که در ابتداى بحثبراى حکومت اثبات گردید، همه ناظر به بعد مادى بود، و تمام نظامهاى سیاسى در شعار مدعى تلاش براى تحقق اهداف مذکور مىباشند، گرچه در عمل اکثرا به بیراهه رفته، و حکومت و دولتبراى آنها دستاویزى استبراى ارضاء خواستههاى صاحبان حکومت اعم از فرد، گروه، حزب و یا سرمایهدارانى که هدفى جز انباشتن پول و سرمایه ندارند; و اگر به ظاهر براى تحقق اهداف مذکور و نیز قدمى برمىدارند، همه در راستاى منافع خود مىباشد. به هر حال نظامهاى سیاسى غیرالهى، تنها به جنبه مادى خواستههاى انسان توجه کردهاند.
اسلام علاوه بر قبول اهدافى که بیان شد، بر اساس بینش خاص خود نسبتبه انسان - که وى را داراى دو بعد مادى و معنوى مىداند - اهداف معنوى را دنبال مىکند و در واقع از نظر اسلام اهداف مادى مذکور تنها به عنوان مقدمهاى براى رسیدن به اهداف معنوى مطرحند. زیرا در جهانبینى اسلامى دنیا به منزله پل و گذرگاهى به سوى آخرت و یا مزرعهاى جهت کشتبراى آخرت است. (14)
برنامه و دستورالعملهاى حکومت اسلامى بر اساس 3 هدف ذیل مىباشد:
1- رشد و تعالى معنوى انسان، و به عبارت دیگر تحکیم ارتباط میان انسان و خداوند تبارک و تعالى.
2- رشد و تعالى امور مادى.
3- اصلاح و ریشهکن کردن فساد در جامعه.
بنابراین اهداف فوق ناظر به دوامر معاد و معاش انسانها بوده و حکومتباید همیشه این دو را با یکدیگر مدنظر قرار دهد.
اهداف فوق براى حکومت اسلامى را مىتوان از آیات قرآن کریم استفاده کرد که ذیلا به طور مختصر بدانها اشاره مىگردد.
الف: (الذین ان مکناهم فى الارض اقاموا الصلوة و آتوا الزکوة وامروا بالمعروف و نهو عن المنکر) (15)
ترجمه: (مؤمنین) کسانى هستند که وقتى به قدرت مىرسند نماز را برپا مىدارند، و زکات مىدهند، و امر به معروف و نهى از منکر مىنمایند.
این آیه در مقام توصیف مؤمنین مىفرماید: اینها پس از به قدرت رسیدن، اجتماع صالحى را بنیانگذارى مىکنند که در آن نماز برپا مىشود، و زکات پرداخت مىگردد و نیز در آن امر به معروف و نهى از منکر جامعه عمل مىپوشد.
قسمت اول آیه
(اقاموا الصلوة)
ناظر به هدف اول «رشد و تعالى معنوى انسان» و قسمت دوم آیه ناظر به هدف دوم «رشد و تعالى امور مادى» و قسمتسوم آیه ناظر به هدف سوم «اصلاح جامعه» مىباشد.
مرحوم علامه طباطبایى رحمه الله در مورد آیه مىنویسند: ذکر به خصوص نماز از بین جهات عبادیه و زکات از بین جهات مالیه، به خاطر این است که این دو در باب خود عمده و اصل مىباشند. (16)
بنابراین ذکر نماز و زکات خصوصیتى نداشته بلکه در برگیرنده همه امورى است که در رشد و تعالى انسان در همه ابعاد مادى و معنوى و تزکیه فردى و جمعى مؤثر است.
در این آیه سخن از اقامه نماز است نه قیام به نماز، و مراد این است که نه تنها رابطه کارگزاران نظام سیاسى اسلام با خداوند تبارک و تعالى محکم است، و خود در طریق تزکیه نفس قدم برداشته و افرادى هستند صالح و برخوردار از رشد بالاى معنوى در تلاش براى هدایت انسانها به این راه نیز تلاش عملى دارند.
زکات در این آیه نیز ناظر به زکات مصطلح فقهى که مختص به 9 چیز است نمىباشد; بلکه مراد همه صدقات و انفاقات مىباشد، زیرا آیات مربوط به زکات و خمس به اصطلاح فقهى، در مدینه نازل شده است نه در مکه. (17)
ب:
(قالت ان الملوک اذا دخلوا قریة افسدوها و جعلوا اعزة اهلها اذلة و کذلک یفعلون) (18)
ترجمه: [ملکه سبا] گفت: چون سلاطین به حکومت رسند، به افساد پرداخته، و عزیزان جامعه را به ذلت مىکشانند; و رفتار آنان همیشه اینچنین است.
«این برنامه گرچه از زبان ملکه سبا نقل شده، لیکن انتهاى آن با عبارت
(و کذلک یفعلون)
از آن به عنوان سیره دائمى طاغوتیان یاد مىکنند; زیرا عبارت اخیر، یا تصدیق الهى است و یا تتمه گفتار ملکه سبا، در صورت اول تصریح به سیره یاد شده است، و در صورت دوم از سکوت قرآن کریم و اکتفاء به نقل آن کشف مىشود که گفتار ملکه سبا قرآن کریم را تقریر و امضاء نموده است; زیرا قرآن کریم کتابى نیست که حرف باطلى را نقل کند و از بطلان آن پرده بر ندارد. بنابراین اگر حرف ملکه سبا مرضى قرآن نمىبود حتما به ابطال آن مىپرداخت» . (19)
از این آیه به دست مىآید که حکومت اسلامى بر خلاف حکومت طواغیتیکى از اهداف و ویژگیش اصلاح امور مردم و اجتماع در بعد مادى و معنوى است.
ج:
(و اذا تولى سعى فى الارض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل والله لا یحب الفساد) (20)
ترجمه: و هنگامى که به حکومتبرسند، تلاش آنها براى افساد در زمین و هلاک نمودن زراعت و نسل آدمى است و خدا فساد را دوست نمىدارد.
گرچه «تولى» به معناى روى برگرداندن نیز مىآید، چنانکه مفسرین نیز به آن اشاره کردهاند; (21) ولى شاید به قرینه جمله
(اخذته العزة بالاثم) (22)
در آیه بعد، بتوان گفت از ریشه ولایت است و مراد همان حکومت کردن است.
به هر حال آیه در مقام بیان یکى از صفات منافقین است در زمانى که بر قدرت تکیه مىزنند، و بیان مىدارد که اینان چه به قدرت برسند و چه به قدرت نرسند در راه افساد قدم برمىدارند ولى موقعى که به حکومتبرسند افساد آنان بیشتر و منجر به هلاک بشریت در بعد معنوى و مادى مىگردد; بنابراین حکومت اسلامى بر خلاف اینان در راه رشد و تعالى مردم و جامعه تلاش مىنماید.
رشد معنوى انسانها داراى نقش محورى در حکومت اسلامى
گرچه 3 هدف اساسى براى حکومت اسلامى اثبات گردید ولى چنانچه اشاره شد در میان آنها آنچه که به عنوان محور و اصل مىباشد; همان «رشد و تعالى معنوى انسان و تحکیم ارتباط او با خداوند تبارک و تعالى» مىباشد; بنابراین هر چند احکام اسلامى به تبع پیامبرصلى الله علیه وآله و امیرالمؤمنینعلیه السلام خدمات عمومى انجام مىدهند، ولى در همه این امور هدف اصلى را مدنظر قرار داده، و همه برنامهریزىها و تلاشهایشان در این راستا صورت مىگیرد، برخلاف حکومتهاى سلطهگر و مستبد که اگر به ظار کار نیک و خیرى از آنها صورت مىگیرد وسیلهاى براى تثبیت قدرت حاکم یا دوام آن مىباشد.
اصولا اسلام همانگونه که براى «فرد» حفظ دین را بر هر کارى مقدم مىداند و به فرموده على علیه السلام:
«اذا حضرت بلیة فاجعلوا اموالکم دون انفسکم، و اذا نزلت نازلة فاجعلوا انفسکم دون دینکم، فاعلموا ان الهالک من هلک دینه و الحریب من حرب دینه» (23)
براى «جامعه» [و براى حکومت] نیز حراست از دین را به هر قیمتى واجب دانسته است، لذا احکام اجتماعى نباید مخالف دین باشد. علاوه بر اینکه مهمترین وظیفه حکومت نباید مخالف دین باشد. علاوه بر اینکه مهمترین وظیفه حکومت تعلیم و تربیت دینى و اخلاقى افراد جامعه مىباشد. (24)
در روایات نیز روى این هدف بیش از سایر اهداف حکومت تکیه شده است که ذیلا براى نمونه چند روایت ذکر مىگردد:
قال على علیه السلام:
انه لیس على الامام الا ما حمل من امور به: الابلاغ فی الموعظة، و الاجتهاد فی نصیحة، و الاحیاء للسنة، و اقامة الحدود على مستحقیها و اصدار السهمان على اهلها. (25)
ترجمه: بر امام چیزى لازم نیست مگر قیام به آنچه پروردگارش به او امر کرده (و آن پنج چیز است) ابلاغ موعظه، کوشش در پند و اندرز دادن، احیاى سنت، اجراى حدود بر آنکس که سزاوار است و سهم نصیبها را به اهلش رسانیدن.
قال الحسین علیه السلام: اللهم انک تعلم انه لم یکن منا منافسة فی سلطان و لا التماسا من فضول الحطام ولکن لنرى المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک فیامن المظلومون من عبادک و یعمل بفرائضک و سننک و احکامک. (26)
که ترجمه آن قبلا گذشت.
پىنوشتها:
1- نهجالبلاغه، فیض الاسلام /406 و نهجالبلاغه صبحى صالح 189 / خ 131.
2- تحف العقول /239.
3- نهجالبلاغه صبحى صالح 76/33 و فیض الاسلام /111.
4- علامه طباطبایى، سید محمدحسین، المیزان، ج 4، ص 410.
5- سوره نساء آیه 58.
6- نهجالبلاغه نامه /5.
7- سوره دخان آیه 18.
8- جوادى آملى، عبدالله، ولایت فقیه و رهبرى در اسلام، ص 67.
9- در این زمینه به «فلسفه انقلاب اسلامى» نوشته جلالالدین فارسى ص 395 مراجعه شود.
10- نهجالبلاغه خطبه 3.
11- سوره حدید آیه 25.
12- سوره اعراف آیه 157.
13- محمدى رى شهرى، میزان الحکمة، حدیث 1503.
14- «انما الدنیا قنطرة، ایها الناس انما الدنیا دار مجاز» . ر. ک. محمدى رى شهرى، میزان الحکمة، ج 3، ص 603.
15- «بالدنیا تحذر الآخرة» ر. ک: محمدى رى شهرى، میزان الحکمة، حدیث 5746.
16- سوره حج آیه 41.
17- علامه طباطبایى، سید محمدحسین، المیزان، ج 14، ذیل آیه شریفه.
18- جوادى آملى، پیشین، ص 46.
19- سوره نمل آیه 34.
20- جوادى آملى، پیشین، ص 56.
21- سوره بقره آیه 205.
22- علامه طباطبایى، پیشین، ج 3، ذیل آیه شریفه
23- ترجمه روایت: هنگامى که مصیبتى در رسد اموال خود را سپر جانهایتان کنید و زمانى که مصیبتى شدید (بر شما) فرود آید جانهاى خود را سپر دینتان کنید، و بدانید که هلاک شده کسى است که دینش از دستبرود.
24- مصباح یزدى، محمدتقى، معارف قرآن بخش حقوق و سیاست، پلى کپى، ص 1832.
25- نهجالبلاغه فیض الاسلام / 311، نهجالبلاغه صبحى صالح ص 152، خ 105.
26- تحف العقول، ص 172.
1. در مورد وجود حکومت و لزوم آن، دو نظریه متضاد وجود دارد، یکى دولت گریزان و دیگرى طرفداران ضرورت حکومت; ضمن بیان ادله طرفین و بررسى آن، روشن گردید که اشکالات دولت گریزان ناظر به نوع حکومت مىباشد نه اصل حکومت.
2. اسلام نه تنها وجود حکومت را ضرورى مىداند بلکه براى آن نقش محورى و کلیدى قائل است، که بدون آن احکام دین به طور کامل اجرا نمىگردد، و پیام آن به انجام نمىرسد.
اینک بخش دوم پیرامون بررسى اهداف حکومت تقدیم مىگردد:
اهداف حکومت
یکى از موضوعاتى که باید در رابطه با حکومت مورد بررسى قرار گیرد، مساله اهدافى است که هر حکومتى باید آنها را تعقیب و دنبال نماید; متاسفانه در این زمینه بحث مستقل و مبسوطى صورت نگرفته، و احیانا بحث از اهداف حکومتبا بحث از وظایف دولتخلط گردیده است; در حالى که به نظر مىرسد مباحث وجود دارد که متوقف استبر روشن شدن اهداف حکومت، که از آن جمله استبحث تحدید اختیارات حاکم و دولت و بررسى وظایف دولت، زیرا بحث از این دو رابطه تنگاتنگ با مساله اهداف حکومت دارد.
بحث از اهداف حکومت رابطه مستقیم با علل ضرورت حکومت دارد، بنابراین تبیین اهداف حکومت نیز باید در پرتو علل ضرورت حکومت تبیین گردد.
سعادت انسانها هدف عمومى حکومتها
همه نظامهاى سیاسى با ایدئولوژى خاص خود، مدعىاند که هدف آنها سعادتمند کردن بشریت است، در این جهت هیچ اختلافى بین مکاتب و نظامهاى سیاسى دیده نمىشود; آنچه مورد اختلاف است، تبیین مصداق این سعادتمندى است هر نظامى «سعادت» را بر اساس جهانبینى و ایدئولوژى خاص خود تعریف کرده نظام سیاسىاش را بر آن مبتنى مىسازد. حکومتهاى الهى بر اساس بینش خود درباره او در آخرت مىدانند، بر خلاف نظامهاى مادى که صرفا به بعد مادى بشر توجه دارند، و طبعا برنامههاى سیاسى نظامهاى غیرالهى و تمام تلاش آنها در این راستا خلاصه مىگردد.
اینک به بررسى اهدافى که حکومتها باید براى رسیدن به آنها تلاش کنند مىپردازیم; و در این مقام بر آنیم که با بررسى علل وجودى حکومتبه اهداف آن دستیابیم:
انسان باید در اجتماع زندگى نماید و هر اجتماعى براى بشر مسائل حیاتى را پدید مىآورد، که عدم رسیدگى و حل آنها، منشا ضررهاى جبرانناپذیرى مىگردد و بسا ممکن است انقراض نسل بشر را در پى داشته باشد; آن مسائل عبارتند از:
1. فقدان برنامه و ضابطه در زمینه ارتباطات انسانى
ورود انسان در جامعه مساوى استبا برقرارى ارتباط میان او و دیگر همنوعان خود در همه زمینهها و شئونات زندگى بشرى، چه در زمینه فرهنگى، چه اقتصادى و چه در زمینههاى دیگر. بدیهى است وجود این روابط قبل از هر چیز مقتضى وجود یک ضابطه و برنامه معین و مشخص است که بتواند تمام فعالیتهاى انسان را سامان داده، وظیفه هر فردى را معین سازد، و در نتیجه این روابط شکل مفید به خود بگیرد.
2. انجام کارهاى وامانده
در هر اجتماعى کارهاى زمین ماندهاى وجود دارد که مسؤول مشخصى ندارد و یا اینکه از عهده یک فرد یا یک گروه معین خارج است. و عدم تامین آنها مشکلات فراوانى ایجاد مىکند; این قبیل کارها را به 3 دسته مىتوان تقسیم نمود:
الف. تامین نیازهاى اولیه افراد درمانده: وقوع حوادث و اتفاقات اسفبار از قبیل سیل، زلزله و غیره موجب مىشود که به گروهى خسارتهاى جبرانناپذیر وارد آید، و براى تامین نیازهاى اولیه روزمره به کمک دیگران محتاج گردند.
ب. تامین نیازهاى اجتماعى انسانها: اجتماع، خود منشا پیدایش نیازهایى براى بشر مىگردد، که تامین آنها بر عهده جمیع افراد مجتمع مىباشد نه یک فرد و گروهخاصى، از قبیل بهداشت، تعلیم و تربیت، ایجاد جاده و امثال ذلک.
ج. نگهدارى و استفاده از منابع عمومى: در طبیعت اشیاء ارزشمندى وجود دارد که مالک خاصى ندارد و از ثروتهاى عمومى محسوب مىگردند مانند: آبها، مراتع، جنگلها، معادن و غیره. بدیهى است عدم استفاده مناسب از این ثروتها موجب مىشود افراد جامعه اعم از نسل حاضر و آینده از منافع بىشمار آنها محروم گردند، علاوه بر اینکه عدم رسیدگى لازم به آنها منشا مصائب فراوانى براى انسانها مىشود.
3. تعارض آزادى و خواستههاى افراد مجتمع با یکدیگر
عدام تحدید فعالیت افراد، و نبودن مرزى معین براى برآوردن خواستههاى متضاد آنها - به ویژه با توجه به غریزه بىنهایتطلبى انسان - موجب مىشود که در تامین خواستههاى افراد تعارض به وجود آید.
4. وجود تعدى و تجاوز به حقوق هموطنان یا همنوعان
وجود غرائز و خصلتهاى حیوانى که کم و بیش در بسیارى از افراد بشر هستبه علاوه رذائل اخلاقى از قبیل خودمحورى، برترىطلبى و امثال آنها موجب بروز درگیرىهاى خونین در جوامع انسانى در طول تاریخ گردیده است; به گونهاى که مىتوان ادعا کرد که ضرباتى که بر پیکر بشریت از این ناحیه وارد گردیده به مراتب بیشتر از صدمات ناشى از حوادث غیر مترقبه طبیعتبوده است.
5. فقدان برنامه جهت هماهنگى لازم در عملکرد اقتصادى و معیشتى انسان
ها
استفاده بهتر و بیشتر از امکانات طبیعى، رسیدن به حد اعلاى تکامل و تمدن مادى و تامین نیازهاى افراد یک جامعه به نحو مطلوب به برنامهاى مدون، مطابق با خواستههاى بشرى و با زمانبندى کامل نیاز دارد تا به موجب آن فعالیتهاى فیزیکى و فکرى بشر در ادوار مختلف جهت داده شود و در نتیجه از تداخل کارها جلوگیرى به عمل آمده آنها را در مسیر تکاملى قرار دهد.
انسان، در بدو ورود به اجتماع، خود را با خواستههائى مواجه مىبیند که تامین آنها از عهده فرد یا گروه خاصى خارج است و بنابراین خود را نیازمند به تشکیل حکومت مىیابد; این خواستهها که در واقع اهداف حکومت را تشکیل مىدهند عبارت است از:
الف: تدوین و اجراى برنامه و نظام حقوقى کاملى که در چهارچوبه آن به خواستههاى زیر نائل گردد:
اول: تعیین وظیفه هر فرد در ارتباطات اجتماعى.
دوم: تامین عدالت اجتماعى.
سوم: جلوگیرى از هرج و مرج و اختلال در ارتباطات اجتماعى.
چهارم: شناسائى و مجازات متعدى و متجاوز.
پنجم: روشن شدن افق آینده تلاشهاى اجتماعى، اقتصادى و در نتیجه رشد استعدادها.
ب: حصول امنیت نسبتبه خطرات داخلى و خارجى
ج: اطمینان پیدا کردن نسبتبه شدائد و مصائب غیرمترقبه ناشى از حوادث طبیعى.
د: برآورده شدن نیازهاى عمومى و اجتماعى که از عهده یک فرد و گروه برنمىآید.
با توجه به مسائل گذشته اهداف حکومت را مىتوان چنین بیان داشت:
1- تامین عدالت اجتماعى.
2- ترسیم آیندهاى روشن.
3- حفظ اموال، استقلال و. . . از دستبرد بیگانگان.
4- رشد و تعالى استعدادها و نیز رشد فعالیتهاى افراد چه در زمینه اقتصادى و چه در سایر زمینهها.
5- حفظ و برداشت مناسب از ثروتها و ذخائر عمومى.
از مطالب گذشته روشن مىشود که: براى رسیدن به اهداف فوق وجود حکومت ضرورى است; و اگر انسان مىتوانستبدون حکومتبه این اهداف دستیابد، چنین ضرورتى وجود نداشت. و خلاف اصل اولیه و فطرت انسانى بود زیرا اصل اولیه این است که هر انسانى آزاد آفریده شده، و صاحب اختیار خود است، و دخالت در امور خویش را به کسى اجازه نمىدهد.
بنابراین حکومت از نظر عقلى یک وسیله است نه هدف; آنهایى که به حکومتبه عنوان هدف مىنگرند و در راه رسیدن به آن از هیچ جنایتى فروگذار نمىکنند، این نیاز بشرى را از شکل صحیح و مجراى اصیل خود خارج نمودهاند، این چنین حکومتهایى از هیچ مشروعیتى برخوردار نیست، گرچه متکى به انتخاب خود مردم باشد.
اهداف حکومت
آیا حکومت هدف استیا وسیله؟
در نظام سیاسى اسلام حکومتبه عنوان وسیلهاى براى رسیدن به اهداف تعیین شده تلقى مىشود. در این زمینه علاوه بر روش و منش پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله و امیرالمؤمنینعلیه السلام در حکومت نیز روایاتى وجود دارد که با صراحت این مساله را بیان مىکند که ذیلا به چند نمونه از آنها اشاره مىشود:
1- قال امیرالمؤمنینعلیه السلام اللهم انک تعلم انه لم یکن الذی کان منا منافسة فی سلطان، و لا التماس شیء من فضول الحطام، ولکن لنرد المعالم من دینک و لنظهر الاصلاح فی بلادک، فیامن المظلومون من عبادک، و تقام المعطلة من حدودک. (1)
ترجمه: خدایا تو مىدانى آنچه از ما صادر شده نه مسابقهاى در رسیدن به قدرت بود، و نه براى به دست آوردن چیزى از متاع دنیا بود بلکه براى این بود که اصول اساسى دین تو را (که تغییر یافته بود) بازگردانیم، و در شهرهاى تو اصلاح برقرار کنیم تا بندگان ستم کشیدهات در امن و آسودگى به سر برند و حدود تو که معطلمانده اجرا گردد.
در این روایت که، امام حسینعلیه السلام نیز نقل شده است; (2) با صراحت تمام بیان مىدارد، که، هدف از حکومت فرمانروایى و تکیه زدن بر قدرت نیست، بلکه حکومت وسیلهاى استبراى احیاء ارزشهاى اسلامى، برپایى عدالت اجتماعى، و اجراى حدود الهى.
2- قال عبدالله بن عباس: دخلت عن امیرالمؤمنینعلیه السلام بذی قار و هو یخصف نعله، فقال لی ما قیمة هذه النعل؟ فقلت لا قیمة لها، فقالعلیه السلام: والله لهی احب من امرتکم الا ان اقیم حقا و ادفع باطلا. (3)
ترجمه: عبدالله بن عباس گفت: در ذى قار (مکانى است نزدیکى بصره) بر امیرالمؤمنینعلیه السلام وارد شدم هنگامى که پارگى کفش خود را مىدوخت، پس به من فرمود قیمت این کفش چقدر است؟ عرض کردم ارزشى ندارد; فرمود: سوگند به خدا این کفش نزد من از امارت و حکومتبر شما محبوبتر است مگر اینکه حقى را ابتیا باطلى را براندازم.
این روایت ارزشمندى حکومت رادر سایه برپایى عدالت قلمداد مىکند، بنابراین حکومتى که با آن حقى احقاق، و باطلى میرانده شود داراى ارزش است، و با جدیت تمام باید در راه بقاء آن تلاش نمود، اما حکومتى که یا خود وسیلهاى استبراى ظلم و تعدى و یا در مقابل ظلم و تعدى و تجاوز و خیانت، بىتفاوت است، بىارزش بوده باید از آن گریزان بود.
3- در روایات و آیات الهى از حکومتبه عنوان امانتیاد شده است. و این بیانگر این است که نباید به حکومتبا دیده هدف نگریست، بلکه حاکم باید به عنوان امینى صادق، وظایف حکومت را اداء و از اهداف آن محافظت نماید; ذیلا نمونهاى از این روایات را ذکر مىنماییم:
الف: در ذیل آیه:
(ان الله یامرکم ان تؤدوا الامانات الى اهلها) (4)
روایتى از امیرالمؤمنین علیه السلام به این مضمون نقل شده است:
«حق على الامام ان یحکم بما انزل الله و ان یؤدی الامانة فاذا فعل ذلک فحق على الناس ان یسمعوا له و ان یطیعوا و ان یجیبوا اذا دعوا» (5)
یعنى: بر امام لازم است آنچنان در میان مردم حکومت کند که خداوند دستور آنرا فرود آورده، و امانتى را که خداوند به او سپرده است ادا نماید، وقتى این چنین کرد مردم باید گوش به فرمان او بوده اطاعتش و دعوتش را اجابت نمایند.
ب: على علیه السلام در نامهاى به عامل خود در آذربایجان مىنویسد:
«و ان عملک لیس لک بطعمة ولکنه فی عنقک امانة» (6)
یعنى: مبادا بپندارى حکومتى که به تو سپرده شده یک شکار است که به چنگ تو افتاده، بلکه امانتى است که بر گردنت نهاده شده است.
براساس همین بینش است که حضرت موساى کلیم علیه السلام در خطاب به فرعون فرمود:
«ان ادوا الی عباد الله، انی لکم رسول امین» (7)
یعنى: بندگان خدا را به من بازگردان، تا من به عنوان امین خداوند از آنان محافظت کنم.
آوردن صفت امین در رابطه با واگذارى امور بندگان خدا به موساى کلیمعلیه السلام بیانگر این است که اداره شئون مردم امانتى است که باید به فرد امین واگذار شود، و موسى به فرعون مىگوید من امین هستم.
«آن امانتى که موسىعلیه السلام از آن سخن مىگفت، امانتبر معادن و منابع طبیعى و یا حتى امانت در ابلاغ احکام نبود، زیرا ابلاغ احکام با درس و بحث قابل انجام بود، و نیازى به درگیرى و ستیز نبود، بلکه موسىعلیه السلام خواهان آن بود که حکومت جامعه به وى واگذار شود. تا از افکار، نفوس و. . . آنان محافظت نماید، و او در این تلاش تا رساندن آنان به لقاد الله، امین بود» . (8)
پیامبر خاتمصلى الله علیه وآله از پیامبرانى است که به توفیق تشکیل حکومت و اداره کشور و فرماندهى سپاه نائل مىشود، خداوند بوى دستور جنگیدن و جهاد و حکومت و فرمانروایى مىدهد، و طبیعى است که او را حاکم، قائد و امیر خطاب فرماید، اما چنین نمىکند; و این بدان سبب است که حکومت، تشکیل ارتش جهاد و غیره وسیلهاند براى هدایت و کمک به تعالى مردم. (9)
گرچه حکومت در نظام اسلامى به عنوان امانت تلقى شده و امین باید به مانتخیانت نکند ولى وظیفه او به دست آوردن امانت و توصیه دیگران به نهادن امانت نزد وى نیست. به دست آوردن حکومت و قدرت و همچنین حمایت و دفاع از حکومت صالح براى رسیدن به ارزشهاى الهى، و برپایى قسط و عدالت وظیفه همه مسلمین، خصوصا علماء و دانشمندان است. زیرا به فرموده امیرالمؤمنینعلیه السلام این عهدى است که خدا از همه صلحاء و کسانى که قدرت فکرى و فیزیکى لازمه براى اقامه حکومت اسلامى را دارند،
گرفته است:
«و لو لا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله على العلماء ان لا یقاروا على کظة ظالم و لا سغب مظلوم لالقیتحبلها على غاربها» . (10)
ترجمه: اگر آن اجتماع عظیم نبود، و اگر تمام شدن حجت، و بسته شدن راه عذر بر من نبود، و اگر پیمان خدا از دانشمندان نبود که در مقابل پرخورى ستمگر و گرسنگى ستمکش ساکت ننشینند، و دست روى دست نگذارند، همانا افسار خلافت را روى شانهاش مىانداختم و مانند روز اول کنار مىنشستم.
آن کسانى که در راه اقامه حکومت صالح تلاش نمىکنند، و یا از زیر بار قبول مسؤولیت در نظام سیاسى با توجه به شایستگى که براى آن دارند، شانه خالى مىکنند، در واقع به اهداف بلند آسمانى اسلام، و ارزشهاى والاى نظام سیاسى آن که همان عدالت و رفع اغلال از انسانها و. . . است - پشت کرده، و در عمل بىوفائى خود را نسبتبه اهداف بعثتخاتم النبیین نشان دادهاند. چرا که:
(و لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط) (11)
و در جاى دیگر مىخوانیم:
(و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم) (12)
و آن کسانى که براى رسیدن به امیال و شهوات دنیوى خود، در جهت رسیدن به قدرت تلاش مىکنند، خائنین به امانت الهى هستند و از ایمان برخوردار نمىباشند زیرا در روایات آمده است که:
«قال رسول الله صلى الله علیه وآله:
من خان امانة فی الدنیا و لم یردها الى اهلها ثم ادرکه الموت مات على غیر ملتی، و یلقى الله و هو علیه غضبان» (13)
ترجمه: کسانى که به امانتخیانت ورزد و به اهلش برنگرداند و بمیرد، مرگ او در حالى است که بر غیر امت و روش من بوده و در حال غضب خداوند بااو ملاقات مىکند.
اهداف حکومت اسلامى
اهدافى که در ابتداى بحثبراى حکومت اثبات گردید، همه ناظر به بعد مادى بود، و تمام نظامهاى سیاسى در شعار مدعى تلاش براى تحقق اهداف مذکور مىباشند، گرچه در عمل اکثرا به بیراهه رفته، و حکومت و دولتبراى آنها دستاویزى استبراى ارضاء خواستههاى صاحبان حکومت اعم از فرد، گروه، حزب و یا سرمایهدارانى که هدفى جز انباشتن پول و سرمایه ندارند; و اگر به ظاهر براى تحقق اهداف مذکور و نیز قدمى برمىدارند، همه در راستاى منافع خود مىباشد. به هر حال نظامهاى سیاسى غیرالهى، تنها به جنبه مادى خواستههاى انسان توجه کردهاند.
اسلام علاوه بر قبول اهدافى که بیان شد، بر اساس بینش خاص خود نسبتبه انسان - که وى را داراى دو بعد مادى و معنوى مىداند - اهداف معنوى را دنبال مىکند و در واقع از نظر اسلام اهداف مادى مذکور تنها به عنوان مقدمهاى براى رسیدن به اهداف معنوى مطرحند. زیرا در جهانبینى اسلامى دنیا به منزله پل و گذرگاهى به سوى آخرت و یا مزرعهاى جهت کشتبراى آخرت است. (14)
برنامه و دستورالعملهاى حکومت اسلامى بر اساس 3 هدف ذیل مىباشد:
1- رشد و تعالى معنوى انسان، و به عبارت دیگر تحکیم ارتباط میان انسان و خداوند تبارک و تعالى.
2- رشد و تعالى امور مادى.
3- اصلاح و ریشهکن کردن فساد در جامعه.
بنابراین اهداف فوق ناظر به دوامر معاد و معاش انسانها بوده و حکومتباید همیشه این دو را با یکدیگر مدنظر قرار دهد.
اهداف فوق براى حکومت اسلامى را مىتوان از آیات قرآن کریم استفاده کرد که ذیلا به طور مختصر بدانها اشاره مىگردد.
الف: (الذین ان مکناهم فى الارض اقاموا الصلوة و آتوا الزکوة وامروا بالمعروف و نهو عن المنکر) (15)
ترجمه: (مؤمنین) کسانى هستند که وقتى به قدرت مىرسند نماز را برپا مىدارند، و زکات مىدهند، و امر به معروف و نهى از منکر مىنمایند.
این آیه در مقام توصیف مؤمنین مىفرماید: اینها پس از به قدرت رسیدن، اجتماع صالحى را بنیانگذارى مىکنند که در آن نماز برپا مىشود، و زکات پرداخت مىگردد و نیز در آن امر به معروف و نهى از منکر جامعه عمل مىپوشد.
قسمت اول آیه
(اقاموا الصلوة)
ناظر به هدف اول «رشد و تعالى معنوى انسان» و قسمت دوم آیه ناظر به هدف دوم «رشد و تعالى امور مادى» و قسمتسوم آیه ناظر به هدف سوم «اصلاح جامعه» مىباشد.
مرحوم علامه طباطبایى رحمه الله در مورد آیه مىنویسند: ذکر به خصوص نماز از بین جهات عبادیه و زکات از بین جهات مالیه، به خاطر این است که این دو در باب خود عمده و اصل مىباشند. (16)
بنابراین ذکر نماز و زکات خصوصیتى نداشته بلکه در برگیرنده همه امورى است که در رشد و تعالى انسان در همه ابعاد مادى و معنوى و تزکیه فردى و جمعى مؤثر است.
در این آیه سخن از اقامه نماز است نه قیام به نماز، و مراد این است که نه تنها رابطه کارگزاران نظام سیاسى اسلام با خداوند تبارک و تعالى محکم است، و خود در طریق تزکیه نفس قدم برداشته و افرادى هستند صالح و برخوردار از رشد بالاى معنوى در تلاش براى هدایت انسانها به این راه نیز تلاش عملى دارند.
زکات در این آیه نیز ناظر به زکات مصطلح فقهى که مختص به 9 چیز است نمىباشد; بلکه مراد همه صدقات و انفاقات مىباشد، زیرا آیات مربوط به زکات و خمس به اصطلاح فقهى، در مدینه نازل شده است نه در مکه. (17)
ب:
(قالت ان الملوک اذا دخلوا قریة افسدوها و جعلوا اعزة اهلها اذلة و کذلک یفعلون) (18)
ترجمه: [ملکه سبا] گفت: چون سلاطین به حکومت رسند، به افساد پرداخته، و عزیزان جامعه را به ذلت مىکشانند; و رفتار آنان همیشه اینچنین است.
«این برنامه گرچه از زبان ملکه سبا نقل شده، لیکن انتهاى آن با عبارت
(و کذلک یفعلون)
از آن به عنوان سیره دائمى طاغوتیان یاد مىکنند; زیرا عبارت اخیر، یا تصدیق الهى است و یا تتمه گفتار ملکه سبا، در صورت اول تصریح به سیره یاد شده است، و در صورت دوم از سکوت قرآن کریم و اکتفاء به نقل آن کشف مىشود که گفتار ملکه سبا قرآن کریم را تقریر و امضاء نموده است; زیرا قرآن کریم کتابى نیست که حرف باطلى را نقل کند و از بطلان آن پرده بر ندارد. بنابراین اگر حرف ملکه سبا مرضى قرآن نمىبود حتما به ابطال آن مىپرداخت» . (19)
از این آیه به دست مىآید که حکومت اسلامى بر خلاف حکومت طواغیتیکى از اهداف و ویژگیش اصلاح امور مردم و اجتماع در بعد مادى و معنوى است.
ج:
(و اذا تولى سعى فى الارض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل والله لا یحب الفساد) (20)
ترجمه: و هنگامى که به حکومتبرسند، تلاش آنها براى افساد در زمین و هلاک نمودن زراعت و نسل آدمى است و خدا فساد را دوست نمىدارد.
گرچه «تولى» به معناى روى برگرداندن نیز مىآید، چنانکه مفسرین نیز به آن اشاره کردهاند; (21) ولى شاید به قرینه جمله
(اخذته العزة بالاثم) (22)
در آیه بعد، بتوان گفت از ریشه ولایت است و مراد همان حکومت کردن است.
به هر حال آیه در مقام بیان یکى از صفات منافقین است در زمانى که بر قدرت تکیه مىزنند، و بیان مىدارد که اینان چه به قدرت برسند و چه به قدرت نرسند در راه افساد قدم برمىدارند ولى موقعى که به حکومتبرسند افساد آنان بیشتر و منجر به هلاک بشریت در بعد معنوى و مادى مىگردد; بنابراین حکومت اسلامى بر خلاف اینان در راه رشد و تعالى مردم و جامعه تلاش مىنماید.
رشد معنوى انسانها داراى نقش محورى در حکومت اسلامى
گرچه 3 هدف اساسى براى حکومت اسلامى اثبات گردید ولى چنانچه اشاره شد در میان آنها آنچه که به عنوان محور و اصل مىباشد; همان «رشد و تعالى معنوى انسان و تحکیم ارتباط او با خداوند تبارک و تعالى» مىباشد; بنابراین هر چند احکام اسلامى به تبع پیامبرصلى الله علیه وآله و امیرالمؤمنینعلیه السلام خدمات عمومى انجام مىدهند، ولى در همه این امور هدف اصلى را مدنظر قرار داده، و همه برنامهریزىها و تلاشهایشان در این راستا صورت مىگیرد، برخلاف حکومتهاى سلطهگر و مستبد که اگر به ظار کار نیک و خیرى از آنها صورت مىگیرد وسیلهاى براى تثبیت قدرت حاکم یا دوام آن مىباشد.
اصولا اسلام همانگونه که براى «فرد» حفظ دین را بر هر کارى مقدم مىداند و به فرموده على علیه السلام:
«اذا حضرت بلیة فاجعلوا اموالکم دون انفسکم، و اذا نزلت نازلة فاجعلوا انفسکم دون دینکم، فاعلموا ان الهالک من هلک دینه و الحریب من حرب دینه» (23)
براى «جامعه» [و براى حکومت] نیز حراست از دین را به هر قیمتى واجب دانسته است، لذا احکام اجتماعى نباید مخالف دین باشد. علاوه بر اینکه مهمترین وظیفه حکومت نباید مخالف دین باشد. علاوه بر اینکه مهمترین وظیفه حکومت تعلیم و تربیت دینى و اخلاقى افراد جامعه مىباشد. (24)
در روایات نیز روى این هدف بیش از سایر اهداف حکومت تکیه شده است که ذیلا براى نمونه چند روایت ذکر مىگردد:
قال على علیه السلام:
انه لیس على الامام الا ما حمل من امور به: الابلاغ فی الموعظة، و الاجتهاد فی نصیحة، و الاحیاء للسنة، و اقامة الحدود على مستحقیها و اصدار السهمان على اهلها. (25)
ترجمه: بر امام چیزى لازم نیست مگر قیام به آنچه پروردگارش به او امر کرده (و آن پنج چیز است) ابلاغ موعظه، کوشش در پند و اندرز دادن، احیاى سنت، اجراى حدود بر آنکس که سزاوار است و سهم نصیبها را به اهلش رسانیدن.
قال الحسین علیه السلام: اللهم انک تعلم انه لم یکن منا منافسة فی سلطان و لا التماسا من فضول الحطام ولکن لنرى المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک فیامن المظلومون من عبادک و یعمل بفرائضک و سننک و احکامک. (26)
که ترجمه آن قبلا گذشت.
پىنوشتها:
1- نهجالبلاغه، فیض الاسلام /406 و نهجالبلاغه صبحى صالح 189 / خ 131.
2- تحف العقول /239.
3- نهجالبلاغه صبحى صالح 76/33 و فیض الاسلام /111.
4- علامه طباطبایى، سید محمدحسین، المیزان، ج 4، ص 410.
5- سوره نساء آیه 58.
6- نهجالبلاغه نامه /5.
7- سوره دخان آیه 18.
8- جوادى آملى، عبدالله، ولایت فقیه و رهبرى در اسلام، ص 67.
9- در این زمینه به «فلسفه انقلاب اسلامى» نوشته جلالالدین فارسى ص 395 مراجعه شود.
10- نهجالبلاغه خطبه 3.
11- سوره حدید آیه 25.
12- سوره اعراف آیه 157.
13- محمدى رى شهرى، میزان الحکمة، حدیث 1503.
14- «انما الدنیا قنطرة، ایها الناس انما الدنیا دار مجاز» . ر. ک. محمدى رى شهرى، میزان الحکمة، ج 3، ص 603.
15- «بالدنیا تحذر الآخرة» ر. ک: محمدى رى شهرى، میزان الحکمة، حدیث 5746.
16- سوره حج آیه 41.
17- علامه طباطبایى، سید محمدحسین، المیزان، ج 14، ذیل آیه شریفه.
18- جوادى آملى، پیشین، ص 46.
19- سوره نمل آیه 34.
20- جوادى آملى، پیشین، ص 56.
21- سوره بقره آیه 205.
22- علامه طباطبایى، پیشین، ج 3، ذیل آیه شریفه
23- ترجمه روایت: هنگامى که مصیبتى در رسد اموال خود را سپر جانهایتان کنید و زمانى که مصیبتى شدید (بر شما) فرود آید جانهاى خود را سپر دینتان کنید، و بدانید که هلاک شده کسى است که دینش از دستبرود.
24- مصباح یزدى، محمدتقى، معارف قرآن بخش حقوق و سیاست، پلى کپى، ص 1832.
25- نهجالبلاغه فیض الاسلام / 311، نهجالبلاغه صبحى صالح ص 152، خ 105.
26- تحف العقول، ص 172.