آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

متن

در بخش نخستین از این مقاله، بیان گردید که:
1. در مورد وجود حکومت و لزوم آن، دو نظریه متضاد وجود دارد، یکى دولت گریزان و دیگرى طرفداران ضرورت حکومت; ضمن بیان ادله طرفین و بررسى آن، روشن گردید که اشکالات دولت گریزان ناظر به نوع حکومت مى‏باشد نه اصل حکومت.
2. اسلام نه تنها وجود حکومت را ضرورى مى‏داند بلکه براى آن نقش محورى و کلیدى قائل است، که بدون آن احکام دین به طور کامل اجرا نمى‏گردد، و پیام آن به انجام نمى‏رسد.
اینک بخش دوم پیرامون بررسى اهداف حکومت تقدیم مى‏گردد:
اهداف حکومت
یکى از موضوعاتى که باید در رابطه با حکومت مورد بررسى قرار گیرد، مساله اهدافى است که هر حکومتى باید آن‏ها را تعقیب و دنبال نماید; متاسفانه در این زمینه بحث مستقل و مبسوطى صورت نگرفته، و احیانا بحث از اهداف حکومت‏با بحث از وظایف دولت‏خلط گردیده است; در حالى که به نظر مى‏رسد مباحث وجود دارد که متوقف است‏بر روشن شدن اهداف حکومت، که از آن جمله است‏بحث تحدید اختیارات حاکم و دولت و بررسى وظایف دولت، زیرا بحث از این دو رابطه تنگاتنگ با مساله اهداف حکومت دارد.
بحث از اهداف حکومت رابطه مستقیم با علل ضرورت حکومت دارد، بنابراین تبیین اهداف حکومت نیز باید در پرتو علل ضرورت حکومت تبیین گردد.
سعادت انسان‏ها هدف عمومى حکومت‏ها
همه نظام‏هاى سیاسى با ایدئولوژى خاص خود، مدعى‏اند که هدف آن‏ها سعادتمند کردن بشریت است، در این جهت هیچ اختلافى بین مکاتب و نظام‏هاى سیاسى دیده نمى‏شود; آنچه مورد اختلاف است، تبیین مصداق این سعادتمندى است هر نظامى «سعادت‏» را بر اساس جهان‏بینى و ایدئولوژى خاص خود تعریف کرده نظام سیاسى‏اش را بر آن مبتنى مى‏سازد. حکومت‏هاى الهى بر اساس بینش خود درباره او در آخرت مى‏دانند، بر خلاف نظام‏هاى مادى که صرفا به بعد مادى بشر توجه دارند، و طبعا برنامه‏هاى سیاسى نظام‏هاى غیرالهى و تمام تلاش آن‏ها در این راستا خلاصه مى‏گردد.
اینک به بررسى اهدافى که حکومت‏ها باید براى رسیدن به آن‏ها تلاش کنند مى‏پردازیم; و در این مقام بر آنیم که با بررسى علل وجودى حکومت‏به اهداف آن دست‏یابیم:
انسان باید در اجتماع زندگى نماید و هر اجتماعى براى بشر مسائل حیاتى را پدید مى‏آورد، که عدم رسیدگى و حل آن‏ها، منشا ضررهاى جبران‏ناپذیرى مى‏گردد و بسا ممکن است انقراض نسل بشر را در پى داشته باشد; آن مسائل عبارتند از:
1. فقدان برنامه و ضابطه در زمینه ارتباطات انسانى
ورود انسان در جامعه مساوى است‏با برقرارى ارتباط میان او و دیگر همنوعان خود در همه زمینه‏ها و شئونات زندگى بشرى، چه در زمینه فرهنگى، چه اقتصادى و چه در زمینه‏هاى دیگر. بدیهى است وجود این روابط قبل از هر چیز مقتضى وجود یک ضابطه و برنامه معین و مشخص است که بتواند تمام فعالیت‏هاى انسان را سامان داده، وظیفه هر فردى را معین سازد، و در نتیجه این روابط شکل مفید به خود بگیرد.
2. انجام کارهاى وامانده
در هر اجتماعى کارهاى زمین مانده‏اى وجود دارد که مسؤول مشخصى ندارد و یا این‏که از عهده یک فرد یا یک گروه معین خارج است. و عدم تامین آن‏ها مشکلات فراوانى ایجاد مى‏کند; این قبیل کارها را به 3 دسته مى‏توان تقسیم نمود:
الف. تامین نیازهاى اولیه افراد درمانده: وقوع حوادث و اتفاقات اسف‏بار از قبیل سیل، زلزله و غیره موجب مى‏شود که به گروهى خسارت‏هاى جبران‏ناپذیر وارد آید، و براى تامین نیازهاى اولیه روزمره به کمک دیگران محتاج گردند.
ب. تامین نیازهاى اجتماعى انسان‏ها: اجتماع، خود منشا پیدایش نیازهایى براى بشر مى‏گردد، که تامین آن‏ها بر عهده جمیع افراد مجتمع مى‏باشد نه یک فرد و گروهخاصى، از قبیل بهداشت، تعلیم و تربیت، ایجاد جاده و امثال ذلک.
ج. نگه‏دارى و استفاده از منابع عمومى: در طبیعت اشیاء ارزشمندى وجود دارد که مالک خاصى ندارد و از ثروت‏هاى عمومى محسوب مى‏گردند مانند: آب‏ها، مراتع، جنگل‏ها، معادن و غیره. بدیهى است عدم استفاده مناسب از این ثروت‏ها موجب مى‏شود افراد جامعه اعم از نسل حاضر و آینده از منافع بى‏شمار آن‏ها محروم گردند، علاوه بر این‏که عدم رسیدگى لازم به آن‏ها منشا مصائب فراوانى براى انسان‏ها مى‏شود.
3. تعارض آزادى و خواسته‏هاى افراد مجتمع با یکدیگر
عدام تحدید فعالیت افراد، و نبودن مرزى معین براى برآوردن خواسته‏هاى متضاد آن‏ها - به ویژه با توجه به غریزه بى‏نهایت‏طلبى انسان - موجب مى‏شود که در تامین خواسته‏هاى افراد تعارض به وجود آید.
4. وجود تعدى و تجاوز به حقوق هم‏وطنان یا هم‏نوعان
وجود غرائز و خصلت‏هاى حیوانى که کم و بیش در بسیارى از افراد بشر هست‏به علاوه رذائل اخلاقى از قبیل خودمحورى، برترى‏طلبى و امثال آن‏ها موجب بروز درگیرى‏هاى خونین در جوامع انسانى در طول تاریخ گردیده است; به گونه‏اى که مى‏توان ادعا کرد که ضرباتى که بر پیکر بشریت از این ناحیه وارد گردیده به مراتب بیشتر از صدمات ناشى از حوادث غیر مترقبه طبیعت‏بوده است.
5. فقدان برنامه جهت هماهنگى لازم در عملکرد اقتصادى و معیشتى انسان
ها
استفاده بهتر و بیشتر از امکانات طبیعى، رسیدن به حد اعلاى تکامل و تمدن مادى و تامین نیازهاى افراد یک جامعه به نحو مطلوب به برنامه‏اى مدون، مطابق با خواسته‏هاى بشرى و با زمان‏بندى کامل نیاز دارد تا به موجب آن فعالیت‏هاى فیزیکى و فکرى بشر در ادوار مختلف جهت داده شود و در نتیجه از تداخل کارها جلوگیرى به عمل آمده آن‏ها را در مسیر تکاملى قرار دهد.
انسان، در بدو ورود به اجتماع، خود را با خواسته‏هائى مواجه مى‏بیند که تامین آن‏ها از عهده فرد یا گروه خاصى خارج است و بنابراین خود را نیازمند به تشکیل حکومت مى‏یابد; این خواسته‏ها که در واقع اهداف حکومت را تشکیل مى‏دهند عبارت است از:
الف: تدوین و اجراى برنامه و نظام حقوقى کاملى که در چهارچوبه آن به خواسته‏هاى زیر نائل گردد:
اول: تعیین وظیفه هر فرد در ارتباطات اجتماعى.
دوم: تامین عدالت اجتماعى.
سوم: جلوگیرى از هرج و مرج و اختلال در ارتباطات اجتماعى.
چهارم: شناسائى و مجازات متعدى و متجاوز.
پنجم: روشن شدن افق آینده تلاش‏هاى اجتماعى، اقتصادى و در نتیجه رشد استعدادها.
ب: حصول امنیت نسبت‏به خطرات داخلى و خارجى
ج: اطمینان پیدا کردن نسبت‏به شدائد و مصائب غیرمترقبه ناشى از حوادث طبیعى.
د: برآورده شدن نیازهاى عمومى و اجتماعى که از عهده یک فرد و گروه برنمى‏آید.
با توجه به مسائل گذشته اهداف حکومت را مى‏توان چنین بیان داشت:
1- تامین عدالت اجتماعى.
2- ترسیم آینده‏اى روشن.
3- حفظ اموال، استقلال و. . . از دستبرد بیگانگان.
4- رشد و تعالى استعدادها و نیز رشد فعالیت‏هاى افراد چه در زمینه اقتصادى و چه در سایر زمینه‏ها.
5- حفظ و برداشت مناسب از ثروت‏ها و ذخائر عمومى.
از مطالب گذشته روشن مى‏شود که: براى رسیدن به اهداف فوق وجود حکومت ضرورى است; و اگر انسان مى‏توانست‏بدون حکومت‏به این اهداف دست‏یابد، چنین ضرورتى وجود نداشت. و خلاف اصل اولیه و فطرت انسانى بود زیرا اصل اولیه این است که هر انسانى آزاد آفریده شده، و صاحب اختیار خود است، و دخالت در امور خویش را به کسى اجازه نمى‏دهد.
بنابراین حکومت از نظر عقلى یک وسیله است نه هدف; آن‏هایى که به حکومت‏به عنوان هدف مى‏نگرند و در راه رسیدن به آن از هیچ جنایتى فروگذار نمى‏کنند، این نیاز بشرى را از شکل صحیح و مجراى اصیل خود خارج نموده‏اند، این چنین حکومت‏هایى از هیچ مشروعیتى برخوردار نیست، گرچه متکى به انتخاب خود مردم باشد.
اهداف حکومت
آیا حکومت هدف است‏یا وسیله؟
در نظام سیاسى اسلام حکومت‏به عنوان وسیله‏اى براى رسیدن به اهداف تعیین شده تلقى مى‏شود. در این زمینه علاوه بر روش و منش پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله و امیرالمؤمنین‏علیه السلام در حکومت نیز روایاتى وجود دارد که با صراحت این مساله را بیان مى‏کند که ذیلا به چند نمونه از آن‏ها اشاره مى‏شود:
1- قال امیرالمؤمنین‏علیه السلام اللهم انک تعلم انه لم یکن الذی کان منا منافسة فی سلطان، و لا التماس شی‏ء من فضول الحطام، ولکن لنرد المعالم من دینک و لنظهر الاصلاح فی بلادک، فیامن المظلومون من عبادک، و تقام المعطلة من حدودک. (1)
ترجمه: خدایا تو مى‏دانى آنچه از ما صادر شده نه مسابقه‏اى در رسیدن به قدرت بود، و نه براى به دست آوردن چیزى از متاع دنیا بود بلکه براى این بود که اصول اساسى دین تو را (که تغییر یافته بود) بازگردانیم، و در شهرهاى تو اصلاح برقرار کنیم تا بندگان ستم کشیده‏ات در امن و آسودگى به سر برند و حدود تو که معطل‏مانده اجرا گردد.
در این روایت که، امام حسین‏علیه السلام نیز نقل شده است; (2) با صراحت تمام بیان مى‏دارد، که، هدف از حکومت فرمانروایى و تکیه زدن بر قدرت نیست، بلکه حکومت وسیله‏اى است‏براى احیاء ارزش‏هاى اسلامى، برپایى عدالت اجتماعى، و اجراى حدود الهى.
2- قال عبدالله بن عباس: دخلت عن امیرالمؤمنین‏علیه السلام بذی قار و هو یخصف نعله، فقال لی ما قیمة هذه النعل؟ فقلت لا قیمة لها، فقال‏علیه السلام: والله لهی احب من امرتکم الا ان اقیم حقا و ادفع باطلا. (3)
ترجمه: عبدالله بن عباس گفت: در ذى قار (مکانى است نزدیکى بصره) بر امیرالمؤمنین‏علیه السلام وارد شدم هنگامى که پارگى کفش خود را مى‏دوخت، پس به من فرمود قیمت این کفش چقدر است؟ عرض کردم ارزشى ندارد; فرمود: سوگند به خدا این کفش نزد من از امارت و حکومت‏بر شما محبوبتر است مگر این‏که حقى را ابت‏یا باطلى را براندازم.
این روایت ارزشمندى حکومت رادر سایه برپایى عدالت قلمداد مى‏کند، بنابراین حکومتى که با آن حقى احقاق، و باطلى میرانده شود داراى ارزش است، و با جدیت تمام باید در راه بقاء آن تلاش نمود، اما حکومتى که یا خود وسیله‏اى است‏براى ظلم و تعدى و یا در مقابل ظلم و تعدى و تجاوز و خیانت، بى‏تفاوت است، بى‏ارزش بوده باید از آن گریزان بود.
3- در روایات و آیات الهى از حکومت‏به عنوان امانت‏یاد شده است. و این بیانگر این است که نباید به حکومت‏با دیده هدف نگریست، بلکه حاکم باید به عنوان امینى صادق، وظایف حکومت را اداء و از اهداف آن محافظت نماید; ذیلا نمونه‏اى از این روایات را ذکر مى‏نماییم:
الف: در ذیل آیه:
(ان الله یامرکم ان تؤدوا الامانات الى اهلها) (4)
روایتى از امیرالمؤمنین علیه السلام به این مضمون نقل شده است:
«حق على الامام ان یحکم بما انزل الله و ان یؤدی الامانة فاذا فعل ذلک فحق على الناس ان یسمعوا له و ان یطیعوا و ان یجیبوا اذا دعوا» (5)
یعنى: بر امام لازم است آن‏چنان در میان مردم حکومت کند که خداوند دستور آن‏را فرود آورده، و امانتى را که خداوند به او سپرده است ادا نماید، وقتى این چنین کرد مردم باید گوش به فرمان او بوده اطاعتش و دعوتش را اجابت نمایند.
ب: على علیه السلام در نامه‏اى به عامل خود در آذربایجان مى‏نویسد:
«و ان عملک لیس لک بطعمة ولکنه فی عنقک امانة‏» (6)
یعنى: مبادا بپندارى حکومتى که به تو سپرده شده یک شکار است که به چنگ تو افتاده، بلکه امانتى است که بر گردنت نهاده شده است.
براساس همین بینش است که حضرت موساى کلیم علیه السلام در خطاب به فرعون فرمود:
«ان ادوا الی عباد الله، انی لکم رسول امین‏» (7)
یعنى: بندگان خدا را به من بازگردان، تا من به عنوان امین خداوند از آنان محافظت کنم.
آوردن صفت امین در رابطه با واگذارى امور بندگان خدا به موساى کلیم‏علیه السلام بیان‏گر این است که اداره شئون مردم امانتى است که باید به فرد امین واگذار شود، و موسى به فرعون مى‏گوید من امین هستم.
«آن امانتى که موسى‏علیه السلام از آن سخن مى‏گفت، امانت‏بر معادن و منابع طبیعى و یا حتى امانت در ابلاغ احکام نبود، زیرا ابلاغ احکام با درس و بحث قابل انجام بود، و نیازى به درگیرى و ستیز نبود، بلکه موسى‏علیه السلام خواهان آن بود که حکومت جامعه به وى واگذار شود. تا از افکار، نفوس و. . . آنان محافظت نماید، و او در این تلاش تا رساندن آنان به لقاد الله، امین بود» . (8)
پیامبر خاتم‏صلى الله علیه وآله از پیامبرانى است که به توفیق تشکیل حکومت و اداره کشور و فرماندهى سپاه نائل مى‏شود، خداوند بوى دستور جنگیدن و جهاد و حکومت و فرمانروایى مى‏دهد، و طبیعى است که او را حاکم، قائد و امیر خطاب فرماید، اما چنین نمى‏کند; و این بدان سبب است که حکومت، تشکیل ارتش جهاد و غیره وسیله‏اند براى هدایت و کمک به تعالى مردم. (9)
گرچه حکومت در نظام اسلامى به عنوان امانت تلقى شده و امین باید به مانت‏خیانت نکند ولى وظیفه او به دست آوردن امانت و توصیه دیگران به نهادن امانت نزد وى نیست. به دست آوردن حکومت و قدرت و هم‏چنین حمایت و دفاع از حکومت صالح براى رسیدن به ارزش‏هاى الهى، و برپایى قسط و عدالت وظیفه همه مسلمین، خصوصا علماء و دانشمندان است. زیرا به فرموده امیرالمؤمنین‏علیه السلام این عهدى است که خدا از همه صلحاء و کسانى که قدرت فکرى و فیزیکى لازمه براى اقامه حکومت اسلامى را دارند،
گرفته است:
«و لو لا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله على العلماء ان لا یقاروا على کظة ظالم و لا سغب مظلوم لالقیت‏حبلها على غاربها» . (10)
ترجمه: اگر آن اجتماع عظیم نبود، و اگر تمام شدن حجت، و بسته شدن راه عذر بر من نبود، و اگر پیمان خدا از دانشمندان نبود که در مقابل پرخورى ستمگر و گرسنگى ستم‏کش ساکت ننشینند، و دست روى دست نگذارند، همانا افسار خلافت را روى شانه‏اش مى‏انداختم و مانند روز اول کنار مى‏نشستم.
آن کسانى که در راه اقامه حکومت صالح تلاش نمى‏کنند، و یا از زیر بار قبول مسؤولیت در نظام سیاسى با توجه به شایستگى که براى آن دارند، شانه خالى مى‏کنند، در واقع به اهداف بلند آسمانى اسلام، و ارزش‏هاى والاى نظام سیاسى آن که همان عدالت و رفع اغلال از انسان‏ها و. . . است - پشت کرده، و در عمل بى‏وفائى خود را نسبت‏به اهداف بعثت‏خاتم النبیین نشان داده‏اند. چرا که:
(و لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط) (11)
و در جاى دیگر مى‏خوانیم:
(و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم) (12)
و آن کسانى که براى رسیدن به امیال و شهوات دنیوى خود، در جهت رسیدن به قدرت تلاش مى‏کنند، خائنین به امانت الهى هستند و از ایمان برخوردار نمى‏باشند زیرا در روایات آمده است که:
«قال رسول الله صلى الله علیه وآله:
من خان امانة فی الدنیا و لم یردها الى اهلها ثم ادرکه الموت مات على غیر ملتی، و یلقى الله و هو علیه غضبان‏» (13)
ترجمه: کسانى که به امانت‏خیانت ورزد و به اهلش برنگرداند و بمیرد، مرگ او در حالى است که بر غیر امت و روش من بوده و در حال غضب خداوند بااو ملاقات مى‏کند.
اهداف حکومت اسلامى
اهدافى که در ابتداى بحث‏براى حکومت اثبات گردید، همه ناظر به بعد مادى بود، و تمام نظام‏هاى سیاسى در شعار مدعى تلاش براى تحقق اهداف مذکور مى‏باشند، گرچه در عمل اکثرا به بیراهه رفته، و حکومت و دولت‏براى آن‏ها دستاویزى است‏براى ارضاء خواسته‏هاى صاحبان حکومت اعم از فرد، گروه، حزب و یا سرمایه‏دارانى که هدفى جز انباشتن پول و سرمایه ندارند; و اگر به ظاهر براى تحقق اهداف مذکور و نیز قدمى برمى‏دارند، همه در راستاى منافع خود مى‏باشد. به هر حال نظام‏هاى سیاسى غیرالهى، تنها به جنبه مادى خواسته‏هاى انسان توجه کرده‏اند.
اسلام علاوه بر قبول اهدافى که بیان شد، بر اساس بینش خاص خود نسبت‏به انسان - که وى را داراى دو بعد مادى و معنوى مى‏داند - اهداف معنوى را دنبال مى‏کند و در واقع از نظر اسلام اهداف مادى مذکور تنها به عنوان مقدمه‏اى براى رسیدن به اهداف معنوى مطرحند. زیرا در جهان‏بینى اسلامى دنیا به منزله پل و گذرگاهى به سوى آخرت و یا مزرعه‏اى جهت کشت‏براى آخرت است. (14)
برنامه و دستورالعمل‏هاى حکومت اسلامى بر اساس 3 هدف ذیل مى‏باشد:
1- رشد و تعالى معنوى انسان، و به عبارت دیگر تحکیم ارتباط میان انسان و خداوند تبارک و تعالى.
2- رشد و تعالى امور مادى.
3- اصلاح و ریشه‏کن کردن فساد در جامعه.
بنابراین اهداف فوق ناظر به دوامر معاد و معاش انسان‏ها بوده و حکومت‏باید همیشه این دو را با یکدیگر مدنظر قرار دهد.
اهداف فوق براى حکومت اسلامى را مى‏توان از آیات قرآن کریم استفاده کرد که ذیلا به طور مختصر بدان‏ها اشاره مى‏گردد.
الف: (الذین ان مکناهم فى الارض اقاموا الصلوة و آتوا الزکوة وامروا بالمعروف و نهو عن المنکر) (15)
ترجمه: (مؤمنین) کسانى هستند که وقتى به قدرت مى‏رسند نماز را برپا مى‏دارند، و زکات مى‏دهند، و امر به معروف و نهى از منکر مى‏نمایند.
این آیه در مقام توصیف مؤمنین مى‏فرماید: این‏ها پس از به قدرت رسیدن، اجتماع صالحى را بنیان‏گذارى مى‏کنند که در آن نماز برپا مى‏شود، و زکات پرداخت مى‏گردد و نیز در آن امر به معروف و نهى از منکر جامعه عمل مى‏پوشد.
قسمت اول آیه
(اقاموا الصلوة)
ناظر به هدف اول «رشد و تعالى معنوى انسان‏» و قسمت دوم آیه ناظر به هدف دوم «رشد و تعالى امور مادى‏» و قسمت‏سوم آیه ناظر به هدف سوم «اصلاح جامعه‏» مى‏باشد.
مرحوم علامه طباطبایى رحمه الله در مورد آیه مى‏نویسند: ذکر به خصوص نماز از بین جهات عبادیه و زکات از بین جهات مالیه، به خاطر این است که این دو در باب خود عمده و اصل مى‏باشند. (16)
بنابراین ذکر نماز و زکات خصوصیتى نداشته بلکه در برگیرنده همه امورى است که در رشد و تعالى انسان در همه ابعاد مادى و معنوى و تزکیه فردى و جمعى مؤثر است.
در این آیه سخن از اقامه نماز است نه قیام به نماز، و مراد این است که نه تنها رابطه کارگزاران نظام سیاسى اسلام با خداوند تبارک و تعالى محکم است، و خود در طریق تزکیه نفس قدم برداشته و افرادى هستند صالح و برخوردار از رشد بالاى معنوى در تلاش براى هدایت انسان‏ها به این راه نیز تلاش عملى دارند.
زکات در این آیه نیز ناظر به زکات مصطلح فقهى که مختص به 9 چیز است نمى‏باشد; بلکه مراد همه صدقات و انفاقات مى‏باشد، زیرا آیات مربوط به زکات و خمس به اصطلاح فقهى، در مدینه نازل شده است نه در مکه. (17)
ب:
(قالت ان الملوک اذا دخلوا قریة افسدوها و جعلوا اعزة اهلها اذلة و کذلک یفعلون) (18)
ترجمه: [ملکه سبا] گفت: چون سلاطین به حکومت رسند، به افساد پرداخته، و عزیزان جامعه را به ذلت مى‏کشانند; و رفتار آنان همیشه این‏چنین است.
«این برنامه گرچه از زبان ملکه سبا نقل شده، لیکن انتهاى آن با عبارت
(و کذلک یفعلون)
از آن به عنوان سیره دائمى طاغوتیان یاد مى‏کنند; زیرا عبارت اخیر، یا تصدیق الهى است و یا تتمه گفتار ملکه سبا، در صورت اول تصریح به سیره یاد شده است، و در صورت دوم از سکوت قرآن کریم و اکتفاء به نقل آن کشف مى‏شود که گفتار ملکه سبا قرآن کریم را تقریر و امضاء نموده است; زیرا قرآن کریم کتابى نیست که حرف باطلى را نقل کند و از بطلان آن پرده بر ندارد. بنابراین اگر حرف ملکه سبا مرضى قرآن نمى‏بود حتما به ابطال آن مى‏پرداخت‏» . (19)
از این آیه به دست مى‏آید که حکومت اسلامى بر خلاف حکومت طواغیت‏یکى از اهداف و ویژگیش اصلاح امور مردم و اجتماع در بعد مادى و معنوى است.
ج:
(و اذا تولى سعى فى الارض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل والله لا یحب الفساد) (20)
ترجمه: و هنگامى که به حکومت‏برسند، تلاش آن‏ها براى افساد در زمین و هلاک نمودن زراعت و نسل آدمى است و خدا فساد را دوست نمى‏دارد.
گرچه «تولى‏» به معناى روى برگرداندن نیز مى‏آید، چنان‏که مفسرین نیز به آن اشاره کرده‏اند; (21) ولى شاید به قرینه جمله
(اخذته العزة بالاثم) (22)
در آیه بعد، بتوان گفت از ریشه ولایت است و مراد همان حکومت کردن است.
به هر حال آیه در مقام بیان یکى از صفات منافقین است در زمانى که بر قدرت تکیه مى‏زنند، و بیان مى‏دارد که اینان چه به قدرت برسند و چه به قدرت نرسند در راه افساد قدم برمى‏دارند ولى موقعى که به حکومت‏برسند افساد آنان بیشتر و منجر به هلاک بشریت در بعد معنوى و مادى مى‏گردد; بنابراین حکومت اسلامى بر خلاف اینان در راه رشد و تعالى مردم و جامعه تلاش مى‏نماید.
رشد معنوى انسان‏ها داراى نقش محورى در حکومت اسلامى
گرچه 3 هدف اساسى براى حکومت اسلامى اثبات گردید ولى چنانچه اشاره شد در میان آن‏ها آنچه که به عنوان محور و اصل مى‏باشد; همان «رشد و تعالى معنوى انسان و تحکیم ارتباط او با خداوند تبارک و تعالى‏» مى‏باشد; بنابراین هر چند احکام اسلامى به تبع پیامبرصلى الله علیه وآله و امیرالمؤمنین‏علیه السلام خدمات عمومى انجام مى‏دهند، ولى در همه این امور هدف اصلى را مدنظر قرار داده، و همه برنامه‏ریزى‏ها و تلاش‏هایشان در این راستا صورت مى‏گیرد، برخلاف حکومت‏هاى سلطه‏گر و مستبد که اگر به ظار کار نیک و خیرى از آن‏ها صورت مى‏گیرد وسیله‏اى براى تثبیت قدرت حاکم یا دوام آن مى‏باشد.
اصولا اسلام همان‏گونه که براى «فرد» حفظ دین را بر هر کارى مقدم مى‏داند و به فرموده على علیه السلام:
«اذا حضرت بلیة فاجعلوا اموالکم دون انفسکم، و اذا نزلت نازلة فاجعلوا انفسکم دون دینکم، فاعلموا ان الهالک من هلک دینه و الحریب من حرب دینه‏» (23)
براى «جامعه‏» [و براى حکومت] نیز حراست از دین را به هر قیمتى واجب دانسته است، لذا احکام اجتماعى نباید مخالف دین باشد. علاوه بر این‏که مهم‏ترین وظیفه حکومت نباید مخالف دین باشد. علاوه بر این‏که مهم‏ترین وظیفه حکومت تعلیم و تربیت دینى و اخلاقى افراد جامعه مى‏باشد. (24)
در روایات نیز روى این هدف بیش از سایر اهداف حکومت تکیه شده است که ذیلا براى نمونه چند روایت ذکر مى‏گردد:
قال على علیه السلام:
انه لیس على الامام الا ما حمل من امور به: الابلاغ فی الموعظة، و الاجتهاد فی نصیحة، و الاحیاء للسنة، و اقامة الحدود على مستحقیها و اصدار السهمان على اهلها. (25)
ترجمه: بر امام چیزى لازم نیست مگر قیام به آنچه پروردگارش به او امر کرده (و آن پنج چیز است) ابلاغ موعظه، کوشش در پند و اندرز دادن، احیاى سنت، اجراى حدود بر آن‏کس که سزاوار است و سهم نصیب‏ها را به اهلش رسانیدن.
قال الحسین علیه السلام: اللهم انک تعلم انه لم یکن منا منافسة فی سلطان و لا التماسا من فضول الحطام ولکن لنرى المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک فیامن المظلومون من عبادک و یعمل بفرائضک و سننک و احکامک. (26)
که ترجمه آن قبلا گذشت.
پى‏نوشت‏ها:
1- نهج‏البلاغه، فیض الاسلام /406 و نهج‏البلاغه صبحى صالح 189 / خ 131.
2- تحف العقول /239.
3- نهج‏البلاغه صبحى صالح 76/33 و فیض الاسلام /111.
4- علامه طباطبایى، سید محمدحسین، المیزان، ج 4، ص 410.
5- سوره نساء آیه 58.
6- نهج‏البلاغه نامه /5.
7- سوره دخان آیه 18.
8- جوادى آملى، عبدالله، ولایت فقیه و رهبرى در اسلام، ص 67.
9- در این زمینه به «فلسفه انقلاب اسلامى‏» نوشته جلال‏الدین فارسى ص 395 مراجعه شود.
10- نهج‏البلاغه خطبه 3.
11- سوره حدید آیه 25.
12- سوره اعراف آیه 157.
13- محمدى رى شهرى، میزان الحکمة، حدیث 1503.
14- «انما الدنیا قنطرة، ایها الناس انما الدنیا دار مجاز» . ر. ک. محمدى رى شهرى، میزان الحکمة، ج 3، ص 603.
15- «بالدنیا تحذر الآخرة‏» ر. ک: محمدى رى شهرى، میزان الحکمة، حدیث 5746.
16- سوره حج آیه 41.
17- علامه طباطبایى، سید محمدحسین، المیزان، ج 14، ذیل آیه شریفه.
18- جوادى آملى، پیشین، ص 46.
19- سوره نمل آیه 34.
20- جوادى آملى، پیشین، ص 56.
21- سوره بقره آیه 205.
22- علامه طباطبایى، پیشین، ج 3، ذیل آیه شریفه
23- ترجمه روایت: هنگامى که مصیبتى در رسد اموال خود را سپر جانهایتان کنید و زمانى که مصیبتى شدید (بر شما) فرود آید جان‏هاى خود را سپر دینتان کنید، و بدانید که هلاک شده کسى است که دینش از دست‏برود.
24- مصباح یزدى، محمدتقى، معارف قرآن بخش حقوق و سیاست، پلى کپى، ص 1832.
25- نهج‏البلاغه فیض الاسلام / 311، نهج‏البلاغه صبحى صالح ص 152، خ 105.
26- تحف العقول، ص 172.

تبلیغات