آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

به باور فیلسوفان علوم انسانی، مبانی فلسفیِ پذیرفته شده توسط یک نظریه پردازِ علوم انسانی، تأثیر بنیادین در شکل گیری نظریات وی داشته و درواقع، بستر و زمینه تولید علوم انسانی را فراهم می کند. این نوشتار، با توجه به اهمیت این نکته در پی آن است که به عنوان نمونه با روشی توصیفی، تحلیلی و انتقادی به بررسی آراء انسان شناختی ژان پل سارتر پرداخته و در ادامه تأثیر مبانی انسان شناختیِ پذیرفته شده توسط وی را در برخی از مهم ترین عرصه های علوم انسانی مانند موضوع، روش شناسی، اهداف و غایات، مسائل و بُعد ارزش شناختی نشان دهد. در این راستا، به این نتیجه رهنمون می شویم که سارتر «با انکار واجب الوجود و نفی هرگونه طرح و سرشت پیشین برای انسان، آزاد دانستن وی، مسئول شمردن او در قبال ساختن ماهیت خویش به واسطه گزینش ها و طرح ریزی های مستقلانه و اصیل گونه خود، نفی هرگونه منبع زایای ارزش ها به جز آزادی و عدم ارائه آرمان و غایتی مشخص و قابل دستیابی برای انسان»، منطقاً چاره ای ندارد که موضوع علوم انسانی و روش کاربردی آنها را به ترتیب، «کنش های انسانی و آثار دنیوی آنها» و «روش های کیفی» بداند و از منبع غنی وحی و آموزه های دینی مرتبط با علوم انسانی محروم باشد. در نهایت دستش از علوم انسانی هدفمند و همگانی با ارزش های عینی و قابل توصیه به همگان کوتاه باشد.

تبلیغات