«ازخودبیگانگی» به عنوان یکی از مهم ترین مسائل انسان شناختی، که در رشته های گوناگون و از دیدگاه های مختلف، محل توجه و بررسی قرار گرفته، در زندگی امروزی از اهمیت و جایگاه ویژه ای برخوردار است. ازاین رو، هدف پژوهش حاضر، بررسی مفهوم «ازخودبیگانگی» از نظر دو اندیشمند غربی و اسلامی، اریک فروم و جلال آل احمد، با توجه به جایگاه خاص آنها در مقام اندیشه است. برای گردآوری داده ها، از روش کتابخانه ای و اسنادی استفاده شده است. براساس نتایج تحقیق، مفهوم «ازخودبیگانگی» در نظر اندیشمندان مذکور، متشکل از چهار بُعدِ ماهیت، نمودها، ریشه ها، و راه های برون رفت از آن است. علاوه بر این، روشن شد که تشریح ابعاد گوناگون «ازخودبیگانگی» از سوی این دو اندیشمند، علاوه بر تفاوت های مبنایی و ظاهری، از شباهت هایی نیز برخوردار است. در نهایت، با توجه به نظر این دو، می توان گفت که اولا،ً باید از برخورد منفعلانه با عوامل پدیدآورنده «ازخودبیگانگی» دوری کرد. ثانیاً، اینکه رهاییِ از «ازخودبیگانگی» از رهگذر فردگرایی حاصل نمی شود و مستلزم ارزش های جمع گرایانه است.