فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱۴۱ تا ۱۶۰ مورد از کل ۳۱٬۸۹۰ مورد.
منبع:
سیاست دوره ۵۵ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱
51 - 23
حوزههای تخصصی:
«سیاست آفرینی» یکی از مفاهیمی است که توسط پژوهشگران مختلف برای توصیف نقش و اثرگذاری برخی افراد در فرایند سیاستگذاری استفاده می شود. سیاست آفرینان افرادی هستند که «زمان، انرژی، شهرت و گاهی اوقات پول» را برای توسعه راه حل ترجیحی خود برای یک مسئله سیاستی در فرایند سیاستگذاری اختصاص می دهند. در پاره ای اوقات، سیاست آفرینان در تأثیرگذاری بر فرایند سیاستگذاری موفق اند یا با شکست روبه رو می شوند که دلایل این امر از منظرهای مختلف قابل بررسی است. پژوهش حاضر با تمرکز بر ادبیات این حوزه به بررسی نقش مؤلفه های فردی مانند راهبردها و ابزارهای مورد استفاده سیاست آفرینان در تأثیرگذاری بر فرایند سیاستگذاری می پردازد و عوامل ساختاری دخیل در تأثیرگذاری آنها را نیز از منظر نظریه های مختلف سیاست عمومی بررسی می کند. یافته های پژوهش نشان می دهد راهبردهای مورد استفاده سیاست آفرینان مانند استفاده از شواهد علمی به منظور متقاعدسازی، داستان سرایی، شبکه سازی، ایجاد ائتلاف های سیاستی/ تغییرات نهادی و دستکاری سیاسی نقش مهمی بر تأثیرگذاری آنها بر فرایند سیاستگذاری دارد. همچنین هر کدام از چارچوب های سیاستی بر بعد خاصی از این مفهوم تمرکز کرده و نقش سطوح ساختاری و زمینه های محیطی را در نقش آفرینی سیاست آفرینان، متفاوت ارزیابی می کنند. بیشتر پژوهش ها به طور چشمگیری بر قدرت سیاست آفرینان و در عین حال بر کم اهمیت جلوه دادن عوامل ساختاری در شکل دادن به اقدامات آنها تأکید می کنند. در نهایت باید گفت که از بین نظریان مختلف سیاست عمومی، سه چارچوب جریان چندگانه کینگدان، ائتلاف حامی و روایت های سیاستی، بیش از نظریات دیگر بر این حوزه متمرکز شده اند و عوامل متفاوتی را در این زمینه مؤثر می دانند.
Theology Education and Its Application in Afghanistan's Educational Policies (1973–2021): A Narrative Review(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
World Sociopolitical Studies, Volume ۹, Issue ۱ , Winter ۲۰۲۵
117 - 152
حوزههای تخصصی:
In Afghanistan, theology forms a crucial component of the nation's cultural and societal identity, having been influenced by various political and social changes. This review article investigates the historical progression and present-day status of theology in Afghanistan, emphasizing pivotal historical periods such as the communist era, the Mujahideen governance, the Taliban governance, and the era of the Republic. It scrutinizes attempts to reconcile religious traditions with educational modernization, employing a qualitative-historical methodology. The research seeks to comprehend the shifts in theology and suggests recommendations to harmonize it with modern societal requirements. Despite the scarcity of literature, this study establishes a foundation for understanding the ways in which theology impacts Afghanistan's educational policies. By examining the evolution from 1973 to 2021, it underscores how political, social, and ideological factors have molded the substance and approaches of theology, thereby shaping Afghanistan's national identity and cultural growth. Significant fluctuations can be observed in the position, content, and teaching methods, as well as the application of theology during this period, which have directly influenced the national identity, as well as the social, and cultural development of Afghanistan. Religion and theology have been perceived as tools for gaining and maintaining power or as obstacles to the influence of power for the governments of Afghanistan over the past fifty years.
واکاوی نقش عملکردی نقشه های شناختی فازی در مطالعات آینده پژوهی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نقشه های شناختی فازی روشی پرکاربرد در تحلیل محتوا هستند که به کمک آن ها می توان روابط علت و معلولی بین شاخص های مختلف را استخراج و از آنجا که روابط علت و معلولی و تعیین شاخص ها در مطالعات آینده پژوهی از اهمیت بالایی برخوردار است، پژوهش حاضر به واکاوی نقش عملکردی آنها در این قبیل پژوهش ها می پردازد. لذا نوع پژوهش کاربردی–توسعه ای با رویکرد کیفی است. جامعه آماری پژوهش 243 عنوان مقالات مرتبط طی یک دهه گذشته از سال 2014 تا 2024 در بخش مطالعاتی و در بخش میدانی جهت اجرای دلفی فازی دو مرحله ای 12 نفر از اساتید دانشگاهی می باشد. در بخش مطالعاتی با رویکرد فراترکیب 67 عنوان مقاله مرتبط با موضوع، از بین 243 عنوان مرتبط، احصاء که منتج به استخراج 24 مضمون شد که مضامین مربوطه در سه مبحث نقش عملکردی نقشه های شناختی فازی در تعیین عدم قطعیت (11 مضمون)، مشخص نمودن عدم تعیُن (7 مضمون) و تحلیل ریسک (6 مضمون) دسته بندی شدند. در بخش میدانی با اجرای دو مرحله دلفی فازی و کسب نظر خبرگان، در تعیین عدم قطعیت نُه مضمون، در تعیین عدم تعیُن پنج مضمون و در تحلیل ریسک چهار مضمون به توافق خبرگان رسید. یافته های پژوهش نشان داد جایگاه نقشه های شناختی فازی در تعیین عدم قطعیت به بحث مهم و حساس تصمیم گیری و فرآیند های مربوط به آن، در تعیین عدم تعیُن مبتنی بر تبیین روابط علّی بین پدیده ها و عوامل اثرگذار و در تجزیه و تحلیل ریسک بر پایه اجرای برنامه ها با توجه به پیامدهای آنها، نتایج حاصل از پیامدها و تحلیل های مربوطه نمود می یابد.
کارکردشناسی سیاسی آینده نگری در کلام معصومین و رهبران انقلاب اسلامی ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رهنمون اﻧﻘﻠﺎب اسلامی سال ۲ بهار ۱۴۰۴ شماره ۵
43 - 66
حوزههای تخصصی:
آینده پژوهی و اهمیت آن در ساحت اندیشه و کنشگری امری گریزناپذیر است. تحقق آینده ای مطلوب و نجات از آینده ممکن و محتملِ پرمخاطره، رسالتی است که آینده پژوهان مطالعه آن را ضروری می دانند. توجه آموزه های دینی به آینده زیست امت، همواره ترسیم چشم انداز و تبیین آسیب ها را در پی داشته است. روایت های آینده نگرانه معصومین (علیهم السلام) به عنوان صاحبان علم لدنی و فرهیختگان مکتب اسلام، ناظر به پژوهیدن در آینده ای است که واگرایی در آن خسارات جبران ناپذیری به همراه خواهد داشت. پیامبر اکرم و ائمه اطهار (علیهم السلام) از طریق اِخبار از حوادث آینده متذکر اهمیت مطالعه چالش های آینده مطلوب بوده اند؛ مسائلی که محدود به بازه زمانی خاصی نبوده، قابلیت استخراج مناط و معیار برای آیندگان در آن وجود دارد. این تحقیق به روش تحلیل و بررسی نقل تاریخی بوده و روشن کرده است که رهبران انقلاب اسلامی برخاسته از حوزه های علمیه به سبب تفقه، شناخت دقیق سیره معصومان و زمان شناسی، به الزامات پیش روی آینده امت پرداخته اند و در این میان، «عرصه سیاسی» یکی از عرصه های سرنوشت سازی است که با شناخت دقیق کارکردهای آن، فرصت ها و تهدیدهای پیش روی جامعه درک و حرکت به سوی تمدن اسلامی تسهیل می شود. پیامدسنجی وابستگی به مستکبران و شناخت چالش های نفاق و استیلای جریان الهی از نمونه این کارکردها هستند.
تحلیل سیستمی دیپلماسی نظامی و امنیتی چین در آفریقا
منبع:
روابط آفریقا آسیا دوره ۲ بهار و تابستان ۱۴۰۴ شماره ۱
306 - 334
حوزههای تخصصی:
افزایش توان و ظرفیت چین و چشم اندازی که رهبران آن برای آینده جایگاه این کشور متصورند در رویکردهای حاکم بر سیاست خارجی چین و به تبع آن سیاست آفریقایی این کشور نقش برجسته ا ی ایفاء می کنند. به این معنا که هم زمان با افزایش قدرت چین، صحنه کنشگری این کشور نه فقط در محیط پیرامون که به کل نظام بین الملل گسترش یافته است. اگرچه برای دهه های متمادی تمرکز این کشور بر توسعه تعاملات اقتصادی و تجاری بوده، اما به تدریج، تغییراتی در کنشگری نظامی و امنیتی آن نیز صورت گرفته است. در این زمینه، این پرسش مهم را می توان مطرح کرد که چگونه می توان ویژگی های کنونی دیپلماسی نظامی و امنیتی چین در آفریقا را مورد تبیین و ارزیابی قرار داد؟ در پاسخ می توان گفت پکن از طریق دیپلماسی نظامی و امنیتی با مشخصه های چینی، به دنبال به تصویر کشیدن خود به عنوان یک کنشگر امنیت ساز است تا بدین وسیله در کنار افزایش حضور و نفوذ اقتصادی، به تضعیف تدریجی مشروعیت نظم بین المللی کنونی به رهبری آمریکا پرداخته و در عین حال، نقش خود در تنظیم دستورکارها و هنجارسازی بین المللی در حوزه امنیت را ارتقاء دهد. هرچند این روند به معنای نادیده گرفتن شکاف قدرت موجود و اتخاذ رویکرد تجدیدنظرطلبانه در نظام بین الملل نخواهد بود. این پژوهش با استفاده از روش توصیفی تحلیلی به بررسی ساختار کنونی نظام بین الملل و تأثیر آن بر دیپلماسی نظامی و امنیتی چین در آفریقا می پردازد.
Cooperation and Conflict in the New Century: Strategic Implications for the Islamic Republic of Iran(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Following the end of the Cold War, the new world order was defined in terms of cooperation patterns in an interdependent world, even in the form of increasing globalization. However, contrary to what was proposed in theory, the practical realm and the operational arena of the world witnessed increasing competition and endless conflicts, confronting countries with emergent properties in the strategic environment. The Islamic Republic of Iran is among the countries that have been severely affected by such emergent properties and requires the create of a new strategic environment, a subject that has rendered international relations literature highly inefficient in both theoretical and applied domains, failing to address the strategic considerations of countries, including the Islamic Republic of Iran, in such a situation. In this regard, the question arises: ‘What are the strategic implications commensurate with the intensification and increase of regional and international conflicts?’ The answer is that regarding the emergence of a network of emergent conflicts that are sensitively dependent, the strategic decisions and necessities of countries will be influenced by this network. The present study examines the hypothesis by applying the abduction method and based on a complexity-chaos approach. The findings indicated that the Islamic Republic of Iran should formulate policies based on increasing complexity, enduring conflicts, and immediate deterrence by employing power diversity, and avoid any restriction of power elements and disruption in scientific-technological development. Otherwise, it may suffer an irreparable power gap with other actors, as in the past two centuries, and then face an existential threat.
واکاوی نقش دیپلماسی اقتصادی و رویکرد ژئواکونومیک در اقتدار ملی ایران؛ با تأکید بر ژئوانرژیک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ملی سال ۲۶ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱ (پیاپی ۱۰۱)
147 - 170
حوزههای تخصصی:
در عصر کنونی، دیپلماسی اقتصادی و رهیافت ژئواکونومیک از نقش و اهمیت ویژه ای در راستای اقتدار ملی و ارتقای جایگاه ایران در معادلات سیاسی اقتصادی منطقه ای و جهانی برخوردار است. دیپلماسی اقتصادی، توسعه اقتصادی و جهانی شدن، پیوندی عمیق و ناگسستنی با یکدیگر دارند. بر این اساس، سیاست خارجی ایران نیازمند اتخاذ رویکردی متناسب با رهیافت ژئواکونومیک و شرایط و تحولات جدید در عصر جهانی شدن روزافزون اقتصاد است. منابع و ذخایر انرژی به عنوان مهم ترین ظرفیت های ژئواکونومیک ایران، امروزه و در عصر جهانی شدن اقتصاد، از اهمیت ویژه ای برخوردارند. مسئله اصلی تحقیق این است که بهره گیری از موقعیت ژئواکونومیک ایران بر محور ژئوانرژیک تا پایان نیمه اول قرن بیست و یکم، مستلزم چه تغییر رویکردی است؟ بر این اساس، فرضیه تحقیق عبارت است از اینکه بهره گیری از موقعیت ژئواکونومیک ایران بر محور ژئوانرژیک تا پایان نیمه اول قرن بیست ویکم، مستلزم تغییر رویکرد و گذار از دیپلماسی سنتی به دیپلماسی اقتصادی است. روش تحقیق براساس هدف، از نوع کاربردی و براساس ماهیت، از نوع توصیفی و تحلیلی است. تعداد 34 پرسشنامه از طریق اساتید و کارشناسان مرتبط با موضوع تکمیل، و با استفاده از نرم افزار Spss و آزمون T-Test و رگرسیون چندمتغیره مورد تحلیل قرار گرفتند. نتایج و یافته های استنباطی تحقیق، با توجه به موقعیت و ظرفیت های کم نظیر ژئوانرژیک ایران از یک سو و روند انتقال از سوخت های فسیلی به منابع انرژی تجدیدپذیر ازسوی دیگر، تا پایان نیمه اول قرن بیست و یکم، بیانگر ضرورت تغییر رویکرد از دیپلماسی سنتی به دیپلماسی اقتصادی است.
سیاست خارجی آمریکا در دوره دوم ریاست جمهوری دونالد ترامپ؛ راهبرد صلح از طریق قدرت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست جهانی دوره ۱۴ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱ (پیاپی ۵۱)
35 - 65
حوزههای تخصصی:
پیروزی دونالدترامپ در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۴ و بازگشت او به کاخ سفید می تواند منجر به تغییر در راهبردهای سیاست خارجی ایالات متحده شود و پیامدهای قابل توجهی برای نظام بین الملل و غرب آسیا داشته باشد. پرسش اصلی مقاله این است که راهبرد سیاست-خارجی آمریکا در دوره ی دوم ترامپ چگونه خواهد بود؟ درپاسخ به سوال اصلی، این فرضیه مورد آزمون قرار می گیرد که ترامپ با اتخاذ راهبرد «صلح از طریق قدرت» به عنوان بخشی از سیاست «نخست آمریکا» بر بازسازی ارتش و نمایش قدرت آمریکایی تأکید و برای پیشبرد این راهبرد، بر استفاده از فشار اقتصادی(تعرفه ها)، دیپلماتیک و نظامی تمرکز خواهد کرد. روش تحقیق توصیفی-تحلیلی است که علاوه بر طرح چارچوب تحلیلی، مهمترین چالش های سیاست خارجی ترامپ نظیر بحران اوکراین، رقابت تجاری با چین، آینده ی پیمان-آتلانتیک شمالی(ناتو)، پرونده ی هسته ای جمهوری اسلامی ایران و پیمان ابراهیم (عادی سازی روابط عربستان سعودی-اسرائیل) را تبیین می کند. یافته های مقاله حکایت از آن دارد که راهبرد صلح ازطریق قدرت، در کوتاه مدت موجب اعمال نفوذ گسترده تر آمریکا خواهد شد، اما در بلندمدت به تضعیف جایگاه بین المللی این کشور درمیان متحدین سنتی واشنگتن خواهد انجامید.
پویایی گفتمان های هنجاری و امنیتی در روابط اتحادیه اروپا و ایران (2018-1992)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست جهانی دوره ۱۴ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱ (پیاپی ۵۱)
137 - 162
حوزههای تخصصی:
ایران و اتحادیه اروپا به عنوان دو بازیگر مهم بین المللی که دارای روابط بسیار طولانی بوده اند همواره در کانون توجه پژوهشگران روابط بین الملل و علوم سیاسی قرار داشته اند. در این مقاله باتوجه به قدرت هنجاری اروپا و اهمیت شناخت آن برای ایران، تأثیرات این رویکرد هنجاری که توسط یان منرز تئوریزه شده است مورد بررسی قرار گرفته است. این مقاله به دنبال پاسخ دادن به این سؤال کلیدی است که: دلایل انتخاب رویکرد هنجاری اتحادیه اروپا نسبت به ایران از سال 1992 تا 2018 چیست؟ برای پاسخ به این پرسش، فرضیه پژوهش حاضر این است که اتحادیه اروپا همیشه به عنوان یک قدرت هنجاری شناخته شده است و به همین علت نیز مرکز ثقل روابط خود با ایران را از آغاز شکل گیری این اتحادیه اروپا در سال 1992 تفکرات هنجاری اروپایی شکل داده است. اما این روند پس از سال 2008 و تا سال 2018 و خروج ترامپ از برجام به دلیل ایجاد معضلات بین المللی جدید مانند تروریسم، بحران مهاجرت و بحران اقتصادی اندک اندک به حالت امنیتی تغییر پیدا کرده است. برای بررسی این مسئله از چهارچوب نظری سازه انگاری استفاده شده است.
نقش اندیشکده بروکینگز در تدوین سیاست خارجی ایالات متحده علیه جمهوری اسلامی ایران (مطالعه موردی 2020-2016)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست خارجی سال ۳۹بهار ۱۴۰۴ شماره ۱ (پیاپی ۱۵۳)
91 - 124
حوزههای تخصصی:
اندیشکده بروکینگز در شکل دهی به سیاست خارجی دولت ایالات متحده و ایده پردازی در آن نقش مهمی ایفا می نماید. پژوهش حاضر با رویکرد توصیفی-تحلیلی گزارش های این اندیشکده در خصوص ایران را در سه دسته تفکیک شده موردبررسی محتوایی قرار می دهد؛ سپس با استفاده از رویکرد آماری، جایگاه و سهم ایران در فعالیت های این اندیشکده محاسبه می نماید. تحلیل گزارش های اندیشکده بروکینگز بیانگر این است که خطوط سیاستی اندیشکده بروکینگز در قبال ایران در سه حوزه امور بین الملل، دفاع و امنیت و خاورمیانه تأثیر به سزایی در شکل گیری سیاست خارجی دولت بایدن در خصوص ایران دارد. با تکیه بر داده های آماری حدود ۸۲ درصد از گزارش های این اندیشکده در خصوص ایران، متمرکز بر دو حوزه امور بین الملل و دفاع و امنیت است. درنهایت، با به کارگیری نظریه بازی ها و تحلیل راهبرد ارائه شده از سوی اندیشکده بروکینگز در خصوص مسئله تأمین امنیت دفاعی امریکا از طریق عراق، نشان داده می شود که ایالات متحده برای تأمین امنیت دفاعی خود در برابر گروه های مقاومت، به ابقای پایگاه های نظامی امریکا و افزایش امنیت این پایگاه ها در عراق نیازمند است و برای نیل به این هدف باید از نخست وزیر عراق حمایت نماید. ایران نیز برای تأمین امنیت دفاعی خود و کاهش خطر حمله امریکا به ایران، باید به حمایت از گروه های مقاومت بپردازد.
توسعه نامتوازن و آینده تحولات سیاسی در عربستان سعودی (مطالعه تطبیقی ایران عصر پهلوی دوم و دولت ملک سلمان)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست دوره ۵۵ تابستان ۱۴۰۴ شماره ۲
580 - 549
حوزههای تخصصی:
هدف از این مقاله بررسی وجوه اشتراک و افتراق تجربه توسعه شتابان در عربستان سعودی و ایرانِ پیش از انقلاب اسلامی است. خوانش هایی که دولت ملک سلمان و مدیریت توسعه محورِ محمد بن سلمان را با رویکردهای دولت دوم پهلوی در همان زمینه مقایسه می کند، در فضای نخبگیِ ایران و نیز عربستان رواج یافته و موجب طرح پرسش هایی جدی شده است. روی کار آمدن محمد بن سلمان نقطه عطفی در مسیر حرکت سیاست، اقتصاد و روندهای اجتماعی در آن کشور است. در یک نگاه مقایسه ای به تاریخ تحولاتِ ایران پیش از انقلاب اسلامی، حداقل در سطح کلان شاهد روندهای مشابهی هستیم؛ روندهایی که در نهایت به سقوط دولت پهلوی انجامید. پرسش اصلی مقاله بر مهم ترین وجوه اشتراک دو ساختار سیاسی از منظر نگاه به توسعه و شیوه اجرای آن متمرکز است: وجوه تشابه دو تجربه توسعه گرایی در عربستان امروز از یک سو و تجربه دوران پهلوی دوم در ایران از سوی دیگر چیست. برای پاسخ و تبیین میزان اشتراک دو ساختار مورد بررسی، دست به بررسی ابعاد مشترک اقتصادی، سیاسی و اجتماعی آن دو زده و در یک رویکرد مقایسه ای میان دولت ملک سلمان به رهبری محمد بن سلمان با دوره پهلوی دوم در ایران به مشابهت های شایان توجهی در روندهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی رسیدیم که می توان آن را در «توسعه نامتوازن» خلاصه کرد. پرسش آینده پژوهانه متفرّع از این پژوهش آن است که خروجی توسعه نامتوازنی که در ایران از عوامل سقوط شاه قلمداد می شود، در عربستان به چه صورت بروز خواهد کرد.
Religion and Behavioral Patterns in Iran's Foreign Policy: A Comparative Study of the Pahlavi II Era and the Islamic Republic(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
This research presents a comparative analysis regarding the influence of religion as a key component of national identity on behavioral patterns in Iran's foreign policy across two distinct periods: that of Pahlavi II and the Islamic Republic. The significance of examining religion arises from its impact on national interest formulation within constructivist frameworks, where identity constructs play a pivotal role. The primary objective of this study is to elucidate how recognizing religion's position as an identity factor can enhance our understanding of behavioral patterns in Iran's foreign policy. Addressing the inquiry into religion's influence on these patterns during both eras, this paper posits that while religion was one of many influential factors in Pahlavi II's foreign policy landscape, it did not substantially integrate into national identity or affect foreign policy decisions at that time. Conversely, within the Islamic Republic framework, religion emerges as a fundamental ideology and an independent variable that shapes foreign policy behavior. The research findings ultimately reveal that during Pahlavi II’s era, national interests were defined through the lens of modern state identity, whereas Shia ideology became central to shaping foreign policy identity in the Islamic Republic. Consequently, religion has demonstrated a significant direct impact on behavioral patterns within this political context.
Examining the jurisprudential Imperatives of foreign policy with a novel approach(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
In foreign policy, imperatives refer to the factors and conditions that compel a country to act in specific ways or make particular decisions in the international arena. One significant category of imperatives in foreign policy, particularly for Islamic societies, is jurisprudential imperatives—the fundamental principles, rules, and values derived from Islamic law to guide international relations.According to the Holy Quran and Islamic narrations, Islam provides the sole path for humanity to attain true happiness, both worldly and eternal, on individual and societal levels. To achieve this ideal goal within an Islamic society, the foreign policy actions of an Islamic state must align with imperatives rooted in Islamic law. These imperatives are informed by core Islamic objectives such as the pursuit of justice, peace, preservation of human dignity, and the promotion of the public interest.This research, using a descriptive-analytical method and utilizing reliable jurisprudential sources, considering the issues affecting Islamic countries , identifies and explains the most important jurisprudential imperatives of foreign policy that have a special impact on the numerous and important foreign policy choices of countries in facing contemporary challenges.Within this framework, the study identifies key jurisprudential imperatives for foreign policy, including adherence to principles such as the fulfilment of the obligation, reciprocity, peaceful coexistence, caution in dealing with adversaries, rejection of domination, invitation , and the rules of capability and expediency. The findings underscore that Islamic jurisprudence offers vital solutions to contemporary challenges in international relations, strengthening the effectiveness of Islamic systems on the global stage.
مطالعه مقایسه ای آرای معطوف به سیاست خارجی توسعه گرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات بین المللی سال ۲۱ بهار ۱۴۰۴ شماره ۴ (پیاپی ۸۴)
243 - 271
حوزههای تخصصی:
چالشی اساسی در سیاست خارجی، تبدیل دیپلماسی به ابزاری برای تحقق اهداف توسعه اقتصادی است. لذا این مسئله مطرح می شود که چه رابطه ای میان الگوهای توسعه اقتصادی و جهت گیری سیاست خارجی به عنوان سیاست خارجی توسعه گرا است و آیا مجموعه ای از راهبردهای ثابت برای این نوع سیاست خارجی وجود دارد یا این راهبردها بسته به شرایط و ویژگی های هر کشور متفاوتند. بر این اساس سوال اصلی پژوهش این است که در چارچوب آراء معطوف به سیاست خارجی توسعه گرا، کدام معیارهای راهبردی مشترک قابل شناسایی است؟ فرضیه این است که در چارچوب نظریه های مربوط به سیاست خارجی توسعه گرا، دو معیار راهبردی «هماهنگی نهادی» و «تعامل دولت با بخش خصوصی» به فصل مشترک آراء مزبور تبدیل شده و در کنار آن ها «دیپلماسی اقتصادی فعال و بسیج منابع»، «وجود نهاد هدایتگر و تمرکز بر ساختارهای متمرکز تصمیم گیری» و «شناخت دقیق از خود و تعریف منافع ملی» دارای بیشترین تکرار هستند و به این دلیل از اهمیت بالایی برخوردارند. در این تحقیق، با استفاده از روش کیفی-تفسیری و تکنیک تحلیل محتوی کمی، به توصیف و تفسیر شاخص های کلیدی الگوها و راهبردهای سیاست خارجی پرداخته شده است که منجر به توسعه اقتصادی می شوند. هدف این پژوهش شناسایی و تحلیل راهبردهای مشترک و منحصر به فرد در سیاست خارجی توسعه گرا و ارزیابی آن ها است که می توانند بر توسعه اقتصادی یک کشور تأثیر بسزایی داشته یاشند. یافته های تحقیق نشان می دهند که در کنار راهبردهای مشترک، راهبردهایی مانند «حکمرانی مالی»، «دیپلماسی عمومی» و «انعطاف پذیری و تمرکززدایی» با تقویت خودکفایی، قدرت نرم و سازگاری با شرایط جهانی، مکمل راهبردهای مشترک اند و توسعه پایدار را تسریع می کنند.
Pahlavi Government Policies Regarding The Mourning Ceremonies of Imam Ḥusayn (AS) (1951-1978 AD/1330-1357 AH) Case Study: Isfahan(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Mourning of Seyyed al-Shohda (AS) is one of the ritual-religious ceremonies of Shiites that were held in various historical periods. With the coming of the Pahlavi government, the restriction of Seyyed al-Shahada's mourning was part of a wider effort to secularize and modernize Iranian society, which led to conflict and challenges with the clergy and the people. Isfahan is the main area of research due to the concentration of great Shia scholars and the formation of the seminary there. Descriptive-analytical research method based on documentary-library sources has been developed with a focus on Isfahan. The main question in the research is, what policies did the Pahlavi government (1304-1357 A.H.) undertake in holding religious ceremonies in Isfahan and what was the reaction of popular groups towards it? The results of the research show that the Pahlavi government applied policies in holding the mourning ceremony of Sayyid al-Shohada as a tool for the government to establish its authority and shape social behavior according to its political program and with measures such as monitoring the execution of the mourning ceremony, the need to control and Taking care of preachers and clerics, preventing the presence of Europeans in mourning ceremonies, publishing advertisements and announcements, and verifying the records of those who pray for prayer by the city police were able to implement some restrictions on the celebration of Seyyed al-Shahada, but still could not completely prevent the celebration of mourning.
Ontological Insecurity and the Decline of the UK Empire: A Study of National Identity under the New Labour Government (1997-2007)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
World Sociopolitical Studies, Volume ۹, Issue ۱ , Winter ۲۰۲۵
153 - 191
حوزههای تخصصی:
This article investigates whether the United Kingdom experienced a significant identity crisis, both geographically and historically, during the New Labour government (1997-2007); it argues that the United Kingdom, which was traditionally regarded as a dominant global superpower, can no longer sustain such a role in the complex and evolving dynamics of the modern world. In this regard, the key question raised is “To what extent were New Labour's policies under Tony Blair shaped by social factors such as trauma, anxiety, and status?” Using a mixed methodology, the article hypothesizes that the UK government struggled to assert material power, while addressing societal anxieties linked to its waning status as a middle power in the international society. The historical analysis traces the roots of the UK's self-perception, connecting this behaviour to a state of ontological insecurity—a national identity crisis in contemporary times to act as a great power in international society. The article concludes that this sense of ontological insecurity under the New Labour government (1997-2007) originates from the loss of Britain's prodigious power status to the United States after World War II, along with the gradual erosion of British influence over former dominions, colonies, and other territories.
رقابت اقتصادی چین و آمریکا: تهدیدها و فرصت ها بر اقتصاد آفریقای جنوبی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست دوره ۵۵ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱
187 - 153
حوزههای تخصصی:
تعاملات چین در قاره آفریقا طی 25 سال گذشته پیوسته افزایش یافته و در این میان، ایالات متحده با هدف رقابت اقتصادی، اقداماتی را در آفریقای جنوبی به منظور مقابله با نفوذ چین انجام داده است. این پژوهش به بررسی تأثیرات مثبت و منفی رقابت اقتصادی چین و آمریکا بر اقتصاد آفریقای جنوبی در بازه زمانی 2010 تا 2023 می پردازد. سؤال اصلی این است که این رقابت چه تأثیرات منفی یا مثبتی بر اقتصاد آفریقای جنوبی داشته است؟ برای پاسخ به این پرسش، از روش مقایسه ای موردمحور استفاده شده است. یافته ها نشان می دهد که چین و ایالات متحده به عنوان دو قدرت بزرگ اقتصادی، نقش بسزایی در شکل دهی روابط اقتصادی و تجاری آفریقای جنوبی ایفا کرده اند. چین با سرمایه گذاری های گسترده در حوزه هایی نظیر زیرساخت ها، معدن، انرژی و حمل ونقل، به یکی از بزرگ ترین سرمایه گذاران خارجی این کشور تبدیل شده است. در مقابل، ایالات متحده به عنوان یک بازیگر کلیدی اقتصادی، تلاش کرده است تا از طریق ابزارهای اقتصادی، تجاری و دیپلماتیک نفوذ خود را در این کشور حفظ و تقویت کند. نتایج نشان می دهد که عواملی مانند استخراج منابع طبیعی، گسترش منافع اقتصادی، بازسازی اقتصاد آفریقای جنوبی و تبدیل آن به هاب اقتصادی منطقه، پیوند ژئوپلیتیکی با آسیا از طریق طرح جاده ابریشم چین، و همکاری در راستای تثبیت امنیت جهانی، از جمله مهم ترین اثرات رقابت اقتصادی این دو کشور بر آفریقای جنوبی بوده اند.
سنجش اثربخشی مداخلات ایمن سازی روان شناختی برافزایش تاب آوری مخاطب ایرانی در برابر پویش های رسانه ای: یک کارآزمایی تصادفی سازی شده کنترل شده
منبع:
شناخت پژوهی مطالعات سیاسی سال دوم تابستان ۱۴۰۴ شماره ۲ (پیاپی ۵)
111 - 141
حوزههای تخصصی:
با توجه به تبلیغات سیاسی شبکه های معاند در رسانه های اجتماعی فارسی زبان، بررسی این موضوع که محتوای این شبکه ها چطور با برانگیختن هیجانات، شکاف های سیاسی را در جامعه تشدید می کند و همچنین بررسی روش های افزایش تاب آوری در برابر اطلاعات گمراه کننده، در قالب یک کارآزمایی تصادفی سازی شده کنترل شده حائز اهمیت است. در این مطالعه برای پیاده سازی آزمایش، چهار گروه به صورت تصادفی طی دو مرحله مداخله و آزمایش، در معرض چهار دسته محتوای رسانه ای تصویری- ویدئویی قرار گرفتند. در مرحله مداخله، گروه اول (کنترل) و دوم، صرفاً شاهد تصاویری با محتوای خنثی بودند. گروه سوم شش تصویر با محتوای سواد رسانه ای و گروه چهارم ویدئویی با موضوع سواد رسانه ای دریافت کردند. در مرحله آزمایش، همه گروه ها تصاویری یکسان مشاهده کرده و واکنش هیجانی و رفتاری مخاطب در هر مورد ثبت شد. در این پژوهش دو سازوکار قرار دادن شرکت کنندگان در معرض مداخلات سواد رسانه ای در دسترس و کم هزینه و آگاهی مخاطب از منبع پیام، بر افزایش تاب آوری مورد بررسی قرار گرفت. یافته ها نشان می دهد آگاه سازی مخاطب از منبع پیام تا جایی که محتوای آن مستقیماً به سوگیری های شخصی مربوط نباشد، در کاهش واکنش هیجانی و واکنش رفتاری (لایک کردن و اشتراک گذاری)، تأثیر معناداری دارد. از طرفی سوگیری ها، قوی تر از مداخلات دیگر، باعث افزایش هیجان مثبت و واکنش رفتاری می شوند. در پیام های خنثی، فرد بیشتر از مسیر مرکزی به تحلیل و اقدام می پردازد؛ اما در محتوای هم خوان با سوگیری های شخصی، رفتار مخاطب از طریق مسیر محیطی/ اکتشافی که نیازمند منابع شناختی کمتری است کنترل می شود.
Reza Shah and the National Assembly: A Re-examination of Despotism in the Structure of Laws from the Sixth to Twelfth Sessions(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Research Objective: The present study aims to examine how Reza Shah's despotism influenced the Iranian legislative system in the contemporary era. This is primarily done through an analysis of the National Assembly's performance during its sixth to twelfth sessions. The study also aims to explain the mechanisms used to strengthen authoritarianism by intervening in the legislative process. Research Methodology: This paper utilizes the theoretical framework of patrimonialism and employs a documentary method with descriptive analysis. Historical sources, official documents, and legislative texts form the basis for data collection and analysis.Findings: The research findings indicate that Reza Shah successfully manipulated the legislative environment to consolidate his personal power. He achieved this by undermining the Assembly's independence, interfering in the composition of its representatives, eliminating political opponents, and leveraging authoritarian legitimacy. These interventions not only impacted the selection process of representatives but also significantly influenced the content of the laws passed. Conclusion: The study concludes that Reza Shah's despotism, by dominating the legislative body, played a crucial role in weakening political institutions and reducing the transparency of the legislative process in Iran. By offering a clear depiction of the interplay between authoritarianism and legislation, this study contributes to a more profound understanding of institution- building in contemporary Iranian history
خودآگاهی تاریخی و هویت سازی در بستر روایت های ایران شناسی (عصر قاجار و پهلوی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ملی سال ۲۶ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱ (پیاپی ۱۰۱)
7 - 28
حوزههای تخصصی:
هویت ملی و نسبت آن با هویت های فروملی و فراملی امروزه به معضل بسیاری از جوامع و ملت ها تبدیل شده است؛ به طوری که عموماً از آن با تعبیر بحران یاد می شود. با ورود ایران به دوران مدرن، هویت به مسئله ای پیچیده تبدیل شده است. یکی از عوامل مهمی که بر هویت سازی ایرانیان تأثیر گذاشته گفتمان شرق شناسی است. پژوهش های شرق شناسی منبع عمده تولید نظریات و مفاهیم در باب ماهیت جوامع شرقی ازجمله ایران بوده و برای شناخت و تحلیل این جوامع کمابیش به کار گرفته می شود. شرق شناسی و ابزارهای فنی آن چون زبان شناسی و باستان شناسی، برخی ابعاد فراموش شده تمدن و فرهنگ ایرانی پیش از اسلام را از غبار زمان و تاریخ بیرون آورد و دستاوردهای آن را در قالب روایت های تاریخی ارائه کرد. این مقاله با روش تحلیل تاریخی، درپی پاسخ به این پرسش برآمده که کارکرد گفتمان ایران شناسی در خودآگاهی تاریخی و برساخت هویتی مدرن ایرانی چه بوده است؟ یافته های پژوهش بر آن است که در دوران مدرن، هویت امروزین بسیاری از بناهای باستانی ایرانی توسط شرق شناسی بازتعریف شد. با اتکا به آثار و منابع یونانی رومی، فارسی عربی، حفاری های باستان شناختی و بازخوانی خطوط باستانی، کلان روایت های تاریخی در بستر این گفتمان بالید و مبنایی برای خودآگاهی تاریخی و هویت سازی ایرانیان شد.