فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳٬۵۰۱ تا ۳٬۵۲۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
حوزههای تخصصی:
یکی از مباحث چالش برانگیز در مکتب فلسفی صدرای شیرازی و امام فخر رازی،مسئله ی سنخیت میان علت و معلول است.آیاسنخیت علی و معلولی در تفکر صدرایی و فخر رازی امری پذیرفته شده است یا مردود است؟ آیا صدرای شیرازی و فخر رازی در مسئله ی سنخیت علی و معلولی،اشتراک نظر دارند یا دیدگاهی متفاوت برگزیده اند؟ در پاسخ به سوالات فوق در این مقاله نشان داده می شود که چگونه صدرای شیرازی، سنخیت میان علت و معلول را امری مسلم وبدیهی می داند و معتقد است که هر معلولی از هر علتی به وجود نمی آید و در نظام طبیعت نظمی حکمفرماست که گویای روابط دقیق میان اشیاء است.و چگونه در طرف مقابل،فخررازی،سنخیت میان خدای متعال و مخلوقات را به دلیل اشتراک میان وجود واجب و وجود ممکن،محدود شدن قدرت الهی انکار می کند و آن را با مقام تنزیه خدای متعال در تعارض میداند.
بررسی و تحلیل انتقادی دلیل اثبات هیولا و مبانی آن نزد فیاض لاهیجی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
لاهیجی در تمامی کتاب های فلسفی و کلامی خود از میان هشت برهان بر اثبات هیولا تنها به برهان وصل و فصل اکتفا کرده است. استحکام این برهان نزد فیاض به حدّی است که بر خلاف دأبش در شرح تجرید بر سر این مسأله از دیدگاههای خواجه فاصله پیدا می کند. وی نقد خواجه را به چالش کشیده است. با وجود آنکه خواجه در کتب فلسفی اش مؤید هیولا است در کتاب تجرید مخالف وجود هیولا است. لاهیجی علت مخالفت خواجه را تبیین کرده است که در این نوشتار به آن پرداخته شده است. این مقاله بر اساس قاعده «الحد و البرهان یتشارکان فی الحدود» دلیل، سپس مبادی تصوری و تصدیقی فیاض در اثبات هیولا را توصیف دقیق و تحلیل انتقادی کرده و نشان داده است مخالفان هیولا از دو قیاس مقاومت و قیاس معارضت در انکار هیولا بهره برده اند. در باره قیاس مقاومت اطلاعات کافی وجود دارد، اما در قیاس معارضت، پژوهش فیاض در بررسی و نقد آن مغتنم و جزء تحقیقات پیشرو در این زمینه است.
دیویدسن، هابرماس، و ایده اینترسوبژکتیویته(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال پانزدهم بهار ۱۳۹۸ شماره ۱ (پیاپی ۵۷)
33 - 60
حوزههای تخصصی:
در این مقاله، ابتدا می کوشم توصیفِ مختصری از مسئله کانونیِ فلسفه مدرن؛ یعنی نسبت سوژه-اُبژه و راه حل های ممکن برای آن ارائه دهم. سپس می کوشم با رهیافتِ مقایسه ای به توضیحِ نقاطِ مشترکِ راه حلِ دو فیلسوفِ معاصر، یعنی دیویدسن و هابرماس، به این مسئله بپردازم. این راه حل که بر ایده اینترسوبژکتیویته تکیه دارد در این حکم خلاصه می شود که رابطه سوژه و اُبژه در بستری اینترسوبژکتیو قوام می یابد. نکته مورد تأکید این مقاله این است که هرچند این دو فیلسوف از چارچوب های فلسفیِ متفاوتی تغذیه می کنند، ولی عملاً از جهتِ نحوه مواجهه اشان با این مسئله همگرایی های زیادی دارند. بدین منظور، هدف این است که وجوهِ مشترکِ کارِ ایشان در چند بُعد تحلیل و بررسی می شوند: چرخش زبانی؛ ایده مثلث بندی در برابر جهان های سه گانه؛ «مفاهمه/ارتباط» به منزله بنیاد زبان؛ «عقلانیت مشترکِ» سوژه های زبانی معرفتی: اصل همدلی در برابر ادّعاهای اعتبار؛ و درنهایت ظرفیتِ «گفتگوی بیناشخصی» برای برقراریِ ارتباط بین اندیشه ها یا چارچوب های فکریِ متفاوت.
امکان جمع بین زندگی اخلاقی و زندگی لذت بخش از نظر ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال نهم بهار و تابستان ۱۳۹۸ شماره ۲۲
151 - 182
حوزههای تخصصی:
نسبت میان زندگی اخلاقی و لذت و درد یکی از پرسش های مهم فلسفی است. آیا انسان اخلاقی لزوما لذت بیشتری از زندگی و عمل اخلاقی خود می برد؟ یا نه، اخلاق نسبتی با زندگی لذت بخش ندارد. و حتی چه بسا فرد غیراخلاقی لذت بیشتری از زندگی خود ببرد. ما در این مقاله این پرسش مهم را از نظر ارسطو به عنوان یکی از مهمترین فیلسوفانی که در این حوزه سخن گفته است بررسی می کنیم. نسبت میان حالات اخلاقی و لذت در فلسفه ارسطو پیچیده است. مطابق با فهم ما از او زندگی اخلاقی لزوما لذت بخش نیست ولی این به معنای رد ارتباط وثیق اخلاق و لذت و درد نیست. از نظر ارسطو، حالات اخلاقی در قلمرو لذت و درد هستند و لذت، نتیجه عمل اخلاقی است، یعنی خوبی یک فعل به دلیل لذت آور بودنش نیست، به عکس فعل به جهت خوب بودنش لذت آور است. این یعنی فرد به خاطر لذت و دوری از درد است که کار بد می کند و از امور اخلاقی اجتناب می ورزد، ولی انسان فضیلتمند از کار اخلاقی خود لذت می برد، بنابراین لذت بردن از عمل اخلاقی نشانه سیرت انسان فضیلتمند است. این نگاه ارسطو تبعات مهمی در هدایت هیجانات ما از آغاز کودکی دارد. به نظر او، هدایت و مهار لذت و درد اهمیت و قوت فراوانی در ایجاد روحیه اخلاقی و زندگی اخلاقی توأم با لذت دارد.
تبیین و مطالعه انتقادی فرضیه زبان فکر فودور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
کارکردگراها مدعی شدند بایستی حالات ذهنی را در قالب نقش-های علّی ای (یا نقش های کارکردی) معینی تعریف کرد که این حالات در تبین چگونگی رفتار اندامواره در موقعیت های مختلف ایفا می کنند. جری فودور فیلسوف معاصر آمریکایی معتقد به نوعی کارکردگرایی موسوم به روان-کارکردگرایی است. وی قائل به موضع واقع گرایی التفاتی در باب حالات ذهنی می باشد و طرفدار نوعی فیزیکالیسم غیرتحویلی است. او برای ارائه پاسخی فیزیکالیستی به ابهامات دیرینه فلسفه ذهن، فرضیه ای تحت عنوان فرضیه زبان فکر را با ترکیب قرائتی واقع گرایانه از حالات ذهنی و تبینی محاسباتی از فرایند تعقل بر بستری از اعتقادات مذکور بنیان می نهد. این فرضیه مدعی است که فکر و فکرکردن در یک زبان ذهنی روی می دهد. زبان ذهنی دارای نحو و معناشناختی ترکیبی است و فکر کردن شامل عملیاتی نحوی روی بازنمایی های ذهنی است. اهداف اصلی این پژوهش، در درجه اول تبین نظری این فرضیه و مهمترین ویژگی-های زبان فکر و در درجه دوم مطالعه انتقادی فرضیه با بررسی برهان های اقامه شده در دفاع و علیه آن می باشند.
برهان نظم و تکلیف مضاعف متکلم در قبال آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در میان براهین متعددی که برای اثبات وجود خدا اقامه شده، برهان نظم از جهاتی ویژه است. از یک سو اکثریت قاطع دینداران به همین برهان استناد می کنند و از سوی دیگر متون دینی، به ویژه متون اسلامی، بارها این برهان را مطرح و مردم را به توجه به آن دعوت کرده اند. بنابراین متکلم نمی تواند با این برهان مانند دیگر برهان ها برخورد کند. او می تواند از کنار هر برهانی بگذرد و آن را نپذیرد؛ اما اگر برهان نظم را نپذیرد، اولاً باید جایگزینی برای ارائه به توده های مردم پیدا کند و ثانیاً باید از متون دینی دفاع کند که چرا با ارائه یک برهان مخدوش مردم را فریب داده اند. نکته عجیب اینکه در حالی که متون مقدس اسلامی بسیار بیشتر از متون مسیحی به این برهان توجه داشته اند، عالمان و الاهیدانان مسیحی بیش از عالمان مسلمان به این برهان توجه و از آن دفاع کرده اند. به نظر می رسد در تاریخ فلسفه و کلام اسلامی به این برهان توجه لازم نشده است. در عصر جدید در غرب کسانی مانند دیوید هیوم و کانت اشکالات مهم متعددی به این برهان وارد کرده اند که بررسی شان نشان می دهد که آن ها مسلّم نیستند و نمی توانند برهان نظم را از ادامه حیات بازدارند و از اعتبار بیندازند.
ارزیابی نظریه احترام به طبیعت در اخلاق محیط زیست(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تمرکز بر رفاه انسان و بی توجهی به سایر موجودات زنده در استفاده از منابع محدود طبیعی پیامدی جز بحران محیط زیست ندارد. از آنجا که هیچ تدبیری به اندازه اخلاق نمی تواند انسان را از درون به ترک رفتار ناشایست ملزم کند، برای رهایی از بحران محیط زیست نیز لازم است اخلاق محیط زیست را جدی بگیریم. اخلاق محیط زیست مجموعه ای از معیارهای فردی و اجتماعی را در اختیار می نهد که برای تنظیم رابطه شایسته میان انسان و محیط زیست ضروری است. متفکران قرن بیستم در قلمرو اخلاق محیط زیست انبوهی از نظریه های «انسان محور»، «زیست محور» و «بوم محور» تولید کرده اند که به نظر می رسد در میان آن ها نظریه های زیست محور، به خصوص نظریه «احترام به طبیعت»، از معقولیت قابل قبولی برخوردارند. در این پژوهش نخست می کوشیم این نظریه را صورت بند ی کنیم، سپس معقولیتِ آن را در بُعد نظری و عملی نشان دهیم و در پایان به اشکالاتی که به این نظریه وارد شده است، پاسخ دهیم.
بررسی اصطلاح هورقلیا درمنظومه فکری شیخ احمد احسایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دیدگاه های شیخ احمد بن زین الدین احسائی جدال هایی پُر دامنه در عرصه پاره ای از مباحث فکری برانگیخته است . «هورقلیا» یکی از واژه های کلیدی نظام فکری شیخ احمد احسائی است که در آثار متفکران پیش از او - از جمله شیخ اشراق - نیز به کار رفته است . ضمن توجه به پیشینه پژوهش ، با بررسی اجمالی هورقلیا در لغت و اصطلاح خاص احسائی ، نشان داده شده که مراد احسائی از هورقلیا در موارد گوناگونی از آثارش همان عالم برزخ و مثال است . افزون بر این ، گاهی هورقلیا در معنایی خاص تر ، بر افلاک عالم برزخ (عالم مثال)، اطلاق شده است . همچنین ضمن بررسی دو اطلاق رایج تر هورقلیا در آثار گوناگون احسائی و تبیین بیشتر خصوصیات هورقلیا تلاش شده است تا با استخراج ویژگی های آن ، نسبتش با عالم مثال و برزخ ، روشن تر و تفاوت دیدگاه های احسائی با متفکران و به ویژه ، فیلسوفان پیش از وی تا حدودی آشکار شود . از جمله این که اگر هورقلیا ، برزخ میان مجرّدات و مادیات دانسته شده ، مراد شیخ احسائی از تجرّد در این جا با مصطلح رایج فلسفی آن متفاوت است و مقصودش از مجرّدات در این جا عقول نیست و برزخ میان عالم نفوس و عالم اجسام مراد است .
محوریت نظام نمادشناسی افلاطون در بازخوانی هستی شناختیِ ارتباط موجودات با خدا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال شانزدهم بهار ۱۳۹۸ شماره ۱ (پیاپی ۳۸)
91 - 109
حوزههای تخصصی:
افلاطون واژه نماد را به صورت آشکار در مباحث فلسفی خود به کار نبرده است، اما با تدقیق در آثار وی بر اساس اصل حکایت گری نماد از امر نمادینه شده و نوع نگاه وی به هنر و اثر معرفتی آن، می توان به معنای نماد در تفکر فلسفی وی پی برد. اهمیت نظریه ایده که مرکز ثقل نظریه های هستی شناسی افلاطون است، در مفهوم شناسی نماد نقش محوری ایفا می کند، به طوری که رابطه نماد و امر نمادینه شده بر پایه رابطه سایه یا تصویر با اصل و بهره مندی سایه از اصل استوار است. تدقیق در معنای بهره مندی نیز معنای ظهور را دربر دارد که اساس ارتباط نماد و امر نمادینه شده محسوب می شود. بنابراین تحلیل معنای نماد در مستندات افلاطون مؤید این مطلب است که در مراتب جهان هستی نیز روابط نمادین حکمفرما هستند؛ چنانکه محسوسات نماد ایده ها و ایده ها نماد اصل خیر (خدای نظام فلسفی افلاطون) هستند. این پژوهش با ابتنای بر روش تحلیلی - توصیفی و واکاوی آثار افلاطون، جایگاه خدا در هستی و نوع روابط موجودات با او را، با محوریت نظام نمادین تبیین می کند و آشکار می شود که خدا اصل وحدتی است که هیچ گاه نماد چیزی قرار نمی گیرد و شناخت و توصیف ذات او، صرفاً از طریق شناخت نمادها حاصل خواهد شد.
امکان فهم باورهای دینی با توجه به «قاعده مندیِ» معنا نزد ویتگنشتاین دوم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بر اساس دیدگاه ویتگنشتاین دوم، بررسی معناداری و فهم باورها، به نظام «بیان معنا» یا محاسبات معناشناختی مربوط می شود. هر نظام زبان شناختی به مثابه یک «بازی زبانی» که برگرفته از نحوه ای از زندگی است، روش و قاعده ای برای بیان معنا و فهم آن ایجاد کرده است». این رویکرد، الگوی «قاعده مندی» را برای فهم و توجیه باورهای مختلف معرفی می کند، به نحوی که ما معناداری یک باور را بر اساس قواعد و تکنیک های کاربرد کلمات در آن بازی زبانی، تبیین و محاسبه می کنیم. اما ویتگنشتاین، فهم باورهای دینی بر اساس این الگو را غیرممکن دانسته و باورهای دینی را به مثابه یک «نگرش»، به دلیل برخورداری از وجه تصویری مبهم، متعلق فهم قاعده مند نمی داند. با این حال، با توجه به اینکه از نظر وی، تصاویر دارای وجه التفاتی هستند، نه تطبیقی، این مقاله درصدد است نشان دهد که با توجه به وجه «ارتباطی» فهم و نیز التفاتی بودنِ تصویر دینی، وجه ارجاعی معنای دینی، محتوای پدیداری جهان به مثابه امر وجودی یا اطلاعات بوده ولذا می توان با توجه به وجه ارتباطی فهم و معنا، «قاعده مندی» را الگویی برای بررسی معناداری و فهم باورهای دینی دانست.
ارزیابی انتقادی استدلال معرفتی و استدلال تعاکس بر حسن و قبح عقلی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه و کلام اسلامی سال پنجاه و دو پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲
271 - 287
حوزههای تخصصی:
آنچه ما «استدلال معرفتی» و «استدلال تعاکس» خوانده ایم دو استدلال از سه استدلالی ست که خواجه نصیرالدین طوسی، فیلسوف متکلم امامی، در کتاب مهم و تأثیرگذار تجرید الاعتقاد ، بر حُسن و قبح عقلی اقامه کرده است. نتیجه مورد نظر خواجه و مقدمات هر دو استدلال مبهم است و می توان تفسیرهای متعددی از آن ها ارائه داد. در این مقاله با تفکیک جهات معرفت شناختی و هستی شناختیِ هریک از استدلال ها، روایت های محتمل هر استدلال بیان شده و پس از صورت بندیِ منطقیِ هر استدلال، مورد ارزیابی قرار گرفته است. به زعم نویسندگان، نتیجه بهترین تقریر از استدلال نخست، حُسن و قبحِ عقلیِ معرفت شناختی است و نتیجه بهترین تقریر از استدلال دوم، حُسن و قبحِ عقلیِ هستی شناختی؛ و البته هیچ یک از این دو استدلال نمی تواند نظریه عدلیه را اثبات یا دیدگاه مخالفان شان را ابطال کند.
تحلیلی بر زیبایی شناسی تکاملی از منظر استیون دیویس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زیبایی شناسی تکاملی از منظری طبیعت باورانه در پی تبیینی تکاملی از هنر و زیبایی است. استیون دیویس در زمره ی شاخص ترین فیلسوفانی است که در این عرصه فعالیت می کند. وی به ویژه در کتابِ گونه هنرور، در مقامِ یک فیلسوفِ نقاد، نظریه های متنوعی را که در برنامه ی پژوهشی زیبایی شناسی تکاملی ارائه شده است معرفی و نقد می کند. اما درنهایت هیچکدام از تبیین های تکاملی موجود از هنر را قانع کننده نمی یابد و در عین حال بر این رأی است که هنر و زیبایی محصول فرایند تکاملِ زیستی هستند. نتیجه آنکه وی باور دارد موضعی شک گرایانه دراین باره موضعی موجه است. در انتهای مقاله نشان داده خواهد شد که برخلاف نظر دیویس، اتخاذ موضع تکثرگرایانه، هم با نقدهای او همخوان است و هم ضرورت اتخاذ موضع شک گرایانه را برطرف می کند.
Muslim Philosophers on the Relation between Metaphysics and Theology(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
In different parts of Metaphysics , Aristotle presents different (and apparently, conflicting) views on the nature and subject matter of the discipline in question. These different characterizations led to wide-ranging interpretations of the relation between metaphysics and philosophical theology. Muslim Philosophers adopted two different views. Al-Kindi and al-Farabi (in some of his works) endorsed the view that metaphysics is the same as theology as far as its subject matter is the First Cause (God) and it deals essentially with incorporeal entities. After Avicenna, however, a second view became dominant according to which metaphysics has a broader realm that embraces theology as its most noble part. The rationale behind this view is that the subject matter of metaphysics is “being qua being”, or unconditioned existent, in its broad sense so that philosophical theology can be taken as discussing some of the proper accidents of the unconditioned existent. This view requires that metaphysics cannot be a secular discipline and should be totally consistent with theology. It also provides us with a certain interpretation of what is usually called “Islamic philosophy.”
فضای مجازی رخنه ای در تئوری صدق تارسکی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن پاییز ۱۳۹۸ شماره ۷۹
95 - 117
حوزههای تخصصی:
بررسی صدق جملات فضای مجازی، دارای اهمیت ویژه ای است. برای بسیاری، فضای مجازی یکی از مهم ترین ابزارهای حصول اطلاعات است. این امر به علت گستردگی دامنه اطلاعات و در دسترس بودن آن است. با همه مزایا، اگر شیوه و روشی برای سنجش صحت اطلاعات در فضای مجازی نباشد، این اطلاعات کارایی لازم را نخواهند داشت و قابل اطمینان نخواهند بود. با توجه به ویژگی در دسترس بودن و سهل الوصول بودن اطلاعات، با جملاتی روبرو می شویم که این قابلیت را دارند که واقعیت را بر اساس محتوای خود تغییر دهند. چنین جملاتی را جملات واقعیت ساز می نامیم. چنین جملاتی بر خلاف دیگر جملات- که منعکس کننده واقعیت های خارجی هستند- خودشان منجر به بروز و ظهور واقعیت می شوند. هدف اصلی این پژوهش، بررسی صدق این گونه جملات بر اساس نظریه مطابقت صدق و نظریه صدق تارسکی است. با عرضه نمونه هایی از جملات واقعیت ساز بر این نظریات، مشخص می شود که هر دو نظریه دچار مشکل دور خواهند شد.
رویکردی منطقی-ریاضی به اصول فقه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در دهه های اخیر، صوری سازی با استفاده از ساختارهای ریاضی، در بسیاری از مباحث که ماهیت منطقی دارند، گسترش یافته است. اصول فقه یکی از این حیطه هاست که ماهیت منطقی دارد و در حقیقت همان منطق حاکم بر استدلال فقهی می باشد. طراحی یک ساختار به سبک منطق ریاضی برای اصول فقه، هم به لحاظ فراهم آوردن ابزاری کارامد برای نشان دادن تمایز ها در روش های گوناگون استدلال فقهی، و هم به لحاظ استفاده از هوش مصنوعی برای ساخت ابزار کمکی در فرایند استنباط فقهی، می تواند مفید واقع شود. در این مقاله پس از معرفی اجمالی رویکرد ریاضی به منطق و بیان مختصری در تعریف اصول فقه، منطق صوری اصول فقه را در قلمرو منطق ریاضی جستجو می کنیم. منطق تکلیف استاندارد و منطق تکلیف دینامیکی را به عنوان نزدیکترین ساختار های ریاضی موجود، به ساختار مورد نظر ما، به اجمال معرفی کرده، پس از بررسی معانی مختلف «واجب» در نوشتارگان اصول فقه، رویکرد فعل محور را برای تبیین مفهوم واجب بر می گزینیم، زبان صوری منطق فقه را مبتنی بر منطق دینامیکی طراحی می کنیم و در انتها نمونه هایی از قواعد فقهی را در این زبان صوری سازی می نماییم.
ملاحظاتی بر نظریه ارجاع بدیهیات تصدیقی به علم حضوری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بدیهیات به عنوان زیرساخت معرفت فلسفی و بلکه همه معارف بشری از گذشته دارای ارزش بسزایی بوده است و لیکن به دلایل مختلفی به چرایی آن جز در مطاوی کلمات فلاسفه پرداخته نشده است. در تبیین و توجیه اعتبار و خطاناپذیری بدیهیات مبانی مختلفی مطرح شده است. یکی از این مبانی ارجاع بدیهیات به علوم حضوری و استفاده از خاصیت خطاناپذیری این علم برای تضمین صحت بدیهیات می باشد. آیت الله مصباح را می توان مبدع و یا نخستین مقرر این نظریه دانست. ایشان از شش بدیهی رایج تنها وجدانیات و اولیات را واجد شرایط بداهت می دانند و به دلیل اینکه علم حصولی و حس را مناشیء وقوع خطا می دانند، تلاش می کنند تا ارتباط وجدانیات و اولیات را با آنها قطع نمایند تا راه ورود خطا به بدیهیات مسدود شود و آن گاه برای تضمین صدق و بداهت بدیهیات آنها را با علم حضوری که سرچشمه ضمانت صحت است، پیوند می دهند. اما این نظریه به نظر می رسد با مشکلاتی روبرو است. نوشتار مذکور درصدد است تا با تبیین نظر ایشان و برشمردن ویژگی های علم حضوری ملاحظات وارد بر این نظریه را بررسی کند.
مفهوم «جهان غیرمنطقی» از نظر ویتگنشتاین متقدم و رایل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ویتگنشتاین در رساله منطقی-فلسفی در شمار ه های ۳.۰۳۱-۳.۰۲ می گوید که جهانی غیرمنطقی تصورناپذیر است و درباره اش نمی توان سخن گفت. رایل (1946) مدعی شده است که اصولاً چیزی به نام معمای تصورناپذیری جهان غیرمنطقی و ناممکنی سخن در مورد چنین جهانی وجود ندارد. به زعم وی چنین معمایی وجود ندارد و بحث بر سر معناداری سخن در باب جهانی غیرمنطقی محصول خطای مقولهای است. رایل با نظر به معانی مختلف مفهوم «کاربست منطق» کوشیده است مفهوم «جهان (غیر)منطقی» را توضیح دهد. به باور او مفهوم «(غیر)منطقی» را تنها و تنها می توان بر اجراکنندگان قواعد منطق یا متخطیان از آن به کار بست، چرا که جهان و واقعیات سازنده آن به هیچ روی اجراکننده قواعد منطق یا متخطی از آنها نیستند. تنها زمانی می توان چیزی را (غیر)منطقی دانست که آن چیز توانا به پیروی یا تخطی از قواعد منطق باشد. جهان و واقعیات آن فاقد چنین توانی هستند. این بدان معنا است که اندیشناکی در مورد حمل مفهوم «(غیر)منطقی» بر جهان یکسر بیوجه و عبث است. حمل مفهوم «(غیر)منطقی» بر جهان مصداقی از خطای مقولهای است. در این مقاله خواهم کوشید با استفاده از تمایز هارمن میان منطق (استلزام) و عقلانیت (استنتاج) نشان دهم استدلال رایل علیه ویتگنشتاین برهانی ناکام است. استدلال خواهم کرد که دلیل رایل بر امتناع اسناد مفهوم «(غیر)منطقی» بر جهان ریشه در نادیده گرفتن تمایز مهمی است که هارمن بدان اشاره کرده است.
انگیزه ها و استدلال های پریست در دفاع از دوحقیقت باوری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دوحقیقت باوری(dialetheism) دیدگاهی است که می گوید برخی از تناقض های صادق وجود دارند. ازآنجایی که در منطق سنتی(ارسطوئی-کلاسیک) اصل امتناع تناقض(LNC) معتبر و برقرار است، این دیدگاه چالش برانگیز است. در این مقاله سعی می شود که مسئله ی اساسیِ دوحقیقت باوری توضیح داده شود، و استدلال ها و انگیزه های گراهام پریست را در عدم پذیرش اصل امتناع تناقض و روی آوردن به منطق های فراسازگار بررسی شود. بنابر این، در بخش های پی در پی، سعی می کنیم وجودِ دوصدقه ها یا تناقض های صادق را در نظام های حقوقی، زبان طبیعی و زبان فرمال و جهان خارج نشان دهیم و دلایل پریست برای پذیرفتنِ آن ها و نقدِ وی از دیدگاه های رقیب را بیان کنیم. با انجام این کارها به نظر می رسد برای مان مشخص می شود به شرط آنکه نقضی بر استدلال های پریست وارد نباشد، دیدگاه پریست در پذیرشِ تناقض های صادق، می تواند پذیرفتنی یاشد. واژگان کلیدی: دوحقیقت باوری، گراهام پریست، اصل امتناع تناقض، منطق فراسازگار
عدم به مثابه علت در فیزیک ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از مسائلی که در دوران باستان ذهن بسیاری از متفکران را به خود مشغول داشته بود، مسئله تغییر، کون و فساد و نقش مبادی در این فرایندها بود. مواضع برخی فیلسوفان نخستین به تناقضاتی هم چون انکار حرکت و هرگونه تقرر در موجودات منجر شده بود؛ اما ارسطو طبیعت را در معرض حرکت می داند و با وجود اینکه ماده و صورت را به عنوان مبدأ و علت اصلی هرگونه ایجاد و تغییری در نظر می گیرد، همچنین عنصر سومی با عنوان «عدم» را نیز برای تغییر و کون و فساد در طبیعت ضروری دانسته و از این طریق معمای قدیمی فوق را حل می کند. چنانکه مشهور است، ماده و صورت در میان علل چهارگانه ارسطو قرار دارند ولی علیرغم مطالب صریح درباره عدم، این مورد جزو علل نیست؛ درحالی که بررسی نقش آن نشان می دهد که می توان آن را نیز به مثابه نوعی علت در نظر گرفت، زیرا زمینه را برای ایجاد و تغییر اشیاء فراهم می آورد. در این مقاله می کوشیم با بررسی نقش عدم در طبیعت نشان دهیم که بدون آن پیدایش و تغییر در موجودات ممکن نیست و در واقع نوعی علت است.
قابلیت تنزیل مفاهیم فلسفی با تاکید بر نظر ملاصدرا(مقاله ترویجی حوزه)
حوزههای تخصصی:
از زمان شروع فلسفه برای کودک، که با هدف رشدِ تعالی انسان آغاز شد، این پیش فرض بدیهی گرفته شده است که مفاهیم فلسفی، قابلیت تنزیل و ساده سازی را دارند و بر همین مبنا کتاب ها و مقالات و برنامه های زیادی انجام شده. اما دلیل اینکه آیا خود آن مفاهیم فلسفی غامض، سوای از ادراک یا عدم ادراک کودک، قابلیت تنزل را دارد یا خیر، سخن دیگری است که کمتر به آن پرداخته شده .ما در این مقاله بر آن هستیم که اثبات کنیم که این کار شدنی است و دلالیل عقلی خصوصا با مبانی ملاصدرا و نقلی و شواهدی هم خواهیم آورد که.ما در امور محاوره ای خود چاره ای جزء تنزل و نه حتی برای کودک نداریم. این دلایل برای این است که اولا مبنایی بودن کار حول فلسفه برای کودک مشخص می شود و ثانیا با ارائه ی دلیل، ساختار تنزیل معلوم خواهد شد چون هرساختاری در یک پارادایم معنا مییابد.