مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
۱۵.
۱۶.
۱۷.
۱۸.
۱۹.
۲۰.
عدم
حوزه های تخصصی:
در ضمن مطالعات تطبیقی همواره ملاحظه می شود که اکثر افکار و آرای فلاسفه جدید و معاصر، به نحوی پراکنده ولی به صورت روشن در نزد عرفا و بعضی از فلاسفه و دانشمندان ایرانی نیز مطرح شده اند. ملاحظه این امر پربرکت می تواند اعتماد به نفس نسبت به گذشته خویش و امیدواری برای توجه بیشتر به همدلی و همفکری موجود میان غرب و شرق به ارمغان آورد. از این جمله است تعبیری سازنده از «عدم» که در سنت اسلامی آن را جایگاه و خاستگاه آزادی و سازندگی و آفرینش تلقی نموده اند و فیلسوفان پیرو مکتب اصالت وجود خاص انسانی نیز آن را وعاء هر هستی و مرکز ثقل حقیقت دیده اند.از دیدگاه فلاسفه اخیر چنین ادعا شده که حقیقت از لاحقیقت، به مدد کشف و انکشاف انسان، به دست می آید. مقدمه و لازمه این کشف و آفرینش خروج از هستی های فعلی و حرکت به سوی آنچه فعلا «نیست» می باشد. توفیق در این راه همانا نجات از زندان یقین های کاذب و تحجرهای چنبرگونه بوده و توفیق نیل به طرب و ابتهاج دیدار عوامل تازه است. این ابتهاج، حاصل تحقق و ظهور جلوه های گوناگون این حدیث مسرت بار یعنی خلق الله آدم علی صورته است که به نحوی متضمن آزادی نامحدود انسانی در بطن محدودیت ها و الزامات این جهانی می باشد. مقاله حاضر به بررسی رابطه میان حقیقت و عدم در مولوی (به عنوان نماینده سنت اسلامی) و هیدگر (به عنوان یکی از چهره های برجسته مکتب اصالت وجود خاص انسانی) می پردازد.
زمان در عرفان اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در فرهنگ اسلامی، تصورات گوناگونی از «زمان» انعکاس یافته است. متکلمان آن را امری موهوم و فیلسوفان آن را مقدار حرکت فلک اطلس می دانند. اما از منظر صوفیان، زمان با جان، که اصل وجود آدمی است، در ارتباط است. جانی که نزد دلبر حاضر است، چیزی جز لاله زار و گلشن نمی تواند باشد و بنابراین، پیری و پژمردگی را در او راهی نیست. از این رو، زمان عرفانی ارتباطی با گذشته و آینده ندارد، زیرا صوفی با خداوند است و در آنجا ماضی و مستقبل نیست. تمام کوشش یک صوفی آن است که خداگونه شود و از قید زمان، آزاد یا به تعبیری دیگر نیست گردد. این امر جز با عشق حاصل نمی شود. سالکی که اسیر عشق نشود، بنده جسم و زمان خواهد ماند. تنها عشق است که آزادی را از این نوع بندگی به ارمغان می آورد. عشق چون شمشیری است که سر جسم و زمان را از جان سالک جدا می کند.
تأملی در یک برهان (بررسی برهان علامه طباطبایی رحمة الله بر واجب بودن اصل واقعیت)(مقاله ترویجی حوزه)
منبع:
معارف عقلی ۱۳۸۶ شماره ۶
حوزه های تخصصی:
علامه طباطبایی بر وجود خداوند متعال برهانی بدین شرح اقامه کردهاند: الف) انکار اصل واقعیت، مستلزم اثبات آن است؛ ب) هرچه انکارش مستلزم اثبات آن باشد، وجودش ضروری است؛ نتیجه: اصل واقعیت، ضروری الوجود (واجبالوجود) است.
درباره مقدمه اول نیز میتوان گفت: اگر کسی اصل واقعیت را انکار کند، آن گاه بدین حقیقت میرسد که واقعیت واقعاً معدوم است. پذیرش این سخن که واقعیت واقعاً، معدوم است، پذیرفتن نوعی واقعیت است. پس اگر کسی اصل واقعیت را انکار کند، گونهای از واقعیت را پذیرفته است.
باید توجه شود که واژه «واقعاً» در این استدلال اعم از وجود و عدم است و با این واژه، هیچ واقعیتی
اثبات نمیشود.
مقایسه وجود در اگزیستانسیالیسم و اصالت الوجود صدرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
توجه به حاق وجود در اگزیستانسیالیسم و گذر از سنتِ فلسفیِ معرفتشناسانه، جریان عمیق فلسفی تازهای را در غرب بهوجود آورد که تأثیر عمدهای در اندیشه فلسفی معاصر غربی گذاشت. در فلسفه اسلامی توجه به حقیقت وجود و گذر از تبیین ماهوی نیز جریان پرتوان جدیدی را در فلسفه اسلامی ایجاد نمود که بسیاری از مسایل عمده فلسفی را تحتتأثیر این نگرش عمیق قرار داد و به تدقیقهای بسیاری در مسایل فلسفی انجامید. در نگاه آغازین این دو تحول مشابه به نظر میرسند و شاید به نظر آید یک جریان در دو حوزه باشند که به نتایج همسویی بیانجامد؛ اما برای شناخت مشابهتها و مغایرتها تدقیقهای بسیاری لازم است. در این نوشتار درصددیم با واکاوی وجود در هر یک از این دو جریان، مقایسهای اجمالی بین آنها داشته، محورهای اصلی مقایسه وجود بین این دو نگرش فلسفی را نشان دهیم.
معنای لاشئ در انتقال از فلسفه یونانی به فلسفه اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در مقاله حاضر، نخست فرآیند شکلگیری دو مفهوم سلبیِ «نه چیزی» (مِدِن) و «نه موجود» (مئون) در فلسفه کلاسیک یونان بررسی شده و بعد نشان داده شده است که چگونه در فلسفه متقدم اسلامی، «لاشئ» برخلاف انتظار، به عنوان معادلی برای مئون و نه مدن بهکار رفته است. با روشن شدن اینکه مئون در فلسفه کلاسیک به معنای عدم مطلق نیست، روشن میشود که نخستین کاربردهای «خلق من لاشئ» در متون اسلامی، دقیقتر از اصطلاح «خلق از عدم» بوده است. نخستین انتقال از این فرمول به «خلق لامن/ عن شئ» که توسط فارابی صورت گرفت، نشانگر باز تعریفی است که در فلسفه فارابی از مفهوم «لاشئ» و رابطه آن با هیولی انجام گرفته است. چنین مینماید که نظریه فارابی در باب ابداع، در عین اینکه پرداختی بر پایه نظریه افلاطون ـ افلوطین در هماهنگی با زبان فلسفی ارسطویی است، با اندیشه کلامی اسلامی نیز در گفت وگو بوده و در ترکیب الفاظ صورتبندی از متون دینی اسلامی که پیشتر ترکیب «خلق لا من شئ» را ارائه کرده بودند، بهره برده است.
اندیشه های تنزیهی عباد بن سلیمان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
عباد بن سلیمان صیمری یکی از دانشمندان ایرانی است که در قرن سوم قمری در مکتب معتزله پرورش یافت و بالید مهم ترین ویژگی مکتب معتزله این بود که در برابر مشبهه که به خدایی شبیه به انسان باور داشتند با عنایت به اندیشه های نو افلاطونی و خدایی تنزیهی را در خلال دستگاهی کلامی طرح کردند که هیچ گونه صفتی ندارد و صفات خدا را به ذات باز می گرداندند به عبارت دیگر آنان به خدایی باور داشتند که هیچ گونه شباهتی با آفریده هایش نداشت و دیگر بود عباد بن سلیمان در خداشناسی تنزیهی خویش چند گام فراتر از هم قطاران اعتزالیش رفته و به تنزیه مطلق روی آورده است او با الهام از حکیمان یونان باستان جهان را در دو ساحت می بیند نخست ساحت پیش از وجود که اشیا و ماهیات بودند ولی فاقد وجود بودند و این اشیا از ازل همبود با خداوند بودند ساحت دوم عالم ساحتی است که با فرایند خلقت به وجود آمده است این فرایند این گونه بوده که خداوند با پدید آوردن گفتاری آفرینشگر یا کن ندایی به اشیا در داد که پدید آیند و آنان نیز پدید آمدند و بدین سان جهان کنونی که مشاهده می کنیم و جهان تکون حدوث و خلقت نام دارد پدید آمد خدا هیچگونه ارتباطی حتی ارتباط معرفتی با ساحت دوم عالم ندارد عباد با ترسیم چنین جهانی این غایت را جستجو می کند که هر گونه ارتباط خداوند را با این عالم و به دنبال آن هر گونه مشابهت وی را با عالم نفی کند و خدا را به کلی دیگر بینگارد این عقیده بالطبع لوازم گوناگونی دارد که یکی از لوازم آن این است که وی می بایست عالم را ازلی بداند و ازلی دانستن عالم اندیشه ایست که وی از زمره متکلمان دور ساخته و به فیسلوفان نزدیک کرده است
وجود مطلق از دیدگاه ابن عربی(د.538 هـ) و شنکره (د.820 م)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بی تردید اندیشه¬های وجودشناختی شیخ اکبر، محیی الدین بن عربی و شنکره از بزرگترین ره¬آوردهای حوزة ه تحقیقات نظری و کشف و شهودهای عرفانی در گستر ه عالم اسلام و خطة پهناور هند، بلکه سرتاسر پهنه خاک به شمار می¬رود. اندیشهای عرفانی که در تنگنای حصار «وجود بما هو موجود» محدود و محصور نمی¬ماند، بلکه فراتر از همه شناخت آن را روزنه¬ای به روی خورشید و راهی به سوی رهایی می¬داند و مکتب رفیعی را بر شالوده آن استوار می¬سازد که به مکتب «وحدت وجود» معروف است. از این روی، نوشتار حاضر به لحاظ اهمیت موضوع برای شناخت عمیق¬تر و فهم هر چه بهتر آرا و اندیشه¬های وجودشناختی این دو اندیشمند بزرگ مسلمان و هندو براساس وجوه تشابه و قرابتهای قیاس پذیر که مآلاً آنها را در کنه و ذات خود همسان جلوه می¬دهد، به بررسی و مقارنة مفهوم ذات بلا تعین در نظام عرفانی ابن عربی با نیرگونه برهمن شنکره، که در هر دو مکتب «وجود» خوانده می¬شود، می¬پردازد.
نقد پاسخ فیلسوفان به مساله شر (مبتنی بر نیست انگاری)
حوزه های تخصصی:
از اساسی ترین مباحث فلسفی-کلامی که در ادیان و مکتب های گوناگون مطرح بوده و هست، مساله شر می باشد. فلسفه مشاء چه در سنت یونانی و چه در حوزه اسلامی و در پی آن حکمت متعالیه، سعی بسیار در پاسخ گویی به این شبهه داشته است. پایه اصلی این پاسخ، نظریه «نیست انگاری شر» می باشد. نگارنده بر این باورست که پاسخ فیلسوفان مبتنی بر نیست انگاری با نقدهایی روبروست. مقاله حاضر ابتدا به اجمال، پاسخ فیلسوفان را بازگو می کند و سپس، به طرح نقدها و اشکالات آن می پردازد.
نقد و بررسی تقریر علامه طباطبایی از برهان صدیقین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از برهان هایی که بر اثبات واجب تعالی اقامه شده، برهان صدیقین است. در این برهان، از مخلوقات و ویژگی های آنها برای اثبات خداوند استفاده نشده، بلکه از خود هستی و وجود، بر وجود خداوند استدلال شده است. در تقریری که «صدرالمتالهین» از برهان صدیقین ارایه داده، از چندین مقدمه فلسفی استفاده کرده است، ولی در تقریر مرحوم «علامه طباطبایی» از آن برهان، هیچ نوع مقدمه فلسفی ای به کار نرفته است. به عبارت دیگر، هنگامی که فیلسوف الهی وارد بحث اثبات خدا می شود، می تواند بدون گذراندن هیچ مساله فلسفی، واجب بالذات را اثبات کند. هدف این مقاله، نقد و تحلیل تقریر مرحوم علامه طباطبایی از برهان صدیقین و ارایه تقریری نوین از آن برهان است.
آموزه های مایستر اکهارت درباره آغاز و انجام انسان (Meister Eckharts Lehre vom) Ursprung und Ziel des Menschen
حوزه های تخصصی:
مایستر اکهارت به ما میآموزد که انسان در کنه وجودش، در بنیان جان خود و در ژرفای قلبش، همیشه و همواره با حقیقت و وجود الهی متحد بوده است. این همان سرآغاز انسان است.
انسان اما به واسطه خودخواهی از این وحدت اولیه جدا شده و روی به عالم کثرت نموده است.
بنابراین غایت انسان، بازگشت به آن بنیاد اولیه، به آن دریای ژرف بیپایان وجود است. برای رسیدن به این غایت، انسان باید از موانعی عبور کند که اولین آنها غلبه بر خودخواهی است. برای غلبه بر خودخواهی انسان باید هرگونه نسبتی با عالم و آدم و حتی با خویشتن خویش را رها سازد و سرانجام حتی از خدا به هوای خدا دست بردارد. این همان مقامی است که اکهارت از آن به وارستگی Gelassenheit) ) یاد میکند. یکی دیگر از راه ها برای رسیدن به مقصود نزد اکهارت عزلتAbgeschiedenheit) ) است. منظور اکهارت از عزلت در حقیقت فقر روح است که به آن انسان به سرچشمه اصلی وجودش دوباره راه مییابد. فقر یعنی خالی شدن از هرگونه تصاویر و اشکال غریبه در روح و در عین حال راه روحانی بازگشت به توحید.
خوانش شارحان گلشن راز از اعیان ثابته و تطبیق آن با آرای ابن عربی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اصطلاح «اعیان ثابته» از برساخته های ذهن وقّاد محی الدین بن عربی است که پس از او، پیروان وی، مانند شیخ محمود شبستری از آن استفاده کرد ه اند. اعیان ثابته صورت های معقول اسمای الهی و حقایق اعیان خارجی، و به تعبیری، واسطة میان خدا و جهان محسوس اند؛ به بیانی دیگر، وقتی مشیت الهی بر آفرینش جهان و خلقت موجودات عالم قرار گرفت، ابتدا بر اعیان ثابته تجلی نمود و سپس، کائنات و موجودات از عالم علم الهی به جهان مادی قدم نهادند.
صاحب گلشن راز با اقتدا به شیخِ اکبر، ضمن به کارگیری امکان های اندیشة وی و ابزار بیانی و همچنین تمثیل های وی، به تبیین ماهیت اعیان همت گماشته است. این مقاله با هدف تبیین جایگاه اعیان ثابته درمنظومة هزاربیتی گلشن راز بر اساس خوانش پنج شارح و تطبیق آن با آرای شیخ اکبر شکل گرفته است؛ زیرا مفسران این منظومه توانسته اند بیان اجمالی و موجز شیخ دربارة اعیان ثابته را شرح و تفصیل دهند، و به خوبی از عهدة انجام دادن این مهم برآمده اند.
اگزیستانسیالیسم و اصالت وجود (با تاکید بر صدرالمتالهین و هیدگر)(مقاله ترویجی حوزه)
حوزه های تخصصی:
فلسفه تطبیقی، امروزه به یکی از شاخه های جذاب در حوزه مطالعات فلسفی تبدیل گشته است. اما نباید از انحرافها و کجرویهایی که ممکن است در مطالعات تطبیقی روی می دهد غفلت کرد. نظر نگارنده این سطور این است که آنچه در حوزه مطالعات تطبیقی میان اگزیستانسیالیسم و ملاصدرا صورت می گیرد، به رغم تشابهات و اصطلاحات مشترکی که در میان آنها وجود دارد، موجب سوء فهم گشته و مراد و مطلوب پژوهشگران عرصه تطبیق را فراهم نیاورده است. از آنجا که هیچ گونه ملاک و معیار واحدی برای دعوت این دو نوع تفکر برای مفاهمه و گفت و گو وجود ندارد، وجهی برای تطبیق و مقایسه میان این دو دیدگاه یافت نمی شود. در این نوشتار، عناصر مشترکی که موهم تطبیق میان این دو جریان فکری گشته، بررسی، نقد و ارزیابی شده است.
اخبار از معدوم از منظر ویلیامسون و ملاصدرا و پاسخ به چالش دیدگاه آن ها در چهارچوب نظریة علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله در تلاش است به این مسائل پاسخ گوید که: ملاصدرا و ویلیامسون چه راهکاری را برای پاسخ به مسئلة اخبار از معدوم ارائه می دهند و نقاط اشتراک و افتراق این راهکارها چیست و به علاوه هریک از این راهکارها با چه چالش هایی روبروست. ویلیامسون برای حل این مسئله، ضمن تأکید بر مساوقت شیء و موجود، به وجود ضروری اشیا قائل می شود. به این نحو که «جهت امکان» را مربوط به صفات اشیا، از جمله وجود انضمامی آن ها می داند، اما برای وجود منطقی اشیا، «جهت ضرورت» را درنظر می گیرد و اخبار از معدوم را در چهارچوب این نظریه تبیین می کند. ملاصدرا نیز مسئلة اخبار از معدوم را با ارائة نظریة «وجود ذهنی» پاسخ می دهد. در این نظریه، که خود مبتنی بر نظریة وحدت تشکیکی وجود است، وجود ذهنی مرتبه ای از حقیقت واحدة وجود درنظر گرفته و بر انحفاظ ماهیت در ذهن و خارج تأکید می شود. پس، برای اخبار از معدوم باید معدوم خارجی به وجود ذهنی، که ماهیت مربوط به آن تجلی یا ظل همین وجود ذهنی است، موجود باشد، اما هریک از این راهکارها با چالش هایی روبروست. از جمله اینکه در ساختار فلسفی ملاصدرا، بحث از چگونگی تصور معدومات مسکوت گذاشته شده است و انحفاظ ماهیت، در ذهن و خارج، بر مبنای وجودشناسی ملاصدرا غیر قابل توجیه است. از سوی دیگر، در دیدگاه ویلیامسون، وجود ضروری اشیا نمی تواند مبیّن واقعیت خارجی آن ها باشد؛ اما علامه طباطبایی، به جای آنکه همانند ملاصدرا، پاسخ به مسئلة اخبار از معدوم را در دستگاه وجود و ماهیت مطرح سازد، آن را در دستگاه وجود و عدم سامان می دهد. به این نحو که واقعیت خارجی را همان وجود می داند که یا مطلق یا مقید به اعدام است و عدم، از باب توسع، از واقعیت خارجی انتزاع و موضوع گزاره ها قرار می گیرد. بنابراین، موضوع قراردادن اعدام در گزاره ها را یک فعالیت عقلی و در ارتباط با واقعیت، که می تواند چالش های پیش روی دیدگاه های ملاصدرا و ویلیامسون را برطرف سازد، مطرح میکند.
عدم و معانی آن در مثنوی و غزلیات مولانا جلال الدین محمّد بلخی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
عدم که در لغت و کاربرد در معنی حقیقی جز نیستی و بطلان محض نیست. در اشعار مولانا در معانی مختلف از جمله: مرگ طبیعی، مرگ ارادی، فنائ فی الله، وجود حقیقی، عالم غیب، عالم معنی، عالم وحدت، نیست هست نما و هست نیست نما و نظایر آن به کار رفته است. برخی از این معانی گوناگون این شبهه را برای عده ای از پژوهندگان ایجاد کرده است که مولانا نیز مانند برخی متکلّمان معتزلی و فیلسوف نمایان قدیم برای عدم نوعی شیئیت و ثبوت قائل است و از نظر او موجودات پیش از ورود به جهان هستی در عالم عدم یا در بین وجود و عدم از حقیقتی برخوردارند و الزاماً بر مبنای این فرض مولانا را از گرایندگان به اصالت ماهیت دانسته اند. در این مقاله به ثبوت خواهد رسید که از هیچ یک از مواردی که در مثنوی و غزلیات مولانا برای اثبات مدعای خود بدان استناد کرده اند مفید چنین معنایی نیست و مکتب توحیدی مولانا به هیچ وجه با این گونه اندیشه های نامعقول و دور از حقیقت سازگاری ندارد.
مفهوم «عدم» در آثار بیدل دهلوی و مقایسة آن با اندیشه های ابن عربی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از موضوع های اصلی و به سخنی دیگر و بهتر، اساسی ترین موضوع در تصوّف و عرفان اسلامی بحثِ «وجود» است که با ظهور عارف اندلسی، «محیی الدّین ابن عربی» در قرن هفتم و پس از آن تاکنون در ادب فارسی جلوة آشکار و نمودی پُررنگ دارد. به تَبَعِ آن، برایِ روشن کردنِ حقیقتِ «وجود» و «موجود» و نیز منشأ موجودات، در مرتبة پس از آن، مقولة دیگری که در عرصة علم عرفان نظری از آبشخورِ مقولة «وجود» آب خورده است و مورد بحث و بررسی قرار گرفته، مقولة «عدم» است. این جُستار به بررسی مقولة «عدم» در زبان و آثار «بیدل دهلوی» می پردازد و در پیِ آن است تا با جستجوی مفاهیم «عدم» در کلّیّات آثار وی به این نتیجه برسد که آیا در این باره، شباهت اندیشگانی میانِ بیدل دهلوی و ابن عربی وجود دارد یا نه؟ در این راستا، نخست به مقولة «عدم» در آثار ابن عربی پرداخته شده، سپس دیدگاه بیدل دهلوی واکاوی شده، با نظر ابن عربی مورد مقایسه قرار گرفته، در نهایت نیز نتیجة تأثیرات ابن عربی بر بیدل بیان شده است.
بررسی مبانی فلسفی عرفانی هستی شناسی سنایی در حدیقه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اندیشیدن به نحوه خلقت انسان و جهان از سؤال های بنیادین ذهن بش ری است. انسان ها از ایام قدیم تا به امروز همیشه به فکر پیدا کردن جوابی قانع کننده برای این سؤال بوده اند. در فلسفه یونانی و به تأسی از آن در فلسفه ایرانی، سعی شده که با تمایز بین وجود و ماهیت به این سؤال جواب داده شود. در فلسفه مشاء، اشراق و ملاصدرا به تبیین وجود و ماهیت پرداخته شده و هر کدام دیدگاه های خاص خودشان را در این مورد ارائه کرده اند. در عرفان ایرانی با تأثیرپذیری از فلسفه، هستی شناسی عرفانی ویژه ای بنیان نهاده شده است که تا حدودی به عقاید فلسفی مشائیان، اشراقیان و حکمت متعالیه شبیه است. حکیم سنایی غزنوی در حدیقه، جابه جا، هنگام بحث کردن در مورد موضوعات مختلفی چون: آفرینش و خلقت عالم، عدم، وصف عقل و نفس کلی، صورت و ماده و ... مبانی فلسفی هستی شناختی خودش را بی ان کرده است. نظرهای وی گاهی با عقاید اهل مشاء، نوافلاطونیان و اخوان الصفا نزدیکی دارد. از همین جهت، می توان گفت که در میان عارفان، لقب «حکیم» برای سنایی برازنده و درست است. این تحقیق، با بررسی نظرات هستی شناسی سنایی در حدیقه درصدد بازنمودن ابعاد فلسفی شخصیت او برآمده است.
حل معمای شرّ در آثاراستاد آیت الله جوادی آملی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
هویت هستی شناختی و معرفت شناختی مقوله شرّ و پاسخ گویی به شبهات مربوط به آن در حوزه ذات، صفات و افعال الهی همواره مورد توجه اندیشمندان بوده است.بدین رو فیلسوفان و متکلمان برای دفاع از اصل بنیادین عدل الهی، پیوسته در مقام پاسخ به ایرادات بوده اند.
استاد متأله، آیت الله جوادی آملی با نگاهی جامع و مبتنی بر قرآن، برهان و عرفان ، ضمن تبیین ماهیت شرّ و تفکیک میان راهکارها و فلسفه شرور ؛دو راهکار اساسی (عدمی بودن شرّ و دیگری نظام احسن) را برای حل مساله ارائه می دهند.جستار حاضر، به تبیین این امر در آثار استاد می پردازد.
آگاهی از معمای عدم به شیوه مارتین هیدگر با نظر به مابعدالطبیعه چیست؟(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاله درصدد آشکار کردن معنای عدم از منظر هیدگر است. هیدگر در مابعدالطبیعه چیست؟ پرسش از عدم را مرکز اصلی بحث خود قرار داده و درصدد پاسخ گویی به آن برآمده است. از نظر هیدگر، درک معنای عدم به مثابه نفی کامل کلیت موجودات نه از نظر شناخت شناسی، بلکه در معنایی اگزیستانسیال و از ره گذر تجربه عدم از طریق حال بنیادین ترس آگاهی امکان پذیر است. هیدگر با طرح تجربه عدم به مثابه نفی کامل کلیت موجودات خواهان استعلا و آزادی دازاین است؛ از طریق رهایی از پریشانی در میان موجوداتی که دازاین را احاطه کرده و مانع آزادی بنیادین اویند. مقاله نشان می دهد که هیدگر چگونه، با پرسش معنادار از وجود یا عدم، افقی را به روی ما می گشاید که با نظر به آن می توانیم با نگاهی نو به هستی خود، موجودات و به طور کلی زندگی بنگریم.
بررسی مفهوم عدم در فلسفه هایدگر و نیشیدا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
موضوع این مقاله بررسی مفهوم عدم در تفکر هایدگر و نیشیدا است. هایدگر، که میراث دار فلسفه غرب است، در کتاب متافیزیک چیست به نحو بنیادین به مسئله عدم می پردازد. به عقیده او مفهوم عدم نه تنها از مفهوم نفی شدگی ناشی نمی شود؛ بلکه آغازین تر از آن است. عدم در تفکر هایدگر ربطی وثیق به خصلت های وجودی، یا آنچه هایدگر آن را اگزیستانسیال های دازاین می نامد، دارد. عدم هایدگری از طریق ترس-آگاهی آشکار می گردد و طی آن در جریان فروغلتیدن همه موجودات در یک کلیت، دازاین خود را تنها در مهی هولناک می یابد. بر این اساس پرسش از عدم به اندازه پرسش از هستی اهمیت دارد. نیشیدا نیز، که میراث دار سنت بودیسم است، مسئله عدم را در کانون توجه قرار می دهد. عدمِ نیشیدایی تا حد زیادی رنگ و بوی عرفانی-بودیستی دارد. به عقیده او عدم بنیاد همه چیز است. عدم نیشیدایی وجهی انضمامی و این جهانی دارد، اما در عین حال ورای موجودات است. عدم از این لحاظ تعین بخش هستی است. در این نوشتار با تحلیل مواردی چون ترس-آگاهی و در-جهان-هستن در فلسفه هایدگر و تجربه محض، سونیاتا و مکان عدم در تفکر نیشیدا، به مقایسه مفهوم عدم در این دو فیلسوف پرداخته ایم.
دیدگاه عطار نیشابوری در خصوص عدم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مسأله عدم به موازات مسأله وجود، یکی از مهم ترین مباحثی است که همواره در شمار افکار اصلی فلاسفه و عرفا بوده است. عطار نیشابوری، با تسلط در مبانی حکمت و عرفان اسلامی، دیدگاه خود را در خصوص عدم با اشارات لطیف و مضمون آفرینی های ظریف به وضوح نمایان ساخته است. از دیدگاه عطار؛ «عدم، عدم به نام است» و در واقع یک مرحله از مراحل ظهور نور وجود به شمار می آید. وی در استدلالی دیالکتیکی بیان می کند: ورای ذات حق چیز دگری نیست و دو عالم فرزند عدم اند و ندر نگاه عشق است که عدم و وجود یکسان می گردد. این پژوهش که به روش اسنادی انجام شده، نخست نگرش های بزرگان در خصوص رابطه عدم و وجود، قلمرو معنایی عدم، خاستگاه مطلق هستی و چشم انداز معنایی فنا و مرگ رت مورد بررسی قرار داده است. سپس با ذکر اشعاری از عطار به جهان بینی وی در این زمینه پرداخته است؛ زیرا در پرتو شناخت دقیق سهم معرفتی عطار، از عدم می توان بسیاری از دقایق و نکات تصوف و عرفان اسلامی را تجزیه و تحلیل نمود.