مطالب مرتبط با کلیدواژه

اینترسوبژکتیویته


۱.

دیویدسن، هابرماس، و ایده اینترسوبژکتیویته(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: اینترسوبژکتیویته چرخش زبانی مفاهمه و ارتباط زبانی عقلانیت گفتگوی بیناشخصی

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۳۴۳ تعداد دانلود : ۳۵۵
در این مقاله، ابتدا می کوشم توصیفِ مختصری از مسئله کانونیِ فلسفه مدرن؛ یعنی نسبت سوژه-اُبژه و راه حل های ممکن برای آن ارائه دهم. سپس می کوشم با رهیافتِ مقایسه ای به توضیحِ نقاطِ مشترکِ راه حلِ دو فیلسوفِ معاصر، یعنی دیویدسن و هابرماس، به این مسئله بپردازم. این راه حل که بر ایده اینترسوبژکتیویته تکیه دارد در این حکم خلاصه می شود که رابطه سوژه و اُبژه در بستری اینترسوبژکتیو قوام می یابد. نکته مورد تأکید این مقاله این است که هرچند این دو فیلسوف از چارچوب های فلسفیِ متفاوتی تغذیه می کنند، ولی عملاً از جهتِ نحوه مواجهه اشان با این مسئله همگرایی های زیادی دارند. بدین منظور، هدف این است که وجوهِ مشترکِ کارِ ایشان در چند بُعد تحلیل و بررسی می شوند: چرخش زبانی؛ ایده مثلث بندی در برابر جهان های سه گانه؛ «مفاهمه/ارتباط» به منزله بنیاد زبان؛ «عقلانیت مشترکِ» سوژه های زبانی معرفتی: اصل همدلی در برابر ادّعاهای اعتبار؛ و درنهایت ظرفیتِ «گفتگوی بیناشخصی» برای برقراریِ ارتباط بین اندیشه ها یا چارچوب های فکریِ متفاوت.
۲.

آگاهی اینترسوبژکتیو و التفات به دیگری در پدیدارشناسی روح هگل(مقاله علمی وزارت علوم)

نویسنده:

کلیدواژه‌ها: هگل اینترسوبژکتیویته بازشناسی دیگری آگاهی سوبژکتیویته

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۳۴۵ تعداد دانلود : ۲۱۶
هگل در فلسفه مدرن، بحرانی را تشخیص می داد که به باور او، ناشی از تناهی و جزئیت رویکرد سوبژکتیو به آگاهی، و شکاکیت و بیگانگی آگاهی با واقعیت به عنوان نتیجه آن بود؛ ازاین رو، یکی از اموری که هگل به خصوص در دوره اقامت در ینا، آن را مسئله ای اساسی برای فلسفه قلمداد می کرد، حل این بحران بود. این مقاله در صدد است تا با تمرکز بر فصل خودآگاهی از کتاب پدیدارشناسی روح ، یکی از مواقف مهم تلاش هگل برای برون رفت از بحران یادشده را که در نظریۀ بازشناسی متقابل و رویکرد اینترسوبژکتیو به آگاهی به میان می آید، بررسی و تحلیل کند. در این نوشتار نشان داده خواهد شد که چگونه اتخاذ دیدگاه فردگرایانه در آگاهی و تصدیق بی واسطگی خودآگاهی استعلایی به منزله شرط امکان آگاهی، همواره شناخت را دچار تعارضاتی اساسی می کند. همچنین، نشان داده خواهد شد برای غلبه بر تعارضات یادشده به وساطتی نیاز است که بازشناسی مفروض در تعاملات اینترسوبژکتیو آن را تأمین می کند. درنهایت، این ادعا که سوبژکتیویته نه در نوعی رابطه درونی با خود، بلکه با پذیرش و بازشناسی دیگریِ خود امکان کلیتی را می یابد که در آن شکاف میان آگاهی و واقعیت از میان می رود، به عنوان بینش مهم هگل در پدیدارشناسی برای حل بحران یادشده معرفی می شود.