عوامل مؤثر بر توسعه یادگیری گروهی (مقاله علمی وزارت علوم)
درجه علمی: نشریه علمی (وزارت علوم)
درجه علمی در دستهبندی سابق وزارت علوم: علمی-ترویجیآرشیو
چکیده
این نوشتار به شناسایی عوامل تأثیرگذار بر توسعه یادگیری گروهی با هدف نهادینهسازی آن در سازمان میپردازد. این عوامل در دو دسته عوامل تقویتکننده و عوامل محدودکننده جای گرفتهاند. زمینه مورد پژوهش دیگر، روشهای یادگیری گروهی است که در این تحقیق به آن اهتمام شده است. هدف این پژوهش، تلاش در جهت باز کردن مرحله جدیدی از یادگیری و بهبود مناسب شرایط متغیر امروزی سازمانها در حوزه مطالعات مدیریتی است و با این پیشفرض وارد بحث میشود که در شرایط جدید محیطی که سرعت تحول و تغییر بسیار فزاینده است و رقابت خیلی شدید، تنها راه باقی ماندن در گردونه رقابت، یادگیری مستمر و تعاملی افراد با همدیگر و از یگدیگر است. در این تحقیق، با مطالعه و بررسی در میان مباحثی که به عنوان مباحث بسترساز مشارکت گروهی و پویایی آن در حوزه مدیریت مطرح شدهاند، سعی شده است عوامل موثر بر توسعه یادگیری گروهی شناسایی، موانع یادگیری گروهی معرفی و روشهای یادگیری گروهی نیز تعیین شوند.متن
مفاهیمی همچون یادگیری گروهی، یادگیری سازمانی، و سازمانهای یادگیرنده، مفاهیمی کمابیش نزدیک و نسبتا جدید در عرصه مدیریت و مباحث رفتار سازمانی هستند که به اقتضای پیچیدگیها و تغییرات محیطی و پیدایی نیازهای جدید پا به عرصه وجود گذاشته و امروزه دغدغه اصلی اندیشمندان این رشته علمی ـ کاربردی را تشکیل میدهند.
امروزه با توسعه دانش و فناوری و گسترش حیطههای کسب و کار، از جمله سازمانهای مجازی یا تحت شبکه، محیط کسب و کار به محیطی رقابتی و پر از چالش تبدیل گردیده و پارادایمهای جدیدی ظاهر شدهاند که بقا را برای بسیاری از سازمانها مشکل ساخته است. مرکزیت این پارادایم جدید، یادگیری است. بنابراین، سازمانهایی موفق هستند که زودتر، سریعتر، و بهتر از رقبا یاد بگیرند.2 به عبارتی سادهتر، از مسائل مهم سازمانهای عصر حاضر سرعت تغییرات محیطی و رشد فزاینده دانشها و مهارتهای مدیریتی است. در چنین محیطهایی پویا، تداوم حیات سازمانها در گرو انطباق آنها با تغییرات محیطی است. این تغییرات ضرورتهایی را به بار آورده که یکی از مهمترین آنها مسئله یادگیری مستمر است؛ بدین صورت که سازمانها برای آنکه بتوانند همچنان در گردونه رقابت باقی بمانند، نیازمند برخورداری از مهارت بقا و رقابت هستند. این مهارت عبارت است از ایجاد تغییر در سازمان همگام و همراه با تغییرات محیطی. عامل اصلی تغییر و یکی از مهمترین مهارتها در
این زمینه یادگیری است. بدینترتیب، یادگیری عامل کلیدی مورد نیاز سازمانی است که میخواهد در دنیای جدید اقتصادی پا برجا بماند. یادگیری مهمترین راه برای بهبود عملکرد در درازمدت است و در آینده نزدیک تنها سازمانی میتواند ادعای برتری کند که قادر باشد از قابلیتهای تعهد و ظرفیت یادگیری افراد در تمامی سطوح سازمان به نحو احسن بهرهبرداری نماید.
یادگیری چیست و چگونه صورت میگیرد؟ چیستی یادگیری و تحقیق در مورد فرایند آن خود موضوعی است دیگر، اما آنچه که برای مدیریت در سازمانهای امروزی از اهمیت اساسی برخوردار است صرفا این نیست که همواره در سازمان برنامههای آموزش برای افراد وجود داشته باشد، بلکه امروزه مهمترین مهارت چگونه یاد گرفتن است؛3 به این معنا که امروزه با برگزاری دورههای آموزش در واحد منابع انسانی سازمانها و برنامههای یادگیری از این دست، نمیتوان انتظار داشت سازمانها بتوانند در برابر تهاجمهای روزافزون رقبای داخلی و بینالمللی خود ادامه حیات دهند، بلکه سازمانهایی تاب مقابله با تحولات سریع محیطی را دارا خواهند بود که در سطح گسترده یاد بگیرند و همواره در حال یادگیری باشند، به گونهای که تمام فعالیتهایی که در سازمان انجام میدهند، با یادگیری همراه باشد؛ یادگیری مستمر و همیشگی. اگر یادگیری در سازمان به این صورت تحقق پیدا کرد میتوان انتظار داشت که این سازمان به یک سازمان یادگیرنده تبدیل شده است و در آن، افراد به طور مستمر تواناییهای خود را فزونی بخشیده، به الگوهای جدید فکری میرسند،4 اندیشههای جمعی در آن نضج میگیرد و سرانجام افراد سازمان «چگونه یاد گرفتن»، یعنی به اتفاق هم آموختن و در گروه یادگرفتن را میآموزند: «یادگیری گروهی».
یادگیری
یادگیری گروهی به چه معناست و مقصود از آن چیست؟ برای اینکه پاسخ این سؤال را بدانیم، باید از طرفی با مفهوم یادگیری و سطوح آن آشنا شویم و از جانب دیگر، معنا و مفهوم گروه و فعالیتهای گروهی را بشناسیم و سپس به تعریف یادگیری گروهی و ویژگیها و خصایص آن بپردازیم.
از «یادگیری» تعاریف متعددی شده است؛ ولی به نظر میرسد بهترین تعریف همان است که روانشناسان ارائه کردهاند. آنها یادگیری را فرایندی میدانند که در نهایت به تغییر رفتار منجر میگردد. در تعریف یادگیری اولین نکته قابل توجه، تفاوت آن با آموزش است. بیشتر کسانی که در حوزه کسب و کار هستند یادگیری را همان آموزش میدانند. آنان یادگیری را کاری اضافی میدانند که با نتایج کسب و کار هیچ ارتباطی ندارد. این برداشت متأثر از تجربه ما از شیوه مفصل یادگیری در مدرسه است. یادگیری به معنای تقویت توانایی به کمک تجربهای است که از پیگیری امور به دست میآید. یادگیری همیشه طی زمان و در مسیر زندگی واقعی به دست میآید. یادگیری به معنای کسب و انباشتن مقادیر زیادی اطلاعات نیست، بلکه گسترش تواناییهایی است که ما را قادر میسازد نتایجی را فراهم آوریم که در زندگی حقیقی به آن نیازمندیم؛ فرایندی که در تمامی طول زندگی باید ادامه یابد. مهمترین نکته این است که یادگیری را از کار روزمره جدا ندانیم. در حالی که آموزش مقطعی است و معمولاً از بستری که نتایج در آن تولید میشود جدا افتاده است، یادگیری نیازمند تحول و حرکتی اساسی در ذهن و فکر است. یادگیری نیازمند داشتن ظرفیت پذیرش است. یادگیری به معنای واقعی به قلب و روح انسان وارد میشود. از طریق یادگیری، انسان مجددا خود را خلق میکند. یادگیری ظرفیت خلّاقیت انسان را افزایش داده و به او کمک میکند که بخشی از فرایند حیاتبخش هستی شود.5 یکی از ویژگیهای اساسی یادگیری، افزایش قدرت خلّاقیت و نوآوری در یادگیرنده است. وجود نیروهای خلّاق و نوآور برای سازمان امری حیاتی است.
با توجه به آنچه که بیان گردید، میتوان گفت: یادگیری عبارت است از تغییری نسبتا دایمی در رفتار که نتیجه تجربههای مستقیم یا غیرمستقیم باشد.6 اجزای اساسی این تعریف، قابل توجه است: 1. یادگیری همراه با تغییر در رفتار است؛ اگر تغییری حاصل نشد، یادگیری صورت نگرفته است. 2. این تغییر تغییری مداوم است، در غیر این صورت، آموزش است و یادگیری اتفاق نیفتاده است. 3. این تغییر حاصل تجارب مستقیم و غیرمستقیم است. 4. یادگیری پدیدهای فرایندی و تدریجی است؛ به یکباره اتفاق نخواهد افتاد.
سطوح یادگیری
یادگیری به معنایی که ذکر شد، در سه سطح صورت میگیرد: فردی، گروهی و سازمانی. یادگیری در تمامی سطوح مزبور، برای دستیابی به آرمان سازمان یادگیرنده امری حیاتی است. سازمانها برای آنکه به یک سازمانی یادگیرنده (سازمان مورد نیاز عصر دانش و فناوری؛ سازمانی که به طور مستمر در حال افزایش ظرفیت خود برای ساختن آیندهای بهتر است) تبدیل شوند به توسعه مهارت یادگیری در سه سطح فوق نیازمندند.
در سطح فردی، وجود کارکنان با قابلیتهای فردی ضروری است. چنین کارکنانی همواره درصددند قابلیتهای خود را توسعه دهند تا به خواستهای فردی و سازمانی خود برسند. روح سازمانهای یادگیرنده، انسانهای یادگیرنده هستند.7
در سطح گروهی، باید افراد قادر باشند که به عنوان یک هویت واحد فکر کرده، خلق کنند و بیاموزند.
در سطح سازمانی نیز باید روشها، سازوکارها و فرایندها در درون سازمان به منظور تحقق یادگیری به کار گرفته شوند.
گروه
گروه عبارت است از دو یا چند نفر که به هم وابستهاند و برای دستیابی به اهداف خاصی با یکدیگر تعامل دارند. گروه دارای ساختاری است که رفتار اعضایش را شکل میدهد. اعضای گروه دارای هنجارها، نیازها، و هدفهای مشترک هستند.8مفهوم گروه هرچند متفاوت با مفهوم تیم است، ولی در بحث ما، یادگیری گروهی با یادگیری تیمی، بیانگر مفهوم واحدی هستند و میتوانند به جای هم مورد استفاده قرار گیرند.
گروهها امروزه نقش غیرقابل انکاری در موفقیت سازمانها دارند. امروزه در سازمانها تقریبا تمامی تصمیمات کلیدی توسط گروهها اتخاذ و به مرحله اجرا گذاشته میشود. توسعه گروهها در سازمانها به دلیل نیاز شدیدی است که به تلاش گروهی و تفکر عمیق گروهی درباره پدیدهها و مفاهیم پیچیده در سازمان وجود دارد.
یادگیری گروهی
یادگیری گروهی بدین معناست که تیمها قادر باشند به عنوان یک هویت واحد فکر کرده، خلق کنند و بیاموزند.9 متفکران بسیاری از جمله پیتر سنگه و پاولوسکی به بحث از یادگیری گروهی و مشخصات آن و چگونگی دستیابی به آن همت گماشتهاند. پاولوسکی یادگیری تیمی را مدخل یادگیری سازمانی دانسته تأکید میکند که یادگیری تیمی پلی است برای تبدیل یادگیری به دانش سازمانی، به نحوی که برای همه به اشتراک گذاشته شود. سنگه نیز یادگیری جمعی را فرایندی میداند که طی آن ظرفیت اعضا توسعه یافته و به گونهای همسو میشود که نتایج حاصله از آن چیزی خواهد بود که همگان واقعا طالب آن بودهاند.10 به تعبیری دیگر، یادگیری گروهی عبارت است از توانایی یک سازمان در کسب بصیرت از تجارب خود و دیگران (افراد، گروهها، الگوها و...) و ایجاد تغییر در چگونگی عملکرد خود بر اساس بصیرت جدید. وقتی میتوان به یادگیری گروهی و سازمانی مطمئن شد که سازمان دانش و آگاهی جدید خلق کند و از آن در عمل استفاده نماید.
یادگیری گروهی، علیرغم اهمیت فراوانش، بسیار کم مورد توجه قرار گرفته است. مادامی که ما نتوانیم این پدیده را بهتر بشناسیم، همچنان در هالهای از ابهام باقی خواهد ماند و تا زمانی که فرضیههای قابل قبولی راجع به چگونگی یادگیری جمعی (در مقابل یادگیری فردی و فرد در گروه) ارائه ننماییم، نمیتوانیم تمایزی مابین خرد گروهی و نقطهنظر جمعی که طی آن افراد به ناچار نظر جمع را میپذیرند قایل شویم و سرانجام تا زمانی که روشهای قابل اطمینانی برای ایجاد گروههایی که بتوانند با یگدیگر یاد بگیرند، به دست نیامده است، به وجود آمدن آنها تنها به صورتی تصادفی، رخ خواهد داد. به همین دلایل است که کسب مهارت در یادگیری جمعی، قدمی حیاتی در ایجاد سازمانهای فراگیر میباشد.11
اهمیت یادگیری گروهی
امروزه به یادگیری گروهی بیش از یادگیری فردی اهمیت داده میشود؛ زیرا زیربنای یادگیری مباحثه و گفتوگوست که به صورت جمعی صورت میگیرد. یادگیری در گروه بهتر و سهلتر صورت میگیرد. افراد وقتی که در جمع قرار میگیرند، خلّاقیت بیشتری از خود نشان میدهند. یادگیری در جمع باعث نیروافزایی میشود. در نهایت اینکه یادگیری گروهی زیربنای یادگیری سازمانی است. سازمان یادگیرنده وقتی به وجود میآید که قبلاً گروههای یادگیرنده شکل گرفته باشند. یادگیری گروهی هسته اولیه یادگیری در تمام سازمانهای یادگیرنده است.12 هرچند که یادگیری گروهی، خود بر قاعده «قابلیتهای فردی» استوار است، اما این مسئله را نباید از نظر دور داشت که بنا به گفته بوهم، فیزیکدان و از پیشگامان نظریه کوانتوم، «فکر پدیدهای مشارکتی است.»13 در نتیجه، افزایش توانایی افراد نیز تا حد زیادی به مشارکت آنها در تفکر و یادگیری گروهی وابسته است.
یادگیری گروهی، تأثیرات غیرقابل انکاری در رشد و بالندگی سازمانها دارد. از جمله تأثیرات مثبت آن میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
1. خلق دانش و استفاده بهینه از آن؛
2. مشارکت و استفاده از تمام افراد در تمام سطوح سازمان؛
3. حذف فردگرایی و استقبال از اختلاف و تعارض در عقاید و دیدگاهها؛
4. توجه به علایق، نیازها، و انتظارات مخاطبان با توجه به شرایط جسمی، روحی، و فکری آنها؛
5. دید سیستمی و کلگرایانه به سازمان و همه را با هم دیدن؛
6. توجه به بهرهوری (کارایی + اثربخشی) در کل فعالیتهای سازمان؛
7. ایجاد و خلق الگوهای جدید یادگیری (حل مسئله، ایفای نقش، و...)؛
8. ایجاد جوّ تفکر در بین کارکنان و درگیر نشدن آنها در کارهای اجرایی صرف؛
9. توجه به کیفیت و کمیّت و فرایندهای تعریف شده یادگیری تا حصول نتیجه مشخص و عینی؛
10. استقبال از بازخوردهای همکاران برای انتقال پیشنهادها و انتقادها؛14
11. افزایش اعتماد به نفس در کارکنان؛
12. ارتقای مهارتها، دانشها و تواناییهای ادراکی کارکنان.
عوامل مؤثر بر توسعه یادگیری گروهی
هدف، نهادینه کردن یادگیری جمعی و گروهی در سازمان و در ذهن و ضمیر افراد است. در مسیر نیل به این هدف، باید به دو مسئله عمده توجه کرد: 1. روش یا روشهای یادگیری گروهی و به عبارتی، الگوی یادگیری گروهی؛ 2. عوامل درونسازمانی و برونسازمانی مؤثر بر یادگیری گروهی و زمینهای که یادگیری در آن اتفاق میافتد. در نتیجه، نیازمند آن هستیم که هم نگاهی درونگرایانه و هم نگاهی برونگرایانه به مسئله داشته باشیم؛ به این معنا که باید تلاش کنیم در عین ارائه الگویی برای یادگیری جمعی در سازمان و شناسایی روشهای دستیابی به آن، عوامل و شرایط مؤثر بر یادگیری جمعی را شناسایی نماییم.
عوامل مؤثر بر یادگیری جمعی، یعنی عواملی که میتوانند در ایجاد و تثبیت یادگیری گروهی نقش داشته باشند، دو دسته مختلف را تشکیل میدهند: تقویتکنندهها (عوامل مثبت)؛ و بازدارندهها (عوامل منفی). تقویتکنندهها عواملیاند که شرط لازم یادگیری جمعی هستند و بدون آنها نمیتوان انتظار داشت که یادگیری گروهی تحقق پیدا کند. اما بازدارندهها عواملیاند که مانع یادگیری جمعی و گروهی شده، سد راه آن میشوند و باید سازوکارهایی برای حذف یا عدم مداخله آنها اندیشیده شود.
الف. عوامل تقویتکننده یادگیری گروهی
1. تواناییهای فردی (کارکنان یادگیرنده و خلّاق)
شرط لازم یادگیری گروهی، قابلیت و توانایی در سطح فردی است؛ هرچند شرط کافی برای یادگیری گروهی نمیباشد.15 به این بیان که نمیتوان گفت با داشتن افراد قابل و یادگیرنده، لزوما تیمی یادگیرنده خواهیم داشت؛ زیرا در حقیقت، توانایی یادگیری گروهی چیزی است فراتر از جمع تواناییهای یادگیری افراد آن گروه. برنامهریزی برای رشد افراد و توسعه تواناییهای آنها میتواند یک تلاش مهم و مؤثر، در راستای یادگیری گروهی باشد. این را همیشه به یاد داشته باشیم که گروههای توانا از افراد توانا تشکیل میشوند. مسلما در همه انسانها نیروی خلّاقهای به درجات مختلف نهفته است که شکوفا کردن و به ثمر رساندن آن، بهرههای ارزشمندی برای سازمان و جامعه به ارمغان میآورد؛ چه آنکه انسان با شناخت استعدادها و تواناییهایش و رشد و توسعه آنها به فرد خلّاق، با انگیزه شایق یادگیری تبدیل خواهد شد و این میتواند زمینهای مؤثر برای توسعه یادگیری در سطحگروهی به وجود بیاورد.16
2. تفکر سیستمی
تفکر سیستمی، زیربنای یادگیری سازمانی و گروهی است. شاهبیت تفکر سیستمی این است که جزء را باید در پرتو کل دید و در ارتباط با اجزای دیگر مطالعه نمود، نه جدا و بیارتباط با اجزای دیگر. بین اجزای یک سازمان روابط پویا وجود دارد؛ تغییر در یکی میتواند در دیگری تأثیر بگذارد و خود معلول علل دیگری باشد. همین روابط بین سیستم و محیطش وجود دارد. اگر تمامی عوامل توانمندساز، مهیا باشد اما محیط لازم برای رشد سازمان یادگیرنده وجود نداشته باشد، تمامی کوششها بیثمر و یا کماثر خواهند بود. وجود تفکر سیستمی در سازمان باعث میشود افراد به این واقعیت پی ببرند که رفتار آنها در ارتباطی دوسویه با رفتار دیگر افراد قرار دارد. تواناییها و مهارتهای همکاران فرد میتواند اثر فوقالعاده روی عملکرد خودش داشته باشد و بعکس. بدینسان، به میزانی که در جهت ارتقای سطح دانش و توان خودش تلاش میکند، در جهت ارتقای سطح دانش و مهارت همکاران و همگروهیهایش خواهد کوشید و یادگیری جمعی و گروهی را بر یادگیری فردی و صرفا تلاش در جهت افزایش تواناییهای خود، ترجیح خواهد داد. همچنانکه با اعتقاد به اینکه میان سیستم و محیط رابطه تأثیر و تأثر متقابل وجود دارد، متغیرهای محیطی حکم پدیدههایی را پیدا میکنند که میتوان از آنها و با آنها یاد گرفت. افراد با تفکر سیستمی یاد میگیرند که تغییر و به هم پیوستگی را بهتر درک کنند، پدیدهها را در کل ببینند و با نیروهایی که پیامدهای کارهای ما را تشکیل میدهند برخوردی مؤثر داشته باشند.17
3. فرهنگ سازمانی قوی
فرهنگ سازمانی عبارت است از اعتقادات و باورهای اساسی، ارزشهای حاکم و الگوهای رفتاری که عموما افراد سازمان بدان پایبند بوده و در طول زمان توسعه یافتهاند.18 قوت یک فرهنگ از یک طرف به محتوای آن بستگی دارد و از جانب دیگر به میزان پذیرش آن در میان اعضا. متغیرهای محتوایی که از قوت یک فرهنگ در سازمانهای امروزی حکایت میکنند عبارتند از: تشویق و حمایت از یادگیری، ایجاد نگرش و آرمان گروهی، پایبندی به اصول مدیریت مشارکتی، اهمیت دادن به ریسکپذیری و پذیرش اشتباه به عنوان نتیجه طبیعی کارها و مستوجب عقوبت ندانستن آن، اهمیت نوآوری و خلّاقیت، اهمیت نیروی انسانی، و اهمیت ارتباط و تبادل اطلاعات در داخل و خارج سازمان.
یادگیری گروهی مستلزم داشتن ارزشها و الگوهای رفتاری لازم برای توسعه یادگیری است که اهمّ آنها عبارت است از: توجه به گروه به عنوان یک کل، عشق ورزیدن و احترام به اعضا، تأکید به رفتار تیمی، پذیرش شکستها، تأکید بر روابط و همکاری بین افراد، پذیرش پیشنهادها و انتقادها.19 ارزشها و هنجارهای حاکم بر رفتار افراد در سازمان، اگر برخاسته از باورهای اصیل دینی و ارزشهای والای اسلامی باشد و افراد سازمان معتقد و پایبند به اصول اسلامی و ارزشهای الهی باشند، در چنین سازمانی، فرهنگ سازمانی قوی حاکم خواهد بود؛ زیرا در چنین فرهنگی افراد نفس خود را میزان میان خود و دیگران قرار میدهند و برای همکاران و همقطاران خود همان را میپسندند که برای نفس خود میپسندند.20
در فرهنگ برخاسته از ارزشهای اسلامی، یادگیری به هیچ عنوان متوقف نمیشود و بهبود مستمر، از طریق یادگیری مستمر سرلوحه کارها قرار دارد، چنانکه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میفرمایند: «اطلبو العلم من المهد الی اللحد.»21 در فرهنگ دینی، همکاریهای صمیمانه همطرازان چون ریشه در نیکیها میگیرد، سمت و جهتش نیکیها و شایستگیها بوده22 و تأثیر سازندهای در نایل شدن طرفین به کمالات بیشتر دارا میباشد. در نتیجه، این یاری رساندن فکری و عملی به افراد و همقطاران،23 قسمتی از رسالت کمالبخشی سازمان به کارکنان را محقق میسازد و به عنوان عامل صیانتبخشی افراد را از فروافتادن در ورطه زشتیها و رذایل حفظ میکند.24
4. تمرکز بر هدف یادگیری
هدف گروهها و به تبع آن سازمانهای یادگیرنده زمانی قابل حصول است که خود به عنوان یک هدف اساسی در سازمان شناخته شود، به گونهای که سازمان بر آن متمرکز شده و مدام در پی دستیابی به آن باشد و در این مسیر همیشه از عملکرد افراد و گروهها بازخور بگیرد. فقط سازمانهای جسور و توانمندی که بنیانشان بر یادگیری استوار است و بهترین راه بهبود عملکرد را در درازمدت، «یادگیری» میدانند، و سازمانهایی که حاضر هستند به خاطر فردای سازمان از عملکرد امروز خود صرفنظر کنند، به چنین هدفی دست خواهند یافت. به بیانی سادهتر، وقتی یادگیری گروهی در سازمان نهادینه میشود که در زمره اهداف اساسی سازمان درآید و برای تحقق آن به عنوان یک هدف سازمانی، سازوکارهای اجرایی و عملیاتی طراحی شود.
5. ایجاد ساختار مناسب سازمانی
ایجاد ساختارهای سازمانی پویا، انداموار، مسطح و با حداقل سلسله مراتب سازمانی در جهت فراهمسازی زمینههای یادگیری جمعی در سازمان از اهمیت بسزایی برخوردار است. مطالعات نشان میدهد که سازمانهایی با توانایی یادگیری قوی، دارای درجه پایینی از رسمیتگرایی در ساختار سازمانیشان هستند. نتایج این تحقیقات، وجود رابطه منفی بین رسمیتگرایی (تأکید بر قوانین و مقرّرات) و توانایی یادگیری را به وضوح نشان میدهد. تحقیقات دیگر نشان میدهد که در سازمانهای یادگیرنده کارکنان آزادی عمل بیشتری دارند و ساختار سازمانی آنها از نوع انداموار، پویا و مسطح است و تصمیمگیریها به صورت گروهی و مشارکتی است.25
6. ایجاد نگرش و آرمان گروهی
نوع نگرش ما نسبت به همکاران و افراد داخل سازمان، باور ما نسبت به نوع تعامل با آنها و نیز نوع تصور و برداشت ما از عکسالعملهای رفتاری آنها، عامل مؤثر مهمی در شکلدهی رفتارهای ما میباشند. در گذشته نوع تعاملهای بین فردی که معمولاً از سوی مدیریت سازمانها نیز تشویق میشد، تعامل مبتنی بر رابطه برد ـ باخت بوده است؛ به این صورت که به افراد دیگر به دید رقبایی نگاه کنیم که مترصد هستند فرصتها را از ما بربایند و موفقیت را از آن خود کنند. موفقیت ما فقط با شکست دیگران است که تأمین میشود و اینکه فرد برای رسیدن به موفقیت باید همواره خود را در میدان نبرد ببیند. در این نگاه و نگرش، یادگیری در سطح فردی متوقف میماند و هیچ زمینهای برای یادگیری در سطوح گروهی و سازمانی فراهم نمیشود. برای توسعه یادگیری در این سطوح باید به تغییر بینشها و باورها در زمینه نحوه تعامل بین فردی، از تعامل مبتنی بر رابطه برد ـ باخت، به تعامل مبتنی بر رابطه برد ـ برد پرداخته شود.26 امروزه این تفکر که موفقیت خود را در شکست دیگران ببینیم منسوخ شده است. در محیطهای پویای امروزی همکاری و همیاری جای خود را به رقابت داده است و رابطه برد ـ برد حاکم است. در تفکر تعاملی جدید، افراد موفقیت خود را در موفقیت دیگران میدانند و باید اینگونه باشد تا یادگیری گروهی شکل بگیرد.
7. ایجاد و توسعه چشمانداز مشترک
چشمانداز مشترک، تصویری است که در یک سازمان و نزد گروهی از انسانها وجود دارد. چشمانداز مشترک، توجه به اهداف مشترک را برمیانگیزاند. چشمانداز مشترک ما را به آنچه که میخواهیم خلق کنیم رهنمون میکند. با داشتن آرمان مشترک و توسعه آن، افراد میآموزند که درباره آینده مورد انتظارشان و راههای عملی رسیدن به آن آینده، در گروه خود نوعی تعهد ایجاد کنند. آرمان مشترک نباید تدافعی و یا منفی باشد. آرمان تدافعی در چارچوب جنگ و چالش با رقیب محدود میشودوبهندرتقادربهایجادخلّاقیتونوآوریاست.
باید به تفاوت اساسی که بین هدف و چشمانداز وجود دارد، توجه داشت. هدف یعنی مأموریت و دلیل وجودی سازمان. اما چشمانداز یعنی تصویری از آیندهای که میخواهیم بیافرینیم. به تعبیر دیگر، هدف و مأموریت یعنی آنچه که انجام میدهیم تا به چشمانداز موردنظر برسیم.
داشتن آرمان مشترک عاملی است که میتواند باعث فراهمسازی انرژی لازم برای یادگیری گروهی باشد. با وجود چنین آرمانی است که همبستگی و همفکریبهعنواناساسیادگیریگروهیمحققمیشود.
8. وجود تعارض موثر بین افراد
تعارض در تعریفی ساده عبارت است از وجود اختلافنظر بین اعضای یک گروه و یا بین گروهها. در مورد تعارض و اینکه وجودش در بین افراد و گروهها امری مفید و ضروری است یا مضر و غیرضروری، نظریات متفاوتی وجود دارد. تعارض مؤثر در عملکرد را سازنده، و تعارضهایی را که مانع عملکرد خوب میشوند، مخرّب مینامند. وجه تمایز بین تعارض سازنده و مخرّب، خطی روشن و دقیق نیست. با وجود این، این مطلب که تعارض در حد خودش میتواند مفید و مؤثر باشد، امری پذیرفته شده است. به عقیده پیتر سنگه، تعارض در یادگیری گروهی نقش تعیینکنندهای دارد. به باور وی،تیمهایبزرگبهواسطهنبودتعارضحاصلنمیشوند، بلکه یکی از قابل اطمینانترین نشانههای گروهی که مستمرا در حال یادگیری است، تعارض مشهود در نظرهاست. در حقیقت، اساس دستیابی به نگرش گروهی و آرمان، در فرایندتدریجی ظهور یک نگرش جمعی از میان نگرشهای مختلف فردینهفته است.
ب. موانع توسعه یادگیری گروهی
در مسیر دستیابی به گروهها و سازمان یادگیرنده، موانع و عوامل منفی وجود دارند که عدم توجه به آنها و مدیریت نکردن آنها نه تنها فراگردهای یادگیری را کند میکنند، بلکه باعث ایجاد توقف در آن نیز میگردند. این موانع زیربنایی را میتوان در چند دسته جای داد:
1. موانع فرهنگی
الف. باورهای غلط: امروزه برای رسیدن به موفقیت در سازمان، تفکرِ داشتن مدیری قهرمان، جایش را به اندیشه داشتن تیمی قهرمان داده است. دیگر به سادگی امکان ندارد که یک انسان منحصر به فردی امور را تعیین کند و سپس سازوکارها و ساختارهایی برای تبدیل دیدگاههایش به عملیات سازمانی به وجود آورد؛ چراکه امور آنچنان پیچیده شده که نمیتوان همه چیز را از بالا تعیین کرد و تغییرات آنچنان سریع هستند که نمیتوان در سازمانهای پیچیده به انتظار فرایندهای کند تصمیمگیری دیوانسالارانه از بالا به پایین ماند. بدون وانهادن چنین باورهای نادرستی، هیچگونه انگیزهای برای تبدیل شدن به یک سازمان یادگیرنده وجود نخواهد داشت. بسیاری از ما، هم نسبت به قدرت فکری و هم نسبت به قدرت کنترلی مدیران از چنین باورهای نادرستی برخورداریم.
یکی دیگر از باورهای غلط، درباره تغییر یک سازمان یادگیرنده است. ما همواره سازمان را به عنوان مجموعهای رسمی از اهداف، استراتژیها، تقسیم مسئولیت، ساختار، مجموعهای از ارزشها، باورها، هنجارها، عقاید (فرهنگ) و عملکرد آنها از طریق فرایندها، جریان اطلاعات و مقرّرات ادراک میکنیم و تغییر سازمان را به معنای تغییر در این سازوکارها تلقّی میکنیم. از این نکته غافلیم که سازمانها در واقع مجموعهای از افراد با هدفها و گرایشهای مختلف نیز هستند.27 سازمانها باید هر آنچه را که رفتارها و الگوهای تفکر قدیمی را تقویت میکنند، تغییر دهند.
ب. عادتهای فکری غلط: اگر تصور ما این باشد که طرح و ایده ما عین واقعیت است و نه الگویی از آن (جزماندیشی و قطعیتگرایی)، راه را بر هرگونه تغییری که میتواند تفکری نظاممند ایجاد کند، بستهایم. مدیران باید یاد بگیرند که الگوهای ذهنی خود را به طور مستمر بازبینی کنند. در غیر این صورت، نباید توقع کاری اساسی از تفکر نظاممند داشته باشند.
رهبران بزرگ اعتماد به خود را با «تردید معقول» ترکیب میکنند. این کار چرخه یادگیری را به جریان میاندازد. سازمانهایی که عادت یادگیری را کسب میکنند، پیوسته وضع موجود را مورد پرسش قرار میدهند و همواره روشهای جدید یا محصولات جدید را جستوجو میکنند.28
ج. عادتهای رفتاری غلط: عادتهای فکری، به طور مستمر ما را به سمت بحث و مجادله سوق داده و از گفتوگو دور میکند. ما آنچه را که فکر میکنیم، واقعیت در نظر میگیریم و با ایمانی که به نگرش خود داریم میخواهیم آنها را به کرسی بنشانیم. همواره نگران این هستیم که در حضور جمع پیشفرضهای خود را مطرح کنیم. یادگیری جمعی باید بتواند با موانع قدرتمندی که بر سر راه بحث و گفتوگوی سازنده وجود دارد، به طور جدی مقابله نماید. آرجریس از این موانع به عنوان راههای تدافعی یاد میکند که عبارت است از: راههایی که به آنها عادت کردهایم و ما و دیگران را در مقابل تهدید و تشویق محافظت میکند، اما در عین حال مانع یادگیری ما نیز خواهد شد.29
د. پارادایمهای مدیران: پارادایمهای ذهنی افکار، اندیشهها و باورهای هر انسانند که مانند یک فیلتر ذهنی عمل مینمایند و دادهها و اطلاعات ورودی را بررسی و فیلتر میکنند.
اگر این پارادایمها نوسازی و ترمیم نشوند، ما را در گذشته نگه میدارند و خلّاقیت و پذیرش افکار و پیشنهادهای نو را از سازمان میگیرند.
توماس کن پارادایمها را همانند فیلترهایی میداند که دادهها را تصفیه میکنند و افراد تنها آن قسمتی از دادهها را که پارادایمهای ذهنی است قبول میکنند. این پارادایمها مهمترین عامل در «مقاومت در برابر تغییر» میباشند.30
ه . بیاعتمادی: اعتماد عبارت از انتظار مثبت از فردی است که از طریق کلمات، اقدامات، یا تصمیمات، فرصتطلبانه عمل نکند. اعتماد بر مبنای اطلاعات از افراد ایجاد میشود، در طول زمان و به سختی شکل میگیرد، و به شدت آسیبپذیر است. اعتماد به عنوان یک ضرورت برای تفویض اختیار، مشارکت و نظام پیشنهادها و نظام یادگیرنده تلقّی میشود. اعتماد به یکدیگر باعث میشود که کارکنان به نظام، مدیریت و همکاران حسن نیت و نگرش مثبت داشته باشند و این نگرش مبنای همکاری، گفتوگو و توسعه یادگیری است.
2. مقاومت مدیران
مقاومت مدیراندربرابریادگیریوتغییر،عللگوناگونی دارد که در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود:
الف. عدم تعهد به یادگیری عمیق: سنگه در پاسخ به این پرسش که یک مدیر عالی از کجا باید ایجاد سازمان یادگیرنده را شروع کند، میگوید: همه آنچه که دربارهاش صحبت میکنیم، اگر با دیدگاههای شخصی و ارزشهای اساسی فرد بیگانه باشد، بیمعناست. این درست به قلب رهبری برمیگردد.31 رهبر سازمانی که معتقد است:«یادگیری برای دیگران خوب است، اما من به آنها نیازی ندارم»، پیروان زیادی نخواهد داشت.
ب. باورهای مدیران: یکی از مشکلترین موانع، فایق آمدن بر مقاومتها از سوی مدیرانی است که به صورت کامل سازمان سنتی را انتخاب کرده و در آن موفق هم بودهاند. آنها برای این پرسش که چرا باید سازمانهای سنتی تغییر کنند، از منظر خود پاسخ شایستهای نمییابند. نیز مدیرانی که اصولاً به مهارتهای «انسانمدار» در مدیریت اعتقاد ندارند، نمیتوانند انرژی و زمانی را که صرف توسعه این مهارتها در سازمان میشوند، به درستی هدایت کنند. مدیران باید وظایف خود را مجددا مورد ارزیابی قرار دهند. آنها باید دگمهای قدیمی «برنامهریزی، سازماندهی و کنترل» را فراموش کنند و به وظیفه مقدس خود در برابر زندگی انسانهای زیردستشان پی ببرند. وظیفه اصلی و اساسی مدیران، ایجاد شرایطی پویا و توانا برای هدایت انسانها به سمت باروری بیشتر زندگیشان است.
3. عملکردمداری و فقدان زمان یادگیری
گرچه همه سازمانها میآموزند، ولی محور فعالیتهای تمامی آنها یادگیری نیست، بلکه محور فعالیت بیشتر سازمانها عملکرد و یا تمرکز بر امور روزمرّه است.32
هرچند رویکرد «عملکردمدار» فینفسه اشکالی ندارد، ولی در شرایط امروزی، این رویکرد کافی نیست. سازمانهای «یادگیریمدار» حاضرند به خاطر فردای سازمان، از عملکرد امروز خود صرفنظر کنند.33
4. سیاسی بودن محیط درونی سازمان
محیط سیاسی محیطی است که در آن، «چه کسی» مهمتر از «چه چیزی» است. همواره برندهها و بازندهها وجود دارند؛ افرادی که در حال ساختن قدرت خود هستند و افرادی که آن را از دست میدهند. قدرت همواره متمرکز است و میتوان از آن به صورت مستبدانه بهره جست. یک نفر میتواند راجع به سرنوشت دیگران تصمیم بگیرد و هیچ محدودیتی برای این تصمیمگیری وجود ندارد. بر اساس این تعابیر، محیط سیاسی محیطی است که در آن قدرت در دست یک نفر و یا یک گروه متمرکز است، حتی اگر افراد قدرتمند در مناصب و جایگاههای رسمی سازمانی قرار نداشته باشند.
چنین جوی، مناسب رشد سازمانهای یادگیرنده و حمایتگر از یادگیری نیست. اولین قدم، ایجاد سازمانی است که جو حاکم بر آن بر مبنای «شایستگی» به وجود آید، نه سیاستبازی؛ سازمانی که در آن آنچه که صحیح است، حایز اهمیت است و نهاینکهچهکسیمایلاستکهچهچیزیانجامشود.34
روشهای یادگیری گروهی
1. گفتوگو و مباحثه
یادگیری گروهی، قدرت همفکری کردن با هم است که از طریق کسب مهارت در گفتوگو و مباحثه با یکدیگر به دست میآید.35 در واقع، یادگیری تیمی با گفتوگو آغاز میشود.
ورنر هایزنبرگ36 نظریهپرداز مشهور فیزیکمیگوید: علوم ریشه در بحث و گفتوگو دارند. همکاری مابین افراد مختلف، ممکن است منجر به رسیدن به درخشانترین نتایج علمی شود که از بالاترین درجه اهمیت برخوردارند. افراد به صورت گروهی عموما از دقت بالاتری برخوردار شده و هوشیارانهتر از حرکات فردی عمل میکنند. بهره هوشی یک گروه میتواند به صورت بالقوه بسیار بالاتر از بهره هوشی تکتک افراد باشد.
یکی از افرادی که در جهت خلق قواعد یادگیری جمعی، تحقیقات ارزشمندی ارائه کرده، دیوید بوهم است. به عقیده بوهم، دو دسته کلی برخورد و تعامل وجود دارد: گفتوگو و مباحثه. برای یک گروه که دارای توانایی یادگیری خلّاق و مستمر است، وجود هر دوی اینها واجد اهمیت میباشد.
وی به وجود تفاوت معناداری بین گفتوگو و مباحثه قایل است. به عقیده وی، واژه «بحث»37 درزبان انگلیسی با کلمه «تضارب و تصادم»38 داراییک ریشه مشترک میباشد. در بحث، موضوع مورد علاقه از نظر افراد شرکتکننده مورد تجزیه و تحلیل و موشکافی واقع میشود. واضح است که این کار، ثمربخش است، اما از سوی دیگر، منظور و مقصود نهایی در بحث، بردن است؛ به این معنا که نقطه نظر یک نفر توسط سایر افراد پذیرفته شود. شما ممکن است هر از گاهی قسمتی از نظر دیگران را به دلیل تقویت نقطه نظر خود بپذیرید، اما اساسا مایل هستید که نظر شما بر دیگران فایق آید. و این تأکید شدید بر پیروزی و فایق آمدن بر دیگران، با دلبستگی شدید به تحصیل حقایق، سازگار نمیباشد. بوهم اظهار نظر میکند که آنچه برای موفقیت در تغییر دادن اولویتها ضروری است «گفتوگو» میباشد که عبارت از نوع دیگری برقراری ارتباط است. بوهم معتقد است که در گفتوگو افراد به دریایی وسیعتر از معانی مشترک دست مییابند که به تنهایی قابل حصول نمیباشند.
هدف گفتوگو، عبارت از رسیدن به مرحلهای ورای فهم تکتک افراد است. در یک گفتوگو، هیچیک از ما به دنبال پیروزی نیستیم؛ چراکه اگر کار را درست انجام دهیم، همگی پیروز شدهایم. بر این اساس، نوع جدیدی از خرد به منصه ظهور میرسد که بر پایه پیدایی یک معنای مشترک استوار است و دیگر افراد در جبهه مقابل یگدیگر قرار ندارند.
در گفتوگو، یک گروه مباحث غامض و پیچیده را از زوایای مختلف بررسی میکند. افراد هر یک برای خود واجد فرضیاتی هستند که آنها را آزادانه برای یکدیگر مطرح میسازند. حاصل این کار بیان آشکار و آزادانه عمیقترین افکار و تجربیات افراد مختلف است که از نقطهنظر تکتک ایشان، بسیار وسیعتر است.
به نظر بوهم، هدف گفتوگو، آشکار ساختن بیربطیهای موجود در افکار ماست. گفتوگو یکی از راههایی است که ما را در جهت پی بردن به جنبههای نمایشی و مشارکتی فکر یاری میدهد و همچنین حساسیت فرد را نسبت به گسیختگیهای موجود در افکار بالا میبرد. «در حین گفتوگو افراد در افکار خود نیز به کاوش میپردازند.»
در گفتوگو افراد متوجه جنبه جمعی افکارشان نیز خواهند شد. به اعتقاد بوهم، قسمت اعظم افکار موجود در اصل جمعی هستند. پس بر طبق اظهارات بوهم، یادگیری جمعی نه تنها امری است امکانپذیر، بلکه برای درک واقعی خرد بشری، حیاتی است. به کمک گفتوگو افراد میتوانند یکدیگر را برای تشخیص گسیختگیها و بیربطیهای موجود در افکارشان، یاری دهند و بدینترتیب، افکار جمعی هرچه بیشتر منسجم خواهند شد.
به عقیده بوهم، یک گفتوگوی مؤثر، باید دارای سه شرط اساسی ذیل باشد:
1. تعلیق پیشفرضها؛
2. نگاه کردن به یکدیگر به چشم یک دوست؛
3. وجود فردی که حافظ چارچوب اصلی گفتوگوست.39
معلّق ساختن پیشفرضها به معنای دور انداختن آنها نیست، بلکه منظور این است که اجازه دهیم آنها مورد سؤال و تحقیق قرار بگیرند. پس این گفته، به معنای حذف تفکرات فردی و ناپسند بودن آنها نیست، بلکه منظور این است که نسبت به پیشفرضهای خود آگاه باشیم و آنها را به کمک امتحان، بیازماییم. با پافشاری بر روی افکار شخصی و مفروضات، باب گفتوگو مسدود میشود.
اهمیت نگاه کردن به یکدیگر به چشم یک دوست وقتی بیشتر میشود که بدانیم فکر یک پدیده مشارکتی است. تلاشی آگاهانه در جهت نگاه کردن به یگدیگر به چشم یک دوست، منجر به برقراری ارتباطی دوستانه خواهد شد. یکدیگر را به چشم دوست دیدن، نقشی بسیار حیاتی و مهم در ایجاد جوی مثبت و سازنده دارد، که برای جبران آسیبهای احتمالی گفتوگو ضروری است.
معنای دوست داشتن به هیچ وجه این نیست که افراد هیچیک از نظریات یکدیگر را قبول نداشته باشند، بلکه درست بعکس، قدرت واقعی یکدیگر را به چشم یک دوست نگاه کردن زمانی مشهود خواهد شد که اختلافنظر وجود داشته باشد.
و اما شرط سوم برای گفتوگو، فردی است که حافظ چارچوب و زمینه اصلی گفتوگو میباشد. با فقدان چنین فردی، عادتهای فکری به طور مستمر ما را به سمت بحث و مجادله سوق داده و از گفتوگو دور میکند. هرچه تجربه و قابلیتهای گروهی در گفتوگو بالاتر میرود، نقش حافظ گفتوگو کمرنگتر شده و به تدریج وی تنها عضوی از فرایند گفتوگوی جمعی خواهد شد.
گفتوگو از درون گروههای بدون رهبر خواهد جوشید و این امر زمانی حاصل میشود که اعضای گروه قابلیتها و ادراک خود را توسعه بخشند.40
البته به نظر نمیرسد که از دیدگاه بوهم، مباحثه امری ناپسند و یا بیتأثیر در یادگیری جمعی و گروهی باشد؛ زیرا وی معتقد است که در یادگیری گروهی مباحثه همراهِ ضروری گفتوگو است. نکتهای که به نظر وی در این امر باید مورد توجه قرار گیرد، حفظ تعادل میان مباحثه و گفتوگوست. یک تیمیادگیر،استادحرکتبینبحثوگفتوگومیباشد.41
2. تمرین
یادگیری جمعی نظیر هر کار دیگری نیازمند تمرین و ممارست است؛ درست مثل اینکه اگر بخواهیم یک کار نمایشی را بر روی صحنه اجرا کنیم و یا یک تیم قهرمانی ورزش را به صحنه مسابقه بیاوریم، نیازمند تمرین میباشیم. در حقیقت، فرایندی که طی آن اینگونه تیمها فرا میگیرند، عبارت است از حرکت دایمی مابین تمرین و اجرا و تمرین و اجرا و... .42
این مطلب را باید اکیدا مورد توجه قرار داد که یادگیری جمعی، یک قابلیت جمعی است. یادگیری جمعی، حاصل جمع قابلیتهای یادگیری در سطح فردی نمیباشد و گروهی از افراد که به تنهایی فراگیرهای قابلی هستند، الزاما یک گروه یادگیری راتشکیل نخواهند داد؛ به همان صورت که گروهی از ورزشکاران برجسته الزاما به وجودآورنده یک تیم برجسته نمیباشند. گروههای یادگیر، یاد میگیرند که چگونه با یگدیگر بیاموزند. به طور قطع، میتوان گفت که ایجاد تواناییهای گروهی چالشی دشوارتر از به وجود آوردن تواناییهای فردی است. به همین دلیل است که گروههای فراگیر نیازمند زمینههای تجربی هستند که در آن قابلیتهای یادگیری گروهی خود را توسعه بخشند. فقدان یک تمرین معنادار، اصلیترین دلیلی است که اکثر گروههای مدیریتی را از تبدیل به یک واحد ثمربخش یادگیری باز میدارد.
مشخصا دو زمینه بارز برای تمرین وجود دارد. اولین آنها مربوط به تمرین گفتوگو است، به نحوی که یک تیم بتواند قابلیتهای مشترک خود را چنان توسعهبخشدکهضریبهوشیکلگروهبالاتراز ضریب هوش تکتک افراد قرار گیرد. دومین زمینه به ایجاد آزمایشگاههاییادگیریمرتبطاستکهدرآنها به کمک رایانه محیطهایی به وجود میآیند که گروهها با پویاییواقعیتهایپیچیدهدنیایتجاریمواجهمیشوند.
جلسات گفتوگو به یک تیم اجازه میدهد که با یگدیگر گفتوگو را تمرین نموده و قابلیتهای مورد نیاز را توسعه بخشند. شروط اساسی برای تشکیل چنین جلساتی عبارت است از:
1. حضور همه اعضای تیم در کنار یکدیگر؛
2. توضیح دادن قواعد اساسی گفتوگو؛
3. تأکید بر این قواعد اساسی، به نحوی که اگر هر یک از اعضای تیم نتواند پیشفرضهای خود را به حالت تعلیق درآورد، متوجه شود که مشغول بحث میباشد و درگیر گفتوگو نیست.
4. ترغیب اعضای تیم به دشوارترین، مهمترین و تعارضانگیزترین مواردی که در کار گروهی ایشان حایز اهمیت است.
نتیجهگیری
این بررسی، به دنبال ضرورت غیرقابل انکار نهادینهسازی یادگیری گروهی در سازمان و تبدیل آن به یک سازمان یادگیرنده، که متناسب نیازهای متغیر امروزی باشد، با شناسایی عواملی که موجب توسعه و تعمیم یادگیری سازمانی میشوند و زمینههای لازم برای تبدیل شدن به یک سازمان یادگیرنده را فراهم مینمایند، موانعی را که در سر راه این حرکت قرار دارند بازگو نمود. همه عوامل و موانع ارائه شده در این مقاله توجه جدی مدیران در سطوح مختلف مدیریتی را به خود جلب میکند و سازوکارهایی را هرچند خلاصه و تا حدودی کلی در اختیارشان قرار میدهد تا فتح بابی باشد در این مسیر و انگیزهای شود برای توجه جدیتر و عملیاتیتر به این موضوع.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1 دانشآموخته حوزه علمیه و دانشپژوه کارشناسى ارشد مدیریت مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى ره. دریافت: 30/11/87 ـ پذیرش: 1/2/88.
2ـ ژوزف بهنامى، «یادگیرى سازمانى»، تدبیر، ش 161 ص 19.
3ـ حسن زارعى متین، «دوازده ویژگى سازمانهاى یادگیرنده»، مجتمع آموزش عالى قم، ش 10، ص 61.
4ـ ر.ک: علیرضا شیروانى و سیدمحسن خلیفه ساطانى، «چگونه سازمان را به یک سازمان یادگیرنده تبدیل سازیم»، فولاد، ش 63.
5ـ پیتر سنگه مصاحبه، «اندیشههاى پیتر سنگه»، ترجمه مسعود بینش، تدبیر، ش 161، ص 59.
6ـ على رضائیان، مبانى رفتار سازمانى، ص 74.
7ـ حسن زارعى متین، «دوازده ویژگى سازمانهاى یادگیرنده»، مجتمع آموزشى عالى قم، ش 10، ص 66.
8. Stephen Robbins, Essentials of Organizational Behavior, p. 84.
9ـ ژوزف بهنامى، «یادگیرى سازمانى»، تدبیر، ش 161، ص 22.
10ـ پیتر سنگه، پنجمین فرمان، ترجمه حافظ کمال هدایت و محمد روشن، ص 298.
11ـ همان، ص 301.
12ـ همان.
13ـ همان، ص 303.
14ـ محمدرضا کرامتى، «سازماندهى گروههاى مشارکتى در سازمانهاى یادگیرنده»، تدبیر، ش 178، ص 21.
15ـ حسن زارعى متین، «دوازده ویژگى سازمانهاى یادگیرنده»، مجتمع آموزش عالى قم، ش 10، ص 65.
16ـ سیدمهدى الوانى، «سازمانهاى کامیاب امروز، سازمانهاى یادگیرنده و دانشآفرین»، مدیریت دولتى، ش 26و27، ص 4.
17ـ پیتر سنگه مصاحبه، «اندیشههاى پیتر سنگه»، تدبیر، ش 160، ص 60.
18ـ حسن زارعى متین، «دوازده ویژگى سازمانهاى یادگیرنده»، مجتمع آموزش عالى قم، ش 10، ص 75.
19ـ همان.
20ـ نهجالبلاغه، ن 31.
21ـ نهجالفصاحه، ح 2506، ص 474.
22ـ «وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى» مائده: 2.
23ـ «وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ» عصر: 3.
24ـ «وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ» مائده: 2.
25ـ حسن زارعىمتین، «دوازده ویژگى سازمانهاى یادگیرنده»، مجتمع آموزش عالى قم، ش 10، ص 75.
26ـ ویندال فرنچ و اچ. بل سسیل، مدیریت تحول در سازمان، ترجمه سیدمهدى الوانى و حسن دانایىفرد، ص 51.
27ـ فرجاللّه رهنورد، «یادگیرى سازمانى و سازمانهاى یادگیرنده»، مدیریت دولتى، ش 43، ص 20.
28ـ چارلز هندى، «مدیریت سازمانهاى یادگیرنده»، ترجمه مهدى ایراننژاد پاریزى، مدیریت و توسعه، ش 2، ص 52.
29. C.F. C. Argyris & D.A., Schon, Organizational learning: A Theory of Action Perspective, Reading Mass: Addison Wesley.
30ـ حسن زارعى متین، «دوازده ویژگى سازمانهاى یادگیرنده»، مجتمع آموزش عالى قم، ش 10، ص 76.
31. M. Peter Senge, Leading Learning Organizations, http://www.Solne.Org/res/krleadleam.html
32ـ باب گانز، سازمان تندآموز، حفظ و تداوم مزیت رقابتى، ترجمه خدایار ابیلى، ص 15.
33. C.F. Ray Stata, "Organizational Learning- The key to Management Innovation", Sloan Management review.
34ـ رضا شفاعى و امیر البدوى، «راهکارهاى ایجاد سازمانهاى یادگیرنده در ایران»، دانش مدیریت، ش 57، ص 21.
35ـ پیتر سنگه، گفتوگو «پیشرفتهاى تازه در یادگیرى سازمانى»، تدبیر، ش 104، ص 23.
36. Wener Heisenberg.
37 Discussion.
38. Percussion and Concussion.
39ـ پیتر سنگه، پنجمین فرمان، ص 307.
40ـ همان، ص 311ـ312.
41ـ همان، ص 313.
42ـ همان، ص 301.
--------------------------------------------------------------------------------
منابع
ـ نهجالفصاحه، به اهتمام غلامحسین مجیدى انصارى، قم، انصاریان، 1385.
ـ الوانى، سید مهدى، «سازمانهاى کامیاب امروز، سازمانهاى یادگیرنده و دانشآفرین»، مدیریت دولتى، ش 26و27، پاییز و زمستان 1373، ص 1ـ10.
ـ بهنامى، ژوزف، «یادگیرى سازمانى»، تدبیر، ش 161، مهر 1384، ص 19ـ25.
ـ رضائیان، على، مبانى رفتار سازمانى، تهران، سمت، 1382.
ـ رهنورد، فرجاللّه، «یادگیرى سازمانى و سازمانهاى یادگیرنده»، مدیریت دولتى، ش 43، بهار 1378، ص 11ـ20.
ـ زارعىمتین، حسن، «دوازده ویژگى سازمانهاى یادگیرنده»، مجتمع آموزش عالى قم، ش 10، پاییز 1380، ص 59ـ87.
ـ سنگه، پیتر، پنجمین فرمان، ترجمه حافظ کمال هدایت و محمد روشن، تهران، سازمان مدیرت صنعتى. 1377.
ـ سنگه، پیتر، گفتوگو، «پیشرفتهاى تازه در یادگیرى سازمانى»، ترجمه وجهاللّه قربانىزاده، تدبیر، ش 104، مرداد 1379، ص 22ـ27.
ـ شفاعى، رضا و امیر البدوى، «راهکارهاى ایجاد سازمانهاى یادگیرنده در ایران»، دانش مدیریت، ش 57، تابستان 1381، ص 5ـ27.
ـ شیروانى، علىرضا و سیدمحسن خلیفه ساطانى، «چگونه سازمان را به یک سازمان یادگیرنده تبدیل سازیم؟»، فولاد، ش 63.
ـ فرنچ، ویندال، اچ. بل، سسیل، مدیریت تحول در سازمان، ترجمه سیدمهدى الوانى و حسن دانایى فرد، تهران، صفار، 1382.
ـ کرامتى، محمدرضا، «سازماندهى گروههاى مشارکتى در سازمانهاى یادگیرنده»، تدبیر، ش 178، اسفند 1385، ص 20ـ25.
ـ گانز، باب، سازمان تندآموز، حفظ و تداوم مزیت رقابتى، ترجمه خدایار ابیلى، تهران، شرکت طراحى مهندسى و تأمین قطعات خودرو داخلى، 1378.
ـ سنگه، پیتر، (مصاحبه)، «اندیشههاى پیتر سنگه»، ترجمه مسعود بینش، تدبیر، ش 161، مهر 1384، ص 57ـ60.
ـ هندى، چارلز، «مدیریت سازمانهاى یادگیرنده»، ترجمه مهدى ایراننژاد پاریزى، مدیریت و توسعه، ش 2، پاییز 1378، ص 50ـ60.
- Argyris, C., & D.A., Schon, Organizational learning: A Theory of Action Perspective, Reading Mass: Addison Wesley, 1978.
- Robbins, Stephen, Essentials of Organizational Behavior, Tehran, off-set by Termeh Press, 2003.
- Senge, M. Peter, Leading Learning Organizations, http://www.Solne.Org/res/krleadleam.html
- Stata, Ray, "Organizational Learning-The key to Management Innovation", Sloan Management review, April 1989.
امروزه با توسعه دانش و فناوری و گسترش حیطههای کسب و کار، از جمله سازمانهای مجازی یا تحت شبکه، محیط کسب و کار به محیطی رقابتی و پر از چالش تبدیل گردیده و پارادایمهای جدیدی ظاهر شدهاند که بقا را برای بسیاری از سازمانها مشکل ساخته است. مرکزیت این پارادایم جدید، یادگیری است. بنابراین، سازمانهایی موفق هستند که زودتر، سریعتر، و بهتر از رقبا یاد بگیرند.2 به عبارتی سادهتر، از مسائل مهم سازمانهای عصر حاضر سرعت تغییرات محیطی و رشد فزاینده دانشها و مهارتهای مدیریتی است. در چنین محیطهایی پویا، تداوم حیات سازمانها در گرو انطباق آنها با تغییرات محیطی است. این تغییرات ضرورتهایی را به بار آورده که یکی از مهمترین آنها مسئله یادگیری مستمر است؛ بدین صورت که سازمانها برای آنکه بتوانند همچنان در گردونه رقابت باقی بمانند، نیازمند برخورداری از مهارت بقا و رقابت هستند. این مهارت عبارت است از ایجاد تغییر در سازمان همگام و همراه با تغییرات محیطی. عامل اصلی تغییر و یکی از مهمترین مهارتها در
این زمینه یادگیری است. بدینترتیب، یادگیری عامل کلیدی مورد نیاز سازمانی است که میخواهد در دنیای جدید اقتصادی پا برجا بماند. یادگیری مهمترین راه برای بهبود عملکرد در درازمدت است و در آینده نزدیک تنها سازمانی میتواند ادعای برتری کند که قادر باشد از قابلیتهای تعهد و ظرفیت یادگیری افراد در تمامی سطوح سازمان به نحو احسن بهرهبرداری نماید.
یادگیری چیست و چگونه صورت میگیرد؟ چیستی یادگیری و تحقیق در مورد فرایند آن خود موضوعی است دیگر، اما آنچه که برای مدیریت در سازمانهای امروزی از اهمیت اساسی برخوردار است صرفا این نیست که همواره در سازمان برنامههای آموزش برای افراد وجود داشته باشد، بلکه امروزه مهمترین مهارت چگونه یاد گرفتن است؛3 به این معنا که امروزه با برگزاری دورههای آموزش در واحد منابع انسانی سازمانها و برنامههای یادگیری از این دست، نمیتوان انتظار داشت سازمانها بتوانند در برابر تهاجمهای روزافزون رقبای داخلی و بینالمللی خود ادامه حیات دهند، بلکه سازمانهایی تاب مقابله با تحولات سریع محیطی را دارا خواهند بود که در سطح گسترده یاد بگیرند و همواره در حال یادگیری باشند، به گونهای که تمام فعالیتهایی که در سازمان انجام میدهند، با یادگیری همراه باشد؛ یادگیری مستمر و همیشگی. اگر یادگیری در سازمان به این صورت تحقق پیدا کرد میتوان انتظار داشت که این سازمان به یک سازمان یادگیرنده تبدیل شده است و در آن، افراد به طور مستمر تواناییهای خود را فزونی بخشیده، به الگوهای جدید فکری میرسند،4 اندیشههای جمعی در آن نضج میگیرد و سرانجام افراد سازمان «چگونه یاد گرفتن»، یعنی به اتفاق هم آموختن و در گروه یادگرفتن را میآموزند: «یادگیری گروهی».
یادگیری
یادگیری گروهی به چه معناست و مقصود از آن چیست؟ برای اینکه پاسخ این سؤال را بدانیم، باید از طرفی با مفهوم یادگیری و سطوح آن آشنا شویم و از جانب دیگر، معنا و مفهوم گروه و فعالیتهای گروهی را بشناسیم و سپس به تعریف یادگیری گروهی و ویژگیها و خصایص آن بپردازیم.
از «یادگیری» تعاریف متعددی شده است؛ ولی به نظر میرسد بهترین تعریف همان است که روانشناسان ارائه کردهاند. آنها یادگیری را فرایندی میدانند که در نهایت به تغییر رفتار منجر میگردد. در تعریف یادگیری اولین نکته قابل توجه، تفاوت آن با آموزش است. بیشتر کسانی که در حوزه کسب و کار هستند یادگیری را همان آموزش میدانند. آنان یادگیری را کاری اضافی میدانند که با نتایج کسب و کار هیچ ارتباطی ندارد. این برداشت متأثر از تجربه ما از شیوه مفصل یادگیری در مدرسه است. یادگیری به معنای تقویت توانایی به کمک تجربهای است که از پیگیری امور به دست میآید. یادگیری همیشه طی زمان و در مسیر زندگی واقعی به دست میآید. یادگیری به معنای کسب و انباشتن مقادیر زیادی اطلاعات نیست، بلکه گسترش تواناییهایی است که ما را قادر میسازد نتایجی را فراهم آوریم که در زندگی حقیقی به آن نیازمندیم؛ فرایندی که در تمامی طول زندگی باید ادامه یابد. مهمترین نکته این است که یادگیری را از کار روزمره جدا ندانیم. در حالی که آموزش مقطعی است و معمولاً از بستری که نتایج در آن تولید میشود جدا افتاده است، یادگیری نیازمند تحول و حرکتی اساسی در ذهن و فکر است. یادگیری نیازمند داشتن ظرفیت پذیرش است. یادگیری به معنای واقعی به قلب و روح انسان وارد میشود. از طریق یادگیری، انسان مجددا خود را خلق میکند. یادگیری ظرفیت خلّاقیت انسان را افزایش داده و به او کمک میکند که بخشی از فرایند حیاتبخش هستی شود.5 یکی از ویژگیهای اساسی یادگیری، افزایش قدرت خلّاقیت و نوآوری در یادگیرنده است. وجود نیروهای خلّاق و نوآور برای سازمان امری حیاتی است.
با توجه به آنچه که بیان گردید، میتوان گفت: یادگیری عبارت است از تغییری نسبتا دایمی در رفتار که نتیجه تجربههای مستقیم یا غیرمستقیم باشد.6 اجزای اساسی این تعریف، قابل توجه است: 1. یادگیری همراه با تغییر در رفتار است؛ اگر تغییری حاصل نشد، یادگیری صورت نگرفته است. 2. این تغییر تغییری مداوم است، در غیر این صورت، آموزش است و یادگیری اتفاق نیفتاده است. 3. این تغییر حاصل تجارب مستقیم و غیرمستقیم است. 4. یادگیری پدیدهای فرایندی و تدریجی است؛ به یکباره اتفاق نخواهد افتاد.
سطوح یادگیری
یادگیری به معنایی که ذکر شد، در سه سطح صورت میگیرد: فردی، گروهی و سازمانی. یادگیری در تمامی سطوح مزبور، برای دستیابی به آرمان سازمان یادگیرنده امری حیاتی است. سازمانها برای آنکه به یک سازمانی یادگیرنده (سازمان مورد نیاز عصر دانش و فناوری؛ سازمانی که به طور مستمر در حال افزایش ظرفیت خود برای ساختن آیندهای بهتر است) تبدیل شوند به توسعه مهارت یادگیری در سه سطح فوق نیازمندند.
در سطح فردی، وجود کارکنان با قابلیتهای فردی ضروری است. چنین کارکنانی همواره درصددند قابلیتهای خود را توسعه دهند تا به خواستهای فردی و سازمانی خود برسند. روح سازمانهای یادگیرنده، انسانهای یادگیرنده هستند.7
در سطح گروهی، باید افراد قادر باشند که به عنوان یک هویت واحد فکر کرده، خلق کنند و بیاموزند.
در سطح سازمانی نیز باید روشها، سازوکارها و فرایندها در درون سازمان به منظور تحقق یادگیری به کار گرفته شوند.
گروه
گروه عبارت است از دو یا چند نفر که به هم وابستهاند و برای دستیابی به اهداف خاصی با یکدیگر تعامل دارند. گروه دارای ساختاری است که رفتار اعضایش را شکل میدهد. اعضای گروه دارای هنجارها، نیازها، و هدفهای مشترک هستند.8مفهوم گروه هرچند متفاوت با مفهوم تیم است، ولی در بحث ما، یادگیری گروهی با یادگیری تیمی، بیانگر مفهوم واحدی هستند و میتوانند به جای هم مورد استفاده قرار گیرند.
گروهها امروزه نقش غیرقابل انکاری در موفقیت سازمانها دارند. امروزه در سازمانها تقریبا تمامی تصمیمات کلیدی توسط گروهها اتخاذ و به مرحله اجرا گذاشته میشود. توسعه گروهها در سازمانها به دلیل نیاز شدیدی است که به تلاش گروهی و تفکر عمیق گروهی درباره پدیدهها و مفاهیم پیچیده در سازمان وجود دارد.
یادگیری گروهی
یادگیری گروهی بدین معناست که تیمها قادر باشند به عنوان یک هویت واحد فکر کرده، خلق کنند و بیاموزند.9 متفکران بسیاری از جمله پیتر سنگه و پاولوسکی به بحث از یادگیری گروهی و مشخصات آن و چگونگی دستیابی به آن همت گماشتهاند. پاولوسکی یادگیری تیمی را مدخل یادگیری سازمانی دانسته تأکید میکند که یادگیری تیمی پلی است برای تبدیل یادگیری به دانش سازمانی، به نحوی که برای همه به اشتراک گذاشته شود. سنگه نیز یادگیری جمعی را فرایندی میداند که طی آن ظرفیت اعضا توسعه یافته و به گونهای همسو میشود که نتایج حاصله از آن چیزی خواهد بود که همگان واقعا طالب آن بودهاند.10 به تعبیری دیگر، یادگیری گروهی عبارت است از توانایی یک سازمان در کسب بصیرت از تجارب خود و دیگران (افراد، گروهها، الگوها و...) و ایجاد تغییر در چگونگی عملکرد خود بر اساس بصیرت جدید. وقتی میتوان به یادگیری گروهی و سازمانی مطمئن شد که سازمان دانش و آگاهی جدید خلق کند و از آن در عمل استفاده نماید.
یادگیری گروهی، علیرغم اهمیت فراوانش، بسیار کم مورد توجه قرار گرفته است. مادامی که ما نتوانیم این پدیده را بهتر بشناسیم، همچنان در هالهای از ابهام باقی خواهد ماند و تا زمانی که فرضیههای قابل قبولی راجع به چگونگی یادگیری جمعی (در مقابل یادگیری فردی و فرد در گروه) ارائه ننماییم، نمیتوانیم تمایزی مابین خرد گروهی و نقطهنظر جمعی که طی آن افراد به ناچار نظر جمع را میپذیرند قایل شویم و سرانجام تا زمانی که روشهای قابل اطمینانی برای ایجاد گروههایی که بتوانند با یگدیگر یاد بگیرند، به دست نیامده است، به وجود آمدن آنها تنها به صورتی تصادفی، رخ خواهد داد. به همین دلایل است که کسب مهارت در یادگیری جمعی، قدمی حیاتی در ایجاد سازمانهای فراگیر میباشد.11
اهمیت یادگیری گروهی
امروزه به یادگیری گروهی بیش از یادگیری فردی اهمیت داده میشود؛ زیرا زیربنای یادگیری مباحثه و گفتوگوست که به صورت جمعی صورت میگیرد. یادگیری در گروه بهتر و سهلتر صورت میگیرد. افراد وقتی که در جمع قرار میگیرند، خلّاقیت بیشتری از خود نشان میدهند. یادگیری در جمع باعث نیروافزایی میشود. در نهایت اینکه یادگیری گروهی زیربنای یادگیری سازمانی است. سازمان یادگیرنده وقتی به وجود میآید که قبلاً گروههای یادگیرنده شکل گرفته باشند. یادگیری گروهی هسته اولیه یادگیری در تمام سازمانهای یادگیرنده است.12 هرچند که یادگیری گروهی، خود بر قاعده «قابلیتهای فردی» استوار است، اما این مسئله را نباید از نظر دور داشت که بنا به گفته بوهم، فیزیکدان و از پیشگامان نظریه کوانتوم، «فکر پدیدهای مشارکتی است.»13 در نتیجه، افزایش توانایی افراد نیز تا حد زیادی به مشارکت آنها در تفکر و یادگیری گروهی وابسته است.
یادگیری گروهی، تأثیرات غیرقابل انکاری در رشد و بالندگی سازمانها دارد. از جمله تأثیرات مثبت آن میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
1. خلق دانش و استفاده بهینه از آن؛
2. مشارکت و استفاده از تمام افراد در تمام سطوح سازمان؛
3. حذف فردگرایی و استقبال از اختلاف و تعارض در عقاید و دیدگاهها؛
4. توجه به علایق، نیازها، و انتظارات مخاطبان با توجه به شرایط جسمی، روحی، و فکری آنها؛
5. دید سیستمی و کلگرایانه به سازمان و همه را با هم دیدن؛
6. توجه به بهرهوری (کارایی + اثربخشی) در کل فعالیتهای سازمان؛
7. ایجاد و خلق الگوهای جدید یادگیری (حل مسئله، ایفای نقش، و...)؛
8. ایجاد جوّ تفکر در بین کارکنان و درگیر نشدن آنها در کارهای اجرایی صرف؛
9. توجه به کیفیت و کمیّت و فرایندهای تعریف شده یادگیری تا حصول نتیجه مشخص و عینی؛
10. استقبال از بازخوردهای همکاران برای انتقال پیشنهادها و انتقادها؛14
11. افزایش اعتماد به نفس در کارکنان؛
12. ارتقای مهارتها، دانشها و تواناییهای ادراکی کارکنان.
عوامل مؤثر بر توسعه یادگیری گروهی
هدف، نهادینه کردن یادگیری جمعی و گروهی در سازمان و در ذهن و ضمیر افراد است. در مسیر نیل به این هدف، باید به دو مسئله عمده توجه کرد: 1. روش یا روشهای یادگیری گروهی و به عبارتی، الگوی یادگیری گروهی؛ 2. عوامل درونسازمانی و برونسازمانی مؤثر بر یادگیری گروهی و زمینهای که یادگیری در آن اتفاق میافتد. در نتیجه، نیازمند آن هستیم که هم نگاهی درونگرایانه و هم نگاهی برونگرایانه به مسئله داشته باشیم؛ به این معنا که باید تلاش کنیم در عین ارائه الگویی برای یادگیری جمعی در سازمان و شناسایی روشهای دستیابی به آن، عوامل و شرایط مؤثر بر یادگیری جمعی را شناسایی نماییم.
عوامل مؤثر بر یادگیری جمعی، یعنی عواملی که میتوانند در ایجاد و تثبیت یادگیری گروهی نقش داشته باشند، دو دسته مختلف را تشکیل میدهند: تقویتکنندهها (عوامل مثبت)؛ و بازدارندهها (عوامل منفی). تقویتکنندهها عواملیاند که شرط لازم یادگیری جمعی هستند و بدون آنها نمیتوان انتظار داشت که یادگیری گروهی تحقق پیدا کند. اما بازدارندهها عواملیاند که مانع یادگیری جمعی و گروهی شده، سد راه آن میشوند و باید سازوکارهایی برای حذف یا عدم مداخله آنها اندیشیده شود.
الف. عوامل تقویتکننده یادگیری گروهی
1. تواناییهای فردی (کارکنان یادگیرنده و خلّاق)
شرط لازم یادگیری گروهی، قابلیت و توانایی در سطح فردی است؛ هرچند شرط کافی برای یادگیری گروهی نمیباشد.15 به این بیان که نمیتوان گفت با داشتن افراد قابل و یادگیرنده، لزوما تیمی یادگیرنده خواهیم داشت؛ زیرا در حقیقت، توانایی یادگیری گروهی چیزی است فراتر از جمع تواناییهای یادگیری افراد آن گروه. برنامهریزی برای رشد افراد و توسعه تواناییهای آنها میتواند یک تلاش مهم و مؤثر، در راستای یادگیری گروهی باشد. این را همیشه به یاد داشته باشیم که گروههای توانا از افراد توانا تشکیل میشوند. مسلما در همه انسانها نیروی خلّاقهای به درجات مختلف نهفته است که شکوفا کردن و به ثمر رساندن آن، بهرههای ارزشمندی برای سازمان و جامعه به ارمغان میآورد؛ چه آنکه انسان با شناخت استعدادها و تواناییهایش و رشد و توسعه آنها به فرد خلّاق، با انگیزه شایق یادگیری تبدیل خواهد شد و این میتواند زمینهای مؤثر برای توسعه یادگیری در سطحگروهی به وجود بیاورد.16
2. تفکر سیستمی
تفکر سیستمی، زیربنای یادگیری سازمانی و گروهی است. شاهبیت تفکر سیستمی این است که جزء را باید در پرتو کل دید و در ارتباط با اجزای دیگر مطالعه نمود، نه جدا و بیارتباط با اجزای دیگر. بین اجزای یک سازمان روابط پویا وجود دارد؛ تغییر در یکی میتواند در دیگری تأثیر بگذارد و خود معلول علل دیگری باشد. همین روابط بین سیستم و محیطش وجود دارد. اگر تمامی عوامل توانمندساز، مهیا باشد اما محیط لازم برای رشد سازمان یادگیرنده وجود نداشته باشد، تمامی کوششها بیثمر و یا کماثر خواهند بود. وجود تفکر سیستمی در سازمان باعث میشود افراد به این واقعیت پی ببرند که رفتار آنها در ارتباطی دوسویه با رفتار دیگر افراد قرار دارد. تواناییها و مهارتهای همکاران فرد میتواند اثر فوقالعاده روی عملکرد خودش داشته باشد و بعکس. بدینسان، به میزانی که در جهت ارتقای سطح دانش و توان خودش تلاش میکند، در جهت ارتقای سطح دانش و مهارت همکاران و همگروهیهایش خواهد کوشید و یادگیری جمعی و گروهی را بر یادگیری فردی و صرفا تلاش در جهت افزایش تواناییهای خود، ترجیح خواهد داد. همچنانکه با اعتقاد به اینکه میان سیستم و محیط رابطه تأثیر و تأثر متقابل وجود دارد، متغیرهای محیطی حکم پدیدههایی را پیدا میکنند که میتوان از آنها و با آنها یاد گرفت. افراد با تفکر سیستمی یاد میگیرند که تغییر و به هم پیوستگی را بهتر درک کنند، پدیدهها را در کل ببینند و با نیروهایی که پیامدهای کارهای ما را تشکیل میدهند برخوردی مؤثر داشته باشند.17
3. فرهنگ سازمانی قوی
فرهنگ سازمانی عبارت است از اعتقادات و باورهای اساسی، ارزشهای حاکم و الگوهای رفتاری که عموما افراد سازمان بدان پایبند بوده و در طول زمان توسعه یافتهاند.18 قوت یک فرهنگ از یک طرف به محتوای آن بستگی دارد و از جانب دیگر به میزان پذیرش آن در میان اعضا. متغیرهای محتوایی که از قوت یک فرهنگ در سازمانهای امروزی حکایت میکنند عبارتند از: تشویق و حمایت از یادگیری، ایجاد نگرش و آرمان گروهی، پایبندی به اصول مدیریت مشارکتی، اهمیت دادن به ریسکپذیری و پذیرش اشتباه به عنوان نتیجه طبیعی کارها و مستوجب عقوبت ندانستن آن، اهمیت نوآوری و خلّاقیت، اهمیت نیروی انسانی، و اهمیت ارتباط و تبادل اطلاعات در داخل و خارج سازمان.
یادگیری گروهی مستلزم داشتن ارزشها و الگوهای رفتاری لازم برای توسعه یادگیری است که اهمّ آنها عبارت است از: توجه به گروه به عنوان یک کل، عشق ورزیدن و احترام به اعضا، تأکید به رفتار تیمی، پذیرش شکستها، تأکید بر روابط و همکاری بین افراد، پذیرش پیشنهادها و انتقادها.19 ارزشها و هنجارهای حاکم بر رفتار افراد در سازمان، اگر برخاسته از باورهای اصیل دینی و ارزشهای والای اسلامی باشد و افراد سازمان معتقد و پایبند به اصول اسلامی و ارزشهای الهی باشند، در چنین سازمانی، فرهنگ سازمانی قوی حاکم خواهد بود؛ زیرا در چنین فرهنگی افراد نفس خود را میزان میان خود و دیگران قرار میدهند و برای همکاران و همقطاران خود همان را میپسندند که برای نفس خود میپسندند.20
در فرهنگ برخاسته از ارزشهای اسلامی، یادگیری به هیچ عنوان متوقف نمیشود و بهبود مستمر، از طریق یادگیری مستمر سرلوحه کارها قرار دارد، چنانکه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میفرمایند: «اطلبو العلم من المهد الی اللحد.»21 در فرهنگ دینی، همکاریهای صمیمانه همطرازان چون ریشه در نیکیها میگیرد، سمت و جهتش نیکیها و شایستگیها بوده22 و تأثیر سازندهای در نایل شدن طرفین به کمالات بیشتر دارا میباشد. در نتیجه، این یاری رساندن فکری و عملی به افراد و همقطاران،23 قسمتی از رسالت کمالبخشی سازمان به کارکنان را محقق میسازد و به عنوان عامل صیانتبخشی افراد را از فروافتادن در ورطه زشتیها و رذایل حفظ میکند.24
4. تمرکز بر هدف یادگیری
هدف گروهها و به تبع آن سازمانهای یادگیرنده زمانی قابل حصول است که خود به عنوان یک هدف اساسی در سازمان شناخته شود، به گونهای که سازمان بر آن متمرکز شده و مدام در پی دستیابی به آن باشد و در این مسیر همیشه از عملکرد افراد و گروهها بازخور بگیرد. فقط سازمانهای جسور و توانمندی که بنیانشان بر یادگیری استوار است و بهترین راه بهبود عملکرد را در درازمدت، «یادگیری» میدانند، و سازمانهایی که حاضر هستند به خاطر فردای سازمان از عملکرد امروز خود صرفنظر کنند، به چنین هدفی دست خواهند یافت. به بیانی سادهتر، وقتی یادگیری گروهی در سازمان نهادینه میشود که در زمره اهداف اساسی سازمان درآید و برای تحقق آن به عنوان یک هدف سازمانی، سازوکارهای اجرایی و عملیاتی طراحی شود.
5. ایجاد ساختار مناسب سازمانی
ایجاد ساختارهای سازمانی پویا، انداموار، مسطح و با حداقل سلسله مراتب سازمانی در جهت فراهمسازی زمینههای یادگیری جمعی در سازمان از اهمیت بسزایی برخوردار است. مطالعات نشان میدهد که سازمانهایی با توانایی یادگیری قوی، دارای درجه پایینی از رسمیتگرایی در ساختار سازمانیشان هستند. نتایج این تحقیقات، وجود رابطه منفی بین رسمیتگرایی (تأکید بر قوانین و مقرّرات) و توانایی یادگیری را به وضوح نشان میدهد. تحقیقات دیگر نشان میدهد که در سازمانهای یادگیرنده کارکنان آزادی عمل بیشتری دارند و ساختار سازمانی آنها از نوع انداموار، پویا و مسطح است و تصمیمگیریها به صورت گروهی و مشارکتی است.25
6. ایجاد نگرش و آرمان گروهی
نوع نگرش ما نسبت به همکاران و افراد داخل سازمان، باور ما نسبت به نوع تعامل با آنها و نیز نوع تصور و برداشت ما از عکسالعملهای رفتاری آنها، عامل مؤثر مهمی در شکلدهی رفتارهای ما میباشند. در گذشته نوع تعاملهای بین فردی که معمولاً از سوی مدیریت سازمانها نیز تشویق میشد، تعامل مبتنی بر رابطه برد ـ باخت بوده است؛ به این صورت که به افراد دیگر به دید رقبایی نگاه کنیم که مترصد هستند فرصتها را از ما بربایند و موفقیت را از آن خود کنند. موفقیت ما فقط با شکست دیگران است که تأمین میشود و اینکه فرد برای رسیدن به موفقیت باید همواره خود را در میدان نبرد ببیند. در این نگاه و نگرش، یادگیری در سطح فردی متوقف میماند و هیچ زمینهای برای یادگیری در سطوح گروهی و سازمانی فراهم نمیشود. برای توسعه یادگیری در این سطوح باید به تغییر بینشها و باورها در زمینه نحوه تعامل بین فردی، از تعامل مبتنی بر رابطه برد ـ باخت، به تعامل مبتنی بر رابطه برد ـ برد پرداخته شود.26 امروزه این تفکر که موفقیت خود را در شکست دیگران ببینیم منسوخ شده است. در محیطهای پویای امروزی همکاری و همیاری جای خود را به رقابت داده است و رابطه برد ـ برد حاکم است. در تفکر تعاملی جدید، افراد موفقیت خود را در موفقیت دیگران میدانند و باید اینگونه باشد تا یادگیری گروهی شکل بگیرد.
7. ایجاد و توسعه چشمانداز مشترک
چشمانداز مشترک، تصویری است که در یک سازمان و نزد گروهی از انسانها وجود دارد. چشمانداز مشترک، توجه به اهداف مشترک را برمیانگیزاند. چشمانداز مشترک ما را به آنچه که میخواهیم خلق کنیم رهنمون میکند. با داشتن آرمان مشترک و توسعه آن، افراد میآموزند که درباره آینده مورد انتظارشان و راههای عملی رسیدن به آن آینده، در گروه خود نوعی تعهد ایجاد کنند. آرمان مشترک نباید تدافعی و یا منفی باشد. آرمان تدافعی در چارچوب جنگ و چالش با رقیب محدود میشودوبهندرتقادربهایجادخلّاقیتونوآوریاست.
باید به تفاوت اساسی که بین هدف و چشمانداز وجود دارد، توجه داشت. هدف یعنی مأموریت و دلیل وجودی سازمان. اما چشمانداز یعنی تصویری از آیندهای که میخواهیم بیافرینیم. به تعبیر دیگر، هدف و مأموریت یعنی آنچه که انجام میدهیم تا به چشمانداز موردنظر برسیم.
داشتن آرمان مشترک عاملی است که میتواند باعث فراهمسازی انرژی لازم برای یادگیری گروهی باشد. با وجود چنین آرمانی است که همبستگی و همفکریبهعنواناساسیادگیریگروهیمحققمیشود.
8. وجود تعارض موثر بین افراد
تعارض در تعریفی ساده عبارت است از وجود اختلافنظر بین اعضای یک گروه و یا بین گروهها. در مورد تعارض و اینکه وجودش در بین افراد و گروهها امری مفید و ضروری است یا مضر و غیرضروری، نظریات متفاوتی وجود دارد. تعارض مؤثر در عملکرد را سازنده، و تعارضهایی را که مانع عملکرد خوب میشوند، مخرّب مینامند. وجه تمایز بین تعارض سازنده و مخرّب، خطی روشن و دقیق نیست. با وجود این، این مطلب که تعارض در حد خودش میتواند مفید و مؤثر باشد، امری پذیرفته شده است. به عقیده پیتر سنگه، تعارض در یادگیری گروهی نقش تعیینکنندهای دارد. به باور وی،تیمهایبزرگبهواسطهنبودتعارضحاصلنمیشوند، بلکه یکی از قابل اطمینانترین نشانههای گروهی که مستمرا در حال یادگیری است، تعارض مشهود در نظرهاست. در حقیقت، اساس دستیابی به نگرش گروهی و آرمان، در فرایندتدریجی ظهور یک نگرش جمعی از میان نگرشهای مختلف فردینهفته است.
ب. موانع توسعه یادگیری گروهی
در مسیر دستیابی به گروهها و سازمان یادگیرنده، موانع و عوامل منفی وجود دارند که عدم توجه به آنها و مدیریت نکردن آنها نه تنها فراگردهای یادگیری را کند میکنند، بلکه باعث ایجاد توقف در آن نیز میگردند. این موانع زیربنایی را میتوان در چند دسته جای داد:
1. موانع فرهنگی
الف. باورهای غلط: امروزه برای رسیدن به موفقیت در سازمان، تفکرِ داشتن مدیری قهرمان، جایش را به اندیشه داشتن تیمی قهرمان داده است. دیگر به سادگی امکان ندارد که یک انسان منحصر به فردی امور را تعیین کند و سپس سازوکارها و ساختارهایی برای تبدیل دیدگاههایش به عملیات سازمانی به وجود آورد؛ چراکه امور آنچنان پیچیده شده که نمیتوان همه چیز را از بالا تعیین کرد و تغییرات آنچنان سریع هستند که نمیتوان در سازمانهای پیچیده به انتظار فرایندهای کند تصمیمگیری دیوانسالارانه از بالا به پایین ماند. بدون وانهادن چنین باورهای نادرستی، هیچگونه انگیزهای برای تبدیل شدن به یک سازمان یادگیرنده وجود نخواهد داشت. بسیاری از ما، هم نسبت به قدرت فکری و هم نسبت به قدرت کنترلی مدیران از چنین باورهای نادرستی برخورداریم.
یکی دیگر از باورهای غلط، درباره تغییر یک سازمان یادگیرنده است. ما همواره سازمان را به عنوان مجموعهای رسمی از اهداف، استراتژیها، تقسیم مسئولیت، ساختار، مجموعهای از ارزشها، باورها، هنجارها، عقاید (فرهنگ) و عملکرد آنها از طریق فرایندها، جریان اطلاعات و مقرّرات ادراک میکنیم و تغییر سازمان را به معنای تغییر در این سازوکارها تلقّی میکنیم. از این نکته غافلیم که سازمانها در واقع مجموعهای از افراد با هدفها و گرایشهای مختلف نیز هستند.27 سازمانها باید هر آنچه را که رفتارها و الگوهای تفکر قدیمی را تقویت میکنند، تغییر دهند.
ب. عادتهای فکری غلط: اگر تصور ما این باشد که طرح و ایده ما عین واقعیت است و نه الگویی از آن (جزماندیشی و قطعیتگرایی)، راه را بر هرگونه تغییری که میتواند تفکری نظاممند ایجاد کند، بستهایم. مدیران باید یاد بگیرند که الگوهای ذهنی خود را به طور مستمر بازبینی کنند. در غیر این صورت، نباید توقع کاری اساسی از تفکر نظاممند داشته باشند.
رهبران بزرگ اعتماد به خود را با «تردید معقول» ترکیب میکنند. این کار چرخه یادگیری را به جریان میاندازد. سازمانهایی که عادت یادگیری را کسب میکنند، پیوسته وضع موجود را مورد پرسش قرار میدهند و همواره روشهای جدید یا محصولات جدید را جستوجو میکنند.28
ج. عادتهای رفتاری غلط: عادتهای فکری، به طور مستمر ما را به سمت بحث و مجادله سوق داده و از گفتوگو دور میکند. ما آنچه را که فکر میکنیم، واقعیت در نظر میگیریم و با ایمانی که به نگرش خود داریم میخواهیم آنها را به کرسی بنشانیم. همواره نگران این هستیم که در حضور جمع پیشفرضهای خود را مطرح کنیم. یادگیری جمعی باید بتواند با موانع قدرتمندی که بر سر راه بحث و گفتوگوی سازنده وجود دارد، به طور جدی مقابله نماید. آرجریس از این موانع به عنوان راههای تدافعی یاد میکند که عبارت است از: راههایی که به آنها عادت کردهایم و ما و دیگران را در مقابل تهدید و تشویق محافظت میکند، اما در عین حال مانع یادگیری ما نیز خواهد شد.29
د. پارادایمهای مدیران: پارادایمهای ذهنی افکار، اندیشهها و باورهای هر انسانند که مانند یک فیلتر ذهنی عمل مینمایند و دادهها و اطلاعات ورودی را بررسی و فیلتر میکنند.
اگر این پارادایمها نوسازی و ترمیم نشوند، ما را در گذشته نگه میدارند و خلّاقیت و پذیرش افکار و پیشنهادهای نو را از سازمان میگیرند.
توماس کن پارادایمها را همانند فیلترهایی میداند که دادهها را تصفیه میکنند و افراد تنها آن قسمتی از دادهها را که پارادایمهای ذهنی است قبول میکنند. این پارادایمها مهمترین عامل در «مقاومت در برابر تغییر» میباشند.30
ه . بیاعتمادی: اعتماد عبارت از انتظار مثبت از فردی است که از طریق کلمات، اقدامات، یا تصمیمات، فرصتطلبانه عمل نکند. اعتماد بر مبنای اطلاعات از افراد ایجاد میشود، در طول زمان و به سختی شکل میگیرد، و به شدت آسیبپذیر است. اعتماد به عنوان یک ضرورت برای تفویض اختیار، مشارکت و نظام پیشنهادها و نظام یادگیرنده تلقّی میشود. اعتماد به یکدیگر باعث میشود که کارکنان به نظام، مدیریت و همکاران حسن نیت و نگرش مثبت داشته باشند و این نگرش مبنای همکاری، گفتوگو و توسعه یادگیری است.
2. مقاومت مدیران
مقاومت مدیراندربرابریادگیریوتغییر،عللگوناگونی دارد که در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود:
الف. عدم تعهد به یادگیری عمیق: سنگه در پاسخ به این پرسش که یک مدیر عالی از کجا باید ایجاد سازمان یادگیرنده را شروع کند، میگوید: همه آنچه که دربارهاش صحبت میکنیم، اگر با دیدگاههای شخصی و ارزشهای اساسی فرد بیگانه باشد، بیمعناست. این درست به قلب رهبری برمیگردد.31 رهبر سازمانی که معتقد است:«یادگیری برای دیگران خوب است، اما من به آنها نیازی ندارم»، پیروان زیادی نخواهد داشت.
ب. باورهای مدیران: یکی از مشکلترین موانع، فایق آمدن بر مقاومتها از سوی مدیرانی است که به صورت کامل سازمان سنتی را انتخاب کرده و در آن موفق هم بودهاند. آنها برای این پرسش که چرا باید سازمانهای سنتی تغییر کنند، از منظر خود پاسخ شایستهای نمییابند. نیز مدیرانی که اصولاً به مهارتهای «انسانمدار» در مدیریت اعتقاد ندارند، نمیتوانند انرژی و زمانی را که صرف توسعه این مهارتها در سازمان میشوند، به درستی هدایت کنند. مدیران باید وظایف خود را مجددا مورد ارزیابی قرار دهند. آنها باید دگمهای قدیمی «برنامهریزی، سازماندهی و کنترل» را فراموش کنند و به وظیفه مقدس خود در برابر زندگی انسانهای زیردستشان پی ببرند. وظیفه اصلی و اساسی مدیران، ایجاد شرایطی پویا و توانا برای هدایت انسانها به سمت باروری بیشتر زندگیشان است.
3. عملکردمداری و فقدان زمان یادگیری
گرچه همه سازمانها میآموزند، ولی محور فعالیتهای تمامی آنها یادگیری نیست، بلکه محور فعالیت بیشتر سازمانها عملکرد و یا تمرکز بر امور روزمرّه است.32
هرچند رویکرد «عملکردمدار» فینفسه اشکالی ندارد، ولی در شرایط امروزی، این رویکرد کافی نیست. سازمانهای «یادگیریمدار» حاضرند به خاطر فردای سازمان، از عملکرد امروز خود صرفنظر کنند.33
4. سیاسی بودن محیط درونی سازمان
محیط سیاسی محیطی است که در آن، «چه کسی» مهمتر از «چه چیزی» است. همواره برندهها و بازندهها وجود دارند؛ افرادی که در حال ساختن قدرت خود هستند و افرادی که آن را از دست میدهند. قدرت همواره متمرکز است و میتوان از آن به صورت مستبدانه بهره جست. یک نفر میتواند راجع به سرنوشت دیگران تصمیم بگیرد و هیچ محدودیتی برای این تصمیمگیری وجود ندارد. بر اساس این تعابیر، محیط سیاسی محیطی است که در آن قدرت در دست یک نفر و یا یک گروه متمرکز است، حتی اگر افراد قدرتمند در مناصب و جایگاههای رسمی سازمانی قرار نداشته باشند.
چنین جوی، مناسب رشد سازمانهای یادگیرنده و حمایتگر از یادگیری نیست. اولین قدم، ایجاد سازمانی است که جو حاکم بر آن بر مبنای «شایستگی» به وجود آید، نه سیاستبازی؛ سازمانی که در آن آنچه که صحیح است، حایز اهمیت است و نهاینکهچهکسیمایلاستکهچهچیزیانجامشود.34
روشهای یادگیری گروهی
1. گفتوگو و مباحثه
یادگیری گروهی، قدرت همفکری کردن با هم است که از طریق کسب مهارت در گفتوگو و مباحثه با یکدیگر به دست میآید.35 در واقع، یادگیری تیمی با گفتوگو آغاز میشود.
ورنر هایزنبرگ36 نظریهپرداز مشهور فیزیکمیگوید: علوم ریشه در بحث و گفتوگو دارند. همکاری مابین افراد مختلف، ممکن است منجر به رسیدن به درخشانترین نتایج علمی شود که از بالاترین درجه اهمیت برخوردارند. افراد به صورت گروهی عموما از دقت بالاتری برخوردار شده و هوشیارانهتر از حرکات فردی عمل میکنند. بهره هوشی یک گروه میتواند به صورت بالقوه بسیار بالاتر از بهره هوشی تکتک افراد باشد.
یکی از افرادی که در جهت خلق قواعد یادگیری جمعی، تحقیقات ارزشمندی ارائه کرده، دیوید بوهم است. به عقیده بوهم، دو دسته کلی برخورد و تعامل وجود دارد: گفتوگو و مباحثه. برای یک گروه که دارای توانایی یادگیری خلّاق و مستمر است، وجود هر دوی اینها واجد اهمیت میباشد.
وی به وجود تفاوت معناداری بین گفتوگو و مباحثه قایل است. به عقیده وی، واژه «بحث»37 درزبان انگلیسی با کلمه «تضارب و تصادم»38 داراییک ریشه مشترک میباشد. در بحث، موضوع مورد علاقه از نظر افراد شرکتکننده مورد تجزیه و تحلیل و موشکافی واقع میشود. واضح است که این کار، ثمربخش است، اما از سوی دیگر، منظور و مقصود نهایی در بحث، بردن است؛ به این معنا که نقطه نظر یک نفر توسط سایر افراد پذیرفته شود. شما ممکن است هر از گاهی قسمتی از نظر دیگران را به دلیل تقویت نقطه نظر خود بپذیرید، اما اساسا مایل هستید که نظر شما بر دیگران فایق آید. و این تأکید شدید بر پیروزی و فایق آمدن بر دیگران، با دلبستگی شدید به تحصیل حقایق، سازگار نمیباشد. بوهم اظهار نظر میکند که آنچه برای موفقیت در تغییر دادن اولویتها ضروری است «گفتوگو» میباشد که عبارت از نوع دیگری برقراری ارتباط است. بوهم معتقد است که در گفتوگو افراد به دریایی وسیعتر از معانی مشترک دست مییابند که به تنهایی قابل حصول نمیباشند.
هدف گفتوگو، عبارت از رسیدن به مرحلهای ورای فهم تکتک افراد است. در یک گفتوگو، هیچیک از ما به دنبال پیروزی نیستیم؛ چراکه اگر کار را درست انجام دهیم، همگی پیروز شدهایم. بر این اساس، نوع جدیدی از خرد به منصه ظهور میرسد که بر پایه پیدایی یک معنای مشترک استوار است و دیگر افراد در جبهه مقابل یگدیگر قرار ندارند.
در گفتوگو، یک گروه مباحث غامض و پیچیده را از زوایای مختلف بررسی میکند. افراد هر یک برای خود واجد فرضیاتی هستند که آنها را آزادانه برای یکدیگر مطرح میسازند. حاصل این کار بیان آشکار و آزادانه عمیقترین افکار و تجربیات افراد مختلف است که از نقطهنظر تکتک ایشان، بسیار وسیعتر است.
به نظر بوهم، هدف گفتوگو، آشکار ساختن بیربطیهای موجود در افکار ماست. گفتوگو یکی از راههایی است که ما را در جهت پی بردن به جنبههای نمایشی و مشارکتی فکر یاری میدهد و همچنین حساسیت فرد را نسبت به گسیختگیهای موجود در افکار بالا میبرد. «در حین گفتوگو افراد در افکار خود نیز به کاوش میپردازند.»
در گفتوگو افراد متوجه جنبه جمعی افکارشان نیز خواهند شد. به اعتقاد بوهم، قسمت اعظم افکار موجود در اصل جمعی هستند. پس بر طبق اظهارات بوهم، یادگیری جمعی نه تنها امری است امکانپذیر، بلکه برای درک واقعی خرد بشری، حیاتی است. به کمک گفتوگو افراد میتوانند یکدیگر را برای تشخیص گسیختگیها و بیربطیهای موجود در افکارشان، یاری دهند و بدینترتیب، افکار جمعی هرچه بیشتر منسجم خواهند شد.
به عقیده بوهم، یک گفتوگوی مؤثر، باید دارای سه شرط اساسی ذیل باشد:
1. تعلیق پیشفرضها؛
2. نگاه کردن به یکدیگر به چشم یک دوست؛
3. وجود فردی که حافظ چارچوب اصلی گفتوگوست.39
معلّق ساختن پیشفرضها به معنای دور انداختن آنها نیست، بلکه منظور این است که اجازه دهیم آنها مورد سؤال و تحقیق قرار بگیرند. پس این گفته، به معنای حذف تفکرات فردی و ناپسند بودن آنها نیست، بلکه منظور این است که نسبت به پیشفرضهای خود آگاه باشیم و آنها را به کمک امتحان، بیازماییم. با پافشاری بر روی افکار شخصی و مفروضات، باب گفتوگو مسدود میشود.
اهمیت نگاه کردن به یکدیگر به چشم یک دوست وقتی بیشتر میشود که بدانیم فکر یک پدیده مشارکتی است. تلاشی آگاهانه در جهت نگاه کردن به یگدیگر به چشم یک دوست، منجر به برقراری ارتباطی دوستانه خواهد شد. یکدیگر را به چشم دوست دیدن، نقشی بسیار حیاتی و مهم در ایجاد جوی مثبت و سازنده دارد، که برای جبران آسیبهای احتمالی گفتوگو ضروری است.
معنای دوست داشتن به هیچ وجه این نیست که افراد هیچیک از نظریات یکدیگر را قبول نداشته باشند، بلکه درست بعکس، قدرت واقعی یکدیگر را به چشم یک دوست نگاه کردن زمانی مشهود خواهد شد که اختلافنظر وجود داشته باشد.
و اما شرط سوم برای گفتوگو، فردی است که حافظ چارچوب و زمینه اصلی گفتوگو میباشد. با فقدان چنین فردی، عادتهای فکری به طور مستمر ما را به سمت بحث و مجادله سوق داده و از گفتوگو دور میکند. هرچه تجربه و قابلیتهای گروهی در گفتوگو بالاتر میرود، نقش حافظ گفتوگو کمرنگتر شده و به تدریج وی تنها عضوی از فرایند گفتوگوی جمعی خواهد شد.
گفتوگو از درون گروههای بدون رهبر خواهد جوشید و این امر زمانی حاصل میشود که اعضای گروه قابلیتها و ادراک خود را توسعه بخشند.40
البته به نظر نمیرسد که از دیدگاه بوهم، مباحثه امری ناپسند و یا بیتأثیر در یادگیری جمعی و گروهی باشد؛ زیرا وی معتقد است که در یادگیری گروهی مباحثه همراهِ ضروری گفتوگو است. نکتهای که به نظر وی در این امر باید مورد توجه قرار گیرد، حفظ تعادل میان مباحثه و گفتوگوست. یک تیمیادگیر،استادحرکتبینبحثوگفتوگومیباشد.41
2. تمرین
یادگیری جمعی نظیر هر کار دیگری نیازمند تمرین و ممارست است؛ درست مثل اینکه اگر بخواهیم یک کار نمایشی را بر روی صحنه اجرا کنیم و یا یک تیم قهرمانی ورزش را به صحنه مسابقه بیاوریم، نیازمند تمرین میباشیم. در حقیقت، فرایندی که طی آن اینگونه تیمها فرا میگیرند، عبارت است از حرکت دایمی مابین تمرین و اجرا و تمرین و اجرا و... .42
این مطلب را باید اکیدا مورد توجه قرار داد که یادگیری جمعی، یک قابلیت جمعی است. یادگیری جمعی، حاصل جمع قابلیتهای یادگیری در سطح فردی نمیباشد و گروهی از افراد که به تنهایی فراگیرهای قابلی هستند، الزاما یک گروه یادگیری راتشکیل نخواهند داد؛ به همان صورت که گروهی از ورزشکاران برجسته الزاما به وجودآورنده یک تیم برجسته نمیباشند. گروههای یادگیر، یاد میگیرند که چگونه با یگدیگر بیاموزند. به طور قطع، میتوان گفت که ایجاد تواناییهای گروهی چالشی دشوارتر از به وجود آوردن تواناییهای فردی است. به همین دلیل است که گروههای فراگیر نیازمند زمینههای تجربی هستند که در آن قابلیتهای یادگیری گروهی خود را توسعه بخشند. فقدان یک تمرین معنادار، اصلیترین دلیلی است که اکثر گروههای مدیریتی را از تبدیل به یک واحد ثمربخش یادگیری باز میدارد.
مشخصا دو زمینه بارز برای تمرین وجود دارد. اولین آنها مربوط به تمرین گفتوگو است، به نحوی که یک تیم بتواند قابلیتهای مشترک خود را چنان توسعهبخشدکهضریبهوشیکلگروهبالاتراز ضریب هوش تکتک افراد قرار گیرد. دومین زمینه به ایجاد آزمایشگاههاییادگیریمرتبطاستکهدرآنها به کمک رایانه محیطهایی به وجود میآیند که گروهها با پویاییواقعیتهایپیچیدهدنیایتجاریمواجهمیشوند.
جلسات گفتوگو به یک تیم اجازه میدهد که با یگدیگر گفتوگو را تمرین نموده و قابلیتهای مورد نیاز را توسعه بخشند. شروط اساسی برای تشکیل چنین جلساتی عبارت است از:
1. حضور همه اعضای تیم در کنار یکدیگر؛
2. توضیح دادن قواعد اساسی گفتوگو؛
3. تأکید بر این قواعد اساسی، به نحوی که اگر هر یک از اعضای تیم نتواند پیشفرضهای خود را به حالت تعلیق درآورد، متوجه شود که مشغول بحث میباشد و درگیر گفتوگو نیست.
4. ترغیب اعضای تیم به دشوارترین، مهمترین و تعارضانگیزترین مواردی که در کار گروهی ایشان حایز اهمیت است.
نتیجهگیری
این بررسی، به دنبال ضرورت غیرقابل انکار نهادینهسازی یادگیری گروهی در سازمان و تبدیل آن به یک سازمان یادگیرنده، که متناسب نیازهای متغیر امروزی باشد، با شناسایی عواملی که موجب توسعه و تعمیم یادگیری سازمانی میشوند و زمینههای لازم برای تبدیل شدن به یک سازمان یادگیرنده را فراهم مینمایند، موانعی را که در سر راه این حرکت قرار دارند بازگو نمود. همه عوامل و موانع ارائه شده در این مقاله توجه جدی مدیران در سطوح مختلف مدیریتی را به خود جلب میکند و سازوکارهایی را هرچند خلاصه و تا حدودی کلی در اختیارشان قرار میدهد تا فتح بابی باشد در این مسیر و انگیزهای شود برای توجه جدیتر و عملیاتیتر به این موضوع.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1 دانشآموخته حوزه علمیه و دانشپژوه کارشناسى ارشد مدیریت مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى ره. دریافت: 30/11/87 ـ پذیرش: 1/2/88.
2ـ ژوزف بهنامى، «یادگیرى سازمانى»، تدبیر، ش 161 ص 19.
3ـ حسن زارعى متین، «دوازده ویژگى سازمانهاى یادگیرنده»، مجتمع آموزش عالى قم، ش 10، ص 61.
4ـ ر.ک: علیرضا شیروانى و سیدمحسن خلیفه ساطانى، «چگونه سازمان را به یک سازمان یادگیرنده تبدیل سازیم»، فولاد، ش 63.
5ـ پیتر سنگه مصاحبه، «اندیشههاى پیتر سنگه»، ترجمه مسعود بینش، تدبیر، ش 161، ص 59.
6ـ على رضائیان، مبانى رفتار سازمانى، ص 74.
7ـ حسن زارعى متین، «دوازده ویژگى سازمانهاى یادگیرنده»، مجتمع آموزشى عالى قم، ش 10، ص 66.
8. Stephen Robbins, Essentials of Organizational Behavior, p. 84.
9ـ ژوزف بهنامى، «یادگیرى سازمانى»، تدبیر، ش 161، ص 22.
10ـ پیتر سنگه، پنجمین فرمان، ترجمه حافظ کمال هدایت و محمد روشن، ص 298.
11ـ همان، ص 301.
12ـ همان.
13ـ همان، ص 303.
14ـ محمدرضا کرامتى، «سازماندهى گروههاى مشارکتى در سازمانهاى یادگیرنده»، تدبیر، ش 178، ص 21.
15ـ حسن زارعى متین، «دوازده ویژگى سازمانهاى یادگیرنده»، مجتمع آموزش عالى قم، ش 10، ص 65.
16ـ سیدمهدى الوانى، «سازمانهاى کامیاب امروز، سازمانهاى یادگیرنده و دانشآفرین»، مدیریت دولتى، ش 26و27، ص 4.
17ـ پیتر سنگه مصاحبه، «اندیشههاى پیتر سنگه»، تدبیر، ش 160، ص 60.
18ـ حسن زارعى متین، «دوازده ویژگى سازمانهاى یادگیرنده»، مجتمع آموزش عالى قم، ش 10، ص 75.
19ـ همان.
20ـ نهجالبلاغه، ن 31.
21ـ نهجالفصاحه، ح 2506، ص 474.
22ـ «وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى» مائده: 2.
23ـ «وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ» عصر: 3.
24ـ «وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ» مائده: 2.
25ـ حسن زارعىمتین، «دوازده ویژگى سازمانهاى یادگیرنده»، مجتمع آموزش عالى قم، ش 10، ص 75.
26ـ ویندال فرنچ و اچ. بل سسیل، مدیریت تحول در سازمان، ترجمه سیدمهدى الوانى و حسن دانایىفرد، ص 51.
27ـ فرجاللّه رهنورد، «یادگیرى سازمانى و سازمانهاى یادگیرنده»، مدیریت دولتى، ش 43، ص 20.
28ـ چارلز هندى، «مدیریت سازمانهاى یادگیرنده»، ترجمه مهدى ایراننژاد پاریزى، مدیریت و توسعه، ش 2، ص 52.
29. C.F. C. Argyris & D.A., Schon, Organizational learning: A Theory of Action Perspective, Reading Mass: Addison Wesley.
30ـ حسن زارعى متین، «دوازده ویژگى سازمانهاى یادگیرنده»، مجتمع آموزش عالى قم، ش 10، ص 76.
31. M. Peter Senge, Leading Learning Organizations, http://www.Solne.Org/res/krleadleam.html
32ـ باب گانز، سازمان تندآموز، حفظ و تداوم مزیت رقابتى، ترجمه خدایار ابیلى، ص 15.
33. C.F. Ray Stata, "Organizational Learning- The key to Management Innovation", Sloan Management review.
34ـ رضا شفاعى و امیر البدوى، «راهکارهاى ایجاد سازمانهاى یادگیرنده در ایران»، دانش مدیریت، ش 57، ص 21.
35ـ پیتر سنگه، گفتوگو «پیشرفتهاى تازه در یادگیرى سازمانى»، تدبیر، ش 104، ص 23.
36. Wener Heisenberg.
37 Discussion.
38. Percussion and Concussion.
39ـ پیتر سنگه، پنجمین فرمان، ص 307.
40ـ همان، ص 311ـ312.
41ـ همان، ص 313.
42ـ همان، ص 301.
--------------------------------------------------------------------------------
منابع
ـ نهجالفصاحه، به اهتمام غلامحسین مجیدى انصارى، قم، انصاریان، 1385.
ـ الوانى، سید مهدى، «سازمانهاى کامیاب امروز، سازمانهاى یادگیرنده و دانشآفرین»، مدیریت دولتى، ش 26و27، پاییز و زمستان 1373، ص 1ـ10.
ـ بهنامى، ژوزف، «یادگیرى سازمانى»، تدبیر، ش 161، مهر 1384، ص 19ـ25.
ـ رضائیان، على، مبانى رفتار سازمانى، تهران، سمت، 1382.
ـ رهنورد، فرجاللّه، «یادگیرى سازمانى و سازمانهاى یادگیرنده»، مدیریت دولتى، ش 43، بهار 1378، ص 11ـ20.
ـ زارعىمتین، حسن، «دوازده ویژگى سازمانهاى یادگیرنده»، مجتمع آموزش عالى قم، ش 10، پاییز 1380، ص 59ـ87.
ـ سنگه، پیتر، پنجمین فرمان، ترجمه حافظ کمال هدایت و محمد روشن، تهران، سازمان مدیرت صنعتى. 1377.
ـ سنگه، پیتر، گفتوگو، «پیشرفتهاى تازه در یادگیرى سازمانى»، ترجمه وجهاللّه قربانىزاده، تدبیر، ش 104، مرداد 1379، ص 22ـ27.
ـ شفاعى، رضا و امیر البدوى، «راهکارهاى ایجاد سازمانهاى یادگیرنده در ایران»، دانش مدیریت، ش 57، تابستان 1381، ص 5ـ27.
ـ شیروانى، علىرضا و سیدمحسن خلیفه ساطانى، «چگونه سازمان را به یک سازمان یادگیرنده تبدیل سازیم؟»، فولاد، ش 63.
ـ فرنچ، ویندال، اچ. بل، سسیل، مدیریت تحول در سازمان، ترجمه سیدمهدى الوانى و حسن دانایى فرد، تهران، صفار، 1382.
ـ کرامتى، محمدرضا، «سازماندهى گروههاى مشارکتى در سازمانهاى یادگیرنده»، تدبیر، ش 178، اسفند 1385، ص 20ـ25.
ـ گانز، باب، سازمان تندآموز، حفظ و تداوم مزیت رقابتى، ترجمه خدایار ابیلى، تهران، شرکت طراحى مهندسى و تأمین قطعات خودرو داخلى، 1378.
ـ سنگه، پیتر، (مصاحبه)، «اندیشههاى پیتر سنگه»، ترجمه مسعود بینش، تدبیر، ش 161، مهر 1384، ص 57ـ60.
ـ هندى، چارلز، «مدیریت سازمانهاى یادگیرنده»، ترجمه مهدى ایراننژاد پاریزى، مدیریت و توسعه، ش 2، پاییز 1378، ص 50ـ60.
- Argyris, C., & D.A., Schon, Organizational learning: A Theory of Action Perspective, Reading Mass: Addison Wesley, 1978.
- Robbins, Stephen, Essentials of Organizational Behavior, Tehran, off-set by Termeh Press, 2003.
- Senge, M. Peter, Leading Learning Organizations, http://www.Solne.Org/res/krleadleam.html
- Stata, Ray, "Organizational Learning-The key to Management Innovation", Sloan Management review, April 1989.