رسول مهربانی در سیره و گفتار
آرشیو
چکیده
متن
سیره از نظر لغت به معنای سنّت، روش، مذهب، هیأت، حالت، و طریقه می باشد و در این اصطلاح عبارت است از نوع و سبک رفتار.1
مورّخانی که در احوال پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) کتاب نوشتند، عنوان تاریخ خود را «سیره النبی» گذاشتند; و شاید نخستین رشته تاریخی که مورد توجّه و نظر مسلمانان قرار گرفت همین «علم السیره» باشد.2
قرآن کریم، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) را یک اسوه حسنه معرفی می کند: (لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً) (احزاب: 21); به تحقیق رسول خدا برای شما نمونه نیکی است، برای هر کس که امید به خدا و روز جزا دارد و بسیار یاد خدا می کند.
از نظر اسلام، پیامبر(صلی الله علیه وآله) نمونه ای برای پیروی عملی می باشد; نمونه ای که روش های عملی او در کلیه شئون فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و روابط بین الملل قابل دست یابی و پیروی برای مسلمانان است و به دلیل آنکه اسلام آخرین دین الهی است، لازم است نمونه ای تمام عیار و قابل پیروی برای همه زمان ها، در تمام شرایط داشته باشد.
مسئله رفق و مدارا که در سیره اجتماعی پیامبر(صلی الله علیه وآله) چه در بعد داخلی و چه در بعد بین الملل، اهمیّت بسیاری داشت، موجب اصلاح جامعه، روابط و مناسبات اجتماعی بود; چرا که در غیر این صورت زمینه ای برای هدایت و تبلیغ رسالت به وجود نمی آمد. خدای متعال خوش خویی و مدارای پیامبر(صلی الله علیه وآله)را این گونه تمجید می نماید: (فَبَِما رَحْمَة مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ)(آل عمران: 159); به برکت رحمت الهی، در برابر مردم نرم و مهربان شدی و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو پراکنده می شدند. پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب... .
رفق و رحمت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) آن قدر فراگیر بود که آن حضرت حتی با دشمنان دیرینه خود، از جمله مشرکان قریش، از سر گذشت برخورد کرد. در روز فتح مسالمت آمیز و بدون خون ریزی مکّه، شخصی این جمله را تکرار می کرد: «الیوم یوم الملحمه، الیوم تستحل الحرمة» (امروز روز کشتار، جنگ و انتقام است، امروز روز شکسته شدن حرمت هاست)، اما پیامبر رحمت فرمودند: «الیوم یوم المرحمة»; امروز روز رحمت و مهربانی است. بدین سان، آن حضرت جلوی هرگونه خشونت و تندی را در مقابل مخالفان اسلام گرفت. پیامبر(صلی الله علیه وآله) در مقابل چشم های نگران مشرکان قریش فرمود: «اذهبوا فانتم الطلقاء»;3 بروید که همه شما آزادید.
خداوند، رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) را رحمتی فراگیر معرفی کرده که رحمتش شامل همه انسان ها اعم از مسلمان و غیرمسلمان می شود: (وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ) (انبیاء: 107); ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.
آن حضرت در حفظ منافع و تأمین سعادت این جهانی و آن جهانی همگان حریص است. خدای رحمان در بیان شدّت شفقت و مهربانی آن بزرگوار بر تمام بشر می فرماید: (لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ) (شعراء: 3); گویی می خواهی جان خود را از شدّت اندوه از دست بدهد به خاطر اینکه ایمان نمی آورند.
مشاهده می شود که تأسف و دلسوزی و غم خواری رسول خدا(صلی الله علیه وآله)نسبت به کفّار و منکران حق، و علاقه مندی آن حضرت به سعادت و نجات بندگان تا چه حد کار را بر وی تنگ کرده که خدای تعالی از او دلجویی کرده است تا مبادا از شدّت اندوه و اهتمام به حال آنها، قالب تهی کند; زیرا آن حضرت همه آدمیان را، بدون استثنا همچون فرزندان دلبند و پاره تن خود می دانست و خیر و هدایتشان را می خواست و چون آنان را در مسیر گمراهی و هلاکت می دید، سخت اندوهگین می شد، همان گونه که پدری مهربان از هلاکت و تباهی فرزندانش دچار اندوه می شود.
پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) خود را مظهر تام رحمت و محبت الهی معرفی می نماید: «انما بعثت رحمة»;4 من به عنوان رحمتی (فراگیر) برانگیخته شده ام.
سیره پیامبر(صلی الله علیه وآله) سیره تربیت عملی انسان است و این تربیت برترین و کامل ترین جلوه اش، در رفتار ائمه هدی(علیهم السلام)که غیر قابل تفکیک از سیره پیامبر(صلی الله علیه وآله) می باشد، تجلّی پیدا کرده است. بنابراین، در این مبحث علاوه بر سیره پیامبر(صلی الله علیه وآله)، به سیره امامان معصوم(علیهم السلام) نسبت به پیروان اهل کتاب نیز اشاره می شود.
سیره عملی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در نگاه کلّی
هنوز چند سالی از آغاز رسالت نگذشته بود که آوازه پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در سراسر گیتی طنین انداز شد. دعوت اسلامی، همه سرزمین عرب را فرا گرفت و از آنجا به نقاط دیگر سرایت نمود. هیأت های مذهبی و قومی از نقاط مختلف به مدینه، پایگاه پیامبر(صلی الله علیه وآله) و مسلمانان می آمدند و آزادانه به تفحّص و گفتوگو می پرداختند و عده ای نیز آزادانه به دین اسلام مشرّف می شدند. پیامبر(صلی الله علیه وآله) در عین بیان دستورات الهی و دعوت حق، نهایت تواضع و فروتنی را نسبت به آنان اعمال می نمود. آن حضرت خانه ای را در مدینه برای پذیرایی از مهمان ها اختصاص داد و برخی آنان را نیز برای این منظور به منزل بعضی از اصحاب می فرستاد. وقتی بعضی از مسیحیان به دیدنش آمدند، حضرت ردایش را پهن کرد و آنان را بر آن نشاند. پیامبر(صلی الله علیه وآله) به امپراتوران روم و ایران نامه نوشت و نام خود را بر نام آنان مقدّم داشت و از آنان خواست یا مسلمان شوند و یا از جلوی او کنار روند تا بتواند مذهبش را بین ملّت ها تبلیغ نماید. آن حضرت خواستار تحقّق شرایطی بود که ملت ها بتوانند در انتخاب مکتب و جهان بینی خاص خویش تصمیم بگیرند و در صورت روشن شدن حق، آزادانه عقیده توحیدی را بپذیرند و جز خدای یگانه را نپرستند و تسلیم خواست و اراده او شوند. لازمه این رسالت آن بود که با قدرت هایی که چنین آزادی را از ملّت ها سلب نموده و مانع تحقیق و پژوهش و گرایش به آیین الهی شده بودند مبارزه شود.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در نامه هایش به رؤسای دولت های معاصر خویش، هیچ گاه پیشنهاد ادغام آنها در دولت اسلامی را مطرح ننمود، بلکه تنها آنان را به پذیرش رسالت خود و گرویدن به آیین اسلام دعوت کرد. در مواردی نیز ضمن تصریح به بقای ملک و سلطنت آنان، تداوم حاکمیتشان بر قلمرو سرزمین خویش را تضمین فرمود. جالب توجه اینکه، آن حضرت نتیجه سرپیچی آنان از این دعوت الهی را مجازات اخروی دانسته است; برای مثال، در نامه اش به پادشاه ایران و یا قیصر روم می فرماید: اگر این دعوت را نپذیری، گناه ملّت مجوس و یا مردم مصر و... به عهده تو خواهد بود; چه اینکه با عدم پذیرش سلاطین، مردم این سرزمین ها نیز از آزادی عقیدتی و گرویدن به اسلام محروم می ماندند.
سیره پیامبر(صلی الله علیه وآله) متخذ از قرآن کریم است که حق حیات و رسمیّت جوامع مختلف را به صراحت تضمین می کند. آن حضرت در روابط بین الملل با ملل غیرملسمان بسیار آزادمنشانه برخورد می نمود. برای مثال، وقتی نمایندگان جامعه نصارای نجران را به حضور پذیرفت، اعتقاد ایشان را به اولوهیّت مسیح سرزنش فرمود و آنان را به قبول دین اسلام فراخواند. با این وجود، آنها را به قبول اسلام مجبور نکرد، بلکه به عکس به آنان اجازه داد برای عبادت به آیین خویش، از مسجد مدینه استفاده کنند.5
رویه مسالمت آمیز پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)با مخالفان سبب شد که افراد، گروه ها و هیأت های مذهبی فراوانی، آزادانه به مدینه مهاجرت نمایند. برخی از این هیأت ها به نمایندگی از پادشاهان، از جمله پادشاه حبشه و شاهان حمیر، به مدینه اعزام شده بودند. در تاریخ، به حدود چهل هیأت مذهبی یا سیاسی اشاره گردیده که مدینه، شهر پیامبر(صلی الله علیه وآله)پذیرای آنان بوده است.6
نامه های پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به زمام داران جهان
رسالت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)، یک رسالت جهانی و برای همه مردم دنیاست. پیامبر(صلی الله علیه وآله) از همان روزهای اوّل بعثت اعلام کرده بود که به زودی رسالت در همه جا گسترده خواهد شد و گنج های قیصر و کسرا به زیر سلطه اسلام درخواهد آمد.7
هنگامی که اسلام در سرزمین حجاز به اندازه کافی نفوذ کرد، پیامبر(صلی الله علیه وآله)، نامه های متعددی برای زمام داران بزرگ آن عصر فرستاد و در قسمتی از این نامه ها، به قدر مشترک میان ادیان آسمانی، یعنی «توحید» دعوت نمود. در ذیل به برخی از این نامه ها اشاره می شود:
نامه به زمامدار مصر
بسم اللّه الرحمن الرحیم. من محمّدبن عبداللّه الی المقوقس عظیم القبط. سلام علی من اتبع الهدی; امّا بعد فانی ادعوک بدعایة الاسلام، أسلم تسلم، یؤتک الله اجرک مرتین، فان تولیت فانها علیک اثم القبط، (یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَی کَلَمَة سَوَاء بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ)(آل عمران: 64);8 به نام خداوند بخشنده بخشایشگر، از محمّد عبداللّه، به مقوقس بزرگ قبطیان. درود بر پیروان حق باد. من تو را به سوی اسلام دعوت می کنم، اسلام آور تا سالم بمانی، خداوند به تو دو بار پاداش دهد. (یکی برای ایمان آوردن خودت، و پاداش دیگر برای کسانی که از تو پیروی کرده، ایمان می آورند) و اگر از قانون اسلام سرباز زنی، گناه قبطیان بر تو خواهد بود. ای اهل کتاب! ما شما را به یک اصل مشترک دعوت می کنیم، به این که غیر از خداوند یگانه را نپرستیم، و کسی را شریک او قرار ندهیم، و نباید بعضی از ما، بعض دیگر را به خدایی بپذیرد، و هر گاه آنان از آیین حق سر برتابند، بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم.
مقوقس زمامدار مصر از طرف هرقل پادشاه روم بود و «قبطی ها» نژادی بودند که در مصر زندگی می کردند. مقوقس، فرستاده پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) را تکریم و احترام نمود و به نویسنده خود دستور داد نامه ای به عربی به این مضمون برای آن حضرت بنویسد:
به محمّد فرزند عبدالله، از مقوقس بزرگ قبطیان. درود بر تو. من نامه تو را خواندم و از مقصدت آگاه گردیدم، و حقیقت دعوت تو را دریافتم. من می دانستم که پیامبری ظهور خواهد کرد ولی تصوّر می نمودم او از نقطه شام برانگیخته می شود، من مقدم فرستاده تو را گرامی داشتم.»9
وی سپس به هدایایی که برای پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرستاده بود اشاره کرد و نامه را با عبارت «سلام بر تو» ختم نمود.
2. نامه به قیصر روم
بسم اللّه الرحمن الرحیم. من محمّدبن عبداللّه الی هرقل عظیم روم. سلام علی من اتبع الهدی; امّا بعد فانی ادعوک بدعایة الاسلام، أسلم تسلم یؤتک اللّه اجرک مرتین، فان تولیت فانما علیک اثم الاریسین، (یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَی کَلَمَة سَوَاء بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ)(آل عمران: 64);10 از محمّد فرزند عبداللّه به هرقل بزرگ و پادشاه روم. درود بر آنها که پیروی از حق کنند. تو را به اسلام دعوت می کنم، اسلام آور تا در امان و سلامت باشی، خداوند به تو پاداش دهد (یکی پاداش ایمان خود و دیگری پاداش کسانی که به پیروی تو ایمان می آورند.) اگر از آیین اسلام روی گردانی، گناه اریسیان (نژاد رومی و جمعیّت کارگران) نیز بر تو خواهد بود. ای اهل کتاب! ما شما را به یک اصل مشترک دعوت می کنیم که غیر از خدا کسی را نپرستیم، کسی را شریک او قرار ندهیم، و بعضی از ما بعضی دیگر را به خدایی نپذیرد، هر گاه آنان از آیین حق سر برتابند، بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم.
قیصر روم پس از دریافت نامه، آن را گشود. ابتدای نامه که با «بسم اللّه» شروع شده بود، توجّه او را به خود جلب کرد و گفت: من غیر از نامه «سلیمان» تاکنون چنین نامه ای ندیده ام. بعد مترجم خود را خواست تا نامه را بخواند و ترجمه کند. زمامدار روم از خصوصیّات پیامبر(صلی الله علیه وآله) کسب اطلاع نمود: پیامبری از خانواده اصیل; پیش از آنکه ادعای نبوّت کند از دروغ پرهیز داشت; پیروان او رو به فزونی می باشند; طبقه اشراف با او مخالفند و افراد عادی و متوسط خواهان وی هستند. سپس قیصر روم گفت: اگر این گزارش ها صحیح باشد، حتماً او پیامبر موعود است. من اطلاع داشتم که چنین پیامبری ظهور خواهد کرد ولی نمی دانستم که از قریش خواهد بود. من حاضرم در برابر او خضوع کنم و به عنوان احترام پای او را شستوشو دهم. من پیش بینی می کنم آیین و حکومت او سرزمین روم را خواهد گرفت.11
آنگاه قیصر، فرستاده پیامبر(صلی الله علیه وآله) را خواست، او را احترام کرد. پاسخ نامه پیامبر(صلی الله علیه وآله) را نوشت و هدیه ای نیز فرستاد و علاقه خود را نسبت به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در آن نامه منعکس نمود.
3. نامه به پادشاه حبشه
بسم اللّه الرحمن الرحیم. من محمّد رسول اللّه الی النجاشی عظیم الحبشه، سلام علیک فانّی احمد اللّه الذی لا اله الا هو الملک القدوس السلام المؤمن المهیمن، و أشهد ان عیسی بن مریم روح الله و کلمة القاها الی مریم البتول الطیبه الحصینة فحملت بعیسی، حملته من روحه و نفخه کما خلق آدم بیده. و انّی ادعوک الی اللّه وحده لاشریک له و الموالاة علی طاعته، و ان تتبعنی و توفق بالذی جائنی، فانّی رسول الله و انی ادعوک و جنودک الی اللّه عزّو جل، و قد بلغت و نصحت فاقبلوا نصیحتی و السّلام علی من اتبع الهدی;12 به نام خداوند بخشنده مهربان. نامه ای است از محمّد پیامبر خدا به شما نجاشی زمامدار حبشه. درود خدا بر شما! من خدایی را که جز او خدایی نیست ستایش می کنم; خدایی که از عیب و نقص منزّه است، و بندگان فرمانبردار او از خشم او در امانند، و او به حال بندگان ناظر و گواه است. گواهی می دهم که عیسی فرزند مریم، روحی از جانب خدا و کلمه ای است که در رحم مریم زاهد و پاکدامن قرار گرفته است. خداوند با همان قدرت و نیرویی که آدم را بدون پدر و مادر آفرید، او را نیز بدون پدر در رحم مادرش پدید آورد. من تو را به سوی خدای یگانه که شریک ندارد دعوت می کنم، و از تو می خواهم که همیشه مطیع و فرمانبردار او باشید. و از آیین من پیروی نمایید; ایمان به خدایی آورید که مرا به رسالت خود مبعوث فرمود. زمامدار حبشه آگاه باشد که من پیامبر خدا هستم. من، شما و تمام لشکریانت را به سوی خدای عزیز دعوت می کنم; و من به وسیله این نامه و اعزام سفیر به وظیفه خطیری که بر عهده داشتم عمل کردم و تو را پند و اندرز دادم، بنابراین اندرز مرا قبول کن. درود بر پیروان هدایت.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) عنایت خاصی به زمامدار حبشه داشت; چون این زمامدار مسیحی، مسلمانان را که از شرّ کفّار مکّه در آزار و اذیّت بودند، در کشور خود پناه داد و حمایت های خاص خود را نسبت به آنان مبذول داشت. پیامبر(صلی الله علیه وآله)، نامه خود را با سلام آغاز کرد و شخصاً به نجاشی زمامدار حبشه درود فرستاد، ولی در نامه های دیگر درود شخصی به کسری، قیصر و مقوقس، زمام داران ایران، روم و مصر نفرستاد، بلکه نامه را با درود کلّی «سلام بر پیروان هدایت» آغاز کرد. در واقع، پیامبر(صلی الله علیه وآله) از این طریق در حق او احترام خاصی نسبت به سایر زمام داران معاصر وی قایل شده است.
واکنش نجاشی، زمامدار حبشه: نجاشی بیشترین پذیرش و انعطاف را نسبت به اسلام نشان داد. او دعوت پیامبر(صلی الله علیه وآله) را پذیرفت و مسلمان شد ولی در مورد اعلام عمومی دعوت به مردم حبشه، به فرستاده پیامبر(صلی الله علیه وآله) چنین گفت:
من حاضرم، نبوّت وی را برای عموم مردم اعلام کنم، ولی چون فعلا زمینه برای اعلام آماده نیست، و نیروی من کم است، باید زمینه را آماده ساخت، تا دل ها به سوی اسلام متوجّه گردد. اگر برای من امکان داشت، هم اکنون به سوی پیامبرتان می شتافتم.13
نجاشی نامه ای نیز به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)نوشت و صریحاً به مسلمان شدن و قبول دعوت حق اقرار نمود:
به نام خداوند بخشنده مهربان. نامه ای است به سوی محمّد، رسول خدا، از نجاشی. درود کسی که جز او خدایی نیست [و] درود کسی که مرا به اسلام هدایت نمود، بر شما باد! نامه شما را درباره نبوّت و بشریّت حضرت عیسی زیارت نمودم. به خدای زمین و آسمان سوگند که آنچه بیان نموده بودید، عین حقیقت است و من مخالفتی با آن ندارم; و از حقیقت آیین شما نیز آگاهی یافتم و درباره مسلمانان مهاجر، تا آنجا که مقتضیات ایجاب می کرد، خدمات لازم به عمل آمد، و من اکنون به وسیله این نامه گواهی می دهم که شما فرستاده خدا و شخص راستگو ـ که کتاب های آسمانی او را تصدیق می کنند ـ می باشید، و من در حضور پسر عموی شما (جعفربن ابی طالب) مراسم اسلام و ایمان و بیعت را انجام دادم. من برای ابلاغ پیام و اسلام خود، فرزندم «رارها» را رهسپار محضر مقدستان کرده و صریحاً اعلام می دارم که من جز خود، ضامن کسی نیستم; و اگر دستور فرمایید خودم رهسپار خدمت پر فیضتان شوم. درود بر شما ای پیامبر خدا!14
نامه های پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به سران کشورها، مؤید این مطلب است که اسلام از همان آغاز فکر همزیستی مسالمت آمیز با پیروارن ادیان الهی را مطرح ساخته است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در بیشتر نامه هایی که به پادشاهان جهان ـ که دارای اعتقاد الهی بودند ـ فرستاد، متن آیه ذیل را ـ که همان اعلامیه جهانی اسلام می باشد ـ مطرح کرده است: (یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَی کَلَمَة سَوَاء بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَ لاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ)(آل عمران: 64); ای اهل کتاب، بیایید تا بر سر سخنی که بین ما و شما یکسان است بایستیم و جز خداوند را نپرستیم و برای او هیچ گونه شریکی نیاوریم و هیچ کس از ما دیگری را به جای خداوند، به خدایی برنگیرد و اگر رویگردان شدند، بگویید شاهد باشید که ما فرمانبرداریم.
در اسلام، جنگ برای کسب قدرت و ازدیاد ثروت شدیداً محکوم شده است. اصالت در اسلام همان «صلح» و استفاده از روش های مسالمت آمیز و دعوت به اصول مشترک است. خدای متعال در قرآن می فرماید: ای کسانی که ایمان آورده اید، هنگامی که در راه خدا گام برمی دارید (و به سفری برای جهاد می روید) تحقیق کنید و به کسی که اظهار صلح و اسلام می کند نگویید مسلمان نیستی به خاطر اینکه سرمایه ناپایدار دنیا و غنایمی به دست آورید; زیرا غنیمت های بزرگی در نزد خدا (برای شما) است... .» (نساء: 94)
اسلام، جنگی را مشروع می داند که یکی از هدف های ذیل را تحقق بخشد: پیکار برای کسب آزادی، جلوگیری از نقض پیمان، از بین بردن موانع دعوت منطقی به اسلام و گرایش به آن برای کسانی که می خواهند به آیین حق بگروند ولی به وسیله قدرت ها محدود شده اند: (وَ مَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَـذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ وَلِیّاً وَ اجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ نَصِیراً)(نساء: 75); و چرا که در راه خدا و در راه [آزاد سازی] مردان و زنان و کودکان مستضعف ـ که می گویند پروردگارا ما را از این شهری که اهلش ستمگرند خارج فرما و از سوی خویش برای ما یاری و یاوری بگمار ـ کارزار نمی کنید؟
بنابراین، نامه هایی که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)، به عنوان دعوت اسلام به امرا، سلاطین، رؤسای قبایل و شخصیت های برجسته معنوی و سیاسی نوشته است، از شیوه مسالمت آمیز دعوت او حکایت می کند. قریب 185 نامه، از متون نامه های پیامبر که برای تبلیغ و دعوت به اسلام و یا به عنوان «میثاق و پیمان» نوشته است در دست می باشد.15
همه این نامه ها حاکی از آن است که روش اسلام در دعوت و تبلیغ، منطق، و برهان بوده است، نه جنگ و شمشیر. نصایح، اندرزها، تسهیلات و نرمش هایی که پیامبر(صلی الله علیه وآله) در موقع بستن پیمان با ملل مذاهب مختلف از خود نشان دادند، گواهی زنده بر این مطلب است که پیشرفت اسلام زاییده نیزه و شمشیر نبوده است.
پیمان های صلح پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)
سیره پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بر انکار ملیّت ها و عدم استقلال داخلی آنان استوار نبوده است و با وجود جهانی بودن آیین اسلام، موجودیت قبایل، ملّت ها و ادیان دیگر، چه در قلمرو حکومت اسلامی و چه خارج از آن محفوظ بوده است.
یکی از دلایل سیره مزبور، نامه هایی است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)برای گروهی از سران و زمام داران نوشت و از این طریق موجودیت آنان را به رسمیّت شناخت. دلیل دیگر، پیمان نامه های بسیاری است که در دوران حکومت پیامبر(صلی الله علیه وآله)و بعد از وفات آن حضرت با ملّت های مختلف امضا شده است. در تمامی موارد، تا هنگامی که ملّت های غیر مسلمان به پیمان خود وفادار بوده اند، دولت اسلامی نیز پیمان صلح را نقض نمی کرده است; زیرا نقص پیمان از دیدگاه اسلام، گناهی بزرگ و غیرقابل گذشت است.16
در اندیشه سیاسی اسلام، صلح و همزیستی به عنوان اساسی ترین اصل در مناسبات بین المللی منظور گردیده و به همین دلیل در حقوق اسلامی بهره برداری از فرصت های مناسب برای تحکیم و برقراری شرایط و پیمان های صلح در روابط خارجی جامعه اسلامی پیش بینی شده است.
یکی از محققان در این باره می نویسد:
اسلام برای تحقق بخشیدن و گسترش حالت صلح در میان ملت ها و جلوگیری از بروز روابط خصمانه و درگیری های خونین، نه تنها برای قراردادها و معاهدات بین المللی ارزش حقوقی فوق العاده قایل شده است، بلکه اصولا ملت ها و گروه های دیگر را نیز برای انعقاد پیمان های صلح دعوت کرده و به جامعه اسلامی توصیه نموده است که در این زمینه همواره پیش قدم باشند و از هر نوع کوششی برای برقراری و تحکیم مبانی و شرایط و نیز گسترش آن در جامعه بشری دریغ ننمایند، و از امکانات خویش برای تحقّق بخشیدن به این آرمان اسلامی و انسانی استفاده نمایند، و در بسیاری از موارد، این توصیه به حد تکلیف و وظیفه الزامی رسیده و عقد قراردادهای صلح از وظایف دولت های مسئول و صلاحیتدار اسلامی به شمار رفته است، و این وظیفه در مواردی که تمایلی از طرف دول و گروه های غیر مسلمان نسبت به عقد قراردادهای صلح احساس می شود، تأکید بیشتری می یابد.17
تمایل شدید پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) به انعقاد پیمان های همکاری و صلح
با مطالعه سیره زندگی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به روشنی می توان دریافت که چگونه در فرهنگ بعثت، انسان ها محور احترامند. هر قبیله جایگاه بایسته خود را می یابد، به آزادی انسان توجّه شده است و برای زورگویی و تحمیل جایی نیست. آن حضرت تمایل داشت با انعقاد و پیمان ها و تأکید به همه در لزوم وفای به قراردادها، زمینه های تیرگی روابط و فلسفه جنگ و ستیز از بین برود. انعقاد پیمان نه تنها با مهاجران قریش، قبایل «اوس» و «خزرج»، بلکه برای قبایل مختلف یهودی نیز این امکان را فراهم ساخت که در کنار امّت اسلامی، زندگی مسالمت آمیزی داشته باشند. روح این پیمان ها، همچون منشور مدینه، تأمین وحدت اسلامی است با پیوند قبیله های مختلف و تأمین صلح، آزادی و امنیّت برای همه مردم به رغم اختلاف در هر زمینه، حتی در باورهای دینی.
در منطق پیامبر(صلی الله علیه وآله) جهاد پاسخی است به مخالفان توحید و وحدت و تلاشی برای اصلاح جامعه بشری، بر حسب ضرورت های اجتناب ناپذیر و ریشه کن کردن کانون های زورگویی و سرکوبی دشمنان هدایت بشر و صلح و آزادی.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) حتی پیش از بعثت بر اصل تنظیم روابط عادلانه بین قبایل، بر پایه پیمان اصرار میورزید و مکرر می فرمود:
«لقد شهدت دار عبداللّه بن جدعان حلفاً ما احب ان لی حمرالنعم ولو ادعی به فی الاسلام لاجبت»;18من در خانه عبدالّله بن جدعان، در جاهلیّت شاهد بستن پیمان مشترک برای حمایت از مظلومان، بین نمایندگان قبایل مختلف عرب بودم، و چنان بر این پیمان دل بسته بودم که حاضر نبودم در ازای نقض آن، صاحب پربهاترین شتران باشم. اگر در اسلام به چنین پیمانی دعوت شوم، فوراً اجابت خواهم کرد.
پیامبر(صلی الله علیه وآله) در راه مکّه پیش از برخورد با قریش و بسته شدن پیمان «حدیبیّه» بارها می فرمود:
«لا یسألونی خطه یعظمون فیها حرمات الله الااعطیتهم ایاها»;19 از من وسیله ای که به موجب تعظیم به حدود الهی است نخواهند خواست، مگر اینکه بی درنگ به آنها خواهم داد.
نیز آن حضرت، از پیمان صلحی که مسلمانان بعدها با روم می بستند پیشاپیش خبر داد:
«انّ الروم سیصالحکم صلحاً»;20 رومیان با شما به صلحی توأم با امنیّت اقدام خواهند نمود.
چند نمونه از پیمان های پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)
در سیره پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) تعداد زیادی از پیمان های صلح و همکاری دیده می شود که بررسی کامل آنها، نیاز به تدوین چندین کتاب دارد.21 در اینجا تنها به ذکر چند نمونه بسنده می شود:
الف. پیمان یا منشور مدینه: این پیمان اوّلین قرارداد بین المللی در اسلام، و مهم ترین و جامع ترین پیمانی است که به وسیله پیامبر(صلی الله علیه وآله)، بین مسلمانان، مشرکان و یهود منعقد شده است. بر اساس این پیمان، رابطه بین مسلمانان ـ اعم از مهاجر و انصار ـ و رابطه میان مسلمانان و یهود و همچنین رابطه میان مسلمانان و مشرکان و وظایف هر دسته مشخص گردید. هدف اساسی این پیمان حفظ امنیت و همزیستی مسالمت آمیز همه جوامع گوناگونی است که در مدینه می زیسته اند. در اینجا برای جلوگیری از اطاله کلام به نقل ترجمه جمع بندی که در کتاب مکاتیب الرسول پس از نقل اصل پیمان ذکر شده، اکتفا می نماییم:
حقوق متقابل مسلمانان با یکدیگر در منشور مدینه:
1. مسلمانان در برابر سایر مردم، یک ملّت اند. بنابراین، میان هیچ مسلمان و کافری پیوند نیست; هر چند پدر یا فرزند باشند و جدایی میان مسلمانان با مسلمانان دیگر نیست.
2. هر تیره از مسلمانان در میان خود فدیه (دیه یا غرامت) می پردازند، همان گونه که پیش از اسلام بوده است.
3. مسلمانان در برابر کسانی که ستم یا گناه یا دشمنی یا فساد میان مسلمانان را توطئه نمایند، متحدند.
4. هیچ مؤمنی به خاطر کافری کشته نمی شود و هیچ کافری بر ضد مؤمنی یاری نمی شود.
5. عهد و امان خداوند یکی است. بنابراین، شخص مطرح نیست و پایین ترین شخص نیز می تواند به مسلمانان پناه دهد (کنایه از اینکه اگر شخصی به دیگری پناه داد و او را کفالت نمود، باید تمامی مسلمانان امان او را محترم شمارند.)
6. در هنگام نبرد در راه خداوند، هیچ مؤمنی بدون موافقت افراد دیگر نمی تواند صلح نماید; بنابراین، صلح باید با نظر جمع انجام شود.
7. گروه های رزمنده، هر یک باید پس از دیگری و به نوبت جنگ نماید. بنابراین، هیچ طایفه ای دو مرتبه متوالی به نبرد الزام نمی شود.
8. هر کس مؤمنی را بدون دلیل بکشد، حکمش قصاص است، مگر اینکه ولی مقتول راضی شود.
9. داور نهایی در اختلافات مسلمانان، خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)است.
10. مسلمانان هیچ بدهکاری را که بدهی بر او سنگینی کرده، رها نمی کنند، مگر اینکه او را کمک نمایند; چه بدهی به خاطر خون بهایی باشد یا غرامتی که به عنوان سرشکن بر خویشان پدری نصیب شخصی شده باشد.
11 بعضی از مؤمنان سرپرست بعض دیگر هستند. بنابراین، هیچ کافری، سرپرست مؤمنان نیست.
12. هیچ کس نمی تواند بدون رعایت مصالح سایر لشکریان، کافری را در پناه خود بگیرد.
مواد صلح مسلمانان با یهودیان:
1. یهودیانی که تحت این پیمان هستند، باید مورد یاری و حمایت قرار گیرند و ستمی بر آنان نشود و دشمنانشان یاری نشوند. هر گاه مسلمانان، یهود را به مصالحه دعوت کردند، باید بپذیرند و همچنین هر گاه یهود، مسلمانان را به مصالحه دعوت کردند.
2. در هنگام جنگ، یهودیان نیز باید در هزینه با مسلمانان شرکت کنند. مسلمانان هزینه خود و یهود، هزینه خودش را پرداخت نماید.
3. مسلمانان و یهودیان هم پیمان، یک امّت اند. مسلمانان دین خود را دارند و یهودیان دین خود را; مگر کسی که ستم و گناه مرتکب شود.
4. بر مسلمانان و یهودیان لازم است که بر ضد دشمنان منطقه هماهنگی و همراهی نمایند.
5. هیچ انسانی به خاطر گناه هم پیمانش مؤاخذه نمی شود.
6. لازم است مظلومان را در میان خود یاری نمایند.
7. هیچ کافری پناه داده نمی شود، مگر با رعایت مصالح مسلمانان و یهودیان.
8. همسایه همانند خویشتن است و نباید مورد تعدی قرار گیرد.
9. بر مسلمانان و یهودیان لازم است که در میان خود، بر مهاجمانی که به مدینه هجوم آورند، همیاری نمایند.
10. میان مسلمانان و یهودیان پند، اندرز و خیرخواهی حاکم است.
حقوق ساکنان منطقه (اعم از مسلمان، یهودی و مشرک):
1. این پیمان نمی تواند به عنوان سپری برای ستمگر با گناهکاری محسوب شود.
2. یثرب بر حسب این پیمان بر تمامی اهل منطقه، حرم (و مورد احترام) است; چنان که «مکّه» بر حسب فرمان الهی حرم می باشد.
3. قریش و هوادارانش نباید پناه داده شوند.
ماده مخصوص مشرکان در پیمان: مشرکان مدینه حق ندارند قریش را، مالی یا جانی پناه دهند.22
ب. صلح حدیبیه (پیمان صلح پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)با مشرکان مکّه): پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)برای انجام مسافرتی صلح جویانه و مسالمت آمیز کاروانی هزار و هشتصد نفری را برای حج آماده نمود و برای این منظور از قبایل عرب، حتی مشرکان، دعوت به عمل آورد تا بدین وسیله، هم تبلیغی از اسلام شده باشد و هم چهره واقعی قریش که خود را پرده دار کعبه و منادیان امنیت و صلح می دانستند، برملا گردد. کاروان در منطقه «حدیبیه» با لشکر مسلّح دشمن مواجه شد; کاروان پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) با حال احرام و آماده عبادت، و لشکر قریش با لباس رزم و آماده خون ریزی. پیامبر(صلی الله علیه وآله) رسماً تصمیم خود را بر حج خانه خدا در میان مسلمانان اعلام نمود و این تصمیم را به وسیله پیک هایی به مشرکان قریش نیز ابلاغ کرد. از آن رو که نبرد با حاجیان، عملی بسیار زشت و برخلاف سنّت های دیرین عرب بود، بخصوص از جانب مکّیان که همیشه به میزبانی حجاج ار هر طایفه و قشری افتخار می کردند، در تصمیم به جنگ با مسلمانان مردود شدند و در نهایت، پیمان نامه «صلح حدیبیه» میان قریش و رسول خدا(صلی الله علیه وآله)منعقد گردید. به موجب این پیمان، مقرّر شد روابط حسنه بین قریش و مسلمانان برقرار شود.23
مفاد صلح حدیبیه:
1. محمّد بن عبداللّه و قریش متعهد می شوند که مدت ده سال جنگ را بر ضد یکدیگر ترک کنند، هر یک از دو طرف بر دیگری نتازد و اسیری از یکدیگر در بند ندارد و...
2. هر کس بخواهد با محمّد ویا با قریش پیمان بندد آزاد است.
3. هر گاه مردی از قریش، بدون اذن بزرگ تر خود از مکّه فرار کند و به یاران محمّد بپیوندد، محمّد باید او را به قریش بازگرداند. ولی اگر از اصحاب محمّد کسی به قریش پیوست، لازم نیست او را باز گردانند.
4. از این پس، اسلام باید در مکّه علنی باشد و نباید کسی را به اجبار بر عقیده ای واداشت و یا او را به سبب عقیده اش آزار داد و یا سرزنش کرد.
5. امسال محمّد با یارانش، از همین جا به مدینه باز خواهند گشت، با این قرار که در سال بعد بدون سلاح وارد مکّه شوند و مدت سه روز برای مراسم حج توقف کنند، مشروط بر اینکه، سلاحی جز اسلحه مسافر با خود نداشته و همان سلاح محدود نیز باید در غلاف باشد. علی بن ابی طالب این نامه را نوشته و مهاجرین و انصار شاهد آن هستند.24
ج. پیمان میان پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و رئیس مسیحیان ایلا: متن این پیام به قرار زیر است:
بسم اللّه الرحمن الرحیم. این تضمینی است از طرف خدا و محمّد پیامبر خدا به یوحنا من رعبه و مردم ایلا. به موجب این پیمان، کشتی ها و وسایل نقلیه، در خشکی و دریا، در تحت حمایت و امان خدا و محمّد پیامبر خدا هستند، و تمام کسانی که همراهشان هستند، چه از شام و چه از یمن، در امان هستند. افرادی که موجب بروز حادثه گردند، اموالشان هرگز مایه نجات آنها نخواهد بود و هرگاه در اسارت قرار بگیرند، به تملک در می آیند. بر مردم ایلا حرام است که مانع آب شوند و یا سدّ طریق نمایند.25
پیمان میان پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و مسیحیان سرزمین سینا: این پیمان به شرح ذیل بود:
بسم اللّه الرحمن الرحیم. این مکتوبی است که محمّدبن عبداللّه که بشیر و نذیر و نسبت به ودیعه الهی امین جمله خلایق است، آن را نوشته است تا حجّت و بهانه ای پس از پیامبران بر خدا باقی نماند و خداوند عزیز و حکیم است.
آن را برای کسانی نوشته است که پیرو آیین وی هستند، تا پیمانی باشد با گروهی که در مشرق و مغرب زمین، بر دین نصرانیت هستند، نسبت به آنهایی که دور هستند یا نزدیک، عرب یا عجم آنها، آنان که شناخته می شوند و آنان که شناخته نمی شوند. این مکتوبی است که بر طبق آن، با آن پیمان بسته است; هر کس با مواد آن مخالفت ورزد نسبت به وی و سایر مسلمانان متجاوز شناخته خواهد شد. چنین کسی به عهد خدا پشت پا زده و در پیمان خود درستکار و خاضع نبوده و نسبت به دین خود استهزا نموده است و مستحق لعنت خواهد بود، چه سلطان باشد یا از سایر مسلمانان مؤمن عادی.
هر کجا راهبی یا سیاحی دور هم جمع بوده و در کوه و یا بیابان و یاجای آباد و یا هموار و یا کنیسه و معبدی به سر می برند، ما پشت سر آنان حافظ و پاسدار آنان هستیم و من با جان خود و یاران و انصار ملّت خود از جانشان و از اموال آنها دفاع می کنم; زیرا آنان جزء رعیّت من و هم پیمان و متّحد من می باشند.
آنان بجز آنچه که به رضایت خاطر، به عنوان خراج و جزیه می دهند، به هیچ نحو مسئول، و به پرداخت چیزی مجبور نخواهند بود.
قضات، رهبانان، خلوت گزینان و سیاحان آنان مورد تعرض قرار نگرفته و هیچ کنیسه و کلیسایی ویران نخواهد شد و نباید چیزی از مایملک آنان داخل خانه مسلمانان گردد. قضات و رهبانان از خراج معافند و همچنین آنان که به عبادت اشتغال ورزیده اند.از ثروتمندان و ارباب تجارت بیش از حد معیّن شده نباید خراج گرفته شود. هیچ کدام از آنان برای جنگ و حمل سلاح مجبور نخواهند شد، بلکه مسلمانان باید از آنان دفاع کرده و با آنان، بنا به پیروی از آیه کریمه (وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ)(عنکبوت: 46) به نیکوترین روش گفتوگو بحث نمایند. آنان در محیط امن و آکنده از مهربانی زندگی می کنند. هر کجا که باشند و در هر مکانی منزل گزینند، از بروز چیزهایی که موجب رنج و ناراحتی آنان باشد، جلوگیری می شود.26
رفتار مسالمت آمیز پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در مقابل مخالفان
از مطالعه تاریخ چنین برمی آید که برقراری روابط مبتنی بر مصلحت با بیگانگان امری بود که پیامبر گرامی اسلام در روابط بین الملل از آن بهره می گرفت; چه اینکه اولا، اسلام آیین فطرت است و هرگز با نیازمندی های طبیعی بشر سر ناسازگاری ندارد; و ثانیاً، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به این نکته توجّه داشت که با ایجاد جوّ دوستی و روابط مسالمت آمیز می توان با مخالفان عقیدتی به گفتوگو و جدال احسن پرداخت. یکی از ابعاد گسترده قرآن موضوع احتجاج با کافران، مشرکان و اهل کتاب است. برخی از این احتجاج ها مربوط به پیامبران پیشین است که با مردمان عصر خود انجام داده اند و برخی دیگر مربوط به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)با مشرکان مکّه و اهل کتاب یثرب و حومه آن.27
الف. رفتار مسالمت آمیز پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) با کفّار قریش
سرزمین مکّه، پایگاه شرک و مشرکان بود. اهل کتاب به دلیل قلّت افراد، در این شهر جایگاهی نداشتند. اسلام در این پایگاه مقدّس ظهور کرد. بنابراین، اولین تماس و دعوت پیامبر(صلی الله علیه وآله)متوجّه مشرکان مکّه بود. این دعوت که به روش مسالمت آمیز و گفتوگو صورت می گرفت بر محور «توحید» و «معاد» بود. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)با دلایل منطقی و با تلاوت آیات قرآن، روح و جان مشرکان را مخاطب قرار می داد، از آنان می خواست که تعقّل و تفکّر نمایند و خود را از زنجیرهای اوهام و عقاید جاهلی نجات دهند. در مقابل، مشرکان زبان به انکار و سخنان ناشایست گشودند و انواع آزارها و اذیّت ها را نسبت به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)و پیروان او اعمال نمودند. به تدریج اسلام در قلب ها جای گرفت و گروندگان به این آیین توحیدی رو به فزونی گذاشت. تلاش کفّار قریش برای جلوگیری از ایمان آوردن مردم به جایی نرسید و رویه ملایم و منطقی پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نیز آنان را بیش از بیش خشمگین تر ساخت و بر بدرفتاری و آزار آنان افزود. هر قبیله، به آزار افراد مسلمان خویش پرداخت; حبس، زدن، گرسنگی و تشنگی دادن از جمله این شکنجه ها بود.
چون رسول خدا اصحاب بی پناهش را سخت گرفتار و در فشار دید و دانست که نمی تواند از ایشان حمایت کند به آنان گفت: کاش به کشور حبشه می رفتید; چه در آنجا پادشاهی است که نزد وی بر کسی ستم نمی رود، و آنجا سرزمین راستی است، باشد که خدا از این گرفتاری برای شما فرجی قرار دهد. به دنبال آن، جمعی از مسلمانان که از فشار و آزار دشمن به ستوه آمده بودند، دیار غربت و دوری از وطن را اختیار نموده، رهسپار حبشه گشتند. و این نخستین هجرتی بود که در اسلام روی داد.28 ملسمانان در سرزمین حبشه هم از آزار قریش در امان نبودند. فرستادگان کفّار قریش به حبشه رفتند و از نجاشی پادشاه حبشه خواستند تا مسلمانان را به مکّه بازگرداند، ولی نجاشی پاسخ رد به آنها داد. خود پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نیز مدّتی در مخفیگاه به سر برد و به شهر طائف رفت و بدین سان، بت پرستان قریش و مکّه بیشتر به هیجان آمدند و حس کینه توزی و انتقام جویی آنان نسبت به پیغمبر و مسلمانان تشدید گردید. به دلیل فشار روزافزون مشرکان، پیامبر(صلی الله علیه وآله)مجبور شد از شهر طائف خارج گردد.
چهل تن از سران قریش پیمانی را با امضای خود مورد تأکید قرار دادند. در این پیمان، قریش تعهد کردند که از هرگونه داد و ستد و پیوند سببی با بنی هاشم و بنی عبدالمطلب خودداری کنند. با محاصره سیاسی و اقتصادی قریش، مسلمانان دوره ای سخت را در محلّی به نام «شعب ابوطالب» گذراندند.
از دیگر اعمال کفّار قریش، تلاش برای قتل پیامبر(صلی الله علیه وآله)بود. سران قریش که شمار آنان به چهل تن می رسید، خشمگین از گسترش اسلام و بهویژه نفوذ آن در یثرب، در «دارالندوه» اجتماع کردند. ابوجهل در این جمع پیشنهاد نمود از هر قبیله ای یک شمشیرزن انتخاب شود، آنگاه وی را غافلگیر کنند و خون وی را بریزند. روشن است کسانش که به خون خواهی او نمی توانند شمار زیادی را قصاص کنند، ناگزیر به خون بها بسنده می کنند که پرداختن آن کار آسانی است. خداوند از این توطئه شوم، پیامبرش را آگاه ساخت. در آیه ای از قرآن آمده است:
به خاطر بیاور هنگامی را که کافران نقشه می کشیدند که تو را به زندان بیفکنند، یا به قتل برسانند، و یا (از مکّه) خارج سازند; آنها چاره می اندیشیدند (و نقشه می کشیدند)، و خداوند هم تدبیر می کند; وخداوند بهترین چاره جویان و تدبیرکنندگان است! (انفال: 30)
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)، علی(علیه السلام) را در بستر خود خوابانید و خود شبانه مکّه را به قصد یثرب ترک نمود. دوری و جدایی از کعبه و زادگاه پیامبر بر آن حضرت بسیار ناگوار و اندوهگین بود. خداوند پیامبرش را دلداری داد و به او وعده داد که دگربار به مکّه باز خواهد گشت:
آن کس که قرآن را بر تو فرض کرد، تو را به زادگاهت باز می گرداند!... (قصص: 85)
بعد دیگر تلاش مشرکان قریش، جنگ هایی است که آنان با امکانات و تجهیزات فراوانی، برای نابودی اسلام و مسلمانان انجام دادند. مهم ترین این جنگ ها، «بدر»، «احد»، «خندق» و «احزاب» می باشد. برای جلوگیری از اطاله کلام از توضیح جنگ ها خودداری می شود.
پس از جنگ احزاب و در سال ششم هجری، پیامبر(صلی الله علیه وآله) با گروهی از یارانش به قصد زیارت کعبه از مدینه به سوی مکّه رهسپار گردیدند. مشرکان مکّه آماده جنگ شدند و سوگند یاد نمودند که به هر وسیله ممکن از ورود مسلمانان جلوگیری کنند. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)با وجود اینکه نیروی کافی برای سرکوبی بت پرستان مکّه داشت، با دشمنان سرسخت خود از در صلح و مسالمت وارد شد. ابتدا نماینده ای نزد سران مکّه فرستاد و آنان را دعوت به صلح نمود و یادآور شد که مسلمانان به قصد زیارت خانه خدا آمده اند و قصد جنگ و تعرض ندارند. آنان ابتدا نپذیرفتند و مرکب نماینده پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)را پی کردند! ولی بار دوّم به پیشنهاد صلح پیامبر(صلی الله علیه وآله) تن دادند. مشرکان شرایط سنگینی برای صلح پیشنهاد دادند که پیامبر آنها را پذیرفت. از جمله آن شرایط تخلیه فوری مکّه بود. پیامبر(صلی الله علیه وآله) و یارانش پس از اعمال حج، فوراً مکّه را ترک گفتند، در حالی که مسلمانان آرزو داشتند در زادگاه خود بیشتر بمانند.
آری، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)که منطقش انسان دوستی و مسالمت و احترام به تعهدات بود، برای رفع حضومت و ایجاد محیط صلح و آرامش حاضر شد از تمام حقوق مشروع خود بگذرد.29 این پیمان که به «پیمان حدیبیه» معروف گشت، بعدها توسط مشرکان نقض شد. پیامبر(صلی الله علیه وآله)نمی توانست بیش از این زورگویی را تحمّل کند. باید مکّه آزاد و کعبه از پلیدی شرک و خرافه پاک شود; چه اینکه پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و یارانش در آرزوی زیارت آزادانه کعبه لحظه شماری می کردند. سپاهیان ده هزار نفری مسلمانان، بدون خون ریزی و با امدادهای الهی، شهر مکّه را فتح نمودند. سعد یکی از یاران پیامبر(صلی الله علیه وآله) «شعار خشونت» را فریاد نمود که: «الیوم الملحمة! الیوم تستحلّ الحرمة! الیوم اذلّ اللّه قریشاً!»; امروز روز برخوردهای خونین است! امروز حرمت ها شکسته می شود! امروز خدا قریش را خوار می کند! اما پیامبر رحمت(صلی الله علیه وآله) در ردّ شعار خشونت و انتقام فرمود: «الیوم یوم المرحمة، الیوم اعزّ اللّه قریشاً»; امروز روز مهر ورزیدن است، امروز خداوند قریش را عزیز می کند.30
بدین وسیله، پیامبر شعار انتقام جویانه مسلمانان را به شعار محبّت آمیز تبدیل نمود و عفو و گذشت را نسبت به دشمنان سرسخت اسلام اعمال نمود. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)، به کنار خانه کعبه آمد و دستگیره در خانه را گرفت، در حالی که مخالفان به کعبه پناه برده و در انتظار صدور دستور پیامبر(صلی الله علیه وآله)درباره خود بودند. در اینجا پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود:
«الحمدللّه الذی صدق وعده و نصر عبده و هزم الاحزاب وحده»; شکر خدای را که وعده اش تحقق یافت و بنده اش را پیروز کرد و احزاب و گروه های دشمن را منهزم ساخت.
سپس رو به مردم کرد و فرمود: چه گمان می برید ای جمعیّت قریش که درباره شما فرمان بدهم؟ آنها در پاسخ گفتند: ما از تو جز خیر و نیکی انتظار نداریم; تو برادر بزرگوار و بخشنده و فرزند برادر بزرگوار ما هستی، و الان قدرت در دست توست. پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرمودند: و من درباره شما همان می گویم که برادرم یوسف درباره برادرش به هنگام پیروزی گفت: امروز روز سرزنش و ملامت و توبیخ نیست! آنگاه پیغمبر(صلی الله علیه وآله) با جمله «اذهبوا فانتم الطلقاء» (بروید و همه آزادید)31 همه را مورد عفو و گذشت خود قرار داد. همین عمل، طوفانی در سرزمین دل های مشرکان به پا کرد که به گفته قرآن (یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجاً)(نصر: 2)، فوج فوج مسلمان شدند و آیین اسلام را با جان و دل پذیرا گشتند.
ب. رفتار مسالمت آمیز پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) با یهود
قوم یهود در ابتدا در کنار یکدیگر زندگی می کردند، امّا بر اثر عوامل گوناگون از جمله اختلاف ها و خیانت ها، این یکپارچگی از بین رفت. عدّه زیادی سرزمین اصلی خود را ترک کردند و برخی از آنان به سرزمین یثرب مهاجرت نمودند. آنان در این شهر و اطراف آن به ساختن ساختمان ها و قلعه های محکم اقدام نمودند و در آنجا مسکن گزیدند. قبایل معروف یهود عبارت بودند از: «بنی قریظه»، «بنی قینقاع» و «بنی نضیر». این قبایل برای حفظ موجودیّت خود، با قبایل عرب، پیمان عدم تعرض بسته و با دادن باج ها، مالیات ها و هدایا رضایت خاطر آنان را جلب می نمودند.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) پس از مهاجرت به مدینه، برای برقراری امنیّت و آرامش، پیمان دفاعی مشترکی منعقد ساخت که در آن «اوس» و «خزرج» و «یهود مدینه» شرکت داشتند. حتی پیامبر(صلی الله علیه وآله) با یهودیان خارج مدینه نیز پیمان دفاعی جداگانه ای منعقد ساخت. بر اساس این پیمان، یهود متعهد شدند که علیه مسلمانان اقدام خرابکارانه انجام ندهند و در صورت لزوم از مدینه و مسلمانان دفاع نمایند، و در مقابل، پیامبر(صلی الله علیه وآله)متعهد شد که از حقوق آنان حفاظت نماید و با آنان مانند افراد یک ملّت واحد رفتار شود. بدین وسیله، همگان مسئول حفظ و حراست حقوق یکدیگر گردیدند.32 یهودیان آزادانه به داد و ستد پرداخته، کالاهای خود را در بازار مسلمانان به فروش می رساندند. گسترش اسلام در میان انصار و قبایل اطراف، حسادت یهود و برخی از منافقان را بر ضدّ پیامبر(صلی الله علیه وآله)برانگیخت; زیرا آنان هرگز فکر نمی کردند که کار محمّد(صلی الله علیه وآله) تا این حد بالا بگیرد و تمام قدرت های محلّی را تحت الشعاع قرار دهد. عبدالله بن سلام از دانشمندان یهود، پس از مذاکره با پیامبر(صلی الله علیه وآله) به آیین اسلام گروید و خبر اسلام آوردن او موجی از خشم در طوایف یهود پدید آورد. پس از مدّتی مخیریق یکی از دانشمندان یهود، به جمع مسلمانان پیوست و حتی پیامبر(صلی الله علیه وآله)را وصی و صاحب اختیار اموال خود قرار داد.33
یهود به علل گوناگونی در ابتدا به پیامبر(صلی الله علیه وآله)و مسلمانان روی خوش نشان دادند و در پیمان دفاعی مدینه شرکت جستند. آنان می خواستند از تشکیلات مسلمانان به نفع خود، و در مقابل رقبایی که همواره در هراس بودند، سود جویند. از پیامبران یهود در قرآن به نیکی و خوبی یاد شده بود. نیز، در ابتدا «بیت المقدس» قبله اول مسلمانان بود. گسترش روزافزون اسلام، موجب شد که این همکاری و همراهی یهود با مسلمانان ادامه نیابد و به روش های مختلف در تضعیف روحیه مسلمانان کوشش نمایند; پیمان منعقده با مسلمانان را نقض نمودند و به پنهان و آشکار با دشمنان اسلام همکاری کردند. مسلمانان در برابر اقدامات خرابکارانه و شایعه سازی یهود، هیچ گونه تعرضی نسبت به آنان روا نداشتند و همواره در حفظ صلح و امنیّت مدینه کوشش می نمودند و اعمال و رفتار تحریک آمیز یهودیان را نادیده گرفته و با عفو و اغماض پاسخ می دادند. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)شخصاً در مراسم اجتماعی آنان شرکت می نمود، از آنان قرض می گرفت، از بیمارانشان عیادت می کرد، در مراسم تشییع جنازه یهودیان شرکت و با آنان ابراز همدردی می نمود و مانند یک مرد عادی با آنان معامله می نمود. سایر مسلمانان نیز یهودیان مدینه را هم پیمان خود و جزو ملّت خود می دانستند و رفتارشان بر اساس همین اصل محکم استوار بود.34
یهودیان علاوه بر اینکه در تجارت، داد و ستد و فعالیت های اجتماعی آزاد بودند، در مراسم عبادی و فعالیت های مذهبی آزادی کامل داشتند. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) دعوت اسلامی و پیام الهی را به همه و از جمله یهودیان ابلاغ می نمود ولی هیچ گاه آنان به ترک دین و عقاید خود مجبور نبودند. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)خواهان ابلاغ رسالت جهانی خود بود. طبیعی است که چنین امری در محیط آرام و بدون جنگ و خون ریزی ممکن است. پیامبر(صلی الله علیه وآله)در اولین فرصت با انعقاد پیمان صلح حدیبیه، که باید آن را شاهکار و نقطه عطف سیاست جهانی و ـ به اصطلاح ـ دیپلماسی پیامبر،(صلی الله علیه وآله) به حساب آورد، کار دعوت و ابلاغ رسالت جهانی خود را آغاز کرد. رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) بعد از بسته شدن «پیمان صلح حدیبیه» با کفّار مکّه، و تحکیم پایه های داخلی قدرت، در سال هفتم هجرت، کار دعوت و ابلاغ رسالت جهانی خود را آغاز کرد. حضرت با اعزام سفرا و مبلّغان تعلیم دیده، مجرب، دنیادیده، مؤمن و مجاهد، همراه با ارسال نامه هایی سرشار از نکته های دقیق سیاسی و تبلیغی، در مدّت کوتاهی توانست قلب میلیون ها انسان جاهل، ظالم، بت پرست، مادّه پرست و کافر را متوجّه خدا کند و این موفقیت در دنیا از بسیاری جهات بی نظیر است.35
توصیه پیامبر(صلی الله علیه وآله) در مورد یهود و نصارای یمن: پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در یک دستورالعمل حکومتی به عمرو بن حزم که او را به یمن فرستاد تا مردم را به تعالیم اسلامی فراخواند، نوشت که نسبت به همه اقشار مردم یمن، حتی یهود و نصارا، دستورات اسلام را پیاده کند. در فقره 21 این عهدنامه آمده است:
«و انّه من اسلم من یهودی او نصرانّی اسلاما خالصاً من نفسه ودان بدین الاسلام فانّه من المؤمنین له مثل مالهم و علیه مثل ماعلیهم; و من کان علی نصرانیة او یهودیة فانه لایرّد عنها»;36 هر یهودی و یا نصرانی (مسیحی) که مسلمان شود و اسلام پاک و خالصی اظهار نماید، از جمله گروه مؤمنان و مسلمانان است، هر آنچه مسلمانان دارند شامل او نیز می شود و در نفع و ضرر با آنها شریک است و هر که در یهودیت یا نصرانیت خود باقی بماند هرگز مجبور به ترک دین خود نمی شود.
صبر و مدارای پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) بر بدرفتاری یهود: پیامبر(صلی الله علیه وآله) در مقابل بدرفتاری یهودیان صبور بود و از نفاقشان چشم می پوشید و آنها را با مسلمانان برابر می گرفت و به آداب و رسوم دینی آنان احترام می گذاشت. بر پیمان هایی که با یهودیان بسته بود، استوار بود و اگر یکی از یهودیان برخلاف پیمان رفتار می کرد، تنها به مجازات او اکتفا می کرد و دیگران را به گناه او نمی گرفت، چنان که درباره کعب بن اشرف و سلام بن ابی حقیق که به مسلمانان خیانت کرده بودند، همین روش را به کار بست و متعرض یهودیان دیگر نشد. پیامبر(صلی الله علیه وآله) با یهودیان مدارا می کرد و وقتی پیمان خود را می شکستند و بر آنها دست می یافت، در مجازاتشان حدّ اعتدال را نگه می داشت و یا به حکم کسی که یهودیان او را به داوری انتخاب کرده بودند، رضایت می داد. در واقع، رفتار پیامبر(صلی الله علیه وآله) با یهودیان بسیار ملایم تر از رفتار وی با مردم قریش و دیگر قبایل عرب بود.37
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و بیت المدارس یهود: مدارس و دیگر مکان های متعلق به یهودیان مورد احترام پیامبر(صلی الله علیه وآله) و مسلمانان بود. یهودیان آزادانه در این مدارس به فعالیت های تبلیغی و دینی خود مشغول بودند و مسلمانان متعرض آنان نمی شدند و حتی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)در مدارس یهود حاضر می شد و با استفاده از استدلال و منطق روشن، با علمای یهود به گفتوگو می نشست. خانه هایی که آیین یهود در آنجا تدریس شد، و کودکان و جوانان در آنجا درس دینی فرا می گرفتند، «بیت المدارس» یا «بیت الدّراس» می نامیدند. روزی پیامبر(صلی الله علیه وآله) به یکی از این مدارس وارد شد و همه کسانی را که در آنجا بودند به آیین خود دعوت کرد. دو نفر از بزرگان یهود به نام های نعمان و حارث گفتند: بر چه آیینی دعوت می کنی؟ فرمود: روش ابراهیم و آیین او. آنان گفتند: آیین ما اصیل تر از آیین توست; زیرا ابراهیم خود یهودی بود. پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: تورات را بیاورید تا در این موضوع میان من و شما، داوری کند. آنان از آوردن تورات خودداری کردند و وحی الهی (آل عمران: 23) در سرزنش این عدّه نازل شد. نیز، در وقت ورود پیامبر(صلی الله علیه وآله)به یکی از این مدارس یهودی، گروهی از دانشمندان مسیحی نجران در آنجا حضور داشتند. در این میان، جدال تاریخی میان علمای یهود و مسیحی درگرفت و هر دو گروه کوشش می کردند که ابراهیم را از پیروان آیین خود بدانند،38 اما خدای متعال در این باره فرمود: (مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یَهُودِیّاً وَلاَ نَصْرَانِیّاً وَلَکِن کَانَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَ مَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ) (آل عمران: 67) ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلکه موحّدی خالص و مسلمان (تسلیم حق) بود; و هرگز از مشرکان نبود.
این موارد و نمونه های شبیه به آن به خوبی نشان می دهد که پیامبر(صلی الله علیه وآله) در سیره عملی اش نسبت به پیروان مذاهب، از گفتوگو و جدال احسن برای پیشبرد اهداف مقدّسش سود می جست و زبان به الحاد، تکفیر و بی ارزش بودن ادیان دیگر نمی گشود و بلکه به عکس، از آنان می خواست که به مفاد تورات و انجیل عمل نمایند و داوری تورات را می پذیرفت. علاوه بر آن، پیامبر(صلی الله علیه وآله) پیروان ادیان دیگر را از اینکه یکدیگر را بی ارزش و فاقد اعتبار می خواندند سرزنش می نمود. در قرآن می خوانیم: (وَ قَالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصَارَی عَلَی شَیْ وَقَالَتِ النَّصَارَی لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلَی شَیْء وَ هُمْ یَتْلُونَ الْکِتَابَ)(بقره: 113); یهودیان گفتند: مسیحیان هیچ موقعیتی (نزد خدا) ندارند، و مسیحیان گفتند: یهودیان هیچ موقعیتی ندارند (و بر باطلند); در حالی که هر دو دسته کتاب آسمانی را می خوانند (و باید از این گونه تعصب ها برکنار باشند)...
این مشاجره و ضدّیت بین مسیحیان و یهودیان در حضور پیامبر(صلی الله علیه وآله)صورت پذیرفت. در گفتوگوی بین ادیان، آنگاه که سخن، بدون استدلال و ادّعا، بدون دلیل و برهان باشد، نتیجه اش چیزی جز انحصارطلبی و تضاد نخواهد بود. از نظر قرآن کریم، اینان با در دست داشتن کتاب های الهی که می تواند راهگشای آنها در این مسائل باشد، این گونه سخنان که سرچشمه ای جز تعصب و عناد و لجاج ندارد، بسیار عجیب است.
جنگ افروزی یهود: در اینجا به چند نمونه از فعالیت های تحریک آمیز یهود اشاره می شود:
1. تضعیف عقیده: حسن سلوک پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) سبب شد که روز به روز بر تعداد مسلمانان افزوده گردد. این پیشرفت موجب اضطراب علما و محافل مذهبی یهود گشت. از این رو، با پیش کشیدن سؤالات پیچیده مذهبی، می خواستند عقیده مسلمانان را نسبت به پیامبر(صلی الله علیه وآله) متزلزل سازند. قسمت مهم این مجادلات در سوره های بقره و نساء وارد گردیده است.
2. ایجاد اختلاف: به دلیل آنکه طرح شبهات و سؤالات پیچیده، نه تنها عقیده مسلمانان را نسبت به پیامبر خود تحکیم می نمود، بلکه سبب می شد که مقام علمی و اطلاعات غیبی وی بر همگان روشن و آشکار گردد. و در سایه همین بحث ها، دسته های مختلفی از بت پرستان و یهود به اسلام گرویدند، از این رو، به اختلافات میان قبایل عرب مسلمان دامن می زدند. روزی قبایل «اوس» و «خزرج» در نقطه ای گرد آمده بودند. وحدت و یگانگی این دو گروه که مدّت یکصد و بیست سال دشمن خون آشام یکدیگر بودند، یکی از یهودیان را سخت متأثر کرد. فوراً به یک جوان یهودی که در آن میان بود اشاره کرد که خاطرات تلخ جنگ های گذشته را که میان دو قبیله وجود داشت، به یاد آنان بیاورد. آن جوان چنین کرد. نزاع و تفاخر میان دو دسته مسلمان اوس و خزرج آغاز گردید. نزدیک بود که آتش جنگ میان آنان شعلهور شود که خبر به پیامبر(صلی الله علیه وآله)رسید و از نقشه شوم مخالفان آگاه گردید. آن حضرت فوراً با گروهی از یاران خود پیش آنها آمد و هدف اسلام و برنامه عالی خود را متذکّر شد و فرمود: اسلام شما را با یکدیگر برادر نمود. باید تمام کینه ها و خشم ها را به دست فراموشی سپارید. آنگاه به قدری آنها را پند و اندرز داد و از سرانجام بد اختلاف آگاهشان ساخت که یک مرتبه ناله و صدای آنها به گریه بلند شد و برای تحکیم مبانی برادری، همدیگر را در آغوش گرفتند و از درگاه خدا طلب آمرزش نمودند.39
3. قیام مسلحانه و اقدامات نظامی: کارشکنی یهود در آغاز و در دو سال نخست هجرت در حد مجادله، ایجاد شکست و تردید و احیاناً اهانت زبانی بود و پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) با بردباری و شکیبایی خاص خود، همه را تحمّل می کرد. اما این جنگ سرد به قیام مسلحانه تبدیل گشت. در حومه یثرب سه قبیله بزرگ و قدرتمندی که نبض اقتصادی آنجا را در دست داشتند، زندگی می کردند. هر کدام به نحوی در ضدّیت و براندازی نظامی نوپای اسلامی ونقض پیمان مشترکی که با مسلمانان داشتند، اقدام عملی نمودند.
قبیله «بنی قینقاع» خون مسلمانی را در بازار یثرب ریختند. این فرد مسلمان به دفاع از زن مسلمانی برخاسته بود که مورد آزار و تمسخر جوانان یهودی قرار گرفته بود. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)در مقابل این عملکرد یهودیان، و نیز به دلیل اصرار زیاد عبدالّله بن ابی، از پیکار نظامی با آنان خودداری و در تنبیه یهودیان به حداقل اکتفا نمود. قرار شد که یهودیان «بنی قینقاع» با تحویل سلاح، سرزمین مدینه را ترک گویند. آنان نیز از مدینه به سرزمین «وادی القری» از آنجا به سرزمین شام، کوچ کردند.
یهودیان «بنی نضیر» نقشه قتل پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) را ریختند و تصمیم بر ترور او گرفتند. سران این قبیله قصد داشتن با افکندن سنگ بزرگی از بالا، به حیات پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) خاتمه دهند ولی آن حضرت از توطئه یهود آگاه گشت.
پیامبر(صلی الله علیه وآله) به اصحاب خود فرمان آماده باش داد و قلعه «بنی نضیر» را محاصره نمود. یهودیان آماده صلح و تسلیم شدند و پیامبر(صلی الله علیه وآله) هم صلح آنان را پذیرفت، مشروط بر اینکه سلاح خود را تحویل دهند و اموال منقول خود را ببرند و آنها برای حمل در و پنجره، خانه های خود را ویران می کردند و سپس همگی به «خیبر» و از آنجا به شام کوچ کردند.
یهودیان «بنی قریظه» در جنگ «احزاب» برخلاف پیمانی که با پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بسته بودند، با اعراب مشرک و یهودیان خیبر همکاری نمودند و به دشمنان اسلام پیوستند. کعب رئیس قبیله «بنی قریظه» عهدنامه ای را که میان وی و پیامبر(صلی الله علیه وآله)نوشته شده بود طلبید و در برابر همگان پاره کرد و گفت: کار پیمان پایان یافت، آماده جنگ و نبرد باشید. سپاهیان اسلام، پس از پایان جنگ احزاب، دژ بنی قریظه را به محاصره خود درآوردند. در نهایت، یهودیان داوری سعد معاذ را پذیرفتند. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) مردان قبیله سوّم را به حکم داوری که خود آنان تعیین کرده بودند، اعدام کرد و اموال آنان را مصادره نمود.40
قبیله «بنی قریظه» بارها رأفت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) را تجربه کرده بودند، امّا بردباری پیامبر(صلی الله علیه وآله) حدّ و اندازه ای دارد و مصلحت اسلام و امّت اسلامی را نمی توان دست خوش مسائل عاطفی نمود. شماری از محکومان به مرگ، با شفاعت کسانی که حرمتی ویژه داشتند از مرگ رهایی یافتند، هر چند شمارشان اندک بود. عدم تحمیل عقیده به اسیران جنگی از سوی پیامبر(صلی الله علیه وآله) و توصیه های آن حضرت درباره کودکان نیز از سندهای افتخارآمیز تاریخ اسلام است.41
ج. رفتار مسالمت آمیز پیامبر(صلی الله علیه وآله) با مسیحیان
قرآن کریم، موضع مسیحیان را نرم و ملایم توصیف می کند، در حالی که موضع مشرکان و یهود نسبت به مسلمانان خشن بود: «یهود و مشرکان را دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان، و مسیحیان را مهربان ترین آنها می یابی. این به خاطر این است که در میان مسیحیان، کشیشان و راهب هایی است، و در برابر حق کبر نمیورزند. وقتی آنچه را که بر پیامبر نازل گردیده بشنوند، می بینی که اشک (شوق) می ریزند، به خاطر حقی که شناخته اند، می گویند: خدایا ما را با شاهدان و گواهان بنویسید.» (مائده: 82ـ83)
مسیحیان جزیرة العرب و مناطق دیگر، مثل شام، شیفته اسلام شدند و آن را از صمیم دل پذیرفتند و آنهایی که همچنان مسیحی باقی ماندند هیچ گاه از سوی پیامبر(صلی الله علیه وآله) و مسلمانان به تغییر عقیده و پذیرش آیین اسلام مجبور نشدند. همزیستی مسالمت آمیز مسلمانان و مسیحیان به نحو بسیار بارز و آشکار بود. لحن خطاب قرآن و نامه های پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) با مخاطبان مسیحی همراه با عطوفت و ملایمت بود. تعالیم حضرت مسیح(علیه السلام) در دعوت یاران خود به محبّت و بردباری تأثیر فراوانی در برخورد مسیحیان برجای گذاشته بود. مسیحیان حبشه عدّه ای از مسلمانان را پناه دادند و از آنان در مقابل آزار و اذیّت کفّار قریش حمایت نمودند. وقتی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) گروه مهاجران نخستین را به حبشه گسیل می داشتند از نجاشی به نیکی یاد کردند و فرمودند:
«ولو خرجتم الی ارض الحبشه فأنّ بها ملکاً لایظلم عنده احد و هی ارض صدق حتّی یجعل الّله لکم فرجاً ممّا انتم فیه»;42 اگر به سرزمین حبشه سفر کنید در آنجا زمامداری وجود دارد که نزد او کسی ستم نمی کند و آنجا خاک درستی و پاکی است و شما می توانید در آنجا به سر برید تا خدا برای شما فرجی پیش آورد.
در نامه پیامبر(صلی الله علیه وآله) به سران مسیحی، از جمله نجاشی، از حضرت مسیح(علیه السلام) و مادرش حضرت مریم(علیها السلام)به نیکی یاد شده است. پیامبر(صلی الله علیه وآله)در آخر نامه به عنوان خیرخواهی نسبت به او تأکید می کنند:
«وانّی ادعوک الی الّله عزّ و جلّ و قد بلغت و نصحت فاقبلوا نصحی; والسّلام علی من اتّبع الهدی»;43همانا من تو را به سوی خدای بزرگ می خوانم و من ابلاغ رسالت نموده و تو را نصیحت کردم، پس اندرز مرا بپذیر; درود بر پیروان هدایت باد.
قبایل و دسته های مسیحیان در زمان حیات پیامبر(صلی الله علیه وآله) و پس از آن، پیوسته از حمایت آن حضرت و مسلمانان برخوردار بودند و مسلمانان بر اساس پیمان صلح که با مسیحیان بسته بودند از منافع و حقوق آنان حمایت می نمودند. تنها در زمان خلیفه دوم، عمر، در سرزمین های اسلامی بجز زنان، اطفال و پیرمردان مسیحی، تعداد پانصد هزار نفر مسیحی زندگی می کردند و در مصر، پانزده میلیون مسیحی در کمال آرامش و امنیت تحت حکومت مسلمانان بودند.44 پس از آنکه مسیحیان نجران از مباهله با پیامبر(صلی الله علیه وآله)به دلیل عظمت شأن و مقام رسول اکرم و همراهانش(علیهم السلام) مأیوس شدند و گفتند که محمّد و فرزندانش و علی(علیه السلام) شخصیت های وارسته ای هستند، صلح نامه ای با پیامبر(صلی الله علیه وآله)امضا کردند. طبق این صلح نامه، در برابر پرداخت مالیات و خراج، مسیحیان نجران در انجام دستورات آیین خود از آزادی برخوردار بودند. در فرازی از این صلح نامه آمده است:
«... و لنجران و حاشیتها جوار الّله و ذمة محّد النبی رسول اللّه علی اموالهم، و انفسهم، وملتهم، و غائبهم ، و شاهدهم، و عشیرتهم، و بیعهم و کل ماتحت ایدیهم من قلیل او کثیر، لایغیر اسقف من اسقفیته، ولا براهب من رهبانیته، و لاکاهن من کهانته...»;45 مردم مسیحی نجران و حاشیه آن در سایه خداوند و ذمّه محمّد رسول خدا می باشند به اینکه دارایی، جان، دین، افراد غایب و حاضر، خانواده آنان و تجارت و آنچه از کم یا زیاد در اختیار دارند، همه محفوظ و در امان است; هیچ اسقف یا راهب یا کاهنی از آنان، از مقام خود عزل نمی شود و به آنان اهانتی نخواهد شد.
بر اساس این صلح نامه، روشن می شود که حکومت اسلامی مانند قدرت های زورگو نمی باشد که از ضعف و بیچارگی طرف مقابل سوء استفاده نماید، بلکه در تمام لحظات روح مسالمت آمیز، دادگری و اصول انسانی را در نظر می گیرد.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ على اکبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، 1373، دوره جدید، ج 8، ص 12243.
2ـ ر. ک. مصطفى دلشاد تهرانى، سیره نبوى، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1372، ج 1، ص 36.
3ـ ابى جعفر محمّدبن جریر الطبرى، تاریخ طبرى، تحقیق محمّد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، روائع التراث العربى،ج3،ص 56.
4ـ مصطفى دلشاد تهرانى، پیشین، ج 3، ص 75.
5ـ ر.ک. مارسل بوازار، انسان دوستى در اسلام، ترجمه محمّدحسن مهدوى اردبیلى و غلامحسین یوسفى، تهران، طوس، 1362، ص 179.
6ـ براى مطالعه اسامى و شرح حال این هیأت ها ر.ک. محمّد ابوزهره، خاتم پیامبران، ترجمه حسین صابرى، چ دوم، مشهد، آستان قدس رضوى، 1375، ج 3، ص 453ـ542.
7ـ ر. ک. رسول جعفریان، تاریخ سیاسى اسلام تا سال چهلم، قم، در راه حق، 1366، ص 217.
8ـ على احمدى میانجى، مکاتیب الرسول(صلى الله علیه وآله)، تهران، یس، 1363، ج 1، ص 97 / ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج 2، ص 452.
9ـ على احمدى، پیشین، ج 1، ص 100ـ101.
10ـ همان / جعفر سبحانى، فروغ ابدیت، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1372، ج 2، ص 214.
11ـ على احمدى، پیشین، ج 1، ص 109.
12ـ جعفر سبحانى، پیشین، ج 2، ص 229 / على احمدى، پیشین، ج 1، ص 120.
13ـ محمّدبن سعد، الطبقات الکبرى، بیروت، دارصادر و دار بیروت، 1957 م، ج 1، ص 259.
14ـ على احمدى، پیشین، ج 1، ص 128ـ129، به نقل از: محمّدبن جریر طبرى، پیشین، ج 2، ص 294 / محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 6، ص 398.
15ـ براى ملاحظه نامه هاى پیامبر(صلى الله علیه وآله) نک. به: على احمدى، پیشین / حمیداللّه حیدرآبادى، الوثاثق السیاسیة.
16ـ ر.ک. دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، اسلام و حقوق بین الملل عمومى، تهران، سمت، ج 1، ص 399.
17ـ عباسعلى عمید زنجانى، فقه سیاسى، چ دوم، تهران، امیرکبیر، 1373، ج 2، ص 505.
18ـ همان، ص 503، به نقل از: ابن هشام، سیره ابن هشام، ج 1، ص 34 / ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 2، ص 291.
19ـ همان، ص 503، به نقل از: سنن ابى داود، ج 3، ص 113.
20ـ همان، ص 504، به نقل از: ارشاد السارى لشرح صحیح البخارى، ج 5، ص 232.
21ـ براى مطالعه بیشتر ر.ک. على احمدى میانجى، پیشین / محمّد حمیداللّه، پیشین.
22ـ على احمدى، پیشین، بیروت، دارالمهاجر، ج 1، ص 261ـ263.
23ـ ر.ک. سید مجتبى حسینى، تاریخچه سیاسى اقتصادى صدر اسلام، تهران، چاپ و نشر بین الملل سازمان تبلبغات اسلامى، 1378، ص 152ـ154.
24ـ ابن هشام، سیرت رسول اللّه، ترجمه و انشاى رفیع الدین الاسحاق بن محمد همدانى، قاضى ابرقوه، با تصحیح اصغر مهدوى، چ دوم، تهران، خوارومى، 1361 ش، ج 2، ص 811.
25ـ همان، ج 2، ص 974.
26ـ عباسعلى عمید زنجانى، حقوق اقلیت ها، چ سوم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1362، ص 76ـ78; به نقل از: سیره ابن هشام، ج 2، ص 902.
27ـ براى مطالعه بیشتر احتجاجات قرآنى ر. ک. الحوار فى القرآن.
28ـ همان، ص 129.
29ـ ر. ک. عباسعلى عمید زنجانى، اسلام و همزیستى مسالمت آمیز، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1344، ص 83ـ 94.
30ـ عبدالمجید معادیخواه، پیشین، ص 808، به نقل از: مغازى واقدى، ص 821 و سیره ابن هشام، ج 4، ص 49.
31ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، پیشین، ج 10، ص 66; ج 20، ص 282; به نقل از: محمّدبن احمد القرطبى، تفسیر قرطبى، ج 5، ص 3487 / محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 21، ص 109.
32ـ ر.ک. عباسعلى عمید زنجانى، اسلام و همزیستى مسالمت آمیز، ص 54ـ 58.
33ـ جعفر سبحانى، تاریخ اسلام، قم، لوح محفوظ و امام عصر (عج)، 1377، ص 137.
34ـ ر. ک. عباسعلى عمید زنجانى، اسلام و همزیستى مسالمت آمیز، ص 95ـ96.
35ـ ر. ک. موسى نجفى، تأمّلات سیاسى در تاریخ تفکّر اسلامى، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1377، ج 4، ص 274.
36ـ ر.ک. سیدمحمّد ثقفى، ساختار اجتماعى و سیاسى نخستین حکومت اسلامى، ص 269، به نقل از: محمّد حمیداللّه، پیشین، ص 172.
37ـ ر.ک. حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسى اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج پنجم، تهران، جاویدان، 1362، ص 148.
38ـ ر.ک. جعفر سبحانى، منشور جاوید، قم، توحید، 1375، ج 6، ص 295ـ296.
39ـ ر. ک. جعفر سبحانى، منشور جاوید، ص 138، به نقل از: سیره ابن هشام، ج 1، ص 555.
40ـ ر.ک. جعفر سبحانى، منشور جاوید، ج 6، ص 314ـ 330.
41ـ عبدالمجید معادیخواه، پیشین، ص 598ـ603.
42ـ سیدمحمّد ثقفى، پیشین، ص 255، به نقل از: سیره ابن هشام، ج 1، ص 321 / محمّدبن جریر طبرى، تاریخ الامم و الملوک، ج 2، ص 70.
43ـ همان، ص 256 / على احمدى، پیشین، ج 1، ص 121.
44ـ ر. ک. عباسعلى عمید زنجانى، اسلام و همزیستى مسالمت آمیز، ص 111.
45ـ فاروق حمادة، التشریع الدولى فى الاسلام، رباط مراکش، کلیة االآداب و العلوم الانسانیة بالرباط، 1997م، ص 147; به نقل از: محمّد حمیداللّه، پیشین، ص 176.
مورّخانی که در احوال پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) کتاب نوشتند، عنوان تاریخ خود را «سیره النبی» گذاشتند; و شاید نخستین رشته تاریخی که مورد توجّه و نظر مسلمانان قرار گرفت همین «علم السیره» باشد.2
قرآن کریم، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) را یک اسوه حسنه معرفی می کند: (لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً) (احزاب: 21); به تحقیق رسول خدا برای شما نمونه نیکی است، برای هر کس که امید به خدا و روز جزا دارد و بسیار یاد خدا می کند.
از نظر اسلام، پیامبر(صلی الله علیه وآله) نمونه ای برای پیروی عملی می باشد; نمونه ای که روش های عملی او در کلیه شئون فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و روابط بین الملل قابل دست یابی و پیروی برای مسلمانان است و به دلیل آنکه اسلام آخرین دین الهی است، لازم است نمونه ای تمام عیار و قابل پیروی برای همه زمان ها، در تمام شرایط داشته باشد.
مسئله رفق و مدارا که در سیره اجتماعی پیامبر(صلی الله علیه وآله) چه در بعد داخلی و چه در بعد بین الملل، اهمیّت بسیاری داشت، موجب اصلاح جامعه، روابط و مناسبات اجتماعی بود; چرا که در غیر این صورت زمینه ای برای هدایت و تبلیغ رسالت به وجود نمی آمد. خدای متعال خوش خویی و مدارای پیامبر(صلی الله علیه وآله)را این گونه تمجید می نماید: (فَبَِما رَحْمَة مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ)(آل عمران: 159); به برکت رحمت الهی، در برابر مردم نرم و مهربان شدی و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو پراکنده می شدند. پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب... .
رفق و رحمت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) آن قدر فراگیر بود که آن حضرت حتی با دشمنان دیرینه خود، از جمله مشرکان قریش، از سر گذشت برخورد کرد. در روز فتح مسالمت آمیز و بدون خون ریزی مکّه، شخصی این جمله را تکرار می کرد: «الیوم یوم الملحمه، الیوم تستحل الحرمة» (امروز روز کشتار، جنگ و انتقام است، امروز روز شکسته شدن حرمت هاست)، اما پیامبر رحمت فرمودند: «الیوم یوم المرحمة»; امروز روز رحمت و مهربانی است. بدین سان، آن حضرت جلوی هرگونه خشونت و تندی را در مقابل مخالفان اسلام گرفت. پیامبر(صلی الله علیه وآله) در مقابل چشم های نگران مشرکان قریش فرمود: «اذهبوا فانتم الطلقاء»;3 بروید که همه شما آزادید.
خداوند، رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) را رحمتی فراگیر معرفی کرده که رحمتش شامل همه انسان ها اعم از مسلمان و غیرمسلمان می شود: (وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ) (انبیاء: 107); ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.
آن حضرت در حفظ منافع و تأمین سعادت این جهانی و آن جهانی همگان حریص است. خدای رحمان در بیان شدّت شفقت و مهربانی آن بزرگوار بر تمام بشر می فرماید: (لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ) (شعراء: 3); گویی می خواهی جان خود را از شدّت اندوه از دست بدهد به خاطر اینکه ایمان نمی آورند.
مشاهده می شود که تأسف و دلسوزی و غم خواری رسول خدا(صلی الله علیه وآله)نسبت به کفّار و منکران حق، و علاقه مندی آن حضرت به سعادت و نجات بندگان تا چه حد کار را بر وی تنگ کرده که خدای تعالی از او دلجویی کرده است تا مبادا از شدّت اندوه و اهتمام به حال آنها، قالب تهی کند; زیرا آن حضرت همه آدمیان را، بدون استثنا همچون فرزندان دلبند و پاره تن خود می دانست و خیر و هدایتشان را می خواست و چون آنان را در مسیر گمراهی و هلاکت می دید، سخت اندوهگین می شد، همان گونه که پدری مهربان از هلاکت و تباهی فرزندانش دچار اندوه می شود.
پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) خود را مظهر تام رحمت و محبت الهی معرفی می نماید: «انما بعثت رحمة»;4 من به عنوان رحمتی (فراگیر) برانگیخته شده ام.
سیره پیامبر(صلی الله علیه وآله) سیره تربیت عملی انسان است و این تربیت برترین و کامل ترین جلوه اش، در رفتار ائمه هدی(علیهم السلام)که غیر قابل تفکیک از سیره پیامبر(صلی الله علیه وآله) می باشد، تجلّی پیدا کرده است. بنابراین، در این مبحث علاوه بر سیره پیامبر(صلی الله علیه وآله)، به سیره امامان معصوم(علیهم السلام) نسبت به پیروان اهل کتاب نیز اشاره می شود.
سیره عملی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در نگاه کلّی
هنوز چند سالی از آغاز رسالت نگذشته بود که آوازه پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در سراسر گیتی طنین انداز شد. دعوت اسلامی، همه سرزمین عرب را فرا گرفت و از آنجا به نقاط دیگر سرایت نمود. هیأت های مذهبی و قومی از نقاط مختلف به مدینه، پایگاه پیامبر(صلی الله علیه وآله) و مسلمانان می آمدند و آزادانه به تفحّص و گفتوگو می پرداختند و عده ای نیز آزادانه به دین اسلام مشرّف می شدند. پیامبر(صلی الله علیه وآله) در عین بیان دستورات الهی و دعوت حق، نهایت تواضع و فروتنی را نسبت به آنان اعمال می نمود. آن حضرت خانه ای را در مدینه برای پذیرایی از مهمان ها اختصاص داد و برخی آنان را نیز برای این منظور به منزل بعضی از اصحاب می فرستاد. وقتی بعضی از مسیحیان به دیدنش آمدند، حضرت ردایش را پهن کرد و آنان را بر آن نشاند. پیامبر(صلی الله علیه وآله) به امپراتوران روم و ایران نامه نوشت و نام خود را بر نام آنان مقدّم داشت و از آنان خواست یا مسلمان شوند و یا از جلوی او کنار روند تا بتواند مذهبش را بین ملّت ها تبلیغ نماید. آن حضرت خواستار تحقّق شرایطی بود که ملت ها بتوانند در انتخاب مکتب و جهان بینی خاص خویش تصمیم بگیرند و در صورت روشن شدن حق، آزادانه عقیده توحیدی را بپذیرند و جز خدای یگانه را نپرستند و تسلیم خواست و اراده او شوند. لازمه این رسالت آن بود که با قدرت هایی که چنین آزادی را از ملّت ها سلب نموده و مانع تحقیق و پژوهش و گرایش به آیین الهی شده بودند مبارزه شود.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در نامه هایش به رؤسای دولت های معاصر خویش، هیچ گاه پیشنهاد ادغام آنها در دولت اسلامی را مطرح ننمود، بلکه تنها آنان را به پذیرش رسالت خود و گرویدن به آیین اسلام دعوت کرد. در مواردی نیز ضمن تصریح به بقای ملک و سلطنت آنان، تداوم حاکمیتشان بر قلمرو سرزمین خویش را تضمین فرمود. جالب توجه اینکه، آن حضرت نتیجه سرپیچی آنان از این دعوت الهی را مجازات اخروی دانسته است; برای مثال، در نامه اش به پادشاه ایران و یا قیصر روم می فرماید: اگر این دعوت را نپذیری، گناه ملّت مجوس و یا مردم مصر و... به عهده تو خواهد بود; چه اینکه با عدم پذیرش سلاطین، مردم این سرزمین ها نیز از آزادی عقیدتی و گرویدن به اسلام محروم می ماندند.
سیره پیامبر(صلی الله علیه وآله) متخذ از قرآن کریم است که حق حیات و رسمیّت جوامع مختلف را به صراحت تضمین می کند. آن حضرت در روابط بین الملل با ملل غیرملسمان بسیار آزادمنشانه برخورد می نمود. برای مثال، وقتی نمایندگان جامعه نصارای نجران را به حضور پذیرفت، اعتقاد ایشان را به اولوهیّت مسیح سرزنش فرمود و آنان را به قبول دین اسلام فراخواند. با این وجود، آنها را به قبول اسلام مجبور نکرد، بلکه به عکس به آنان اجازه داد برای عبادت به آیین خویش، از مسجد مدینه استفاده کنند.5
رویه مسالمت آمیز پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)با مخالفان سبب شد که افراد، گروه ها و هیأت های مذهبی فراوانی، آزادانه به مدینه مهاجرت نمایند. برخی از این هیأت ها به نمایندگی از پادشاهان، از جمله پادشاه حبشه و شاهان حمیر، به مدینه اعزام شده بودند. در تاریخ، به حدود چهل هیأت مذهبی یا سیاسی اشاره گردیده که مدینه، شهر پیامبر(صلی الله علیه وآله)پذیرای آنان بوده است.6
نامه های پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به زمام داران جهان
رسالت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)، یک رسالت جهانی و برای همه مردم دنیاست. پیامبر(صلی الله علیه وآله) از همان روزهای اوّل بعثت اعلام کرده بود که به زودی رسالت در همه جا گسترده خواهد شد و گنج های قیصر و کسرا به زیر سلطه اسلام درخواهد آمد.7
هنگامی که اسلام در سرزمین حجاز به اندازه کافی نفوذ کرد، پیامبر(صلی الله علیه وآله)، نامه های متعددی برای زمام داران بزرگ آن عصر فرستاد و در قسمتی از این نامه ها، به قدر مشترک میان ادیان آسمانی، یعنی «توحید» دعوت نمود. در ذیل به برخی از این نامه ها اشاره می شود:
نامه به زمامدار مصر
بسم اللّه الرحمن الرحیم. من محمّدبن عبداللّه الی المقوقس عظیم القبط. سلام علی من اتبع الهدی; امّا بعد فانی ادعوک بدعایة الاسلام، أسلم تسلم، یؤتک الله اجرک مرتین، فان تولیت فانها علیک اثم القبط، (یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَی کَلَمَة سَوَاء بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ)(آل عمران: 64);8 به نام خداوند بخشنده بخشایشگر، از محمّد عبداللّه، به مقوقس بزرگ قبطیان. درود بر پیروان حق باد. من تو را به سوی اسلام دعوت می کنم، اسلام آور تا سالم بمانی، خداوند به تو دو بار پاداش دهد. (یکی برای ایمان آوردن خودت، و پاداش دیگر برای کسانی که از تو پیروی کرده، ایمان می آورند) و اگر از قانون اسلام سرباز زنی، گناه قبطیان بر تو خواهد بود. ای اهل کتاب! ما شما را به یک اصل مشترک دعوت می کنیم، به این که غیر از خداوند یگانه را نپرستیم، و کسی را شریک او قرار ندهیم، و نباید بعضی از ما، بعض دیگر را به خدایی بپذیرد، و هر گاه آنان از آیین حق سر برتابند، بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم.
مقوقس زمامدار مصر از طرف هرقل پادشاه روم بود و «قبطی ها» نژادی بودند که در مصر زندگی می کردند. مقوقس، فرستاده پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) را تکریم و احترام نمود و به نویسنده خود دستور داد نامه ای به عربی به این مضمون برای آن حضرت بنویسد:
به محمّد فرزند عبدالله، از مقوقس بزرگ قبطیان. درود بر تو. من نامه تو را خواندم و از مقصدت آگاه گردیدم، و حقیقت دعوت تو را دریافتم. من می دانستم که پیامبری ظهور خواهد کرد ولی تصوّر می نمودم او از نقطه شام برانگیخته می شود، من مقدم فرستاده تو را گرامی داشتم.»9
وی سپس به هدایایی که برای پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرستاده بود اشاره کرد و نامه را با عبارت «سلام بر تو» ختم نمود.
2. نامه به قیصر روم
بسم اللّه الرحمن الرحیم. من محمّدبن عبداللّه الی هرقل عظیم روم. سلام علی من اتبع الهدی; امّا بعد فانی ادعوک بدعایة الاسلام، أسلم تسلم یؤتک اللّه اجرک مرتین، فان تولیت فانما علیک اثم الاریسین، (یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَی کَلَمَة سَوَاء بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ)(آل عمران: 64);10 از محمّد فرزند عبداللّه به هرقل بزرگ و پادشاه روم. درود بر آنها که پیروی از حق کنند. تو را به اسلام دعوت می کنم، اسلام آور تا در امان و سلامت باشی، خداوند به تو پاداش دهد (یکی پاداش ایمان خود و دیگری پاداش کسانی که به پیروی تو ایمان می آورند.) اگر از آیین اسلام روی گردانی، گناه اریسیان (نژاد رومی و جمعیّت کارگران) نیز بر تو خواهد بود. ای اهل کتاب! ما شما را به یک اصل مشترک دعوت می کنیم که غیر از خدا کسی را نپرستیم، کسی را شریک او قرار ندهیم، و بعضی از ما بعضی دیگر را به خدایی نپذیرد، هر گاه آنان از آیین حق سر برتابند، بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم.
قیصر روم پس از دریافت نامه، آن را گشود. ابتدای نامه که با «بسم اللّه» شروع شده بود، توجّه او را به خود جلب کرد و گفت: من غیر از نامه «سلیمان» تاکنون چنین نامه ای ندیده ام. بعد مترجم خود را خواست تا نامه را بخواند و ترجمه کند. زمامدار روم از خصوصیّات پیامبر(صلی الله علیه وآله) کسب اطلاع نمود: پیامبری از خانواده اصیل; پیش از آنکه ادعای نبوّت کند از دروغ پرهیز داشت; پیروان او رو به فزونی می باشند; طبقه اشراف با او مخالفند و افراد عادی و متوسط خواهان وی هستند. سپس قیصر روم گفت: اگر این گزارش ها صحیح باشد، حتماً او پیامبر موعود است. من اطلاع داشتم که چنین پیامبری ظهور خواهد کرد ولی نمی دانستم که از قریش خواهد بود. من حاضرم در برابر او خضوع کنم و به عنوان احترام پای او را شستوشو دهم. من پیش بینی می کنم آیین و حکومت او سرزمین روم را خواهد گرفت.11
آنگاه قیصر، فرستاده پیامبر(صلی الله علیه وآله) را خواست، او را احترام کرد. پاسخ نامه پیامبر(صلی الله علیه وآله) را نوشت و هدیه ای نیز فرستاد و علاقه خود را نسبت به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در آن نامه منعکس نمود.
3. نامه به پادشاه حبشه
بسم اللّه الرحمن الرحیم. من محمّد رسول اللّه الی النجاشی عظیم الحبشه، سلام علیک فانّی احمد اللّه الذی لا اله الا هو الملک القدوس السلام المؤمن المهیمن، و أشهد ان عیسی بن مریم روح الله و کلمة القاها الی مریم البتول الطیبه الحصینة فحملت بعیسی، حملته من روحه و نفخه کما خلق آدم بیده. و انّی ادعوک الی اللّه وحده لاشریک له و الموالاة علی طاعته، و ان تتبعنی و توفق بالذی جائنی، فانّی رسول الله و انی ادعوک و جنودک الی اللّه عزّو جل، و قد بلغت و نصحت فاقبلوا نصیحتی و السّلام علی من اتبع الهدی;12 به نام خداوند بخشنده مهربان. نامه ای است از محمّد پیامبر خدا به شما نجاشی زمامدار حبشه. درود خدا بر شما! من خدایی را که جز او خدایی نیست ستایش می کنم; خدایی که از عیب و نقص منزّه است، و بندگان فرمانبردار او از خشم او در امانند، و او به حال بندگان ناظر و گواه است. گواهی می دهم که عیسی فرزند مریم، روحی از جانب خدا و کلمه ای است که در رحم مریم زاهد و پاکدامن قرار گرفته است. خداوند با همان قدرت و نیرویی که آدم را بدون پدر و مادر آفرید، او را نیز بدون پدر در رحم مادرش پدید آورد. من تو را به سوی خدای یگانه که شریک ندارد دعوت می کنم، و از تو می خواهم که همیشه مطیع و فرمانبردار او باشید. و از آیین من پیروی نمایید; ایمان به خدایی آورید که مرا به رسالت خود مبعوث فرمود. زمامدار حبشه آگاه باشد که من پیامبر خدا هستم. من، شما و تمام لشکریانت را به سوی خدای عزیز دعوت می کنم; و من به وسیله این نامه و اعزام سفیر به وظیفه خطیری که بر عهده داشتم عمل کردم و تو را پند و اندرز دادم، بنابراین اندرز مرا قبول کن. درود بر پیروان هدایت.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) عنایت خاصی به زمامدار حبشه داشت; چون این زمامدار مسیحی، مسلمانان را که از شرّ کفّار مکّه در آزار و اذیّت بودند، در کشور خود پناه داد و حمایت های خاص خود را نسبت به آنان مبذول داشت. پیامبر(صلی الله علیه وآله)، نامه خود را با سلام آغاز کرد و شخصاً به نجاشی زمامدار حبشه درود فرستاد، ولی در نامه های دیگر درود شخصی به کسری، قیصر و مقوقس، زمام داران ایران، روم و مصر نفرستاد، بلکه نامه را با درود کلّی «سلام بر پیروان هدایت» آغاز کرد. در واقع، پیامبر(صلی الله علیه وآله) از این طریق در حق او احترام خاصی نسبت به سایر زمام داران معاصر وی قایل شده است.
واکنش نجاشی، زمامدار حبشه: نجاشی بیشترین پذیرش و انعطاف را نسبت به اسلام نشان داد. او دعوت پیامبر(صلی الله علیه وآله) را پذیرفت و مسلمان شد ولی در مورد اعلام عمومی دعوت به مردم حبشه، به فرستاده پیامبر(صلی الله علیه وآله) چنین گفت:
من حاضرم، نبوّت وی را برای عموم مردم اعلام کنم، ولی چون فعلا زمینه برای اعلام آماده نیست، و نیروی من کم است، باید زمینه را آماده ساخت، تا دل ها به سوی اسلام متوجّه گردد. اگر برای من امکان داشت، هم اکنون به سوی پیامبرتان می شتافتم.13
نجاشی نامه ای نیز به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)نوشت و صریحاً به مسلمان شدن و قبول دعوت حق اقرار نمود:
به نام خداوند بخشنده مهربان. نامه ای است به سوی محمّد، رسول خدا، از نجاشی. درود کسی که جز او خدایی نیست [و] درود کسی که مرا به اسلام هدایت نمود، بر شما باد! نامه شما را درباره نبوّت و بشریّت حضرت عیسی زیارت نمودم. به خدای زمین و آسمان سوگند که آنچه بیان نموده بودید، عین حقیقت است و من مخالفتی با آن ندارم; و از حقیقت آیین شما نیز آگاهی یافتم و درباره مسلمانان مهاجر، تا آنجا که مقتضیات ایجاب می کرد، خدمات لازم به عمل آمد، و من اکنون به وسیله این نامه گواهی می دهم که شما فرستاده خدا و شخص راستگو ـ که کتاب های آسمانی او را تصدیق می کنند ـ می باشید، و من در حضور پسر عموی شما (جعفربن ابی طالب) مراسم اسلام و ایمان و بیعت را انجام دادم. من برای ابلاغ پیام و اسلام خود، فرزندم «رارها» را رهسپار محضر مقدستان کرده و صریحاً اعلام می دارم که من جز خود، ضامن کسی نیستم; و اگر دستور فرمایید خودم رهسپار خدمت پر فیضتان شوم. درود بر شما ای پیامبر خدا!14
نامه های پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به سران کشورها، مؤید این مطلب است که اسلام از همان آغاز فکر همزیستی مسالمت آمیز با پیروارن ادیان الهی را مطرح ساخته است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در بیشتر نامه هایی که به پادشاهان جهان ـ که دارای اعتقاد الهی بودند ـ فرستاد، متن آیه ذیل را ـ که همان اعلامیه جهانی اسلام می باشد ـ مطرح کرده است: (یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَی کَلَمَة سَوَاء بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَ لاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ)(آل عمران: 64); ای اهل کتاب، بیایید تا بر سر سخنی که بین ما و شما یکسان است بایستیم و جز خداوند را نپرستیم و برای او هیچ گونه شریکی نیاوریم و هیچ کس از ما دیگری را به جای خداوند، به خدایی برنگیرد و اگر رویگردان شدند، بگویید شاهد باشید که ما فرمانبرداریم.
در اسلام، جنگ برای کسب قدرت و ازدیاد ثروت شدیداً محکوم شده است. اصالت در اسلام همان «صلح» و استفاده از روش های مسالمت آمیز و دعوت به اصول مشترک است. خدای متعال در قرآن می فرماید: ای کسانی که ایمان آورده اید، هنگامی که در راه خدا گام برمی دارید (و به سفری برای جهاد می روید) تحقیق کنید و به کسی که اظهار صلح و اسلام می کند نگویید مسلمان نیستی به خاطر اینکه سرمایه ناپایدار دنیا و غنایمی به دست آورید; زیرا غنیمت های بزرگی در نزد خدا (برای شما) است... .» (نساء: 94)
اسلام، جنگی را مشروع می داند که یکی از هدف های ذیل را تحقق بخشد: پیکار برای کسب آزادی، جلوگیری از نقض پیمان، از بین بردن موانع دعوت منطقی به اسلام و گرایش به آن برای کسانی که می خواهند به آیین حق بگروند ولی به وسیله قدرت ها محدود شده اند: (وَ مَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَـذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ وَلِیّاً وَ اجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ نَصِیراً)(نساء: 75); و چرا که در راه خدا و در راه [آزاد سازی] مردان و زنان و کودکان مستضعف ـ که می گویند پروردگارا ما را از این شهری که اهلش ستمگرند خارج فرما و از سوی خویش برای ما یاری و یاوری بگمار ـ کارزار نمی کنید؟
بنابراین، نامه هایی که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)، به عنوان دعوت اسلام به امرا، سلاطین، رؤسای قبایل و شخصیت های برجسته معنوی و سیاسی نوشته است، از شیوه مسالمت آمیز دعوت او حکایت می کند. قریب 185 نامه، از متون نامه های پیامبر که برای تبلیغ و دعوت به اسلام و یا به عنوان «میثاق و پیمان» نوشته است در دست می باشد.15
همه این نامه ها حاکی از آن است که روش اسلام در دعوت و تبلیغ، منطق، و برهان بوده است، نه جنگ و شمشیر. نصایح، اندرزها، تسهیلات و نرمش هایی که پیامبر(صلی الله علیه وآله) در موقع بستن پیمان با ملل مذاهب مختلف از خود نشان دادند، گواهی زنده بر این مطلب است که پیشرفت اسلام زاییده نیزه و شمشیر نبوده است.
پیمان های صلح پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)
سیره پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بر انکار ملیّت ها و عدم استقلال داخلی آنان استوار نبوده است و با وجود جهانی بودن آیین اسلام، موجودیت قبایل، ملّت ها و ادیان دیگر، چه در قلمرو حکومت اسلامی و چه خارج از آن محفوظ بوده است.
یکی از دلایل سیره مزبور، نامه هایی است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)برای گروهی از سران و زمام داران نوشت و از این طریق موجودیت آنان را به رسمیّت شناخت. دلیل دیگر، پیمان نامه های بسیاری است که در دوران حکومت پیامبر(صلی الله علیه وآله)و بعد از وفات آن حضرت با ملّت های مختلف امضا شده است. در تمامی موارد، تا هنگامی که ملّت های غیر مسلمان به پیمان خود وفادار بوده اند، دولت اسلامی نیز پیمان صلح را نقض نمی کرده است; زیرا نقص پیمان از دیدگاه اسلام، گناهی بزرگ و غیرقابل گذشت است.16
در اندیشه سیاسی اسلام، صلح و همزیستی به عنوان اساسی ترین اصل در مناسبات بین المللی منظور گردیده و به همین دلیل در حقوق اسلامی بهره برداری از فرصت های مناسب برای تحکیم و برقراری شرایط و پیمان های صلح در روابط خارجی جامعه اسلامی پیش بینی شده است.
یکی از محققان در این باره می نویسد:
اسلام برای تحقق بخشیدن و گسترش حالت صلح در میان ملت ها و جلوگیری از بروز روابط خصمانه و درگیری های خونین، نه تنها برای قراردادها و معاهدات بین المللی ارزش حقوقی فوق العاده قایل شده است، بلکه اصولا ملت ها و گروه های دیگر را نیز برای انعقاد پیمان های صلح دعوت کرده و به جامعه اسلامی توصیه نموده است که در این زمینه همواره پیش قدم باشند و از هر نوع کوششی برای برقراری و تحکیم مبانی و شرایط و نیز گسترش آن در جامعه بشری دریغ ننمایند، و از امکانات خویش برای تحقّق بخشیدن به این آرمان اسلامی و انسانی استفاده نمایند، و در بسیاری از موارد، این توصیه به حد تکلیف و وظیفه الزامی رسیده و عقد قراردادهای صلح از وظایف دولت های مسئول و صلاحیتدار اسلامی به شمار رفته است، و این وظیفه در مواردی که تمایلی از طرف دول و گروه های غیر مسلمان نسبت به عقد قراردادهای صلح احساس می شود، تأکید بیشتری می یابد.17
تمایل شدید پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) به انعقاد پیمان های همکاری و صلح
با مطالعه سیره زندگی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به روشنی می توان دریافت که چگونه در فرهنگ بعثت، انسان ها محور احترامند. هر قبیله جایگاه بایسته خود را می یابد، به آزادی انسان توجّه شده است و برای زورگویی و تحمیل جایی نیست. آن حضرت تمایل داشت با انعقاد و پیمان ها و تأکید به همه در لزوم وفای به قراردادها، زمینه های تیرگی روابط و فلسفه جنگ و ستیز از بین برود. انعقاد پیمان نه تنها با مهاجران قریش، قبایل «اوس» و «خزرج»، بلکه برای قبایل مختلف یهودی نیز این امکان را فراهم ساخت که در کنار امّت اسلامی، زندگی مسالمت آمیزی داشته باشند. روح این پیمان ها، همچون منشور مدینه، تأمین وحدت اسلامی است با پیوند قبیله های مختلف و تأمین صلح، آزادی و امنیّت برای همه مردم به رغم اختلاف در هر زمینه، حتی در باورهای دینی.
در منطق پیامبر(صلی الله علیه وآله) جهاد پاسخی است به مخالفان توحید و وحدت و تلاشی برای اصلاح جامعه بشری، بر حسب ضرورت های اجتناب ناپذیر و ریشه کن کردن کانون های زورگویی و سرکوبی دشمنان هدایت بشر و صلح و آزادی.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) حتی پیش از بعثت بر اصل تنظیم روابط عادلانه بین قبایل، بر پایه پیمان اصرار میورزید و مکرر می فرمود:
«لقد شهدت دار عبداللّه بن جدعان حلفاً ما احب ان لی حمرالنعم ولو ادعی به فی الاسلام لاجبت»;18من در خانه عبدالّله بن جدعان، در جاهلیّت شاهد بستن پیمان مشترک برای حمایت از مظلومان، بین نمایندگان قبایل مختلف عرب بودم، و چنان بر این پیمان دل بسته بودم که حاضر نبودم در ازای نقض آن، صاحب پربهاترین شتران باشم. اگر در اسلام به چنین پیمانی دعوت شوم، فوراً اجابت خواهم کرد.
پیامبر(صلی الله علیه وآله) در راه مکّه پیش از برخورد با قریش و بسته شدن پیمان «حدیبیّه» بارها می فرمود:
«لا یسألونی خطه یعظمون فیها حرمات الله الااعطیتهم ایاها»;19 از من وسیله ای که به موجب تعظیم به حدود الهی است نخواهند خواست، مگر اینکه بی درنگ به آنها خواهم داد.
نیز آن حضرت، از پیمان صلحی که مسلمانان بعدها با روم می بستند پیشاپیش خبر داد:
«انّ الروم سیصالحکم صلحاً»;20 رومیان با شما به صلحی توأم با امنیّت اقدام خواهند نمود.
چند نمونه از پیمان های پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)
در سیره پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) تعداد زیادی از پیمان های صلح و همکاری دیده می شود که بررسی کامل آنها، نیاز به تدوین چندین کتاب دارد.21 در اینجا تنها به ذکر چند نمونه بسنده می شود:
الف. پیمان یا منشور مدینه: این پیمان اوّلین قرارداد بین المللی در اسلام، و مهم ترین و جامع ترین پیمانی است که به وسیله پیامبر(صلی الله علیه وآله)، بین مسلمانان، مشرکان و یهود منعقد شده است. بر اساس این پیمان، رابطه بین مسلمانان ـ اعم از مهاجر و انصار ـ و رابطه میان مسلمانان و یهود و همچنین رابطه میان مسلمانان و مشرکان و وظایف هر دسته مشخص گردید. هدف اساسی این پیمان حفظ امنیت و همزیستی مسالمت آمیز همه جوامع گوناگونی است که در مدینه می زیسته اند. در اینجا برای جلوگیری از اطاله کلام به نقل ترجمه جمع بندی که در کتاب مکاتیب الرسول پس از نقل اصل پیمان ذکر شده، اکتفا می نماییم:
حقوق متقابل مسلمانان با یکدیگر در منشور مدینه:
1. مسلمانان در برابر سایر مردم، یک ملّت اند. بنابراین، میان هیچ مسلمان و کافری پیوند نیست; هر چند پدر یا فرزند باشند و جدایی میان مسلمانان با مسلمانان دیگر نیست.
2. هر تیره از مسلمانان در میان خود فدیه (دیه یا غرامت) می پردازند، همان گونه که پیش از اسلام بوده است.
3. مسلمانان در برابر کسانی که ستم یا گناه یا دشمنی یا فساد میان مسلمانان را توطئه نمایند، متحدند.
4. هیچ مؤمنی به خاطر کافری کشته نمی شود و هیچ کافری بر ضد مؤمنی یاری نمی شود.
5. عهد و امان خداوند یکی است. بنابراین، شخص مطرح نیست و پایین ترین شخص نیز می تواند به مسلمانان پناه دهد (کنایه از اینکه اگر شخصی به دیگری پناه داد و او را کفالت نمود، باید تمامی مسلمانان امان او را محترم شمارند.)
6. در هنگام نبرد در راه خداوند، هیچ مؤمنی بدون موافقت افراد دیگر نمی تواند صلح نماید; بنابراین، صلح باید با نظر جمع انجام شود.
7. گروه های رزمنده، هر یک باید پس از دیگری و به نوبت جنگ نماید. بنابراین، هیچ طایفه ای دو مرتبه متوالی به نبرد الزام نمی شود.
8. هر کس مؤمنی را بدون دلیل بکشد، حکمش قصاص است، مگر اینکه ولی مقتول راضی شود.
9. داور نهایی در اختلافات مسلمانان، خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)است.
10. مسلمانان هیچ بدهکاری را که بدهی بر او سنگینی کرده، رها نمی کنند، مگر اینکه او را کمک نمایند; چه بدهی به خاطر خون بهایی باشد یا غرامتی که به عنوان سرشکن بر خویشان پدری نصیب شخصی شده باشد.
11 بعضی از مؤمنان سرپرست بعض دیگر هستند. بنابراین، هیچ کافری، سرپرست مؤمنان نیست.
12. هیچ کس نمی تواند بدون رعایت مصالح سایر لشکریان، کافری را در پناه خود بگیرد.
مواد صلح مسلمانان با یهودیان:
1. یهودیانی که تحت این پیمان هستند، باید مورد یاری و حمایت قرار گیرند و ستمی بر آنان نشود و دشمنانشان یاری نشوند. هر گاه مسلمانان، یهود را به مصالحه دعوت کردند، باید بپذیرند و همچنین هر گاه یهود، مسلمانان را به مصالحه دعوت کردند.
2. در هنگام جنگ، یهودیان نیز باید در هزینه با مسلمانان شرکت کنند. مسلمانان هزینه خود و یهود، هزینه خودش را پرداخت نماید.
3. مسلمانان و یهودیان هم پیمان، یک امّت اند. مسلمانان دین خود را دارند و یهودیان دین خود را; مگر کسی که ستم و گناه مرتکب شود.
4. بر مسلمانان و یهودیان لازم است که بر ضد دشمنان منطقه هماهنگی و همراهی نمایند.
5. هیچ انسانی به خاطر گناه هم پیمانش مؤاخذه نمی شود.
6. لازم است مظلومان را در میان خود یاری نمایند.
7. هیچ کافری پناه داده نمی شود، مگر با رعایت مصالح مسلمانان و یهودیان.
8. همسایه همانند خویشتن است و نباید مورد تعدی قرار گیرد.
9. بر مسلمانان و یهودیان لازم است که در میان خود، بر مهاجمانی که به مدینه هجوم آورند، همیاری نمایند.
10. میان مسلمانان و یهودیان پند، اندرز و خیرخواهی حاکم است.
حقوق ساکنان منطقه (اعم از مسلمان، یهودی و مشرک):
1. این پیمان نمی تواند به عنوان سپری برای ستمگر با گناهکاری محسوب شود.
2. یثرب بر حسب این پیمان بر تمامی اهل منطقه، حرم (و مورد احترام) است; چنان که «مکّه» بر حسب فرمان الهی حرم می باشد.
3. قریش و هوادارانش نباید پناه داده شوند.
ماده مخصوص مشرکان در پیمان: مشرکان مدینه حق ندارند قریش را، مالی یا جانی پناه دهند.22
ب. صلح حدیبیه (پیمان صلح پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)با مشرکان مکّه): پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)برای انجام مسافرتی صلح جویانه و مسالمت آمیز کاروانی هزار و هشتصد نفری را برای حج آماده نمود و برای این منظور از قبایل عرب، حتی مشرکان، دعوت به عمل آورد تا بدین وسیله، هم تبلیغی از اسلام شده باشد و هم چهره واقعی قریش که خود را پرده دار کعبه و منادیان امنیت و صلح می دانستند، برملا گردد. کاروان در منطقه «حدیبیه» با لشکر مسلّح دشمن مواجه شد; کاروان پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) با حال احرام و آماده عبادت، و لشکر قریش با لباس رزم و آماده خون ریزی. پیامبر(صلی الله علیه وآله) رسماً تصمیم خود را بر حج خانه خدا در میان مسلمانان اعلام نمود و این تصمیم را به وسیله پیک هایی به مشرکان قریش نیز ابلاغ کرد. از آن رو که نبرد با حاجیان، عملی بسیار زشت و برخلاف سنّت های دیرین عرب بود، بخصوص از جانب مکّیان که همیشه به میزبانی حجاج ار هر طایفه و قشری افتخار می کردند، در تصمیم به جنگ با مسلمانان مردود شدند و در نهایت، پیمان نامه «صلح حدیبیه» میان قریش و رسول خدا(صلی الله علیه وآله)منعقد گردید. به موجب این پیمان، مقرّر شد روابط حسنه بین قریش و مسلمانان برقرار شود.23
مفاد صلح حدیبیه:
1. محمّد بن عبداللّه و قریش متعهد می شوند که مدت ده سال جنگ را بر ضد یکدیگر ترک کنند، هر یک از دو طرف بر دیگری نتازد و اسیری از یکدیگر در بند ندارد و...
2. هر کس بخواهد با محمّد ویا با قریش پیمان بندد آزاد است.
3. هر گاه مردی از قریش، بدون اذن بزرگ تر خود از مکّه فرار کند و به یاران محمّد بپیوندد، محمّد باید او را به قریش بازگرداند. ولی اگر از اصحاب محمّد کسی به قریش پیوست، لازم نیست او را باز گردانند.
4. از این پس، اسلام باید در مکّه علنی باشد و نباید کسی را به اجبار بر عقیده ای واداشت و یا او را به سبب عقیده اش آزار داد و یا سرزنش کرد.
5. امسال محمّد با یارانش، از همین جا به مدینه باز خواهند گشت، با این قرار که در سال بعد بدون سلاح وارد مکّه شوند و مدت سه روز برای مراسم حج توقف کنند، مشروط بر اینکه، سلاحی جز اسلحه مسافر با خود نداشته و همان سلاح محدود نیز باید در غلاف باشد. علی بن ابی طالب این نامه را نوشته و مهاجرین و انصار شاهد آن هستند.24
ج. پیمان میان پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و رئیس مسیحیان ایلا: متن این پیام به قرار زیر است:
بسم اللّه الرحمن الرحیم. این تضمینی است از طرف خدا و محمّد پیامبر خدا به یوحنا من رعبه و مردم ایلا. به موجب این پیمان، کشتی ها و وسایل نقلیه، در خشکی و دریا، در تحت حمایت و امان خدا و محمّد پیامبر خدا هستند، و تمام کسانی که همراهشان هستند، چه از شام و چه از یمن، در امان هستند. افرادی که موجب بروز حادثه گردند، اموالشان هرگز مایه نجات آنها نخواهد بود و هرگاه در اسارت قرار بگیرند، به تملک در می آیند. بر مردم ایلا حرام است که مانع آب شوند و یا سدّ طریق نمایند.25
پیمان میان پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و مسیحیان سرزمین سینا: این پیمان به شرح ذیل بود:
بسم اللّه الرحمن الرحیم. این مکتوبی است که محمّدبن عبداللّه که بشیر و نذیر و نسبت به ودیعه الهی امین جمله خلایق است، آن را نوشته است تا حجّت و بهانه ای پس از پیامبران بر خدا باقی نماند و خداوند عزیز و حکیم است.
آن را برای کسانی نوشته است که پیرو آیین وی هستند، تا پیمانی باشد با گروهی که در مشرق و مغرب زمین، بر دین نصرانیت هستند، نسبت به آنهایی که دور هستند یا نزدیک، عرب یا عجم آنها، آنان که شناخته می شوند و آنان که شناخته نمی شوند. این مکتوبی است که بر طبق آن، با آن پیمان بسته است; هر کس با مواد آن مخالفت ورزد نسبت به وی و سایر مسلمانان متجاوز شناخته خواهد شد. چنین کسی به عهد خدا پشت پا زده و در پیمان خود درستکار و خاضع نبوده و نسبت به دین خود استهزا نموده است و مستحق لعنت خواهد بود، چه سلطان باشد یا از سایر مسلمانان مؤمن عادی.
هر کجا راهبی یا سیاحی دور هم جمع بوده و در کوه و یا بیابان و یاجای آباد و یا هموار و یا کنیسه و معبدی به سر می برند، ما پشت سر آنان حافظ و پاسدار آنان هستیم و من با جان خود و یاران و انصار ملّت خود از جانشان و از اموال آنها دفاع می کنم; زیرا آنان جزء رعیّت من و هم پیمان و متّحد من می باشند.
آنان بجز آنچه که به رضایت خاطر، به عنوان خراج و جزیه می دهند، به هیچ نحو مسئول، و به پرداخت چیزی مجبور نخواهند بود.
قضات، رهبانان، خلوت گزینان و سیاحان آنان مورد تعرض قرار نگرفته و هیچ کنیسه و کلیسایی ویران نخواهد شد و نباید چیزی از مایملک آنان داخل خانه مسلمانان گردد. قضات و رهبانان از خراج معافند و همچنین آنان که به عبادت اشتغال ورزیده اند.از ثروتمندان و ارباب تجارت بیش از حد معیّن شده نباید خراج گرفته شود. هیچ کدام از آنان برای جنگ و حمل سلاح مجبور نخواهند شد، بلکه مسلمانان باید از آنان دفاع کرده و با آنان، بنا به پیروی از آیه کریمه (وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ)(عنکبوت: 46) به نیکوترین روش گفتوگو بحث نمایند. آنان در محیط امن و آکنده از مهربانی زندگی می کنند. هر کجا که باشند و در هر مکانی منزل گزینند، از بروز چیزهایی که موجب رنج و ناراحتی آنان باشد، جلوگیری می شود.26
رفتار مسالمت آمیز پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در مقابل مخالفان
از مطالعه تاریخ چنین برمی آید که برقراری روابط مبتنی بر مصلحت با بیگانگان امری بود که پیامبر گرامی اسلام در روابط بین الملل از آن بهره می گرفت; چه اینکه اولا، اسلام آیین فطرت است و هرگز با نیازمندی های طبیعی بشر سر ناسازگاری ندارد; و ثانیاً، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به این نکته توجّه داشت که با ایجاد جوّ دوستی و روابط مسالمت آمیز می توان با مخالفان عقیدتی به گفتوگو و جدال احسن پرداخت. یکی از ابعاد گسترده قرآن موضوع احتجاج با کافران، مشرکان و اهل کتاب است. برخی از این احتجاج ها مربوط به پیامبران پیشین است که با مردمان عصر خود انجام داده اند و برخی دیگر مربوط به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)با مشرکان مکّه و اهل کتاب یثرب و حومه آن.27
الف. رفتار مسالمت آمیز پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) با کفّار قریش
سرزمین مکّه، پایگاه شرک و مشرکان بود. اهل کتاب به دلیل قلّت افراد، در این شهر جایگاهی نداشتند. اسلام در این پایگاه مقدّس ظهور کرد. بنابراین، اولین تماس و دعوت پیامبر(صلی الله علیه وآله)متوجّه مشرکان مکّه بود. این دعوت که به روش مسالمت آمیز و گفتوگو صورت می گرفت بر محور «توحید» و «معاد» بود. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)با دلایل منطقی و با تلاوت آیات قرآن، روح و جان مشرکان را مخاطب قرار می داد، از آنان می خواست که تعقّل و تفکّر نمایند و خود را از زنجیرهای اوهام و عقاید جاهلی نجات دهند. در مقابل، مشرکان زبان به انکار و سخنان ناشایست گشودند و انواع آزارها و اذیّت ها را نسبت به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)و پیروان او اعمال نمودند. به تدریج اسلام در قلب ها جای گرفت و گروندگان به این آیین توحیدی رو به فزونی گذاشت. تلاش کفّار قریش برای جلوگیری از ایمان آوردن مردم به جایی نرسید و رویه ملایم و منطقی پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نیز آنان را بیش از بیش خشمگین تر ساخت و بر بدرفتاری و آزار آنان افزود. هر قبیله، به آزار افراد مسلمان خویش پرداخت; حبس، زدن، گرسنگی و تشنگی دادن از جمله این شکنجه ها بود.
چون رسول خدا اصحاب بی پناهش را سخت گرفتار و در فشار دید و دانست که نمی تواند از ایشان حمایت کند به آنان گفت: کاش به کشور حبشه می رفتید; چه در آنجا پادشاهی است که نزد وی بر کسی ستم نمی رود، و آنجا سرزمین راستی است، باشد که خدا از این گرفتاری برای شما فرجی قرار دهد. به دنبال آن، جمعی از مسلمانان که از فشار و آزار دشمن به ستوه آمده بودند، دیار غربت و دوری از وطن را اختیار نموده، رهسپار حبشه گشتند. و این نخستین هجرتی بود که در اسلام روی داد.28 ملسمانان در سرزمین حبشه هم از آزار قریش در امان نبودند. فرستادگان کفّار قریش به حبشه رفتند و از نجاشی پادشاه حبشه خواستند تا مسلمانان را به مکّه بازگرداند، ولی نجاشی پاسخ رد به آنها داد. خود پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نیز مدّتی در مخفیگاه به سر برد و به شهر طائف رفت و بدین سان، بت پرستان قریش و مکّه بیشتر به هیجان آمدند و حس کینه توزی و انتقام جویی آنان نسبت به پیغمبر و مسلمانان تشدید گردید. به دلیل فشار روزافزون مشرکان، پیامبر(صلی الله علیه وآله)مجبور شد از شهر طائف خارج گردد.
چهل تن از سران قریش پیمانی را با امضای خود مورد تأکید قرار دادند. در این پیمان، قریش تعهد کردند که از هرگونه داد و ستد و پیوند سببی با بنی هاشم و بنی عبدالمطلب خودداری کنند. با محاصره سیاسی و اقتصادی قریش، مسلمانان دوره ای سخت را در محلّی به نام «شعب ابوطالب» گذراندند.
از دیگر اعمال کفّار قریش، تلاش برای قتل پیامبر(صلی الله علیه وآله)بود. سران قریش که شمار آنان به چهل تن می رسید، خشمگین از گسترش اسلام و بهویژه نفوذ آن در یثرب، در «دارالندوه» اجتماع کردند. ابوجهل در این جمع پیشنهاد نمود از هر قبیله ای یک شمشیرزن انتخاب شود، آنگاه وی را غافلگیر کنند و خون وی را بریزند. روشن است کسانش که به خون خواهی او نمی توانند شمار زیادی را قصاص کنند، ناگزیر به خون بها بسنده می کنند که پرداختن آن کار آسانی است. خداوند از این توطئه شوم، پیامبرش را آگاه ساخت. در آیه ای از قرآن آمده است:
به خاطر بیاور هنگامی را که کافران نقشه می کشیدند که تو را به زندان بیفکنند، یا به قتل برسانند، و یا (از مکّه) خارج سازند; آنها چاره می اندیشیدند (و نقشه می کشیدند)، و خداوند هم تدبیر می کند; وخداوند بهترین چاره جویان و تدبیرکنندگان است! (انفال: 30)
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)، علی(علیه السلام) را در بستر خود خوابانید و خود شبانه مکّه را به قصد یثرب ترک نمود. دوری و جدایی از کعبه و زادگاه پیامبر بر آن حضرت بسیار ناگوار و اندوهگین بود. خداوند پیامبرش را دلداری داد و به او وعده داد که دگربار به مکّه باز خواهد گشت:
آن کس که قرآن را بر تو فرض کرد، تو را به زادگاهت باز می گرداند!... (قصص: 85)
بعد دیگر تلاش مشرکان قریش، جنگ هایی است که آنان با امکانات و تجهیزات فراوانی، برای نابودی اسلام و مسلمانان انجام دادند. مهم ترین این جنگ ها، «بدر»، «احد»، «خندق» و «احزاب» می باشد. برای جلوگیری از اطاله کلام از توضیح جنگ ها خودداری می شود.
پس از جنگ احزاب و در سال ششم هجری، پیامبر(صلی الله علیه وآله) با گروهی از یارانش به قصد زیارت کعبه از مدینه به سوی مکّه رهسپار گردیدند. مشرکان مکّه آماده جنگ شدند و سوگند یاد نمودند که به هر وسیله ممکن از ورود مسلمانان جلوگیری کنند. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)با وجود اینکه نیروی کافی برای سرکوبی بت پرستان مکّه داشت، با دشمنان سرسخت خود از در صلح و مسالمت وارد شد. ابتدا نماینده ای نزد سران مکّه فرستاد و آنان را دعوت به صلح نمود و یادآور شد که مسلمانان به قصد زیارت خانه خدا آمده اند و قصد جنگ و تعرض ندارند. آنان ابتدا نپذیرفتند و مرکب نماینده پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)را پی کردند! ولی بار دوّم به پیشنهاد صلح پیامبر(صلی الله علیه وآله) تن دادند. مشرکان شرایط سنگینی برای صلح پیشنهاد دادند که پیامبر آنها را پذیرفت. از جمله آن شرایط تخلیه فوری مکّه بود. پیامبر(صلی الله علیه وآله) و یارانش پس از اعمال حج، فوراً مکّه را ترک گفتند، در حالی که مسلمانان آرزو داشتند در زادگاه خود بیشتر بمانند.
آری، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)که منطقش انسان دوستی و مسالمت و احترام به تعهدات بود، برای رفع حضومت و ایجاد محیط صلح و آرامش حاضر شد از تمام حقوق مشروع خود بگذرد.29 این پیمان که به «پیمان حدیبیه» معروف گشت، بعدها توسط مشرکان نقض شد. پیامبر(صلی الله علیه وآله)نمی توانست بیش از این زورگویی را تحمّل کند. باید مکّه آزاد و کعبه از پلیدی شرک و خرافه پاک شود; چه اینکه پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و یارانش در آرزوی زیارت آزادانه کعبه لحظه شماری می کردند. سپاهیان ده هزار نفری مسلمانان، بدون خون ریزی و با امدادهای الهی، شهر مکّه را فتح نمودند. سعد یکی از یاران پیامبر(صلی الله علیه وآله) «شعار خشونت» را فریاد نمود که: «الیوم الملحمة! الیوم تستحلّ الحرمة! الیوم اذلّ اللّه قریشاً!»; امروز روز برخوردهای خونین است! امروز حرمت ها شکسته می شود! امروز خدا قریش را خوار می کند! اما پیامبر رحمت(صلی الله علیه وآله) در ردّ شعار خشونت و انتقام فرمود: «الیوم یوم المرحمة، الیوم اعزّ اللّه قریشاً»; امروز روز مهر ورزیدن است، امروز خداوند قریش را عزیز می کند.30
بدین وسیله، پیامبر شعار انتقام جویانه مسلمانان را به شعار محبّت آمیز تبدیل نمود و عفو و گذشت را نسبت به دشمنان سرسخت اسلام اعمال نمود. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)، به کنار خانه کعبه آمد و دستگیره در خانه را گرفت، در حالی که مخالفان به کعبه پناه برده و در انتظار صدور دستور پیامبر(صلی الله علیه وآله)درباره خود بودند. در اینجا پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود:
«الحمدللّه الذی صدق وعده و نصر عبده و هزم الاحزاب وحده»; شکر خدای را که وعده اش تحقق یافت و بنده اش را پیروز کرد و احزاب و گروه های دشمن را منهزم ساخت.
سپس رو به مردم کرد و فرمود: چه گمان می برید ای جمعیّت قریش که درباره شما فرمان بدهم؟ آنها در پاسخ گفتند: ما از تو جز خیر و نیکی انتظار نداریم; تو برادر بزرگوار و بخشنده و فرزند برادر بزرگوار ما هستی، و الان قدرت در دست توست. پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرمودند: و من درباره شما همان می گویم که برادرم یوسف درباره برادرش به هنگام پیروزی گفت: امروز روز سرزنش و ملامت و توبیخ نیست! آنگاه پیغمبر(صلی الله علیه وآله) با جمله «اذهبوا فانتم الطلقاء» (بروید و همه آزادید)31 همه را مورد عفو و گذشت خود قرار داد. همین عمل، طوفانی در سرزمین دل های مشرکان به پا کرد که به گفته قرآن (یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجاً)(نصر: 2)، فوج فوج مسلمان شدند و آیین اسلام را با جان و دل پذیرا گشتند.
ب. رفتار مسالمت آمیز پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) با یهود
قوم یهود در ابتدا در کنار یکدیگر زندگی می کردند، امّا بر اثر عوامل گوناگون از جمله اختلاف ها و خیانت ها، این یکپارچگی از بین رفت. عدّه زیادی سرزمین اصلی خود را ترک کردند و برخی از آنان به سرزمین یثرب مهاجرت نمودند. آنان در این شهر و اطراف آن به ساختن ساختمان ها و قلعه های محکم اقدام نمودند و در آنجا مسکن گزیدند. قبایل معروف یهود عبارت بودند از: «بنی قریظه»، «بنی قینقاع» و «بنی نضیر». این قبایل برای حفظ موجودیّت خود، با قبایل عرب، پیمان عدم تعرض بسته و با دادن باج ها، مالیات ها و هدایا رضایت خاطر آنان را جلب می نمودند.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) پس از مهاجرت به مدینه، برای برقراری امنیّت و آرامش، پیمان دفاعی مشترکی منعقد ساخت که در آن «اوس» و «خزرج» و «یهود مدینه» شرکت داشتند. حتی پیامبر(صلی الله علیه وآله) با یهودیان خارج مدینه نیز پیمان دفاعی جداگانه ای منعقد ساخت. بر اساس این پیمان، یهود متعهد شدند که علیه مسلمانان اقدام خرابکارانه انجام ندهند و در صورت لزوم از مدینه و مسلمانان دفاع نمایند، و در مقابل، پیامبر(صلی الله علیه وآله)متعهد شد که از حقوق آنان حفاظت نماید و با آنان مانند افراد یک ملّت واحد رفتار شود. بدین وسیله، همگان مسئول حفظ و حراست حقوق یکدیگر گردیدند.32 یهودیان آزادانه به داد و ستد پرداخته، کالاهای خود را در بازار مسلمانان به فروش می رساندند. گسترش اسلام در میان انصار و قبایل اطراف، حسادت یهود و برخی از منافقان را بر ضدّ پیامبر(صلی الله علیه وآله)برانگیخت; زیرا آنان هرگز فکر نمی کردند که کار محمّد(صلی الله علیه وآله) تا این حد بالا بگیرد و تمام قدرت های محلّی را تحت الشعاع قرار دهد. عبدالله بن سلام از دانشمندان یهود، پس از مذاکره با پیامبر(صلی الله علیه وآله) به آیین اسلام گروید و خبر اسلام آوردن او موجی از خشم در طوایف یهود پدید آورد. پس از مدّتی مخیریق یکی از دانشمندان یهود، به جمع مسلمانان پیوست و حتی پیامبر(صلی الله علیه وآله)را وصی و صاحب اختیار اموال خود قرار داد.33
یهود به علل گوناگونی در ابتدا به پیامبر(صلی الله علیه وآله)و مسلمانان روی خوش نشان دادند و در پیمان دفاعی مدینه شرکت جستند. آنان می خواستند از تشکیلات مسلمانان به نفع خود، و در مقابل رقبایی که همواره در هراس بودند، سود جویند. از پیامبران یهود در قرآن به نیکی و خوبی یاد شده بود. نیز، در ابتدا «بیت المقدس» قبله اول مسلمانان بود. گسترش روزافزون اسلام، موجب شد که این همکاری و همراهی یهود با مسلمانان ادامه نیابد و به روش های مختلف در تضعیف روحیه مسلمانان کوشش نمایند; پیمان منعقده با مسلمانان را نقض نمودند و به پنهان و آشکار با دشمنان اسلام همکاری کردند. مسلمانان در برابر اقدامات خرابکارانه و شایعه سازی یهود، هیچ گونه تعرضی نسبت به آنان روا نداشتند و همواره در حفظ صلح و امنیّت مدینه کوشش می نمودند و اعمال و رفتار تحریک آمیز یهودیان را نادیده گرفته و با عفو و اغماض پاسخ می دادند. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)شخصاً در مراسم اجتماعی آنان شرکت می نمود، از آنان قرض می گرفت، از بیمارانشان عیادت می کرد، در مراسم تشییع جنازه یهودیان شرکت و با آنان ابراز همدردی می نمود و مانند یک مرد عادی با آنان معامله می نمود. سایر مسلمانان نیز یهودیان مدینه را هم پیمان خود و جزو ملّت خود می دانستند و رفتارشان بر اساس همین اصل محکم استوار بود.34
یهودیان علاوه بر اینکه در تجارت، داد و ستد و فعالیت های اجتماعی آزاد بودند، در مراسم عبادی و فعالیت های مذهبی آزادی کامل داشتند. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) دعوت اسلامی و پیام الهی را به همه و از جمله یهودیان ابلاغ می نمود ولی هیچ گاه آنان به ترک دین و عقاید خود مجبور نبودند. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)خواهان ابلاغ رسالت جهانی خود بود. طبیعی است که چنین امری در محیط آرام و بدون جنگ و خون ریزی ممکن است. پیامبر(صلی الله علیه وآله)در اولین فرصت با انعقاد پیمان صلح حدیبیه، که باید آن را شاهکار و نقطه عطف سیاست جهانی و ـ به اصطلاح ـ دیپلماسی پیامبر،(صلی الله علیه وآله) به حساب آورد، کار دعوت و ابلاغ رسالت جهانی خود را آغاز کرد. رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) بعد از بسته شدن «پیمان صلح حدیبیه» با کفّار مکّه، و تحکیم پایه های داخلی قدرت، در سال هفتم هجرت، کار دعوت و ابلاغ رسالت جهانی خود را آغاز کرد. حضرت با اعزام سفرا و مبلّغان تعلیم دیده، مجرب، دنیادیده، مؤمن و مجاهد، همراه با ارسال نامه هایی سرشار از نکته های دقیق سیاسی و تبلیغی، در مدّت کوتاهی توانست قلب میلیون ها انسان جاهل، ظالم، بت پرست، مادّه پرست و کافر را متوجّه خدا کند و این موفقیت در دنیا از بسیاری جهات بی نظیر است.35
توصیه پیامبر(صلی الله علیه وآله) در مورد یهود و نصارای یمن: پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در یک دستورالعمل حکومتی به عمرو بن حزم که او را به یمن فرستاد تا مردم را به تعالیم اسلامی فراخواند، نوشت که نسبت به همه اقشار مردم یمن، حتی یهود و نصارا، دستورات اسلام را پیاده کند. در فقره 21 این عهدنامه آمده است:
«و انّه من اسلم من یهودی او نصرانّی اسلاما خالصاً من نفسه ودان بدین الاسلام فانّه من المؤمنین له مثل مالهم و علیه مثل ماعلیهم; و من کان علی نصرانیة او یهودیة فانه لایرّد عنها»;36 هر یهودی و یا نصرانی (مسیحی) که مسلمان شود و اسلام پاک و خالصی اظهار نماید، از جمله گروه مؤمنان و مسلمانان است، هر آنچه مسلمانان دارند شامل او نیز می شود و در نفع و ضرر با آنها شریک است و هر که در یهودیت یا نصرانیت خود باقی بماند هرگز مجبور به ترک دین خود نمی شود.
صبر و مدارای پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) بر بدرفتاری یهود: پیامبر(صلی الله علیه وآله) در مقابل بدرفتاری یهودیان صبور بود و از نفاقشان چشم می پوشید و آنها را با مسلمانان برابر می گرفت و به آداب و رسوم دینی آنان احترام می گذاشت. بر پیمان هایی که با یهودیان بسته بود، استوار بود و اگر یکی از یهودیان برخلاف پیمان رفتار می کرد، تنها به مجازات او اکتفا می کرد و دیگران را به گناه او نمی گرفت، چنان که درباره کعب بن اشرف و سلام بن ابی حقیق که به مسلمانان خیانت کرده بودند، همین روش را به کار بست و متعرض یهودیان دیگر نشد. پیامبر(صلی الله علیه وآله) با یهودیان مدارا می کرد و وقتی پیمان خود را می شکستند و بر آنها دست می یافت، در مجازاتشان حدّ اعتدال را نگه می داشت و یا به حکم کسی که یهودیان او را به داوری انتخاب کرده بودند، رضایت می داد. در واقع، رفتار پیامبر(صلی الله علیه وآله) با یهودیان بسیار ملایم تر از رفتار وی با مردم قریش و دیگر قبایل عرب بود.37
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و بیت المدارس یهود: مدارس و دیگر مکان های متعلق به یهودیان مورد احترام پیامبر(صلی الله علیه وآله) و مسلمانان بود. یهودیان آزادانه در این مدارس به فعالیت های تبلیغی و دینی خود مشغول بودند و مسلمانان متعرض آنان نمی شدند و حتی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)در مدارس یهود حاضر می شد و با استفاده از استدلال و منطق روشن، با علمای یهود به گفتوگو می نشست. خانه هایی که آیین یهود در آنجا تدریس شد، و کودکان و جوانان در آنجا درس دینی فرا می گرفتند، «بیت المدارس» یا «بیت الدّراس» می نامیدند. روزی پیامبر(صلی الله علیه وآله) به یکی از این مدارس وارد شد و همه کسانی را که در آنجا بودند به آیین خود دعوت کرد. دو نفر از بزرگان یهود به نام های نعمان و حارث گفتند: بر چه آیینی دعوت می کنی؟ فرمود: روش ابراهیم و آیین او. آنان گفتند: آیین ما اصیل تر از آیین توست; زیرا ابراهیم خود یهودی بود. پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: تورات را بیاورید تا در این موضوع میان من و شما، داوری کند. آنان از آوردن تورات خودداری کردند و وحی الهی (آل عمران: 23) در سرزنش این عدّه نازل شد. نیز، در وقت ورود پیامبر(صلی الله علیه وآله)به یکی از این مدارس یهودی، گروهی از دانشمندان مسیحی نجران در آنجا حضور داشتند. در این میان، جدال تاریخی میان علمای یهود و مسیحی درگرفت و هر دو گروه کوشش می کردند که ابراهیم را از پیروان آیین خود بدانند،38 اما خدای متعال در این باره فرمود: (مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یَهُودِیّاً وَلاَ نَصْرَانِیّاً وَلَکِن کَانَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَ مَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ) (آل عمران: 67) ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلکه موحّدی خالص و مسلمان (تسلیم حق) بود; و هرگز از مشرکان نبود.
این موارد و نمونه های شبیه به آن به خوبی نشان می دهد که پیامبر(صلی الله علیه وآله) در سیره عملی اش نسبت به پیروان مذاهب، از گفتوگو و جدال احسن برای پیشبرد اهداف مقدّسش سود می جست و زبان به الحاد، تکفیر و بی ارزش بودن ادیان دیگر نمی گشود و بلکه به عکس، از آنان می خواست که به مفاد تورات و انجیل عمل نمایند و داوری تورات را می پذیرفت. علاوه بر آن، پیامبر(صلی الله علیه وآله) پیروان ادیان دیگر را از اینکه یکدیگر را بی ارزش و فاقد اعتبار می خواندند سرزنش می نمود. در قرآن می خوانیم: (وَ قَالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصَارَی عَلَی شَیْ وَقَالَتِ النَّصَارَی لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلَی شَیْء وَ هُمْ یَتْلُونَ الْکِتَابَ)(بقره: 113); یهودیان گفتند: مسیحیان هیچ موقعیتی (نزد خدا) ندارند، و مسیحیان گفتند: یهودیان هیچ موقعیتی ندارند (و بر باطلند); در حالی که هر دو دسته کتاب آسمانی را می خوانند (و باید از این گونه تعصب ها برکنار باشند)...
این مشاجره و ضدّیت بین مسیحیان و یهودیان در حضور پیامبر(صلی الله علیه وآله)صورت پذیرفت. در گفتوگوی بین ادیان، آنگاه که سخن، بدون استدلال و ادّعا، بدون دلیل و برهان باشد، نتیجه اش چیزی جز انحصارطلبی و تضاد نخواهد بود. از نظر قرآن کریم، اینان با در دست داشتن کتاب های الهی که می تواند راهگشای آنها در این مسائل باشد، این گونه سخنان که سرچشمه ای جز تعصب و عناد و لجاج ندارد، بسیار عجیب است.
جنگ افروزی یهود: در اینجا به چند نمونه از فعالیت های تحریک آمیز یهود اشاره می شود:
1. تضعیف عقیده: حسن سلوک پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) سبب شد که روز به روز بر تعداد مسلمانان افزوده گردد. این پیشرفت موجب اضطراب علما و محافل مذهبی یهود گشت. از این رو، با پیش کشیدن سؤالات پیچیده مذهبی، می خواستند عقیده مسلمانان را نسبت به پیامبر(صلی الله علیه وآله) متزلزل سازند. قسمت مهم این مجادلات در سوره های بقره و نساء وارد گردیده است.
2. ایجاد اختلاف: به دلیل آنکه طرح شبهات و سؤالات پیچیده، نه تنها عقیده مسلمانان را نسبت به پیامبر خود تحکیم می نمود، بلکه سبب می شد که مقام علمی و اطلاعات غیبی وی بر همگان روشن و آشکار گردد. و در سایه همین بحث ها، دسته های مختلفی از بت پرستان و یهود به اسلام گرویدند، از این رو، به اختلافات میان قبایل عرب مسلمان دامن می زدند. روزی قبایل «اوس» و «خزرج» در نقطه ای گرد آمده بودند. وحدت و یگانگی این دو گروه که مدّت یکصد و بیست سال دشمن خون آشام یکدیگر بودند، یکی از یهودیان را سخت متأثر کرد. فوراً به یک جوان یهودی که در آن میان بود اشاره کرد که خاطرات تلخ جنگ های گذشته را که میان دو قبیله وجود داشت، به یاد آنان بیاورد. آن جوان چنین کرد. نزاع و تفاخر میان دو دسته مسلمان اوس و خزرج آغاز گردید. نزدیک بود که آتش جنگ میان آنان شعلهور شود که خبر به پیامبر(صلی الله علیه وآله)رسید و از نقشه شوم مخالفان آگاه گردید. آن حضرت فوراً با گروهی از یاران خود پیش آنها آمد و هدف اسلام و برنامه عالی خود را متذکّر شد و فرمود: اسلام شما را با یکدیگر برادر نمود. باید تمام کینه ها و خشم ها را به دست فراموشی سپارید. آنگاه به قدری آنها را پند و اندرز داد و از سرانجام بد اختلاف آگاهشان ساخت که یک مرتبه ناله و صدای آنها به گریه بلند شد و برای تحکیم مبانی برادری، همدیگر را در آغوش گرفتند و از درگاه خدا طلب آمرزش نمودند.39
3. قیام مسلحانه و اقدامات نظامی: کارشکنی یهود در آغاز و در دو سال نخست هجرت در حد مجادله، ایجاد شکست و تردید و احیاناً اهانت زبانی بود و پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) با بردباری و شکیبایی خاص خود، همه را تحمّل می کرد. اما این جنگ سرد به قیام مسلحانه تبدیل گشت. در حومه یثرب سه قبیله بزرگ و قدرتمندی که نبض اقتصادی آنجا را در دست داشتند، زندگی می کردند. هر کدام به نحوی در ضدّیت و براندازی نظامی نوپای اسلامی ونقض پیمان مشترکی که با مسلمانان داشتند، اقدام عملی نمودند.
قبیله «بنی قینقاع» خون مسلمانی را در بازار یثرب ریختند. این فرد مسلمان به دفاع از زن مسلمانی برخاسته بود که مورد آزار و تمسخر جوانان یهودی قرار گرفته بود. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)در مقابل این عملکرد یهودیان، و نیز به دلیل اصرار زیاد عبدالّله بن ابی، از پیکار نظامی با آنان خودداری و در تنبیه یهودیان به حداقل اکتفا نمود. قرار شد که یهودیان «بنی قینقاع» با تحویل سلاح، سرزمین مدینه را ترک گویند. آنان نیز از مدینه به سرزمین «وادی القری» از آنجا به سرزمین شام، کوچ کردند.
یهودیان «بنی نضیر» نقشه قتل پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) را ریختند و تصمیم بر ترور او گرفتند. سران این قبیله قصد داشتن با افکندن سنگ بزرگی از بالا، به حیات پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) خاتمه دهند ولی آن حضرت از توطئه یهود آگاه گشت.
پیامبر(صلی الله علیه وآله) به اصحاب خود فرمان آماده باش داد و قلعه «بنی نضیر» را محاصره نمود. یهودیان آماده صلح و تسلیم شدند و پیامبر(صلی الله علیه وآله) هم صلح آنان را پذیرفت، مشروط بر اینکه سلاح خود را تحویل دهند و اموال منقول خود را ببرند و آنها برای حمل در و پنجره، خانه های خود را ویران می کردند و سپس همگی به «خیبر» و از آنجا به شام کوچ کردند.
یهودیان «بنی قریظه» در جنگ «احزاب» برخلاف پیمانی که با پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بسته بودند، با اعراب مشرک و یهودیان خیبر همکاری نمودند و به دشمنان اسلام پیوستند. کعب رئیس قبیله «بنی قریظه» عهدنامه ای را که میان وی و پیامبر(صلی الله علیه وآله)نوشته شده بود طلبید و در برابر همگان پاره کرد و گفت: کار پیمان پایان یافت، آماده جنگ و نبرد باشید. سپاهیان اسلام، پس از پایان جنگ احزاب، دژ بنی قریظه را به محاصره خود درآوردند. در نهایت، یهودیان داوری سعد معاذ را پذیرفتند. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) مردان قبیله سوّم را به حکم داوری که خود آنان تعیین کرده بودند، اعدام کرد و اموال آنان را مصادره نمود.40
قبیله «بنی قریظه» بارها رأفت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) را تجربه کرده بودند، امّا بردباری پیامبر(صلی الله علیه وآله) حدّ و اندازه ای دارد و مصلحت اسلام و امّت اسلامی را نمی توان دست خوش مسائل عاطفی نمود. شماری از محکومان به مرگ، با شفاعت کسانی که حرمتی ویژه داشتند از مرگ رهایی یافتند، هر چند شمارشان اندک بود. عدم تحمیل عقیده به اسیران جنگی از سوی پیامبر(صلی الله علیه وآله) و توصیه های آن حضرت درباره کودکان نیز از سندهای افتخارآمیز تاریخ اسلام است.41
ج. رفتار مسالمت آمیز پیامبر(صلی الله علیه وآله) با مسیحیان
قرآن کریم، موضع مسیحیان را نرم و ملایم توصیف می کند، در حالی که موضع مشرکان و یهود نسبت به مسلمانان خشن بود: «یهود و مشرکان را دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان، و مسیحیان را مهربان ترین آنها می یابی. این به خاطر این است که در میان مسیحیان، کشیشان و راهب هایی است، و در برابر حق کبر نمیورزند. وقتی آنچه را که بر پیامبر نازل گردیده بشنوند، می بینی که اشک (شوق) می ریزند، به خاطر حقی که شناخته اند، می گویند: خدایا ما را با شاهدان و گواهان بنویسید.» (مائده: 82ـ83)
مسیحیان جزیرة العرب و مناطق دیگر، مثل شام، شیفته اسلام شدند و آن را از صمیم دل پذیرفتند و آنهایی که همچنان مسیحی باقی ماندند هیچ گاه از سوی پیامبر(صلی الله علیه وآله) و مسلمانان به تغییر عقیده و پذیرش آیین اسلام مجبور نشدند. همزیستی مسالمت آمیز مسلمانان و مسیحیان به نحو بسیار بارز و آشکار بود. لحن خطاب قرآن و نامه های پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) با مخاطبان مسیحی همراه با عطوفت و ملایمت بود. تعالیم حضرت مسیح(علیه السلام) در دعوت یاران خود به محبّت و بردباری تأثیر فراوانی در برخورد مسیحیان برجای گذاشته بود. مسیحیان حبشه عدّه ای از مسلمانان را پناه دادند و از آنان در مقابل آزار و اذیّت کفّار قریش حمایت نمودند. وقتی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) گروه مهاجران نخستین را به حبشه گسیل می داشتند از نجاشی به نیکی یاد کردند و فرمودند:
«ولو خرجتم الی ارض الحبشه فأنّ بها ملکاً لایظلم عنده احد و هی ارض صدق حتّی یجعل الّله لکم فرجاً ممّا انتم فیه»;42 اگر به سرزمین حبشه سفر کنید در آنجا زمامداری وجود دارد که نزد او کسی ستم نمی کند و آنجا خاک درستی و پاکی است و شما می توانید در آنجا به سر برید تا خدا برای شما فرجی پیش آورد.
در نامه پیامبر(صلی الله علیه وآله) به سران مسیحی، از جمله نجاشی، از حضرت مسیح(علیه السلام) و مادرش حضرت مریم(علیها السلام)به نیکی یاد شده است. پیامبر(صلی الله علیه وآله)در آخر نامه به عنوان خیرخواهی نسبت به او تأکید می کنند:
«وانّی ادعوک الی الّله عزّ و جلّ و قد بلغت و نصحت فاقبلوا نصحی; والسّلام علی من اتّبع الهدی»;43همانا من تو را به سوی خدای بزرگ می خوانم و من ابلاغ رسالت نموده و تو را نصیحت کردم، پس اندرز مرا بپذیر; درود بر پیروان هدایت باد.
قبایل و دسته های مسیحیان در زمان حیات پیامبر(صلی الله علیه وآله) و پس از آن، پیوسته از حمایت آن حضرت و مسلمانان برخوردار بودند و مسلمانان بر اساس پیمان صلح که با مسیحیان بسته بودند از منافع و حقوق آنان حمایت می نمودند. تنها در زمان خلیفه دوم، عمر، در سرزمین های اسلامی بجز زنان، اطفال و پیرمردان مسیحی، تعداد پانصد هزار نفر مسیحی زندگی می کردند و در مصر، پانزده میلیون مسیحی در کمال آرامش و امنیت تحت حکومت مسلمانان بودند.44 پس از آنکه مسیحیان نجران از مباهله با پیامبر(صلی الله علیه وآله)به دلیل عظمت شأن و مقام رسول اکرم و همراهانش(علیهم السلام) مأیوس شدند و گفتند که محمّد و فرزندانش و علی(علیه السلام) شخصیت های وارسته ای هستند، صلح نامه ای با پیامبر(صلی الله علیه وآله)امضا کردند. طبق این صلح نامه، در برابر پرداخت مالیات و خراج، مسیحیان نجران در انجام دستورات آیین خود از آزادی برخوردار بودند. در فرازی از این صلح نامه آمده است:
«... و لنجران و حاشیتها جوار الّله و ذمة محّد النبی رسول اللّه علی اموالهم، و انفسهم، وملتهم، و غائبهم ، و شاهدهم، و عشیرتهم، و بیعهم و کل ماتحت ایدیهم من قلیل او کثیر، لایغیر اسقف من اسقفیته، ولا براهب من رهبانیته، و لاکاهن من کهانته...»;45 مردم مسیحی نجران و حاشیه آن در سایه خداوند و ذمّه محمّد رسول خدا می باشند به اینکه دارایی، جان، دین، افراد غایب و حاضر، خانواده آنان و تجارت و آنچه از کم یا زیاد در اختیار دارند، همه محفوظ و در امان است; هیچ اسقف یا راهب یا کاهنی از آنان، از مقام خود عزل نمی شود و به آنان اهانتی نخواهد شد.
بر اساس این صلح نامه، روشن می شود که حکومت اسلامی مانند قدرت های زورگو نمی باشد که از ضعف و بیچارگی طرف مقابل سوء استفاده نماید، بلکه در تمام لحظات روح مسالمت آمیز، دادگری و اصول انسانی را در نظر می گیرد.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ على اکبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، 1373، دوره جدید، ج 8، ص 12243.
2ـ ر. ک. مصطفى دلشاد تهرانى، سیره نبوى، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1372، ج 1، ص 36.
3ـ ابى جعفر محمّدبن جریر الطبرى، تاریخ طبرى، تحقیق محمّد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، روائع التراث العربى،ج3،ص 56.
4ـ مصطفى دلشاد تهرانى، پیشین، ج 3، ص 75.
5ـ ر.ک. مارسل بوازار، انسان دوستى در اسلام، ترجمه محمّدحسن مهدوى اردبیلى و غلامحسین یوسفى، تهران، طوس، 1362، ص 179.
6ـ براى مطالعه اسامى و شرح حال این هیأت ها ر.ک. محمّد ابوزهره، خاتم پیامبران، ترجمه حسین صابرى، چ دوم، مشهد، آستان قدس رضوى، 1375، ج 3، ص 453ـ542.
7ـ ر. ک. رسول جعفریان، تاریخ سیاسى اسلام تا سال چهلم، قم، در راه حق، 1366، ص 217.
8ـ على احمدى میانجى، مکاتیب الرسول(صلى الله علیه وآله)، تهران، یس، 1363، ج 1، ص 97 / ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج 2، ص 452.
9ـ على احمدى، پیشین، ج 1، ص 100ـ101.
10ـ همان / جعفر سبحانى، فروغ ابدیت، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1372، ج 2، ص 214.
11ـ على احمدى، پیشین، ج 1، ص 109.
12ـ جعفر سبحانى، پیشین، ج 2، ص 229 / على احمدى، پیشین، ج 1، ص 120.
13ـ محمّدبن سعد، الطبقات الکبرى، بیروت، دارصادر و دار بیروت، 1957 م، ج 1، ص 259.
14ـ على احمدى، پیشین، ج 1، ص 128ـ129، به نقل از: محمّدبن جریر طبرى، پیشین، ج 2، ص 294 / محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 6، ص 398.
15ـ براى ملاحظه نامه هاى پیامبر(صلى الله علیه وآله) نک. به: على احمدى، پیشین / حمیداللّه حیدرآبادى، الوثاثق السیاسیة.
16ـ ر.ک. دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، اسلام و حقوق بین الملل عمومى، تهران، سمت، ج 1، ص 399.
17ـ عباسعلى عمید زنجانى، فقه سیاسى، چ دوم، تهران، امیرکبیر، 1373، ج 2، ص 505.
18ـ همان، ص 503، به نقل از: ابن هشام، سیره ابن هشام، ج 1، ص 34 / ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 2، ص 291.
19ـ همان، ص 503، به نقل از: سنن ابى داود، ج 3، ص 113.
20ـ همان، ص 504، به نقل از: ارشاد السارى لشرح صحیح البخارى، ج 5، ص 232.
21ـ براى مطالعه بیشتر ر.ک. على احمدى میانجى، پیشین / محمّد حمیداللّه، پیشین.
22ـ على احمدى، پیشین، بیروت، دارالمهاجر، ج 1، ص 261ـ263.
23ـ ر.ک. سید مجتبى حسینى، تاریخچه سیاسى اقتصادى صدر اسلام، تهران، چاپ و نشر بین الملل سازمان تبلبغات اسلامى، 1378، ص 152ـ154.
24ـ ابن هشام، سیرت رسول اللّه، ترجمه و انشاى رفیع الدین الاسحاق بن محمد همدانى، قاضى ابرقوه، با تصحیح اصغر مهدوى، چ دوم، تهران، خوارومى، 1361 ش، ج 2، ص 811.
25ـ همان، ج 2، ص 974.
26ـ عباسعلى عمید زنجانى، حقوق اقلیت ها، چ سوم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1362، ص 76ـ78; به نقل از: سیره ابن هشام، ج 2، ص 902.
27ـ براى مطالعه بیشتر احتجاجات قرآنى ر. ک. الحوار فى القرآن.
28ـ همان، ص 129.
29ـ ر. ک. عباسعلى عمید زنجانى، اسلام و همزیستى مسالمت آمیز، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1344، ص 83ـ 94.
30ـ عبدالمجید معادیخواه، پیشین، ص 808، به نقل از: مغازى واقدى، ص 821 و سیره ابن هشام، ج 4، ص 49.
31ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، پیشین، ج 10، ص 66; ج 20، ص 282; به نقل از: محمّدبن احمد القرطبى، تفسیر قرطبى، ج 5، ص 3487 / محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 21، ص 109.
32ـ ر.ک. عباسعلى عمید زنجانى، اسلام و همزیستى مسالمت آمیز، ص 54ـ 58.
33ـ جعفر سبحانى، تاریخ اسلام، قم، لوح محفوظ و امام عصر (عج)، 1377، ص 137.
34ـ ر. ک. عباسعلى عمید زنجانى، اسلام و همزیستى مسالمت آمیز، ص 95ـ96.
35ـ ر. ک. موسى نجفى، تأمّلات سیاسى در تاریخ تفکّر اسلامى، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1377، ج 4، ص 274.
36ـ ر.ک. سیدمحمّد ثقفى، ساختار اجتماعى و سیاسى نخستین حکومت اسلامى، ص 269، به نقل از: محمّد حمیداللّه، پیشین، ص 172.
37ـ ر.ک. حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسى اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج پنجم، تهران، جاویدان، 1362، ص 148.
38ـ ر.ک. جعفر سبحانى، منشور جاوید، قم، توحید، 1375، ج 6، ص 295ـ296.
39ـ ر. ک. جعفر سبحانى، منشور جاوید، ص 138، به نقل از: سیره ابن هشام، ج 1، ص 555.
40ـ ر.ک. جعفر سبحانى، منشور جاوید، ج 6، ص 314ـ 330.
41ـ عبدالمجید معادیخواه، پیشین، ص 598ـ603.
42ـ سیدمحمّد ثقفى، پیشین، ص 255، به نقل از: سیره ابن هشام، ج 1، ص 321 / محمّدبن جریر طبرى، تاریخ الامم و الملوک، ج 2، ص 70.
43ـ همان، ص 256 / على احمدى، پیشین، ج 1، ص 121.
44ـ ر. ک. عباسعلى عمید زنجانى، اسلام و همزیستى مسالمت آمیز، ص 111.
45ـ فاروق حمادة، التشریع الدولى فى الاسلام، رباط مراکش، کلیة االآداب و العلوم الانسانیة بالرباط، 1997م، ص 147; به نقل از: محمّد حمیداللّه، پیشین، ص 176.