آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

متن

عنوان تحقیق حاضر «پیامدهای کودک / نوجوان‏آزاری و ارتباط آن با ویژگی‏های شخصیتی و پایگاه اقتصادی ـ اجتماعی والدین» می‏باشد. نمونه تحقیق شامل 15 کودک و نوجوان آسیب‏دیده از طرف والدینِ آزارگر و 15 والد آزاررسان ـ که به دادگاه اطفال، پزشکی قانونی و مراکز مشاوره مراجعه کرده بودند ـ به صورت هدفمند انتخاب گردیدند. جمع‏آوری اطلاعات به صورت مصاحبه و مشاهده صورت گرفت. روش تحقیق جزو تحقیقات کیفی است که اطلاعات گردآوری شده از این روش به صورت توصیفی گزارش شده‏اند. در این تحقیق، فرضیه مشخصی تدوین نشده است، اما پژوهش با سه سؤال اصلی آغاز و در نهایت، با یک نتیجه‏گیری جامع به پایان می‏رسد. یافته‏های مهم تحقیق حاکی از آن است که کودکان و نوجوانان آزاردیده دچار حالات افسردگی، گوشه‏گیری و خشم پنهان‏شده می‏باشند، در امر تحصیل دچار افت تحصیلی و در دوست‏یابی دچار مشکل‏اند، نسبت به دیگران بی‏اعتماد و به دنبال آن، دچار احساس حقارت و ناکامی هستند و در دوره نوجوانی دچار رفتارهای ضد اجتماعی (بزهکاری)، دزدی، فرار از منزل، اعتیاد و فرار از مدرسه می‏گردند.
از ویژگی‏های شخصیتی بارز بزرگ‏سالانِ آزارگر، ترسو بودن، تعصب بی‏جا به خرج دادن، سوء ظن و بدبینی، داشتن افکار کلیشه‏ای و قالبی و رفتارهای وسواسی می‏باشد. در عین حال، هر چه والدین از سطح تحصیلی پایین‏تر و از نظر شغلی به مشاغل سطح پایین‏تر مشغول باشند، از رفتارهای آزارگرانه بیشتری برخوردارند.
مقدّمه
خانواده کوچک‏ترین نهاد اجتماعی است که با پیوند زن و مرد شکل می‏گیرد. به تدریج کودکان به این جمع کوچک افزوده شده، تحت سرپرستی آنان قرار می‏گیرند. کودک که دارای روحی پاک، و جلوه آغازین کمال بشر است، بارها و بارها مورد بحث و گفت‏وگوی اندیشمندان و مربیان تعلیم و تربیت قرار گرفته است. به گفته برخی اندیشمندان، به جرئت می‏توان قرن بیست و یکم را «عصر کودکان» نامید؛ از این‏رو، بخش مهمی از منابع مادی و معنوی کشورهایی که به توسعه اقتصادی و اجتماعی مطلوب‏تری دست یافته‏اند، صرف توجه به مسائل کودکان و حمایت روانی و جسمی آنان می‏شود. در این زمینه، علاوه بر افزایش امکانات بهداشتی، آموزشی، هنری و پرورشی، دامنه حقوق کودک نیز به عنوان موجودی نیازمند حمایت ویژه در جهت تعالی مادی و معنوی نسل آینده و اداره‏کننده فردای جامعه، وسعت یافته است. اطلاعات در مورد آزار فیزیکی1 یا جنسی2 کودک، همسرآزاری و سایر اشکال خشونت در خانواده، سبب گردید متخصصان به این نتیجه برسند که معضل خشونت در خانواده به صورت فراگیر در دو دهه گذشته افزایش یافته است. امروزه خشونت در خانواده توجه قابل ملاحظه‏ای را به خود معطوف ساخته، به گونه‏ای که این پدیده نه تنها در خانواده‏های آمریکایی، بلکه در انگلستان، اروپای غربی و بسیاری از کشورها و جوامع کره خاکی به چشم می‏خورد.3
نظریات در حیطه کودک‏آزاری
1ـ الگوی انتقالی[4]
ولف، 1987 (نقل از: همپتون و همکاران)، 1993 با ارائه الگوی انتقالی چگونگی شدت کشاکش والد ـ فرزند را، که منجر به آزار فیزیکی کودک نیز می‏شود، توصیف می‏کند. طبق این الگو، استرس به عنوان عنصری کلیدی که احتمال کشاکش در درون نظام خانواده را افزایش می‏دهد، در نظر گرفته می‏شود. الگوی انتقالی از سه مرحله تشکیل شده و در برگیرنده سازه‏های نامتعادل‏کننده،5 چندگانه و سازه‏های جبرانی6 است. مراحل، مجزّا و ناپیوسته نیستند، ولی همپوش بوده و نشانگر رشد پیشرونده کشاکش والد ـ فرزند می‏باشد. مرحله اول، عواملی را که در کاهش تحمل استرس توسط والدین و توانایی آن‏ها در بازداری پرخاشگری مؤثرند توصیف می‏نماید. عوامل نامتعادل‏کننده شامل وجود رویدادهای استرس بار زندگی و آمادگی ناکافی برای والد شدن است. رفتارهای والدین در این مرحله بیانگر تلاش‏های حاشیه‏ای برای سازگاری با عوامل فشارزای زندگی و کنترل رفتارهای ناسازگار7 کودک خویش است؛ و همچنین عوامل‌جبرانی ثبات اقتصادی و حمایت‏های اجتماعی را، که می‏تواند تأثیر استرس را تعدیل نماید، دربر می‏گیرد.
مرحله دوم، زمانی شروع می‏شود که والدین به طور مؤثر در اداره استرس زندگی و رفتار کودک خویش شکست می‏خورند. طی این مرحله، والدین به طور فزاینده نسبت به رویدادهای استرس‏بار واکنش نشان می‏دهند، مسئولیت رفتار منفی با کودک را به خود نسبت می‏دهند و به کودک به عنوان فردی که عمدا بی‏اعتنایی می‏کند می‏نگرند و خود را فاقد توان کنترل وی می‏یابند. همچنین مرحله دوم زمانی رخ می‏دهد که رویدادهای استرس‏بار زندگی و مهارت‏های محدود، منجر به مراقبت والدین آزارنده خواهد شد. عوامل جبرانی شامل فراگیری مهارت‏های والدین جدید و اصلاح رفتار کودک می‏شود.
مرحله سوم وضعیتی را توصیف می‏کند که والدین الگوهای مداوم تحریکی و کودک آزاری را آغاز می‏نمایند. طی این دوره، والدین با محرک‏های استرس‏بار چندگانه مواجه می‏شوند که در سازگاری ناموفق‏اند، الگوی تحریکی و سرزنش کودک غالبا مورد استفاده قرار می‏گیرد و احساسات ناامیدکننده ظاهر می‏شود و والدین در تلاش برای کسب مجدد کنترل، بر شدت و فراوانی رفتار پرخاشگرانه می‏افزایند. سازه‏های جبرانی در این مرحله شامل نارضایتی رو به گسترش والدین همراه با تنبیه جسمی شدید، تسلیم کودک در برابر مقررات و انضباط غیرآزارنده و مداخله اجتماع می‏شود. در این مرحله، سازه‏های جبرانی تأثیر ناچیزی بر الگوهای عادتی کودک‏آزاری دارد که تکامل یافته است.8
2ـ الگوی رفتاری ـ شناختی[9]
تونتی‏من و همکارانش آزار (Azar)، امیش (Amish)، روهربک (Roherbeck) الگوی شناختی رفتاری چهار مرحله‏ای را برای تعیین کودک‏آزاری مطرح نمودند. عنصر کلیدی این الگو انتظارات غیر واقعی والدین و اسنادهای بد با قصد منفی که واسطه‏های رفتار آزارگر هستند، می‏باشد. در مرحله اول، والدین انتظارات غیرواقعی از کودک دارند؛ در مرحله دوم، کودک هماهنگ با انتظارات والدین رفتار نمی‏کند؛ در مرحله سوم، والدین رفتار کودک را به اشتباه قصد و نیت منفی تعبیر می‏کند؛ در مرحله چهارم، والدین واکنش افراطی نشان می‏دهند. در این الگو، ویژگی‏های دیگری نیز وجود دارد که شامل شناخت‏های والدین، توان آنان در کنترل تکانه و تعاملات والد ـ فرزند و همچنین سطوح استرس خانواده و حمایت اجتماعی می‏گردد.
چهارچوب تحلیلی[10]
این تحلیل، که به تبیین بدرفتاری با کودکان در کشورهای غیرصنعتی می‏پردازد، در سه سطح صورت می‏گیرد. به نظر می‏رسد بهتر است سطوح عملیاتی تمایز بین سطوح فرهنگی و اجتماعی را، که در تعیین و تحلیل بدرفتاری مؤثرند، مشخص نمایند. (بنکووسکی و کربلو، 1989) سطح اول، سطح کلی نامیده می‏شود.11
بدرفتاری در شرایط ساختاری نظم اقتصادی ـ اجتماعی جهانی قابل ردیابی است. کودکان در کشورهای غیرصنعتی قربانیان نقایص ساختاری نظام جهانی‏اند.
اصلاح12 و ریشه‏کنی بدرفتاری تنها در سایه تبدیل ریشه‏ای جامعه یا بازسازی نظم جهانی مقدور است.
در سطح دوّم (سطح فرهنگی)، بدرفتاری به فعالیت‏های مربوط به پرورش کودک برمی‏گردد که ممکن است در نظر برخی قابل قبول باشد.
اما در نظر برخی دیگر، نه تنها این فعالیت‏ها بدرفتاری محسوب می‏شود، بلکه کودک‏آزاری نیز تلقّی می‏گردد. (کمپ، هلفر، 1980) بدرفتاری با کودک در این سطح نهادینه می‏شود و کودک قربانی انضباط خشن یا سایر فعالیت‏های عادی، که مورد تایید هنجارهای جامعه است، می‏گردد؛ انضباطی که برای کودک ناخوشایند می‏باشد.
در این سطح، تلاش‏ها باید برای تغییر هنجارهای اجتماعی و ارزش‏های حاکم بر پرورش کودک جهت داده شوند.
در سطح سوم، که سطح فردی است، بدرفتاری انحراف از هنجارهای قابل قبول فرهنگی و اجتماعی است. این انحراف حالت فردی دارد و تلاش‏هایی که برای ریشه‏کنی بدرفتاری در این سطح صورت می‏گیرد، باید به طرف والدین و سرپرستان کودک جهت داده شوند.13
بدرفتاری تنبیهی[14]
اشمیت می‏گوید: آموزش انضباط به کودکان از راه‏های دردآور یا تنبیه بدنی، بدرفتاری تنبیهی می‏باشد.
در کل، هنجارها و ارزش‏های پرورش کودک در بسیاری از کشورهای غیرصنعتی، استفاده از تنبیه فیزیکی را به عنوان یک راه تحمیل انضباط به کودک تأیید می‏نماید. برای مثال، در مطالعه جیمزهوک (James Huke) در نیجریه مشاهده شد که %86/2پسران و %82 دختران توسط والدین و سرپرست خویش تنبیه بدنی شده‏اند.15
اطلاعات مربوط به پژوهش
پرسش‏های پژوهش
پرسش‏های پژوهش عبارتند از:
1. ویژگی‏های روان‏شناختی والدین آزارگر کدامند؟
2. ساختار خانوادگی والدین آزارگر کدام است؟
3. ویژگی‏های اقتصادی ـ اجتماعی والدین آزاررسان چگونه است؟
روش پژوهش
پژوهش حاضر یک پژوهش کیفی است که هدف آن بررسی ویژگی‏های روان‏شناختی، خانوادگی، اقتصادی و اجتماعی والدین و کودکان آزاردیده است.
یکی از ویژگی‏های تحقیق کیفی این است که در موقعیت طبیعی اجرا می‏شود، به گونه‏ای که میزان تعمیم‏پذیری آن کم و ممکن است با خطا همراه باشد، ولی با تکرار می‏توان از میزان خطای آن کاست.
تحلیل داده‏ها در تحقیق حاضر به صورت توصیفی است؛ همواره توصیف با پدیده حاضر شروع شده و با نتیجه‏گیری به پایان رسیده است. در این تحقیق، فرضیه‏ای از پیش تعیین شده وجود ندارد و سؤالات نیز حالت پویا دارد.
جامعه آماری مورد استفاده، کلیه والدین و کودکان آزاردیده زیر 18 سال است که به مراکز مشاوره، بهزیستی و مراکز پزشکی قانونی و دادگاه اطفال شهر تهران مراجعه کرده بودند. نمونه تحقیق شامل 15 والد آزاررسان و 15 کودک آزاردیده می‏باشد، که‏آزارهابه‏صورت‏جسمانی، عاطفی و روانی بوده است.
ابزار پژوهش
الف. مصاحبه جامع در حیطه‏های خانوادگی، اقتصادی، اجتماعی و روان‏شناختی؛
ب. مشاهده مستقیم؛ شامل ثبت رویدادها، رفتارها و موضوعاتی که در محیط و مکان خاصی وجود داشت.
بحث و نتیجه‏گیری
نتیجه‏گیری نهایی فرم مصاحبه کودکان
در این پژوهش، نتایج به دست آمده در مورد کودکان آزاردیده به شرح زیر است:
1. بیشتر کودکان آزاردیده دختر بودند.
2. برخی از کودکان طول مدت بدرفتاری والدین را از سه سال تا هشت سال و برخی دیگر، سالیان طولانی بیان کردند.
3. شدت جراحت کودکان در حد متوسط بود.
4. نوع جراحت کودکان بیشتر به صورت کبودی و گازگرفتگی بود و بیشتر در صورتشان آثار ضرب و شتم و جراحت دیده می‏شد.
5. ارتباطکودکان‏باوالدینشان در حد متوسط به پایین بود.
6. کودکان علاقه کمی به مدرسه و تحصیل نشان می‏دادند و روابط دوستانه‏ای باهمکلاسی‏هایشان نداشتند.
7. خیالبافی کودکان بیشتر در مورد مسائل عاطفی و احساسی بود.
8. کودکان بیشترین آزار و تنبیه را از طرف والدین، و نوع تنبیه را بیشتر شلاق زدن و سیلی زدن گزارش کردند.
9. کودکان هرگاه از طرف والدین خود آسیب می‏دیدند، ناراحتی و مشکلشان را بیشتر با خواهر و برادرشان مطرح می‏کردند.
10. کودکان آزاردیده، اغلب پدر خود را آزارگر می‏دانستند.
نتیجه کلی از مشاهدات رفتاری والدین آزارگر
نتیجه کلی که می‏توان از این مشاهدات رفتاری گرفت، بدین شرح است:
1. بیشتر والدینِ آزارگر ظاهری بسیاری عصبی و پرخاشگر داشتند و اغلب از لحاظ سواد در سطح پایینی بودند.
2. رفتارهای تهاجمی و تکانه‏ای و حالت‏های افسردگی، انزوا و گوشه‏گیری در بیشتر والدین آزار گردیده می‏شد.
3. بیشتر والدین آزارگر از نظر اقتصادی و مالی در حد پایینی به سر می‏بردند و مضطرب و نگران بودند.
4. والدین آزارگر حالت‏های یأس و ناامیدی داشتند و ارتباط اجتماعی و انعطاف در آن‏ها ضعیف بود.
5. بیشتر والدین آزارگر دارای عقیده سنتی بودند و نظرشان این بود که ـ برای مثال ـ دختر باید بی‏عیب و نقص باشد، حرف مرد مقدم بر زن است و کودک با تنبیه ادب می‏شود.
6. ویژگی‏های شخصیتی نکته‏سنجی، خیالاتی، ترسویی، تعصبی، افکار کلیشه‏ای، بدبینی، سوء ظن نسبت به خانواده (کودکان و همسر)، حالت‏های ناسازگاری، افکار وسواسی و غرور و خودخواهی در والدین آزارگر مشهود بود و به نوعی اختلالات نوروز، بخصوص اختلال شخصیت از نوع پارانوئیدی، ضد اجتماعی، بزرگ‏منشی، دوری‏گزینی و مواردی از این قبیل در آن‏ها دیده می‏شد.
7. از بین 15موردی که بررسی گردید، چهار مورد (%26/6 آن‏ها) اعتیاد داشتند.
نتیجه کلی از مشاهدات رفتاری کودکان آزاردیده
مشاهدات رفتاری کودکان آزاردیده به شرح زیر بود:
1. در اغلب کودکان حالت‏های گوشه‏گیری، انزوا، اضطراب و نگرانی و عدم امنیت به طور واضح دیده می‏شد.
2. همواره در چهره کودکان آزاردیده خشم پنهانی مشهود بود.
3. از گفته‏های کودکان آزاردیده چنین برمی‏آمد که بیشتر آنان در رؤیا و خیال‏بافی به سر می‏برند و به دلیل فقدان حس اطمینان و اعتماد به دیگران، کمتر با کسی دوست می‏شوند.
4. کودکان آزاردیده اغلب از نظر تحصیلی ضعیف بودند؛ این امر به دلیل کند ذهنی آن‏ها نبود، بلکه از بی‏توجهی و عدم تمرکز حواس و اعتماد به نفس ضعیف آنان ناشی می‏شد.
5. کودکان آزاردیده احساس حقارت و کمبود، حالت‏های عصبانیت، افسردگی و ناامیدی داشتند و اغلب از لحاظ ظاهری دارای اندامی لاغر و ضعیف بودند. در این رابطه، یک مورد شب ادراری در پسران (%6/6) و دو مورد لکنت زبان در دختران (%13/3) گزارش شد.
6. در افرادی که در سنین نوجوانی قرار داشتند آشفتگی هویت، افکار خودکشی و دروغگویی، سابقه فرار از مدرسه و خانه، سابقه دزدی، سیگار کشیدن، حس جاه‏طلبی و اختلال شخصیت ضد اجتماعی مشاهده گردید.
7. روی بدن کودکان آزاردیده، بخصوص روی صورت و دست‏های آنان، آثار کبودی، قرمزی، خراش، سوختگی و گازگرفتگی دیده می‏شد و در دو مورد (یک مورد پسر، یک مورد دختر) شکستگی پا و بینی نمایان بود.
منابع
1. Defining Child abuse htm (2002) Defining Child maltreatment, National Clearing house on child abuse and Neglect.
2. Cale Group (2002) Many blunttrauma injuries are duct child abuse, manisses communications group, Inc.
3. Cale Group (2002) conflict in families chiefly toblame. causes of child abuse.
پی‏نوشت‏ها
--------------------------------------------------------------------------------
1 - Physical Abuse.
2 - Sexual Abuse.
3 ـ بنکووسکی (1989)، به نقل از: شیلا تقی‏خانی، «پیامدهای کودک‏آزاری»، نشریه دنیای روان‏شناسی، تهران، دانشگاه الزهراء1380.
4 - Transitional Model.
5 - Destabilizing.
6 - Compensatory.
7 - Non ـ Compiant.
8 ـ همپتون و همکاران، 1993 به نقل از: حسین اسدبیگی، «کودک‏آزاری در خانواده‏های مبتلا به سوء مصرف مواد مخدر»، ژرفای تربیت، ش3، 1380.
9 - Cognitive Behavioral Modal.
10 - The Analytical Framwork.
11 ـ زهرا شفیع‏پور، سهل‏انگاری و سوء رفتار با کودک، تهران، نشر سالمی، 1380.
12 - Amelioration.
13 ـ به نقل از: زهرا شفیع‏پور، پیشین.
14 - Punitive.
15 ـ بنکووسکی و کربلو، 1989، به نقل از: شیلا تقی‏خانی، پیشین.

تبلیغات