کودکآزاری و پیامدهای آن
آرشیو
چکیده
متن
عنوان تحقیق حاضر «پیامدهای کودک / نوجوانآزاری و ارتباط آن با ویژگیهای شخصیتی و پایگاه اقتصادی ـ اجتماعی والدین» میباشد. نمونه تحقیق شامل 15 کودک و نوجوان آسیبدیده از طرف والدینِ آزارگر و 15 والد آزاررسان ـ که به دادگاه اطفال، پزشکی قانونی و مراکز مشاوره مراجعه کرده بودند ـ به صورت هدفمند انتخاب گردیدند. جمعآوری اطلاعات به صورت مصاحبه و مشاهده صورت گرفت. روش تحقیق جزو تحقیقات کیفی است که اطلاعات گردآوری شده از این روش به صورت توصیفی گزارش شدهاند. در این تحقیق، فرضیه مشخصی تدوین نشده است، اما پژوهش با سه سؤال اصلی آغاز و در نهایت، با یک نتیجهگیری جامع به پایان میرسد. یافتههای مهم تحقیق حاکی از آن است که کودکان و نوجوانان آزاردیده دچار حالات افسردگی، گوشهگیری و خشم پنهانشده میباشند، در امر تحصیل دچار افت تحصیلی و در دوستیابی دچار مشکلاند، نسبت به دیگران بیاعتماد و به دنبال آن، دچار احساس حقارت و ناکامی هستند و در دوره نوجوانی دچار رفتارهای ضد اجتماعی (بزهکاری)، دزدی، فرار از منزل، اعتیاد و فرار از مدرسه میگردند.
از ویژگیهای شخصیتی بارز بزرگسالانِ آزارگر، ترسو بودن، تعصب بیجا به خرج دادن، سوء ظن و بدبینی، داشتن افکار کلیشهای و قالبی و رفتارهای وسواسی میباشد. در عین حال، هر چه والدین از سطح تحصیلی پایینتر و از نظر شغلی به مشاغل سطح پایینتر مشغول باشند، از رفتارهای آزارگرانه بیشتری برخوردارند.
مقدّمه
خانواده کوچکترین نهاد اجتماعی است که با پیوند زن و مرد شکل میگیرد. به تدریج کودکان به این جمع کوچک افزوده شده، تحت سرپرستی آنان قرار میگیرند. کودک که دارای روحی پاک، و جلوه آغازین کمال بشر است، بارها و بارها مورد بحث و گفتوگوی اندیشمندان و مربیان تعلیم و تربیت قرار گرفته است. به گفته برخی اندیشمندان، به جرئت میتوان قرن بیست و یکم را «عصر کودکان» نامید؛ از اینرو، بخش مهمی از منابع مادی و معنوی کشورهایی که به توسعه اقتصادی و اجتماعی مطلوبتری دست یافتهاند، صرف توجه به مسائل کودکان و حمایت روانی و جسمی آنان میشود. در این زمینه، علاوه بر افزایش امکانات بهداشتی، آموزشی، هنری و پرورشی، دامنه حقوق کودک نیز به عنوان موجودی نیازمند حمایت ویژه در جهت تعالی مادی و معنوی نسل آینده و ادارهکننده فردای جامعه، وسعت یافته است. اطلاعات در مورد آزار فیزیکی1 یا جنسی2 کودک، همسرآزاری و سایر اشکال خشونت در خانواده، سبب گردید متخصصان به این نتیجه برسند که معضل خشونت در خانواده به صورت فراگیر در دو دهه گذشته افزایش یافته است. امروزه خشونت در خانواده توجه قابل ملاحظهای را به خود معطوف ساخته، به گونهای که این پدیده نه تنها در خانوادههای آمریکایی، بلکه در انگلستان، اروپای غربی و بسیاری از کشورها و جوامع کره خاکی به چشم میخورد.3
نظریات در حیطه کودکآزاری
1ـ الگوی انتقالی[4]
ولف، 1987 (نقل از: همپتون و همکاران)، 1993 با ارائه الگوی انتقالی چگونگی شدت کشاکش والد ـ فرزند را، که منجر به آزار فیزیکی کودک نیز میشود، توصیف میکند. طبق این الگو، استرس به عنوان عنصری کلیدی که احتمال کشاکش در درون نظام خانواده را افزایش میدهد، در نظر گرفته میشود. الگوی انتقالی از سه مرحله تشکیل شده و در برگیرنده سازههای نامتعادلکننده،5 چندگانه و سازههای جبرانی6 است. مراحل، مجزّا و ناپیوسته نیستند، ولی همپوش بوده و نشانگر رشد پیشرونده کشاکش والد ـ فرزند میباشد. مرحله اول، عواملی را که در کاهش تحمل استرس توسط والدین و توانایی آنها در بازداری پرخاشگری مؤثرند توصیف مینماید. عوامل نامتعادلکننده شامل وجود رویدادهای استرس بار زندگی و آمادگی ناکافی برای والد شدن است. رفتارهای والدین در این مرحله بیانگر تلاشهای حاشیهای برای سازگاری با عوامل فشارزای زندگی و کنترل رفتارهای ناسازگار7 کودک خویش است؛ و همچنین عواملجبرانی ثبات اقتصادی و حمایتهای اجتماعی را، که میتواند تأثیر استرس را تعدیل نماید، دربر میگیرد.
مرحله دوم، زمانی شروع میشود که والدین به طور مؤثر در اداره استرس زندگی و رفتار کودک خویش شکست میخورند. طی این مرحله، والدین به طور فزاینده نسبت به رویدادهای استرسبار واکنش نشان میدهند، مسئولیت رفتار منفی با کودک را به خود نسبت میدهند و به کودک به عنوان فردی که عمدا بیاعتنایی میکند مینگرند و خود را فاقد توان کنترل وی مییابند. همچنین مرحله دوم زمانی رخ میدهد که رویدادهای استرسبار زندگی و مهارتهای محدود، منجر به مراقبت والدین آزارنده خواهد شد. عوامل جبرانی شامل فراگیری مهارتهای والدین جدید و اصلاح رفتار کودک میشود.
مرحله سوم وضعیتی را توصیف میکند که والدین الگوهای مداوم تحریکی و کودک آزاری را آغاز مینمایند. طی این دوره، والدین با محرکهای استرسبار چندگانه مواجه میشوند که در سازگاری ناموفقاند، الگوی تحریکی و سرزنش کودک غالبا مورد استفاده قرار میگیرد و احساسات ناامیدکننده ظاهر میشود و والدین در تلاش برای کسب مجدد کنترل، بر شدت و فراوانی رفتار پرخاشگرانه میافزایند. سازههای جبرانی در این مرحله شامل نارضایتی رو به گسترش والدین همراه با تنبیه جسمی شدید، تسلیم کودک در برابر مقررات و انضباط غیرآزارنده و مداخله اجتماع میشود. در این مرحله، سازههای جبرانی تأثیر ناچیزی بر الگوهای عادتی کودکآزاری دارد که تکامل یافته است.8
2ـ الگوی رفتاری ـ شناختی[9]
تونتیمن و همکارانش آزار (Azar)، امیش (Amish)، روهربک (Roherbeck) الگوی شناختی رفتاری چهار مرحلهای را برای تعیین کودکآزاری مطرح نمودند. عنصر کلیدی این الگو انتظارات غیر واقعی والدین و اسنادهای بد با قصد منفی که واسطههای رفتار آزارگر هستند، میباشد. در مرحله اول، والدین انتظارات غیرواقعی از کودک دارند؛ در مرحله دوم، کودک هماهنگ با انتظارات والدین رفتار نمیکند؛ در مرحله سوم، والدین رفتار کودک را به اشتباه قصد و نیت منفی تعبیر میکند؛ در مرحله چهارم، والدین واکنش افراطی نشان میدهند. در این الگو، ویژگیهای دیگری نیز وجود دارد که شامل شناختهای والدین، توان آنان در کنترل تکانه و تعاملات والد ـ فرزند و همچنین سطوح استرس خانواده و حمایت اجتماعی میگردد.
چهارچوب تحلیلی[10]
این تحلیل، که به تبیین بدرفتاری با کودکان در کشورهای غیرصنعتی میپردازد، در سه سطح صورت میگیرد. به نظر میرسد بهتر است سطوح عملیاتی تمایز بین سطوح فرهنگی و اجتماعی را، که در تعیین و تحلیل بدرفتاری مؤثرند، مشخص نمایند. (بنکووسکی و کربلو، 1989) سطح اول، سطح کلی نامیده میشود.11
بدرفتاری در شرایط ساختاری نظم اقتصادی ـ اجتماعی جهانی قابل ردیابی است. کودکان در کشورهای غیرصنعتی قربانیان نقایص ساختاری نظام جهانیاند.
اصلاح12 و ریشهکنی بدرفتاری تنها در سایه تبدیل ریشهای جامعه یا بازسازی نظم جهانی مقدور است.
در سطح دوّم (سطح فرهنگی)، بدرفتاری به فعالیتهای مربوط به پرورش کودک برمیگردد که ممکن است در نظر برخی قابل قبول باشد.
اما در نظر برخی دیگر، نه تنها این فعالیتها بدرفتاری محسوب میشود، بلکه کودکآزاری نیز تلقّی میگردد. (کمپ، هلفر، 1980) بدرفتاری با کودک در این سطح نهادینه میشود و کودک قربانی انضباط خشن یا سایر فعالیتهای عادی، که مورد تایید هنجارهای جامعه است، میگردد؛ انضباطی که برای کودک ناخوشایند میباشد.
در این سطح، تلاشها باید برای تغییر هنجارهای اجتماعی و ارزشهای حاکم بر پرورش کودک جهت داده شوند.
در سطح سوم، که سطح فردی است، بدرفتاری انحراف از هنجارهای قابل قبول فرهنگی و اجتماعی است. این انحراف حالت فردی دارد و تلاشهایی که برای ریشهکنی بدرفتاری در این سطح صورت میگیرد، باید به طرف والدین و سرپرستان کودک جهت داده شوند.13
بدرفتاری تنبیهی[14]
اشمیت میگوید: آموزش انضباط به کودکان از راههای دردآور یا تنبیه بدنی، بدرفتاری تنبیهی میباشد.
در کل، هنجارها و ارزشهای پرورش کودک در بسیاری از کشورهای غیرصنعتی، استفاده از تنبیه فیزیکی را به عنوان یک راه تحمیل انضباط به کودک تأیید مینماید. برای مثال، در مطالعه جیمزهوک (James Huke) در نیجریه مشاهده شد که %86/2پسران و %82 دختران توسط والدین و سرپرست خویش تنبیه بدنی شدهاند.15
اطلاعات مربوط به پژوهش
پرسشهای پژوهش
پرسشهای پژوهش عبارتند از:
1. ویژگیهای روانشناختی والدین آزارگر کدامند؟
2. ساختار خانوادگی والدین آزارگر کدام است؟
3. ویژگیهای اقتصادی ـ اجتماعی والدین آزاررسان چگونه است؟
روش پژوهش
پژوهش حاضر یک پژوهش کیفی است که هدف آن بررسی ویژگیهای روانشناختی، خانوادگی، اقتصادی و اجتماعی والدین و کودکان آزاردیده است.
یکی از ویژگیهای تحقیق کیفی این است که در موقعیت طبیعی اجرا میشود، به گونهای که میزان تعمیمپذیری آن کم و ممکن است با خطا همراه باشد، ولی با تکرار میتوان از میزان خطای آن کاست.
تحلیل دادهها در تحقیق حاضر به صورت توصیفی است؛ همواره توصیف با پدیده حاضر شروع شده و با نتیجهگیری به پایان رسیده است. در این تحقیق، فرضیهای از پیش تعیین شده وجود ندارد و سؤالات نیز حالت پویا دارد.
جامعه آماری مورد استفاده، کلیه والدین و کودکان آزاردیده زیر 18 سال است که به مراکز مشاوره، بهزیستی و مراکز پزشکی قانونی و دادگاه اطفال شهر تهران مراجعه کرده بودند. نمونه تحقیق شامل 15 والد آزاررسان و 15 کودک آزاردیده میباشد، کهآزارهابهصورتجسمانی، عاطفی و روانی بوده است.
ابزار پژوهش
الف. مصاحبه جامع در حیطههای خانوادگی، اقتصادی، اجتماعی و روانشناختی؛
ب. مشاهده مستقیم؛ شامل ثبت رویدادها، رفتارها و موضوعاتی که در محیط و مکان خاصی وجود داشت.
بحث و نتیجهگیری
نتیجهگیری نهایی فرم مصاحبه کودکان
در این پژوهش، نتایج به دست آمده در مورد کودکان آزاردیده به شرح زیر است:
1. بیشتر کودکان آزاردیده دختر بودند.
2. برخی از کودکان طول مدت بدرفتاری والدین را از سه سال تا هشت سال و برخی دیگر، سالیان طولانی بیان کردند.
3. شدت جراحت کودکان در حد متوسط بود.
4. نوع جراحت کودکان بیشتر به صورت کبودی و گازگرفتگی بود و بیشتر در صورتشان آثار ضرب و شتم و جراحت دیده میشد.
5. ارتباطکودکانباوالدینشان در حد متوسط به پایین بود.
6. کودکان علاقه کمی به مدرسه و تحصیل نشان میدادند و روابط دوستانهای باهمکلاسیهایشان نداشتند.
7. خیالبافی کودکان بیشتر در مورد مسائل عاطفی و احساسی بود.
8. کودکان بیشترین آزار و تنبیه را از طرف والدین، و نوع تنبیه را بیشتر شلاق زدن و سیلی زدن گزارش کردند.
9. کودکان هرگاه از طرف والدین خود آسیب میدیدند، ناراحتی و مشکلشان را بیشتر با خواهر و برادرشان مطرح میکردند.
10. کودکان آزاردیده، اغلب پدر خود را آزارگر میدانستند.
نتیجه کلی از مشاهدات رفتاری والدین آزارگر
نتیجه کلی که میتوان از این مشاهدات رفتاری گرفت، بدین شرح است:
1. بیشتر والدینِ آزارگر ظاهری بسیاری عصبی و پرخاشگر داشتند و اغلب از لحاظ سواد در سطح پایینی بودند.
2. رفتارهای تهاجمی و تکانهای و حالتهای افسردگی، انزوا و گوشهگیری در بیشتر والدین آزار گردیده میشد.
3. بیشتر والدین آزارگر از نظر اقتصادی و مالی در حد پایینی به سر میبردند و مضطرب و نگران بودند.
4. والدین آزارگر حالتهای یأس و ناامیدی داشتند و ارتباط اجتماعی و انعطاف در آنها ضعیف بود.
5. بیشتر والدین آزارگر دارای عقیده سنتی بودند و نظرشان این بود که ـ برای مثال ـ دختر باید بیعیب و نقص باشد، حرف مرد مقدم بر زن است و کودک با تنبیه ادب میشود.
6. ویژگیهای شخصیتی نکتهسنجی، خیالاتی، ترسویی، تعصبی، افکار کلیشهای، بدبینی، سوء ظن نسبت به خانواده (کودکان و همسر)، حالتهای ناسازگاری، افکار وسواسی و غرور و خودخواهی در والدین آزارگر مشهود بود و به نوعی اختلالات نوروز، بخصوص اختلال شخصیت از نوع پارانوئیدی، ضد اجتماعی، بزرگمنشی، دوریگزینی و مواردی از این قبیل در آنها دیده میشد.
7. از بین 15موردی که بررسی گردید، چهار مورد (%26/6 آنها) اعتیاد داشتند.
نتیجه کلی از مشاهدات رفتاری کودکان آزاردیده
مشاهدات رفتاری کودکان آزاردیده به شرح زیر بود:
1. در اغلب کودکان حالتهای گوشهگیری، انزوا، اضطراب و نگرانی و عدم امنیت به طور واضح دیده میشد.
2. همواره در چهره کودکان آزاردیده خشم پنهانی مشهود بود.
3. از گفتههای کودکان آزاردیده چنین برمیآمد که بیشتر آنان در رؤیا و خیالبافی به سر میبرند و به دلیل فقدان حس اطمینان و اعتماد به دیگران، کمتر با کسی دوست میشوند.
4. کودکان آزاردیده اغلب از نظر تحصیلی ضعیف بودند؛ این امر به دلیل کند ذهنی آنها نبود، بلکه از بیتوجهی و عدم تمرکز حواس و اعتماد به نفس ضعیف آنان ناشی میشد.
5. کودکان آزاردیده احساس حقارت و کمبود، حالتهای عصبانیت، افسردگی و ناامیدی داشتند و اغلب از لحاظ ظاهری دارای اندامی لاغر و ضعیف بودند. در این رابطه، یک مورد شب ادراری در پسران (%6/6) و دو مورد لکنت زبان در دختران (%13/3) گزارش شد.
6. در افرادی که در سنین نوجوانی قرار داشتند آشفتگی هویت، افکار خودکشی و دروغگویی، سابقه فرار از مدرسه و خانه، سابقه دزدی، سیگار کشیدن، حس جاهطلبی و اختلال شخصیت ضد اجتماعی مشاهده گردید.
7. روی بدن کودکان آزاردیده، بخصوص روی صورت و دستهای آنان، آثار کبودی، قرمزی، خراش، سوختگی و گازگرفتگی دیده میشد و در دو مورد (یک مورد پسر، یک مورد دختر) شکستگی پا و بینی نمایان بود.
منابع
1. Defining Child abuse htm (2002) Defining Child maltreatment, National Clearing house on child abuse and Neglect.
2. Cale Group (2002) Many blunttrauma injuries are duct child abuse, manisses communications group, Inc.
3. Cale Group (2002) conflict in families chiefly toblame. causes of child abuse.
پینوشتها
--------------------------------------------------------------------------------
1 - Physical Abuse.
2 - Sexual Abuse.
3 ـ بنکووسکی (1989)، به نقل از: شیلا تقیخانی، «پیامدهای کودکآزاری»، نشریه دنیای روانشناسی، تهران، دانشگاه الزهراء1380.
4 - Transitional Model.
5 - Destabilizing.
6 - Compensatory.
7 - Non ـ Compiant.
8 ـ همپتون و همکاران، 1993 به نقل از: حسین اسدبیگی، «کودکآزاری در خانوادههای مبتلا به سوء مصرف مواد مخدر»، ژرفای تربیت، ش3، 1380.
9 - Cognitive Behavioral Modal.
10 - The Analytical Framwork.
11 ـ زهرا شفیعپور، سهلانگاری و سوء رفتار با کودک، تهران، نشر سالمی، 1380.
12 - Amelioration.
13 ـ به نقل از: زهرا شفیعپور، پیشین.
14 - Punitive.
15 ـ بنکووسکی و کربلو، 1989، به نقل از: شیلا تقیخانی، پیشین.
از ویژگیهای شخصیتی بارز بزرگسالانِ آزارگر، ترسو بودن، تعصب بیجا به خرج دادن، سوء ظن و بدبینی، داشتن افکار کلیشهای و قالبی و رفتارهای وسواسی میباشد. در عین حال، هر چه والدین از سطح تحصیلی پایینتر و از نظر شغلی به مشاغل سطح پایینتر مشغول باشند، از رفتارهای آزارگرانه بیشتری برخوردارند.
مقدّمه
خانواده کوچکترین نهاد اجتماعی است که با پیوند زن و مرد شکل میگیرد. به تدریج کودکان به این جمع کوچک افزوده شده، تحت سرپرستی آنان قرار میگیرند. کودک که دارای روحی پاک، و جلوه آغازین کمال بشر است، بارها و بارها مورد بحث و گفتوگوی اندیشمندان و مربیان تعلیم و تربیت قرار گرفته است. به گفته برخی اندیشمندان، به جرئت میتوان قرن بیست و یکم را «عصر کودکان» نامید؛ از اینرو، بخش مهمی از منابع مادی و معنوی کشورهایی که به توسعه اقتصادی و اجتماعی مطلوبتری دست یافتهاند، صرف توجه به مسائل کودکان و حمایت روانی و جسمی آنان میشود. در این زمینه، علاوه بر افزایش امکانات بهداشتی، آموزشی، هنری و پرورشی، دامنه حقوق کودک نیز به عنوان موجودی نیازمند حمایت ویژه در جهت تعالی مادی و معنوی نسل آینده و ادارهکننده فردای جامعه، وسعت یافته است. اطلاعات در مورد آزار فیزیکی1 یا جنسی2 کودک، همسرآزاری و سایر اشکال خشونت در خانواده، سبب گردید متخصصان به این نتیجه برسند که معضل خشونت در خانواده به صورت فراگیر در دو دهه گذشته افزایش یافته است. امروزه خشونت در خانواده توجه قابل ملاحظهای را به خود معطوف ساخته، به گونهای که این پدیده نه تنها در خانوادههای آمریکایی، بلکه در انگلستان، اروپای غربی و بسیاری از کشورها و جوامع کره خاکی به چشم میخورد.3
نظریات در حیطه کودکآزاری
1ـ الگوی انتقالی[4]
ولف، 1987 (نقل از: همپتون و همکاران)، 1993 با ارائه الگوی انتقالی چگونگی شدت کشاکش والد ـ فرزند را، که منجر به آزار فیزیکی کودک نیز میشود، توصیف میکند. طبق این الگو، استرس به عنوان عنصری کلیدی که احتمال کشاکش در درون نظام خانواده را افزایش میدهد، در نظر گرفته میشود. الگوی انتقالی از سه مرحله تشکیل شده و در برگیرنده سازههای نامتعادلکننده،5 چندگانه و سازههای جبرانی6 است. مراحل، مجزّا و ناپیوسته نیستند، ولی همپوش بوده و نشانگر رشد پیشرونده کشاکش والد ـ فرزند میباشد. مرحله اول، عواملی را که در کاهش تحمل استرس توسط والدین و توانایی آنها در بازداری پرخاشگری مؤثرند توصیف مینماید. عوامل نامتعادلکننده شامل وجود رویدادهای استرس بار زندگی و آمادگی ناکافی برای والد شدن است. رفتارهای والدین در این مرحله بیانگر تلاشهای حاشیهای برای سازگاری با عوامل فشارزای زندگی و کنترل رفتارهای ناسازگار7 کودک خویش است؛ و همچنین عواملجبرانی ثبات اقتصادی و حمایتهای اجتماعی را، که میتواند تأثیر استرس را تعدیل نماید، دربر میگیرد.
مرحله دوم، زمانی شروع میشود که والدین به طور مؤثر در اداره استرس زندگی و رفتار کودک خویش شکست میخورند. طی این مرحله، والدین به طور فزاینده نسبت به رویدادهای استرسبار واکنش نشان میدهند، مسئولیت رفتار منفی با کودک را به خود نسبت میدهند و به کودک به عنوان فردی که عمدا بیاعتنایی میکند مینگرند و خود را فاقد توان کنترل وی مییابند. همچنین مرحله دوم زمانی رخ میدهد که رویدادهای استرسبار زندگی و مهارتهای محدود، منجر به مراقبت والدین آزارنده خواهد شد. عوامل جبرانی شامل فراگیری مهارتهای والدین جدید و اصلاح رفتار کودک میشود.
مرحله سوم وضعیتی را توصیف میکند که والدین الگوهای مداوم تحریکی و کودک آزاری را آغاز مینمایند. طی این دوره، والدین با محرکهای استرسبار چندگانه مواجه میشوند که در سازگاری ناموفقاند، الگوی تحریکی و سرزنش کودک غالبا مورد استفاده قرار میگیرد و احساسات ناامیدکننده ظاهر میشود و والدین در تلاش برای کسب مجدد کنترل، بر شدت و فراوانی رفتار پرخاشگرانه میافزایند. سازههای جبرانی در این مرحله شامل نارضایتی رو به گسترش والدین همراه با تنبیه جسمی شدید، تسلیم کودک در برابر مقررات و انضباط غیرآزارنده و مداخله اجتماع میشود. در این مرحله، سازههای جبرانی تأثیر ناچیزی بر الگوهای عادتی کودکآزاری دارد که تکامل یافته است.8
2ـ الگوی رفتاری ـ شناختی[9]
تونتیمن و همکارانش آزار (Azar)، امیش (Amish)، روهربک (Roherbeck) الگوی شناختی رفتاری چهار مرحلهای را برای تعیین کودکآزاری مطرح نمودند. عنصر کلیدی این الگو انتظارات غیر واقعی والدین و اسنادهای بد با قصد منفی که واسطههای رفتار آزارگر هستند، میباشد. در مرحله اول، والدین انتظارات غیرواقعی از کودک دارند؛ در مرحله دوم، کودک هماهنگ با انتظارات والدین رفتار نمیکند؛ در مرحله سوم، والدین رفتار کودک را به اشتباه قصد و نیت منفی تعبیر میکند؛ در مرحله چهارم، والدین واکنش افراطی نشان میدهند. در این الگو، ویژگیهای دیگری نیز وجود دارد که شامل شناختهای والدین، توان آنان در کنترل تکانه و تعاملات والد ـ فرزند و همچنین سطوح استرس خانواده و حمایت اجتماعی میگردد.
چهارچوب تحلیلی[10]
این تحلیل، که به تبیین بدرفتاری با کودکان در کشورهای غیرصنعتی میپردازد، در سه سطح صورت میگیرد. به نظر میرسد بهتر است سطوح عملیاتی تمایز بین سطوح فرهنگی و اجتماعی را، که در تعیین و تحلیل بدرفتاری مؤثرند، مشخص نمایند. (بنکووسکی و کربلو، 1989) سطح اول، سطح کلی نامیده میشود.11
بدرفتاری در شرایط ساختاری نظم اقتصادی ـ اجتماعی جهانی قابل ردیابی است. کودکان در کشورهای غیرصنعتی قربانیان نقایص ساختاری نظام جهانیاند.
اصلاح12 و ریشهکنی بدرفتاری تنها در سایه تبدیل ریشهای جامعه یا بازسازی نظم جهانی مقدور است.
در سطح دوّم (سطح فرهنگی)، بدرفتاری به فعالیتهای مربوط به پرورش کودک برمیگردد که ممکن است در نظر برخی قابل قبول باشد.
اما در نظر برخی دیگر، نه تنها این فعالیتها بدرفتاری محسوب میشود، بلکه کودکآزاری نیز تلقّی میگردد. (کمپ، هلفر، 1980) بدرفتاری با کودک در این سطح نهادینه میشود و کودک قربانی انضباط خشن یا سایر فعالیتهای عادی، که مورد تایید هنجارهای جامعه است، میگردد؛ انضباطی که برای کودک ناخوشایند میباشد.
در این سطح، تلاشها باید برای تغییر هنجارهای اجتماعی و ارزشهای حاکم بر پرورش کودک جهت داده شوند.
در سطح سوم، که سطح فردی است، بدرفتاری انحراف از هنجارهای قابل قبول فرهنگی و اجتماعی است. این انحراف حالت فردی دارد و تلاشهایی که برای ریشهکنی بدرفتاری در این سطح صورت میگیرد، باید به طرف والدین و سرپرستان کودک جهت داده شوند.13
بدرفتاری تنبیهی[14]
اشمیت میگوید: آموزش انضباط به کودکان از راههای دردآور یا تنبیه بدنی، بدرفتاری تنبیهی میباشد.
در کل، هنجارها و ارزشهای پرورش کودک در بسیاری از کشورهای غیرصنعتی، استفاده از تنبیه فیزیکی را به عنوان یک راه تحمیل انضباط به کودک تأیید مینماید. برای مثال، در مطالعه جیمزهوک (James Huke) در نیجریه مشاهده شد که %86/2پسران و %82 دختران توسط والدین و سرپرست خویش تنبیه بدنی شدهاند.15
اطلاعات مربوط به پژوهش
پرسشهای پژوهش
پرسشهای پژوهش عبارتند از:
1. ویژگیهای روانشناختی والدین آزارگر کدامند؟
2. ساختار خانوادگی والدین آزارگر کدام است؟
3. ویژگیهای اقتصادی ـ اجتماعی والدین آزاررسان چگونه است؟
روش پژوهش
پژوهش حاضر یک پژوهش کیفی است که هدف آن بررسی ویژگیهای روانشناختی، خانوادگی، اقتصادی و اجتماعی والدین و کودکان آزاردیده است.
یکی از ویژگیهای تحقیق کیفی این است که در موقعیت طبیعی اجرا میشود، به گونهای که میزان تعمیمپذیری آن کم و ممکن است با خطا همراه باشد، ولی با تکرار میتوان از میزان خطای آن کاست.
تحلیل دادهها در تحقیق حاضر به صورت توصیفی است؛ همواره توصیف با پدیده حاضر شروع شده و با نتیجهگیری به پایان رسیده است. در این تحقیق، فرضیهای از پیش تعیین شده وجود ندارد و سؤالات نیز حالت پویا دارد.
جامعه آماری مورد استفاده، کلیه والدین و کودکان آزاردیده زیر 18 سال است که به مراکز مشاوره، بهزیستی و مراکز پزشکی قانونی و دادگاه اطفال شهر تهران مراجعه کرده بودند. نمونه تحقیق شامل 15 والد آزاررسان و 15 کودک آزاردیده میباشد، کهآزارهابهصورتجسمانی، عاطفی و روانی بوده است.
ابزار پژوهش
الف. مصاحبه جامع در حیطههای خانوادگی، اقتصادی، اجتماعی و روانشناختی؛
ب. مشاهده مستقیم؛ شامل ثبت رویدادها، رفتارها و موضوعاتی که در محیط و مکان خاصی وجود داشت.
بحث و نتیجهگیری
نتیجهگیری نهایی فرم مصاحبه کودکان
در این پژوهش، نتایج به دست آمده در مورد کودکان آزاردیده به شرح زیر است:
1. بیشتر کودکان آزاردیده دختر بودند.
2. برخی از کودکان طول مدت بدرفتاری والدین را از سه سال تا هشت سال و برخی دیگر، سالیان طولانی بیان کردند.
3. شدت جراحت کودکان در حد متوسط بود.
4. نوع جراحت کودکان بیشتر به صورت کبودی و گازگرفتگی بود و بیشتر در صورتشان آثار ضرب و شتم و جراحت دیده میشد.
5. ارتباطکودکانباوالدینشان در حد متوسط به پایین بود.
6. کودکان علاقه کمی به مدرسه و تحصیل نشان میدادند و روابط دوستانهای باهمکلاسیهایشان نداشتند.
7. خیالبافی کودکان بیشتر در مورد مسائل عاطفی و احساسی بود.
8. کودکان بیشترین آزار و تنبیه را از طرف والدین، و نوع تنبیه را بیشتر شلاق زدن و سیلی زدن گزارش کردند.
9. کودکان هرگاه از طرف والدین خود آسیب میدیدند، ناراحتی و مشکلشان را بیشتر با خواهر و برادرشان مطرح میکردند.
10. کودکان آزاردیده، اغلب پدر خود را آزارگر میدانستند.
نتیجه کلی از مشاهدات رفتاری والدین آزارگر
نتیجه کلی که میتوان از این مشاهدات رفتاری گرفت، بدین شرح است:
1. بیشتر والدینِ آزارگر ظاهری بسیاری عصبی و پرخاشگر داشتند و اغلب از لحاظ سواد در سطح پایینی بودند.
2. رفتارهای تهاجمی و تکانهای و حالتهای افسردگی، انزوا و گوشهگیری در بیشتر والدین آزار گردیده میشد.
3. بیشتر والدین آزارگر از نظر اقتصادی و مالی در حد پایینی به سر میبردند و مضطرب و نگران بودند.
4. والدین آزارگر حالتهای یأس و ناامیدی داشتند و ارتباط اجتماعی و انعطاف در آنها ضعیف بود.
5. بیشتر والدین آزارگر دارای عقیده سنتی بودند و نظرشان این بود که ـ برای مثال ـ دختر باید بیعیب و نقص باشد، حرف مرد مقدم بر زن است و کودک با تنبیه ادب میشود.
6. ویژگیهای شخصیتی نکتهسنجی، خیالاتی، ترسویی، تعصبی، افکار کلیشهای، بدبینی، سوء ظن نسبت به خانواده (کودکان و همسر)، حالتهای ناسازگاری، افکار وسواسی و غرور و خودخواهی در والدین آزارگر مشهود بود و به نوعی اختلالات نوروز، بخصوص اختلال شخصیت از نوع پارانوئیدی، ضد اجتماعی، بزرگمنشی، دوریگزینی و مواردی از این قبیل در آنها دیده میشد.
7. از بین 15موردی که بررسی گردید، چهار مورد (%26/6 آنها) اعتیاد داشتند.
نتیجه کلی از مشاهدات رفتاری کودکان آزاردیده
مشاهدات رفتاری کودکان آزاردیده به شرح زیر بود:
1. در اغلب کودکان حالتهای گوشهگیری، انزوا، اضطراب و نگرانی و عدم امنیت به طور واضح دیده میشد.
2. همواره در چهره کودکان آزاردیده خشم پنهانی مشهود بود.
3. از گفتههای کودکان آزاردیده چنین برمیآمد که بیشتر آنان در رؤیا و خیالبافی به سر میبرند و به دلیل فقدان حس اطمینان و اعتماد به دیگران، کمتر با کسی دوست میشوند.
4. کودکان آزاردیده اغلب از نظر تحصیلی ضعیف بودند؛ این امر به دلیل کند ذهنی آنها نبود، بلکه از بیتوجهی و عدم تمرکز حواس و اعتماد به نفس ضعیف آنان ناشی میشد.
5. کودکان آزاردیده احساس حقارت و کمبود، حالتهای عصبانیت، افسردگی و ناامیدی داشتند و اغلب از لحاظ ظاهری دارای اندامی لاغر و ضعیف بودند. در این رابطه، یک مورد شب ادراری در پسران (%6/6) و دو مورد لکنت زبان در دختران (%13/3) گزارش شد.
6. در افرادی که در سنین نوجوانی قرار داشتند آشفتگی هویت، افکار خودکشی و دروغگویی، سابقه فرار از مدرسه و خانه، سابقه دزدی، سیگار کشیدن، حس جاهطلبی و اختلال شخصیت ضد اجتماعی مشاهده گردید.
7. روی بدن کودکان آزاردیده، بخصوص روی صورت و دستهای آنان، آثار کبودی، قرمزی، خراش، سوختگی و گازگرفتگی دیده میشد و در دو مورد (یک مورد پسر، یک مورد دختر) شکستگی پا و بینی نمایان بود.
منابع
1. Defining Child abuse htm (2002) Defining Child maltreatment, National Clearing house on child abuse and Neglect.
2. Cale Group (2002) Many blunttrauma injuries are duct child abuse, manisses communications group, Inc.
3. Cale Group (2002) conflict in families chiefly toblame. causes of child abuse.
پینوشتها
--------------------------------------------------------------------------------
1 - Physical Abuse.
2 - Sexual Abuse.
3 ـ بنکووسکی (1989)، به نقل از: شیلا تقیخانی، «پیامدهای کودکآزاری»، نشریه دنیای روانشناسی، تهران، دانشگاه الزهراء1380.
4 - Transitional Model.
5 - Destabilizing.
6 - Compensatory.
7 - Non ـ Compiant.
8 ـ همپتون و همکاران، 1993 به نقل از: حسین اسدبیگی، «کودکآزاری در خانوادههای مبتلا به سوء مصرف مواد مخدر»، ژرفای تربیت، ش3، 1380.
9 - Cognitive Behavioral Modal.
10 - The Analytical Framwork.
11 ـ زهرا شفیعپور، سهلانگاری و سوء رفتار با کودک، تهران، نشر سالمی، 1380.
12 - Amelioration.
13 ـ به نقل از: زهرا شفیعپور، پیشین.
14 - Punitive.
15 ـ بنکووسکی و کربلو، 1989، به نقل از: شیلا تقیخانی، پیشین.