قانونمداری در سیره نبوی
آرشیو
چکیده
متن
ضرورت قانون و قانونمداری از آغازین روزهای حیات بشر، همواره مورد توجه بوده است. در طول تاریخ، افرادی به منظور ایجاد نظم در جامعه و یا اهداف دیگر اقدام به وضع قانون و حاکمیت بخشیدن به آن کردهاند. اما تجربه بشری نشان داده است که در بلندای تاریخ، قوانین بشری از ایجاد جامعه قانونمدار که سعادت همهجابنه بشر را رقم زند ناتوان بوده است و مجریان این قوانین نیز آنگونه که لازم است، به پاسداری از حریم قانون و عمل نمودن به آن اهتمام نورزیدهاند.
تنها قوانینی که میتوانند جامعهای سالم و قانونمدار پدید آورند قوانین الهی میباشند و تنها کسانی که قانونمداری را سرلوحه برنامههایشان قرار دادهاند و آنگونه که شایسته است به قانون عمل کرده و از حریم قانون پاسداری به عمل آوردهاند پیامبران الهی و جانشینان برحق آنان بودهاند.
در میان قوانین الهی، نمونه اتم و اکمل، قوانین حیاتبخش اسلام است که از طرف خداوند و توسط آخرین پیامآور الهی، رسول اکرم(ص)، بر مردم عرضه شده است.
این قوانین پس از هجرت پیامبر اکرم(ص) به مدینه و تشکیل حکومت توسط آن حضرت، زمینه اجرا در جامعه را پیدا کرد و در مدت یک دهه حکومت پیامبر در مدینه، در عرصههای گوناگون حیات اجتماعی، عمل به قانون و پاسداری از حریم قانون در رفتار و سیره عملی آن حضرت تبلور یافت.
مفاهیم و کلیات
1. قانون و قانونمداری
«قانون» واژهای عربی وبه معنای »اصل« است، اما عدهای میگویند: «قانون» معرّب کانون ((canonیونانی بوده و عربی نیست، اما در عربی به کار رفته است. قانون امری است کلی که بر همه جزئیات منطبق میگردد و احکام جزئیات از آن شناخته میشوند. این واژه به معنای قاعده، رسم و دستور نیز آمده است.1
قانون در اصطلاح هر علمی معنایی ویژه دارد؛ همانند قوانین طبیعی، قوانین ریاضی، قوانین فلسفی و قوانین فیزیکی که هر یک به گونهای خاص تعریف شدهاند.
قانون در اصطلاح حقوق اساسی، قضایایی است که شیوه رفتار انسان را در زندگی اجتماعی تعیین میکند؛ به این معنا که انسانها در زندگی فردی و اجتماعی، باید چنین کنند و چنان نکنند.2 به تعبیر دیگر، قانون یعنی تعیین مرزهای مجاز هر کس و وسیله داوری درباره کسانی که این مرزها را زیر پا میگذارند.3
مقصود از قانونمداری حفظ و اجرای قوانین به طور عادلانه در جامعه و رعایت حقوق همه افراد میباشد. بنابراین، جامعهای قانونمدار و قانونگرا محسوب میشود که قوانین در آن کاملا رعایت شوند و همه آحاد جامعه در برابر قانون مساوی و رهبران آن قانونپذیرترین افراد در جامعه باشند.4
قانونمداری در سیره پیامبر(ص) نیز بدین معناست که آن حضرت قوانین الهی را، که خودآورنده آن از جانب خداوند میباشد، عادلانه اجرا نموده، حقوق همگان را در سایه حاکمیت قانون الهی رعایت کرده و خود قانونمندترین انسانها بوده است.5
در جامعه آرمانی که پیامبر(ص) در مدینه پایهگذاری کرد، همه افراد در برابر قانون یکسان بودند و در آن تبعیض نژادی، قومی و قانونشکنی وجود نداشت.
2. ضرورت قانون برای جامعه
ممکن است گفته شود: چه ضرورتی وجود دارد که جامعه دارای قانون باشد؟ به این پرسش، پاسخهای گوناگون داده شده است. برای رعایت اختصار، به یک دلیل، که ضرورت قانون برای جامعه را به اثبات میرساند، اشاره میشود. این دلیل از سه مقدمه و یک نتیجه تشکیل شده است.
مقدّمه اول: زندگی انسان یک زندگی اجتماعی است.
مقدمه دوم: لازمه زندگی اجتماعی تزاحمات و برخوردها بین منافع افراد جامعه است؛ زیرا کسانی در جامعه هستند که میخواهند از دستاوردهای همکاری اجتماعی بیشتر بهره ببرند، از مواهب طبیعی به طور نامحدود استفاده نمایند و یا شیوه برخوردشان با دیگران را به گونهای میخواهند که مطابق میلشان باشد، و این مطلوب دیگران نیست. پس بناچار، کشمکشهایی در صحنه اجتماع رخ میدهند.
مقدّمه سوم: برای از بین بردن این تزاحمات و یا کم کردن آنها به مرزها و قانونهایی نیازمندیم تا حدود بهرهبرداری انسانها را مشخص نمایند؛ زیرا اگر حدود و مرزهایی برای بهرهبرداری افراد وجود نداشته باشند و یا انسانها آنها را رعایت نکنند، هدف از زندگی اجتماعی، که برخورداری هر چه بیشتر از مواهب طبیعی در جهت تکامل مادی و معنوی انسان است، تحقق نخواهد یافت.
نتیجه: وجود قانون برای جامعه ضرورت دارد تا افراد یک جامعهبا رعایت آن، از زندگی بهرههای مادی و معنوی ببرند.6
3. نقش و جایگاه قانون
قانون پیوند دهنده لایههای گوناگون جامعه است، از اینرو، نقش و جایگاه مهمی در جامعه دارد. کارکرد اصلی قانون تنظیم رفتار اعضای یک جامعه است که به طور طبیعی، دچار تعارضند. نقش قانون صحیح و مبتنی بر اصول انسانی، تعیین حد و مرزها، از بین بردن زمینههای اختلاف، دفع تجاوز متجاوزان، داوری میان انسانها، نشان دادن راه تعالی و کمال، ایجاد نظم، برقراری عدالت و فراهم نمودن زمینههای تکامل انسان است.
بنابراین، علاوه بر نظم بخشیدن به زندگی فردی و اجتماعی انسانها و امکانپذیر ساختن اصلاحات اجتماعی، یکی از اهداف بسیار مهم قانون صحیح و مبتنی بر اصول انسانی این است که جهت تکامل حرکت انسانی و مسیر تحوّلات اجتماعی را مشخص میسازد. تأمین این منظور با قونین عادی و بشری امکانپذیر نیست و تنها به وسیله قانون آسمانی و الهی امکانپذیر است،7 که نمونه اتم و اکمل آن، قوانین حیاتبخش اسلام است که از سوی خداوند به وسیله رسول گرامی(ص) به بشر عر ضه شده است.
4. منزلت قانون در کلام پیامبر(ص)
رسول گرامی، که خود نقش ابلاغ و اجرای قوانین حیاتبخش اسلام را به عهده داشت، جایگاه و منزلت بالایی برای آن قایل بود. آن حضرت اجرای قوانین جزایی و کیفری اسلام (حدود) را بر متجاوزان به حریم قانون، بهتر از عبادت شصت سال و نیز برتر از بارش چهل شب باران بر زمین میدانست:
ـ «حدٌّ یُقامُ فیالارضِ أزکی مِن عبادهِ ستینَ سنهٍ»؛8
ـ «إقامهُ حدٍّ مِن حدودِ اللّهِ خیرٌ مِن مطرٍ اربعینَ لیلهٍ فی بلادِ اللّه.»9
آن حضرت از شفاعت کردن در برداشتن حدود الهی (قوانین جزایی و کیفری اسلام) به شدت نهی میکرد و این کار را موجب عذاب و عقاب خداوند در جهان آخرت میدانست:
«انّه نهی عَن الشفاعه فی الحدودِ و قالَ: مَن شَفَّعَ فی حدِّ مِن حدودِ اللّه لِیُبطله و سَعی فی ابطالِ حدودهِ عذبّهُ اللّهُ تَعالی یومَ القیامه».10
رسول گرامی افراط و تفریط در اجرای قانون را برنمیتافت. از آن حضرت روایت شده است که فرمودند: روز قیامت حاکمی را میآورند که هنگام اجرای حدود الهی، یک تازیانه کمتر از حد معین شده زده است. در مقام بازخواست، میگوید: خدایا به خاطر رحمت بر بنده تو این کار را کردم. به او جواب داده میشود که آیا تو نسبت به بندگان من مهربانتر از من هستی؟ سپس امر میکند وی را به آتش بیفکنند. شخص دیگری را میآورند که یک تازیانه زیادتر زده است و در مقام بازخواست میگوید: خدایا، به خاطر بازداشتن از معاصی تو چنین کردم. دستور داده میشود وی را نیز به آتش بیفکنند.11
و نیز از آن حضرت روایت شده است که فرمودند: «اتَقی الناسِ مَن قالَ الحقَ فیما له و علیه»؛12 پرهیزگارترین مردم کسی است که حق را بگوید، چه به نفع وی باشد و چه به ضرر وی.
از این احادیث واحادیث دیگر، جایگاه و منزلت بالای قانون در نگاه پیامبر به خوبی روشن میشود.
ب. جایگاه قانون در سیره نبوی
بیتردید، یکی از مهمترین عوامل موفقیت پیامبر در گسترش فرهنگ و تمدن اسلامی قانونپذیری ایشان، و از محوریترین اصول در سیره ایشان نیز تعبّد به قوانین الهی بود.
پاسداری از حریم قانون و مجازات متجاوزان به حریم قانون با رعایت عدل و انصاف و حق محوری جایگاه مهمی در دین اسلام دارد. رسول گرامی نیز توجه و عنایت خاصی نسبت به این امر داشتند. قانون جایگاه بسیار بالایی در سیره آن حضرت داشت، به گونهای که در برابر هر نوع بدرفتاری که به شخص ایشان میشد، نهایت گذشت و اغماض را به خرج میدادند، اما در مورد کسانی که به حریم قانون تجاوز میکردند، مطلقا گذشت و اغماض نمیکردند و نسبت به مجازات قانونشکنان و اجرای قانون در مورد آنان لحظهای درنگ نمیکردند و بدون مسامحه، اما با رعایت عدل و انصاف قانون الهی را اجرا میکردند؛ چرا که قانون حافظ امنیت و کیان جامعه است و نمیتوان آن را بازیچه این و آن قرار داد و جامعه را فدای فرد نمود.13
به مواردی از اقدامات آن حضرت در این زمینه، که نشاندهنده جایگاه رفیع قانون در سیره آن حضرت است، اشاره میشود:
1. جلوگیری از سوء استفاده وابستگان و اطرافیان
وقتی کسی در رأس امور قرار میگیرد، اگرچه خود درستکار باشد و اهل سوء استفاده نباشد، اما خواه و ناخواه اطرافیان و وابستگانی دارد که ممکن است درصدد سوء استفاده از قدرت و مقام وی برآیند و برخلاف مصالح عمومی، خواهان امتیازات بیشتری نسبت به دیگران گردند و درخواست امکانات زیادتری بنمایند. ممکن است این اطرافیان و وابستگان از وی انتظاراتی داشته باشند که تن دادن به آنها به منزله زیر پا نهادن احکام، قوانین و حدود الهی و نیز منافع عمومی باشد.
لازم است شخصی که در رأس کاری قرار میگیرد، از همان ابتدای کار، با اینگونه انتظارات نابجا و امتیازطلبیهای خلاف قانون و مصالح عمومی مردم مبارزه کند و در دادن امتیازها به افراد، قانون را ملاک و معیار قرار دهد، نه خویشاوندی را.
رسول گرامی نیز در طول دوران رسالت خود، جلوی سوء استفادههای اطرافیان و وابستگان را گرفتند و به احدی از آنان اجازه ندادند که به خاطر خویشاوندی و نزدیکی به ایشان، برخلاف حق و قانون از امتیازی در جامعه برخوردار شود.
از امام صادق(ع) روایت شده است که وقتی آیه زکات نازل شد، چون یکی از مصارف زکات (عاملین علیها) (یعنی کسانی که به امر جمعآوری زکات میپردازند) میباشد، عدهای از بنیهاشم خدمت پیامبر آمدند و تقاضا نمودند که به خاطر خویشاوندی جمعآوری زکات را به آنان واگذار نماید تا در نتیجه، سهمی از زکات از آن آنان باشد. پیامبر فرمودند: «صدقه و زکات بر من و بر بنیهاشم حرام است.» در ادامه فرمودند: «آیا گمان میکنید من شما را بر دیگران ترجیح میدهم؟»14
2. تساوی انسانها در برابر قانون
الف. تساوی انسانها در قرآن: پیش از ظهور اسلام در شبه جزیره عربستان، بر اساس سنّتهای موهوم قبیلگی، داشتن ثروت، شخصیت قبیلگی، نژاد، رنگ و مانند آن مایه برتری انسانی بر انسان دیگر شناخته میشد و دارندگان اینگونه امتیازات بدانها تفاخر میکردند. اما با ظهور اسلام، بر اینگونه امتیازات خط بطلان کشیده شد و قرآن کریم با اینکه تفاوت انسانها را از لحاظ سازمان خلقت، چه از نظر مظاهر مادی و چه از نظر لیاقت و استعداد، پذیرفته، اما این امر را ملاک برتری ندانسته و همه انسانها را از لحاظ حقوق و تکالیف برابر اعلام نموده است.15
مسئلة تساوی انسانها در اسلام به دو موضوع اساسی برمیگردد:
1) تساوی انسانها در اصل انسانیت و آفرینش: از آنرو که همه انسانها درک و احساس و نیازها و آرزوها و دردهای یکسان دارند، پس نباید بین انسانها فرقی قایل شد؛ زیرا تفاوتهای اجتماعی و اقتصادی موجب برتری افراد نسبت به یکدیگر نمیشوند. قرآن در این زمینه اعلام میدارد:
«یا أیُّها النّاسُ انّا خَلَقناکُم مِن ذکرٍ واُنثی وَ جَعلناکُم شُعوبا وَ قبائلَ لِتَعارَفوا اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَاللّه اَتقیکُم» (حجرات13)، ای مردم، ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. (اینها ملاک برتری نیستند.) گرامیترین شما نزد خداوند، با تقواترین شماست. خداوند دانا و آگاه است.
قرآن کریم در این آیه، کلیه عوامل امتیاز، از جمله حسب و نسب، رنگ، نژاد، ثروت و رفاه و جنسیت را نفی نموده است.
2) تبعیض در برابر قانون: گروه را مافوق قانون قرار دادن و گروهی را زیر آن نهادن، چیزی است که برای قانون وضع آشفتهای به وجود میآورد و از اهمیت و عظمت آن میکاهد و هدف از قانون، که تنظیم روابط افراد و اصلاح امور جامعه است، بکلی منتفی میشود. موقعیت و هیبت قانون وقتی حفظ میشود که قانون از طرف همه افراد جامعه، مورد احترام باشد و کسی خود را مافوق آن نداند.16
تساوی انسانها در برابر قانون به قدری حایز اهمیت است که قرآن کریم اطاعت و تسلیم در برابر قانون را از شرایط تحقق ایمان و صدق ادعای مدعیان آن برشمرده است:
«فَلاَ وَ رَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فِیَما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجا مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسْلِیما» (نساء: 65)، به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اینکه در اختلافات خود، تو را به داوری بطلبند و سپس از داوری تو، در دل خود احساس ناراحتی نکنند و کاملاً تسلیم باشند.
قرآن کسانی را که از قانون در صورتی که مطابق خواست آنها باشد اطاعت میکنند و اگر برخلاف خواست و مصلحتشان باشد اعراض مینمایند، به شدت مذمت میکند:
«وَإِذَا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ وَ إِن یَکُن لَّهُمُ الْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنِینَ» (نور: 48و49) آنگاه که به سوی خدا و پیامبر خوانده شوند تا میان آنان داوری کند، ناگاه گروهی از آنان رویگردان میشوند، و اگر حق با آنان باشد سر سپرده به سویش میآیند.
ب. تساوی انسانها در برابر قانون در سیره پیامبر: مسئله تساوی انسانها، هم در سخنان پیامبر و هم در سیره عملی آن حضرت تجلّی یافته است. آن حضرت در خطبهای که پس از فتح مکّه ایراد نمودند فرمودند: «یا أیُّها النّاس الا إنَّ ربَّکم واحدٌ وَ إنَّ اباکُم واحدٌ، ألا، لا فضلَ لِعربی علی عجمی وَ لا اعجمی علی عربی وَلا لاسودَ علی احمرَ ولاَ لاحمرَ علی اسودَ الاّ بالتقوی. ألا هل بلّغت؟ - لیبلغَ الشاهدُ الغائبَ»؛17 ای مردم! آگاه باشید که پروردگارتان یکی است و پدرتان یکی است. بدانید که نه عرب بر عجم و نه عجم بر عرب، و نه سیاه بر سفید و نه سفید بر سیاه برتری دارد، مگر به تقوا. آیا پیام را رساندم؟ حاضران به غایبان برسانند.
آن حضرت همه انسانها را، اعم از مخالف و موافق، در برابر قانون مساوی میدانست: «الناسُ امامَ الحقِ سواءٌ».18
رسول گرامی تساوی انسانها در برابر قانون را در عمل نیز به اثبات رساندند. آن حضرت در اجرای قوانین حقوقی و جزایی اسلام به هیچکس اجازه نمیدادند خودرا فراتر از قانون بداند. ایشان این قوانین را درباره همه، حتی خودش به طور مساوی، اجرا میکرد.
آن حضرت در روزهای آخر عمر خویش، که در بستر بیماری افتاده بودند، روزی در مسجد به ایراد خطبه پرداختند و پس از حمد و ثنای الهی اظهار داشتند: هر کس از طرف من مظلمهای بر او وارد شده است، بیاید و قصاص کند؛ زیرا قصاص در دنیا برایم بهتر از قصاص در آخرت در محضر ملائکه و انبیاست. در این هنگام، مردی به نام سواده بن قیس از میان مردم بلند شد و عرضه داشت: هنگامی که از غزوه طائف بر میگشتید، به استقبال آمده بودم و تازیانه شما که میخواستید به ناقه بزنید به شکم من اصابت کرد، و اظهار داشت: نمیدانم به عمد بود یا به خطا؟ پیامبر فرمود: از اینکه عمدا زده باشم، به خدا پناه میبرم! سپس بلال را فرستاد تا تازیانه را بیاورد. تازیانه را به سواده دادند تا از وی قصاص نماید. سواده عرض کرد: در آن هنگام، شکم من عریان بود. حضرت شکمش را عریان کرد: سواده عرض کرد: آیا اجازه میدهید شکمتان را ببوسم؟ پیامبر اجازه دادند. سواده فرمود: از آتش روز قیامت به موضع قصاص از شکم پیامبر پناه میبرم. پیامبر فرمود: آیا بخشیدی یا قصاص میکنی؟ سواده عرض کرد: بخشیدم، یا رسولالله! پیامبر عرض کرد: خدایا! سواده را ببخش! چنانکه وی نبی تو محمّد را بخشید.19
3. رعایت عدالت در اجرای قانون
در نظام حقوقی اسلام، عدالت پایه و اساس را تشکیل میدهد و همه قوانین و مقرّرات، به ویژه قوانین کیفری، در جهت تحقق عدالت تشریع شدهاند. از اینرو، در اجرای قانون، به ویژه قوانین کیفری، رعایت عدالت جایگاه ویژهای دارد. در قرآن کریم و روایات و سیره عملی رسول گرامی نیز برپایی عدالت از جایگاه و منزلت بالایی برخوردار است.
خداوند در قرآن کریم پیامبر را مأمور به برپایی عدل و استقامت در این راه معرفی نموده است:
«فَلِذلِکَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ وَقُلْ آمَنتُ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِن کِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُم.» (شوری: 15)
در آیهای دیگر، خطاب به مؤمنان، آنان را فرمان میدهد که گواهان به عدل باشند و حتی در برخورد با دشمنان جانب عدل را رعایت نمایند:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَی أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَی وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ» (مائده: 8)
رسول گرامی نیز در طول دوران رسالتشان اجرای عدالت را سرلوحه برنامههای خود قرار داده بودند؛ چنانکه حضرت علی(ع) در توصیف سیره آن حضرت میفرماید: «سیرتهُ القصدُ وَ سُنّتهُ الرُشد وَ کلامهُ الفَصلُ و حُکمه العدلُ»؛20 راه و رسم او معتدل، روشش صحیح و متین، سخنانش روشنگر حق از باطل، و حکمش عادلانه بود.
در دین اسلام، اجرای عدالت در جامعه، به شدت مورد تأکید قرار گرفته است. از اینرو، اسلام همه افراد جامعه را در برابر قانون برابر میداند و هیچگونه تبعیضی را در اجرای قانون بر افراد روا نمیشمارد و هرگونه تبعیض در اجرای قانون را به هر دلیل و عنوانی که باشد، موجب سقوط و هلاکت جامعه میداند.21
در سیره عملی رسول گرامی نیز عدالت در اجرای قانون به بهترین وجه انعکاس یافته است. «در فتح مکّه، زنی از قبیله بنی مخزوم مرتکب سرقت شد و از نظر قضایی جرمش محرز گردید. خویشاوندان آن زن، که هنوز رسوبات نظام طبقاتی دوران جاهلیت در مغزشان مانده بود، اجرای مجازات ـ یعنی حدّ سرقت ـ را نسبت به آن زن ننگ خانواده اشرافی خود میدانستند. به همین دلیل، برای متوقّف ساختن اجرای حدّ سرقت، به تلاش افتادند و به همین منظور، اسامة بن زید را، که مانند پدرش زید نزد پیامبر محبوبیت داشت، وادار به شفاعت نمودند. اما همین که اسامه زبان به شفاعت گشود، پیامبر(ص) خشمگین شدند و با عتاب فرمودند: «چه جای شفاعت است؟ مگر میتوان حدود و قانون خدا را بلا اجرا گذاشت؟» و فوراً دستور مجازات صادر نمودند. اسامه متوجه لغزش خود شد و عذرخواهی نمود.
پیامبر(ص) برای اینکه فکر تبعیض در اجرای قانون را از ذهن مردم بیرون نمایند، عصر همان روز به ایراد خطبه پرداختند و به مسئله عدالت در اجرای قانون اشاره نموده، فرمودند: «اقوام و ملل پیشین دچار سقوط و انقراض شدند؛ بدین سبب که در قانون تبعیض روا میداشتند؛ هرگاه یکی از طبقات بالا مرتکب جرم میشد او را از مجازات معاف میکردند، و اگر کسی از زیردستان به جرم مشابه آن مبادرت میورزید او را مجازات میکردند. قسم به خدایی که جانم در قبضه اوست! در اجرای عدل درباره هیچ کس فروگذاری و سستی نمیکنم، اگرچه مجرم از نزدیکان من باشد.»22
چنان که ملاحظه میشود، رسول گرامی در اجرای قوانین کیفری اسلام (حدود الهی)، هیچگونه تبعیضی روا نمیداشتند، شفاعت احدی را نمیپذیرفتند و تحت تأثیر گروهای فشار قرار نمیگرفتند. آن حضرت به شدت، مسلمانان را از تعطیل شدن حدود الهی نهی میکردند: «اِنّهُ نهی عنِ تعطیلِ الحدودِ و قال: "اِنّما هَلَکَ بنو اسرائیلُ لانّهم کانوا یُقیمونَ الحدودَ علی الوضیعِ دونَ الشریفه"»؛23 بنیاسرائیل نابود شدند از آنرو که حدود الهی را بر زیر دستان اجرا میکردند، نه بر اشراف و بزرگان.
آن حضرت در حجهالوداع هنگامی که خواستند رباخواری را در میان مردم باطل اعلام نمایند، برای اینکه عملا به تبعیض در اجرای قانون خط بطلان بکشند، ابتدا از عمویشان عبّاس شروع کردند و هر چه عباس از بهره پول در ذمّه مردم داشت، باطل ساخت و فرمود: «اِنَّ ربَا الجاهلیةِ موضوعٌ وَ اِنّ اوّلَ ربا ابدءَ بِه ربَا العبّاس بن عبدالمطلّب»؛24 ربای دوران جاهلیت برداشته شد و اولین ربایی را که از دربرداشتن آن آغاز میکنم ربای عبّاس بن عبدالمطلّب است.
و آنگاه که خواستند به خونهای ریخته شده در دوران جاهلیت پایان دهند، از خون عامربن ربیعه، که از نزدیکان ایشان بود شروع کردند و فرمودند: «وَ اِنّ دماءَ الجاهلیهِ موضوعهٌ وَ اِنَّ اوّلُ دمٍ ابدءَ بِه دمُ عامرِبن ربیعهِ بن الحارث بن عبدالمطلّب.»25
4. رعایت انصاف در اجرای قانون
در برپاداشتن حق و اجرای قانون رعایت انصاف یک امر بسیار ضروری است که بدون آن حق به ذیحق نخواهد رسید و قانون الهی آنگونه که لازم است، اجرا نخواهد شد.
«انصاف» از «نَصف» (به فتح) و «نُصف» (به ضم) به معنای چیزی را نصف کردن یا به نصف رساندن است و در مقام داوری، حقوق طرفین دعوا را به طور برابر رعایت کردن. انصاف از روح گذشت و احترام به حقوق دیگران ناشی میشود و منصف کسی است که برای دیگران حقوق برابر قایل باشد و مزایای زندگی را میان خود و مردم تقسیم کند.26
رسول گرامی انصاف را یکی از ویژگیهای انسان مؤمن دانستهاند: «مَن واسَی الفقیرَ واَنصفَ الناسَ مِن نفسهِ فذلکَ المُؤمنُ حقّا».27
در جای دیگر، آن حضرت خطاب به ابن مسعود، رعایت انصاف را موجب جلوگیری از نزول عذاب الهی معرفی نموده، میفرمایند: «یابنَ مسعود اِنصف الناسَ مَن نفسِک وانصح الامَّهَ وارحمهم فاذا کان کذلکَ وَ غَضِبَاللّهُ علی اهلِ بلدهٍ وَ انتَ فیها و ارادَ اَن ینزَّلَ علیهم العذابَ نظَرَ الیکَ فرحمهم بکَ، یقولُ اللّه تعالی: (وَ ماکان ربّک لیهلکَ القُری وَاهلُها مصلحون.)»28
حضرت علی(ع) رعایت انصاف را موجب افزایش عزّت دانستهاند: «اَلا إنّه مَن یُنصفُ الناسَ مِن نفسِه لَم یزده اللّه إلاّ عزّا.»29
با رعایت انصاف پیوندی محکم بین زمامدار و مردم برقرار میشود و در نتیجه، علاقه به خدمتگزاری در زمامداران ایجاد میشود و این امر باعث زیادی دوستان میگردد. چنانکه حضرت علی(ع) نیز به این امر اشاره نمودهاند:30
«بالنصفهِ یکثُر المواصلونَ».31
امام صادق(ع) نیز انصاف را یکی از بهترین اعمال معرفی نمودهاند: «سیّدُ الاعمالِ ثلاثهٌ: انصافُ الناسِ مِن نفسِکَ حتّی لا تَرضی بشیءٍ. إلاّ رضیتَ لَهم مثلَه.»32
رعایت انصاف در سیره رسول گرامی کاملاً مشهود است. آن حضرت «خویشان خود را احسان میکرد، بیآنکه آنان را نسبت به دیگران امتیاز بیشتری بدهد، جز آنچه خدا بدان امر نموده بود».33
سیره عملی آن حضرت در رعایت انصاف به گونهای بود که به هیچکس اجازه نمیدادند ذرّهای از آن عدول شود، و این مطلب را بارها در عمل نشان دادند.
در غزوه حنین، پس از آنکه به دستور آن حضرت زنان و کودکان «هوازن» باز گردانده شدند، مردم گرد پیامبر را احاطه کرده، خواهان تقسیم غنایم شدند. آن حضرت به درختی تکیه دادند، ردای ایشان را از دوششان کشیدند و بردند. پیامبر رو به آنان کرد و فرمود: «ای مردم! ردای مرا پس دهید. به خدا سوگند، اگر شما را به عدد درختان تهامه گوسفند و شتر باشد همه را بر شما قسمت میکنم و در من بخلی، برسی و دروغی نخواهید یافت.» آنگاه کنار شتری ایستاد و قدری کرک از کوهان شتر میان دو انگشت خود گرفت و گفت: «ای مردم، به خدا سوگند که از غنایم شما و از این پاره کرک جز خمس آن حقی ندارم. آن خمس هم به شما داده میشود. حال هر که از غنایم، حتی نخ و سوزنی برداشته است، باز گرداند؛ زیرا خیانت در غنایم در روز قیامت برای خیانت کار ننگ و آتش و بدنامی خواهد بود.»34
مردی از انصار دستهای نخ مویین آورد و گفت: یا رسولالله، این نخهای مویی را برداشتهام تا پالان شتر خود را با آن بدوزم. حضرت فرمود: «آنچه سهم من است از آن تو باشد.« مرد انصاری گفت: اگر کار به این سختی است نیازی به آن ندارم، و آن را میان غنایم انداخت».35
مردی دیگر آمد و گفت: ای رسول خدا، این ریسمان را موقعی که دشمن به هزیمت رفته بود یافتهام. آیا میتوانم با آن بارهای خود را ببندم؟ حضرت فرمود: «سهم من از آن تو باشد، ولی با سهام مردم چه میکنی؟»36
از این نمونه، در سیره عملی پیامبر، و نمونههای فراوان دیگری در کتب تاریخ و سیره آمده است که رفتار منصفانه آن حضرت را در اجرای قانون الهی به خوبی میتوان به دست آورد و به همین دلیل بود که آن حضرت بر قلبهای مردم حکومت داشت.37
5. حقمحوری در اجرای قانون
حقمحوری شالوده و اساس همه برنامههای دولت اسلامی را تشکیل میدهد و از مهمترین اهداف آن به شمار میآید. از اینرو، رعایت حق باید به عنوان اصل حاکم در همه حرکتها و اقدامات از جمله در اجرای قانون توسط حاکمان و مجریان قانون مورد توجه قرار گیرد.
به دلیل اهمیت زیاد این امر، در قرآن کریم نیز بارها برپایی حق مورد تأکید قرار گرفته است. در یک مورد، قرآن کریم هدف از فرستادن کتب آسمانی (قرآن) را برپایی حق و قانون معرفی نموده است: «إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللّهُ وَ لاَ تَکُن لِّلْخَآئِنِینَ خَصِیما.»(نساء:105)
در مورد دیگر، قرآن کریم با حفظ اصول ثابت و لایتغیر کتابهای پیشین، کاملترین راه تحقق حق و قانون را ارائه کرده و رسول گرامی را مأمور برپایی آن نموده است: «وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِنا عَلَیْهِ فَاحْکُم بَیْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءکَ مِنَ الْحَقِّ.» (مائده: 48)
اصولاً شأن دین و دینداری برپایی حق و قانون در جامعه، و هدف از فرستادن کتابهای آسمانی در جامعه بشری رفع ستم ناشی از اختلاف و رسیدن هر صاحب حقی به حق خویش است:38 «کَانَ النَّاسُ أُمَّهً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنذِرِینَ وَ أَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیَما اخْتَلَفُواْ فِیهِ.» (بقره: 213)
در روایات نیز عمل به حق مورد تأکید قرار گرفته و بدان سفارش شده است، امیرمؤمنان علی(ع) نجات و رستگاری را در عمل به حق دانستهاند: «مَن عَمِلَ بِالحَقِّ نَجا و افلَح»39
در جای دیگر، سعادت را در ملازمت حق دانستهاند: «فی لزومِ الحقِّ تَکونُ السّعادهُ».40
آن حضرت حاصل شدن پشتوانه قوی را در ملازمت حق معرفی نمودهاند: «بلزومِ الحقِّ یحصلُ الاستظهارُ».41
در عهدنامه مالک اشتر، آن حضرت به مالک اینگونه دستور میدهند: «حق را از آن هرکه باشد، نزدیک یا دور (خویش یا بیگانه) رعایت و اجرا کن و در اینباره، شکیبا باش و این شکیبایی را به حساب خدا بگذار، هر چند این رفتار با خویشاوندان و اطرافیانت باشد و عاقبت آن را با همه دشواری که دارد، چشم دار، که پایان آن پسندیده است و سرانجامش فرخنده.»42
رسول گرامی نیز در اجرای قانون، جز حق چیز دیگری ملاحظه نمیکردند؛ حقمحوری در اجرای قانون، عملا در زندگی ایشان هویدا بود. آن حضرت همانند کسانی نبود که از حقمداری و احقاق حق مردم دم میزنند، اما وقتی پای عمل به میان میآید، با توجیههای نابجا منافع شخصی خویش را بر عمل به حق و قانون ترجیح میدهند. در نگاه پیامبر(ص)، حق همانند یک اصل بود که همگان باید آن را در اجرای قانون رعایت نمایند. از اینرو، به احدی اجازه نمیدادند قانون را زیر پا بگذارد.
در توصیف سیره آن حضرت نیز آمده است: «صاروا عِندَهُ فیالحقِّ سواءٌ»؛43 همگان نزد او، در حق مساوی بودند.
اصولاً با توجه به حق بودن احکام شریعت و نیز حقّانیت احکام عقلی محض، قانونی را که پیامبر در جامعه به اجرا میگذاشتند عین حق بود. بنابراین، اجرای احکام شریعت و نیز احکام عقلی محض توسط پیامبر چیزی جز اجرای حق در جامعه نبود.
ج. نمودهای قانونگرایی در سیره نبوی
1. پایبندی به عهد و پیمان
وفای به عهد و پیمان از مسائل مهم و اساسی است که در دین مقدّس اسلام، به طور کامل مورد عنایت قرار گرفته؛ زیرا اگر بدان توجه نشود در اثر هرج و مرج و بینظمی، اعتماد انسانها به یکدیگر سلب و زیربنای روابط اجتماعی سست شده، زندگی مردم متلاشی میشود. به همین دلیل، در اسلام، حتی در مورد دشمن، به وفای به عهد و پیمان سفارش شده است.44
در قرآن کریم، روایات و سیره عملی پیامبر و ائمّه اطهار: به پایبندی به عهد و پیمان اهمیت زیادی داده شده است.
الف. پایبندی به عهد و پیمان در قرآن: قرآن کریم یکی از ویژگیهای انسانهای مؤمن را پایبندی به عهد و پیمان میداند: «وَ الَّذِینَ هُمْ لأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ» (معارج: 32)
در جای دیگر از نشانههای افراد نیکوکار، وفای به عهد دانسته شده است: «وَالمُوفونَ بِعهدِهِم اِذَا عَاهَدوا» (بقره: 177)
قرآن کریم آنجا که از حضرت اسماعیل(ع) به عظمت و بزرگی یاد میکند، پایبندی به عهد و پیمان را یکی از اوصاف برجسته وی میشمارد: «وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولا نَّبِیّا» (مریم: 54).
در جای دیگر، یکی از چیزهای را که انسان از آن بازخواست میشود وفای به عهد و پیمان معرفی مینماید: «اوُفُوا بِالعهدِ اِنَّ الْعَهدِ کانَ مَسؤولا» (اسراء: 34)
ب. پایبندی به عهد و پیمان در روایات: در روایات نیز به پایبندی به عهد و پیمان به صورت مؤکّد سفارش شده است، رسول گرامی وفای به عهد و پیمان را از ویژگیهای مؤمنان برشمردهاند: «مَن کانَ یُؤمنُ بِاللّهِ وَالیومِ الآخرِ فَلیفِ اِذا وَعَدَ»؛45 کسی که به خدا و روز جزا ایمان دارد، باید به وعده خویش وفا کند.
در حدیث دیگری آن حضرت عدم پایبندی به عهد و پیمان را مساوی با بیدینی دانستهاند: «لا دینَ لِمَن لاعهدَ له».46
حضرت علی(ع) از نشانههای انسانهای متدیّن را وفای به عهد و پیمان میدانند: «اِنَّ الوفاء بِالعهدِ مِن علاماتِ اهلِ الدّینِ»؛47 از نشانههای انسانهای متدیّن وفای به عهد است.
به سبب اهمیت زیادی که وفای به عهد و پیمان در اسلام دارد، در این دین مقدّس، حتی در مورد دشمن نیز به پایبندی به عهد و پیمان توصیه شده است. قرآن کریم در این زمینه، به رسول گرامی و مسلمانانی که با مشرکان عهد و پیمان بستند و آنها (مشرکان) نقض عهد نکردند و کسی را بر ضد مسلمانان تقویت ننمودند، دستور میدهد عهد و پیمان با آنان را تا پایان مدت آن محترم بشمارند و به آن پایبند باشند: «إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنقُصُوکُمْ شَیْئا وَلَمْ یُظَاهِرُواْ عَلَیْکُمْ أَحَدا فَأَتِمُّواْ إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَی مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ» (توبه: 4) مگر کسانی از مشرکان که با آنها عهد بستید و چیزی از آن را در حق شما فروگذار نکردند و احدی را بر ضد شما تقویت ننمودند، پیمان آنها را تا پایان مدتشان محترم بشمرید: زیرا خداوند پرهیزگاران را دوست میدارد.
حضرت علی(ع) در عهدنامهاش به مالک اشتر، به وی فرمان میدهد که اگر با دشمن خود عهد و پیمان بستی به آن پایبند باش: «وَ اِن عَقدَتُ بَینَکَ وَ بَینَ عدوِّک عقدهٌ اَو البسته منک ذمّهٌ فحطَّ عهدَک بِالوفاءِ وارعَ ذَمَّتکَ بِالامانَهِ.»48
ج. پایبندی به عهد و پیمان در سیره عملی پیامبر(ص) : اصولاً عهد و پیمان در نزد همه ملل، چه مسلمان و چه غیرمسلمان، محترم و مقدّس است. در عصر جاهلیت، که عصر هرج و مرج و بیحکومتی بود، نیز عهد و پیمان یک امر مقدّس به شمار میآمد. از جمله، میتوان به «حلفالفضول» اشاره نمود که پیامبر نیز در آن شرکت داشتند و تا پایان عمر به آن افتخار میکردند.
رسول گرامی به خاطر پایبندی به عهد و پیمان و امانتداری، پیش از بعثت نیز به «امین» شهرت یافته بودند. آن حضرت از همه نسبت به عهد و پیمان وفادارتر بودند و هرگز در طول دوران زندگیشان خلاف عهد و پیمان عمل نکردند. حضرت علی(ع) در توصیف آن حضرت میفرماید: «کانَ اوفی الناس بذمّتهِ.»؛ از همه مردم، نسبت به آنچه تعهد کرده بود، وفادارتر بود.49
آن حضرت مدیران و کارگزاران خود را نیز به پایبندی به عهد و پیمان فرا میخواندند. وقتی معاذ بن جبل را به عنوان فرماندار یمن فرستادند، در نامهای خطاب به وی چنین فرمودند: «واوصیکَ بتقوی اللّهِ و صدقِ الحدیثِ والوفاءِ بِالعهدِ واداءِ الامانهِ و ترکِ الخیانهِ»؛50 تو را به تقوای الهی، راستگویی، وفای به عهد، ادای امانت و ترک خیانت سفارش میکنم.
هنگامی که عمر بن حزم را به عنوان کارگزار به یمن فرستادند، در نامهای به وی نوشتند: «هذا بیانٌ مِن اللّهِ وَ رسولِهِ: (یَا ایُّها الَّذینَ آمَنوا اوُفُوا بِالعُقود»)51
رسول گرامی به عهد و پیمانی که با دشمنان اسلام میبست کاملا وفادار بودند و تحت هیچ شرایطی اقدام به نقض آن نمیکردند، جز اینکه طرف مقابل اقدام به نقض آن نماید که در آن صورت، پیمان را ملغا اعلام مینمودند.
نمونههای فراوانی در سیره آن حضرت داریم که پایبندی به عهد و پیمان را در عمل نشان دادهاند؛ موارد ذیل از آن جملهاند:
1. صلح حدیبیه: پیامبر در صلح حدیبیه، با مشرکان پیمان بسته بودند: مسلمانان کسانی از قریش را که مسلمان شوند و از مکّه به مدینه فرار کنند، تحویل مکّیان بدهند. پس از انعقاد این پیمان، اتفاقاً شخص تازه مسلمانی به نام ابوبصیر از مکه فرار نموده، وارد مدینه شد. مشرکان قریش هم طبق معاهده صلح، کسی را فرستادند تا ابوبصیر را تحویل گرفته، به مکه بازگردانند. پیامبر نیز بر اساس معاهده صلح، ابوبصیر را به فرستاده مشرکان تحویل دادند و به ابوبصیر فرمودند: «در دین اسلام، تخلّف از معاهده جایز نیست و من با اینها پیمان بستهام. تو با آنها برو و مطمئن باش خدا برای تو راه نجاتی فراهم خواهد ساخت».52
2. عُمره القضاء: نمونه عملی دیگری از پایبندی پیامبر به عهد و پیمان، «عمره القضاء» میباشد. بر اساس یکی از مواد صلحنامه حدیبیه، مسلمانان میتوانستند پس از یک سال از انعقاد صلحنامه، به مکه بروند و عمره به جا آورند و سه روز در مکه بمانند. پیامبر نیز به جای عمرهای که در سال ششم هجری از ایشان و یارانش فوت شده بود، در ذیقعده سال هفتم هجری، با اصحاب خویش، که در سال قبل در حدیبیه شرکت داشتند، رهسپار مکّه شدند. اهل مکّه شهر را خالی گذاشتند. رسول گرامی و همراهانش سه روز در مکّه ماندند و عمره بجا آوردند. روز چهارم نمایندگان قریش آمدند و اظهار داشتند که بر حسب قرارداد صلح، هرچه زودتر مکه را ترک نمایید. برخی از یاران پیامبر از صراحت گفتار نمایندگان قریش ناراحت شدند، اما آن حضرت کسی نبود که در پایبندی به عهد و پیمان سستی نماید. به همین دلیل، دستور دادند تا شب همه مسلمانان مکّه را ترک نمایند، و همگی بلافاصله سرزمین حرم را ترک کردند.53
2. رعایت قانون در قضاوت
قضا یک منصب بسیار مهم و عهدهدار پاسداری از جان و ناموس و حتی دین مردم است. از اینرو، این منصب در اسلام اهمیت فوقالعادهای دارد54 و کسانی که عهدهدار این منصب میشوند، برای اینکه داوریهایشان به حق و مطابق قوانین و دستورات اسلام باشد، باید اموری را رعایت نمایند.
الف. رعایت مساوات در قضاوت: از جمله اموری که قاضی در هنگام قضاوت ملزم به رعایت آن میباشد، رعایت مساوات بین طرفین دعواست. قاضی باید در نگاه کردن، محل نشستن و اشاره به مدعی و منکر، تساوی را رعایت نماید. اگر با یکی از طرفین دعوا، با صدای بلند صحبت میکند، باید با دیگری نیز چنین نماید.
از امسلمه روایت شده است که گفت: از رسول خدا شنیدم که فرمود: «اِذا ابتلی احدَکُم بالقضاءِ بینَ المسلمینَ فلیسوِّ بینَهم فی النظرِ والمجلسِ والاشارهِ، ولا یرفعُ صوتَه علی احدِ الخصمینِ اکثرِ مِن الآخرِ»؛55 وقتی یکی از شما عهدهدار قضاوت بین مسلمین شدید، مساوات در نظر، محل نشستن و اشاره را رعایت نماید، و صدایش را بر یکی از دو خصم (مدعی و منکر) بیش از دیگری بلند ننماید.
ب. پرهیز از عجله در صدور حکم: از جمله اسباب قضاوتهای نادرست، عجله در صدور حکم از سوی قاضی است. از اینرو، اسلام قاضی را به شدت از عجله در صدور حکم نهی نموده است. قاضی باید دلایل طرفین را با دقت و حوصله گوش دهد و آنگاه اقدام به صدور حکم نماید.
در قرآن کریم نیز از عجله در داوری به شدت نهی شده است؛ آنجا که داستان داوری حضرت داود(ع) را نقل میکند، به شدت از عجله در داوری نهی مینماید: حضرت داود در دعوایی که نزد ایشان مطرح شد، پیش از شنیدن سخنان طرف مقابل، حکم صادر نموده و طرفین دعوا هم قانع شدند و رفتند. اما چون قاضی نباید در صدور حکم عجله کند و از طرف مقابل هم باید سؤال کند، سپس حکم را صادر نماید، از کار خود سخت پشیمان شد و در مقام توبه و استغفار برآمد، با اینکه حضرت داود(ع) میدانست عادلانه حکم کرده است؛ زیرا اگر طرف مقابل ادعای شاکی را قبول نداشت، حتماً اعتراض میکرد. خداوند هم از لغزش وی در این ترک اولی درگذشت.
خداوند در قرآن پس از بیان این داستان، حضرت داود را مورد خطاب قرار داده، میفرماید: (یا داود اِنّا جعلناکَ خلیفهً فیالارضِ فاحکُم بینَ الناس بِالحَقِّ) (ص26) : ای داود، ما تو را خلیفه (و نماینده خود) در زمین قرار دادیم، پس در میان مردم به حق داوری کن.
از اینجا دانسته میشود که قضاوت به حق و مطابق قانون، آن است که قاضی در صدور حکم عجله به خرج ندهد. رسول گرامی(ص) نیز وقتی حاکم یا قاضی به جایی میفرستادند، وی را به شدت از عجله در داوری نهی میکردند. حضرت علی(ع) میفرماید: وقتی پیامبر اکرم مرا به یمن فرستادند، فرمودند: «اِذَا تحُوکم الیکَ فَلا تَحکم لاحدِ الخَصمینِ دونَ أَن تسألَ مِن الآخر».56
در حدیث دیگری آمده است که پیامبر به حضرت علی(ع) فرمودند: «اِنَّ النّاسَ لیستَقاضونَ الیکَ فَاِذا آتاکَ الخصمانِ فلا تقضِ لواحدٍ حتّی تسمعَ الآخرَ فَاِنَّهَ أجدرَ أن تعلمَ الحقِّ.»57
همچنین در حدیثی با همین مضمون از طریق امیرمؤمنان و امام باقر(ع) آمده است که پیامبر(ص) فرمودند: «اِذا تقاضی اِلیکَ رجلانِ فلا تقضِ للاوّلِ حتّی تَسمعَ مِن الآخرِ فَاِنَّکَ اِذا فعلتَ ذلکَ تبیَّنَ لکَ القضاءُ».58
نتیجهگیری
با توجه به مباحث گذشته، به این نتیجه دست مییابیم که رسول گرامی پس از هجرت به مدینه و تشکیل حکومت، برای ایجاد یک جامعه قانونمدار بر اساس قوانین و احکام حیاتبخش اسلام تلاش ورزیدند. آن حضرت برای حاکمیت بخشیدن قانون الهی در جامعه، به عنوان رهبر جامعه در عرصههای گوناگون حیات اجتماعی، گامهای عملی برداشتند. ایشان در این جهت، با مجازات متجاوزان به حریم قانون و جلوگیری از سوء استفاده وابستگان و اطرافیان خویش، حقمحوری و عدالتمحوری در اجرای قانون و نیز به اجرا گذاشتن قانون به طور مساوی در حق همگان، حتی خودشان، جایگاه و منزلت بالای قانون را عملا ترسیم نمودند.
نمودهای قانونگرایی در سیره آن حضرت در عرصههای گوناگون همچون پایبندی به عهد و پیمان (از جمله در صلح حدیبیه و عمره القضاء) و رعایت قانون در قضاوتها تبلور یافت.
اکنون بر ما مسلمانان است که سیره عملی آن حضرت را در همه عرصهها، از جمله قانونمداری بر پایه احکام الهی را الگوی عمل خویش قرار دهیم تا با تأسّی به سیره آن حضرت، سعادت دنیا و آخرتمام تأمین گردد. (لَقَد کانَ لَکُم فی رسولِ اللّهِ اُسوةً حسنهٌ لِمَن کانَ یَرجوا اللّهَ و الیَوم الآخِرَ) (احزاب: 21)
پینوشته
--------------------------------------------------------------------------------
1 ـ علیاکبر دهخدا، لغتنامه دهخدا، تهران، مؤسسه لغتنامه دهخدا، 1364، ج 38، واژه «قانون».
2 ـ محمدجعفر جعفری لنگرودی، ترمینولوژی حقوق، چ یازدهم، تهران، کتابخانه گنج دانش،1380، ص 517 / محمد پادشاه، فرهنگ آنندراج، ج 4، ص3304.
3 ـ رضا حقپناه، «جایگاه قانون و قانونگرایی در قرآن»، مجله اندیشه حوزه، سال چهارم، ش14 پاییز، (1377)، ص255ـ254.
4 ـ علیرضا انصاری، «قانونگرایی در سیره معصومان»، شبکه بلاغ (بخش پیامبر «ص» و اهلبیت «ع»)
5 ـ همان.
6 ـ محمدتقی مصباح، حکومت اسلامی و ولایت فقیه، چ چهارم، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1375، ص32.
7 ـ رضا حقپناه، پیشین، ص258.
8 ـ ابن شعبه حرّانی، تحفالعقول عن آل الرسول، چ پنجم، بیروت، مؤسسه اعلمی، 1394، ص214.
9 ـ محمد محمدی ریشهری، منتخب میزانالحکمه، چ سوم، قم، دارالحدیث، 1381، ص128.
10 ـ محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 7، ص191.
11 ـ میرزا حسین نوری، مستدرکالوسائل، چ دوم، بیروت، مؤسسه آلالبیت، 1409، ج 18، ص7.
12 ـ شیخ صدوق، الامالی، ج 27، ص4.
13 ـ گروهی از نویسندگان، محمد خاتم پیامبران، تهران، چ دوم، حسینیه ارشاد، 1375، ج1، ص394.
14 ـ محمدبن یعقوب کلینی، فروع کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1350، ج 4، ص58.
15 ـ غلامرضا نوعی، مدارا با مخالفان در قرآن و سیره نبوی، رشت، کتاب مبین، 1379، ص117.
16 ـ جعفر سبحانی، مبانی حکومت اسلامی، ترجمه و نگارش داود الهامی، قم، توحید، 1370، ص391.
17 ـ محمدبن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج 16، ص 342.
18 ـ غلامرضا نوعی، پیشین، ص 120 به نقل از: نهجالفصاحه.
19 ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، چ سوم، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1403، ج 16، ص262.
20 ـ نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتی، چ هفدهم، قم، مؤسسه تحقیقاتی امیرالمؤمنین1382، خطبه 94، ص124.
21 ـ جعفر سبحانی، پیشین، ص396.
22 ـ محمدبن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، بیروت، دارالقلم، 1407، ج 5، ص269.
23 ـ میرزا حسین نوری، پیشین، ج 18، ص7.
24 ـ ابن شعبه حرّانی، پیشین، ص29.
25 ـ همان.
26 ـ محمدرضا مهدوی کنی، نقطههای آغاز در اخلاق عملی، چ دهم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1380، ص571ـ570.
27 ـ شیخ صدوق، کتاب الخصال، تهران، مکتبه الصدوق، 1348ش، ج 1، ص 87، حدیث42.
28 ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 74، ص109.
29ـ محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 2، ص144.
30ـ مصطفی دلشاد تهرانی، سیره نبوی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، دفتر سوم، 1373، ص7.
31 ـ نهجالبلاغه، حکمت224.
32 ـ محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 2، ص144.
33 ـ شیخ عباس قمی، منتهیالآمال، قم، دلیل، 1379، ج 1، ص70ـ69.
34 ـ ابن هشام، السیرهالنبویه، تحقیق سهیل ذکار، بیروت، دارالفکر، 1420، ص928.
35 ـ همان، ص928.
36 ـ محمدبن عمر واقدی، مغازی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1366ش، ج 3، ص700.
37 ـ مصطفی دلشاد تهرانی، پیشین، ص607.
38 ـ همان.
39 ـ جمالالدین محمد خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، تهران، دانشگاه تهران،1373، ج 5، ص153.
40 ـ همان، ج 4، ص402.
41 ـ همان، ج 3، ص239.
42 ـ نهجالبلاغه، نامه53.
43 ـ عبدالرحمان بن الجوزی، الوفاء باحوال مصطفی، مصر، دارالکتب الحدیثه، 1386، ج 2، ص470.
44 ـ محمدرضا مهدوی کنی، پیشین، ص619.
45 ـ محمدبنیعقوب کلینی، اصولکافی، ج 2، ص364، حدیث 2.
46 ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 72، ص96.
47 ـ شیخ عباس قمی، سفینهالبحار، چ دوم، دارالاسوه للطباعه والنشر، 1416ق، ج 8، ص 546.
48 ـ نهجالبلاغه، نامه53.
49 ـ مصطفی دلشاد تهرانی، پیشین، ص457.
50 ـ ابن شعبه حرّانی، پیشین، ص 19.
51 ـ احمدبن یحیی بلاذری، فتوحالبلدان، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1398، ص81.
52 ـ ابن هشام، پیشین، ج 2، ص 488.
53 ـ همان، ج 2، ص828.
54 ـ یعقوب جعفری، مسلمانان در بستر تاریخ، چ سوم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1381ش، ص 68.
55 ـ مصطفی دلشاد تهرانی، پیشین، ص 589، به نقل از: اخبار القضاه، ج 1.
56 ـ شیخ حرّ عاملی، وسائلالشیعه، قم، مؤسسه آلالبیت لاحیاء التراث، 1412ق، ج 27، ص217.
57 ـ همان.
58 ـ همان، ص216.
تنها قوانینی که میتوانند جامعهای سالم و قانونمدار پدید آورند قوانین الهی میباشند و تنها کسانی که قانونمداری را سرلوحه برنامههایشان قرار دادهاند و آنگونه که شایسته است به قانون عمل کرده و از حریم قانون پاسداری به عمل آوردهاند پیامبران الهی و جانشینان برحق آنان بودهاند.
در میان قوانین الهی، نمونه اتم و اکمل، قوانین حیاتبخش اسلام است که از طرف خداوند و توسط آخرین پیامآور الهی، رسول اکرم(ص)، بر مردم عرضه شده است.
این قوانین پس از هجرت پیامبر اکرم(ص) به مدینه و تشکیل حکومت توسط آن حضرت، زمینه اجرا در جامعه را پیدا کرد و در مدت یک دهه حکومت پیامبر در مدینه، در عرصههای گوناگون حیات اجتماعی، عمل به قانون و پاسداری از حریم قانون در رفتار و سیره عملی آن حضرت تبلور یافت.
مفاهیم و کلیات
1. قانون و قانونمداری
«قانون» واژهای عربی وبه معنای »اصل« است، اما عدهای میگویند: «قانون» معرّب کانون ((canonیونانی بوده و عربی نیست، اما در عربی به کار رفته است. قانون امری است کلی که بر همه جزئیات منطبق میگردد و احکام جزئیات از آن شناخته میشوند. این واژه به معنای قاعده، رسم و دستور نیز آمده است.1
قانون در اصطلاح هر علمی معنایی ویژه دارد؛ همانند قوانین طبیعی، قوانین ریاضی، قوانین فلسفی و قوانین فیزیکی که هر یک به گونهای خاص تعریف شدهاند.
قانون در اصطلاح حقوق اساسی، قضایایی است که شیوه رفتار انسان را در زندگی اجتماعی تعیین میکند؛ به این معنا که انسانها در زندگی فردی و اجتماعی، باید چنین کنند و چنان نکنند.2 به تعبیر دیگر، قانون یعنی تعیین مرزهای مجاز هر کس و وسیله داوری درباره کسانی که این مرزها را زیر پا میگذارند.3
مقصود از قانونمداری حفظ و اجرای قوانین به طور عادلانه در جامعه و رعایت حقوق همه افراد میباشد. بنابراین، جامعهای قانونمدار و قانونگرا محسوب میشود که قوانین در آن کاملا رعایت شوند و همه آحاد جامعه در برابر قانون مساوی و رهبران آن قانونپذیرترین افراد در جامعه باشند.4
قانونمداری در سیره پیامبر(ص) نیز بدین معناست که آن حضرت قوانین الهی را، که خودآورنده آن از جانب خداوند میباشد، عادلانه اجرا نموده، حقوق همگان را در سایه حاکمیت قانون الهی رعایت کرده و خود قانونمندترین انسانها بوده است.5
در جامعه آرمانی که پیامبر(ص) در مدینه پایهگذاری کرد، همه افراد در برابر قانون یکسان بودند و در آن تبعیض نژادی، قومی و قانونشکنی وجود نداشت.
2. ضرورت قانون برای جامعه
ممکن است گفته شود: چه ضرورتی وجود دارد که جامعه دارای قانون باشد؟ به این پرسش، پاسخهای گوناگون داده شده است. برای رعایت اختصار، به یک دلیل، که ضرورت قانون برای جامعه را به اثبات میرساند، اشاره میشود. این دلیل از سه مقدمه و یک نتیجه تشکیل شده است.
مقدّمه اول: زندگی انسان یک زندگی اجتماعی است.
مقدمه دوم: لازمه زندگی اجتماعی تزاحمات و برخوردها بین منافع افراد جامعه است؛ زیرا کسانی در جامعه هستند که میخواهند از دستاوردهای همکاری اجتماعی بیشتر بهره ببرند، از مواهب طبیعی به طور نامحدود استفاده نمایند و یا شیوه برخوردشان با دیگران را به گونهای میخواهند که مطابق میلشان باشد، و این مطلوب دیگران نیست. پس بناچار، کشمکشهایی در صحنه اجتماع رخ میدهند.
مقدّمه سوم: برای از بین بردن این تزاحمات و یا کم کردن آنها به مرزها و قانونهایی نیازمندیم تا حدود بهرهبرداری انسانها را مشخص نمایند؛ زیرا اگر حدود و مرزهایی برای بهرهبرداری افراد وجود نداشته باشند و یا انسانها آنها را رعایت نکنند، هدف از زندگی اجتماعی، که برخورداری هر چه بیشتر از مواهب طبیعی در جهت تکامل مادی و معنوی انسان است، تحقق نخواهد یافت.
نتیجه: وجود قانون برای جامعه ضرورت دارد تا افراد یک جامعهبا رعایت آن، از زندگی بهرههای مادی و معنوی ببرند.6
3. نقش و جایگاه قانون
قانون پیوند دهنده لایههای گوناگون جامعه است، از اینرو، نقش و جایگاه مهمی در جامعه دارد. کارکرد اصلی قانون تنظیم رفتار اعضای یک جامعه است که به طور طبیعی، دچار تعارضند. نقش قانون صحیح و مبتنی بر اصول انسانی، تعیین حد و مرزها، از بین بردن زمینههای اختلاف، دفع تجاوز متجاوزان، داوری میان انسانها، نشان دادن راه تعالی و کمال، ایجاد نظم، برقراری عدالت و فراهم نمودن زمینههای تکامل انسان است.
بنابراین، علاوه بر نظم بخشیدن به زندگی فردی و اجتماعی انسانها و امکانپذیر ساختن اصلاحات اجتماعی، یکی از اهداف بسیار مهم قانون صحیح و مبتنی بر اصول انسانی این است که جهت تکامل حرکت انسانی و مسیر تحوّلات اجتماعی را مشخص میسازد. تأمین این منظور با قونین عادی و بشری امکانپذیر نیست و تنها به وسیله قانون آسمانی و الهی امکانپذیر است،7 که نمونه اتم و اکمل آن، قوانین حیاتبخش اسلام است که از سوی خداوند به وسیله رسول گرامی(ص) به بشر عر ضه شده است.
4. منزلت قانون در کلام پیامبر(ص)
رسول گرامی، که خود نقش ابلاغ و اجرای قوانین حیاتبخش اسلام را به عهده داشت، جایگاه و منزلت بالایی برای آن قایل بود. آن حضرت اجرای قوانین جزایی و کیفری اسلام (حدود) را بر متجاوزان به حریم قانون، بهتر از عبادت شصت سال و نیز برتر از بارش چهل شب باران بر زمین میدانست:
ـ «حدٌّ یُقامُ فیالارضِ أزکی مِن عبادهِ ستینَ سنهٍ»؛8
ـ «إقامهُ حدٍّ مِن حدودِ اللّهِ خیرٌ مِن مطرٍ اربعینَ لیلهٍ فی بلادِ اللّه.»9
آن حضرت از شفاعت کردن در برداشتن حدود الهی (قوانین جزایی و کیفری اسلام) به شدت نهی میکرد و این کار را موجب عذاب و عقاب خداوند در جهان آخرت میدانست:
«انّه نهی عَن الشفاعه فی الحدودِ و قالَ: مَن شَفَّعَ فی حدِّ مِن حدودِ اللّه لِیُبطله و سَعی فی ابطالِ حدودهِ عذبّهُ اللّهُ تَعالی یومَ القیامه».10
رسول گرامی افراط و تفریط در اجرای قانون را برنمیتافت. از آن حضرت روایت شده است که فرمودند: روز قیامت حاکمی را میآورند که هنگام اجرای حدود الهی، یک تازیانه کمتر از حد معین شده زده است. در مقام بازخواست، میگوید: خدایا به خاطر رحمت بر بنده تو این کار را کردم. به او جواب داده میشود که آیا تو نسبت به بندگان من مهربانتر از من هستی؟ سپس امر میکند وی را به آتش بیفکنند. شخص دیگری را میآورند که یک تازیانه زیادتر زده است و در مقام بازخواست میگوید: خدایا، به خاطر بازداشتن از معاصی تو چنین کردم. دستور داده میشود وی را نیز به آتش بیفکنند.11
و نیز از آن حضرت روایت شده است که فرمودند: «اتَقی الناسِ مَن قالَ الحقَ فیما له و علیه»؛12 پرهیزگارترین مردم کسی است که حق را بگوید، چه به نفع وی باشد و چه به ضرر وی.
از این احادیث واحادیث دیگر، جایگاه و منزلت بالای قانون در نگاه پیامبر به خوبی روشن میشود.
ب. جایگاه قانون در سیره نبوی
بیتردید، یکی از مهمترین عوامل موفقیت پیامبر در گسترش فرهنگ و تمدن اسلامی قانونپذیری ایشان، و از محوریترین اصول در سیره ایشان نیز تعبّد به قوانین الهی بود.
پاسداری از حریم قانون و مجازات متجاوزان به حریم قانون با رعایت عدل و انصاف و حق محوری جایگاه مهمی در دین اسلام دارد. رسول گرامی نیز توجه و عنایت خاصی نسبت به این امر داشتند. قانون جایگاه بسیار بالایی در سیره آن حضرت داشت، به گونهای که در برابر هر نوع بدرفتاری که به شخص ایشان میشد، نهایت گذشت و اغماض را به خرج میدادند، اما در مورد کسانی که به حریم قانون تجاوز میکردند، مطلقا گذشت و اغماض نمیکردند و نسبت به مجازات قانونشکنان و اجرای قانون در مورد آنان لحظهای درنگ نمیکردند و بدون مسامحه، اما با رعایت عدل و انصاف قانون الهی را اجرا میکردند؛ چرا که قانون حافظ امنیت و کیان جامعه است و نمیتوان آن را بازیچه این و آن قرار داد و جامعه را فدای فرد نمود.13
به مواردی از اقدامات آن حضرت در این زمینه، که نشاندهنده جایگاه رفیع قانون در سیره آن حضرت است، اشاره میشود:
1. جلوگیری از سوء استفاده وابستگان و اطرافیان
وقتی کسی در رأس امور قرار میگیرد، اگرچه خود درستکار باشد و اهل سوء استفاده نباشد، اما خواه و ناخواه اطرافیان و وابستگانی دارد که ممکن است درصدد سوء استفاده از قدرت و مقام وی برآیند و برخلاف مصالح عمومی، خواهان امتیازات بیشتری نسبت به دیگران گردند و درخواست امکانات زیادتری بنمایند. ممکن است این اطرافیان و وابستگان از وی انتظاراتی داشته باشند که تن دادن به آنها به منزله زیر پا نهادن احکام، قوانین و حدود الهی و نیز منافع عمومی باشد.
لازم است شخصی که در رأس کاری قرار میگیرد، از همان ابتدای کار، با اینگونه انتظارات نابجا و امتیازطلبیهای خلاف قانون و مصالح عمومی مردم مبارزه کند و در دادن امتیازها به افراد، قانون را ملاک و معیار قرار دهد، نه خویشاوندی را.
رسول گرامی نیز در طول دوران رسالت خود، جلوی سوء استفادههای اطرافیان و وابستگان را گرفتند و به احدی از آنان اجازه ندادند که به خاطر خویشاوندی و نزدیکی به ایشان، برخلاف حق و قانون از امتیازی در جامعه برخوردار شود.
از امام صادق(ع) روایت شده است که وقتی آیه زکات نازل شد، چون یکی از مصارف زکات (عاملین علیها) (یعنی کسانی که به امر جمعآوری زکات میپردازند) میباشد، عدهای از بنیهاشم خدمت پیامبر آمدند و تقاضا نمودند که به خاطر خویشاوندی جمعآوری زکات را به آنان واگذار نماید تا در نتیجه، سهمی از زکات از آن آنان باشد. پیامبر فرمودند: «صدقه و زکات بر من و بر بنیهاشم حرام است.» در ادامه فرمودند: «آیا گمان میکنید من شما را بر دیگران ترجیح میدهم؟»14
2. تساوی انسانها در برابر قانون
الف. تساوی انسانها در قرآن: پیش از ظهور اسلام در شبه جزیره عربستان، بر اساس سنّتهای موهوم قبیلگی، داشتن ثروت، شخصیت قبیلگی، نژاد، رنگ و مانند آن مایه برتری انسانی بر انسان دیگر شناخته میشد و دارندگان اینگونه امتیازات بدانها تفاخر میکردند. اما با ظهور اسلام، بر اینگونه امتیازات خط بطلان کشیده شد و قرآن کریم با اینکه تفاوت انسانها را از لحاظ سازمان خلقت، چه از نظر مظاهر مادی و چه از نظر لیاقت و استعداد، پذیرفته، اما این امر را ملاک برتری ندانسته و همه انسانها را از لحاظ حقوق و تکالیف برابر اعلام نموده است.15
مسئلة تساوی انسانها در اسلام به دو موضوع اساسی برمیگردد:
1) تساوی انسانها در اصل انسانیت و آفرینش: از آنرو که همه انسانها درک و احساس و نیازها و آرزوها و دردهای یکسان دارند، پس نباید بین انسانها فرقی قایل شد؛ زیرا تفاوتهای اجتماعی و اقتصادی موجب برتری افراد نسبت به یکدیگر نمیشوند. قرآن در این زمینه اعلام میدارد:
«یا أیُّها النّاسُ انّا خَلَقناکُم مِن ذکرٍ واُنثی وَ جَعلناکُم شُعوبا وَ قبائلَ لِتَعارَفوا اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَاللّه اَتقیکُم» (حجرات13)، ای مردم، ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. (اینها ملاک برتری نیستند.) گرامیترین شما نزد خداوند، با تقواترین شماست. خداوند دانا و آگاه است.
قرآن کریم در این آیه، کلیه عوامل امتیاز، از جمله حسب و نسب، رنگ، نژاد، ثروت و رفاه و جنسیت را نفی نموده است.
2) تبعیض در برابر قانون: گروه را مافوق قانون قرار دادن و گروهی را زیر آن نهادن، چیزی است که برای قانون وضع آشفتهای به وجود میآورد و از اهمیت و عظمت آن میکاهد و هدف از قانون، که تنظیم روابط افراد و اصلاح امور جامعه است، بکلی منتفی میشود. موقعیت و هیبت قانون وقتی حفظ میشود که قانون از طرف همه افراد جامعه، مورد احترام باشد و کسی خود را مافوق آن نداند.16
تساوی انسانها در برابر قانون به قدری حایز اهمیت است که قرآن کریم اطاعت و تسلیم در برابر قانون را از شرایط تحقق ایمان و صدق ادعای مدعیان آن برشمرده است:
«فَلاَ وَ رَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فِیَما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجا مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسْلِیما» (نساء: 65)، به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اینکه در اختلافات خود، تو را به داوری بطلبند و سپس از داوری تو، در دل خود احساس ناراحتی نکنند و کاملاً تسلیم باشند.
قرآن کسانی را که از قانون در صورتی که مطابق خواست آنها باشد اطاعت میکنند و اگر برخلاف خواست و مصلحتشان باشد اعراض مینمایند، به شدت مذمت میکند:
«وَإِذَا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ وَ إِن یَکُن لَّهُمُ الْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنِینَ» (نور: 48و49) آنگاه که به سوی خدا و پیامبر خوانده شوند تا میان آنان داوری کند، ناگاه گروهی از آنان رویگردان میشوند، و اگر حق با آنان باشد سر سپرده به سویش میآیند.
ب. تساوی انسانها در برابر قانون در سیره پیامبر: مسئله تساوی انسانها، هم در سخنان پیامبر و هم در سیره عملی آن حضرت تجلّی یافته است. آن حضرت در خطبهای که پس از فتح مکّه ایراد نمودند فرمودند: «یا أیُّها النّاس الا إنَّ ربَّکم واحدٌ وَ إنَّ اباکُم واحدٌ، ألا، لا فضلَ لِعربی علی عجمی وَ لا اعجمی علی عربی وَلا لاسودَ علی احمرَ ولاَ لاحمرَ علی اسودَ الاّ بالتقوی. ألا هل بلّغت؟ - لیبلغَ الشاهدُ الغائبَ»؛17 ای مردم! آگاه باشید که پروردگارتان یکی است و پدرتان یکی است. بدانید که نه عرب بر عجم و نه عجم بر عرب، و نه سیاه بر سفید و نه سفید بر سیاه برتری دارد، مگر به تقوا. آیا پیام را رساندم؟ حاضران به غایبان برسانند.
آن حضرت همه انسانها را، اعم از مخالف و موافق، در برابر قانون مساوی میدانست: «الناسُ امامَ الحقِ سواءٌ».18
رسول گرامی تساوی انسانها در برابر قانون را در عمل نیز به اثبات رساندند. آن حضرت در اجرای قوانین حقوقی و جزایی اسلام به هیچکس اجازه نمیدادند خودرا فراتر از قانون بداند. ایشان این قوانین را درباره همه، حتی خودش به طور مساوی، اجرا میکرد.
آن حضرت در روزهای آخر عمر خویش، که در بستر بیماری افتاده بودند، روزی در مسجد به ایراد خطبه پرداختند و پس از حمد و ثنای الهی اظهار داشتند: هر کس از طرف من مظلمهای بر او وارد شده است، بیاید و قصاص کند؛ زیرا قصاص در دنیا برایم بهتر از قصاص در آخرت در محضر ملائکه و انبیاست. در این هنگام، مردی به نام سواده بن قیس از میان مردم بلند شد و عرضه داشت: هنگامی که از غزوه طائف بر میگشتید، به استقبال آمده بودم و تازیانه شما که میخواستید به ناقه بزنید به شکم من اصابت کرد، و اظهار داشت: نمیدانم به عمد بود یا به خطا؟ پیامبر فرمود: از اینکه عمدا زده باشم، به خدا پناه میبرم! سپس بلال را فرستاد تا تازیانه را بیاورد. تازیانه را به سواده دادند تا از وی قصاص نماید. سواده عرض کرد: در آن هنگام، شکم من عریان بود. حضرت شکمش را عریان کرد: سواده عرض کرد: آیا اجازه میدهید شکمتان را ببوسم؟ پیامبر اجازه دادند. سواده فرمود: از آتش روز قیامت به موضع قصاص از شکم پیامبر پناه میبرم. پیامبر فرمود: آیا بخشیدی یا قصاص میکنی؟ سواده عرض کرد: بخشیدم، یا رسولالله! پیامبر عرض کرد: خدایا! سواده را ببخش! چنانکه وی نبی تو محمّد را بخشید.19
3. رعایت عدالت در اجرای قانون
در نظام حقوقی اسلام، عدالت پایه و اساس را تشکیل میدهد و همه قوانین و مقرّرات، به ویژه قوانین کیفری، در جهت تحقق عدالت تشریع شدهاند. از اینرو، در اجرای قانون، به ویژه قوانین کیفری، رعایت عدالت جایگاه ویژهای دارد. در قرآن کریم و روایات و سیره عملی رسول گرامی نیز برپایی عدالت از جایگاه و منزلت بالایی برخوردار است.
خداوند در قرآن کریم پیامبر را مأمور به برپایی عدل و استقامت در این راه معرفی نموده است:
«فَلِذلِکَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ وَقُلْ آمَنتُ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِن کِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُم.» (شوری: 15)
در آیهای دیگر، خطاب به مؤمنان، آنان را فرمان میدهد که گواهان به عدل باشند و حتی در برخورد با دشمنان جانب عدل را رعایت نمایند:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَی أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَی وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ» (مائده: 8)
رسول گرامی نیز در طول دوران رسالتشان اجرای عدالت را سرلوحه برنامههای خود قرار داده بودند؛ چنانکه حضرت علی(ع) در توصیف سیره آن حضرت میفرماید: «سیرتهُ القصدُ وَ سُنّتهُ الرُشد وَ کلامهُ الفَصلُ و حُکمه العدلُ»؛20 راه و رسم او معتدل، روشش صحیح و متین، سخنانش روشنگر حق از باطل، و حکمش عادلانه بود.
در دین اسلام، اجرای عدالت در جامعه، به شدت مورد تأکید قرار گرفته است. از اینرو، اسلام همه افراد جامعه را در برابر قانون برابر میداند و هیچگونه تبعیضی را در اجرای قانون بر افراد روا نمیشمارد و هرگونه تبعیض در اجرای قانون را به هر دلیل و عنوانی که باشد، موجب سقوط و هلاکت جامعه میداند.21
در سیره عملی رسول گرامی نیز عدالت در اجرای قانون به بهترین وجه انعکاس یافته است. «در فتح مکّه، زنی از قبیله بنی مخزوم مرتکب سرقت شد و از نظر قضایی جرمش محرز گردید. خویشاوندان آن زن، که هنوز رسوبات نظام طبقاتی دوران جاهلیت در مغزشان مانده بود، اجرای مجازات ـ یعنی حدّ سرقت ـ را نسبت به آن زن ننگ خانواده اشرافی خود میدانستند. به همین دلیل، برای متوقّف ساختن اجرای حدّ سرقت، به تلاش افتادند و به همین منظور، اسامة بن زید را، که مانند پدرش زید نزد پیامبر محبوبیت داشت، وادار به شفاعت نمودند. اما همین که اسامه زبان به شفاعت گشود، پیامبر(ص) خشمگین شدند و با عتاب فرمودند: «چه جای شفاعت است؟ مگر میتوان حدود و قانون خدا را بلا اجرا گذاشت؟» و فوراً دستور مجازات صادر نمودند. اسامه متوجه لغزش خود شد و عذرخواهی نمود.
پیامبر(ص) برای اینکه فکر تبعیض در اجرای قانون را از ذهن مردم بیرون نمایند، عصر همان روز به ایراد خطبه پرداختند و به مسئله عدالت در اجرای قانون اشاره نموده، فرمودند: «اقوام و ملل پیشین دچار سقوط و انقراض شدند؛ بدین سبب که در قانون تبعیض روا میداشتند؛ هرگاه یکی از طبقات بالا مرتکب جرم میشد او را از مجازات معاف میکردند، و اگر کسی از زیردستان به جرم مشابه آن مبادرت میورزید او را مجازات میکردند. قسم به خدایی که جانم در قبضه اوست! در اجرای عدل درباره هیچ کس فروگذاری و سستی نمیکنم، اگرچه مجرم از نزدیکان من باشد.»22
چنان که ملاحظه میشود، رسول گرامی در اجرای قوانین کیفری اسلام (حدود الهی)، هیچگونه تبعیضی روا نمیداشتند، شفاعت احدی را نمیپذیرفتند و تحت تأثیر گروهای فشار قرار نمیگرفتند. آن حضرت به شدت، مسلمانان را از تعطیل شدن حدود الهی نهی میکردند: «اِنّهُ نهی عنِ تعطیلِ الحدودِ و قال: "اِنّما هَلَکَ بنو اسرائیلُ لانّهم کانوا یُقیمونَ الحدودَ علی الوضیعِ دونَ الشریفه"»؛23 بنیاسرائیل نابود شدند از آنرو که حدود الهی را بر زیر دستان اجرا میکردند، نه بر اشراف و بزرگان.
آن حضرت در حجهالوداع هنگامی که خواستند رباخواری را در میان مردم باطل اعلام نمایند، برای اینکه عملا به تبعیض در اجرای قانون خط بطلان بکشند، ابتدا از عمویشان عبّاس شروع کردند و هر چه عباس از بهره پول در ذمّه مردم داشت، باطل ساخت و فرمود: «اِنَّ ربَا الجاهلیةِ موضوعٌ وَ اِنّ اوّلَ ربا ابدءَ بِه ربَا العبّاس بن عبدالمطلّب»؛24 ربای دوران جاهلیت برداشته شد و اولین ربایی را که از دربرداشتن آن آغاز میکنم ربای عبّاس بن عبدالمطلّب است.
و آنگاه که خواستند به خونهای ریخته شده در دوران جاهلیت پایان دهند، از خون عامربن ربیعه، که از نزدیکان ایشان بود شروع کردند و فرمودند: «وَ اِنّ دماءَ الجاهلیهِ موضوعهٌ وَ اِنَّ اوّلُ دمٍ ابدءَ بِه دمُ عامرِبن ربیعهِ بن الحارث بن عبدالمطلّب.»25
4. رعایت انصاف در اجرای قانون
در برپاداشتن حق و اجرای قانون رعایت انصاف یک امر بسیار ضروری است که بدون آن حق به ذیحق نخواهد رسید و قانون الهی آنگونه که لازم است، اجرا نخواهد شد.
«انصاف» از «نَصف» (به فتح) و «نُصف» (به ضم) به معنای چیزی را نصف کردن یا به نصف رساندن است و در مقام داوری، حقوق طرفین دعوا را به طور برابر رعایت کردن. انصاف از روح گذشت و احترام به حقوق دیگران ناشی میشود و منصف کسی است که برای دیگران حقوق برابر قایل باشد و مزایای زندگی را میان خود و مردم تقسیم کند.26
رسول گرامی انصاف را یکی از ویژگیهای انسان مؤمن دانستهاند: «مَن واسَی الفقیرَ واَنصفَ الناسَ مِن نفسهِ فذلکَ المُؤمنُ حقّا».27
در جای دیگر، آن حضرت خطاب به ابن مسعود، رعایت انصاف را موجب جلوگیری از نزول عذاب الهی معرفی نموده، میفرمایند: «یابنَ مسعود اِنصف الناسَ مَن نفسِک وانصح الامَّهَ وارحمهم فاذا کان کذلکَ وَ غَضِبَاللّهُ علی اهلِ بلدهٍ وَ انتَ فیها و ارادَ اَن ینزَّلَ علیهم العذابَ نظَرَ الیکَ فرحمهم بکَ، یقولُ اللّه تعالی: (وَ ماکان ربّک لیهلکَ القُری وَاهلُها مصلحون.)»28
حضرت علی(ع) رعایت انصاف را موجب افزایش عزّت دانستهاند: «اَلا إنّه مَن یُنصفُ الناسَ مِن نفسِه لَم یزده اللّه إلاّ عزّا.»29
با رعایت انصاف پیوندی محکم بین زمامدار و مردم برقرار میشود و در نتیجه، علاقه به خدمتگزاری در زمامداران ایجاد میشود و این امر باعث زیادی دوستان میگردد. چنانکه حضرت علی(ع) نیز به این امر اشاره نمودهاند:30
«بالنصفهِ یکثُر المواصلونَ».31
امام صادق(ع) نیز انصاف را یکی از بهترین اعمال معرفی نمودهاند: «سیّدُ الاعمالِ ثلاثهٌ: انصافُ الناسِ مِن نفسِکَ حتّی لا تَرضی بشیءٍ. إلاّ رضیتَ لَهم مثلَه.»32
رعایت انصاف در سیره رسول گرامی کاملاً مشهود است. آن حضرت «خویشان خود را احسان میکرد، بیآنکه آنان را نسبت به دیگران امتیاز بیشتری بدهد، جز آنچه خدا بدان امر نموده بود».33
سیره عملی آن حضرت در رعایت انصاف به گونهای بود که به هیچکس اجازه نمیدادند ذرّهای از آن عدول شود، و این مطلب را بارها در عمل نشان دادند.
در غزوه حنین، پس از آنکه به دستور آن حضرت زنان و کودکان «هوازن» باز گردانده شدند، مردم گرد پیامبر را احاطه کرده، خواهان تقسیم غنایم شدند. آن حضرت به درختی تکیه دادند، ردای ایشان را از دوششان کشیدند و بردند. پیامبر رو به آنان کرد و فرمود: «ای مردم! ردای مرا پس دهید. به خدا سوگند، اگر شما را به عدد درختان تهامه گوسفند و شتر باشد همه را بر شما قسمت میکنم و در من بخلی، برسی و دروغی نخواهید یافت.» آنگاه کنار شتری ایستاد و قدری کرک از کوهان شتر میان دو انگشت خود گرفت و گفت: «ای مردم، به خدا سوگند که از غنایم شما و از این پاره کرک جز خمس آن حقی ندارم. آن خمس هم به شما داده میشود. حال هر که از غنایم، حتی نخ و سوزنی برداشته است، باز گرداند؛ زیرا خیانت در غنایم در روز قیامت برای خیانت کار ننگ و آتش و بدنامی خواهد بود.»34
مردی از انصار دستهای نخ مویین آورد و گفت: یا رسولالله، این نخهای مویی را برداشتهام تا پالان شتر خود را با آن بدوزم. حضرت فرمود: «آنچه سهم من است از آن تو باشد.« مرد انصاری گفت: اگر کار به این سختی است نیازی به آن ندارم، و آن را میان غنایم انداخت».35
مردی دیگر آمد و گفت: ای رسول خدا، این ریسمان را موقعی که دشمن به هزیمت رفته بود یافتهام. آیا میتوانم با آن بارهای خود را ببندم؟ حضرت فرمود: «سهم من از آن تو باشد، ولی با سهام مردم چه میکنی؟»36
از این نمونه، در سیره عملی پیامبر، و نمونههای فراوان دیگری در کتب تاریخ و سیره آمده است که رفتار منصفانه آن حضرت را در اجرای قانون الهی به خوبی میتوان به دست آورد و به همین دلیل بود که آن حضرت بر قلبهای مردم حکومت داشت.37
5. حقمحوری در اجرای قانون
حقمحوری شالوده و اساس همه برنامههای دولت اسلامی را تشکیل میدهد و از مهمترین اهداف آن به شمار میآید. از اینرو، رعایت حق باید به عنوان اصل حاکم در همه حرکتها و اقدامات از جمله در اجرای قانون توسط حاکمان و مجریان قانون مورد توجه قرار گیرد.
به دلیل اهمیت زیاد این امر، در قرآن کریم نیز بارها برپایی حق مورد تأکید قرار گرفته است. در یک مورد، قرآن کریم هدف از فرستادن کتب آسمانی (قرآن) را برپایی حق و قانون معرفی نموده است: «إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللّهُ وَ لاَ تَکُن لِّلْخَآئِنِینَ خَصِیما.»(نساء:105)
در مورد دیگر، قرآن کریم با حفظ اصول ثابت و لایتغیر کتابهای پیشین، کاملترین راه تحقق حق و قانون را ارائه کرده و رسول گرامی را مأمور برپایی آن نموده است: «وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِنا عَلَیْهِ فَاحْکُم بَیْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءکَ مِنَ الْحَقِّ.» (مائده: 48)
اصولاً شأن دین و دینداری برپایی حق و قانون در جامعه، و هدف از فرستادن کتابهای آسمانی در جامعه بشری رفع ستم ناشی از اختلاف و رسیدن هر صاحب حقی به حق خویش است:38 «کَانَ النَّاسُ أُمَّهً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنذِرِینَ وَ أَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیَما اخْتَلَفُواْ فِیهِ.» (بقره: 213)
در روایات نیز عمل به حق مورد تأکید قرار گرفته و بدان سفارش شده است، امیرمؤمنان علی(ع) نجات و رستگاری را در عمل به حق دانستهاند: «مَن عَمِلَ بِالحَقِّ نَجا و افلَح»39
در جای دیگر، سعادت را در ملازمت حق دانستهاند: «فی لزومِ الحقِّ تَکونُ السّعادهُ».40
آن حضرت حاصل شدن پشتوانه قوی را در ملازمت حق معرفی نمودهاند: «بلزومِ الحقِّ یحصلُ الاستظهارُ».41
در عهدنامه مالک اشتر، آن حضرت به مالک اینگونه دستور میدهند: «حق را از آن هرکه باشد، نزدیک یا دور (خویش یا بیگانه) رعایت و اجرا کن و در اینباره، شکیبا باش و این شکیبایی را به حساب خدا بگذار، هر چند این رفتار با خویشاوندان و اطرافیانت باشد و عاقبت آن را با همه دشواری که دارد، چشم دار، که پایان آن پسندیده است و سرانجامش فرخنده.»42
رسول گرامی نیز در اجرای قانون، جز حق چیز دیگری ملاحظه نمیکردند؛ حقمحوری در اجرای قانون، عملا در زندگی ایشان هویدا بود. آن حضرت همانند کسانی نبود که از حقمداری و احقاق حق مردم دم میزنند، اما وقتی پای عمل به میان میآید، با توجیههای نابجا منافع شخصی خویش را بر عمل به حق و قانون ترجیح میدهند. در نگاه پیامبر(ص)، حق همانند یک اصل بود که همگان باید آن را در اجرای قانون رعایت نمایند. از اینرو، به احدی اجازه نمیدادند قانون را زیر پا بگذارد.
در توصیف سیره آن حضرت نیز آمده است: «صاروا عِندَهُ فیالحقِّ سواءٌ»؛43 همگان نزد او، در حق مساوی بودند.
اصولاً با توجه به حق بودن احکام شریعت و نیز حقّانیت احکام عقلی محض، قانونی را که پیامبر در جامعه به اجرا میگذاشتند عین حق بود. بنابراین، اجرای احکام شریعت و نیز احکام عقلی محض توسط پیامبر چیزی جز اجرای حق در جامعه نبود.
ج. نمودهای قانونگرایی در سیره نبوی
1. پایبندی به عهد و پیمان
وفای به عهد و پیمان از مسائل مهم و اساسی است که در دین مقدّس اسلام، به طور کامل مورد عنایت قرار گرفته؛ زیرا اگر بدان توجه نشود در اثر هرج و مرج و بینظمی، اعتماد انسانها به یکدیگر سلب و زیربنای روابط اجتماعی سست شده، زندگی مردم متلاشی میشود. به همین دلیل، در اسلام، حتی در مورد دشمن، به وفای به عهد و پیمان سفارش شده است.44
در قرآن کریم، روایات و سیره عملی پیامبر و ائمّه اطهار: به پایبندی به عهد و پیمان اهمیت زیادی داده شده است.
الف. پایبندی به عهد و پیمان در قرآن: قرآن کریم یکی از ویژگیهای انسانهای مؤمن را پایبندی به عهد و پیمان میداند: «وَ الَّذِینَ هُمْ لأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ» (معارج: 32)
در جای دیگر از نشانههای افراد نیکوکار، وفای به عهد دانسته شده است: «وَالمُوفونَ بِعهدِهِم اِذَا عَاهَدوا» (بقره: 177)
قرآن کریم آنجا که از حضرت اسماعیل(ع) به عظمت و بزرگی یاد میکند، پایبندی به عهد و پیمان را یکی از اوصاف برجسته وی میشمارد: «وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولا نَّبِیّا» (مریم: 54).
در جای دیگر، یکی از چیزهای را که انسان از آن بازخواست میشود وفای به عهد و پیمان معرفی مینماید: «اوُفُوا بِالعهدِ اِنَّ الْعَهدِ کانَ مَسؤولا» (اسراء: 34)
ب. پایبندی به عهد و پیمان در روایات: در روایات نیز به پایبندی به عهد و پیمان به صورت مؤکّد سفارش شده است، رسول گرامی وفای به عهد و پیمان را از ویژگیهای مؤمنان برشمردهاند: «مَن کانَ یُؤمنُ بِاللّهِ وَالیومِ الآخرِ فَلیفِ اِذا وَعَدَ»؛45 کسی که به خدا و روز جزا ایمان دارد، باید به وعده خویش وفا کند.
در حدیث دیگری آن حضرت عدم پایبندی به عهد و پیمان را مساوی با بیدینی دانستهاند: «لا دینَ لِمَن لاعهدَ له».46
حضرت علی(ع) از نشانههای انسانهای متدیّن را وفای به عهد و پیمان میدانند: «اِنَّ الوفاء بِالعهدِ مِن علاماتِ اهلِ الدّینِ»؛47 از نشانههای انسانهای متدیّن وفای به عهد است.
به سبب اهمیت زیادی که وفای به عهد و پیمان در اسلام دارد، در این دین مقدّس، حتی در مورد دشمن نیز به پایبندی به عهد و پیمان توصیه شده است. قرآن کریم در این زمینه، به رسول گرامی و مسلمانانی که با مشرکان عهد و پیمان بستند و آنها (مشرکان) نقض عهد نکردند و کسی را بر ضد مسلمانان تقویت ننمودند، دستور میدهد عهد و پیمان با آنان را تا پایان مدت آن محترم بشمارند و به آن پایبند باشند: «إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنقُصُوکُمْ شَیْئا وَلَمْ یُظَاهِرُواْ عَلَیْکُمْ أَحَدا فَأَتِمُّواْ إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَی مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ» (توبه: 4) مگر کسانی از مشرکان که با آنها عهد بستید و چیزی از آن را در حق شما فروگذار نکردند و احدی را بر ضد شما تقویت ننمودند، پیمان آنها را تا پایان مدتشان محترم بشمرید: زیرا خداوند پرهیزگاران را دوست میدارد.
حضرت علی(ع) در عهدنامهاش به مالک اشتر، به وی فرمان میدهد که اگر با دشمن خود عهد و پیمان بستی به آن پایبند باش: «وَ اِن عَقدَتُ بَینَکَ وَ بَینَ عدوِّک عقدهٌ اَو البسته منک ذمّهٌ فحطَّ عهدَک بِالوفاءِ وارعَ ذَمَّتکَ بِالامانَهِ.»48
ج. پایبندی به عهد و پیمان در سیره عملی پیامبر(ص) : اصولاً عهد و پیمان در نزد همه ملل، چه مسلمان و چه غیرمسلمان، محترم و مقدّس است. در عصر جاهلیت، که عصر هرج و مرج و بیحکومتی بود، نیز عهد و پیمان یک امر مقدّس به شمار میآمد. از جمله، میتوان به «حلفالفضول» اشاره نمود که پیامبر نیز در آن شرکت داشتند و تا پایان عمر به آن افتخار میکردند.
رسول گرامی به خاطر پایبندی به عهد و پیمان و امانتداری، پیش از بعثت نیز به «امین» شهرت یافته بودند. آن حضرت از همه نسبت به عهد و پیمان وفادارتر بودند و هرگز در طول دوران زندگیشان خلاف عهد و پیمان عمل نکردند. حضرت علی(ع) در توصیف آن حضرت میفرماید: «کانَ اوفی الناس بذمّتهِ.»؛ از همه مردم، نسبت به آنچه تعهد کرده بود، وفادارتر بود.49
آن حضرت مدیران و کارگزاران خود را نیز به پایبندی به عهد و پیمان فرا میخواندند. وقتی معاذ بن جبل را به عنوان فرماندار یمن فرستادند، در نامهای خطاب به وی چنین فرمودند: «واوصیکَ بتقوی اللّهِ و صدقِ الحدیثِ والوفاءِ بِالعهدِ واداءِ الامانهِ و ترکِ الخیانهِ»؛50 تو را به تقوای الهی، راستگویی، وفای به عهد، ادای امانت و ترک خیانت سفارش میکنم.
هنگامی که عمر بن حزم را به عنوان کارگزار به یمن فرستادند، در نامهای به وی نوشتند: «هذا بیانٌ مِن اللّهِ وَ رسولِهِ: (یَا ایُّها الَّذینَ آمَنوا اوُفُوا بِالعُقود»)51
رسول گرامی به عهد و پیمانی که با دشمنان اسلام میبست کاملا وفادار بودند و تحت هیچ شرایطی اقدام به نقض آن نمیکردند، جز اینکه طرف مقابل اقدام به نقض آن نماید که در آن صورت، پیمان را ملغا اعلام مینمودند.
نمونههای فراوانی در سیره آن حضرت داریم که پایبندی به عهد و پیمان را در عمل نشان دادهاند؛ موارد ذیل از آن جملهاند:
1. صلح حدیبیه: پیامبر در صلح حدیبیه، با مشرکان پیمان بسته بودند: مسلمانان کسانی از قریش را که مسلمان شوند و از مکّه به مدینه فرار کنند، تحویل مکّیان بدهند. پس از انعقاد این پیمان، اتفاقاً شخص تازه مسلمانی به نام ابوبصیر از مکه فرار نموده، وارد مدینه شد. مشرکان قریش هم طبق معاهده صلح، کسی را فرستادند تا ابوبصیر را تحویل گرفته، به مکه بازگردانند. پیامبر نیز بر اساس معاهده صلح، ابوبصیر را به فرستاده مشرکان تحویل دادند و به ابوبصیر فرمودند: «در دین اسلام، تخلّف از معاهده جایز نیست و من با اینها پیمان بستهام. تو با آنها برو و مطمئن باش خدا برای تو راه نجاتی فراهم خواهد ساخت».52
2. عُمره القضاء: نمونه عملی دیگری از پایبندی پیامبر به عهد و پیمان، «عمره القضاء» میباشد. بر اساس یکی از مواد صلحنامه حدیبیه، مسلمانان میتوانستند پس از یک سال از انعقاد صلحنامه، به مکه بروند و عمره به جا آورند و سه روز در مکه بمانند. پیامبر نیز به جای عمرهای که در سال ششم هجری از ایشان و یارانش فوت شده بود، در ذیقعده سال هفتم هجری، با اصحاب خویش، که در سال قبل در حدیبیه شرکت داشتند، رهسپار مکّه شدند. اهل مکّه شهر را خالی گذاشتند. رسول گرامی و همراهانش سه روز در مکّه ماندند و عمره بجا آوردند. روز چهارم نمایندگان قریش آمدند و اظهار داشتند که بر حسب قرارداد صلح، هرچه زودتر مکه را ترک نمایید. برخی از یاران پیامبر از صراحت گفتار نمایندگان قریش ناراحت شدند، اما آن حضرت کسی نبود که در پایبندی به عهد و پیمان سستی نماید. به همین دلیل، دستور دادند تا شب همه مسلمانان مکّه را ترک نمایند، و همگی بلافاصله سرزمین حرم را ترک کردند.53
2. رعایت قانون در قضاوت
قضا یک منصب بسیار مهم و عهدهدار پاسداری از جان و ناموس و حتی دین مردم است. از اینرو، این منصب در اسلام اهمیت فوقالعادهای دارد54 و کسانی که عهدهدار این منصب میشوند، برای اینکه داوریهایشان به حق و مطابق قوانین و دستورات اسلام باشد، باید اموری را رعایت نمایند.
الف. رعایت مساوات در قضاوت: از جمله اموری که قاضی در هنگام قضاوت ملزم به رعایت آن میباشد، رعایت مساوات بین طرفین دعواست. قاضی باید در نگاه کردن، محل نشستن و اشاره به مدعی و منکر، تساوی را رعایت نماید. اگر با یکی از طرفین دعوا، با صدای بلند صحبت میکند، باید با دیگری نیز چنین نماید.
از امسلمه روایت شده است که گفت: از رسول خدا شنیدم که فرمود: «اِذا ابتلی احدَکُم بالقضاءِ بینَ المسلمینَ فلیسوِّ بینَهم فی النظرِ والمجلسِ والاشارهِ، ولا یرفعُ صوتَه علی احدِ الخصمینِ اکثرِ مِن الآخرِ»؛55 وقتی یکی از شما عهدهدار قضاوت بین مسلمین شدید، مساوات در نظر، محل نشستن و اشاره را رعایت نماید، و صدایش را بر یکی از دو خصم (مدعی و منکر) بیش از دیگری بلند ننماید.
ب. پرهیز از عجله در صدور حکم: از جمله اسباب قضاوتهای نادرست، عجله در صدور حکم از سوی قاضی است. از اینرو، اسلام قاضی را به شدت از عجله در صدور حکم نهی نموده است. قاضی باید دلایل طرفین را با دقت و حوصله گوش دهد و آنگاه اقدام به صدور حکم نماید.
در قرآن کریم نیز از عجله در داوری به شدت نهی شده است؛ آنجا که داستان داوری حضرت داود(ع) را نقل میکند، به شدت از عجله در داوری نهی مینماید: حضرت داود در دعوایی که نزد ایشان مطرح شد، پیش از شنیدن سخنان طرف مقابل، حکم صادر نموده و طرفین دعوا هم قانع شدند و رفتند. اما چون قاضی نباید در صدور حکم عجله کند و از طرف مقابل هم باید سؤال کند، سپس حکم را صادر نماید، از کار خود سخت پشیمان شد و در مقام توبه و استغفار برآمد، با اینکه حضرت داود(ع) میدانست عادلانه حکم کرده است؛ زیرا اگر طرف مقابل ادعای شاکی را قبول نداشت، حتماً اعتراض میکرد. خداوند هم از لغزش وی در این ترک اولی درگذشت.
خداوند در قرآن پس از بیان این داستان، حضرت داود را مورد خطاب قرار داده، میفرماید: (یا داود اِنّا جعلناکَ خلیفهً فیالارضِ فاحکُم بینَ الناس بِالحَقِّ) (ص26) : ای داود، ما تو را خلیفه (و نماینده خود) در زمین قرار دادیم، پس در میان مردم به حق داوری کن.
از اینجا دانسته میشود که قضاوت به حق و مطابق قانون، آن است که قاضی در صدور حکم عجله به خرج ندهد. رسول گرامی(ص) نیز وقتی حاکم یا قاضی به جایی میفرستادند، وی را به شدت از عجله در داوری نهی میکردند. حضرت علی(ع) میفرماید: وقتی پیامبر اکرم مرا به یمن فرستادند، فرمودند: «اِذَا تحُوکم الیکَ فَلا تَحکم لاحدِ الخَصمینِ دونَ أَن تسألَ مِن الآخر».56
در حدیث دیگری آمده است که پیامبر به حضرت علی(ع) فرمودند: «اِنَّ النّاسَ لیستَقاضونَ الیکَ فَاِذا آتاکَ الخصمانِ فلا تقضِ لواحدٍ حتّی تسمعَ الآخرَ فَاِنَّهَ أجدرَ أن تعلمَ الحقِّ.»57
همچنین در حدیثی با همین مضمون از طریق امیرمؤمنان و امام باقر(ع) آمده است که پیامبر(ص) فرمودند: «اِذا تقاضی اِلیکَ رجلانِ فلا تقضِ للاوّلِ حتّی تَسمعَ مِن الآخرِ فَاِنَّکَ اِذا فعلتَ ذلکَ تبیَّنَ لکَ القضاءُ».58
نتیجهگیری
با توجه به مباحث گذشته، به این نتیجه دست مییابیم که رسول گرامی پس از هجرت به مدینه و تشکیل حکومت، برای ایجاد یک جامعه قانونمدار بر اساس قوانین و احکام حیاتبخش اسلام تلاش ورزیدند. آن حضرت برای حاکمیت بخشیدن قانون الهی در جامعه، به عنوان رهبر جامعه در عرصههای گوناگون حیات اجتماعی، گامهای عملی برداشتند. ایشان در این جهت، با مجازات متجاوزان به حریم قانون و جلوگیری از سوء استفاده وابستگان و اطرافیان خویش، حقمحوری و عدالتمحوری در اجرای قانون و نیز به اجرا گذاشتن قانون به طور مساوی در حق همگان، حتی خودشان، جایگاه و منزلت بالای قانون را عملا ترسیم نمودند.
نمودهای قانونگرایی در سیره آن حضرت در عرصههای گوناگون همچون پایبندی به عهد و پیمان (از جمله در صلح حدیبیه و عمره القضاء) و رعایت قانون در قضاوتها تبلور یافت.
اکنون بر ما مسلمانان است که سیره عملی آن حضرت را در همه عرصهها، از جمله قانونمداری بر پایه احکام الهی را الگوی عمل خویش قرار دهیم تا با تأسّی به سیره آن حضرت، سعادت دنیا و آخرتمام تأمین گردد. (لَقَد کانَ لَکُم فی رسولِ اللّهِ اُسوةً حسنهٌ لِمَن کانَ یَرجوا اللّهَ و الیَوم الآخِرَ) (احزاب: 21)
پینوشته
--------------------------------------------------------------------------------
1 ـ علیاکبر دهخدا، لغتنامه دهخدا، تهران، مؤسسه لغتنامه دهخدا، 1364، ج 38، واژه «قانون».
2 ـ محمدجعفر جعفری لنگرودی، ترمینولوژی حقوق، چ یازدهم، تهران، کتابخانه گنج دانش،1380، ص 517 / محمد پادشاه، فرهنگ آنندراج، ج 4، ص3304.
3 ـ رضا حقپناه، «جایگاه قانون و قانونگرایی در قرآن»، مجله اندیشه حوزه، سال چهارم، ش14 پاییز، (1377)، ص255ـ254.
4 ـ علیرضا انصاری، «قانونگرایی در سیره معصومان»، شبکه بلاغ (بخش پیامبر «ص» و اهلبیت «ع»)
5 ـ همان.
6 ـ محمدتقی مصباح، حکومت اسلامی و ولایت فقیه، چ چهارم، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1375، ص32.
7 ـ رضا حقپناه، پیشین، ص258.
8 ـ ابن شعبه حرّانی، تحفالعقول عن آل الرسول، چ پنجم، بیروت، مؤسسه اعلمی، 1394، ص214.
9 ـ محمد محمدی ریشهری، منتخب میزانالحکمه، چ سوم، قم، دارالحدیث، 1381، ص128.
10 ـ محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 7، ص191.
11 ـ میرزا حسین نوری، مستدرکالوسائل، چ دوم، بیروت، مؤسسه آلالبیت، 1409، ج 18، ص7.
12 ـ شیخ صدوق، الامالی، ج 27، ص4.
13 ـ گروهی از نویسندگان، محمد خاتم پیامبران، تهران، چ دوم، حسینیه ارشاد، 1375، ج1، ص394.
14 ـ محمدبن یعقوب کلینی، فروع کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1350، ج 4، ص58.
15 ـ غلامرضا نوعی، مدارا با مخالفان در قرآن و سیره نبوی، رشت، کتاب مبین، 1379، ص117.
16 ـ جعفر سبحانی، مبانی حکومت اسلامی، ترجمه و نگارش داود الهامی، قم، توحید، 1370، ص391.
17 ـ محمدبن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج 16، ص 342.
18 ـ غلامرضا نوعی، پیشین، ص 120 به نقل از: نهجالفصاحه.
19 ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، چ سوم، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1403، ج 16، ص262.
20 ـ نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتی، چ هفدهم، قم، مؤسسه تحقیقاتی امیرالمؤمنین1382، خطبه 94، ص124.
21 ـ جعفر سبحانی، پیشین، ص396.
22 ـ محمدبن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، بیروت، دارالقلم، 1407، ج 5، ص269.
23 ـ میرزا حسین نوری، پیشین، ج 18، ص7.
24 ـ ابن شعبه حرّانی، پیشین، ص29.
25 ـ همان.
26 ـ محمدرضا مهدوی کنی، نقطههای آغاز در اخلاق عملی، چ دهم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1380، ص571ـ570.
27 ـ شیخ صدوق، کتاب الخصال، تهران، مکتبه الصدوق، 1348ش، ج 1، ص 87، حدیث42.
28 ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 74، ص109.
29ـ محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 2، ص144.
30ـ مصطفی دلشاد تهرانی، سیره نبوی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، دفتر سوم، 1373، ص7.
31 ـ نهجالبلاغه، حکمت224.
32 ـ محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 2، ص144.
33 ـ شیخ عباس قمی، منتهیالآمال، قم، دلیل، 1379، ج 1، ص70ـ69.
34 ـ ابن هشام، السیرهالنبویه، تحقیق سهیل ذکار، بیروت، دارالفکر، 1420، ص928.
35 ـ همان، ص928.
36 ـ محمدبن عمر واقدی، مغازی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1366ش، ج 3، ص700.
37 ـ مصطفی دلشاد تهرانی، پیشین، ص607.
38 ـ همان.
39 ـ جمالالدین محمد خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، تهران، دانشگاه تهران،1373، ج 5، ص153.
40 ـ همان، ج 4، ص402.
41 ـ همان، ج 3، ص239.
42 ـ نهجالبلاغه، نامه53.
43 ـ عبدالرحمان بن الجوزی، الوفاء باحوال مصطفی، مصر، دارالکتب الحدیثه، 1386، ج 2، ص470.
44 ـ محمدرضا مهدوی کنی، پیشین، ص619.
45 ـ محمدبنیعقوب کلینی، اصولکافی، ج 2، ص364، حدیث 2.
46 ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 72، ص96.
47 ـ شیخ عباس قمی، سفینهالبحار، چ دوم، دارالاسوه للطباعه والنشر، 1416ق، ج 8، ص 546.
48 ـ نهجالبلاغه، نامه53.
49 ـ مصطفی دلشاد تهرانی، پیشین، ص457.
50 ـ ابن شعبه حرّانی، پیشین، ص 19.
51 ـ احمدبن یحیی بلاذری، فتوحالبلدان، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1398، ص81.
52 ـ ابن هشام، پیشین، ج 2، ص 488.
53 ـ همان، ج 2، ص828.
54 ـ یعقوب جعفری، مسلمانان در بستر تاریخ، چ سوم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1381ش، ص 68.
55 ـ مصطفی دلشاد تهرانی، پیشین، ص 589، به نقل از: اخبار القضاه، ج 1.
56 ـ شیخ حرّ عاملی، وسائلالشیعه، قم، مؤسسه آلالبیت لاحیاء التراث، 1412ق، ج 27، ص217.
57 ـ همان.
58 ـ همان، ص216.