آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

متن

از دیرباز درباره تکریم انسان‏ها و پاسداشت کرامت آن‏ها سخن‏ها گفته و نکته‏ها نوشته‏اند. همه مکتب‏های فکری به نوعی بر کرامت انسان و شأن و منزلت او تأکید کرده‏اند. امروزه نیز در میان تبلیغات بلندآوازه بشر دوستی قدرت‏مداران عالم، سخنان زیادی درباره حیثیت انسانی و کرامت بشر شنیده می‏شود. در اسلام، بر مفهوم کرامت و اصل تکریم شهروندان جامعه اسلامی پای فشرده شده، اما سؤال این است که سیره پیامبر در تکریم انسان‏ها چگونه بوده است؟ آیا نگاه او به همه یک اندازه بود؟ حضرت چه چیزی را ملاک و معیاری برای تکریم انسان‏ها قرار می‏داد؟ روش و نوع تکریم انسان‏ها در سیره ایشان چه بود؟
بررسی سیره رسول گرامی در این زمینه، در حقیقت بررسی همه دیدگاه‏های اسلام درباره کرامت و منزلت انسان است؛ زیرا گفتار و رفتار او مصداق عملی احکام و اخلاق اسلامی است.
هدف این نوشتار بررسی سیره رسول گرامی در برخوردهای کریمانه و بزرگوارانه با شهروندان و کلیه افرادی است که با او در ارتباط بوده‏اند تا روش آن حضرت را در گرامی‏داشت انسان‏های هم‏نوع و مرتبط با او بیابیم و با عمل به آن از نعمت ارزشمند این اسوه حسنه بهره‏مند گردیم. برای رسیدن به این هدف، سعی شده است ضمن بررسی لغوی واژه تکریم، ابتدا بر اساس انواع کرامت انسانی، معیارهای حضرت برای تکریم افراد تبیین شوند و سپس دستور قرآن برای تکریم مؤمنان بررسی گردد و در ادامه، روش‏ها و مصادیق تکریم حضرت رسول نسبت به انسان‏ها بیان خواهد شد.
در این نوشتار، شیوه پژوهش تاریخی ـ توصیفی ـ تحلیلی به کار گرفته شده و بدین منظور، از منابع تاریخ و سیره در دو دسته منابع‏ دست‏ اول‏ و برخی ‏منابع ‏تفسیری استفاده گردیده است.
بررسی لغوی واژة «تکریم»
واژه «تکریم» از فعل «کَرَمَ» به معنای بخشندگی، دست و دل‏بازی، سودمندی و کریم بودن گرفته شده؛ در زبان فارسی، برای این واژه برخی معانی همچون برگزیدن، گرامی‏داشتن و بزرگی‏دادن به کار رفته است.1 واژگان «تکریم» و «اکرام» به معنای بخشش، بزرگواری و نیکویی رساندن است. همچنین به معنای سود، نیکی و ارجی که کاهش‏پذیر نیست یا چیزی که بزرگوارانه است و به انسان می‏رسد، به کار می‏رود.2
انواع تکریم و معیار آن
در اقدامات کریمانه پیامبر اکرم 9می‏توان به دو نوع تکریم اشاره کرد: تکریم افراد با توجه به کرامت ذاتی انسان و تکریم افراد با توجه به کرامت اکتسابی آنان؛ زیرا در دیدگاه اسلام، کرامت انسانی بر دو قسم است:
قسم اول که همه انسان‏ها بدون استثنا از آن برخوردارند، کرامت طبیعی (ذاتی) انسان است و قرآن در آیه 70سوره اسراء به این نوع کرامت اشاره دارد: (وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلا.)
خداوند پس از ذکر نعمت‏های خود بر بنی‏آدم در چند آیه قبل، در این آیه گویا با بیان عتاب‏آمیز با انسان سخن می‏گوید؛ زیرا پس از همه آن‏ها، انسان پروردگار خود را فراموش نموده و از وی روی گردانده است. در این آیه، خداوند خلاصه‏ای از کرامت‏ها و فضل خود را برمی‏شمارد تا انسان متنبّه گردد.
استاد علّامه طباطبایی مراد از آیه را بیان حال جنس بشر ذکر می‏کند و معتقد است: منظور از این کرامت، کرامت طبیعی و ذاتی است؛ صرف‏نظر از کرامت‏های خاص و فضایل روحی و معنوی که خداوند به عده‏ای اختصاص داده است. بنابراین، آیه مورد بحث مشرکان، کفّار و فاسقان را نیز دربر می‏گیرد. و اگر مقصود از آن فقط انسان‏های خوب و مطیع بود، معنای امتنان و عتاب درست نبود و به همین دلیل، معنای «تکریم» با «تفضیل» ـ که در ادامه آیه آمده است ـ فرق پیدا می‏کند؛ چون تکریم معنای نفسی است و به غیر کاری ندارد، به خلاف تفضیل که در آن شخص مورد نظر با دیگری مقایسه شده، بر او برتری می‏یابد.3
وجه کرامت انسان نسبت به سایر موجودات و دلیل این کرامت طبیعی، که خدا در وجود انسان نهاده، داشتن نعمت عقل است و به واسطه همین خصیصه است که از دیگر موجودات جهان امتیاز یافته و به همین دلیل، حق را از باطل و خیر را از شر و نافع را از مضر تمییز می‏دهد و علاوه بر این کرامت ذاتی، از جهات دیگر نیز بر سایر موجودات برتری داده شده که در آیه با تعبیر (فضّلناهم) آمده و آن عبارت است از اینکه در غیر عقل، از سایر خصوصیات و صفات نیز بر دیگر موجودات برتری داشته و هر کمالی که در سایر موجودات هست، حد اعلای آن در انسان نیز وجود دارد.4
تکریم انسان‏ها بر اساس  کرامت ذاتی آن‏ها، رعایت حقوق شخصی ثابتی است که هر انسان از آن نظر که انسان است، دارا می‏باشد و آن در سیره نبی‏گرامی نیز آمده. یکی از وجوه احترام متقابل در گفت‏وگو با سران عرب و سران کشورهای غیرمسلمان در ملاقات‏ها و نامه‏های حضرت را می‏توان در این زمینه ارزیابی کرد، گرچه وجوه دیگری همچون اخلاق اسلامی و تأثیر آن در جذب طرف مقابل به اسلام را نمی‏توان نادیده گرفت. همچنین برخورد حضرت با عموم افرادی که به محضرش شرفیاب می‏شدند ـ هرچند مسلمانان نیز نبودند ـ بسیار کریمانه بوده است. حتی نقل شده است حضرت برای رعایت احترام، عبایش را برای نشستن کسانی پهن می‏کردند که هنوز قرابت و آشنایی با حضرت نداشتند.5
قسم دوم کرامت انسانی عبارت است از: شرف، حیثیت، ارج و ارزشی که با کوشش و خواست خود انسان به دست می‏آید. انسانی که در راه پالایش خویش و اندوختن دانش و آگاهی و شناخت جهان و خالق آن گام برمی‏دارد از کرامتِ انسانی الهی برخوردار است. از این قسم، در قرآن با آیه (اِنَّ اَکرَمکُم عِندَاللّهِ اتقیکُم) (حجرات: 11) یاد شده است. در ابتدای آیه، مردم را از این نظر که انسانند، با هم برابر دانسته، هرگونه فضیلت و برتری را در میان قبایل و شعب گوناگون بشری نفی کرده است و بر تمام امتیازات موهوم حسب و نسب جاهلی خط بطلان کشیده، ملاک برتری را «تقوا» و کمالات اکتسابی انسان می‏داند؛ زیرا چنین امتیازی است که انسان را به سعادت حقیقی‏اش که همان زندگی پاکیزه و ابدی در جوار رحمت پروردگار است، می‏رساند.6
بنابراین، «تکریم» به معنای احترام نهادن، در اصل فقط برای کسانی مطرح است که شایسته احترام و بزرگداشتند و آن را در سایه نیکویی‏های اخلاقی و تلاش و کسب کمالات انسانی به دست می‏آورند، نه اینکه به هر انسان زورگو، بی‏خرد، بی‏فرهنگ و تبهکار فقط به این دلیل که انسان بوده و در چهره آدم است، باید احترام گذاشت؛ زیرا انسان‏ها از نظر حقوقی که به دست می‏آورند همیشه یکسان نیستند. اما همان‏گونه که گفته شد، اگر منظور از تکریم انسان‏ها رعایت حقوق شخصی ثابتی باشد که هر انسان از آن نظر که انسان است دارا می‏باشد، همه انسان‏ها از آن برخوردارند و باید رعایت شود.7
قرآن و امر به تکریم
در بیان سیرة رسول گرامی، مهم‏ترین شواهد و مدارک آیات کریمه قرآن هستند که آن حضرت اولین عامل به آن بوده است. خداوند تبارک و تعالی در قرآن به پیامبر دستور می‏دهد که تکریم ویژه خود را به مؤمنان اختصاص دهد8 و آن تواضع همراه با محبت و مهر و ملاطفت است. همان‏گونه که پرندگان هنگامی که می‏خواهند به جوجه‏های خود اظهار محبت کنند، بال‏های خود را می‏گسترند و پایین می‏آورند و آنان را زیر بال و پر می‏گیرند تا هم در برابر حوادث احتمالی مصون بمانند و هم از پراکندگی حفظ شوند، پیامبر نیز مأمور است مؤمنان راستین را زیر بال و پر خود بگیرد9 و تکریم ویژه خود را به آن‏ها اختصاص دهد؛ زیرا کرامت حقیقی بشر دستاورد بعثت انبیاست که برای زنده کردن و استوار نمودن پایه‏های اخلاق برگزیده شدند و بانگ رسای پیامبر اکرم(ص) هنوز طنین‏انداز است که «من برای کامل کردن ارزش‏های اخلاقی برانگیخته شدم.»10 خداوند نیز در قرآن، ایشان را به داشتن اخلاق سترگ ستوده است و این اخلاق نیک از بزرگواری و کرامت آن حضرت سرچشمه می‏گیرد.11
برای تبیین بیشتر، بحث را با ذکر مصادیقی از تکریم شهروندان و افراد ادامه می‏دهیم:
مصادیق تکریم
الف. مشورت
یکی از مهم‏ترین مصادیقِ تکریم شهروندان در سیره رسول خدا، «مشورت» حضرت با اصحاب در جنگ‏هاست. یکی از نمونه‏های مشورت حضرت با اصحاب، در جنگ بدر است. مسلمانان به قصد مصادره اموال کاروان تجاری قریش، که از شام برمی‏گشت، از مدینه بیرون آمدند، اما در حال حرکت به سمت بدر، خبر رسید که سپاه قریش عازم آن منطقه است. با این خبر، اوضاع بکلی دگرگون شد و مسلمانان، که برای حمله به کاروان خود را آماده کرده بودند، در مقابل یک لشکر مسلّح، که در تعداد افراد نیز سه برابر بودند، روبه‏ور شدند.
رسول خدا(ص) از همراهان پرسید که آیا حاضرند در این شرایط در برابر قریش بایستند یا نه؟
ابوبکر و عمر هر کدام برخاستند و سخنانی گفتند که بوی تهدید و ترس می‏داد و پیامبر به حرف آن‏ها اعتنایی نکرد. سپس مقدادبن عمرو سخنانی در اطاعت از حضرت بیان کرد، اما باز پیامبر از مردم مشورت خواست؛ مخاطب حضرت در اصل انصار بودند؛ چرا که آن‏ها در بیرون مدینه نسبت به پیامبر تعهدی نداشتند. در نهایت، با اعلام حمایت انصار، پیامبر دستور حرکت صادر فرمود و پرچم جنگ برافراشته شد.12
مورد دیگر نیز در همین جنگ است، در مکانی که پیامبر برای جنگ توقف کردند: حباب‏بن منذر از رسول خدا(ص) سؤال کرد: آیا در جایی که توقف کرده‏اند به دستور خدا منزل کرده‏اند، یا نه؟ رسول خدا فرمود: دستوری از طرف خدا نیامده است. آن‏گاه حباب گفت: بهتر است نزدیک چاهی که آب گوارایی داشته باشد توقف کنیم تا در هنگام جنگ، به راحتی از آب استفاده نماییم. رأی او پذیرفته شد و در نزدیکی چاه آب توقف کردند.13
مشورت دیگر در جنگ بدر مربوط به پایان جنگ و کیفیت برخورد با اسیران است. از جمع آن‏ها دو نفر یعنی عقبةبن معیط و نضربن حارث، که از عناصر فعّال بر ضد پیامبر و مسلمانان بودند، به دستور پیامبر، و به دست حضرت علی 7کشته شدند، اما درباره سایر اسرا نظر برخی از اصحاب آن بود که همه آن‏ها را به قتل برسانند، ولی شماری دیگر از مهاجر و انصار بر فدیه گرفتن اصرار داشتند. 14
دیگر مشورت پیامبر با اصحاب در جنگ احد است: وقتی خبر لشکرکشی قریش در مدینه به پیامبر و مسلمانان رسید، حضرت با مسلمانان مشورت کرد. عده‏ای، که تعدادشان اندک بود و در میان آن‏ها عبدالله بن اُبی حضور داشت، معتقد بودند که در مدینه بمانند و از شهر دفاع کنند و گفته‏اند که نظر پیامبر نیز همین بوده است. اما عده‏ای از جوانان و کسانی که در بدر نبودند و برخی بزرگ‏سالان مانند حضرت حمزه و سعدبن عباده اصرار داشتند که در بیرون مدینه با دشمن روبه‏رو گردند تا مبادا متّهم به ترس شوند. پیامبر نظر اکثریت را قبول کرد و زره جنگ پوشید. در این هنگام، صحابه که احساس کردند با خواست رسول خدا(ص) مخالفت کرده‏اند، پشیمان شدند و نزد حضرت رفتند و اظهار ندامت کردند، ولی پیامبر فرمود: اکنون که زره به تن کرده، سزاوار نیست آن را بیرون آورد.15 پس از اتمام جنگ و شکست مسلمانان، شبهه‏ای مطرح شد که در این امر، جای مشورت نبوده است. آیه (و شاورهم فی‏الامر) (آل عمران: 159) نازل شد تا این شبهه را دفع کند؛ زیرا در هر صورت، فایده مشورت بالا بردن شخصیت مردم و تکریم آن‏هاست و این مهم‏تر است.16
دلیل این امر، تکریم افراد و شخصیت دادن به آن‏ها بوده است؛ زیرا:
1. پیامبر احتیاج به مشورت نداشت؛ زیرا خود حضرت فرمود: «خدا و رسولش از مشورت بی‏نیازند، اما خدا آن را رحمت بر امت قرار داده است.»17
در همین آیه، خداوند پس از مشورت، تصمیم‏گیری را بر عهده خود پیامبر گذاشته، می‏فرماید: (فَاِذا عَزمتَ فَتَوکّلْ عَلَی‏اللّه)؛ هنگامی که تصمیم گرفتی بر خدا توکّل کن. بنابراین، باید گفت: مشورت در آیه، امری تعلیمی و اخلاقی برای امّت بود تا آن را یاد بگیرند و به نوعی، تکریم شخصیت آن‏ها بود.
3. اصحابی که حاضر بودند جان خود را فدای رسول‏اللّه کنند، دیگر لزوم و وجوب مشورت با آنان معنا نداشت، جز اینکه برای تکریم آن‏ها باشد، و اینکه حاکمان بعدی این شیوه را الگوی خود سازند و از استبداد پرهیز نمایند.
4. علاوه بر این، ضمیر «هُم» در آیه (وَ أَمرُهُم شوری بَیْنَهُمْ) (شوری: 38)، بیانگر این است که فقط در امر مباح زندگی‏شان حضرت با آن‏ها مشورت می‏کند، نه در امور دین و تشریع.
5. به هر حال، جنگی که باید به روش مردم اداره شود احتیاج به مشارکت و دل‏گرمی آن‏ها در امور دارد و باید همه خود را در امور آن شریک بدانند تا در صورت شکست نیز قصور و تقصیر متوجه یک فرد نشود و تحمّل آن آسان‏تر باشد. به همین دلیل، پیامبر در صدد است دل آن‏ها را نیز به دست آورد و این کار با تکریم و محبت نسبت به آن‏ها ممکن است، و در صورت دستوری بودن مشورت، رحمت و تکریم به حساب نمی‏آید.18
ب. تفقّد و احوال‏پرسی
بزرگواری و عنایت حضرت به افراد و شهروندان را نباید فقط منحصر به مسائل سیاسی و اجتماعی، که در آن تعاون و همکاری در پیشبرد امور مطرح است، دانست، بلکه تمام اقشار جامعه به نوعی از محبت و بزرگواری حضرت برخوردار بودند و در این میان، تکریم حضرت نسبت به اصحاب از همه چشمگیرتر است. سیره کریمانه ایشان با اصحاب باعث ایجاد ارتباط عاشقانه و وحدت فکری و اجتماعی فکری و اجتماعی می‏شد که همه خود را وابسته به این کانون عشق و ایثار و کرامت می‏دیدند و هیچ‏گاه پیامبر را از خود جدا نمی‏دانستند. انس بن‏مالک نقل می‏کند: هرگاه پیامبر یکی از اصحاب را سه روز نمی‏دید، درباره او سؤال می‏کرد؛ اگر آن فرد در شهر نبود برایش دعا می‏کرد، اگر حضور داشت به دیدن او می‏رفت و اگر مریض بود از او عیادت می‏نمود.19
ج. ادب در خطاب
در مخاطب قراردادن افراد، از سخن و عباراتی که باعث تضعیف شخصیت او شود، پرهیز می‏نمود. علاوه بر اینکه اصحاب را با کنیه صدا می‏زد، اگر کسی کنیه نداشت برای  او کنیه قرار می‏داد و گاهی اسامی برخی افراد را به خاطر منافات با کرامت انسانی‏شان عوض می‏نمود.20
د. تواضع در نشستن
مجلسی که حضرت با اصحاب حضور پیدا می‏کرد دارای صدر و ذیل نبود، بلکه به صورت گرد و حلقه‏ای می‏نشستند و حضرت در میان آن‏ها قرار می‏گرفت، به طوری که اگر بیگانه‏ای واری می‏شد نمی‏توانست تشخیص دهد کدام‏یک رسول خدا(ص) است، مگر اینکه می‏پرسید. ابوذر غفاری می‏گوید: ما از پیامبر خواستیم تا اجازه دهد مکان خاصی برای نشستن او آماده کنیم تا هر که وارد می‏شود بتواند تشخیص دهد که رسول خدا کدام یک است و حضرت اجازه دادند و ما با خشت، مکانی با اندکی ارتفاع درست کردیم و از آن به بعد، پیامبر روی آن می‏نشست و ما در دو طرف حضرت می‏نشستیم.21
مطلب دیگر اینکه وقتی انسان وارد مجلسی می‏شود نباید حتماً در صدر مجلس جایی پیدا کند، بلکه هر نقطه‏ای برای نشستن جا باشد، خوب است بنشیند و چه بسا در ذیل مجلس نشستن، به نوعی تکریم حاضران به حساب آید. از این‏رو، رسول اکرم(ص) وقتی وارد مجلسی می‏شدند، در پایین مجلس می‏نشستند؛ چرا که تواضع در مقابل مؤمنان تکریم آنان محسوب می‏شود و این سیره حضرت بود.22
هـ . تعلیم تکریم
ایشان علاوه بر تکریم افراد، تکریم نمودن را نیز به آن‏ها می‏آموخت. سلمان فارسی می‏گوید: حضور رسول خدا(ص) شرفیاب شدم، دیدم حضرت به بالشی تکیه داده است. وقتی من وارد شدم، حضرت بالش را برای من قرار داد، سپس فرمود: سلمان! اگر شخص مسلمانی به برادر مسلمانش وارد شود و او برای احترام و اکرام او برایش بالشی قرار دهد، خداوند او را می‏آمرزد.23
قاعده کلی که می‏توان از این روایت به دست آورد اهمیت تکریم انسان مؤمن است، به گونه‏ای که حضور و عدم حضور دیگران تأثیری در موضوع ندارد، بلکه مهم این است که احترام شخص مخاطب حفظ شود و حق تکریم او ادا گردد.
بنابر نقل طبرسی، روزی رسول خدا به تنهایی در مسجد نشسته بود. شخصی به حضور حضرت رسید. حضرت تکانی خورد و جایی برای او باز نمود. آن شخص عرض کرد: یا رسول‏الله! مکان وسیع و جا زیاد است. در حقیقت، می‏خواست علت جابه جاشدن حضرت را بداند؛ زیرا لزومی در این کار نمی‏دید. حضرت فرمود: حق برادر مسلمان بر برادرش این است که وقتی می‏بیند او می‏خواهد در کنارش بنشیند، جایی برایش باز کند.24
و. برخورد گرم و صمیمی
برخورد گرم و صمیمی با افراد به نوعی تکریم آن‏هاست و نوعی علاقه و شیفتگی در طرف مقابل ایجاد می‏کند و باعث نزدیک‏شدن دل‏ها و ازدیاد محبت می‏گردد و چه بسا افراد خاطی که با یک برخورد کریمانه و صمیمانه به اشتباه خود پی برده‏اند، و چه بسیارند انسان‏هایی که زمینه‏های تربیتی مثبتی داشته‏اند، اما با یک برخورد دل‏سردکننده، با بسیاری از محافل و مجالس انسانساز خداحافظی نموده و از زمینه‏های هدایت فاصله گرفته‏اند؛ زیرا انسان‏ها، بخصوص نسل جوان که اکثریت جامعه امروز ما را تشکیل می‏دهند، دارای روحیه‏ای لطیفند و ذاتا تشنه محبت. بسیار اتفاق افتاده است که با یک احوال‏پرسی صمیمانه و اظهار محبت خالصانه، باب ارتباط با دیگران گشوده شده و بسیاری از ذهنیت‏های منفی درباره برخی از واقعیات جامعه و معارف دینی اصلاح شده‏اند. گاهی برخی افراد پس از این مراحل، خود اذعان نموده‏اند که شروع تحوّلشان از کجا و چگونه بوده است. این مسئله در سیره رسول گرامی بسیار برجسته و پررنگ است. امیرالمؤمنین علی(ع) می‏فرماید: وقتی حضرت با کسی مصافحه می‏کرد، هیچ‏گاه اتفاق نیفتاد که حضرت دستش را از دست او جدا کند تا اینکه آن شخص دستش را برمی‏داشت و اگر کسی برای بیان حاجتی با او صحبت می‏کرد، حضرت هیچ‏گاه سخن او را قطع نمی‏کرد و از او جدا نمی‏شد تا آن شخص سخن را به پایان برد و از حضرت جدا شود.25
در روایت دیگری با همین مضمون با اندکی تفاوت، انس‏بن مالک می‏گوید: ده سال با رسول خدا(ص) بودم، عطری از او استشمام می‏کردم که بهتر از آن را سراغ ندارم. هرگاه کسی با حضرت ملاقات می‏کرد، وقت جدا شدن، حضرت همراه او بلند می‏شد. و کسی نزد رسول‏خدا(ص) ننشست مگر اینکه حضرت وقت برخاستن با او برخاست، و در وقت دست دادن، تا وقتی فرد دستش را جدا نمی‏کرد، حضرت در این کار پیش‏قدم نمی‏شد.26
به طور خلاصه، برخورد حضرت چنان بود که هرکس خیال می‏کرد محبوب‏ترین افراد نزد ایشان است.27
ز. ارتباط عاطفی با افراد
اگر کسی از حضرت دعوت به عمل می‏آورد، در مهمانی او شرکت می‏نمود و برایش تفاوتی نمی‏کرد که دعوت‏کننده عبد باشد یا آزاد. هدیه افراد را هرچند اندک بود، می‏پذیرفت. به چهره افراد خیره نمی‏شد. اگر کسی از اشتباه خود عذر می‏خواست، حضرت عذر او را می‏پذیرفت. اگر کسی مریض می‏شد، حتی در دورترین نقطه شهر، به عیادتش می‏رفت و تکریم مسلمان پس از حیات او نیز از سیره حضرت بود. از این‏رو، در تشییع جنازه افراد حضور پیدا می‏کرد.28
ح. تکریم مهمان
تکریم مهمان بخش دیگری از سیره رسول خدا(ص) است. همراهی با مهمان در خوردن طعام، به خاطر آنکه مهمان احساس تنهایی نکند و شرمنده نشود، از کارهای آن حضرت بود.
از امام موسی بن جعفر(ع) روایت شده است: هنگامی که برای رسول خدا(ص)، مهمان می‏رسید، حضرت با او غذا می‏خورد و تا وقتی مهمان از غذا خوردن دست نمی‏کشید، پیامبر همچنان به خوردن غذا ادامه می‏داد.29 در این امر، تفاوتی بین برده و آزاد نبود. به همین دلیل از جمله مسائلی که حضرت فرمود تا وقت مرگ ترک نخواهم کرد، نشستن روی زمین و هم‏غذا شدن با بردگان است.30
ط. تکریم بیشتر نسبت به بزرگان قوم
آوازه اخلاق حسنه و برخوردهای کریمانه حضرت گاهی قلوب بزرگان عرب را متوجه خود می‏نمود و در اولین برخوردها، حتی زمانی که آن‏ها هنوز اسلام اختیار نکرده بودند، مشمول الطاف کریمانه پیامبر قرار می‏گرفتند. جریربن عبدالله می‏گوید: وقتی پیامبر مبعوث شد، به محضرشان شرفیاب شدم تا اسلام آورده، با ایشان بیعت کنم. حضرت به من فرمود: برای چه کاری آمده‏ای؟ عرض کردم: آمده‏ام تا به دست شما مسلمان شوم. حضرت عبایش را برای نشستن من پهن نمود و سپس رو به اصحاب فرمود: هرگاه بزرگ قومی نزد شما می‏آید او را احترام نمایید.31 این کلام حضرت عام است و می‏تواند یک اصل کلی اخلاقی در دیپلماسی اسلامی محسوب شود و حاکمان دینی در تعاملات خود با شخصیت‏های خارجی غیرمسلمان می‏توانند از آن پیروی نمایند. یکی از مسائلی که در سیره رسول گرامی و اهل‏بیت: می‏تواند مورد دقت قرار گیرد این واقعیت است که در نظام اسلامی، حاکمانْ خادمان مردمند و باید هدف از پذیرش مسئولیت را خدمت به خلق خدا بدانند و در صورت تعارض منافع شخصی و اجتماعی، مسئول در نظام دینی، وقف مردم است.
بنابراین، درباره نبی گرامی نقل شده است: حتی در حین اقامه نماز، اگر کسی برای حاجتی در کنارش می‏نشست، حضرت نمازش را سریع‏تر تمام می‏کرد و مشکل و حاجتش را می‏پرسید. وقتی مشکل او حل می‏شد، دوباره به نماز می‏ایستاد.32
ی. تکریم اطفال
تکریم اطفال و نونهالان علاوه بر ارزش اخلاقی، از تأثیر فوق‏العاده تربیتی نیز برخوردار است که نباید از آن غفلت کرد. در روایات بسیاری آمده است که حضرت به آن‏ها سلام می‏کرد و در روایتی حضرت سلام کردن به بچه‏ها را از کارهایی ذکر نموده است که تا وقت مرگ ترک نخواهد کرد و فرمود: باید پس از من این امر به سنّتی در جامعه تبدیل شود.33 اطفال را نزد ایشان می‏آوردند تا برای آن‏ها اسم انتخاب کند یا برای آن‏ها دعا نماید و حتی گاهی برای حضرت ایجاد زحمت می‏کردند، ولی حضرت از ادامه محبت و تکریم نسبت به آن‏ها و همراهانشان دریغ نمی‏ورزیدند.
روزی طفلی را به منظور متبرک شدن، به دست حضرت دادند تا برایش دعا نماید یا اسمی برای او انتخاب کند. حضرت طفل را از دست همراهانش گرفت و در دامن خود قرار داد تا تکریمی برای آن‏ها باشد. ناگهان طفل در بغل رسول خدا بول کرد. یکی از همراهان طفل صدا زد که طفل را بردارید! حضرت فرمود: کاری به او نداشته باشید، تا بول کردن بچه به پایان رسید. سپس برای طفل دعا کرد ـ یا برای او اسم انتخاب نمود ـ و اطرافیان بسیار خرسند شدند و از این ماجرا هیچ‏گونه آثار رنجشی در صورت حضرت ندیدند. سپس حضرت لباسشان را تطهیر نمودند.34
حُسن ختام این نوشتار ذکر روایتی است درباره تکریم حضرت نسبت به فرزند خردسالش امام حسن مجتبی(ع): عبدالله‏بن شبیه از پدرش نقل می‏کند: رسول گرامی امام حسن(ع) را در کنار خود قرار داد و به نماز ایستاد، اما سجده نماز را طولانی به جای آورد. من در میان نمازگزاران، سر از سجده برداشتم، دیدم امام حسن(ع) بر شانه پیامبر(ص) سوار شده است. وقتی نماز به پایان رسید، مردم به حضرت عرض کردند: تاکنون این چنین سجده را طول نمی‏دادید! گویا وحی نازل شده است. حضرت فرمود: وحی نازل نشده، بلکه فرزندم حسن بر شانه‏ام سوار شده بود و دوست نداشتم در پایین آوردنش عجله کنم تا اینکه خود پایین آید.35
پی‏نوشت‏ها
--------------------------------------------------------------------------------
1 ـ فرهنگنامه قرآنی، با نظارت محمّد یاحقی، مشهد، بنیاد پژوهش‏های اسلامی آستان قدس رضوی، 1372، ج 2، ص1213 ـ1212.
2 ـ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داودی، بیروت، دارالقلم / دمشق، دارالشامیه، 1406ق، ص707.
3 ـ سید محمدحسین طباطبائی، تفسیر المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ج 13، ص 214.
4 ـ همان، ج 13، ص215.
5 ـ همان، ج 3، ص215.
6 ـ همان، ج 18، ص489.
7 ـ دانشنامه امام علی(ع) زیرنظر علی‏اکبر صادقی رشاد، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1380، ج 4، ص 250.
8 ـ (وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ) (شعراء: 215).
9 ـ ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، دارالکتاب الاسلامیه، 1362، ج 15، ص367.
10 ـ «بُعثتُ لاُتمِّمَ مکارمَ‏الاخلاقِ» (محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، چ سوم، بیروت، دارالوفاء، 1403، ج 71، ص 373).
11 ـ (اِنَّکَ لَعلی خُلقٍ عَظیمِ.) (قلم: 4).
12 ـ ابن هشام، سیره‌النبویّه، مصر، 1355ق، ج1، ص615.
13 ـ صالحی شامی، سبل‏الهدی و الرشاد، بیروت، دارالکتاب العلمیه، 1414ق، ص30. اگرچه این روایت در سیره ابن هشام، ج 2، ص 272 نیز آمده است، اما به دلایلی، اصل قضیه صحّت ندارد؛ زیرا اولا، با توجه به عصمت پیامبر از خطا و نسیان، چنین اشتباه استراتژیکی از ساحت حضرت دور است. ثانیا، با توجه به اینکه مشرکان زودتر آمده بودند، معقول نیست که چاهای آب را اشغال نکرده و برای طرف مقابل باقی گذاشته باشند. ثالثا، صحیح این است که مسلمانان دسترسی به آب نداشتند و خداوند شبانه باران عظیمی فرستاد که همه آن‏ها سیراب شدند و با آن غسل کردند و خداوند در سوره انفال، آیه 11 به این مسئله اشاره می‏کند: (و یُنَزِّلُ علیکم من السماءِ ماءً لِیُطهِرکم بِه.) (ر.ک: سید جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیره‌النبی الاعظم، چ چهارم، بیروت، 1415ق، ج 5، ص 29).
14 ـ ابن هشام، پیشین، ج 1، ص644.
15 ـ همان، ج 3، ص 67و68.
16 ـ ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیشین، ج 3، ص142.
17 ـ جلال‏الدین سیوطی، الدرّ المنثور، 1377ق، ج2، ص280.
18 ـ سیدجعفر مرتضی عاملی، پیشین، ج 6، ص95ـ89.
19 ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 16، ص232.
20 ـ مولی محسن فیض کاشانی، محجه البیضاء فی تهذیب‏الاحیاء، تصحیح علی‏اکبر غفاری، چ سوم، قم، انتشارات اسلامی، ج 4، ص131.
21 ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 16، ص229.
22 ـ رضی‏الدین طبرسی، مکارم‏الاخلاق، قم، شریف رضی، 1412، ص25.
23 ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 26، ص235.
24 ـ رضی‏الدین طبرسی، پیشین، ص26.
25 ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 16، ص 236.
26 ـ همان، ص 230.
27 ـ مولی محسن فیض کاشانی، پیشین، ج 4، ص132.
28 ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 16، ص228ـ227.
29 ـ سید محمدحسین طباطبائی، سنن‏النبی، ترجمه و تحقیق محمدهادی فقیهی، چ دوم، اسلامیه، 1362، ص67.
30 ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 16، ص215.
31 ـ همان، ج  16، ص 228ـ227.
32 ـ مولی محسن فیض کاشانی، پیشین، ج 4، ص130.
33 ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 16، ص 215.
34 ـ رضی‏الدین طبرسی، پیشین، ص25.
35 ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 43، ص294.

تبلیغات