تکریم افراد و شهروندان در سیره نبوی
آرشیو
چکیده
متن
از دیرباز درباره تکریم انسانها و پاسداشت کرامت آنها سخنها گفته و نکتهها نوشتهاند. همه مکتبهای فکری به نوعی بر کرامت انسان و شأن و منزلت او تأکید کردهاند. امروزه نیز در میان تبلیغات بلندآوازه بشر دوستی قدرتمداران عالم، سخنان زیادی درباره حیثیت انسانی و کرامت بشر شنیده میشود. در اسلام، بر مفهوم کرامت و اصل تکریم شهروندان جامعه اسلامی پای فشرده شده، اما سؤال این است که سیره پیامبر در تکریم انسانها چگونه بوده است؟ آیا نگاه او به همه یک اندازه بود؟ حضرت چه چیزی را ملاک و معیاری برای تکریم انسانها قرار میداد؟ روش و نوع تکریم انسانها در سیره ایشان چه بود؟
بررسی سیره رسول گرامی در این زمینه، در حقیقت بررسی همه دیدگاههای اسلام درباره کرامت و منزلت انسان است؛ زیرا گفتار و رفتار او مصداق عملی احکام و اخلاق اسلامی است.
هدف این نوشتار بررسی سیره رسول گرامی در برخوردهای کریمانه و بزرگوارانه با شهروندان و کلیه افرادی است که با او در ارتباط بودهاند تا روش آن حضرت را در گرامیداشت انسانهای همنوع و مرتبط با او بیابیم و با عمل به آن از نعمت ارزشمند این اسوه حسنه بهرهمند گردیم. برای رسیدن به این هدف، سعی شده است ضمن بررسی لغوی واژه تکریم، ابتدا بر اساس انواع کرامت انسانی، معیارهای حضرت برای تکریم افراد تبیین شوند و سپس دستور قرآن برای تکریم مؤمنان بررسی گردد و در ادامه، روشها و مصادیق تکریم حضرت رسول نسبت به انسانها بیان خواهد شد.
در این نوشتار، شیوه پژوهش تاریخی ـ توصیفی ـ تحلیلی به کار گرفته شده و بدین منظور، از منابع تاریخ و سیره در دو دسته منابع دست اول و برخی منابع تفسیری استفاده گردیده است.
بررسی لغوی واژة «تکریم»
واژه «تکریم» از فعل «کَرَمَ» به معنای بخشندگی، دست و دلبازی، سودمندی و کریم بودن گرفته شده؛ در زبان فارسی، برای این واژه برخی معانی همچون برگزیدن، گرامیداشتن و بزرگیدادن به کار رفته است.1 واژگان «تکریم» و «اکرام» به معنای بخشش، بزرگواری و نیکویی رساندن است. همچنین به معنای سود، نیکی و ارجی که کاهشپذیر نیست یا چیزی که بزرگوارانه است و به انسان میرسد، به کار میرود.2
انواع تکریم و معیار آن
در اقدامات کریمانه پیامبر اکرم 9میتوان به دو نوع تکریم اشاره کرد: تکریم افراد با توجه به کرامت ذاتی انسان و تکریم افراد با توجه به کرامت اکتسابی آنان؛ زیرا در دیدگاه اسلام، کرامت انسانی بر دو قسم است:
قسم اول که همه انسانها بدون استثنا از آن برخوردارند، کرامت طبیعی (ذاتی) انسان است و قرآن در آیه 70سوره اسراء به این نوع کرامت اشاره دارد: (وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلا.)
خداوند پس از ذکر نعمتهای خود بر بنیآدم در چند آیه قبل، در این آیه گویا با بیان عتابآمیز با انسان سخن میگوید؛ زیرا پس از همه آنها، انسان پروردگار خود را فراموش نموده و از وی روی گردانده است. در این آیه، خداوند خلاصهای از کرامتها و فضل خود را برمیشمارد تا انسان متنبّه گردد.
استاد علّامه طباطبایی مراد از آیه را بیان حال جنس بشر ذکر میکند و معتقد است: منظور از این کرامت، کرامت طبیعی و ذاتی است؛ صرفنظر از کرامتهای خاص و فضایل روحی و معنوی که خداوند به عدهای اختصاص داده است. بنابراین، آیه مورد بحث مشرکان، کفّار و فاسقان را نیز دربر میگیرد. و اگر مقصود از آن فقط انسانهای خوب و مطیع بود، معنای امتنان و عتاب درست نبود و به همین دلیل، معنای «تکریم» با «تفضیل» ـ که در ادامه آیه آمده است ـ فرق پیدا میکند؛ چون تکریم معنای نفسی است و به غیر کاری ندارد، به خلاف تفضیل که در آن شخص مورد نظر با دیگری مقایسه شده، بر او برتری مییابد.3
وجه کرامت انسان نسبت به سایر موجودات و دلیل این کرامت طبیعی، که خدا در وجود انسان نهاده، داشتن نعمت عقل است و به واسطه همین خصیصه است که از دیگر موجودات جهان امتیاز یافته و به همین دلیل، حق را از باطل و خیر را از شر و نافع را از مضر تمییز میدهد و علاوه بر این کرامت ذاتی، از جهات دیگر نیز بر سایر موجودات برتری داده شده که در آیه با تعبیر (فضّلناهم) آمده و آن عبارت است از اینکه در غیر عقل، از سایر خصوصیات و صفات نیز بر دیگر موجودات برتری داشته و هر کمالی که در سایر موجودات هست، حد اعلای آن در انسان نیز وجود دارد.4
تکریم انسانها بر اساس کرامت ذاتی آنها، رعایت حقوق شخصی ثابتی است که هر انسان از آن نظر که انسان است، دارا میباشد و آن در سیره نبیگرامی نیز آمده. یکی از وجوه احترام متقابل در گفتوگو با سران عرب و سران کشورهای غیرمسلمان در ملاقاتها و نامههای حضرت را میتوان در این زمینه ارزیابی کرد، گرچه وجوه دیگری همچون اخلاق اسلامی و تأثیر آن در جذب طرف مقابل به اسلام را نمیتوان نادیده گرفت. همچنین برخورد حضرت با عموم افرادی که به محضرش شرفیاب میشدند ـ هرچند مسلمانان نیز نبودند ـ بسیار کریمانه بوده است. حتی نقل شده است حضرت برای رعایت احترام، عبایش را برای نشستن کسانی پهن میکردند که هنوز قرابت و آشنایی با حضرت نداشتند.5
قسم دوم کرامت انسانی عبارت است از: شرف، حیثیت، ارج و ارزشی که با کوشش و خواست خود انسان به دست میآید. انسانی که در راه پالایش خویش و اندوختن دانش و آگاهی و شناخت جهان و خالق آن گام برمیدارد از کرامتِ انسانی الهی برخوردار است. از این قسم، در قرآن با آیه (اِنَّ اَکرَمکُم عِندَاللّهِ اتقیکُم) (حجرات: 11) یاد شده است. در ابتدای آیه، مردم را از این نظر که انسانند، با هم برابر دانسته، هرگونه فضیلت و برتری را در میان قبایل و شعب گوناگون بشری نفی کرده است و بر تمام امتیازات موهوم حسب و نسب جاهلی خط بطلان کشیده، ملاک برتری را «تقوا» و کمالات اکتسابی انسان میداند؛ زیرا چنین امتیازی است که انسان را به سعادت حقیقیاش که همان زندگی پاکیزه و ابدی در جوار رحمت پروردگار است، میرساند.6
بنابراین، «تکریم» به معنای احترام نهادن، در اصل فقط برای کسانی مطرح است که شایسته احترام و بزرگداشتند و آن را در سایه نیکوییهای اخلاقی و تلاش و کسب کمالات انسانی به دست میآورند، نه اینکه به هر انسان زورگو، بیخرد، بیفرهنگ و تبهکار فقط به این دلیل که انسان بوده و در چهره آدم است، باید احترام گذاشت؛ زیرا انسانها از نظر حقوقی که به دست میآورند همیشه یکسان نیستند. اما همانگونه که گفته شد، اگر منظور از تکریم انسانها رعایت حقوق شخصی ثابتی باشد که هر انسان از آن نظر که انسان است دارا میباشد، همه انسانها از آن برخوردارند و باید رعایت شود.7
قرآن و امر به تکریم
در بیان سیرة رسول گرامی، مهمترین شواهد و مدارک آیات کریمه قرآن هستند که آن حضرت اولین عامل به آن بوده است. خداوند تبارک و تعالی در قرآن به پیامبر دستور میدهد که تکریم ویژه خود را به مؤمنان اختصاص دهد8 و آن تواضع همراه با محبت و مهر و ملاطفت است. همانگونه که پرندگان هنگامی که میخواهند به جوجههای خود اظهار محبت کنند، بالهای خود را میگسترند و پایین میآورند و آنان را زیر بال و پر میگیرند تا هم در برابر حوادث احتمالی مصون بمانند و هم از پراکندگی حفظ شوند، پیامبر نیز مأمور است مؤمنان راستین را زیر بال و پر خود بگیرد9 و تکریم ویژه خود را به آنها اختصاص دهد؛ زیرا کرامت حقیقی بشر دستاورد بعثت انبیاست که برای زنده کردن و استوار نمودن پایههای اخلاق برگزیده شدند و بانگ رسای پیامبر اکرم(ص) هنوز طنینانداز است که «من برای کامل کردن ارزشهای اخلاقی برانگیخته شدم.»10 خداوند نیز در قرآن، ایشان را به داشتن اخلاق سترگ ستوده است و این اخلاق نیک از بزرگواری و کرامت آن حضرت سرچشمه میگیرد.11
برای تبیین بیشتر، بحث را با ذکر مصادیقی از تکریم شهروندان و افراد ادامه میدهیم:
مصادیق تکریم
الف. مشورت
یکی از مهمترین مصادیقِ تکریم شهروندان در سیره رسول خدا، «مشورت» حضرت با اصحاب در جنگهاست. یکی از نمونههای مشورت حضرت با اصحاب، در جنگ بدر است. مسلمانان به قصد مصادره اموال کاروان تجاری قریش، که از شام برمیگشت، از مدینه بیرون آمدند، اما در حال حرکت به سمت بدر، خبر رسید که سپاه قریش عازم آن منطقه است. با این خبر، اوضاع بکلی دگرگون شد و مسلمانان، که برای حمله به کاروان خود را آماده کرده بودند، در مقابل یک لشکر مسلّح، که در تعداد افراد نیز سه برابر بودند، روبهور شدند.
رسول خدا(ص) از همراهان پرسید که آیا حاضرند در این شرایط در برابر قریش بایستند یا نه؟
ابوبکر و عمر هر کدام برخاستند و سخنانی گفتند که بوی تهدید و ترس میداد و پیامبر به حرف آنها اعتنایی نکرد. سپس مقدادبن عمرو سخنانی در اطاعت از حضرت بیان کرد، اما باز پیامبر از مردم مشورت خواست؛ مخاطب حضرت در اصل انصار بودند؛ چرا که آنها در بیرون مدینه نسبت به پیامبر تعهدی نداشتند. در نهایت، با اعلام حمایت انصار، پیامبر دستور حرکت صادر فرمود و پرچم جنگ برافراشته شد.12
مورد دیگر نیز در همین جنگ است، در مکانی که پیامبر برای جنگ توقف کردند: حباببن منذر از رسول خدا(ص) سؤال کرد: آیا در جایی که توقف کردهاند به دستور خدا منزل کردهاند، یا نه؟ رسول خدا فرمود: دستوری از طرف خدا نیامده است. آنگاه حباب گفت: بهتر است نزدیک چاهی که آب گوارایی داشته باشد توقف کنیم تا در هنگام جنگ، به راحتی از آب استفاده نماییم. رأی او پذیرفته شد و در نزدیکی چاه آب توقف کردند.13
مشورت دیگر در جنگ بدر مربوط به پایان جنگ و کیفیت برخورد با اسیران است. از جمع آنها دو نفر یعنی عقبةبن معیط و نضربن حارث، که از عناصر فعّال بر ضد پیامبر و مسلمانان بودند، به دستور پیامبر، و به دست حضرت علی 7کشته شدند، اما درباره سایر اسرا نظر برخی از اصحاب آن بود که همه آنها را به قتل برسانند، ولی شماری دیگر از مهاجر و انصار بر فدیه گرفتن اصرار داشتند. 14
دیگر مشورت پیامبر با اصحاب در جنگ احد است: وقتی خبر لشکرکشی قریش در مدینه به پیامبر و مسلمانان رسید، حضرت با مسلمانان مشورت کرد. عدهای، که تعدادشان اندک بود و در میان آنها عبدالله بن اُبی حضور داشت، معتقد بودند که در مدینه بمانند و از شهر دفاع کنند و گفتهاند که نظر پیامبر نیز همین بوده است. اما عدهای از جوانان و کسانی که در بدر نبودند و برخی بزرگسالان مانند حضرت حمزه و سعدبن عباده اصرار داشتند که در بیرون مدینه با دشمن روبهرو گردند تا مبادا متّهم به ترس شوند. پیامبر نظر اکثریت را قبول کرد و زره جنگ پوشید. در این هنگام، صحابه که احساس کردند با خواست رسول خدا(ص) مخالفت کردهاند، پشیمان شدند و نزد حضرت رفتند و اظهار ندامت کردند، ولی پیامبر فرمود: اکنون که زره به تن کرده، سزاوار نیست آن را بیرون آورد.15 پس از اتمام جنگ و شکست مسلمانان، شبههای مطرح شد که در این امر، جای مشورت نبوده است. آیه (و شاورهم فیالامر) (آل عمران: 159) نازل شد تا این شبهه را دفع کند؛ زیرا در هر صورت، فایده مشورت بالا بردن شخصیت مردم و تکریم آنهاست و این مهمتر است.16
دلیل این امر، تکریم افراد و شخصیت دادن به آنها بوده است؛ زیرا:
1. پیامبر احتیاج به مشورت نداشت؛ زیرا خود حضرت فرمود: «خدا و رسولش از مشورت بینیازند، اما خدا آن را رحمت بر امت قرار داده است.»17
در همین آیه، خداوند پس از مشورت، تصمیمگیری را بر عهده خود پیامبر گذاشته، میفرماید: (فَاِذا عَزمتَ فَتَوکّلْ عَلَیاللّه)؛ هنگامی که تصمیم گرفتی بر خدا توکّل کن. بنابراین، باید گفت: مشورت در آیه، امری تعلیمی و اخلاقی برای امّت بود تا آن را یاد بگیرند و به نوعی، تکریم شخصیت آنها بود.
3. اصحابی که حاضر بودند جان خود را فدای رسولاللّه کنند، دیگر لزوم و وجوب مشورت با آنان معنا نداشت، جز اینکه برای تکریم آنها باشد، و اینکه حاکمان بعدی این شیوه را الگوی خود سازند و از استبداد پرهیز نمایند.
4. علاوه بر این، ضمیر «هُم» در آیه (وَ أَمرُهُم شوری بَیْنَهُمْ) (شوری: 38)، بیانگر این است که فقط در امر مباح زندگیشان حضرت با آنها مشورت میکند، نه در امور دین و تشریع.
5. به هر حال، جنگی که باید به روش مردم اداره شود احتیاج به مشارکت و دلگرمی آنها در امور دارد و باید همه خود را در امور آن شریک بدانند تا در صورت شکست نیز قصور و تقصیر متوجه یک فرد نشود و تحمّل آن آسانتر باشد. به همین دلیل، پیامبر در صدد است دل آنها را نیز به دست آورد و این کار با تکریم و محبت نسبت به آنها ممکن است، و در صورت دستوری بودن مشورت، رحمت و تکریم به حساب نمیآید.18
ب. تفقّد و احوالپرسی
بزرگواری و عنایت حضرت به افراد و شهروندان را نباید فقط منحصر به مسائل سیاسی و اجتماعی، که در آن تعاون و همکاری در پیشبرد امور مطرح است، دانست، بلکه تمام اقشار جامعه به نوعی از محبت و بزرگواری حضرت برخوردار بودند و در این میان، تکریم حضرت نسبت به اصحاب از همه چشمگیرتر است. سیره کریمانه ایشان با اصحاب باعث ایجاد ارتباط عاشقانه و وحدت فکری و اجتماعی فکری و اجتماعی میشد که همه خود را وابسته به این کانون عشق و ایثار و کرامت میدیدند و هیچگاه پیامبر را از خود جدا نمیدانستند. انس بنمالک نقل میکند: هرگاه پیامبر یکی از اصحاب را سه روز نمیدید، درباره او سؤال میکرد؛ اگر آن فرد در شهر نبود برایش دعا میکرد، اگر حضور داشت به دیدن او میرفت و اگر مریض بود از او عیادت مینمود.19
ج. ادب در خطاب
در مخاطب قراردادن افراد، از سخن و عباراتی که باعث تضعیف شخصیت او شود، پرهیز مینمود. علاوه بر اینکه اصحاب را با کنیه صدا میزد، اگر کسی کنیه نداشت برای او کنیه قرار میداد و گاهی اسامی برخی افراد را به خاطر منافات با کرامت انسانیشان عوض مینمود.20
د. تواضع در نشستن
مجلسی که حضرت با اصحاب حضور پیدا میکرد دارای صدر و ذیل نبود، بلکه به صورت گرد و حلقهای مینشستند و حضرت در میان آنها قرار میگرفت، به طوری که اگر بیگانهای واری میشد نمیتوانست تشخیص دهد کدامیک رسول خدا(ص) است، مگر اینکه میپرسید. ابوذر غفاری میگوید: ما از پیامبر خواستیم تا اجازه دهد مکان خاصی برای نشستن او آماده کنیم تا هر که وارد میشود بتواند تشخیص دهد که رسول خدا کدام یک است و حضرت اجازه دادند و ما با خشت، مکانی با اندکی ارتفاع درست کردیم و از آن به بعد، پیامبر روی آن مینشست و ما در دو طرف حضرت مینشستیم.21
مطلب دیگر اینکه وقتی انسان وارد مجلسی میشود نباید حتماً در صدر مجلس جایی پیدا کند، بلکه هر نقطهای برای نشستن جا باشد، خوب است بنشیند و چه بسا در ذیل مجلس نشستن، به نوعی تکریم حاضران به حساب آید. از اینرو، رسول اکرم(ص) وقتی وارد مجلسی میشدند، در پایین مجلس مینشستند؛ چرا که تواضع در مقابل مؤمنان تکریم آنان محسوب میشود و این سیره حضرت بود.22
هـ . تعلیم تکریم
ایشان علاوه بر تکریم افراد، تکریم نمودن را نیز به آنها میآموخت. سلمان فارسی میگوید: حضور رسول خدا(ص) شرفیاب شدم، دیدم حضرت به بالشی تکیه داده است. وقتی من وارد شدم، حضرت بالش را برای من قرار داد، سپس فرمود: سلمان! اگر شخص مسلمانی به برادر مسلمانش وارد شود و او برای احترام و اکرام او برایش بالشی قرار دهد، خداوند او را میآمرزد.23
قاعده کلی که میتوان از این روایت به دست آورد اهمیت تکریم انسان مؤمن است، به گونهای که حضور و عدم حضور دیگران تأثیری در موضوع ندارد، بلکه مهم این است که احترام شخص مخاطب حفظ شود و حق تکریم او ادا گردد.
بنابر نقل طبرسی، روزی رسول خدا به تنهایی در مسجد نشسته بود. شخصی به حضور حضرت رسید. حضرت تکانی خورد و جایی برای او باز نمود. آن شخص عرض کرد: یا رسولالله! مکان وسیع و جا زیاد است. در حقیقت، میخواست علت جابه جاشدن حضرت را بداند؛ زیرا لزومی در این کار نمیدید. حضرت فرمود: حق برادر مسلمان بر برادرش این است که وقتی میبیند او میخواهد در کنارش بنشیند، جایی برایش باز کند.24
و. برخورد گرم و صمیمی
برخورد گرم و صمیمی با افراد به نوعی تکریم آنهاست و نوعی علاقه و شیفتگی در طرف مقابل ایجاد میکند و باعث نزدیکشدن دلها و ازدیاد محبت میگردد و چه بسا افراد خاطی که با یک برخورد کریمانه و صمیمانه به اشتباه خود پی بردهاند، و چه بسیارند انسانهایی که زمینههای تربیتی مثبتی داشتهاند، اما با یک برخورد دلسردکننده، با بسیاری از محافل و مجالس انسانساز خداحافظی نموده و از زمینههای هدایت فاصله گرفتهاند؛ زیرا انسانها، بخصوص نسل جوان که اکثریت جامعه امروز ما را تشکیل میدهند، دارای روحیهای لطیفند و ذاتا تشنه محبت. بسیار اتفاق افتاده است که با یک احوالپرسی صمیمانه و اظهار محبت خالصانه، باب ارتباط با دیگران گشوده شده و بسیاری از ذهنیتهای منفی درباره برخی از واقعیات جامعه و معارف دینی اصلاح شدهاند. گاهی برخی افراد پس از این مراحل، خود اذعان نمودهاند که شروع تحوّلشان از کجا و چگونه بوده است. این مسئله در سیره رسول گرامی بسیار برجسته و پررنگ است. امیرالمؤمنین علی(ع) میفرماید: وقتی حضرت با کسی مصافحه میکرد، هیچگاه اتفاق نیفتاد که حضرت دستش را از دست او جدا کند تا اینکه آن شخص دستش را برمیداشت و اگر کسی برای بیان حاجتی با او صحبت میکرد، حضرت هیچگاه سخن او را قطع نمیکرد و از او جدا نمیشد تا آن شخص سخن را به پایان برد و از حضرت جدا شود.25
در روایت دیگری با همین مضمون با اندکی تفاوت، انسبن مالک میگوید: ده سال با رسول خدا(ص) بودم، عطری از او استشمام میکردم که بهتر از آن را سراغ ندارم. هرگاه کسی با حضرت ملاقات میکرد، وقت جدا شدن، حضرت همراه او بلند میشد. و کسی نزد رسولخدا(ص) ننشست مگر اینکه حضرت وقت برخاستن با او برخاست، و در وقت دست دادن، تا وقتی فرد دستش را جدا نمیکرد، حضرت در این کار پیشقدم نمیشد.26
به طور خلاصه، برخورد حضرت چنان بود که هرکس خیال میکرد محبوبترین افراد نزد ایشان است.27
ز. ارتباط عاطفی با افراد
اگر کسی از حضرت دعوت به عمل میآورد، در مهمانی او شرکت مینمود و برایش تفاوتی نمیکرد که دعوتکننده عبد باشد یا آزاد. هدیه افراد را هرچند اندک بود، میپذیرفت. به چهره افراد خیره نمیشد. اگر کسی از اشتباه خود عذر میخواست، حضرت عذر او را میپذیرفت. اگر کسی مریض میشد، حتی در دورترین نقطه شهر، به عیادتش میرفت و تکریم مسلمان پس از حیات او نیز از سیره حضرت بود. از اینرو، در تشییع جنازه افراد حضور پیدا میکرد.28
ح. تکریم مهمان
تکریم مهمان بخش دیگری از سیره رسول خدا(ص) است. همراهی با مهمان در خوردن طعام، به خاطر آنکه مهمان احساس تنهایی نکند و شرمنده نشود، از کارهای آن حضرت بود.
از امام موسی بن جعفر(ع) روایت شده است: هنگامی که برای رسول خدا(ص)، مهمان میرسید، حضرت با او غذا میخورد و تا وقتی مهمان از غذا خوردن دست نمیکشید، پیامبر همچنان به خوردن غذا ادامه میداد.29 در این امر، تفاوتی بین برده و آزاد نبود. به همین دلیل از جمله مسائلی که حضرت فرمود تا وقت مرگ ترک نخواهم کرد، نشستن روی زمین و همغذا شدن با بردگان است.30
ط. تکریم بیشتر نسبت به بزرگان قوم
آوازه اخلاق حسنه و برخوردهای کریمانه حضرت گاهی قلوب بزرگان عرب را متوجه خود مینمود و در اولین برخوردها، حتی زمانی که آنها هنوز اسلام اختیار نکرده بودند، مشمول الطاف کریمانه پیامبر قرار میگرفتند. جریربن عبدالله میگوید: وقتی پیامبر مبعوث شد، به محضرشان شرفیاب شدم تا اسلام آورده، با ایشان بیعت کنم. حضرت به من فرمود: برای چه کاری آمدهای؟ عرض کردم: آمدهام تا به دست شما مسلمان شوم. حضرت عبایش را برای نشستن من پهن نمود و سپس رو به اصحاب فرمود: هرگاه بزرگ قومی نزد شما میآید او را احترام نمایید.31 این کلام حضرت عام است و میتواند یک اصل کلی اخلاقی در دیپلماسی اسلامی محسوب شود و حاکمان دینی در تعاملات خود با شخصیتهای خارجی غیرمسلمان میتوانند از آن پیروی نمایند. یکی از مسائلی که در سیره رسول گرامی و اهلبیت: میتواند مورد دقت قرار گیرد این واقعیت است که در نظام اسلامی، حاکمانْ خادمان مردمند و باید هدف از پذیرش مسئولیت را خدمت به خلق خدا بدانند و در صورت تعارض منافع شخصی و اجتماعی، مسئول در نظام دینی، وقف مردم است.
بنابراین، درباره نبی گرامی نقل شده است: حتی در حین اقامه نماز، اگر کسی برای حاجتی در کنارش مینشست، حضرت نمازش را سریعتر تمام میکرد و مشکل و حاجتش را میپرسید. وقتی مشکل او حل میشد، دوباره به نماز میایستاد.32
ی. تکریم اطفال
تکریم اطفال و نونهالان علاوه بر ارزش اخلاقی، از تأثیر فوقالعاده تربیتی نیز برخوردار است که نباید از آن غفلت کرد. در روایات بسیاری آمده است که حضرت به آنها سلام میکرد و در روایتی حضرت سلام کردن به بچهها را از کارهایی ذکر نموده است که تا وقت مرگ ترک نخواهد کرد و فرمود: باید پس از من این امر به سنّتی در جامعه تبدیل شود.33 اطفال را نزد ایشان میآوردند تا برای آنها اسم انتخاب کند یا برای آنها دعا نماید و حتی گاهی برای حضرت ایجاد زحمت میکردند، ولی حضرت از ادامه محبت و تکریم نسبت به آنها و همراهانشان دریغ نمیورزیدند.
روزی طفلی را به منظور متبرک شدن، به دست حضرت دادند تا برایش دعا نماید یا اسمی برای او انتخاب کند. حضرت طفل را از دست همراهانش گرفت و در دامن خود قرار داد تا تکریمی برای آنها باشد. ناگهان طفل در بغل رسول خدا بول کرد. یکی از همراهان طفل صدا زد که طفل را بردارید! حضرت فرمود: کاری به او نداشته باشید، تا بول کردن بچه به پایان رسید. سپس برای طفل دعا کرد ـ یا برای او اسم انتخاب نمود ـ و اطرافیان بسیار خرسند شدند و از این ماجرا هیچگونه آثار رنجشی در صورت حضرت ندیدند. سپس حضرت لباسشان را تطهیر نمودند.34
حُسن ختام این نوشتار ذکر روایتی است درباره تکریم حضرت نسبت به فرزند خردسالش امام حسن مجتبی(ع): عبداللهبن شبیه از پدرش نقل میکند: رسول گرامی امام حسن(ع) را در کنار خود قرار داد و به نماز ایستاد، اما سجده نماز را طولانی به جای آورد. من در میان نمازگزاران، سر از سجده برداشتم، دیدم امام حسن(ع) بر شانه پیامبر(ص) سوار شده است. وقتی نماز به پایان رسید، مردم به حضرت عرض کردند: تاکنون این چنین سجده را طول نمیدادید! گویا وحی نازل شده است. حضرت فرمود: وحی نازل نشده، بلکه فرزندم حسن بر شانهام سوار شده بود و دوست نداشتم در پایین آوردنش عجله کنم تا اینکه خود پایین آید.35
پینوشتها
--------------------------------------------------------------------------------
1 ـ فرهنگنامه قرآنی، با نظارت محمّد یاحقی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1372، ج 2، ص1213 ـ1212.
2 ـ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داودی، بیروت، دارالقلم / دمشق، دارالشامیه، 1406ق، ص707.
3 ـ سید محمدحسین طباطبائی، تفسیر المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ج 13، ص 214.
4 ـ همان، ج 13، ص215.
5 ـ همان، ج 3، ص215.
6 ـ همان، ج 18، ص489.
7 ـ دانشنامه امام علی(ع) زیرنظر علیاکبر صادقی رشاد، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1380، ج 4، ص 250.
8 ـ (وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ) (شعراء: 215).
9 ـ ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، دارالکتاب الاسلامیه، 1362، ج 15، ص367.
10 ـ «بُعثتُ لاُتمِّمَ مکارمَالاخلاقِ» (محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، چ سوم، بیروت، دارالوفاء، 1403، ج 71، ص 373).
11 ـ (اِنَّکَ لَعلی خُلقٍ عَظیمِ.) (قلم: 4).
12 ـ ابن هشام، سیرهالنبویّه، مصر، 1355ق، ج1، ص615.
13 ـ صالحی شامی، سبلالهدی و الرشاد، بیروت، دارالکتاب العلمیه، 1414ق، ص30. اگرچه این روایت در سیره ابن هشام، ج 2، ص 272 نیز آمده است، اما به دلایلی، اصل قضیه صحّت ندارد؛ زیرا اولا، با توجه به عصمت پیامبر از خطا و نسیان، چنین اشتباه استراتژیکی از ساحت حضرت دور است. ثانیا، با توجه به اینکه مشرکان زودتر آمده بودند، معقول نیست که چاهای آب را اشغال نکرده و برای طرف مقابل باقی گذاشته باشند. ثالثا، صحیح این است که مسلمانان دسترسی به آب نداشتند و خداوند شبانه باران عظیمی فرستاد که همه آنها سیراب شدند و با آن غسل کردند و خداوند در سوره انفال، آیه 11 به این مسئله اشاره میکند: (و یُنَزِّلُ علیکم من السماءِ ماءً لِیُطهِرکم بِه.) (ر.ک: سید جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیرهالنبی الاعظم، چ چهارم، بیروت، 1415ق، ج 5، ص 29).
14 ـ ابن هشام، پیشین، ج 1، ص644.
15 ـ همان، ج 3، ص 67و68.
16 ـ ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیشین، ج 3، ص142.
17 ـ جلالالدین سیوطی، الدرّ المنثور، 1377ق، ج2، ص280.
18 ـ سیدجعفر مرتضی عاملی، پیشین، ج 6، ص95ـ89.
19 ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 16، ص232.
20 ـ مولی محسن فیض کاشانی، محجه البیضاء فی تهذیبالاحیاء، تصحیح علیاکبر غفاری، چ سوم، قم، انتشارات اسلامی، ج 4، ص131.
21 ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 16، ص229.
22 ـ رضیالدین طبرسی، مکارمالاخلاق، قم، شریف رضی، 1412، ص25.
23 ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 26، ص235.
24 ـ رضیالدین طبرسی، پیشین، ص26.
25 ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 16، ص 236.
26 ـ همان، ص 230.
27 ـ مولی محسن فیض کاشانی، پیشین، ج 4، ص132.
28 ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 16، ص228ـ227.
29 ـ سید محمدحسین طباطبائی، سننالنبی، ترجمه و تحقیق محمدهادی فقیهی، چ دوم، اسلامیه، 1362، ص67.
30 ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 16، ص215.
31 ـ همان، ج 16، ص 228ـ227.
32 ـ مولی محسن فیض کاشانی، پیشین، ج 4، ص130.
33 ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 16، ص 215.
34 ـ رضیالدین طبرسی، پیشین، ص25.
35 ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 43، ص294.
بررسی سیره رسول گرامی در این زمینه، در حقیقت بررسی همه دیدگاههای اسلام درباره کرامت و منزلت انسان است؛ زیرا گفتار و رفتار او مصداق عملی احکام و اخلاق اسلامی است.
هدف این نوشتار بررسی سیره رسول گرامی در برخوردهای کریمانه و بزرگوارانه با شهروندان و کلیه افرادی است که با او در ارتباط بودهاند تا روش آن حضرت را در گرامیداشت انسانهای همنوع و مرتبط با او بیابیم و با عمل به آن از نعمت ارزشمند این اسوه حسنه بهرهمند گردیم. برای رسیدن به این هدف، سعی شده است ضمن بررسی لغوی واژه تکریم، ابتدا بر اساس انواع کرامت انسانی، معیارهای حضرت برای تکریم افراد تبیین شوند و سپس دستور قرآن برای تکریم مؤمنان بررسی گردد و در ادامه، روشها و مصادیق تکریم حضرت رسول نسبت به انسانها بیان خواهد شد.
در این نوشتار، شیوه پژوهش تاریخی ـ توصیفی ـ تحلیلی به کار گرفته شده و بدین منظور، از منابع تاریخ و سیره در دو دسته منابع دست اول و برخی منابع تفسیری استفاده گردیده است.
بررسی لغوی واژة «تکریم»
واژه «تکریم» از فعل «کَرَمَ» به معنای بخشندگی، دست و دلبازی، سودمندی و کریم بودن گرفته شده؛ در زبان فارسی، برای این واژه برخی معانی همچون برگزیدن، گرامیداشتن و بزرگیدادن به کار رفته است.1 واژگان «تکریم» و «اکرام» به معنای بخشش، بزرگواری و نیکویی رساندن است. همچنین به معنای سود، نیکی و ارجی که کاهشپذیر نیست یا چیزی که بزرگوارانه است و به انسان میرسد، به کار میرود.2
انواع تکریم و معیار آن
در اقدامات کریمانه پیامبر اکرم 9میتوان به دو نوع تکریم اشاره کرد: تکریم افراد با توجه به کرامت ذاتی انسان و تکریم افراد با توجه به کرامت اکتسابی آنان؛ زیرا در دیدگاه اسلام، کرامت انسانی بر دو قسم است:
قسم اول که همه انسانها بدون استثنا از آن برخوردارند، کرامت طبیعی (ذاتی) انسان است و قرآن در آیه 70سوره اسراء به این نوع کرامت اشاره دارد: (وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلا.)
خداوند پس از ذکر نعمتهای خود بر بنیآدم در چند آیه قبل، در این آیه گویا با بیان عتابآمیز با انسان سخن میگوید؛ زیرا پس از همه آنها، انسان پروردگار خود را فراموش نموده و از وی روی گردانده است. در این آیه، خداوند خلاصهای از کرامتها و فضل خود را برمیشمارد تا انسان متنبّه گردد.
استاد علّامه طباطبایی مراد از آیه را بیان حال جنس بشر ذکر میکند و معتقد است: منظور از این کرامت، کرامت طبیعی و ذاتی است؛ صرفنظر از کرامتهای خاص و فضایل روحی و معنوی که خداوند به عدهای اختصاص داده است. بنابراین، آیه مورد بحث مشرکان، کفّار و فاسقان را نیز دربر میگیرد. و اگر مقصود از آن فقط انسانهای خوب و مطیع بود، معنای امتنان و عتاب درست نبود و به همین دلیل، معنای «تکریم» با «تفضیل» ـ که در ادامه آیه آمده است ـ فرق پیدا میکند؛ چون تکریم معنای نفسی است و به غیر کاری ندارد، به خلاف تفضیل که در آن شخص مورد نظر با دیگری مقایسه شده، بر او برتری مییابد.3
وجه کرامت انسان نسبت به سایر موجودات و دلیل این کرامت طبیعی، که خدا در وجود انسان نهاده، داشتن نعمت عقل است و به واسطه همین خصیصه است که از دیگر موجودات جهان امتیاز یافته و به همین دلیل، حق را از باطل و خیر را از شر و نافع را از مضر تمییز میدهد و علاوه بر این کرامت ذاتی، از جهات دیگر نیز بر سایر موجودات برتری داده شده که در آیه با تعبیر (فضّلناهم) آمده و آن عبارت است از اینکه در غیر عقل، از سایر خصوصیات و صفات نیز بر دیگر موجودات برتری داشته و هر کمالی که در سایر موجودات هست، حد اعلای آن در انسان نیز وجود دارد.4
تکریم انسانها بر اساس کرامت ذاتی آنها، رعایت حقوق شخصی ثابتی است که هر انسان از آن نظر که انسان است، دارا میباشد و آن در سیره نبیگرامی نیز آمده. یکی از وجوه احترام متقابل در گفتوگو با سران عرب و سران کشورهای غیرمسلمان در ملاقاتها و نامههای حضرت را میتوان در این زمینه ارزیابی کرد، گرچه وجوه دیگری همچون اخلاق اسلامی و تأثیر آن در جذب طرف مقابل به اسلام را نمیتوان نادیده گرفت. همچنین برخورد حضرت با عموم افرادی که به محضرش شرفیاب میشدند ـ هرچند مسلمانان نیز نبودند ـ بسیار کریمانه بوده است. حتی نقل شده است حضرت برای رعایت احترام، عبایش را برای نشستن کسانی پهن میکردند که هنوز قرابت و آشنایی با حضرت نداشتند.5
قسم دوم کرامت انسانی عبارت است از: شرف، حیثیت، ارج و ارزشی که با کوشش و خواست خود انسان به دست میآید. انسانی که در راه پالایش خویش و اندوختن دانش و آگاهی و شناخت جهان و خالق آن گام برمیدارد از کرامتِ انسانی الهی برخوردار است. از این قسم، در قرآن با آیه (اِنَّ اَکرَمکُم عِندَاللّهِ اتقیکُم) (حجرات: 11) یاد شده است. در ابتدای آیه، مردم را از این نظر که انسانند، با هم برابر دانسته، هرگونه فضیلت و برتری را در میان قبایل و شعب گوناگون بشری نفی کرده است و بر تمام امتیازات موهوم حسب و نسب جاهلی خط بطلان کشیده، ملاک برتری را «تقوا» و کمالات اکتسابی انسان میداند؛ زیرا چنین امتیازی است که انسان را به سعادت حقیقیاش که همان زندگی پاکیزه و ابدی در جوار رحمت پروردگار است، میرساند.6
بنابراین، «تکریم» به معنای احترام نهادن، در اصل فقط برای کسانی مطرح است که شایسته احترام و بزرگداشتند و آن را در سایه نیکوییهای اخلاقی و تلاش و کسب کمالات انسانی به دست میآورند، نه اینکه به هر انسان زورگو، بیخرد، بیفرهنگ و تبهکار فقط به این دلیل که انسان بوده و در چهره آدم است، باید احترام گذاشت؛ زیرا انسانها از نظر حقوقی که به دست میآورند همیشه یکسان نیستند. اما همانگونه که گفته شد، اگر منظور از تکریم انسانها رعایت حقوق شخصی ثابتی باشد که هر انسان از آن نظر که انسان است دارا میباشد، همه انسانها از آن برخوردارند و باید رعایت شود.7
قرآن و امر به تکریم
در بیان سیرة رسول گرامی، مهمترین شواهد و مدارک آیات کریمه قرآن هستند که آن حضرت اولین عامل به آن بوده است. خداوند تبارک و تعالی در قرآن به پیامبر دستور میدهد که تکریم ویژه خود را به مؤمنان اختصاص دهد8 و آن تواضع همراه با محبت و مهر و ملاطفت است. همانگونه که پرندگان هنگامی که میخواهند به جوجههای خود اظهار محبت کنند، بالهای خود را میگسترند و پایین میآورند و آنان را زیر بال و پر میگیرند تا هم در برابر حوادث احتمالی مصون بمانند و هم از پراکندگی حفظ شوند، پیامبر نیز مأمور است مؤمنان راستین را زیر بال و پر خود بگیرد9 و تکریم ویژه خود را به آنها اختصاص دهد؛ زیرا کرامت حقیقی بشر دستاورد بعثت انبیاست که برای زنده کردن و استوار نمودن پایههای اخلاق برگزیده شدند و بانگ رسای پیامبر اکرم(ص) هنوز طنینانداز است که «من برای کامل کردن ارزشهای اخلاقی برانگیخته شدم.»10 خداوند نیز در قرآن، ایشان را به داشتن اخلاق سترگ ستوده است و این اخلاق نیک از بزرگواری و کرامت آن حضرت سرچشمه میگیرد.11
برای تبیین بیشتر، بحث را با ذکر مصادیقی از تکریم شهروندان و افراد ادامه میدهیم:
مصادیق تکریم
الف. مشورت
یکی از مهمترین مصادیقِ تکریم شهروندان در سیره رسول خدا، «مشورت» حضرت با اصحاب در جنگهاست. یکی از نمونههای مشورت حضرت با اصحاب، در جنگ بدر است. مسلمانان به قصد مصادره اموال کاروان تجاری قریش، که از شام برمیگشت، از مدینه بیرون آمدند، اما در حال حرکت به سمت بدر، خبر رسید که سپاه قریش عازم آن منطقه است. با این خبر، اوضاع بکلی دگرگون شد و مسلمانان، که برای حمله به کاروان خود را آماده کرده بودند، در مقابل یک لشکر مسلّح، که در تعداد افراد نیز سه برابر بودند، روبهور شدند.
رسول خدا(ص) از همراهان پرسید که آیا حاضرند در این شرایط در برابر قریش بایستند یا نه؟
ابوبکر و عمر هر کدام برخاستند و سخنانی گفتند که بوی تهدید و ترس میداد و پیامبر به حرف آنها اعتنایی نکرد. سپس مقدادبن عمرو سخنانی در اطاعت از حضرت بیان کرد، اما باز پیامبر از مردم مشورت خواست؛ مخاطب حضرت در اصل انصار بودند؛ چرا که آنها در بیرون مدینه نسبت به پیامبر تعهدی نداشتند. در نهایت، با اعلام حمایت انصار، پیامبر دستور حرکت صادر فرمود و پرچم جنگ برافراشته شد.12
مورد دیگر نیز در همین جنگ است، در مکانی که پیامبر برای جنگ توقف کردند: حباببن منذر از رسول خدا(ص) سؤال کرد: آیا در جایی که توقف کردهاند به دستور خدا منزل کردهاند، یا نه؟ رسول خدا فرمود: دستوری از طرف خدا نیامده است. آنگاه حباب گفت: بهتر است نزدیک چاهی که آب گوارایی داشته باشد توقف کنیم تا در هنگام جنگ، به راحتی از آب استفاده نماییم. رأی او پذیرفته شد و در نزدیکی چاه آب توقف کردند.13
مشورت دیگر در جنگ بدر مربوط به پایان جنگ و کیفیت برخورد با اسیران است. از جمع آنها دو نفر یعنی عقبةبن معیط و نضربن حارث، که از عناصر فعّال بر ضد پیامبر و مسلمانان بودند، به دستور پیامبر، و به دست حضرت علی 7کشته شدند، اما درباره سایر اسرا نظر برخی از اصحاب آن بود که همه آنها را به قتل برسانند، ولی شماری دیگر از مهاجر و انصار بر فدیه گرفتن اصرار داشتند. 14
دیگر مشورت پیامبر با اصحاب در جنگ احد است: وقتی خبر لشکرکشی قریش در مدینه به پیامبر و مسلمانان رسید، حضرت با مسلمانان مشورت کرد. عدهای، که تعدادشان اندک بود و در میان آنها عبدالله بن اُبی حضور داشت، معتقد بودند که در مدینه بمانند و از شهر دفاع کنند و گفتهاند که نظر پیامبر نیز همین بوده است. اما عدهای از جوانان و کسانی که در بدر نبودند و برخی بزرگسالان مانند حضرت حمزه و سعدبن عباده اصرار داشتند که در بیرون مدینه با دشمن روبهرو گردند تا مبادا متّهم به ترس شوند. پیامبر نظر اکثریت را قبول کرد و زره جنگ پوشید. در این هنگام، صحابه که احساس کردند با خواست رسول خدا(ص) مخالفت کردهاند، پشیمان شدند و نزد حضرت رفتند و اظهار ندامت کردند، ولی پیامبر فرمود: اکنون که زره به تن کرده، سزاوار نیست آن را بیرون آورد.15 پس از اتمام جنگ و شکست مسلمانان، شبههای مطرح شد که در این امر، جای مشورت نبوده است. آیه (و شاورهم فیالامر) (آل عمران: 159) نازل شد تا این شبهه را دفع کند؛ زیرا در هر صورت، فایده مشورت بالا بردن شخصیت مردم و تکریم آنهاست و این مهمتر است.16
دلیل این امر، تکریم افراد و شخصیت دادن به آنها بوده است؛ زیرا:
1. پیامبر احتیاج به مشورت نداشت؛ زیرا خود حضرت فرمود: «خدا و رسولش از مشورت بینیازند، اما خدا آن را رحمت بر امت قرار داده است.»17
در همین آیه، خداوند پس از مشورت، تصمیمگیری را بر عهده خود پیامبر گذاشته، میفرماید: (فَاِذا عَزمتَ فَتَوکّلْ عَلَیاللّه)؛ هنگامی که تصمیم گرفتی بر خدا توکّل کن. بنابراین، باید گفت: مشورت در آیه، امری تعلیمی و اخلاقی برای امّت بود تا آن را یاد بگیرند و به نوعی، تکریم شخصیت آنها بود.
3. اصحابی که حاضر بودند جان خود را فدای رسولاللّه کنند، دیگر لزوم و وجوب مشورت با آنان معنا نداشت، جز اینکه برای تکریم آنها باشد، و اینکه حاکمان بعدی این شیوه را الگوی خود سازند و از استبداد پرهیز نمایند.
4. علاوه بر این، ضمیر «هُم» در آیه (وَ أَمرُهُم شوری بَیْنَهُمْ) (شوری: 38)، بیانگر این است که فقط در امر مباح زندگیشان حضرت با آنها مشورت میکند، نه در امور دین و تشریع.
5. به هر حال، جنگی که باید به روش مردم اداره شود احتیاج به مشارکت و دلگرمی آنها در امور دارد و باید همه خود را در امور آن شریک بدانند تا در صورت شکست نیز قصور و تقصیر متوجه یک فرد نشود و تحمّل آن آسانتر باشد. به همین دلیل، پیامبر در صدد است دل آنها را نیز به دست آورد و این کار با تکریم و محبت نسبت به آنها ممکن است، و در صورت دستوری بودن مشورت، رحمت و تکریم به حساب نمیآید.18
ب. تفقّد و احوالپرسی
بزرگواری و عنایت حضرت به افراد و شهروندان را نباید فقط منحصر به مسائل سیاسی و اجتماعی، که در آن تعاون و همکاری در پیشبرد امور مطرح است، دانست، بلکه تمام اقشار جامعه به نوعی از محبت و بزرگواری حضرت برخوردار بودند و در این میان، تکریم حضرت نسبت به اصحاب از همه چشمگیرتر است. سیره کریمانه ایشان با اصحاب باعث ایجاد ارتباط عاشقانه و وحدت فکری و اجتماعی فکری و اجتماعی میشد که همه خود را وابسته به این کانون عشق و ایثار و کرامت میدیدند و هیچگاه پیامبر را از خود جدا نمیدانستند. انس بنمالک نقل میکند: هرگاه پیامبر یکی از اصحاب را سه روز نمیدید، درباره او سؤال میکرد؛ اگر آن فرد در شهر نبود برایش دعا میکرد، اگر حضور داشت به دیدن او میرفت و اگر مریض بود از او عیادت مینمود.19
ج. ادب در خطاب
در مخاطب قراردادن افراد، از سخن و عباراتی که باعث تضعیف شخصیت او شود، پرهیز مینمود. علاوه بر اینکه اصحاب را با کنیه صدا میزد، اگر کسی کنیه نداشت برای او کنیه قرار میداد و گاهی اسامی برخی افراد را به خاطر منافات با کرامت انسانیشان عوض مینمود.20
د. تواضع در نشستن
مجلسی که حضرت با اصحاب حضور پیدا میکرد دارای صدر و ذیل نبود، بلکه به صورت گرد و حلقهای مینشستند و حضرت در میان آنها قرار میگرفت، به طوری که اگر بیگانهای واری میشد نمیتوانست تشخیص دهد کدامیک رسول خدا(ص) است، مگر اینکه میپرسید. ابوذر غفاری میگوید: ما از پیامبر خواستیم تا اجازه دهد مکان خاصی برای نشستن او آماده کنیم تا هر که وارد میشود بتواند تشخیص دهد که رسول خدا کدام یک است و حضرت اجازه دادند و ما با خشت، مکانی با اندکی ارتفاع درست کردیم و از آن به بعد، پیامبر روی آن مینشست و ما در دو طرف حضرت مینشستیم.21
مطلب دیگر اینکه وقتی انسان وارد مجلسی میشود نباید حتماً در صدر مجلس جایی پیدا کند، بلکه هر نقطهای برای نشستن جا باشد، خوب است بنشیند و چه بسا در ذیل مجلس نشستن، به نوعی تکریم حاضران به حساب آید. از اینرو، رسول اکرم(ص) وقتی وارد مجلسی میشدند، در پایین مجلس مینشستند؛ چرا که تواضع در مقابل مؤمنان تکریم آنان محسوب میشود و این سیره حضرت بود.22
هـ . تعلیم تکریم
ایشان علاوه بر تکریم افراد، تکریم نمودن را نیز به آنها میآموخت. سلمان فارسی میگوید: حضور رسول خدا(ص) شرفیاب شدم، دیدم حضرت به بالشی تکیه داده است. وقتی من وارد شدم، حضرت بالش را برای من قرار داد، سپس فرمود: سلمان! اگر شخص مسلمانی به برادر مسلمانش وارد شود و او برای احترام و اکرام او برایش بالشی قرار دهد، خداوند او را میآمرزد.23
قاعده کلی که میتوان از این روایت به دست آورد اهمیت تکریم انسان مؤمن است، به گونهای که حضور و عدم حضور دیگران تأثیری در موضوع ندارد، بلکه مهم این است که احترام شخص مخاطب حفظ شود و حق تکریم او ادا گردد.
بنابر نقل طبرسی، روزی رسول خدا به تنهایی در مسجد نشسته بود. شخصی به حضور حضرت رسید. حضرت تکانی خورد و جایی برای او باز نمود. آن شخص عرض کرد: یا رسولالله! مکان وسیع و جا زیاد است. در حقیقت، میخواست علت جابه جاشدن حضرت را بداند؛ زیرا لزومی در این کار نمیدید. حضرت فرمود: حق برادر مسلمان بر برادرش این است که وقتی میبیند او میخواهد در کنارش بنشیند، جایی برایش باز کند.24
و. برخورد گرم و صمیمی
برخورد گرم و صمیمی با افراد به نوعی تکریم آنهاست و نوعی علاقه و شیفتگی در طرف مقابل ایجاد میکند و باعث نزدیکشدن دلها و ازدیاد محبت میگردد و چه بسا افراد خاطی که با یک برخورد کریمانه و صمیمانه به اشتباه خود پی بردهاند، و چه بسیارند انسانهایی که زمینههای تربیتی مثبتی داشتهاند، اما با یک برخورد دلسردکننده، با بسیاری از محافل و مجالس انسانساز خداحافظی نموده و از زمینههای هدایت فاصله گرفتهاند؛ زیرا انسانها، بخصوص نسل جوان که اکثریت جامعه امروز ما را تشکیل میدهند، دارای روحیهای لطیفند و ذاتا تشنه محبت. بسیار اتفاق افتاده است که با یک احوالپرسی صمیمانه و اظهار محبت خالصانه، باب ارتباط با دیگران گشوده شده و بسیاری از ذهنیتهای منفی درباره برخی از واقعیات جامعه و معارف دینی اصلاح شدهاند. گاهی برخی افراد پس از این مراحل، خود اذعان نمودهاند که شروع تحوّلشان از کجا و چگونه بوده است. این مسئله در سیره رسول گرامی بسیار برجسته و پررنگ است. امیرالمؤمنین علی(ع) میفرماید: وقتی حضرت با کسی مصافحه میکرد، هیچگاه اتفاق نیفتاد که حضرت دستش را از دست او جدا کند تا اینکه آن شخص دستش را برمیداشت و اگر کسی برای بیان حاجتی با او صحبت میکرد، حضرت هیچگاه سخن او را قطع نمیکرد و از او جدا نمیشد تا آن شخص سخن را به پایان برد و از حضرت جدا شود.25
در روایت دیگری با همین مضمون با اندکی تفاوت، انسبن مالک میگوید: ده سال با رسول خدا(ص) بودم، عطری از او استشمام میکردم که بهتر از آن را سراغ ندارم. هرگاه کسی با حضرت ملاقات میکرد، وقت جدا شدن، حضرت همراه او بلند میشد. و کسی نزد رسولخدا(ص) ننشست مگر اینکه حضرت وقت برخاستن با او برخاست، و در وقت دست دادن، تا وقتی فرد دستش را جدا نمیکرد، حضرت در این کار پیشقدم نمیشد.26
به طور خلاصه، برخورد حضرت چنان بود که هرکس خیال میکرد محبوبترین افراد نزد ایشان است.27
ز. ارتباط عاطفی با افراد
اگر کسی از حضرت دعوت به عمل میآورد، در مهمانی او شرکت مینمود و برایش تفاوتی نمیکرد که دعوتکننده عبد باشد یا آزاد. هدیه افراد را هرچند اندک بود، میپذیرفت. به چهره افراد خیره نمیشد. اگر کسی از اشتباه خود عذر میخواست، حضرت عذر او را میپذیرفت. اگر کسی مریض میشد، حتی در دورترین نقطه شهر، به عیادتش میرفت و تکریم مسلمان پس از حیات او نیز از سیره حضرت بود. از اینرو، در تشییع جنازه افراد حضور پیدا میکرد.28
ح. تکریم مهمان
تکریم مهمان بخش دیگری از سیره رسول خدا(ص) است. همراهی با مهمان در خوردن طعام، به خاطر آنکه مهمان احساس تنهایی نکند و شرمنده نشود، از کارهای آن حضرت بود.
از امام موسی بن جعفر(ع) روایت شده است: هنگامی که برای رسول خدا(ص)، مهمان میرسید، حضرت با او غذا میخورد و تا وقتی مهمان از غذا خوردن دست نمیکشید، پیامبر همچنان به خوردن غذا ادامه میداد.29 در این امر، تفاوتی بین برده و آزاد نبود. به همین دلیل از جمله مسائلی که حضرت فرمود تا وقت مرگ ترک نخواهم کرد، نشستن روی زمین و همغذا شدن با بردگان است.30
ط. تکریم بیشتر نسبت به بزرگان قوم
آوازه اخلاق حسنه و برخوردهای کریمانه حضرت گاهی قلوب بزرگان عرب را متوجه خود مینمود و در اولین برخوردها، حتی زمانی که آنها هنوز اسلام اختیار نکرده بودند، مشمول الطاف کریمانه پیامبر قرار میگرفتند. جریربن عبدالله میگوید: وقتی پیامبر مبعوث شد، به محضرشان شرفیاب شدم تا اسلام آورده، با ایشان بیعت کنم. حضرت به من فرمود: برای چه کاری آمدهای؟ عرض کردم: آمدهام تا به دست شما مسلمان شوم. حضرت عبایش را برای نشستن من پهن نمود و سپس رو به اصحاب فرمود: هرگاه بزرگ قومی نزد شما میآید او را احترام نمایید.31 این کلام حضرت عام است و میتواند یک اصل کلی اخلاقی در دیپلماسی اسلامی محسوب شود و حاکمان دینی در تعاملات خود با شخصیتهای خارجی غیرمسلمان میتوانند از آن پیروی نمایند. یکی از مسائلی که در سیره رسول گرامی و اهلبیت: میتواند مورد دقت قرار گیرد این واقعیت است که در نظام اسلامی، حاکمانْ خادمان مردمند و باید هدف از پذیرش مسئولیت را خدمت به خلق خدا بدانند و در صورت تعارض منافع شخصی و اجتماعی، مسئول در نظام دینی، وقف مردم است.
بنابراین، درباره نبی گرامی نقل شده است: حتی در حین اقامه نماز، اگر کسی برای حاجتی در کنارش مینشست، حضرت نمازش را سریعتر تمام میکرد و مشکل و حاجتش را میپرسید. وقتی مشکل او حل میشد، دوباره به نماز میایستاد.32
ی. تکریم اطفال
تکریم اطفال و نونهالان علاوه بر ارزش اخلاقی، از تأثیر فوقالعاده تربیتی نیز برخوردار است که نباید از آن غفلت کرد. در روایات بسیاری آمده است که حضرت به آنها سلام میکرد و در روایتی حضرت سلام کردن به بچهها را از کارهایی ذکر نموده است که تا وقت مرگ ترک نخواهد کرد و فرمود: باید پس از من این امر به سنّتی در جامعه تبدیل شود.33 اطفال را نزد ایشان میآوردند تا برای آنها اسم انتخاب کند یا برای آنها دعا نماید و حتی گاهی برای حضرت ایجاد زحمت میکردند، ولی حضرت از ادامه محبت و تکریم نسبت به آنها و همراهانشان دریغ نمیورزیدند.
روزی طفلی را به منظور متبرک شدن، به دست حضرت دادند تا برایش دعا نماید یا اسمی برای او انتخاب کند. حضرت طفل را از دست همراهانش گرفت و در دامن خود قرار داد تا تکریمی برای آنها باشد. ناگهان طفل در بغل رسول خدا بول کرد. یکی از همراهان طفل صدا زد که طفل را بردارید! حضرت فرمود: کاری به او نداشته باشید، تا بول کردن بچه به پایان رسید. سپس برای طفل دعا کرد ـ یا برای او اسم انتخاب نمود ـ و اطرافیان بسیار خرسند شدند و از این ماجرا هیچگونه آثار رنجشی در صورت حضرت ندیدند. سپس حضرت لباسشان را تطهیر نمودند.34
حُسن ختام این نوشتار ذکر روایتی است درباره تکریم حضرت نسبت به فرزند خردسالش امام حسن مجتبی(ع): عبداللهبن شبیه از پدرش نقل میکند: رسول گرامی امام حسن(ع) را در کنار خود قرار داد و به نماز ایستاد، اما سجده نماز را طولانی به جای آورد. من در میان نمازگزاران، سر از سجده برداشتم، دیدم امام حسن(ع) بر شانه پیامبر(ص) سوار شده است. وقتی نماز به پایان رسید، مردم به حضرت عرض کردند: تاکنون این چنین سجده را طول نمیدادید! گویا وحی نازل شده است. حضرت فرمود: وحی نازل نشده، بلکه فرزندم حسن بر شانهام سوار شده بود و دوست نداشتم در پایین آوردنش عجله کنم تا اینکه خود پایین آید.35
پینوشتها
--------------------------------------------------------------------------------
1 ـ فرهنگنامه قرآنی، با نظارت محمّد یاحقی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1372، ج 2، ص1213 ـ1212.
2 ـ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داودی، بیروت، دارالقلم / دمشق، دارالشامیه، 1406ق، ص707.
3 ـ سید محمدحسین طباطبائی، تفسیر المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ج 13، ص 214.
4 ـ همان، ج 13، ص215.
5 ـ همان، ج 3، ص215.
6 ـ همان، ج 18، ص489.
7 ـ دانشنامه امام علی(ع) زیرنظر علیاکبر صادقی رشاد، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1380، ج 4، ص 250.
8 ـ (وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ) (شعراء: 215).
9 ـ ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، دارالکتاب الاسلامیه، 1362، ج 15، ص367.
10 ـ «بُعثتُ لاُتمِّمَ مکارمَالاخلاقِ» (محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، چ سوم، بیروت، دارالوفاء، 1403، ج 71، ص 373).
11 ـ (اِنَّکَ لَعلی خُلقٍ عَظیمِ.) (قلم: 4).
12 ـ ابن هشام، سیرهالنبویّه، مصر، 1355ق، ج1، ص615.
13 ـ صالحی شامی، سبلالهدی و الرشاد، بیروت، دارالکتاب العلمیه، 1414ق، ص30. اگرچه این روایت در سیره ابن هشام، ج 2، ص 272 نیز آمده است، اما به دلایلی، اصل قضیه صحّت ندارد؛ زیرا اولا، با توجه به عصمت پیامبر از خطا و نسیان، چنین اشتباه استراتژیکی از ساحت حضرت دور است. ثانیا، با توجه به اینکه مشرکان زودتر آمده بودند، معقول نیست که چاهای آب را اشغال نکرده و برای طرف مقابل باقی گذاشته باشند. ثالثا، صحیح این است که مسلمانان دسترسی به آب نداشتند و خداوند شبانه باران عظیمی فرستاد که همه آنها سیراب شدند و با آن غسل کردند و خداوند در سوره انفال، آیه 11 به این مسئله اشاره میکند: (و یُنَزِّلُ علیکم من السماءِ ماءً لِیُطهِرکم بِه.) (ر.ک: سید جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیرهالنبی الاعظم، چ چهارم، بیروت، 1415ق، ج 5، ص 29).
14 ـ ابن هشام، پیشین، ج 1، ص644.
15 ـ همان، ج 3، ص 67و68.
16 ـ ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیشین، ج 3، ص142.
17 ـ جلالالدین سیوطی، الدرّ المنثور، 1377ق، ج2، ص280.
18 ـ سیدجعفر مرتضی عاملی، پیشین، ج 6، ص95ـ89.
19 ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 16، ص232.
20 ـ مولی محسن فیض کاشانی، محجه البیضاء فی تهذیبالاحیاء، تصحیح علیاکبر غفاری، چ سوم، قم، انتشارات اسلامی، ج 4، ص131.
21 ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 16، ص229.
22 ـ رضیالدین طبرسی، مکارمالاخلاق، قم، شریف رضی، 1412، ص25.
23 ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 26، ص235.
24 ـ رضیالدین طبرسی، پیشین، ص26.
25 ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 16، ص 236.
26 ـ همان، ص 230.
27 ـ مولی محسن فیض کاشانی، پیشین، ج 4، ص132.
28 ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 16، ص228ـ227.
29 ـ سید محمدحسین طباطبائی، سننالنبی، ترجمه و تحقیق محمدهادی فقیهی، چ دوم، اسلامیه، 1362، ص67.
30 ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 16، ص215.
31 ـ همان، ج 16، ص 228ـ227.
32 ـ مولی محسن فیض کاشانی، پیشین، ج 4، ص130.
33 ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 16، ص 215.
34 ـ رضیالدین طبرسی، پیشین، ص25.
35 ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 43، ص294.