آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

متن

«افسردگى» یکى از اختلالات عاطفى است که با خُلق پایین، غمگینى و ناامیدى همراه با احساس ناتوانى و اضطراب مشخص مى شود. عوامل گوناگون زیستى، شناختى، عاطفى و حتى عملکردها و رفتارها در ایجاد و یا تشدید افسردگى مؤثرند. در رویکرد اسلامى، بر نقش شناخت هاى غلط، تمایلات افراطى، وابستگى به مظاهر دنیوى و عدم پذیرش واقعیت ها و تنیدگى هاى بیرونى و یا خودساخته، تأکید بیشترى مى شود و در فرایند درمان نیز بر شناخت واقعیت ها در تدابیر الهى، خشنودى از زندگى دنیوى، توجّه به آخرت، شناخت خود و دیگران، برقرارى ارتباط عمیق با خداوند و مثبت نگرى و تقویت اراده بیش از شیوه هاى دیگر توجه گردیده است.
هدف مقاله حاضر، تبیین رویکرد اسلامى در سبب شناسى و فرایند درمان افسردگى است. روش پژوهش توصیفى ـ تحلیلى است و میزان کارایى این فرایند با مطالعه موردى درمان دو مراجع مبتلا به افسردگى بررسى گردیده که نتایج به دست آمده نشانگر این مطلب است که این فرایند درمان، که برگرفته از متون و منابع اسلامى مى باشد، تأثیر و کارایى بالایى در درمان افسردگى دارد.
مقدّمه
امروزه افسردگى در همه جوامع شایع است، تا آنجا که آن را «سرماخوردگى اختلالات دماغى» نامیده اند.3 گستردگى بحث افسردگى در متون اسلامى نیز حکایت از شیوع نسبى آن در جامعه اسلامى در قرن هاى اولیه دارد. در این مقاله، افسردگى با رویکرد اسلامى مورد مطالعه قرار مى گیرد و ضمن معرفى این اختلال روانى، عوامل و زمینه ها و فرایند درمان آن از متون دینى تبیین مى شود و در نهایت، حاصل دو مطالعه موردى، که براساس فرایند درمان در این پژوهش انجام شده اند مطرح خواهد گردید.
تعریف «افسردگى»
در متون حدیثى، افسردگى به غمگینى طولانى4 گفته مى شود که در سیستم خُلقى فرد، اختلال ایجاد نموده،5 باعث رنجورى دل،6 ضعیفى و لاغرى بدن،7 سستى و از دست دادن توانایى مى گردد8 و از جمله بیمارى هاى روانى9 محسوب مى شود. به عبارت دیگر، افسردگى اندوهگینى عمیق و «بث»10 است که در وجود فرد ریشه دوانده و باعث عوارضى از قبیل، اضطراب و تنش، احساس ناتوانى و اختلال در عملکردهاى طبیعى مانند خوابیدن، عمل جنسى، تمرکز، توجه، عدم علاقه به زندگى، احساس گناه، ابراز ناراحتى و گریه مى شود.
عوامل افسردگى
عواملى که در پیدایش و یا تشدید افسردگى مى توانند مؤثر باشند، فراوانند.
در احادیث و گفته هاى معصومان(علیهم السلام) عوامل شناختى و عاطفى و رفتارى متعددى مورد توجه قرار گرفته اند. نگرش هاى نامعقول، افراط و تفریط در تمایلات و هواهاى نفسانى، برآورده نشدن انتظارات، ناامیدى، شک و تردید به الطاف خداوند، نارضایتى از زندگى، کوتاهى در انجام فعالیت ها، سستى و تنبلى، از دست دادن چیزى که براى فرد مهم است و یا نرسیدن به آرزوها، حسادت نسبت به کسى، ناراحتى فکرى و خیال پردازى، احساس ناتوانى و فشارهاى روانى از جمله سبب هاى افسردگى دانسته شده است. در ذیل، به برخى از این سبب ها پرداخته و به احادیث مربوط به آن ها اشاره شده است:
الف. وابستگى
1. تمایل افراطى به دنیا: با توجه به اینکه انسان نمى تواند به تمامى تمایلات افراطى خود برسد، این ناکامى فرد را به غمگینى طولانى و افسردگى مبتلا مى سازد. رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)فرمودند: «کسى که زیاد علاقه مند و وابسته به دنیا باشد، سه چیز را براى او قطعى مى دانم: نیازمندى که هیچ گاه به بى نیازى نمى انجامد، گرفتارى که هرگز از آن خلاصى نیست، و افسردگى و غمگینى که جزو وجودش مى شود و از او جدا نمى گردد.»11
امام صادق(علیه السلام) مى فرمایند: «شوق و علاقه افراطى در امور دنیوى موجبات غمگینى و ناراحتى فرد را فراهم مى سازد، و پرهیز از شوق و وابستگى به دنیا باعث راحتى و آرامش دل و آسایش بدن مى گردد.»12
2. چشمداشت به مال و کمک دیگرى: کسى که به کمک و همراهى کسى چشم بدوزد و از او متوقّع شود ولى خواهش هایش برآورده نشوند، به سرخوردگى و افسردگى دچار مى شود.
رسول گرامى(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «کسى که مستمراً چشمش به دست مردم باشد، به اندوه و افسردگى دراز مدت مبتلا مى شود و افسوسش پایدار مى گردد.»13
و نیز فرمودند: «... هر که چشمش به دارایى هاى دیگران باشد، اندوهش بسیار شود و ناراحتى اش بهبود نیابد.»14
ب. دورى از معنویت
1. شهوت رانى و پى روى از هواهاى نفسانى: اقدامى که براساس تمایل شدید و افراطى و بدون هدایت عقل و دین صورت مى گیرد و به عوارض نامطلوب آن توجه نمى شود، باعث افسردگى مى گردد; زیرا چه بسا سرزنش عقل و وجدان، احساس گناه و دورى از پروردگار، احساس بى ارزشى و ناامیدى را موجب شود. از این روست که پیامبر فرمودند: «بسا خواهشى که لذتى محدود دارد باعث اندوهگینى طولانى گردد.»15
شاید به همین دلیل باشد که امام على(علیه السلام)در مورد زورگویى و خشمگینى نسبت به فرد ضعیف مى فرماید: «هر که به ناحق بر کسى خشم گیرد که توان آسیب رساندن به وى را ندارد، اندوهش دراز گردد و خود را عذاب دهد.»16
2. حسادت به مقام و مال کسى: حسادت به مال و مقام کسى و رشک بردن و زوال آن را خواستن از دو جهت ناراحتى و افسردگى فرد را موجب مى شود: یکى از آن جهت که غصه دار شدن و ناراحتى در خود، عین حسادت است و هرچه
حسادت و ابراز ناراحتى فرد از موقعیت دیگرى ادامه یابد، اندوهگینى در وى بیشتر استقرار یابد; دوم آنکه چون حسود بدخواه دیگران است و برخلاف فطرت انسانى، خواهان زوال مقام یا مال دیگرى است، مورد سرزنش وجدان و عقل خویش و دیگران قرار مى گیرد و ناراحتى و افسوسش مضاعف مى گردد.
امام على(علیه السلام) ضمن معرفى حسود به عنوان کسى که به خویش ستمگرى مى کند، مى فرماید: «هیچ ستمگرى به ستم دیده شبیه تر از حسود نسبت به دیگران نیست که جانى ملول، خسته و ناآرام و دلى سرگشته و نگران و اندوهى پیوسته دارد.»17
ج. منفى نگرى
1. تردید به الطاف خداوندى و ناخشنودى از زندگى: امام صادق(علیه السلام)مى فرماید: «بر اساس عدالت، حکمت و علم خداوند، آرامش و شادکامى بندگان در معرفت یقینى به او و احساس رضایت از آنچه به آن ها داده شده، مى باشد و شک و تردید به او و عدم رضایت از ولى نعمت خویش باعث اندوهگینى و افسردگى است.»18 همین مفهوم در بیان رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)نیز آمده است.19
2. نپذیرفتن واقعیت و خیال پردازى: کسى که نمى تواند مشکلى را به عنوان یک واقعیت بپذیرد، به فکر و خیال فرو مى رود و آشفتگى روانى پیدا مى کند و خود را ناامید از حل آن مشکل مى یاید. از این رو، به افسردگى مبتلا مى شود. امام على(علیه السلام)مى فرماید: «واقعیت را بپذیر و از خیال پردازى و دلواپسى پرهیز کن که ناامید مى شوى و از تلاش باز مى مانى و افسردگى تو را فرا مى گیرد.»20
3. برآورده نشدن انتظارات و نگرش منفى نسبت به اطرافیان: یکى از اصحاب امام صادق(علیه السلام) به نام محمدبن مسلم تصور مى کرد عده اى از افراد به نعمت او حسادت مىورزند و عده اى به مال او طمع دارند و عده اى که به کمک آن ها امیدوار است به او کمک نمى کنند و عده اى که به آن ها خوبى کرده است انتظارات او را برآورده
نمى سازند، این نوع نگرش باعث اندوه طولانى و افسردگى وى شده بود و براى رفع این مشکل به امام صادق(علیه السلام) مراجعه نمود و امام او را درمان کرد.21
4. تأسف شدید نسبت به فقدان امور مهم: اگر به دنبال از دست دادن چیزى که مهم است، شخص تأسف بخورد و آن را استمرار بخشد، به تدریج به افسردگى مبتلا مى شود. در متون دینى، براى تبیین اثر این عامل و پیش گیرى از بروز افسردگى، افراد از تأسف براى آنچه از دست داده اند، بازداشته شده اند. قرآن مى فرماید: «هرگز بر آنچه از دست داده اید تأسف نخورید و ناراحتى و اندوه به خود راه ندهید.»22
د. ضعف انگیزه و اراده
1. عدم دست یابى به آرزوها: داشتن آرزوهاى دست نایافتنى و نرسیدن به آن ها، زمینه اندوهگینى و افسردگى را فراهم مى سازد. از این رو، در کلمات روان درمانگران اسلامى، به دست برداشتن از آرزوهاى دست نایافتنى توصیه شده و افراد از ناراحت بودن و غصه خوردن به دلیل عدم دست یابى به آمال و آرزوها، برحذر داشته شده اند. امام على(علیه السلام)مى فرماید: «از اینکه آمال و آرزوهاى دور و دراز داشته باشى و فریب آن ها را بخورى، برحذر باش که تو را ناراحت و اندوهناک مى سازد و به تدریج اندوهگینى ات بزرگ مى شود و فکر تو را مشغول مى سازد و ناراحتى ات را افزایش مى دهد.»23
و یا در مورد برخى افراد مى فرماید: «آدمیانى که براى نرسیدن به آنچه به آن نمى رسند، غمگینى وجودشان را مى گیرد.»24
2. کوتاهى در انجام فعالیت: کوتاهى فرد در فعالیت ها موجب آن مى شود که به اهدافش نرسد و آرزوهایش محقق نگردد و براى کوتاهى در انجام تکالیف افسوس بخورد و نسبت به عوارض آن نگران شود و حتى احساس ناتوانى و بى لیاقتى نماید و اندوه و ناامیدى او را فرا گیرد. امام على(علیه السلام) در جمله کوتاهى به این تأثیرات اشاره مى کند و مى فرماید: «هر که در انجام تکالیف و فعالیت هاى خویش کوتاهى کند، به اندوهگینى و افسردگى گرفتار مى شود.»25
لازم به توجه است که گرچه سستى در انجام تکالیف، خود، از عوارض افسردگى است و فرد افسرده در فعالیت هاى خویش کوتاهى مى کند، ولى باید دانست که این دو تأثیر متقابل دارند و در حدیث مزبور به یکى از دو تأثیر پرداخته و کوتاهى در عمل را عامل افسردگى مطرح ساخته است.
هـ. نادیده گرفتن شخصیت و رفتار افراد
نگاه و رفتار ترحّم آمیز به افرادى که به نحوى مشکل دارند باعث اندوه آنان مى شود و استمرار این نگاه ها و رفتارها از ناحیه افراد گوناگون، افسردگى آنان را موجب مى گردد. در احادیث، با توجه به این عامل، توصیه هاى فراوانى بر پیش گیرى از این نوع نگاه ها و رفتارها شده.26 و حتى از شکر کردن خدا نزد آنان منع شده است; زیرا شکر به اینکه فرد مبتلا به گرفتارى نیست، در پیش فرد گرفتار، او را محزون و افسرده مى سازد.27
در اینجا، لازم است به چند نکته توجه شود: 1. آنچه در رویکرد اسلامى در زمینه عوامل افسردگى بیان شد، به این مفهوم نیست که هریک از این عوامل به تنهایى در هر فرد افسردگى را موجب مى شوند، بلکه چه بسا در یک فرد تا وقتى چند عامل با هم پدید نیایند، فرد افسرده نشود.
2. عوامل ذکر شده حکایت از آن دارند که بر اساس تأثیرات روانى این عوامل، فرد نگرشى منفى و غیر واقع بینانه به خود، خدا، دیگران، محیط و امور زندگى پیدا مى کند و او را افسرده مى سازند.
3. این عوامل علاوه بر ایجاد نگرش غیر واقع بینانه بر فرد، خلق و خوى او را تحت تأثیر قرار مى دهند.
4. عملکردها و رفتارهاى فرد نیز از این عوامل متأثر مى شوند و تغییر رفتار همراه با تغییر نگرش خلق و خوى براى فرد پدید مى آید.
درمان افسردگى
در رویکرد اسلامى، با توجه به عوامل گوناگون شناختى، عاطفى، فردى و اجتماعى، که در افسردگى افراد مؤثرند، فرایند درمان در دو مرحله کلى
«خویشتن شناسى» و «تغییر و اصلاح خویشتن» انجام مى گیرد که به تصحیح و تغییر افکار و بینش فرد افسرده نسبت به خود و دیگران و شناخت واقعیات زندگى، اصلاح و تعدیل تمایلات و آرزوها و انتظارات، پرورش احساس ارزشمندى و عزّت، تغییر اخلاق و رفتارهاى فردى و اجتماعى که بر وى اثر منفى مى گذارند، مى انجامد.
مرحله اول: خویشتن شناسى
در این مرحله، به فرد افسرده کمک مى شود تا از افکار و نگرش هاى خود، آگاه شود و خود را بشناسد و نسبت به واقعیت هاى مربوط به خود شناخت پیدا کند و به واقعیت دنیا آن گونه که هست، پى ببرد و توجه کند که داراى چه نوع نگرش ها و باورهایى است. این آگاهى و شناخت مى تواند زمینه آزادى فرد را فراهم سازد تا خود را از افکار و نگرش هاى نادرست پاک سازى نماید.28 به همین دلیل، خودشناسى سودمندترین شناخت ها دانسته شده است.29 این مرحله داراى خرده مراحل یا گام هایى به شرح ذیل است:
الف. آمادگى روانى براى بررسى تفکرات و باورهاى غیر منطقى: بازسازى شناختى، حرکتى ذهنى و عقلى است که نیازمند معرفت30 و استبصار31 مى باشد و بدون اندیشیدن و بررسى باورها و نگرش ها به دست نمى آید; چنان که حضرت على(علیه السلام) مى فرماید: «از هم اکنون خود را دریاب و نظرى بر خود افکن و به بررسى و ارزیابى همه جانبه خویش بپرداز و چاره اى بیندیش; زیرا اگر کوتاهى کنى، بندگان خدا تو را مى کوبند، آن وقت است که درهاى چاره به رویت بسته مى شود و چیزى که امروز از تو مورد قبول است، فردا نخواهند پذیرفت.»32
این آماده سازى ذهنى و عقلى با استفاده از فنون ذیل انجام مى گیرد:
1. فرد افسرده به هریک از افکار خود توجه کند و روى آن اندیشه اى دقیق بنماید. امام على(علیه السلام) فرمودند: «اندیشیدن آینه شفّاف کننده افکار است.»33
2. دلیل هریک از افکار خود را از خود بپرسد. در این شیوه، درمانگر کمک مى کند تا درمانجو علت تفکر غیرمنطقى اش را بفهمد. امام على(علیه السلام)مى فرماید: «اندیشیدن عقل ها را جلا مى دهد»34 و «بررسى ریشه هاى اندیشه، مى تواند انسان را به اندیشه هاى صحیح و درست برساند.»35
3. با هدایت و رشد عقلى، مراجع مى تواند نقش تماشاگر را از بیرون نسبت به خود و افکار خود داشته باشد; یعنى مستقل از عواطف و احساسات و بدون دخالت آن ها، افکار خویش را ارزیابى کند و در مورد آن ها بیندیشد و ملاحظه کند که این افکار اگر براى دیگرى بود، او آن ها را چگونه ارزیابى مى کرد; چه بسا غیر از این مى اندیشید. از این رو، مراجعى که تحت تأثیر عوامل محیطى و روانى قرار نگیرد، ژرف نگر مى شود و واقعیت را کشف مى کند.
4. کمک به درمانجو براى بررسى عمیق تر علل و عوامل بروز حادثه یا شکست، غیر از آنچه به خود یا دیگرى نسبت داده و نگرش منفى در او پدید آورده است; مثلا، به جاى اینکه علامت سؤال روى خود و یا دیگرى بگذارد، بر عملکرد خویش علامت سؤال بگذارد و کوتاهى وى در عمل را از عوامل بروز مشکل بداند، نه نالایق بودن خویش را. حضرت على(علیه السلام) در این زمینه مى فرماید: «کسى که در فعالیت کوتاهى کند به غم و افسردگى دچار مى شود.»36
در حقیقت نباید به فهم و برداشت اولیه اکتفا کرد، بلکه باید به تفسیرهاى دیگرى از واقعیت توجه نمود، و زیبنده نیست که در تفسیرها و برداشت ها به اندک توجه و تحقیق، اکتفا شود.37
ب. تشخیص افکار درست از افکار نادرست: در این مرحله به درمانجو بیشتر کمک مى شود تا افکار نادرست و غیر صحیح را از افکار صواب و منطقى تشخیص دهد. امام على(علیه السلام) مى فرماید: «عقل تو آن قدر باید توانمند گردد که افکار درست را از افکار نادرست جدا سازد.38 و این احتمال را بدهد که ممکن است افکار ناصواب داشته باشد.
امام على(علیه السلام) در این زمینه همچنین مى فرماید: «استدلال هاى خود را متهم سازید و باور داشته باشید که شاید درست نباشند; زیرا به مقدار اعتماد به آن ها، احتمال خطا نیز در آن ها وجود دارد.»39
در این باره نیز در وصف برادر دینى خود مى فرماید: «او هرگاه دو چیز برایش پیش مى آمد، مى اندیشید که کدام به هوى و هوس نزدیک تر است; با آن مخالفت مىورزید. بر شما باد به داشتن این شیوه نیک. از یکدیگر در داشتن آن سبقت گیرید و اگر قدرت انجام همه آن ها را ندارید، بدانید انجام کمى از آن بهتر از ترک بسیار است.»40
ج. پذیرفتن رابطه نگرش منفى با افسردگى: باید به درمانجو کمک کرد تا رابطه افسردگى خویش را با افکار غیرمنطقى اش بفهمد; مثلا، این فکر و باور که «من از ارزش و عزّت برخوردار نیستم»، همراه است با عدم ابراز عقیده در شرایطى که مى توان به صورت طبیعى ابراز عقیده کرد. تردید و دلهره در انجام کارها و عدم تصمیم گیرى و تحقیر خود، همه از علایم افسردگى به شمار مى آیند.
کسى که دیگران را شایسته مى داند و هرچه را آن ها داشته باشند ارزنده تلقّى مى کند و خود را شایسته و با ارزش نمى بیند، خواه ناخواه اندوه او را فرا مى گیرد و به تدریج، افسرده مى شود.41
د. پذیرش افکار غیرمنطقى در خویش: فراهم کردن زمینه پذیرش افکار خطا در فرد افسرده، شامل مراحل ذیل است:
1. گفتوگوها، پرسش و پاسخ ها و رهنمودهاى منطقى تا درمانجو ناصواب بودن افکار خویش را باور نماید. ارزیابى نتایج و عوارض هریک از افکار درمانجو و مقایسه افکار منطقى و غیرمنطقى، وى را در رسیدن به این باور کمک مى کند. در این صورت، زمینه اى فراهم مى شود تا از این افکار دست بردارد. امام على(علیه السلام)مى فرماید: «کسى که زیان و بدى فکر ناصواب را نشناسد، نمى تواند از آن دست بردارد، و کسى که (افکار ناصواب و بدى ها را) درست بشناسد، از آن ها دست برمى دارد.»42
2. نکته دیگرى که در این زمینه مفید واقع مى شود این است که درمانجو بفهمد بسیارى از افکار او منشأ حدس و گمان دارند و یقینى نیستند. امام على(علیه السلام)مى فرماید: «ظن و گمان خطابردار است و یقین نوعاً به راه درست هدایت مى کند و خطا ندارد.»43 و او آن ها را به تقلید از دیگران پذیرفته و خود، تفکر عمیق در آن ها نکرده است. او با به کار بردن عقل، درایت و فهم، مى تواند به نادرستى آن افکار پى ببرد و از آن ها دست بردارد و اصولا افکارى علم محسوب مى شوند که دقیق فهم شده باشند که «العلمُ بالفهم»44 و صحّت و درستى آن ها را عقل یافته باشد. امام على(علیه السلام)مى فرماید: «در وقایع و حوادثى که مى شنوید، تعقّل کنید; تعقّل و فهمى عمیق، نه فهمى که معمولا از نقل و روایت به دست مى آید.»45 و «بینا کسى است که حرف ها را مى شنود و مى اندیشد و نظر عمیق بر آن ها مى کند و به بصیرت و شناخت صحیح مى رسد.»46
3. نکته سوم این است که به درمانجو توجه داده شود: چه بسیار افکارى که فرد، خود نیز آن ها را صحیح مى داند، ولى در واقع اشتباهند; چرا که چه بسیارى از افراد بصیر و متفکر هم اشتباه مى کنند.47 از این رو، احتمال نادرستى افکار درمانجو وجود دارد و مى طلبد که به بررسى و تجدید فکر اقدام نماید و در این بررسى و تجدید فکر، از رهنمودهاى مشاور و روان شناس برخوردار شود.
هـ. دورى از افکار نادرست: درمانجو پس از تشخیص و باور نسبت به افکار نادرست خویش، با کمک روان شناس و مشاور، از آن ها پرهیز نماید48 و نگذارد ذهنش به آن ها مشغول شود و عواطف، احساسات و رفتارش را تحت تأثیر قرار دهند، بلکه تصمیم بگیرد این افکار را از خود دور سازد. در غیر این صورت، مشکلات روانى همچنان باقى مى مانند و چه بسا شدت پیدا مى کنند. امام على(علیه السلام) به همین عوارض افکار نادرست (غىّ) در صورت ادامه یافتن اشاره مى کند و مى فرماید: «گرفتارى ها و ناراحتى ها براى کسى است که به افکار انحرافى ادامه مى دهد و به نگرش و باور درست برنمى گردد.»49
همچنین به وى توجه داده مى شود که با رشد فکرى مى تواند از آنچه گرفتار آن شده است رهایى یابد،50 و نیز نادرست بودن افکارش تبیین شود تا نسبت به آن ها بینش پیدا کند و دوست نداشته باشد به آن ها مکرّر توجه نماید. در این صورت است که از آن ها دست برمى دارد; چنان که حضرت على(علیه السلام)در این زمینه مى فرماید: «کسى که چیزى را منفور مى دارد، نگاه کردن و یادآورى آن را نیز منفور مى شمارد.»51
و. شناخت واقعیت ها: در این مرحله، به درمانجو کمک مى شود تا به واقعیت ها در ارتباط با خویش پى ببرد و آن ها را بپذیرد و ایده آلى و خیالى فکر نکند و بفهمد که چه بسا باید آنچه را دست یابى بدان میسّر نیست، آرزو نکند و بداند که براى رسیدن به خواسته یا آرزویى، لازم است واقعیات، زمان، شرایط و موقعیت ها را در نظر بگیرد و بجا و سنجیده فعالیت کند.
امام على(علیه السلام) در ادراک واقعیت ها و پرهیز از امید به امور ناشدنى و یا خواستن چیزى که زمان و شرایط آن پدید نیامده است، مى فرماید: «آنچه شخص آرزو دارد، از دو حال بیرون نیست: یا چیزى است که در گذشته به وى نرسیده و در آینده نیز به آن نمى رسد، و یا چیزى است که تا زمانش نرسد و شرایطش فراهم نگردد به آن نمى رسد، گرچه از هر چیزى کمک بخواهد.»52
از جمله واقعیت ها، که شناخت آن به درمانجو کمک مى کند، همراه بودن زندگى با سختى ها و ناملایمات است و هرکس با مشکل یا مشکلاتى روبه روست. بنابراین، مشکل منحصر به وى نیست. در این صورت است که تحمّل مشکل و امید به حل آن، در درمانجو بیشتر مى گردد. رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)زندگى دنیا را چنین معرفى مى کند: «دنیا سراى دشوارى است، نه آسودگى. هرکه این واقعیت را بشناسد، با اندک امید، بى خود شاد نمى شود و با کم ترین سختى، اندوهگین نمى گردد.»53
امام على(علیه السلام) نیز مى فرماید: «زمانه دو روز است، روزى با توست و دیگر روز بر تو. اگر با تو باشد، نباید سرمست شوى و اگر بر تو باشد، نباید دلگیر گردى و ناله کنى.»54
ز. مثبت نگرى و تقویت انگیزه و اراده: آگاه ساختن مراجع به لزوم فعالیت و برقرارى ارتباط با دیگران و پرهیز از گوشه گیرى و سیر در خیالات و تصورات ذهنى، مى تواند نگرش مراجع را تغییر دهد و او را به موقعیتى غیر از حالات خاص خلقى افسردگى بکشاند. در متون حدیثى، افراد از فرورفتن در اوهام و خیالات و آرزوها، که بدون فعالیت و تحرّک، فرد مى خواهد به آن ها برسد برحذر داشته شده اند. رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) ابراز کرد که از دو چیز براى امّتم بیش از هر چیز دیگر مى ترسم و نسبت به آن ها هشدار مى دهم: «یکى هواها و خیالات نفسانى، و دیگر آرزوهاى طول و دراز دست نایافتنى و یا تکیه بر آرزوهاى دراز بدون فعالیت براى دست یابى به آن.»55
امام على(علیه السلام) عاقل را کسى مى داند که در کارهایش بر عقل تکیه مى کند، ولى نادان را کسى مى داند که بر آرزوهایش تکیه مى کند.56 و یا آنکه تکیه کردن صرف بر آرزوها، و عدم فعالیت و تلاش براى دست یابى به اهداف را از بیمارى هاى روانى دانسته و از آن به «حماقت» تعبیر کرده اند.57
در متون دینى، فعالیت براى از بین بردن حالات، باورها، نگرش ها و رفتارهاى منفى، وظیفه فردى دانسته شده و تأکید بر این است که فعالیت لازمه عقل آدمى است. امام على(علیه السلام)مى فرماید: «ضرورت دارد که انسان عاقل اوضاع و احوال روانى خود را رسیدگى کند و کمبودها و اختلالات و نادرستى ها در امور دینى خویش، نگرش ها و باورهایش، عواطف و خلقیاتش و آداب و رفتار و معاشرت هایش را دقیقاً شناسایى کند و به ذهن خود بسپارد و یا در صفحات کاغذ بنویسد و براى تغییر، اصلاح و درمان، فعالیت و تلاش کند تا به نتیجه برسد.»58 نیز در ضرورت فعالیت گفته شده است که هیچ اصلاح و درمانى بدون فعالیت امکان تحقق نمى یابد. امام على(علیه السلام)مى فرماید: «هرگز در اصلاح و درمان خویش فعالیت و کوشش را رها نکن; زیرا جز جدّیت و فعالیت چیزى کمک و یاور تو نیست.»59
همچنین بیکارى زمینه فرو رفتن در اوهام و خیالات را فراهم مى سازد و عوارض روانى گوناگونى خواهد داشت و از آن اجتناب شده است.
امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: «از دو چیز که غالباً با هم هستند بپرهیز: یکى بیکارى و تنبلى و دیگرى بى حوصلگى و بى قرارى; زیرا این دو، کلید بدى ها و اختلالات روانى اند. کسى که بى کار و تنبل است، از رشد و بالندگى و اداى حقوق خود و دیگران باز مى ماند و کسى که بى حوصله و ناآرام است، نمى تواند در درستى و حقیقت پابرجا باشد.»60
2. مرحله دوم: تغییر و اصلاح خویشتن
این مرحله نیز داراى خرده مراحل و گام هایى است که عبارتند از:
الف. جاى گزینى افکار درست با افکار نادرست: در این مرحله، به درمانجو کمک مى شود تا افکار درست و منطقى را بیابد و آن ها را جایگزین افکار نادرست و غیرمنطقى خود بنماید; چرا که افکار منطقى و یقینى ریشه افسردگى را مى خشکانند. امام على(علیه السلام)مى فرماید: «شناخت یقینى، درمان خوبى براى افسردگى است.»61
در احادیث متعددى بر این امر تأکید شده است که شناخت واقع بینانه، صحیح و معرفت نیکو، افسردگى را مى زداید. در این زمینه نیز امام على(علیه السلام)مى فرماید: «اندوه ها و افسردگى هایى را که بر اثر عواملى در تو پدید آمده اند، با پرورش نیروى مقاومت و صبر در برابر ناملایمات و شکست ها و مشکلات و با شناخت یقینى نیکو از بین ببر.»62
از این حدیث چند نکته روان شناختى برداشت مى شود:
1. افسردگى ها عارضى هستند و معلول علل و عوامل متعددى مى باشند (واردات الهموم).
2. عدم شناخت و یا عدم معرفت واقع بینانه و یا شناخت غیر نیکو در پدید آمدن افسردگى مؤثر است (واردات الهموم... حسن الیقین.)
3. راه هاى درمان افسردگى متعددند و از جمله تقویت اراده، پرورش نیروى مقاومت و صبر، شناخت درمانى و رشد معرفت یقینى نیکوست (بعزائم الصبر و حسن الیقین).
ب. پذیرش رابطه افکار درست با آرامش روانى: با بالا بردن رشد عقلى درمانجو و کمک به وى در یافتن این حقیقت، که با خو گرفت با افکار درست، شک ها و تردیدها برطرف مى شود و با اندیشیدن مکرّر، تردید و شک از بین مى رود،63 او به فکر و نظر بهترى مى رسد. کسى که فکر و اندیشه اش طولانى و عمیق شود، به نظر نیکو مى رسد64 و وى را از جهت عاطفى و احساسى به آرامش مى رساند. امام على(علیه السلام)مى فرماید: «میوه اندیشه آرامش است.»65 و «اساس خردمندى اندیشه است و نتیجه آن آرامش روان است.»66
نیز در این باره مى فرمایند: «آنان (گذشتگان صالح) درباره خود فکر کرده و به بینش رسیده اند; همان گونه که تو مى اندیشى. آن ها پس از فکر و
 اندیشهورزى به اینجا رسیده اند که آنچه را به خوبى شناخته اند، بگیرند و آنچه را مکلّف نیستند، رها سازند، و اگر روانت از قبول این ابا دارد که تا همچون آن ها آگاهى نیابى، اقدام نکنى، باید از راه صحیح این راه را بپویى، نه اینکه خود را به شبهات بیفکنى و یا به دشمنى ها تمسّک جویى. اما پیش از آنکه در طریق آگاهى در این باره گام نهى، از خداوند استعانت بجو و در توفیق خود در این راه رغبت و میل نشان بده و هرگونه عاملى را که موجب اخلال در افکار صحیح تو مى شود تا تو را در شبهه افکند، یا تو را تسلیم گم راهى سازد، رها کن...»67
ج. امید به درمان: باید به مراجع اطمینان داده شود که مشکل یا بیمارى او قابل درمان است و با همّت خود و تلاش و کمک مشاور و روان شناس، مى تواند کاملا بهبود یابد. رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)مى فرماید: «هیچ مشکل و اندوهى نیست که براى آن راه حلى نباشد و زدوده نشود.»68
د. ارتباط عمیق با خدا و گفتن ذکر «لاحول ولا قوة الاّ باللّه»: توجه مُراجع به خدا و نعمت هاى او و دعا و نماز، تأثیرات مطلوبى بر نگرش ها و عواطف وى مى گذارد و کمک مناسبى براى بهبودى فرد افسرده مى نماید. امام باقر(علیه السلام)مى فرماید: «چه مانعى دارد که وقتى مشکلى مانند اندوهگینى و افسردگى به شما روى مى آورد، در روز جمعه دو رکعت نماز بخوانید و حمد و ثناى خدا بگویید و درود بر رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام)بفرستید و دعا کنید تا مشکل حل شود؟»69
با افزایش آگاهى مراجع نسبت به قدرت خدا و پذیرش این حقیقت که هر مشکلى با تکیه بر قدرت پروردگار حل مى شود، به مراجع گفته مى شود که به ذکر «لا حول و لا قوة الا باللّه» مبادرت کند. آن اعتقاد و این ذکر در درمان و بهبودى، به وى کمک مى کند. رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)مى فرماید: «آدم از اندوه و مشکل حدیث نفس به خدا شکایت کرد، جبرئیل نازل شد و گفت: بگو: لا حول ولا قوّةَ الاّ باللّه. او هم این ذکر را گفت، مشکلش حل گردید.»70
هـ. پیش گیرى از برگشت افکار نادرست: این کار از این طریق انجام مى شود: 1. تکرار اندیشه هاى عمیق منطقى و اندیشیدن مکرّر، پایانه هاى سالم و صحیح بجا خواهد گذاشت71 و استمرار اندیشیدن و دور نگه داشتن خود از افکار غیرمنطقى باعث مصونیت از لغزش و نجات از افکار ناصواب است.72 کسى که اندیشیدنش طولانى باشد، بصیرت و بینش او نیکو مى شود،73 و کسى که در معلومات و افکارش زیاد بیندیشد، علمش متقن مى شود و آنچه را نمى فهمیده است، مى فهمد.74
2. توجه ذهنى و قلبى به پروردگار با برنامه ریزى براى اشتغال ذهنى به خدا و توجه به حضرت حق و الطاف او به بنده باعث مى شود که ذهن و قلب مراجع به افکار مطلوب و سازنده معطوف شود و از برگشت افکار نادرست پیش گیرى کند. امام على(علیه السلام)مى فرماید: «ذکر خدا بینش ها را جلا مى دهد و باطن ها را نورانى مى کند»;75 ذکر باعث راهنمایى خردها و بینایى دل هاست»;76 «ذکر باعث نورانیت و درخشندگى خرد، و زندگى دل ها و جلاى سینه هاست.»77
3. باید عزّت نفس را در فرد پرورش داد و این باور را در او ایجاد کرد که افکار غیر منطقى شایسته او نیستند. عزّت نفس وقتى رشد مى یابد که فرد هدایت افکار را به عقل ناب بسپارد و خوب و شایسته فکر کند تا حق برایش روشن شود و با روشن شدن حق، آن را بپذیرد و بر آن تکیه کند و از روى آوردن به افکار موهوم و غیر منطقى، دورى نماید. امام صادق(علیه السلام)مى فرماید: «عزّت و ارزشمندى تو به این است که وقتى حق برایت روشن شد، بپذیرى و سرباز نزنى.»78
به هر مقدار که اتکاى به حق و پذیرش آن در فرد بیشتر شود، به مراتب و درجات بالاتر عزّت نایل مى گردد. حضرت على(علیه السلام)مى فرماید: «شما بندگان خدا را به تقوا و صعود به مراتب و درجات عزّت سفارش مى کنم.»79
در صورتى که فرد از عزّت بالایى برخوردار گردد، تکیه بر افکار غیرمنطقى و نادرست را شایسته خویش نمى بیند و کوشش مى کند بر افکار معقول و منطقى تمرکز داشته باشد.
4. توجه به عوارض و پیامدهاى افسردگى و ایجاد انگیزه براى اینکه اندوه را به خود راه ندهد. امام على(علیه السلام)مى فرماید: «براى آنچه از دست رفته است، به دلت اندوه راه مده که تو را از آنچه مى آید، باز مى دارد.»80
5. فعالیت و تلاش و پرهیز از بیکار ماندن نیز به مراجع کمک مى کند تا ذهنش معطوف به فعالیت ها و انجام کارهاى اساسى زندگى شود و از اینکه به افکار و تصورات خیالى و نادرست روى بیاورد، باز بماند. در شیوه زندگى امام على(علیه السلام)آمده است که ایشان همیشه به فعالیت مى پرداختند و هیچ گاه بى کار نمى ماندند. وقتى از جبهه جنگ برمى گشتند، به آموزش مردم مى پرداختند و یا بین مردم داورى و قضاوت مى کردند و چون این کار تمام مى شد، در باغچه شخصى خود، به کارهایى از قبیل بیل زدن، کندن نهر و هموار کردن مسیر آب مشغول مى شدند.81
و. اکتفا به آنچه به فرد مى رسد و نرفتن در پى نشدنى ها: امام على(علیه السلام) در این باره مى فرماید: «انسان اگر به آنچه مى رسد بسنده مى کرد و در پى آنچه شدنى نیست نمى رفت، دلش از آنچه به دشوارى به دست مى آید، آسوده مى شد و آرامش پیدا مى کرد.»82
هـ. تکیه بر روزى مقدّر: امام صادق(علیه السلام)مى فرماید: «اگر همه چیز به قضا و قدر است، پس اندوه چرا؟»83
پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) نیز مى فرماید: «آنچه از دنیا نصیب تو باشد، اگر ناتوان هم باشى، به تو مى رسد و آنچه به زیان تو باشد، به زور نمى توانى آن را از خود دور کنى. هرکس به آنچه از دستش رفته امید نداشته باشد، آسوده است و هر کس به آنچه خداوند روزى اش کرده، خرسند باشد، شادمان مى گردد.»84
ز. توجه به آخرت و پرهیز از توجه به آرزوهاى دنیوى: «... آنجا شادى کن که به چیزى از آخرت خود رسیده باشى و آنجا اندوهگین شو که چیزى از آخرت خود را از دست بدهى. اگر به چیزى از دنیاى خود رسیدى، شادى مکن، و اگر چیزى را از دست دادى اندوهگین مشو. همّ و غم خود را براى پس از مرگ به کار گیر.»85
ح. حفظ زبان: امام سجاد(علیه السلام) به عمربن مسلم، که براى رفع مشکل افسردگى نزد ایشان آمده بود، فرمودند: «زبانت را نگه دار تا برادرانت را از دست ندهى.»86
و. رضایت به خواست خدا: احساس رضایت از خدا و آنچه به انسان داده، احساس آرامش ایجاد مى کند. امام کاظم(علیه السلام)مى فرماید: «مؤمن باید به خدا و آنچه از خدا مى رسد، خرسند باشد.»87
امام صادق(علیه السلام) مى فرمایند: «خداوند ـ از روى عدالت و حکمت و علم خود ـ آسایش و شادمانى را در یقین و خشنودى قرار داد و غم و اندوه را در شک و ناخشنودى (از خدا).» پس از خدا راضى باشید و در برابر فرمان او گردن نهید.»88 نیز پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله)مى فرمایند: «خداوند ـ از روى حکمت و لطف خویش ـ آسایش و شادمانى را در یقین و خرسندى قرار داد و غم و اندوه را در شکّ و ناخشنودى (از خدا).»89
روش پژوهش
در پژوهش حاضر، براى اینکه میزان کارایى فرایند درمان به دست آید، این فرایند به صورت مطالعه موردى، چندین بار در مرکز مشاوره دانشگاه و کلینیک روان درمانگرى توسط مشاور و روان شناس به اجرا درآمد که در ذیل، به دو نمونه اشاره مى گردد:
این دو نمونه مربوط به دو مراجعى هستند که بر اساس نتایج مصاحبه بالینى، آزمون افسردگى «بِک»، توجه به ملاک هاى DSM- IV- TR و نظر روان پزشک مبتلا به افسردگى شدید بودند. طى جلسه هاى درمانى براى هر مراجع، دو مرتبه آزمون افسردگى «بِک» اجرا و تفسیر شد، قبل از درمان و پس از آن. پس از تشخیص افسردگى در مراجع ها، هر دو مراجع با استفاده از فرایند پیش گفته، مورد درمان قرار گرفتند.
مشخصات مراجع ها: مراجع اول خانم ص. غ، 19 ساله، میزان تحصیلات دیپلم، فرزند اول خانواده که در دوران عقد بستگى، به سر مى برد.
مراجع دوم خانم ن. ب، 22 ساله، میزان تحصیلات دیپلم، 4 سال است که ازدواج کرده و داراى یک دختر دو ساله مى باشد.
طول درمان: درمان مراجع اول طى 15 جلسه با مراجعه هر هفته یک بار و درمان مراجع دوم طى 17 جلسه با مراجعه هر هفته یک بار صورت گرفته است.
تدابیر درمانى: مراجع اول در اولین جلسه درمانى، اظهار کرد: «به شدت افسرده هستم، چندین مرتبه به روان پزشک مراجعه کردم، دارو تجویز کرده است که هیچ تمایلى به استفاده از داروها نداشتم و هرگز از آن ها استفاده نکردم. یکى از مشکلاتم بى خوابى شدید است احساس مى کنم که صبر و تحمّل من تمام شده است; (مراجع به شدت گریه مى کرد) همیشه نامزدم عقایدش را به من تحمیل مى کند. او فردى عصبانى و پرخاشگر است و این رفتار او مرا به شدت آزار مى دهد. گاهى اوقات فکر مى کنم که من چگونه مى توانم با این اخلاق بد او یک عمرى را با او زندگى مشترکى داشته باشم و این افکار منفى مرا خیلى اذیت مى کند و رنج مى دهد.»
در دومین جلسه درمانى، ابتدا آزمون افسردگى "بِک" براى مراجع اجرا و سپس تفسیر گردید. نتایج آزمون نشان دهنده وجود افسردگى شدید مراجع بود، به طورى که نمره وى در فرم بلند آزمون 38 و در فرم کوتاه آزمون 20 بود. مراجع نیز صحّت نتایج را تأیید نمود و اظهار کرد: «هیچ گاه احساس شادى و خوشحالى نمى کنم و اگر یکبار احساس شادى داشته باشم، کوچک ترین چیزى مرا ناراحت مى کند و به حالت اوّلم باز مى گردم.» در این مرحله از درمان، از مراجع خواسته شد تا افکار خود را بازگو کند و به افکار مثبت و منفى خود و نگرش درست و نادرست خود بنیدیشد و آن ها را مورد بازبینى قرار دهد. او اظهار کرد که تمام وجودش پر از افکار منفى است; از جمله اینکه «فکر مى کند باید همیشه براى مردم زندگى کند و به خاطر حرف دیگران نباید از نامزدش جدا شود.» از مراجع خواسته شد تا به صورت هفتگى، فرم افکار مثبت و منفى را تکمیل کرده، به فعالیت هاى بدنى، نرمش و ورزش هایى همچون پیاده روى و شنا بپردازد.
در جلسات بعدى، مراجع پذیرفت که افسردگى وى با افکار منفى او رابطه دارد، اظهار داشت: تمایل دارد که افکار منفى خود را به افکار مثبت تبدیل کند و تا حدى احساس بهبودى مى نماید. در این مرحله، از مراجع خواسته شد تا افکار و نگرش هاى خود را مورد بازبینى قرار داده، به آن ها توجه کند و سعى کند که نقش تماشاگر را نسبت به افکار و نگرش هاى خود داشته باشد و به تجزیه و تحلیل علل و عوامل بروز ناراحتى هاى خود از جمله افسردگى و اندوه مفرط خود بپردازد.
پس از این مرحله، مراجع اظهار کرد که در تبدیل نقاط منفى خود به نقاط مثبت موفق بوده ام و احساس شادى مى کنم، اما عصبانیت و پرخاشگرى نامزدم همچنان ادامه دارد و مرا آزار مى دهد. در این مرحله از درمان، طى جلسه اى با حضور زن و نامزد، عوامل افسردگى در خانواده بررسى شد و از نامزد خواسته شد براى کاهش افسردگى همسر خود، حتى الامکان عصبانى و ناراحت نشود. همچنین طى جلسه اى انفرادى به مراجع گفته شد: شما هم باید کارهایى را که زمینه عصبانیت نامزدتان را فراهم مى سازد کنار بگذارید و نیز باید تا حدّى با بى تفاوتى نسبت به این رفتار نامزد و توجه به رفتارهاى مثبت او و با محبت، مهربانى و توجه زیاد به وى زمانى که عصبانى و پرخاشگر نمى شود به خاموشى این رفتار در او کمک نمایید. بنابراین، نامزد مراجع کم کم عصبانیت و پرخاشگرى را کنار گذاشت.
از سوى دیگر، در این مرحله، درمان وارد مرحله دوم خود، یعنى تغییر و اصلاح خویشتن گردید و نیز از مراجع خواسته شد افکار نادرست خود را بازشناسى کرده، آن ها را با افکار درست و منطقى جایگزین نماید. مراجع اظهار کرد: ریشه تمام مشکلاتم در عصبانیت و پرخاشگرى نامزدم بوده است، حالا که مى بینم نامزدم خودش را عوض کرده و پرخاشگرى نمى کند،
کمتر احساس ناامیدى و پوچى مى کنم. در جلسات بعدى، مراجع اظهار کرد که دیگر احساس غمگینى ندارم و احساس آرامش مى کنم و این آرامش خود را مدیون درست اندیشیدن و منطقى بودن خود مى دانم; زیرا با برخورد صحیح با نامزدم و ترک عصبانیت او، بیشتر مشکلات ما حل شده است. در این مرحله، به مراجع آموزش داده شد که هنگام بروز مشکلات، به تجزیه و تحلیل عوامل ایجادکننده مشکل بپردازد و سعى کند که راه حل درستى براى آن ها بیابد و خود را مقصّر نداند. در جلسات بعدى، مراجع اظهار کرد که حالش کاملا خوب است و همه چیز را مثبت و خوب مى بیند و احساس شادى کرده و به زندگى امیدوار است.
در جلسه ماقبل آخر، مجدداً آزمون افسردگى «بک» براى مراجع اجرا و تفسیر شد. نتیجه آزمون نشان دهنده وضعیت عادى وى بود، به طورى که نمره مراجع در فرم بلند آزمون 6 و در فرم کوتاه آزمون برابر 2 بود. در جلسه آخر، مراجع ضمن مرورى بر جلسات درمانى و ابراز خوشحالى از اینکه زندگى او به حالت طبیعى و عادى بازگشته است، از درمانگر تشکر کرد.
لازم به توضیح است که مراجع تا 6 ماه مورد پیگیرى پس از درمان بوده و تاکنون هیچ نشانه اى از برگشت افسردگى در او مشاهده نشده است.
مراجع دوم در اولین جلسه به درمانگر اظهار کرد: «چهار سال است که با شوهرم ازدواج کردم. زمان ازدواج اطلاع نداشتم که او اعتیاد دارد. مدتى است که به خاطر اعتیادش، شغلش را از دست داد و من دچار مشکل شدم. اکنون نیز اضطراب دارم، آرام و قرار ندارم، نمى توانم خوب بخوابم، همیشه غمگین و ناراحت هستم، افسرده و عصبى ام و هیچ انگیزه اى براى زنده بودن ندارم، همیشه دوست دارم گریه کنم و اگر ترسى از خداوند نداشتم، حتماً خودکشى مى کردم، (مراجع به شدت گریه مى کرد) دائماً منتظر مرگ هستم و تنها آرزویم مردن و نبودن است; چون دیگر تحمل این زندگى را ندارم.»
در دومین جلسه درمانى، ابتدا به مراجع، آزمون افسردگى «بک» داده شد و سپس نتایج آن براى او تفسیر گردید. نتایج آزمون نشان دادند: مراجع با توجه به کسب نمره 24 در فرم کوتاه و نمره 34 در فرم بلند از افسردگى شدید رنج مى برد. مراجع نیز صحّت نتایج آزمون را تأیید کرد و اظهار نمود، اگرچه همسرم اوایل ازدواج مرد خوب و مهربانى بود اما بعد از مدتى با به دنیا آمدن دخترمان، اعتیاد او شدت پیدا کرد و او دیگر آن شوهر سابقم نبود و همین موضوع مشکل مرا تشدید مى کند و مرا در زندگى ناامیدتر مى کند. در این مرحله از درمان، به مراجع کمک شد تا منشأ شدّت اعتیاد همسرش را مورد بازنگرى قرار دهد و واقع بینانه به عملکرد شوهر و موقعیت وى و رفتارهاى مثبت او نسبت به خودش بنگرد و با شناسایى افکار و نگرش هاى مثبت و منفى خود نسبت به شوهر و خودش، به خودشناسى رسیده، نگرش هاى خویش را مورد بازبینى قرار دهد. بدین منظور، از مراجع خواسته شد تا فرم افکار مثبت و منفى را به صورت هفتگى تکمیل نماید و بر افکار مثبت خود تمرکز داشته باشد و همزمان به فعالیت هاى نرمشى آرام بخش، انجام کارهاى خانه به صورت برنامه اى منظم و فعالیت هاى دیگر همچون پیاده روى و شنا بپردازد. پس از این مرحله، مراجع اظهار کرد که در تبدیل نقاط منفى خود به نقاط مثبت موفق بوده ام و تا حدّى احساس بهترى دارم اما اعتیاد همسرم همچنان ادامه دارد و این کار او مرا آزار مى دهد. در این مرحله از درمان، طى جلسه اى با حضور زن، شوهر و پدر شوهر که در فرایند درمان خیلى کمک کرد، عوامل افسردگى در خانواده بررسى شد و از شوهر خواسته شد براى کاهش افسردگى همسر خود، اعتیاد را ترک کند. همچنین طى جلسه اى انفرادى به مراجع گفته شد: شما وظایف خود را در بازداشتن شوهر از استعمال اعتیاد انجام داده اید و بیش از این مسئولیتى متوجه شما نیست و باید تا حدّى با بى تفاوتى نسبت به این رفتار شوهر و توجه به رفتارهاى مثبت او و با محبّت، مهربانى و توجه زیاد به وى زمانى که مواد مصرف نمى کند به خاموشى این رفتار در او کمک نمایید. بنابراین، همسر مراجع با دیدن برخورد مناسب خانمش و با کمک پدرش به مرکز ترک اعتیاد رفت و پس از مدتى اعتیاد را کنار گذاشت.
در جلسات بعدى، مراجع اظهار کرد که با ترک اعتیاد همسرش تا حدى احساس بهترى دارد و روابطش با همسرش بهتر شده است و به زندگى علاقه مندتر شده است. طى مراحل بعدى، از مراجع خواسته شد تا به تجزیه و تحلیل علل وقایع و مسائل بپردازد، نقش تماشاگر را نسبت به خود و افکار خود داشته باشد و به بررسى عمیق تر علل و عواملى بپردازد که موجبات افسردگى او را فراهم آورده و منجر به شکل گیرى افکار منفى در وى شده اند. مراجع در جلسات بعدى اظهار کرد که احساس بهبودى بیشترى نموده و دریافته است که افکار مثبت فراوانى دارد که باید به آن ها توجه نماید و سعى کند افکار منفى خود را کاهش داده، تبدیل به افکار مطلوب نماید. در این مرحله، از مراجع خواسته شد تا افکار نادرست خویش را با افکار صحیح و منطقى جایگزین نماید و از برگشت افکار منفى جلوگیرى نماید.
در جلسات بعد، مراجع اظهار نمود که بر خلاف گذشته، شاد است و احساس خوشحالى مى کند و کاملا بهبود یافته است. در جلسات پایانى، مجدّداً براى مراجع، آزمون افسردگى «بک» اجرا و تفسیر گردید. نتایج آزمون نشان دهنده وضعیت کاملا عادى مراجع بود. (نمره مراجع در فرم کوتاه آزمون برابر با 0 و در فرم بلند آزمون برابر با 6 بود.) در جلسه آخر، مراجع ضمن اظهار خوش حالى از بهبودى کامل خود، از درمانگر تشکر نمود.
لازم به ذکر است که این مراجع نیز تا 6 ماه پس از درمان مورد پیگیرى قرار گرفته و تاکنون هیچ گونه نشانه اى از برگشت نشانه هاى افسردگى در وى مشاهده نشده است.
یافته هاى پژوهش
چنان که در جداول شماره 1 و 2 مشاهده مى شود، قبل از درمان هر دو مراجع در فرم کوتاه و بلند آزمون افسردگى «بک» نمرات بالایى دریافت کرده اند که نشان دهنده وجود افسردگى شدید در آن هاست، در حالى که نمرات مراجع پس از درمان بسیار پایین بوده که نشان دهنده سلامت و بهبودى کامل مراجع ها و وجود وضعیت عادى در آن ها مى باشد:
نمرهنمره مراجع درنمره مراجع در  
شرایط درمانى فرم کوتاه آزمونفرم بلند آزمون
قبل از درمان2038
بعد از درمان26
جدول (1)
نتایج آزمون افسردگى «بِک» در مراجع اول قبل و بعد از درمان
نمرهنمره مراجع درنمره مراجع در  
شرایط درمانى فرم کوتاه آزمونفرم بلند آزمون
قبل از درمان2434
بعد از درمان06
جدول (2)
نتایج آزمون افسردگى «بِک» در مراجع دوم قبل و بعد از درمان
نتیجه گیرى
یافته هاى پژوهش حاضر نشان مى دهند که این فرایند درمان، که برگرفته از متون و منابع اسلامى است، تأثیر و کارایى بالایى در درمان افسردگى دارد. چنان که قبلا نیز ذکر شد، هر دو مراجع از یک جنس (زن) و داراى افسردگى شدید بودند و سن و میزان تحصیلات آن ها نیز تقریباً مشابه بود، اما مراجع اول با سرعت بیشترى بهبود یافت (طى 15 جلسه درمانى)، در حالى که مراجع دوم مدت
طولانى ترى تحت درمان بوده است (طى 17 جلسه درمانى). احتمالا یکى از دلایل سرعت بهبودى در مراجع اول مربوط به همکارى بیشتر این مراجع و نامزد او در فرایند درمان بوده است.
نتایج پژوهش حاضر با نتایج پژوهش هاى باسکى (2000); هاوکینز، تان و ترک (1999); و نتایج گزارش هاى «مرکز سلامت روان هاروارد» (1999) همسویى دارد. باسکى (2000) نیز تعداد 88 بیمار مبتلا به افسردگى شدید را مورد مطالعه قرار داد. او دریافت که باورها و عملکردهاى مذهبى همچون خواندن دعا و رفتن به کلیسا به طور مرتّب تأثیر زیادى بر کاهش افسردگى و تسریع درمان این اختلال داراست. همچنین هاوکینز، تان و ترک (1999) در مطالعه خود دریافتند شناخت ـ رفتار درمانگرى مبتنى بر درمان معنوى و مذهبى نسبت به شناخت ـ رفتار درمانگرى سنّتى کارایى بالاترى در درمان افسردگى داراست. از سوى دیگر، گزارش هاى «مرکز سلامت روان هاروارد» (1999) حاکى از این است که ایمان و اعتقادات مذهبى نقش بسزایى در کاهش افسردگى دارد.
قابل توجه است که محورهاى ذیل در فرایند درمان بر کاهش افسردگى در دو مراجع تأثیر بیشترى داشته; زیرا پس از اجراى هریک از این مراحل، احساس بهترى در مراجع پدید مى آمده است:
الف. بررسى باورها و نگرش ها و تشخیص افکار درست از نادرست و مقایسه افکار خود با افکار صحیح دینى توسط مراجع;
ب. فراهم سازى ذهنى و عملى براى تغییر افکار نامطلوب و تبدیل آن به افکار مطلوب در مدت زمان معیّنى بر اساس احساس وظیفه شرعى.
ج. کشف رابطه افکار و نگرش هاى منفى با افسردگى و افکار معقول و مطلوب با آرامش روانى در طى جلسات درمان;
د. برنامه ریزى و کوشش ناشى از احساس رضایت پروردگار براى پیش گیرى از برگشت افکار نامطلوب;
هـ. کوشش براى پرورش عزّت نفس و تقویت نگرش مثبت در خود به عنوان فرد دیندارى که دوست دارد آنچه را مورد رضایت خداست، انجام دهد و خود را از ذلّت و پستى و نگرش منفى، که مورد ناخشنودى پروردگار است، برهاند. به دلیل نوپا بودن این شیوه درمانى، پیشنهاد مى گردد که پژوهشگران با به کارگیرى این روش، پشتیبانى و حمایت تجربى بیشترى براى درمانگرى اسلامى فراهم نمایند.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1 دانشیار و مدیر گروه علوم تربیتى دانشگاه قم و رئیس مؤسسه مطالعاتى مشاوره اسلامى.
2 پژوهشگر در موسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى (ره) و مؤسسه مطالعاتى مشاوره اسلامى (کارشناس ارشد روان شناسى).
3ـ فردریک فلک، افسردگى; واکنش یا بیمارى، ترجمه نصرت الله پورافکارى، تهران، آزموده، 1371.
4ـ محمّد بن مسلم نقل مى کند که من با افسردگى و ناراحتى که داشتم بر امام سجاد(علیه السلام) وارد شدم. امام فرمود: «تو را چه مى شود که این همه غمگینى؟» گفتم: اى فرزند رسول خدا، غم ها و اندوه هایى مستمراً بر من وارد مى شوند و مرا احاطه کرده اند... (محمدباقر مجلسى،بحارالانوار،ج74،ص156،حدیث 1.)
5ـ «الغم یقبضُ النفسَ و یطوى الانبساط»; غمگینى طولانى باعث اختلال و گرفتگى نفس مى شود و حالت طبیعى و انبساط آن را در مى نوردد. (عبدالواحد آمدى، غررالحکم و دررالکلم، ترجمه خوانسارى، ش 2024.)
6ـ «الاحزانُ أسقامُ القلوب، کما أنَّ الامراض أسقام الابدان»; غمگینى باعث رنجورى دل هاست; همان گونه که بیمارى هاى بدنى باعث رنجورى بدن مى گردند. (محمد محمدى رى شهرى، میزان الحکمه، ترجمه سیدرضا شیخى، ج 3 مترجم، ش 3762.)
7ـ «من کثر همّه سقم بدنه»; کسى که اندوهش زیاد و طولانى مى باشد بدنش ضعیف و رنجور مى شود. (همان، ش 3761) «الهمُّ یذیبُ الجسد»; غمگینى بدن را لاغر مى سازد. (همان، ش 3759) «الحزنُ یهدِمُ الجسد» اندوهناکى بدن را از بین مى برد. (همان، 3764)
8ـ «... و آخر همومها الى الوهن»; غمگینى هاى مربوط به دنیازدگى، در نهایت، فرد را به سستى و پوچى مى کشاند. «... یا محمّد، و من کثرت همومه من امّتک فلیدعنى سرّاً و لیقل: یا جالى الاحزان و یا موسع الضیق... نزل بى یا فارج الهمّ همّ ضقتُ به ذرعاً و صدراً حتى خشیت ان أکون غرض فتنة، یا الله... قلّب قلبى من الهموم الى الروح و الدعة و لا تشغلنى عن ذکرک بترکک ما بى من الهموم، الى الیک متضرّعٌ...»; خداوند به رسولش، محمدبن عبدالله(صلى الله علیه وآله)مى فرماید: هرکس از امّت تو، مبتلا به افسردگى و غمگینى طولانى شد، پنهانى دست به دعا بردارد و بگوید: اى دفع کننده اندوه و اى برطرف کننده تنگناها و گرفتارى ها... اى آسوده کننده افراد از غم ها، غمگینى بر من مستولى شده تا آنجا که توانایى مرا گرفته و سینه ام را فشرده، به گونه اى که فکر ترسناکى کردم که مبادا هدف این بوده که پریشان و در آشوب باشم. یا مقلب القلوب قلب مرا از غمگینى ها به شادى و آرامش برگردان. مبادا با رها کردن من به این حالت و گرفتارى، از یاد تو باز مانم. کمکم کن، دستم به دامنت! (محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 73، ص 108، حدیث 109)
9ـ «الغم مرض النفس»; غمگینى بیمارى روان است. (عبدالواحد آمدى، پیشین، ش 374)
10ـ «بث» به حالت اندوهگینى عمیق گفته مى شود که عوارض آن آشکار مى گردد و نمى توان آن را پنهان ساخت.(سیدعلى اکبرقریشى،قاموس قرآن،ج1،ص161.)
11ـ «انا رعیم بثلاث لمن أکبُّ على الدنیا: بفقر لا غناء له، و بشغل لا فراغ له و بهمّ حزن لا انقطاع له.» (محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 77، ص 116، ح 11) قابل توجه است که «جزع» به معناى آشفتگى فکر و خیال است که ناشى از عدم پذیرش واقعیت مى باشد و باعث بى تابى و ناآرامى مى گردد و به همین دلیل، به «بى تابى» هم معنا شده است. (ر.ک: فرهنگ نوین، 1363)
12ـ «الرغبةُ فى الدنیا تورث الغم و الحزن و الزهدُ فى الدنیا راحة القلب و البدن.» (ابن شعبة حرّانى، تحف العقول، ص 385)
13ـ «مَن نظر الى ما فى ایدى النّاس طال حزنُهُ، و دام أسفُهُ.» (محمد محمدى رى شهرى، پیشین، ش 3768)
14ـ «... و من رمى ببصره الى ما فى ید غیره کثر همه و لم یشف غیظه.» (محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 77، ص 116، ح 11 و ج 73، ص 81، ج 43.)
15ـ «من غضب على من لا یقدر أن یضرّه طال حزنه و عذب نفسه» (ابن شعبه حرانى، پیشین، ص 99)
16ـ «من غضب على من لا یقدر أن یضرّه طال حزنه و عذب نفسه.» (ابن شعبه حرانى، پیشین، ص 99)
17ـ «ما رأیتُ ظالماً أشبه بمظلوم من الحاسد; نفسٌ دائمٌ و قلبٌ هائمٌ و حزنٌ لازمٌ» (محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 73، ص 256، ح 29.)
18ـ «انّ اللّه ـ بعدله و حکمتِهِ و علمه ـ جعل الرّوح و الفرح فى الیقین و الرضا عن اللّهِ، و جعل الهمَّ و الحزن فى الشّکِّ و السَّخَط.» (محمد محمدى رى شهرى، پیشین، ش 3783)
19ـ همان، ش 3784.
20ـ «ایّاکَ و الجزَعَ، فانَّهُ یقطعُ الاملَ و یضعف العمل و یورث الهمَّ» (محمد محمدى رى شهرى، پیشین، ش 3773)
21ـ طبرسى، الاحتجاج، ج 2، ص 157.
22ـ «لکیلا تأسوا على ما فاتکُم...» (حدید: 23)
23ـ «ایّاک و الاغترار بالامل... فعظم الحزن و زاد الشغل و اشتدّ التعب... وزدت به فى الهم و الحزن» (محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 73، ص 112، ح 109.)
24ـ فانّ المرءَ یسوؤه فوت ما لم یکن لیدرکهُ...» (محمد محمدى رى شهرى، پیشین، ش 3789.)
25ـ «من قصر فى العمل ابتلى بالهمّ.» (نهج البلاغه، حکمت 127.)
26ـ امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «لا تنظروا الى اهل البلاء فان ذلک یحزنهم»; به افراد مبتلا نگاه ترحّمى نکنید، که آنان را محزون و افسرده مى سازد. (محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 75، ص 16، ح 11.)
27ـ رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمودند: «اذا رأیتم اهل البلاء فاحمدوا اللّه و لا تسمعوهم فانّ ذلک یحزنهم»; هنگامى که افراد گرفتار را مى بینید، به خاطر سلامتى خودتان سپاسگزار خدا باشید، ولى این سپاس نباید به گونه اى باشد که آنان بشنوند و متوجه بشوند که این عمل، آنان را محزون و افسرده مى سازد. (محمدبن یعقوب کلینى،اصول کافى،ج 2، ص 98.)
28ـ «انّ العلم یهدى و یرشدُ و ینجى...»; آگاهى فرد را به افکار شایسته راهنمایى و ارشاد مى کند و از افکار بد رها مى سازد. (سید جلال الدین محدّث، فهرست موضوعى شرح فارسى غرر و درر آمدى، ص 243، ش 1788، به نقل از شرح غرر خوانسارى، ج 2، ص 603، ش 684) «المعارف من عرف نفسه فاعتقها و نزهها عن کل ما یعبدها و یوبقها»; شناساگر واقعى کسى است که خود را بشناسد و آزادش کند و از هرچه او را از این معرفت دور مى کند و یا باز مى دارد، پاک گرداند. (همان، ج 2، ص 48، ش 684.)
29ـ «معرفة النفس انفع المعارف»; خودشناسى سودمندترین شناخت هاست. (همان، ص 244، ش 9865.)
30ـ «ما من حرکة الاّ و انت محتاجٌ فیها الى معرفه»; هیچ حرکتى تو را به مقصد نایل نمى کند مگر آن که در حرکت نیازمند به معرفت و شناخت هستى. (محمدباقر مجلسى،پیشین،ج77،ص266.)
31ـ شرح غرر، ج 3، ص 48، ش 5232 «رأسُ الاستبصار الفکره»; سرچشمه استبصار اندیشه و فکر است. (همان، ج 3، ص 48، ش 5232.) «الفکر یوجب الاعتبار و یؤمن العثار و یثمر الاستظهار»; اندیشیدن باعث مى گردد معرفت و نگرش فرد از اعتبار برخوردار از لغزش مصون بماند و مثمرثمر شود. (همان، ج 2، ص 43، ش 2124.)
32ـ «... من الان فتدارک نفسک و انظر لها فانّک ان فرطت حتى ینهد (ینهض) الیک عبادالله ارتجت علیک الامور و منعت امرا هو منک الیوم مقبول...» (نهج البلاغه، نامه 65، ش 7 و 8)
33ـ «الفکرُ مرآة صافیة»(سید جلال الدین محدث،پیشین،ج1،ص231،ش935.)
34ـ «الفکر جلاء العقول» (همان.)
35ـ «الصوابُّ من فروع الرویة» (همان، ج 1، ص 311، ش 1187.)
36ـ «من قصُرَ فى العمل ابتلى بالهم» (نهج البلاغه، حکمت 127.)
37ـ «... و لا یکتفى بأدنى فهم دون اقصاه...» (همان، نامه 53، قسمت 67.)
38ـ «کفاک من عقلک ما ابان لک رشدک من غیک» (همان، ج 4، ص 586.)
39ـ «اتهموا عقولکم فانّه من الثقة بها یکون الخطاء» (همان، ج 2، ص 267.)
40ـ «کان لى فیما مضى اخٌ فى الله... و کان اذا بدهه أمران ینظر ایهما اقرب الى الهوى فیخالفه فعلیکم بهذه الخلایق (الاخلاق) فالزموها و تنافسوا فیها، فان لم تستطیعوها فاعلموا ان اخذ القلیل خیر من ترک الکثیر...» (همان، حکمت 289، ش 5و6.)
41ـ قال النبى(صلى الله علیه وآله): «من رمى ببصره الى ما فى ید غیره کثر همه و لم یشف غیظه» و «من نظر الى ما فى أیدى الناس، طاق حزنه و دام أسفه»; کسى که چشمش را به دست، قدرت و امتیازات دیگران بدوزد و او را با ارزش تر از خود بداند، اندوهش زیاد مى شود و ناراحتى اش بهبود نمى یابد. و کسى که بنگرد به آنچه مردم دارند و آن را با ارزش تر از خود تلقّى نماید غمگینى او طولانى مى شود و تأسفش ادامه مى یابد. (محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 77، ص 116.)
42ـ «من لم یعرف مضرة الشر لم یقدر على الامتناع.» (شرح نهج البلاغه، ترجمه خوانسارى، ج 5، ص 419، ش 9008) «من عرف کف» (همان، ج 5، ص 135، ش 7645.)
43ـ «الظن یخطئى و الیقین یصیب و لا یخطئى»
(همان، ج 1، ص 370.)
44ـ همان، ج1، ص 18، ش 38.
45ـ «اعقلوا الخبر اذا سمعتموه عقل درایة لا عقل روایة...» (همان، ج 2، ص 260، ش 552.)
46ـ «فانّما البصیر من سمع فتفکر و نظر فأبصر.»(نهج البلاغه،خطبه 153، ش3.)
47ـ «بما اخطا البصیر رشده»(سید جلال الدین محدث،پیشین،ج 4، ش 5368.)
48ـ همان، ج 5، ص 396 «من استعان بذوى الالباب سلک سبیل الرشاد»; کسى که از متخصصان خردمند کمک بگیرد، راه رشد را خواهد رفت. (همان، ج 5، ص 396.)
49ـ «ویل لمن تمادى فى غیه و لم یضیئى الى الرشد.» (همان، ج 6، ص 227.)
50ـ «تحرّ من امرک ما... بفیئى الیک برشدک»; کوشش کن از آن چه نامعقول و ناصواب است خود را رها کنى و به رشد و صواب برگردى.» (همان، ج 3، ص 296.)
51ـ «من ابغض شیئا ابغض ان ینظر الیه و ان یذکر عنده» (نهج البلاغه، خطبه 106، ش 30.)
52ـ «الشى شیئان: شىءٌ قصر عنّى لم ارزقه فیما مضى و لا أرجوه فیما بقى و شىء لا اَنالَهُ دون وقته ولو استعنت علیه بقوّة اهل السماوات و الارض...» (محمد محمدى رى شهرى، پیشین، ش 3790.)
53ـ «هذه دار ترح لا دار فرح و دار التواء لا دار استواء، فمن عرفها لم یفرح لرجاء و لم یحزن لشقاء» (همان، ش 3791.)
54ـ «الدهر یومان: یومٌ لک و یوم علیک، فان کان لک فلا تبطر و ان کان علیک فلا تضجر» (همان، ش 3793.)
55ـ «انّ أخوف ما أخاف على امّتى الهوى و طول الامل...» (محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 70، ص 75، ح 3.)
56ـ «العاقل یعتمد على عمله و الجاهل یعتمد على امله.» (عبدالواحد آمدى، پیشین، ص 851.)
57ـ «ایّاک و الاتِّکال على المُنى فانّها بَضائِعُ النّوکى.» (نهج البلاغه، ترجمه و شرح علینقى فیض الاسلام، ص 932.)
58ـ «و على العاقل ان یحصى على نفسه مساویها فى الدین و الرأى و الاخلاق و الادب فیجمع ذلک فى صدره او فى کتاب و یعمل فى ازالتها.» (همان، ج 78، ص 6، ح 58.)
59ـ «لا تترک الاجتهاد فى اصلاح نفسک فانه لا یعینک علیها الا الجد» (عبدالواحد آمدى، همان، ص 818.)
60ـ «ایاک و الضجر و الکسل فانّهما مفتاح کل سوء انّه من کسل لم یؤد حقاً و من ضجر لم یصبر على حق.» (فضل بن حسن طبرسى ،وسائل الشیعه، ج4، ص 10.)
61ـ «کنز العمّال، ج 16، ص 181 و در خ 7333 نیز آمده است: «انّ اللّه جعل الروح و الفرج فى الرضا و الیقین»; خدا آرامش و شادى و پیروزى را در رضامندى و یقین قرار داده است و در شرح غرر، ج 4، ص 245، ش 5986 آمده است: «طوبى لمن بوشر قلبه ببرد الیقین»; خوشا به حال کسى که دلش را با سردى یقین شادمان مى سازد و نیز آمده است: «من ایقن ینج»; کسى که داراى فکر و باور یقینى شود، نجات مى یابد. (همان، ج 1495، ش 7220)
62ـ «اطرح عنک واردات الهموم بعزائم الصبر و حسن الیقین.» (نهج البلاغه، نامه 231.)
63ـ «بتکرر الفکر ینجاب الشک.» (سید جلال الدین محدّث، پیشین، ج 3، ص 220، ش 427.)
64ـ «من طالت فکرته حسنت بصیرته.» (محمدباقرمجلسى،پیشین،ج 5، ص 272، ش 8319.)
65ـ «ثمرة الفکر السلامة» (همان، ص 333، ش 4595.)
66ـ «اصل العقل الفکر و ثمرته السلامة.» (همان، ج 2، ص 417، ش 3093.)
67ـ «... فانّهم لم یدعوا ان نظروا لانفسهم...» (نهج البلاغه، نامه 31، ش 33ـ36.)
68ـ «ما من هم الاّ و له فرج...» (شیخ صدوق، علل الشرائع، ج 3، ص 93.)
69ـ «ان آدم شکا الى اللّه عز و جل ما یلقى من حدیث النفس و الحزن فنزل علیه جبرئیل فقال له: یا آدم قل: «لا حول ولا قوة الا باللّه» فقالها، فذهب عنه الوسوسة و الحزن.» (محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 3، ص 186، ح 5.)
70ـ «ما یمنع احدکم اذا أصابه شى من غم الدنیا ان یصلى یوم الجمعه رکعتین و یحمدالله تعالى و یثنى علیه و یصلى على محمد و آله...» و سپس دعا کند. (محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 90، ص 28، ح 10.)
71ـ «بتکرر الفکر تسلم العواقب» (همان، ج 3، ص 239، ش 4348.)
72ـ «دوام الفکر و الحذر یؤمن الزلل و ینجى من الغىّ.» (همان، ج 4، ص 22، ش 5149)
73ـ «من طالت فکرته حسنت بصیرته.» (همان، ج 5، ص 272، ش 8319)
74ـ «من اکثر الفکر فیما تعلم اتقن علمه و فهم ما لم یکن یفهم.» (همان، ج 5، ص 397، ش 8917)
75ـ «الذکر جلاء البصائر و نور السرائر» (همان، ج 1، ص 362، ش 1377.)
76ـ «الذکر هدایة العقول و تبصرة النفوس.» (همان، ج 1، ص 369، ش 1403.)
77ـ «و الذکر نور العقل و حیاة النفوس و جلاء الصدور.» (همان، ج 2، ص 108، ش 1999.)
78ـ «الغز ان تذل للحق اذا لزمک» (محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 78، ص 228، ج 105.)
79ـ «اوصیکم عبادالله بتقوى اللّه... و منازل العز.» (نهج البلاغه، حکمت 371.)
80ـ «لا تشعر قلبک الهم على ما فات فیشغلک عما هو آت.» (عبدالواحد آمدى، پیشین، ش 10434.)
81ـ «لمّا یفرَغ من الجهاد یتفرَّغ لتعلیم الناس و القضاء بینهم فاذا فرغ من ذلک اشتغل فى حائط له یعمل فیه بیدیه و هو مع ذلک ذاکرُالله تعالى.» (محدث نورى، مستدرک الوسائل، ج 2 ،ص 417.)
82ـ «... و اقتصر على ما تیسر، و لم یتعر من کما تعسر، و استراح قلبه مما استوعر...» (همان.)
83ـ «ان کان کلى شىء بقضاء و قدر، فالحزن لماذا؟» (شیخ صدوق، الامالى، ص 16.)
84ـ «... فما کان لک منها أتاک على ضعفک، و ما کان علیک لم تدفعه بقوتک، و من انقطع رجاه مما فات استراح بدنه و من رضى بما رزقه اللّه قرت عینه.» (شیخ صدوق، الامالى، ص 225 و 393.)
85ـ «فلیکن سرورک بما تلت من آخرتک، و لیکن أسفک على ما فاتک منها، و ما نلت من دنیاک فلا تکن به فرحا، و ما فاتک منها فلا تأس علیه حزنا، ولیکن همّک فیما بعد الموت.» ( کمال الدین محمدبن طلحه شافعى 654 هـ.ق، مطالب السؤول فى مناقب آل الرسول(صلى الله علیه وآله)، نسخه خطى کتابخانه آیة اللّه مرعشى نجفى (ره)، ص 55.)
86ـ «احفظ علیک لسانک تملک به اخوانک» (طبرسى، الاحتجاج، ج 2، ص 157، ح 191.)
87ـ «من اغتم کان للغم اهلا، فینبغى للمؤمن ان یکون بالله و بما صنع راضیا.» (محمد محمدى رى شهرى، ش 3781)
88ـ «انّ اللّه ـ بعدله و حکمته و علمه ـ جعل الروح و الفرح فى الیقین و الرضا عن اللّه، و جعل الهم و الحزن فى الشک و السخط، فارضوا عن الله و سلموا الامر.» (همان، ش 3783)
89ـ «ان اللّه ـ بحکمته و فضله ـ جعل الروح و الفرح فى الیقین و الرضا، و جعل الهم و الحزن فى الشک و السخط.» (ابن شعبه حرّانى، پیشین، ص 6.)
--------------------------------------------------------------------------------
سایر منابع
محمد خدایارى فرد، «کاربرد مثبت نگرى در روان درمانگرى با تأکید بر دیدگاه اسلامى»،مجله روان شناسى و علوم تربیتى،ش1،1379، ص 140ـ 164;
محمد دشتى و سیدکاظم محمدى، المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه، قم، نشر امام على(علیه السلام)، 1369;
فرشاد شاددل و احمدعلى نوربالا، «شواهد پژوهشى درباره تأثیر اعتقادات مذهبى فرد در کاهش ابتلا به افسردگى»، مجله دانشور، سال چهارم، ش 13 و 14، ص 25ـ30;
مرتضى فرید، الحدیث، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1372;
على نقى فقیهى، «نقش شناخت درمانگرى در درمان افسردگى با تأکید بر منابع اسلامى»، (اولین همایش بین المللى نقش دین در بهداشت روان، 1380);

تبلیغات