اخلاق و عرفان اسلامى از دیدگاه استاد مصباح یزدی
آرشیو
چکیده
متن
در جلسات گذشته، این بحث مطرح شد که حرکت تکاملى انسان در گرو ادراک آگاهانه نسبت به مبدأ و معاد و توجه به وظایفى است که انسان در بین این دو نقطه باید عهدهدار شود تا بتواند به سعادت ابدى نایل گردد. ولى هم عوامل طبیعى باعث مىشوند که انسان از این توجه غافل شود و هم عوامل غیرطبیعى، عوامل اجتماعى و یا حتى عوامل نامحسوس و نامرئى. و ریشه همه انحرافات و لغزشها و سقوطها هم همان «غفلت» است.
عوامل ایجادکننده غفلت از خدا
در یک کلمه، تمام تعالیم دینى و وظایفى که خداى متعال براى انسان تعیین فرموده است، همه به نحوى غفلت زدا هستند و باعث مىشوند که انسان از عواملى که موجب غفلت مىشود رها گردد تا بتواند در مسیر صحیح قرار بگیرد. براى تبیین این بحث، از دو روش مىتوان استفاده کرد؛ یکى اینکه با فکر و تعقّل وارد شویم و ببینیم چطور مىشود که آدم غافل مىشود و چطور مىشود که توجه پیدا مىکند. صرفنظر از آنچه در کتاب و سنّت اهلبیت پیامبر علیهمالسلام در اینباره وارد شده، تا حدى با فکر و عقل خودمان هم مىتوانیم جواب این سؤال را به دست بیاوریم. خداوند عقل را به آدمىزاد داده است تا از آن استفاده کند. یکى از بهترین موارد استفادهاش هم همین جاست.
قبلاً اشاره کردهایم که معمولاً انسان غفلت مطلق ندارد؛ اینجور نیست که آدم از همه چیز غافل باشد، بلکه این همه مذمّتى که از غفلت شده، از غفلت نسبت به چیزهایى است که باید به آنها توجه داشته باشد. در واقع، آنچه موجب مىشود که انسان غفلت کند از آنچه باید بدان توجه داشته باشد، توجه به چیزهاى دیگرى است. شما در تجربههاى عادى و روزمره خودتان هم مىتوانید این تجربه را داشته باشید: تا وقتى به گویندهاى توجه مىکنید، از خیلى چیزهاى دیگر غافلید، حتى غافلید از اینکه پهلوى چه کسى نشستهاید، یا در کجا هستید؛ چون توجهتان معطوف به یک نقطه است. بر عکس، اگر عاملى باعث شد که توجه شما معطوف به چیز دیگرى بشود؛ مثلاً یک مسأله خانوادگى، مشکل شخصى، وضع اقتصادى یا اجتماعى، هرچند در اینجا نشسته باشید، ولى اصلاً متوجه اطراف خود یا مدت زمانى که مىگذرد نمىشوید. این معنایش آن است که انسان در هر زمانى مىتواند به مسائل مختلفى توجه پیدا کند. اگر توجهش به چیزى متمرکز شود، از چیزهاى دیگر غافل مىگردد. البته اینکه انسان در آنِ واحد مىتواند به چند چیز توجه داشته باشد، مسألهاى است که روانشناسان دربارهاش بحث کردهاند و چیزهایى هم گفتهاند که از بحث ما خارج است. در مجموع، اگر توجه انسان در یک چیزى متمرکز شود از چیزهاى دیگر غافل مىگردد.
حال، اول باید بدانیم که به چه چیزهایى باید توجه کنیم؛ از چه چیزهایى نباید غافل شویم. در اینباره قبلاً بحث کردیم: «رَحماللهَ امرءً عَلِم مِن اینَ و فى اینَ و الى این.» باید به آغاز و انجام و مسیر راهى که باید طى کنیم تا به سعادت برسیم توجه داشته باشیم؛ یعنى به خدا و قیامت و به وظایفى که در مقابل خدا داریم. به هر چیز دیگرى توجه کنیم و در آن متمرکز بشویم، ما را از اینها غافل مىکند. چگونه انسان مىتواند به چیزى توجه پیدا کند و در آن متمرکز شود؟ یک سلسله عوامل طبیعى اقتضاى این کار را دارند؛ همان عواملى که مقتضاى غرایز حیوانى ما هستند: گرسنگى، تشنگى و نیازهاى زندگى، چه آنها که مستقیما مورد رغبت و توجه انسان قرار مىگیرند و چه آنها که غیرمستقیم مورد توجه قرار مىگیرند؛ مثلاً، براى اینکه ما غذایى تهیه کنیم، باید پول داشته باشیم و براى تهیه پول، باید کار کنیم. توجه به این مسائل موجب مىشود که انسان از خیلى چیزها غافل بماند. اینها یک سلسله عوامل طبیعى هستند که با برخى انگیزههاى درونى و عوامل روان تنى مشترکند؛ گرسنه شدن، تحریک احساسات و غرایز به ضمیمه عوامل خارجى و شرایط محیط آدم از این جمله هستند. گاهى انسان چیزهایى را مىبیند یا مىشنود که توجه او را به خود جلب مىکند. وقتى توجهش به سوى آنها متمرکز شد، از چیزهاى دیگر غافل مىماند. بعضى از این چیزها آنچنان انسان را در خود متمرکز مىکنند که از آن هدف اصلى باز مىدارند، به طورى که بازگشتش به آن هدف و رها شدنش از این عوامل مشکل است. خدا این چیزها را براى ما حرام کرده است. نمونه بارزش مسکرات ـ العیاذ بالله ـ باعث این مىشوند که انسان عقلش زایل گردد و دیگر نتواند به مبدأ و معاد توجه پیدا کند. یا ـ مثلاً ـ لهو و غناى حرام، موسیقىهاى مبتذل و چیزهاى از این قبیل: «و مِنَ الناسِ من یشترى لهوَ الحدیثِ لیُضلَّ عَن سبیلِ اللّهِ بغیرِ علمٍ.» (لقمان: 6) گاهى انسان آنچنان توجهش به بعضى چیزها معطوف مىشود که همه چیز را فراموش مىکند، تحریم این چیزها به خاطر همین بوده است که ما مبتلا به غفلتهایى نشویم که خروج از آنها مشکل یا بعید است. اما بعضى چیزهاى دیگر در این حد نیستند.
عوامل ایجادکننده توجه به خدا
ممکن است انسان به غفلتهایى مبتلا بشود، ولى اگر حواسش جمع باشد؛ از قبل خودش را آماده کرده باشد، نه تنها در دام نمىافتد، بلکه ممکن است از همان شرایط هم استفاده مطلوب بکند. چیزهایى که حرام نیستند، اما مىتوانند موجب غفلت انسان بشوند مانند آجیل. اینها حرام نیستند، اما اگر انسان دنبال این باشد که غذاى لذیذى بخورد، آجیلى بخورد، بگوید، بخندد، به سرگرمى مشغول بشود، اینها زمینهاى فراهم مىکنند که اگر مدتى بگذرد، چه بسا انسان نمازش را هم فراموش کند. حرفهاى لغو از جمله اشتغالاتى است که به حد حرمت نمىرسد، اما زمینه را فراهم مىکند که انسان بلغزد. بنابراین، اینها حرام نیستند، ولى اگر انسان از قبل خودش را آماده نکرده باشد، به دام غفلت مىافتد، اگر خود را آماده کرده باشد، مىتواند به نفع خودش از آنها استفاده کند.
یکى از مواردى که انسان مىتواند از نعمتى به نفع خودش استفاده کند این است که وقتى با نعمتى مواجه مىشود اول توجه کند که عجب نعمت خوبى خدا به او داده! الحمدلله التذاذى است، التذاذ قبیحى هم نیست، اما مىتواند انسان را غافل کند. اگر با نام خدا و با توجه به او شروع کند، خدا را حمد کند که این نعمت را براى او مهیّا نموده، این نعمت موجب غفلت او نمىشود؛ نه تنها موجب غفلت نمىشود، بلکه ممکن است موجب توجه و تقرّبش هم بشود؛ گاهى ممکن است به شکل عبادت در بیاید. گاهى غذا خوردن و افطار کردن و روزه شکستن عبادت است. چرا؟ چون انسان توجه پیدا مىکند به اینکه برادر مؤمنش خوشحال مىشود که از غذایش تناول کند و خدا دوست دارد که وى او را خوشحال کند. چقدر دستورات اسلام لطیف هستند! انسان به قصد تقرّب به خدا روزه گرفته است، اما وقتى مىفهمد که امروز مهمان دوستش شده یا او به منزل آمده احساس مىکند که اگر با او تناول کند، او چقدر خوشحال مىشود. اگر توجه پیدا کند به اینکه خدا دوست دارد او را خوشحال کند و نگوید که من روزه هستم ـ هرچند در بهترین روزها باشد که ثواب هفتاد سال عبادت دارد، مثل روز عید غدیر ـ و بنشیند و با او غذا بخورد به قصد اینکه او را خوشحال کند، این غذا خوردن عبادت است؛ ثوابش از آن روزهاى که ـ مثلاً ـ معادل هفتاد سال عبادت است، بیشتر مىشود. با اینکه غذا خوردن یک کار حیوانى است، بخصوص که او در حال روزه بوده و او مىخواهد روزهاش را بشکند، اما همین کار مىتواند موجب تقرّبش به خدا بشود؛ نه تنها مبتلا به غفلت نشود، از اوج انسانیت فرود نیاید و در دام حیوانیت نیفتد، بلکه همین کار ممکن است موجب رفعتش گردد؛ اما به شرط اینکه قبلاً خود را آماده کرده باشد، درک کرده باشد که خدا دوست دارد او بندگان مؤمنش را شاد کند. بنابراین، همه چیزهایى که جنبه حیوانى دارند، صد در صد غفلتآور نیستند؛ این بستگى به شرایط روحى ما دارد. اگر ما قبلاً خودمان را از لحاظ روحى و روانى آماده کرده باشیم، مىتوانیم از همین امورى که براى بسیارى از مردم موجب غفلت مىشوند، به گونهاى استفاده کنیم که نه تنها براى ما موجب غفلت نشوند، بلکه موجب ترقّى هم بشوند. پس باید آن زمینه را فراهم کرد.
فواید توجه به عوامل غفلتزا
اصولاً وقتى ما مبتلا به غفلت هستیم نمىتوانیم کارى بکنیم که از غفلت در بیاییم، مگر عنایت الهى شامل حالمان شود، کمکهاى فرشتگان باشد. گاهى این کمکها شامل حالمان مىشود و نمىفهمیم از کجاست. اما در حالى که هنوز مبتلا به غفلت نشدهایم، باید براى غفلتهاى بعدى فکرى بکنیم. این نکته دقیقى است؛ مثلاً، ما که الان بحث مىکنیم که چه چیزهایى موجب غفلت مىشود و به چه وسیلهاى انسان مىتواند خودش را از غفلت خلاص کند، الان توجهى داریم که این حرفها را مىزنیم، اما اگر کاملاً از خدا و از اهداف انسانىمان غفلت داشته باشیم، نمىتوانیم چارهجویى هم بکنیم. اگر توجه کردیم که مىخواهیم از غفلت خارج شویم، یعنى توجه حاصل شده؛ یعنى از غفلت درآمدهایم. پس این بحثها به چه دردى مىخورند؟ فایده این بحثها آن است که بداند فردا، یک ساعت دیگر، یک لحظه دیگر امکان غفلت وجود دارد، از قبل زمینهاى فراهم کند تا مبتلا به غفلت نشود. در غیر این صورت، وقتى که در غفلت است، انسان توجهش متمرکز در امرى است که خدا نمىپسندد، در آن حال به چیز دیگرى توجه ندارد تا بخواهد خودش را رها کند، مگر اینکه دیگرى او را کمک کند، کسى او را موعظه کند، برایش قرآن بخواند، حدیثى یا الهام الهى یا کمک مَلَکى نصیبش شود. به هر حال، همه ما این تجربه را داریم که در زندگى زیاد مبتلا به غفلت مىشویم. قبل از اینکه به آن غفلتهاى ویرانگر مبتلا شویم، جلوتر باید فکرى بکنیم تا در دام نیفتیم. بدانیم چه مىشود کرد تا از افتادن در غفلت و آن چاه «ویل» نجات پیدا کنیم.
عوامل غفلتزا
کارهایى مىتوان کرد؛ چیزهایى که در شرع مقدّس اسلام، در کتاب و سنّت به صورتهاى خاص براى زدودن غفلت مورد تأکید قرار گرفتهاند: پیش از همه، توجه داده شده به امورى که ممکن است ما را غافل کنند؛ غفلت کشنده. آنها تذکر داده شدهاند. بنابراین، باید سعى کنیم دنبال آنها نرویم، وگرنه ممکن است به غفلت بیفتیم؛ غفلتى که بعدا پشیمانى مىآورد. براى نمونه، خداوند مىفرماید: «یا اَیُّها الَّذینَ آمنوا لا تُلهِکُم اَموالکُم و لا اولادُکم عَن ذِکر اللّهِ.» (منافقون: 9) مبادا پرداختن به امور زندگى دنیا، مثل مال و فرزند و مسائل خانوادگى شما را از یاد خدا غافل کند. این نشان مىدهد که چه چیزهایى ممکن است انسان را از یاد خدا غافل کنند. یعنى اگر توجهتان به ثروتاندوزى متوجه شود، از خدا و قیامت غافل مىشوید: «الهیکم التکاثر.» (تکاثر: 1) «الهیکم» یعنى شما را غافل کرد، سرگرمتان کرد. سرگرمى همین است که انسان توجهش معطوف به یک چیزى شود که از هدف اصلى غافل بماند. پس علاقه به زراندوزى، علاقه به تکاثر، به اینکه انسان روز به روز ثروتش را بیشتر کند، پس اندازش بیشتر شود، موجب غفلت است. طبیعت آدمىزاد علاقهمند به تکاثر است، ولى باید بدانیم که این کار آدم را غافل مىکند: «لا تُلهکم اَموالکُم و لا اولادکُم عن ذکراللهِ.»
در مقابل، خداوند از کسانى مدح مىکند: «رجالٌ لاتُلهیهم تجارةٌ و لابیعٌ عن ذکرِ اللّهِ.» (نور: 37) مردانى هستند که پرداختن به امور دنیا، از قبیل معاملات و ثروتاندوزى و چیزهاى دیگر، آنها را از یاد خدا غافل نمىکند. این دو آیه را که کنار هم بگذاریم، مىتوانیم نتیجه بگیریم که برخى از امور دنیا طبعا لذتى دارند که ما را به خودشان جذب مىکنند؛ خوردنىها، پوشیدنىها، چیزهایى که موجب زینت و تجمّل مىشوند و اسباب زندگى راحتتر را فراهم مىکنند، یا ارضاى غرایز، انسان را از خدا غافل مىکنند. ولى کسانى هستند که مىتوانند با وجود این طبع و علاقه، از خدا غافل نشوند: «لا تُلهیهم تجارةٌ...» نمىفرماید: تجارت نمىکنند؛ یعنى اینجور نیست که اگر کسى بخواهد یاد خدا باشد، باید زندگى را تعطیل کند، نه تجارتى کند، نه زن و فرزندى داشته باشد، فقط گوشهاى بنشیند تسبیح بگرداند. این کمال زیادى نمىآورد، بلکه انسان باید سعى کند در عین پرداختن به امور دنیا، بخصوص اگر واجب باشند، طورى باشد که آنها او را از یاد خدا غافل نکنند. این در صورتى است که به همه اینها به صورت ابزار نگاه کند؛ همه اینها را وسیلهاى براى کسب رضایت خدا و سعادت آخرت قرار دهد. همه اینها مىتوانند براى رضاى خدا باشند. کسب که براى رضاى خدا باشد، صرفش هم براى رضاى خدا باشد، انسان را هیچ وقت از خدا غافل نمىکند. پرداختن به امور خانواده، همسر و فرزند و مسائلى که مربوط به آنهاست، طبع آنها اینگونه است که انسان را غافل مىکند، ولى کسانى هستند که از همه اینها به صورت عبادت استفاده مىکنند؛ نه تنها موجب غفلت نمىشوند، بلکه موجب تقرّبشان هم مىشود. نگاه محبتآمیزى که انسان به همسرش مىکند، دست عطوفتى که به سر فرزندش مىکشد، بوسهاى که به صورت فرزندش مىزند، مىتواند عبادت باشد. اما براى بسیارى از افراد این چیزها غافل کنندهاند و موجب مىشوند که از اهدافشان باز بمانند.
بنابراین، اگر از اول توجه کنیم به اینکه خدا چه نعمتهاى خوبى به ما داده، همسرى که موافق من است، شریک زندگى است، عجب نعمت خوبى است! الحمدلله. فرزند خوبى که هدیه الهى است، خداوند عطا کرده و مهرش را در دل ما قرار داده، او را خوب تربیت کنیم. چه نعمت بزرگى است که خداى مهربان داده و محبت فرزند را توى دل ما گذاشته، چنین توجهاتى موجب غفلت انسان نمىشوند. باید توجه کند که اظهار محبت کردن به بچه موجب مىشود ساختار روانى او به طور طبیعى رشد کند و حسّ محبتخواهى او ارضا شود. اگر پدر و مادر محبت نداشته باشند، بعدها مشکلاتى براى بچه به وجود مىآید. اما خدا از یک سو، براى اینکه نیاز بچه تأمین شود، به پدر و مادر محبت داده است؛ از سوى دیگر، آنها را موظف کرده بچه را تربیت کنند تا به این وسیله، ثواب ببرند. هم عاطفه طبیعى آنها موجب مىشود به بچهدارى و به تربیت بچه بپردازند، هم با این کار خدا را عبادت مىکنند. عجب خدا دوست داشتنى است! پس این چیزها هیچ وقت ایشان را غافل نمىکند، اما به شرط آنکه قبلاً این آمادگى را در خودش فراهم کرده باشد و به همین نیت، به مسائل زندگى بپردازد؛ یعنى همه این مسائل ابزارى براى کسب رضایت خدا و عبادت او مىشوند.
اما به عکس، اگر به همه اینها به عنوان یک هدف، به عنوان یک مقصد نگاه کنیم، خود آنها براى ما یک مطلوب اصیل بشوند و به آنها دل ببندیم، زمینه غفلت براى ما فراهم مىشود که مىفرماید: «لا تُلهِکم اموالکُم و لا اولادکُم عَن ذکرِ الله.» یعنى زمینه این هست که اموال و اولاد شما را غافل کنند، باید حواستان جمع باشد به این دام نیفتید. مىتوانید با زن و فرزند هم تعامل داشته باشید، مال هم کسب کنید، اما باید به غفلت مبتلا نشوید و اینکه فرمود: «واعلموا انَمّا اموالکُم و اولادکُم فتنةٌ» (انفال: 28) باز اشاره به همین است. «فتنه»،یعنى زمینه امتحان، دو سو دارد: در امتحان، انسان مىتواند سرافراز شود، مى تواند مردود شود. اگر وظیفهتان را درست انجام دادید، این موجب تقرّبتان مىشود، موجب رشدتان مىشود. اما اگر به آنها دلبستگى پیدا کردید، باعث این شدند که وظایفتان را درست انجام ندهید، حلال و حرام را نشناسید، به خدا توجه نداشته باشید، موجب سقوط شما مىشوند؛ یعنى در امتحان مردود شدهاید. فتنه همیشه بد نیست؛ فتنه وسیله آزمایش است، دو طرف دارد: «و نَبلوکُم بالشِّرُ و الخیرِ فتنة» (انبیاء: 35) ما هم با خوبى و هم با بدى شما را آزمایش مىکنیم. اینها وسیله آزمایش هستند.
پس امور دنیا مىتوانند توجه ما را به خود جلب کنند و احساسى در ما به وجود بیاورند که از آنها لذت ببریم؛ یا موجب احساس سلبى بشوند، موجب خشم و نفرت بشوند. اینها مىتوانند موجب غفلت انسان بشوند. اگر خودمان را از قبل آماده کنیم که از همه این زمینه و احساسات و عواطف درست استفاده کنیم، کار ما مىشود عبادت؛ اما اگر در دام آن بیفتیم و آنها را وسیله قرار ندهیم، بر ما مسلط مىشوند و ما را تسخیر مىکنند؛ در دام شیطان مىافتیم. «ولایَغُرنَّکم باللّهِ الغَرور.» (لقمان: 33) «و ما الحیوةُ الدُّنیا الاّ متاعُ الغُرور.» (آلعمران: 185) مىفرماید: زندگى دنیا چیزى جز وسیله فریب خوردن نیست. پس چه کنیم؟ زندگى را رها کنیم؟ نه، اسباب غرور هست، اما شما مىتوانید همین اسباب غرور را به اسباب سعادتتان تبدیل کنید، با موضعگیرى صحیحى که مىکنید، زمینهاى که از قبل فراهم مىکنید که به نظر ابزار به آنها نگاه کنید.
امیرالمؤمنین علیهالسلام در یک عبارت کوتاه عالىترین مطالب را در این زمینه بیان فرمودهاند: «مَن تَبصَّر بالدّنیا بصَّرته.» اگر کسى بخواهد به وسیله دنیا بصیرت پیدا کند، آن باعث روشنایىاش مىشود «و مَن اَبصَر فیها اَعتمدته.» اما اگر کسى به دنیا خیره شود، او را کور مىکند. براى مثال، اگر شما به عینکى که روى چشم دارید خیره شوید، جایى را نمىبینید. اما اگر به وسیله عینک نگاه کردید، دنیا را بهتر مىبینید. یعنى شما دنیا را وسیله قرار دهید تا بتوانید به مقاصد اخروىتان برسید. رضایت خدا را در این دنیا کسب کنید. این نظرِ ابزارى است. اگر این کار را بکنید، موجب بصیرت شما مىشود؛ نه تنها شما را غافل نمىکند، بلکه بر بصیرت شما مىافزاید.
پس همه امور دنیا مىتوانند اسباب غفلت باشند، ولى همه اینها ممکن است موجب تکامل هم باشند. این بستگى دارد به اینکه شما قبلاً شرایط برخورد با دنیا را براى خودتان فراهم کرده باشید. سعى کنید با هر صحنهاى که مواجه مىشوید، اول توجه کنید که خدا آن را آفریده، چه زیبا آفریده! چه نعمت خوبى است! بعد سعى کنید از آنچه مىخواهید استفاده کنید، حلال و حرامش را بسنجید، از راه صحیح به دست بیاورید، بعد هم وظیفهاى که نسبت به آن دارید درست انجام دهید. اگر مالى به دست آورید باید انفاق کنید: «لَن تنالوا البِرَّ حتّى تُنفقوا مِمّا تُحبّون.» (آل عمران: 92) از همان چیزهایى که خیلى دوست دارید، انفاق کنید.
آدمىزاد آنقدر ضعیف است که محبت دنیا برایش جورى مىشود که حتى وقتى مىخواهد پولى به فقیر بدهد، از اسکناسهاى کهنه مىدهد. براى مبارزه با این سعى کنید همان را که بیشتر دوست دارید، به فقیر بدهید. اگر مىخواهید لباسى به کسى بدهید، لباس نوِتان را بدهید. این باعث مىشود که محبت دنیا در دل شما کمتر شود تا به حبّ دنیا مبتلا نشوید و دنیا شما را فریب ندهد. وقتى این کار را مىکنید ثواب آخرتى هم پیدا مىکنید. پس موجب نجاتتان هم مىشود. اما اگر انسان توجه نکرد و به دامش افتاد، بیرون آمدن از آن برایش مشکل است. این یکى از راههایى است که قبلاً مىتواند خودش را مهیّا کند تا در دام غفلتها نیفتد.
راه دیگر اینکه قبل از حصول غفلت، برنامهریزى کنیم تا به غفلت مبتلا نشویم، سعى کنیم برنامهاى داشته باشیم که به یاد خدا بیفتیم؛ قرائت قرآن، خواندن دعا، ذکر و مانند آن. به هر حال، برنامه منظمى داشته باشیم. اینکه خداى متعال پنج وقت نماز بر ما واجب کرده به خاطر همین بوده که آدمىزاد اگر برنامه منظمى براى کار نداشته باشد، غافل مىشود.
خداوند رحمت کند پدر و مادرهایى را که به بچههایشان یاد مىدهند نماز را سر وقت بخوانند. این تربیت باعث مىشود که آنها به طور عادى، وقت نماز به یاد خدا بیفتند؛ عادت کردن به یک برنامه عبادى. در مستحبات هم انسان مىتواند براى تقویت توجه خود به خدا، بعضى اذکار و عبادات مستحبى را در برنامهاش قرار دهد. باید دقت کند که آن برنامه را هم مثل نماز ترک نکند، هرچند محدود و کم باشد، اما باید مداومت داشته باشد.
مرحوم کلینى در اصول کافى دو باب، یکى «باب مداومة على العبادة» و یکى «باب الاقتصاد فى العبادة» قرار داده است؛ یعنى انسان در عبادت هم باید میانهرو باشد؛ یک روز از صبح تا شب برنامههاى سنگینى نداشته باشد تا خود را خسته کند و یک روز دیگر عبادت را رها کند. تأکید شده بر اینکه اگر یک برنامه عبادى براى خودتان قرار مىدهید دوازده ماهه باشد؛ «لایترکه اثنى عشر شهرا.» اینجور نباشد که امروز به خود فشار بیاورد، دایم قرآن بخواند، فردا اصلاً قرآن نخواند و آنها را رها کند. برنامه باید محدود باشد تا بتوانید هر روز انجام دهید. آنکه مهم است اینکه سعى کنید حتى یک روز هم ترک نشود، هرچند مستحب باشد. اگر مىخواهید اثر کافى در شما ببخشد، سعى کنید برنامه منظم باشد و همیشگى باشد. به هر حال، اینجور برنامههاى عبادى مانع از ابتلا به غفلت مىشود؛ آن غفلت مخرّب و کشنده. آیات شریفهاى که در باب ذکر خدا آمده («اُذکروا اللّهَ ذکرا کثیرا» (احزاب: 41) «واُذکر اسم ربَّک بُکرةً و اصیلاً» (انسان: 25)) کم نیستند. منتها ما چون عادت کردهایم قرآن را فقط بخوانیم، کمتر توجه مىکنیم که این همه سفارش به اینکه صبح و شب خدا را یاد کن، چه خصوصیتى دارد. وقتى انسان مقیّد باشد و صبح برنامهاى را انجام دهد، تا مدتى شعاعش باقى است. به هر حال، از جمله چیزهایى که موجب مىشود ما از غفلت رهایى پیدا کنیم، داشتن برنامهاى براى فکر کردن، یاد خدا و برقرار کردن رابطه با خداست، به قلب و به زبان. با قلبمان هم که مىخواهیم خدا را یاد کنیم باید آن را تقویت کنیم؛ مثلاً، وقتى مىخواهیم تسبیح دست بگیریم و «الله اکبر» بگوییم، تا اول به یاد خدا نیفتاده باشیم، تسبیح دست نمىگیریم، باید توجه ضعیفى پیدا شود. همان یاد خداست. همین که شما یادتان مىآید بعد از نماز تسبیحات حضرت زهرا علیهاالسلام بگویید، معلوم مىشود به یاد خدا هستید که مىخواهید این تسبیحات را بگویید. ذکر لفظى آن ذکر قلبى را تقویت مىکند. گاهى هم ذکر قلبى اثر آن یاد لفظى است.
پس رابطه دل با زبان یک رابطه متقابل است؛ هم ذکر لفظى مىتواند موجب بشود که توجه قلبى پدید بیاید و هم توجه قلبى موجب مىشود که انسان ذکر لفظى داشته باشد؛ هر دو مىتوانند به همدیگر کمک کنند. به هر حال، مهم «یاد» است. «وَ اَقِم الصَّلوةَ لذکری» (طه: 14) نماز را براى یاد من بپاى دار. نماز براى این است که انسان یاد خدا باشد؛ یا نتیجهاى که بر نماز مترتب مىشود، آن توجه قلبى است. معناى «اقم الصلوة» این نیست که در نماز سبحان الله بگو. اینکه جزو نماز است. «اقم الصلوةَ لذکرى» ذکر، نتیجهاى است که بر این عمل عبادىِ خواندن نماز مترتب مىشود.
به هر حال، باید یک برنامهاى داشته باشیم، براى تفکر. تفکر در چه؟ مواردش را هم خود قرآن ذکر کرده است: «یتفکرونَ فى خلقِ السمواتِ و الارضِ ربَّنا ما خلقتَ هذا باطلاً.» (آل عمران: 19)
عوامل ایجادکننده غفلت از خدا
در یک کلمه، تمام تعالیم دینى و وظایفى که خداى متعال براى انسان تعیین فرموده است، همه به نحوى غفلت زدا هستند و باعث مىشوند که انسان از عواملى که موجب غفلت مىشود رها گردد تا بتواند در مسیر صحیح قرار بگیرد. براى تبیین این بحث، از دو روش مىتوان استفاده کرد؛ یکى اینکه با فکر و تعقّل وارد شویم و ببینیم چطور مىشود که آدم غافل مىشود و چطور مىشود که توجه پیدا مىکند. صرفنظر از آنچه در کتاب و سنّت اهلبیت پیامبر علیهمالسلام در اینباره وارد شده، تا حدى با فکر و عقل خودمان هم مىتوانیم جواب این سؤال را به دست بیاوریم. خداوند عقل را به آدمىزاد داده است تا از آن استفاده کند. یکى از بهترین موارد استفادهاش هم همین جاست.
قبلاً اشاره کردهایم که معمولاً انسان غفلت مطلق ندارد؛ اینجور نیست که آدم از همه چیز غافل باشد، بلکه این همه مذمّتى که از غفلت شده، از غفلت نسبت به چیزهایى است که باید به آنها توجه داشته باشد. در واقع، آنچه موجب مىشود که انسان غفلت کند از آنچه باید بدان توجه داشته باشد، توجه به چیزهاى دیگرى است. شما در تجربههاى عادى و روزمره خودتان هم مىتوانید این تجربه را داشته باشید: تا وقتى به گویندهاى توجه مىکنید، از خیلى چیزهاى دیگر غافلید، حتى غافلید از اینکه پهلوى چه کسى نشستهاید، یا در کجا هستید؛ چون توجهتان معطوف به یک نقطه است. بر عکس، اگر عاملى باعث شد که توجه شما معطوف به چیز دیگرى بشود؛ مثلاً یک مسأله خانوادگى، مشکل شخصى، وضع اقتصادى یا اجتماعى، هرچند در اینجا نشسته باشید، ولى اصلاً متوجه اطراف خود یا مدت زمانى که مىگذرد نمىشوید. این معنایش آن است که انسان در هر زمانى مىتواند به مسائل مختلفى توجه پیدا کند. اگر توجهش به چیزى متمرکز شود، از چیزهاى دیگر غافل مىگردد. البته اینکه انسان در آنِ واحد مىتواند به چند چیز توجه داشته باشد، مسألهاى است که روانشناسان دربارهاش بحث کردهاند و چیزهایى هم گفتهاند که از بحث ما خارج است. در مجموع، اگر توجه انسان در یک چیزى متمرکز شود از چیزهاى دیگر غافل مىگردد.
حال، اول باید بدانیم که به چه چیزهایى باید توجه کنیم؛ از چه چیزهایى نباید غافل شویم. در اینباره قبلاً بحث کردیم: «رَحماللهَ امرءً عَلِم مِن اینَ و فى اینَ و الى این.» باید به آغاز و انجام و مسیر راهى که باید طى کنیم تا به سعادت برسیم توجه داشته باشیم؛ یعنى به خدا و قیامت و به وظایفى که در مقابل خدا داریم. به هر چیز دیگرى توجه کنیم و در آن متمرکز بشویم، ما را از اینها غافل مىکند. چگونه انسان مىتواند به چیزى توجه پیدا کند و در آن متمرکز شود؟ یک سلسله عوامل طبیعى اقتضاى این کار را دارند؛ همان عواملى که مقتضاى غرایز حیوانى ما هستند: گرسنگى، تشنگى و نیازهاى زندگى، چه آنها که مستقیما مورد رغبت و توجه انسان قرار مىگیرند و چه آنها که غیرمستقیم مورد توجه قرار مىگیرند؛ مثلاً، براى اینکه ما غذایى تهیه کنیم، باید پول داشته باشیم و براى تهیه پول، باید کار کنیم. توجه به این مسائل موجب مىشود که انسان از خیلى چیزها غافل بماند. اینها یک سلسله عوامل طبیعى هستند که با برخى انگیزههاى درونى و عوامل روان تنى مشترکند؛ گرسنه شدن، تحریک احساسات و غرایز به ضمیمه عوامل خارجى و شرایط محیط آدم از این جمله هستند. گاهى انسان چیزهایى را مىبیند یا مىشنود که توجه او را به خود جلب مىکند. وقتى توجهش به سوى آنها متمرکز شد، از چیزهاى دیگر غافل مىماند. بعضى از این چیزها آنچنان انسان را در خود متمرکز مىکنند که از آن هدف اصلى باز مىدارند، به طورى که بازگشتش به آن هدف و رها شدنش از این عوامل مشکل است. خدا این چیزها را براى ما حرام کرده است. نمونه بارزش مسکرات ـ العیاذ بالله ـ باعث این مىشوند که انسان عقلش زایل گردد و دیگر نتواند به مبدأ و معاد توجه پیدا کند. یا ـ مثلاً ـ لهو و غناى حرام، موسیقىهاى مبتذل و چیزهاى از این قبیل: «و مِنَ الناسِ من یشترى لهوَ الحدیثِ لیُضلَّ عَن سبیلِ اللّهِ بغیرِ علمٍ.» (لقمان: 6) گاهى انسان آنچنان توجهش به بعضى چیزها معطوف مىشود که همه چیز را فراموش مىکند، تحریم این چیزها به خاطر همین بوده است که ما مبتلا به غفلتهایى نشویم که خروج از آنها مشکل یا بعید است. اما بعضى چیزهاى دیگر در این حد نیستند.
عوامل ایجادکننده توجه به خدا
ممکن است انسان به غفلتهایى مبتلا بشود، ولى اگر حواسش جمع باشد؛ از قبل خودش را آماده کرده باشد، نه تنها در دام نمىافتد، بلکه ممکن است از همان شرایط هم استفاده مطلوب بکند. چیزهایى که حرام نیستند، اما مىتوانند موجب غفلت انسان بشوند مانند آجیل. اینها حرام نیستند، اما اگر انسان دنبال این باشد که غذاى لذیذى بخورد، آجیلى بخورد، بگوید، بخندد، به سرگرمى مشغول بشود، اینها زمینهاى فراهم مىکنند که اگر مدتى بگذرد، چه بسا انسان نمازش را هم فراموش کند. حرفهاى لغو از جمله اشتغالاتى است که به حد حرمت نمىرسد، اما زمینه را فراهم مىکند که انسان بلغزد. بنابراین، اینها حرام نیستند، ولى اگر انسان از قبل خودش را آماده نکرده باشد، به دام غفلت مىافتد، اگر خود را آماده کرده باشد، مىتواند به نفع خودش از آنها استفاده کند.
یکى از مواردى که انسان مىتواند از نعمتى به نفع خودش استفاده کند این است که وقتى با نعمتى مواجه مىشود اول توجه کند که عجب نعمت خوبى خدا به او داده! الحمدلله التذاذى است، التذاذ قبیحى هم نیست، اما مىتواند انسان را غافل کند. اگر با نام خدا و با توجه به او شروع کند، خدا را حمد کند که این نعمت را براى او مهیّا نموده، این نعمت موجب غفلت او نمىشود؛ نه تنها موجب غفلت نمىشود، بلکه ممکن است موجب توجه و تقرّبش هم بشود؛ گاهى ممکن است به شکل عبادت در بیاید. گاهى غذا خوردن و افطار کردن و روزه شکستن عبادت است. چرا؟ چون انسان توجه پیدا مىکند به اینکه برادر مؤمنش خوشحال مىشود که از غذایش تناول کند و خدا دوست دارد که وى او را خوشحال کند. چقدر دستورات اسلام لطیف هستند! انسان به قصد تقرّب به خدا روزه گرفته است، اما وقتى مىفهمد که امروز مهمان دوستش شده یا او به منزل آمده احساس مىکند که اگر با او تناول کند، او چقدر خوشحال مىشود. اگر توجه پیدا کند به اینکه خدا دوست دارد او را خوشحال کند و نگوید که من روزه هستم ـ هرچند در بهترین روزها باشد که ثواب هفتاد سال عبادت دارد، مثل روز عید غدیر ـ و بنشیند و با او غذا بخورد به قصد اینکه او را خوشحال کند، این غذا خوردن عبادت است؛ ثوابش از آن روزهاى که ـ مثلاً ـ معادل هفتاد سال عبادت است، بیشتر مىشود. با اینکه غذا خوردن یک کار حیوانى است، بخصوص که او در حال روزه بوده و او مىخواهد روزهاش را بشکند، اما همین کار مىتواند موجب تقرّبش به خدا بشود؛ نه تنها مبتلا به غفلت نشود، از اوج انسانیت فرود نیاید و در دام حیوانیت نیفتد، بلکه همین کار ممکن است موجب رفعتش گردد؛ اما به شرط اینکه قبلاً خود را آماده کرده باشد، درک کرده باشد که خدا دوست دارد او بندگان مؤمنش را شاد کند. بنابراین، همه چیزهایى که جنبه حیوانى دارند، صد در صد غفلتآور نیستند؛ این بستگى به شرایط روحى ما دارد. اگر ما قبلاً خودمان را از لحاظ روحى و روانى آماده کرده باشیم، مىتوانیم از همین امورى که براى بسیارى از مردم موجب غفلت مىشوند، به گونهاى استفاده کنیم که نه تنها براى ما موجب غفلت نشوند، بلکه موجب ترقّى هم بشوند. پس باید آن زمینه را فراهم کرد.
فواید توجه به عوامل غفلتزا
اصولاً وقتى ما مبتلا به غفلت هستیم نمىتوانیم کارى بکنیم که از غفلت در بیاییم، مگر عنایت الهى شامل حالمان شود، کمکهاى فرشتگان باشد. گاهى این کمکها شامل حالمان مىشود و نمىفهمیم از کجاست. اما در حالى که هنوز مبتلا به غفلت نشدهایم، باید براى غفلتهاى بعدى فکرى بکنیم. این نکته دقیقى است؛ مثلاً، ما که الان بحث مىکنیم که چه چیزهایى موجب غفلت مىشود و به چه وسیلهاى انسان مىتواند خودش را از غفلت خلاص کند، الان توجهى داریم که این حرفها را مىزنیم، اما اگر کاملاً از خدا و از اهداف انسانىمان غفلت داشته باشیم، نمىتوانیم چارهجویى هم بکنیم. اگر توجه کردیم که مىخواهیم از غفلت خارج شویم، یعنى توجه حاصل شده؛ یعنى از غفلت درآمدهایم. پس این بحثها به چه دردى مىخورند؟ فایده این بحثها آن است که بداند فردا، یک ساعت دیگر، یک لحظه دیگر امکان غفلت وجود دارد، از قبل زمینهاى فراهم کند تا مبتلا به غفلت نشود. در غیر این صورت، وقتى که در غفلت است، انسان توجهش متمرکز در امرى است که خدا نمىپسندد، در آن حال به چیز دیگرى توجه ندارد تا بخواهد خودش را رها کند، مگر اینکه دیگرى او را کمک کند، کسى او را موعظه کند، برایش قرآن بخواند، حدیثى یا الهام الهى یا کمک مَلَکى نصیبش شود. به هر حال، همه ما این تجربه را داریم که در زندگى زیاد مبتلا به غفلت مىشویم. قبل از اینکه به آن غفلتهاى ویرانگر مبتلا شویم، جلوتر باید فکرى بکنیم تا در دام نیفتیم. بدانیم چه مىشود کرد تا از افتادن در غفلت و آن چاه «ویل» نجات پیدا کنیم.
عوامل غفلتزا
کارهایى مىتوان کرد؛ چیزهایى که در شرع مقدّس اسلام، در کتاب و سنّت به صورتهاى خاص براى زدودن غفلت مورد تأکید قرار گرفتهاند: پیش از همه، توجه داده شده به امورى که ممکن است ما را غافل کنند؛ غفلت کشنده. آنها تذکر داده شدهاند. بنابراین، باید سعى کنیم دنبال آنها نرویم، وگرنه ممکن است به غفلت بیفتیم؛ غفلتى که بعدا پشیمانى مىآورد. براى نمونه، خداوند مىفرماید: «یا اَیُّها الَّذینَ آمنوا لا تُلهِکُم اَموالکُم و لا اولادُکم عَن ذِکر اللّهِ.» (منافقون: 9) مبادا پرداختن به امور زندگى دنیا، مثل مال و فرزند و مسائل خانوادگى شما را از یاد خدا غافل کند. این نشان مىدهد که چه چیزهایى ممکن است انسان را از یاد خدا غافل کنند. یعنى اگر توجهتان به ثروتاندوزى متوجه شود، از خدا و قیامت غافل مىشوید: «الهیکم التکاثر.» (تکاثر: 1) «الهیکم» یعنى شما را غافل کرد، سرگرمتان کرد. سرگرمى همین است که انسان توجهش معطوف به یک چیزى شود که از هدف اصلى غافل بماند. پس علاقه به زراندوزى، علاقه به تکاثر، به اینکه انسان روز به روز ثروتش را بیشتر کند، پس اندازش بیشتر شود، موجب غفلت است. طبیعت آدمىزاد علاقهمند به تکاثر است، ولى باید بدانیم که این کار آدم را غافل مىکند: «لا تُلهکم اَموالکُم و لا اولادکُم عن ذکراللهِ.»
در مقابل، خداوند از کسانى مدح مىکند: «رجالٌ لاتُلهیهم تجارةٌ و لابیعٌ عن ذکرِ اللّهِ.» (نور: 37) مردانى هستند که پرداختن به امور دنیا، از قبیل معاملات و ثروتاندوزى و چیزهاى دیگر، آنها را از یاد خدا غافل نمىکند. این دو آیه را که کنار هم بگذاریم، مىتوانیم نتیجه بگیریم که برخى از امور دنیا طبعا لذتى دارند که ما را به خودشان جذب مىکنند؛ خوردنىها، پوشیدنىها، چیزهایى که موجب زینت و تجمّل مىشوند و اسباب زندگى راحتتر را فراهم مىکنند، یا ارضاى غرایز، انسان را از خدا غافل مىکنند. ولى کسانى هستند که مىتوانند با وجود این طبع و علاقه، از خدا غافل نشوند: «لا تُلهیهم تجارةٌ...» نمىفرماید: تجارت نمىکنند؛ یعنى اینجور نیست که اگر کسى بخواهد یاد خدا باشد، باید زندگى را تعطیل کند، نه تجارتى کند، نه زن و فرزندى داشته باشد، فقط گوشهاى بنشیند تسبیح بگرداند. این کمال زیادى نمىآورد، بلکه انسان باید سعى کند در عین پرداختن به امور دنیا، بخصوص اگر واجب باشند، طورى باشد که آنها او را از یاد خدا غافل نکنند. این در صورتى است که به همه اینها به صورت ابزار نگاه کند؛ همه اینها را وسیلهاى براى کسب رضایت خدا و سعادت آخرت قرار دهد. همه اینها مىتوانند براى رضاى خدا باشند. کسب که براى رضاى خدا باشد، صرفش هم براى رضاى خدا باشد، انسان را هیچ وقت از خدا غافل نمىکند. پرداختن به امور خانواده، همسر و فرزند و مسائلى که مربوط به آنهاست، طبع آنها اینگونه است که انسان را غافل مىکند، ولى کسانى هستند که از همه اینها به صورت عبادت استفاده مىکنند؛ نه تنها موجب غفلت نمىشوند، بلکه موجب تقرّبشان هم مىشود. نگاه محبتآمیزى که انسان به همسرش مىکند، دست عطوفتى که به سر فرزندش مىکشد، بوسهاى که به صورت فرزندش مىزند، مىتواند عبادت باشد. اما براى بسیارى از افراد این چیزها غافل کنندهاند و موجب مىشوند که از اهدافشان باز بمانند.
بنابراین، اگر از اول توجه کنیم به اینکه خدا چه نعمتهاى خوبى به ما داده، همسرى که موافق من است، شریک زندگى است، عجب نعمت خوبى است! الحمدلله. فرزند خوبى که هدیه الهى است، خداوند عطا کرده و مهرش را در دل ما قرار داده، او را خوب تربیت کنیم. چه نعمت بزرگى است که خداى مهربان داده و محبت فرزند را توى دل ما گذاشته، چنین توجهاتى موجب غفلت انسان نمىشوند. باید توجه کند که اظهار محبت کردن به بچه موجب مىشود ساختار روانى او به طور طبیعى رشد کند و حسّ محبتخواهى او ارضا شود. اگر پدر و مادر محبت نداشته باشند، بعدها مشکلاتى براى بچه به وجود مىآید. اما خدا از یک سو، براى اینکه نیاز بچه تأمین شود، به پدر و مادر محبت داده است؛ از سوى دیگر، آنها را موظف کرده بچه را تربیت کنند تا به این وسیله، ثواب ببرند. هم عاطفه طبیعى آنها موجب مىشود به بچهدارى و به تربیت بچه بپردازند، هم با این کار خدا را عبادت مىکنند. عجب خدا دوست داشتنى است! پس این چیزها هیچ وقت ایشان را غافل نمىکند، اما به شرط آنکه قبلاً این آمادگى را در خودش فراهم کرده باشد و به همین نیت، به مسائل زندگى بپردازد؛ یعنى همه این مسائل ابزارى براى کسب رضایت خدا و عبادت او مىشوند.
اما به عکس، اگر به همه اینها به عنوان یک هدف، به عنوان یک مقصد نگاه کنیم، خود آنها براى ما یک مطلوب اصیل بشوند و به آنها دل ببندیم، زمینه غفلت براى ما فراهم مىشود که مىفرماید: «لا تُلهِکم اموالکُم و لا اولادکُم عَن ذکرِ الله.» یعنى زمینه این هست که اموال و اولاد شما را غافل کنند، باید حواستان جمع باشد به این دام نیفتید. مىتوانید با زن و فرزند هم تعامل داشته باشید، مال هم کسب کنید، اما باید به غفلت مبتلا نشوید و اینکه فرمود: «واعلموا انَمّا اموالکُم و اولادکُم فتنةٌ» (انفال: 28) باز اشاره به همین است. «فتنه»،یعنى زمینه امتحان، دو سو دارد: در امتحان، انسان مىتواند سرافراز شود، مى تواند مردود شود. اگر وظیفهتان را درست انجام دادید، این موجب تقرّبتان مىشود، موجب رشدتان مىشود. اما اگر به آنها دلبستگى پیدا کردید، باعث این شدند که وظایفتان را درست انجام ندهید، حلال و حرام را نشناسید، به خدا توجه نداشته باشید، موجب سقوط شما مىشوند؛ یعنى در امتحان مردود شدهاید. فتنه همیشه بد نیست؛ فتنه وسیله آزمایش است، دو طرف دارد: «و نَبلوکُم بالشِّرُ و الخیرِ فتنة» (انبیاء: 35) ما هم با خوبى و هم با بدى شما را آزمایش مىکنیم. اینها وسیله آزمایش هستند.
پس امور دنیا مىتوانند توجه ما را به خود جلب کنند و احساسى در ما به وجود بیاورند که از آنها لذت ببریم؛ یا موجب احساس سلبى بشوند، موجب خشم و نفرت بشوند. اینها مىتوانند موجب غفلت انسان بشوند. اگر خودمان را از قبل آماده کنیم که از همه این زمینه و احساسات و عواطف درست استفاده کنیم، کار ما مىشود عبادت؛ اما اگر در دام آن بیفتیم و آنها را وسیله قرار ندهیم، بر ما مسلط مىشوند و ما را تسخیر مىکنند؛ در دام شیطان مىافتیم. «ولایَغُرنَّکم باللّهِ الغَرور.» (لقمان: 33) «و ما الحیوةُ الدُّنیا الاّ متاعُ الغُرور.» (آلعمران: 185) مىفرماید: زندگى دنیا چیزى جز وسیله فریب خوردن نیست. پس چه کنیم؟ زندگى را رها کنیم؟ نه، اسباب غرور هست، اما شما مىتوانید همین اسباب غرور را به اسباب سعادتتان تبدیل کنید، با موضعگیرى صحیحى که مىکنید، زمینهاى که از قبل فراهم مىکنید که به نظر ابزار به آنها نگاه کنید.
امیرالمؤمنین علیهالسلام در یک عبارت کوتاه عالىترین مطالب را در این زمینه بیان فرمودهاند: «مَن تَبصَّر بالدّنیا بصَّرته.» اگر کسى بخواهد به وسیله دنیا بصیرت پیدا کند، آن باعث روشنایىاش مىشود «و مَن اَبصَر فیها اَعتمدته.» اما اگر کسى به دنیا خیره شود، او را کور مىکند. براى مثال، اگر شما به عینکى که روى چشم دارید خیره شوید، جایى را نمىبینید. اما اگر به وسیله عینک نگاه کردید، دنیا را بهتر مىبینید. یعنى شما دنیا را وسیله قرار دهید تا بتوانید به مقاصد اخروىتان برسید. رضایت خدا را در این دنیا کسب کنید. این نظرِ ابزارى است. اگر این کار را بکنید، موجب بصیرت شما مىشود؛ نه تنها شما را غافل نمىکند، بلکه بر بصیرت شما مىافزاید.
پس همه امور دنیا مىتوانند اسباب غفلت باشند، ولى همه اینها ممکن است موجب تکامل هم باشند. این بستگى دارد به اینکه شما قبلاً شرایط برخورد با دنیا را براى خودتان فراهم کرده باشید. سعى کنید با هر صحنهاى که مواجه مىشوید، اول توجه کنید که خدا آن را آفریده، چه زیبا آفریده! چه نعمت خوبى است! بعد سعى کنید از آنچه مىخواهید استفاده کنید، حلال و حرامش را بسنجید، از راه صحیح به دست بیاورید، بعد هم وظیفهاى که نسبت به آن دارید درست انجام دهید. اگر مالى به دست آورید باید انفاق کنید: «لَن تنالوا البِرَّ حتّى تُنفقوا مِمّا تُحبّون.» (آل عمران: 92) از همان چیزهایى که خیلى دوست دارید، انفاق کنید.
آدمىزاد آنقدر ضعیف است که محبت دنیا برایش جورى مىشود که حتى وقتى مىخواهد پولى به فقیر بدهد، از اسکناسهاى کهنه مىدهد. براى مبارزه با این سعى کنید همان را که بیشتر دوست دارید، به فقیر بدهید. اگر مىخواهید لباسى به کسى بدهید، لباس نوِتان را بدهید. این باعث مىشود که محبت دنیا در دل شما کمتر شود تا به حبّ دنیا مبتلا نشوید و دنیا شما را فریب ندهد. وقتى این کار را مىکنید ثواب آخرتى هم پیدا مىکنید. پس موجب نجاتتان هم مىشود. اما اگر انسان توجه نکرد و به دامش افتاد، بیرون آمدن از آن برایش مشکل است. این یکى از راههایى است که قبلاً مىتواند خودش را مهیّا کند تا در دام غفلتها نیفتد.
راه دیگر اینکه قبل از حصول غفلت، برنامهریزى کنیم تا به غفلت مبتلا نشویم، سعى کنیم برنامهاى داشته باشیم که به یاد خدا بیفتیم؛ قرائت قرآن، خواندن دعا، ذکر و مانند آن. به هر حال، برنامه منظمى داشته باشیم. اینکه خداى متعال پنج وقت نماز بر ما واجب کرده به خاطر همین بوده که آدمىزاد اگر برنامه منظمى براى کار نداشته باشد، غافل مىشود.
خداوند رحمت کند پدر و مادرهایى را که به بچههایشان یاد مىدهند نماز را سر وقت بخوانند. این تربیت باعث مىشود که آنها به طور عادى، وقت نماز به یاد خدا بیفتند؛ عادت کردن به یک برنامه عبادى. در مستحبات هم انسان مىتواند براى تقویت توجه خود به خدا، بعضى اذکار و عبادات مستحبى را در برنامهاش قرار دهد. باید دقت کند که آن برنامه را هم مثل نماز ترک نکند، هرچند محدود و کم باشد، اما باید مداومت داشته باشد.
مرحوم کلینى در اصول کافى دو باب، یکى «باب مداومة على العبادة» و یکى «باب الاقتصاد فى العبادة» قرار داده است؛ یعنى انسان در عبادت هم باید میانهرو باشد؛ یک روز از صبح تا شب برنامههاى سنگینى نداشته باشد تا خود را خسته کند و یک روز دیگر عبادت را رها کند. تأکید شده بر اینکه اگر یک برنامه عبادى براى خودتان قرار مىدهید دوازده ماهه باشد؛ «لایترکه اثنى عشر شهرا.» اینجور نباشد که امروز به خود فشار بیاورد، دایم قرآن بخواند، فردا اصلاً قرآن نخواند و آنها را رها کند. برنامه باید محدود باشد تا بتوانید هر روز انجام دهید. آنکه مهم است اینکه سعى کنید حتى یک روز هم ترک نشود، هرچند مستحب باشد. اگر مىخواهید اثر کافى در شما ببخشد، سعى کنید برنامه منظم باشد و همیشگى باشد. به هر حال، اینجور برنامههاى عبادى مانع از ابتلا به غفلت مىشود؛ آن غفلت مخرّب و کشنده. آیات شریفهاى که در باب ذکر خدا آمده («اُذکروا اللّهَ ذکرا کثیرا» (احزاب: 41) «واُذکر اسم ربَّک بُکرةً و اصیلاً» (انسان: 25)) کم نیستند. منتها ما چون عادت کردهایم قرآن را فقط بخوانیم، کمتر توجه مىکنیم که این همه سفارش به اینکه صبح و شب خدا را یاد کن، چه خصوصیتى دارد. وقتى انسان مقیّد باشد و صبح برنامهاى را انجام دهد، تا مدتى شعاعش باقى است. به هر حال، از جمله چیزهایى که موجب مىشود ما از غفلت رهایى پیدا کنیم، داشتن برنامهاى براى فکر کردن، یاد خدا و برقرار کردن رابطه با خداست، به قلب و به زبان. با قلبمان هم که مىخواهیم خدا را یاد کنیم باید آن را تقویت کنیم؛ مثلاً، وقتى مىخواهیم تسبیح دست بگیریم و «الله اکبر» بگوییم، تا اول به یاد خدا نیفتاده باشیم، تسبیح دست نمىگیریم، باید توجه ضعیفى پیدا شود. همان یاد خداست. همین که شما یادتان مىآید بعد از نماز تسبیحات حضرت زهرا علیهاالسلام بگویید، معلوم مىشود به یاد خدا هستید که مىخواهید این تسبیحات را بگویید. ذکر لفظى آن ذکر قلبى را تقویت مىکند. گاهى هم ذکر قلبى اثر آن یاد لفظى است.
پس رابطه دل با زبان یک رابطه متقابل است؛ هم ذکر لفظى مىتواند موجب بشود که توجه قلبى پدید بیاید و هم توجه قلبى موجب مىشود که انسان ذکر لفظى داشته باشد؛ هر دو مىتوانند به همدیگر کمک کنند. به هر حال، مهم «یاد» است. «وَ اَقِم الصَّلوةَ لذکری» (طه: 14) نماز را براى یاد من بپاى دار. نماز براى این است که انسان یاد خدا باشد؛ یا نتیجهاى که بر نماز مترتب مىشود، آن توجه قلبى است. معناى «اقم الصلوة» این نیست که در نماز سبحان الله بگو. اینکه جزو نماز است. «اقم الصلوةَ لذکرى» ذکر، نتیجهاى است که بر این عمل عبادىِ خواندن نماز مترتب مىشود.
به هر حال، باید یک برنامهاى داشته باشیم، براى تفکر. تفکر در چه؟ مواردش را هم خود قرآن ذکر کرده است: «یتفکرونَ فى خلقِ السمواتِ و الارضِ ربَّنا ما خلقتَ هذا باطلاً.» (آل عمران: 19)