آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

متن

زبان قرآن چه نوع زبانى است؟ ساختار آن چگونه است و ویژگىهایش چیست؟ خداوند به چه نحوى با آدمیان سخن گفته است، به زبان عرفى یا به زبان فنى (فلسفى، عرفانى، علمى، شاعرانه و ...)؟ به زبان صریح و مستقیم یا زبان غیرمستقیم (اعم از تمثیلى، رمزى و نمادین و ...)؟
آیا زبان وحى داراى هویتى شناختارى است یا زبانى صرفاً انگیزشى است و یا هر دو جنبه را داراست؟ زبان ناظر است یا زبان عامل؟ تک ساحتى است یا چند ساحتى؟ کارکرد واحدى دارد یا همزمان چندین نقش را با هم ایفاء مىکند؟ و...؟
جستار از پاسخى مناسب و منطقى براى پرسشهاى فوق (و پرسشهاى بسیار دیگر) با رویکردى روشمندانه زمینهساز و سامانبخش مبحثى دلانگیز در دینپژوهى به طور عام و قرآنپژوهى به طور خاص با عنوان «زبان دین»1 و «زبان قرآن» بوده است که امروزه به شدت مورد اهتمام جمعى از پژوهشگران در حوزه فلسفه دین، کلام، تفسیر و معارف همگن مىباشد.
اگرچه این مبحث در آثار دانشمندان و محققان پیشین مسلمان به ویژه مفسران، عرفا و اصولیون به کلى مفقود نیست اما تعین آن به صورت بابى مستقل و مبحثى میان رشتهاى interdisciplinary و مرتبط با شاخههاى مختلف معرفتى سابقه چندانى ندارد.
این مقال را مجال آن نیست که از پیشینه تاریخى، علل و اسباب پیدایش و خاستگاه مبحث زبان قرآن سخن به میان آورد، اما در اهمیت و فایده این بحث به این اشارت اکتفا مىدارد که مفسّر در مقام تفسیر، ناگزیر از اتخاذ نظریهاى درباب زبان قرآن است تا مشکلات فهم و تحلیل آن را هموار کند و به مدلول صحیح کلام بارى تعالى بهتر نایل گردد، راز و رمزهاى آن را بگشاید و بر تعارضهاى درونى و مشکلات بیرونى آن فایق آید.
مقاله حاضر کوششى است مختصر و ناچیز در تحلیل ساختار زبان قرآن و ترسیم و تعریف خصوصیات آن که در دو محور تقدیم مىگردد: محور اول گزارش برخى از نظریههاى مطرح در این باب همراه با بررسى اجمالى آنها و اختیار نظریه قابل دفاعتر است. محور دوم تصویر ویژگىهایى است که مجموعه آنها هویت زبان قرآن را مىشناساند و مرز آن را از سایر زبانها متمایز مىکند.
گذرى بر مهمترین نظریههاى زبان قرآن
درباره زبان دین ـ به مفهوم عام ـ و زبان قرآن نظریههاى گوناگونى مطرح است.2 ما در این میان، به سه نظریه که بیشتر قابل توجه و درخور اهمیتاند به صورت گذرا نظر مىافکنیم:
1ـ نظریه «زبان عرفى»
بر اساس این دیدگاه، «زبان قرآن همان زبان تفاهم و تخاطب عرف عقلاست و خداوند براى القا و ابلاغ پیام خود به مردم، طریقه و زبان دیگرى جز آن را گزینش نکرده است.»3 به بیان دیگر، «شارع مقدس در تعالیم و ابلاغهاى خود، روش خاص و شیوه جدیدى را ابداع نکرده است و به همان شیوه عقلایى عمل نموده است.»4 برخى دیگر در این زمینه نوشتهاند: «در قرآن مجید، آیات فراوانى وجود دارد که از آنها استفاده مىشود که قرآن یک کتاب ساده و براى عرف و عموم مردم آمده است... . بنابراین، باید مانند تمام گفتوگوهاى عادى و متعارف، معناى ظاهرى آن منظور و براى عموم قابل فهم بوده باشد.»5 برخى این نظریه را تنها در قلمرو شریعت (آیات الاحکام) کارساز مىدانند.
این نظریه با اینکه صورت منسجم و منقحى از آن در دست نیست و در کمّ و کیف آن، رأى و نظر واحدى وجود ندارد، داراى مشکلات بسیارى است و با آن نمىتوان همه جوانب آیات را در گستره کل قرآن از نظر زبانى تبیین کرد; زیرا نه مىتوان تمامى آیات را با زبان عرفى فهم و تحلیل کرد و نه شیوه بیان عرفىِ مأخود در قرآن، تماماً با زبان عرفى متداول در بین مردم یکسان و متناظر است. از تسامح و سهلانگارى، اختلاف و ناهمخوانى، پیش پا افتاده بودن مفاهیم و امثال آن، که جزو لوازم زبان عرفى مىباشد در قرآن نمىتوان چیزى را سراغ گرفت. ضمن اینکه بر خلاف زبان عرفى، صرف اصول لفظى و قواعد ادبى براى فهم زبان قرآن کافى نیست. از دیگر مشکلات این است که مرز قاطعى براى تعیین استعمال زبان عرفىِ ناظر به واقع و غیرشناختارى وجود ندارد و این امر بیانات قرآنى را با چالشهاى فراوانى روبهرو خواهد کرد.
2ـ نظریه «زبان سمبلیک»
بر اساس این نظریه، بیانات موجود در متون مقدس دینى، از جمله قرآن، نه به زبان عرفى و نه به طور مستقیم و صریح، بلکه به زبان رمز و اشاره است. از اینرو، آنچه از ظاهر عبارات آنها فهمیده مىشود مراد نبوده، بلکه این ظاهر رمز براى حقایقى است که آنها را جز به زبان غیر مستقیم (نمادین) نمىتوان بیان کرد. مطابق این نظریه، دلالتهاى ظاهرى آیات الهى مقصود نیست. این دیدگاه در شکل باطنىگرى و گاه در قالب رویکردهاى کلامى جدید براى تحلیل زبان و وحى خود را نشان داده است.
به نظر مىرسد رمزى قلمداد کردن مجموعه قرآن و تمامى آیات آن، ادعاى گزافى است که نتوان براى آن پشتوانهاى نظرى جستوجو کرد. اما از سوى دیگر، چنان هم نیست که هیچگونه بیانى نمادین در قرآن وارد نشده باشد. بلکه اضافه بر حروف مقطعه، برخى از آیات قرآن به حقایقى فراتر از مفهوم لغوى و عرفى اشاره دارند و نمىتوان ظاهر آنها را اخذ کرد. نوع این بیانات به نحو استعارى و کنایى وارد شده است.
نکتهاى که در این زمینه نباید مورد غفلت قرار گیرد این است که نه مىتوان بىدلیل قایل به نمادین بودن آیهاى شد و نه هر بیانى را رمز و نمادى براى هر معنا و حقیقتى دانست، بلکه باید بین آنها تناسب وجود داشته باشد.6
3ـ نظریه «زبان ترکیبى (تلفیقى)»
بر اساس دیدگاه قایلان به این نظریه، براى قرآن نمىتوان زبان خاصى قایل شد و یا آن را محدود به یکى از آنها دانست، بلکه متناسب با مضامین و سنخ گزارهها و نیز اهدافى که صاحب وحى از نزول آیات قصد کرده است، همچنین برابر با جهانبینى حاکم بر قرآن، هویت و ساختار زبان آن شکل گرفته است. بر این اساس، سبک بیان و ساختمان معنایى مفاهیم و مطالب قرآنى به صورت آمیزهاى از شیوههاى گوناگون و ترکیبى از زبانهاى متعدد مىباشد.
برخى از صاحبان اندیشه در این باره گفتهاند: «نظریهاى که زبان دین را مختلط از شیوههاى گوناگون مىداند، نظریهاى قوى است; یعنى اگر زبان دین را به طور مطلق عرفى بدانیم، که هیچ جنبه نمادین در آن نیست، یا برعکس، اگر بگوییم کلیه مفاهیم دینى نمادیناند و هیچ مفهومى حقیقى یا عرفى نداریم، هیچکدام از این دو نظر صحیح نیست، بلکه باید نوعى تفصیل قایل شد.»7 به بیان دیگر، «نمىتوانیم در حیطه زبان دین، دستورى کلى صادر کنیم و بگوییم همه قضایاى دینى داراى زبان خاص یا عرفى هستند، بلکه زبان دین مخلوطى از همه اینها (زبانها) است و دین از زبانهاى گوناگون استفاده مىکند.»8
جمع بندى
به نظر مىرسد نظریه اخیر تصویرى واقعبینانهتر و قابل قبولتر از ساختار زبان قرآن ارائه مىدهد. بر این اساس، زبان قرآن با هیچیک از زبانهاى متعارف علمى، عرفى، رمزى و تمثیلى و ... متناظر نیست و در قالب هیچکدام از زبانهاى مزبور نمىگنجد، بلکه قرآن از نظر سبک و شیوه سخن، ساختار و روش ممتاز و بىمانندى دارد که چنین زبانى تنها مىتواند به اراده الهى سامان یافته باشد. به عبارت دیگر، «قرآن زبانى دارد که الگوى آن از وحى گرفته شده و ساختار آن مخصوص به خود است.»9 از آنجا که «دینداراى ابعاد گوناگون عقیدتى، اخلاقى، حقوقى، اجتماعى، تربیتى، آیینى و... مىباشد، متون دینى نیز به تناسب هر بعد و موضوعى، از زبانهاى گوناگون (صریح، کنایه، رمز، استعاره، قصه و...) بهره جستهاند و البته میان همه این ابعاد و اجزا، از نظر زبانى، پیوندى منظم و رابطهاى ویژه برقرار است که با آن مىتوان جهانبینى دینى [حاکم بر متن] را به دست آورد. بر این اساس، بیانات قرآن نیز ترکیبى از اخبار و انشا، حقیقت و مجاز، رمز و تمثیل، کنایه و استعاره و... مىباشد.»10
بنابراین قرآن داراى زبانى خاص همچون زبان عرفى یا رمزى و جز آن نیست، بلکه داراى ساختارى است که تمام انواع زبان را به صورت تلفیقى و به تناسب سطح مخاطبان و افق فهم آنان، نوع مفاهیم و آموزهها، اهداف و مقاصدى را که دارد، و در راستاى جهانبینى الهى، در آیات گوناگون خود به نحو شگفتانگیزى به کار گرفته است. زبان قرآن، زبانى چند ساحتى است; زیرا قرآن کتاب هدایت است و به همه شؤون آدمى، که با هدایت او مرتبط است، مىپردازد. از اینرو، در ساحتهاى گوناگون حیات فردى و اجتماعى، عقلانى و عاطفى، و مادى و معنوى انسان وارد شده و با آدمى سخن گفته است. اقتضاى رسیدن به این مقصود، استفاده از سبکهاى متنوع و شیوههاى گوناگون بیانى بوده که قرآن به نحو عالى و شگفتانگیزى از عهده چنین کارى برآمده است.
تحلیل همه ابعاد زبان قرآن از حوصله این نوشتار خارج است، اما اشاره به برخى از زوایاى پیدا و پنهان آن در فهم هر چه بهتر ماهیت و خصوصیات آن مىتواند مفید باشد:
1. «زبان قرآن از یک نظر، زبان ویژه و استثنایى و فوق توان بشر و از نظر دیگر، زبانى واضح، آشکار و همگانى است... عمومیت زبان و وضوح بیان، در عین بلندى معانى، خود مقتضى آن است که از سبکهاى متنوع و شیوههاى بیانى گوناگون استفاده شود تا هر عالم و عامى بتواند به مقدار قابلیت خویش، از آن بهرهمند گردد.»11
2. «قرآن سبک مخصوص و منحصر به خود را دارد; نه به آن معنا ساده و سطحى است و نه به آن معنا سنگین و غیرقابل فهم» «مطابق تمام استعدادها ترکیب یافته و مفید براى همه انسانها ـ اعم از عالم و عامى ـ است.»12 به بیان دیگر، زبان قرآن محدود به سطح واحدى از درک و شعور بشر نیست، بلکه در همه سطحهاى ممکن جریان دارد و با زبان هر عصرى و نسلى سخن مىگوید، بىآنکه دچار ناسازگارى و ناهماهنگى شود.13
3. «قرآن به زبان قوم (مردم) است و با اسلوبى قابل درک براى آنان، مسائل خود را مطرح کرده است»،14 اختصاص به گروه خاصى ندارد، زبان علم و فلسفه و عرفان و غیره نیست. زبانى است که براى بیشتر مخاطبانش قابل فهم و آشناست; چون در پى هدایت اقشار گوناگون در همه عصرها و نسلهاست.
4. زبان قرآن به نحوى است که «مطالبش ظاهرى ساده و روان دارد و عامّه مردم به همین ظاهر قناعت کرده راضى مىشوند. در عین حال، همین بیان به ظاهر ساده، عمقى دارد که خواص آن را درک مىکنند.»15
5. علاوه بر اینکه سطح مفاهیم به کار رفته در قرآن از سطح مفاهیم متداول در همه لغات و زبانهاى بشرى بالاتر است، قرآن داراى عرف ویژهاى هم هست و اصطلاحاتخاص خودراتا حدى داراست.
6. زبان قرآن، زبان فطرت است; زبانى که عقل و دل و احساس و وجدان انسان را مورد خطاب قرار مىدهد و به نواى پیام ملکوتى خود مىنوازد.
7. زبان قرآن، زبان انگیزش و تعهدآفرینى، همراه با دادن معرفت و آگاهى است.
8. زبان قرآن، زبان ناب هدایت است.
ویژگىهاى زبان قرآن
پس از ترسیم چگونگى و ساختار کلى زبان قرآن، براى تکمیل بحث، به برخى از مهمترین ویژگىهاى زبان قرآن نظرى اجمالى مىافکنیم تا از این رهگذر، جوانب نظریه مختار وضوح بیشترى یابد و نقاط تمایز زبان این کتاب مقدس از سایر متون مقدس، بلکه از زبانهاى دیگر آشکارتر گردد.
الف ـ قیاسناپذیرى با زبان بشر: «زبان قرآن را نمىتوان با هیچ زبانى مقایسه کرد; مثلاً، آن را صرفاً زبانى معمولى و عرفى یا زبانى ویژه همانند زبان فیلسوفان و عارفان دانست.»16 به دیگر سخن، «بىشک، قرآن کریم زبان خاص خود را دارد و نمىتوان آن را با زبان رایج در واحد بشرى مقایسه کرد. اینگونه از هماهنگى الفاظ و معانى، استقلال و پیوستگى مطالب، سازگارى تمام مجموعه سخنان، استفاده از سبکهاى گوناگون و در برداشتن مطالب و رازهاى شگفت در عین سادگى زبان و وضوح بیان، درست همانند فصاحت و بلاغت آن معجزهآسا و فوق طاقت بشر است.»17
از سوى دیگر، «براى فهم کلام بشرى، اکتفا به لغت و اصول لفظى کافى است، ولى براى فهم کلام خدا، اکتفا به اینها کافى نمىتواند باشد; چون بیان قرآن صرفاً بر مجراى این اصول و قواعد جریان ندارد، بلکه الفاظ و عباراتش در عین اینکه از یکدیگر جدا هستند، به یکدیگر متصلاند و هر یک بیان دیگرى است.»18 «قرآن داراى اسلوبى ویژه خود مىباشد که در چهرههاى گوناگونى که در سخن ارائه مىکند با اسلوبهاى کلام عربى تفاوت دارد.»19
ب ـ پیوستگى واژگان و مفاهیم قرآن در شبکهاى ارتباطى و نظاممند: از جمله ویژگىهاى مهم زبان قرآن، به هم پیوستگى معنایى واژگان کلیدى، بلکه قریب به تمام مفاهیم آن در یک شبکه ارتباطى گسترده، به صورت نظاممند با یکدیگر است. هر کلمه یا عبارتى از این شبکه در پیوند با مجموعه سازمانِ واژگان، مفهوم واقعى خود را مىیابد و چه بسا معناى یاد شده با معناى عرفى و لغوى آن دقیقاً منطبق نباشد. علاّمه طباطبائى() در این باره مىنویسد: «بیان قرآن کلامى است که الفاظش در عین اینکه از یکدیگر جدا هستند، به یکدیگر متصلاند; به این معنا که هر یک بیانگر دیگرى است و به فرموده على()، شاهد بر مراد دیگرى است. پس نباید به مدلول یک آیه با آنچه از به کار بردن قواعد ادبى مىفهمیم، اکتفا نماییم، بدون اینکه در سایر آیات مناسب آن مورد دقت و اجتهاد کنیم; همانگونه که آیه شریفه "اَفَلا یتَدبّرون القرآنَ و لو کانَ مِن عندِ غیرِ اللّهِ لَوجدُوا فیه اختلافاً کثیراً" به همین معنا اشاره دارد.»20
بنابراین، آشنایى با الفاظ و واژگان و قواعد زبان و لغت عربى، براى راهیابى به تمام ابعاد مفهومى و محتوایى آیات قرآنى و دریافت مقصود وحى کافى نمىباشد و اینگونه نیست که هر کس عرب بوده و یا با زبان عربى آشنا باشد، قرآن را به مجرّد خواندن ـ بتمامه ـ بفهمد و به همه معارف آن دست یابد،21 بلکه علاوه بر آنها، در موارد بسیارى و شاید همه جا، فهم واژگان اساسى و وجوه معنایى کلمات آیات و عبارات به مضامین تفسیرى دیگر آیات مرتبط است و تحلیل مجموعى مفردات و مفاهیم به نظام معنایى حاکم بر کل قرآن وابسته است.22
ج ـ برخوردارى از سطوح گوناگون بیان: «روش تعلیمى قرآن متناسب با فطریات و طبایع و استعدادها و شرایط روحى انسانهاست و در کیفیت بیان مطالب در قرآن، ابعاد وسیع روح انسانها، در سطوح و شرایط و موقعیتهاى مختلف منظور شده است.»23 از اینرو، «همه آیات قرآن در یک سطح نیستند تا همه سطوح فرهنگى و علمى، به یکسان از آن برداشت کنند، بلکه برخى از آیات با توده مردم سخن دارد و براى همه، مفهوم است و برخى براى اهل دانش قابل فهم است و براى سطوح دیگر نیازمند توضیح و تفسیر مىباشد و نیز وضوح و پوشیدگى معناى آیات در یک مرتبه و یک درجه نیست.»24
در قرآن، سطوح مختلف بیانى به تناسب مخاطبان و نوع پیام، به صورت خارقالعاده و بهگونهاى اعجابآور در هم تلفیق شده است. شاید این نکته از ویژگىهاى بارز کتابهاى آسمانى باشد که تنها در قرآن تجسّم دارد.
حضرت امام خمینى()، که از عالمان و مفسران بزرگ قرن حاضر بودند، این خصوصیت را در یکى از آثار قلمى خود چنین مورد توجه قرار دادهاند: «کسى که بخواهد تربیت و تعلیم، انذار و تبشیر کند، باید مقاصد خود را با عبارات مختلفه و بیانات متشتّته، گاهى در ضمن قصه و حکایت و گاهى در ضمن تاریخ و نقل و گاهى به صراحت لهجه، گاهى به کنایت و امثال و رموز تزریق کند تا نفوس مختلفه و قلوب متشتّته، هر یک بتوانند از آن استفاده کند ... و چون این کتاب شریف (قرآن) براى سعادت جمیع طبقات و قاطبه سلسله بشر است و ... نوع انسانى در حالات قلوب و عادات و اخلاق و ازمنه و امکنه، مختلف هستند، همه را نتوان به یک طور دعوت کرد; اى بسا، نفوسى که براى اخذ تعلیم، به صراحت لهجه و القاى اصل مطلب به طور ساده حاضر نباشد و از آن متأثر نگردند. با اینها باید به طور ساختمان دماغ آنها دعوت کرد و مقصد را به آنها فهمانید. و بسا نفوسى که با قصص و حکایات و تواریخ سر و کار ندارند و علاقهمند به لبّ و لباب مقاصدند، اینها را نتوان با دسته اول در یک ترازو گذاشت. اى بسا، قلوب که با تخویف و انذار متناسباند و قلوبى که با وعده و تبشیر سر و کار دارند. از این جهت است که این کتاب شریف به اقسام مختلفه و فنون متعدده و طرق متشتّته، مردم را دعوت فرموده است.»25
و برخى دیگر از محققان، به این ویژگى چنین اشاره کردهاند: قرآن مسلمانان را به شیوههاى گوناگون و با درجات متفاوتى از فصاحت مورد خطاب قرار مىدهد. آیات کوتاه و رمزآساى آن به طور صریح و آشکار بیانگر خطرات و اهوال و عذابهاى روز قیامت و خوشىها و لذات بهشت است و آیات بلند (طولانىتر) و تعلیمىتر آن اشاره به زندگى روزمره امّت اسلامى در مناسبات اجتماعى، پیمانها و وفادارى سیاسى و مسائل و احکام شرعى دارد. قرآن مردم باایمان را از طریق تشبیه آنان به زراعت پربار و خرّم، که زارعان را به شگفت آورد، (فتح: 29) تشویق مىکند و کافران سرسخت (لجوج) و معاند را از طریق تشبیه آنان به جنبندگان لال و گنگ، مورد سرزنش و مذمّت قرار مىدهد. (انفال: 22)26
د ـ چند سطحى و طولى بودن معنا: از ویژگىهاى کلیدى زبان قرآن این است که از سطوح و لایههاى گوناگون معنایى برخوردار است و شناخت لایههاى درونى آن از فهم عادى و معمولى بالاتر است. از این خصوصیت به داشتن ظهر و بطن نیز تعبیر مىشود.27 این ویژگى در سرتاسر قرآن مجید جارى است و ظاهر و باطن، هر دو از کلام اراده شدهاند، اما این دو معنا در طول هم مرادند، نه در عرض یکدیگر; نه اراده ظاهر لفظ، اراده باطن را نفى مىکند و نه اراده باطن مزاحم اراده ظاهر مىباشد.28
علاّمه طباطبائى() در المیزان به این ویژگى اساسى چنین اشاره مىکند: «قرآن از نظر معنا، مراتب مخلتفى دارد; مراتبى طولى که مترتب و وابسته به یکدیگر است و همه آنها در عرض واحد قرار ندارند تا کسى بگوید این مستلزم آن است که یک لفظ در بیشتر از یک معنا استعمال شده و استعمال لفظ در بیشتر از یک معنا صحیح نیست و یا دیگرى بگوید این نظیر عموم مجاز مىشود یا از باب لوازم متعدد براى ملزوم واحد است، نه، بلکه همه آن معانى، معانى مطابقى است و لفظ آیات بر آن به صورت مطابقى دلالت دارد. چیزى که هست، هر معنایى مخصوص به افق و مرتبهاى از فهم و درک ]آدمى [است.»29
بر اساس این دیدگاه، بیان قرآن بیان زنده و پویایى است; زیرا با هر اندیشه برگرفته از واقعیت سازگارى و هماهنگى دارد و محدود به سطح خاص یا فکر خاصى نیست.30
هــ برخوردارى از احکام و تشابه: از ویژگىهاى دیگر زبان قرآن، برخوردارى از احکام و تشابه است. این خصوصیت با ظهر و بطن و نیز تأویل رابطه بسیار نزدیکى دارد. البته باید دانست که تشابه ابهام مفهومى نیست، بلکه روشن نبودن مراد و مصداق است; یعنى «در قرآن مجید، تشابه به معناى آیهاى که مدلول حقیقى خود را به هیچ وسیلهاى به دست ندهد وجود ندارد، بلکه هر آیهاى که در افاده مدلول حقیقى خود، مستقل نباشد (یعنى متشابه باشد) به واسطه آیات دیگرى مىتوان به مدلول حقیقى آن پى برد و این همان ارجاع متشابه به محکم است.»31
احکام و تشابه نسبى است; یعنى ممکن است آیهاى از جهاتى محکم و از جهاتى متشابه باشد. از اینرو، مىتوان گفت: این ویژگى در سرتاسر قرآن جارى است. از سوى دیگر، به کارگیرى این خصوصیت براى بیان مقاصد الهى کارى اجتنابناپذیر بوده است; زیرا «تنزل دادن سطح بیان به حد فهم عامّه مردم، که اغلب جز حسیّات را درک نمىکنند و معانى کلى را جز در قالب امور جسمانى نمىفهمند، جز از طریق تعبیه محکم و متشابه در کلام امکان نداشته است.»32
استاد شهید مطهرى() از این نکته چنین تعبیر کردهاند: «برخى از مسائل مطروحه در قرآن، به خصوص آنجا که سخن از امور غیب و ماوراء الطبیعه است که اساساً با الفاظ قابل بیان نیستند...، ناگزیر آن موضوعات لطیف و معنوى با عباراتى بیان شدهاند که بشر براى موضوعات مادى به کار مىبرد، لکن براى جلوگیرى از سوء فهم، مسائل در بعضى آیات به گونهاى مطرح شده که مىباید حتماً به کمک آیات دیگر تفسیر گردد و غیر از این راهى وجود نداشته است.»33
و ـ سهل و ممتنع بودن: قرآن داراى زبانى سهل و ممتنع است. «سهل و ممتنع در اصطلاح، آن است که ربط کلام و سیاق، آسان نماید، اما مانند آن هر کس نتواند گفت;به سبب سلاست و جزالت و گنجانیدن معانى بسیار در الفاظ اندک.»34
این ویژگى در بیان برخى محققان مورد توجه واقع شده و گفتهاند: «لسان قرآن لسانى است که سهل و ممتنع است. بسیارى از ارباب معرفت و ارباب فلسفه گمان مىکنند که قرآن را مىتوانند بفهمند; براى اینکه بُعدى ]از آن[ براى آنها جلوه کرده است و آن بعدى که در پس این ابعاد است، براى آنها معلوم نشده است. قرآن داراى ابعادى است که تا رسول اکرم مبعوث نشده بود و قرآن متنزل نشده بود از آن مقام غیب، ... براى احدى از موجودات ملک و ملکوت ظاهر نبود.»35
به هر حال، درک و فهم قرآن کارى سهل و ممتنع است و این نکته یک ویژگى اساسى در زبان قرآن است. «سهل است; به خاطر اینکه بسیارى از مطالب آن به زبان ساده بیان شده; همه مردم اگر بخواهند و به آن توجه و در آن دقت کنند، مىتوانند بفهمند. ممتنع است; به خاطر اینکه قسمتهایى از قرآن معارف عالیه و مسائل ظریف مربوط به خداى متعال و عالم پس از مرگ و ... را مطرح مىکند. [این مسائل] در عین حال که تا حدودى براى همگان قابل درک هستند، به دلیل وجوه گوناگون و معانى مختلفى که با توجه به سایر قسمتهاى قرآن و با توجه به شأن و شرایط نزول آیات و بسیارى از ویژگىهاى دیگر مىتوانند داشته باشند، نیازمند توضیح و تفسیر از سوى کسانى است که با این رشته آشنایى کامل دارند و ازکلیه مسائل مربوط به قرآن باخبرند.»36
ز ـ داشتن کارکردهاى متنوع: از دیگر ویژگىهاى زبان قرآن این است که همزمان از کارکردهاى متنوع و مختلفى برخوردار است. «قرآن در عین اینکه بیان واقع مىکند، مردم را نیز به سوى جهت معیّنى تحریک و تشویق مىکند و در همان حال، بیانگر عواطف صاحب وحى به مفهوم صحیح آن مىباشد.»37 «خداوند خواسته است مردم را از طریق انزال کتب با حقایق جهان آشنا کند; او را از سرنوشت واقعىاش آگاه سازد، ولى همین حقایق را بهگونهاى بیان مىکند که انگیزش لازم را در انسانها به وجود آورد تا مسیر صحیح را انتخاب کنند و براى این بیان تحریکى، از واژگانى استفاده مىکند که خشم و غضب خدا، مهر و رأفت و رحمت الهى را با خود به همراه دارد و همین عناصر عاطفى را نیز در خدمت سوق دادن بشر به سوى سعادت واقعى خویش به کار مىگیرد.»38 غالب آیات قران این نقشها را با هم ایفا مىکند.
ح ـ چند ساحتى بودن: نوعاً زبان ادیان و متون مقدس دینى چندساحتى است، بر خلاف زبان علمى و فلسفى و غیر آن که تکساحتى و انعطافناپذیر است. این ویژگى با ویژگى سوم (ج) و چهارم (د) ارتباط تنگاتنگى دارد. ادیان الهى چون مأمورند تا معارف غیبى و آسمانى را قابل فهم نموده و در دسترس مردم قرار دهند، چارهاى جز تنزل آن معارف در قالبهاى زبانى مخاطبان نداشتهاند. از اینرو، به تشبیه معقول به محسوس، حقیقت و مجاز، کنایه و استعاره، و ظهر و بطن روى آوردهاند و آن معانى را در سطوح مختلف و ساحتهاى گوناگون و به زبانى چند لایه و چند پهلو عرضه داشتهاند.
هدایت مردم در صحنه زندگى، مستلزم وارد شدن در شؤون گوناگون حیات و حقیقت انسان است و این مقصد بدون داشتن و به کارگیرى زبانى که به تناسب هر بعدى از وجود آدمى و به فراخور هر نیازى از نیازهاى اساسى او در راستاى اصل هدایت، بیانى ویژه با لحنى مخصوص و مؤثر القا کند، مسیر نیست. از اینرو، در متون دینى، گاه استدلال عقلى مىشود، گاه وجدان فطرى انسان مورد نهیب قرار مىگیرد، گاه عواطف مورد تحریک است، گاه به زبان قصه و تاریخ سخن گفته مىشود، گاه لب به اندرز و موعظه گشوده مىشود، گاه الگوهایى از انسان کامل معرفى مىشود و گاه از تکالیف و احکام و حقوق سخن به میان مىآید. مجموعه اینها به زبان دینى ویژگى خاصى مىدهد که آن را در زبانهاى تک ساحتى همچون زبان علم و فلسفه و امثال آن نمىتوان یافت.39
--------------------------------------------------------------------------------
پىنوشت‌ها
* این مقال فصلى کوتاه از نوشتارى مفصل است که مدتها پیش به انگیزه و مقصود دیگرى فراهم آمده بود و با اینکه نگارنده قصد داشت در شاکله و محتواى مقاله تجدیدنظر جدى نماید اما به جهت ضیق مجال، این فرصت دست نداد.
1ـ مراد از زبان دین، زبان وحى است; زبانى که پیام خدا در قالب آن ابلاغ شده است. این معنى اخص از زبان دینى (Religious Language)است که زبان تعبیر گزارههاى کلامى، و تجربه هاى معنوى و زبان دینداران و مناسک و اعمال دینى است.
2ـ نظریههاى مطرح درباب زبان دین به مفهوم عام از یک منظر در دو دسته کلّى قابل صورتبندى است: 1. نظریههایى که درباب زبان وحى و ساختار زبانى کتب مقدس وحیانى مىباشد; 2. آنها که فقط ناظر به گزارههاى کلامى است. دسته اخیر هر چند در قلمرو خود صائب و مفید باشند، درباب زبان دین به مفهوم خاص (زبان وحى)، نظریهاى کارامد و فراگیر نیستند، از اینرو، از ذکر آنها در متن مقاله صرف نظر گردید و در اینجا تنها به آنها اشاره مىشود:
الف. اشتراک لفظى صفات و تنزیه خداوند: که قایل به اشتراک لفظى صفات خدا با صفات انسانى است، نه اشتراک معنوى; آنها خدا را منزّه از توصیف مىدانند. ب. اشتراک معنوى: که قایل به مشترک بودن صفات میان خدا و انسان از نظر مفهوم و مغایرت آنها از نظر مصداق است. ج. تفسیر سلبى صفات: که قایل است تمامى صفات ثبوتى معناى سلبى دارد و تنها همین معناى سلبى براى ما قابل درک است. د. تشبیه و تجسیم: که قایل است صفات خدا به همان معناى انسانى آن بوده و تفاوت بین خدا و انسان در وصف کردن نیست. هـ. توقف و تفویض: معتقدان به این نظریه مىگویند ما معانى صفات حق را نمىفهمیم و معناى ظاهرى آن همچون جسم داشتن آنها را هم نمىتوان به خدا نسبت داد. از اینرو، باید در معناى آن توقف کرد و فهم آن را به راسخان در علم وانهاد. و. اشتراک معنوى و تأویل: طرفداران این دیدگاه، اشتراک معنوى را در برخى صفات و واژهها همانند وجود، شىء وجوب، امتناع، امکان، حیات، قدرت، علم و اختیار مطرح کرده و در برخى دیگر، از قبیل سمع و بصر و استواى قریب و بعید، غضب و رضا و تکلم قایل به تأویلاند. (ر. ک. به: محمدجواد عنایتىراد، «زبانشناسى دین در نگاه المیزان»، پژوهشهاى قرآنى، ش. 9 و 10، ص 48 ـ 49).
3ـ ر. ک. به: سیدابوالقاسم خوئى. البیان فى تفسیر القرآن، ص 281. (قم، المطبعة العلمیة، 1394 ق)
4ـ محمدباقر ملکى میانجى، نگاهى به علوم قرآنى، ص 25. (قم، نشر خرم، 1377)
5ـ ر. ک. به: محمدصادق نجمى و دیگران، شناخت قرآن، ص 291. گاه «زبان عرفى» در مفهومى عام به کار مىرود که شامل زبان استعارى، رمزى و کنایى و تمثیلى هم مىشود و منظور از آن همین محاوراتى است که همه عقلا دارند (زبان عقلاء). زبان عقلا، هم مشتمل بر مجاز است، هم تمثیل، هم نماد و هم تشبیه. در این صورت، زبان قرآن را تا حد زیادى مىتوان عرفى تلقى کرد. اما گاه منظور از «زبان عرفى» استعمال لفظ به طور مستقیم در معناى حقیقى است و هیچ مجاز و تشبیه و استعاره و کنایهاى در کار نیست. در این صورت، اصطلاح خاصى مىباشد که لازم است ابتدائاً تعریف شود. اگر چنین باشد، زبان قرآن را نمىتوان عرفى محض دانست. (ر. ک. به: محمدتقى مصباح، «میزگرد زبان دین»، معرفت، ش. 19، ص 16)
6ـ ر. ک. به: محمود رجبى، آشنایى با قرآن، ص 47. (نهاد نمایندگى رهبرى در دانشگاهها، 1376)
7ـ محمدتقى مصباح، پیشین
8ـ محمد لگنهاوسن، «میزگرد زبان دین»، معرفت، ش. 19، ص 15; در کلمات و اظهارات بعضى از اهل نظر، این نکته دیده مىشود که مىگویند: زبان دین زبانى ویژه و خاص است. اما باید توجه داشت که تلقى دانشمندان غربى با آنچه بعضى از اندیشمندان مسلمان در اینباره گفتهاند، یکسان نیست; مثلاً، در غرب، بعضى از کسانى که زیر نفوذ فلسفه ویتگنشتاین هستند، چنین اعتقادى دارند. آنان مىگویند زبان دین زبانى خاص است و با زبان فلسفى و علمى و مانند آن تفاوت دارد. (ر. ک. به: مجله معرفت، ش 19، ص 15) اینان به دلیل مشکلاتى که متون دینى، به ویژه کتاب مقدس، با آن روبهروست ـ مانند تعارض محتواى کتاب مقدس با دستاوردهاى علم و فلسفه و امثال آن ـ ناچارند بگویند: متون دینى زبان خاصى دارد. (ر. ک. به: همان، ص 18) اما مراد برخى از محققان مسلمان چیز دیگرى است. آنها مىخواهند بگویند که روشهاى معمول بین اهل محاوره و ابزارهاى کلامى متداول، براى سنجش و ارزیابى زبان دین و زبان قرآن ناکافى و ناکارامد است; مثلاً، نوشتهاند: قرآن در بیانات شافیه و وافیه خود، روشى اتخاد کرده جدا از روشهاى معمولى که انسانها در مقام محاوره اتخاد مىکنند، (محمدهادى معرفت، «شناخت زبان قرآن»، بینات، ش. 1، ص 54) گاهى مقصود آنها این است که زبان قرآن با هیچ یک از زبانهاى دیگر ـ تماماً ـ تطبیق نمىکند; مثلاً، صرفاً زبان علمى یا رمزى نیست، بلکه داراى ساختارى ویژه است. بنابراین، خاص بودن زبان قرآن را نباید به عنوان نظریهاى مستقل از نظریه سوم قلمداد کرد.
9ـ سیدمحمدعلى ایازى، «پژوهشى در زبان قوم»، نامه مفید، ش. 9، ص 51
10ـ ر. ک. به: محمدجواد عنایتىراد، پیشین، ش. 9 و 10، ص 40
11ـ ر. ک. به: مهدى هادوى تهرانى، مبانى کلامى اجتهاد در برداشت از قرآن کریم، ص 306، (قم، مؤسسه فرهنگى خانه خرد، 1377)
12ـ الیاس کلانترى، سلسله مباحث قرآنشناسى، ج 1، (تهران، بنیاد قرآن، 1361)، ص 67
13ـ ر. ک. به: مجله پژوهشهاى قرآنى، ش. 7 و 8، ص 117 ـ 118
14 و15ـ ر. ک. به: محمدهادى معرفت، «زبان قرآن» اندیشه حوزه، ش. 10 و 11،ص 18/ص 26
16 و17ـ مهدى هادوى تهرانى، پیشین، ص 299 / ص 298
18ـ ر. ک. به: سیدمحمدحسین طباطبائى، المیزان، ج 3، ص 76 (قم، مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان، 1392)
19ـ ابوبکر باقلانى، اعجاز القرآن، ص 25 (به نقل از: ولید قصاب، «اعجاز از دیدگاه جاحظ»، بیّنات، ش.( 17 ص 77); البته باید توجه داشت که روش کلامى قرآن با شیوه کلامى پیامبر اکرم()نیز متفاوت است... و با مقایسه آن دو، یک تفاوت آشکار در هر عبارت و هر سخنى از کلام پیامبر() با کلام پروردگار وجود دارد. در کلام پیامبر()، یک نوع زبان گفتوگو و تفهیم و آموزش خطابه به صورتهاى رایج و راههاى معمول، که در نزد عرب به وصف ایجاز و اختصار شناخته مىشود، به چشم مىخورد، ولى مشاهده مىکنیم که روش خاص قرآن شباهتى با روشهاى کلامى عرب ندارد. (ر. ک. به: عبدالفتاح طیاره، سیرى در قرآن، ترجمه محمدرسول دریایى، ص 115.)
20ـ سیدمحمدحسینطباطبایى،پیشین،ج3،ص76
21ـ ر. ک. به: «روششناسى تفسیر المیزان»، پژوهشهاى قرآنى، ش. 9 و 10، ص 111 ـ 112
22ـ پروفسور ایزوتسوى ژاپنى درباره این ویژگى زبان قرآن مىنویسد: کلمات کلیدى قرآن ... همچون الله، اسلام، نبى، امام، کافر و نظایر اینها ... در قرآن، هیچیک تنها و منعزل از کلمات دیگر به کار نرفتهاند، بلکه در ارتباط نزدیک به یکدیگر مورد استعمال قرار گرفتهاند و معناى محسوس و ملموس خود را دقیقاً از مجموع دستگاه ارتباطاتى که با هم دارند، به دست مىآورند. (ر. ک. به: همو، خدا و انسان در قرآن، ترجمه احمد آرام، ص 5) این ویژگى مورد توجه و عنایت قرآنپژوهان و مفسران دیگر نیز بوده است. علاّمه طباطبایى در المیزان، ج 1، ص 238 و ج 2، ص 132، و استاد معرفت طى سه مقاله در مجله بینات، شمارههاى 1، 3، 4 برخى از این واژگان را بررسى کردهاند.
23ـ الیاس کلانترى، پیشین، ج 3، ص 116
24ـ ر. ک. به: مجله پژوهشهاى قرآنى، ش. 9 و 10، ص 113 ـ 114
25ـ امام خمینى()، آداب الصلوه، ص 187 (تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى()، 1372)
26- M. Ayoub, "Quran, Its Role in Muslim piety", The Encyclopedia of Religion, Vol. 12, P. 176. (New Yourk, Macmillan publishing Comp. 1993)
27ـ ظهر قرآن عبارت از معناى ظاهرى است که در ابتدا به نظر مىرسد و بطن قرآن آن معنایى است که در زیر پوشش معناى ظاهرى نهان است، خواه یک معنا باشد یا معانى بسیار، معناى ظاهرى نزدیک باشد یا دور.
28ـ ر. ک. به: سیدمحمدحسین طباطبائى، قرآن در اسلام، ص 21 و 22.
29ـ المیزان، ج 3، ص 64
30ـ ر. ک. به: مجله پژوهشهاى قرآنى، ش. 7 و 8، ص 117 ـ 118.
31ـ علاّمه طباطبایى، قرآن در اسلام، ص 30
32ـ ر. ک. به: المیزان، ج 3، ص 62 ـ 63.
33ـ مرتضى مطهرى، آشنایى با قرآن، ج 1 و 2، ص 23 ـ 24; همچنین درباره سرّ تشابه در قرآن ر. ک. به: المیزان، ج 3، ص 22 و 23; محمدهادى معرفت، التمهید فى علوم القرآن، ج 3، ص 19
34ـ کشّاف اصطلاحات الفنون، مدخل «سهل». در فرهنگ معین آمده است: «سهل و ممتنع: قطعهاى (شعر یا نثر) که در ظاهر آسان نماید، ولى نظیر آن گفتن مشکل باشد.» و در فرهنگ بلاغى ـ ادبى (ج 1، ص 656) آمده است: «آن است که سخنى در ظاهر چنان نماید که مثل و مانند آن را گفتن و نظیر آن را آوردن سهل و آسان نماید، اما در مقام عمل معلوم شود که این کار چندان دشوار است که به حدّ امتناع و محال مىرسد; نظیر غزلیات سعدى.»
35ـ امام خمینى()، قرآن کتاب هدایت، ص 144 (تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى()، 1375)
36ـ مسیح مهاجرى، قرآن از زبان قرآن، ص 117 ـ 118، با تصرف (تهران، انتشارات اوج، 1360)
37 و38ـ محمود رجبى، پیشین، ص 40; البته باید توجه داشت که خداوند داراى عواطف یا عاطفه به مفهوم بشرى نیست، ولى با حذف جهات نقص از آن، مىتوان خدا را داراى خشم و قهر، محبت و اشتیاق دانست. بیانات قرآن مىتواند بیانگر خشم یا قهر خداوند نسبت به عمل یا قولى باشد; چنانکه در آیات و روایات نیز همین اوصاف به خدا نسبت داده شده است. (همان، ص 44)
39ـ ر. ک. به: محمدصادق کاملان، «خدا در آینه جمال و جلال»، نامه مفید، ش. 1، ص 145 ـ 147

تبلیغات