قلمرو دلالت معجزه
آرشیو
چکیده
متن
توجه انسانها به معجزه به عنوان پدیدهاى غیر عادى و دلالت آن، بویژه بر صدق مدعاى آورندهاش، به زمان صدور معجزات به دست پیامبران الهىعلیهمالسلام باز مىگردد. از قرآن کریم چنین برمىآید که مردم از پیامبران خویش که مدعى نبوت الهى بودهاند، نشانه خدایى مىطلبیدهاند و در مواردى که این درخواستبرخاسته از حس حقیقتجویى آنها بوده، انبیاعلیهمالسلام به اذن خداوند، معجزه مىآوردهاند. قرآن مىفرماید: «قالت رسلهم افى الله شک فاطر السموات والارض یدعوکم لیغفر لکم من ذنوبکم و یؤخرکم الى اجل مسمى قالوا ان انتم الا بشر مثلنا تریدون ان تصدونا عما کان یعبد آباؤنا فاتونا بسلطان مبین» (ابراهیم: 10); پیامبرانشان گفتند: «مگر درباره خداوند - پدید آورنده آسمانها و زمین - تردیدى هست؟ او شما را دعوت مىکند تا پارهاى از گناهان شما را ببخشد و تا زمان معینى شما را مهلت مىدهد. گفتند: شما جز بشرى مثل ما نیستید، مىخواهید ما را از آنچه پدرانمان مىپرستیدند باز دارید. پس براى ما حجتى بیاورید. (1)
تعاریف متفاوتى از معجزه ارائه شده است، (2) اما، تعریفى که به نظر کامل مىآید این است که معجزه کارى فوق اقتبشرى است و با عنایت ویژه خداوند، به دست مدعى نبوت، براى اثبات صدق مدعاى خویش انجام مىگیرد و مطابق با مدعاى مدعى نبوت و همراه با تحدى است.
معجزه - به این معنا - از دیرباز مورد بحث و بررسى دانشمندان علوم ادیان الهى بوده و هست. دانشمندان یهود معجزه را به عنوان دلیلى بر نبوت خاصه و برگزیده بودن قوم خویش و اندیشمندان مسیحى آن را به مثابه دلیل بر وجود خداوند (به گمان خودشان، الوهیت مسیحعلیهالسلام) و حقانیت دین مسیح مورد بررسى و تحقیق قرار دادهاند. فیلسوفان دین تحت عنوان «دلالتحوادث طبیعى بر وجود خداوند» از دلالت معجزه بحث کردهاند. (3) متکلمان مسلمان در مبحث «دلایل نبوت خاصه» و مفسران در مقدمه تفسیر یا ذیل آیات تحدى و آیات مربوط به معجزه، از دلالت معجزه بحث کردهاند و به طور کلى، در این زمینه تلاشهاى شایان تقدیرى انجام شده، اما به نظر مىرسد تمام زوایاى این موضوع مورد بحث قرار نگرفته است.
آنچه با معجزه قابل اثبات مىباشد، بر دو قسم است:
الف - مسائلى که معجزه بدون واسطه بر آنها دلالت مىکند.
ب - مسائلى که با ضمیمه کردن برخى مقدمات به معجزه نتیجه گرفته مىشود.
الف - مسائل مربوط به مدلول بىواسطه معجزه
1- معجزه و نبوت خاصه
به گواهى تاریخ، برخى افراد به دروغ، مدعى نبوت و سفارت از طرف خداوند شدهاند تا از این طریق، به شهرت و جاه برسند. بنابر این، باید معیارها و ضوابطى وجود داشته باشد تا با آنها بتوان پیامبران راستین الهى را از کسانى که به دروغ مدعى نبوتاند، تشخیص داد. از جمله آنها، مجهز بودن رسولان الهى به معجزه است; زیرا نبى و پیامبر مدعى ارتباط با خداوندند که مردم نمىتوانند آن را درک کنند و نشانه محسوسى لازم است تا مردم از طریق آن، به صدق مدعاى او پى ببرند.
شاید بتوان گفتبحث از دلالت معجزه بر نبوت خاصه به صورت استدلالى از قرن پنجم شروع شده است. از دانشمندان این قرن زکریاى رازى معتقد بود که دلالت معجزه بر نبوت خاصه اقناعى است. (4) ولى ابوحامد غزالى (450 - 505 ه.ق)، دانشمند هم عصر او، این دلالت را برهانى دانسته و بر مدعاى خود استدلال کرده است. (5)
صاحب نظران در باب دلالت معجزه بر نبوت خاصه، دیدگاههاى مختلفى ارائه دادهاند:
دیدگاه اول: هیچ رابطهاى بین معجزه ونبوت خاصه نیست. (6)
دیدگاه دوم: دلالت معجزه بر نبوت اقناعى است.
دیدگاه سوم: رابطهبینمعجزهو نبوت خاصهبرهانى مىباشد.
دیدگاه چهارم: راه اثبات نبوت خاصه منحصر به معجزه است. (7)
بیشتر دانشمندان اسلامى که در مورد بحث کردهاند، به ویژه معاصران، نوع دلالت معجزه بر نبوت خاصه را منطقى مىدانند و به دلیل حکمت، (8) دلیل حکم الامثال، (9) دلیل نقض غرض و دلایلى دیگر، (10) بر مدعاى خود استدلال کردهاند. به نظر مىرسد دلالت معجزه بر نبوت خاصه برهانى است. براى اینکه به مباحثى از دلالت معجزه بپردازیم که کمتر مورد بحث قرار گرفته استبهصرف بیان دلیل بر مدعاى خود تحت عنوان دلیل نقض غرض اکتفا مىگردد و از ذکردلایل دیگر و نقد و بررسى آنها صرف نظر مىشود. (11)
این دلیل از چند مقدمه تشکیل مىشود:
1-در بحثخداشناسى،به اثبات رسیده که خداوند حکیم است.
2-در بحث نبوت عامه،ثابتشده که حکمتخداوند اقتضا مىکند پیامبرانى به قصد هدایتبشر بفرستد.
3-مردم به گونهاى آفریده شدهاند که ادعاى نبوت را ازکسى که معجزه مىآورد،سوء سابقه ندارد و بر خلاف عقل سخن نمىگوید،مىپذیرند.
4-با توجه به مقدمات مزبور،مدعى نبوت،که معجزه آورده و مردم سخنش را پذیرفتهاند،اگر دروغگو باشد،چون موجب گمراهى مردم مىشود،باید خدا رسوایش کند،و گرنه به جهل افکندن،نقض غرض وخلاف حکمتخواهد بود.
نتیجه آنکه چون مدعى نبوتى معجزه آورد و خداوند رسوایش نمىکند،معلوم مىشود که در مدعاى خود راستگوست.
توجه به این نکته لازم است که برهانى بودن دلالت معجزه بر نبوت خاصه تحلیلى است که از رابطه این دو درک مىشود و چه بسا، ممکن است کسانى از طریق برهانى، حتى از طریق معجزه، به نبوت پیامبرى ایمان نیاورند، بلکه از راه دیگرى مثل تنصیص پیامبر قبلى و یا دقت در کردار و رفتار و محتواى آنچه آورده است، نبوت او را قبول کنند که این گروه درصد بالایى از پیروان پیامبرانعلیهمالسلام، بخصوص پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم را تشکیل مىدادند و اکنون نیز پیرو آن حضرت هستند.
دلایل نقلى دلالت معجزه بر نبوت خاصه: در بحث نقلى از دلالت معجزه، که شامل مباحث قرآنى و روایى مىباشد، تذکار این مطلب لازم است که براى اتمام حجت، از نظر شرعى حصول یقین روانشناختى (اقناعى) کافى است; زیرا از نظر بیانات نقلى و دینى، آنچه در اصول دین لازم استحصول یقین، اطمینان و قانع شدن مىباشد. فقها نیز گفتهاند: مسلمان باید به اصول دین یقین داشته باشد، ولى نگفتهاند این یقین باید از راه برهان حاصل شود و همین مقدار از یقین در وصول به سعادت کافى است، گرچه از لحن قرآن کریم، که به صورت تحدى است، برهانى بودن معجزه (قرآن) پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم فهمیده مىشود. (12)
الف - آیات قرآن کریم: در قرآن کریم، کلمه «معجزه» و مشتقات آن به معناى مورد نظر در این مبحثبه کار نرفته و از واقعه معجزه به «آیه» (و در جمع، آیات) تعبیر شده است. ممکن است گفته شود که این تعبیرها به معجزه اشاره ندارد. (13) پاسخ آن است که با توجه به آیاتى که این تعابیر در آنها بهکار رفته و مسائلى که این کلمات از آنها حاکى است، معلوم مىشود مراد از این تعابیر، معجزات پیامبرانعلیهمالسلام است; زیرا:
اولا، در آیاتى به کار رفته که از پیامبرى نشانه خدایى خواسته شده، او نشانه آورده و از آن نشانهها با این کلمات تعبیر شده است. یا در مقام دعوت مردم به سوى خداوند، براى اثبات صدق مدعاى خویش در نبوت، کارى انجام داده یا سبب اتفاق افتادنکار فوقالعادهاى شده که از آن با این الفاظ تعبیر شده است.
ثانیا، وقتى انبیاى الهىعلیهمالسلام این معجزات را آوردهاند، مردم نتوانستهاند به مبارزه برخیزند و ساکت و قانع شده یا نسبتسحر به آورنده آن دادهاند که معلوم مىشود قرآن نیز دلالت معجزه بر نبوت خاصه را یقینى مىداند (اعم از روانشناختى یا برهانى) و بیشتر برگردانندگان قرآن کریم به فارسى این الفاظ را به معجزه و یا کلماتى که معناى «معجزه» را افاده کند، برگرداندهاند. به عنوان نمونه، به چند آیه اشاره مىشود:
1 - «آیه»: «و رسولا الى بنی اسرائیل انی قد جئتکم بآیة من ربکم انی اخلق لکم من الطین کهیئة الطیر فانفخ فیه فیکون طیرا باذن الله...» (آلعمران:49); و [او را به عنوان] پیامبرى به سوى بنىاسرائیل [ مىفرستد که به آنان بگوید:] من از جانب پروردگارتان برایتان معجزه آوردهام که از گل، مجسمه مرغى مىسازم و بر آن مىدمم تا به امر خدا، مرغى گردد.
در این آیه شریفه، آقایان محمد مهدى فولادوند، خرمشاهى، کاظم پور جوادى، کاویانپور، الهى قمشهاى و سید رضا سراج کلمه «آیه» را به «معجزه» ترجمه کردهاند. دیگران نیز به «نشانه» یا «آیت» معنا کردهاند که مىتوان این معنا را از آن استفاده کرد.
2 - «بینه»: «و الى ثمود اخاهم صالحا قال یا قوم اعبدوا الله مالکم من اله غیره قد جاءتکم بینة من ربکم هذه ناقة الله لکم آیة...» (اعراف:73) این آیه اشاره دارد به اجابتحضرت صالحعلیهالسلام نسبتبه درخواست قومش که وقتى به آنها گفت: «انى لکم رسول امین» (شعراء:143); من براى شما فرستادهاى قابل اعتمادم، آنها گفتند: «ما انت الا بشر مثلنا فات بآیة ان کنت من الصادقین» (شعراء:154); تو جز بشرى مانند ما [بیش] نیستى. اگر راست مىگویى معجزهاى بیاور. از این دو آیه استفاده مىشود که از حضرت صالحعلیهالسلام براى صدق نبوتش معجزهاى خواستند و او ناقه (شتر ماده) را آورد.
آقایان مکارم شیرازى، خرمشاهى، پور جوادى، جواهرى، خواجوى و الهى قمشهاى، «بینه» را در این آیه به «معجزه» معنا کردهاند.
«بینات»، جمع «بینه»، که در آیاتى از جمله مائده:110، فاطر:25 و اسراء:101 آمده است، اشاره به معجزات حضرت عیسى و انبیاى الهىعلیهمالسلام دارد که «بینات» را در آیه 110 مائده آقایان دهلوى، سراج، فیض الاسلام، الهى قمشهاى، خواجوى، آیتى، مجتبوى و خرمشاهى به «معجزه» ترجمه کردهاند.
برخى از آیات قرآن اقوامى را مورد مذمت قرار داده و مىگوید: با اینکه برایشان «بینات» (معجزات) آورده شد، ایمان نیاوردند: «لقد اهلکنا القرون من قبلکم لما ظلموا و جاءتهم رسلهم بالبینات و ما کانوا لیؤمنوا...» (یونس:13); قطعا نسلهاى پیش از شما را هنگامى که ستم کردند، به هلاکت رساندیم و پیامبرانشان دلایل آشکار برایشان آوردند و بر آن نبودند که ایمان بیاورند... .
شبیه این تعبیر، در آیه 101 سوره اعراف نیز آمده است. چنین به نظر مىرسد که چون با آمدن معجزه برایشان نبوت انبیاعلیهمالسلام ثابتشد، باید ایمان مىآوردند، ولى ایمان نیاوردند و مستحق عذاب الهى شدند.
3 - «برهان»: «اسلک یدک فى جیبک تخرج بیضآء من غیر سوء واضمم الیک جناحک من الرهب فذانک برهانان من ربک الى فرعون وانهم کانوا قوما فاسقین» (قصص:32); دستخود را در گریبانتببر تا سپید بىگزند بیرون آید و [براى رهایى] از این هراس، بازویت را به خویشتن بچسبان. این دو برهان از جانب پروردگار توست که باید به سوى فرعون و سران [کشور] او [ببرى]; زیرا آنها همواره قومى نافرمانند.
راغب اصفهانى مىگوید: «برهان براى بیان حجت است. بنابر این، برهان آن است که همیشه و به یقین، اقتضاى درستى دارد.»
کلمه «برهان» در آیاتى - چون نساء:174 - به معناى «معجزه» و در آیات یوسف:24، بقره:111، انبیاء:24، نحل:64 و قصص: 25 به معناى «دلیل قاطع» آمده است که از این کاربرد مىتوان استفاده کرد که از نظر قرآن، معجزه دلیلى یقینآور است.
در آیه مزبور (قصص:28)، آقایان الهى قمشهاى، کاویانپور و مکارم شیرازى، برهان را به «معجزه» ترجمه کرده و دیگران به «برهان»، «دلیل» یا «حجت» برگرداندهاند که نشان مىدهد معجزه در جایى آورده شده است که دلالتیقینى دارد.
ب - روایات ائمه معصومعلیهمالسلام: گفته شد که معجزه و مشتقات آن به معناى مورد نظر در قرآن نیامده است و دانشمندان به این دلیل که دیگران از آوردن مثل آن عاجزند، اصطلاح «معجزه» را به کار بردهاند. این کلمه به همین معنا در کلمات و احادیث منقول از امام صادق و ائمه پس از ایشانعلیهمالسلام نیز دیده مىشود. البته از حضرت پیامبر، حضرت على و ائمه دیگرعلیهمالسلام مطالبى نقل کردهاند که کلمه «معجزه» در آنها آمده و به احتمال زیاد، این لفظ از خود آن بزرگان است.
روایات منقول از ائمه اطهارعلیهمالسلام نیز همانند قرآن کریم و عقل، دلالت معجزه بر نبوت خاصه را مورد تایید قرار داده است که به دو روایت اشاره مىشود:
ابنبصیر مىگوید: به امام صادقعلیهمالسلام عرض کردم: چرا خداى عزوجل به پیامبران، اولیاى خود و به شما معجزه داده است؟ حضرت فرمودند: «براى آنکه دلیلى بر صدق آورندهاش باشد و معجزه از نشانههاى خداوند است که جز پیامبران و حجج او آن را در اختیار ندارند تا به این وسیله، راستگو از دروغگو شناخته شود.» (14)
در روایتى، امام حسن عسکرىعلیهالسلام از پدر بزرگوارش نقل مىکند که پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم در احتجاج با مشرکان، که مىگفتند: چرا بشر پیامبر شده است، فرمودند: «بله، خداوند بشرى را فرستاده و معجزه نیز در اختیارش قرار داده است، چنان که انسانهاى معمولى، که از باطن دلهایشان خبر دارید، توانایى انجامش را ندارند. به این وسیله، به عجز خودتان در مقابل آنچه آوردهاند، پىمىبرید.اینهمانمعجزهوشهادتخداوندبهراستىاوست. (15)
2 - معجزه و نبوت عامه
ممکن است تصور شود که صدور معجزه از سوى مدعى نبوت علاوه بر دلالتبر نبوت او (نبوت خاصه)، بر ضرورت ارسال پیامبرانعلیهمالسلام از سوى خدا (نبوت عامه) نیز دلالت دارد; زیرا نسبتبین نبوت خاصه و نبوت عامه نسبتبین خاص و عام و مقید و مطلق است و خاص بدون عام و یا مقید بودن مطلق معنا ندارد. ولى باید توجه داشت که اگر مقصود از این سخن آن باشد که در نبوت خاصه، نبوت عامه مفروض و مفروغ عنه دانسته شده و صرفا پس از اثبات نبوت عامه مطرح مىشود، این مدعا درست و قابل تبیین است. (16)
اما اگر مقصود آن باشد که با صدور یک کار خارق العاده به دست فردى که مدعى نبوت است، با توجه به عدم امکان همانندآورى آن، اثبات مىشود که خداوند باید پیامبرانى را براى هدایتبشر بفرستد، این مطلبى نپذیرفتنى است; زیرا در این صورت، صدور معجزه از چنین فردى در نهایت، بر آن دلالت دارد که این معجزه، کار او به عنوان یک انسان نیست و نیرویى فراتر از انسان در صدورش نقش داشته است. لکن اینکه آن نیرو از خداوند بوده و بر خداوند لازم باشد که پیامبرانى بفرستد (نبوت عامه) و این شخص پیامبر است (نبوت خاصه) اینبهصرفصدورمعجزه از چنین شخصى، اثبات شدنى نیست.
با توجه به آنچه گذشت، روشن شد که نه تنها اثبات نبوت عامه با معجزه میسر نیست، بلکه اثبات نبوت خاصه از این طریق نیز وابسته به اثبات نبوت عامه - پیش از آن - مىباشد.
3 - معجزه و اثبات وجود خداوند
فیلسوفان دین و متکلمان مسیحى درباره دلالتیا عدم دلالت معجزه بر وجود خداوند، تحت عنوان «دلیل حوادث خاص یا حوادث خارق العاده» بحث کردهاند. برخى از این اندیشمندان رابطه منطقى بین معجزه و اثبات وجود خدا را، که به زعم آنان، الوهیت مسیحعلیهالسلام است، پذیرفتهاند، برخى دیگر تنهاگذار روانشناختى از مشاهده معجزه بر اثبات وجود خدا را پذیرفته و منکر رابطه منطقى بین این دو شدهاند و کسانى نیز به هیچ وجه، دلالت معجزه به وجود خداوند را نمىپذیرند.
جان هیک بر این باور است که مشاهده اینگونه حوادث انسان را به سوى اعتقاد به وجود خدا سوق مىدهد، ولى منطقى بودن این رابطه را نمىپذیرد. وى دلیل انکار رابطه منطقى را تردید افرادى مىداند که معجزه را مشاهده نکردهاند، به نقل ناقلان نیز اعتماد ننموده و (به فرض پذیرش) تفسیرى مادى از آن ارائه دادهاند. (17)
از سوى دیگر، هنرى تیسن، متکلم مسیحى، در مقام دفاع از دلالت منطقى معجزه بر اثبات وجود خداوند، چنین مىنویسد: «این ادعا (افرادى که معجزه را ندیدهاند همواره در آن شک مىکنند) بر این فرض نادرست قرار دارد که انسان باید تمام اعتقادات خود را بر اساس تجربه انسانى کنونى خود قرار دهد.» او در بیان مورد نقض این ادعا، مىگوید، «ما با اینکه وجود یخبندانهاى شدید روى زمین را ندیدهایم، با گفته زمین شناسان آن را قبول داریم.» (18)
جان هاسپرز، یکى دیگر از فیلسوفان دین، معتقد است که هیچ کدام از تعریفهایى که از معجزه ارائه مىشود دلیل بر اثبات خداوند نیست; زیرا اگر معجزه به واقعهاى تعریف شود که با قوانین طبیعى قابل تبیین نیست، در جواب گفته مىشود: تمام قوانین طبیعت کشف نشده و ممکن است در تحقیقات میلیونها سال آینده، بر اساس قانون طبیعت تبیین شود. اگر همانند جان استوارت میل بگویید معجزه حادثهاى است که اگر مجموع شرایطش تکرار شود، دوباره اتفاق نمىافتد، جواب این است که اولا، تمام شرایط وقوع یک حادثه را نمىتوان به حساب آورد. ثانیا، وقوع چنین حادثهاى حداکثر، مىتواند نبودن جبر را اثبات کند.
معناى دیگر واژه «معجزه» این است: مداخله خدا در مسیر طبیعى حوادث. بر این اساس، معجزه مستلزم وجود خدایى است که بتواند در مسیر طببیعى حوادث مداخله کند. معتقدان به خدا مىگویند: طبق این معنا، معجزاتى وجود دارد. پس خدا نیز وجود دارد. اما گفتن این مطلب فقط به زبان آوردن یک همانگویى (توتولوژى) آشکار است; درست مثل اینکه بگوییم: اگر خدا مداخله کند، وجود دارد. علاوه برآن، هیچ راهى نداریم که ثابت کنیم حادثهاى مطابق با این تعریف وجود دارد. (19)
هیوم در فصل دهم از کتاب پژوهش (Enquires) ، چهار دلیل اقامه کرده که معجزه اثبات وجود خداوند نمىکند. (20) او معتقد است که تنها راه براى ارزیابى معجزه، تجربه نظم موجود طبیعت است و هیچ دلیلى بر اثبات معجزه کافى به نظر نمىرسد. به نظر وى، واقعیت این است که مردمى که قبلا بر اساس دلیل یا دلایلى، معتقد به خدا بودند، تمایل داشتند به معجزات، به عنوان مظهر اضافى اثر خدا معتقد باشند. اما کسانى که دلیلى بر اعتقاد به خدا ندارند، معجزات را دلیلى کافى نمىدانند که بر اساس آن، به وجود خدا معتقد گردند. (21)
بیشتر حکما و متکلمان اسلامى به این مساله نپرداختهاند ولى به هر حال، در میان دانشمندان اسلامى هر دو دیدگاه قایلانى دارد. و حق با کسانى است که چنین دلالتى را قبول ندارند.
آیة الله جوادى آملى، که منکر دلالت منطقى معجزه بر وجود خداست، در این زمینه مىفرماید: «معجزه به عنوان کار خارقالعاده و امرى که به اصل علل و اسباب طبیعى نتواند استناد پیدا کند، براى کسى که قبلا بر ذات واجب برهان اقامه نکرده باشد یا حتى از اثبات نبوت عامه عاجز مانده باشد، به شیوه منطقى، بر ذات بارى تعالى دلالت نمىکند.» (22)
قرآن و دلالت معجزه بر وجود خداوند: ممکناست گفته شود: مىتوانازبرخى آیات قرآن، دلالت معجزه بر وجودخداوند را بهدست آورد; از جمله، آیه 101 و 102 سوره اسراء: «ولقد آتینا موسى تسع آیات بینات فسئل بنیاسرائیل اذ جاءهم فقال له فرعون انی لاظنک یا موسى مسحورا قال لقد علمت ما انزل هؤلاء الا رب السموات والارض بصائر انى لاظنک یا فرعون مثبورا»; به حقیقت، ما به موسى نه نشانه آشکار دادیم. پس از فرزندان اسرائیل بپرس. آنگاه که نزد آنان آمد و فرعون به او گفت: اى موسى، من جدا تو را افسون شده مىپندارم. گفت: قطعا مىدانى که این [نشانهها] را که باعثبینشهاست، جز پروردگار آسمانها و زمین، نازل نکرده است. و به راستى، اى فرعون، من تو راه تباه شده مىپندارم.
حضرت موسىعلیهالسلام علاوه بر اثبات نبوت خود، مامور دعوت فرعون به قبول و عبادت پروردگار نیز بود; زیرا فرعون به فرموده قرآن، مىگفت: «ما علمت لکم من اله غیری» (قصص:38); من جز خویشتن براى شما خدایى نمىشناسم.
قرآن کریم در داستان حضرت موسىعلیهالسلام و فرعون در سوره شعراء مىفرماید: «فرمود: نه، چنین نیست. نشانههاى ما را [براى آنان] ببرید که ما با شما شنوندهایم. سپس بروید به سوى فرعون و بگویید: ما پیامبر پروردگار جهانیانیم.» (شعراء:15 و16)
و نیز مىفرماید، «فرعون گفت: پروردگار جهانیان چیست؟ [موسى] گفت: پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است - اگر اهل یقین باشید.» (شعراء:23-24) سپس فرعون خطاب به حضرت موسىعلیهالسلام «گفت: اگر خدایى غیر از من اختیار کنى، قطعا تو را از [جمله] زندانیان خواهم ساخت. [موسى] گفت: اگرچه براى تو چیزى [معجزهاى] آشکار بیاورم؟ گفت: اگر راست مىگویى آن را بیاور. موسىعلیهالسلام عصاى خود را افکند و به ناگاه، اژدهایى نمایان شد. [فرعون] به سرانى که پیرامونش بودند گفت: این ساحرى بسیار داناست.» (شعراء:29-32 و 34) فرعون ساحران ماهر را جمع کرد تا بر حضرت موسىعلیهالسلام غالب آیند، ولى وقتى معجزه آن حضرت را دیدند، فهمیدند که از نوع سحر نیست. در نتیجه، ساحران به حالتسجده افتادند و «گفتند: به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم; پروردگار موسى و هارون) (شعراء:46 و47) حضرت موسىعلیهالسلام وقتى دو معجزه عصا و ید بیضا را به فرعون نشان داد، چون براى او حجت تمام شد، برایش شکى باقى نماند و فهمید غیر از خداوند خالق هستى یا به اذن او، کس نمىتواند این کارها را انجام دهد، اما در عین حال، عناد و تکبر ورزید و حق را نپذیرفت، حضرت موسىعلیهالسلام فرمود: «اى فرعون، به راستى که تو را تباه شده مىپندارم.» (اسراء:102)
کلام حضرت موسىعلیهالسلام با دو تاکید - لام قسم و حرف تحقیق - آمده است و این نشان مىدهد که حق براى فرعون کاملا آشکار شده بود. و حکمتخداوند اقتضا مىکند تا حجتبر کسى تمام نشده، به دلیل انکار و کفرش، او را هلاک نکند.
البته در اینکه فرعون منکر وجود خدا و رب براى جهان آفرینش و موجودات دیگر بوده یا نه اختلاف است (23) و دلیل صریح قرآنى بر اثبات آن نداریم، اما با توجه به مدعاى فرعون که مىگفت: «انا ربکم الاعلى» (نازعات:24) و «ما علمت لکم من اله غیری» (قصص:28)، وى منکر اله نبودن خود و منکر وجود الهى دیگرى - یعنى، معبودى غیر از خودش - بوده است. بنابراین، حضرت موسىعلیهالسلام در صدد نبود اصل واجبالوجود، علت العلل و وجود خدا را ثابت کند، بلکه مىخواستبا معجزهاش اثبات کند که معبودى واقعى غیر از فرعون بوده و آن همان «رب العالمین» است. پس اثبات مصداق خارجى رب و معبود واقعى و توحید در الوهیت و ربوبیت مورد نظر است. در نتیجه، از آیات قرآن، نمىتوان دلالت معجزه را بر وجود خداوند استفاده کرد، همانگونه که با دلیل و تبیین عقلى نیز دلالت منطقى معجزه بر وجود خداوند اثبات نشده، هرچند ممکن استبرخى از کسانى که به دلالت معجزه بر وجود خدا پرداختهاند مقصودشان لالتبر توحید باشد، که صحیح است ولى هیچیک به آن تصریح نکردهاند.
4 - معجزه و توحید
معجزه با دو شرط، توحید در ربوبیت و الوهیت را اثبات مىکند:
شرط اول: طرفداران خدایان دیگر وجود داشته باشند.
شرط دوم: پیامبرانى که معجزه آوردهاند طرفداران خدایان دیگر را به مبارزه بخوانند و تحدى کنند که از خدایان خود براى ابطال مدعایشان استمداد بطلبند و آنها را نیز استمداد نمایند، ولى یارى نشوند و یا اصلا درخواست انبیاعلیهمالسلام را براى این منظور اجابت نکنند.
ممکن است گفته شود این دو شرط لازم نیست; زیرا اگر خداى دیگرى موجود باشد، باید براى هدایت مخلوق خویش، با ارسال پیامبر و دادن معجزه به وى، ابراز وجود کند.
پاسخ آن است که اگر خدایان دروغین و پیروان آنان مطرح نباشند، به این معناست که شرک مورد نزاع نیست تا با دیدن معجزه، توحید، نتیجه گرفته شود; زیرا توحید قبلا ثابتشده است. و اگر پیامبرى تحدى نکند یا تحدى او جدى گرفته نشود یا مورد توجه قرار نگیرد و یا همانند معجزهاش را بیاورند، نه نبوت وى و نه چیز دیگرى اثبات نمىشود.
از قرآن کریم نیز مىتوان استفاده کرد که معجزه بر توحید ربوبى و الوهى دلالت دارد. از آیات مربوط به داستان حضرت موسىعلیهالسلام و فرعون - که گذشت - توحید ربوبى و در نتیجه، توحید الوهى اثبات مىگردد و نیز آیه شریفه «فالم یستجیبوا فاعلموا انما انزل بعلم الله و ان لا اله الا هو فهل انتم مسلمون» (هود:14); پس اگر شما را اجابت نکردند، بدانید که آنچه نازل شده به علم خداست و اینکه معبودى جز او نیست. پس آیا گردن مىنهید؟
این آیه شریفه درباره کسانى است که قرآن را دروغ مىپنداشتند; فرمود: اگر راست مىگویید، ده سوره برساخته شده مثل آن بیاورید و غیر از خدا هر که را مىتوانید فرا بخوانید. (هود:13) آیه شریفه توحید الوهى و علم خداوند را از اعجاز قرآن نتیجه مىگیرد.
علامه طباطبائىرحمه الله در تفسیر این آیه شریفه مىفرماید: ظاهرا مراد از علم الله، علم مختص به خودش باشد و غیبى که غیر خداوند به آن راه ندارند، مگر به اذن خداوند، همچنان که مىفرماید: «لکن الله یشهد بما انزل الیک انزله بعلمه...» (نساء:166); لکن خدا به [حقانیت] آنچه بر تو نازل کرده است گواهى مىدهد. [او] آن رابه علمخویش نازلکردهاست. اگرپساز طلب و استمداد از کسانى که به آنهادل بسته بودند (غیر خدا) بارى نشدند و یا اصلا این دعوت شما را (طلب بر معارضه) نپذیرفتند، باید بدانند:
اولا، این قرآن از طرف خداوند و به علم خداوند (غیب) نازل شده که کسى را چنین علمى نیست.
ثانیا، خدایى جز الله نیست، «ان لا اله الا هو»; زیرا اگر خدایى بود، در موقعیتحساسى که به او نیاز است و قرآن تار و پود آلهه را بر باد مىدهد، باید به کمک دوستان و طرفداران خود مىرسید، در حالى که آنها را یارى نکردند. پس معلوم مىشود، چیزى جز خیال نیستند. (24)
فخر رازى نیز از این آیه شریفه، توحید را استفاده مىکند، لکن با واسطه حق بودن قرآن; یعنى، با اعجاز قرآن، حق بودن آن را اثبات مىنماید و مىگوید: «لازمه حق بودن قرآن صحیح و حق بودن تمام خبرهاى آن است و یکى از آن خبرها، توحید (لا اله الا هو) است.» او در آیه شریفه، «بعلم الله» را کنایه از «عند الله» بودن مىداند. (25)
مفسران دیگرى نیز از این آیه شریفه، توحید و علم خداوند را استفاده مىکنند. برخى (26) مرجع ضمیر «کم» را در «فان لم یستجیبوا لکم» مؤمنان و بعضى دیگر، مشرکان مىدانند. اگر ضمیر به مؤمنان بازگردد; یعنى، «اگر مشرکان، شما مؤمنان را اجابت نکردند و پاسخى نداشتند» و اگر ضمیر به مشرکان و منکران بازگردد; یعنى، «اگر شما مشرکان از خدایان خواستید، ولى خدایان شما را اجابت نکردند، پس بدانید خدا یکى است و قرآن به علم او نازل شده است.» به نظر مىرسد مناسبتر آن است که ضمیر به مشرکان بازگردد; زیرا آنان بودند که اعتقاد درستى به توحید نداشتند، نه مؤمنان.
5 - معجزه، علم و قدرت فوقالعاده خداوند
یکى از وجوه اعجاز، وجه علمى است و آنگونه که در مورد قرآن مجید گفته شده، با معجزه، علم فوقالعاده خداوند ثابت مىشود. همچنین اگر معجزه از سنخ قدرت باشد، قدرت فوق العاده خداوند نیز اثبات مىگردد; زیرا با توجه به عدم همانندآورى و اثبات نبوت عامه پیش از ارائه معجزه، معجزه کارى فوق طاقتبشرى و منتسب به خداوند مىشود و بدین طریق، قدرت فوقالعاده خداوند به اثبات مىرسد.
6 - معجزه، علم و قدرت فوق العاده پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم
دلالت معجزه بر قدرت و علم پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم مبتنى بر این است که اثبات شود نفس پیامبرانعلیهمالسلام در وقوع معجزه مؤثر است. مرحوم علامه طباطبائى مىفرماید: آیه «...ما کان لرسول ان یاتى بآیة الا باذن الله...» دلالت مىکند بر اینکه معجزه از اراده آورنده آن سرچشمه مىگیرد; زیرا اذن در جایى مطرح است که زمینه اصلى موجود باشد و از جهت تمامیت زمینه و یا رفع موانع، نیاز به اذن باشد. و چون اراده آورنده معجزه به اراده شکست ناپذیر خداوند متکى است (کتب الله لاغلبن انا و رسلی) (مجادله:21) بنابر این، علم و قدرت پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم متصل به علم و قدرت فوق العاده خداوند خواهد شد. (27)
بر این اساس، طبق بیان مرحوم علامه طباطبائى، که روایات نیز مؤید آن است، آیات قرآن بر آن دلالت دارد که نفس پیامبر و اراده او در تحقیق معجزه نقش دارد و چون علم و قدرت پیامبر در طول علم و قدرت خداوند است، مشکلى در دلالت معجزه بر قدرت و علم فوق العاده پیامبر وجود ندارد.
طبق آنچه در قرآن کریم آمده استحضرت عیسىعلیهالسلام معجزات خویش را با اذن خداوند به خودش نسبت مىداد: «رسولا الى بنىاسرائیل انی قدجئتکم بآیة من ربکم انی اخلق لکم من الطین کهیئة الطیر فانفخ فیه فیکون طیرا باذن الله و ابرء الاکمه والابرص واحى الموتى باذن الله وانبئکم بما تاکلون وما تدخرون فی بیوتکم ان فى ذلک لایة لکم ان کنتم مؤمنین» (آل عمران:49); [او را به عنوان] پیامبرى به سوى بنىاسرائیل [مىفرستد که به آنان مىگوید:] «در حقیقت، من از جانب پروردگارتان برایتان معجزهاى آوردهام: من از گل براى شما [چیزى] به شکل پرنده مىسازم، آنگاه در آن مىدمم. پس به اذن خدا، پرندهاى مىشود. و به اذن خدا، نابیناى مادرزاد و پیس را بهبود مىبخشم و مردگان را زنده مىگردانم و شما را از آنچه مىخورید و در خانههایتان ذخیره مىکنید، خبرى مىدهم. مسلما در این [معجزات] براى شما - اگر مؤمن باشید - عبرتى است و نیز در آیه 110 سوره مائده این کارها با اذن خداوند به حضرت عیسىعلیهالسلام نسبت داده مىشود.
ب - مسائل مربوط به مدلول با واسطه معجزه
1 - معجزه و صدق نبى
این موضوع در سه محور قابل بررسى است:
اول: پیامبر در این ادعا که ارتباط وحیانى با خدا دارد، صادق است. این مساله همان دلالت معجزه بر نبوت خاصه است - که اثبات آن گذشت.
دوم: سخنآورنده معجزه از سوى خداست و نبى در گرفتن و رساندن وحى بر مردم دچار خطاى عمدى و سهوى نمىشود. معجزه به تنهایى، ثابت نمىکند که آورنده آن خطاى عمدى و سهوى در گفتار ندارد، ولى با انضمام دلیل دیگرى، مىتوان این نتیجه را گرفت. به این بیان، فردى که نبوتش به وسیله معجزه ثابتشده، مردم حرفهایش را سخن خدا مىپندارند. با این شروط، اگر سخنان دروغ هم بگوید، به عنوان سخن خدا تلقى مىگردد و مورد عمل پیروان پیامبر واقع مىشود. این موضوع موجب گمراهى مردم و نقض غرض از ارسال رسل خواهد بود و با حکمتخداوند سازگارى ندارد. پس آورنده معجزه در اینکه سخنانش از خداست، صادق مىباشد و پیامبر در تلقى و در ابلاغ وحى اشتباه نمىکند.
سوم: سخن آورنده معجزه مطابق با واقع است.
اثبات صدق گفتار پیامبر به معناى مطابقتبا واقع از طریق معجزه،نیازمندضمیمهشدنمقدمات دیگرى است که عبارتند از:
الف - عصمت پیامبر ثابتشده باشد.
ب - مطابق با واقع سخن گفتن پیامبر نیز به اثبات برسد.
اثبات نشدن یکى از این دو موجب عدم اثبات صدق پیامبر به معناى یاد شده مىشود. اما عصمت پیامبر در ساندن وحى با بیان گذشته، ثابتشد و مطابق با واقع سخن گفتن او نیز با بیانى مشابه آن ثابت مىشود، به این صورت که اگر مردم در اینکه پیامبر مطابق با واقع سخن مىگوید یا نه، شک کنند، در اصل وجود خدا، توحید و مفاد سایر خبرها تردید خواهند کرد و از او پیروىنخواهند نمود وهدف از ارسال رسل، محقق نمىشود. در نتیجه، مستلزم لغو بودن آن مىگردد که با حکمتخدا سازگار نیست. پس اعتقاد به دروغ مصلحتى گفتن خداوند به پیامبر، مستلزم نقض غرض از سوى خداوند و نادرست است. البته این مطلب با مسائل ادبى از قبیل استعارات و کنایات منافات ندارد.
2 - دلالت معجزه بر عصمت پیامبر در افعال
به نظر مىرسد با انضمام یک برهان به معجزه، عصمت پیامبر در افعال نیز ثابت مىشود، به این صورت که وقتى مردم صاحب معجزه را فرستاده خداوند مىدانند، وى را اسوه خویش قرار مىدهند و قول و فعل او برایشان حجت مىشود. با این وصف، اگر او اشتباه کند، مردم با پیروى از او، دچار گمراهى خواهند شد و غرض خداوند که هدایت مردم بوده نقض خواهد شد، و این با حکمتخداوند نمىسازد.
3 - برخى گمان کردهاند که انبیاى الهىعلیهمالسلام خواستهاند با ارائه معجزه، حقانیت اصول و معارف دین را به کرسى بنشانند، ولى هیچ (28) پیامبرى چنین کارى نکرده است، بلکه اصول و معارف را با برهانهایى که به مردم ارائه مىدادند، اثبات مىکردند. بنابر این، معجزه بر این مدعا دلالت ندارد و انبیاعلیهمالسلام نیز معجزه را به این منظور نیاوردهاند. (29)
در ادیان الهى، بویژه اسلام بر اصول و معارف دین استدلال شده است. البته با ضمیمه کردن اصل عصمت و صدق دعواى پیامبرصلى الله علیه وآله (30) و مطابق با واقع بودن گزارههاى دینى، مىتوان این مساله را با معجزه اثبات کرد که آنچه پیامبرانعلیهمالسلام به عنوان اصول و معارف دینى عرضه مىکنند، حق و مطابق با واقع است. (تبیین این مساله همان است که از فخر رازى در بحث «معجزه و توحید» - ذیل آیه 14 هود - گذشت.)
پى نوشتها
1 - همچنین درباره قوم ثمود آمده است: به حضرت صالح گفتند: «ما انت الا بشر مثلنا فات بآیة ان کنت من الصادقین» (شعراء:143); تو هم مثل ما بشرى بیش نیستنى. اگر راست مىگویى، نشانهاى بیاور. حضرت صالحعلیهالسلام برایشان ماده شترى آورد: «قال هذه ناقة الله» (شعراء:154); گفت: این ناقه معجزه من است. (در برگردان آیات قرآن کریم از ترجمه استاد محمدمهدى فولادوند با تغییر اندک استفاده شده است.)
2 - ر.ک.به: علامه حلى، کشف الاسرار فى شرح تجرید الاعتقاد، ص 350 با تعلیقه حسن حسنزاده آملى / جعفر سبحانى، الالهیات على هدى الکتاب و السنة والعقل، ج2، ص229، المرکز العالى للدراسات / ابن داود، سه ارجوزه در کلام، امامت و فقه، تحقیق حسین درگاهى و حسن طارمى، ص 90.
3 - ر.ک.به: جان هیک، فلسفه دین، ترجمه بهرام رادهدى، 1372، ص 70، / مصطفى ملکیان، جزوه مسائل کلام جدید; تصورات مختلف درباره خداوند، ص 78 و 80، تهران، دانشگاه امام صادقعلیهالسلام.
4 - ر.ک.به: مصطفى ملکیان، جزوه تاریخ فلسفه غرب، دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، ص 254.
5 - غزالى گوید: «قلنا المعجزة مقرونة بالتحدى نازلة منزلة قوله سبحانه: "صدقت و انت رسول الله" و تصدیق الکاذب محال بذاته و کل من قال له "صدقت و انت رسول الله" و تصدیق الکاذب محال بذاته. و کل من قال: له "انت رسولى" صار رسولا و خرج لحن کونه کاذبا. فالجمع بین کونه کاذبا و بین ما منزل قوله: «انت رسولى» محال; لان معنى کونه کاذبا انه ما قیل له: "انت رسولى" و معنى المعجزة انه قیل له: "انت رسولى.» (الاقتصاد فى الاعتقاد، قاهره، مکتبة النجاریة، ص91.) البته از کتاب دیگر ایشان به نام «القسطاس المستقیم» برمىآید که وى این دلالت را یقینى و برهانى نمىداند.
6 - ر.ک.به: ابن رشد محمد بن احمد، الکشف عن مناهج الادلة فى عقائد الملة...، مصر، الطبعة النعمانیة، ص93 / مصطفى ملکیان، جزوه مسائل کلام جدید، ص119.
7 - ر.ک.به: ملا عبدالرزاق لاهیجى; سر ایمان در اصول اعتقادات، تصحیح صادق لاریجانى، الزهراء، ص 78 - 80; به نظر مىرسد خواجه نصیر الدین طوسى نیز طریق معرفت راستگویى نبى را منحصر در معجزه مىداند; زیرا در بحث از راه شناخت صدق نبى فقط معجزه را آورده است. مىگوید: «طریق معرفة صدقه (نبى) ظهور المعجزة على یده.»(علامه حلى، پیشین، ص350)
8 - ر.ک.به: قوشچى، شرح تجرید الاعتقاد، ص36 / محمد جواد بلاغى، تفسیر آلاء الرحمن، ج1، ص3 / سید ابوالقاسم خوئى، البیان فى علوم القرآن، منشورات انوار الهدى; به نظر مىرسد مرحوم آیة الله خوئى کاملتر از دیگران آورده است.
9 - سید محمد حسین طباطبائى، المیزان فى تفسیر القرآن، اسلامیه، ج1، ص84 و 85 / اعجاز از دیدگاه عقل و قرآن، فاخته، ص23 و 24
10 - ر.ک.به: فخر رازى، تفسیر کبیر (مفاتیح الغیب)، ج 24، ص 212. / خواجه نصیر الدین طوسى و علامه حلى، پیشین، ص350 مرتضى مطهرى، وحى و نبوت، تهران، صدرا، ص12، عبدالله جوادى آملى، تبیین براهن اثبات خدا،ص352 همو، وحى و رهبرى، چاپ دوم،69، ص20 / محمد تقى مصباح یزدى، آموزش عقاید، ص2. جعفر سبحانى، پیشین، ص 92 و93. سعدالدین تفتازانى، شرح المقاصد، ج 5، ص519.
11 - براى تفصیل بیشتر، ر.ک.به: حمید آریان، بررسى دلالت معجزه به نبوت، مجله معرفت، ش 24، ص 70.
12 - آیات تحدى بر این مطلب دلالت دارد; از جمله آیات: «و ان کنتم فى ریب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله واوعوا شهداءکم من دون الله ان کنتم صادقین فان لم تفعلوا ولن تفعلوا فاتقوا النار التی وقودها الناس والحجارة اعدت للکافرین» (بقره:23 - 24)
13 - مصطفى ملکیان، جزوه مسائل کلام جدید، ص113، مؤسسه امامصادقعلیهالسلام
14 - راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، ماده «بده»
15 - محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربى، ح11، ص71
16 - پیشین، ج9، ص273 و 274
17 - ر.ک.به: عبداله جوادى آملى، تبیین براهین اثبات خدا، الزهراء، ص249; با توجه به سخن ایشان در کتاب وحى و رهبرى، ص20، (معجزه براى اثبات نبوت خاصه است، نه نبوت عامه) استفاده مىشود که مقصود ایشان همین تبیین است
18 - ر.ک.به: جان هیک، همان، ص70
19 - هنرى تیسن، الهیات مسیح، ترجمه طاطاوس میکائیلیان، ص11
20 - جان هاسپرز، فلسفه دین (نقد براهین اثبات وجود خدا به روش تحلیل فلسفى)، ترجمه گروه ترجمه و ویراستارى مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامى دفتر تبلیغات اسلامى، ص 840; لازم به تذکر است که وقوع معجزه به معناى خالتخداوند در مسیر طبیعى، یقینى است و قرآن کریم به عنوان معجزه زنده و جاوید الهى چهارده قرن است که تمام ادیان را به مبارزه طلبیده است و دشمنان اسلام اگر مىتوانستند، تا کنون این مدرک حقانیت اسلام را از مسلمانان گرفته بودند. لکن هرگز نخواهند توانست چنین کارى انجام دهند
21 - مصطفى ملکیان، جزوه تاریخ فلسفه غرب، ص 254 و 255، دفتر همکارى حوزه و دانشگاه.
22 - جان هاسپرز، همان، ص89
23 - عبدالله جوادى آملى، همان
24 - فخر رازى فرعون را دهرى مىداند، ولى علامه طباطبائى معتقدند وى منکر وجود خدا نبوده، بلکه خدایى غیر خودش را منکر بوده است، علاوه بر آن، خطاب «انا ربکم الاعلى» (نازعات:24) و «ما علمت لکم من اله غیرى» بر این مطلب دلالت دارد. ر.ک.به: المیزان فى تفسیر القرآن، ح8، ص238
25 - پیشین، ج17، ص197
26 - فخر رازى، همان، ج17، ص197
27 - ناصر مکارم و دیگران، تفسیر نمونه، ج9، ص38
28 - سید محمد حسین طباطبائى، اعجاز از نظر عقل و قرآن، ص32.
29 - ر.ک.به: حسن حنفى، التراث والتجدید; تاریخ العام والنبوة والمعاد، دارالتنویر، 1988، ص344; او مىگوید: «ان دلیل صدق النبى هو صدق رسالته یتطابق به مع العقل والواقع و المصالح الناس... ان النبى لا یحتاج الى معجزة اکثر من استقامة شریعتة.» همچنین از کلام محمد عبده در تفسیرش، المنار، ذیل آیه 24 سوره بقره استفاده مىشود که ایشان مىخواهد با معجزه، حقانیت اصول و معارف دین را نیز اثبات کند.
30 - ر.ک.به: سید محمدحسین طباطبائى، اعجاز از نظر عقل و قرآن، ص82 / عبدالله جوادى آملى، تبیین براهین اثبات خدا، ص253
تعاریف متفاوتى از معجزه ارائه شده است، (2) اما، تعریفى که به نظر کامل مىآید این است که معجزه کارى فوق اقتبشرى است و با عنایت ویژه خداوند، به دست مدعى نبوت، براى اثبات صدق مدعاى خویش انجام مىگیرد و مطابق با مدعاى مدعى نبوت و همراه با تحدى است.
معجزه - به این معنا - از دیرباز مورد بحث و بررسى دانشمندان علوم ادیان الهى بوده و هست. دانشمندان یهود معجزه را به عنوان دلیلى بر نبوت خاصه و برگزیده بودن قوم خویش و اندیشمندان مسیحى آن را به مثابه دلیل بر وجود خداوند (به گمان خودشان، الوهیت مسیحعلیهالسلام) و حقانیت دین مسیح مورد بررسى و تحقیق قرار دادهاند. فیلسوفان دین تحت عنوان «دلالتحوادث طبیعى بر وجود خداوند» از دلالت معجزه بحث کردهاند. (3) متکلمان مسلمان در مبحث «دلایل نبوت خاصه» و مفسران در مقدمه تفسیر یا ذیل آیات تحدى و آیات مربوط به معجزه، از دلالت معجزه بحث کردهاند و به طور کلى، در این زمینه تلاشهاى شایان تقدیرى انجام شده، اما به نظر مىرسد تمام زوایاى این موضوع مورد بحث قرار نگرفته است.
آنچه با معجزه قابل اثبات مىباشد، بر دو قسم است:
الف - مسائلى که معجزه بدون واسطه بر آنها دلالت مىکند.
ب - مسائلى که با ضمیمه کردن برخى مقدمات به معجزه نتیجه گرفته مىشود.
الف - مسائل مربوط به مدلول بىواسطه معجزه
1- معجزه و نبوت خاصه
به گواهى تاریخ، برخى افراد به دروغ، مدعى نبوت و سفارت از طرف خداوند شدهاند تا از این طریق، به شهرت و جاه برسند. بنابر این، باید معیارها و ضوابطى وجود داشته باشد تا با آنها بتوان پیامبران راستین الهى را از کسانى که به دروغ مدعى نبوتاند، تشخیص داد. از جمله آنها، مجهز بودن رسولان الهى به معجزه است; زیرا نبى و پیامبر مدعى ارتباط با خداوندند که مردم نمىتوانند آن را درک کنند و نشانه محسوسى لازم است تا مردم از طریق آن، به صدق مدعاى او پى ببرند.
شاید بتوان گفتبحث از دلالت معجزه بر نبوت خاصه به صورت استدلالى از قرن پنجم شروع شده است. از دانشمندان این قرن زکریاى رازى معتقد بود که دلالت معجزه بر نبوت خاصه اقناعى است. (4) ولى ابوحامد غزالى (450 - 505 ه.ق)، دانشمند هم عصر او، این دلالت را برهانى دانسته و بر مدعاى خود استدلال کرده است. (5)
صاحب نظران در باب دلالت معجزه بر نبوت خاصه، دیدگاههاى مختلفى ارائه دادهاند:
دیدگاه اول: هیچ رابطهاى بین معجزه ونبوت خاصه نیست. (6)
دیدگاه دوم: دلالت معجزه بر نبوت اقناعى است.
دیدگاه سوم: رابطهبینمعجزهو نبوت خاصهبرهانى مىباشد.
دیدگاه چهارم: راه اثبات نبوت خاصه منحصر به معجزه است. (7)
بیشتر دانشمندان اسلامى که در مورد بحث کردهاند، به ویژه معاصران، نوع دلالت معجزه بر نبوت خاصه را منطقى مىدانند و به دلیل حکمت، (8) دلیل حکم الامثال، (9) دلیل نقض غرض و دلایلى دیگر، (10) بر مدعاى خود استدلال کردهاند. به نظر مىرسد دلالت معجزه بر نبوت خاصه برهانى است. براى اینکه به مباحثى از دلالت معجزه بپردازیم که کمتر مورد بحث قرار گرفته استبهصرف بیان دلیل بر مدعاى خود تحت عنوان دلیل نقض غرض اکتفا مىگردد و از ذکردلایل دیگر و نقد و بررسى آنها صرف نظر مىشود. (11)
این دلیل از چند مقدمه تشکیل مىشود:
1-در بحثخداشناسى،به اثبات رسیده که خداوند حکیم است.
2-در بحث نبوت عامه،ثابتشده که حکمتخداوند اقتضا مىکند پیامبرانى به قصد هدایتبشر بفرستد.
3-مردم به گونهاى آفریده شدهاند که ادعاى نبوت را ازکسى که معجزه مىآورد،سوء سابقه ندارد و بر خلاف عقل سخن نمىگوید،مىپذیرند.
4-با توجه به مقدمات مزبور،مدعى نبوت،که معجزه آورده و مردم سخنش را پذیرفتهاند،اگر دروغگو باشد،چون موجب گمراهى مردم مىشود،باید خدا رسوایش کند،و گرنه به جهل افکندن،نقض غرض وخلاف حکمتخواهد بود.
نتیجه آنکه چون مدعى نبوتى معجزه آورد و خداوند رسوایش نمىکند،معلوم مىشود که در مدعاى خود راستگوست.
توجه به این نکته لازم است که برهانى بودن دلالت معجزه بر نبوت خاصه تحلیلى است که از رابطه این دو درک مىشود و چه بسا، ممکن است کسانى از طریق برهانى، حتى از طریق معجزه، به نبوت پیامبرى ایمان نیاورند، بلکه از راه دیگرى مثل تنصیص پیامبر قبلى و یا دقت در کردار و رفتار و محتواى آنچه آورده است، نبوت او را قبول کنند که این گروه درصد بالایى از پیروان پیامبرانعلیهمالسلام، بخصوص پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم را تشکیل مىدادند و اکنون نیز پیرو آن حضرت هستند.
دلایل نقلى دلالت معجزه بر نبوت خاصه: در بحث نقلى از دلالت معجزه، که شامل مباحث قرآنى و روایى مىباشد، تذکار این مطلب لازم است که براى اتمام حجت، از نظر شرعى حصول یقین روانشناختى (اقناعى) کافى است; زیرا از نظر بیانات نقلى و دینى، آنچه در اصول دین لازم استحصول یقین، اطمینان و قانع شدن مىباشد. فقها نیز گفتهاند: مسلمان باید به اصول دین یقین داشته باشد، ولى نگفتهاند این یقین باید از راه برهان حاصل شود و همین مقدار از یقین در وصول به سعادت کافى است، گرچه از لحن قرآن کریم، که به صورت تحدى است، برهانى بودن معجزه (قرآن) پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم فهمیده مىشود. (12)
الف - آیات قرآن کریم: در قرآن کریم، کلمه «معجزه» و مشتقات آن به معناى مورد نظر در این مبحثبه کار نرفته و از واقعه معجزه به «آیه» (و در جمع، آیات) تعبیر شده است. ممکن است گفته شود که این تعبیرها به معجزه اشاره ندارد. (13) پاسخ آن است که با توجه به آیاتى که این تعابیر در آنها بهکار رفته و مسائلى که این کلمات از آنها حاکى است، معلوم مىشود مراد از این تعابیر، معجزات پیامبرانعلیهمالسلام است; زیرا:
اولا، در آیاتى به کار رفته که از پیامبرى نشانه خدایى خواسته شده، او نشانه آورده و از آن نشانهها با این کلمات تعبیر شده است. یا در مقام دعوت مردم به سوى خداوند، براى اثبات صدق مدعاى خویش در نبوت، کارى انجام داده یا سبب اتفاق افتادنکار فوقالعادهاى شده که از آن با این الفاظ تعبیر شده است.
ثانیا، وقتى انبیاى الهىعلیهمالسلام این معجزات را آوردهاند، مردم نتوانستهاند به مبارزه برخیزند و ساکت و قانع شده یا نسبتسحر به آورنده آن دادهاند که معلوم مىشود قرآن نیز دلالت معجزه بر نبوت خاصه را یقینى مىداند (اعم از روانشناختى یا برهانى) و بیشتر برگردانندگان قرآن کریم به فارسى این الفاظ را به معجزه و یا کلماتى که معناى «معجزه» را افاده کند، برگرداندهاند. به عنوان نمونه، به چند آیه اشاره مىشود:
1 - «آیه»: «و رسولا الى بنی اسرائیل انی قد جئتکم بآیة من ربکم انی اخلق لکم من الطین کهیئة الطیر فانفخ فیه فیکون طیرا باذن الله...» (آلعمران:49); و [او را به عنوان] پیامبرى به سوى بنىاسرائیل [ مىفرستد که به آنان بگوید:] من از جانب پروردگارتان برایتان معجزه آوردهام که از گل، مجسمه مرغى مىسازم و بر آن مىدمم تا به امر خدا، مرغى گردد.
در این آیه شریفه، آقایان محمد مهدى فولادوند، خرمشاهى، کاظم پور جوادى، کاویانپور، الهى قمشهاى و سید رضا سراج کلمه «آیه» را به «معجزه» ترجمه کردهاند. دیگران نیز به «نشانه» یا «آیت» معنا کردهاند که مىتوان این معنا را از آن استفاده کرد.
2 - «بینه»: «و الى ثمود اخاهم صالحا قال یا قوم اعبدوا الله مالکم من اله غیره قد جاءتکم بینة من ربکم هذه ناقة الله لکم آیة...» (اعراف:73) این آیه اشاره دارد به اجابتحضرت صالحعلیهالسلام نسبتبه درخواست قومش که وقتى به آنها گفت: «انى لکم رسول امین» (شعراء:143); من براى شما فرستادهاى قابل اعتمادم، آنها گفتند: «ما انت الا بشر مثلنا فات بآیة ان کنت من الصادقین» (شعراء:154); تو جز بشرى مانند ما [بیش] نیستى. اگر راست مىگویى معجزهاى بیاور. از این دو آیه استفاده مىشود که از حضرت صالحعلیهالسلام براى صدق نبوتش معجزهاى خواستند و او ناقه (شتر ماده) را آورد.
آقایان مکارم شیرازى، خرمشاهى، پور جوادى، جواهرى، خواجوى و الهى قمشهاى، «بینه» را در این آیه به «معجزه» معنا کردهاند.
«بینات»، جمع «بینه»، که در آیاتى از جمله مائده:110، فاطر:25 و اسراء:101 آمده است، اشاره به معجزات حضرت عیسى و انبیاى الهىعلیهمالسلام دارد که «بینات» را در آیه 110 مائده آقایان دهلوى، سراج، فیض الاسلام، الهى قمشهاى، خواجوى، آیتى، مجتبوى و خرمشاهى به «معجزه» ترجمه کردهاند.
برخى از آیات قرآن اقوامى را مورد مذمت قرار داده و مىگوید: با اینکه برایشان «بینات» (معجزات) آورده شد، ایمان نیاوردند: «لقد اهلکنا القرون من قبلکم لما ظلموا و جاءتهم رسلهم بالبینات و ما کانوا لیؤمنوا...» (یونس:13); قطعا نسلهاى پیش از شما را هنگامى که ستم کردند، به هلاکت رساندیم و پیامبرانشان دلایل آشکار برایشان آوردند و بر آن نبودند که ایمان بیاورند... .
شبیه این تعبیر، در آیه 101 سوره اعراف نیز آمده است. چنین به نظر مىرسد که چون با آمدن معجزه برایشان نبوت انبیاعلیهمالسلام ثابتشد، باید ایمان مىآوردند، ولى ایمان نیاوردند و مستحق عذاب الهى شدند.
3 - «برهان»: «اسلک یدک فى جیبک تخرج بیضآء من غیر سوء واضمم الیک جناحک من الرهب فذانک برهانان من ربک الى فرعون وانهم کانوا قوما فاسقین» (قصص:32); دستخود را در گریبانتببر تا سپید بىگزند بیرون آید و [براى رهایى] از این هراس، بازویت را به خویشتن بچسبان. این دو برهان از جانب پروردگار توست که باید به سوى فرعون و سران [کشور] او [ببرى]; زیرا آنها همواره قومى نافرمانند.
راغب اصفهانى مىگوید: «برهان براى بیان حجت است. بنابر این، برهان آن است که همیشه و به یقین، اقتضاى درستى دارد.»
کلمه «برهان» در آیاتى - چون نساء:174 - به معناى «معجزه» و در آیات یوسف:24، بقره:111، انبیاء:24، نحل:64 و قصص: 25 به معناى «دلیل قاطع» آمده است که از این کاربرد مىتوان استفاده کرد که از نظر قرآن، معجزه دلیلى یقینآور است.
در آیه مزبور (قصص:28)، آقایان الهى قمشهاى، کاویانپور و مکارم شیرازى، برهان را به «معجزه» ترجمه کرده و دیگران به «برهان»، «دلیل» یا «حجت» برگرداندهاند که نشان مىدهد معجزه در جایى آورده شده است که دلالتیقینى دارد.
ب - روایات ائمه معصومعلیهمالسلام: گفته شد که معجزه و مشتقات آن به معناى مورد نظر در قرآن نیامده است و دانشمندان به این دلیل که دیگران از آوردن مثل آن عاجزند، اصطلاح «معجزه» را به کار بردهاند. این کلمه به همین معنا در کلمات و احادیث منقول از امام صادق و ائمه پس از ایشانعلیهمالسلام نیز دیده مىشود. البته از حضرت پیامبر، حضرت على و ائمه دیگرعلیهمالسلام مطالبى نقل کردهاند که کلمه «معجزه» در آنها آمده و به احتمال زیاد، این لفظ از خود آن بزرگان است.
روایات منقول از ائمه اطهارعلیهمالسلام نیز همانند قرآن کریم و عقل، دلالت معجزه بر نبوت خاصه را مورد تایید قرار داده است که به دو روایت اشاره مىشود:
ابنبصیر مىگوید: به امام صادقعلیهمالسلام عرض کردم: چرا خداى عزوجل به پیامبران، اولیاى خود و به شما معجزه داده است؟ حضرت فرمودند: «براى آنکه دلیلى بر صدق آورندهاش باشد و معجزه از نشانههاى خداوند است که جز پیامبران و حجج او آن را در اختیار ندارند تا به این وسیله، راستگو از دروغگو شناخته شود.» (14)
در روایتى، امام حسن عسکرىعلیهالسلام از پدر بزرگوارش نقل مىکند که پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم در احتجاج با مشرکان، که مىگفتند: چرا بشر پیامبر شده است، فرمودند: «بله، خداوند بشرى را فرستاده و معجزه نیز در اختیارش قرار داده است، چنان که انسانهاى معمولى، که از باطن دلهایشان خبر دارید، توانایى انجامش را ندارند. به این وسیله، به عجز خودتان در مقابل آنچه آوردهاند، پىمىبرید.اینهمانمعجزهوشهادتخداوندبهراستىاوست. (15)
2 - معجزه و نبوت عامه
ممکن است تصور شود که صدور معجزه از سوى مدعى نبوت علاوه بر دلالتبر نبوت او (نبوت خاصه)، بر ضرورت ارسال پیامبرانعلیهمالسلام از سوى خدا (نبوت عامه) نیز دلالت دارد; زیرا نسبتبین نبوت خاصه و نبوت عامه نسبتبین خاص و عام و مقید و مطلق است و خاص بدون عام و یا مقید بودن مطلق معنا ندارد. ولى باید توجه داشت که اگر مقصود از این سخن آن باشد که در نبوت خاصه، نبوت عامه مفروض و مفروغ عنه دانسته شده و صرفا پس از اثبات نبوت عامه مطرح مىشود، این مدعا درست و قابل تبیین است. (16)
اما اگر مقصود آن باشد که با صدور یک کار خارق العاده به دست فردى که مدعى نبوت است، با توجه به عدم امکان همانندآورى آن، اثبات مىشود که خداوند باید پیامبرانى را براى هدایتبشر بفرستد، این مطلبى نپذیرفتنى است; زیرا در این صورت، صدور معجزه از چنین فردى در نهایت، بر آن دلالت دارد که این معجزه، کار او به عنوان یک انسان نیست و نیرویى فراتر از انسان در صدورش نقش داشته است. لکن اینکه آن نیرو از خداوند بوده و بر خداوند لازم باشد که پیامبرانى بفرستد (نبوت عامه) و این شخص پیامبر است (نبوت خاصه) اینبهصرفصدورمعجزه از چنین شخصى، اثبات شدنى نیست.
با توجه به آنچه گذشت، روشن شد که نه تنها اثبات نبوت عامه با معجزه میسر نیست، بلکه اثبات نبوت خاصه از این طریق نیز وابسته به اثبات نبوت عامه - پیش از آن - مىباشد.
3 - معجزه و اثبات وجود خداوند
فیلسوفان دین و متکلمان مسیحى درباره دلالتیا عدم دلالت معجزه بر وجود خداوند، تحت عنوان «دلیل حوادث خاص یا حوادث خارق العاده» بحث کردهاند. برخى از این اندیشمندان رابطه منطقى بین معجزه و اثبات وجود خدا را، که به زعم آنان، الوهیت مسیحعلیهالسلام است، پذیرفتهاند، برخى دیگر تنهاگذار روانشناختى از مشاهده معجزه بر اثبات وجود خدا را پذیرفته و منکر رابطه منطقى بین این دو شدهاند و کسانى نیز به هیچ وجه، دلالت معجزه به وجود خداوند را نمىپذیرند.
جان هیک بر این باور است که مشاهده اینگونه حوادث انسان را به سوى اعتقاد به وجود خدا سوق مىدهد، ولى منطقى بودن این رابطه را نمىپذیرد. وى دلیل انکار رابطه منطقى را تردید افرادى مىداند که معجزه را مشاهده نکردهاند، به نقل ناقلان نیز اعتماد ننموده و (به فرض پذیرش) تفسیرى مادى از آن ارائه دادهاند. (17)
از سوى دیگر، هنرى تیسن، متکلم مسیحى، در مقام دفاع از دلالت منطقى معجزه بر اثبات وجود خداوند، چنین مىنویسد: «این ادعا (افرادى که معجزه را ندیدهاند همواره در آن شک مىکنند) بر این فرض نادرست قرار دارد که انسان باید تمام اعتقادات خود را بر اساس تجربه انسانى کنونى خود قرار دهد.» او در بیان مورد نقض این ادعا، مىگوید، «ما با اینکه وجود یخبندانهاى شدید روى زمین را ندیدهایم، با گفته زمین شناسان آن را قبول داریم.» (18)
جان هاسپرز، یکى دیگر از فیلسوفان دین، معتقد است که هیچ کدام از تعریفهایى که از معجزه ارائه مىشود دلیل بر اثبات خداوند نیست; زیرا اگر معجزه به واقعهاى تعریف شود که با قوانین طبیعى قابل تبیین نیست، در جواب گفته مىشود: تمام قوانین طبیعت کشف نشده و ممکن است در تحقیقات میلیونها سال آینده، بر اساس قانون طبیعت تبیین شود. اگر همانند جان استوارت میل بگویید معجزه حادثهاى است که اگر مجموع شرایطش تکرار شود، دوباره اتفاق نمىافتد، جواب این است که اولا، تمام شرایط وقوع یک حادثه را نمىتوان به حساب آورد. ثانیا، وقوع چنین حادثهاى حداکثر، مىتواند نبودن جبر را اثبات کند.
معناى دیگر واژه «معجزه» این است: مداخله خدا در مسیر طبیعى حوادث. بر این اساس، معجزه مستلزم وجود خدایى است که بتواند در مسیر طببیعى حوادث مداخله کند. معتقدان به خدا مىگویند: طبق این معنا، معجزاتى وجود دارد. پس خدا نیز وجود دارد. اما گفتن این مطلب فقط به زبان آوردن یک همانگویى (توتولوژى) آشکار است; درست مثل اینکه بگوییم: اگر خدا مداخله کند، وجود دارد. علاوه برآن، هیچ راهى نداریم که ثابت کنیم حادثهاى مطابق با این تعریف وجود دارد. (19)
هیوم در فصل دهم از کتاب پژوهش (Enquires) ، چهار دلیل اقامه کرده که معجزه اثبات وجود خداوند نمىکند. (20) او معتقد است که تنها راه براى ارزیابى معجزه، تجربه نظم موجود طبیعت است و هیچ دلیلى بر اثبات معجزه کافى به نظر نمىرسد. به نظر وى، واقعیت این است که مردمى که قبلا بر اساس دلیل یا دلایلى، معتقد به خدا بودند، تمایل داشتند به معجزات، به عنوان مظهر اضافى اثر خدا معتقد باشند. اما کسانى که دلیلى بر اعتقاد به خدا ندارند، معجزات را دلیلى کافى نمىدانند که بر اساس آن، به وجود خدا معتقد گردند. (21)
بیشتر حکما و متکلمان اسلامى به این مساله نپرداختهاند ولى به هر حال، در میان دانشمندان اسلامى هر دو دیدگاه قایلانى دارد. و حق با کسانى است که چنین دلالتى را قبول ندارند.
آیة الله جوادى آملى، که منکر دلالت منطقى معجزه بر وجود خداست، در این زمینه مىفرماید: «معجزه به عنوان کار خارقالعاده و امرى که به اصل علل و اسباب طبیعى نتواند استناد پیدا کند، براى کسى که قبلا بر ذات واجب برهان اقامه نکرده باشد یا حتى از اثبات نبوت عامه عاجز مانده باشد، به شیوه منطقى، بر ذات بارى تعالى دلالت نمىکند.» (22)
قرآن و دلالت معجزه بر وجود خداوند: ممکناست گفته شود: مىتوانازبرخى آیات قرآن، دلالت معجزه بر وجودخداوند را بهدست آورد; از جمله، آیه 101 و 102 سوره اسراء: «ولقد آتینا موسى تسع آیات بینات فسئل بنیاسرائیل اذ جاءهم فقال له فرعون انی لاظنک یا موسى مسحورا قال لقد علمت ما انزل هؤلاء الا رب السموات والارض بصائر انى لاظنک یا فرعون مثبورا»; به حقیقت، ما به موسى نه نشانه آشکار دادیم. پس از فرزندان اسرائیل بپرس. آنگاه که نزد آنان آمد و فرعون به او گفت: اى موسى، من جدا تو را افسون شده مىپندارم. گفت: قطعا مىدانى که این [نشانهها] را که باعثبینشهاست، جز پروردگار آسمانها و زمین، نازل نکرده است. و به راستى، اى فرعون، من تو راه تباه شده مىپندارم.
حضرت موسىعلیهالسلام علاوه بر اثبات نبوت خود، مامور دعوت فرعون به قبول و عبادت پروردگار نیز بود; زیرا فرعون به فرموده قرآن، مىگفت: «ما علمت لکم من اله غیری» (قصص:38); من جز خویشتن براى شما خدایى نمىشناسم.
قرآن کریم در داستان حضرت موسىعلیهالسلام و فرعون در سوره شعراء مىفرماید: «فرمود: نه، چنین نیست. نشانههاى ما را [براى آنان] ببرید که ما با شما شنوندهایم. سپس بروید به سوى فرعون و بگویید: ما پیامبر پروردگار جهانیانیم.» (شعراء:15 و16)
و نیز مىفرماید، «فرعون گفت: پروردگار جهانیان چیست؟ [موسى] گفت: پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است - اگر اهل یقین باشید.» (شعراء:23-24) سپس فرعون خطاب به حضرت موسىعلیهالسلام «گفت: اگر خدایى غیر از من اختیار کنى، قطعا تو را از [جمله] زندانیان خواهم ساخت. [موسى] گفت: اگرچه براى تو چیزى [معجزهاى] آشکار بیاورم؟ گفت: اگر راست مىگویى آن را بیاور. موسىعلیهالسلام عصاى خود را افکند و به ناگاه، اژدهایى نمایان شد. [فرعون] به سرانى که پیرامونش بودند گفت: این ساحرى بسیار داناست.» (شعراء:29-32 و 34) فرعون ساحران ماهر را جمع کرد تا بر حضرت موسىعلیهالسلام غالب آیند، ولى وقتى معجزه آن حضرت را دیدند، فهمیدند که از نوع سحر نیست. در نتیجه، ساحران به حالتسجده افتادند و «گفتند: به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم; پروردگار موسى و هارون) (شعراء:46 و47) حضرت موسىعلیهالسلام وقتى دو معجزه عصا و ید بیضا را به فرعون نشان داد، چون براى او حجت تمام شد، برایش شکى باقى نماند و فهمید غیر از خداوند خالق هستى یا به اذن او، کس نمىتواند این کارها را انجام دهد، اما در عین حال، عناد و تکبر ورزید و حق را نپذیرفت، حضرت موسىعلیهالسلام فرمود: «اى فرعون، به راستى که تو را تباه شده مىپندارم.» (اسراء:102)
کلام حضرت موسىعلیهالسلام با دو تاکید - لام قسم و حرف تحقیق - آمده است و این نشان مىدهد که حق براى فرعون کاملا آشکار شده بود. و حکمتخداوند اقتضا مىکند تا حجتبر کسى تمام نشده، به دلیل انکار و کفرش، او را هلاک نکند.
البته در اینکه فرعون منکر وجود خدا و رب براى جهان آفرینش و موجودات دیگر بوده یا نه اختلاف است (23) و دلیل صریح قرآنى بر اثبات آن نداریم، اما با توجه به مدعاى فرعون که مىگفت: «انا ربکم الاعلى» (نازعات:24) و «ما علمت لکم من اله غیری» (قصص:28)، وى منکر اله نبودن خود و منکر وجود الهى دیگرى - یعنى، معبودى غیر از خودش - بوده است. بنابراین، حضرت موسىعلیهالسلام در صدد نبود اصل واجبالوجود، علت العلل و وجود خدا را ثابت کند، بلکه مىخواستبا معجزهاش اثبات کند که معبودى واقعى غیر از فرعون بوده و آن همان «رب العالمین» است. پس اثبات مصداق خارجى رب و معبود واقعى و توحید در الوهیت و ربوبیت مورد نظر است. در نتیجه، از آیات قرآن، نمىتوان دلالت معجزه را بر وجود خداوند استفاده کرد، همانگونه که با دلیل و تبیین عقلى نیز دلالت منطقى معجزه بر وجود خداوند اثبات نشده، هرچند ممکن استبرخى از کسانى که به دلالت معجزه بر وجود خدا پرداختهاند مقصودشان لالتبر توحید باشد، که صحیح است ولى هیچیک به آن تصریح نکردهاند.
4 - معجزه و توحید
معجزه با دو شرط، توحید در ربوبیت و الوهیت را اثبات مىکند:
شرط اول: طرفداران خدایان دیگر وجود داشته باشند.
شرط دوم: پیامبرانى که معجزه آوردهاند طرفداران خدایان دیگر را به مبارزه بخوانند و تحدى کنند که از خدایان خود براى ابطال مدعایشان استمداد بطلبند و آنها را نیز استمداد نمایند، ولى یارى نشوند و یا اصلا درخواست انبیاعلیهمالسلام را براى این منظور اجابت نکنند.
ممکن است گفته شود این دو شرط لازم نیست; زیرا اگر خداى دیگرى موجود باشد، باید براى هدایت مخلوق خویش، با ارسال پیامبر و دادن معجزه به وى، ابراز وجود کند.
پاسخ آن است که اگر خدایان دروغین و پیروان آنان مطرح نباشند، به این معناست که شرک مورد نزاع نیست تا با دیدن معجزه، توحید، نتیجه گرفته شود; زیرا توحید قبلا ثابتشده است. و اگر پیامبرى تحدى نکند یا تحدى او جدى گرفته نشود یا مورد توجه قرار نگیرد و یا همانند معجزهاش را بیاورند، نه نبوت وى و نه چیز دیگرى اثبات نمىشود.
از قرآن کریم نیز مىتوان استفاده کرد که معجزه بر توحید ربوبى و الوهى دلالت دارد. از آیات مربوط به داستان حضرت موسىعلیهالسلام و فرعون - که گذشت - توحید ربوبى و در نتیجه، توحید الوهى اثبات مىگردد و نیز آیه شریفه «فالم یستجیبوا فاعلموا انما انزل بعلم الله و ان لا اله الا هو فهل انتم مسلمون» (هود:14); پس اگر شما را اجابت نکردند، بدانید که آنچه نازل شده به علم خداست و اینکه معبودى جز او نیست. پس آیا گردن مىنهید؟
این آیه شریفه درباره کسانى است که قرآن را دروغ مىپنداشتند; فرمود: اگر راست مىگویید، ده سوره برساخته شده مثل آن بیاورید و غیر از خدا هر که را مىتوانید فرا بخوانید. (هود:13) آیه شریفه توحید الوهى و علم خداوند را از اعجاز قرآن نتیجه مىگیرد.
علامه طباطبائىرحمه الله در تفسیر این آیه شریفه مىفرماید: ظاهرا مراد از علم الله، علم مختص به خودش باشد و غیبى که غیر خداوند به آن راه ندارند، مگر به اذن خداوند، همچنان که مىفرماید: «لکن الله یشهد بما انزل الیک انزله بعلمه...» (نساء:166); لکن خدا به [حقانیت] آنچه بر تو نازل کرده است گواهى مىدهد. [او] آن رابه علمخویش نازلکردهاست. اگرپساز طلب و استمداد از کسانى که به آنهادل بسته بودند (غیر خدا) بارى نشدند و یا اصلا این دعوت شما را (طلب بر معارضه) نپذیرفتند، باید بدانند:
اولا، این قرآن از طرف خداوند و به علم خداوند (غیب) نازل شده که کسى را چنین علمى نیست.
ثانیا، خدایى جز الله نیست، «ان لا اله الا هو»; زیرا اگر خدایى بود، در موقعیتحساسى که به او نیاز است و قرآن تار و پود آلهه را بر باد مىدهد، باید به کمک دوستان و طرفداران خود مىرسید، در حالى که آنها را یارى نکردند. پس معلوم مىشود، چیزى جز خیال نیستند. (24)
فخر رازى نیز از این آیه شریفه، توحید را استفاده مىکند، لکن با واسطه حق بودن قرآن; یعنى، با اعجاز قرآن، حق بودن آن را اثبات مىنماید و مىگوید: «لازمه حق بودن قرآن صحیح و حق بودن تمام خبرهاى آن است و یکى از آن خبرها، توحید (لا اله الا هو) است.» او در آیه شریفه، «بعلم الله» را کنایه از «عند الله» بودن مىداند. (25)
مفسران دیگرى نیز از این آیه شریفه، توحید و علم خداوند را استفاده مىکنند. برخى (26) مرجع ضمیر «کم» را در «فان لم یستجیبوا لکم» مؤمنان و بعضى دیگر، مشرکان مىدانند. اگر ضمیر به مؤمنان بازگردد; یعنى، «اگر مشرکان، شما مؤمنان را اجابت نکردند و پاسخى نداشتند» و اگر ضمیر به مشرکان و منکران بازگردد; یعنى، «اگر شما مشرکان از خدایان خواستید، ولى خدایان شما را اجابت نکردند، پس بدانید خدا یکى است و قرآن به علم او نازل شده است.» به نظر مىرسد مناسبتر آن است که ضمیر به مشرکان بازگردد; زیرا آنان بودند که اعتقاد درستى به توحید نداشتند، نه مؤمنان.
5 - معجزه، علم و قدرت فوقالعاده خداوند
یکى از وجوه اعجاز، وجه علمى است و آنگونه که در مورد قرآن مجید گفته شده، با معجزه، علم فوقالعاده خداوند ثابت مىشود. همچنین اگر معجزه از سنخ قدرت باشد، قدرت فوق العاده خداوند نیز اثبات مىگردد; زیرا با توجه به عدم همانندآورى و اثبات نبوت عامه پیش از ارائه معجزه، معجزه کارى فوق طاقتبشرى و منتسب به خداوند مىشود و بدین طریق، قدرت فوقالعاده خداوند به اثبات مىرسد.
6 - معجزه، علم و قدرت فوق العاده پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم
دلالت معجزه بر قدرت و علم پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم مبتنى بر این است که اثبات شود نفس پیامبرانعلیهمالسلام در وقوع معجزه مؤثر است. مرحوم علامه طباطبائى مىفرماید: آیه «...ما کان لرسول ان یاتى بآیة الا باذن الله...» دلالت مىکند بر اینکه معجزه از اراده آورنده آن سرچشمه مىگیرد; زیرا اذن در جایى مطرح است که زمینه اصلى موجود باشد و از جهت تمامیت زمینه و یا رفع موانع، نیاز به اذن باشد. و چون اراده آورنده معجزه به اراده شکست ناپذیر خداوند متکى است (کتب الله لاغلبن انا و رسلی) (مجادله:21) بنابر این، علم و قدرت پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم متصل به علم و قدرت فوق العاده خداوند خواهد شد. (27)
بر این اساس، طبق بیان مرحوم علامه طباطبائى، که روایات نیز مؤید آن است، آیات قرآن بر آن دلالت دارد که نفس پیامبر و اراده او در تحقیق معجزه نقش دارد و چون علم و قدرت پیامبر در طول علم و قدرت خداوند است، مشکلى در دلالت معجزه بر قدرت و علم فوق العاده پیامبر وجود ندارد.
طبق آنچه در قرآن کریم آمده استحضرت عیسىعلیهالسلام معجزات خویش را با اذن خداوند به خودش نسبت مىداد: «رسولا الى بنىاسرائیل انی قدجئتکم بآیة من ربکم انی اخلق لکم من الطین کهیئة الطیر فانفخ فیه فیکون طیرا باذن الله و ابرء الاکمه والابرص واحى الموتى باذن الله وانبئکم بما تاکلون وما تدخرون فی بیوتکم ان فى ذلک لایة لکم ان کنتم مؤمنین» (آل عمران:49); [او را به عنوان] پیامبرى به سوى بنىاسرائیل [مىفرستد که به آنان مىگوید:] «در حقیقت، من از جانب پروردگارتان برایتان معجزهاى آوردهام: من از گل براى شما [چیزى] به شکل پرنده مىسازم، آنگاه در آن مىدمم. پس به اذن خدا، پرندهاى مىشود. و به اذن خدا، نابیناى مادرزاد و پیس را بهبود مىبخشم و مردگان را زنده مىگردانم و شما را از آنچه مىخورید و در خانههایتان ذخیره مىکنید، خبرى مىدهم. مسلما در این [معجزات] براى شما - اگر مؤمن باشید - عبرتى است و نیز در آیه 110 سوره مائده این کارها با اذن خداوند به حضرت عیسىعلیهالسلام نسبت داده مىشود.
ب - مسائل مربوط به مدلول با واسطه معجزه
1 - معجزه و صدق نبى
این موضوع در سه محور قابل بررسى است:
اول: پیامبر در این ادعا که ارتباط وحیانى با خدا دارد، صادق است. این مساله همان دلالت معجزه بر نبوت خاصه است - که اثبات آن گذشت.
دوم: سخنآورنده معجزه از سوى خداست و نبى در گرفتن و رساندن وحى بر مردم دچار خطاى عمدى و سهوى نمىشود. معجزه به تنهایى، ثابت نمىکند که آورنده آن خطاى عمدى و سهوى در گفتار ندارد، ولى با انضمام دلیل دیگرى، مىتوان این نتیجه را گرفت. به این بیان، فردى که نبوتش به وسیله معجزه ثابتشده، مردم حرفهایش را سخن خدا مىپندارند. با این شروط، اگر سخنان دروغ هم بگوید، به عنوان سخن خدا تلقى مىگردد و مورد عمل پیروان پیامبر واقع مىشود. این موضوع موجب گمراهى مردم و نقض غرض از ارسال رسل خواهد بود و با حکمتخداوند سازگارى ندارد. پس آورنده معجزه در اینکه سخنانش از خداست، صادق مىباشد و پیامبر در تلقى و در ابلاغ وحى اشتباه نمىکند.
سوم: سخن آورنده معجزه مطابق با واقع است.
اثبات صدق گفتار پیامبر به معناى مطابقتبا واقع از طریق معجزه،نیازمندضمیمهشدنمقدمات دیگرى است که عبارتند از:
الف - عصمت پیامبر ثابتشده باشد.
ب - مطابق با واقع سخن گفتن پیامبر نیز به اثبات برسد.
اثبات نشدن یکى از این دو موجب عدم اثبات صدق پیامبر به معناى یاد شده مىشود. اما عصمت پیامبر در ساندن وحى با بیان گذشته، ثابتشد و مطابق با واقع سخن گفتن او نیز با بیانى مشابه آن ثابت مىشود، به این صورت که اگر مردم در اینکه پیامبر مطابق با واقع سخن مىگوید یا نه، شک کنند، در اصل وجود خدا، توحید و مفاد سایر خبرها تردید خواهند کرد و از او پیروىنخواهند نمود وهدف از ارسال رسل، محقق نمىشود. در نتیجه، مستلزم لغو بودن آن مىگردد که با حکمتخدا سازگار نیست. پس اعتقاد به دروغ مصلحتى گفتن خداوند به پیامبر، مستلزم نقض غرض از سوى خداوند و نادرست است. البته این مطلب با مسائل ادبى از قبیل استعارات و کنایات منافات ندارد.
2 - دلالت معجزه بر عصمت پیامبر در افعال
به نظر مىرسد با انضمام یک برهان به معجزه، عصمت پیامبر در افعال نیز ثابت مىشود، به این صورت که وقتى مردم صاحب معجزه را فرستاده خداوند مىدانند، وى را اسوه خویش قرار مىدهند و قول و فعل او برایشان حجت مىشود. با این وصف، اگر او اشتباه کند، مردم با پیروى از او، دچار گمراهى خواهند شد و غرض خداوند که هدایت مردم بوده نقض خواهد شد، و این با حکمتخداوند نمىسازد.
3 - برخى گمان کردهاند که انبیاى الهىعلیهمالسلام خواستهاند با ارائه معجزه، حقانیت اصول و معارف دین را به کرسى بنشانند، ولى هیچ (28) پیامبرى چنین کارى نکرده است، بلکه اصول و معارف را با برهانهایى که به مردم ارائه مىدادند، اثبات مىکردند. بنابر این، معجزه بر این مدعا دلالت ندارد و انبیاعلیهمالسلام نیز معجزه را به این منظور نیاوردهاند. (29)
در ادیان الهى، بویژه اسلام بر اصول و معارف دین استدلال شده است. البته با ضمیمه کردن اصل عصمت و صدق دعواى پیامبرصلى الله علیه وآله (30) و مطابق با واقع بودن گزارههاى دینى، مىتوان این مساله را با معجزه اثبات کرد که آنچه پیامبرانعلیهمالسلام به عنوان اصول و معارف دینى عرضه مىکنند، حق و مطابق با واقع است. (تبیین این مساله همان است که از فخر رازى در بحث «معجزه و توحید» - ذیل آیه 14 هود - گذشت.)
پى نوشتها
1 - همچنین درباره قوم ثمود آمده است: به حضرت صالح گفتند: «ما انت الا بشر مثلنا فات بآیة ان کنت من الصادقین» (شعراء:143); تو هم مثل ما بشرى بیش نیستنى. اگر راست مىگویى، نشانهاى بیاور. حضرت صالحعلیهالسلام برایشان ماده شترى آورد: «قال هذه ناقة الله» (شعراء:154); گفت: این ناقه معجزه من است. (در برگردان آیات قرآن کریم از ترجمه استاد محمدمهدى فولادوند با تغییر اندک استفاده شده است.)
2 - ر.ک.به: علامه حلى، کشف الاسرار فى شرح تجرید الاعتقاد، ص 350 با تعلیقه حسن حسنزاده آملى / جعفر سبحانى، الالهیات على هدى الکتاب و السنة والعقل، ج2، ص229، المرکز العالى للدراسات / ابن داود، سه ارجوزه در کلام، امامت و فقه، تحقیق حسین درگاهى و حسن طارمى، ص 90.
3 - ر.ک.به: جان هیک، فلسفه دین، ترجمه بهرام رادهدى، 1372، ص 70، / مصطفى ملکیان، جزوه مسائل کلام جدید; تصورات مختلف درباره خداوند، ص 78 و 80، تهران، دانشگاه امام صادقعلیهالسلام.
4 - ر.ک.به: مصطفى ملکیان، جزوه تاریخ فلسفه غرب، دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، ص 254.
5 - غزالى گوید: «قلنا المعجزة مقرونة بالتحدى نازلة منزلة قوله سبحانه: "صدقت و انت رسول الله" و تصدیق الکاذب محال بذاته و کل من قال له "صدقت و انت رسول الله" و تصدیق الکاذب محال بذاته. و کل من قال: له "انت رسولى" صار رسولا و خرج لحن کونه کاذبا. فالجمع بین کونه کاذبا و بین ما منزل قوله: «انت رسولى» محال; لان معنى کونه کاذبا انه ما قیل له: "انت رسولى" و معنى المعجزة انه قیل له: "انت رسولى.» (الاقتصاد فى الاعتقاد، قاهره، مکتبة النجاریة، ص91.) البته از کتاب دیگر ایشان به نام «القسطاس المستقیم» برمىآید که وى این دلالت را یقینى و برهانى نمىداند.
6 - ر.ک.به: ابن رشد محمد بن احمد، الکشف عن مناهج الادلة فى عقائد الملة...، مصر، الطبعة النعمانیة، ص93 / مصطفى ملکیان، جزوه مسائل کلام جدید، ص119.
7 - ر.ک.به: ملا عبدالرزاق لاهیجى; سر ایمان در اصول اعتقادات، تصحیح صادق لاریجانى، الزهراء، ص 78 - 80; به نظر مىرسد خواجه نصیر الدین طوسى نیز طریق معرفت راستگویى نبى را منحصر در معجزه مىداند; زیرا در بحث از راه شناخت صدق نبى فقط معجزه را آورده است. مىگوید: «طریق معرفة صدقه (نبى) ظهور المعجزة على یده.»(علامه حلى، پیشین، ص350)
8 - ر.ک.به: قوشچى، شرح تجرید الاعتقاد، ص36 / محمد جواد بلاغى، تفسیر آلاء الرحمن، ج1، ص3 / سید ابوالقاسم خوئى، البیان فى علوم القرآن، منشورات انوار الهدى; به نظر مىرسد مرحوم آیة الله خوئى کاملتر از دیگران آورده است.
9 - سید محمد حسین طباطبائى، المیزان فى تفسیر القرآن، اسلامیه، ج1، ص84 و 85 / اعجاز از دیدگاه عقل و قرآن، فاخته، ص23 و 24
10 - ر.ک.به: فخر رازى، تفسیر کبیر (مفاتیح الغیب)، ج 24، ص 212. / خواجه نصیر الدین طوسى و علامه حلى، پیشین، ص350 مرتضى مطهرى، وحى و نبوت، تهران، صدرا، ص12، عبدالله جوادى آملى، تبیین براهن اثبات خدا،ص352 همو، وحى و رهبرى، چاپ دوم،69، ص20 / محمد تقى مصباح یزدى، آموزش عقاید، ص2. جعفر سبحانى، پیشین، ص 92 و93. سعدالدین تفتازانى، شرح المقاصد، ج 5، ص519.
11 - براى تفصیل بیشتر، ر.ک.به: حمید آریان، بررسى دلالت معجزه به نبوت، مجله معرفت، ش 24، ص 70.
12 - آیات تحدى بر این مطلب دلالت دارد; از جمله آیات: «و ان کنتم فى ریب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله واوعوا شهداءکم من دون الله ان کنتم صادقین فان لم تفعلوا ولن تفعلوا فاتقوا النار التی وقودها الناس والحجارة اعدت للکافرین» (بقره:23 - 24)
13 - مصطفى ملکیان، جزوه مسائل کلام جدید، ص113، مؤسسه امامصادقعلیهالسلام
14 - راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، ماده «بده»
15 - محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربى، ح11، ص71
16 - پیشین، ج9، ص273 و 274
17 - ر.ک.به: عبداله جوادى آملى، تبیین براهین اثبات خدا، الزهراء، ص249; با توجه به سخن ایشان در کتاب وحى و رهبرى، ص20، (معجزه براى اثبات نبوت خاصه است، نه نبوت عامه) استفاده مىشود که مقصود ایشان همین تبیین است
18 - ر.ک.به: جان هیک، همان، ص70
19 - هنرى تیسن، الهیات مسیح، ترجمه طاطاوس میکائیلیان، ص11
20 - جان هاسپرز، فلسفه دین (نقد براهین اثبات وجود خدا به روش تحلیل فلسفى)، ترجمه گروه ترجمه و ویراستارى مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامى دفتر تبلیغات اسلامى، ص 840; لازم به تذکر است که وقوع معجزه به معناى خالتخداوند در مسیر طبیعى، یقینى است و قرآن کریم به عنوان معجزه زنده و جاوید الهى چهارده قرن است که تمام ادیان را به مبارزه طلبیده است و دشمنان اسلام اگر مىتوانستند، تا کنون این مدرک حقانیت اسلام را از مسلمانان گرفته بودند. لکن هرگز نخواهند توانست چنین کارى انجام دهند
21 - مصطفى ملکیان، جزوه تاریخ فلسفه غرب، ص 254 و 255، دفتر همکارى حوزه و دانشگاه.
22 - جان هاسپرز، همان، ص89
23 - عبدالله جوادى آملى، همان
24 - فخر رازى فرعون را دهرى مىداند، ولى علامه طباطبائى معتقدند وى منکر وجود خدا نبوده، بلکه خدایى غیر خودش را منکر بوده است، علاوه بر آن، خطاب «انا ربکم الاعلى» (نازعات:24) و «ما علمت لکم من اله غیرى» بر این مطلب دلالت دارد. ر.ک.به: المیزان فى تفسیر القرآن، ح8، ص238
25 - پیشین، ج17، ص197
26 - فخر رازى، همان، ج17، ص197
27 - ناصر مکارم و دیگران، تفسیر نمونه، ج9، ص38
28 - سید محمد حسین طباطبائى، اعجاز از نظر عقل و قرآن، ص32.
29 - ر.ک.به: حسن حنفى، التراث والتجدید; تاریخ العام والنبوة والمعاد، دارالتنویر، 1988، ص344; او مىگوید: «ان دلیل صدق النبى هو صدق رسالته یتطابق به مع العقل والواقع و المصالح الناس... ان النبى لا یحتاج الى معجزة اکثر من استقامة شریعتة.» همچنین از کلام محمد عبده در تفسیرش، المنار، ذیل آیه 24 سوره بقره استفاده مىشود که ایشان مىخواهد با معجزه، حقانیت اصول و معارف دین را نیز اثبات کند.
30 - ر.ک.به: سید محمدحسین طباطبائى، اعجاز از نظر عقل و قرآن، ص82 / عبدالله جوادى آملى، تبیین براهین اثبات خدا، ص253