مسیح علیهالسلام در عهد عتیق
آرشیو
چکیده
متن
مقاله حاضر گذرى است بر بشارت به حضرت عیسى مسیح علیهالسلام در عهد عتیق که به مناسبت سالروز تولد آن حضرت تقدیم مىگردد.
مقدمه
اصل نبوّت براى معتقدان به تورات و تلمود(1) امرى مسلّم است. اساس ایمان دانشمندان یهود این است که خداوند اراده و خواست خود را به وسیله سخنگویانى از میان خود مردم، که پیامبر خوانده مىشوند، به انسانها اطلاع داده است. در مقابل، انسانها موظّف و مکلّف به انجام خواست و اراده او هستند.
کلمه «نبوت» در کتاب مقدس داراى معانى متفاوتى است. در قاموس کتاب مقدس چنین آمده است: «نبوّت لفظى است که مقصود از آن اخبار از خدا و امورات دینیه به تخصیص اخبار از امور آینده است.»(2) این کلمه به معناى سخنگو و بازگوینده سخن هم به کار رفته است.(3) علاوه بر آن، در مورد جادوگران و مزدبگیرانى که مىتوانستند آینده افراد را حدس بزنند نیز استعمال شده است.(4) در متون قدیمىتر عهد عتیق،(5) «نبوّت» بیشتر به معناى برانگیختن، الهام گرفتن و انذار دادن است،(6) ولى در متون بعدى به معناى فرمان دادن و بیش از همه، به معناى پیشگویى و اخبار از آینده است، به گونهاى که نبوّت و پیشگویى با هم آمیخته شدهاند. این پیشگویىها سبب جلب اعتماد مردم به نبى مىشد و نبى نیز از همین عامل براى جلب مردم به خداشناسى و ایجاد ترس از ارتکاب گناه و تقویت روحیه مؤمنان بهره مىگرفت.(7) بعضى از پیشگویىها آمیختهاى از وعد و وعید و یا به صورت تفسیر عباراتى بود که بر تقوى و نیکوکارى دلالت مىکرد.(8)
آنچه در طول تاریخ نبوّت انبیاى بنىاسرائیل فوق العاده داراى اهمیت بوده تأکید بر دو مطلب است:
1ـ یکتاپرستى
از مهمترین وظایف انبیاى الهى اعلام توحید، ترویج یکتاپرستى و مبارزه با بت و بتپرستى بوده است. انبیاى بنى اسرائیل از همان ابتدا و پس از آن، در طول تاریخ، به این وظیفه خطیر خود جامه عمل پوشاندهاند.(9)
در عصرى که فراعنه مصر به پرستش ربة النوعها مشغول بودند، در یونان، خدایان المپ سلطه مطلق داشتند؛ در بابل، مردوخ در رأس خدایان دیگر حکومت مىکرد؛ در سرزمین کنعان فینیقى، بعل پرستش مىشد و بت و بتپرستى با اشکال متنوع در همه جا رواج داشت، حضرت ابراهیم علیهالسلام صلاى یکتاپرستى در داد و خداى یگانه را به عنوان سلطان زمین و آسمان مطرح کرد.(10) ظاهر شدن یهوه بر حضرت ابراهیم علیهالسلام و پیمان یکتاپرستى او اجتماع دینى جدیدى را بنیان نهاد، ولى البته کارها به سادگى پیش نرفت.
پس از حضرت ابراهیم، علیهالسلام قوم یهود به مصر مهاجرت کردند و در دوران حضرت موسى علیهالسلام به فلسطین بازگشتند. بدآموزىهاى همسایگان و خرافات زمان اقامت در مصر، تغییرات بسیارى در اعتقادات آنها به وجود آورد. لذا، لازم بود یک بار دیگر تصفیه شوند. از اینرو، حضرت موسى علیهالسلام شارع و بانى مذهب، در کوه طور ده فرمان دریافت داشت. نخستین فرمان این بود: «تو را خدایان دیگر غیر از من نباشد.»(11) این پایه و اساس اجتماع جدیدى بود که تنها بر پایه فکرى «وجود خداى یکتا» بنا نهاده مىشد. دعوت به یکتاپرستى در فرازهاى بعدى صراحت بیشترى به خود گرفت: «اى اسرائیل، بشنو! یهوه خداى ما، یهوه واحد است. پس یهوه، خداى خود، را به تمامى جان و تمامى قوت خود محبت نما.»(12) این سخنان به منزله شهادت نزد آن قوم است و همه روزه غالبا آن را تکرار مىکنند و در هنگام مرگ میّت تلقین مىنمایند.(13)
دعوت به توحید و یکتاپرستى در سراسر دوران نبوّت اسرائیل ادامه یافت، به خصوص توسط اشعیاى نبى علیهالسلام مورد تأکید قرار گرفت: «خداوند به مسیح خود، کورش، چنین مىگوید: ... من یهوه هستم و دیگرى نیست و غیر از من خدایى نیست. من کمر تو را بستم، هنگامى که مرا نشناختى تا از مشرق آفتاب و مغرب آن بدانند که سواى من احدى نیست. من یهوه هستم و دیگرى نى؛ پدید آورنده نور و آفریننده ظلمت؛ صانع سلامتى و آفریننده بدى. من، یهوه، صانع همه این چیزها هستم، دیگرى نیست.»(14) همچنین در اشعیاء مىخوانیم: «زیرا من قادر مطلق هستم و دیگرى نیست، خدا هستم و نظیر من نى. آخر را از ابتدا و آنچه را که واقع نشده از قدیم بیان مىکنم و مىگویم که اراده من برقرار خواهد ماند.»(15) و «بدانید تنها من خدا هستم و خداى دیگرى غیر از من نیست. مىمیرانم و زنده مىسازم، مجروح مىکنم و شفا مىدهم و کسى نمىتواند از دست من رهایى بخشد؛ من که تا ابد زنده هستم.»(16) «من اول هستم و من آخر هستم و غیر من خدایى نیست.»(17)
2ـ بشارت به منجى
پس از توحید و یکتاپرستى و شاید در حدّ آن، آنچه در طول تاریخ انبیاى بنىاسرائیل فوقالعاده مورد تأکید بوده بشارت به «منجى» است. یهودیان معتقدند که او براى بنى اسرائیل آینده فرحبخش ایجاد خواهد کرد. تلمود صدها بار به ماشیح(18) و مأموریت او اشاره کرده است.(19) این امر تا بدان حد مورد عنایت بوده است که هدف بعثت انبیاى بنىاسرائیل را منحصر در بشارت به منجى و آینده مطلوبى که او فراهم خواهد کرد، مىداند: «کلیه پیامبران فقط درباره خوشىهاى دوران ماشیح و سعادت توبهکاران نبوّت کردهاند.»(20)
اعتقاد یهود بر این است که ظهور حضرت مسیح علیهالسلام و فعالیتهاى او درباره بهبود وضع جهان و تأمین سعادت بشر قسمتى از نقشه خداوند در آغاز آفرینش جهان بوده است: «پیش از آنکه عالم هستى به وجود آید، هفت چیز آفریده شد: تورات، توبه، باغ عدن، جهنم، اورنگ جلال الهى، بیت همیقداش و نام "ماشیح".»(21) آنان همچنین معتقدند: «از آغاز خلقت عالم، پادشاه "ماشیح" به دنیا آمد؛ زیرا (لزوم وجود او) حتى پیش از آنکه جهان آفریده شود، به ذهن (خداوند) خطور کرد.»(22) بنابراین، با آنکه پیوسته منتظر ظهور «ماشیح» بودهاند، لکن امید به ظهور او هنگام بدبختىهاى ملى شدت مىیافته است. وقتى ظلم و تعدّى یک دولت فاتح، که ملت اسرائیل را زیر سلطه خود داشت، غیرقابل تحمل مىشد، یهودیان از روى غریزه به پیشگویىهاى کتاب مقدس درباره ظهور حضرت مسیح علیهالسلام توجه مىکردند.
یوسفوس، مورخ مشهور یهود، در تاریخ خود شرح داده است که چگونه در سالهاى پیش از خرابى بیتالمقدس افرادى ادعا مىکردند که همان نجاتدهندهاى هستند که انبیا ظهور او را از پیش خبر دادهاند. یکى از این افراد، برکوخوا (Barkokhva) است که بعضى او را برکوزیوا (Barkoziva) نامیدهاند. وى رهبر شورش یهودیان علیه رومیان بود. ربى عقیوا او را ماشیح خوانده است.(23)
اوضاع دشوار پیش از ظهور حضرت مسیح علیهالسلام
براى تسلّى خاطر افراد در روزهاى پر از رنج و مشقت و براى تشویق و تشجیع آنها به اینکه در برابر شدیدترین سختىها تاب مقاومت بیاورند و نگذارند یأس و حرمان بر آنها چیره گردد، دانشمندان یهود این حقیقت را گوشزد مىکردند که «دردهاى زایمان دوره ماشیح» سخت و شدید خواهند بود؛ یعنى همانطور که پیش از تولد طفل، مادر باید درد و رنج بسیارى تحمل کند، همانگونه ظهور ماشیح نیز با سختىها و مشقات طاقت فرسا همراه خواهد بود. با توجه به این تمثیل، که تاریکى و سیاهى شب پیش از دمیدن سپیده فزونى مىیابد، دانشمندان یهود این نکته را به مردم یادآور مىشدند که پیش از ظهور ماشیح آشفتگى و فساد در جهان به حدّ اعلى خواهد رسید و مشکلات و سختىهاى زندگى تقریبا غیرقابل تحمل خواهد بود.»(24) در این باره در تلمود آمده است: «در دورهاى که ماشیح، فرزند داود، ظهور مىکند جوانان به پیران بىاحترامى کرده و آنها را خجالت خواهند داد و پیران در جلوى جوانان به پا خواهند ایستاد. دختر با مادر خود و عروس با مادر شوهر مخالفت خواهد کرد. روى مردم دوره، چون روى سگ خواهد بود (از بى حیایى) و فرزند از پدر خود خجالت نخواهد کشید.»(25) علاوه بر آن، «محل تحصیل و مطالعه به اماکن فساد مبدل شده، دانش دبیران فاسد خواهند گشت و کسانى که از خطا بترسند منفور خواهند بود.»(26)
در بعضى از متون گفته شده است که ماشیح، فرزند داود، فقط در دورهاى ظهور خواهد کرد که همه مردم آن یا معصوم باشند یا مجرم، چنان که نوشته شده است: «و قوم تو همگى عادل و نیکوکار خواهند بود و براى همیشه زمین را به میراث خواهند برد.»(27) در جاى دیگر نوشته است: «و او دید کسى نیست و حیران ماند از اینکه شفاعتکنندهاى وجود ندارد و از اینرو، بازویش او را نجات داد.»(28) در طى روایتى دوران هفت ساله پیش از ظهور ماشیح چنین توصیف مىشود: «در سال اول آن، مفاد این آیه به وقوع خواهد پیوست: "بر یک شهر بارانیدم و بر شهر دیگر نبارانیدم." (قاموس 4:7) در سال دوم، تیرهاى قحطى رها خواهند شد. در سال سوم، قحطى شدیدى حکمفرما خواهد شد، مردان و زنان و کودکان و اشخاص متّقى و پارسا و قدیمى خواهند مرد و آموزگاران تورات آن را فراموش خواهند کرد. در سال چهارم، سیرى و وفور نعمت خواهد بود، ولى نه به طور کامل. در سال پنجم، سیرى و فراوانى عظیمى حکمفرما خواهد شد و مردم خواهند خورد و خواهند نوشید و شاد خواهند بود. تورات به سوى آموزندگانش باز خواهد گشت. در سال ششم، صداهایش از آسمان به گوش خواهد رسید. در سال هفتم، جنگها درخواهند گرفت و در پایان این دوران هفت ساله، فرزند داود ظهور خواهد کرد.»(29)
زمان ظهور حضرت مسیح علیهالسلام
در مورد زمان ظهور حضرت مسیح علیهالسلام دو نظر عمده در میان علماى یهود مطرح بود. بر اساس یک نظریه، زمان مشخصى براى آغاز دوران حضرت مسیح علیهالسلام در نظر گفته شده است. در این زمینه، کوششهایى از سوى بعضى از علماى یهود، براى تعیین تاریخ ظهور حضرت مسیح علیهالسلام صورت گرفته که از سوى بیشتر علماى یهود به شدت تقبیح شده است.(30) تلمود کسانى را که چنین محاسباتى انجام دهند لعنت کرده است: «لعنت بر کسانى باد که تاریخ پایان ذلت اسرائیل و ظهور ماشیح را محاسبه مىکنند.»(31) نظریه دیگر این است که زمان ظهور حضرت مسیح علیهالسلام از پیش معیّن نشده است، بلکه بنا بر کردار مردم تغییر خواهد یافت. این نظریه از این بخش استنباط شده است: «من، خداوند، در وقت خودش آن را تسریع خواهم کرد.»(32)
این سخن را اینچنین تفسیر کردهاند: «اگر ملت اسرائیل استحقاق آن را داشته باشد نجات ایشان را تسریع خواهم کرد و اگر استحقاق نداشته باشد در وقت خودش آنها را نجات خواهم داد.»(33)
اما به طور کلى، زمان ظهور حضرت مسیح به دلیل بروز ناراحتىهاى سیاسى، که به جنگهاى سخت منجر خواهد گردید، مشخص شده است: «هر وقت ببینى که دولتها با هم به جنگ مىپردازند، منتظر قدوم ماشیح باش. بدان که همینطور است؛ چون در دوره ابراهیم نیز چنین شده و هنگامى که دولتها با هم به جنگ پرداختند براى ابراهیم نجات حاصل گردید.»(34) در هر حال، به انتظار امر شده است: «اگرچه تأخیر نماید برایش منتظر باش.»(35)
جهان در عصر ظهور حضرت مسیح علیهالسلام
درباره اینکه جهان در عصر ظهور حضرت مسیح علیهالسلام چگونه خواهد بود، علماى بنى اسرائیل مطالبى رؤیائى عنوان کردهاند برخى از این موارد عبارتند از: «نیروى بارورى طبیعیت به میزان شگفتانگیز و معجزهآسایى فزونى خواهد یافت. اوضاع جهان آینده (عصر مسیح) مانند اوضاع جهان کنونى نخواهد بود. در جهان کنونى، باید براى چیدن انگور و پایمال کردن و گرفتن آب آن زحمت کشید، اما در دوران ماشیح انسان یک حبه انگور را با گارى یا با قایق مىآورد و آن را گوشه خانه خود مىگذارد و از آن به قدر یک خم بزرگ آب انگور مىگیرد و بقایاى آن را در آشپزخانه مىسوزاند ... و یک حبّه انگور، که سى پیمانه شراب ندهد، یافت نخواهد شد.»(36)
در جاى دیگر آمده است: «در جهان کنونى، غلات ظرف شش ماه به عمل مىآیند، درختان دوازده ماه میوه مىدهند. ولى در جهان آینده، غلات در مدت یک ماه رشد مىکنند، درختان ظرف دو ماه میوه خواهند داد، ربى یوسه گفت در زمان ماشیح غلات ظرف پانزده روز به عمل خواهند آمد و درختان در مدت یک ماه میوه خواهند داد.»(37) از اینها عجیبتر، فرازهاى بعدى این عبارت است: «در جهان ماشیح، در سرزمین اسرائیل، گردههایى از عالىترین آرد و پارچههایى از نفیسترین پشم از زمین خواهد رویید ... یک دانه گندم به اندازه دو قلوه یک گاو بزرگ خواهد بود.»(38) «در جهان ماشیح، زنان هر روز خواهند زایید و درختان در هر روز میوه خواهند داد».(39)
خلاصه اینکه صلح جاویدان در سراسر عالم حکمفرما خواهد شد: «گرگ با برّه سکونت خواهد داشت، پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر و گاو پروارى با هم و طفل کوچک آنها را خواهد راند. گاو با خرس خواهد چرید و بچههاى آنها با هم خواهند خوابید و شیر مثل گاو کاه خواهد خورد و طفل شیرخواره بر سوراخ مار بازى خواهد کرد و طفل از شیر بازداشته شده، دست خود را بر خانه افعى خواهد گذاشت و در تمامى کوه مقدس من ضرر و فسادى نخواهند کرد؛ زیرا که جهان از معرفت خدا پر خواهد بود.»(40)
مسیح کیست؟
در عهد عتیق به رهبر موعود به شکلهاى گوناگون اشاره شده است. در مواردى از او به عنوان «پادشاه موعود» یاد شده(41) و در موارد دیگرى به عنوان «چوپان خوب»(42) و در بعضى موارد، به عنوان «بنده عاقل و عادل یهوه» از او یاد گردیده است.(43)
از کتابهاى نبوّت چنین به دست مىآید که آرزوى آمدن حضرت مسیح علیهالسلام در سه محور اساسى مىچرخید که البته این محورهاى سهگانه به گونهاى مشخص از یکدیگر جدا نشدهاند: الف ـ مسیح پسر داود: برخى از انبیا علیهمالسلام مانند حزقیال و ملاکى اعلام داشتهاند که خداوند به زودى یک مسیح از نسل حضرت داود علیهالسلام براى بازگرداندن شکوه بنى اسرائیل خواهد فرستاد. انتظار مىرود که مسیح یاد شده قوم را از دست حاکمان مشرک رهایى بخشد و قدرت شریعت خدا را براى گروه کوچکى که در زمان تنگى وفادار و مطیع فرمان خدا باقى خواهد ماند بسط و اعتلا بخشد. در این سلطنت (یا ملکوت) جدید، عدالت، نیکى به مستمندان و پرستش درست و خالصانه خدا حکمفرما خواهد بود. خدا نیز از طریق مسیح خود بر قوم خود حکومت خواهد کرد. ب ـ بنده خدا: اشعیاى نبى علیهالسلام از «بنده خدا»، که برخواهد خواست، سخن گفته است. وى به دور از هر قدرت نظامى و اقتصادى و هر شکوه ظاهرى و نفوذ کلمه، خواهد آمد. همچنین او از روى ایمان و تسلیم به اراده خدا، مخالف هرگونه شدت عمل، داراى صبر و بردبارى براى تحمل دردها و ستمها خواهد بود. ج ـ پسر انسان: از این شخصیت پیچیده در کتاب دانیال علیهالسلام سخن به میان آمده است. ادبیات مکاشفه به دورهاى از تاریخ یهود تعلّق دارد که قوم زیر ستم بود و به این دلیل آنان و آرزوهاى خود را در قالب اشارات و رموز بیان مىکرد. نوشتههاى مکاشفه از «روز خداوند» سخن مىگوید و اینکه خدا براى اصلاح مفاسد و محکوم کردن اشرار و رهایى بخشیدن به کسانى که بر ایمان خود استوار ماندهاند در جهان وارد عمل مىشود. به گفته ادبیات مکاشفه، به نشانه فرارسیدن روز خداوند، پسر انسان از آسمان فرود خواهد آدم و ملکوت الهى را بر پا خواهد ساخت.(44)
تحقیقات فراوانى درباره اینکه مسیح چه کسى است در میان خود یهود به عمل آمده و براى روشن شدن این مطلب، آیههاى کتاب مقدس به دقت مطالعه و موشکافى شده است. ولى آنچه بسیار مهم است اینکه جملگى علماى یهود درباره این نکته متفق الرأى بودهاند که «مسیح موعود» یک انسان خواهد بود که از سوى خداوند مأمور انجام وظیفه خاصى خواهد شد. تلمود در هیچ جا به این اعتقاد که مسیح ممکن است یک ناجى و موجود فوق انسانى باشد، اشاره نمىکند.(45)
مسیح، هم خدا و هم انسان!
مسیحیان ماشیح مورد انتظار یهود را همان حضرت عیسى مسیح علیهالسلام ، فرزند مریم عذرا علیهماالسلام مىدانند. در گفتوگوى بین حضرت عیسى علیهالسلام و زن سامرى، در انجیل یوحنا چنین آمده است: «زن بدو گفت: مىدانم که مسیح ـ یعنى کرستُس ـ مىآید. پس هنگامى که او آید از همه چیز به ما خبر خواهد داد. عیسى بدو گفت: من که با تو سخن مىگویم: همانم.»(46)
اما علاوه بر این، مسیحیان به الوهیت حضرت عیسى علیهالسلام اعتقاد دارند. عنوان کتاب مقدس آنها چنین است: «کتاب عهد جدید یعنى انجیل مقدس خداوند و نجات دهنده ما عیسى مسیح». کتابهایى نیز تحت این عنوان ـ «خداوند ما، عیسى مسیح» ـ نوشتهاند.(47) ریشهیابى تاریخى این مسأله موضوع دیگرى است که باید در فرصت مقتضى بدان پرداخت، اما آنچه در اینجا قابل ذکر است این که اولین بار پولس رسول این نظریه را مطرح و سپس بر آن تأکید کرد. او یک یهودى متعصّب بود که مسیحیان را شکنجه مىداد. لوقا در کتاب اعمال رسولان، از کتابهاى عهد جدید، چنین مىنویسد: «اما سولس کلیسا را معذّب مىساخت و خانه به خانه گشته مردان و زنان را برکشیده به زندان مىافکند.»(48) در میان راهى که مىرفت تا اهل طریقت، خواه مرد و خواه زن، را بیابد و بر آنها بند نهاده به اورشلیم بیاورد، مدعى شد که عیسى مسیح علیهالسلام را در هیئت نورى دیده است و پس از آن نه تنها ایمان آورد، بلکه براى او مقام الوهیت قایل شد.(49)
پولس را دومین مؤسس مسیحیت لقب دادهاند.(50) اهمیت او بدان جهت است که وى «اصول لاهوت و مبادى الوهى ـ تئولوژیک خاصى به وجود آورد که آثار روحانى مبادى عیسى را در ضمیر و روح پیروان او ثابت و مستقر ساخت و همین اصول سبب شد که نصرانیت عالمگیر شود و در ممالک جهان انتشار یابد.»(51) نظریه الوهیت حضرت عیسى علیهالسلام بعدها مورد توجه و عنایت ارباب کلیسا واقع شد و در سال 325 م. در شوراى نیقیه به طور رسمى، پذیرفته شد.(52) امروزه مسیحیت به شکل تجزیهناپذیر و لاینفکى معتقد است که حضرت عیسى علیهالسلام هم خدا و هم انسان است.(53)
پولس علاوه بر الوهیت حضرت عیسى علیهالسلام این نظریه را مطرح کرد که حضرت عیسى علیهالسلام همان مسیح، منجى و پادشاه موعود یهودیان است، آمده تا ملکوت الهى را در زمین برقرار سازد و بین اخیار و اشرار داورى نماید.(54) این نظریه همعرض نظریه الوهیت حضرت مسیح علیهالسلام مورد توجه مسیحیان قرار گرفت، تا آنجا که مدعى شدند «مخصوصا قصد عمده و کلى انبیا اخبار از آمدن مسیح و خلاصى عالم بوده است.»(55) بنابراین، پیشگویىهاى عهد عتیق از سفر پیدایش تا مکاشفهها را در مورد ظهور منجى اسرائیل درست مىدانند و معتقدند که «نبوّتهاى متعددى در مورد تولد، زندگى، مرگ و قیام بعد از مرگ مسیح وجود دارد که در عهد جدید تحقق یافته است».(56)
مسیحیان این پیشگویىها را دلیل بر الوهیت و مافوق طبیعى بودن حضرت عیسى علیهالسلام نیز مىدانند: «چنین نبوّتى به خودى خود، یک معجزه است و بر شخصیتى مافوق طبیعى شهادت مىدهد؛ شخصیتى که ادعاهاى او ما را به پرستش و اطاعت از او فرا مىخواند.»(57)
مسیحیت معتقد است که هم در مورد «انسانیت» و هم در مورد «الوهیت» حضرت عیسى علیهالسلام شواهد کافى و وافى در عهد عتیق وجود دارد. بنابراین، مىگویند: «مسیح موعود وقتى بیاید در یک شخصیت واحد، هم خدا و هم انسان خواهد بود.»(58)
از سفر پیدایش (3:15)، که در آن حضرت مسیح علیهالسلام به عنوان ذرّیه زن معرفى شده تا پیشگویىهاى انبیاى متأخر عهد عتیق، در همه جا، به انسان بودن حضرت مسیح علیهالسلام اذعان گردیده است. شهادت مربوط به تبار او، پیوندش با اسرائیل، تولد پیشگویى شدهاش در بیت اللحم و برخورداریش از عنوان «پسر انسان»، در مورد اینکه حضرت عیسى علیهالسلام انسان بوده است جاى هیچ تردیدى باقى نمىگذارد. مسیحیان از این مطلب به مکاشفه انسانى حضرت عیسى علیهالسلام تعبیر مىکنند. انتظار همگانى یهود هم بر این بود که رهاننده موعود باید یک انسان باشد که از این مادر یهودى، زاده شده است.(59)
اما جنبه الوهیت حضرت مسیح علیهالسلام مورد اختلاف است؛ اولاً، بین مسیحیان و یهودیان و ثانیا، بین خود مسیحیان.(60) اثباتکنندگان الوهیت حضرت عیسى علیهالسلام به آیاتى از عهد عتیق استناد مىکنند که خود اذعان دارند «زبان و طرز بیان نبوّتهاى مسیحیایى غالبا مبهم مىباشد.(61) در اینجا به مواردى از آنها، که مهمترند، اشاره مىگردد:
1ـ «خداوند به شما آیتى خواهد داد؛ اینک با کره حامله شده پسرى خواهد زایید و نام او را عمّانوئیل خواهید خواند.»(62)
2ـ «یهوه، خدایت، نبى اى را از میان تو، از برادرانت، مثل من براى تو مبعوث خواهد گردانید. او را بشنوید.» و «نبىاى را براى ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت.»(63)
3ـ «اینک رسول خود را خواهم فرستاد و او طریق را پیش روى من مهیّا خواهد ساخت و خداوندى که شما طالب او مىباشید ناگهان به هیکل خود خواهد آمد؛ یعنى آن رسول عهدى که شما از او مسرور مىباشید او مىآید. قول یهوه، صبایوت، این است.»(64)
4ـ «با برگزیده خود عهد بستهام براى بنده خویش، داود، قسم خوردهام که ذریّت تو را پایدار خواهم ساخت تا ابد الآباد و تخت تو را نسلاً بعد نسل بنا خواهم نمود.»(65)
5ـ «یهوه به خداوند من گفت: بر دست راست من بنشین تا دشمنانت را پاىانداز تو سازم.»(66)
6ـ «متبارک باد او که به نام خداوند مىآید.»(67)
7ـ «نهالى از تنه یسىء بیرون آمده، شاخه از ریشههایش خواهد شکفت و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت.»(68)
8ـ «روح خداوند، یهوه، بر من است؛ زیرا خداوند مرا مسح کرده است تا مسکینان را بشارت دهم و مرا فرستاده تا شکسته دلان را التیام بخشم و اسیران را به رستگارى و محبوسان را ندا کنم ... و جمیع ماتمیان را تسلّى بخشم.»(69)
9ـ «خداوند مىگوید که نجات دهنده براى صهیون و براى آنان که در یعقوب از معصیت بازگشت نمایند، خواهد آمد.»(70)
10ـ «زیرا که براى ما ولدى زاییده و پسرى به ما بخشیده شد و سلطنت بر دوش او خواهد بود و اسم او عجیب و مشیر و خداى قدیر و پدر سرمدى و سرور سلامتى خوانده خواهد شد.»(71)
11ـ «و در آن روز خواهند گفت: اینک این خداى ماست که منتظر او بودهایم و ما را نجات خواهد داد. این خداوند است که منتظر او بودهایم. پس از نجات او مسرور و شادمان خواهیم شد.»(72)
12ـ «دستهاى سست را قوى سازید و زانوهاى لرزنده را محکم گردانید، به دلهاى خائف بگویید: قوى شوید و مترسید، اینک خداى شما با انتقام مىآید، او با عقوبت الهى مىآید و شما را نجات خواهد داد. آنگاه چشمان کوران باز خواهد شد و گوشهاى کران مفتوح خواهد گردید، آنگاه لنگان مثل غزال جست و خیز خواهند نمود و زبان گنگ خواهد سرایید؛ زیرا که آبها در بیابان و نهرها در صحرا خواهد جوشید.»(73)
13ـ «در ایام وى، یهودا نجات خواهد یافت و اسرائیل با امنیت ساکن خواهد شد و اسمى که به آن نامیده مىشود این است: یهوه صدقینو (یهوه عدالت ما).(74)
14ـ «و بر من که نیزه زدهاند خواهند گریست و براى من مثل نوحهگرى براى پسر یگانه خود نوحهگرى خواهند نمود.»(75) «و آنانى که او را نیزه زدهاند و تمامى امتهاى جهان براى وى خواهند نالید.»(76)
بررسى آیات مزبور
در مورد شماره (1) باید گفت که علماى مسیحى خواستهاند از خلقت خارقالعاده حضرت عیسى علیهالسلام نتیجه بگیرند که وى موجودى فوق بشرى است، در حالى که این مطلب بر الوهیت حضرت عیسى علیهالسلام دلالت ندارد؛ زیرا خلقت خارقالعاده یک موجود دلیل بر الوهیت او نیست. علاوه بر آن، خلقت خارقالعاده منحصر به حضرت عیسى علیهالسلام نیست. حضرت آدم علیهالسلام نیز خلقتى خارق العاده داشته، ولى کسى براى او الوهیت قایل نشده است.
در آیات شماره (2) و (3) بشارت داده شده است که پیامبرى خواهد آمد. مسیحیان این بشارت را تولد حضرت عیسى علیهالسلام مىدانند. در این آیات، تصریح شده است که شخص موعود «نبى» یا «رسول» خواهد بود و بر همین اساس، یهودیان منتظر یک شخص «انسانى» موعود بودند. چنان که قبلاً هم گذشت، تلمود در هیچ جا اشاره نمىکند که شخص موعود موجودى فوق بشرى خواهد بود. بنابراین، آیات مزبور نیز بر الوهیت حضرت عیسى علیهالسلام دلالت ندارند و در نهایت، تنها نبوّت ایشان را اثبات مىکنند.
آیه (4) نیز نمىتواند مستمسک خوبى بر الوهیت حضرت عیسى علیهالسلام باشد؛ زیرا در آن آمده است که «خداوند ذرّیه داود را پایدار خواهد ساخت» و این، مطلب خاصى را اثبات نمىکند.
آیه (5) در بردارنده عبارت «به خداوند من» و در آیه (6) عبارت «به نام خداوند» و در آیه (7) عبارت «روح خداوند بر او قرار گرفت» ممکن است دستاویز لرزانى براى اثبات الوهیت حضرت عیسى علیهالسلام باشد.
هر چند ممکن است تصور شود که عبارتهاى «اسم او عجیب و مشیر و خداى قدیر و پدر سرمدى» در آیه (10) و عبارت «این خداوند ماست» در شماره (11) و عبارت «اینک خداى شما با انتقام مىآید» در شماره (12) و عبارت «یهوه عدالت ما» در شماره (13) دلالتى بر الوهیت حضرت عیسى علیهالسلام دارند، اما باید توجه داشت که استعمال واژه «خدا» در دین مبین اسلام اهمیت و محدودیتى دارد که در ادیان دیگر یافت نمىشود. در عهد عتیق درباره دعوت حضرت موسى علیهالسلام از فرعون چنین آمده است: «و خداوند به موسى گفت: ببین تو را بر فرعون خدا ساختهام و برادرت، هارون، نبى تو خواهد بود.»(77) در اینجا، کلمه «خدا» بر حضرت موسى علیهالسلام اطلاق شده و هیچ کس به الوهیت او قایل نشده است. استعمال کلمه «کدخدا» و «ناخدا» به معناى «خداى ناو» و «خداوندگار» در زبان فارسى نیز از این قبیل است.
عهد عتیق به زبان عبرى است. کلمه «خداى قدیر» در فراز «اسم او عجیب و مشیر و خداى قدیر»، در واقع، ترجمه واژه عبرى eza «ایل» به معناى «قدیر و توانا» است که در مورد حضرت جبرئیل هم استعمال مىشده است. این کلمه هم براى خالق و هم براى مخلوق استعمال گردیده است؛ مانند سفر خروج (7:1) که بحث آن گذشت. کلمهاى که در زبان عبرى فقط در مورد «خدا» استعمال مىشده و در مورد مخلوقات به کار نمىرفته کلمه heza «الوه» است. کلمات دیگرى نظیر «خداوند»، معادل «رَب» در زبان عربى، Lord در زبان انگلیسى و «پروردگار» در زبان فارسى در مورد خالق و مخلوق هر دو، استعمال مىشود. در قرآن کریم نیز کلمه «رَب» هم براى خالق و هم براى مخلوق استعمال شده است. حضرت یوسف علیهالسلام کلمه «رَب» را در مورد پادشاه مصر به کار برده است: «یَا صَاحِبَىِ السِّجن اَمَّا احَدُکُما فیسقى رَبَّهُ خمرا...» (یوسف: 41)، «قال للذى ظنَّ انَّهُ ناج منهما اذکُرنى عِندَ ربِّک فاَنساهُ الشَّیطان ذکر ربِّه» (یوسف: 42)، «قال ارْجِع الى ربِّکَ ...» (یوسف: 50) بنابراین، کلمه «رَب» در قرآن کریم بارها براى غیرخدا استعمال شده است و کسى الوهیت را از آن استنباط نمىکند.
به علاوه در عهد جدید یونانى نیز براى خدا از واژه «وثیوس» استفاده مىشود که به معناى خداى ازلى، خالق زنده کننده و مولاى توانا است این کلمه به خداى ابراهیم، اسحاق، یعقوب، موسى و پیامبران دیگر اشاره مىکند. عهد جدید هرگز عیسى و روحالقدوس را «هوثیوس» نخوانده است.(78)
عبارت آیه (3) «خداوند ناگهان به هیکل خود خواهد آمد»، کلمه «هیکل» یعنى معبد و منظور از آن بیت المقدس است. کلمه خداوند نیز چنان که بیان شد، هم بر خالق و هم بر مخلوق اطلاق مىشود. بنابراین، معناى عبارت چنین است: «پیامبر موعود به معبد خود خواهد آمد.» همانگونه که ملاحظه مىشود، هیچ کدام از این موارد بر الوهیت حضرت عیسى علیهالسلام دلالت ندارد.
عیسى مسیح علیهالسلام ، پسر انسان و پیامبر الهى
آنچه قابل تأمل توجه است اینکه حضرت عیسى مسیح علیهالسلام خود را «پسر انسان» خطاب کرده است. در اناجیل کنونى، 83 مرتبه کلمه «پسر انسان» به عنوان لقبى براى حضرت مسیح علیهالسلام استعمال شده است. گویا آن حضرت بر این لقب اصرار داشتهاند تا امتى به گمراهى دچار نشوند. با وجود این، مسیحیان کنونى این لقب را به فراموشى سپردهاند و حضرت عیسى علیهالسلام را مساوى و متحد با خدا دانسته و به شکل لاینفکى، قایل به یگانگى او با خدا هستند،(79) در حالى که بر اساس اناجیل موجود، حضرت عیسى علیهالسلام خدا را عبادت مىنموده و به درگاه او دعا مىکرده است،(80) خود آن حضرت هم فرموده است که «خداوند از او بزرگتر است.»(81) آیا باید سخنان حضرت عیسى علیهالسلام را پذیرفت یا سخنان ارباب کلیسا را؟!
پىنوشتها
1ـ کلمه «تَلمُود» به معناى «آموزش» از کلمه عبرى «لامد» به معناى «یاد داد» با واژه عبرى «تَلمَذَ، یُتَلْمِذ، تلْمَذَةً» همریشه است. در اصطلاح، «تَلْمُود» به کتابى بسیار بزرگ که احادیث یهود را در بر دارد، اطلاق مىشود.
2ـ هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص 873
3ـ سفر خروج، 7:1 و 4:16 (باب 7، آیه 1 و باب 4، آیه 16)
4ـ میکاى نبى، 3:11
5ـ کتاب مقدس مسیحیان داراى دو بخش است: عهد عتیق و عهد جدید. عهد عتیق در حقیقت، کتاب آسمانى یهودیان است که مسیحیان براى آن احترام قائل شده و آن را در آغاز کتاب خود قرار دادهاند. یهودیان، که عهد جدید را انکار مىکنند، بخش مورد اعتقاد خود را «عهد» مىنامند. عهد عتیق مشتمل بر 39 کتاب و عهد جدید مشتمل بر 27 کتاب است.
6ـ قاموس نبى، 3:8 و شمارههاى بعد
7ـ تواریخ ایام، کتاب دوم، 15:8
8ـ اشعیاء: 10:16، 17
9ـ برخى از مورخان ادیان در اینکه یهودیان از ابتدا موحّد بودهاند، تردید کرده و گفتهاند که یهودیت از بدو تکوّن، قایل به وحدت خداوند نبوده است، بلکه در طول قرون متوالى در این دین کثرت به وحدت تبدیل شده و از قرن ششم پیش از میلاد، که اشعیاى نبى بر وحدت خداوند تأکید کرده، در دین یهود بر آن پافشارى شده است. علاوه بر آن، کتاب دیگرى که نشان دهد یهودیان از ابتدا قایل به وحدت خداوند بودهاند، نداریم. ولکن کلام آقاى اون دست نیست. (ر. ک. به: of Deity Owen, Concepts)
10ـ پیدایش، 24:3
11ـ خروج، 20:3
12ـ خروج، 4:6
13ـ محمود رامیار، بخشى از نبوت اسرائیلى و مسیحى، ص 65
14ـ اشعیاء، 45:1 ـ 8 و 18
15ـ اشعیاء، 46: 9، 10
16ـ تثنیه، 32:4
17ـ اشعیاء، 44:6
18ـ واژه عبرى «ماشیح» به معناى «مسح شده» مىباشد. این کلمه لقب پادشاهان بنى اسرائیل بود. بر اساس یک سنّت پیامبران در حضور جمع اندکى روغن بر سر پادشاهان مىمالیدند و بدین شیوه، نوعى قداست براى آنها پدید مىآمد. معادل یونانى «ماشیح»، کریستوس، به همین معناست. یهودیان به جاى واژه مسیح همان تعبیر «ماشیح» را به کار مىبرند تا انکار خود را از حضرت عیسى مسیح علیهالسلام نشان دهند.
19ـ ر.ک.به: 1. کهن، گنجینهاى از تلمود، ترجمه فریدون گرگانى، تطبیق با متن عبرى یهوشوع، نتن الى (تهران: یهودا حى، 1350)، ص 352
20ـ گنجینهاى از تلمود، ص 142 و 370
21ـ گنجینهاى از تلمود، ص 352؛ منظور از بیت همیقداش، بیتالمقدس است.
22 الى 26ـ گنجینهاى از تلمود، ص 352؛ ص 354؛ 354 به بعد؛ ص 354؛ ص 355
27ـ اشعیاء، 60:21
28ـ اشعیاء، 59:16 و شمارههاى 12 ـ 15
29ـ گنجینه تلمود، ص 354
30ـ گنجینهاى از تلمود، ص 356
31ـ گنجینهاى از تلمود، ص 356
32ـ اشعیاء، 6:22
33ـ گنجینهاى از تلمود، ص 357
34ـ پیدایش، باب 14 / گنجینهاى از تلمود، ص 355
35ـ حبقوق، 2:3
36 الى 39ـ گنجینهاى از تلمود
40ـ اشعیاء، نبى 11:6 ـ 9
41ـ ارمیاء، 32:5 و 30:9
42ـ میکاى بنى، 5:2 ـ 5 و حزقیال، 34:23 و 37:24
43ـ اشعیاء، 52:13ـ15 و 53:11 / حزقیال، 34:24
44ـ الاب توماس میشال الیسوعى، المدخل الى العقیدة المسیحیة، بیروت، 1992، ص 28
45ـ گنجینهاى از تلمود، ص 352
46ـ یوحنا، 4:25 و 26
47ـ ر. ک. به: John Walwoord, Our lord Jesus Christ
48ـ اعمال رسولان، 8:3
49ـ اعمال رسولان، 9:1 ـ 6 و بابهاى بعدى
50ـ جان بى. ناس، تاریخ جامع ادیان ص 613
51ـ جان بى. ناس، همان، ص 614 / شلبى، مقارنة الادیان، ج 2، ص 102 و 103
52ـ جان ناس، همان، ص 635
53ـ ر. ک. به: Cotechism of The Catholic Church, p. 118؛ این کتاب نزد مسیحیان همانند رساله عملیه نزد مسلمانان است.
54ـ جان ناس، همان، ص 874
55ـ هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص 874
56ـ جان والوورد، خداوند ما، عیسى مسیح، ص 58
57ـ جان والوورد، همان، ص 58
58ـ جان والوورد، همان، ص 64 / همچنین ر. ک. به:
Robert Cummings Neville, A Theology primer, p 143 (Incarnation And The Two Natures of Chirst)
59ـ جان والوورد، همان، ص 64
60ـ ر. ک. به: Emety H. Bancrof, Chrisian Theobgy, p. 97 / همچنین ر. ک. به: ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 3، ص 708
61ـ جان والوورد، همان، ص 64
62ـ اشعیاء، 7:14
63ـ تثنیه، 18:15، 18
64ـ ملاکى، 3:1
65 الى 66ـ مزامیر، 89:3 و 4؛ 110:1؛ 118:26
67 الى 73ـ اشعیاء، 11:1 و 2؛ 61:1 و 2؛ 59:20؛ 9:6؛ 25:9؛ 35:3 و 6
74ـ ارمیاء، 23:5 ـ 6
75ـ زکریا، 12:10
76ـ مکاشفه، 1:7
77ـ خرد، ج 7:1
78ـ الاب توماس میشال الیسوعى، المدخل الى العقیدة المسیحیه، ص 63، بیروت 1992
79ـ متأسفانه حتى برخى از الهیون مسیحى در کتاب خود آوردهاند که حضرت عیسى7 خودش خبر نداشت که خداست. ر. ک. به:
Thomamas, V. Morrise, The Logic of God Incarnate, (Newyork: Cornell, University Press, 1986) P. 99-104.
80ـ مرقس، 14:32
81ـ یوحنا، 14:28
مقدمه
اصل نبوّت براى معتقدان به تورات و تلمود(1) امرى مسلّم است. اساس ایمان دانشمندان یهود این است که خداوند اراده و خواست خود را به وسیله سخنگویانى از میان خود مردم، که پیامبر خوانده مىشوند، به انسانها اطلاع داده است. در مقابل، انسانها موظّف و مکلّف به انجام خواست و اراده او هستند.
کلمه «نبوت» در کتاب مقدس داراى معانى متفاوتى است. در قاموس کتاب مقدس چنین آمده است: «نبوّت لفظى است که مقصود از آن اخبار از خدا و امورات دینیه به تخصیص اخبار از امور آینده است.»(2) این کلمه به معناى سخنگو و بازگوینده سخن هم به کار رفته است.(3) علاوه بر آن، در مورد جادوگران و مزدبگیرانى که مىتوانستند آینده افراد را حدس بزنند نیز استعمال شده است.(4) در متون قدیمىتر عهد عتیق،(5) «نبوّت» بیشتر به معناى برانگیختن، الهام گرفتن و انذار دادن است،(6) ولى در متون بعدى به معناى فرمان دادن و بیش از همه، به معناى پیشگویى و اخبار از آینده است، به گونهاى که نبوّت و پیشگویى با هم آمیخته شدهاند. این پیشگویىها سبب جلب اعتماد مردم به نبى مىشد و نبى نیز از همین عامل براى جلب مردم به خداشناسى و ایجاد ترس از ارتکاب گناه و تقویت روحیه مؤمنان بهره مىگرفت.(7) بعضى از پیشگویىها آمیختهاى از وعد و وعید و یا به صورت تفسیر عباراتى بود که بر تقوى و نیکوکارى دلالت مىکرد.(8)
آنچه در طول تاریخ نبوّت انبیاى بنىاسرائیل فوق العاده داراى اهمیت بوده تأکید بر دو مطلب است:
1ـ یکتاپرستى
از مهمترین وظایف انبیاى الهى اعلام توحید، ترویج یکتاپرستى و مبارزه با بت و بتپرستى بوده است. انبیاى بنى اسرائیل از همان ابتدا و پس از آن، در طول تاریخ، به این وظیفه خطیر خود جامه عمل پوشاندهاند.(9)
در عصرى که فراعنه مصر به پرستش ربة النوعها مشغول بودند، در یونان، خدایان المپ سلطه مطلق داشتند؛ در بابل، مردوخ در رأس خدایان دیگر حکومت مىکرد؛ در سرزمین کنعان فینیقى، بعل پرستش مىشد و بت و بتپرستى با اشکال متنوع در همه جا رواج داشت، حضرت ابراهیم علیهالسلام صلاى یکتاپرستى در داد و خداى یگانه را به عنوان سلطان زمین و آسمان مطرح کرد.(10) ظاهر شدن یهوه بر حضرت ابراهیم علیهالسلام و پیمان یکتاپرستى او اجتماع دینى جدیدى را بنیان نهاد، ولى البته کارها به سادگى پیش نرفت.
پس از حضرت ابراهیم، علیهالسلام قوم یهود به مصر مهاجرت کردند و در دوران حضرت موسى علیهالسلام به فلسطین بازگشتند. بدآموزىهاى همسایگان و خرافات زمان اقامت در مصر، تغییرات بسیارى در اعتقادات آنها به وجود آورد. لذا، لازم بود یک بار دیگر تصفیه شوند. از اینرو، حضرت موسى علیهالسلام شارع و بانى مذهب، در کوه طور ده فرمان دریافت داشت. نخستین فرمان این بود: «تو را خدایان دیگر غیر از من نباشد.»(11) این پایه و اساس اجتماع جدیدى بود که تنها بر پایه فکرى «وجود خداى یکتا» بنا نهاده مىشد. دعوت به یکتاپرستى در فرازهاى بعدى صراحت بیشترى به خود گرفت: «اى اسرائیل، بشنو! یهوه خداى ما، یهوه واحد است. پس یهوه، خداى خود، را به تمامى جان و تمامى قوت خود محبت نما.»(12) این سخنان به منزله شهادت نزد آن قوم است و همه روزه غالبا آن را تکرار مىکنند و در هنگام مرگ میّت تلقین مىنمایند.(13)
دعوت به توحید و یکتاپرستى در سراسر دوران نبوّت اسرائیل ادامه یافت، به خصوص توسط اشعیاى نبى علیهالسلام مورد تأکید قرار گرفت: «خداوند به مسیح خود، کورش، چنین مىگوید: ... من یهوه هستم و دیگرى نیست و غیر از من خدایى نیست. من کمر تو را بستم، هنگامى که مرا نشناختى تا از مشرق آفتاب و مغرب آن بدانند که سواى من احدى نیست. من یهوه هستم و دیگرى نى؛ پدید آورنده نور و آفریننده ظلمت؛ صانع سلامتى و آفریننده بدى. من، یهوه، صانع همه این چیزها هستم، دیگرى نیست.»(14) همچنین در اشعیاء مىخوانیم: «زیرا من قادر مطلق هستم و دیگرى نیست، خدا هستم و نظیر من نى. آخر را از ابتدا و آنچه را که واقع نشده از قدیم بیان مىکنم و مىگویم که اراده من برقرار خواهد ماند.»(15) و «بدانید تنها من خدا هستم و خداى دیگرى غیر از من نیست. مىمیرانم و زنده مىسازم، مجروح مىکنم و شفا مىدهم و کسى نمىتواند از دست من رهایى بخشد؛ من که تا ابد زنده هستم.»(16) «من اول هستم و من آخر هستم و غیر من خدایى نیست.»(17)
2ـ بشارت به منجى
پس از توحید و یکتاپرستى و شاید در حدّ آن، آنچه در طول تاریخ انبیاى بنىاسرائیل فوقالعاده مورد تأکید بوده بشارت به «منجى» است. یهودیان معتقدند که او براى بنى اسرائیل آینده فرحبخش ایجاد خواهد کرد. تلمود صدها بار به ماشیح(18) و مأموریت او اشاره کرده است.(19) این امر تا بدان حد مورد عنایت بوده است که هدف بعثت انبیاى بنىاسرائیل را منحصر در بشارت به منجى و آینده مطلوبى که او فراهم خواهد کرد، مىداند: «کلیه پیامبران فقط درباره خوشىهاى دوران ماشیح و سعادت توبهکاران نبوّت کردهاند.»(20)
اعتقاد یهود بر این است که ظهور حضرت مسیح علیهالسلام و فعالیتهاى او درباره بهبود وضع جهان و تأمین سعادت بشر قسمتى از نقشه خداوند در آغاز آفرینش جهان بوده است: «پیش از آنکه عالم هستى به وجود آید، هفت چیز آفریده شد: تورات، توبه، باغ عدن، جهنم، اورنگ جلال الهى، بیت همیقداش و نام "ماشیح".»(21) آنان همچنین معتقدند: «از آغاز خلقت عالم، پادشاه "ماشیح" به دنیا آمد؛ زیرا (لزوم وجود او) حتى پیش از آنکه جهان آفریده شود، به ذهن (خداوند) خطور کرد.»(22) بنابراین، با آنکه پیوسته منتظر ظهور «ماشیح» بودهاند، لکن امید به ظهور او هنگام بدبختىهاى ملى شدت مىیافته است. وقتى ظلم و تعدّى یک دولت فاتح، که ملت اسرائیل را زیر سلطه خود داشت، غیرقابل تحمل مىشد، یهودیان از روى غریزه به پیشگویىهاى کتاب مقدس درباره ظهور حضرت مسیح علیهالسلام توجه مىکردند.
یوسفوس، مورخ مشهور یهود، در تاریخ خود شرح داده است که چگونه در سالهاى پیش از خرابى بیتالمقدس افرادى ادعا مىکردند که همان نجاتدهندهاى هستند که انبیا ظهور او را از پیش خبر دادهاند. یکى از این افراد، برکوخوا (Barkokhva) است که بعضى او را برکوزیوا (Barkoziva) نامیدهاند. وى رهبر شورش یهودیان علیه رومیان بود. ربى عقیوا او را ماشیح خوانده است.(23)
اوضاع دشوار پیش از ظهور حضرت مسیح علیهالسلام
براى تسلّى خاطر افراد در روزهاى پر از رنج و مشقت و براى تشویق و تشجیع آنها به اینکه در برابر شدیدترین سختىها تاب مقاومت بیاورند و نگذارند یأس و حرمان بر آنها چیره گردد، دانشمندان یهود این حقیقت را گوشزد مىکردند که «دردهاى زایمان دوره ماشیح» سخت و شدید خواهند بود؛ یعنى همانطور که پیش از تولد طفل، مادر باید درد و رنج بسیارى تحمل کند، همانگونه ظهور ماشیح نیز با سختىها و مشقات طاقت فرسا همراه خواهد بود. با توجه به این تمثیل، که تاریکى و سیاهى شب پیش از دمیدن سپیده فزونى مىیابد، دانشمندان یهود این نکته را به مردم یادآور مىشدند که پیش از ظهور ماشیح آشفتگى و فساد در جهان به حدّ اعلى خواهد رسید و مشکلات و سختىهاى زندگى تقریبا غیرقابل تحمل خواهد بود.»(24) در این باره در تلمود آمده است: «در دورهاى که ماشیح، فرزند داود، ظهور مىکند جوانان به پیران بىاحترامى کرده و آنها را خجالت خواهند داد و پیران در جلوى جوانان به پا خواهند ایستاد. دختر با مادر خود و عروس با مادر شوهر مخالفت خواهد کرد. روى مردم دوره، چون روى سگ خواهد بود (از بى حیایى) و فرزند از پدر خود خجالت نخواهد کشید.»(25) علاوه بر آن، «محل تحصیل و مطالعه به اماکن فساد مبدل شده، دانش دبیران فاسد خواهند گشت و کسانى که از خطا بترسند منفور خواهند بود.»(26)
در بعضى از متون گفته شده است که ماشیح، فرزند داود، فقط در دورهاى ظهور خواهد کرد که همه مردم آن یا معصوم باشند یا مجرم، چنان که نوشته شده است: «و قوم تو همگى عادل و نیکوکار خواهند بود و براى همیشه زمین را به میراث خواهند برد.»(27) در جاى دیگر نوشته است: «و او دید کسى نیست و حیران ماند از اینکه شفاعتکنندهاى وجود ندارد و از اینرو، بازویش او را نجات داد.»(28) در طى روایتى دوران هفت ساله پیش از ظهور ماشیح چنین توصیف مىشود: «در سال اول آن، مفاد این آیه به وقوع خواهد پیوست: "بر یک شهر بارانیدم و بر شهر دیگر نبارانیدم." (قاموس 4:7) در سال دوم، تیرهاى قحطى رها خواهند شد. در سال سوم، قحطى شدیدى حکمفرما خواهد شد، مردان و زنان و کودکان و اشخاص متّقى و پارسا و قدیمى خواهند مرد و آموزگاران تورات آن را فراموش خواهند کرد. در سال چهارم، سیرى و وفور نعمت خواهد بود، ولى نه به طور کامل. در سال پنجم، سیرى و فراوانى عظیمى حکمفرما خواهد شد و مردم خواهند خورد و خواهند نوشید و شاد خواهند بود. تورات به سوى آموزندگانش باز خواهد گشت. در سال ششم، صداهایش از آسمان به گوش خواهد رسید. در سال هفتم، جنگها درخواهند گرفت و در پایان این دوران هفت ساله، فرزند داود ظهور خواهد کرد.»(29)
زمان ظهور حضرت مسیح علیهالسلام
در مورد زمان ظهور حضرت مسیح علیهالسلام دو نظر عمده در میان علماى یهود مطرح بود. بر اساس یک نظریه، زمان مشخصى براى آغاز دوران حضرت مسیح علیهالسلام در نظر گفته شده است. در این زمینه، کوششهایى از سوى بعضى از علماى یهود، براى تعیین تاریخ ظهور حضرت مسیح علیهالسلام صورت گرفته که از سوى بیشتر علماى یهود به شدت تقبیح شده است.(30) تلمود کسانى را که چنین محاسباتى انجام دهند لعنت کرده است: «لعنت بر کسانى باد که تاریخ پایان ذلت اسرائیل و ظهور ماشیح را محاسبه مىکنند.»(31) نظریه دیگر این است که زمان ظهور حضرت مسیح علیهالسلام از پیش معیّن نشده است، بلکه بنا بر کردار مردم تغییر خواهد یافت. این نظریه از این بخش استنباط شده است: «من، خداوند، در وقت خودش آن را تسریع خواهم کرد.»(32)
این سخن را اینچنین تفسیر کردهاند: «اگر ملت اسرائیل استحقاق آن را داشته باشد نجات ایشان را تسریع خواهم کرد و اگر استحقاق نداشته باشد در وقت خودش آنها را نجات خواهم داد.»(33)
اما به طور کلى، زمان ظهور حضرت مسیح به دلیل بروز ناراحتىهاى سیاسى، که به جنگهاى سخت منجر خواهد گردید، مشخص شده است: «هر وقت ببینى که دولتها با هم به جنگ مىپردازند، منتظر قدوم ماشیح باش. بدان که همینطور است؛ چون در دوره ابراهیم نیز چنین شده و هنگامى که دولتها با هم به جنگ پرداختند براى ابراهیم نجات حاصل گردید.»(34) در هر حال، به انتظار امر شده است: «اگرچه تأخیر نماید برایش منتظر باش.»(35)
جهان در عصر ظهور حضرت مسیح علیهالسلام
درباره اینکه جهان در عصر ظهور حضرت مسیح علیهالسلام چگونه خواهد بود، علماى بنى اسرائیل مطالبى رؤیائى عنوان کردهاند برخى از این موارد عبارتند از: «نیروى بارورى طبیعیت به میزان شگفتانگیز و معجزهآسایى فزونى خواهد یافت. اوضاع جهان آینده (عصر مسیح) مانند اوضاع جهان کنونى نخواهد بود. در جهان کنونى، باید براى چیدن انگور و پایمال کردن و گرفتن آب آن زحمت کشید، اما در دوران ماشیح انسان یک حبه انگور را با گارى یا با قایق مىآورد و آن را گوشه خانه خود مىگذارد و از آن به قدر یک خم بزرگ آب انگور مىگیرد و بقایاى آن را در آشپزخانه مىسوزاند ... و یک حبّه انگور، که سى پیمانه شراب ندهد، یافت نخواهد شد.»(36)
در جاى دیگر آمده است: «در جهان کنونى، غلات ظرف شش ماه به عمل مىآیند، درختان دوازده ماه میوه مىدهند. ولى در جهان آینده، غلات در مدت یک ماه رشد مىکنند، درختان ظرف دو ماه میوه خواهند داد، ربى یوسه گفت در زمان ماشیح غلات ظرف پانزده روز به عمل خواهند آمد و درختان در مدت یک ماه میوه خواهند داد.»(37) از اینها عجیبتر، فرازهاى بعدى این عبارت است: «در جهان ماشیح، در سرزمین اسرائیل، گردههایى از عالىترین آرد و پارچههایى از نفیسترین پشم از زمین خواهد رویید ... یک دانه گندم به اندازه دو قلوه یک گاو بزرگ خواهد بود.»(38) «در جهان ماشیح، زنان هر روز خواهند زایید و درختان در هر روز میوه خواهند داد».(39)
خلاصه اینکه صلح جاویدان در سراسر عالم حکمفرما خواهد شد: «گرگ با برّه سکونت خواهد داشت، پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر و گاو پروارى با هم و طفل کوچک آنها را خواهد راند. گاو با خرس خواهد چرید و بچههاى آنها با هم خواهند خوابید و شیر مثل گاو کاه خواهد خورد و طفل شیرخواره بر سوراخ مار بازى خواهد کرد و طفل از شیر بازداشته شده، دست خود را بر خانه افعى خواهد گذاشت و در تمامى کوه مقدس من ضرر و فسادى نخواهند کرد؛ زیرا که جهان از معرفت خدا پر خواهد بود.»(40)
مسیح کیست؟
در عهد عتیق به رهبر موعود به شکلهاى گوناگون اشاره شده است. در مواردى از او به عنوان «پادشاه موعود» یاد شده(41) و در موارد دیگرى به عنوان «چوپان خوب»(42) و در بعضى موارد، به عنوان «بنده عاقل و عادل یهوه» از او یاد گردیده است.(43)
از کتابهاى نبوّت چنین به دست مىآید که آرزوى آمدن حضرت مسیح علیهالسلام در سه محور اساسى مىچرخید که البته این محورهاى سهگانه به گونهاى مشخص از یکدیگر جدا نشدهاند: الف ـ مسیح پسر داود: برخى از انبیا علیهمالسلام مانند حزقیال و ملاکى اعلام داشتهاند که خداوند به زودى یک مسیح از نسل حضرت داود علیهالسلام براى بازگرداندن شکوه بنى اسرائیل خواهد فرستاد. انتظار مىرود که مسیح یاد شده قوم را از دست حاکمان مشرک رهایى بخشد و قدرت شریعت خدا را براى گروه کوچکى که در زمان تنگى وفادار و مطیع فرمان خدا باقى خواهد ماند بسط و اعتلا بخشد. در این سلطنت (یا ملکوت) جدید، عدالت، نیکى به مستمندان و پرستش درست و خالصانه خدا حکمفرما خواهد بود. خدا نیز از طریق مسیح خود بر قوم خود حکومت خواهد کرد. ب ـ بنده خدا: اشعیاى نبى علیهالسلام از «بنده خدا»، که برخواهد خواست، سخن گفته است. وى به دور از هر قدرت نظامى و اقتصادى و هر شکوه ظاهرى و نفوذ کلمه، خواهد آمد. همچنین او از روى ایمان و تسلیم به اراده خدا، مخالف هرگونه شدت عمل، داراى صبر و بردبارى براى تحمل دردها و ستمها خواهد بود. ج ـ پسر انسان: از این شخصیت پیچیده در کتاب دانیال علیهالسلام سخن به میان آمده است. ادبیات مکاشفه به دورهاى از تاریخ یهود تعلّق دارد که قوم زیر ستم بود و به این دلیل آنان و آرزوهاى خود را در قالب اشارات و رموز بیان مىکرد. نوشتههاى مکاشفه از «روز خداوند» سخن مىگوید و اینکه خدا براى اصلاح مفاسد و محکوم کردن اشرار و رهایى بخشیدن به کسانى که بر ایمان خود استوار ماندهاند در جهان وارد عمل مىشود. به گفته ادبیات مکاشفه، به نشانه فرارسیدن روز خداوند، پسر انسان از آسمان فرود خواهد آدم و ملکوت الهى را بر پا خواهد ساخت.(44)
تحقیقات فراوانى درباره اینکه مسیح چه کسى است در میان خود یهود به عمل آمده و براى روشن شدن این مطلب، آیههاى کتاب مقدس به دقت مطالعه و موشکافى شده است. ولى آنچه بسیار مهم است اینکه جملگى علماى یهود درباره این نکته متفق الرأى بودهاند که «مسیح موعود» یک انسان خواهد بود که از سوى خداوند مأمور انجام وظیفه خاصى خواهد شد. تلمود در هیچ جا به این اعتقاد که مسیح ممکن است یک ناجى و موجود فوق انسانى باشد، اشاره نمىکند.(45)
مسیح، هم خدا و هم انسان!
مسیحیان ماشیح مورد انتظار یهود را همان حضرت عیسى مسیح علیهالسلام ، فرزند مریم عذرا علیهماالسلام مىدانند. در گفتوگوى بین حضرت عیسى علیهالسلام و زن سامرى، در انجیل یوحنا چنین آمده است: «زن بدو گفت: مىدانم که مسیح ـ یعنى کرستُس ـ مىآید. پس هنگامى که او آید از همه چیز به ما خبر خواهد داد. عیسى بدو گفت: من که با تو سخن مىگویم: همانم.»(46)
اما علاوه بر این، مسیحیان به الوهیت حضرت عیسى علیهالسلام اعتقاد دارند. عنوان کتاب مقدس آنها چنین است: «کتاب عهد جدید یعنى انجیل مقدس خداوند و نجات دهنده ما عیسى مسیح». کتابهایى نیز تحت این عنوان ـ «خداوند ما، عیسى مسیح» ـ نوشتهاند.(47) ریشهیابى تاریخى این مسأله موضوع دیگرى است که باید در فرصت مقتضى بدان پرداخت، اما آنچه در اینجا قابل ذکر است این که اولین بار پولس رسول این نظریه را مطرح و سپس بر آن تأکید کرد. او یک یهودى متعصّب بود که مسیحیان را شکنجه مىداد. لوقا در کتاب اعمال رسولان، از کتابهاى عهد جدید، چنین مىنویسد: «اما سولس کلیسا را معذّب مىساخت و خانه به خانه گشته مردان و زنان را برکشیده به زندان مىافکند.»(48) در میان راهى که مىرفت تا اهل طریقت، خواه مرد و خواه زن، را بیابد و بر آنها بند نهاده به اورشلیم بیاورد، مدعى شد که عیسى مسیح علیهالسلام را در هیئت نورى دیده است و پس از آن نه تنها ایمان آورد، بلکه براى او مقام الوهیت قایل شد.(49)
پولس را دومین مؤسس مسیحیت لقب دادهاند.(50) اهمیت او بدان جهت است که وى «اصول لاهوت و مبادى الوهى ـ تئولوژیک خاصى به وجود آورد که آثار روحانى مبادى عیسى را در ضمیر و روح پیروان او ثابت و مستقر ساخت و همین اصول سبب شد که نصرانیت عالمگیر شود و در ممالک جهان انتشار یابد.»(51) نظریه الوهیت حضرت عیسى علیهالسلام بعدها مورد توجه و عنایت ارباب کلیسا واقع شد و در سال 325 م. در شوراى نیقیه به طور رسمى، پذیرفته شد.(52) امروزه مسیحیت به شکل تجزیهناپذیر و لاینفکى معتقد است که حضرت عیسى علیهالسلام هم خدا و هم انسان است.(53)
پولس علاوه بر الوهیت حضرت عیسى علیهالسلام این نظریه را مطرح کرد که حضرت عیسى علیهالسلام همان مسیح، منجى و پادشاه موعود یهودیان است، آمده تا ملکوت الهى را در زمین برقرار سازد و بین اخیار و اشرار داورى نماید.(54) این نظریه همعرض نظریه الوهیت حضرت مسیح علیهالسلام مورد توجه مسیحیان قرار گرفت، تا آنجا که مدعى شدند «مخصوصا قصد عمده و کلى انبیا اخبار از آمدن مسیح و خلاصى عالم بوده است.»(55) بنابراین، پیشگویىهاى عهد عتیق از سفر پیدایش تا مکاشفهها را در مورد ظهور منجى اسرائیل درست مىدانند و معتقدند که «نبوّتهاى متعددى در مورد تولد، زندگى، مرگ و قیام بعد از مرگ مسیح وجود دارد که در عهد جدید تحقق یافته است».(56)
مسیحیان این پیشگویىها را دلیل بر الوهیت و مافوق طبیعى بودن حضرت عیسى علیهالسلام نیز مىدانند: «چنین نبوّتى به خودى خود، یک معجزه است و بر شخصیتى مافوق طبیعى شهادت مىدهد؛ شخصیتى که ادعاهاى او ما را به پرستش و اطاعت از او فرا مىخواند.»(57)
مسیحیت معتقد است که هم در مورد «انسانیت» و هم در مورد «الوهیت» حضرت عیسى علیهالسلام شواهد کافى و وافى در عهد عتیق وجود دارد. بنابراین، مىگویند: «مسیح موعود وقتى بیاید در یک شخصیت واحد، هم خدا و هم انسان خواهد بود.»(58)
از سفر پیدایش (3:15)، که در آن حضرت مسیح علیهالسلام به عنوان ذرّیه زن معرفى شده تا پیشگویىهاى انبیاى متأخر عهد عتیق، در همه جا، به انسان بودن حضرت مسیح علیهالسلام اذعان گردیده است. شهادت مربوط به تبار او، پیوندش با اسرائیل، تولد پیشگویى شدهاش در بیت اللحم و برخورداریش از عنوان «پسر انسان»، در مورد اینکه حضرت عیسى علیهالسلام انسان بوده است جاى هیچ تردیدى باقى نمىگذارد. مسیحیان از این مطلب به مکاشفه انسانى حضرت عیسى علیهالسلام تعبیر مىکنند. انتظار همگانى یهود هم بر این بود که رهاننده موعود باید یک انسان باشد که از این مادر یهودى، زاده شده است.(59)
اما جنبه الوهیت حضرت مسیح علیهالسلام مورد اختلاف است؛ اولاً، بین مسیحیان و یهودیان و ثانیا، بین خود مسیحیان.(60) اثباتکنندگان الوهیت حضرت عیسى علیهالسلام به آیاتى از عهد عتیق استناد مىکنند که خود اذعان دارند «زبان و طرز بیان نبوّتهاى مسیحیایى غالبا مبهم مىباشد.(61) در اینجا به مواردى از آنها، که مهمترند، اشاره مىگردد:
1ـ «خداوند به شما آیتى خواهد داد؛ اینک با کره حامله شده پسرى خواهد زایید و نام او را عمّانوئیل خواهید خواند.»(62)
2ـ «یهوه، خدایت، نبى اى را از میان تو، از برادرانت، مثل من براى تو مبعوث خواهد گردانید. او را بشنوید.» و «نبىاى را براى ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت.»(63)
3ـ «اینک رسول خود را خواهم فرستاد و او طریق را پیش روى من مهیّا خواهد ساخت و خداوندى که شما طالب او مىباشید ناگهان به هیکل خود خواهد آمد؛ یعنى آن رسول عهدى که شما از او مسرور مىباشید او مىآید. قول یهوه، صبایوت، این است.»(64)
4ـ «با برگزیده خود عهد بستهام براى بنده خویش، داود، قسم خوردهام که ذریّت تو را پایدار خواهم ساخت تا ابد الآباد و تخت تو را نسلاً بعد نسل بنا خواهم نمود.»(65)
5ـ «یهوه به خداوند من گفت: بر دست راست من بنشین تا دشمنانت را پاىانداز تو سازم.»(66)
6ـ «متبارک باد او که به نام خداوند مىآید.»(67)
7ـ «نهالى از تنه یسىء بیرون آمده، شاخه از ریشههایش خواهد شکفت و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت.»(68)
8ـ «روح خداوند، یهوه، بر من است؛ زیرا خداوند مرا مسح کرده است تا مسکینان را بشارت دهم و مرا فرستاده تا شکسته دلان را التیام بخشم و اسیران را به رستگارى و محبوسان را ندا کنم ... و جمیع ماتمیان را تسلّى بخشم.»(69)
9ـ «خداوند مىگوید که نجات دهنده براى صهیون و براى آنان که در یعقوب از معصیت بازگشت نمایند، خواهد آمد.»(70)
10ـ «زیرا که براى ما ولدى زاییده و پسرى به ما بخشیده شد و سلطنت بر دوش او خواهد بود و اسم او عجیب و مشیر و خداى قدیر و پدر سرمدى و سرور سلامتى خوانده خواهد شد.»(71)
11ـ «و در آن روز خواهند گفت: اینک این خداى ماست که منتظر او بودهایم و ما را نجات خواهد داد. این خداوند است که منتظر او بودهایم. پس از نجات او مسرور و شادمان خواهیم شد.»(72)
12ـ «دستهاى سست را قوى سازید و زانوهاى لرزنده را محکم گردانید، به دلهاى خائف بگویید: قوى شوید و مترسید، اینک خداى شما با انتقام مىآید، او با عقوبت الهى مىآید و شما را نجات خواهد داد. آنگاه چشمان کوران باز خواهد شد و گوشهاى کران مفتوح خواهد گردید، آنگاه لنگان مثل غزال جست و خیز خواهند نمود و زبان گنگ خواهد سرایید؛ زیرا که آبها در بیابان و نهرها در صحرا خواهد جوشید.»(73)
13ـ «در ایام وى، یهودا نجات خواهد یافت و اسرائیل با امنیت ساکن خواهد شد و اسمى که به آن نامیده مىشود این است: یهوه صدقینو (یهوه عدالت ما).(74)
14ـ «و بر من که نیزه زدهاند خواهند گریست و براى من مثل نوحهگرى براى پسر یگانه خود نوحهگرى خواهند نمود.»(75) «و آنانى که او را نیزه زدهاند و تمامى امتهاى جهان براى وى خواهند نالید.»(76)
بررسى آیات مزبور
در مورد شماره (1) باید گفت که علماى مسیحى خواستهاند از خلقت خارقالعاده حضرت عیسى علیهالسلام نتیجه بگیرند که وى موجودى فوق بشرى است، در حالى که این مطلب بر الوهیت حضرت عیسى علیهالسلام دلالت ندارد؛ زیرا خلقت خارقالعاده یک موجود دلیل بر الوهیت او نیست. علاوه بر آن، خلقت خارقالعاده منحصر به حضرت عیسى علیهالسلام نیست. حضرت آدم علیهالسلام نیز خلقتى خارق العاده داشته، ولى کسى براى او الوهیت قایل نشده است.
در آیات شماره (2) و (3) بشارت داده شده است که پیامبرى خواهد آمد. مسیحیان این بشارت را تولد حضرت عیسى علیهالسلام مىدانند. در این آیات، تصریح شده است که شخص موعود «نبى» یا «رسول» خواهد بود و بر همین اساس، یهودیان منتظر یک شخص «انسانى» موعود بودند. چنان که قبلاً هم گذشت، تلمود در هیچ جا اشاره نمىکند که شخص موعود موجودى فوق بشرى خواهد بود. بنابراین، آیات مزبور نیز بر الوهیت حضرت عیسى علیهالسلام دلالت ندارند و در نهایت، تنها نبوّت ایشان را اثبات مىکنند.
آیه (4) نیز نمىتواند مستمسک خوبى بر الوهیت حضرت عیسى علیهالسلام باشد؛ زیرا در آن آمده است که «خداوند ذرّیه داود را پایدار خواهد ساخت» و این، مطلب خاصى را اثبات نمىکند.
آیه (5) در بردارنده عبارت «به خداوند من» و در آیه (6) عبارت «به نام خداوند» و در آیه (7) عبارت «روح خداوند بر او قرار گرفت» ممکن است دستاویز لرزانى براى اثبات الوهیت حضرت عیسى علیهالسلام باشد.
هر چند ممکن است تصور شود که عبارتهاى «اسم او عجیب و مشیر و خداى قدیر و پدر سرمدى» در آیه (10) و عبارت «این خداوند ماست» در شماره (11) و عبارت «اینک خداى شما با انتقام مىآید» در شماره (12) و عبارت «یهوه عدالت ما» در شماره (13) دلالتى بر الوهیت حضرت عیسى علیهالسلام دارند، اما باید توجه داشت که استعمال واژه «خدا» در دین مبین اسلام اهمیت و محدودیتى دارد که در ادیان دیگر یافت نمىشود. در عهد عتیق درباره دعوت حضرت موسى علیهالسلام از فرعون چنین آمده است: «و خداوند به موسى گفت: ببین تو را بر فرعون خدا ساختهام و برادرت، هارون، نبى تو خواهد بود.»(77) در اینجا، کلمه «خدا» بر حضرت موسى علیهالسلام اطلاق شده و هیچ کس به الوهیت او قایل نشده است. استعمال کلمه «کدخدا» و «ناخدا» به معناى «خداى ناو» و «خداوندگار» در زبان فارسى نیز از این قبیل است.
عهد عتیق به زبان عبرى است. کلمه «خداى قدیر» در فراز «اسم او عجیب و مشیر و خداى قدیر»، در واقع، ترجمه واژه عبرى eza «ایل» به معناى «قدیر و توانا» است که در مورد حضرت جبرئیل هم استعمال مىشده است. این کلمه هم براى خالق و هم براى مخلوق استعمال گردیده است؛ مانند سفر خروج (7:1) که بحث آن گذشت. کلمهاى که در زبان عبرى فقط در مورد «خدا» استعمال مىشده و در مورد مخلوقات به کار نمىرفته کلمه heza «الوه» است. کلمات دیگرى نظیر «خداوند»، معادل «رَب» در زبان عربى، Lord در زبان انگلیسى و «پروردگار» در زبان فارسى در مورد خالق و مخلوق هر دو، استعمال مىشود. در قرآن کریم نیز کلمه «رَب» هم براى خالق و هم براى مخلوق استعمال شده است. حضرت یوسف علیهالسلام کلمه «رَب» را در مورد پادشاه مصر به کار برده است: «یَا صَاحِبَىِ السِّجن اَمَّا احَدُکُما فیسقى رَبَّهُ خمرا...» (یوسف: 41)، «قال للذى ظنَّ انَّهُ ناج منهما اذکُرنى عِندَ ربِّک فاَنساهُ الشَّیطان ذکر ربِّه» (یوسف: 42)، «قال ارْجِع الى ربِّکَ ...» (یوسف: 50) بنابراین، کلمه «رَب» در قرآن کریم بارها براى غیرخدا استعمال شده است و کسى الوهیت را از آن استنباط نمىکند.
به علاوه در عهد جدید یونانى نیز براى خدا از واژه «وثیوس» استفاده مىشود که به معناى خداى ازلى، خالق زنده کننده و مولاى توانا است این کلمه به خداى ابراهیم، اسحاق، یعقوب، موسى و پیامبران دیگر اشاره مىکند. عهد جدید هرگز عیسى و روحالقدوس را «هوثیوس» نخوانده است.(78)
عبارت آیه (3) «خداوند ناگهان به هیکل خود خواهد آمد»، کلمه «هیکل» یعنى معبد و منظور از آن بیت المقدس است. کلمه خداوند نیز چنان که بیان شد، هم بر خالق و هم بر مخلوق اطلاق مىشود. بنابراین، معناى عبارت چنین است: «پیامبر موعود به معبد خود خواهد آمد.» همانگونه که ملاحظه مىشود، هیچ کدام از این موارد بر الوهیت حضرت عیسى علیهالسلام دلالت ندارد.
عیسى مسیح علیهالسلام ، پسر انسان و پیامبر الهى
آنچه قابل تأمل توجه است اینکه حضرت عیسى مسیح علیهالسلام خود را «پسر انسان» خطاب کرده است. در اناجیل کنونى، 83 مرتبه کلمه «پسر انسان» به عنوان لقبى براى حضرت مسیح علیهالسلام استعمال شده است. گویا آن حضرت بر این لقب اصرار داشتهاند تا امتى به گمراهى دچار نشوند. با وجود این، مسیحیان کنونى این لقب را به فراموشى سپردهاند و حضرت عیسى علیهالسلام را مساوى و متحد با خدا دانسته و به شکل لاینفکى، قایل به یگانگى او با خدا هستند،(79) در حالى که بر اساس اناجیل موجود، حضرت عیسى علیهالسلام خدا را عبادت مىنموده و به درگاه او دعا مىکرده است،(80) خود آن حضرت هم فرموده است که «خداوند از او بزرگتر است.»(81) آیا باید سخنان حضرت عیسى علیهالسلام را پذیرفت یا سخنان ارباب کلیسا را؟!
پىنوشتها
1ـ کلمه «تَلمُود» به معناى «آموزش» از کلمه عبرى «لامد» به معناى «یاد داد» با واژه عبرى «تَلمَذَ، یُتَلْمِذ، تلْمَذَةً» همریشه است. در اصطلاح، «تَلْمُود» به کتابى بسیار بزرگ که احادیث یهود را در بر دارد، اطلاق مىشود.
2ـ هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص 873
3ـ سفر خروج، 7:1 و 4:16 (باب 7، آیه 1 و باب 4، آیه 16)
4ـ میکاى نبى، 3:11
5ـ کتاب مقدس مسیحیان داراى دو بخش است: عهد عتیق و عهد جدید. عهد عتیق در حقیقت، کتاب آسمانى یهودیان است که مسیحیان براى آن احترام قائل شده و آن را در آغاز کتاب خود قرار دادهاند. یهودیان، که عهد جدید را انکار مىکنند، بخش مورد اعتقاد خود را «عهد» مىنامند. عهد عتیق مشتمل بر 39 کتاب و عهد جدید مشتمل بر 27 کتاب است.
6ـ قاموس نبى، 3:8 و شمارههاى بعد
7ـ تواریخ ایام، کتاب دوم، 15:8
8ـ اشعیاء: 10:16، 17
9ـ برخى از مورخان ادیان در اینکه یهودیان از ابتدا موحّد بودهاند، تردید کرده و گفتهاند که یهودیت از بدو تکوّن، قایل به وحدت خداوند نبوده است، بلکه در طول قرون متوالى در این دین کثرت به وحدت تبدیل شده و از قرن ششم پیش از میلاد، که اشعیاى نبى بر وحدت خداوند تأکید کرده، در دین یهود بر آن پافشارى شده است. علاوه بر آن، کتاب دیگرى که نشان دهد یهودیان از ابتدا قایل به وحدت خداوند بودهاند، نداریم. ولکن کلام آقاى اون دست نیست. (ر. ک. به: of Deity Owen, Concepts)
10ـ پیدایش، 24:3
11ـ خروج، 20:3
12ـ خروج، 4:6
13ـ محمود رامیار، بخشى از نبوت اسرائیلى و مسیحى، ص 65
14ـ اشعیاء، 45:1 ـ 8 و 18
15ـ اشعیاء، 46: 9، 10
16ـ تثنیه، 32:4
17ـ اشعیاء، 44:6
18ـ واژه عبرى «ماشیح» به معناى «مسح شده» مىباشد. این کلمه لقب پادشاهان بنى اسرائیل بود. بر اساس یک سنّت پیامبران در حضور جمع اندکى روغن بر سر پادشاهان مىمالیدند و بدین شیوه، نوعى قداست براى آنها پدید مىآمد. معادل یونانى «ماشیح»، کریستوس، به همین معناست. یهودیان به جاى واژه مسیح همان تعبیر «ماشیح» را به کار مىبرند تا انکار خود را از حضرت عیسى مسیح علیهالسلام نشان دهند.
19ـ ر.ک.به: 1. کهن، گنجینهاى از تلمود، ترجمه فریدون گرگانى، تطبیق با متن عبرى یهوشوع، نتن الى (تهران: یهودا حى، 1350)، ص 352
20ـ گنجینهاى از تلمود، ص 142 و 370
21ـ گنجینهاى از تلمود، ص 352؛ منظور از بیت همیقداش، بیتالمقدس است.
22 الى 26ـ گنجینهاى از تلمود، ص 352؛ ص 354؛ 354 به بعد؛ ص 354؛ ص 355
27ـ اشعیاء، 60:21
28ـ اشعیاء، 59:16 و شمارههاى 12 ـ 15
29ـ گنجینه تلمود، ص 354
30ـ گنجینهاى از تلمود، ص 356
31ـ گنجینهاى از تلمود، ص 356
32ـ اشعیاء، 6:22
33ـ گنجینهاى از تلمود، ص 357
34ـ پیدایش، باب 14 / گنجینهاى از تلمود، ص 355
35ـ حبقوق، 2:3
36 الى 39ـ گنجینهاى از تلمود
40ـ اشعیاء، نبى 11:6 ـ 9
41ـ ارمیاء، 32:5 و 30:9
42ـ میکاى بنى، 5:2 ـ 5 و حزقیال، 34:23 و 37:24
43ـ اشعیاء، 52:13ـ15 و 53:11 / حزقیال، 34:24
44ـ الاب توماس میشال الیسوعى، المدخل الى العقیدة المسیحیة، بیروت، 1992، ص 28
45ـ گنجینهاى از تلمود، ص 352
46ـ یوحنا، 4:25 و 26
47ـ ر. ک. به: John Walwoord, Our lord Jesus Christ
48ـ اعمال رسولان، 8:3
49ـ اعمال رسولان، 9:1 ـ 6 و بابهاى بعدى
50ـ جان بى. ناس، تاریخ جامع ادیان ص 613
51ـ جان بى. ناس، همان، ص 614 / شلبى، مقارنة الادیان، ج 2، ص 102 و 103
52ـ جان ناس، همان، ص 635
53ـ ر. ک. به: Cotechism of The Catholic Church, p. 118؛ این کتاب نزد مسیحیان همانند رساله عملیه نزد مسلمانان است.
54ـ جان ناس، همان، ص 874
55ـ هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص 874
56ـ جان والوورد، خداوند ما، عیسى مسیح، ص 58
57ـ جان والوورد، همان، ص 58
58ـ جان والوورد، همان، ص 64 / همچنین ر. ک. به:
Robert Cummings Neville, A Theology primer, p 143 (Incarnation And The Two Natures of Chirst)
59ـ جان والوورد، همان، ص 64
60ـ ر. ک. به: Emety H. Bancrof, Chrisian Theobgy, p. 97 / همچنین ر. ک. به: ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 3، ص 708
61ـ جان والوورد، همان، ص 64
62ـ اشعیاء، 7:14
63ـ تثنیه، 18:15، 18
64ـ ملاکى، 3:1
65 الى 66ـ مزامیر، 89:3 و 4؛ 110:1؛ 118:26
67 الى 73ـ اشعیاء، 11:1 و 2؛ 61:1 و 2؛ 59:20؛ 9:6؛ 25:9؛ 35:3 و 6
74ـ ارمیاء، 23:5 ـ 6
75ـ زکریا، 12:10
76ـ مکاشفه، 1:7
77ـ خرد، ج 7:1
78ـ الاب توماس میشال الیسوعى، المدخل الى العقیدة المسیحیه، ص 63، بیروت 1992
79ـ متأسفانه حتى برخى از الهیون مسیحى در کتاب خود آوردهاند که حضرت عیسى7 خودش خبر نداشت که خداست. ر. ک. به:
Thomamas, V. Morrise, The Logic of God Incarnate, (Newyork: Cornell, University Press, 1986) P. 99-104.
80ـ مرقس، 14:32
81ـ یوحنا، 14:28