۱.
تاریخ معاصر ایران و بویژه منطقه کُردستان حوادث فراوانی را به خود دیده است. واکاوی هرکدام از آنها پرده از حقایق شیرین و تلخی برمی دارد که برای ساخت کنونی جامعه مفید و ضروری است. قیام سنجرخان وزیری در اواخر عصر قاجار که علیه اشغالگری ایران توسط روس ها و انگلیسی ها اتفاق افتاده از آن دست حوادث جریان ساز است که ابعاد و ویژگی های آن هنوز نیاز به تحلیل و تبیین دارد. در این نوشتار ضمن بازخوانی زندگی، قیام و مبارزه سنجرخان برعلیه بیگانگان با رویکرد تاریخی تحلیلی مختصات و ویژگی های منحصربه فرد قیام بررسی و بازگو شد. مردمی و خودجوش بودن، کاریزما و نقش نخبگانی برجسته رهبری قیام، عدم ارتباط و وابستگی به هیچ قدرت داخلی و خارجی، ملی و ایران گرا بودن قیام و نهایتاً تنها قیام کُردها در جنوب کُردستان را از ویژگی های آن برشمرد. اما با تأسف توأم با تعجب باید پرسید این قیام علیرغم ماهیت روشن و مستند و نیز وجود مستندات متعدد تاریخی چرا مورد کم توجهی واقع شده است بطوریکه در سطح ملی کسی با سنجرخان آشنا نیست و در سطح محلی به صورت محدود و معدود با این قیام آشنایی دارند. بنابراین معرفی و تبیین این قیام برای جامعه کنونی ایران که نیازمند تقویت و معرفی بنیان های هویتی قابل لمس برای نسل جوان می باشد، ضروری است.
۲.
مفهوم سوژه در تفکر فلسفی و سیاسی دوران معاصر جایگاه ویژه ای را به خود اختصاص داده است. بطوریکه بیشتر مباحث سیاسی و اجتماعی اخیر در سطح فلسفی بگونه ای به بحث از سوژه در جایگاه فاعل شناسایی پیوند یافته است. اما این مفهوم مانند مفاهیم اساسی دیگر در تفکر نظری که از دوران مدرن پایه ریزی شده اند، تحت تأثیر مولفه های اساسی تفکر مدرن شکل گرفته اند. سلطه جامعه و اندیشه مردسالار بر محتوای این مفاهیم موجب شده است که اندیشمندان متوجه مسائل زنان، به لزوم تحول این مفاهیم پی ببرند. تحول مفهوم سوژه در شناخت شناسی فمینیستی بر حوزه های متفاوت اندیشه و عمل سیاسی و اجتماعی تأثیر می گذارد و آن را به سوی فاصله گرفتن از سلسله مراتبی شدن مردسالار سوق می دهد. تحقیق حاضر، قصد دارد ضمن تحلیل این تحول مفهومی، نتایج آن را در حوزه سیاسی مورد بررسی قرار دهد.
۳.
رشد و گسترش تروریسم در منطقه خاورمیانه با شکل گیری شبکه تروریستی القاعده در دهه 1990 و اعلام خلافت گروه داعش در ژوئیه 2014 بعنوان خطرناک ترین تهدیدها علیه بشریت تبدیل شده و به سبب پیوند آن با فناوری های جدید، یک معضل راهبردی را به وجود آورده و توانسته است سبب نقش آفرینی گروه هایی کوچک اما با ساختارهای پیچیده در پهنه بین المللی شود. رشد این پدیده به صورت فراگیر تحقیقات گسترده ای را با نگاه اساسی به متغیرهای متعدد می طلبد. بنابراین پژوهش حاضر تلاش می کند تا با محور قرار دادن مفروض ها و مفاهیم نظریه انتقادی روابط بین الملل، دلایل رشد تروریسم در منطقه خاورمیانه را توضیح داده و کارآمدی این نظریه را در تحلیل پدیده تروریسم در این منطقه اثبات کند. بدین ترتیب سوالی که در اینجا مطرح می گردد این است که عوامل شکل گیری تروریسم در منطقه خاورمیانه از منظر نظریه انتقادی چیست؟ یا اینکه در روابط بین الملل چگونه می توان پدیده تروریسم خاورمیانه را تحلیل کرد؟ در پاسخ، فرض بر این است که باتوجه به مفروض های نظریه انتقادی، در دولت های میزبان تروریسم بعنوان سطح تحلیل میانه، عواملی چون سیطره عقلانیت ابزاری و عدم مفاهمه در سپهر عمومی و ضعف جامعه مدنی، سبب بسته شدن فضای سیاسی- اجتماعی بر کنشگران تکثرگرا و جنایات سازمان یافته بیرون از مجری دولت در این منطقه شده و در سطح تحلیل کلان سیطره هژمون و نفوذ آن در منطقه به واکنش نیروهای ضدهژمون مواجه شده که این امر گروه ضد سیستم و رهایی بخش ساختارشکن در هر دو سطح را در قالب تروریسم افراطی داعش و القاعده برانگیخته است.
۴.
احراز مسئولیت در مخاصمات بین المللی و داخلی، همواره با موانعی روبرو بوده است. در این مخاصمات با فعل و ترک فعل هایی روبرو می باشیم که از منظر حقوق بین الملل منع نشده اند و ماهیت اقدام تخطی آمیز ندارند. اما صرف ارتکاب آنها، موجبات تحمیل خسارت های گسترده به طرف های مخاصمه و حتی طرف های ثالث می گردد. سوالی که در اینجا قابل طرح می باشد، چرایی عدم توجه و اقبال دولت ها و سازمان های بین المللی به این مهم می باشد. صلح و امنیت پایدار بین المللی، همواره تحت تأثیر مخاصمات داخلی و بین المللی، بوده است. عدم تعریف همه جانبه مسئولیت در مخاصمات داخلی و بین المللی، معادلات صلح جهانی را با متغیرهای مبهمی روبرو می نماید. احراز مسئولیت در اعمال منع نشده بین المللی در حقوق مخاصمات، با تعریف و شناسایی جنگ افزارهای جدید و برآورد دامنه تخریبی آن در حوزه های مختلف انسانی و زیست محیطی و نهایتاً تحدید بکارگیری آنها در قالب کنوانسیون ها و معاهدات لازم الاجرای بین المللی در حقوق مخاصمات، امکان پذیر خواهد بود. در این راستا، بازبینی و اصلاح توافقنامه های لاهه، کنوانسیون های چهارگانه ژنو 1949 و پروتکل های الحاقی 1977، لازم و ضروری است. جنگ دریایی بعنوان فراگیرترین جنگ در گذشته و محتمل ترین آن در آینده، همواره با پیامدهای بین المللی همراه بوده است و موجبات مسئولیت بین المللی طرف های مخاصمه را فراهم نموده است. جنگی که با پیشرفت تکنولوژی و جنگ افزارهای دریایی، پیامدهای وسیع انسانی و زیست محیطی خواهد داشت.
۵.
مواد 22 تا 27 اعلامیه حقوق بشر به موضوع حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی اختصاص داده شده است. در این مواد، استفاده از سلاح های کشتارجمعی در واقع نوعی سوء استفاده از حق دفاع به نظر می آید، و دیوان بین المللی دادگستری با سکوت نسبت به منع کارکرد سلاح هسته ای در مقام دفاع مشروع به نوعی کاربرد سایر سلاح های کشتارجمعی را توجیه کرده است. سازمان منع سلاح های شیمیایی و ارگان های پیش بینی شده در معاهده، از اقتدار زیادی برخوردار هستند، بگونه ای که در صورت تخلف هر یک از اعضاء که در پایبندی اش به معاهده، شک و تردید، ایجاد شود، سازمان می تواند اقدامات دسته جمعی، از جمله تحریم ها را، علیه دولت خاطی به دیگر دولت های عضو، توصیه نماید. با این حال اگرچه قواعد مربوط به حقوق جنگ پیشرفت قابل ملاحظه ای نکرده است، اما تعهدات قراردادی دولت ها در مورد جنگ، بعنوان یکی از منابع حقوق جنگ، نیز چندان ناچیز نیست. در این نوشتار به روش توصیفی-تحلیلی سعی شده است، ابعاد حقوق بشردوستانه مبنی بر سلاح های کشتارجمعی مورد بررسی قرار بگیرد. و مهمترین چالش این طرح با حقوق بین الملل و با هدف بررسی جوانب مختلف از منظر حقوق بشری و حقوق بین المللی ارزیابی گردد.
۶.
یادگیری، بخش مرکزی زندگی هر فرد است. حتی زمانی که به آن فکر نمی کنیم نیز اتفاق می افتد؛ با این تفکر که رفتار در خلأ رخ نمی دهد؛ لذا راه های گوناگون رفتار، مرتبط با محیط کالبدی است. محیط های یادگیری از عناصری تشکیل خواهند شد که در کنار هم معنادار می شوند. ویژگی ها و کیفیت های هرکدام از این عناصر در شکل گیری رفتارهای مختلف موثر می باشند. فیلسوف ژان پیاژه، بر توانایی کودک در درک جهان بطور فعال تأکید بسیار می کند و معتقد است که کودکان بطور انفعالی اطلاعات را جذب نمی کنند، بلکه آنچه را که در دنیای پیرامون خود می بینند، می شنوند و احساس می کنند، سپس انتخاب و تفسیر می نمایند. آموزش و به تبع آن محیط های آموزشی بیشترین اثر و نقش را بر ذهنیت و تمدن سازی جوامع به عهده دارند. کالبد آموزش و پرورش، ایجاد فضاهای مرتبط با فعالیت دانش آموزان است؛ فضاهایی که دارای شرایط مناسب و مطلوب برای رشد فیزیکی ذهنی، عاطفی و اجتماعی کودکان می باشد که تحقق این امر از طریق طراحی جزئیات فضاها باتوجه به الگوهای رفتاری کودکان امکان پذیر می گردد. محققان روانشناسی محیط، با مطالعه الگوهای رفتاری کودکان در محیط های آموزشی به مواردی موثر، از قبیل اندازه مدرسه، نورپردازی و ... که نقش عمده ای در افزایش یادگیری دارند، برخوردارند که در جریان مقاله، به بررسی دقیق تر آنها پرداخته خواهد شد. هدف این مقاله بصورت کیفی به بررسی محیط های آموزشی دارالقرآنی و آموزشگاه های زبان و تأثیر آن را در یادگیری مورد ارزیابی قرار داده است.