تحقیقات علوم رفتاری
تحقیقات علوم رفتاری دوره سیزدهم زمستان 1394 شماره 4 (پیاپی 42) (مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
مقالات
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: توجه پایدار می تواند به وسیله تکالیف مداد- کاغذی مورد سنجش قرار گیرد. هدف مطالعه حاضر، طراحی یک آزمون مداد- کاغذی فارسی برای سنجش توجه پایدار و بررسی روایی و پایایی آن بود.
مواد و روش ها: این مطالعه مقطعی بر روی 230 دانش آموز دبستانی با میانگین سنی 46/1 ± 09/9 سال و با دامنه سنی 7 تا 11 سال صورت گرفت. آزمون ثبت توجه و آزمون عملکرد مداوم بر روی نمونه ها اجرا شد. آزمون ثبت توجه بر روی 151 نفر از نمونه ها با فاصله 4 تا 6 هفته تکرار گردید. برای بررسی روایی همزمان، آزمون Pearson بین نتایج دو آزمون عملکرد مداوم و ثبت توجه مورد استفاده قرار گرفت. برای بررسی تکرارپذیری نیز بین دو نوبت اجرای تکلیف آزمون، آزمون Pearson انجام شد.
یافته ها: خطای حذف و خطای ارتکاب در دو آزمون با یکدیگر رابطه مثبت و معنی داری داشتند. خطای حذف، خطای ارتکاب و کل زمان آزمون به ترتیب با ضرایب Pearson 886/0، 610/0 و 478/0 در دو ارزیابی، همبستگی مثبت و در سطح 001/0 معنی دار بود.
نتیجه گیری: آزمون ثبت توجه یک آزمون معتبر و تکرارپذیر برای سنجش توجه پایدار است.
شخصیت ایرانی: شواهدی از تفاوت های فرهنگی ویژگی های شخصیتی(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: ویژگی های شخصیتی برخاسته از تفاوت های فرهنگی است. این پژوهش با هدف بررسی ویژگی های شخصیتی در فرهنگ ایرانی انجام شد.
مواد و روش ها: مطالعه مقطعی حاضر با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای، بر روی 4342 نوجوان ایرانی از 12 استان کشور انجام شد. به منظور جمع آوری اطلاعات از پرسش نامه ویژگی های شخصیتی NEO-FFI (NEO Five-Factor Inventory) استفاده گردید. جهت تحلیل داده ها، روش تحلیل واریانس چند متغیره (MANOVA) مورد استفاده قرار گرفت.
یافته ها: بین ویژگی های شخصیتی دختران و پسران در تمام ابعاد شخصیت تفاوت معنی داری وجود داشت. همچنین، بین اقوام مختلف ایرانی در ابعاد ویژگی های شخصیتی نیز تفاوت معنی داری مشاهده شد (001/0 > P). از طرف دیگر، بین ویژگی های شخصیتی افراد در اقلیم های مختلف جغرافیایی نیز تفاوت معنی داری به دست آمد.
نتیجه گیری: نتایج نشان داد که فرهنگ، قومیت و اقلیم جغرافیایی می تواند بر روی ویژگی های شخصیتی مردم ایران تأثیرگذار باشد.
کمال گرایی نوروتیک و اختلال بدشکلی بدن در افراد مبتلا به بیماری های پوستی(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: ویژگی های شخصیتی مانند کمال گرایی، می تواند از عوامل زمینه ساز یا تشدید کننده اختلالات جسمانی یا روان پزشکی باشد. هدف پژوهش حاضر، مقایسه کمال گرایی نوروتیک و اختلال بدشکلی بدن در بیماران پوستی و افراد سالم و بررسی نقش کمال گرایی و بدشکلی بدن بر روی پیش بینی احتمال ابتلا به بیماری های پوستی بود.
مواد و روش ها: این پژوهش به صورت توصیفی- همبستگی انجام شد. نمونه گیری به صورت تصادفی، خوشه ای و تک مرحله ای صورت گرفت. ابتدا دو کلینیک پوست به صورت تصادفی انتخاب گردید و 112 نفر از مراجعه کنندگان به آن جا مورد بررسی قرار گرفتند. 106 فرد سالم نیز به عنوان گروه شاهد در این مطالعه شرکت نمودند که با گروه پژوهش از نظر متغیرهای جمعیت شناختی همسان سازی شده بودند. برای جمع آوری داده ها، پرسش نامه کمال گرایی نوروتیک و مقیاس خودسنجی نشانه های اختلال بدشکلی بدن پس از جلب رضایت آن ها تکمیل گردید.
یافته ها: میانگین نمرات کمال گرایی نوروتیک و اختلال بدشکلی بدن (01/0 > P) در گروه بیماران پوستی به صورت معنی داری بالاتر از گروه افراد سالم به دست آمد. همچنین، کمال گرایی نوروتیک و بدشکلی بدنی، توان پیش بینی احتمال ابتلا به بیماری پوستی را داشت (23/0 = R، 01/0 > P).
نتیجه گیری: کمال گرایی نوروتیک و بدشکلی بدنی می تواند باعث ایجاد یا تشدید اختلالات پوستی و به تبع آن، ایجاد اختلال بدشکلی بدن در افراد مبتلا به انواع اختلالات پوستی شود. بنابراین، آگاهی از ویژگی شخصیتی کمال گرایی و اختلال بدشکلی بدن برای پزشکان و متخصصان، جهت ارایه خدمات روان درمانی و پیشبرد بهتر فرایند درمان حایز اهمیت می باشد.
اثربخشی درمان تحلیل تبادلی مبتنی بر مصاحبه انگیزشی در بیماران مبتلا به اختلال خوردن: گزارش مورد(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: هدف پژوهش حاضر، اثربخشی درمان تحلیل تبادلی مبتنی بر مصاحبه انگیزشی روی بیماران مبتلا به اختلال خوردن بود.
مواد و روش ها: این مطالعه به روش طرح نیمه آزمایشی، تک موردی و از نوع خط پایه چندگانه انجام شد. بدین جهت، دو شرکت کننده دختر در واحد مشاوره روان شناختی مرکز ایمن طب زاگرس شهر شیراز با نمونه گیری هدفمند در سال 1391 انتخاب شدند و تحت درمان تحلیل تبادلی مبتنی بر مصاحبه انگیزشی قرار گرفتند. شرکت کنندگان در مراحل پیش از درمان (خط پایه) و طی جلسه های سوم، هشتم، چهاردهم، نوزدهم، بیست و سوم و مرحله پیگیری یک ماهه، پرسش نامه های اختلال خوردن اهواز، عادات غذا خوردن، نگرش فرد در مورد بدن خود، حالات شخصیت، روابط بین فردی و عزت نفس را تکمیل کردند. همچنین، حجم توده بدنی (Body mass index یا BMI) آن ها طی مراحل درمان اندازه گیری شد. شاخص درصد بهبودی و اندازه اثر برای تحلیل داده ها مورد استفاده قرار گرفت.
یافته ها: روش درمانی تحلیل تبادلی مبتنی بر مصاحبه انگیزشی، در بهبود بیماران مبتلا به اختلال خوردن اثربخش بود و در همه آماج ها، تغییرات چشمگیر و پایداری را ایجاد کرد. هر دو شرکت کننده پس از پایان درمان و دوره پیگیری، در اختلال خوردن 73 درصد، عادات غذا خوردن 74 درصد، تن انگاره 60 درصد، روابط بین فردی 62 درصد، عزت نفس 54 درصد و حالات خود 76 درصد بهبودی کلی را نشان دادند.
نتیجه گیری: درمان تحلیل تبادلی مبتنی بر مصاحبه انگیزشی می تواند به عنوان درمانی کارا در بهبود بیماران مبتلا به بی اشتهایی و پراشتهایی عصبی استفاده گردد.
اثربخشی آموزش مهارت های اجتماعی بر بهبود هراس اجتماعی افراد دارای آسیب شنوایی(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: مطالعات نشان می دهند که افراد با آسیب شنوایی، دارای اختلالات اضطرابی از جمله هراس اجتماعی می باشند. پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش مهارت های اجتماعی در درمان هراس اجتماعی افراد آسیب دیده شنوایی انجام شد.
مواد و روش ها: این پژوهش از نوع شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون و گروه شاهد و پیگیری بود. از میان کلیه دانش آموزان آسیب دیده شنوایی 8 تا 18 ساله شهر اراک، 22 نفر که در پرسش نامه هراس و اضطراب اجتماعی Turner نمرات بالایی را به دست آوردند، انتخاب شدند و پس از همتاسازی، بر حسب هوش و سن به صورت تصادفی در دو گروه شاهد و آزمایش قرار گرفتند. گروه آزمایش به مدت دو ماه، 2 جلسه در هفته، آموزش دیدند. داده ها با استفاده از آمار توصیفی و آزمون های Independent t و تحلیل کوواریانس، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته ها: گروه آزمایش عملکرد بهتری در پس آزمون و همچنین، در موقعیت پیگیری (001/0 > P) نسبت به گروه شاهد داشت. بر اساس یافته ها، آموزش مهارت ها تأثیر قابل ملاحظه ای بر کاهش هراس اجتماعی این افراد داشت.
نتیجه گیری: با استناد به یافته های به دست آمده از پژوهش حاضر، می توان نتیجه گرفت که آموزش مهارت های اجتماعی می تواند به عنوان یک روش مداخله ای، در کاهش هراس اجتماعی افراد آسیب دیده شنوایی مورد استفاده قرار گیرد.
افسردگی پس از زایمان و عوامل مرتبط با آن در مناطق روستایی شهرستان نجف آباد(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: با وجود اقدامات چشمگیر سال های اخیر نسبت به بهبود وضعیت سلامت طبی زنان در سنین باروری، سلامت روان این گروه به نحو بارزی مغفول مانده است. با توجه به شیوع روزافزون افسردگی به ویژه در زنان سنین باروری، تأثیرات منفی آن بر سلامت، کیفیت زندگی آنان و سایر اعضای خانواده و تأثیرپذیری بالای افسردگی زنان از عوامل اجتماعی و جمعیت شناختی جوامع مختلف، مطالعه حاضر با هدف بررسی شیوع افسردگی پس از زایمان و ارتباط آن با بعضی عوامل خطر اجتماعی و جمعیت شناختی در زنان مراجعه کننده به مراکز بهداشتی- درمانی شهرستان نجف آباد انجام شد. بدین طریق می توان پیشنهادات را برای برنامه ریزی بهداشتی، بر عوامل خطر بومی مبتنی نمود.
مواد و روش ها: مطالعه حاضر به صورت توصیفی- مقطعی در تابستان 1383 صورت گرفت. در این مطالعه، یک گروه 640 نفره شامل کلیه مادران مناطق روستایی شبکه بهداشتی- درمانی نجف آباد اصفهان مورد بررسی قرار گرفتند که از زمان زایمان آن ها 2 ماه تا 1 سال گذشته بود. اطلاعات با استفاده از پرسش نامه استاندارد افسردگی Edinburgh (ویژه دوره پس از زایمان) و یک پرسش نامه محقق ساخته مشتمل بر خصوصیات دموگرافیک و سایر متغیرهای مورد نظر در مطالعه جمع آوری شد.
یافته ها: شیوع کلی افسردگی در جمعیت مورد مطالعه، 2/37 درصد به دست آمد. خانه دار بودن، حاملگی ناخواسته، عدم شیردهی، بیماری مادرزادی آشکار نوزاد، نخست زا بودن و داشتن بیش از 3 مورد زایمان از عوامل اصلی مرتبط با افسردگی پس از زایمان در مطالعه حاضر بودند. سن مادر، نوع زایمان، وضعیت اقتصادی خانواده، میزان تحصیلات مادران و عدم رضایت از جنسیت کودک رابطه ای با افسردگی مادران نداشت.
نتیجه گیری: مطالعات متنوع گذشته، مدرک معتبری را در حمایت از وجود عوامل خطر مشترک دموگرافیک و اجتماعی برای افسردگی پس از زایمان در جوامع مختلف ارایه نکردند. بنابراین، جهت پیشگیری از افسردگی پس از زایمان، هر نوع مداخله بهداشتی لازم است مبتنی بر عوامل خطر منطقه ای صورت گیرد.
اثربخشی آموزش اصلاح سبک زندگی بر علایم روان شناختی و کنترل میزان قند خون در بیماران مبتلا به دیابت نوع دو(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: دیابت، یکی از شایع ترین بیماری های مزمن عصر حاضر به شمار می رود. پژوهش ها حاکی از تأثیر سبک زندگی بر افزایش و شیوع این بیماری است. هدف از انجام این پژوهش، بررسی اثربخشی آموزش اصلاح سبک زندگی بر علایم روان شناختی و کنترل قند خون در بیماران مبتلا به دیابت نوع دو بود.
مواد و روش ها: پژوهش حاضر از نوع کارآزمایی بالینی بود که به صورت تجربی با طرح پیش آزمون- پس آزمون و همراه با گروه شاهد و مرحله پیگیری انجام گردید. جامعه آماری را کلیه افراد مبتلا به دیابت نوع دو مراجعه کننده به مرکز تحقیقات غدد و متابولیسم دانشگاه علوم پزشکی اصفهان در سال 1392 تشکیل دادند. بر این اساس، نمونه ای مرکب از 42 نفر از این بیماران به شیوه در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (21 نفر) و شاهد (21 نفر) قرار گرفتند. به منظور جمع آوری اطلاعات، از چک لیست علایم روان شناختی نوع 90 سؤالی اصلاح شده (Symptom checklist-90-Revised یا SCL-90-R) و تست قند خون (Hemoglobin A1c یا HBA1C) استفاده شد که در سه مرحله پیش آزمون، پس آزمون و سه ماه پس از آخرین مداخلات آموزشی (پیگیری) روی بیماران اجرا گردید. اجرای پژوهش، 6 ماه به طول انجامید و مداخلات آموزشی اصلاح سبک زندگی تنها بر روی گروه آزمایش در طی 8 جلسه به صورت هفتگی و به مدت 90 دقیقه در طی 2 ماه اجرا شد. جهت محاسبات آماری، از آزمون آماری تحلیل کوواریانس چند متغیره (MANCOVA) استفاده گردید. در نهایت، داده ها در نرم افزار SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته ها: آموزش اصلاح سبک زندگی به جز ترس مرضی، بر کاهش علایم روان شناختی (شکایات جسمانی، وسواس- اجبار، حساسیت بین فردی، افسردگی، اضطراب، پرخاشگری، پارانوئید و روان پریشی) و میزان قند خون در مرحله پس آزمون و پیگیری در بیماران مبتلا به دیابت نوع دو تأثیر معنی داری داشت (050/0 > P).
نتیجه گیری: آموزش اصلاح سبک زندگی بر کاهش میانگین علایم روان شناختی و میزان قند خون بیماران مبتلا به دیابت نوع دو مؤثر است. همچنین، برنامه ریزی و برگزاری دوره های آموزشی برای این بیماران، بر اساس بسته آموزشی این پژوهش در جهت بهبود بیماران مبتلا به دیابت نوع دو، تأثیرگذار بود. از این رو، پیشنهاد می شودکه اثربخشی این نوع از مداخلات برای بیماری های مزمن دیگر نیز بررسی شود. نتایج این پژوهش می تواند مورد استفاده پزشکان، متخصصان تغذیه، مشاوران و روان شناسان قرار گیرد.
مقایسه دو رویکرد تحلیل عاملی تأییدی و مدل یابی معادلات ساختاری اکتشافی در ارزیابی ساختار عاملی مقیاس دشواری در تنظیم هیجان(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: مقیاس دشواری در تنظیم هیجان (Difficulties in Emotion Regulation Scale یا DERS) ابزار چند بعدی پرکاربردی در مطالعات مرتبط با تنظیم هیجان محسوب می شود. هدف از پژوهش حاضر، مقایسه دو رویکرد تحلیل عاملی تأییدی (Confirmatory factor analysis یا CFA) و مدل یابی معادلات ساختاری اکتشافی (Exploratory structural equation modeling یا ESEM) در ارزیابی ساختار عاملی DERS بود.
مواد و روش ها: این مطالعه از نوع توصیفی- همبستگی و بر اساس داده های مربوط به 250 نفر از دانشجویان دانشگاه تبریز انجام شد که به صورت نمونه گیری خوشه ای انتخاب شدند. نسخه فارسی DERS برای دستیابی به اهداف پژوهش مورد استفاده قرار گرفت. داده های پژوهش حاضر با استفاده از روش CFA و ESEM در نرم افزار Mplus تجزیه و تحلیل شد. همچنین، مقایسه روش CFA و ESEM از طریق شاخص ΔCFI صورت پذیرفت.
یافته ها: یافته ها نشان داد که برخلاف CFA، ESEM روش مناسبی برای ارزیابی ساختار عاملی DERS بود و دید روشن تری از ساختار نهفته آن ارایه می داد. در نهایت، ساختار 25 سؤالی از مقیاس 4 عاملی که سؤال های دارای نمره گذاری معکوس در آن وجود نداشت، بهترین برازش را کسب نمود. شاخص ریشه میانگین مربعات خطای برآورد (Root mean square error of approximation یا RMSEA)، شاخص برازش تطبیقی (Comparative fit index یا CFI) و شاخص TLI (Tucker-Lewis index)برای این مدل به ترتیب 064/0، 964/0 و 951/0 به دست آمد.
نتیجه گیری: با توجه به ساختار عاملی مناسب مقیاس 25 سؤالی، به نظر می رسد که گویه های معکوس در کاربرد DERS مشکل آفرین باشد. با وجود حذف گویه های معکوس در پژوهش حاضر، پیشنهاد می شود که این گویه ها در پژوهش های آینده با سؤالات دارای نمره گذاری مستقیم جایگزین شوند و برازش ساختار عاملی آن مورد ارزیابی قرار گیرد.
ارتباط افسردگی مادران با وضعیت شیردهی در دوره 24 ماهه پس از زایمان(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: افسردگی یکی از مهم ترین اختلالات روان پزشکی در دوران پس از زایمان می باشد. این بیماری عواقب نامساعدی بر هر دو نسل (مادر وکودک) در پی خواهد داشت و ممکن است با شیردهی ارتباط داشته باشد. پژوهش حاضر با هدف بررسی ارتباط بین افسردگی مادران پس از زایمان با وضعیت شیردهی در دو سال اول زندگی انجام شد.
مواد و روش ها: در این مطالعه توصیفی از نوع همبستگی، 366 مادر 45-18 ساله که در مراکز بهداشتی- درمانی پرونده بهداشتی داشتند، با روش نمونه گیری تصادفی آسان انتخاب شدند و مورد بررسی قرار گرفتند. پرسش نامه های استاندارد افسردگی پس از زایمان Edinburgh (Edinburgh Postnatal Depression Scale) و خصوصیات فردی- باروری توسط شرکت کنندگان تکمیل گردید. اطلاعات با استفاده از روش های آمار توصیفی و استنباطی در نرم افزار SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته ها: 4/30 درصد مادران غیر شیرده مبتلا به افسردگی بودند. این میزان در مادران با روش تغذیه انحصاری با شیر مادر، 6/19 درصد و در گروه شیر مادر با سایر ترکیبات،
3/18 درصد به دست آمد. یافته ها نشان داد که بین نمره افسردگی و دو متغیر نوع و مدت زمان شیردهی ارتباط معنی داری وجود داشت (05/0 > P).
نتیجه گیری: وجود درجاتی از افسردگی در نمونه های مورد پژوهش و همچنین، وجود ارتباط بین افسردگی مادران و وضعیت شیردهی، اهمیت غربالگری افسردگی در دوران شیردهی را روشن می سازد. بنابراین، به منظور سود بردن از فواید تغذیه با شیر مادر و نیز بهبود رشد و تکامل و سلامت شیرخواران، پیشنهاد می شود که مراقبان بهداشتی به این مسأله توجه نمایند.
فرزندپروری ذهن آگاهانه: نقش مؤلفه های درمان های موج سوم رفتاری در حوزه فرزندپروری(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: از دهه 1970، جریان یکپارچه شدن ذهن آگاهی با روان درمانی شروع شد و اثربخشی بالایی در درمان بسیاری از اختلالات و ارتقای وضعیت روان شناختی افراد بدون اختلال داشته است. یکی از حوزه های مورد مداخله با استفاده از فنون ذهن آگاهی، بهبود مهارت های فرزندپروری است. این مطالعه به معرفی مدل فرزندپروری ذهن آگاهانه (Mindful parenting) پرداخت.
مواد و روش ها: پژوهش حاضر یک مطالعه موردی ساده (حکایتی) بود که با استفاده از روش شناسی مرور کتابخانه ای منابع و مقالات نمایه شده در پایگاه های PubMed، Google Scholar، Science Direct، SID و Magiran در حیطه فرزندپروری انجام گرفت.
یافته ها: پژوهش های مرتبط با درمان های مختلف در حوزه فرزندپروری از جمله برنامه فرزندپروری مثبت و فرزندپروری ذهن آگاهانه ارایه شد.
نتیجه گیری: بر اساس نتایج مطالعات پیشین، می توان گفت که فرزندپروری ذهن آگاهانه اثربخشی خود را در حوزه های مختلف مانند افزایش رضایتمندی مراقبان، بهبود عملکرد خانواده، مهارت های فرزندپروری والدین و کاهش مشکلات رفتاری فرزندان نشان داده است. با این وجود، نقاط ضعف بعضی از این درمان ها، حجم نمونه کم، عدم وجود گروه شاهد و مقایسه با سایر درمان های پیشین در حوزه فرزندپروری است که لزوم مطالعات بیشتر را خاطر نشان می سازد.
تأثیر آموزش یکپارچگی حسی بر مهارت های عصب روان شناختی دانش آموزان دارای اختلال نقص توجه- بیش فعالی(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: یکپارچگی حسی، بهبود توانایی کودکان برای پردازش و سازماندهی اطلاعات حسی است. زمانی که مغز بتواند اطلاعات حسی را سازماندهی نماید، نتیجه آن، بهبود عملکرد مهارت های زندگی، رشد عاطفی و رشد عمومی می باشد. هدف از انجام این پژوهش، بررسی تأثیر آموزش یکپارچگی حسی بر مهارت های عصب روان شناختی دانش آموزان دارای اختلال نقص توجه- بیش فعالی (Attention deficit hyperactivity disorder یا ADHD) بود.
مواد و روش ها: مطالعه آزمایشی حاضر به روش پیش آزمون- پس آزمون و با گروه شاهد انجام گرفت و در آن، ٢٠ نفر از دانش آموزان ابتدایی مبتلا به ADHD شهر اصفهان مورد مطالعه قرار گرفتند. این افراد پس از انتخاب تصادفی، بر اساس معیارهای ورود به پژوهش و در طی روش نمونه گیری چندمرحله ای، به صورت تصادفی به دو گروه آزمایش و شاهد تقسیم شدند. ابزارهای مورد استفاده شامل پرسش نامه Conners (فرم والد و معلم) و پرسش نامه عصب روان شناختی کودک و نوجوان Conners بود. داده های به دست آمده با استفاده از روش تحلیل کوواریانس در نرم افزار آماری SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته ها: بین عملکرد دو گروه آزمایش و شاهد در مهارت های عصب روان شناختی در مرحله پس آزمون تفاوت معنی داری وجود داشت (001/0 > P).
نتیجه گیری: آموزش یکپارچگی حسی بر مهارت های عصب روان شناختی کودکان تأثیر دارد و می توان از این روش آموزشی در توان بخشی و آموزش کودکان دارای ADHD بهره برد. علاوه بر این، می توان از این روش در مراکز آمادگی و پیش دبستانی استفاده نمود تا از بروز اختلال ADHD در دوران تحصیلی جلوگیری به عمل آید.
رابطه تنظیم شناختی- هیجانی و رشد پس از سانحه در بیماران زن و مرد مبتلا به هپاتیت B(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: تنطیم شناختی- هیجانی، نوعی راهکار مقابله ای است که فرد را در مقابله با سانحه یاری می کند. هدف از انجام این پژوهش، بررسی رابطه تنظیم شناختی- هیجانی و رشد پس از سانحه در بیماران زن و مرد مبتلا به هپاتیت B بود.
مواد و روش ها: جامعه آماری این پژوهش را بیماران زن و مرد مبتلا به هپاتیت B در مرکز تحقیقات هپاتیت بیمارستان نمازی شیراز تشکیل دادند. 250 بیمار مبتلا به هپاتیت B (125 زن و 125 مرد) به طور تصادفی انتخاب شدند و از پرسش نامه های تنظیم شناختی- هیجانی Garnefski و رشد پس از سانحه Tedeschi استفاده شد. داده ها با استفاده از آزمون های آماری همبستگی Pearson و MANOVA در نرم افزار SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته ها: رشد پس از سانحه با پذیرش (47/0 = r، 001/0 > P)، تمرکز مجدد بر برنامه ریزی (21/0 = r، 001/0 = P)، ارزیابی مجدد مثبت (25/0 = r، 001/0 > P) و کنار آمدن با دیدگاه (38/0 = r، 001/0 > P)، رابطه مثبت و معنی دار و با سرزنش خود (38/0- = r، 001/0 > P)، سرزنش دیگران (42/0- = r، 001/0 = P)، فاجعه انگاری (60/0- = r، 001/0 > P) و نشخوار ذهنی (14/0- = r، 021/0 = P) رابطه منفی و معنی داری داشت. همچنین، مردان بیشتر از زنان تمرکز مجدد مثبت، تمرکز مجدد بر برنامه ریزی و ارزیابی مجدد مثبت را مورد استفاده قرار دادند و زنان بیشتر از مردان نشخوار ذهنی، فاجعه انگاری و سرزنش دیگران را به کار بردند (001/0 > P).
نتیجه گیری: استفاده از تنظیم شناختی- هیجانی سازگار، رشد پس از سانحه را در افراد مبتلا به هپاتیت B افزایش می دهد و زنان مبتلا به هپاتیت B بیشتر از مردان از راهکارهای تنظیم شناختی- هیجانی ناسازگار استفاده می کنند. بنابراین، نتایج این پژوهش می تواند به منظور سنجش و ارتقای سطح استفاده از راهبردهای تنظیم شناختی- هیجانی سازگار، مفید واقع شود. در پژوهش های آینده، می توان راهبردهای تنظیم شناختی- هیجانی را بین بیماران مبتلا به سایر بیماری های مزمن مورد مقایسه قرار داد.
رابطه فاجعه آفرینی و اضطراب مرتبط با درد با ناتوانی ناشی از سردرد در افراد مبتلا به میگرن(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: میگرن یکی از شایع ترین انواع سردرد می باشد که تأثیر بسزایی بر عملکرد بیماران و حتی منجر به ناتوانی آن ها می شود. هدف از انجام مطالعه حاضر، بررسی رابطه بین فاجعه آفرینی و اضطراب ناشی از درد میگرن با سلامت بود.
مواد و روش ها: این مطالعه از نوع مقطعی- همبستگی، بر روی 178 بیمار مبتلا به سردرد میگرن انجام شد. این افراد به مطب های خصوصی متخصصان مغز و اعصاب و بیمارستان های شهر تهران مراجعه کردند و مبتلا به میگرن توسط پزشک متخصص مغز و اعصاب تشخیص داده شدند. انتخاب بیماران به روش نمونه گیری در دسترس صورت گرفت. آن ها 3 پرسش نامه سنجش ناتوانی ناشی از سردرد (Headache Disability Inventory یا HDI)، فاجعه آفرینی درد (Pain Catastrophizing Scale یا PCS) و اضطراب درد (Pain Anxiety Symptoms Scale یا PASS-20) را تکمیل نمودند. داده ها با استفاده از ضریب همبستگی Pearson و تحلیل رگرسیون چندگانه به روش گام به گام در نرم افزار SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته ها: مطابق با یافته های پژوهش، بین هر دو متغیر فاجعه آفرینی (64/0 = R) و اضطراب مرتبط با درد (62/0 = R) با ناتوانی ناشی از سردرد، همبستگی مثبت معنی دار وجود داشت. اضطراب مرتبط با درد قادر به پیش بینی 36 درصد از واریانس ناتوانی ناشی از سردرد بود (001/0 > P) که با ورود خرده مقیاس های متغیر فاجعه آفرینی، از میزان این پیش بینی کاسته شد. این موضوع تأثیر بسزای متغیر فاجعه انگاری و خرده مقیاس های آن را در پیش بینی میزان ناتوانی ناشی از سردرد نشان داد.
نتیجه گیری: مطالعه حاضر بر نقش متغیرهای روان شناختی در پیش بینی ناتوانی ناشی از سردرد بیماران مبتلا به میگرن تأکید نمود. بر اساس نتایج این مطالعه، سطح فاجعه آفرینی می تواند ناتوانی ناشی از سردرد را پیش بینی کند. بنابراین، توجه به نقش فاجعه آفرینی مبتلایان به سردرد میگرنی مزمن، یکی از مضامین بالینی این پژوهش به شمار می رود. این موضوع می تواند به افزایش کیفیت زندگی مبتلایان به میگرن کمک نماید.
مقایسه اثربخشی دارو درمانی با شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی در کاهش شدت علایم اختلال افسردگی اساسی(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: هدف از انجام پژوهش حاضر، مقایسه اثربخشی دارو درمانی با شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی (Mindfullness-based cognitive therapy یا MBCT) در کاهش شدت علایم اختلال افسردگی اساسی بود.
مواد و روش ها: این پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با پیش آزمون- پس آزمون و دوره پیگیری (یک ماهه) بود که در سال 1393 انجام شد. 40 نفر از بیماران مبتلا به اختلال افسردگی اساسی [بر اساس نظر روان پزشک و مطابق ملاک های تشخیصی (Diagnostic and Statistical Manual-4th Edition-Text Revision یا DSM-IV-TR)] مراجعه کننده به درمانگاه اعصاب و روان صدیق شهرستان خرم آباد که دارای پرونده بودند، به شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه دارو درمانی (20 نفر) و شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی (20 نفر) قرار گرفتند. سپس با استفاده از مقیاس افسردگی Hamilton (Hamilton Rating Scale for Depression یا HRSD) بررسی شدند. گروه MBCT به مدت 8 جلسه تحت آموزش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی قرار گرفت و گروه دارو درمانی هر روز 1 کپسول فلوکستین 20 میلی گرم به مدت 2 ماه دریافت نمود. در پایان هر دو گروه مورد پس آزمون قرار گرفتند و داده ها با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس در نرم افزار SPSS تجزیه و تحلیل گردید.
یافته ها: بین دو گروه دارو درمانی و شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی تفاوت معنی داری وجود داشت (001/0 > P)؛ به طوری که میانگین نمرات گروه دارو درمانی کاهش بیشتری را نشان داد، اما در دوره پیگیری اثرات گروه شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی پایدارتر بود.
نتیجه گیری: هر دو درمان در بهبود افسردگی بیماران مؤثر می باشد. با این وجود، درمان دارویی در کاهش علایم افسردگی اثرات بیشتری دارد، اما روش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی دارای اثرات درمانی پایدارتری است. بنابراین، بر اساس نتایج چنین پژوهش هایی، می توان پیشنهاد نمود که پژوهشگران در مطالعات آینده به طراحی کارآزمایی های بالینی با ترکیب روش های درمانی تجربی بپردازند.
اثربخشی آموزش مهارتهای عاطفی به مادران در کاهش دلبستگی ناایمن و مشکلات رفتاری دانش آموزان مقطع دبستان شهر اصفهان(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: ریشه بسیاری از مشکلات رشدی، عاطفی، رفتاری، اجتماعی و... ناشی از شکل گیری دلبستگی ناایمن و شرایط حاکم بر آن می باشد. از این رو، آموزش مهارت های عاطفی به مادران در کاهش دلبستگی ناایمن و مشکلات رفتاری راه حل مناسبی برای مشکل فوق است.
مواد و روش ها: نمونه ها با روش نمونه گیری تصادفی- خوشه ای، انتخاب و در دو گروه آزمایش و شاهد جایگزین شدند. آزمودنی ها در مراحل پیش آزمون و پس آزمون به پرسش نامه ها پاسخ دادند. آموزش مهارت های عاطفی به مادران در گروه آزمایش و در 8 جلسه به شکل گروهی انجام گرفت و گروه شاهد در طی پژوهش هیچ گونه آموزشی دریافت نکرد. داده ها با استفاده از آزمون کواریانس در نرم افزار SPSS تجزیه و تحلیل گردید.
یافته ها: در نتیجه آموزش مهارت های عاطفی، کیفیت دلبستگی آزمودنی ها در گروه آزمایش نسبت به گروه شاهد به طور معنی داری افزایش یافت (05/0 ≤ P). همچنین، کاهش معنی داری نیز در میزان مشکلات رفتاری کودکان مشاهده شد (05/0 ≤ P).
نتیجه گیری: به وجود آوردن تغییراتی در حساسیت مادرانه، پیش بینی کننده بسیار قوی برای تغییر دلبستگی کودک می باشد. مشکل بسیاری از مادران این است که شیوه و زمان تعاملشان با نیازهای کودک همسان نیست. حساسیت مادرانه می تواند از طریق آموزش مهارت ها به دست آید . علاوه بر این ، افزایش حساسیت مادرانه بر روی فرایندهای توجهی مادر اثر می گذارد و باعث می شود که رفتارهای فعلی کودک خود را بهتر درک کند.