۱.
زمینه و هدف: مقایسه سلامت روان میان دانش آموزان دارای معلولیت و عادی و بررسی اختلاف میان این دو گروه می تواند منجر به توجه ویژه و متناسب به نیازهای اجتماعی و آموزشی مربوطه شود. لذا این مطالعه با هدف مقایسه حساسیت بین فردی و تعادل عاطفی در دانش آموزان دارای معلولیت جسمانی و دانش آموزان عادی به انجام رسید. مواد و روش ها: این مطالعه از نوع علی-مقایسه ای در سال ۱۳۹۷ در هشت مدرسه منتخب ابتدایی (چهار مدرسه عادی و چهار مدرسه استثنایی) در شهر تهران به انجام رسید. نمونه این پژوهش شامل ۸۰ دانش آموز (۴۰ دانش آموز دارای معلولیت و ۴۰ دانش آموز عادی به شیوه همتاسازی) بود که به صورت تصادفی انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه های حساسیت بین فردی بویس و پارکر و تعادل عاطفی برادبورن استفاده شد. همچنین داده های به دست آمده با استفاده از آمار توصیفی و تحلیل واریانس چند متغیری (مانوا) در SPSS۲۱ تجزیه و تحلیل گردید. یافته ها: بین دانش آموزان دارای معلولیت جسمانی و عادی در حساسیت بین فردی و تعادل عاطفی، تفاوت معناداری مشاهده شد )۰۱/۰>P) و میانگین نمرات حساسیت بین فردی به طور معناداری در دانش آموزان دارای معلولیت از دانش آموزان عادی بیشتر بود (۰۱/۰>P). همچنین یافته ها حاکی از وجود مشکلات دانش آموزان دارای معلولیت در زمینه مهارت های بین فردی-ارتباطی و کاستی هایی در رشد عاطفی در مقایسه با دانش آموزان عادی می باشد. نتیجه گیری: توجه ویژه به عملکرد اجتماعی و مهارت بین فردی و عاطفی دانش آموزان دارای معلولیت ضرورت دارد و انجام مداخله های آموزشی متناسب در خصوص تقویت ابعاد اجتماعی و عاطفی این دانش آموزان در راستای باز پروری آنان توصیه می شود.
۲.
زمینه و هدف: پاندمی کووید-19 و تأثیراتی که بر سلامت جسمانی و روانی افراد داشته است باعث افزایش نگرانی و ایجاد اضطراب مرگ در بسیاری از آنان شده است. تجربه نشان داده است که نگرش افراد به این بیماری، مقابله با آن و میزان تأثیرپذیری از آن بر اساس تعدادی از عوامل و ویژگی ها متفاوت است. پژوهش حاضر باهدف بررسی پیش بینی اضطراب مرگ براساس ویژگی های شخصیتی و خداپنداره در بیماران مبتلا به کووید-19 صورت گرفت. مواد و روش ها: این پژوهش از نوع توصیفی همبستگی است. جامعه پژوهش را کلیه بیماران مبتلا به کووید-19 که به بیمارستان های مسیح دانشوری، لواسانی و فیروزآبادی در اسفندماه 1400 تا اردیبهشت 1401 مراجعه کرده تشکیل دادند و از این تعداد 205 نفر به صورت نمونه گیری در دسترس با استناد به جدول مورگان انتخاب شدند که به صورت اینترنتی در پژوهش شرکت کردند. اطلاعات موردنیاز از طریق مقیاس اضطراب مرگ تمپلر (1970)، فرم کوتاه پرسشنامه پنج عاملی شخصیتی نئو (1985) و خداپنداره لارنس (1997)، جمع آوری گردید. جهت تجزیه وتحلیل داده ها از آزمون همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون چند متغیره با استفاده از نرم افزار SPSS ویراست 26 استفاده شد. یافته ها: یافته های پژوهش نشان داد که بین ویژگی های شخصیتی (64/0-) و خداپنداره (59/0-) با اضطراب مرگ رابطه وجود دارد (05/0>p). همچنین نتایج نشان داد که در مؤلفه های ویژگی های شخصیتی روان رجورخویی رابطه مثبت و معناداری با اضطراب مرگ دارد و برون گرایی، انعطاف پذیری، توافق پذیری و مسئولیت پذیری و همچنین در مؤلفه های خداپنداره؛ تأثیرپذیری، پذیرش، چالش و خیرخواهی، رابطه معکوس و معناداری وجود دارد. (05/0>p). نتیجه گیری: به نظر می رسد که ویژگی های شخصیتی به عنوان یک متغیر در کاهش اضطراب مرگ بیماران کرونایی می تواند تأثیرگذار باشد، همچنین استفاده از خداپنداره مثبت در برابر فشار روانی باعث سازگاری بهتر وی با شرایط می گردد و می تواند در سپری کردن طول درمان آن مفید واقع شود.
۳.
زمینه و هدف: قدردانی از ویژگی های مثبت شخصیتی است که در سال های اخیر مورد توجه بسیاری از روانشناسان قرار گرفته است. بهبود قدردانی می تواند کیفیت زندگی و سلامت روان را در افراد بهبود بخشد. هدف از تحقیق حاضر بررسی اثربخشی آموزش گروهی تنظیم هیجان بر ارتقاء سلامت روان پزشکان و پرستاران بیمارستان های عمومی شهر اصفهان می باشد. مواد و روش ها: طرح این پژوهش نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری با گروه آزمایش و گواه است. جامعه ی آماری این پژوهش شامل کلیه پزشکان و پرستاران بیمارستان های عمومی شهر اصفهان در سه ماه اول (فروردین، اردیبهشت و خرداد) سال 1400 بودند. نمونه پژوهش با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس 40 پزشک و پرستار شهر اصفهان انتخاب شدند. گروه آزمایش بسته آموزشی تنظیم هیجان را به مدت 8 جلسه دریافت کردند، گروه گواه هیچ آموزشی دریافت نکردند. پیگیری نیز بعد از یک ماه صورت گرفت. برای تحلیل نتایج از آزمون کوواریانس استفاده شده است. داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS تحلیل شد. یافته ها: تحلیل یافته های به دست آمده نشان می دهد که میانگین نمرات سلامت روان افراد بر حسب گروه (کنترل و آزمایش) پس از تعدیل پیش آزمون، تفاوت معناداری دارد (05/0>p) و گروه آزمایش پس از دریافت آموزش تنظیم هیجان، سلامت روان بالاتری را نشان می دهند نتیجه گیری: بنابراین می توان بیان داشت که آموزش تنظیم هیجان جهت گیری کلی مثبت، فرایندهای شناختی مثبت، کارکرد عاطفی مثبت افراد را افزایش می دهد و لذا سلامت روان پزشکان و پرستاران را در جریان شیوع کرونا را بهبود می بخشد.
۴.
زمینه و هدف: خیانت در ازدواج عامل بزرگ عدم رضایت زناشویی و همچنین زمینه ی اصلی بروز تعارض ها و ناسازگاری های زناشویی و جنسی است، بنابراین؛ هدف از پژوهش حاضر، مقایسه اثربخشی آموزش گذشت مبتنی بر مذهب و درمان بافت نگر انصاف محور بر بهبود عزت نفس و همدلی زنان خیانت دیده شهرستان اهواز بود. مواد و روش ها: روش پژوهش آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون و گروه گواه با گمارش تصادفی بود. جامعه ی آماری این پژوهش شامل کلیه ی زنان متأهل خیانت دیده ی مراجعه کننده به مراکز مشاوره بین الملل و راه کمال شهرستان اهواز بود که از این میان 45 نفر با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به طور تصادفی و برابر به گروه آموزش گذشت مبتنی بر مذهب (آزمایش اول)، گروه درمان بافت نگر انصاف محور (آزمایش 2) و گروه گواه گماشته شدند. آزمودنی ها به مقیاس عزت نفس روزنبرگ (1965) و مقیاس صفات همدلی بتسون (بتسون و همکاران، 1983) پاسخ دادند. هر گروه آزمایش براساس دستورالعمل مربوطه ی خود، تعداد جلسات آموزش مرتبط را دریافت کرد درحالی که گروه گواه در این مدت هیچ مداخله ای را دریافت نکرد. داده ها با استفاده از تحلیل کوواریانس چندمتغیری (MANCOVA)، آزمون تعقیبی بونفرنی و نسخه ی 26 نرم افزار SPSS تحلیل شدند. یافته ها: نتایج آزمون تعقیبی بونفرنی نشان داد که آموزش گذشت مبتنی بر مذهب و درمان بافت نگر انصاف محور باعث افزایش عزت نفس (001/0 > p) و همدلی (001/0 > p) زنان خیانت دیده نسبت به گروه کنترل می شوند. بااین حال، تفاوت معناداری بین دو روش در افزایش عزت نفس (415/0 = p) و همدلی (114/0 = p) زنان خیانت دیده وجود نداشت نتیجه گیری: براساس نتایج، می توان گفت که برای کمک به افزایش عزت نفس و همدلی زنان خیانت دیده نسبت به همسرانشان از هر یک از روش های آموزش گذشت مبتنی بر مذهب یا درمان بافت نگر انصاف محور به طور موفقیت آمیزی استفاده نمود.
۵.
زمینه و هدف: استفاده از شبکه های اجتماعی در بین دانشجویان بسیار شایع است. استفاده بیش از حد از شبکه های اجتماعی می تواند بر عملکرد روانی اجتماعی آن ها تأثیر منفی بگذارد. سلامت دانشجویان از میزان استفاده از شبکه های اجتماعی تأثیر می پذیرد. استفاده کنترل نشده از شبکه های اجتماعی مجازی به صورت مشکلات رفتاری، عاطفی و شناختی ظاهر می شود و زندگی اجتماعی، تحصیلی و حرفه ای افراد را تحت تأثیر قرار می دهد. هدف این پژوهش تعیین رابطه بین استفاده از شبکه های اجتماعی با تحمل ناکامی و باورهای غیرمنطقی در دانشجویان دختر بود. مواد و روش ها: پژوهش حاضر یک مطالعه توصیفی مقطعی با روش همبستگی بود. جامعه ی آماری پژوهش حاضر، کلیه ی دانشجویان دختر که در سال تحصیلی ۹۹-۱۴۰۰ مشغول به تحصیل در دانشگاه های آزاد تهران، ساوه و تنکابن بودند که از این میان ۲۴۰ دانشجوی دختر با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزار این پژوهش پرسشنامه باورهای غیرمنطقی، پرسشنامه تحمل ناکامی ها و پرسشنامه گرایش به شبکه های مجازی بود. داده ها با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون با استفاده از SPSS نسخه ی ۲۱ تجزیه و تحلیل شد. یافته ها: بین استفاده از شبکه های اجتماعی و تحمل ناکامی رابطه منفی معنادار (۰۰۱/۰>, P ۷۰/۰-=r) و همچنین بین استفاده از شبکه های اجتماعی و باورهای غیرمنطقی رابطه مثبت معناداری وجود داشت (۰۰۱/۰>, P ۸۰/۰=r). نتایج رگرسیون چندگانه نشان داد که میزان استفاده از شبکه های اجتماعی توانایی پیش بینی ۳/۳۳ درصد تحمل ناکامی و ۹/۵۳ درصد باورهای غیرمنطقی دانشجویان دختر را دارد. از طرفی نوع استفاده از شبکه های اجتماعی می تواند ۴/۲۹ درصد از تحمل ناکامی و ۲/۴۹ درصد از باورهای غیرمنطقی دانشجویان دختر را پیش بینی کند. همچنین میزان اعتماد کاربران توانست ۴/۲۴ درصد تحمل ناکامی و ۹/۴۹ درصد باورهای غیرمنطقی دانشجویان را پیش بینی کند (۰۵/۰> P). نتیجه گیری: استفاده نادرست و بیش از حد از شبکه های اجتماعی آنلاین از طریق افزایش باورهای غیرمنطقی و کاهش تحمل ناکامی ها می تواند سلامت جسمی و روانی دانشجویان را به خطر بیندازد. لذا آموزش و فرهنگ سازی در زمینه استفاده بهینه از شبکه های اجتماعی آنلاین در دوران زندگی دانشجویی ضروری است.
۶.
زمینه و هدف: با توجه به اهمیت ازدواج و آمارهای رو به رشد طلاق به کارگیری روش هایی در جهت کاهش تعارضات زناشویی و افزایش رضایت زناشویی از اهمیت بالایی برخوردار است. ازاین رو پژوهش حاضر باهدف به کارگیری درمان متمرکز بر شفقت بر تعارض زناشویی زنان متقاضی طلاق، انجام شد. مواد و روش ها: روش پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با پیش آزمون و پس آزمون و گروه گواه بود. جامعه آماری شامل زنان دچار تعارض زناشویی متقاضی طلاق مراجعه کننده به مراکز مشاوره شهر اصفهان در سال ۱۳۹۹ بودند. حجم نمونه پژوهش حاضر شامل ۳۰ نفر که ۱۵ نفر گروه آزمایش و ۱۵ نفر گروه گواه به طور روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به شیوه تصادفی در گروه ها گمارده شدند. کلیه مراجعه کنندگان در مرحله پیش آزمون پرسشنامه تعارضات زناشویی ثنایی (۱۳۷۹)، تکمیل کردند سپس گروه آزمایشی به مدت ۱۲ جلسه ۹۰ دقیقه ای تحت آموزش بسته درمانی مبتنی بر شفقت (گیلبرت، ۲۰۱۴)، قرار گرفتند، درحالی که بر روی گروه گواه مداخله ای صورت نگرفت. در پایان پژوهش هر دو گروه مجدداً مورد ارزیابی قرار گرفتند. داده های پژوهش از طریق آزمون تحلیل کوواریانس تک متغیره تجزیه وتحلیل قرار گرفت. یافته ها: تحلیل داده ها نشان داد که درمان مبتنی بر شفقت بر تعارض زناشویی و زیر مقیاس های آن (کاهش همکاری، رابطه جنسی، افزایش واکنش های هیجانی، افزایش جلب حمایت فرزندان، افزایش رابطه فردی با خویشاوندان خود و جدا کردن امور مالی از یکدیگر) را در گروه آزمایش به طور معنی داری کاهش داده است (۰۵/۰>p). نتیجه گیری: با توجه به نتایج پژوهش می توان بیان داشت که درمان مبتنی بر شفقت می تواند بر کاهش تعارض زناشویی زنان متقاضی طلاق مؤثر باشد و ازاین رو می تواند به عنوان روشی در جهت کاهش طلاق بکار گرفته شود.
۷.
زمینه و هدف: نیاز به برقراری پیوند و صمیمیت و تشکیل روابط نزدیک با دیگران به عنوان انگیزه اساسی و مهم بشر قلمداد شده است. طبق نظریه روابط اُبژه، رابطه زوج ها با هم باورها و تعارضات خانواده، توسط فرزندان درونی سازی می شود و زمانی که فرزندان به سن بزرگ سالی می رسند و روابط صمیمانه جدی برقرار می کنند، دوباره این اُبژه های درونی شده، تجربه و برون فکنی می شوند. پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش کیفیت روابط اُبژه در الگوی تجربه روابط نزدیک در زوجین با میانجی گری نقش خود تمایزیافتگی و تنظیم شناختی هیجان انجام شد. مواد و روش ها: پژوهش حاضر توصیفی- همبستگی با رویکرد مدل یابی معادلات ساختاری است. جامعه آماری پژوهش کلیه افراد متأهل دارای تعارضات زناشویی مراجعه کننده به کلینیک های روانشناسی و مشاوره شهر مشهد در سال ۱۳۹۹-۱۴۰۰ بودند که حداقل ۲ سال ازدواجشان گذشته باشد. برای انتخاب نمونه از روش نمونه گیری در دسترس استفاده شد. از مجموع ۳۰۰ پرسشنامه توزیع شده ۲۶۰ پرسشنامه واجد ملاک های لازم جهت تجزیه وتحلیل تشخیص داده شد. ابزار گردآوری داده ها شامل پرسشنامه های تجربه روابط نزدیک، روابط اُبژه بل، تنظیم شناختی هیجان و تمایزیافتگی خود بود. داده ها با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون و مدل یابی معادلات ساختاری تحلیل شدند. یافته ها: نتایج نشان داد که کیفیت روابط اُبژه پیش بینی کننده میزان تجربه روابط نزدیک در زوجین است (۰۵/۰>p). همچنین خود تمایزیافتگی و تنظیم شناختی منفی هیجان نقش میانجی را دارد (۰۵/۰>p). نتیجه گیری: بنابراین چه در مشاوره های پیش ازدواج و چه در جلسات زوج درمانی اهمیت سنجش متغیرهای مبتنی بر مفاهیم روانکاوی همچون کیفیت روابط اُبژه و خود تمایزیافتگی و تنظیم مداخلات بر مبنای این مفاهیم با توجه به اینکه میزان دخالت خانواده و وابستگی به خانواده همواره به عنوان یکی از مهم ترین علل طلاق مطرح بوده، اهمیت فراوانی دارد.
۸.
زمینه و هدف: بیماری انسداد مزمن ریه یکی از بیماری هایی است که می تواند کارکرد ریه و به تبع آن کارکرد کل بدن بیمار را محدود سازد. از این رو انجام پژوهش های مرتبط با این بیماری می تواند اثرگذار باشد. لذا هدف از پژوهش حاضر تبیین شدت علائم بیماری در بیماران مبتلا به انسداد مزمن ریه بر اساس سبک ارتقاء دهنده سلامت با نقش واسطه ای ویژگی های شخصیتی بود. مواد و روش ها: پژوهش حاضر توصیفی و از نوع مدلی یابی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری این پژوهش، شامل کلیه بیماران مبتلا به انسداد مزمن ریه بوده که در بازه 1 ساله از فروردین تا اسفند 1399 به مرکز بهداشتی درمانی بیمارستان کوثر شهرستان سمنان مراجعه کردند. تعداد 205 نفر به روش نمونه گیری تصادفی انتخاب شدند و پرسشنامه های پژوهش را تکمیل کردند. داده ها به روش های همبستگی پیرسون و مدل یابی معادلات ساختاری به کمک نرم افزارهای SPSSV19 و LISRELV8.80 تحلیل شدند. یافته ها: نتایج نشان داد ارتقای سلامت بر روان رنجوری و شدت بیماری اثر منفی و معنی داری دارد. ارتقای سلامت بر سایر ویژگی های شخصیتی اثر مثبت و معنی داری دارد (01/0>P). همچنین نتایج نشان داد متغیر سبک زندگی ارتقاء دهنده سلامت به واسطه برون گرایی (13/0-) و با وجدان بودن (15/0-) برشدت علائم بیماری اثر غیر مستقیم و معنی داری دارد. نتیجه گیری: یافته های پژوهش بیانگر این است که متغیرهای ویژگی های شخصیتی و سبک ارتقاء دهنده سلامت با شدت علائم بیماری در بیماران مبتلا به انسداد مزمن ریه رابطه داشته و اثر مستقیم و غیرمستقیمی بر آن داشتند. لذا آگاهی متخصصان از این متغیرها جهت ارتقای سبک زندگی افراد مبتلا به بیماری انسداد مزمن ریه می تواند کمک کننده باشد.
۹.
زمینه و هدف: افسردگی اختلالی شایع در دوران نوجوانی است که پیامدهای شناختی و اجتماعی وسیعی به دنبال دارد؛ یکی از پیامدهای شناختی، سرگردانی ذهنی است که با تشدید افکار ناکارآمد، به فرد افسرده آسیب می زند. به این ترتیب این پژوهش با هدف بررسی اثربخشی درمان ذهن آگاهی نوجوان محور بر سرگردانی ذهنی و علائم افسردگی انجام شد. مواد و روش ها: روش پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون –پس آزمون با گروه گواه و دوره پیگیری بود. جامعه ی پژوهش نوجوانان دختر افسرده مراجعه کننده به مراکز روانشناختی شهر اصفهان در سال 1400 بودند. از جامعه مذکور، 30 دختر نوجوان افسرده با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و به طور تصادفی به گروه آزمایش و گواه تقسیم شدند. آزمودنی ها به پرسشنامه افسردگی (BDI-II) و مقیاس سرگردانی ذهنی (MWS) در مراحل پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری پاسخ دادند. گروه آزمایش 8 جلسه ی 60 دقیقه ای درمان ذهن آگاهی نوجوان محور را دریافت کردند در حالی که گروه گواه مداخله ای را دریافت نکرد. داده ها با روش تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و با استفاده از نسخه ی 26 نرم افزار SPSS تجزیه و تحلیل شدند. یافته ها: نتایج بیانگر این بود که بین نمرات افسردگی و سرگردانی ذهنی گروه ها در پس آزمون و پیگیری نسبت به پیش آزمون تفاوت معنادار وجود دارد. اثر متغیر بین گروهی مداخله نیز در کاهش افسردگی و سرگردانی ذهنی معنادار است. یعنی انجام درمان ذهن آگاهی نوجوان محور توانسته است نمرات افسردگی و سرگردانی ذهنی را نسبت به به گروه گواه کاهش دهند (01/0>p). نتیجه گیری: بر اساس نتایج، درمان ذهن آگاهی نوجوان محور می تواند به عنوان یک گزینه مداخله ای مؤثر برای کمک به نوجوانان افسرده و کاهش سرگردانی ذهنی آنان مورد استفاده قرار گیرد.
۱۰.
زمینه و هدف: خانواده مهم ترین و اساسی ترین پایه برای ایجاد جامعه ای سالم است. اگر زوجین ارتباط سالم و خوبی باهم داشته باشند، خانواده و درنتیجه، جامعه ی سالمی خواهیم داشت. حال اگر زوجین ارتباط نامناسبی با یکدیگر داشته باشند، مشکلاتی برای آن ها به وجود می آید. یکی از موضوعات بسیار مهم که علاوه بر مختل کردن کانون خانواده و روابط زوجین، باعث تشدید آسیب در فرد آسیب دیده می شود، اختلال استرس پس از آسیب ناشی از خیانت زناشویی می باشد. پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی رویکرد زوج درمانی هیجان مدار بر اختلال استرس پس از آسیب ناشی از خیانت زناشویی انجام گرفت. مواد و روش ها: روش پژوهش نیمه تجربی از نوع پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل تمامی زنان آسیب دیده از پدیده خیانت همسر در زمستان ۱۴۰۰ بودند. تعداد ۳۰ زوج که به مرکز مشاوره آموزش و پرورش منطقه ۲ شهر تهران مراجعه کرده بودند و در نمرات مقیاس اختلال استرس پس از آسیب عاطفی فوآ (۲۰۰۳) دارای طیف علائم متوسط به بالا بودند، به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل جایابی شدند. آزمودنی های گروه آزمایش ۱۵ جلسه در برنامه گروهی زوج درمانی هیجان مدار شرکت کردند، اما آزمودنی های گروه کنترل هیچ مداخله ای دریافت نکردند. یافته ها: نتایج تحلیل نشان داد که زوج درمانی هیجان مدار بر کاهش علائم اختلال استرس پس از آسیب زنان آسیب دیده از خیانت زناشویی مؤثر است و این تأثیر در مرحله پیگیری نیز پایدار است. نتیجه گیری: از آنجا که زوج درمانی هیجان مدار باعث تنظیم هیجان های فرد می شود و با توجه به اثربخشی این رویکرد در زوجین درگیر خیانت زناشویی، استفاده از آن به عنوان یک رویکرد درمانی در این نوع مسائل توصیه می شود.
۱۱.
زمینه و هدف: این پژوهش با هدف بررسی رابطه نیازهای بنیادین و بهزیستی روان شناختی با میانجی گری اعتیاد به شبکه های اجتماعی انجام شد. اعتیاد به شبکه های اجتماعی عبارت است از وابستگی بیش از حد، انگیزه قوی برای ورود یا استفاده و صرف زمان و تلاش بسیار برای شبکه های اجتماعی که به سایر فعالیت های اجتماعی، مطالعات/شغل، روابط بین فردی و یا سلامت روانی آسیب می رساند؛ بنابراین، در دهه گذشته، عوامل و پیامدهای مرتبط با استفاده مشکل زا از شبکه های اجتماعی علاقه و مطالعه تجربی در این حوزه را افزایش داده است. مواد و روش ها: جامعه آماری در این پژوهش افراد بالای 18 سال در شهر شیراز و همدان بود که از این جامعه آماری تعداد 396 نفر (170 مرد و 226 زن) با روش نمونه گیری تصادفی انتخاب شدند. ابزارهای استفاده شده در این پژوهش مقیاس نیازهای بنیادین روان شناختی (گینه، 2003)، اعتیاد به شبکه های اجتماعی (پاناییز و والکر، 2012) و بهزیستی روان شناختی ریف (1989) بود. داده ها با استفاده از روش های آماری ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل مسیر تجزیه و تحلیل شدند. یافته ها: بالاترین ضریب همبستگی در بین نیازهای بنیادین مربوط به نیاز ارتباط با 64/0- و بعد از آن نیازهای خودمختاری و شایستگی به ترتیب 62/0- و 58/0- بود. ضریب همبستگی بین اعتیاد به شبکه های اجتماعی و بهزیستی روان شناختی نیز 48/0- به دست آمد. همچنین، ضریب همبستگی نیازهای بنیادین خودمختاری، شایستگی و ارتباط با بهزیستی روان شناختی به ترتیب 69/0، 60/0 و 66/0 بود. نتیجه گیری: ناکامی در ارضاء نیازهای بنیادین می تواند در قالب روش های اصلاحی و به شکل استفاده افراطی از شبکه های اجتماعی نمایان شده و زمینه ساز استفاده اعتیادی از این شبکه ها شود. ناکامی در ارضاء نیازهای بنیادین همچنین به صورت مستقیم و غیر مستقیم با کاهش بهزیستی روان شناختی مرتبط است.
۱۲.
زمینه و هدف: امروزه در جامعه جهانی بررس ی رفتاره ای اف راد به ویژه الگوهای رفتاری آنان امری ض روری اس ت و ارتق اء س لامت ب ا توج ه ب ه نق ش مح وری آن در مراقبت های بهداش تی موردتوجه روزافزون اس ت. هدف اصلی این پژوهش بررسی روابط ساختاری صفات نابهنجار شخصیت و ترس از ویروس کرونا با الگوهای رفتاری سلامت محور در دوره پاندمی کووید بود. مواد و روش ها: روش تحقیق این مطالعه از نوع توصیفی- همبستگی بود. جامعه آماری شامل کارکنان بیمارستان دولتی الزهرا اصفهان بود. روش نمونه گیری به صورت در دسترس و طبق جدول مورگان و گرجسی برابر با نفر بود. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه ابعاد نابهنجار شخصیت (PID-۵)، مقیاس ترس از ویروس کرونا (ویسی و همکاران، ) و الگوهای رفتاری سلامت محور (والکر و همکاران، ) بود. از ضریب همبستگی پیرسون (با نرم افزار SPSS.) و مدل یابی معادلات ساختاری (SMART PLS.) برای تحلیل داده ها استفاده شد. یافته ها: بین صفات نابهنجار شخصیت و الگوهای رفتاری سلامت محور در دوره پاندمی کووید رابطه وجود داشت (۰۵/۰>p). بین ترس از ویروس کرونا و الگوهای رفتاری سلامت محور در دوره پاندمی کووید رابطه وجود داشت (۰۵/۰>p). همچنین نقش میانجی ترس از ویروس کرونا در ارتباط بین صفات نابهنجار شخصیت و الگوهای رفتاری سلامت محور معنی دار بود (۰۵/۰>p). نتیجه گیری: بر اساس نتایج پژوهش حاضر، می توان گفت که ترس از کرونا نقش میانجی معنی داری در ارتباط بین صفات نابهنجار شخصیت و الگوهای رفتاری سلامت محور دارد.
۱۳.
زمینه و هدف: صمیمیت زناشویی در زوجین در حال طلاق با کاستی هایی همراه است، بر این اساس هدف از پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی زوج درمانی با رویکرد طرح واره و شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر صمیمیت زناشویی زوجین در حال طلاق بود. مواد و روش ها: روش پژوهش حاضر کمی و از نوع مطالعه نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون پس آزمون و دوره پیگیری بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی زنان در معرض طلاق مراجعه کننده به مرکز مشاوره و روانشناسی آوای درون شهرستان پاوه در سال ۱۴۰۰ تشکیل می دادند که از بین آن ها ۴۵ نفر با روش نمونه گیری در دسترس به عنوان نمونه پژوهش انتخاب شدند و به صورت تصادفی در گروه آزمایش زوج درمانی طرح واره محور، گروه آزمایش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی و گروه گواه جایگزین گردیدند. در گردآوری اطلاعات از پرسشنامه صمیمیت زناشویی تامسپون و ولکر استفاده شد. همچنین برای تجزیه و تحلیل داده ها آزمون تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر به کاربرده شده است. یافته ها: نتایج تجزیه و تحلیل داده ها نشان داد که زوج درمانی با رویکرد طرح واره در افزایش صمیمیت زناشویی تأثیر معناداری داشته است (05/0>p)، از طرف دیگر درمان شناختی رفتاری مبتنی بر ذهن آگاهی نیز در بهبود صمیمیت زناشویی به طور معناداری نتیجه بخش بوده است (05/0>p)، همچنین بین دو گروه زوج درمانی با رویکرد طرح واره و شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی در متغیر صمیمیت زناشویی تفاوت معناداری مشاهده نشد. نتیجه گیری: نتایج پژوهش حاضر حاکی از آن بود زوج درمانی با رویکرد طرح واره و شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی در افزایش صمیمیت زنان در معرض طلاق مؤثر بوده است و این دو رویکرد درمانی نتیجه یکسانی در بهبود صمیمیت زناشویی در زنان در معرض و طلاق داشته اند.
۱۴.
زمینه و هدف: پژوهش ها نشان می دهند، برای درمان روان شناختی کودکان مبتلا به سرطان، بازی درمانی و درمان های بازی محور، مؤثرتر و بهتر هستند. این پژوهش با هدف تعیین اثربخشی برنامه مداخلات شناختی و بازی درمانی خانواده محور بر افسردگی و اضطراب کودکان مبتلا به تومور مغزی انجام گرفته است. مواد و روش ها: پژوهش حاضر، یک مطالع ه نیمه آزمایشی با طرح سری های زمانی با چند گروه است. نمونه پژوهش، شامل 45 کودک 7 تا 10 ساله ی مبتلا به تومور مغزی بود که به صورت هدفمند از بیمارستان فوق تخصصی سرطان کودکان محک انتخاب شدند. این افراد، پس از همتاسازی به لحاظ سن و جنسیت، به روش تصادفی در 3 گروه 15 نفرِ (گروه 1: توان بخشی شناختی، گروه 2: توان بخشی شناختی همراه با بازی درمانی، گروه 3: گروه کنترل) جایگزین شدند. گروه های آزمایش در 8 جلسه مداخلات مربوطه را اخذ کردند و گروه کنترل مداخله ای دریافت نکرد. پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری 1 ماهه از اعضای هر 3 گروه، با پرسشنامه افسردگی کودکان (CDI) و مقیاس اضطراب کودکان اسپنس (SCAS)، انجام یافت. جهت تحلیل داده ها از تحلیل واریانس بین- درون آزمودنی های آمیخته (SPANOVA) استفاده شد. یافته ها: نتایج حاصل از پژوهش نشان داد که هر دو مداخلات، تغییرات معناداری در گروه های آزمایش در متغیرهای افسردگی و اضطراب ایجاد کرده بودند (سطح معناداری 01/0). افسردگی و اضطراب در کودکان هر دو گروه آزمایش، مخصوصاً در گروه توان بخشی شناختی همراه با بازی درمانی، نسبت به گروه کنترل کاهش یافته بود. به علاوه، توان بخشی شناختی هرچند برای کاهش اضطراب تا مرحله پس آزمون مؤثر بود، اما از پایداری کافی تا مرحله پیگیری 1 ماهه برخوردار نبود. نتیجه گیری: بر اساس یافته های این پژوهش، می توان نتیجه گرفت که توان بخشی و بازی درمانی، بخصوص توان بخشی همراه با بازی درمانی که اثر پایدارتری داشت، می تواند برای کاهش افسردگی و اضطراب کودکان دارای انواع تومورهای مغزی به کار رود. از این رو، استفاده از درمان توان بخشی ادغام شده با بازی درمانی رهایشی، برای رفع عمیق تر و پایدارتر مشکلات این کودکان، توصیه می شود.
۱۵.
زمینه و هدف: زنان دارای تعارض زناشویی از تاب آوری کمتری در زندگی خود برخوردار هستند، به همین دلیل پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی بسته درمانی اصالت در دنیاهای سه گانه مبتنی بر نظریه وجودی رولومی بر تاب آوری روان شناختی زنان دارای تعارض زناشویی صورت گرفت. مواد و روش ها: روش پژوهش حاضر کمی و از نوع مطالعات نیمه آزمایشی و طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل و دوره پیگیری دو ماهه بود. جامعه آماری این مطالعه شامل زنان مراجعه کننده به کلینیک های روان شناختی شهر اصفهان بودند که از بین آن ها 26 نفر با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل جایگزین گردیدند. برای جمع آوری اطلاعات پرسشنامه تاب آوری کانور و دیویدسون (2003) بکار برده شد. گروه آزمایش طی 14 جلسه ۷۵ دقیقه ای بسته درمانی را دریافت کردند و در این مدت گروه گواه، هیچ گونه مداخله ای دریافت نکرد. تجزیه و تحلیل داده ها با نرم افزار SPSS-24 و با روش آماری تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و مجذور کای در سطح 05/0 انجام شد. یافته ها: با توجه به آزمون مجذور کای، تفاوت معناداری از لحاظ سن، تحصیلات و اشتغال بین دو گروه مشاهده نشد، همچنین نتایج پژوهش نشان داد بسته درمانی اصالت در دنیاهای سه گانه مبتنی بر نظریه وجود رولومی در افزایش نمره تاب آوری تأثیر معناداری داشته است (05/0>p). از طرفی دیگر نیز این بسته درمانی موجب افزایش معنادار نمره زیر مقیاس های شایستگی، اعتماد به غرایز، پذیرش و تأثیرات معنوی افراد گروه آزمایش در مقایسه با گروه گواه شده است (05/0>p). نتیجه گیری: نتایج پژوهش حکایت از تأثیر معنادار برنامه درمانی اصالت در دنیاهای سه گانه مبتنی بر نظریه وجودی رولومی بر تاب آوری در زنان دارای تعارض زناشویی دارد، بنابراین می توان از این بسته درمانی برای ارتقا تاب آوری زنان دارای تعارض زناشویی استفاده کرد.
۱۶.
زمینه و هدف: تجربه زندگی مستقل، سبک زندگی متغیر، پیامدهای سریع و زندگی خوابگاهی ازجمله چالش های دانشجویی هستند که می تواند اثرات منفی بر سطح خواب و کیفیت زندگی دانشجویان بگذارد. این پژوهش با هدف، اثربخشی ۱۲ هفته تمرینات هوازی بر سطح کیفیت خواب و شاخص های کیفیت زندگی دانشجویان انجام شد. مواد و روش ها: روش پژوهش نیمه تجربی می باشد. جامعه آماری تحقیق را دانشجویان دختر دانشگاه آزاد اسلامی واحد لاهیجان تشکیل دادند که به صورت هدفمند و براساس معیارهای ورود و خروج ۲۷ نفر انتخاب شدند. جهت اندازه گیری کیفیت خواب از پرسشنامه PSQI و برای سنجش میزان کیفیت زندگی آزمودنی ها از پرسشنامه (SF-۳۶) استفاده شد. از پروتکل تمرینی ویژه کالج آمریکایی طب ورزشی (ACSM) به مدت ۱۲ هفته و هفته ای ۳ جلسه بکار گرفته شد. از آزمون های t وابسته و مستقل برای تجزیه وتحلیل داده ها و جهت محاسبه های آماری از نرم افزار SPSS نسخه ۲۵ استفاده شد. یافته ها: نتایج نشان داد که پروتکل تمرینی بر کیفیت خواب و کیفیت زندگی و مؤلفه های آن ها اثر معناداری داشت. (۰۵/۰>p). نتیجه گیری: به نظر می رسد که پروتکل تمرینی موردنظر می تواند به عنوان یک استراتژی و رویکرد مناسب، جهت بهبود کیفیت خواب و کیفیت زندگی در دانشجویان مورداستفاده قرار گیرد، بااین وجود با توجه به اینکه تعداد آزمودنی ها. پیشنهاد می گردد جهت بالا بردن اعتبار بیرونی تحقیقی تحقیقات بیشتری صورت گیرد.