مردم سالاری دینی از کدام زاویه؟
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
نویسنده در این مقاله ادعا کرده است که نبود روىکردى عقلانى به دین، از یک سو، و ارائهى تعاریف نادرست و تحریفشده از مردمسالارى، از سوى دیگر، سبب شده تا برداشتى روشن و دقیق از مقولهى مردمسالارى وجود نداشته باشد. از این رو، ایشان با برشمردن ارزشهاى مردمسالارى و مقایسهى آن با ارزشهاى دینى، درصدد ارائهى روىکردى عقلانى به دین است.متن
بحث من دربارهى عنوان کلى «مردمسالارى در جامعه دینى» است و در آن، با مقایسهى ارزشهاى مردمسالارى با ارزشهاى دینى، نسبت میان آنها را بررسى مىکنم.
در ارتباط با مسئلهى مردمسالارى دینى یا مردمسالارى در جامعهى دینى از منظرهاى گوناگون مىتوان بحث کرد؛ مثلاً مىتوان با نگاهى جامعهشناسانه یا از منظرى حقوقى به این پرسشها پرداخت که اساساً آنچه در واقعیت جامعهى ما وجود دارد، چیست؟ دینى بودن مردمسالارى در جامعهى ما به چه معناست؟ از منظر جامعهشناسى، دینى بودن صفت است یا قید؟ در کنار اینها، نگاه دیگرى نیز مىشود به این مقوله انداخت و آن، نگاه کسانى است که اشتغالاتى مانند من دارند؛ یعنى کسانى که مىخواهند این مشکل را حل کنند که چگونه مىتوان یک روىکرد عقلانى قابل قبول به متون دینى داشت. استنباط ما این است که یک روىکرد عقلانى قابل قبول به اصول دینى در صحنه حاضر نیست و تفسیرهایى که از متون دینى ارائه مىشود، تفسیرهایى عقلانى و قابلدفاع نیست، بلکه یک سلسله سلیقههاست؛ یک سلسله روىکردهاى سلیقهاى و توافقى که پیشتر در شرایطى خاص بنیانگذارى شده است. مشکلات ما از اینجا ناشى مىشود که در حوزهى تفسیر و تبیین متون دینى، که علما به آن «استنباط» مىگویند و در عرف، «اجتهاد» نامیده مىشود، حاضر نیستیم به نظریههاى نوین و روشها و روىکردهاى جدید کمترین اعتنایى بکنیم.
پس از این مقدمه، چند نکته را عرض مىکنم: نکتهى اول این است که «ارزشهاى مردمسالارى» یک سلسله ارزشهاست که آبشخور و خاستگاه ویژهاى دارد و ارزشهاى دینى به طور کلى خاستگاه دیگرى دارند. اگر نخواهیم مفهوم «مردمسالارى» را تحریف کنیم، مىبینیم که مردمسالارى یک سلسله «ارزشهاى توافقى - ضمنى» دارد که خاستگاه آن، نوعى توافق است. ارزشهاى مردمسالارى از این قبیل است: اصالت قرارداد؛ رضایت و قبول عامه به عنوان منبع مشروعیت؛ اصالت برابرى مدنى؛ اصالت خودمختارى فرد در زندگى اجتماعى و سیاسى؛ اصالت قانون و قانونگرایى؛ اصالت شهروندى و تلقى شدن هر فرد به عنوان یک شهروند؛ اصالت حاکمیت مردم و اصالت حقوق بشر. اینها یک سلسله اصالتها یا ارزشها هستند که مردمسالارى با آنها شکل و محتوا پیدا مىکند.
در یک جامعهى مردمسالار، فرض و توافق بر این است که مردم در زندگى خود، این ارزشها را «قرارداد» و «توافق» تلقى مىکنند. این توافقهاى خاص مردمسالارى باید وجود داشته باشد تا حکومت در میان مردم شکل بگیرد. بنابراین هویت آنها یک سلسله «هویت توافقى» است.
در حالى که هویتِ ارزشهاى دینى، هویت توافقى نیست. این گونه نیست که جماعتى، به طور ضمنى، توافق کنند که یک سلسله امور را «ارزشهاى دینى» تلقى نمایند. منشأ دین هر چه هست، منشأ ارزشهاى دینى هم همان است. اگر منشأ دین نوعى تجربه دینى در معناى عام کلمه باشد، منشأ ارزشهاى دینى نیز درست همان است و با توافق ایجاد نمىشود.
حال که معناى ارزشهاى دینى و ارزشهاى مردمسالارى را دریافتیم، این سؤال مطرح مىشود که «مردمسالارى دینى» به چه معناست؟ ظاهراً تصور مىشود که ارزشهاى مردمسالارىِ دینى، یک سلسله ارزشهاى دینى هستند و محتواى دینى دارند؛ یعنى متون دینى مبدأ آنهاست و تجربهى دینى مبدأ آن ارزشهاى مردمسالارى است. اگر قرار باشد مردمسالارى دینى چنین معنا شود، پسوند «دینى» قید خواهد بود نه صفت. معناى این سخن آن خواهد بود که آن مردمسالارى مهم است که دین مىگوید و باید آن مردمسالارى را داشته باشیم که متون دینى مىگوید. اگر این گونه باشد، باید مشخص شود که محتواى مردمسالارى چیست؟
اگر معتقد باشیم که ارزشهاى مردمسالارى در متون گنجانده شده است، آیا مىتوان از این دعوى و روىکرد دفاع عقلانى کرد؟ یا اینکه ارزشهاى مردمسالارى جزء یک سلسله ارزشهایى هستند که تا جامعه دچار تحولات ویژهاى نشده باشد، به وجود نمىآیند. به عبارتى، در عصرهاى گذشته، که ما در بررسى متون دینى با آنها سر و کار داریم، جامعه دچار این تحولات در آگاهىهاى انسانها نشده بود.
مىخواهم این را عرض کنم که آن چیزى که اکنون جامعهى ما شدیداً بدان نیاز دارد، موقعیت دادن به یک سلسله بحثهاى عقلانى است؛ از جمله در این زمینه که اصولاً شیوههاى روىکرد عقلانىِ قابلدفاع و پذیرفتنى به متون دینى چیست. آنچه متأسفانه فاقد آن هستیم، وارد نشدن در این بحث است. نتیجهاى که مىخواهم بگیرم این است که اگر بخواهیم روىکردى را که مىگوید «ارزشهاى مردمسالارى چیزهایى است که در متون دینى وجود دارد» اتخاذ کنیم، یک راه دیگر باقى مىماند که در واقع، همان معناى درست مردمسالارى دینى است. در این معنا، از زاویهاى به مقولهى مردمسالارى دینى نگاه مىکنیم که با آن نگاه متفاوت است. از این زاویه، مسلمانان در جامعهى دینى این پرسش را از خود مىپرسند که «اگر با شکل حکومت مردمسالارى زندگى کنیم با مسلمانى ما سازگارتر است، یا اگر شکل حکومتهاى استبدادى و توتالیتر را بر گزینیم؟» پاسخ را این گونه مىدهیم که، از حوزهى ایمانى و دینى، صحیحتر آن است که در دنیاى امروز، به منظور بهرهمندى از فواید نسبىاى که به شکل حکومتهاى مردمسالارى دینى مترتّب است، از زاویه دین، مردمسالارى را بپذیریم. البته تردیدى نیست که پذیرفتن مردمسالارى با ارزشهاى دینى توافقى و جذب کردن آن در داخل فرهنگ مسلمانان، موجب تجدید نظر در سیستم ارزشها خواهد شد و کار صواب همین تجدید نظر در سیستم ارزشهاى موجود به منظور جا باز کردن براى ارزشهاى مردمسالارى است. یکى از آقایان نوشته بود که شما پیشنهاد مىدهید به نفع دموکراسى در فکر اسلامى تجدید نظر کنیم؛ بیایید به جاى آن، به نفع فقه اسلامى در دموکراسى تجدید نظر کنید. من مىگویم مسئله این است که بدانیم کدام یک از روشها معنا و مفهوم عقلانى دارد و کدام یک ندارد. مسئلهى «این» و «آن» در کار نیست.
اشاره
نویسندهى محترم دغدغه و هدف خود را ارائهى روىکردى عقلانى و قابل قبول به متون دینى دانستهاند؛ زیرا جاى چنین روىکردى را در قلمرو اندیشهاى کشور خالى مىبینند.
در این خصوص توجه به چند نکته شایسته است:
1. اساساً مراد از روىکرد عقلانى و قابل قبول چیست؟ ملاک و معیار عقلانى و قابل قبول بودن کدام است؟ به چه دلیل باید روىکرد ابزارى، عملگرایانه یا فایدهگرایانهى چند قرنِ اخیر را ملاک عقلانى بودن و صحت دانست؟ آیا مىتوان گفت هر روش نوینى، صرفاً از آن جهت که نوین است، عقلانى و قابل قبول است؟
2. نویسندهى محترم همهى مطالب و داورىهاى خود را بر اساس تعریفى خاص از مردمسالارى ارائه کرده و مدعى شدهاند که این تعریف مورد قبول محافل علمى است و تعاریفِ دیگر تحریفشدهاند. حال آنکه با رجوع به کتب و مقالات مربوط به اندیشه و فلسفهى سیاسى و بحث مردمسالارى روشن مىشود که تعریفى اجماعى و مورد پذیرش عموم دربارهى مردمسالارى در دست نیست. از این رو نمىتوان گفت هر تعریفى را که ما نمىپسندیم و با اهداف ما سازگار نیست تعریفى تحریفشده است.
3. در باب منشأ ارزشها به طور کلى دو دسته از نظریات وجود دارد: دستهى نخست، نظریاتى است که نقطهى اشتراکشان آن است که ارزشها برخاسته از واقعیاتِ مستقل از میل، سلیقه، رضایت، پذیرش و خواست فردى یا گروهى هستند. بر اساس این دسته نظریات، ارزشها قابل کشفاند؛ نه قابل وضع و جعل و قرارداد. ارزشهاى دینى از این قبیلاند. دستهى دوم، نظریاتى هستند که نقطهى اشتراکشان این است که ارزشها هیچ گونه ابتنایى بر واقعیتِ مستقل از میل، سلیقه، رضایت، پذیرش و خواست فردى یا قرارداد گروهى ندارند. بر اساس این دسته نظریات، ارزشها قابل وضع و جعل و قراردادند و از این رو نسبى و متغیر مىباشند. ارزشهاى مردمسالارى، آن گونه که نویسنده محترم بیان نمودهاند، از این قبیلاند. بنابراین توصیه به جاىگزین کردن ارزشهاى «توافقى» به جاى ارزشهاى واقعى توصیهاى است که به راحتى نمىتوان آن را پذیرفت.
4. همانگونه که بسیارى از اندیشمندان سیاسى گفتهاند، مردمسالارى روشى براى تصمیمگیرى و حکومت و ادارهى جامعه است. از این رو نه تنها منافاتى با اصول و ارزشهاى دینى ندارد، بلکه راهى براى تحقق عینى حکومت دینى است. مردمسالارى دینى یعنى محتوا و ارزشهاى دینى را با روش مردمى پیاده کردن؛ و بر خلاف نظر نویسندهى محترم، در کتاب و سنت، بر نقش و تأثیر مردم در تحقق حکومت اسلامى بسیار تأکید شده است. سیرهى عملى پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم و ائمه معصومین نیز گواه صادق این مدعاست؛ هرچند به طور مسلم جامعهى صدر اسلام هیچگاه پیچیدگىها و پیشرفتهاى جامعهى امروز را نداشته است و نباید انتظار داشت که ساختار و نهادهاى آن همانند ساختار و نهادهاى جامعهى کنونى باشد؛ اما از این مطلب نمىتوان نتیجه گرفت که رجوع به مردم و اهمیت دادن به آراى آنها نمىتوانسته یا نباید در آن روزگار وجود داشته باشد. با توجه به این نکات، در مجموع مىتوان گفت نویسندهى محترم در ارائهى روىکردى عقلانى به متون دینى توفیق چندانى نداشتهاند.
نوروز، 28/3/81
در ارتباط با مسئلهى مردمسالارى دینى یا مردمسالارى در جامعهى دینى از منظرهاى گوناگون مىتوان بحث کرد؛ مثلاً مىتوان با نگاهى جامعهشناسانه یا از منظرى حقوقى به این پرسشها پرداخت که اساساً آنچه در واقعیت جامعهى ما وجود دارد، چیست؟ دینى بودن مردمسالارى در جامعهى ما به چه معناست؟ از منظر جامعهشناسى، دینى بودن صفت است یا قید؟ در کنار اینها، نگاه دیگرى نیز مىشود به این مقوله انداخت و آن، نگاه کسانى است که اشتغالاتى مانند من دارند؛ یعنى کسانى که مىخواهند این مشکل را حل کنند که چگونه مىتوان یک روىکرد عقلانى قابل قبول به متون دینى داشت. استنباط ما این است که یک روىکرد عقلانى قابل قبول به اصول دینى در صحنه حاضر نیست و تفسیرهایى که از متون دینى ارائه مىشود، تفسیرهایى عقلانى و قابلدفاع نیست، بلکه یک سلسله سلیقههاست؛ یک سلسله روىکردهاى سلیقهاى و توافقى که پیشتر در شرایطى خاص بنیانگذارى شده است. مشکلات ما از اینجا ناشى مىشود که در حوزهى تفسیر و تبیین متون دینى، که علما به آن «استنباط» مىگویند و در عرف، «اجتهاد» نامیده مىشود، حاضر نیستیم به نظریههاى نوین و روشها و روىکردهاى جدید کمترین اعتنایى بکنیم.
پس از این مقدمه، چند نکته را عرض مىکنم: نکتهى اول این است که «ارزشهاى مردمسالارى» یک سلسله ارزشهاست که آبشخور و خاستگاه ویژهاى دارد و ارزشهاى دینى به طور کلى خاستگاه دیگرى دارند. اگر نخواهیم مفهوم «مردمسالارى» را تحریف کنیم، مىبینیم که مردمسالارى یک سلسله «ارزشهاى توافقى - ضمنى» دارد که خاستگاه آن، نوعى توافق است. ارزشهاى مردمسالارى از این قبیل است: اصالت قرارداد؛ رضایت و قبول عامه به عنوان منبع مشروعیت؛ اصالت برابرى مدنى؛ اصالت خودمختارى فرد در زندگى اجتماعى و سیاسى؛ اصالت قانون و قانونگرایى؛ اصالت شهروندى و تلقى شدن هر فرد به عنوان یک شهروند؛ اصالت حاکمیت مردم و اصالت حقوق بشر. اینها یک سلسله اصالتها یا ارزشها هستند که مردمسالارى با آنها شکل و محتوا پیدا مىکند.
در یک جامعهى مردمسالار، فرض و توافق بر این است که مردم در زندگى خود، این ارزشها را «قرارداد» و «توافق» تلقى مىکنند. این توافقهاى خاص مردمسالارى باید وجود داشته باشد تا حکومت در میان مردم شکل بگیرد. بنابراین هویت آنها یک سلسله «هویت توافقى» است.
در حالى که هویتِ ارزشهاى دینى، هویت توافقى نیست. این گونه نیست که جماعتى، به طور ضمنى، توافق کنند که یک سلسله امور را «ارزشهاى دینى» تلقى نمایند. منشأ دین هر چه هست، منشأ ارزشهاى دینى هم همان است. اگر منشأ دین نوعى تجربه دینى در معناى عام کلمه باشد، منشأ ارزشهاى دینى نیز درست همان است و با توافق ایجاد نمىشود.
حال که معناى ارزشهاى دینى و ارزشهاى مردمسالارى را دریافتیم، این سؤال مطرح مىشود که «مردمسالارى دینى» به چه معناست؟ ظاهراً تصور مىشود که ارزشهاى مردمسالارىِ دینى، یک سلسله ارزشهاى دینى هستند و محتواى دینى دارند؛ یعنى متون دینى مبدأ آنهاست و تجربهى دینى مبدأ آن ارزشهاى مردمسالارى است. اگر قرار باشد مردمسالارى دینى چنین معنا شود، پسوند «دینى» قید خواهد بود نه صفت. معناى این سخن آن خواهد بود که آن مردمسالارى مهم است که دین مىگوید و باید آن مردمسالارى را داشته باشیم که متون دینى مىگوید. اگر این گونه باشد، باید مشخص شود که محتواى مردمسالارى چیست؟
اگر معتقد باشیم که ارزشهاى مردمسالارى در متون گنجانده شده است، آیا مىتوان از این دعوى و روىکرد دفاع عقلانى کرد؟ یا اینکه ارزشهاى مردمسالارى جزء یک سلسله ارزشهایى هستند که تا جامعه دچار تحولات ویژهاى نشده باشد، به وجود نمىآیند. به عبارتى، در عصرهاى گذشته، که ما در بررسى متون دینى با آنها سر و کار داریم، جامعه دچار این تحولات در آگاهىهاى انسانها نشده بود.
مىخواهم این را عرض کنم که آن چیزى که اکنون جامعهى ما شدیداً بدان نیاز دارد، موقعیت دادن به یک سلسله بحثهاى عقلانى است؛ از جمله در این زمینه که اصولاً شیوههاى روىکرد عقلانىِ قابلدفاع و پذیرفتنى به متون دینى چیست. آنچه متأسفانه فاقد آن هستیم، وارد نشدن در این بحث است. نتیجهاى که مىخواهم بگیرم این است که اگر بخواهیم روىکردى را که مىگوید «ارزشهاى مردمسالارى چیزهایى است که در متون دینى وجود دارد» اتخاذ کنیم، یک راه دیگر باقى مىماند که در واقع، همان معناى درست مردمسالارى دینى است. در این معنا، از زاویهاى به مقولهى مردمسالارى دینى نگاه مىکنیم که با آن نگاه متفاوت است. از این زاویه، مسلمانان در جامعهى دینى این پرسش را از خود مىپرسند که «اگر با شکل حکومت مردمسالارى زندگى کنیم با مسلمانى ما سازگارتر است، یا اگر شکل حکومتهاى استبدادى و توتالیتر را بر گزینیم؟» پاسخ را این گونه مىدهیم که، از حوزهى ایمانى و دینى، صحیحتر آن است که در دنیاى امروز، به منظور بهرهمندى از فواید نسبىاى که به شکل حکومتهاى مردمسالارى دینى مترتّب است، از زاویه دین، مردمسالارى را بپذیریم. البته تردیدى نیست که پذیرفتن مردمسالارى با ارزشهاى دینى توافقى و جذب کردن آن در داخل فرهنگ مسلمانان، موجب تجدید نظر در سیستم ارزشها خواهد شد و کار صواب همین تجدید نظر در سیستم ارزشهاى موجود به منظور جا باز کردن براى ارزشهاى مردمسالارى است. یکى از آقایان نوشته بود که شما پیشنهاد مىدهید به نفع دموکراسى در فکر اسلامى تجدید نظر کنیم؛ بیایید به جاى آن، به نفع فقه اسلامى در دموکراسى تجدید نظر کنید. من مىگویم مسئله این است که بدانیم کدام یک از روشها معنا و مفهوم عقلانى دارد و کدام یک ندارد. مسئلهى «این» و «آن» در کار نیست.
اشاره
نویسندهى محترم دغدغه و هدف خود را ارائهى روىکردى عقلانى و قابل قبول به متون دینى دانستهاند؛ زیرا جاى چنین روىکردى را در قلمرو اندیشهاى کشور خالى مىبینند.
در این خصوص توجه به چند نکته شایسته است:
1. اساساً مراد از روىکرد عقلانى و قابل قبول چیست؟ ملاک و معیار عقلانى و قابل قبول بودن کدام است؟ به چه دلیل باید روىکرد ابزارى، عملگرایانه یا فایدهگرایانهى چند قرنِ اخیر را ملاک عقلانى بودن و صحت دانست؟ آیا مىتوان گفت هر روش نوینى، صرفاً از آن جهت که نوین است، عقلانى و قابل قبول است؟
2. نویسندهى محترم همهى مطالب و داورىهاى خود را بر اساس تعریفى خاص از مردمسالارى ارائه کرده و مدعى شدهاند که این تعریف مورد قبول محافل علمى است و تعاریفِ دیگر تحریفشدهاند. حال آنکه با رجوع به کتب و مقالات مربوط به اندیشه و فلسفهى سیاسى و بحث مردمسالارى روشن مىشود که تعریفى اجماعى و مورد پذیرش عموم دربارهى مردمسالارى در دست نیست. از این رو نمىتوان گفت هر تعریفى را که ما نمىپسندیم و با اهداف ما سازگار نیست تعریفى تحریفشده است.
3. در باب منشأ ارزشها به طور کلى دو دسته از نظریات وجود دارد: دستهى نخست، نظریاتى است که نقطهى اشتراکشان آن است که ارزشها برخاسته از واقعیاتِ مستقل از میل، سلیقه، رضایت، پذیرش و خواست فردى یا گروهى هستند. بر اساس این دسته نظریات، ارزشها قابل کشفاند؛ نه قابل وضع و جعل و قرارداد. ارزشهاى دینى از این قبیلاند. دستهى دوم، نظریاتى هستند که نقطهى اشتراکشان این است که ارزشها هیچ گونه ابتنایى بر واقعیتِ مستقل از میل، سلیقه، رضایت، پذیرش و خواست فردى یا قرارداد گروهى ندارند. بر اساس این دسته نظریات، ارزشها قابل وضع و جعل و قراردادند و از این رو نسبى و متغیر مىباشند. ارزشهاى مردمسالارى، آن گونه که نویسنده محترم بیان نمودهاند، از این قبیلاند. بنابراین توصیه به جاىگزین کردن ارزشهاى «توافقى» به جاى ارزشهاى واقعى توصیهاى است که به راحتى نمىتوان آن را پذیرفت.
4. همانگونه که بسیارى از اندیشمندان سیاسى گفتهاند، مردمسالارى روشى براى تصمیمگیرى و حکومت و ادارهى جامعه است. از این رو نه تنها منافاتى با اصول و ارزشهاى دینى ندارد، بلکه راهى براى تحقق عینى حکومت دینى است. مردمسالارى دینى یعنى محتوا و ارزشهاى دینى را با روش مردمى پیاده کردن؛ و بر خلاف نظر نویسندهى محترم، در کتاب و سنت، بر نقش و تأثیر مردم در تحقق حکومت اسلامى بسیار تأکید شده است. سیرهى عملى پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم و ائمه معصومین نیز گواه صادق این مدعاست؛ هرچند به طور مسلم جامعهى صدر اسلام هیچگاه پیچیدگىها و پیشرفتهاى جامعهى امروز را نداشته است و نباید انتظار داشت که ساختار و نهادهاى آن همانند ساختار و نهادهاى جامعهى کنونى باشد؛ اما از این مطلب نمىتوان نتیجه گرفت که رجوع به مردم و اهمیت دادن به آراى آنها نمىتوانسته یا نباید در آن روزگار وجود داشته باشد. با توجه به این نکات، در مجموع مىتوان گفت نویسندهى محترم در ارائهى روىکردى عقلانى به متون دینى توفیق چندانى نداشتهاند.
نوروز، 28/3/81