آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

خلق نیکو مهم‌ترین چیزى است که مصلحان و پیامبران به آن نیاز دارند. حسن خلق با فضیلت‌ترین صفات پیامبران و شریف‌ترین اعمال صدیقان است. از همین روى، در آیات چندى از قرآن کریم، خلق پیامبر ˆ مورد ثنا و ستایش قرار گرفته است. عنوان «عظیم» در مواردى به کار مى‌رود که چیزى قابل توصیف و ادراک نباشد. در خصوص تفسیر «خلق عظیم» موارد چندى بیان شده است؛ از جمله اینکه برخى آن را دین اسلام مى‌دانند. برخى نیز منظور از خلق عظیم را آداب قرآنى یا قرآن دانسته‌اند. برخى هم خلق عظیم را صبر و تحمل و تدبیر بر مقتضاى عقل تعبیر کرده‌اند. تحمل سختى‌ها و صبر پیامبرˆ در برابر ناملایمات بر اساس روایات و تصریح خود پیامبر ˆ مشهور است. هرچند موارد یاد شده خلق پیامبر ˆ هستند، اما خلق حضرت به موارد یادشده محدود نمى‌شود و همه صفات روحى، اجتماعى، شخصى، انسانى، خانوادگى و... ایشان را دربر مى‌گیرد. بر اساس برداشت دیگر، منظور از خلق عظیم پیامبر ˆ آن است که ایشان جامع مکارم اخلاقى بوده‌اند. نمونه‌هاى چندى از ویژگى‌هاى اخلاقى پیامبر ˆ در روایات و متون تاریخى مورد اشاره قرار گرفته است.

متن

جهان امروز با وجود پیشرفت‌هاى زیاد علم و صنعت، بیش از هر زمان دیگر به خلق پیامبر اکرم ˆ که در قرآن از آن به «خلق عظیم» تعبیر شده، نیاز دارد؛ چه آنکه در مقابل پیشرفت‌هاى شگرف و اعجاب‌انگیز بشر، در کجى‌ها و انحرافات نیز پیچیدگى زیاد شده است، به گونه‌اى که ـ مثلا ـ با وسایل پیشرفته، ظلم و ستم و دزدى و غارت و برخوردهاى زشت و زورگویى‌ها بیشتر به چشم مى‌خورد. چه ظلم‌ها، ستم‌ها و ویرانى‌ها به اسم آزادى و دموکراسى به بار نمى‌آید و چه برخوردهاى زشت و غیرانسانى که صورت نمى‌گیرد. در واقع، در جهان امروز «انسان»، فراموش شده و به سقوط اخلاقى و سوءاخلاق دچار گشته است. از این‌رو، برخى از آشتى با خدا و لزوم یارى گرفتن از دین و مذهب سخن مى‌گویند.
مسئله انحطاط و سقوط اخلاق که بشر امروزى به آن مبتلا شده به دنیاى غرب خلاصه نمى‌شود؛ چراکه از طریق اینترنت و انواع آنتن‌ها از غرب به شرق نیز راه یافته و دامن شرق و دنیاى اسلام را نیز گرفته است. از سویى، اغلب مسلمانان آن‌گونه که باید و شاید بر اساس تعالیم اخلاقى اسلام و سنت رسول خداˆ خود را تربیت ننموده و از آن بهره نگرفته‌اند و در مواردى که خواسته‌هاى خود را با تعالیم اخلاقى اسلام در تعارض مى‌بینند، اخلاقیات را کنار مى‌گذارند و در مواردى به جاى حسن خلق، به سوءخلق مبتلا مى‌شوند و در مراودات و روابط خود با دیگران برخورد بد و بد زبانى و بدرفتارى را سرلوحه زندگى خود قرار مى‌دهند. حال آنکه تنها عمل کردن به یک فرموده پیامبرˆ که در آن آمده : «مسلمان کسى است که مسلمانان (مردم) از دست و زبان وى آسوده و در امان باشند»،2 بسیارى از مشکلات جوامع اسلامى و مسلمانان را حل نموده و به ایجاد مدینه فاضله کمک مى‌نماید. به همین سبب، سخن گفتن از خلق و خوى پیامبر ˆ، که به گفته قرآن بشارت‌دهنده و ترساننده و رحمت براى همه جهانیان3 و الگو و سرمشق براى مردم مى‌باشد4 و به فرموده خود پیامبرˆ رسالتش براى تکمیل بزرگوارى‌ها و مکارم اخلاقى5 بوده است، موجّه
مى‌نماید، هرچند که اطلاق عنوان «عظیم»6 بر خلق پیامبر ˆ نشان از آن دارد که پى بردن به خصوصیات و خلق پیامبر ˆ، به طور کامل، بسیار دشوار و بلکه غیرممکن است.
در خصوص خلق عظیم پیامبر ˆ و تفسیر و تبیین آن تحقیق مستقلى صورت نگرفته، اما مفسّران و دانشمندان اسلامى در ذیل تفسیر آیه (إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ) و برخى از دیگر آیات، در این‌باره به اظهارنظر پرداخته‌اند، همچنین در سخنان معصومان : بخصوص در نهج‌البلاغه درباره ویژگى‌هاى پیامبر داورى شده است، علّامه طباطبائى در کتاب سنن النبى در مورد ویژگى‌ها و خصوصیات پیامبر ˆ نگاشته و در این‌باره از روایات بهره جسته است. در منابع تاریخى هم نکاتى درباره ویژگى‌هاى پیامبر ˆ و خلق عظیم ایشان مورد اشاره قرار گرفته است. از همین‌روى، در تحقیق حاضر، خلق پیامبر ˆ و منظور از عظیم بودن آن مورد بررسى و تجزیه و تحلیل قرار گرفته است.
مفهوم خلق
در لغت،7 خلق به ضم خاء و سکون لام و نیز ضم
خاء و لام به معناى سجیه و سرشتى که فرد براساس آن آفریده شده به کار رفته است. تنها جمع مکسرى که از کلمه یادشده استعمال شده، «اخلاق» مى‌باشد. خلق با همان شکل یادشده، در معناى دین و مردانگى نیز به کار رفته است. خلقت به کسر خاء بر فطرتى که انسان بر آن است اطلاق شده است. راغب اصفهانى در تعریف خلق مى‌نویسد :
«خَلق (به فتح خاء) و خُلق (به ضم خاء) در اصل یکى است؛ مثل شَرب و شُرب و صَرم و صُرم (قطع کردن بریدن)، کلمه خَلق (به فتح خاء) مخصوص اشکال واجسام و صورت‌هایى است که با حواس درک مى‌شوند و خُلق (به ضم خاء) ویژه قوا و سجایایى است که با فطرت و دل درک مى‌شوند. خداوند تعالى فرموده: (وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ).»8
طبرسى نیز خلق را این‌گونه تعریف کرده است : «حقیقت خلق آداب و خوى‌هایى است که نفس آدمى کسب مى‌کند. از آن جهت خلق نامیده شده که همانند امور خلقى و آفرینشى در انسان مى‌شود، اما سجایا و خوى‌هایى که طبیعى انسان است «خیم» نامیده مى‌شوند. از این‌روى، «خلق»، همان طبیعت مکتسب و «خیم» طبیعت غریزى مى‌باشد.»9
با توجه به آنچه در معناى لغوى خلق گذشت، هر فردى داراى دو صورت و شکل ظاهر و باطن است. هریک از دو صورت یادشده اوصاف و معانى خاص خود را دارد که برخى حسن و برخى قبیح هستند. با وجود این، ثواب و عقاب، بیشتر به اوصاف شکل باطنى انسان تعلق مى‌گیرند تا اوصاف شکل ظاهرى وى. از همین روى است که ـ چنانچه خواهیم دید ـ در روایات به صورت‌هاى گوناگون از حسن خلق تعریف و تمجید شده است.
واژه «خلق» به ضم خاء و ضم لام در دو جاى قرآن به کار رفته است. مورد اول ـ که بعدآ درباره آن تحت عنوان «خلق عظیم» بررسى مفصل صورت خواهد گرفت ـ آیه 4 سوره «قلم» مى‌باشد: (وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ.) مورد دوم نیز آیه 137 سوره «شعراء» است که در آن آمده: (إِنْ هَذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِینَ)؛ این نیست مگر همان خوى و عادت پیشینیان.
«خلق» در اصطلاح،10 عبارت است از ملکه یا کیفیت راسخ در نفس که به خاطر آن از انسان افعالى بدون فکر و تأمّل سر بزند. «ملکه» حالت و کیفیتى نفسانى است که به کندى و دیر زوال مى‌یابد. در مقابل، «حال» کیفیتى نفسانى است که به سرعت از بین مى‌رود. خلق از طریق مزاج و عادت به انجام کارى بدون فکر و تأمّل و نیز با تکلیف و صبر و پایدارى بر انجام کارى به وجود مى‌آید. مثلا، خُلق سخاوت وقتى به این صورت باشد که انسان در هنگام بخشش دچار تردید نشود و به خودى خود آن را انجام دهد، در این صورت، فضیلت سخاوت در انسان شکل گرفته است.
با توجه به آنچه گذشت، اخلاق فردى از مجموع غرایز انسان تشکیل شده است که برخى از آنها ذاتى یا وراثتى یا فطرى بوده و در اصل خلقتش نهفته است، اما برخى از آنها کسبى است که از طریق تمرین و تقلید در انسان شکل مى‌گیرد و پس از استقرار در نفس و ملکه شدن براى انسان، اعمال و رفتار وى بر اساس ملکه یادشده صورت مى‌گیرد، به گونه‌اى که نمى‌تواند عمل به مقتضاى آن را ترک کند.
اصول صفات پسندیده در انسان عبارتند از : حکمت، شجاعت، عفت و عدل. و پیامبر اکرم ˆ به کامل‌ترین حالت اعتدال این صفات موفق شده است.11 از همین روى است که خداوند او را با (وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ) ستوده است. اما مردم دیگر در رسیدن به این صفات متفاوت مى‌باشند، به گونه‌اى که برخى از مردم به آنها نزدیک و برخى از آنها دور هستند. با وجود این، پیامبر اکرم ˆ که داراى خلق عظیم بوده و بعثتش براى تتمیم مکارم اخلاقى صورت گرفته است، بهترین الگو براى بشریت بخصوص مسلمانان مى‌باشد.
در حدیثى از پیامبر ˆ آمده است: «خالق الناس بخلق حسن و اذا عملت سیئة فاعمل حسنة تمحوها»؛12 با مردم با اخلاق نیکو معاشرت کن و هرگاه کار بدى انجام دادى کار خوبى انجام بده تا آن را محو کنى. از همین‌روى، هنگامى که کلمه اخلاق به طور مطلق و بدون قید به کار مى‌رود به خلق حسن منصرف مى‌باشد.
اخلاق خوب به دو نوع «محاسن اخلاق» و «مکارم اخلاق» تقسیم مى‌شود. منظور از محاسن اخلاق خوى‌هایى است که حسن اجتماعى و عرفى داشته، مایه بهزیستى و تحکیم روابط اجتماعى مى‌باشد. نیز مردم را به ادب و احترام متقابل واداشته و با ایجاد مهر و محبت، به زندگى نشاط مى‌بخشد. در مقابل، مکارم اخلاق صفاتى است که به انسان کرامت و بزرگوارى بخشیده و موجب تعالى و کمال روحى وى مى‌شود و در سطحى بالاتر از قضاوت عرف و دید اجتماعى مى‌باشد.
تقسیم یادشده را مى‌توان از سخنى از على † که هر دو عنوان یادشده در آن به کار رفته نتیجه گرفت. آن حضرت مى‌فرماید: «ذللوا اخلاقکم بالمحاسن و قودوها الى المکارم»؛13 خوى‌هایتان را با محاسن اخلاق رام کنید و آنها را به سوى مکارم اخلاق سوق دهید.
با توجه به تقسیم یادشده، صله رحم نسبت به خویشى که صله‌رحم مى‌کند، از محاسن اخلاق تلقّى مى‌شود و نسبت به خویشى که قطع رحم مى‌کند، از مکارم اخلاق مى‌باشد. نیز بخشش از مازاد نیاز خود، از محاسن اخلاق، و از آنچه خود فرد به آن نیاز دارد (ایثار) مکارم اخلاق به حساب مى‌آید.14
علاوه بر آنکه در اسلام از حسن خلق تعریف و تمجید شده، حدود و مرز آن هم مشخص گردیده است، چنان‌که در روایتى آمده: امام صادق † در پاسخ به این پرسش که حد حسن خلق چیست؟ فرمودند: آنکه با اطرافیانت نرم باشى و پاکیزه و مؤدب سخن گویى و با برادرت با صورت گشاده روبه‌رو شوى.»15 از سویى، حسن خلق یکى از مصادیق مکارم اخلاق مى‌باشد؛ چه آنکه براساس برخى روایات،16 مکارم اخلاق از مصادیقى همچون یقین، شکر، حلم، حسن خلق، سخاوت، غیرت، شجاعت، مروّت، صدق، اداى امانت و... تشکیل شده است.
حسن خلق و نیز سوءخلق در دو معناى اعم و اخص به کار مى‌روند؛ به این صورت که حسن خلق به معناى اعم، متخلق بودن انسان به همه اخلاق نیکو و خوى‌هاى ستوده است و در مقابل، سوءخلق به معناى متصف بودن آدمى به صفات زشت و نکوهیده. اما حسن خلق به معناى اخص به معناى برخورد با مردم با گفتار خوش و روى شاد و چهره گشاده و پرهیز از خشونت در گفتار و ترشرویى و درشتخویى است.
اخبار و روایاتى که حسن خلق را تشویق و ترغیب، و از سوء خلق نکوهش و مذمّت و نهى مى‌کند بیشتر حسن خلق و سوء خلق به معناى دوم یا معناى اخص آنها را مورد توجه دارند.17 از همین‌روى، علّامه طباطبائى در ذیل آیه (وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ) مى‌فرماید: «آیه یادشده گرچه به خودى خود حسن خلق پیامبرˆ را ستوده و بزرگ مى‌شمارد، اما از نظر سیاق، به اخلاق اجتماعى پیامبر ˆ که ناظر به معاشرت با مردم است، مانند پایدارى بر حق، شکیبایى بر آزار مردم و جفاى فرومایگان، گذشت و اغماض، فراگیرى بخشش، رفق و مدارا، فروتنى و غیره.»18
خلق عظیم پیامبر ˆ
خلق نیکو از مهم‌ترین چیزهایى است که مصلحان و پیامبران به آن نیاز دارند. از همین‌روى است که قرآن مى‌فرماید: (وَلَوْ کُنتَ فَظّآ غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُواْ مِنْ حَوْلِکَ) (آل‌عمران: 159) به موجب این آیه، از جمله رحمت خداوند بر مردم آن است که پیامبرˆ نسبت به مسلمانان مهربان است و همواره با خوشرویى و ملایمت رفتار مى‌کند. در غیر این صورت، از گرد او پراکنده مى‌شدند، از همین‌روى، نراقى مى‌گوید : «حسن خلق با فضیلت‌ترین صفات پیامبران و شریف‌ترین اعمال صدیقان است و از این جهت خداى تعالى در مقام مدح و ثناى حبیب خود و یادآورى نعمت خویش مى‌فرماید: (وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ) (قلم: 4)؛ و تو خلقى عظیم دارى.19
از همین‌روست که سه چیز مایه و موجب پیشرفت اسلام دانسته شده: مال خدیجه 3 براى طمع به مال، شمشیر على † براى ترس و اخلاق پیامبرˆ براى طالبان حق.20
پیامبر ˆ با وجود حسن خلقى که داشت و با وجود مدح بسیار بالاى خداوند از ایشان به خاطر خلق نیکویش، و به رغم آنکه در همه کمالات علمى و عملى و اخلاقى از همه پیامبران و ملائکه و غیر آنها برتر بود،21 همواره در دعا از خدا مى‌خواست که او را به محاسن ادب و مکارم اخلاق زینت بخشد : خدایا، آفرینش و خلق مرا نیکو گردان و زشتى‌هاى اخلاق را از من دور کن.22
چنان‌که مى‌دانیم، این دعاها به اجابت رسید و خداوند مکارم اخلاق را براى پیامبر ˆ کامل نمود، سپس ایشان را به سوى همه مردم فرستاد تا براى آنها مکارم اخلاق را تکمیل کند.
گروندگان به اسلام سه دسته بودند: برخى از ترس جان، بعضى به طمع مال و گروهى هم به خاطر اخلاق پیامبر ˆ مسلمان مى‌شدند. اسلام این دسته از روى حقیقت و از اعماق دل و با تمام وجود بوده است.23
داستان زیر شاهدى بر این مدعاست: فردى یهودى هر روز بالاى بام مى‌رفت و بر سر پیامبر ˆ خاک مى‌ریخت. چند روز در این کار وقفه افتاد. پیامبر سراغ او را گرفتند، گفتند مریض است. حضرت هم به عیادت او رفتند.
همچنین پس از فتح مکه و تسلط بر سران قریش فرمودند: با شما همان معامله‌اى مى‌کنم که برادرم یوسف با برادرانش کرد؛ شما را عفو کردم. ایشان حتى وحشى را که شکم حمزه را در احد پاره کرده بود ـ در هنگامى که براى مسلمان شدن به حضور پیامبرˆ رسید ـ بخشیدند.
ابن عبّاس درباره نیکوخویى پیامبر ˆ چنین نقل مى‌کند: روزى حضرت با اصحاب در مسجد نشسته بود که اعرابى با شمشیر حمایل و سوسمارى در دامن وارد شد و گفت: محمّد ساحر کذاب کجاست؟ اصحاب برخاستند تا او را بزنند، اما پیامبر ˆ فرمودند: شما را سوگند مى‌دهم که دسته نگه‌دارید. پیامبرˆ به آن مرد اعرابى فرمودند: اى برادر عرب! که را مى‌جویى؟ گفت: محمّد ساحر کذاب را! پیامبرˆ فرمودند: محمّد منم، اما ساحر و کذاب نیستم و بلکه رسول خدا هستم. اعرابى گفت: سوگند به لات و عزى اگر جمال رویت نبود به روى تو شمشیر مى‌کشیدم. به لات سوگند که به تو ایمان نمى‌آورم تا آنکه این سوسمار به تو ایمان آورد! پیامبرˆ فرمودند: اى سوسمار، سوسمار گفت : لبیک یا رسول‌اللّه! پیامبرˆ فرمودند: من که هستم؟ سوسمار گفت: تو رسول خدا هستى. اعرابى از دل پاک ایمان آورد و گفت: اى رسول خدا در این مسجد وارد شدم در حالى که در همه روى زمین کسى به من دشمن‌تر از تو نبود، حال که باز مى‌گردم در همه روى زمین کسى به من از تو دوست‌تر نیست.24
 همچنین گفته شده: زنى از انصار آمد و لباس پیامبرˆ را گرفت. حضرت برخاست، زن رها کرد و رفت و دوباره آمد. حضرت برخاست، زن رها کرد و رفت و بار سوم آمد و لباس را گرفت. حضرت برخاست و رفت. نه آن زن چیزى گفت و نه پیامبر ˆ چیزى به او فرمود: از آن زن پرسیدند: این چه کارى بود که کردى؟ گفت: مریضى داشتم، خواستم یک قطعه لباس حضرت را براى استشفا ببرم. در بار اول و دوم حیا کردم، اما در بار سوم بردم.25
 از خلق عظیم پیامبر ˆ در سوره «قلم» یاد شده؛ سوره‌اى که از حیث ترتیب نزول بلافاصله پس از سوره «علق» (اولین سوره نازل‌شده قرآن) نازل شده است. محتواى این سوره نشان مى‌دهد که پیامبر ˆ پیش از بعثت هم داراى خلق عظیم بوده و همین خلق عظیم از جمله دلایل برگزیده شدن ایشان به عنوان پیامبر بوده است. و از سویى، به سرّ سخن ایشان در خصوص مبعوث شدنشان براى تکمیل مکارم اخلاق مى‌توان پى برد. آیه (اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ) (انعام: 124) نیز به نوعى ارتباط بین بعثت پیامبر ˆ و خلق عظیم ایشان را نشان مى‌دهد، بخصوص آنکه بارها مورد استناد برخى از مردم که با فضایل اهل‌بیت: مواجه شده‌اند قرار گرفته است.26 تأیید دیگر آنکه به موجب روایتى از امام
صادق †، خداوند ـ عزّوجلّ ـ پیامبرش را ادب یاد داد و نیکو ادب یاد داد. هنگامى که ادب وى کامل شد فرمود: (وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ).27
 از همین‌روى، به تعبیر یکى از بزرگان، خداوند خلق را به چند دسته آفرید و در هر دسته خوبانى را قرار داد و از خوبان، افراد خالص یعنى پیامبران و از میان پیامبران چکیده آنها، یعنى پیامبران اولوالعزم را برگزید و از میان چکیده پیامبران (اولوالعزم) چکیده آنها، یعنى محمّد را انتخاب نمود.28
 علاوه بر آنکه در قرآن به خلق پیامبر ˆ مورد ثنا و ستایش قرار گرفته، وقتى از ائمّه : تعریف مى‌کردند آنها را به اخلاق پیامبر ˆ تشبیه مى‌نمودند، حتى امام حسین † درباره على‌اکبر † مى‌فرمود: «اللهم اشهد على هؤلاء القوم قد برز علیهم غلام اشبه الناس خَلقآ و خُلقآ و منطقآ برسولک و کنا اذا اشتقنا الى رسولک نظرنا الیه.»29
در بسیارى از اقوال منقول از صحابه، به این واقعیت اعتراف و اشاره شده است؛ از جمله آنکه ابوبکر حارثى با اسناد از عایشه روایت کرده که کسى از پیامبرˆ خوش‌اخلاق‌تر نبود و هریک از اصحاب یا اهل خانه حضرت را صدا مى‌کردند در جواب لبیک مى‌فرمود.30 در نقل دیگرى از عایشه، به نقل از پدرش آمده که رسول خدا به پسندیده‌ترین اخلاق و رضایتمندترین کارها و کامل‌ترین ادب‌ها آراسته بود.31 همچنین از انس نقل شده است: «من ده سال در خدمت رسول خدا بودم. هرگز به من اف (کمترین کلمه‌اى که موجب رنجش مى‌شود) نگفت و براى کارى که انجام داده بودم نفرمود چرا آن را انجام دادى؟ و در خصوص کارى که انجام نداده بودم نفرمود چرا آن را انجام نمى‌دهى؟ رسول خدا ˆ خوش‌اخلاق‌ترین مردم بود.»32 و نیز در صحیح بخارى آمده که البراء گفته: «رسول خدا ˆ خوش‌سیماترین و خوش‌اخلاق‌ترین مردم بود.»33
همچنین احمدبن حنبل با چند واسطه به نقل از عایشه آورده است: «رسول خدا هرگز با دست خودشان خادمشان و نیز زنى را نزدند و با دست خودشان چیزى را نزدند، مگر در راستاى جهاد در راه خدا.34
منظور از خلق عظیم داشتن پیامبر ˆ
چنان‌که گذشت، پیامبر ˆ به اعتراف صحابه و نزدیکانشان، خوش‌اخلاق‌ترین مردم و حتى خوش‌خلق‌ترین پیامبران بوده‌اند. از سویى، در قرآن بالاترین مدح در خصوص خلق آن حضرت صورت گرفته و خداوند با عبارت (وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ) از ایشان تعریف و تمجید نموده است. اینک جاى این پرسش است که منظور از «خلق عظیم» چیست و تعبیر یادشده چگونه مى‌تواند مدح و ستایش پیامبرˆ باشد؟ در پاسخ باید گفت: عنوان «عظیم» در مواردى به کار مى‌رود که چیز غیرقابل توصیف و ادراک به وسیله آن توصیف گردد،35 در قرآن هر جا که عنوان عظیم به کار رفته به نوعى مدعاى یادشده را ثابت مى‌کند. چنان‌که هدهد در بیان تخت بلقیس گفته: (وَلَهَا عَرْشٌ عَظِیمٌ.) (نمل: 23) این توصیف از آن‌روى صورت گرفته که تخت بلقیس براى هدهد قابل توصیف نبوده. همچنین خداوند فرموده: (لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ) (نمل: 26) از همین‌روست که امام صادق † مى‌فرماید: «انّ اللّه عظیم رفیع لایقدر العباد على صفته و لایبلغون کنه عظمته.»36
 از سوى دیگر، در آیه (وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ)، کلمه «عظیم» به دلیل نکره بودن عظمتى را بیان مى‌کند که بزرگتر آن وجود ندارد. از همین‌روى، عظیم مکارم اخلاق پیامبر ˆ که در کتاب‌ها نقل شده حیرت‌آور دانسته شده است. علاوه بر نکره بودن کلمه «عظیم» و مفهوم آن که اوج عظمت اخلاق پیامبرˆ را اثبات مى‌کند، تأکیدهاى دیگرى همچون استفاده از کلمه «انّ» که مفهوم تأکید را مى‌رساند و نیز «على» که استیلا و تسلط را نشان مى‌دهد عظمت اخلاق پیامبر ˆ را اثبات مى‌کند؛ چه آنکه کلمه «على» با توجه به معنایى که برایش بیان شد، بیانگر آن است که پیامبرˆ بر خلق پسندیده و صفات خوبى که دارا بوده مسلط بوده و از این‌رو، براى پیامبر به منزله امرى طبیعى بوده است. از این‌رو، در قرآن درباره پیامبرˆ آمده است: (قُلْ مَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ) (ص: 86) براساس این آیه، پیامبر در مورد اخلاقیات و ویژگى‌هاى خوبى که دارا بوده تکلف نداشته و خصوصیات یادشده برایشان امرى طبیعى بوده است.
در خصوص تفسیر «خلق عظیم» پیامبر ˆ دیدگاه‌ها و اقوالى را مى‌توان به صورت زیر بیان داشت :
1. از نظر ابن‌عبّاس و مجاهد و حسن37 منظور از خلق عظیم، دین اسلام است که دینى بزرگ بوده و از همه ادیان برتر و بزرگ‌تر و دوست داشتنى‌تر و مورد پسندتر مى‌باشد. بر اساس این دیدگاه، منظور از آیه یادشده آن است که تو متخلق به اخلاق اسلام و بر طبع کریمى مى‌باشى؛ چه آنکه دین اسلام هر خلق پسندیده‌اى را شامل بوده و دربر دارد و از همین‌روى است که پیامبرˆ بعثتش را براى تتمیم مکارم اخلاقى دانسته است.
در نظریه یادشده، گاهى دین عظیم به معناى ولایت على‌بن ابیطالب که ولایت مطلقه مى‌باشد، دانسته شده است؛38 چه آنکه هرکس که از مقام بشرى خارج شود و به مقام ولایت مطلقه برسد همه اوصاف رذیله وى که خلق حیوانى و رذایل نفسانى محسوب مى‌شود به اوصاف و ویژگى‌هاى خوب تغییر مى‌یابد.
دیدگاه مزبور با روایاتى قابل تأیید مى‌باشد؛ از جمله نقل است که امام باقر † در تفسیر آیه یادشده فرموده‌اند: «انک لعلى خلق عظیم هو الاسلام.» و در روایات دیگرى آمده: «دین عظیم.»39
 با وجود آنکه این روایت به گونه‌اى دیدگاه یادشده را تأیید مى‌کند، اما این دیدگاه مقبول نیست، مگر آنکه منظور از خلق در آیه، خصوص اخلاق اجتماعى پیامبر ˆ، یعنى مواردى همچون استوارى بر حق، صبر در مقابل آزار مردم و خطاکارى‌هاى اراذل و عفو و اغماض از آنان، سخاوت، تواضع و مشابه آنها باشد.40
 2. خلق عظیم، آداب قرآنى یا قرآن است که خداوند به حضرتش ارزانى نموده است. در این خصوص، از عایشه در مورد خلق پیامبر ˆ پرسش شده که وى در پاسخ گفته است: خلق پیامبرˆ قرآن بوده است. در نقل مشابهى از سعدبن هشام آمده که از عایشه در خصوص خلق پیامبرˆ پرسش شد. او از سؤال‌کننده پرسید: آیا قرآن نمى‌خوانى؟ گفت: آرى. عایشه گفت: همانا خلق رسول خدا قرآن بود.41 این مسئله با اشکال مختلف و طرق گوناگون از عایشه نقل شده است، چنان‌که وى در پاسخ به پرسشى در این‌باره گفته است: ده آیه ابتداى سوره «المؤمنون» را بخوان. در اهمیت این ده آیه همین بس که از پیامبر ˆ نقل شده: هرکس ده آیه یادشده را به پاى دارد (عمل کند) بهشت بر وى واجب مى‌شود.42
در آیات نخست که با آیه (قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ) شروع شده، صفات و ویژگى‌هاى افراد مؤمن همچون خاشع بودن در نماز، وفاى به عهد، اداى امانت و... بیان شده است. از على† نقل شده که منظور از خلق عظیم ادب قرآن است.43
با توجه به آنکه بسیارى از آیات قرآن از اخلاق، از جمله اخلاق اجتماعى و معاشرتى سخن مى‌گویند، بخصوص آنکه سوره «حجرات» یک سوره کاملا اخلاقى است و اخلاقیات اسلام را بیان مى‌دارد، چگونگى اعتقاد به این قول روشن مى‌شود. بین این قول و قول پیشین و اقوال بعد تنافى نیست؛ زیرا اسلام و قرآن با هم قابل جمع هستند، بخصوص آنکه شیخ طوسى به روایتى اشاره کرده که به موجب آن، پیامبرˆ به حکم قرآن به داشتن خلق عظیم متصف شده است.44
 3. صبر بر حق و سعه بذل در آن، و تدبیر امور بر مقتضاى عقل که مقرون است به صلاح و رفق و مدارا و تحمل مکاره و سختى‌ها در مورد دعوت مردم به خداوند، و گذشت و عفو و بذل جهد در نصرت مؤمنان و ترک حسد و حرص و غیر آن.45 این قول از ابوعلى جبایى نقل شده است. از همین‌روى است که خداوند مى‌فرماید: (وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ) (فصلت: 36)؛ یعنى صفاتى همچون حلم، عفو، گذشت، ایمان راسخ، قوّه تحمل سختى‌ها و مانند آنها مخصوص کسانى است که بهره بزرگى از ایمان و تقوا و اخلاق دارند. نیز مى‌فرماید: (وَاصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرآ جَمِیلا) (مزمّل: 10)؛ در برابر آنچه مى‌گویند شکیبا باش و به طرزى شایسته از آنها دورى کن. و در جاى دیگر فرموده: (وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُکَ إِلاَّ بِاللّهِ) (نحل: 127)؛ اى محمّد، در ابلاغ رسالت صبر کن و آزار و اذیت‌ها را تحمل کن و مطئمن باش که خداوند تو را بر صبورى و بردبارى توفیق مى‌دهد و کارها را براى تو آسان مى‌کند.
تحمل پیامبر ˆ در برابر سختى‌ها و آزار قریش و مخالفان دین اسلام تا حدى بوده که خود حضرت مى‌فرماید: «هیچ پیامبرى همانند من اذیت نشده است.»46 و از صادقین8 روایت شده که پیامبر ˆ از قوم خویش بلاى شدیدى دید، به گونه‌اى که یک روز که در حال سجده بود به روى ایشان شکمبه گوسفندى انداختند.47
 با وجود این سختى‌ها، پیامبر ˆ قوم خویش را دعا مى‌نمود و مى‌فرمود: «انّما بعثت رحمة اهد قومى فانهم لایعلمون.»48
گرچه موارد یادشده خلق پیامبر مى‌باشند، اما خلق پیامبرˆ تنها به این موارد منحصر نمى‌شود؛ زیرا خُلق شامل اعمال فاضله و عادات حسنه مى‌شود و همه صفات روحى، اجتماعى و شخصى و انسانى و خانوادگى و دینى فرد را نشان داده و مى‌رساند. از همین‌روى است که خُلق پیامبرˆ به «عظیم» متصف شده است.
4. اطلاق «عظیم» بر خلق پیامبر ˆ از آن‌روى بوده که با اخلاق خویش با مردم معاشرت داشت، اما با قلبش از مردم جدا بود. به عبارتى، ظاهرش با مردم و باطنش با خداوند بود.49
 5. منظور از (إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ) آن است که تو بر ادبى عظیم هستى. این قول از عطیه نقل شده است.50 در ارتباط با این قول از پیامبر ˆ حدیثى نقل شده که در آن فرموده‌اند: «ادبنى ربى فاحسن تأدیبى.»51 و نیز از امام صادق † نقل شده که فرمودند: «همانا خداوند ـ عزّوجلّ ـ پیامبرش را ادب آموخت و نیکو ادب آموخت. هنگامى که ادب ایشان کامل شد فرمودند: (خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ) وقتى که چنین شد (ادب ایشان کامل شد)، خداوند آیه (إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ) را نازل فرمود.» با توجه به آنکه ادب به معناى تربیت نوع خوب است و از سویى، گاهى52 اخلاق از ثمرات تربیت و بلکه از مهم‌ترین ثمره تربیت به شمار مى‌آید، چگونگى این قول و ارتباط حدیث‌هاى یادشده با آن روشن مى‌گردد.
6. خلق پیامبر ˆ از آن‌روى عظیم خوانده شده که آن حضرت جامع مکارم اخلاق بوده، همان‌گونه که خود ایشان مى‌فرماید: «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق.»53 به همین خاطر است که پیامبر ˆ
بارها به صور گوناگون حسن خلق را تشویق نموده، بهترین مردم را خوش‌اخلاق‌ترین آنها دانسته است.54 ایشان با اشاره به تأثیر حسن خلق در افزایش عمر و آبادانى سرزمین‌ها،55 حسن خلق را هم‌ردیف عبادت فرد شب زنده‌دار و روزه‌دار دانسته و فرموده‌اند: «انّ المؤمن لیدرک بحسن خلقه درجات قائم اللیل و صائم النهار.»56
در روایتى از امام صادق † آمده است: «واللّه عزوجل یحب مکارم الاخلاق و کان فیما خاطب اللّه تعالى نبیه (ص) ان قال یا محمّد: (وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ) قال السخاء و حسن الخلق.»57
برخى ویژگى‌هاى اخلاقى پیامبر ˆ
پیامبر خصوصیات و ویژگى‌هاى بسیار برجسته و والایى داشته‌اند که مى‌تواند براى جهانیان بخصوص مسلمانان که به او مباهات مى‌کنند سرمشق و الگو باشد. برخى از خصوصیات پیامبر ˆ را از لابه‌لاى سخنان ایشان مى‌توان استخراج کرد. به عبارتى، یکى از منابع بسیار کارساز براى شناخت شخصیت پیامبر ˆ سخنان ایشان در معرفى خودشان است که مى‌توان از آنها به عنوان «محمّد از زبان محمّد» تعبیر نمود. این‌گونه سخنان که موارد فراوانى را تشکیل مى‌دهند، و مى‌توانند به عنوان تحقیقى مستقل و مفصل بررسى گردند. بسیارى از ویژگى‌ها و خصوصیات جالب پیامبر ˆ را مى‌توان از طریق معصومان : و صحابه ایشان دریافت. در ذیل، به برخى از این موارد اشاره مى‌شود :
1. همنشینى با فقرا و مساکین و غذا خوردن به همراه ایشان. این امر نشانه تواضع و فروتنى پیامبر ˆ و از دلایل موفقیت ایشان در ترویج اسلام به حساب مى‌آید. با توجه به اینکه على † از زمان طفولیت با پیامبر ˆ همنشینى داشته و شاهد نزدیک‌ترین و جزئى‌ترین مسائل خصوصى ایشان از جمله شنیدن صداى وحى جبرئیل در کوه حرا و مشاهده ایمان آوردن درخت و... بوده، درباره پیامبر ˆ مى‌فرماید: «به پیامبر پاکیزه و پاک خود اقتدا کن که راه و رسم او الگویى است براى الگوطلبان... همانا پیامبرˆ بر روى زمین مى‌نشست و غذا مى‌خورد و چون برده ساده مى‌نشست و با دست خود کفش خود را وصله مى‌زد و جامه خود را با دست خود مى‌دوخت و بر الاغ برهنه مى‌نشست و دیگرى را پشت سر خود سوار مى‌کرد.58
در روایتى از پیامبر ˆ آمده است: «پنج چیز را تا هنگام مرگ رها نخواهم کرد: غذا خوردن بر روى زمین همراه با بندگان، سوار شدن بر الاغ بدون پالان، دوشیدن بز با دست خودم، و پوشیدن پشمینه و سلام کردن بر کودکان تا پس از خودم سنت گردد.»59
تواضع و فروتنى پیامبر ˆ در موارد بسیارى قابل مشاهده است؛ از جمله نقل شده که شخصى بر ایشان وارد شد و از هیبت حضرت لرزید. پیامبر ˆ به ایشان فرمودند: «به خودت آسان بگیر، من پادشاه نیستم، من پسر زنى از قریش هستم که قد60
مى‌خورد.»61 از جمله نشانه‌هاى تواضع ایشان این
بود که با اصحابش به صورت مختلط مى‌نشست، به گونه‌اى که فرد غریب تازه‌وارد حضرت را نمى‌شناخت تا آنکه مى‌پرسید: کدام‌یک از شما محمّد هستید؟
2. نهى از بدگویى کردن افراد از اصحاب ایشان؛ چراکه نمى‌خواستند دیدشان نسبت به آنان تغییر کند. حضرت به یارانش مى‌فرمود: «هیچ‌یک از شما چیزى درباره یارانم به من نگویید؛ زیرا من دوست دارم که وقتى با شما روبه‌رو مى‌شوم با سینه سالم بوده باشم.»62
3. حضرت بخشنده‌ترین مردم و بزرگوارترین ایشان در معاشرت بود، به گونه‌اى که هرکس با ایشان معاشرت مى‌کرد ایشان را دوست مى‌داشت.
4. پیامبر ˆ کم‌رو و آزرمگین بودند.63 این خصوصیت پیامبر ˆ تا آن حد بود که چیزى را از ایشان نمى‌خواستند مگر اینکه آن را مى‌بخشید.
5. پیامبر ˆ با اصحاب و یاران خود آنچنان با عدالت رفتار مى‌کرد که حتى در نگاه خود به یارانش تبعیض قایل نمى‌شد و در جلساتى که با آنان داشت به هریک از صحابه به طور یکسان مى‌نگریست.64
پیامبرˆ علاوه بر آنکه خودشان در خصوص توجه و محبت به دیگران به عدالت رفتار مى‌کردند، دیگران را نیز به آن امر مى‌فرمودند و در مواردى نیز به دیگران به خاطر عدم رعایت عدالت انتقاد مى‌نمودند. براى نمونه، در خصوص فردى که یکى از دو فرزندش را بوسید و دیگرى را نبوسید فرمودند: «هلا ساویت بینهما»؛65 چرا بین آن دو به تساوى و عدالت رفتار نکردى؟ و پدر و مادر را به رعایت عدالت بین فرزندان تشویق مى نمودند.
6. پیامبر ˆ از آنچنان ادبى برخوردار بودند که هیچ‌گاه پاى مبارکشان را در جلوى یارانشان دراز ننمودند.
7. پیامبر ˆ هرگاه با افراد مصافحه مى‌کردند (دست مى‌دادند) پیش از آنکه طرف مقابل دستش را رها کند ایشان دستشان را رها نمى‌کردند.
نتیجه‌گیرى
از آنچه گذشت نتایج زیر به دست مى‌آید :
1. امروزه که بحران‌هاى گوناگون، از جمله بحران هویت، بحران اخلاق و... براى بشر مشکل‌ساز شده است، روى آوردن به اخلاق پیامبر ˆ که در قرآن از آن به خلق عظیم تعبیر شده بسیار راهگشا و کارساز است.
2. خلق نیکوى پیامبر ˆ از جمله اسباب پیشرفت اسلام بوده، از این‌رو، براى تبلیغ اسلام و ترویج باورهاى دینى خلق نیکو بسیار مفید و اثرگذار است.
3. توصیف پیامبر ˆ به خلق عظیم، صرف‌نظر از اینکه چه معنایى براى آن در نظر گرفته شود، نشان‌دهنده اهمیت این خصوصیات پیامبر ˆ و عظمت آن است، این مدعا توسط آیات نظیر (وَلَهَا عَرْشٌ عَظِیمٌ) (نمل: 23) و مشابه آن قابل برداشت و اثبات است، زیرا کلمه عظیم، مفهوم شگفتى را به همراه خود دارد، از همین‌روى هدهد در هنگام مشاهده تخت بلقیس شگفت‌زده شده و آن را به عظیم توصیف نموده است.
4. با توجه به آیات نخستین نازل شده بر پیامبر ˆ و با توجه به شهرت ایشان در پیش از بعثت به «امین»، براى دریافت وحى و نبوت، به خلق نیکو نیاز است و پیامبر ˆ با داشتن این خصوصیت زمینه لازم را داشته است.
5. هرچند که پیامبر ˆ تمام فضایل اخلاقى را به صورت کامل دارا بوده و به فرموده خودش براى تکمیل مکارم اخلاق مبعوث شده است، اما منظور از خلق عظیم مورد اشاره در قرآن، اخلاق اجتماعى و مواردى همچون صبر، حلم ، کظم غیظ و... مى‌باشد.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1 استادیار دانشگاه شیراز. دریافت: 19/11/87 ـ پذیرش: 25/3/88.
2 ـ ابن ابى‌جمهور احسایى، عوالى اللئالى، ج 1، ص 28.
3 ـ انبیاء: 107 / فرقان: 1 / سبأ: 28.
4 ـ (و لکم فى رسول اللّه اسوة حسنه) (احزاب: 21).
5 ـ «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» (محمّدباقر مجلسى،بحارالانوار، ج 16، ص 194.
6 ـ (انک لعلى خلق عظیم) (قلم: 4).
7 ـ مرتضى زبیدى، تاج العروس، ج 6، ص 327 / ابن منظور،لسان العرب، ج 10، 86ـ87.
8 ـ راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، ص 397.
9 ـ فضل‌بن حسن طبرسى، مجمع‌البیان، ج 10، ص 86.
10 ـ علم اخلاق اسلامى (ترجمه جامع‌السعادات مهدى نراقى)،ترجمه جلال‌الدین مجتبوى، ج 1، ص 60.
11 ـ ملّامحسن فیض کاشانى، اخلاق حسنه، ترجمه محمدباقرساعدى، ص 12.
12 ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 68، ص 373.
13 ـ ابن شعبه حرّانى، تحف العقول، ص 224.
14 ـ محمّد فولادگر، سیماى اخلاق در آینه قرآن و احادیث، ص 7.
15 ـ عبدعلى جمعه حویزى، تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 391.
16 ـ محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 2، ص 56.
17 ـ علم اخلاق اسلامى، ج 1، ص 373.
18 ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 19، ص 369.
19 ـ علم اخلاق اسلامى، ج 1، ص 378.
20 ـ عبدالحسین طیب، اطیب البیان، ج 6، ص 154.
21 ـ عبدالحسین طیب، اطیب البیان، ج 7، ص 134.
22 ـ محمّدجواد مغنیه، تفسیر الکاشف، ج 3، ص 439.
23 ـ عبدالحسین طیب، اطیب البیان، ج 9، ص 469؛ ج 6، ص 154.
24 ـ عبدعلى جمعه حویزى، تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 390، بهنقل از امام صادق 7، عبدالحسین طیب، اطیب البیان، ج 10، ص97.
25 ـ عبدعلى جمعه حویزى، تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 390، بهنقل از: امام صادق 7 و عبدالحسین طیب، اطیب البیان، ج 10،ص 97.
26 ـ فضل‌بن حسن طبرسى، مجمع‌البیان، ج 2، ص 103.
27 ـ عبدعلى بن جعه حویزى، تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 289 و390.
28 ـ محمّدجواد مغنیه، تفسیر الکاشف، ج 7، ص 387 / همو،تفسیر المبین، ص 758.
29 ـ عبدالحسین طیب، اطیب البیان، ج 6، ص 154.
30 ـ على‌بن احمد واحدى نیسابورى، اسباب النزول، ترجمهعلیرضا ذکاوتى، ص 234.
31 ـ ملاحویش آل غازى عبدالقادر، بیان المعانى، ج 1، ص 77.
32 ـ اسماعیل‌بن کثیر دمشقى، تفسیر القرآن العظیم، ج 8، ص 208.
33 ـ محمّدبن اسماعیل بخارى، صحیح بخارى، ج 4، ص 165.
34 ـ اسماعیل‌بن کثیر دمشقى، تفسیر القرآن العظیم، ج 8، ص 208.
35 ـ عبدالحسین طیب، اطیب البیان، ج 1، ص 283.
36 ـ محمّدبن یعقوب کلینى، کافى، تحقیق على‌اکبر غفارى، ج 1،ص 102.
37 ـ میرزا علیرضا خسروى، تفسیر خسروى، ج 8، ص 345 /محمّد ثناء مظهرى، تفسیر المظهرى، ج 10، ص 31.
38 ـ سلطان محمّد گنابادى، تفسیر بیان‌السعاده فى مقاماتالعباده، ج 4، ص 196.
39 ـ محمّدحسین حسینى همدانى، انوار درخشان، ج 17، ص 23 /ابوالقاسم فرات‌بن ابراهیم کوفى، تفسیر الفرات الکوفى، ج 2، ص383.
40 ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ترجمه سید محمّدباقرموسوى همدانى، ج 19، ص 619.
41 ـ اسماعیل‌بن کثیر دمشقى، تفسیر القرآن العظیم، ج 8، ص 207.
42 ـ ناصر مکارم شیرازى، الامثل فى تفسیر کتاب‌اللّه المنزل، ج10، ص 414 / مصطفى زحیلى، التفسیرالمنیر، ج 29، ص 45.
43 ـ محمّدبن على قرطبى، الجامع لاحکام القرآن، ج 19، ص 237.
44 ـ محمّدبن حسن طوسى، التبیان فى تفسیرالقرآن، ج 10، ص75.
45 ـ حسین‌بن احمد حسینى شاه‌عبدالعظیمى، تفسیر اثناعشرى، ج13، ص 262 / فضل‌بن حسن طبرسى، مجمع‌البیان، ج 4، ص 714؛ج 10، ص 498.
46 ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 39، ص 56.
47 ـ شیخ على نمازى شاهرودى، مستدرک سفینة‌البحار، ج 1، ص102.
48 ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 16، ص 404.
49 ـ فضل‌بن حسن طبرسى، مجمع‌البیان، ترجمه مترجمان، ج 25،ص 213.
50 ـ اسماعیل‌بن کثیر دمشقى، تفسیر القرآن العظیم، ج 8، ص 207.
51 ـ ابن ابى‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج 11، ص 233.
52 ـ محمّدعلى سادات، اخلاق اسلامى، ص 22.
53 ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 16، ص 21.
54 ـ مسلم بن حجاج نیشابورى، صحیح مسلم، ج 7، ص 78.
55 ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 68، ص 395.
56 ـ احمدبن حنبل، مسند احمد، ج 6، ص 90.
57 ـ شیخ حرّ عاملى، وسائل‌الشیعه، ج 15، ص 200 / سیدهاشمبحرانى، البرهان فى تفسیرالقرآن، ج 5، ص 456.
58 ـ نهج‌البلاغه، ترجمه محمّد دشتى، ج 1، ص 68، خ 98.
59 ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 71، ص 139.
60 ـ قد به کسر باء به معناى چیز پخته شده و به فتح آن پوست بره رامعنا مى‌دهد و با ضم قاف به معناى ماهى دریایى است.(رضى‌الدین حسن طبرسى، مکارم‌الاخلاق، ص 16).
61 ـ همان.
62 ـ محمّدتقى مدرسى، تفسیر هدایت، ج 16، ص 211.
63 ـ همان.
64 ـ محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 2، ص 671.
65 ـ رضى‌الدین حسن طبرسى، مکارم الاخلاق، ص 220. منابعـ نهج‌البلاغه، ترجمه محمّد دشتى، قم، مؤسسه تحقیقاتىامیرالمؤمنین (ع)، 1376.ـ آل غازى عبدالقادر، ملاحویش، بیان المعانى، دمشق، مطبعةالترقى، 1382ش.ـ ابن ابى‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، قم، کتابخانه آیت‌اللّه مرعشىنجفى، 1404ق.ـ ابن‌منظور، لسان العرب، بیروت، داراحیاء التراث العربى،1405ق.ـ احسایى، ابن ابى‌جمهور، عوالى اللئالى، قم، بى‌جا، 1403ق.ـ احمدبن حنبل، مسند احمد، بیروت، دارصادر، بى‌تا.ـ واحدى نیسابورى، على‌بن احمد، اسباب النزول، ترجمه علیرضاذکاوتى، تهران، نى، 1382.ـ اصفهانى، راغب، مفردات الفاظ القرآن، دمشق،دارالقلم، 1412ق.ـ بحرانى، سیدهاشم، البرهان فى تفسیرالقرآن، تهران، بعثت،1416ق.ـ بخارى، محمّدبن اسماعیل، صحیح بخارى، بیروت، دارالفکر،1401ق.ـ حجاج نیشابورى، مسلم‌بن، صحیح مسلم، بیروت، دارالفکر،بى‌تا.ـ حرّانى، ابن‌شعبه، تحف العقول، تحقیق على‌اکبر غفارى، قم،مؤسسة النشر الاسلامى، چ دوم، 1363.ـ حسینى شاه عبدالعظیمى، حسین‌بن احمد، تفسیر اثناعشرى،تهران، میقات، 1363ق.ـ حسینى همدانى، محمّدحسین، انوار درخشان، تهران،کتابفروشى لطفى، 1404ق.ـ حویزى، عبدعلى جمعه، تفسیر نورالثقلین، قم، اسماعیلیان، چچهارم، 1415ق.ـ خسروى، میرزا علیرضا، تفسیر خسروى، تهران، اسلامیه،1390ق.ـ زبیدى، مرتضى، تاج‌العروس من جواهرالقاموس، بیروت، مکتبةالحیاة، بى‌تا.ـ زحیلى، مصطفى، التفسیر المنیر، بیروت، دارالفکر، 1418ق.ـ سادات، محمّدعلى، اخلاق اسلامى، تهران، سازمان تدوین کتبدرسى، 1372.ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، المیزان، ترجمه سید محمّدباقرموسوى همدانى، قم، انتشارات اسلامى، چ پنجم، 1417ق.ـ طبرسى، رضى‌الدین حسن، مکارم‌الاخلاق، بیروت، شریفالرضى، چ ششم، 1392ق.ـ طبرسى، فضل‌بن حسن، مجمع‌البیان، ترجمه مترجمان، تهران،فراهانى، 1360.ـ طوسى، محمّدبن حسن، التبیان فى تفسیرالقرآن، بیروت،داراحیاء التراث العربى، بى‌تا.ـ طیب، عبدالحسین، اطیب البیان، تهران، اسلام، 1378.ـ عاملى، شیخ حرّ، وسائل الشیعه، قم، مؤسسة آل‌البیت، ط. الثالثه،1414ق.ـ علم اخلاق اسلامى (ترجمه جامع‌السادات مهدى نراقى)، ترجمهجلال‌الدین مجتبوى، تهران، حکمت، 1366.ـ فولادگر، محمّد، سیماى اخلاق در آینه قرآن و احادیث،اصفهان، دانشگاه صنعتى اصفهان، 1376.ـ فیض کاشانى، ملّامحسن، اخلاق حسنه، ترجمه محمّدباقرساعدى، تهران، پیام آزادى، 1362.ـ قرطبى، محمّدبن على، الجامع لاحکام القرآن، تهران،ناصرخسرو، 1364.ـ کثیر دمشقى، اسماعیل‌بن، تفسیر القرآن‌العظیم، بیروت، دارالکتبالعلمیه، 1419ق.ـ کلینى، محمّدبن یعقوب، الکافى، تحقیق على‌اکبر غفارى، تهران،دارالکتب الاسلامیه، چ سوم، 1388.ـ کوفى، ابوالقاسم فرات‌بن ابراهیم، تفسیر الفرات الکوفى، تهران،وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1410ق.ـ گنابادى، سلطان محمّد، تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده،بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1408ق.ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء 1403ق.ـ مدرسى، محمّدتقى، تفسیر هدایت، ترجمه مترجمان، مشهد،بنیاد پژوهش‌هاى اسلامى، 1377.ـ مظهرى، محمّدثنا، تفسیر المظهرى، پاکستان، مکتبة رشیدیه،1412ق.ـ مغنیه، محمّدجواد، تفسیر الکاشف، تهران، دارالکتب الاسلامیه،1424ق.ـ مغنیه، محمّدجواد، تفسیر المبین، قم، بعثت، بى‌تا.ـ مکارم شیرازى، ناصر، الامثل فى تفسیر کتاب‌اللّه المنزل، قم،مدرسه امام على‌بن ابیطالب، 1412ق.ـ نمازى شاهرودى، شیخ على، مستدرک سفینة البحار، تحقیقحسن‌بن على نمازى، قم، جامعه مدرسین، 1419ق.

تبلیغات