تعامل متقابل فلسفه و اصول فقه از منظر شهید سید محمّدباقر صدر (مقاله علمی وزارت علوم)
درجه علمی: نشریه علمی (وزارت علوم)
درجه علمی در دستهبندی سابق وزارت علوم: علمی-ترویجیآرشیو
چکیده
ارتباط میان علوم و تغذیه آنها از یکدیگر در گسترش معرفتهاى بشرى امرى حیاتى است و در تدوین تاریخ علم و فلسفه راهگشا و اثربخش. ارتباط میان فلسفه و اصول فقه، به عنوان دو علم عقلانى و محورى در تمدن اسلامى موجب آثار و جریانات مهم فکرى و سیاسى شده است. از اینرو، تبیین این مسئله براى آینده هر دو علم و تحلیل فلسفه آنها نکتهاى اساسى است. این مقاله با رویکرد تحلیلى به تبیین آراء شهید سید محمّدباقر صدر از اصولیان بزرگ و فلسفه معاصر اسلامى در این موضوع مىپردازد. از نظرگاه شهید صدر، فلسفه نقش عمدهاى در تحولات اخیر علم اصول و گسترش آن در دوره سوم حیات علم اصول داشته است. وى تأثیر فلسفه را در علم اصول در پیروزى اصولیان بر اخباریگرى، تأسیس مکتب وحید بهبهانى و طرح مسائل جدید در علم اصول دانسته است. از سوى دیگر، علم اصول نیز در طرح برخى مباحث فلسفى همچون معرفتشناسى و زبانشناسى بر فلسفه تقدم داشته است و در نهایت، این علم پاسخگوى برخى مسائل تحلیل زبانى است که از سوى فیلسوفان تحلیلى غرب بیان شده است.متن
رشد و تکوّن هر علمى در گرو امورى چند است که از جمله آنها مىتوان به تعامل بین علوم اشاره کرد. تعامل میان علوم به چندگونه قابل ترسیم است؛ از جمله :
1. علم «الف» موجب تقویت یا تضعیف اصل علم «ب» مىشود.
2. علم «الف» موضوع علم «ب» را ثابت یا نفى مىکند.
3. از درون علم «الف» علم جدیدى زاییده مىشود (تعامل زایشى).
4. علم «الف» موجب ایجاد مسائل نوینى در علم «ب» مىشود.
5. علم «الف» طرق جدیدى را براى تحلیل و بررسى یکى از مسائل علم «ب» ارائه مىدهد.
6. علم «الف» نتایج علم «ب» را به روش خود جرح و تعدیل مىکند.
براساس این مقدّمه، این پرسش اساسى مطرح مىشود که آیا میان فلسفه و اصول فقه به عنوان دو علم بنیادى و محورى در تمدن اسلامى تعاملى بوده است یا نه و در صورت وجود تعامل بین آن دو، تعامل آنها از نوع کدام یک از صور فوق یا غیر آن بوده است؟
در ذیل این پرسش اصلى و پرسش فرعى نیز مطرح مىشوند که فلسفه چه میزان در رشد و توسعه علم اصول فقه مؤثر بوده است؟ و آیا علم اصول فقه در طرح مباحث فلسفى و پاسخ به مسائل فلسفى مىتواند اثرگذار باشد؟
اهمیت این پژوهش از آنجا روشن مىشود که فلسفه به عنوان محور عقلایى تمدن اسلامى و علم اصول فقه در جایگاه منطق فهم آموزههاى دین، هریک نقش بسیار مهمى را در تاریخ علم و توسعه معرفتهاى دینى و بشرى داشتهاند. از اینرو، شناخت روابط متقابل این دو علم از یکسو در تبیین رابطه عقل و دین مىتواند تأثیرگذار باشد و از سوى دیگر طریق استمداد و استفاده این دو علم از همدیگر شناخته گردد تا در آینده آنها و در طرح مسائل جدیدوپاسخ به چالش هاى پیش روکارگر شود.
در میان متفکران معاصر اسلامى شهید سید محمّدباقر صدر در کتاب المعالم الجدیدة للاصول و شهید مطهّرى در شرح مبسوط منظومه2 و ابوالقاسم گرجى در مقاله «تأثیر منطق در علم اصول»3 پیش از این به ذکر برخى از تعاملهاى میان این دو علم پرداختهاند.
در این مقاله این مسئله مهم از نظرگاه شهید سیدمحمّدباقر صدر بررسى خواهد شد؛ ابتدا با گزارشى اجمالى از شخصیت شهید صدر و کتاب معالمالجدیدة للاصول4 و سپس در دو قسمت «تأثیر فلسفه در علم اصول فقه» و «نوآورىهاى علم اصول فقه در حوزه تفکر فلسفى».
معرفى اجمالى شهید صدر
شهید آیتاللّه سید محمّدباقر صدر (متولد 1353ق؛ شهادت 1400ق) از جمله نوابغ و فرهیختگان عالم تشیّع است که با استفاده از استعداد خدادادى خود در سنى کم به درجه اجتهاد نایل آمد و با احاطه وسیع به علوم اسلامى همچون فقه، تاریخ، اصول فقه، حدیث، منطق و فلسفه آثار جاودانى را با نوآورىهاى فراوان از خود به یادگار گذارد. در حوزه علم اصول مىتوان به کتابهاى حلقات فىالاصول در سه مرحله مقدماتى، سطح و تکمیلى و معالم الجدیدة للاصول، و در حوزه منطق و فلسفه به آثارى همچون الاسس المنطقیه للاستقراء و فلسفتنا اشاره کرد.5
معالمالجدیده و تدوین تاریخ تحلیلى و مقدّمه علم اصول
شهید سید محمّدباقر صدر در کتاب معالم الجدیده للاصول در بیش از یکصد صفحه به مباحثى به نام «المدخل الى علم الاصول» پرداختهاند که به اصطلاح قدما در علم منطق، شیوهاى نو در رئوس ثمانیه علم اصول مىباشد. یکى از موضوعات بسیار جالب توجه در این مباحث، توجه نویسنده به مباحث تاریخى و نحوه تعامل علم اصول فقه با شرایط تاریخى زندگى مسلمانان و تعامل با علومى همچون حدیث، فقه، کلام و فلسفه است. ایشان با تبیین اجمالى تأثیر و تأثر علم اصول فقه و علوم دیگر در حوزه تمدن اسلامى، علاوه بر آنکه نکات مبهمى را از تاریخ علم و چگونگى شکلگیرى علوم اسلامى بیان داشتهاند، به تحلیل دقیق اتفاقات مهم در علم اصول ـ همچون رشد جریان اجتهاد، درخشش شیخ طوسى، رکود نسبى علم اصول پس از شیخ طوسى، بحران اخباریگرى در قرن یازدهم و ظهور مکتب اصولى وحید بهبهانى ـ نیز پرداخته است.
پیدایش علم اصول محصول ضرورت تاریخى
از منظر شهید صدر، علم اصول نقش منطق را براى علم فقه ایفا مىکند. علم اصول قواعد و نظریات عمومى را که به عنوان عناصر مشترک در استنباط احکام شرعى به کار مىبرد مشخص مىکند. از نظر وى، آنچه سبب تولد تفکر اصولى و علم اصول و جهتگیرى ذهنى اصولى در فقها گردید یک نیاز تاریخى در فرایند استنباط و فهم حکم شرعى از نصوص بوده است. ایشان معتقد است: هرگاه انسان به عصر تشریع نزدیکتر باشد و مستقیم به نصوص دسترسى داشته باشد به قواعد علم اصول و عناصر مشترک کمترین نیاز را دارد :
و هذا هو ما نقصده من القول بأن الحاجة إلى علم الاصول حاجة تاریخیة ترتبط بمدى ابتعاد عملیة الاستنباط عن عصر التشریع و انفصالها عن ظروف النصوص الشرعیة و ملابساتها؛ لانّ الفاصل الزمنى عن ذلک الظرف هو الذى یخلق الثغرات و الفجوات فى عملیة الاستنباط.6
استنباط احکام شرعى در ابتداى ظهور اسلام توسط محدثان صورت مىگرفت و ایشان با جمعآورى احادیث و متون شرعى و تفاهم آنها به روش ساده و گفتوگوى عادى با مردم عصر خود مفاهمه مىنمودند. اما به تدریج استنباط و فهم حکم شرعى از نصوص عمق بیشترى یافت تا اینکه در عمل استخراج حکم شرعى از منابعش با موشکافى و ریزبینى همراه شد و احتیاج به ژرفاندیشى، تجربه و اطلاعات بسیار داشت. از اینرو، بذر تفکر علمى در فقه ایجاد گردید و علم فقه تولد یافت و از علم حدیث به سطح استنباط علمى دقیق رسید و پس از رشد علم فقه و تفکر فقهى و روىآورى دانشمندان به علم شریعت به بررسى فرایند استنباط و فهم حکم شرعى از متون، خطوط و عناصر مشترک مورد نیاز در این فرایند آشکار و کشف گردید و فقها متوجه شدند که فرایند استنباط و استخراج حکم شرعى بدون این عناصر ممکن نیست. این سیر و گردش کار سبب تولد تفکر اصولى و علم اصول و جهتگیرى ذهنى اصولى در فقیه گردید.7
بنابراین، علم اصول یک علم تاریخى است که بر مقتضاى عملیات استنباط توسعه و پرورش مىیابد. از اینرو، دورههاى مختلفى را طى کرده است. در دورهاى ذیل فقه مطرح بود و پس از جدایى از فقه با علم کلام آمیخته شد، اما پس از آن گسترش یافت و از علم کلام نیز مستقل گردید.8
ادوار علم اصول
شهید صدر تاریخ علمالاصول را به سه دوره تقسیم مىکند :
1. عصر تمهیدى : این عصر، پایهگذارى بذرهاى اصلى علم اصول است که با ابىعقیل و ابن جنید آغاز مىشود و با ظهور شیخ طوسى پایان مىیابد.
2. عصر علم : این دوران، عصرى است که در آن بذرها بارور شد و به ثمر نشست و دورنماى اندیشه اصولى مشخص گردید و در سطحى وسیع در مباحث فقهى به کار مىرفت. این دوران با شیخ طوسى آغاز شد و با ابنادریس، محقق حلّى، علّامه حلّى، شهید اول و دیگران ادامه یافت.
3. عصر کمال : این عصر در تاریخ علم اصول به وسیله مکتب جدیدى به دست وحید بهبهانى آغاز شد؛ تلاشهاى گستردهاى در زمینه فقه و اصول به نحو متقابل صورت گرفت و توسط شاگردان ایشان پیگیرى شد و به اوج خود رسید.9
تعامل متقابل فلسفه و علم اصول
همانگونه که ذکر شد، یکى از موضوعاتى که کتاب معالمالجدیدة بدان پرداخته، مسئله تعامل علم اصول و فلسفه است. در ذیل این موضوع به صورت واحد در دو بخش «تأثیر فلسفه بر علم اصول» و «نوآورىهاى علم اصول در فلسفه» ارائه مىگردد.
الف. تأثیر فلسفه بر علم اصول
مىتوان مطالب شهید صدر را در جریان تأثیر مباحث فلسفى در علم اصول را در سه بخش ذکر نمود :
1. برهان معرفتشناختى اخباریون بر نفى علم اصول
شهید صدر ظهور جریان اخباریگرى به دست ملّامحمّدامین استرآبادى و گسترش آن در قرن یازده و دوازدهم هجرى را ضربهاى بزرگ به علم اصول پس از صاحب معالم مىداند که مانع رشد اصول و تزلزل بنیانهاى آن گردید. ایشان شش عامل درونى را موجب ظهور اخباریگرى دانسته است،10 لکن آن را جریانى با جهتگیرى افراطى در انکار و رد عقل و منکوب کردن آن در درون تفکر شیعى به شمار مىآورد.
شاید از دیدگاه شهید صدر آنچه موجب رشد و تفوّق اخبارىها بر اصولیان شد تمسک آنها به مباحث معرفتشناسى و استفاده از ابزار فلسفى بود. از دیدگاه شهید صدر، اخبارىها در موارد مختلف علمى در مقابل عقل ایستادند و معتقد بودند: عقل در معرض خطا و اشتباه مىباشد و تاریخ تفکر عقلى سرشار از اشتباه است، از اینرو، شایستگى ندارد که در هیچ حوزهاى از حوزههاى علوم دینى به عنوان ابزار و وسیله اثبات به کار گرفته شود.11
وى مهمترین برهان اخبارىها بر ضد عقل و اکتفا به معرفت حسى را در کتاب الفوائد المدنیه استرآبادى چنین بیان مىدارد:12
استرآبادى در این کتاب مدعى شد که علوم بشرى دو نوع مىباشد: نوع اول علومى است که از قضایاى حسى بهره جسته و استمداد مىطلبد، و نوع دیگر، علومى است که قضایاى آن بر پایه حس بنا نشده و اثبات نتایج آن با دلیل حسى امکانپذیر نیست. محدث استرآبادى ریاضیات را از نوع اول مىداند و به زعم او، پایههاى اصلى این علم بر شناخت حسى بنا شده است، و براى نوع دوم موضوعات و مباحث علوم ماوراءالطبیعه را مثال مىزند، علومى که در آن قضایایى مورد بحث قرار مىگیرد که از درک حس خارج مىباشد و در محدوده حس قرار نمىگیرد؛ مانند تجرد روح، بقاى نفس بعد از فناى بدن و حدوث عالم.
به نظر محدث استرآبادى، نوع اول از این دو نوع علم از علوم بشرى است و فقط به این نوع علم مىتوان اعتماد نمود؛ زیرا بر پایه حس بنا شده و بر حس تکیه کرده؛ مثلا ریاضیات اگرچه از استدلالهاى عقلى بهره مىجوید، ولى در نهایت بر حس تکیه کرده و از آن استفاده مىکند؛ مانند (4=2+2). ولى نوع دوم از این علوم ارزشى نداشته و قابل اعتماد نیست، و اعتماد به نتایجى که به وسیله عقل در این علم حاصل مىشود امکان ندارد؛ زیرا اتصال و اتکاى آن بر حس از بین رفته است. اینچنین بود که استرآبادى در تحلیلى که نسبت به موضوع شناخت و معرفت داشت، ادراکات حسى را معیار و میزان اصلى تشخیص و ارزشگذارى شناخت و معرفت دانست.13
شهید صدر در ادامه معتقد است که در افکار استرآبادى ریشههاى حسگرایى و تجربهگروى مشاهده مىشود؛ یعنى در نظریه معرفتشناسى به حس و تجربه روىآورده و بدان اعتقاد پیدا نموده است. وى مىگوید : استرآبادى همعصر فرانسیس بیکن (متوفاى 1626م) بنیانگذار اصالت تجربه و حس در فلسفه اروپاست و جریان تجربهگرایى استرآبادى به جریان تجربهگرایى اروپا و آراء بیکن، جان لاک و هیوم شبیه است :
حرکت محدث استرآبادى بر ضد شناخت عقلى ـ شناختى که جداى از قضایاى حسى است ـ به همان نتایجى رسید که فلسفههاى تجربى و حسى در تاریخ تفکر اروپایى ثبت کرده بود؛ زیرا خود را به سبب جهتگیرى اشتباه، در نهایت کار رویارو با تمامى ادلّه عقلى بر وجود خدا دید؛ ادلّهاى که مؤمنین بر وجود خدا به آن استدلال مىکردند؛ زیرا این ادلّه در منطقه شناختهاى عقلى جدا از حس قرار مىگرفت.14
2. استمداد اصولیان از فلسفه در برابر اخباریگرى
جریان اخباریگرى با ابزار معرفتشناختى و حسگرایى فلسفى خود موجب رکود و ایستایى و تزلزل بنیانهاى علم اصول گردید، به گونهاى که مىرفت تفکر اصولى و اجتهاد فقهى از جامعه تشیّع رخت بر بندد.15 اما این چراغ فروزان توسط برخى از علما هرچند به طور محدود ادامه یافت.
شهید صدر در کتاب المعالم الجدیده للاصول در تحلیل تاریخى از علم اصول مىنویسد: در دوره رکود علم اصول، شعله این علم خاموش نشد و کسانى بودند که به استحکام و اتقان مبانى آن پرداختند. این حرکت محجور اما بسیار مهم توسط ملّاعبداللّه تونى (متوفاى 1071ق) مؤلف کتاب اصولى الوافیه و سیدحسین خوانسارى (متوفاى 1098ق) ادامه داشت. این جریان توسط محمّدبن حسن شیروانى و جمالالدین خوانسارى و سیدصدرالدین قمى ادامه یافت تا به وحید بهبهانى شاگرد سید صدرالدین قمى رسید.
به اعتقاد شهید صدر، جریان علم اصول توسط اندیشه و شخصیت فلسفى محقق خوانسارى16 که سرشار از نبوغ و دقت فلسفى بود حفظ شد. وى رنگ فلسفى را بر نگرش و تفکر اصولى تابانید، به طرزى که پیش از او سابقه نداشت. به عبارت دیگر، تا پیش از محقق خوانسارى تفکر فلسفى نقش چندانى در علم اصول نداشت و این محقق بود که با روحیهاى آزاد و جهتگیرى فلسفى به بررسى مباحث اصولى پرداخت و این نوع از تفکر را به اصول سرایت داد.
... محقق بزرگ سید حسین خوانسارى (متوفاى 1098) که سرشار از نبوغ و دقت بود، به عرصه علم پا گذاشت و ایده و تفکر اصولى را با قدرتى تازه یارى داد، همانگونه که افکار اصولى او در کتاب فقهىاش به نام «مشارق الشموس فى شرح الدروس» آشکار و روشن است؛ حاصل آزمودگى و پایدارى بزرگ او در اندیشه فلسفى رنگ فلسفى بر نگرش اصولى تابانید، به گونهاى که تا قبل از آن چنین تابشى سابقه نداشت. و ما مىگوییم رنگ فلسفى بر آن تابید و نمىگوییم فکر فلسفى بر آن تابید؛ زیرا این محقق مخالف فلسفه بود و جدال و کارزارهاى طولانى و بزرگى با فلاسفه دارد، در نتیجه ایده او ایدهاى تقلیدى از فلاسفه نبود اگرچه رنگ فلسفى داشت. هنگامى که این محقق مباحث اصولى را بررسى مىکرد این رنگ به آن تأیید و جهتگیرى فکرى فلسفى با روحیهاى آزاد، به اصول سرایت کرد این روح ـ فلسفى آزاد ـ اثر بزرگى را در آینده این علم گذاشت.17
شهید صدر در ادامه معتقد است: این رویکرد محقق خوانسارى به علم اصول اثر بزرگى را در آینده این علم گذاشت: پیدایش مکتب جدید در فقه و اصول که در کربلا به دست محقق بزرگ و احیاگر آن محمّدباقر بهبهانى تولد یافت. جهتگیرى فلسفى محقق خوانسارى در تفکر اصولى و ادامه آن توسط آقاجمال و شیروانى و قمى دو تأثیر عمده را در علم اصول ایجاد کرد: اول اینکه موجب دمیده شدن روح تفکر فلسفى در علم اصول و استحکام مبانى در برابر جریان اخبارى شد و دوم، میدان جدیدى را براى ابتکار در علم اصول فراروى متفکران گشود. او مىنویسد :
واقعیت این است که خوانسارى بزرگ و دانشمند همعصر او شیروانى و جمالالدین فرزند خوانسارى و صدرالدین شاگرد جمالالدین، با وجود اینکه این دانشمندان در دوره توقف و رکود و تزلزل علم اصول زندگى مىکردند، توفقى که حاصل حرکت اخباریگرى و انتشار کارهاى روایى است، عاملهاى ترقى و رشد اندیشه اصولى بودند، و با بحثها و پژوهشهایشان بستر و زمینه پیدایش مکتب استاد وحید بهبهانى را که عصر جدیدى در تاریخ این علم گشود، فراهم ساختند.18
ایشان همچنین در عوامل پیروزى علم اصول بر اخباریگرى و پیدایش مکتب جدید توسط وحید بهبهانى مىنویسد :
جهتگیرى فلسفى که خوانسارى در تفکر اصولى پایهگذارى کرد، یکى از بذرهاى اصلى بود که اندیشه علمى را با نیروهاى جدید براى رشد آماده کرد و میدان جدیدى را براى ابتکار گشود، و مکتب بهبهانى وارث این جهتگیرى بود.19
3. تأثیر فلسفه بر شکلگیرى اندیشه اصولى
شهید صدر در ادامه مباحث خود، به عوامل شکلگیرى اندیشه اصولى مىپردازد. وى این عوامل را به ترتیب اینگونه برمىشمرد: پژوهشهاى تطبیقى در فقه، علم کلام، فلسفه، شرایط و مناسبات عینى، و عامل زمان.
ایشان پس از ذکر عامل فقه، به عامل علم کلام اشاره مىکند و بر این باور است که کلام نقش مهمى در تهیه خوراک فکرى براى اصول و در کمک به آن داشته است. علم کلام نفوذ زیادى در تفکر و ذهنیت دانشمندان اسلامى داشته و به اصول تأثیر بسیارى نهاده است. اما این جریان تأثیرگذارى علم کلام، پس از مدتى جاى خود را به فلسفه داد.
به نظر شهید صدر، مباحث فلسفى به طور گسترده و در دو دوره اول تفکر علم اصول جایگاه چندانى در این علم نداشت و مباحث آن نیز مطرح نشده بود، بلکه این کلام بود که تأثیر عمدهاى را در اصول داشت. اما در دوره سوم، فلسفه به طور وسیع و گسترده وارد مباحث اصولى شد که این خود معلول دو علت است: اول آنکه براساس ترویج فلسفه و تفکر عقلانى در حوزههاى شیعى، کلام جاى خود را به فلسفه داد. و دوم اینکه حکمت متعالیه و دیدگاههاى جدید و قوى فلسفى ملّاصدراى شیرازى ظهور و انتشار یافت. شهید صدر در جاى دیگر از همان اثر، در ذکر عوامل شکلگیرى اندیشه اصولى مىنویسد :
مىتوان گفت: تقریبآ دوره سوم از دورههاى تحول علم اصول ـ دوره وحید بهبهانى و شاگردانش ـ مباحث فلسفى به طور گسترده و در حد وسیعى وارد مباحث علم اصول نشده بود. این نفوذ و به کارگیرى فلسفه، در علم اصول حاصل ترویج مباحث فلسفى در حوزه علوم شیعى به جاى علم کلام و انتشار دیدگاههاى جدید و قوى فلسفى مانند فلسفه ملّاصدراى شیرازى (متوفاى 1050ق) است. این ترویج و انتشار فلسفه در دوران سوم سبب شد که اندیشه اصولى به فلسفه روى آورده و از آن کمک و الهام بگیرد؛ الهامى بیش از آنچه که از کلام گرفته بود، بخصوص جریان فلسفى که صدرالدین شیرازى ایجاد کرده بود.20
ایشان از جمله نمونههاى این تأثیرگذارى را اثرگذارى مسئله اصالت وجود و اصالت ماهیت در دو مسئله اصولى اجتماع امر و نهى و تعلق اوامر به طبایع و افراد مىداند. وى به علت فرصت کم و نگاه اجمالى به مباحث در این کتاب، از ذکر موارد دیگر و تحلیل آنها خوددارى مىکند، اما نویسندگاندیگرىبرخىازاینمواردرا برشمردهاند.21
ب. نوآورىهاى علم اصول در حوزه تفکر فلسفى
شهید صدر تعامل و رابطه فلسفه و اصول را یکطرفه ندانسته، بلکه به ثمرات و نوآورىهاى علم اصول در عرصههاى تفکر فلسفى نیز نظر داشته است. از دیدگاه وى، هر علمى در حالى که رشد مىیابد و توان مىگیرد، به تدریج داراى قدرت ابداع و تولید و خلق مىشود که نتیجه و حاصل تلاشهاى نابغههاى آن علم و دادو ستدهاى فکرى میان آنهاست.22
شهید صدر معتقد است: علم اصول در حوزه رسالت اصلى خود که منطق فقه و کشف عناصر مشترک در استنباط و استخراج حکم شرعى است، به نوآورىهاى فراوانى دست یافته است. اما نوآورىهاى اصول و تلاشهاى اصولیان منحصر در همین محدوده اصلى خود نیست، بلکه براى بسیارى از مشکلات و معضلات فکرى انسان، نوآورىهاى دیگر و پاسخهایى را به ارمغان آورده است.
با این حساب به نظر وى، علم اصول در حاشیه رسالت اصلى خویش موجبات نوآورىهایى را فراهم آورده که پاسخ به نیازهاى فکرى بشر بوده است. یکى از مهمترین این حوزهها حوزه تفکر فلسفى است. ایشان با نگاه انتقادى از وضعیت تفکر فلسفى در دوره اخیر، این اشکال را به فضاى عمومى حاکم بر حوزههاى فلسفى مطرح مىکند که سردمداران فلسفى اخیر نسبت به فلاسفه و بزرگان فلسفه نگاه احساسى و تعبدى پیدا کرده و با بدیهى و مسلم پنداشتن قواعد و قضایاى آنان، هدف خود را فقط پذیرش افکار فلاسفه بزرگ و اصول فلسفه دانستهاند، اما آن آزاداندیشى و نگاه انتقادى که لازمه فلسفه است از آنها رخت بربسته است. حال آنکه علم اصول آزادانه و بدون هرگونه تقلید و ترس از بزرگان فلسفه، به بررسى مشکلات فلسفى پرداخته و نوآورىها و ابداعاتى را پدید آورده است که در مباحث تفکر فلسفى تقلیدى یافت نمى شود. وى مى نویسد :
مباحث اصول با ذکاوت و عمق، در بررسى مشکلات فلسفى، آزاد از هرگونه تقلید و ترس از بزرگان فلسفه، غوطه ور بود. بر این پایه، علم اصول تعدادى از قضایاى فلسفى و منطقى را که با اهدافش مربوط بود دربرگرفت، و نوآورىهایى را پدید آورد که در مبحث فلسفى تقلیدى یافت نمىشد.23
وى در ادامه، چنین ادعا مىکند :
با توجه به آنچه که بیان شد، مىتوانیم بگوییم : اندیشهاى را که علم اصول در حیطههاى مختلف از فلسفه و منطق آموخت جدیدتر از اندیشهاى است که فلسفه فلاسفه مسلمین در آن حیطهها ارائه کردند.24
شهید صدر در کتاب المعالم الجدیدة للاصول با بیان نوآورىهاى علم اصول در چند حوزه فلسفى، نمونههایى را نیز ذکر نموده است که بدان مىپردازیم :
1. نوآورى در حوزه معرفتشناسى
یکى از حوزههاى جدید در تفکر فلسفى بحث مستقل از خود معرفت و بیان ماهیت و ارزش معرفت و ملاکها و معیارها و منابع شناخت است. اگرچه در گذشته به این مباحث نیز پرداخته مىشد، اما تفاوت عمده در این است که در فلسفه کلاسیک و سنتى چون موضوع فلسفه موجود به ما هو موجود بود، در ذیل بحث از انواع وجود و مراتب هستى مباحث علم معرفت ذکر مىشد؛ مانند وجود ذهنى، نفس، و اتحاد عاقل به معقول. اما امروزه خود معرفت به عنوان موضوعى مستقل از هستىشناسى مورد مطالعه و تفسیر قرار گرفته است.25
شهید صدر بر این باور است که پیش از آنکه این مباحث در فلسفه اروپایى به عنوان یک چالش مطرح و از آن طریق وارد حوزه تفکر اسلامى گردد، از طریق چالشهاى اخبارىها و اصولیان در خود علم اصول پدید آمد و نظرات جدیدى در این حوزه طلوع کرد. اخبارىها با تمسک به جریان معرفت حسى و تجربى و نفى معرفت عقلى بحث را آغاز نمودند و اصولیان نیز به مبارزه علمى با این اندیشه پرداخته، نوآورىهایى را آوردند.26
2. نوآورى در حیطه فلسفه زبان
شهید صدر یکى از حوزههاى ورود علم اصول را در عرصه تفکر فلسفى، حوزه فلسفه زبان27 مىداند. وى مىنویسد: یکى از مباحث جدید در حوزه منطق و فلسفه پیدایش منطق ریاضى است. ایشان این حرکت جدید را اینگونه ترسیم مىکند :
در منطق صورى، یک جهتگیرى جهانى پدیدار آمده است. این جهت و گرایش، همان منطق ریاضىدانان است که ریاضى را به منطق و منطق را به زبان باز مىگردانند (یعنى تلفیقى بین ریاضیات و منطق و زبان ایجاد کردهاند. به عبارتى، گزارههاى منطقى را به زبان ریاضى و با علایم بیان مىدارند) و مىگویند که تکلیف اصلى بر فیلسوف تحلیل و شناخت زبان (و گزارههاى مبتنى بر الفاظ) به جاى تحلیل وجود خارجى آنها و شناخت این وجود خارجى است.28
شهید صدر در ادامه، مباحث الفاظ علم اصول را در همین راستا دانسته و معتقد است: اصولیان در طرح عملیات و فرایند تحلیل الفاظ بر دیگران پیشى گرفتهاند و مباحث بسیارى همچون معناى حرفى و وضع هیئتهاى الفاظ از جمله این موارد هستند.29
ایشان با اشاره به تلاشهاى برتراند راسل بنیانگذار فلسفه زبان پیرامون تفاوت میان گزارهها همچون «قیصر مرد» و «مرگ قیصر راستاست»و اعتراف راسل به ناتوانى خود در تحلیل منطقى این گونه از گزارهها، مىنویسد :
مىگویم: شگفت اینکه، پژوهشگرى که در قلّه این موضع علمى جدید است از تحلیل تفاوت بین این دو جمله عاجز است، در حالى که علم اصول در بررسى این تفاوت، به بررسىهاى تحلیلى فلسفى در مباحث الفاظ، پیشى گرفته است و بیشترین تحلیل و تفسیر را در این زمینه داشته است.30
3. طلب حقیقى و طلب انشایى
از جمله مباحث دیگرى را که علم اصول نوآورى نموده و پاسخگوى برخى از مشکلات فیلسوفان معاصر است مسئله طلب حقیقى و طلب انشایى است.
ایشان تلاشهاى آخوند خراسانى را در راستاى روش هاى منطقى ارزیابى کرده و مباحث ایشان در تفاوت میان طلب حقیقى و طلب انشایى را در مباحث تحلیل زبانى علم اصول دانسته است که نشانگر توانایى علم اصول در حل مشکلات زبانى است که راسل آن را پایهگذارى کرده است.31
4. تحلیل الفاظ بدون مطابق خارجى
یکى دیگر از توانایى علم اصول تحلیل الفاظى است که در گزارهها به کار مىرود اما مطابَق خارجى ندارند؛ همانند لفظ «ملازمه» در گزاره «بین آتش و حرارت ملازمه است». شهید صدر با طرح این پرسش که چگونه از الفاظ فاقد مصداق صحبت کنیم، مىگوید: اندیشه اصولى این مشکل را به دور از قید و بندهاى فلسفى که مسئله را محصور در مباحث وجود و عدم ساخته، بررسى نموده و نوآورىها و ابداعاتى را ارائه نموده است.32
جمعبندى
با توجه به آنچه در باب تعامل فلسفه و علم اصول از منظر شهید صدر ذکر شد، مىتوان انواع تأثیر و تأثر این دو علم مهم و بنیادى را در تاریخ این دو علم مشاهده کرد. از دیدگاه شهید صدر، مباحث و تفکر فلسفى هم نقش تخریبى و تضعیفى توسط اخبارىها در علم اصول داشته تا جایى که آن را با بحران بزرگى مواجه نمود. و از سوى دیگر، تفکر فلسفى موجب دمیده شدن روح تفکر فلسفى در علم اصول و استحکام مبانى آن در برابر جریان اخبارى شد و میدان جدیدى را براى ابتکار در علم اصول فراروى متفکران گشود. همچنین مسائل جدیدى را در علم اصول مطرح نموده است، به گونهاى که برخى از بزرگان فهم علم اصول در دو سده اخیر را در گرو آشنایى با فلسفه اسلامى دانستهاند.33
علم اصول فقه نیز با مطرح کردن مسائل جدیدى همچون مباحث معرفتشناسى و مباحث فلسفى و تحلیلى زبان کمک مهمى به فلسفه و فیلسوفان نموده است و راهحلهایى را براى برخى از مباحث همچون الفاظ فاقد مصداق بدون محصور شدن در مباحث وجود و عدم فلسفى ارائه مىدهد.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1 دانشجوى کارشناسى ارشد فلسفه غرب، دانشگاه اصفهان. دریافت: 7/12/87 ـ پذیرش: 10/3/88.
2 ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 9 (شرح مبسوط منظومه،ج 1)، ص 475 / همو، ج 10 (شرح مبسوط منظومه، ج 2)، ص291ـ308 و 568ـ603.
3 ـ ابوالقاسم گرجى، «تأثیر منطق در علم اصول»، حوزه، ش 7،ص 34ـ52.
4 ـ سید محمّدباقر صدر، المعالم الجدیدة للاصول.
5 ـ براى مطالعه زندگى شهید صدر، ر.ک: فصلنامه حوزه،ویژهنامه شهید صدر، ش 79 و 80.
6 ـ سید محمّدباقر صدر، المعالم الجدیدة للاصول، ص 70.
7 ـ همان، ص 64.
8 ـ همان، ص 66.
9 ـ همان، ص 110.
10 ـ همان، ص 98.
11 ـ همان، ص 59.
12 ـ در ترجمه عبارات شهید صدر از این کتاب استفاده شده است :عباس اسدالهى، درآمدى بر تاریخ و تحول علم اصول، ترجمه وتحقیق المعالم الجدیدة للاصول.
13 ـ همان، ص 60.
14 ـ همان، ص 61.
15 ـ همان، ص 98.
16 ـ سیدحسین خوانسارى از شاگردان میرفندرسکى در معقول وملّامحمّدتقى مجلسى اول و محقق سبزوارى در منقول بوده، و ازآثار فلسفى او حاشیه بر الهیات شفا ابنسینا، حاشیه بر شرحاشارات خواجه نصیرالدین طوسى، حاشیه بر شرح تجرید خواجهنصیرالدین و قوشجى و حاشیه محاکمات است. ر.ک: مرتضىمطهّرى، مجموعه آثار، ج 14 (خدمات متقابل اسلام و ایران)،ص 434 و 515.
17 ـ سید محمّدباقر صدر، المعالم الجدیدة للاصول، ص 106.
18 ـ همان، ص 107.
19 ـ همان، ص 108.
20 ـ همان، ص 115.
21 ـ ر.ک: ابوالقاسم گرجى، «تأثیر منطق در علم اصول»، حوزه، ش7 / مصطفى ملکیان، «تبارشناسى مباحث لفظى علم اصول»، نقد ونظر، ش 39 و 40.
22 ـ سید محمّدباقر صدر، المعالم الجدیدة للاصول، ص 118.
23 ـ همان، ص 119.
24 همان، ص 119
25 ـ اى. سى. گرىلینگ، معرفتشناسى، ترجمه یوسف دانشور،ص 8.
26 ـ همان، ص 120.
27 ـ فلسفه زبان شاخهاى از فلسفه است که از جنبههاى کلى و عامزبان، از قبیل صدق، معنادارى، بىمعنایى حکایت، حمل و ماننداینها بحث مىکنند. ر.ک: ویلیام پى. آلستون، فلسفه زبان، ترجمهاحمد ایرانمنش و احمدرضا جلیلى.
28 ـ سید محمّدباقر صدر، المعالم الجدیدة للاصول، ص 120.آقاى صادق لاریجانى این تحلیل شهید صدر را به نقد کشاندهاند.ر.ک: صادق لاریجانى، جزوههاى درس خارج، جلسه 231.
29 ـ براى مقایسه آراء اصولى شهید صدر با مباحث فلسفه زبان،ر.ک: فصلنامه نقد و نظر، ش 37 و 38، 39 و 40، ویژهنامه «علماصول و دانشهاى زبانى».
30 ـ سید محمّدباقر صدر، المعالم الجدیدة للاصول، ص 120.
31 ـ همان، ص 121.
32 ـ همان. براى شناخت بیشتر رابطه علم اصول و مباحث فلسفهتحلیلى زبانى، ر.ک: صادق لاریجانى، «فلسفه تحلیلى و علماصول»، پژوهشهاى اصولى، ش 2و3، ص 63ـ100 /جایگاهشناسى علم اصول (گامى به سوى تحوّل)، به کوشش سیدحمیدرضا حسنى و مهدى علىپور، ج 2، ص 235ـ310.
33 ـ آقاى محسن غرویان از آیتاللّه جوادى آملى نقل مىکند :هرکس فلسفه نخوانده باشد مباحث علم اصول را نمىتواند بفهمد.ر.ک: محسن غرویان، ترجمه بدایةالحکمة، مقدمه کتاب. منابعـ آلستون، ویلیام پى، فلسفه زبان، ترجمه احمد ایرانمنش واحمدرضا جلیلى، تهران، سهروردى، 1381.ـ اسدالهى، عباس، درآمدى بر تاریخ و تحول علم اصول، ترجمه وتحقیق المعالم الجدیة للاصول، تهران، مکتب الزهرا، 1381.ـ جایگاهشناسى علم اصول (گامى به سوى تحوّل)، به کوششسید حمیدرضا حسنى و مهدى علىپور، قم، مرکز مدیریت حوزهعلمیه، 1385.ـ صدر، سید محمّدباقر، المعالم الجدیدة للاصول، قم، المؤتمرالعالمى للامام الشهید الصدر، 1425ق.ـ غرویان، محسن، ترجمه بدایة الحکمه، قم، دارالعلم، 1385.ـ گرجى، ابوالقاسم «تأثیر منطق در علم اصول»، حوزه، ش 7،فروردین و اردیبهشت 1363، ص 34ـ52.ـ گرىلینگ، اِى. سى، معرفتشناسى، ترجمه یوسف دانشور، قم،طه، 1380.ـ لاریجانى، صادق، «فلسفه تحلیلى و علم اصول»، پژوهشهاىاصولى، ش 2و3، زمستان 1381 و بهار 1382، ص 63ـ100.ـ مطهّرى، مرتضى، مجموعه آثار، ج 14 (خدمات متقابل اسلام وایران)، تهران، صدرا، 1378.ـ ـــــ ، مجموعه آثار، ج 9 و 10 (شرح مبسوط منظومه، ج 1و2)،تهران، صدرا، چ سوم، 1378.ـ ملکیان، مصطفى، «تبارشناسى مباحث لفظى علم اصول»، نقد ونظر، ش 39 و 40، پاییز و زمستان 1384، ص 2ـ53.ـ «ویژهنامه شهید صدر»، حوزه، ش 79 و 80، فروردین واردیبهشت 1376.
1. علم «الف» موجب تقویت یا تضعیف اصل علم «ب» مىشود.
2. علم «الف» موضوع علم «ب» را ثابت یا نفى مىکند.
3. از درون علم «الف» علم جدیدى زاییده مىشود (تعامل زایشى).
4. علم «الف» موجب ایجاد مسائل نوینى در علم «ب» مىشود.
5. علم «الف» طرق جدیدى را براى تحلیل و بررسى یکى از مسائل علم «ب» ارائه مىدهد.
6. علم «الف» نتایج علم «ب» را به روش خود جرح و تعدیل مىکند.
براساس این مقدّمه، این پرسش اساسى مطرح مىشود که آیا میان فلسفه و اصول فقه به عنوان دو علم بنیادى و محورى در تمدن اسلامى تعاملى بوده است یا نه و در صورت وجود تعامل بین آن دو، تعامل آنها از نوع کدام یک از صور فوق یا غیر آن بوده است؟
در ذیل این پرسش اصلى و پرسش فرعى نیز مطرح مىشوند که فلسفه چه میزان در رشد و توسعه علم اصول فقه مؤثر بوده است؟ و آیا علم اصول فقه در طرح مباحث فلسفى و پاسخ به مسائل فلسفى مىتواند اثرگذار باشد؟
اهمیت این پژوهش از آنجا روشن مىشود که فلسفه به عنوان محور عقلایى تمدن اسلامى و علم اصول فقه در جایگاه منطق فهم آموزههاى دین، هریک نقش بسیار مهمى را در تاریخ علم و توسعه معرفتهاى دینى و بشرى داشتهاند. از اینرو، شناخت روابط متقابل این دو علم از یکسو در تبیین رابطه عقل و دین مىتواند تأثیرگذار باشد و از سوى دیگر طریق استمداد و استفاده این دو علم از همدیگر شناخته گردد تا در آینده آنها و در طرح مسائل جدیدوپاسخ به چالش هاى پیش روکارگر شود.
در میان متفکران معاصر اسلامى شهید سید محمّدباقر صدر در کتاب المعالم الجدیدة للاصول و شهید مطهّرى در شرح مبسوط منظومه2 و ابوالقاسم گرجى در مقاله «تأثیر منطق در علم اصول»3 پیش از این به ذکر برخى از تعاملهاى میان این دو علم پرداختهاند.
در این مقاله این مسئله مهم از نظرگاه شهید سیدمحمّدباقر صدر بررسى خواهد شد؛ ابتدا با گزارشى اجمالى از شخصیت شهید صدر و کتاب معالمالجدیدة للاصول4 و سپس در دو قسمت «تأثیر فلسفه در علم اصول فقه» و «نوآورىهاى علم اصول فقه در حوزه تفکر فلسفى».
معرفى اجمالى شهید صدر
شهید آیتاللّه سید محمّدباقر صدر (متولد 1353ق؛ شهادت 1400ق) از جمله نوابغ و فرهیختگان عالم تشیّع است که با استفاده از استعداد خدادادى خود در سنى کم به درجه اجتهاد نایل آمد و با احاطه وسیع به علوم اسلامى همچون فقه، تاریخ، اصول فقه، حدیث، منطق و فلسفه آثار جاودانى را با نوآورىهاى فراوان از خود به یادگار گذارد. در حوزه علم اصول مىتوان به کتابهاى حلقات فىالاصول در سه مرحله مقدماتى، سطح و تکمیلى و معالم الجدیدة للاصول، و در حوزه منطق و فلسفه به آثارى همچون الاسس المنطقیه للاستقراء و فلسفتنا اشاره کرد.5
معالمالجدیده و تدوین تاریخ تحلیلى و مقدّمه علم اصول
شهید سید محمّدباقر صدر در کتاب معالم الجدیده للاصول در بیش از یکصد صفحه به مباحثى به نام «المدخل الى علم الاصول» پرداختهاند که به اصطلاح قدما در علم منطق، شیوهاى نو در رئوس ثمانیه علم اصول مىباشد. یکى از موضوعات بسیار جالب توجه در این مباحث، توجه نویسنده به مباحث تاریخى و نحوه تعامل علم اصول فقه با شرایط تاریخى زندگى مسلمانان و تعامل با علومى همچون حدیث، فقه، کلام و فلسفه است. ایشان با تبیین اجمالى تأثیر و تأثر علم اصول فقه و علوم دیگر در حوزه تمدن اسلامى، علاوه بر آنکه نکات مبهمى را از تاریخ علم و چگونگى شکلگیرى علوم اسلامى بیان داشتهاند، به تحلیل دقیق اتفاقات مهم در علم اصول ـ همچون رشد جریان اجتهاد، درخشش شیخ طوسى، رکود نسبى علم اصول پس از شیخ طوسى، بحران اخباریگرى در قرن یازدهم و ظهور مکتب اصولى وحید بهبهانى ـ نیز پرداخته است.
پیدایش علم اصول محصول ضرورت تاریخى
از منظر شهید صدر، علم اصول نقش منطق را براى علم فقه ایفا مىکند. علم اصول قواعد و نظریات عمومى را که به عنوان عناصر مشترک در استنباط احکام شرعى به کار مىبرد مشخص مىکند. از نظر وى، آنچه سبب تولد تفکر اصولى و علم اصول و جهتگیرى ذهنى اصولى در فقها گردید یک نیاز تاریخى در فرایند استنباط و فهم حکم شرعى از نصوص بوده است. ایشان معتقد است: هرگاه انسان به عصر تشریع نزدیکتر باشد و مستقیم به نصوص دسترسى داشته باشد به قواعد علم اصول و عناصر مشترک کمترین نیاز را دارد :
و هذا هو ما نقصده من القول بأن الحاجة إلى علم الاصول حاجة تاریخیة ترتبط بمدى ابتعاد عملیة الاستنباط عن عصر التشریع و انفصالها عن ظروف النصوص الشرعیة و ملابساتها؛ لانّ الفاصل الزمنى عن ذلک الظرف هو الذى یخلق الثغرات و الفجوات فى عملیة الاستنباط.6
استنباط احکام شرعى در ابتداى ظهور اسلام توسط محدثان صورت مىگرفت و ایشان با جمعآورى احادیث و متون شرعى و تفاهم آنها به روش ساده و گفتوگوى عادى با مردم عصر خود مفاهمه مىنمودند. اما به تدریج استنباط و فهم حکم شرعى از نصوص عمق بیشترى یافت تا اینکه در عمل استخراج حکم شرعى از منابعش با موشکافى و ریزبینى همراه شد و احتیاج به ژرفاندیشى، تجربه و اطلاعات بسیار داشت. از اینرو، بذر تفکر علمى در فقه ایجاد گردید و علم فقه تولد یافت و از علم حدیث به سطح استنباط علمى دقیق رسید و پس از رشد علم فقه و تفکر فقهى و روىآورى دانشمندان به علم شریعت به بررسى فرایند استنباط و فهم حکم شرعى از متون، خطوط و عناصر مشترک مورد نیاز در این فرایند آشکار و کشف گردید و فقها متوجه شدند که فرایند استنباط و استخراج حکم شرعى بدون این عناصر ممکن نیست. این سیر و گردش کار سبب تولد تفکر اصولى و علم اصول و جهتگیرى ذهنى اصولى در فقیه گردید.7
بنابراین، علم اصول یک علم تاریخى است که بر مقتضاى عملیات استنباط توسعه و پرورش مىیابد. از اینرو، دورههاى مختلفى را طى کرده است. در دورهاى ذیل فقه مطرح بود و پس از جدایى از فقه با علم کلام آمیخته شد، اما پس از آن گسترش یافت و از علم کلام نیز مستقل گردید.8
ادوار علم اصول
شهید صدر تاریخ علمالاصول را به سه دوره تقسیم مىکند :
1. عصر تمهیدى : این عصر، پایهگذارى بذرهاى اصلى علم اصول است که با ابىعقیل و ابن جنید آغاز مىشود و با ظهور شیخ طوسى پایان مىیابد.
2. عصر علم : این دوران، عصرى است که در آن بذرها بارور شد و به ثمر نشست و دورنماى اندیشه اصولى مشخص گردید و در سطحى وسیع در مباحث فقهى به کار مىرفت. این دوران با شیخ طوسى آغاز شد و با ابنادریس، محقق حلّى، علّامه حلّى، شهید اول و دیگران ادامه یافت.
3. عصر کمال : این عصر در تاریخ علم اصول به وسیله مکتب جدیدى به دست وحید بهبهانى آغاز شد؛ تلاشهاى گستردهاى در زمینه فقه و اصول به نحو متقابل صورت گرفت و توسط شاگردان ایشان پیگیرى شد و به اوج خود رسید.9
تعامل متقابل فلسفه و علم اصول
همانگونه که ذکر شد، یکى از موضوعاتى که کتاب معالمالجدیدة بدان پرداخته، مسئله تعامل علم اصول و فلسفه است. در ذیل این موضوع به صورت واحد در دو بخش «تأثیر فلسفه بر علم اصول» و «نوآورىهاى علم اصول در فلسفه» ارائه مىگردد.
الف. تأثیر فلسفه بر علم اصول
مىتوان مطالب شهید صدر را در جریان تأثیر مباحث فلسفى در علم اصول را در سه بخش ذکر نمود :
1. برهان معرفتشناختى اخباریون بر نفى علم اصول
شهید صدر ظهور جریان اخباریگرى به دست ملّامحمّدامین استرآبادى و گسترش آن در قرن یازده و دوازدهم هجرى را ضربهاى بزرگ به علم اصول پس از صاحب معالم مىداند که مانع رشد اصول و تزلزل بنیانهاى آن گردید. ایشان شش عامل درونى را موجب ظهور اخباریگرى دانسته است،10 لکن آن را جریانى با جهتگیرى افراطى در انکار و رد عقل و منکوب کردن آن در درون تفکر شیعى به شمار مىآورد.
شاید از دیدگاه شهید صدر آنچه موجب رشد و تفوّق اخبارىها بر اصولیان شد تمسک آنها به مباحث معرفتشناسى و استفاده از ابزار فلسفى بود. از دیدگاه شهید صدر، اخبارىها در موارد مختلف علمى در مقابل عقل ایستادند و معتقد بودند: عقل در معرض خطا و اشتباه مىباشد و تاریخ تفکر عقلى سرشار از اشتباه است، از اینرو، شایستگى ندارد که در هیچ حوزهاى از حوزههاى علوم دینى به عنوان ابزار و وسیله اثبات به کار گرفته شود.11
وى مهمترین برهان اخبارىها بر ضد عقل و اکتفا به معرفت حسى را در کتاب الفوائد المدنیه استرآبادى چنین بیان مىدارد:12
استرآبادى در این کتاب مدعى شد که علوم بشرى دو نوع مىباشد: نوع اول علومى است که از قضایاى حسى بهره جسته و استمداد مىطلبد، و نوع دیگر، علومى است که قضایاى آن بر پایه حس بنا نشده و اثبات نتایج آن با دلیل حسى امکانپذیر نیست. محدث استرآبادى ریاضیات را از نوع اول مىداند و به زعم او، پایههاى اصلى این علم بر شناخت حسى بنا شده است، و براى نوع دوم موضوعات و مباحث علوم ماوراءالطبیعه را مثال مىزند، علومى که در آن قضایایى مورد بحث قرار مىگیرد که از درک حس خارج مىباشد و در محدوده حس قرار نمىگیرد؛ مانند تجرد روح، بقاى نفس بعد از فناى بدن و حدوث عالم.
به نظر محدث استرآبادى، نوع اول از این دو نوع علم از علوم بشرى است و فقط به این نوع علم مىتوان اعتماد نمود؛ زیرا بر پایه حس بنا شده و بر حس تکیه کرده؛ مثلا ریاضیات اگرچه از استدلالهاى عقلى بهره مىجوید، ولى در نهایت بر حس تکیه کرده و از آن استفاده مىکند؛ مانند (4=2+2). ولى نوع دوم از این علوم ارزشى نداشته و قابل اعتماد نیست، و اعتماد به نتایجى که به وسیله عقل در این علم حاصل مىشود امکان ندارد؛ زیرا اتصال و اتکاى آن بر حس از بین رفته است. اینچنین بود که استرآبادى در تحلیلى که نسبت به موضوع شناخت و معرفت داشت، ادراکات حسى را معیار و میزان اصلى تشخیص و ارزشگذارى شناخت و معرفت دانست.13
شهید صدر در ادامه معتقد است که در افکار استرآبادى ریشههاى حسگرایى و تجربهگروى مشاهده مىشود؛ یعنى در نظریه معرفتشناسى به حس و تجربه روىآورده و بدان اعتقاد پیدا نموده است. وى مىگوید : استرآبادى همعصر فرانسیس بیکن (متوفاى 1626م) بنیانگذار اصالت تجربه و حس در فلسفه اروپاست و جریان تجربهگرایى استرآبادى به جریان تجربهگرایى اروپا و آراء بیکن، جان لاک و هیوم شبیه است :
حرکت محدث استرآبادى بر ضد شناخت عقلى ـ شناختى که جداى از قضایاى حسى است ـ به همان نتایجى رسید که فلسفههاى تجربى و حسى در تاریخ تفکر اروپایى ثبت کرده بود؛ زیرا خود را به سبب جهتگیرى اشتباه، در نهایت کار رویارو با تمامى ادلّه عقلى بر وجود خدا دید؛ ادلّهاى که مؤمنین بر وجود خدا به آن استدلال مىکردند؛ زیرا این ادلّه در منطقه شناختهاى عقلى جدا از حس قرار مىگرفت.14
2. استمداد اصولیان از فلسفه در برابر اخباریگرى
جریان اخباریگرى با ابزار معرفتشناختى و حسگرایى فلسفى خود موجب رکود و ایستایى و تزلزل بنیانهاى علم اصول گردید، به گونهاى که مىرفت تفکر اصولى و اجتهاد فقهى از جامعه تشیّع رخت بر بندد.15 اما این چراغ فروزان توسط برخى از علما هرچند به طور محدود ادامه یافت.
شهید صدر در کتاب المعالم الجدیده للاصول در تحلیل تاریخى از علم اصول مىنویسد: در دوره رکود علم اصول، شعله این علم خاموش نشد و کسانى بودند که به استحکام و اتقان مبانى آن پرداختند. این حرکت محجور اما بسیار مهم توسط ملّاعبداللّه تونى (متوفاى 1071ق) مؤلف کتاب اصولى الوافیه و سیدحسین خوانسارى (متوفاى 1098ق) ادامه داشت. این جریان توسط محمّدبن حسن شیروانى و جمالالدین خوانسارى و سیدصدرالدین قمى ادامه یافت تا به وحید بهبهانى شاگرد سید صدرالدین قمى رسید.
به اعتقاد شهید صدر، جریان علم اصول توسط اندیشه و شخصیت فلسفى محقق خوانسارى16 که سرشار از نبوغ و دقت فلسفى بود حفظ شد. وى رنگ فلسفى را بر نگرش و تفکر اصولى تابانید، به طرزى که پیش از او سابقه نداشت. به عبارت دیگر، تا پیش از محقق خوانسارى تفکر فلسفى نقش چندانى در علم اصول نداشت و این محقق بود که با روحیهاى آزاد و جهتگیرى فلسفى به بررسى مباحث اصولى پرداخت و این نوع از تفکر را به اصول سرایت داد.
... محقق بزرگ سید حسین خوانسارى (متوفاى 1098) که سرشار از نبوغ و دقت بود، به عرصه علم پا گذاشت و ایده و تفکر اصولى را با قدرتى تازه یارى داد، همانگونه که افکار اصولى او در کتاب فقهىاش به نام «مشارق الشموس فى شرح الدروس» آشکار و روشن است؛ حاصل آزمودگى و پایدارى بزرگ او در اندیشه فلسفى رنگ فلسفى بر نگرش اصولى تابانید، به گونهاى که تا قبل از آن چنین تابشى سابقه نداشت. و ما مىگوییم رنگ فلسفى بر آن تابید و نمىگوییم فکر فلسفى بر آن تابید؛ زیرا این محقق مخالف فلسفه بود و جدال و کارزارهاى طولانى و بزرگى با فلاسفه دارد، در نتیجه ایده او ایدهاى تقلیدى از فلاسفه نبود اگرچه رنگ فلسفى داشت. هنگامى که این محقق مباحث اصولى را بررسى مىکرد این رنگ به آن تأیید و جهتگیرى فکرى فلسفى با روحیهاى آزاد، به اصول سرایت کرد این روح ـ فلسفى آزاد ـ اثر بزرگى را در آینده این علم گذاشت.17
شهید صدر در ادامه معتقد است: این رویکرد محقق خوانسارى به علم اصول اثر بزرگى را در آینده این علم گذاشت: پیدایش مکتب جدید در فقه و اصول که در کربلا به دست محقق بزرگ و احیاگر آن محمّدباقر بهبهانى تولد یافت. جهتگیرى فلسفى محقق خوانسارى در تفکر اصولى و ادامه آن توسط آقاجمال و شیروانى و قمى دو تأثیر عمده را در علم اصول ایجاد کرد: اول اینکه موجب دمیده شدن روح تفکر فلسفى در علم اصول و استحکام مبانى در برابر جریان اخبارى شد و دوم، میدان جدیدى را براى ابتکار در علم اصول فراروى متفکران گشود. او مىنویسد :
واقعیت این است که خوانسارى بزرگ و دانشمند همعصر او شیروانى و جمالالدین فرزند خوانسارى و صدرالدین شاگرد جمالالدین، با وجود اینکه این دانشمندان در دوره توقف و رکود و تزلزل علم اصول زندگى مىکردند، توفقى که حاصل حرکت اخباریگرى و انتشار کارهاى روایى است، عاملهاى ترقى و رشد اندیشه اصولى بودند، و با بحثها و پژوهشهایشان بستر و زمینه پیدایش مکتب استاد وحید بهبهانى را که عصر جدیدى در تاریخ این علم گشود، فراهم ساختند.18
ایشان همچنین در عوامل پیروزى علم اصول بر اخباریگرى و پیدایش مکتب جدید توسط وحید بهبهانى مىنویسد :
جهتگیرى فلسفى که خوانسارى در تفکر اصولى پایهگذارى کرد، یکى از بذرهاى اصلى بود که اندیشه علمى را با نیروهاى جدید براى رشد آماده کرد و میدان جدیدى را براى ابتکار گشود، و مکتب بهبهانى وارث این جهتگیرى بود.19
3. تأثیر فلسفه بر شکلگیرى اندیشه اصولى
شهید صدر در ادامه مباحث خود، به عوامل شکلگیرى اندیشه اصولى مىپردازد. وى این عوامل را به ترتیب اینگونه برمىشمرد: پژوهشهاى تطبیقى در فقه، علم کلام، فلسفه، شرایط و مناسبات عینى، و عامل زمان.
ایشان پس از ذکر عامل فقه، به عامل علم کلام اشاره مىکند و بر این باور است که کلام نقش مهمى در تهیه خوراک فکرى براى اصول و در کمک به آن داشته است. علم کلام نفوذ زیادى در تفکر و ذهنیت دانشمندان اسلامى داشته و به اصول تأثیر بسیارى نهاده است. اما این جریان تأثیرگذارى علم کلام، پس از مدتى جاى خود را به فلسفه داد.
به نظر شهید صدر، مباحث فلسفى به طور گسترده و در دو دوره اول تفکر علم اصول جایگاه چندانى در این علم نداشت و مباحث آن نیز مطرح نشده بود، بلکه این کلام بود که تأثیر عمدهاى را در اصول داشت. اما در دوره سوم، فلسفه به طور وسیع و گسترده وارد مباحث اصولى شد که این خود معلول دو علت است: اول آنکه براساس ترویج فلسفه و تفکر عقلانى در حوزههاى شیعى، کلام جاى خود را به فلسفه داد. و دوم اینکه حکمت متعالیه و دیدگاههاى جدید و قوى فلسفى ملّاصدراى شیرازى ظهور و انتشار یافت. شهید صدر در جاى دیگر از همان اثر، در ذکر عوامل شکلگیرى اندیشه اصولى مىنویسد :
مىتوان گفت: تقریبآ دوره سوم از دورههاى تحول علم اصول ـ دوره وحید بهبهانى و شاگردانش ـ مباحث فلسفى به طور گسترده و در حد وسیعى وارد مباحث علم اصول نشده بود. این نفوذ و به کارگیرى فلسفه، در علم اصول حاصل ترویج مباحث فلسفى در حوزه علوم شیعى به جاى علم کلام و انتشار دیدگاههاى جدید و قوى فلسفى مانند فلسفه ملّاصدراى شیرازى (متوفاى 1050ق) است. این ترویج و انتشار فلسفه در دوران سوم سبب شد که اندیشه اصولى به فلسفه روى آورده و از آن کمک و الهام بگیرد؛ الهامى بیش از آنچه که از کلام گرفته بود، بخصوص جریان فلسفى که صدرالدین شیرازى ایجاد کرده بود.20
ایشان از جمله نمونههاى این تأثیرگذارى را اثرگذارى مسئله اصالت وجود و اصالت ماهیت در دو مسئله اصولى اجتماع امر و نهى و تعلق اوامر به طبایع و افراد مىداند. وى به علت فرصت کم و نگاه اجمالى به مباحث در این کتاب، از ذکر موارد دیگر و تحلیل آنها خوددارى مىکند، اما نویسندگاندیگرىبرخىازاینمواردرا برشمردهاند.21
ب. نوآورىهاى علم اصول در حوزه تفکر فلسفى
شهید صدر تعامل و رابطه فلسفه و اصول را یکطرفه ندانسته، بلکه به ثمرات و نوآورىهاى علم اصول در عرصههاى تفکر فلسفى نیز نظر داشته است. از دیدگاه وى، هر علمى در حالى که رشد مىیابد و توان مىگیرد، به تدریج داراى قدرت ابداع و تولید و خلق مىشود که نتیجه و حاصل تلاشهاى نابغههاى آن علم و دادو ستدهاى فکرى میان آنهاست.22
شهید صدر معتقد است: علم اصول در حوزه رسالت اصلى خود که منطق فقه و کشف عناصر مشترک در استنباط و استخراج حکم شرعى است، به نوآورىهاى فراوانى دست یافته است. اما نوآورىهاى اصول و تلاشهاى اصولیان منحصر در همین محدوده اصلى خود نیست، بلکه براى بسیارى از مشکلات و معضلات فکرى انسان، نوآورىهاى دیگر و پاسخهایى را به ارمغان آورده است.
با این حساب به نظر وى، علم اصول در حاشیه رسالت اصلى خویش موجبات نوآورىهایى را فراهم آورده که پاسخ به نیازهاى فکرى بشر بوده است. یکى از مهمترین این حوزهها حوزه تفکر فلسفى است. ایشان با نگاه انتقادى از وضعیت تفکر فلسفى در دوره اخیر، این اشکال را به فضاى عمومى حاکم بر حوزههاى فلسفى مطرح مىکند که سردمداران فلسفى اخیر نسبت به فلاسفه و بزرگان فلسفه نگاه احساسى و تعبدى پیدا کرده و با بدیهى و مسلم پنداشتن قواعد و قضایاى آنان، هدف خود را فقط پذیرش افکار فلاسفه بزرگ و اصول فلسفه دانستهاند، اما آن آزاداندیشى و نگاه انتقادى که لازمه فلسفه است از آنها رخت بربسته است. حال آنکه علم اصول آزادانه و بدون هرگونه تقلید و ترس از بزرگان فلسفه، به بررسى مشکلات فلسفى پرداخته و نوآورىها و ابداعاتى را پدید آورده است که در مباحث تفکر فلسفى تقلیدى یافت نمى شود. وى مى نویسد :
مباحث اصول با ذکاوت و عمق، در بررسى مشکلات فلسفى، آزاد از هرگونه تقلید و ترس از بزرگان فلسفه، غوطه ور بود. بر این پایه، علم اصول تعدادى از قضایاى فلسفى و منطقى را که با اهدافش مربوط بود دربرگرفت، و نوآورىهایى را پدید آورد که در مبحث فلسفى تقلیدى یافت نمىشد.23
وى در ادامه، چنین ادعا مىکند :
با توجه به آنچه که بیان شد، مىتوانیم بگوییم : اندیشهاى را که علم اصول در حیطههاى مختلف از فلسفه و منطق آموخت جدیدتر از اندیشهاى است که فلسفه فلاسفه مسلمین در آن حیطهها ارائه کردند.24
شهید صدر در کتاب المعالم الجدیدة للاصول با بیان نوآورىهاى علم اصول در چند حوزه فلسفى، نمونههایى را نیز ذکر نموده است که بدان مىپردازیم :
1. نوآورى در حوزه معرفتشناسى
یکى از حوزههاى جدید در تفکر فلسفى بحث مستقل از خود معرفت و بیان ماهیت و ارزش معرفت و ملاکها و معیارها و منابع شناخت است. اگرچه در گذشته به این مباحث نیز پرداخته مىشد، اما تفاوت عمده در این است که در فلسفه کلاسیک و سنتى چون موضوع فلسفه موجود به ما هو موجود بود، در ذیل بحث از انواع وجود و مراتب هستى مباحث علم معرفت ذکر مىشد؛ مانند وجود ذهنى، نفس، و اتحاد عاقل به معقول. اما امروزه خود معرفت به عنوان موضوعى مستقل از هستىشناسى مورد مطالعه و تفسیر قرار گرفته است.25
شهید صدر بر این باور است که پیش از آنکه این مباحث در فلسفه اروپایى به عنوان یک چالش مطرح و از آن طریق وارد حوزه تفکر اسلامى گردد، از طریق چالشهاى اخبارىها و اصولیان در خود علم اصول پدید آمد و نظرات جدیدى در این حوزه طلوع کرد. اخبارىها با تمسک به جریان معرفت حسى و تجربى و نفى معرفت عقلى بحث را آغاز نمودند و اصولیان نیز به مبارزه علمى با این اندیشه پرداخته، نوآورىهایى را آوردند.26
2. نوآورى در حیطه فلسفه زبان
شهید صدر یکى از حوزههاى ورود علم اصول را در عرصه تفکر فلسفى، حوزه فلسفه زبان27 مىداند. وى مىنویسد: یکى از مباحث جدید در حوزه منطق و فلسفه پیدایش منطق ریاضى است. ایشان این حرکت جدید را اینگونه ترسیم مىکند :
در منطق صورى، یک جهتگیرى جهانى پدیدار آمده است. این جهت و گرایش، همان منطق ریاضىدانان است که ریاضى را به منطق و منطق را به زبان باز مىگردانند (یعنى تلفیقى بین ریاضیات و منطق و زبان ایجاد کردهاند. به عبارتى، گزارههاى منطقى را به زبان ریاضى و با علایم بیان مىدارند) و مىگویند که تکلیف اصلى بر فیلسوف تحلیل و شناخت زبان (و گزارههاى مبتنى بر الفاظ) به جاى تحلیل وجود خارجى آنها و شناخت این وجود خارجى است.28
شهید صدر در ادامه، مباحث الفاظ علم اصول را در همین راستا دانسته و معتقد است: اصولیان در طرح عملیات و فرایند تحلیل الفاظ بر دیگران پیشى گرفتهاند و مباحث بسیارى همچون معناى حرفى و وضع هیئتهاى الفاظ از جمله این موارد هستند.29
ایشان با اشاره به تلاشهاى برتراند راسل بنیانگذار فلسفه زبان پیرامون تفاوت میان گزارهها همچون «قیصر مرد» و «مرگ قیصر راستاست»و اعتراف راسل به ناتوانى خود در تحلیل منطقى این گونه از گزارهها، مىنویسد :
مىگویم: شگفت اینکه، پژوهشگرى که در قلّه این موضع علمى جدید است از تحلیل تفاوت بین این دو جمله عاجز است، در حالى که علم اصول در بررسى این تفاوت، به بررسىهاى تحلیلى فلسفى در مباحث الفاظ، پیشى گرفته است و بیشترین تحلیل و تفسیر را در این زمینه داشته است.30
3. طلب حقیقى و طلب انشایى
از جمله مباحث دیگرى را که علم اصول نوآورى نموده و پاسخگوى برخى از مشکلات فیلسوفان معاصر است مسئله طلب حقیقى و طلب انشایى است.
ایشان تلاشهاى آخوند خراسانى را در راستاى روش هاى منطقى ارزیابى کرده و مباحث ایشان در تفاوت میان طلب حقیقى و طلب انشایى را در مباحث تحلیل زبانى علم اصول دانسته است که نشانگر توانایى علم اصول در حل مشکلات زبانى است که راسل آن را پایهگذارى کرده است.31
4. تحلیل الفاظ بدون مطابق خارجى
یکى دیگر از توانایى علم اصول تحلیل الفاظى است که در گزارهها به کار مىرود اما مطابَق خارجى ندارند؛ همانند لفظ «ملازمه» در گزاره «بین آتش و حرارت ملازمه است». شهید صدر با طرح این پرسش که چگونه از الفاظ فاقد مصداق صحبت کنیم، مىگوید: اندیشه اصولى این مشکل را به دور از قید و بندهاى فلسفى که مسئله را محصور در مباحث وجود و عدم ساخته، بررسى نموده و نوآورىها و ابداعاتى را ارائه نموده است.32
جمعبندى
با توجه به آنچه در باب تعامل فلسفه و علم اصول از منظر شهید صدر ذکر شد، مىتوان انواع تأثیر و تأثر این دو علم مهم و بنیادى را در تاریخ این دو علم مشاهده کرد. از دیدگاه شهید صدر، مباحث و تفکر فلسفى هم نقش تخریبى و تضعیفى توسط اخبارىها در علم اصول داشته تا جایى که آن را با بحران بزرگى مواجه نمود. و از سوى دیگر، تفکر فلسفى موجب دمیده شدن روح تفکر فلسفى در علم اصول و استحکام مبانى آن در برابر جریان اخبارى شد و میدان جدیدى را براى ابتکار در علم اصول فراروى متفکران گشود. همچنین مسائل جدیدى را در علم اصول مطرح نموده است، به گونهاى که برخى از بزرگان فهم علم اصول در دو سده اخیر را در گرو آشنایى با فلسفه اسلامى دانستهاند.33
علم اصول فقه نیز با مطرح کردن مسائل جدیدى همچون مباحث معرفتشناسى و مباحث فلسفى و تحلیلى زبان کمک مهمى به فلسفه و فیلسوفان نموده است و راهحلهایى را براى برخى از مباحث همچون الفاظ فاقد مصداق بدون محصور شدن در مباحث وجود و عدم فلسفى ارائه مىدهد.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1 دانشجوى کارشناسى ارشد فلسفه غرب، دانشگاه اصفهان. دریافت: 7/12/87 ـ پذیرش: 10/3/88.
2 ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 9 (شرح مبسوط منظومه،ج 1)، ص 475 / همو، ج 10 (شرح مبسوط منظومه، ج 2)، ص291ـ308 و 568ـ603.
3 ـ ابوالقاسم گرجى، «تأثیر منطق در علم اصول»، حوزه، ش 7،ص 34ـ52.
4 ـ سید محمّدباقر صدر، المعالم الجدیدة للاصول.
5 ـ براى مطالعه زندگى شهید صدر، ر.ک: فصلنامه حوزه،ویژهنامه شهید صدر، ش 79 و 80.
6 ـ سید محمّدباقر صدر، المعالم الجدیدة للاصول، ص 70.
7 ـ همان، ص 64.
8 ـ همان، ص 66.
9 ـ همان، ص 110.
10 ـ همان، ص 98.
11 ـ همان، ص 59.
12 ـ در ترجمه عبارات شهید صدر از این کتاب استفاده شده است :عباس اسدالهى، درآمدى بر تاریخ و تحول علم اصول، ترجمه وتحقیق المعالم الجدیدة للاصول.
13 ـ همان، ص 60.
14 ـ همان، ص 61.
15 ـ همان، ص 98.
16 ـ سیدحسین خوانسارى از شاگردان میرفندرسکى در معقول وملّامحمّدتقى مجلسى اول و محقق سبزوارى در منقول بوده، و ازآثار فلسفى او حاشیه بر الهیات شفا ابنسینا، حاشیه بر شرحاشارات خواجه نصیرالدین طوسى، حاشیه بر شرح تجرید خواجهنصیرالدین و قوشجى و حاشیه محاکمات است. ر.ک: مرتضىمطهّرى، مجموعه آثار، ج 14 (خدمات متقابل اسلام و ایران)،ص 434 و 515.
17 ـ سید محمّدباقر صدر، المعالم الجدیدة للاصول، ص 106.
18 ـ همان، ص 107.
19 ـ همان، ص 108.
20 ـ همان، ص 115.
21 ـ ر.ک: ابوالقاسم گرجى، «تأثیر منطق در علم اصول»، حوزه، ش7 / مصطفى ملکیان، «تبارشناسى مباحث لفظى علم اصول»، نقد ونظر، ش 39 و 40.
22 ـ سید محمّدباقر صدر، المعالم الجدیدة للاصول، ص 118.
23 ـ همان، ص 119.
24 همان، ص 119
25 ـ اى. سى. گرىلینگ، معرفتشناسى، ترجمه یوسف دانشور،ص 8.
26 ـ همان، ص 120.
27 ـ فلسفه زبان شاخهاى از فلسفه است که از جنبههاى کلى و عامزبان، از قبیل صدق، معنادارى، بىمعنایى حکایت، حمل و ماننداینها بحث مىکنند. ر.ک: ویلیام پى. آلستون، فلسفه زبان، ترجمهاحمد ایرانمنش و احمدرضا جلیلى.
28 ـ سید محمّدباقر صدر، المعالم الجدیدة للاصول، ص 120.آقاى صادق لاریجانى این تحلیل شهید صدر را به نقد کشاندهاند.ر.ک: صادق لاریجانى، جزوههاى درس خارج، جلسه 231.
29 ـ براى مقایسه آراء اصولى شهید صدر با مباحث فلسفه زبان،ر.ک: فصلنامه نقد و نظر، ش 37 و 38، 39 و 40، ویژهنامه «علماصول و دانشهاى زبانى».
30 ـ سید محمّدباقر صدر، المعالم الجدیدة للاصول، ص 120.
31 ـ همان، ص 121.
32 ـ همان. براى شناخت بیشتر رابطه علم اصول و مباحث فلسفهتحلیلى زبانى، ر.ک: صادق لاریجانى، «فلسفه تحلیلى و علماصول»، پژوهشهاى اصولى، ش 2و3، ص 63ـ100 /جایگاهشناسى علم اصول (گامى به سوى تحوّل)، به کوشش سیدحمیدرضا حسنى و مهدى علىپور، ج 2، ص 235ـ310.
33 ـ آقاى محسن غرویان از آیتاللّه جوادى آملى نقل مىکند :هرکس فلسفه نخوانده باشد مباحث علم اصول را نمىتواند بفهمد.ر.ک: محسن غرویان، ترجمه بدایةالحکمة، مقدمه کتاب. منابعـ آلستون، ویلیام پى، فلسفه زبان، ترجمه احمد ایرانمنش واحمدرضا جلیلى، تهران، سهروردى، 1381.ـ اسدالهى، عباس، درآمدى بر تاریخ و تحول علم اصول، ترجمه وتحقیق المعالم الجدیة للاصول، تهران، مکتب الزهرا، 1381.ـ جایگاهشناسى علم اصول (گامى به سوى تحوّل)، به کوششسید حمیدرضا حسنى و مهدى علىپور، قم، مرکز مدیریت حوزهعلمیه، 1385.ـ صدر، سید محمّدباقر، المعالم الجدیدة للاصول، قم، المؤتمرالعالمى للامام الشهید الصدر، 1425ق.ـ غرویان، محسن، ترجمه بدایة الحکمه، قم، دارالعلم، 1385.ـ گرجى، ابوالقاسم «تأثیر منطق در علم اصول»، حوزه، ش 7،فروردین و اردیبهشت 1363، ص 34ـ52.ـ گرىلینگ، اِى. سى، معرفتشناسى، ترجمه یوسف دانشور، قم،طه، 1380.ـ لاریجانى، صادق، «فلسفه تحلیلى و علم اصول»، پژوهشهاىاصولى، ش 2و3، زمستان 1381 و بهار 1382، ص 63ـ100.ـ مطهّرى، مرتضى، مجموعه آثار، ج 14 (خدمات متقابل اسلام وایران)، تهران، صدرا، 1378.ـ ـــــ ، مجموعه آثار، ج 9 و 10 (شرح مبسوط منظومه، ج 1و2)،تهران، صدرا، چ سوم، 1378.ـ ملکیان، مصطفى، «تبارشناسى مباحث لفظى علم اصول»، نقد ونظر، ش 39 و 40، پاییز و زمستان 1384، ص 2ـ53.ـ «ویژهنامه شهید صدر»، حوزه، ش 79 و 80، فروردین واردیبهشت 1376.