آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

این مقاله به شرح و تفسیر خطبه 102 نهج‏البلاغه می‏پردازد. در شماره پیشین، استاد به بیان و شرح اوصاف بندگان شایسته خدا از منظر نهج‏البلاغه پرداختند. در این شماره به شرح اوصاف بدترین بندگان خدای متعال از منظر امیرمؤمنان می‏پردازد. انسان‏های محروم از الطاف، توجه، عنایت و کمک الهی، گرفتار گم‏راهی و انحراف از حق هستند. کسانی که خدای متعال آنان را به خود وانهد، راهنمای مطمئنی نخواهند داشت، شیطان نیز با وسوسه‏های خویش آنان را از طریق سعادت دور می‏سازد و با عمل به فکر و رأی خویش، گمراه می‏شوند. از این‏رو، هر انسان مؤمنی برای طی طریق حق باید معارف ناب دینی و اسلامی را از منابع اصیل دینی و عالمان دینی برگیرد.

متن

ویژگی‏های بدترین‏ها در نگاه امیرمؤمنان علیه‏السلام
«وَ إِنَّ مِنْ أَبْغَضِ الرِّجَالِ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی لَعَبْدا وَکَلَهُ اللَّهُ إِلَی نَفْسِهِ جَائِرا عَنْ قَصْدِ السَّبِیلِ سَائِرا بِغَیْرِ دَلِیلٍ. إِنْ دُعِی إِلَی حَرْثِ الدُّنْیَا عَمِلَ وَ إِنْ دُعِی إِلَی حَرْثِ الْآخِرَةِ کَسِلَ. کَأَنَّ مَا عَمِلَ لَهُ وَاجِبٌ عَلَیْهِ وَ کَأَنَّ مَا وَنَی فِیهِ سَاقِطٌ عَنْهُ... أَیُّهَا النَّاسُ سَیَأْتِی عَلَیْکُمْ زَمَانٌ یُکْفَأُ فِیهِ الْإِسْلَامُ کَمَا یُکْفَأُ الْإِنَاءُ بِمَا فِیهِ. أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَعَاذَکُمْ مِنْ أَنْ یَجُورَ عَلَیْکُمْ وَ لَمْ یُعِذْکُمْ مِنْ أَنْ یَبْتَلِیَکُمْ وَ قَدْ قَالَ جَلَّ مِنْ قَائِلٍ» «إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ وَإِن کُنَّا لَمُبْتَلِینَ»(مؤمنون: 30)؛1 از بدترین مردم نزد خدا کسی است که خداوند او را به خودش واگذارد و از راه راست روی برتابد و بدون راهبر راه سپرد. اگر به کشت دنیا دعوت شود، پاسخ گوید و دست به کار شود، ولی اگر به کشت آخرت خوانده شود سستی کند. گویا آنچه برای آن کار می‏کند بر او واجب است و آنچه را در آن سستی و کوتاهی می‏کند از او نخواسته‏اند. ای مردم، به زودی روزگاری بر شما آید که اسلام از حقیقت خود تهی شود، همان‏گونه که ظرفی پر واژگون گردد. ای مردم، خداوند از ستم خویش پناهتان داده است، اما هرگز شما را از امتحان شدن پناه نداده است، و آن برترین گوینده فرمود: «بی‏شک در این نشانه‏هایی است و ما قطعا آزمایش‏کننده‏ایم.»
در گفتارهای پیشین، دو بخش از خطبه 86 نهج‏البلاغه را موضوع بحث قرار دادیم که بخش اول آن خطبه، به وصف بزرگان برگزیده و شایسته خداوند پرداخته است. در بخش دوم نیز بدترین بندگان خداوند معرفی شده‏اند. در این گفتار و گفتارهای پیش روی، گزیده‏هایی از نهج‏البلاغه را که متناسب با بخش دوم خطبه 86 است، از نظر می‏گذرانیم. از این‏رو، در این گفتار بخشی از خطبه 102 را برگزیدیم. در آغاز خطبه 86 حضرت فرمودند: «محبوب‏ترین بندگان خدا کسی است که خدا او را در پیکار با نفس یاری می‏کند»؛ یعنی خداوند بنده محبوب خویش را از لطف، عنایت و حمایت خود محروم نمی‏سازد و او را به حال خود رها نمی‏کند. اما در این خطبه حضرت می‏فرمایند: «وَإِنَّ مِنْ أَبْغَضِ الرِّجَالِ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی لَعَبْدا وَکَلَهُ اللَّهُ إِلَی نَفْسِهِ جَائِرا عَنْ قَصْدِ السَّبِیلِ سَائِرا بِغَیْرِ دَلِیلٍ.»
کیفر وانهاده شدن به خویش و حرمان از هدایت الهی
مبغوض‏ترین و بدترین مردم نزد خداوند کسانی هستند که وجدان و خرد خود را سرکوب کرده و دستورات الهی را زیر پا نهاده‏اند. در نتیجه، خداوند آنان را از عنایات و هدایت خویش محروم ساخته است، و چون به افکار و آرای پوچ خود تکیه دارند، ایشان را به خودشان وانهاده است. نشانه بی‏اعتنایی و بی‏توجهی خداوند به چنین کسانی این است که آنان از راه راست که انسان را به قرب خداوند نایل می‏سازد روی برمی‏تابند و بدون راهنما در مسیر پرفراز و نشیب زندگی گام برمی‏دارند. طبیعی است کسی که از راهنمایی حاملان علوم الهی و مفسّران وحی و پیشوایان معصوم محروم ماند و آنان زوایای دین و قوانین و آموزه‏های شریعت را به او ننمایند، هلاک می‏شود.
ما در همه مراحل و شئون زندگی خود نیازمند کمک و یاری خداوندیم. اگر او ما را از عنایات، کمک‏ها و هدایت خویش محروم سازد قطعا شکست می‏خوریم. بدون هدایت الهی نمی‏توان به سرمنزل مقصود رسید. کسی که از این هدایت محروم گردد، به انحراف از حق و گم‏راهی گرفتار می‏شود. هیچ‏کس خود نمی‏تواند به مسیر حق و سعادت راه یابد، و هدایت بندگان و حتی انبیا از سوی خداوند صورت می‏پذیرد؛ با این تفاوت که خداوند انبیا را بدون واسطه هدایت می‏کند، و هدایت مردم توسط وحی، پیامبران و جانشینان آنان که در مکتب ایشان پرورش یافته‏اند، صورت می‏گیرد.
سخنانی که به کلام خدا، پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و امامان معصوم علیهم‏السلاممستند نیستند، فاقد اعتبار و حجیت‏اند. البته، استناد سخن به خداوند و امامان معصوم گاه قطعی است، و آن در صورتی است که کلام مورد استناد از نظر سند و دلالت قطعی باشد، و گاه ظنی است، و آن در صورتی است که سند یا دلالتشان و یا هردو قطعی نباشد. طالبان هدایت و نیل به حق و سعادت، باید با کسانی که با کلمات خدا و اولیای او انس دارند و عمر خود را برای فهم و درک آنها سپری کرده‏اند ارتباط داشته باشند و معارف صحیح را از آنان فراگیرند تا از آفات علم در امان مانند و به مسیر صحیح هدایت رهنمون شوند:
«إِنْ دُعِی إِلَی حَرْثِ الدُّنْیَا عَمِلَ وَ إِنْ دُعِی إِلَی حَرْثِ الْآخِرَةِ کَسِلَ. کَأَنَّ مَا عَمِلَ لَهُ وَاجِبٌ عَلَیْهِ وَ کَأَنَّ مَا وَنَی فِیهِ سَاقِطٌ عَنْهُ.»
کسی که خداوند او را به خودش وانهد، راهنمای مطمئنی نخواهد داشت و در پی کسی می‏رود که خود گمراه است یا به فکر و رأی بی‏اعتبار خویش اعتماد می‏کند. نشانه گم‏راهی او این است که اگر او را به تجارت و منفعت دنیا دعوت کنند می‏پذیرد. او نیرو و توان خود را صرف تجارت و کسب و کار دنیا می‏کند تا به ثروت و امکاناتی که در پی آن است دست یابد. البته، شیطان نیز او را به حال خویش رها نمی‏کند و با وسوسه‏هایش وی را برمی‏انگیزد تا حتی از راه‏های نامشروع در پی برآوردن خواسته‏های دنیایی‏اش برآید. اما در برابر، این انسان گمراه و غافل وقتی به تجارت وتلاش‏برای آخرت دعوت می‏شود، تنبلی و کوتاهی می‏کند و از تلاش برای رسیدن به سرمایه و ثروت جاودانه آخرت سر باز می‏زند.
حضرت در سخن خویش از دو تعبیر قرآنی «حرث الدنیا» و «حرث الاخرة» بهره گرفته و به این ترتیب ما را متوجه این حقیقت ساخته‏اند که دنیا کشتزار یا محل تجارت است. اگر ما دنیا را اصیل بدانیم و هدفمان صرفا رسیدن به آن باشد و همه تلاش خود را صرف رسیدن بدان کنیم، دستاوردی جز متاعی ناقابل و ناچیز نخواهیم داشت. اما اگر از این فرصت برای کسب کمالات و مقامات معنوی و جلب رضایت الهی بهره بریم، به ثروت بی‏نهایت و جاودانه آخرت و رضوان خداوند دست خواهیم یافت. خداوند در این‏باره می‏فرماید:
«مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَمَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُنْیَا نُؤتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِن نَصِیبٍ»(شوری: 20)؛ هرکه کشتِ آن جهان خواهد برای او در کشتش می‏افزاییم، و هر که کِشت این جهان خواهد، به وی از آن می‏دهیم و در آن جهان هیچ بهره‏ای ندارد.
سپس حضرت می‏فرمایند او آنچه شرعا بدان مکلف نشده و چه بسا سودی نیز برای او ندارد، بر خود واجب می‏داند و به جد در پی انجام آن است. مثلاً دانش‏آموز و دانشجو پرسش‏هایی که دانستن پاسخ آنها برایش سودی ندارد می‏پرسد و خود را به مطالعه کتاب‏هایی سرگرم می‏کند که هیچ نفع اخروی و مادی‏ای برای او ندارد. اما برای فراگیری اصول اعتقادی، تکالیف، وظایف دینی و انجام تکالیف شرعی، مانند امر به معروف و نهی از منکر و هدایت دیگران، سستی می‏ورزد؛ گویا این امور بر او تکلیف و واجب نشده‏اند.
ضرورت اهتمام به معارف حقیقی دین
«أَیُّهَا النَّاسُ سَیَأْتِی عَلَیْکُمْ زَمَانٌ یُکْفَأُ فِیهِ الْإِسْلَامُ کَمَا یُکْفَأُ الْإِنَاءُ بِمَا فِیهِ.» حضرت می‏فرمایند زمانی فرا می‏رسد که اسلام محتوا و حقیقت خود را در جامعه از دست می‏دهد و از آن تنها نام و ظاهری باقی می‏ماند. بدین ترتیب، ایشان هشدار می‏دهند که مواظب باشیم در پدید آمدن چنین وضع اسفباری نقشی نداشته باشیم. بکوشیم ایمان خود را تقویت و معارف و عقاید دینی خود را از عالمان راستین و متقی فرا گیریم و در ارتباط با تکالیف و وظایف دینی به هوس و رأی خود عمل نکنیم. در این‏باره به کسانی اعتماد نکنیم که سخنان و رفتارشان عقلاً و شرعا برای ما حجیت ندارد.
همان‏گونه که بزرگان دین فرموده‏اند، وقتی آیات الهی تلاوت می‏شود، باید خود را مخاطب آنها بدانیم و انذارهای خداوند و از جمله انذار از عذاب آخرت را متوجه خود ببینیم؛ چنان‏که اولیای خدا با رعایت این ادب قرآنی، وقتی آیات عذاب الهی را می‏خواندند، اشکشان جاری می‏شد و بدنشان می‏لرزید، یا وقتی با آیات رحمت و بشارت به بهشت و نعمت‏های آن روبه‏رو می‏شدند، شادمان می‏گشتند و خدا را سپاس می‏گفتند. همچنین وقتی ما با سخنان رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و امامان معصوم علیهم‏السلام و از جمله سخنان امیرمؤمنان علیه‏السلام، در این خطبه روبه‏رو می‏شویم، باید خود را مخاطب آن قرار دهیم؛ زیرا این سخنان جز در مواردی که از طرق علمی ثابت شود تقیید و تخصیص خورده‏اند و قراینی قطعی بر اختصاص آنها به شرایط خاص یا افراد خاصی وجود داشته باشد، عام و مطلق‏اند و همه موقعیت‏ها، زمان‏ها و افراد را فرامی‏گیرند.
شناخت عام و خاص، مطلق و مقید و ناسخ و منسوخ روایات و گزارهای دینی اهمیت ویژه‏ای دارد؛ تا آنجا که فقها و علمای بزرگ سال‏ها از عمر خود را صرف شناسایی این امور کرده‏اند و با تلاش‏های طاقت‏فرسای خود کوشیده‏اند تا میراث گران‏قدر معارف و فقه اهل‏بیت علیهم‏السلام را در اختیار ما بگذارند. درباره عظمت تلاش آنان و جدیتشان در فراگیری آن معارف ناب، داستان‏های عجیبی نقل شده است. از جمله درباره صاحب جواهر، که یکی از ارکان فقه و فقاهت است و همه فقیهان عصر بر سر خوان نعمت او نشسته‏اند و از ذخیره بزرگ و جاودانه علمی او بهره‏ها برده‏اند، در جایی از کتاب سترگ خویش نوشته است: امشب فرزند من جوان‏مرگ شد و از دنیا رفت. قرار شده جنازه ایشان تا صبح در منزل بماند و فردا مراسم تغسیل، تکفین و تشییع و خاکسپاری انجام گیرد. خواستم خدمت بزرگی در حق او انجام دهم و بزرگ‏ترین ثواب و هدیه را نثار روحش سازم. با خود اندیشیدم و به این نتیجه رسیدم که بزرگ‏ترین و باارزش‏ترین کار، نگارش کتاب جواهر است. از این‏رو، از شب تا صبح بر بالین جنازه او به نگارش مباحثی از جواهر پرداختم و ثواب آن را به روحش هدیه کردم.
بنابراین، شایسته است که مردم معارف و احکام دین را از علمای راستین، که با خلوص و وسواس و احتیاط بسیار و به دور از هوی و هوس و منافع شخصی معارف و احکام دین را استخراج کرده‏اند، بیاموزند و سراغ کسانی نروند که از تقوای الهی بهره‏ای ندارند و اسیر وسوسه‏های شیطان‏اند و به ظاهر خود را عالم نامیده‏اند.
پیراستن خداوند از ظلم در بستر آزمون بندگان
«أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَعَاذَکُمْ مِنْ أَنْ یَجُورَ عَلَیْکُمْ وَ لَمْ یُعِذْکُمْ مِنْ أَنْ یَبْتَلِیَکُمْ وَ قَدْ قَالَ جَلَّ مِنْ قَائِلٍ»«إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ وَإِن کُنَّا لَمُبْتَلِینَ.»(مؤمنون: 30) حضرت در سخن خویش ساحت الهی را از ظلم به بندگان بَری می‏دانند. نفی ظلم از خدا بِدان‏روست که علت ظلم در خداوند وجود ندارد؛ زیرا ظلم یا از احتیاج برمی‏خیزد، در حالی که خداوند متعال غنی مطلق است و نیازی ندارد تا برای آن مرتکب ظلم شود. یا ظلم برای به دست آوردن سود و منفعت است، و خداوند منزّه از آن است که در پی سودی باشد و در راه تأمین آن بر بندگان ظلمی روا دارد، همچنین ظلم می‏تواند از جهل برخیزد. بدیهی است که خداوند عالم مطلق است و بر همه حقایق احاطه دارد. گاهی نیز ظلم ناشی از خودخواهی است، و همه کمالات در خداوند جمع است و احساس حقارت در او نیست تا با خودخواهی درصدد جبران آن برآید. بدین‏ترتیب، ساحت خداوند از هر عیب و نقصی منزّه است. از این‏رو، مرتکب ظلم نمی‏شود. آیات قرآن نیز بر عدل الهی و نفی ظلم از ساحت ربوبی گواهی می‏دهند. برای نمونه، خداوند می‏فرماید:
«وَأَنَّ اللّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ» (آل‏عمران: 182)؛ و خدا به بندگان ستمگر نیست.
«إِنَّ اللّهَ لاَ یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئا وَلَـکِنَّ النَّاسَ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»(یونس: 44)؛ به راستی خدا بر مردم هیچ ستم نمی‏کند، بلکه‏مردم‏برخودستم می‏کنند.
خداوند به بندگان خود ظلم و ستم نمی‏کند، اما وعده نداده که آنان را نیازماید. آزمایش، سنت قطعی و ثابت خداوند است که در زمینه ارتکاب افعال اختیاری و گزینش راه و روش برای انسان‏ها مقدر فرموده و آنان را با آنچه در اختیارشان قرار داده است، می‏آزماید. ابزارهای آزمایش، هم چیزهایی است که مطلوب و خوشایند انسان‏هاست و هم چیزهایی که آدمیان نمی‏پسندند و خوش نمی‏دارند. به دیگر سخن، برای تحقق آزمایش الهی، همواره باید خوشی‏ها، لذات، ناخوشی‏ها و آلامی باشند تا وسیله آزمایش آدمی گردند. انسان‏ها موظفند از بعضی خوشی‏ها چشم بپوشند و بر پاره‏ای ناخوشی‏ها صبر و شکیبایی ورزند و بدین‏ترتیب آزموده می‏شوند. پس خوشی‏ها و لذات، و نیز ناخوشی‏ها و آلام در زندگی دنیوی یک اصل‏اند که در متن تدبیر الهی لحاظ شده‏اند.
از جمله نعمت‏های بزرگی که خداوند به ما عنایت فرموده و ما را بدان‏ها می‏آزماید، نعمت هدایت و نعمت اسلام است. اگر ما در استفاده از این نعمت بزرگ کوتاهی کنیم، خود موجب محروم گشتن از آن شده‏ایم؛ چون خداوند هیچ نعمتی را از بندگانش نمی‏ستاند، مگر آنکه آنان ناسپاسی کنند و زمینه حرمان از آن نعمت را در خود فراهم آورند:
«ذَلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرا نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَی قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ وَأَنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»(انفال: 53)؛ این [کیفر فرعونیان و کافران پیش از آنان] از آن‏روست که خدا هرگز بر آن نبوده است که نعمتی را که بر مردمی ارزانی داشته دگرگون کند تا آنکه آنان آنچه در خودشان است دگرگون سازند (حال خود را به کفر و ناسپاسی و ستمگری بگردانند) و خدا شنوا و داناست.
در برابر اگر کسی به درستی از نعمت‏های خداوند بهره بُرد و خداوند را به خاطر نعمت‏هایش سپاس گفت و ادب بندگی به جای آورد، خداوند نعمت‏های بیشتری ارزانی‏اش می‏کند:«وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُکُمْ لَئِن شَکَرْتُمْ لأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ»(ابراهیم: 7)؛ و هنگامی که پروردگارتان به شما آگاهی داد که اگر سپاس‏گزارید همانا شما را [نعمت] بیفزایم و اگر ناسپاسی کنید هر آینه عذاب من سخت است.
پی‏نوشت‏ها
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ نهج‏البلاغه، خ 102.

تبلیغات