اخلاق و عرفان اسلامى از دیدگاه استاد مصباح یزدی (مقاله علمی وزارت علوم)
درجه علمی: نشریه علمی (وزارت علوم)
درجه علمی در دستهبندی سابق وزارت علوم: علمی-ترویجیآرشیو
چکیده
این مقاله به شرح و تفسیر خطبه 102 نهجالبلاغه میپردازد. در شماره پیشین، استاد به بیان و شرح اوصاف بندگان شایسته خدا از منظر نهجالبلاغه پرداختند. در این شماره به شرح اوصاف بدترین بندگان خدای متعال از منظر امیرمؤمنان میپردازد. انسانهای محروم از الطاف، توجه، عنایت و کمک الهی، گرفتار گمراهی و انحراف از حق هستند. کسانی که خدای متعال آنان را به خود وانهد، راهنمای مطمئنی نخواهند داشت، شیطان نیز با وسوسههای خویش آنان را از طریق سعادت دور میسازد و با عمل به فکر و رأی خویش، گمراه میشوند. از اینرو، هر انسان مؤمنی برای طی طریق حق باید معارف ناب دینی و اسلامی را از منابع اصیل دینی و عالمان دینی برگیرد.متن
ویژگیهای بدترینها در نگاه امیرمؤمنان علیهالسلام
«وَ إِنَّ مِنْ أَبْغَضِ الرِّجَالِ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی لَعَبْدا وَکَلَهُ اللَّهُ إِلَی نَفْسِهِ جَائِرا عَنْ قَصْدِ السَّبِیلِ سَائِرا بِغَیْرِ دَلِیلٍ. إِنْ دُعِی إِلَی حَرْثِ الدُّنْیَا عَمِلَ وَ إِنْ دُعِی إِلَی حَرْثِ الْآخِرَةِ کَسِلَ. کَأَنَّ مَا عَمِلَ لَهُ وَاجِبٌ عَلَیْهِ وَ کَأَنَّ مَا وَنَی فِیهِ سَاقِطٌ عَنْهُ... أَیُّهَا النَّاسُ سَیَأْتِی عَلَیْکُمْ زَمَانٌ یُکْفَأُ فِیهِ الْإِسْلَامُ کَمَا یُکْفَأُ الْإِنَاءُ بِمَا فِیهِ. أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَعَاذَکُمْ مِنْ أَنْ یَجُورَ عَلَیْکُمْ وَ لَمْ یُعِذْکُمْ مِنْ أَنْ یَبْتَلِیَکُمْ وَ قَدْ قَالَ جَلَّ مِنْ قَائِلٍ» «إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ وَإِن کُنَّا لَمُبْتَلِینَ»(مؤمنون: 30)؛1 از بدترین مردم نزد خدا کسی است که خداوند او را به خودش واگذارد و از راه راست روی برتابد و بدون راهبر راه سپرد. اگر به کشت دنیا دعوت شود، پاسخ گوید و دست به کار شود، ولی اگر به کشت آخرت خوانده شود سستی کند. گویا آنچه برای آن کار میکند بر او واجب است و آنچه را در آن سستی و کوتاهی میکند از او نخواستهاند. ای مردم، به زودی روزگاری بر شما آید که اسلام از حقیقت خود تهی شود، همانگونه که ظرفی پر واژگون گردد. ای مردم، خداوند از ستم خویش پناهتان داده است، اما هرگز شما را از امتحان شدن پناه نداده است، و آن برترین گوینده فرمود: «بیشک در این نشانههایی است و ما قطعا آزمایشکنندهایم.»
در گفتارهای پیشین، دو بخش از خطبه 86 نهجالبلاغه را موضوع بحث قرار دادیم که بخش اول آن خطبه، به وصف بزرگان برگزیده و شایسته خداوند پرداخته است. در بخش دوم نیز بدترین بندگان خداوند معرفی شدهاند. در این گفتار و گفتارهای پیش روی، گزیدههایی از نهجالبلاغه را که متناسب با بخش دوم خطبه 86 است، از نظر میگذرانیم. از اینرو، در این گفتار بخشی از خطبه 102 را برگزیدیم. در آغاز خطبه 86 حضرت فرمودند: «محبوبترین بندگان خدا کسی است که خدا او را در پیکار با نفس یاری میکند»؛ یعنی خداوند بنده محبوب خویش را از لطف، عنایت و حمایت خود محروم نمیسازد و او را به حال خود رها نمیکند. اما در این خطبه حضرت میفرمایند: «وَإِنَّ مِنْ أَبْغَضِ الرِّجَالِ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی لَعَبْدا وَکَلَهُ اللَّهُ إِلَی نَفْسِهِ جَائِرا عَنْ قَصْدِ السَّبِیلِ سَائِرا بِغَیْرِ دَلِیلٍ.»
کیفر وانهاده شدن به خویش و حرمان از هدایت الهی
مبغوضترین و بدترین مردم نزد خداوند کسانی هستند که وجدان و خرد خود را سرکوب کرده و دستورات الهی را زیر پا نهادهاند. در نتیجه، خداوند آنان را از عنایات و هدایت خویش محروم ساخته است، و چون به افکار و آرای پوچ خود تکیه دارند، ایشان را به خودشان وانهاده است. نشانه بیاعتنایی و بیتوجهی خداوند به چنین کسانی این است که آنان از راه راست که انسان را به قرب خداوند نایل میسازد روی برمیتابند و بدون راهنما در مسیر پرفراز و نشیب زندگی گام برمیدارند. طبیعی است کسی که از راهنمایی حاملان علوم الهی و مفسّران وحی و پیشوایان معصوم محروم ماند و آنان زوایای دین و قوانین و آموزههای شریعت را به او ننمایند، هلاک میشود.
ما در همه مراحل و شئون زندگی خود نیازمند کمک و یاری خداوندیم. اگر او ما را از عنایات، کمکها و هدایت خویش محروم سازد قطعا شکست میخوریم. بدون هدایت الهی نمیتوان به سرمنزل مقصود رسید. کسی که از این هدایت محروم گردد، به انحراف از حق و گمراهی گرفتار میشود. هیچکس خود نمیتواند به مسیر حق و سعادت راه یابد، و هدایت بندگان و حتی انبیا از سوی خداوند صورت میپذیرد؛ با این تفاوت که خداوند انبیا را بدون واسطه هدایت میکند، و هدایت مردم توسط وحی، پیامبران و جانشینان آنان که در مکتب ایشان پرورش یافتهاند، صورت میگیرد.
سخنانی که به کلام خدا، پیامبر صلیاللهعلیهوآله و امامان معصوم علیهمالسلاممستند نیستند، فاقد اعتبار و حجیتاند. البته، استناد سخن به خداوند و امامان معصوم گاه قطعی است، و آن در صورتی است که کلام مورد استناد از نظر سند و دلالت قطعی باشد، و گاه ظنی است، و آن در صورتی است که سند یا دلالتشان و یا هردو قطعی نباشد. طالبان هدایت و نیل به حق و سعادت، باید با کسانی که با کلمات خدا و اولیای او انس دارند و عمر خود را برای فهم و درک آنها سپری کردهاند ارتباط داشته باشند و معارف صحیح را از آنان فراگیرند تا از آفات علم در امان مانند و به مسیر صحیح هدایت رهنمون شوند:
«إِنْ دُعِی إِلَی حَرْثِ الدُّنْیَا عَمِلَ وَ إِنْ دُعِی إِلَی حَرْثِ الْآخِرَةِ کَسِلَ. کَأَنَّ مَا عَمِلَ لَهُ وَاجِبٌ عَلَیْهِ وَ کَأَنَّ مَا وَنَی فِیهِ سَاقِطٌ عَنْهُ.»
کسی که خداوند او را به خودش وانهد، راهنمای مطمئنی نخواهد داشت و در پی کسی میرود که خود گمراه است یا به فکر و رأی بیاعتبار خویش اعتماد میکند. نشانه گمراهی او این است که اگر او را به تجارت و منفعت دنیا دعوت کنند میپذیرد. او نیرو و توان خود را صرف تجارت و کسب و کار دنیا میکند تا به ثروت و امکاناتی که در پی آن است دست یابد. البته، شیطان نیز او را به حال خویش رها نمیکند و با وسوسههایش وی را برمیانگیزد تا حتی از راههای نامشروع در پی برآوردن خواستههای دنیاییاش برآید. اما در برابر، این انسان گمراه و غافل وقتی به تجارت وتلاشبرای آخرت دعوت میشود، تنبلی و کوتاهی میکند و از تلاش برای رسیدن به سرمایه و ثروت جاودانه آخرت سر باز میزند.
حضرت در سخن خویش از دو تعبیر قرآنی «حرث الدنیا» و «حرث الاخرة» بهره گرفته و به این ترتیب ما را متوجه این حقیقت ساختهاند که دنیا کشتزار یا محل تجارت است. اگر ما دنیا را اصیل بدانیم و هدفمان صرفا رسیدن به آن باشد و همه تلاش خود را صرف رسیدن بدان کنیم، دستاوردی جز متاعی ناقابل و ناچیز نخواهیم داشت. اما اگر از این فرصت برای کسب کمالات و مقامات معنوی و جلب رضایت الهی بهره بریم، به ثروت بینهایت و جاودانه آخرت و رضوان خداوند دست خواهیم یافت. خداوند در اینباره میفرماید:
«مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَمَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُنْیَا نُؤتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِن نَصِیبٍ»(شوری: 20)؛ هرکه کشتِ آن جهان خواهد برای او در کشتش میافزاییم، و هر که کِشت این جهان خواهد، به وی از آن میدهیم و در آن جهان هیچ بهرهای ندارد.
سپس حضرت میفرمایند او آنچه شرعا بدان مکلف نشده و چه بسا سودی نیز برای او ندارد، بر خود واجب میداند و به جد در پی انجام آن است. مثلاً دانشآموز و دانشجو پرسشهایی که دانستن پاسخ آنها برایش سودی ندارد میپرسد و خود را به مطالعه کتابهایی سرگرم میکند که هیچ نفع اخروی و مادیای برای او ندارد. اما برای فراگیری اصول اعتقادی، تکالیف، وظایف دینی و انجام تکالیف شرعی، مانند امر به معروف و نهی از منکر و هدایت دیگران، سستی میورزد؛ گویا این امور بر او تکلیف و واجب نشدهاند.
ضرورت اهتمام به معارف حقیقی دین
«أَیُّهَا النَّاسُ سَیَأْتِی عَلَیْکُمْ زَمَانٌ یُکْفَأُ فِیهِ الْإِسْلَامُ کَمَا یُکْفَأُ الْإِنَاءُ بِمَا فِیهِ.» حضرت میفرمایند زمانی فرا میرسد که اسلام محتوا و حقیقت خود را در جامعه از دست میدهد و از آن تنها نام و ظاهری باقی میماند. بدین ترتیب، ایشان هشدار میدهند که مواظب باشیم در پدید آمدن چنین وضع اسفباری نقشی نداشته باشیم. بکوشیم ایمان خود را تقویت و معارف و عقاید دینی خود را از عالمان راستین و متقی فرا گیریم و در ارتباط با تکالیف و وظایف دینی به هوس و رأی خود عمل نکنیم. در اینباره به کسانی اعتماد نکنیم که سخنان و رفتارشان عقلاً و شرعا برای ما حجیت ندارد.
همانگونه که بزرگان دین فرمودهاند، وقتی آیات الهی تلاوت میشود، باید خود را مخاطب آنها بدانیم و انذارهای خداوند و از جمله انذار از عذاب آخرت را متوجه خود ببینیم؛ چنانکه اولیای خدا با رعایت این ادب قرآنی، وقتی آیات عذاب الهی را میخواندند، اشکشان جاری میشد و بدنشان میلرزید، یا وقتی با آیات رحمت و بشارت به بهشت و نعمتهای آن روبهرو میشدند، شادمان میگشتند و خدا را سپاس میگفتند. همچنین وقتی ما با سخنان رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و امامان معصوم علیهمالسلام و از جمله سخنان امیرمؤمنان علیهالسلام، در این خطبه روبهرو میشویم، باید خود را مخاطب آن قرار دهیم؛ زیرا این سخنان جز در مواردی که از طرق علمی ثابت شود تقیید و تخصیص خوردهاند و قراینی قطعی بر اختصاص آنها به شرایط خاص یا افراد خاصی وجود داشته باشد، عام و مطلقاند و همه موقعیتها، زمانها و افراد را فرامیگیرند.
شناخت عام و خاص، مطلق و مقید و ناسخ و منسوخ روایات و گزارهای دینی اهمیت ویژهای دارد؛ تا آنجا که فقها و علمای بزرگ سالها از عمر خود را صرف شناسایی این امور کردهاند و با تلاشهای طاقتفرسای خود کوشیدهاند تا میراث گرانقدر معارف و فقه اهلبیت علیهمالسلام را در اختیار ما بگذارند. درباره عظمت تلاش آنان و جدیتشان در فراگیری آن معارف ناب، داستانهای عجیبی نقل شده است. از جمله درباره صاحب جواهر، که یکی از ارکان فقه و فقاهت است و همه فقیهان عصر بر سر خوان نعمت او نشستهاند و از ذخیره بزرگ و جاودانه علمی او بهرهها بردهاند، در جایی از کتاب سترگ خویش نوشته است: امشب فرزند من جوانمرگ شد و از دنیا رفت. قرار شده جنازه ایشان تا صبح در منزل بماند و فردا مراسم تغسیل، تکفین و تشییع و خاکسپاری انجام گیرد. خواستم خدمت بزرگی در حق او انجام دهم و بزرگترین ثواب و هدیه را نثار روحش سازم. با خود اندیشیدم و به این نتیجه رسیدم که بزرگترین و باارزشترین کار، نگارش کتاب جواهر است. از اینرو، از شب تا صبح بر بالین جنازه او به نگارش مباحثی از جواهر پرداختم و ثواب آن را به روحش هدیه کردم.
بنابراین، شایسته است که مردم معارف و احکام دین را از علمای راستین، که با خلوص و وسواس و احتیاط بسیار و به دور از هوی و هوس و منافع شخصی معارف و احکام دین را استخراج کردهاند، بیاموزند و سراغ کسانی نروند که از تقوای الهی بهرهای ندارند و اسیر وسوسههای شیطاناند و به ظاهر خود را عالم نامیدهاند.
پیراستن خداوند از ظلم در بستر آزمون بندگان
«أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَعَاذَکُمْ مِنْ أَنْ یَجُورَ عَلَیْکُمْ وَ لَمْ یُعِذْکُمْ مِنْ أَنْ یَبْتَلِیَکُمْ وَ قَدْ قَالَ جَلَّ مِنْ قَائِلٍ»«إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ وَإِن کُنَّا لَمُبْتَلِینَ.»(مؤمنون: 30) حضرت در سخن خویش ساحت الهی را از ظلم به بندگان بَری میدانند. نفی ظلم از خدا بِدانروست که علت ظلم در خداوند وجود ندارد؛ زیرا ظلم یا از احتیاج برمیخیزد، در حالی که خداوند متعال غنی مطلق است و نیازی ندارد تا برای آن مرتکب ظلم شود. یا ظلم برای به دست آوردن سود و منفعت است، و خداوند منزّه از آن است که در پی سودی باشد و در راه تأمین آن بر بندگان ظلمی روا دارد، همچنین ظلم میتواند از جهل برخیزد. بدیهی است که خداوند عالم مطلق است و بر همه حقایق احاطه دارد. گاهی نیز ظلم ناشی از خودخواهی است، و همه کمالات در خداوند جمع است و احساس حقارت در او نیست تا با خودخواهی درصدد جبران آن برآید. بدینترتیب، ساحت خداوند از هر عیب و نقصی منزّه است. از اینرو، مرتکب ظلم نمیشود. آیات قرآن نیز بر عدل الهی و نفی ظلم از ساحت ربوبی گواهی میدهند. برای نمونه، خداوند میفرماید:
«وَأَنَّ اللّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ» (آلعمران: 182)؛ و خدا به بندگان ستمگر نیست.
«إِنَّ اللّهَ لاَ یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئا وَلَـکِنَّ النَّاسَ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»(یونس: 44)؛ به راستی خدا بر مردم هیچ ستم نمیکند، بلکهمردمبرخودستم میکنند.
خداوند به بندگان خود ظلم و ستم نمیکند، اما وعده نداده که آنان را نیازماید. آزمایش، سنت قطعی و ثابت خداوند است که در زمینه ارتکاب افعال اختیاری و گزینش راه و روش برای انسانها مقدر فرموده و آنان را با آنچه در اختیارشان قرار داده است، میآزماید. ابزارهای آزمایش، هم چیزهایی است که مطلوب و خوشایند انسانهاست و هم چیزهایی که آدمیان نمیپسندند و خوش نمیدارند. به دیگر سخن، برای تحقق آزمایش الهی، همواره باید خوشیها، لذات، ناخوشیها و آلامی باشند تا وسیله آزمایش آدمی گردند. انسانها موظفند از بعضی خوشیها چشم بپوشند و بر پارهای ناخوشیها صبر و شکیبایی ورزند و بدینترتیب آزموده میشوند. پس خوشیها و لذات، و نیز ناخوشیها و آلام در زندگی دنیوی یک اصلاند که در متن تدبیر الهی لحاظ شدهاند.
از جمله نعمتهای بزرگی که خداوند به ما عنایت فرموده و ما را بدانها میآزماید، نعمت هدایت و نعمت اسلام است. اگر ما در استفاده از این نعمت بزرگ کوتاهی کنیم، خود موجب محروم گشتن از آن شدهایم؛ چون خداوند هیچ نعمتی را از بندگانش نمیستاند، مگر آنکه آنان ناسپاسی کنند و زمینه حرمان از آن نعمت را در خود فراهم آورند:
«ذَلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرا نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَی قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ وَأَنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»(انفال: 53)؛ این [کیفر فرعونیان و کافران پیش از آنان] از آنروست که خدا هرگز بر آن نبوده است که نعمتی را که بر مردمی ارزانی داشته دگرگون کند تا آنکه آنان آنچه در خودشان است دگرگون سازند (حال خود را به کفر و ناسپاسی و ستمگری بگردانند) و خدا شنوا و داناست.
در برابر اگر کسی به درستی از نعمتهای خداوند بهره بُرد و خداوند را به خاطر نعمتهایش سپاس گفت و ادب بندگی به جای آورد، خداوند نعمتهای بیشتری ارزانیاش میکند:«وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُکُمْ لَئِن شَکَرْتُمْ لأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ»(ابراهیم: 7)؛ و هنگامی که پروردگارتان به شما آگاهی داد که اگر سپاسگزارید همانا شما را [نعمت] بیفزایم و اگر ناسپاسی کنید هر آینه عذاب من سخت است.
پینوشتها
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ نهجالبلاغه، خ 102.
«وَ إِنَّ مِنْ أَبْغَضِ الرِّجَالِ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی لَعَبْدا وَکَلَهُ اللَّهُ إِلَی نَفْسِهِ جَائِرا عَنْ قَصْدِ السَّبِیلِ سَائِرا بِغَیْرِ دَلِیلٍ. إِنْ دُعِی إِلَی حَرْثِ الدُّنْیَا عَمِلَ وَ إِنْ دُعِی إِلَی حَرْثِ الْآخِرَةِ کَسِلَ. کَأَنَّ مَا عَمِلَ لَهُ وَاجِبٌ عَلَیْهِ وَ کَأَنَّ مَا وَنَی فِیهِ سَاقِطٌ عَنْهُ... أَیُّهَا النَّاسُ سَیَأْتِی عَلَیْکُمْ زَمَانٌ یُکْفَأُ فِیهِ الْإِسْلَامُ کَمَا یُکْفَأُ الْإِنَاءُ بِمَا فِیهِ. أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَعَاذَکُمْ مِنْ أَنْ یَجُورَ عَلَیْکُمْ وَ لَمْ یُعِذْکُمْ مِنْ أَنْ یَبْتَلِیَکُمْ وَ قَدْ قَالَ جَلَّ مِنْ قَائِلٍ» «إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ وَإِن کُنَّا لَمُبْتَلِینَ»(مؤمنون: 30)؛1 از بدترین مردم نزد خدا کسی است که خداوند او را به خودش واگذارد و از راه راست روی برتابد و بدون راهبر راه سپرد. اگر به کشت دنیا دعوت شود، پاسخ گوید و دست به کار شود، ولی اگر به کشت آخرت خوانده شود سستی کند. گویا آنچه برای آن کار میکند بر او واجب است و آنچه را در آن سستی و کوتاهی میکند از او نخواستهاند. ای مردم، به زودی روزگاری بر شما آید که اسلام از حقیقت خود تهی شود، همانگونه که ظرفی پر واژگون گردد. ای مردم، خداوند از ستم خویش پناهتان داده است، اما هرگز شما را از امتحان شدن پناه نداده است، و آن برترین گوینده فرمود: «بیشک در این نشانههایی است و ما قطعا آزمایشکنندهایم.»
در گفتارهای پیشین، دو بخش از خطبه 86 نهجالبلاغه را موضوع بحث قرار دادیم که بخش اول آن خطبه، به وصف بزرگان برگزیده و شایسته خداوند پرداخته است. در بخش دوم نیز بدترین بندگان خداوند معرفی شدهاند. در این گفتار و گفتارهای پیش روی، گزیدههایی از نهجالبلاغه را که متناسب با بخش دوم خطبه 86 است، از نظر میگذرانیم. از اینرو، در این گفتار بخشی از خطبه 102 را برگزیدیم. در آغاز خطبه 86 حضرت فرمودند: «محبوبترین بندگان خدا کسی است که خدا او را در پیکار با نفس یاری میکند»؛ یعنی خداوند بنده محبوب خویش را از لطف، عنایت و حمایت خود محروم نمیسازد و او را به حال خود رها نمیکند. اما در این خطبه حضرت میفرمایند: «وَإِنَّ مِنْ أَبْغَضِ الرِّجَالِ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی لَعَبْدا وَکَلَهُ اللَّهُ إِلَی نَفْسِهِ جَائِرا عَنْ قَصْدِ السَّبِیلِ سَائِرا بِغَیْرِ دَلِیلٍ.»
کیفر وانهاده شدن به خویش و حرمان از هدایت الهی
مبغوضترین و بدترین مردم نزد خداوند کسانی هستند که وجدان و خرد خود را سرکوب کرده و دستورات الهی را زیر پا نهادهاند. در نتیجه، خداوند آنان را از عنایات و هدایت خویش محروم ساخته است، و چون به افکار و آرای پوچ خود تکیه دارند، ایشان را به خودشان وانهاده است. نشانه بیاعتنایی و بیتوجهی خداوند به چنین کسانی این است که آنان از راه راست که انسان را به قرب خداوند نایل میسازد روی برمیتابند و بدون راهنما در مسیر پرفراز و نشیب زندگی گام برمیدارند. طبیعی است کسی که از راهنمایی حاملان علوم الهی و مفسّران وحی و پیشوایان معصوم محروم ماند و آنان زوایای دین و قوانین و آموزههای شریعت را به او ننمایند، هلاک میشود.
ما در همه مراحل و شئون زندگی خود نیازمند کمک و یاری خداوندیم. اگر او ما را از عنایات، کمکها و هدایت خویش محروم سازد قطعا شکست میخوریم. بدون هدایت الهی نمیتوان به سرمنزل مقصود رسید. کسی که از این هدایت محروم گردد، به انحراف از حق و گمراهی گرفتار میشود. هیچکس خود نمیتواند به مسیر حق و سعادت راه یابد، و هدایت بندگان و حتی انبیا از سوی خداوند صورت میپذیرد؛ با این تفاوت که خداوند انبیا را بدون واسطه هدایت میکند، و هدایت مردم توسط وحی، پیامبران و جانشینان آنان که در مکتب ایشان پرورش یافتهاند، صورت میگیرد.
سخنانی که به کلام خدا، پیامبر صلیاللهعلیهوآله و امامان معصوم علیهمالسلاممستند نیستند، فاقد اعتبار و حجیتاند. البته، استناد سخن به خداوند و امامان معصوم گاه قطعی است، و آن در صورتی است که کلام مورد استناد از نظر سند و دلالت قطعی باشد، و گاه ظنی است، و آن در صورتی است که سند یا دلالتشان و یا هردو قطعی نباشد. طالبان هدایت و نیل به حق و سعادت، باید با کسانی که با کلمات خدا و اولیای او انس دارند و عمر خود را برای فهم و درک آنها سپری کردهاند ارتباط داشته باشند و معارف صحیح را از آنان فراگیرند تا از آفات علم در امان مانند و به مسیر صحیح هدایت رهنمون شوند:
«إِنْ دُعِی إِلَی حَرْثِ الدُّنْیَا عَمِلَ وَ إِنْ دُعِی إِلَی حَرْثِ الْآخِرَةِ کَسِلَ. کَأَنَّ مَا عَمِلَ لَهُ وَاجِبٌ عَلَیْهِ وَ کَأَنَّ مَا وَنَی فِیهِ سَاقِطٌ عَنْهُ.»
کسی که خداوند او را به خودش وانهد، راهنمای مطمئنی نخواهد داشت و در پی کسی میرود که خود گمراه است یا به فکر و رأی بیاعتبار خویش اعتماد میکند. نشانه گمراهی او این است که اگر او را به تجارت و منفعت دنیا دعوت کنند میپذیرد. او نیرو و توان خود را صرف تجارت و کسب و کار دنیا میکند تا به ثروت و امکاناتی که در پی آن است دست یابد. البته، شیطان نیز او را به حال خویش رها نمیکند و با وسوسههایش وی را برمیانگیزد تا حتی از راههای نامشروع در پی برآوردن خواستههای دنیاییاش برآید. اما در برابر، این انسان گمراه و غافل وقتی به تجارت وتلاشبرای آخرت دعوت میشود، تنبلی و کوتاهی میکند و از تلاش برای رسیدن به سرمایه و ثروت جاودانه آخرت سر باز میزند.
حضرت در سخن خویش از دو تعبیر قرآنی «حرث الدنیا» و «حرث الاخرة» بهره گرفته و به این ترتیب ما را متوجه این حقیقت ساختهاند که دنیا کشتزار یا محل تجارت است. اگر ما دنیا را اصیل بدانیم و هدفمان صرفا رسیدن به آن باشد و همه تلاش خود را صرف رسیدن بدان کنیم، دستاوردی جز متاعی ناقابل و ناچیز نخواهیم داشت. اما اگر از این فرصت برای کسب کمالات و مقامات معنوی و جلب رضایت الهی بهره بریم، به ثروت بینهایت و جاودانه آخرت و رضوان خداوند دست خواهیم یافت. خداوند در اینباره میفرماید:
«مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَمَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُنْیَا نُؤتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِن نَصِیبٍ»(شوری: 20)؛ هرکه کشتِ آن جهان خواهد برای او در کشتش میافزاییم، و هر که کِشت این جهان خواهد، به وی از آن میدهیم و در آن جهان هیچ بهرهای ندارد.
سپس حضرت میفرمایند او آنچه شرعا بدان مکلف نشده و چه بسا سودی نیز برای او ندارد، بر خود واجب میداند و به جد در پی انجام آن است. مثلاً دانشآموز و دانشجو پرسشهایی که دانستن پاسخ آنها برایش سودی ندارد میپرسد و خود را به مطالعه کتابهایی سرگرم میکند که هیچ نفع اخروی و مادیای برای او ندارد. اما برای فراگیری اصول اعتقادی، تکالیف، وظایف دینی و انجام تکالیف شرعی، مانند امر به معروف و نهی از منکر و هدایت دیگران، سستی میورزد؛ گویا این امور بر او تکلیف و واجب نشدهاند.
ضرورت اهتمام به معارف حقیقی دین
«أَیُّهَا النَّاسُ سَیَأْتِی عَلَیْکُمْ زَمَانٌ یُکْفَأُ فِیهِ الْإِسْلَامُ کَمَا یُکْفَأُ الْإِنَاءُ بِمَا فِیهِ.» حضرت میفرمایند زمانی فرا میرسد که اسلام محتوا و حقیقت خود را در جامعه از دست میدهد و از آن تنها نام و ظاهری باقی میماند. بدین ترتیب، ایشان هشدار میدهند که مواظب باشیم در پدید آمدن چنین وضع اسفباری نقشی نداشته باشیم. بکوشیم ایمان خود را تقویت و معارف و عقاید دینی خود را از عالمان راستین و متقی فرا گیریم و در ارتباط با تکالیف و وظایف دینی به هوس و رأی خود عمل نکنیم. در اینباره به کسانی اعتماد نکنیم که سخنان و رفتارشان عقلاً و شرعا برای ما حجیت ندارد.
همانگونه که بزرگان دین فرمودهاند، وقتی آیات الهی تلاوت میشود، باید خود را مخاطب آنها بدانیم و انذارهای خداوند و از جمله انذار از عذاب آخرت را متوجه خود ببینیم؛ چنانکه اولیای خدا با رعایت این ادب قرآنی، وقتی آیات عذاب الهی را میخواندند، اشکشان جاری میشد و بدنشان میلرزید، یا وقتی با آیات رحمت و بشارت به بهشت و نعمتهای آن روبهرو میشدند، شادمان میگشتند و خدا را سپاس میگفتند. همچنین وقتی ما با سخنان رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و امامان معصوم علیهمالسلام و از جمله سخنان امیرمؤمنان علیهالسلام، در این خطبه روبهرو میشویم، باید خود را مخاطب آن قرار دهیم؛ زیرا این سخنان جز در مواردی که از طرق علمی ثابت شود تقیید و تخصیص خوردهاند و قراینی قطعی بر اختصاص آنها به شرایط خاص یا افراد خاصی وجود داشته باشد، عام و مطلقاند و همه موقعیتها، زمانها و افراد را فرامیگیرند.
شناخت عام و خاص، مطلق و مقید و ناسخ و منسوخ روایات و گزارهای دینی اهمیت ویژهای دارد؛ تا آنجا که فقها و علمای بزرگ سالها از عمر خود را صرف شناسایی این امور کردهاند و با تلاشهای طاقتفرسای خود کوشیدهاند تا میراث گرانقدر معارف و فقه اهلبیت علیهمالسلام را در اختیار ما بگذارند. درباره عظمت تلاش آنان و جدیتشان در فراگیری آن معارف ناب، داستانهای عجیبی نقل شده است. از جمله درباره صاحب جواهر، که یکی از ارکان فقه و فقاهت است و همه فقیهان عصر بر سر خوان نعمت او نشستهاند و از ذخیره بزرگ و جاودانه علمی او بهرهها بردهاند، در جایی از کتاب سترگ خویش نوشته است: امشب فرزند من جوانمرگ شد و از دنیا رفت. قرار شده جنازه ایشان تا صبح در منزل بماند و فردا مراسم تغسیل، تکفین و تشییع و خاکسپاری انجام گیرد. خواستم خدمت بزرگی در حق او انجام دهم و بزرگترین ثواب و هدیه را نثار روحش سازم. با خود اندیشیدم و به این نتیجه رسیدم که بزرگترین و باارزشترین کار، نگارش کتاب جواهر است. از اینرو، از شب تا صبح بر بالین جنازه او به نگارش مباحثی از جواهر پرداختم و ثواب آن را به روحش هدیه کردم.
بنابراین، شایسته است که مردم معارف و احکام دین را از علمای راستین، که با خلوص و وسواس و احتیاط بسیار و به دور از هوی و هوس و منافع شخصی معارف و احکام دین را استخراج کردهاند، بیاموزند و سراغ کسانی نروند که از تقوای الهی بهرهای ندارند و اسیر وسوسههای شیطاناند و به ظاهر خود را عالم نامیدهاند.
پیراستن خداوند از ظلم در بستر آزمون بندگان
«أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَعَاذَکُمْ مِنْ أَنْ یَجُورَ عَلَیْکُمْ وَ لَمْ یُعِذْکُمْ مِنْ أَنْ یَبْتَلِیَکُمْ وَ قَدْ قَالَ جَلَّ مِنْ قَائِلٍ»«إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ وَإِن کُنَّا لَمُبْتَلِینَ.»(مؤمنون: 30) حضرت در سخن خویش ساحت الهی را از ظلم به بندگان بَری میدانند. نفی ظلم از خدا بِدانروست که علت ظلم در خداوند وجود ندارد؛ زیرا ظلم یا از احتیاج برمیخیزد، در حالی که خداوند متعال غنی مطلق است و نیازی ندارد تا برای آن مرتکب ظلم شود. یا ظلم برای به دست آوردن سود و منفعت است، و خداوند منزّه از آن است که در پی سودی باشد و در راه تأمین آن بر بندگان ظلمی روا دارد، همچنین ظلم میتواند از جهل برخیزد. بدیهی است که خداوند عالم مطلق است و بر همه حقایق احاطه دارد. گاهی نیز ظلم ناشی از خودخواهی است، و همه کمالات در خداوند جمع است و احساس حقارت در او نیست تا با خودخواهی درصدد جبران آن برآید. بدینترتیب، ساحت خداوند از هر عیب و نقصی منزّه است. از اینرو، مرتکب ظلم نمیشود. آیات قرآن نیز بر عدل الهی و نفی ظلم از ساحت ربوبی گواهی میدهند. برای نمونه، خداوند میفرماید:
«وَأَنَّ اللّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ» (آلعمران: 182)؛ و خدا به بندگان ستمگر نیست.
«إِنَّ اللّهَ لاَ یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئا وَلَـکِنَّ النَّاسَ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»(یونس: 44)؛ به راستی خدا بر مردم هیچ ستم نمیکند، بلکهمردمبرخودستم میکنند.
خداوند به بندگان خود ظلم و ستم نمیکند، اما وعده نداده که آنان را نیازماید. آزمایش، سنت قطعی و ثابت خداوند است که در زمینه ارتکاب افعال اختیاری و گزینش راه و روش برای انسانها مقدر فرموده و آنان را با آنچه در اختیارشان قرار داده است، میآزماید. ابزارهای آزمایش، هم چیزهایی است که مطلوب و خوشایند انسانهاست و هم چیزهایی که آدمیان نمیپسندند و خوش نمیدارند. به دیگر سخن، برای تحقق آزمایش الهی، همواره باید خوشیها، لذات، ناخوشیها و آلامی باشند تا وسیله آزمایش آدمی گردند. انسانها موظفند از بعضی خوشیها چشم بپوشند و بر پارهای ناخوشیها صبر و شکیبایی ورزند و بدینترتیب آزموده میشوند. پس خوشیها و لذات، و نیز ناخوشیها و آلام در زندگی دنیوی یک اصلاند که در متن تدبیر الهی لحاظ شدهاند.
از جمله نعمتهای بزرگی که خداوند به ما عنایت فرموده و ما را بدانها میآزماید، نعمت هدایت و نعمت اسلام است. اگر ما در استفاده از این نعمت بزرگ کوتاهی کنیم، خود موجب محروم گشتن از آن شدهایم؛ چون خداوند هیچ نعمتی را از بندگانش نمیستاند، مگر آنکه آنان ناسپاسی کنند و زمینه حرمان از آن نعمت را در خود فراهم آورند:
«ذَلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرا نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَی قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ وَأَنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»(انفال: 53)؛ این [کیفر فرعونیان و کافران پیش از آنان] از آنروست که خدا هرگز بر آن نبوده است که نعمتی را که بر مردمی ارزانی داشته دگرگون کند تا آنکه آنان آنچه در خودشان است دگرگون سازند (حال خود را به کفر و ناسپاسی و ستمگری بگردانند) و خدا شنوا و داناست.
در برابر اگر کسی به درستی از نعمتهای خداوند بهره بُرد و خداوند را به خاطر نعمتهایش سپاس گفت و ادب بندگی به جای آورد، خداوند نعمتهای بیشتری ارزانیاش میکند:«وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُکُمْ لَئِن شَکَرْتُمْ لأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ»(ابراهیم: 7)؛ و هنگامی که پروردگارتان به شما آگاهی داد که اگر سپاسگزارید همانا شما را [نعمت] بیفزایم و اگر ناسپاسی کنید هر آینه عذاب من سخت است.
پینوشتها
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ نهجالبلاغه، خ 102.