آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

واژه‏های دخیل قرآن، آن دسته از کلمات غیرعربی وارد شده به زبان عربی است که با تغییراتی در قرآن آمده است. بحث از این موضوع اهمیت دارد؛ چراکه گمان شده است وجود واژگان دخیل در قرآن با عربی بودن آن، که آیات متعددی به آن تصریح می‏کند، ناسازگار است و بهانه‏ای برای شبهه‏افکنی برخی از مستشرقان شده است. در این مقاله تلاش شده است با نقد و بررسی و تحلیل دیدگاه‏های مختلف این نظر ثابت گردد که وجود واژگان دخیل در قرآن کریم با توجه به اینکه اصل این واژگان بیگانه است، پذیرفتنی است هرچند از آن‏رو که این واژگان پس از عربی‏شدن در قرآن آمده است، می‏توان گفت قرآن خالی از واژگان بیگانه است. به این دلیل، آمدن این‏گونه واژگان با عربی بودن قرآن ناسازگاری ندارد. همچنین همانندی برخی از واژگان قرآنی با دیگر کتاب‏های آسمانی، ناشی از وحدت منبع و سرچشمه وحیانی آنهاست، نه برگرفتن قرآن کریم از آنها، آن‏گونه که برخی مستشرقان پنداشته‏اند.

متن

یکی از مباحث مهم در حوزه واژه‏شناسی قرآن که از دیرباز مورد توجه مفسّران و دانشمندان علوم قرآن بوده و به بحث و تحقیق درباره آن پرداخته‏اند، واژه‏های دخیل در قرآن است. واژه‏های دخیل، آن دسته از کلمات غیرعربی است که وارد زبان عربی شده است و با تغییراتی در این زبان به کار گرفته شده و به تدریج جزء این زبان شده است. به این واژه‏ها «الالفاظ الدخیله» و «المعربات» می‏گویند. بررسی وجود این‏گونه کلمات در قرآن کریم از آن‏جهت‏اهمیت‏داردکه‏ممکن‏است‏تصورشودوجودواژه‏هایی با اصل و ریشه غیرعربی در قرآن، با عربی بودن قرآن که در آیات متعددی به آن تصریح شده است منافات دارد و یا بهانه‏ای در دست مخالفان برای اشکال بر قرآن باشد.
در این مقاله تلاش شده است با نقد و بررسی نظریات متفاوت و پاسخ به اشکالات گوناگون، به این سؤالات پاسخ داده شود: از چه زمانی مبحث واژگان غیرعربی قرآن، وارد حوزه تفسیر و علوم قرآن شده است؟ مهم‏ترین نظریات در این موضوع کدام است؟ آیا واژه‏های غیرعربی در قرآن وجود دارد؟ و در صورتی که پاسخ مثبت باشد، آیا چنین پدیده‏ای به قداست قرآن ضرری نمی‏زند و دلیل بر تأثیرپذیری آن از ادیان و منابع دیگر نیست؟
در میان تفاسیری که از جمعی از مفسّران نخستین (صحابه و تابعان2) گزارش شده است، موارد قابل توجهی مشاهده می‏شود که در تفسیر واژه‏های قرآنی، آنها را غیرعربی معرفی کرده‏اند، ولی در اواخر قرن دوم کسانی مانند شافعی (م 204)3 با تردید در این روایات، منکر وجود واژه‏های غیرعربی در قرآن شدند.
نخستین کتاب درباره واژه‏های دخیل در قرآن را ابن‏حجر عسقلانی (773ـ852) با نام ما وقع فی‏القرآن من
غیر لغه‏العرب نگاشته است.4 سپس سیوطی کتاب مستقلی با عنوان المهذب فیما وقع فی‏القرآن من‏المعرب در خصوص واژه‏های غیرعربی قرآن تدوین نمود. وی در این کتاب 125 واژه دخیل را بر طبق حروف الفبا مرتب کرده است. وی همچنین کتابی با نام المتوکلی مشتمل بر 155 واژه تدوین نموده که ادعا شده از یازده زبان در قرآن آمده است.5 سیوطی این کتاب را پس از المهذب و الاتقان نگاشته است، از این‏رو، در الاتقان از آن یاد نمی‏کند. تفاوت این کتاب با المهذب در این است که لغات طبق زبان‏ها تنظیم شده است و در چند مورد معدود برخی واژه‏ها در المهذب آمده است که سیوطی در المتوکلی نیاورده است. نویسندگان معاصر نیز در این‏باره کتاب‏هایی را تألیف کرده‏اند.6 علی فهمی خشیم کتاب هل فی القرآن اعجمی،7 سمیع ابومُغلی کتاب فی القرآن من کل لسان،8 خالد رشید جمیلی کتاب اقباس‏الرحمن فی ادلة نفی العجمة فی‏القرآن،9 محمّد السید علی البلاسی کتاب المعرب فی القرآن‏الکریم دراسة تاصیلیة دلالیة10 را تألیف نمودند. افزون بر این، دانشمندان علوم قرآن در کتاب‏های علوم قرآنی فصلی را به این موضوع اختصاص داده‏اند. برای مثال، زرکشی در البرهان، نوع هفدهم،11 سیوطی در الاتقان، نوع سی و هشتم12 و در معترک‏الاقرآن، وجه سیزدهم اعجاز13 را به این مبحث اختصاص داده‏اند.
خاورشناسان نیز به واژگان دخیل در قرآن کریم توجه داشته‏اند. البته بیشتر با غرض‏ورزی و برای اثبات تأثیرپذیری قرآن از منابع یهودی و مسیحی، از جمله کتب عهدین، پژوهش‏هایی را در این زمینه سامان داده‏اند.14 یکی از جامع‏ترین آنها کتاب «The Foreign Vocabulary of Quran» تألیف آرتور جفری می‏باشد15 که فریدون بدره‏ای با عنوان واژه‏های دخیل در قرآن مجید آن را به فارسی ترجمه کرده‏اند.16 در این کتاب مؤلف پس از آنکه در پیشگفتار به کوشش‏های دانشمندان مسلمان در این‏باره اشاره می‏کند، 319 واژه که 44 واژه آن نام‏های خاص و 275 واژه دیگر غیر از نام‏های خاص می‏باشد را به ترتیب الفبایی بررسی می‏نماید و نظریه دانشمندان و پژوهش‏های نو را درباره اصل و منشأ آنها بیان می‏کند. وی در بسیاری از موارد با طرح واژه‏هایی که معناهای دینی و فرهنگی دارد و نیز نام‏های خاص، بیشتر درصدد اثبات این فرضیه است که این اندیشه‏ها ریشه دیگری، به ویژه منشأ یهودی و مسیحی دارد و از این راه تأثیر ادیان دیگر مانند یهودی و نصرانی را بر اسلام اثبات نماید.17 حال آنکه همانندی میان عقاید، آداب، شعائر دینی و داستان‏های انبیای الهی در کتاب‏های آسمانی و ادیان الهی، ناشی از وحدت منبع و سرچشمه وحیانی آنها می‏باشد، نه اخذ و اقتباس و تأثیر و تأثر از آنها، آن‏گونه که آرتور جفری و دیگر خاورشناسان اظهار کرده و بر آن اصرار می‏ورزند.
دیدگاه‏ها
دانشمندان درباره وجود واژگان دخیل در قرآن اختلاف‏نظر دارند. گروهی مانند شافعی،18 همچنین لغت‏شناس معروف ابوعبیده معمربن مثنی،19 مفسّر، فقیه و مورخ بزرگ طبری،20 لغت‏شناس نامی احمدبن فارس،21 فقیه اشعری باقلانی،22 متکلّم و مفسّر اشعری فخر رازی23 و از معاصران احمد شاکر، عبدالوهاب عزام،24 عبدالعال سالم مکرم25 و ... از مخالفان وجود چنین واژه‏هایی می‏باشند. در مقابل، عده‏ای آن را پذیرفته‏اند و دسته سوم به نحوی درصدد جمع بین دو قول برآمده‏اند که در اینجا به بررسی دلایل هر گروه می‏پردازیم.
دلایل مخالفان وجود واژه‏های دخیل در قرآن
1. وجود واژه‏های دخیل در قرآن مخالف آیاتی است که قرآن را صریحا عربی معرفی می‏نماید. مانند آیات: «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْانا عَرَبِیّا»(یوسف: 2)، «وَکَذَلِکَ أَنزَلْنَاهُ قُرْانا عَرَبِیّا» (طه: 113)، «قُرانا عَرَبِیّا غَیْرَ ذِی عِوَجٍ» (زمر: 28) و «وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْانا أَعْجَمِیّا لَقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آیَاتُهُ أَأَعْجَمِیٌّ وَعَرَبِیٌّ.»(فصلت: 44)26 ابوعبیده با استناد به آیه 2 سوره «یوسف» گفته است: «خداوند قرآن را با زبان عربی مبین نازل کرده است و هرکس‏بپندارددرقرآن‏واژگان غیرعربی وجود دارد سخنی ناروابر زبان‏آورده است.»27
پاسخ: پرواضح است که وجود کلمات غیرعربی اندک در قرآن آن را از عربی بودن خارج نمی‏کند، همان‏گونه که اگر در قصیده‏ای فارسی، کلمه‏ای عربی باشد به فارسی‏بودن آن ضرر نمی‏زند.28
2. اگر در قرآن واژه غیرعربی وجود داشت، عرب‏ها و مخالفان قرآن که از آوردن مانندی برای آن درمانده بودند، آن را دستاویزی برای ناتوانی‏شان قرار می‏دادند.29
پاسخ: این دلیل نیز کامل نیست؛ زیرا تحدّی قرآن به تک‏تک کلمات نیست، بلکه خداوند در قرآن به ده سوره، بلکه به یک سوره نیز تحدّی نموده است و قطعا در قرآن سوره‏های کاملی که هیچ واژه غیرعربی در آن نباشد فراوان است و اگر عرب‏ها در خود چنین توانی را می‏دیدند، همانند آن سوره‏ها را می‏آوردند. علاوه بر این، خواهد آمد که این واژه‏ها هرچند دارای ریشه غیرعربی بوده‏اند، ولی به مرور در زبان عربی به کار رفته و جزء این زبان شده بودند.
3. زبان عربی بسیار گسترده بود و تنها پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آلهبر همه لغات آن احاطه کامل داشتند. ابن عباس با وسعت دانشش، می‏گوید: معنای واژه «فاطر» را نمی‏دانستم.30 بنابراین، اگر بعضی برخی واژه‏ها را غیرعربی معرفی کرده‏اند به دلیل ناآگاهی آنهاست31 و آن الفاظی که ادعا شده غیرعربی است در حقیقت عربی‏اند، ولی چون معنای آنها بر برخی بزرگان تفسیر مخفی بوده آنها را غیرعربی پنداشته‏اند.32 حتی ممکن است واژگانی که ادعای غیرعربی بودن آنها شده است، نخست زبان عربی آنها را به کار برده باشد و سپس زبان‏های دیگر از آن وام گرفته‏اند.33 غنای زبان عربی تا آن حد است که گاهی در مقابل یک معنا بیش از صد واژه وجود دارد و تمام واژه‏هایی که ادعای غیرعربی بودن آنها شده است و سیوطی در الاتقان آورده است، اندکی بیش از یک‏صد واژه است. معقول نیست قرآن، که بنا به نقلی بیش از 77 هزار و بنا به بعضی نقل‏ها 437 هزار واژه دارد، برای یک‏صد واژه، دست به زبان‏های‏دیگر دراز کرده باشد.34
پاسخ: بر فرض، ادعای اوسعیت زبان عربی پذیرفته شود، اینکه واژه‏های یادشده ابتدا در زبان عربی به کار گرفته شده است و از این زبان وارد زبان‏های دیگر شده است، ادعایی است که دلیلی بر اثبات آن نیست. شواهد تاریخی نشان می‏دهد، عرب‏زبانان با اقوام غیرعرب اطراف خود ارتباطات تجاری و فرهنگی و اجتماعی داشتند و هر زبانی هرچند بسیار غنی و ریشه‏دار باشد در هنگام تماس با زبان‏ها، اقوام و ملل دیگر با گفت‏وگو درباره مطلب یا موضوعی که مخصوص آنان می‏باشد، چاره‏ای جز به کار بردن واژه‏های مخصوص آنان ندارد. هرچه ارتباطات بیشتر باشد واژه‏هایی از این دست بیشتر خواهد بود. این مدّعا دست‏کم در مورد اسامی افراد و اشیا، غیرقابل انکار است. اسامی افراد مانند: فرعون، اسرائیل، اسماعیل، الیاس و نام‏های اشیا مانند: زنجبیل، کافور، یاقوت، استبرق،سجل‏وقسطاس‏که‏به‏طورحتم‏غیرعربی‏بوده‏اند.35
امروزه در نتیجه بررسی‏های دانش‏هایی همچون زبان‏شناسی، جامعه‏شناسی زبان و روان‏شناسی زبان، در مورد چگونگی برخورد زبان‏ها و اصول تداخل‏های آوایی، صرفی، دستوری، واژگانی و معنایی زبان‏ها در یکدیگر اطلاعات بیشتری در دست است. وارد شدن واژه‏ها و عناصر یک زبان به زبان دیگر، نتیجه برخورد آن زبان‏ها با یکدیگر است و برخورد زبان‏ها جزیی از برخورد فرهنگ‏هاست. هر جا داد و ستد فرهنگی باشد، داد و گرفت زبانی و واژگانی نیز در کار است.36 هیچ زبانی نیست که از زبان‏های مجاورش که با آنها داد و ستد بازرگانی، فرهنگی و اجتماعی داشته است، تأثیر نپذیرفته یا بر آنها تأثیر نگذاشته باشد. نکته مهم اینجاست زبان‏هایی که ریشه در فرهنگ‏های بومی دارند و ادبیاتی غنی به وجود آورده‏اند، نه تنها از این داد و ستد آسیب نمی‏بینند، بلکه غنی‏تر و پربارتر می‏شوند.37 فرایند وام‏گیری زبان‏ها چیز تازه‏ای نیست و تنها زبانی از این فرایند برکنار است که به طور کلی، محصور و منزوی از همه ارتباطات اجتماعی و فرهنگی و مستغنی از همه حوایج و نیازها باشد، که البته چنین زبانی در حکم نیست در جهان است.38 تا آنجا که تحقیقات زبان‏شناسی نشان می‏دهد همه زبان‏ها از جنبه واژگانی آمیخته‏اند، حتی ادعا شده است در برخی زبان‏ها، درصد واژگان دخیل از واژه‏های بومی بیشتر است.39
3. در توجیه روایاتی که در غیرعربی بودن بعضی از لغات قرآن گزارش شده است، باید گفت: این موارد از باب اتفاق‏اللغات است؛ یعنی به صورت اتفاقی عرب‏ها و غیر عرب‏ها در بعضی واژه‏ها دارای لفظ واحد و مشترک شده‏اند، بدون آنکه از یکدیگر وام گرفته باشند. دلیلی نداریم اصل این واژه‏هایی که در فارسی و عربی مشترک هستند، از عربی یا فارسی بوده باشد.40
پاسخ: بسیار بعید است در دو زبان واژگانی در این حد، به طور اتفاقی در یک معنا به کار برده شود، بدون آنکه یکی از آنها از دیگری گرفته باشد؛ هرچند وقوع توافقات لغوی به طور محدود و اندک امکان دارد.41
دلایل باورمندان به وجود واژه‏های دخیل در قرآن
در مقابل گروه نخست کسانی معتقد به وجود واژه‏های دخیل در قرآن می‏باشند. علاوه بر گروهی از مفسّران نخستین، برخی از معاصران نیز به وجود واژگان دخیل در قرآن باور دارند؛ مانند: راغب اصفهانی،42 زمخشری،43 جوالیقی، جوینی، ابن نقیب و... .44 این گروه برای دیدگاه خویش دلایلی آورده‏اند که مهم‏ترین آنها عبارت است از:
1. نحویان اتفاق نظر دارند علت غیرمنصرف بودن واژه‏هایی مانند ابراهیم و اسماعیل و... غیرعربی بودن آنهاست. بنابراین، در وجود نام‏های خاص غیرعربی در قرآن تردیدی نیست.
پاسخ: اولاً، نحویان به خبر اهل لغت اعتماد کرده‏اند و خود متخصص در این زمینه نیستند؛ ثانیا، در غیرعربی بودن نام‏های خاص اختلافی نیست و نام‏های خاص از محل بحث بیرون است. گرچه ممکن است گفته شود وجود نام‏های خاص غیرعربی در قرآن، شاهد بر وجود الفاظ دیگر غیرعربی در قرآن است،45 اما باید بین نام‏های خاص و دیگر واژه‏ها فرق گذاشت؛ زیرا طبیعی است وقتی قرآن از داستان‏های انبیا و اقوام پیشین سخن می‏گوید، از آنها با همان نام‏هایی که در زمان و زبان خودشان از آنها یاد می‏شده است، یاد کند.
2. روایتی46 دلالت دارد که در قرآن لفظ‏هایی از هر زبان وجود دارد.47 حکمت وجود این الفاظ این است که قرآن کریم دربردارنده علوم اولین و آخرین و هر خبری است. از این‏رو، باید در قرآن به انواع زبان‏ها و لهجه‏ها اشاره شود و به همین جهت از هر زبانی روان‏ترین و سبک‏ترین واژه که کاربردش نزد عرب بیشتر است، در قرآن آمده است. این‏از امتیازات قرآن است.48
پاسخ: اولاً، روایت فوق موقوف است و از معصوم گزارش نشده است و با آن نمی‏توان وجود واژه‏های دخیل در قرآن را اثبات کرد؛ ثانیا، وجود واژه‏هایی نامأنوس از زبان‏های دیگر امتیازی برای قرآن به شمار نمی‏آید؛ ثالثا، پذیرش چنین ادعایی با عربی‏بودن قرآن که در آیات متعددی بر آن تصریح شده است سازگار نیست. البته این سخن شامل واژه‏هایی که قبل از نزول قرآن، عربی شده و استعمال آن در زبان قوم عرب رایج بوده است، نمی‏شود.
3. خداوند، پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را به سوی همه اقوام و امت‏ها فرستاده است و هر پیامبری را به زبان قومش می‏فرستاده است: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ.» (ابراهیم: 4). بنابراین، باید در قرآن از هر زبانی بیاید، هر چند زبان اصلی آن عربی می‏باشد.
پاسخ: اولاً، مراد از قوم در این آیه مخاطبان نخستین پیامبر است که از میان آنها مبعوث شده است؛ ثانیا، غیر از پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله، پیامبران دیگری نیز مانند حضرت موسیو عیسی علیهماالسلام دینشان جهانی بوده است، پس باید در کتاب‏های آسمانی آنان نیز از همه زبان‏ها باشد، در حالی که چنین ادعایی نشده است.
جمع بین دو دیدگاه
به نظر می‏رسد چنان‏که ابوعبیده قاسم بن سلام باور دارد، دو دیدگاه پیشین با هم قابل جمعند. به این بیان که واژگانِ همانند، میان قرآن و زبان‏های بیگانه را می‏توان با توجه به اصل و ریشه آنها، بیگانه به شمار آورد، اما هنگامی که به عرب‏ها رسیده است با حذف یا تغییر حروف و یا تخفیف آنچه سنگین و دشوار بود، آنها را تغییر داده و به صورت واژه‏های عربی درآوردند. سپس این واژه‏ها را در اشعار و محاوراتشان به کار بردند. در نتیجه، به صورت واژه‏های عربی درآمدند و در زمان نزول قرآن در قرآن به کار رفتند. توضیح اینکه عرب‏های اصیل ـ که قرآن به زبان آنها نازل شده است ـ برای تجارت و غیر آن به شام و حبشه و حیره سفر می‏کردند و با دیگر اقوام و زبان‏ها نشست و برخاست داشتند و با آنها به نوعی ارتباط یافتند و واژه‏های بیگانه را وام گرفته و با تغییراتی آنها را جزء زبان خود کردند، به گونه‏ای که رنگ عربی خالص یافتند. در چنین وضعی قرآن آنها را به کار گرفت.49 پس این واژه‏ها عربی هستند و اگر شخصی عربی معنای آن را نداند، جهل او مانند جهل به واژه‏های اصیل دیگر لهجه‏های عربی است. بنابراین، نظر کسانی که گفته‏اند این الفاظ عربی است درست است، همان‏گونه که نظر کسانی که گفته‏اند غیرعربی است نیز صحیح است.50 این دیدگاه، دیدگاهی واقع‏گرا و صحیح است و اندیشمندانی مانند ابن عطیه،51 ابن جوزی،52 ثعالبی53 و جمعی دیگر54 آن را پذیرفته‏اند.
واژگان دخیل و اعجاز قرآن
برخی از صاحب‏نظران، استعمال واژه‏های دخیل در قرآن را مانند سایر واژه‏ها در نهایت فصاحت و بلاغت شمرده و وجود این واژگان را از وجوه اعجاز قرآن کریم می‏دانند؛55 مثلاً، کاربرد واژه‏های غیرعربی مانند استبرق در قرآن کریم، نشانه فصاحت بلند این کتاب آسمانی است؛ زیرا واژه دیگری یافت نمی‏شود که هم‏تراز آن در فصاحت بوده و همانند آن در میان کلمات دیگر نقش ایفا کند.56 افزون بر این، وجود واژگان دخیل در قرآن کریم می‏تواند بر جنبه جهانی بودن قرآن کریم، این معجزه جاوید محمّدی، مؤثر افتد.57
نتیجه‏گیری
از مطالب بیان شده نتایج ذیل حاصل می‏شود:
1. در قرآن کریم واژگان دخیل و غیرعربی وجود دارد، ولی این واژگان پیش از کاربرد در قرآن کریم، وارد عربی و با تغییراتی در این زبان استعمال شده است.
2. وجود واژگان غیرعربی در قرآن کریم با نزول آن به زبان عربی ناسازگاری ندارد.
3. همانند برخی از واژگان قرآن کریم با بعضی کتاب‏های وحیانی به جهت یکی بودن سرچشمه آنهاست.
4. ورود واژگان از زبان‏های دیگر در قرآن کریم می‏تواند به اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت یاری رساند و در نقش‏آفرینی قرآن کریم در بُعد جهانی خود مؤثر باشد.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1 استادیار دانشکده علوم قرآنى قم. تاریخ دریافت: 19/10/87 ـ تاریخ پذیرش: 3/12/87.
2ـ مانند ابن‏عبّاس، ابن‏مسعود، ابوموسى اشعرى، عکرمه، قتاده، مجاهد، سعیدبن جبیر، حسن بصرى، سدى، ابومیسره و.... . محمد روّاس قلعه‏جى، لغه‏القرآن لغه‏العرب المختارة، ص 16.
3ـ محمّدبن ادریس شافعى، الرساله، ص 41.
4ـ ابن‏حجر عسقلانى، تهذیب التهذیب، ج 1، ص 11، مقدّمه ترجمه مؤلف.
5ـ زبان‏هاى حبشى، فارسى، رومى، هندى، سریانى، عبرى، نبطى، قبطى، ترکى، زنجى، بربرى. ر.ک. جلال‏الدین سیوطى، المتوکلى، ص 20.
6ـ در این‏باره ر.ک: آرتور جفرى، واژه‏هاى دخیل در قرآن مجید، ص 18ـ20.
7ـ این کتاب در سال 1997 توسط انتشارات دارالشرق در بیروت منتشر شده است.
8ـ این کتاب در سال 1408 توسط انتشارات دارمجد لاوى در بیروت منتشر شده است.
9ـ این کتاب در سال 1369 توسط انتشارات دارالشروق در بیروت منتشر شده است.
10ـ این کتاب در سال 2002 توسط انتشارات جمعیه‏الدعوة الاسلامیة العالمیة منتشر شده است.
11ـ محمّدبن عبداللّه زرکشى، البرهان فى علوم‏القرآن، ج 1، ص 382ـ387.
12ـ جلال‏الدین سیوطى، الاتفان فى علوم‏القرآن، ج 1، ص 288.
13ـ جلال‏الدین سیوطى، معترک‏الاقرآن فى اعجازالقرآن، ج 1، ص 147.
14ـ آرتور جفرى، واژه‏هاى دخیل در قرآن مجید، ص 18.
15ـ این کتاب در سال 1938 به چاپ رسیده است.
16ـ ترجمه دیگرى از این کتاب با عنوان «لغات دخیله قرآن» نیز توسط آقاى سعید نورى انجام شده است و انتشارات نوید نور آن را در سال 1385 منتشر کرده است.
17ـ براى نمونه به واژه‏هاى ذیل در این کتاب مراجعه نمایید: «تاب»، ص 151، «تفسیر»، ص 157، «جبرئیل»، ص 166، «جنه»، ص 170، «صوم»، ص 298، «قدس»، ص 338، «یقین»، ص 418.
18ـ محمّدبن ادریس شافعى، الرساله، ص 41.
19ـ جلال‏الدین سیوطى، الاتقان، ج 1، ص 289.
20ـ محمّدبن جریر طبرى، جامع‏البیان، ج 1، ص 21ـ22.
21ـ جلال‏الدین سیوطى، الاتقان، ج 1، ص 289.
22ـ محمّدبن عبداللّه زرکشى، البرهان، ج 1، ص 383.
23ـ ر.ک: محمّد روّاس قلعه‏جى، لغه‏القرآن لغه‏العرب المختاره، ص 17.
24ـ ر.ک: عبدالعال سالم مکرم، اللغه‏العربیة فى رحاب القرآن‏الکریم.
25ـ عبدالعال سالم مکرم، اللغه‏العربیة، ص 116 / عبدالعال سالم مکرم، قضایا قرآنیة فى ضوءالدراسات اللغویة، ص 52ـ54.
26ـ نیز ر.ک. فصلت: 3 / شورى: 7 / زخرف: 3.
27ـ ر.ک. ابومنصور جوالیقى، المعرب من الکلام الاعجمى على حروف المعجم، ص 4 / محمّدبن عبداللّه زرکشى، البرهان، ج 1، ص 383.
28ـ جلال‏الدین سیوطى، معترک‏الاقران، ج 1، ص 148.
29ـ ر.ک: ابن فارس، الصاحبى فى فقه اللغة، ص 28ـ30 / محمّدبن عبداللّه زرکشى، البرهان، ج 1، ص 387 / جلال‏الدین سیوطى، معترک‏الاقران، ج 1، ص 147.
30ـ عبدالرحمن‏بن محمّدبن ابى‏حاتم، تفسیر القرآن‏العظیم، ج 1، ص 317 / محمّدبن جریر طبرى، جامع‏البیان، ج 7، ص 211.
31ـ محمّدبن ادریس شافعى، الرساله، ص 41.
32ـ محمّدبن عبداللّه زرکشى، البرهان، ج 1، ص 387 / جلال‏الدین سیوطى، الاتقان، ج 1، ص 289.
33ـ همان.
34ـ عبدالعال سالم مکرم، اللغه‏العربیة، ص 115ـ116 / همو، قضایا قرآنیة فى ضوءالدراسات اللغویة، ص 52ـ54.
35ـ ابومغلى سمیع، فى القرآن من کل لسان، ص 55.
36ـ آرتور جفرى، واژه‏هاى دخیل در قرآن مجید، ص 6.
37ـ همان، ص 10.
38ـ پرویز ناتل خانلرى، زبان‏شناسى و زبان فارسى، ص 111ـ112.
39ـ ر.ک. آرتور جفرى، واژه‏هاى دخیل در قرآن مجید، ص 11ـ12.
40ـ ر.ک. محمّدبن جریر طبرى، جامع‏البیان، ج 1، ص 20ـ24 / ابن قتیبه، غریب الحدیث، ج 2، ص 89 / عبدالرحمن‏بن محمّدبن جوزى، زادالمسیر، ج 6، ص 345.
41ـ عبدالحق‏بن غالب‏ابن عطیه، المحررالوجیز، ج 1، ص 51.
42ـ راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، 1427، ص 406 و 434.
43ـ محمودبن عمر زمخشرى، الکشاف، ج 1، ص 335 و 363.
44ـ محمّد روّاس قلعه‏جى، لغه‏القرآن، ص 16.
45ـ جلال‏الدین سیوطى، الاتقان، ج 1، ص 289 / محمود آلوسى، روح‏المعانى، ج 12، ص 174.
46ـ ر.ک: محمّدبن جریر طبرى، جامع‏البیان، ج 1، ص 20ـ24.
47ـ جلال‏الدین سیوطى، الاتقان، ج 1، ص 289.
48ـ همان.
49ـ عبدالحق‏بن غالب‏ابن عطیه، المحررالوجیز، ج 1، ص 51.
50ـ ر.ک: جلال‏الدین سیوطى، المزهر فى علوم‏اللغة و انواعها، ص 209ـ210.
51ـ عبدالحق‏بن غالب ابن عطیه، المحررالوجیز، ج 1، ص 51.
52ـ ابن جوزى، فنون‏الافنان فى عیون علوم‏القرآن، ص 343 / جلال‏الدین سیوطى، الاتقان، ج 1، ص 289.
53ـ عبدالرحمن‏بن محمّد ثعالبى، جواهرالحسان، ص 149.
54ـ ر.ک: جلال‏الدین سیوطى، معترک‏الاقران، ج 1، ص 150 / محمد روّاس قلعه‏جى، لغه‏القرآن، ص 187.
55ـ جلال‏الدین سیوطى، معترک‏الاقران، ج 1، ص 147.
56ـ ر.ک: جلال‏الدین سیوطى، الاتقان، ج 1، ص 289.
57ـ سید على‏محمّد بلاسى، المعرب فى القرآن‏الکریم، ص 380.
--------------------------------------------------------------------------------
 منابع
ـ آلوسى، محمود، روح‏المعانى، تحقیق محمّدحسین عرب، بیروت، دارالفکر، 1417.
ـ ابن ابى‏حاتم، عبدالرحمن‏بن محمّد، تفسیر القرآن‏العظیم، عربستان، مکتبة نزار مصطفى الباز، 1419.
ـ ابن جوزى، عبدالرحمن‏بن محمّد، زادالمسیر، بیروت، دارالکتب العربى، 1422.
ـ ـــــ ، فنون‏الافنان فى عیون علوم‏القرآن، تحقیق حسن ضیاءالدین عتر، بیروت، دارالبشائر الاسلامیة، 1408.
ـ ابن حجر عسقلانى، تهذیب التهذیب، بیروت، دارالفکر، 1404.
ـ ابن عطیه، عبدالحق بن غالب، المحررالوجیز، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1422.
ـ ابن فارس، الصاحبى فى فقه‏اللغة، تحقیق سیداحمد صقر، قاهره، طبع عیسى البابى الحلبى، بى‏تا.
ـ ابن قتیبه، غریب‏الحدیث، تحقیق عبداللّه جبورى، قم، دارالکتب العلمیة، 1408.
ـ بلاسى، سید على‏محمّد، المعرب فى القرآن‏الکریم، دراسة تأصیلیة دلالیة، طرابلس، جمعیة الدعوة الاسلامیة العالمیة، 2002.
ـ ثعالبى، عبدالرحمن‏بن محمّد، جواهر الحسان، تحقیق عبدالفتاح ابوسنه و ...، بیروت، داراحیاء التراث، 1418.
ـ جفرى، آرتور، واژه‏هاى دخیل در قرآن مجید، ترجمه فریدون بدره‏اى، تهران، توس، 1372.
ـ جوالیقى، ابومنصور، المعرب من الکلام‏الاعجمى على حروف المعجم، تحقیق خلیل عمران منصور، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1419.
ـ راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داوودى، قم، طلیعه‏النور، 1427.
ـ زرکشى، محمّدبن عبداللّه، البرهان فى علوم‏القرآن، تحقیق یوسف مرعشلى و ...، بیروت، دارالمعرفة، 1415، چ دوم.
ـ زمخشرى، محمودبن عمر، الکشّاف، قم، ادب‏الحوزه، بى‏تا.
ـ سالم مکرم، عبدالعال، اللغه‏العربیة فى رحاب القرآن‏الکریم، بیروت، عالم‏الکتب، 1415.
ـ ـــــ ، قضایا قرآنیة فى ضوء الدراسات اللغویة، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1408.
ـ سمیع، ابومغلى، فى القرآن من کل لسان، اردن، عمان، دارمجدلاوى، 1408.
ـ سیوطى، جلال‏الدین، الاتقان فى علوم القرآن، بیروت، دارالکتب العلمیه، بى‏تا.
ـ ـــــ ، المتوکلى، تحقیق عبدالکریم زبیدى، بیروت، دارالبلاغة، 1408.
ـ ـــــ ، المزهر فى علوم اللغه و انواعها، تحقیق محمّد عبدالرحیم، بیروت، دارالفکر، 1425.
ـ ـــــ ، معترک‏الاقران فى اعجازالقرآن، تحقیق احمد شمس‏الدین، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1407.
ـ شافعى، محمّدبن ادریس، الرسالة، تحقیق احمد محمّد شاکر، بیروت، المکتبة العلمیة، بى‏تا.
ـ طبرى، محمّدبن جریر، جامع البیان، تحقیق صدقى جمیل العطار، بیروت، دارالفکر، 1415.
ـ قلعه‏جى، محمد رواس، لغه‏القرآن لغه‏العرب المختارة، بیروت، دارالنفائس، 1408.
ـ ناتل خانلرى، پرویز، زبان‏شناسى و زبان فارسى، تهران، بنیاد فرهنگ، 1347، چ دوم.

تبلیغات