نقد دیدگاه المنار در تفسیر آیات شفاعت (مقاله علمی وزارت علوم)
درجه علمی: نشریه علمی (وزارت علوم)
درجه علمی در دستهبندی سابق وزارت علوم: علمی-ترویجیآرشیو
چکیده
قرآن کریم در آیات متعددی، با تعبیرهای گوناگون، درباره شفاعت سخن گفته که برخی از آنها بر وجود شفاعت دلالت میکند. پدیدآورندگان «تفسیر المنار» شفاعت را به معنای تسلط اراده شفاعتکننده بر اراده خدای متعال پنداشته و با محال شمردن آن، تمام آیات قرآن را نافی شفاعت میدانند. حال آنکه شفاعت به معنای تسلط اراده شفاعتکننده بر اراده خداوند نیست تا لازمهاش تغییر علم ازلی خدا و در نتیجه محال باشد، بلکه شفاعت تشریعی، قانونی الهی است که بر قوانین مربوط به مجازات حاکم میباشد. در این پژوهش برآنیم تا تفسیر پدیدآورندگان تفسیر المنار از آیات شفاعت را نقد و بررسی کنیم، بدین منظور پس از بیان دلیل عقلی و مستندات قرآنی ایشان، دلالت آیات بر وجود شفاعت را اثبات و ادلّه آنها را بررسی خواهیم کرد. در برخی از آیات قرآن درباره وساطت اسباب و علل طبیعی نیز شفاعت به کار رفته است، از اینرو، در فرجام، این آیات را بیان و دلالتشان بر شفاعت تکوینی را بررسی خواهیم کرد. روش پژوهش در این مقاله توصیفی ـ تحلیلی میباشد.متن
خدای متعال در آیات متعدد قرآن کریم از شفاعت سخن گفته و پندار ناروای مشرکان درباره شفاعت بتها و غیر آن را نفی کرده است. لسان آیات درباره شفاعت متفاوت است. در برخی آیات، خدای متعال پس از نفی شفاعت یا نفی سودمندی آن، استثنایی نیز میآورد. آیا این دسته از آیات نیز به صورت مطلق شفاعت را نفی میکنند یا آنکه با توجه به استثنایی که در آنها وجود دارد، شفاعت را با شرایطی خاص، برای برخی اثبات میکنند؟ این مقاله به بررسی نظر پدیدآورندگان تفسیر المنار در این رابطه میپردازد.
تفسیر المنار یکی از تفاسیر پرآوازه سده چهاردهم است. از اینرو، شناخت مزایا و کاستیهای آن بایسته پژوهش و بررسی است. با وجود دقتها و نکتهسنجیهای بسیاری که در این تفسیر وجود دارد و افقهای نوی که در تفسیر آیات بازمیگشاید، متأسفانه گرایشهای وهابیگری و ضدشیعی در آن موج میزند و همین امر به شدت از عظمت آن فرو کاسته است. یکی از نمودهای این گرایش، اصرار پدیدآورندگان المنار در نفی دلالت آیات بر شفاعت میباشد.2 از آنرو که شفاعت و مباحث مربوط به آن از چالشهای مذهبی معاصر است و برخی پذیرش آن را با توحید ناسازگار تلقّی میکنند، نشان دادن دلالت آیات بر شفاعت و ثمربخشی آن در تحکیم اعتقادات صحیح و نفی شبهات در این زمینه از اهمیت بسزایی برخوردار است.
علّامه طباطبائی در تفسیر آیات مربوط به شفاعت و در بحث مستقلی که ذیل آیه 48 سوره «بقره» درباره شفاعت دارد، به مطالب تفسیر المنار درباره شفاعت نیز نظر داشته و مدعای پدیدآورندگان آن مبنی بر نفی شفاعت در تمام آیات را نقد کرده است؛3 ولی به صورت مشخص دستهبندی پدیدآورندگان المنار از آیات
شفاعت و سخنان آنان در عدم دلالت قرآن بر شفاعت را نقل نمیکند. در تفاسیر موضوعی و کتابهایی که به صورت مستقل شفاعت را بررسی کردهاند، به طور خاص دیدگاه تفسیر المنار بررسی نگردیده است. بنابراین، طرح دیدگاه پدیدآورندگان تفسیر المنار درباره دلالت آیات و نقد آن به صورت مستقل امری ضروری است.
شیوه بحث نوشتار حاضر اینگونه است که پیش از پرداختن به معنی و حقیقت شفاعت، به اصل نفی یا اثبات آن از منظر آیات قرآن پرداختهایم؛ چراکه به نظر ما اثبات اصل دلالت یا عدم دلالت آیات بر وجود شفاعت بر بحث از حقیقت آن مقدم است؛ زیرا اگر اثبات شود آیات دلالتی بر آن ندارد بحث از حقیقت شفاعت قرآنی بیمعناست و اگر دلالت آیات بر شفاعت اثبات شود، به فرض اگر نتوانیم به معنای صحیح شفاعت دست یابیم مجوزی برای نفی آن نداریم و اتفاقا یکی از اشتباهات پدیدآورندگان المنار همین است که ابتدا برای شفاعت معنایی نادرست تصویر کرده و سپس در پی بررسی آیات برآمدهاند.
تذکر این نکته لازم است که ما در این بحث به روایات مربوط به شفاعت و نیز آیاتی که در آنها لفظ شفاعت وجود ندارد ولی به استناد روایات بر شفاعت تطبیق شده است نمیپردازیم.4 و از سوی دیگر، هرچند مطالب تفسیر المنار تنها معطوف به شفاعت در روز قیامت است و اطلاق این واژه نیز انصراف به آن دارد، ولی در برخی از آیات به وسائط در عالم تکوین هم شفاعت اطلاق شده است و برای تکمیل بحث در پایان مقاله آیات دال بر آن را بررسی خواهیم کرد. گو اینکه هر چه پیش از بحث شفاعت تکوینی مطرح کردهایم در رابطه با شفاعت تشریعی میباشد.
شفاعت، اصلی مسلّم
شفاعت یکی از اصول اعتقادی مسلّم اسلامی است و اصل آن مورد پذیرش تمام فرقههای مسلمانان میباشد. آنچه بر آن اختلاف است مسائلی از این قبیل است: آیا شفاعت برای رفع عقاب است یا برای ارتقای درجه یا هر دو؟ آیا مرتکب گناه کبیره مشمول شفاعت میگردد یا نه؟5 شافعان چه کسانی هستند؟ و غیره.
فقیه و متکلّم برجسته شیعه سیدمرتضی علمالهدی در اینباره مینویسد: «امت اسلام اتفاق دارند که شفاعت پیامبر اکرم ـ صلیاللّه علیهوآله ـ در حق امتش مورد پذیرش واقع میشود.»6 طبرسی مفسّر نامور شیعه نیز میگوید: «امت اسلام بر اینکه شفاعت پیغمبر اکرم ـ صلیاللّه علیهوآله ـ در نزد خداوند مقبول میافتد، اتفاقنظر دارند، گو اینکه در کیفیت آن (و اینکه برای رفع عقاب است یا ترفیع درجه) اختلاف دارند.»7
جرجانی از متکلمان بزرگ اهلسنّت مینویسد: امت بر ثبوت اصل شفاعت مقبول پیامبر اکرم ـ علیه الصلاة والسلام ـ متفقند.8 ایجی، دیگر متکلم بزرگ اهلسنّت نیز مینویسد: «اجمع الامة علی اصل الشفاعة.»9 ابوحیان اندلسی مفسّر بزرگ اهلتسنن از کتاب المنتخب نقل میکند که: «اجمعت الامة علی ان للمحمّد ـ صلیاللّه علیهوآله ـ شفاعة فی الاخرة.»10 بنابراین، اصل شفاعت مورد اتفاق مسلمانان است، گو اینکه در برخی خصوصیات آن اختلافنظر وجود دارد.
المنار11 و اصل شفاعت
عبده و رشید رضا برآنند که شفاعت به دلیل عقلی امری محال است و آیات قرآن نیز آن را انکار مینمایند. البته پدیدآورندگان المنار روایات دال بر شفاعت را انکار نمیکنند و آن را به استجابت دعای پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهدر روز قیامت معنا میکنند.
1. دلیل عقلی عبده بر انکار شفاعت
عبده شفاعت را به گونهای تصویر کرده که لازمه پذیرش آن تغییر اراده خدای متعال و در پی آن تغییر علم الهی است و به دلیل آنکه علم الهی تغییرناپذیر است پذیرش شفاعت در دادگاه الهی را امری محال معرفی میکند. وی در اینباره مینویسد:
حاکم عادل شفاعت را نمیپذیرد، مگر آنکه علمش نسبت به آنچه اراده کرده یا بدان حکم کرده تغییر کند. مثلاً، اگر اراده کرده بود کسی را مجازات کند و یا فرمانی را صادر کرده بود، در صورتی اراده بر مجازات و یا فرمانش تغییر میکند که بفهمد اشتباه کرده و آن کس را که میخواسته مجازات کند مجرم نیست و یا حکمی که صادر کرده خلاف مصلحت بوده است. ولی حاکم مستبد و ظالم شفاعت کسانی را که در نزدش تقربی دارند میپذیرد، در حالی که میداند که پذیرش آن ظلم است و عدالت خلاف آن را اقتضا میکند ولی مصلحت ارتباطش با شفاعتکننده را بر عدالت برتری میدهد و هر دو شفاعت مزبور بر خداوند محال است؛ چراکه اراده خدای تعالی به حسب علم الهی است و علم خدای متعال ازلی و تغییرناپذیر است.12
2. دلیل قرآنی عبده بر انکار شفاعت
عبده و رشید رضا برآنند که تمام آیات قرآن نافی شفاعت میباشد. ایشان آیات شفاعت را در سه دسته قرار دادهاند:
الف. آیاتی که شفاعت را به صورت مطلق نفی میکنند؛ مثل آیه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاکُم مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ لاَّ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَاعَةٌ... .»(بقره: 254)
ب. آیاتی که سودمندی شفاعت را نفی میکنند؛ مثل آیه «فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ.» (مدّثر: 48)
ج. آیاتی که با تعابیری همچون «إِلاَّ بِإِذْنِهِ» (بقره: 255) و «إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی» (انبیاء: 28) شفاعت را نفی میکنند.
عبده پس از دستهبندی آیات شفاعت میگوید: برخی دسته سوم را بر دسته اول و دوم حاکم میدانند و نتیجه میگیرند که از نظر قرآن شفاعت به اذن خداوند امری ممکن قلمداد گشته است. ولی برخی برآنند که بین این دو دسته آیات تنافی نیست تا یک گروه را حاکم بر دیگری بدانیم؛ زیرا استثنا به اذن و مشیت الهی شیوهای است که قرآن در مقام نفی قطعی به کار برده است. این استثنا مشعر به این نکته است که آنچه پیش از استثنا بیان شده به مشیت الهی است و نه خارج از حیطه قدرت او. به عنوان مثال، خداوند میفرماید: «خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاء رَبُّکَ» (هود: 107) تعبیر «إِلاَّ مَا شَاء رَبُّکَ» میرساند که خلود کفار در آتش به مشیت و اراده خداست و اینگونه نیست که با این حکم، دیگر برای خداوند قدرت بر عدم خلودشان نباشد. عبده پس از بیان فوق نتیجه میگیرد که در قرآن نص قطعی در وقوع شفاعت نداریم.13
رشید رضا پس از بیان دلیل عقلی عبده بر نفی شفاعت مینویسد: (قال شیخنا) فماورد فی اثبات الشفاعة یکون علی هذا من المتشابهات.14 مقصود از «ما»ی موصوله در عبارت مزبور، روایات بیانگر شفاعت است و نه آیات؛ چراکه وی ـ همانگونه که ذکر شد ـ تمام آیات را نافی شفاعت میداند. نیز ذیل آیهالکرسی به سخنانی که نقل شد اشاره کرده و به صراحت میگوید: در آنجا گفتیم که روایات بیانگر شفاعت از متشابهات است.15 اشاره وی در آنجا به روشنی مقصودش از مای موصوله در این عبارت را مشخص میکند.16
عبده ذیل آیه «اللّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ... .» (بقره: 255) به سخنان پیشین خود درباره آیات شفاعت اشاره کرده میگوید: قبلاً گفتیم که چنین استثنایی (الا باذنه) برای تأکید نفی است و به این صورت، بین آیاتی که شفاعت را بدون استثنا نفی میکنند و بین آیاتی که در آنها این استثنا است، جمع میکنیم و نیز گفتیم: روایاتی که شفاعت را طرح کردهاند از متشابهاتاند و شیوه سلف و خلف در قبال آنها یکسان نیست. پس یا معنای شفاعتی را که در روایات مطرح شده به خداوند واگذار میکنیم یا آن را بر دعایی که خداوند به دنبال آن آنچه را در علم ازلیاش بود انجام میدهد، حمل میکنیم و قطع داریم که شافع علم خدا را تغییر نداده و اثری در اراده حق نخواهد گذاشت. و چون خداوند به دنبال دعای بندهاش آنچه را که در علم ازلی خود سبقت گرفته بود محقق میسازد، کرامت خداوند نسبت به وی آشکار میشود.17 رشید رضا پس از بیان کلام عبده مینویسد: «و بهذا فسر الشفاعة شیخ الاسلام ابن تیمیه.»18
نقد دیدگاه عبده و رشید رضا
عبده و رشید رضا تصویری نادرست از شفاعت داشته و آن را با دلیل عقلی رد کردهاند. ما نیز شفاعت بدان معنا را مردود میدانیم. شفاعتی که مستلزم تغییر اراده خداوند و روشن شدن مصلحتی برای خداست قطعا امری پذیرفتنی نیست. ولی این تصور غلط از شفاعت چه ارتباطی با معنای صحیح آن دارد؟ آنچه مهم است بررسی آیات قرآن است و اینکه آیا شفاعت را مطلقا نفی نمودهاند یا آنکه برای افرادی حق شفاعت قایل میباشند؟ پس از اثبات وجود شفاعت در قرآن باید به این مسئله پرداخت که معنای صحیح آن چیست و قطعا باید آن را به گونهای معنا کرد که به معنای حاکم کردن اراده شفیع بر اراده خداوند نباشد. آری، اگر بدون دخالت پیشفرضها و علایق آیات قرآن را بررسی کردیم و از تأمّل در آیات و کاربست ضوابط عقلایی در فهم متون به این نتیجه رسیدیم که از نظر قرآن شفاعت برخی از انسانها با شرایطی خاص پذیرفته شده است باید تلاش کنیم تا بفهمیم مقصود از شفاعتی که قرآن برای برخی اثبات کرده چیست و اگر فرضا نتوانستیم با در نظر گرفتن دیگر آیات و قرائن مختلف لفظی و عقلی به نتیجه خاصی برسیم، این امر مجوزی برای نفی شفاعت و یا حمل آن بر معنایی که هیچ قرینهای بر آن نداریم نمیشود، بلکه باید بگوییم: قرآن چنین امری را مطرح کرده، ولی من معنای صحیح و مقصود از آن را نمیدانم. بنابراین، تصویر غلط پیشین را نباید در فهم آیات دخالت داد و به دنبال آن در پی نفی شفاعت بود، اگر دیدیم برخی از آیات قرآن مثبت شفاعت است باید متوجه شویم که تصویر ما از شفاعت درست نیست و تلاش برای دستیابی به مقصود خداوند ضروری است و اگر نتوانستیم به معنای مقصود از آن برسیم، نمیتوانیم جهلمان را مجوزی برای نفی اصل شفاعت قرار دهیم.
دستهبندی آیات شفاعت
آیات مرتبط با شفاعت، از حیث اثبات و نفی شفاعت، بر سه دستهاند:
1. آیات نافی شفاعت
این آیات خود به چند دسته قابل تقسیم هستند:
الف. آیات نافی مطلق شفاعت: مانند آیه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاکُم مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ لاَّ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَاعَةٌ وَالْکَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ.» (بقره: 254) ظاهر این آیه شریفه آن است که در روز قیامت هیچگونه شفاعتی وجود ندارد.
ب. آیات نافی شفاعت از کافران و بتپرستان: بتپرستان بتها را شفعیان خویش در نزد خداوند میپنداشتند. خداوند این پندار آنان را چنین بیان میکند: «وَیَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنفَعُهُمْ وَیَقُولُونَ هَـؤُلاء شُفَعَاؤُنَا عِندَاللّهِ... .» (یونس: 18)
خداوند در برخی آیات، شفاعت این شفعیان پنداری را نفی نموده و بیان میکند که برای کافران شفیعی نخواهد بود؛ مانند آیه «وَلَمْ یَکُن لَّهُم مِن شُرَکَائِهِمْ شُفَعَاء وَکَانُوا بِشُرَکَائِهِمْ کَافِرِینَ»(روم: 13)؛ و برای آنان از شریکانشان ـ بتان ـ شفعیانی نباشد، و به شریکانشان کافر شوند. آیه ذیل نیز جزو همین دسته آیات میباشد: «هَلْ یَنظُرُونَ إِلاَّ تَأْوِیلَهُ یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ قَدْ جَاءتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ فَهَل لَّنَا مِن شُفَعَاء فَیَشْفَعُواْ لَنَا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا کَانُواْ یَفْتَرُونَ» (اعراف: 53)؛ آیا جز تأویل آن ـ تحقق و وقوع وعدههای قرآن، از رستاخیز و حساب و جزا ـ را انتظار میبرند؟ آن روز که تأویل آن فرا رسد آنها که از پیش آن را فراموش کردند گویند... آیا برای ما شفیعانی هست که از بهر ما شفاعت کنند...؟ به راستی که خود را به زیان افکندند و آنچه به دروغ میساختند ـ یعنی بتها که شفیعان خود میپنداشتند ـ از آنها گم شد.
2. آیات مثبت شفاعت برای خداوند
قرآن در یک آیه میفرماید: تمام شفاعتها از آن خداوند است: «قُل لِّلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعا لَّهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (زمر: 44)؛ بگو: شفاعت، یکسره از آنِ خداست. فرمانروایی آسمانها و زمین خاصّ اوست، و در آیاتی چند میفرماید: جز خدا شفیعی نیست که از مفهوم آنها استفاده میشود خداوند خود شفیع است؛ مانند آیه «وَأَنذِرْ بِهِ الَّذِینَ یَخَافُونَ أَن یُحْشَرُواْ إِلَی رَبِّهِمْ لَیْسَ لَهُم مِن دُونِهِ وَلِیٌّ وَلاَ شَفِیعٌ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ» (انعام: 51) و به وسیله این [قرآن] کسانی را که بیم دارند که به سوی پروردگارشان محشور شوند هشدار ده [چرا] که غیر او برای آنها یار و شفیعی نیست. باشد که پروا کنند.
3. آیات بیانگر نفی و اثبات
برخی آیات قرآن که نافی شفاعت غیر خدایند به دنبالشان، شفاعت به اذن و مشیت خداوند را استثنا کردهاند و یا آنکه شفاعت ملائکه را نفی نمودهاند، ولی با تعابیری استثنا نیز در کلام آمده است. در ادامه، مثبت شفاعت بودن این دسته از آیات را اثبات خواهیم کرد.
اثبات شفاعت با آیات همراه با استثنا
همانگونه که گذشت، عبده و رشیدرضا آیات همراه با استثنا را نیز نافی شفاعت غیرخدا میدانند. اگر استثنا فقط با تعابیری همچون «إِلاَّ بِإِذْنِهِ»بود سخن پدیدآورندگان المنار اشکال کمتری داشت. ولی با توجه به اینکه استثنا با عبارتهای دیگری همچون «إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی» و «إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِیَ لَهُ قَوْلاً» نیز آمده است هیچ شبههای در ظهور این آیات در شفاعت غیر خدا و موجوداتی دارای ویژگیهای خاص، در دادگاه الهی باقی نمیماند.
در ذیل، به برخی از این آیات اشاره میشود:
ـ «وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدا سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُکْرَمُونَ... وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی وَهُم مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ» (انبیاء: 26 و 28)؛ مشرکان، ملائکه را فرزندان خدا میپنداشتند. خداوند پس از رد این پندار میفرماید: بلکه (آن فرشتگان) بندگانی گرامیاند،... و جز برای کسانی که او بپسندد و خشنود باشد شفاعت نمیکنند. ظاهر این استثنا آن است که برخی که خداوند آنها را میپسندد، مورد شفاعت ملائکه قرار میگیرند.
ـ «یَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِیَ لَهُ قَوْلاً» (طه: 109)؛ در آن روز شفاعت سودی ندارد، مگر (شفاعت) کسی که خدای رحمان به او اجازه دهد و سخن او را بپسندد. ظاهر آیه شریفه آن است که شفاعت آنان که از سوی خداوند مأذون باشند و نیز سخنانشان را بپسندد، مورد قبول درگاه احدیت قرار خواهد گرفت.
بنابراین، آیات قرآن در نفی شفاعت غیر خدا دو دستهاند: 1. آیاتی که مطلقا شفاعت را نفی میکنند. 2. آیاتی که شفاعت افراد مأذون از جانب خداوند را ثابت میکنند و تنها شفاعت غیر مأذونان را نفی مینمایند.
از حمل نمودن مطلق بر مقید چنین نتیجه میگیریم که از نظر قرآن شفاعت به غیر اذن خداوند امری مردود است، ولی برخی میتوانند به اذن خداوند از کسان دیگری که مورد پسند خداوند هستند، شفاعت نمایند. و آیات نافی شفاعت در حقیقت، شفاعت از کفار و مشرکان را نفی مینمایند.
علّامه طباطبائی در مقابل ادعای پدیدآورندگان المنار که آیات مشتمل بر استثنا را یکی از شیوههای بیانی قرآن دانستهاند که خداوند با به کار بردن آن در پی بیان این امر است که آنچه پیش از استثنا ذکر شده به مشیت خدای متعال است، آیات مربوط به شفاعت را مصداق شیوه بیانی دیگری از قرآن معرفی کرده است. ایشان درباره این شیوه بیانی میفرماید: «این شیوهای رایج در قرآن است که در آیاتی یک کمال را از غیر خداوند نفی میکند و در آیاتی دیگر آن کمال را برای خداوند اثبات مینماید و در آیه یا آیات سومی، کمال مورد نظر را به اذن الهی برای دیگران نیز اثبات میکند. خداوند با این شیوه بر این نکته تأکید میکند که هر چه انسان دارد از آن خدا و به مشیت اوست، و هیچ انسانی هیچ کمالی را مستقل از خداوند و بدون اعطای او مالک نمیباشد.»19 علّامه طباطبائی در ادامه میافزاید: در آیات شفاعت نیز این اسلوب به کار رفته است. در آیاتی شفاعت به صورت مطلق از دیگران نفی شده، در آیاتی شفاعت مختص خداوند شمرده شده و در برخی دیگر، شفاعت غیر خدا به اذن الهی، ثابت گشته تا مشخص گردد که شفیع در عرض خداوند نیست و شفاعت مقامی است که خداوند به او اعطا کرده و هیچ گاه مستقل از خدا نخواهد بود.20
خدای متعال با به کارگیری این اسلوب بیانی، در حقیقت، روح توحیدی مکتب اسلام و قرآن شریف را به منصه ظهور رسانده است؛ چراکه از منظر توحیدی همه چیز وابسته به حق تعالی، بلکه عین ربط به خداوند است و بدون این ربط هیچ چیز وجود نخواهد داشت. تنها علت هستیبخش خدای متعال است و دیگر اسباب و علل معدّاتی هستند که زمینه دریافت فیض الهی را فراهم میسازند. خدای متعال منبع همه کمالهاست. خداوند علم مطلق، حیات مطلق، قدرت مطلق و منبع هر کمالی است و هر کسی هر قدر علم و حیات و قدرت دارد از اوست و از خود هیچ ندارد. موجودی که وجود و کمالاتش بالذات و از خود اوست خدای متعال است و غیر او هر کمالی دارد از او اخذ کرده است. اختصاص کمال به خداوند در برخی از آیات و نسبت دادن آن به غیر خدا در آیات دیگر با قید «باذن اللّه» این حقیقت متعالی را گوشزد میکند که هر کس هر چه دارد از مقام ربوبی دریافت کرده و بدون افاضه از مقام ربوبی هیچ ندارد.
نکته قابل توجه دیگر در آیات همراه با استثنای به «اذن خدای متعال» این است که از آیات قرآن استفاده میشود هیچ حادثهای در دنیا و آخرت تحقق نمییابد، مگر به اذن تکوینی خدای متعال و هیچ فاعلی، اعم از فاعل طبیعی و غیرطبیعی، کاری انجام نمیدهد جز به اذن خدای متعال. این آیات بیانگر وجود رابطهای تکوینی بین حوادث عالم و اراده الهی میباشد و منوط ساختن شفاعت به اذن خدای متعال نیز یکی از مصادیق این قاعده کلی است؛ چراکه شفاعت نیز کاری است که شافع در حق مشفوعٌله انجام میدهد و به دلیل آنکه هیچ کاری بدون اذن و اراده تکوینی خدای متعال تحقق نمییابد، شفاعت نیز بدون اذن و اراده حضرت حق ـ سبحانه و تعالی ـ تحقق نمییابد و در تحلیل ذهن باید پیش از شفاعت اذن خداوند وجود داشته باشد تا تحقق یابد و از اینرو، هیچ شفاعتی نیست، مگر بعد از اذن خدای متعال.21
دیدگاه برخی مفسّران در جمع بین آیات شفاعت
بیشتر مفسّران آیات همراه با استثنا را مثبت شفاعت شمرده و در جمع بین آنها و آیات نفیکننده شفاعت، آیات نفیکننده را بر شفاعت از کافران حمل کردهاند. در ذیل، به دیدگاه برخی از این مفسّران اشاره میشود:
1. ابن جریر طبری (م 310ق)
طبری درباره آیه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاکُم مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ لاَّ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَاعَةٌ وَالْکَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ»(بقره: 254) معتقد است که هرچند ظاهرش عام است ولی از آن خاص اراده شده و سودبخشی هر معامله، دوستی و شفاعت در روز قیامت تنها از کافران نفی شده است.22 وی از «مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ» (بقره: 255) اثبات شفاعت به اذن الهی را استفاده کرده، معنای آیه را چنین بیان میکند که خداوند میفرماید: و در نزد من هیچ کس دیگری را شفاعت نمیکند، مگر پیامبران و اولیا و اهل طاعت من که به اذن من شفاعت میکنند.23 نیز ذیل آیه «مَا مِن شَفِیعٍ إِلاَّ مِن بَعْدِ إِذْنِهِ»(یونس: 3) مینویسد: خداوند میفرماید هیچ شافعی در روز قیامت درباره احدی شفاعت نمیکند، مگر پس از آنکه خداوند به وی اجازه شفاعت دهد.24 و در تفسیر آیه «لَا یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدا.»(مریم: 87) مینویسد: این کافران در روز حشر مالک شفاعت نخواهند بود در هنگامی که برخی از اهل ایمان برای برخی دیگر در نزد خدا شفاعت میکنند، مگر کسانی از آنها که در دنیا با ایمان به خدا و تصدیق رسولش و اقرار به آنچه وی آورده و عمل به آنچه بدان امر کرده از نزد خدای رحمان عهدی اخذ کرده باشند.25
2. نصربن محمّدبن احمد سمرقندی (م 375ق)
وی آیات مشتمل بر استثنا را مثبت شفاعت دانسته است؛ از جمله ذیل آیه «مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ» (بقره: 255) مینویسد: این آیه دلیل بر اثبات شفاعت است؛ چراکه فرمود: «إِلاَّ بِإِذْنِهِ» و این استثنا دلیل بر این است که به اذن خدای متعال برای انبیا و صالحین اجازه شفاعت خواهد بود.26
3. ابومحمّد حسین بن مسعود بغوی (م 516ق)
بغوی در تفسیر آیه 48 بقره مینویسد: «وَلاَ یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ»یعنی در حق کافر شفاعت پذیرفته نمیشود.27 و در ذیل آیه 254 «بقره» میگوید: «وَلاَ شَفَاعَةٌ» مگر به اذن خدا.28 وی ذیل آیه 51 سوره «انعام» که خدای متعال شفیعی غیر از خود را نفی کرده میفرماید: «لَیْسَ لَهُم مِن دُونِهِ وَلِیٌّ وَلاَ شَفِیعٌ» مینویسد: «و همانا خداوند در این آیه شفاعت را برای غیر خود نفی کرد با اینکه انبیاء و اولیا نیز شفاعت میکنند؛ زیرا ایشان شفاعت نمیکنند، مگر به اذن خدای متعال.»29 از این بیان به وضوح مشخص میشود که وی آیات همراه با استثنا را مثبت شفاعت میشمارد.
4. رشیدالدین میبدی (م 520ق)
میبدی آیات نافی شفاعت را درباره مشرکان و کافران دانسته و آیات همراه با استثنا را مثبت شفاعت میداند. وی در تفسیر آیه 255 سوره «بقره» مینویسد: «مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ»چون کافران قریش گفتند بتان را که «هَـؤُلاء شُفَعَاؤُنَا عِندَاللّهِ»اینان شفیعان ما هستند به نزدیک اللَّه، ربالعالمین گفت: «مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ» کیست آن کس که شفاعت کند به نزدیک اللّه، مگر به دستور اللّه؟ همان است که جای دیگر گفت: «وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ» و قال «یَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ» و قال: «وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی». این آیتها دلیلاند که در قیامت شفاعت خواهد بود.30
5. ابن عطیه اندلسی (م 546ق)
ابن عطیه اندلسی نفی شفاعت و نیز نفی فایده آن را ویژه کافران دانسته و آیات قرآن را مثبت شفاعت برای برخی از اهل ایمان میداند. از همین رو، ذیل آیه 254 «بقره» مینویسد: «و در روز قیامت به اذن خدای متعال برای برخی حق شفاعت خواهد بود که حقیقت آن رحمتی از جانب خداوند است و شرافتی برای کسی است که خداوند به وی اذن داده تا شفاعت کند.»31 وی ذیل آیات «وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَی جَهَنَّمَ وِرْدا لَا یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدا» (مریم: 86ـ87) احتمالهای مختلفی را در مراد از «من» در «مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدا» و چهار احتمال در ضمیر فاعلی «واو» در «لَا یَمْلِکُونَ» ذکر کرده که بنابر تمام احتمالات، از این آیات اثبات شفاعت را استفاده میکند. این چهار احتمال عبارت است از:
الف. مراد مجرمان کافر باشد که در این صورت، استثنا را منقطع شمرده و در معنای آن مینویسد: «ای لکن من اتخذ عهدا یشفع له.» وی در این صورت، مراد از عهد را ایمان معرفی میکند. بنابراین احتمال، معنای عبارت این خواهد بود که مؤمنان مورد شفاعت واقع میشوند.
ب. مراد مجرمان کافر و مسلمانان گناهکار باشد که در این صورت استثنا را متصل شمرده و مفاد آیه را مورد شفاعت واقع شدن مؤمنان عاصی میداند.
ج. مراد از «لَا یَمْلِکُونَ»، متقین باشند که در این صورت، برخی از مفسّران مصداق «من» در «إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ...» را شافعین دانستهاند و برخی دیگر، کسانی دانستهاند که مورد شفاعت قرار میگیرند. بنابر قول نخست، معنای «إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ...» کسانی خواهند بود که به واسطه برخورداری از اعمال صالح، بدانها مقام شفاعت عنایت میشود و بنابر قول دوم، مقصود آیه شریفه این خواهد بود که شفاعت متقین تنها شامل کسانی میشود که از جانب خداوند پیمانی مبنی بر مستحق شفاعت بودنش اخذ کرده باشد.
د. مراد از «لَا یَمْلِکُونَ» همه مردم باشد و مقصود از «من» پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله و مراداز شفاعت، شفاعت مخصوص آن حضرت که با شرایطی شامل مردم خواهد شد.32
همانگونه که ملاحظه میشود، بنابر همه احتمالات و اقوالی که ابن عطیه ذکر کرد، دلالت آیه مورد بحث که همراه با استثناست بر شفاعت پذیرفته شده و دلالت آیه بر آن قطعی شمرده شده است.
6. محمّدبن احمد قرطبی (671ق)
وی ذیل آیه «مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ»مینویسد: در این آیه تثبیت شد که خداوند برای هر کسی که بخواهد ـ که ایشان پیامبران و علما و مجاهدان و ملائکه و غیر ایشان از کسانی است که خداوند شرافتشان بخشیده ـ اجازه شفاعت کردن میدهد و ایشان شفاعت نمیکنند، مگر برای کسی که مورد رضای خدای متعال است؛ همانگونه که خداوند فرمود: «وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی.» (انبیاء: 28)33
7. ابوحیان اندلسی (م 754ق)
وی پس از یادآوری استناد معتزله به ظاهر آیات نفیکننده شفاعت، برای نفی شفاعت از اهل کبائر مینویسد: اصحاب ما این آیات را مختص کافران میدانند34 و نیز در تفسیر جمله شریفه «مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ» میگوید: این آیه دلالت میکند که برخی به اجازه خداوند شفاعت میکنند.35
8. اسماعیلبن کثیر دمشقی (م 774ق)
ابنکثیر دمشقی ذیل آیه 48 «بقره» مینویسد: «وَلاَ یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ»یعنی از کافران شفاعت پذیرفته نمیشود. همچنانکه آیات «فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ» (مدثر: 48) و «فَمَا لَنَا مِن شَافِعِینَ وَلَا صَدِیقٍ حَمِیمٍ»(شعراء: 100و 101) درباره کافران است.36
وی در تفسیر آیه «لَا یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدا» (مریم: 87) مینویسد: ««لَا یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ»یعنی برای کافران شفاعتکنندهای نیست برخلاف مؤمنان که برخی از آنها برای برخی دیگر شفاعت کنند،... و استثنا در عبارت «إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدا» استثنای منقطع است و معنایش این است که اما کسی که در نزد خدای رحمان پیمانی برای استحقاق شفاعتش گرفته باشد (به نفعش شفاعت میشود) و مراد از عهد، شهادت به وحدانیت خدای متعال و قیام برای ادای حق آن است.»37 بنابراین، به نظر ابنکثیر بر اساس آیه مزبور کسی که موحد بوده و برای ادای حق آن قیام کرده باشد از شفاعت برخوردار خواهد بود.
9. عبدالرحمن بن محمّد ثعالبی (م 875 ق)
ثعالبی ذیل آیه 87 سوره «مریم» در مراد از مجرمان که مرجع ضمیر «لَا یَمْلِکُونَ» میباشد دو وجه محتمل دانسته است: نخست آنکه مراد از مجرمان تنها کافران باشد. وی بنابر این احتمال، استثنای «إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدا» را منقطع دانسته و در معنای عبارت مزبور مینویسد: یعنی: ولی کسی که از نزد خدای رحمان عهدی اخذ کرده باشد برایش شفاعت میشود و بنابراین احتمال، مراد از عهدْ ایمان است.
احتمال دوم آن است که مراد از مجرمان، کافران و مؤمنان گناهکار باشد. وی بنابراین احتمال، استثنا را متصل شمرده و در بیان معنای عبارت مذکور مینویسد: یعنی: مگر کسی از مؤمنان گناهکار که در نزد خداوند عهدی اخذ کرده باشد که به نفع وی شفاعت خواهد شد.38
10. اسماعیل حقی بروسوی (م 1137ق)
بروسوی ذیل آیه «مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ»(بقره: 255) مینویسد: خدای متعال با آوردن «إِلاَّ بِإِذْنِهِ»شفاعت را برای برخی اثبات کرد.39 وی سپس از نجمالدین رازی، صاحب التأویلات النجمیة نقل میکند که وی مراد از استثنا را شفاعت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله دانسته است؛ چراکه خداوند به ایشان وعده مقام محمود داده40 و مراد از آن مقام شفاعت است.41 رازی با تعیین مصداقی که برای استثنا کرد، آیه شریفه را اینگونه معنا میکند: پس معنای آیه اینچنین است که چه کسی در روز قیامت در نزد خداوند شفاعت میکند جز حضرت محمّد؛ چراکه به ایشان وعده شفاعت داده شده و در شفاعت از سوی خدا اذن دارند.42
بروسوی همچنین ذیل آیه سوم سوره «یونس» در بیان معنای عبارت «مَا مِن شَفِیعٍ إِلاَّ مِن بَعْدِ إِذْنِهِ»مینویسد: این عبارت مثبِت شفاعت برای کسی است که به وی اذن داده شده است.43
اثبات شفاعت با آیات نافی فایده شفاعت
لسان برخی از آیات مربوط به شفاعت، نفی فایده شفاعت است. این آیات خود سه دسته هستند:
الف. آیات نافی فایده شفاعت به صورت مطلق؛ مانند آیه «وَاتَّقُواْ یَوْما لاَّ تَجْزِی نَفْسٌ عَن نَفْسٍ شَیْئا وَلاَ یُقْبَلُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ تَنفَعُهَا شَفَاعَةٌ.» (بقره: 123) این آیات هرچند ظاهرشان مطلق است، ولی به منظور جمع با آیات مثبت سودمندی شفاعت در حق مؤمنانِ گناهکار بر عدم سودبخشی شفاعت از غیرمؤمنان حمل میشود.
ب. آیات نفیکننده نفع شفاعت همراه با استثنا؛ مانند آیه «یَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِیَ لَهُ قَوْلاً»(طه: 109) پیشتر گفتیم که این آیات اثباتکننده شفاعت به اذن خداوند میباشند و بر اساس این دسته آیات، شفاعت کسانی خاص برای برخی از انسانها در روز قیامت ثمربخش خواهد بود.
ج. آیات نفیکننده نفع شفاعت از کافران. خداوند پس از تصویر گفتوگوی بهشتیان و کافران گرفتار در آتش، میفرماید: «فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ» (مدثر: 48) و شفاعت شفاعتکنندگان آنها (کافران) را سود نخواهد بخشید! آیه مذکور منفعت شفاعت را از گروه خاصی از مجرمان (= مجرمان کافر) نفی میکند نه از همه آنان، و از مفهوم کلام به دست میآید که شفاعت برای گروهی دیگر از مجرمان سودبخش خواهد بود. این بخش از آیات در حقیقت قرینه برای جمع بین آیات دسته اول و دسته دوم است؛ به این صورت که آیات نافی مطلق را برای آنکه با آیات مثبت متنافی نباشد بر نفی نفع شفاعت از کافران حمل میکنیم.
نکته قابل توجه اینکه آیات نافی شفاعت از کافران فیالجمله مثبت شفاعت نیز هستند؛ چراکه در آیهای که ذکر شد شفاعت به «الشافعین» که فاعل است اضافه شده است و مصدر مضاف به فاعل مشعر به وقوع فعل در خارج است. بر همین اساس، عبدالقاهر جرجانی در نقد متنبی در بیت «عجبا له حَفِظَ العنانَ بأنملٍ / ماحفظُها الأشیاء من عاداتها» مینویسد: شایسته بود به جای «ماحفظُها الأشیاء» میگفت: «ما حفظُ الاشیاءِ»؛ زیرا مراد شاعر آن است که حفظ را به صورت مطلق از سه انگشت نفی کند؛ حال آنکه اضافه کردن «حفظ» به ضمیر «ها» که فاعل است مقتضی آن است که برای انمل حفظی را ثابت کرده باشد.44 بنابراین، تعبیر «لا تنفعهم شفاعه الشافعین» دلالت میکند که شفاعتی هست، اما گروه خاصی از مجرمان ـ که کافران باشند ـ از آن بیبهره خواهند بود.45 تفتازانی در دلالت آیه مزبور بر تحقق شفاعتی سودبخش درباره مؤمنان بر این نکته تأکید میورزد که آیه درباره کافران است و ساختار به کار گرفته شده در آن بر سودمندی شفاعت درباره غیرکافران دلالت میکند. وی دلالت ساختار آیه بر سودمندی شفاعت در حق مؤمنان را اینگونه مدلّل میکند که آیه مزبور در مقام توبیخ و ناامید کردن کامل کافران است و اگر اینگونه باشد که شفاعت درباره هیچکس سودمند نباشد توبیخ و تخییب خاصی درباره کافران نخواهد بود. بر این اساس، مقام توبیخ و تخییب کافران مقتضی نفعبخشی شفاعت برای مؤمنان میباشد.46
معنای شفاعت
پس از آنکه دانستیم قرآن مثبت شفاعت برای برخی از انسانها و فرشتگان در حق برخی از بندگان است، نوبت به این بحث میرسد که معنای شفاعت چیست و اقسام آن کدام است؟ بررسی معنا و نیز اقسام شفاعت از دیدگاه قرآن و روایات، مبحثی دراز دامن است و نیاز به پژوهشی مستقل دارد که در این مقال مجال آن نیست. از اینرو، به اختصار بسنده میکنیم. مهم اثبات دلالت آیات بر وجود شفاعت بود که به انجام رسید. به فرض اگر نتوانیم به معنای صحیح شفاعت دست یابیم مجاز به انکار شفاعت نیستیم، حداکثر باید بگوییم: ظاهر آیات اثبات شفاعت برای افراد خاصی با اذن الهی است ولی حقیقت آن را نمیدانیم.
عبده و رشید رضا شفاعت را به همان معنایی که در حکومتهای دنیایی معهود است در نظر گرفته و پذیرش آن را نشانه دستیابی به علم درست و شناخت مصلحت مغفول یا خروج از عدالت دانستهاند و به دلیل آنکه چنین امری درباره خداوند محال است آن را امری محال تلقّی کردهاند. اشتباه ایشان در این است که ابتدا تصویری نادرست از شفاعت برای خود ساختهاند و به دنبال آن، با آنکه آیات قرآن ظهور در اثبات شفاعت دارد درصدد اثبات عدم دلالت قرآن بر شفاعت برآمدهاند.
قطعا پذیرش شفاعت در دادگاه الهی به معنای کشف مصلحت مغفول برای خدای متعال و به دنبال آن تغییر در علم خدای متعال و یا دور شدن از عدالت نیست. شفاعت از ماده «شفع» به معنای جفت در مقابل طاق است.47 شفیع با کمک به شفاعت شونده موجب برداشته شدن عذاب از او یا ترفیع درجهاش میشود. شفاعت تتمیم سبب ناقص است؛ گویا شفیع با انضمام به سببیت ناقص که شفاعت شونده از آن برخوردار است آن را کامل کرده و او را از عذاب میرهد یا به مقامی نایل میسازد.48
به طور قطع، شفیع از خداوند نمیخواهد که دست از مولویت خویش بردارد و یا قوانین خود را زیر پا بگذارد، بلکه به اوصافی همچون رأفت، رحمت، و بینیازی خداوند متوسل میشود و یا ضعف و ناتوانی عبد را وسیله قرار میدهد و یا آنکه ویژگیهایی از خود را واسطه قرار میدهد تا خداوند بر مشفعٌله ببخشاید و از عذاب او درگذرد و یا به او مقامی بالاتر عطا کند. شفاعت در حقیقت حکومت قانونی از قوانین الهی بر قانون دیگر است.49 و حقیقت آن ایصال نفع یا دفع شر به نحو حاکمیت قانونی بر قانون دیگر است. رحمت خداوند بر عذابش سبقت دارد و با شفاعت، شفاعتشونده از شمول قانون عذاب خارج شده مشمول عفو و گذشت و رحمت خداوند میگردد. بنابراین، شفاعت به معنای نفی مولویت خدا یا نفی عبد بودن شفاعتکننده نیست، بلکه شفیع که بنده مقرّب حضرت حق است به اذن خدای متعال و بر اساس قانونی که خود خدای متعال قرار داده به شیوهای که بیان شد، به کمک شفاعتشونده آمده و درباره او وساطت میکند.50 علّامه طباطبائی پس از تحلیل شیوایی که از حقیقت شفاعت ارائه میدهد به این نتیجه نایل میشود که شفاعت از مصادیق قانون سببیت است و به معنای واسطه شدن سبب متوسط قریب بین سبب بعید و مسبب آن میباشد.51
از آنرو که قانون شفاعت را خداوند قرار داده و میداند چه کسی لیاقت برخورداری از شفاعت را داشته و در نهایت با برخورداری از شفاعتی که مقرّر کرده از عذاب رها میگردد یا به مقامی بالاتر دست مییابد، لازمهاش تغییر در علم ازلی خداوند ـ که پدیدآورندگان المنار تصور کردند ـ نمیباشد؛ زیرا خداوند در علم ازلی خود میداند که آن فرد شفاعتشونده مشمول شفاعت واقع خواهد شد. مثل اینکه کسی گناهی میکند ولی خداوند در علم ازلی خویش میداند که این فرد توبه کرده و مشمول عفو الهی خواهد شد. از سوی دیگر، چون این شفاعت به اذن خدای متعال است هیچ منافاتی با توحید افعالی ندارد؛ چراکه خداوند خود خواسته است از این مجرای خاص رحمتش به بندهاش نایل شود، همانگونه که وساطت اسباب و علل طبیعی با توحید افعالی منافاتی ندارد؛ چراکه خداوند این اسباب را قرار داده و اصل وجود و آثار آنها همه از خداست و به اذن و مشیت و اراده حضرت حق ـ سبحانه و تعالی ـ در مسببات تأثیر میگذارند. شفیع هم وقتی در دادگاه الهی شفاعت میکند، چون این شفاعتش به اذن خداست و در حقیقت، خود خداوند از وی خواسته تا برای افرادی با ویژگیهای خاصی شفاعت کند، هیچ منافات با توحید افعالی ندارد و خلاصه تمام شفاعتها به خدا برمیگردد و به اذن و مشیت و اراده خداوند محقق میشود: «قُللِلَّهِالشَّفَاعَهُجَمِیعا.»(زمر:44)
شفاعت تکوینی در قرآن کریم
آنچه تاکنون گفتیم معطوف به شفاعت انبیا و اولیای الهی و ملائکه از برخی بندگان خدای متعال در روز قیامت بود که وساطت برای برداشتن عقاب یا ترفیع مقام است و از آن به «شفاعت تشریعی» تعبیر میشود. نوع دیگری از وساطت، وساطت در عالم تکوین برای رساندن فیض الهیبرموجوداتاستکهبهآن«شفاعت تکوینی» میگویند.
قانون علّیت از اصول مسلم عقلی است که قرآن نیز آن را تأیید کرده است.52 هیچ پدیدهای در عالم هستی رخ نمیدهد، مگر آنکه علتی آن را باعث گشته است. کوچکترین حرکتی که در هستی ایجاد میشود دارای علتی است. آتش علت سوزاندن است، و آب سبب رشد و نمای گیاه و...، ولی مسببالاسباب خداوند است و این سلسله علتها به علتی منتهی میشود که علتالعلل است و تمام تأثیرات از اوست. اوست که سوزاندگی را به آتش داده و آب را سبب حیات قرار داده است. اسباب و علل طبیعی در حقیقت بسان مسیرهایی هستند که فیض خدای متعال از طریق آنها در هستی جریان مییابد و این مسیرها را خود خدای متعال قرار داده است تا از طریق این نظام تدبیر الهی بر هستی تحقق یابد. بنابراین، تمام علل و اسباب واسطه بین خدای متعال و مسببات هستند تا از طریق آنها تدبیر الهی تحقق یابد و چون این نظام را خداوند قرار داده است، این وساطت تکوینی نیز به اذن خدا میباشد. در برخی آیات قرآن بر این وساطت نیز «شفاعت» اطلاق شده است.
پدیدآورندگان المنار هرچند اصل علّیت را پذیرفتهاند،53 ولی کاربرد شفاعت در وساطت در عالم تکوین در کاربردهای قرآنی این واژه را نمیپذیرند؛ زیرا ایشان اصل دلالت آیات شفاعت بر تحقق شفاعت را ـ که شفاعت تکوینی را نیز شامل میشود ـ منکرند. در این قسمت، آیات دال بر این نوع شفاعت و نیز دلالت آنها را به اختصار بیان میکنیم:
آیه اول
«إِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الأَمْرَ مَا مِن شَفِیعٍ إِلاَّ مِن بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِکُمُ اللّهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلاَتَذَکَّرُونَ» (یونس: 3)؛ همانا پروردگار شما خدای یکتاست که آسمانها و زمین را در شش روز (شش دوره) بیافرید، آنگاه بر عرش ـ مقام فرماندهی بر جهان هستی ـ برآمد. کار [جهان] را تدبیر میکند. هیچ میانجی و شفیعی نیست، مگر پس از خواست و فرمان او. این است خدای، پروردگارتان، پس او را بپرستید. آیا یاد نمیکنید و پند نمیگیرید؟
خدای متعال در این آیه شریفه آفرینش آسمانها و زمین را در دورههایی معین مطرح کرده و سپس تکیه خداوند بر عرش را بیان میکند، و آن را با تدبیر امر تفسیر مینماید: «یُدَبِّرُ الأَمْرَ» و در ادامه، وجود شفیعی به غیر اذن خدا را منتفی اعلام میکند.
سیاق آیه شریفه نشان میدهد مراد از شفاعت، در عبارت «مَا مِن شَفِیعٍ إِلاَّ مِن بَعْدِ إِذْنِهِ» شفاعت در تکوین باشد؛ چراکه پیش از آن تدبیر آسمانها و زمین مطرح شده است. خدای متعال با عبارت «یُدَبِّرُ الأَمْرَ» این حقیقت را بیان میکند که تدبیر عالم به دست خداست و خداوند بدون کمک گرفتن از کسی آن را تدبیر میکند و در ادامه نقش وسائط در تدبیر را بیان میکند که وساطت آنها به اذن خداست و خداوند آنها را واسطه قرار داده است و این منافاتی با ربوبیت خدای متعال ندارد. بنابراین، ربوبیت استقلالی از آن خداست و هیچکس مستقلاً تأثیری در عالم وجود ندارد و حقیقت توحید در تدبیر همین است و در عین حال، اسباب تکوینی به اذن خدای متعال در هستی نقش وساطت در ایصال فیض خداوند را ایفا میکنند و به تسبیب الهی ایفای نقش مینمایند.54
آیه دوم
«اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ مَا لَکُم مِن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ وَلَا شَفِیعٍ أَفَلَا تَتَذَکَّرُونَ»(سجده: 4)؛ خداست آنکه آسمانها و زمین و آنچه را میان آنهاست در شش روز (دوره) بیافرید، سپس بر عرش ـ مقام فرمانروایی بر جهان آفرینش ـ برآمد، شما را جز او هیچ سرپرست و کارسازی و هیچ شفیعی نیست. آیا یاد نمیکنید و پند نمیگیرید؟
همانگونه که در آیه پیشین توضیح دادیم، مراد از «استوی بر عرش»، تدبیر عالم هستی است و عبارت بعدی در مقام نفی قیام هستی به غیر خدا و شفاعت غیر خدا در تدبیر آن است. روشن است که در این آیه شریفه مراد از شفاعت، شفاعت تکوینی و یا اعم از شفاعت تکوینی و تشریعی است، گو اینکه تناسب سیاق با شفاعت تکوینی بیشتر است.55 با توجه به آیاتی که شفاعت به اذن الهی را برای غیر خدا اثبات میکنند، این آیه شریفه بر نفی شفاعت و وساطت مستقل غیر خدا در هستی حمل میشود.
آیه سوم
«اللّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ.» (بقره: 255)
عبارت «مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ» در آیه مزبور با توجه به سیاق آیه شریفه بر شفاعت تکوینی دلالت میکند؛ زیرا آیه مزبور پس از بیان انحصار حیات و قیومیت در خدای متعال56 میفرماید: «لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ.»در اینجا این سؤال مطرح میگردد که اگر قیام همه موجودات به خدای سبحان است و همه چیز از آن خداست و در نتیجه، ذات و اوصاف موجودات و نیز آثار آنها قائم به حق ـ سبحانه و تعالی ـ است، پس اسباب و علل طبیعی چه کارهاند؟ جمله بعدی آیه، یعنی«مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ» در حقیقت، پاسخ به این سؤال است؛ چراکه اسباب و علل به اذن الهی عمل میکنند و تصرف آنها در هستی با اذن خداوند به منظور وساطتشان در مورد مسبباتشان است و حقیقت شفاعت که وساطت در رساندن خیر و دفع شر است بر اسباب و علل طبیعی نیز منطبق است و چون این امر به اذن الهی است، هیچ منافاتی با ربوبیت مطلقه خدای متعال ندارد. آری، اگر تأثیر این علل استقلالی بود و نه به اذن خدا، با ربوبیت خداوند منافات داشت، در حالی که اصل وجود آنها متقوم به خدا و اثری که میگذارند به اذن و مشیت حضرت حق ـ جلّ و علی ـ میباشد.57
بنابراین، از نظر قرآن شریف شفاعتْ مطلق وساطت را شامل میشود، چه وساطت در عالم تکوین برای رساندن فیض وجود بر مخلوقات باشد و چه وساطت در روز قیامت برای رساندن رحمت الهی به برخی از بندگان خدای سبحان.58
نتیجهگیری
1. شفاعت یکی از اصول اعتقادی مسلم اسلامی و مورد پذیرش تمام فرقههای مسلمانان است، ولی عبده و رشید رضا شفاعت را مستلزم تغییر علم ازلی خداوند دانسته و در نتیجه، شفاعت را امری محال و آیات قرآن را به طور کلی نافی آن میدانند.
2. عبده و رشید رضا آیات مربوط به شفاعت را به سه دسته تقسیم کردهاند: الف. آیات نافی شفاعت به صورت مطلق؛ ب. آیات نافی سودمندی شفاعت؛ ج. آیات همراه با استثنا با تعابیری همچون «إِلاَّ بِإِذْنِهِ.»به نظر ایشان، آیات دسته سوم نیز نافی شفاعت است و استثنا فقط دلالت بر این میکند که آنچه پیشتر بیان شده به مشیت الهی است.
3. آیات قرآن در ارتباط با نفی و اثبات شفاعت به سه دسته تقسیم میشوند: الف. آیات نافی شفاعت که خود این آیات دو دستهاند: دستهای شفاعت را به طور کلی نفی میکنند و دستهای فقط شفاعت کافران و بتپرستان را مردود میدانند. ب. آیات مثبت شفاعت خدای متعال؛ ج. آیات نافی همراه با استثنا به اذن خدا و امثال آن.
4. آیات همراه با استثنا بر خلاف ادعای المنار مثبت شفاعت به اذن خدا برای برخی از انسانها میباشد که مورد رضایت خدای متعال هستند، و راه جمع بین این آیات و آیاتی که به طور مطلق شفاعت را نفی میکنند حمل آیات مطلق بر شفاعت بدون اذن خدای متعال است.
5. آیات نافی فایده شفاعت به سه دسته تقسیم میشوند: الف. آیاتی که به صورت مطلق فایده شفاعت را نفی میکنند؛ ب. آیاتی که همراه با استثنا نفع شفاعت را نفی میکنند؛ ج. آیاتی که ثمربخشی شفاعت برای کافران را نفی میکنند. این دسته مثبت نفع شفاعت برخی برای برخی دیگر به اذن الهی و با شرایطی خاص است و شفاعت به غیر اذن الهی را نفی میکند.
برخی از آیات دسته دوم در عین نفی نفع شفاعت از کافران، با توجه به قواعد ادبیات عرب، وجود شفاعت برای برخی را اثبات میکنند.
6. شفاعت قانونی حاکم بر قوانین مجازات مجرمان است که خود خدای متعال مقرّر کرده است. بنابراین، شفاعت نفی مولویتخداوند و عبودیت شفیع نیست، بلکه شفیع ویژگیهای خدای متعال یا خود یا کسی را که میخواهد برایش شفاعت کند واسطه قرار میدهد تا خداوند بر وی ببخشاید یا مقامش را فراتر برد.
7. در برخی از آیات قرآن درباره اسباب و علل طبیعی نیز شفاعت به کار رفته است. بنابراین، از آیات قرآن دو نوع شفاعت استفاده میشود: الف. شفاعت تشریعی که به معنای شفاعت در مرحله مجازات است؛ ب. شفاعت تکوینی که به معنای شفاعت و وساطت اسباب و علل برای رسیدن فیض خدای متعال به مسببات است.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1 عضو هیئت علمى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى ره. دریافت: 30/10/87ـ پذیرش: 27/12/87.
2ـ نگارنده در دو مقاله با عنوان «نقد و بررسى تفسیر رشید رضا از آیه ولایت» و «المنار و تفسیر آیات بیانگر معجزات» به ترتیب در شمارههاى 48 و 83 همین مجله برخى دیگر از نمودهاى گرایشهاى وهابىگرى و ضدشیعى این تفسیر را نشان داده و بررسى کرده است. ر.ک: معرفت 48 آذر 1380 و معرفت 83 (آبان 1383).
3ـ ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان فى تفسیرالقرآن، ج 1، ص 155ـ174.
4ـ زیرا این مقاله در پى بررسى دیدگاه پدیدآورندگان المنار درباره آیات شفاعت است و ایشان تنها در آیاتى که ماده «ش ف ع» در آنها به کار رفته از شفاعت سخن گفتهاند و از سوى دیگر، به تفسیر شاخصترین آیهاى که در روایات بر مقام شفاعت پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله تطبیق شده، یعنى آیه «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاما مَحْمُودا» اسراء: 79 نرسیدهاند.
5ـ معتزله برآنند که که شفاعت صرفا براى زیادت ثواب است نه دفع عقاب، و کسانى که گناه کبیره کردهاند، مشمول شفاعت واقع نمىشوند. (ر.ک: قاضى جرجانى، شرح المواقف، ج 8، ص 312ـ313 / محقق حلّى، المسلک فى اصولالدین، ص 126 / عبدالرحمن بن احمد ایجى، المواقف فى علم الکلام، ص 380.)
6ـ شریف مرتضى، رسائل الشریف المرتضى، المجموعة الاولى، ص 150.
7ـ فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبیان، ج 1، ص 151. درباره تصریح دانشمندان شیعه بر اتفاقى بودن شفاعت در نزد همه مسلمانان نیز، ر.ک: ابنمیثم بحرانى، قواعدالمرام فى علمالکلام، ص 166 / محق حلّى، المسلک فى اصولالدین، ص 126.
8ـ قاضى جرجانى، شرحالمواقف، ج 8، ص 312.
9ـ عبدالرحمنبن احمد ایجى، المواقف فى علمالکلام، ص 380.
10ـ ابوحیان اندلسى، بحرالمحیط، ج 1، ص 349. درباره اجماعى بودن شفاعت از نظر اهلسنت نیز، ر.ک: مسعودبن عمر تفتازانى، شرح المقاصد، ج 5، ص 158. وى یکى از ادلّه ثبوت شفاعت را اجماع دانسته است.
11ـ این تفسیر از آغاز قرآن تا تفسیر آیه 125 سوره نساء حاصل کلاسهاى تفسیر محمّد عبده در الازهر مصر است که به خامه شاگرد مبرزش، محمّد رشید رضا، به رشته تحریر درآمده است. ادامه تفسیر که تا آیه 52 سوره یوسف است تماما از رشید رضا مىباشد. رشید رضا در بخش نخست تفسیر در مواردى که با استادش اختلافنظر دارد و یا مطالبى را علاوه بر درسهاى استاد اضافه کرده، با تعابیرى همچون «اقول» از سخنان استادش جدا کرده است. البته در بسیارى از موارد نظراتش موافق با استادش بوده که بخش مربوط به آیات شفاعت از این قبیل است، از اینرو، اگر در مواردى مطالب را به عبده نسبت مىدهیم به معناى اختلاف رشید رضا با وى نیست.
12ـ محمّد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج 1، ص 307. در متن هرچند هر دو صورت شفاعت از خداى متعال نفى شده است ولى به دلیل آنکه صورت دوم، یعنى فرض عدم عدالت خداوند، مردود است، در بیان وجه محال بودن به این صورت اصلاً اشاره نشده است. درباره رد شفاعت به دلیل منافى دانستن آن با علم مطلق الهى نیز ر.ک: محمّد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج 3، ص 31.
13ـ محمّد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج 1، ص 307.
14ـ همان.
15ـ محمّد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج 3، ص 33.
16ـ آیتاللّه سبحانى، عبده را در شمار کسانى که شفاعت را به عنوان یک اصل مسلم پذیرفتهاند آورده و عبارت «فماورد فى اثبات الشفاعه یکون على هذا من المتشابهات» را چنین ترجمه مىکند: آیات و روایاتى که درباره شفاعت وارد شده از آیات متشابه است. جعفر سبحانى، منشور جاوید، ج 8، ص 22 با توجه به آنچه ذکر گردید، معلوم مىشود ترجمه «ما» به «آیات و روایات» نادرست است؛ زیرا مقصود وى تنها روایات بیانگر شفاعت است.
17ـ محمّد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج 3، ص 32ـ33. درباره حمل روایات شفاعت بر استجابت دعا نیز، ر.ک: همان، ج 1، ص 308.
18ـ همان، ص 33، نیز، ر.ک: همان، ج 7، ص 122.
19ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 157.
20ـ همان.
21ـ درباره لزوم اذن الهى در حوادث هستى و نیز معناى آن ر.ک: محمّدتقى مصباح، معارف قرآن خداشناسى، ص 195ـ198.
22ـ ر.ک: محمّدبن جریر طبرى، جامعالبیان عن تأویل آى القرآن، ج 3، ص 5.
23ـ همان، ص 10.
24ـ همان، ج 6، ص 530.
25ـ همان، ج 8، ص 381.
26ـ نصربن محمّدبن احمد سمرقندى، بحرالعلوم، ج 1، ص 691.
27ـ حسینبن مسعود بغوى، معالم التنزیل فى التفسیر و التأویل، ج 1، ص 47.
28ـ همان، ص 221.
29ـ همان، ج 2، ص 214.
30ـ رشیدالدین میبدى، کشفالاسرار و عدهالابرار، ج 1، ص 692.
31ـ ابن عطیه اندلسى، المحرر الوجیز فى تفسیرالکتاب العزیز، ج 1، ص 341.
32ـ ر.ک: همان، ج 4، ص 32ـ33.
33ـ محمّدبن احمد قرطبى، الجامع لاحکام القرآن، ج 3، ص 273.
34ـ ابوحیان اندلسى، بحرالمحیط، ج 1، ص 349؛ ج 2، ص 285.
35ـ همان، ج 2، ص 288.
36ـ اسماعیلبن کثیر دمشقى، تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 155.
37ـ همان، ج 4، ص 487.
38ـ عبدالرحمن بن محمّد ثعالبى، جواهرالحسان فى تفسیرالقرآن، ج 2، ص 339.
39ـ اسماعیل حقى بروسوى، تفسیر روحالبیان، ج 1، ص 401.
40ـ اشاره به آیه «وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ عَسَى أَن یَبْعَثَکَ رَبُکَ مَقَاما مَحْمُودا»اسراء: 79.
41ـ اسماعیل حقى بروسوى، تفسیر روحالبیان، ج 1، ص 402.
42ـ همان.
43ـ همان، ج 4، ص 10.
44ـ عبدالقاهر جرجانى، دلائل الاعجاز، ص 551ـ552.
45ـ ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 167.
46ـ ر.ک: مسعودبن عمر تفتازانى، شرح المقاصد، ج 5، ص 158.
47ـ خلیلبن احمد فراهیدى، العین، ج 2، ص 927.
48ـ ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 157.
49ـ حاکمیت و تقدم قانونى بر قانون دیگر در حیطه قوانین حقوقى و غیر آن امرى قطعى و پذیرفته شده است. براى مثال، خداى متعال گوشت مردار را حرام کرده است و این یکى از قوانین الهى است و از سوى دیگر، بر اساس قاعده «اضطرار» که مستفاد از آیات و روایات است، اگر کسى مضطر به اکل میته شود از باب اضطرار برایش هیچ اشکالى ندارد، بلکه براى حفظ جان، که واجبى اهم است، باید از گوشت مردار بخورد. بنابراین قانون اضطرار مقدم بر حرمت اکل میته است. نیز خداى متعال شرک را ظلم شمرده و مشرک را وعده آتش داده است. بنابراین، اگر کسى شرک بورزد به عذاب الهى دچار خواهد شد ولى قانون توبه بر آن مقدم و حاکم است. از اینرو، اگر مشرک توبه کند دیگر براى وى عذابى نخواهد بود. تأثیر دعا در رفع بلا و غیر آن و تأثیر توبه و استغفار در بخشش گناهان نمونههایى از تأثیر قانونى بر قانون دیگر است.
50ـ درباره حقیقت شفاعت و عدم سازگارى آن با اعتقاد به توحید، ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 157ـ159 / محمّدتقى مصباح، معارف قرآن خداشناسى، ص 66ـ68.
51ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 159.
52ـ ر.ک: محمّدتقى مصباح، معارف قرآن خداشناسى، ص 116ـ124.
53ـ از جمله ر.ک. محمّد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج 1، ص 58، 59 و 243؛ ج 2، ص 66، 67 و 89. البته ایشان در مواضعى از «جریان عادت خدا» نیز سخن گفتهاند که به دیدگاه اشاعره در نفى علّیت نزدیک مىشود، ولى با دقت در کلام ایشان و نیز تأکیدى که در توجه به نظام سبب و مسببى حاکم بر عالم تکوین در مواضع دیگر کردهاند معلوم مىشود به اذن الهى براى اسباب نیز تأثیر قایلند و مرادشان از جریان عادت خدا چیزى جز به اذن الهى دانستن تأثیر اسباب نیست. از جمله ایشان در تفسیر آیه «وَمَا هُم بِضَآرِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ» مىنویسند: یعنى ساحران فراتر از اسبابى که خداى متعال آنها را به مسببات مرتبط ساخته از توانى غیبى برخوردار نمىباشند، پس ایشان به واسطه آن اسباب کارهایى انجام مىدهند که مردم گمان مىبرند فراتر از استعداد بشر و توانى است که خداوند به انسانها داده است. پس اگر کسى از کارهاى آنها ضررى بیند به اذن خدا یعنى به واسطه سببى است که عادت خداوند بر این جارى شده که مسببات هنگام حصول آنها و به اذن الهى تحقق یابد. محمد رشیدرضا، المنار، ج 1، ص 405 در این عبارات هرچند تعبیر «جرت العادة» به کار رفته که از نظر ظاهر به تعابیر اشاعره در نفى علّیت نزدیک است، ولى وقتى در مجموع سخن ایشان نگریسته مىشود معلوم مىشود صرفا از نظر تعبیر خواستهاند با اشاعره همراه باشند، ولى در حقیقت تأثیر اسباب به اذن خداى متعال را پذیرفتهاند.
54ـ براى تبیین دلالت آیه بر شفاعت تکوینى و حقیقت آن، ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 160؛ ج 8، ص 157؛ ج 10، ص 10.
55ـ درباره دلالت آیه مزبور بر شفاعت تکوینى، ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 16، ص 245.
56ـ در ترکیب نحوى «الحى و القیوم» دو وجه محتمل است. نخست آنکه «الحى و القیوم» صفت براى اللّه باشند و وجه دوم آنکه خبر بعد از خبر براى اللّه باشند. علّامه طباطبائى با استفاده از روش تفسیر قرآن به قرآن از آیات دیگر انحصار حیات و قیومیت در خداى متعال را استفاده کرده و بدینسان وجه خبر بودن را متعین دانسته است؛ چراکه در این صورت، آیه مزبور با دیگر آیات که دال بر حصر حیات و قیومیت در خداوند متعال است هماهنگ خواهد بود. ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 2، ص 329ـ331.
57ـ ر.ک: همان، ص 332و333.
58ـ براى مطالعه بیشتر درباره شفاعت تکوینى، ر.ک: جعفر سبحانى، منشور جاوید، ج 8، ص 58ـ61 / ناصر مکارم شیرازى و همکاران، پیام قرآن، ج 6، ص 522ـ523 / ناصر مکارم شیرازى و همکاران، تفسیر نمونه، ج 1، ص 266؛ ج 2، ص 268ـ269 / عبداللّه جوادى آملى، تسنیم، ج 4، ص 214ـ220.
منابع
ـ ابن کثیر دمشقى، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دار الاندلس، بىتا.
ـ ابوحیان اندلسى، محمّدبن یوسف، بحر المحیط، بیروت، دارالفکر، 1412.
ـ اندلسى، ابن عطیه، المحرر الوجیز فى تفسیرالکتاب العزیز، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1413.
ـ ایجى، عبدالرحمنبن احمد، المواقف فى علمالکلام، بیروت، عالمالکتب، بىتا.
ـ باقرى، علىاوسط، «المنار و تفسیر آیات بیانگر معجزات»، معرفت83 آبان 1383، ص 17ـ23.
ـ ـــــ ، «نقد و بررسى تفسیر رشیدرضا از آیه ولایت»، معرفت 48 (آذر 1380)، ص 69ـ73.
ـ بحرانى، علىبن میثم، قواعد المرام فى علمالکلام، قم، مطبعة مهر، 1398ق.
ـ بغوى، حسینبن مسعود، معالم التنزیل فى التفسیر و التأویل، بیروت، دارالفکر، 1422.
ـ تفتازانى، مسعودبن عمر، شرح المقاصد، قم منشورات الرضى، 1409.
ـ ثعالبى، عبدالرحمن بن محمّد، جواهر الحسان فى تفسیر القرآن، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1416.
ـ جرجانى، عبدالقاهر، دلائل الاعجاز، قاهره، مطبعة المدنى، 1413.
ـ جرجانى، علىبن محمد،، شرح المواقف، قم، منشورات الشریف الرضى، 1325ق.
ـ جوادى آملى، عبداللّه، تسنیم: تفسیر قرآن کریم، قم، اسراء، 1381.
ـ حقى بروسوى، اسماعیل، تفسیر روح البیان، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1405، ط. السابعة.
ـ رشیدرضا، محمّد، تفسیر القرآن الکریم (تفسیر المنار)، بیروت، دارالمعرفة، 1414.
ـ سبحانى، جعفر، منشور جاوید، قم، دارالقرآن الکریم، 1410.
ـ سمرقندى، نصربن محمد بن احمد، تفسیر القرآنالکریم «بحرالعلوم»، دراسة و تحقیق عبدالرحیم احمد الزقة، بغداد، مطبعة الارشاد، 1405.
ـ شریف مرتضى، رسائل الشریف المرتضى، المجموعة الاولى، قم، دارالقرآن الکریم، 1405.
ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، المیزان فى تفسیر القرآن، قم، اسماعیلیان، 1393ق، ط. الثالثة.
ـ طبرسى، فضلبن حسن، مجمعالبیان لعلوم القرآن، بیروت، دارالمعرفة، 1408، ط. الثانیة.
ـ طبرى، محمّدبن جریر، جامع البیان عن تأویل آىالقرآن، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1420، ط. الثالثة.
ـ فراهیدى، خلیلبن احمد، کتاب العین، تحقیق مهدى مخزومى و ابراهیم سامرائى، قم، اسوه، 1414.
ـ قرطبى، محمّدبن احمد، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1416.
ـ محقق حلّى، المسلک فى اصولالدین، تحقیق رضا استادى، مشهد، مؤسسة الطبع و النشر فى الاستانة الرضویة، 1414.
ـ مصباح، محمّدتقى، معارف قرآن (خداشناسى)، قم، مؤسسه درراه حق، 1367.
ـ مکارم شیرازى، ناصر و همکاران، پیام قرآن، قم، مدرسة الامام امیرالمؤمنین ع، 1370.
ـ ـــــ ، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1374.
ـ میبدى، رشیدالدین، کشف الاسرار و عدهالابرار، تهران، امیرکبیر، 1371، چ پنجم.
تفسیر المنار یکی از تفاسیر پرآوازه سده چهاردهم است. از اینرو، شناخت مزایا و کاستیهای آن بایسته پژوهش و بررسی است. با وجود دقتها و نکتهسنجیهای بسیاری که در این تفسیر وجود دارد و افقهای نوی که در تفسیر آیات بازمیگشاید، متأسفانه گرایشهای وهابیگری و ضدشیعی در آن موج میزند و همین امر به شدت از عظمت آن فرو کاسته است. یکی از نمودهای این گرایش، اصرار پدیدآورندگان المنار در نفی دلالت آیات بر شفاعت میباشد.2 از آنرو که شفاعت و مباحث مربوط به آن از چالشهای مذهبی معاصر است و برخی پذیرش آن را با توحید ناسازگار تلقّی میکنند، نشان دادن دلالت آیات بر شفاعت و ثمربخشی آن در تحکیم اعتقادات صحیح و نفی شبهات در این زمینه از اهمیت بسزایی برخوردار است.
علّامه طباطبائی در تفسیر آیات مربوط به شفاعت و در بحث مستقلی که ذیل آیه 48 سوره «بقره» درباره شفاعت دارد، به مطالب تفسیر المنار درباره شفاعت نیز نظر داشته و مدعای پدیدآورندگان آن مبنی بر نفی شفاعت در تمام آیات را نقد کرده است؛3 ولی به صورت مشخص دستهبندی پدیدآورندگان المنار از آیات
شفاعت و سخنان آنان در عدم دلالت قرآن بر شفاعت را نقل نمیکند. در تفاسیر موضوعی و کتابهایی که به صورت مستقل شفاعت را بررسی کردهاند، به طور خاص دیدگاه تفسیر المنار بررسی نگردیده است. بنابراین، طرح دیدگاه پدیدآورندگان تفسیر المنار درباره دلالت آیات و نقد آن به صورت مستقل امری ضروری است.
شیوه بحث نوشتار حاضر اینگونه است که پیش از پرداختن به معنی و حقیقت شفاعت، به اصل نفی یا اثبات آن از منظر آیات قرآن پرداختهایم؛ چراکه به نظر ما اثبات اصل دلالت یا عدم دلالت آیات بر وجود شفاعت بر بحث از حقیقت آن مقدم است؛ زیرا اگر اثبات شود آیات دلالتی بر آن ندارد بحث از حقیقت شفاعت قرآنی بیمعناست و اگر دلالت آیات بر شفاعت اثبات شود، به فرض اگر نتوانیم به معنای صحیح شفاعت دست یابیم مجوزی برای نفی آن نداریم و اتفاقا یکی از اشتباهات پدیدآورندگان المنار همین است که ابتدا برای شفاعت معنایی نادرست تصویر کرده و سپس در پی بررسی آیات برآمدهاند.
تذکر این نکته لازم است که ما در این بحث به روایات مربوط به شفاعت و نیز آیاتی که در آنها لفظ شفاعت وجود ندارد ولی به استناد روایات بر شفاعت تطبیق شده است نمیپردازیم.4 و از سوی دیگر، هرچند مطالب تفسیر المنار تنها معطوف به شفاعت در روز قیامت است و اطلاق این واژه نیز انصراف به آن دارد، ولی در برخی از آیات به وسائط در عالم تکوین هم شفاعت اطلاق شده است و برای تکمیل بحث در پایان مقاله آیات دال بر آن را بررسی خواهیم کرد. گو اینکه هر چه پیش از بحث شفاعت تکوینی مطرح کردهایم در رابطه با شفاعت تشریعی میباشد.
شفاعت، اصلی مسلّم
شفاعت یکی از اصول اعتقادی مسلّم اسلامی است و اصل آن مورد پذیرش تمام فرقههای مسلمانان میباشد. آنچه بر آن اختلاف است مسائلی از این قبیل است: آیا شفاعت برای رفع عقاب است یا برای ارتقای درجه یا هر دو؟ آیا مرتکب گناه کبیره مشمول شفاعت میگردد یا نه؟5 شافعان چه کسانی هستند؟ و غیره.
فقیه و متکلّم برجسته شیعه سیدمرتضی علمالهدی در اینباره مینویسد: «امت اسلام اتفاق دارند که شفاعت پیامبر اکرم ـ صلیاللّه علیهوآله ـ در حق امتش مورد پذیرش واقع میشود.»6 طبرسی مفسّر نامور شیعه نیز میگوید: «امت اسلام بر اینکه شفاعت پیغمبر اکرم ـ صلیاللّه علیهوآله ـ در نزد خداوند مقبول میافتد، اتفاقنظر دارند، گو اینکه در کیفیت آن (و اینکه برای رفع عقاب است یا ترفیع درجه) اختلاف دارند.»7
جرجانی از متکلمان بزرگ اهلسنّت مینویسد: امت بر ثبوت اصل شفاعت مقبول پیامبر اکرم ـ علیه الصلاة والسلام ـ متفقند.8 ایجی، دیگر متکلم بزرگ اهلسنّت نیز مینویسد: «اجمع الامة علی اصل الشفاعة.»9 ابوحیان اندلسی مفسّر بزرگ اهلتسنن از کتاب المنتخب نقل میکند که: «اجمعت الامة علی ان للمحمّد ـ صلیاللّه علیهوآله ـ شفاعة فی الاخرة.»10 بنابراین، اصل شفاعت مورد اتفاق مسلمانان است، گو اینکه در برخی خصوصیات آن اختلافنظر وجود دارد.
المنار11 و اصل شفاعت
عبده و رشید رضا برآنند که شفاعت به دلیل عقلی امری محال است و آیات قرآن نیز آن را انکار مینمایند. البته پدیدآورندگان المنار روایات دال بر شفاعت را انکار نمیکنند و آن را به استجابت دعای پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهدر روز قیامت معنا میکنند.
1. دلیل عقلی عبده بر انکار شفاعت
عبده شفاعت را به گونهای تصویر کرده که لازمه پذیرش آن تغییر اراده خدای متعال و در پی آن تغییر علم الهی است و به دلیل آنکه علم الهی تغییرناپذیر است پذیرش شفاعت در دادگاه الهی را امری محال معرفی میکند. وی در اینباره مینویسد:
حاکم عادل شفاعت را نمیپذیرد، مگر آنکه علمش نسبت به آنچه اراده کرده یا بدان حکم کرده تغییر کند. مثلاً، اگر اراده کرده بود کسی را مجازات کند و یا فرمانی را صادر کرده بود، در صورتی اراده بر مجازات و یا فرمانش تغییر میکند که بفهمد اشتباه کرده و آن کس را که میخواسته مجازات کند مجرم نیست و یا حکمی که صادر کرده خلاف مصلحت بوده است. ولی حاکم مستبد و ظالم شفاعت کسانی را که در نزدش تقربی دارند میپذیرد، در حالی که میداند که پذیرش آن ظلم است و عدالت خلاف آن را اقتضا میکند ولی مصلحت ارتباطش با شفاعتکننده را بر عدالت برتری میدهد و هر دو شفاعت مزبور بر خداوند محال است؛ چراکه اراده خدای تعالی به حسب علم الهی است و علم خدای متعال ازلی و تغییرناپذیر است.12
2. دلیل قرآنی عبده بر انکار شفاعت
عبده و رشید رضا برآنند که تمام آیات قرآن نافی شفاعت میباشد. ایشان آیات شفاعت را در سه دسته قرار دادهاند:
الف. آیاتی که شفاعت را به صورت مطلق نفی میکنند؛ مثل آیه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاکُم مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ لاَّ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَاعَةٌ... .»(بقره: 254)
ب. آیاتی که سودمندی شفاعت را نفی میکنند؛ مثل آیه «فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ.» (مدّثر: 48)
ج. آیاتی که با تعابیری همچون «إِلاَّ بِإِذْنِهِ» (بقره: 255) و «إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی» (انبیاء: 28) شفاعت را نفی میکنند.
عبده پس از دستهبندی آیات شفاعت میگوید: برخی دسته سوم را بر دسته اول و دوم حاکم میدانند و نتیجه میگیرند که از نظر قرآن شفاعت به اذن خداوند امری ممکن قلمداد گشته است. ولی برخی برآنند که بین این دو دسته آیات تنافی نیست تا یک گروه را حاکم بر دیگری بدانیم؛ زیرا استثنا به اذن و مشیت الهی شیوهای است که قرآن در مقام نفی قطعی به کار برده است. این استثنا مشعر به این نکته است که آنچه پیش از استثنا بیان شده به مشیت الهی است و نه خارج از حیطه قدرت او. به عنوان مثال، خداوند میفرماید: «خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاء رَبُّکَ» (هود: 107) تعبیر «إِلاَّ مَا شَاء رَبُّکَ» میرساند که خلود کفار در آتش به مشیت و اراده خداست و اینگونه نیست که با این حکم، دیگر برای خداوند قدرت بر عدم خلودشان نباشد. عبده پس از بیان فوق نتیجه میگیرد که در قرآن نص قطعی در وقوع شفاعت نداریم.13
رشید رضا پس از بیان دلیل عقلی عبده بر نفی شفاعت مینویسد: (قال شیخنا) فماورد فی اثبات الشفاعة یکون علی هذا من المتشابهات.14 مقصود از «ما»ی موصوله در عبارت مزبور، روایات بیانگر شفاعت است و نه آیات؛ چراکه وی ـ همانگونه که ذکر شد ـ تمام آیات را نافی شفاعت میداند. نیز ذیل آیهالکرسی به سخنانی که نقل شد اشاره کرده و به صراحت میگوید: در آنجا گفتیم که روایات بیانگر شفاعت از متشابهات است.15 اشاره وی در آنجا به روشنی مقصودش از مای موصوله در این عبارت را مشخص میکند.16
عبده ذیل آیه «اللّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ... .» (بقره: 255) به سخنان پیشین خود درباره آیات شفاعت اشاره کرده میگوید: قبلاً گفتیم که چنین استثنایی (الا باذنه) برای تأکید نفی است و به این صورت، بین آیاتی که شفاعت را بدون استثنا نفی میکنند و بین آیاتی که در آنها این استثنا است، جمع میکنیم و نیز گفتیم: روایاتی که شفاعت را طرح کردهاند از متشابهاتاند و شیوه سلف و خلف در قبال آنها یکسان نیست. پس یا معنای شفاعتی را که در روایات مطرح شده به خداوند واگذار میکنیم یا آن را بر دعایی که خداوند به دنبال آن آنچه را در علم ازلیاش بود انجام میدهد، حمل میکنیم و قطع داریم که شافع علم خدا را تغییر نداده و اثری در اراده حق نخواهد گذاشت. و چون خداوند به دنبال دعای بندهاش آنچه را که در علم ازلی خود سبقت گرفته بود محقق میسازد، کرامت خداوند نسبت به وی آشکار میشود.17 رشید رضا پس از بیان کلام عبده مینویسد: «و بهذا فسر الشفاعة شیخ الاسلام ابن تیمیه.»18
نقد دیدگاه عبده و رشید رضا
عبده و رشید رضا تصویری نادرست از شفاعت داشته و آن را با دلیل عقلی رد کردهاند. ما نیز شفاعت بدان معنا را مردود میدانیم. شفاعتی که مستلزم تغییر اراده خداوند و روشن شدن مصلحتی برای خداست قطعا امری پذیرفتنی نیست. ولی این تصور غلط از شفاعت چه ارتباطی با معنای صحیح آن دارد؟ آنچه مهم است بررسی آیات قرآن است و اینکه آیا شفاعت را مطلقا نفی نمودهاند یا آنکه برای افرادی حق شفاعت قایل میباشند؟ پس از اثبات وجود شفاعت در قرآن باید به این مسئله پرداخت که معنای صحیح آن چیست و قطعا باید آن را به گونهای معنا کرد که به معنای حاکم کردن اراده شفیع بر اراده خداوند نباشد. آری، اگر بدون دخالت پیشفرضها و علایق آیات قرآن را بررسی کردیم و از تأمّل در آیات و کاربست ضوابط عقلایی در فهم متون به این نتیجه رسیدیم که از نظر قرآن شفاعت برخی از انسانها با شرایطی خاص پذیرفته شده است باید تلاش کنیم تا بفهمیم مقصود از شفاعتی که قرآن برای برخی اثبات کرده چیست و اگر فرضا نتوانستیم با در نظر گرفتن دیگر آیات و قرائن مختلف لفظی و عقلی به نتیجه خاصی برسیم، این امر مجوزی برای نفی شفاعت و یا حمل آن بر معنایی که هیچ قرینهای بر آن نداریم نمیشود، بلکه باید بگوییم: قرآن چنین امری را مطرح کرده، ولی من معنای صحیح و مقصود از آن را نمیدانم. بنابراین، تصویر غلط پیشین را نباید در فهم آیات دخالت داد و به دنبال آن در پی نفی شفاعت بود، اگر دیدیم برخی از آیات قرآن مثبت شفاعت است باید متوجه شویم که تصویر ما از شفاعت درست نیست و تلاش برای دستیابی به مقصود خداوند ضروری است و اگر نتوانستیم به معنای مقصود از آن برسیم، نمیتوانیم جهلمان را مجوزی برای نفی اصل شفاعت قرار دهیم.
دستهبندی آیات شفاعت
آیات مرتبط با شفاعت، از حیث اثبات و نفی شفاعت، بر سه دستهاند:
1. آیات نافی شفاعت
این آیات خود به چند دسته قابل تقسیم هستند:
الف. آیات نافی مطلق شفاعت: مانند آیه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاکُم مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ لاَّ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَاعَةٌ وَالْکَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ.» (بقره: 254) ظاهر این آیه شریفه آن است که در روز قیامت هیچگونه شفاعتی وجود ندارد.
ب. آیات نافی شفاعت از کافران و بتپرستان: بتپرستان بتها را شفعیان خویش در نزد خداوند میپنداشتند. خداوند این پندار آنان را چنین بیان میکند: «وَیَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنفَعُهُمْ وَیَقُولُونَ هَـؤُلاء شُفَعَاؤُنَا عِندَاللّهِ... .» (یونس: 18)
خداوند در برخی آیات، شفاعت این شفعیان پنداری را نفی نموده و بیان میکند که برای کافران شفیعی نخواهد بود؛ مانند آیه «وَلَمْ یَکُن لَّهُم مِن شُرَکَائِهِمْ شُفَعَاء وَکَانُوا بِشُرَکَائِهِمْ کَافِرِینَ»(روم: 13)؛ و برای آنان از شریکانشان ـ بتان ـ شفعیانی نباشد، و به شریکانشان کافر شوند. آیه ذیل نیز جزو همین دسته آیات میباشد: «هَلْ یَنظُرُونَ إِلاَّ تَأْوِیلَهُ یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ قَدْ جَاءتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ فَهَل لَّنَا مِن شُفَعَاء فَیَشْفَعُواْ لَنَا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا کَانُواْ یَفْتَرُونَ» (اعراف: 53)؛ آیا جز تأویل آن ـ تحقق و وقوع وعدههای قرآن، از رستاخیز و حساب و جزا ـ را انتظار میبرند؟ آن روز که تأویل آن فرا رسد آنها که از پیش آن را فراموش کردند گویند... آیا برای ما شفیعانی هست که از بهر ما شفاعت کنند...؟ به راستی که خود را به زیان افکندند و آنچه به دروغ میساختند ـ یعنی بتها که شفیعان خود میپنداشتند ـ از آنها گم شد.
2. آیات مثبت شفاعت برای خداوند
قرآن در یک آیه میفرماید: تمام شفاعتها از آن خداوند است: «قُل لِّلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعا لَّهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (زمر: 44)؛ بگو: شفاعت، یکسره از آنِ خداست. فرمانروایی آسمانها و زمین خاصّ اوست، و در آیاتی چند میفرماید: جز خدا شفیعی نیست که از مفهوم آنها استفاده میشود خداوند خود شفیع است؛ مانند آیه «وَأَنذِرْ بِهِ الَّذِینَ یَخَافُونَ أَن یُحْشَرُواْ إِلَی رَبِّهِمْ لَیْسَ لَهُم مِن دُونِهِ وَلِیٌّ وَلاَ شَفِیعٌ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ» (انعام: 51) و به وسیله این [قرآن] کسانی را که بیم دارند که به سوی پروردگارشان محشور شوند هشدار ده [چرا] که غیر او برای آنها یار و شفیعی نیست. باشد که پروا کنند.
3. آیات بیانگر نفی و اثبات
برخی آیات قرآن که نافی شفاعت غیر خدایند به دنبالشان، شفاعت به اذن و مشیت خداوند را استثنا کردهاند و یا آنکه شفاعت ملائکه را نفی نمودهاند، ولی با تعابیری استثنا نیز در کلام آمده است. در ادامه، مثبت شفاعت بودن این دسته از آیات را اثبات خواهیم کرد.
اثبات شفاعت با آیات همراه با استثنا
همانگونه که گذشت، عبده و رشیدرضا آیات همراه با استثنا را نیز نافی شفاعت غیرخدا میدانند. اگر استثنا فقط با تعابیری همچون «إِلاَّ بِإِذْنِهِ»بود سخن پدیدآورندگان المنار اشکال کمتری داشت. ولی با توجه به اینکه استثنا با عبارتهای دیگری همچون «إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی» و «إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِیَ لَهُ قَوْلاً» نیز آمده است هیچ شبههای در ظهور این آیات در شفاعت غیر خدا و موجوداتی دارای ویژگیهای خاص، در دادگاه الهی باقی نمیماند.
در ذیل، به برخی از این آیات اشاره میشود:
ـ «وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدا سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُکْرَمُونَ... وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی وَهُم مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ» (انبیاء: 26 و 28)؛ مشرکان، ملائکه را فرزندان خدا میپنداشتند. خداوند پس از رد این پندار میفرماید: بلکه (آن فرشتگان) بندگانی گرامیاند،... و جز برای کسانی که او بپسندد و خشنود باشد شفاعت نمیکنند. ظاهر این استثنا آن است که برخی که خداوند آنها را میپسندد، مورد شفاعت ملائکه قرار میگیرند.
ـ «یَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِیَ لَهُ قَوْلاً» (طه: 109)؛ در آن روز شفاعت سودی ندارد، مگر (شفاعت) کسی که خدای رحمان به او اجازه دهد و سخن او را بپسندد. ظاهر آیه شریفه آن است که شفاعت آنان که از سوی خداوند مأذون باشند و نیز سخنانشان را بپسندد، مورد قبول درگاه احدیت قرار خواهد گرفت.
بنابراین، آیات قرآن در نفی شفاعت غیر خدا دو دستهاند: 1. آیاتی که مطلقا شفاعت را نفی میکنند. 2. آیاتی که شفاعت افراد مأذون از جانب خداوند را ثابت میکنند و تنها شفاعت غیر مأذونان را نفی مینمایند.
از حمل نمودن مطلق بر مقید چنین نتیجه میگیریم که از نظر قرآن شفاعت به غیر اذن خداوند امری مردود است، ولی برخی میتوانند به اذن خداوند از کسان دیگری که مورد پسند خداوند هستند، شفاعت نمایند. و آیات نافی شفاعت در حقیقت، شفاعت از کفار و مشرکان را نفی مینمایند.
علّامه طباطبائی در مقابل ادعای پدیدآورندگان المنار که آیات مشتمل بر استثنا را یکی از شیوههای بیانی قرآن دانستهاند که خداوند با به کار بردن آن در پی بیان این امر است که آنچه پیش از استثنا ذکر شده به مشیت خدای متعال است، آیات مربوط به شفاعت را مصداق شیوه بیانی دیگری از قرآن معرفی کرده است. ایشان درباره این شیوه بیانی میفرماید: «این شیوهای رایج در قرآن است که در آیاتی یک کمال را از غیر خداوند نفی میکند و در آیاتی دیگر آن کمال را برای خداوند اثبات مینماید و در آیه یا آیات سومی، کمال مورد نظر را به اذن الهی برای دیگران نیز اثبات میکند. خداوند با این شیوه بر این نکته تأکید میکند که هر چه انسان دارد از آن خدا و به مشیت اوست، و هیچ انسانی هیچ کمالی را مستقل از خداوند و بدون اعطای او مالک نمیباشد.»19 علّامه طباطبائی در ادامه میافزاید: در آیات شفاعت نیز این اسلوب به کار رفته است. در آیاتی شفاعت به صورت مطلق از دیگران نفی شده، در آیاتی شفاعت مختص خداوند شمرده شده و در برخی دیگر، شفاعت غیر خدا به اذن الهی، ثابت گشته تا مشخص گردد که شفیع در عرض خداوند نیست و شفاعت مقامی است که خداوند به او اعطا کرده و هیچ گاه مستقل از خدا نخواهد بود.20
خدای متعال با به کارگیری این اسلوب بیانی، در حقیقت، روح توحیدی مکتب اسلام و قرآن شریف را به منصه ظهور رسانده است؛ چراکه از منظر توحیدی همه چیز وابسته به حق تعالی، بلکه عین ربط به خداوند است و بدون این ربط هیچ چیز وجود نخواهد داشت. تنها علت هستیبخش خدای متعال است و دیگر اسباب و علل معدّاتی هستند که زمینه دریافت فیض الهی را فراهم میسازند. خدای متعال منبع همه کمالهاست. خداوند علم مطلق، حیات مطلق، قدرت مطلق و منبع هر کمالی است و هر کسی هر قدر علم و حیات و قدرت دارد از اوست و از خود هیچ ندارد. موجودی که وجود و کمالاتش بالذات و از خود اوست خدای متعال است و غیر او هر کمالی دارد از او اخذ کرده است. اختصاص کمال به خداوند در برخی از آیات و نسبت دادن آن به غیر خدا در آیات دیگر با قید «باذن اللّه» این حقیقت متعالی را گوشزد میکند که هر کس هر چه دارد از مقام ربوبی دریافت کرده و بدون افاضه از مقام ربوبی هیچ ندارد.
نکته قابل توجه دیگر در آیات همراه با استثنای به «اذن خدای متعال» این است که از آیات قرآن استفاده میشود هیچ حادثهای در دنیا و آخرت تحقق نمییابد، مگر به اذن تکوینی خدای متعال و هیچ فاعلی، اعم از فاعل طبیعی و غیرطبیعی، کاری انجام نمیدهد جز به اذن خدای متعال. این آیات بیانگر وجود رابطهای تکوینی بین حوادث عالم و اراده الهی میباشد و منوط ساختن شفاعت به اذن خدای متعال نیز یکی از مصادیق این قاعده کلی است؛ چراکه شفاعت نیز کاری است که شافع در حق مشفوعٌله انجام میدهد و به دلیل آنکه هیچ کاری بدون اذن و اراده تکوینی خدای متعال تحقق نمییابد، شفاعت نیز بدون اذن و اراده حضرت حق ـ سبحانه و تعالی ـ تحقق نمییابد و در تحلیل ذهن باید پیش از شفاعت اذن خداوند وجود داشته باشد تا تحقق یابد و از اینرو، هیچ شفاعتی نیست، مگر بعد از اذن خدای متعال.21
دیدگاه برخی مفسّران در جمع بین آیات شفاعت
بیشتر مفسّران آیات همراه با استثنا را مثبت شفاعت شمرده و در جمع بین آنها و آیات نفیکننده شفاعت، آیات نفیکننده را بر شفاعت از کافران حمل کردهاند. در ذیل، به دیدگاه برخی از این مفسّران اشاره میشود:
1. ابن جریر طبری (م 310ق)
طبری درباره آیه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاکُم مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ لاَّ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَاعَةٌ وَالْکَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ»(بقره: 254) معتقد است که هرچند ظاهرش عام است ولی از آن خاص اراده شده و سودبخشی هر معامله، دوستی و شفاعت در روز قیامت تنها از کافران نفی شده است.22 وی از «مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ» (بقره: 255) اثبات شفاعت به اذن الهی را استفاده کرده، معنای آیه را چنین بیان میکند که خداوند میفرماید: و در نزد من هیچ کس دیگری را شفاعت نمیکند، مگر پیامبران و اولیا و اهل طاعت من که به اذن من شفاعت میکنند.23 نیز ذیل آیه «مَا مِن شَفِیعٍ إِلاَّ مِن بَعْدِ إِذْنِهِ»(یونس: 3) مینویسد: خداوند میفرماید هیچ شافعی در روز قیامت درباره احدی شفاعت نمیکند، مگر پس از آنکه خداوند به وی اجازه شفاعت دهد.24 و در تفسیر آیه «لَا یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدا.»(مریم: 87) مینویسد: این کافران در روز حشر مالک شفاعت نخواهند بود در هنگامی که برخی از اهل ایمان برای برخی دیگر در نزد خدا شفاعت میکنند، مگر کسانی از آنها که در دنیا با ایمان به خدا و تصدیق رسولش و اقرار به آنچه وی آورده و عمل به آنچه بدان امر کرده از نزد خدای رحمان عهدی اخذ کرده باشند.25
2. نصربن محمّدبن احمد سمرقندی (م 375ق)
وی آیات مشتمل بر استثنا را مثبت شفاعت دانسته است؛ از جمله ذیل آیه «مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ» (بقره: 255) مینویسد: این آیه دلیل بر اثبات شفاعت است؛ چراکه فرمود: «إِلاَّ بِإِذْنِهِ» و این استثنا دلیل بر این است که به اذن خدای متعال برای انبیا و صالحین اجازه شفاعت خواهد بود.26
3. ابومحمّد حسین بن مسعود بغوی (م 516ق)
بغوی در تفسیر آیه 48 بقره مینویسد: «وَلاَ یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ»یعنی در حق کافر شفاعت پذیرفته نمیشود.27 و در ذیل آیه 254 «بقره» میگوید: «وَلاَ شَفَاعَةٌ» مگر به اذن خدا.28 وی ذیل آیه 51 سوره «انعام» که خدای متعال شفیعی غیر از خود را نفی کرده میفرماید: «لَیْسَ لَهُم مِن دُونِهِ وَلِیٌّ وَلاَ شَفِیعٌ» مینویسد: «و همانا خداوند در این آیه شفاعت را برای غیر خود نفی کرد با اینکه انبیاء و اولیا نیز شفاعت میکنند؛ زیرا ایشان شفاعت نمیکنند، مگر به اذن خدای متعال.»29 از این بیان به وضوح مشخص میشود که وی آیات همراه با استثنا را مثبت شفاعت میشمارد.
4. رشیدالدین میبدی (م 520ق)
میبدی آیات نافی شفاعت را درباره مشرکان و کافران دانسته و آیات همراه با استثنا را مثبت شفاعت میداند. وی در تفسیر آیه 255 سوره «بقره» مینویسد: «مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ»چون کافران قریش گفتند بتان را که «هَـؤُلاء شُفَعَاؤُنَا عِندَاللّهِ»اینان شفیعان ما هستند به نزدیک اللَّه، ربالعالمین گفت: «مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ» کیست آن کس که شفاعت کند به نزدیک اللّه، مگر به دستور اللّه؟ همان است که جای دیگر گفت: «وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ» و قال «یَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ» و قال: «وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی». این آیتها دلیلاند که در قیامت شفاعت خواهد بود.30
5. ابن عطیه اندلسی (م 546ق)
ابن عطیه اندلسی نفی شفاعت و نیز نفی فایده آن را ویژه کافران دانسته و آیات قرآن را مثبت شفاعت برای برخی از اهل ایمان میداند. از همین رو، ذیل آیه 254 «بقره» مینویسد: «و در روز قیامت به اذن خدای متعال برای برخی حق شفاعت خواهد بود که حقیقت آن رحمتی از جانب خداوند است و شرافتی برای کسی است که خداوند به وی اذن داده تا شفاعت کند.»31 وی ذیل آیات «وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَی جَهَنَّمَ وِرْدا لَا یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدا» (مریم: 86ـ87) احتمالهای مختلفی را در مراد از «من» در «مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدا» و چهار احتمال در ضمیر فاعلی «واو» در «لَا یَمْلِکُونَ» ذکر کرده که بنابر تمام احتمالات، از این آیات اثبات شفاعت را استفاده میکند. این چهار احتمال عبارت است از:
الف. مراد مجرمان کافر باشد که در این صورت، استثنا را منقطع شمرده و در معنای آن مینویسد: «ای لکن من اتخذ عهدا یشفع له.» وی در این صورت، مراد از عهد را ایمان معرفی میکند. بنابراین احتمال، معنای عبارت این خواهد بود که مؤمنان مورد شفاعت واقع میشوند.
ب. مراد مجرمان کافر و مسلمانان گناهکار باشد که در این صورت استثنا را متصل شمرده و مفاد آیه را مورد شفاعت واقع شدن مؤمنان عاصی میداند.
ج. مراد از «لَا یَمْلِکُونَ»، متقین باشند که در این صورت، برخی از مفسّران مصداق «من» در «إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ...» را شافعین دانستهاند و برخی دیگر، کسانی دانستهاند که مورد شفاعت قرار میگیرند. بنابر قول نخست، معنای «إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ...» کسانی خواهند بود که به واسطه برخورداری از اعمال صالح، بدانها مقام شفاعت عنایت میشود و بنابر قول دوم، مقصود آیه شریفه این خواهد بود که شفاعت متقین تنها شامل کسانی میشود که از جانب خداوند پیمانی مبنی بر مستحق شفاعت بودنش اخذ کرده باشد.
د. مراد از «لَا یَمْلِکُونَ» همه مردم باشد و مقصود از «من» پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله و مراداز شفاعت، شفاعت مخصوص آن حضرت که با شرایطی شامل مردم خواهد شد.32
همانگونه که ملاحظه میشود، بنابر همه احتمالات و اقوالی که ابن عطیه ذکر کرد، دلالت آیه مورد بحث که همراه با استثناست بر شفاعت پذیرفته شده و دلالت آیه بر آن قطعی شمرده شده است.
6. محمّدبن احمد قرطبی (671ق)
وی ذیل آیه «مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ»مینویسد: در این آیه تثبیت شد که خداوند برای هر کسی که بخواهد ـ که ایشان پیامبران و علما و مجاهدان و ملائکه و غیر ایشان از کسانی است که خداوند شرافتشان بخشیده ـ اجازه شفاعت کردن میدهد و ایشان شفاعت نمیکنند، مگر برای کسی که مورد رضای خدای متعال است؛ همانگونه که خداوند فرمود: «وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی.» (انبیاء: 28)33
7. ابوحیان اندلسی (م 754ق)
وی پس از یادآوری استناد معتزله به ظاهر آیات نفیکننده شفاعت، برای نفی شفاعت از اهل کبائر مینویسد: اصحاب ما این آیات را مختص کافران میدانند34 و نیز در تفسیر جمله شریفه «مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ» میگوید: این آیه دلالت میکند که برخی به اجازه خداوند شفاعت میکنند.35
8. اسماعیلبن کثیر دمشقی (م 774ق)
ابنکثیر دمشقی ذیل آیه 48 «بقره» مینویسد: «وَلاَ یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ»یعنی از کافران شفاعت پذیرفته نمیشود. همچنانکه آیات «فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ» (مدثر: 48) و «فَمَا لَنَا مِن شَافِعِینَ وَلَا صَدِیقٍ حَمِیمٍ»(شعراء: 100و 101) درباره کافران است.36
وی در تفسیر آیه «لَا یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدا» (مریم: 87) مینویسد: ««لَا یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ»یعنی برای کافران شفاعتکنندهای نیست برخلاف مؤمنان که برخی از آنها برای برخی دیگر شفاعت کنند،... و استثنا در عبارت «إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدا» استثنای منقطع است و معنایش این است که اما کسی که در نزد خدای رحمان پیمانی برای استحقاق شفاعتش گرفته باشد (به نفعش شفاعت میشود) و مراد از عهد، شهادت به وحدانیت خدای متعال و قیام برای ادای حق آن است.»37 بنابراین، به نظر ابنکثیر بر اساس آیه مزبور کسی که موحد بوده و برای ادای حق آن قیام کرده باشد از شفاعت برخوردار خواهد بود.
9. عبدالرحمن بن محمّد ثعالبی (م 875 ق)
ثعالبی ذیل آیه 87 سوره «مریم» در مراد از مجرمان که مرجع ضمیر «لَا یَمْلِکُونَ» میباشد دو وجه محتمل دانسته است: نخست آنکه مراد از مجرمان تنها کافران باشد. وی بنابر این احتمال، استثنای «إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدا» را منقطع دانسته و در معنای عبارت مزبور مینویسد: یعنی: ولی کسی که از نزد خدای رحمان عهدی اخذ کرده باشد برایش شفاعت میشود و بنابراین احتمال، مراد از عهدْ ایمان است.
احتمال دوم آن است که مراد از مجرمان، کافران و مؤمنان گناهکار باشد. وی بنابراین احتمال، استثنا را متصل شمرده و در بیان معنای عبارت مذکور مینویسد: یعنی: مگر کسی از مؤمنان گناهکار که در نزد خداوند عهدی اخذ کرده باشد که به نفع وی شفاعت خواهد شد.38
10. اسماعیل حقی بروسوی (م 1137ق)
بروسوی ذیل آیه «مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ»(بقره: 255) مینویسد: خدای متعال با آوردن «إِلاَّ بِإِذْنِهِ»شفاعت را برای برخی اثبات کرد.39 وی سپس از نجمالدین رازی، صاحب التأویلات النجمیة نقل میکند که وی مراد از استثنا را شفاعت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله دانسته است؛ چراکه خداوند به ایشان وعده مقام محمود داده40 و مراد از آن مقام شفاعت است.41 رازی با تعیین مصداقی که برای استثنا کرد، آیه شریفه را اینگونه معنا میکند: پس معنای آیه اینچنین است که چه کسی در روز قیامت در نزد خداوند شفاعت میکند جز حضرت محمّد؛ چراکه به ایشان وعده شفاعت داده شده و در شفاعت از سوی خدا اذن دارند.42
بروسوی همچنین ذیل آیه سوم سوره «یونس» در بیان معنای عبارت «مَا مِن شَفِیعٍ إِلاَّ مِن بَعْدِ إِذْنِهِ»مینویسد: این عبارت مثبِت شفاعت برای کسی است که به وی اذن داده شده است.43
اثبات شفاعت با آیات نافی فایده شفاعت
لسان برخی از آیات مربوط به شفاعت، نفی فایده شفاعت است. این آیات خود سه دسته هستند:
الف. آیات نافی فایده شفاعت به صورت مطلق؛ مانند آیه «وَاتَّقُواْ یَوْما لاَّ تَجْزِی نَفْسٌ عَن نَفْسٍ شَیْئا وَلاَ یُقْبَلُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ تَنفَعُهَا شَفَاعَةٌ.» (بقره: 123) این آیات هرچند ظاهرشان مطلق است، ولی به منظور جمع با آیات مثبت سودمندی شفاعت در حق مؤمنانِ گناهکار بر عدم سودبخشی شفاعت از غیرمؤمنان حمل میشود.
ب. آیات نفیکننده نفع شفاعت همراه با استثنا؛ مانند آیه «یَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِیَ لَهُ قَوْلاً»(طه: 109) پیشتر گفتیم که این آیات اثباتکننده شفاعت به اذن خداوند میباشند و بر اساس این دسته آیات، شفاعت کسانی خاص برای برخی از انسانها در روز قیامت ثمربخش خواهد بود.
ج. آیات نفیکننده نفع شفاعت از کافران. خداوند پس از تصویر گفتوگوی بهشتیان و کافران گرفتار در آتش، میفرماید: «فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ» (مدثر: 48) و شفاعت شفاعتکنندگان آنها (کافران) را سود نخواهد بخشید! آیه مذکور منفعت شفاعت را از گروه خاصی از مجرمان (= مجرمان کافر) نفی میکند نه از همه آنان، و از مفهوم کلام به دست میآید که شفاعت برای گروهی دیگر از مجرمان سودبخش خواهد بود. این بخش از آیات در حقیقت قرینه برای جمع بین آیات دسته اول و دسته دوم است؛ به این صورت که آیات نافی مطلق را برای آنکه با آیات مثبت متنافی نباشد بر نفی نفع شفاعت از کافران حمل میکنیم.
نکته قابل توجه اینکه آیات نافی شفاعت از کافران فیالجمله مثبت شفاعت نیز هستند؛ چراکه در آیهای که ذکر شد شفاعت به «الشافعین» که فاعل است اضافه شده است و مصدر مضاف به فاعل مشعر به وقوع فعل در خارج است. بر همین اساس، عبدالقاهر جرجانی در نقد متنبی در بیت «عجبا له حَفِظَ العنانَ بأنملٍ / ماحفظُها الأشیاء من عاداتها» مینویسد: شایسته بود به جای «ماحفظُها الأشیاء» میگفت: «ما حفظُ الاشیاءِ»؛ زیرا مراد شاعر آن است که حفظ را به صورت مطلق از سه انگشت نفی کند؛ حال آنکه اضافه کردن «حفظ» به ضمیر «ها» که فاعل است مقتضی آن است که برای انمل حفظی را ثابت کرده باشد.44 بنابراین، تعبیر «لا تنفعهم شفاعه الشافعین» دلالت میکند که شفاعتی هست، اما گروه خاصی از مجرمان ـ که کافران باشند ـ از آن بیبهره خواهند بود.45 تفتازانی در دلالت آیه مزبور بر تحقق شفاعتی سودبخش درباره مؤمنان بر این نکته تأکید میورزد که آیه درباره کافران است و ساختار به کار گرفته شده در آن بر سودمندی شفاعت درباره غیرکافران دلالت میکند. وی دلالت ساختار آیه بر سودمندی شفاعت در حق مؤمنان را اینگونه مدلّل میکند که آیه مزبور در مقام توبیخ و ناامید کردن کامل کافران است و اگر اینگونه باشد که شفاعت درباره هیچکس سودمند نباشد توبیخ و تخییب خاصی درباره کافران نخواهد بود. بر این اساس، مقام توبیخ و تخییب کافران مقتضی نفعبخشی شفاعت برای مؤمنان میباشد.46
معنای شفاعت
پس از آنکه دانستیم قرآن مثبت شفاعت برای برخی از انسانها و فرشتگان در حق برخی از بندگان است، نوبت به این بحث میرسد که معنای شفاعت چیست و اقسام آن کدام است؟ بررسی معنا و نیز اقسام شفاعت از دیدگاه قرآن و روایات، مبحثی دراز دامن است و نیاز به پژوهشی مستقل دارد که در این مقال مجال آن نیست. از اینرو، به اختصار بسنده میکنیم. مهم اثبات دلالت آیات بر وجود شفاعت بود که به انجام رسید. به فرض اگر نتوانیم به معنای صحیح شفاعت دست یابیم مجاز به انکار شفاعت نیستیم، حداکثر باید بگوییم: ظاهر آیات اثبات شفاعت برای افراد خاصی با اذن الهی است ولی حقیقت آن را نمیدانیم.
عبده و رشید رضا شفاعت را به همان معنایی که در حکومتهای دنیایی معهود است در نظر گرفته و پذیرش آن را نشانه دستیابی به علم درست و شناخت مصلحت مغفول یا خروج از عدالت دانستهاند و به دلیل آنکه چنین امری درباره خداوند محال است آن را امری محال تلقّی کردهاند. اشتباه ایشان در این است که ابتدا تصویری نادرست از شفاعت برای خود ساختهاند و به دنبال آن، با آنکه آیات قرآن ظهور در اثبات شفاعت دارد درصدد اثبات عدم دلالت قرآن بر شفاعت برآمدهاند.
قطعا پذیرش شفاعت در دادگاه الهی به معنای کشف مصلحت مغفول برای خدای متعال و به دنبال آن تغییر در علم خدای متعال و یا دور شدن از عدالت نیست. شفاعت از ماده «شفع» به معنای جفت در مقابل طاق است.47 شفیع با کمک به شفاعت شونده موجب برداشته شدن عذاب از او یا ترفیع درجهاش میشود. شفاعت تتمیم سبب ناقص است؛ گویا شفیع با انضمام به سببیت ناقص که شفاعت شونده از آن برخوردار است آن را کامل کرده و او را از عذاب میرهد یا به مقامی نایل میسازد.48
به طور قطع، شفیع از خداوند نمیخواهد که دست از مولویت خویش بردارد و یا قوانین خود را زیر پا بگذارد، بلکه به اوصافی همچون رأفت، رحمت، و بینیازی خداوند متوسل میشود و یا ضعف و ناتوانی عبد را وسیله قرار میدهد و یا آنکه ویژگیهایی از خود را واسطه قرار میدهد تا خداوند بر مشفعٌله ببخشاید و از عذاب او درگذرد و یا به او مقامی بالاتر عطا کند. شفاعت در حقیقت حکومت قانونی از قوانین الهی بر قانون دیگر است.49 و حقیقت آن ایصال نفع یا دفع شر به نحو حاکمیت قانونی بر قانون دیگر است. رحمت خداوند بر عذابش سبقت دارد و با شفاعت، شفاعتشونده از شمول قانون عذاب خارج شده مشمول عفو و گذشت و رحمت خداوند میگردد. بنابراین، شفاعت به معنای نفی مولویت خدا یا نفی عبد بودن شفاعتکننده نیست، بلکه شفیع که بنده مقرّب حضرت حق است به اذن خدای متعال و بر اساس قانونی که خود خدای متعال قرار داده به شیوهای که بیان شد، به کمک شفاعتشونده آمده و درباره او وساطت میکند.50 علّامه طباطبائی پس از تحلیل شیوایی که از حقیقت شفاعت ارائه میدهد به این نتیجه نایل میشود که شفاعت از مصادیق قانون سببیت است و به معنای واسطه شدن سبب متوسط قریب بین سبب بعید و مسبب آن میباشد.51
از آنرو که قانون شفاعت را خداوند قرار داده و میداند چه کسی لیاقت برخورداری از شفاعت را داشته و در نهایت با برخورداری از شفاعتی که مقرّر کرده از عذاب رها میگردد یا به مقامی بالاتر دست مییابد، لازمهاش تغییر در علم ازلی خداوند ـ که پدیدآورندگان المنار تصور کردند ـ نمیباشد؛ زیرا خداوند در علم ازلی خود میداند که آن فرد شفاعتشونده مشمول شفاعت واقع خواهد شد. مثل اینکه کسی گناهی میکند ولی خداوند در علم ازلی خویش میداند که این فرد توبه کرده و مشمول عفو الهی خواهد شد. از سوی دیگر، چون این شفاعت به اذن خدای متعال است هیچ منافاتی با توحید افعالی ندارد؛ چراکه خداوند خود خواسته است از این مجرای خاص رحمتش به بندهاش نایل شود، همانگونه که وساطت اسباب و علل طبیعی با توحید افعالی منافاتی ندارد؛ چراکه خداوند این اسباب را قرار داده و اصل وجود و آثار آنها همه از خداست و به اذن و مشیت و اراده حضرت حق ـ سبحانه و تعالی ـ در مسببات تأثیر میگذارند. شفیع هم وقتی در دادگاه الهی شفاعت میکند، چون این شفاعتش به اذن خداست و در حقیقت، خود خداوند از وی خواسته تا برای افرادی با ویژگیهای خاصی شفاعت کند، هیچ منافات با توحید افعالی ندارد و خلاصه تمام شفاعتها به خدا برمیگردد و به اذن و مشیت و اراده خداوند محقق میشود: «قُللِلَّهِالشَّفَاعَهُجَمِیعا.»(زمر:44)
شفاعت تکوینی در قرآن کریم
آنچه تاکنون گفتیم معطوف به شفاعت انبیا و اولیای الهی و ملائکه از برخی بندگان خدای متعال در روز قیامت بود که وساطت برای برداشتن عقاب یا ترفیع مقام است و از آن به «شفاعت تشریعی» تعبیر میشود. نوع دیگری از وساطت، وساطت در عالم تکوین برای رساندن فیض الهیبرموجوداتاستکهبهآن«شفاعت تکوینی» میگویند.
قانون علّیت از اصول مسلم عقلی است که قرآن نیز آن را تأیید کرده است.52 هیچ پدیدهای در عالم هستی رخ نمیدهد، مگر آنکه علتی آن را باعث گشته است. کوچکترین حرکتی که در هستی ایجاد میشود دارای علتی است. آتش علت سوزاندن است، و آب سبب رشد و نمای گیاه و...، ولی مسببالاسباب خداوند است و این سلسله علتها به علتی منتهی میشود که علتالعلل است و تمام تأثیرات از اوست. اوست که سوزاندگی را به آتش داده و آب را سبب حیات قرار داده است. اسباب و علل طبیعی در حقیقت بسان مسیرهایی هستند که فیض خدای متعال از طریق آنها در هستی جریان مییابد و این مسیرها را خود خدای متعال قرار داده است تا از طریق این نظام تدبیر الهی بر هستی تحقق یابد. بنابراین، تمام علل و اسباب واسطه بین خدای متعال و مسببات هستند تا از طریق آنها تدبیر الهی تحقق یابد و چون این نظام را خداوند قرار داده است، این وساطت تکوینی نیز به اذن خدا میباشد. در برخی آیات قرآن بر این وساطت نیز «شفاعت» اطلاق شده است.
پدیدآورندگان المنار هرچند اصل علّیت را پذیرفتهاند،53 ولی کاربرد شفاعت در وساطت در عالم تکوین در کاربردهای قرآنی این واژه را نمیپذیرند؛ زیرا ایشان اصل دلالت آیات شفاعت بر تحقق شفاعت را ـ که شفاعت تکوینی را نیز شامل میشود ـ منکرند. در این قسمت، آیات دال بر این نوع شفاعت و نیز دلالت آنها را به اختصار بیان میکنیم:
آیه اول
«إِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الأَمْرَ مَا مِن شَفِیعٍ إِلاَّ مِن بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِکُمُ اللّهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلاَتَذَکَّرُونَ» (یونس: 3)؛ همانا پروردگار شما خدای یکتاست که آسمانها و زمین را در شش روز (شش دوره) بیافرید، آنگاه بر عرش ـ مقام فرماندهی بر جهان هستی ـ برآمد. کار [جهان] را تدبیر میکند. هیچ میانجی و شفیعی نیست، مگر پس از خواست و فرمان او. این است خدای، پروردگارتان، پس او را بپرستید. آیا یاد نمیکنید و پند نمیگیرید؟
خدای متعال در این آیه شریفه آفرینش آسمانها و زمین را در دورههایی معین مطرح کرده و سپس تکیه خداوند بر عرش را بیان میکند، و آن را با تدبیر امر تفسیر مینماید: «یُدَبِّرُ الأَمْرَ» و در ادامه، وجود شفیعی به غیر اذن خدا را منتفی اعلام میکند.
سیاق آیه شریفه نشان میدهد مراد از شفاعت، در عبارت «مَا مِن شَفِیعٍ إِلاَّ مِن بَعْدِ إِذْنِهِ» شفاعت در تکوین باشد؛ چراکه پیش از آن تدبیر آسمانها و زمین مطرح شده است. خدای متعال با عبارت «یُدَبِّرُ الأَمْرَ» این حقیقت را بیان میکند که تدبیر عالم به دست خداست و خداوند بدون کمک گرفتن از کسی آن را تدبیر میکند و در ادامه نقش وسائط در تدبیر را بیان میکند که وساطت آنها به اذن خداست و خداوند آنها را واسطه قرار داده است و این منافاتی با ربوبیت خدای متعال ندارد. بنابراین، ربوبیت استقلالی از آن خداست و هیچکس مستقلاً تأثیری در عالم وجود ندارد و حقیقت توحید در تدبیر همین است و در عین حال، اسباب تکوینی به اذن خدای متعال در هستی نقش وساطت در ایصال فیض خداوند را ایفا میکنند و به تسبیب الهی ایفای نقش مینمایند.54
آیه دوم
«اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ مَا لَکُم مِن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ وَلَا شَفِیعٍ أَفَلَا تَتَذَکَّرُونَ»(سجده: 4)؛ خداست آنکه آسمانها و زمین و آنچه را میان آنهاست در شش روز (دوره) بیافرید، سپس بر عرش ـ مقام فرمانروایی بر جهان آفرینش ـ برآمد، شما را جز او هیچ سرپرست و کارسازی و هیچ شفیعی نیست. آیا یاد نمیکنید و پند نمیگیرید؟
همانگونه که در آیه پیشین توضیح دادیم، مراد از «استوی بر عرش»، تدبیر عالم هستی است و عبارت بعدی در مقام نفی قیام هستی به غیر خدا و شفاعت غیر خدا در تدبیر آن است. روشن است که در این آیه شریفه مراد از شفاعت، شفاعت تکوینی و یا اعم از شفاعت تکوینی و تشریعی است، گو اینکه تناسب سیاق با شفاعت تکوینی بیشتر است.55 با توجه به آیاتی که شفاعت به اذن الهی را برای غیر خدا اثبات میکنند، این آیه شریفه بر نفی شفاعت و وساطت مستقل غیر خدا در هستی حمل میشود.
آیه سوم
«اللّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ.» (بقره: 255)
عبارت «مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ» در آیه مزبور با توجه به سیاق آیه شریفه بر شفاعت تکوینی دلالت میکند؛ زیرا آیه مزبور پس از بیان انحصار حیات و قیومیت در خدای متعال56 میفرماید: «لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ.»در اینجا این سؤال مطرح میگردد که اگر قیام همه موجودات به خدای سبحان است و همه چیز از آن خداست و در نتیجه، ذات و اوصاف موجودات و نیز آثار آنها قائم به حق ـ سبحانه و تعالی ـ است، پس اسباب و علل طبیعی چه کارهاند؟ جمله بعدی آیه، یعنی«مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ» در حقیقت، پاسخ به این سؤال است؛ چراکه اسباب و علل به اذن الهی عمل میکنند و تصرف آنها در هستی با اذن خداوند به منظور وساطتشان در مورد مسبباتشان است و حقیقت شفاعت که وساطت در رساندن خیر و دفع شر است بر اسباب و علل طبیعی نیز منطبق است و چون این امر به اذن الهی است، هیچ منافاتی با ربوبیت مطلقه خدای متعال ندارد. آری، اگر تأثیر این علل استقلالی بود و نه به اذن خدا، با ربوبیت خداوند منافات داشت، در حالی که اصل وجود آنها متقوم به خدا و اثری که میگذارند به اذن و مشیت حضرت حق ـ جلّ و علی ـ میباشد.57
بنابراین، از نظر قرآن شریف شفاعتْ مطلق وساطت را شامل میشود، چه وساطت در عالم تکوین برای رساندن فیض وجود بر مخلوقات باشد و چه وساطت در روز قیامت برای رساندن رحمت الهی به برخی از بندگان خدای سبحان.58
نتیجهگیری
1. شفاعت یکی از اصول اعتقادی مسلم اسلامی و مورد پذیرش تمام فرقههای مسلمانان است، ولی عبده و رشید رضا شفاعت را مستلزم تغییر علم ازلی خداوند دانسته و در نتیجه، شفاعت را امری محال و آیات قرآن را به طور کلی نافی آن میدانند.
2. عبده و رشید رضا آیات مربوط به شفاعت را به سه دسته تقسیم کردهاند: الف. آیات نافی شفاعت به صورت مطلق؛ ب. آیات نافی سودمندی شفاعت؛ ج. آیات همراه با استثنا با تعابیری همچون «إِلاَّ بِإِذْنِهِ.»به نظر ایشان، آیات دسته سوم نیز نافی شفاعت است و استثنا فقط دلالت بر این میکند که آنچه پیشتر بیان شده به مشیت الهی است.
3. آیات قرآن در ارتباط با نفی و اثبات شفاعت به سه دسته تقسیم میشوند: الف. آیات نافی شفاعت که خود این آیات دو دستهاند: دستهای شفاعت را به طور کلی نفی میکنند و دستهای فقط شفاعت کافران و بتپرستان را مردود میدانند. ب. آیات مثبت شفاعت خدای متعال؛ ج. آیات نافی همراه با استثنا به اذن خدا و امثال آن.
4. آیات همراه با استثنا بر خلاف ادعای المنار مثبت شفاعت به اذن خدا برای برخی از انسانها میباشد که مورد رضایت خدای متعال هستند، و راه جمع بین این آیات و آیاتی که به طور مطلق شفاعت را نفی میکنند حمل آیات مطلق بر شفاعت بدون اذن خدای متعال است.
5. آیات نافی فایده شفاعت به سه دسته تقسیم میشوند: الف. آیاتی که به صورت مطلق فایده شفاعت را نفی میکنند؛ ب. آیاتی که همراه با استثنا نفع شفاعت را نفی میکنند؛ ج. آیاتی که ثمربخشی شفاعت برای کافران را نفی میکنند. این دسته مثبت نفع شفاعت برخی برای برخی دیگر به اذن الهی و با شرایطی خاص است و شفاعت به غیر اذن الهی را نفی میکند.
برخی از آیات دسته دوم در عین نفی نفع شفاعت از کافران، با توجه به قواعد ادبیات عرب، وجود شفاعت برای برخی را اثبات میکنند.
6. شفاعت قانونی حاکم بر قوانین مجازات مجرمان است که خود خدای متعال مقرّر کرده است. بنابراین، شفاعت نفی مولویتخداوند و عبودیت شفیع نیست، بلکه شفیع ویژگیهای خدای متعال یا خود یا کسی را که میخواهد برایش شفاعت کند واسطه قرار میدهد تا خداوند بر وی ببخشاید یا مقامش را فراتر برد.
7. در برخی از آیات قرآن درباره اسباب و علل طبیعی نیز شفاعت به کار رفته است. بنابراین، از آیات قرآن دو نوع شفاعت استفاده میشود: الف. شفاعت تشریعی که به معنای شفاعت در مرحله مجازات است؛ ب. شفاعت تکوینی که به معنای شفاعت و وساطت اسباب و علل برای رسیدن فیض خدای متعال به مسببات است.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1 عضو هیئت علمى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى ره. دریافت: 30/10/87ـ پذیرش: 27/12/87.
2ـ نگارنده در دو مقاله با عنوان «نقد و بررسى تفسیر رشید رضا از آیه ولایت» و «المنار و تفسیر آیات بیانگر معجزات» به ترتیب در شمارههاى 48 و 83 همین مجله برخى دیگر از نمودهاى گرایشهاى وهابىگرى و ضدشیعى این تفسیر را نشان داده و بررسى کرده است. ر.ک: معرفت 48 آذر 1380 و معرفت 83 (آبان 1383).
3ـ ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان فى تفسیرالقرآن، ج 1، ص 155ـ174.
4ـ زیرا این مقاله در پى بررسى دیدگاه پدیدآورندگان المنار درباره آیات شفاعت است و ایشان تنها در آیاتى که ماده «ش ف ع» در آنها به کار رفته از شفاعت سخن گفتهاند و از سوى دیگر، به تفسیر شاخصترین آیهاى که در روایات بر مقام شفاعت پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله تطبیق شده، یعنى آیه «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاما مَحْمُودا» اسراء: 79 نرسیدهاند.
5ـ معتزله برآنند که که شفاعت صرفا براى زیادت ثواب است نه دفع عقاب، و کسانى که گناه کبیره کردهاند، مشمول شفاعت واقع نمىشوند. (ر.ک: قاضى جرجانى، شرح المواقف، ج 8، ص 312ـ313 / محقق حلّى، المسلک فى اصولالدین، ص 126 / عبدالرحمن بن احمد ایجى، المواقف فى علم الکلام، ص 380.)
6ـ شریف مرتضى، رسائل الشریف المرتضى، المجموعة الاولى، ص 150.
7ـ فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبیان، ج 1، ص 151. درباره تصریح دانشمندان شیعه بر اتفاقى بودن شفاعت در نزد همه مسلمانان نیز، ر.ک: ابنمیثم بحرانى، قواعدالمرام فى علمالکلام، ص 166 / محق حلّى، المسلک فى اصولالدین، ص 126.
8ـ قاضى جرجانى، شرحالمواقف، ج 8، ص 312.
9ـ عبدالرحمنبن احمد ایجى، المواقف فى علمالکلام، ص 380.
10ـ ابوحیان اندلسى، بحرالمحیط، ج 1، ص 349. درباره اجماعى بودن شفاعت از نظر اهلسنت نیز، ر.ک: مسعودبن عمر تفتازانى، شرح المقاصد، ج 5، ص 158. وى یکى از ادلّه ثبوت شفاعت را اجماع دانسته است.
11ـ این تفسیر از آغاز قرآن تا تفسیر آیه 125 سوره نساء حاصل کلاسهاى تفسیر محمّد عبده در الازهر مصر است که به خامه شاگرد مبرزش، محمّد رشید رضا، به رشته تحریر درآمده است. ادامه تفسیر که تا آیه 52 سوره یوسف است تماما از رشید رضا مىباشد. رشید رضا در بخش نخست تفسیر در مواردى که با استادش اختلافنظر دارد و یا مطالبى را علاوه بر درسهاى استاد اضافه کرده، با تعابیرى همچون «اقول» از سخنان استادش جدا کرده است. البته در بسیارى از موارد نظراتش موافق با استادش بوده که بخش مربوط به آیات شفاعت از این قبیل است، از اینرو، اگر در مواردى مطالب را به عبده نسبت مىدهیم به معناى اختلاف رشید رضا با وى نیست.
12ـ محمّد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج 1، ص 307. در متن هرچند هر دو صورت شفاعت از خداى متعال نفى شده است ولى به دلیل آنکه صورت دوم، یعنى فرض عدم عدالت خداوند، مردود است، در بیان وجه محال بودن به این صورت اصلاً اشاره نشده است. درباره رد شفاعت به دلیل منافى دانستن آن با علم مطلق الهى نیز ر.ک: محمّد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج 3، ص 31.
13ـ محمّد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج 1، ص 307.
14ـ همان.
15ـ محمّد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج 3، ص 33.
16ـ آیتاللّه سبحانى، عبده را در شمار کسانى که شفاعت را به عنوان یک اصل مسلم پذیرفتهاند آورده و عبارت «فماورد فى اثبات الشفاعه یکون على هذا من المتشابهات» را چنین ترجمه مىکند: آیات و روایاتى که درباره شفاعت وارد شده از آیات متشابه است. جعفر سبحانى، منشور جاوید، ج 8، ص 22 با توجه به آنچه ذکر گردید، معلوم مىشود ترجمه «ما» به «آیات و روایات» نادرست است؛ زیرا مقصود وى تنها روایات بیانگر شفاعت است.
17ـ محمّد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج 3، ص 32ـ33. درباره حمل روایات شفاعت بر استجابت دعا نیز، ر.ک: همان، ج 1، ص 308.
18ـ همان، ص 33، نیز، ر.ک: همان، ج 7، ص 122.
19ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 157.
20ـ همان.
21ـ درباره لزوم اذن الهى در حوادث هستى و نیز معناى آن ر.ک: محمّدتقى مصباح، معارف قرآن خداشناسى، ص 195ـ198.
22ـ ر.ک: محمّدبن جریر طبرى، جامعالبیان عن تأویل آى القرآن، ج 3، ص 5.
23ـ همان، ص 10.
24ـ همان، ج 6، ص 530.
25ـ همان، ج 8، ص 381.
26ـ نصربن محمّدبن احمد سمرقندى، بحرالعلوم، ج 1، ص 691.
27ـ حسینبن مسعود بغوى، معالم التنزیل فى التفسیر و التأویل، ج 1، ص 47.
28ـ همان، ص 221.
29ـ همان، ج 2، ص 214.
30ـ رشیدالدین میبدى، کشفالاسرار و عدهالابرار، ج 1، ص 692.
31ـ ابن عطیه اندلسى، المحرر الوجیز فى تفسیرالکتاب العزیز، ج 1، ص 341.
32ـ ر.ک: همان، ج 4، ص 32ـ33.
33ـ محمّدبن احمد قرطبى، الجامع لاحکام القرآن، ج 3، ص 273.
34ـ ابوحیان اندلسى، بحرالمحیط، ج 1، ص 349؛ ج 2، ص 285.
35ـ همان، ج 2، ص 288.
36ـ اسماعیلبن کثیر دمشقى، تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 155.
37ـ همان، ج 4، ص 487.
38ـ عبدالرحمن بن محمّد ثعالبى، جواهرالحسان فى تفسیرالقرآن، ج 2، ص 339.
39ـ اسماعیل حقى بروسوى، تفسیر روحالبیان، ج 1، ص 401.
40ـ اشاره به آیه «وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ عَسَى أَن یَبْعَثَکَ رَبُکَ مَقَاما مَحْمُودا»اسراء: 79.
41ـ اسماعیل حقى بروسوى، تفسیر روحالبیان، ج 1، ص 402.
42ـ همان.
43ـ همان، ج 4، ص 10.
44ـ عبدالقاهر جرجانى، دلائل الاعجاز، ص 551ـ552.
45ـ ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 167.
46ـ ر.ک: مسعودبن عمر تفتازانى، شرح المقاصد، ج 5، ص 158.
47ـ خلیلبن احمد فراهیدى، العین، ج 2، ص 927.
48ـ ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 157.
49ـ حاکمیت و تقدم قانونى بر قانون دیگر در حیطه قوانین حقوقى و غیر آن امرى قطعى و پذیرفته شده است. براى مثال، خداى متعال گوشت مردار را حرام کرده است و این یکى از قوانین الهى است و از سوى دیگر، بر اساس قاعده «اضطرار» که مستفاد از آیات و روایات است، اگر کسى مضطر به اکل میته شود از باب اضطرار برایش هیچ اشکالى ندارد، بلکه براى حفظ جان، که واجبى اهم است، باید از گوشت مردار بخورد. بنابراین قانون اضطرار مقدم بر حرمت اکل میته است. نیز خداى متعال شرک را ظلم شمرده و مشرک را وعده آتش داده است. بنابراین، اگر کسى شرک بورزد به عذاب الهى دچار خواهد شد ولى قانون توبه بر آن مقدم و حاکم است. از اینرو، اگر مشرک توبه کند دیگر براى وى عذابى نخواهد بود. تأثیر دعا در رفع بلا و غیر آن و تأثیر توبه و استغفار در بخشش گناهان نمونههایى از تأثیر قانونى بر قانون دیگر است.
50ـ درباره حقیقت شفاعت و عدم سازگارى آن با اعتقاد به توحید، ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 157ـ159 / محمّدتقى مصباح، معارف قرآن خداشناسى، ص 66ـ68.
51ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 159.
52ـ ر.ک: محمّدتقى مصباح، معارف قرآن خداشناسى، ص 116ـ124.
53ـ از جمله ر.ک. محمّد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج 1، ص 58، 59 و 243؛ ج 2، ص 66، 67 و 89. البته ایشان در مواضعى از «جریان عادت خدا» نیز سخن گفتهاند که به دیدگاه اشاعره در نفى علّیت نزدیک مىشود، ولى با دقت در کلام ایشان و نیز تأکیدى که در توجه به نظام سبب و مسببى حاکم بر عالم تکوین در مواضع دیگر کردهاند معلوم مىشود به اذن الهى براى اسباب نیز تأثیر قایلند و مرادشان از جریان عادت خدا چیزى جز به اذن الهى دانستن تأثیر اسباب نیست. از جمله ایشان در تفسیر آیه «وَمَا هُم بِضَآرِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ» مىنویسند: یعنى ساحران فراتر از اسبابى که خداى متعال آنها را به مسببات مرتبط ساخته از توانى غیبى برخوردار نمىباشند، پس ایشان به واسطه آن اسباب کارهایى انجام مىدهند که مردم گمان مىبرند فراتر از استعداد بشر و توانى است که خداوند به انسانها داده است. پس اگر کسى از کارهاى آنها ضررى بیند به اذن خدا یعنى به واسطه سببى است که عادت خداوند بر این جارى شده که مسببات هنگام حصول آنها و به اذن الهى تحقق یابد. محمد رشیدرضا، المنار، ج 1، ص 405 در این عبارات هرچند تعبیر «جرت العادة» به کار رفته که از نظر ظاهر به تعابیر اشاعره در نفى علّیت نزدیک است، ولى وقتى در مجموع سخن ایشان نگریسته مىشود معلوم مىشود صرفا از نظر تعبیر خواستهاند با اشاعره همراه باشند، ولى در حقیقت تأثیر اسباب به اذن خداى متعال را پذیرفتهاند.
54ـ براى تبیین دلالت آیه بر شفاعت تکوینى و حقیقت آن، ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 160؛ ج 8، ص 157؛ ج 10، ص 10.
55ـ درباره دلالت آیه مزبور بر شفاعت تکوینى، ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 16، ص 245.
56ـ در ترکیب نحوى «الحى و القیوم» دو وجه محتمل است. نخست آنکه «الحى و القیوم» صفت براى اللّه باشند و وجه دوم آنکه خبر بعد از خبر براى اللّه باشند. علّامه طباطبائى با استفاده از روش تفسیر قرآن به قرآن از آیات دیگر انحصار حیات و قیومیت در خداى متعال را استفاده کرده و بدینسان وجه خبر بودن را متعین دانسته است؛ چراکه در این صورت، آیه مزبور با دیگر آیات که دال بر حصر حیات و قیومیت در خداوند متعال است هماهنگ خواهد بود. ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 2، ص 329ـ331.
57ـ ر.ک: همان، ص 332و333.
58ـ براى مطالعه بیشتر درباره شفاعت تکوینى، ر.ک: جعفر سبحانى، منشور جاوید، ج 8، ص 58ـ61 / ناصر مکارم شیرازى و همکاران، پیام قرآن، ج 6، ص 522ـ523 / ناصر مکارم شیرازى و همکاران، تفسیر نمونه، ج 1، ص 266؛ ج 2، ص 268ـ269 / عبداللّه جوادى آملى، تسنیم، ج 4، ص 214ـ220.
منابع
ـ ابن کثیر دمشقى، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دار الاندلس، بىتا.
ـ ابوحیان اندلسى، محمّدبن یوسف، بحر المحیط، بیروت، دارالفکر، 1412.
ـ اندلسى، ابن عطیه، المحرر الوجیز فى تفسیرالکتاب العزیز، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1413.
ـ ایجى، عبدالرحمنبن احمد، المواقف فى علمالکلام، بیروت، عالمالکتب، بىتا.
ـ باقرى، علىاوسط، «المنار و تفسیر آیات بیانگر معجزات»، معرفت83 آبان 1383، ص 17ـ23.
ـ ـــــ ، «نقد و بررسى تفسیر رشیدرضا از آیه ولایت»، معرفت 48 (آذر 1380)، ص 69ـ73.
ـ بحرانى، علىبن میثم، قواعد المرام فى علمالکلام، قم، مطبعة مهر، 1398ق.
ـ بغوى، حسینبن مسعود، معالم التنزیل فى التفسیر و التأویل، بیروت، دارالفکر، 1422.
ـ تفتازانى، مسعودبن عمر، شرح المقاصد، قم منشورات الرضى، 1409.
ـ ثعالبى، عبدالرحمن بن محمّد، جواهر الحسان فى تفسیر القرآن، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1416.
ـ جرجانى، عبدالقاهر، دلائل الاعجاز، قاهره، مطبعة المدنى، 1413.
ـ جرجانى، علىبن محمد،، شرح المواقف، قم، منشورات الشریف الرضى، 1325ق.
ـ جوادى آملى، عبداللّه، تسنیم: تفسیر قرآن کریم، قم، اسراء، 1381.
ـ حقى بروسوى، اسماعیل، تفسیر روح البیان، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1405، ط. السابعة.
ـ رشیدرضا، محمّد، تفسیر القرآن الکریم (تفسیر المنار)، بیروت، دارالمعرفة، 1414.
ـ سبحانى، جعفر، منشور جاوید، قم، دارالقرآن الکریم، 1410.
ـ سمرقندى، نصربن محمد بن احمد، تفسیر القرآنالکریم «بحرالعلوم»، دراسة و تحقیق عبدالرحیم احمد الزقة، بغداد، مطبعة الارشاد، 1405.
ـ شریف مرتضى، رسائل الشریف المرتضى، المجموعة الاولى، قم، دارالقرآن الکریم، 1405.
ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، المیزان فى تفسیر القرآن، قم، اسماعیلیان، 1393ق، ط. الثالثة.
ـ طبرسى، فضلبن حسن، مجمعالبیان لعلوم القرآن، بیروت، دارالمعرفة، 1408، ط. الثانیة.
ـ طبرى، محمّدبن جریر، جامع البیان عن تأویل آىالقرآن، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1420، ط. الثالثة.
ـ فراهیدى، خلیلبن احمد، کتاب العین، تحقیق مهدى مخزومى و ابراهیم سامرائى، قم، اسوه، 1414.
ـ قرطبى، محمّدبن احمد، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1416.
ـ محقق حلّى، المسلک فى اصولالدین، تحقیق رضا استادى، مشهد، مؤسسة الطبع و النشر فى الاستانة الرضویة، 1414.
ـ مصباح، محمّدتقى، معارف قرآن (خداشناسى)، قم، مؤسسه درراه حق، 1367.
ـ مکارم شیرازى، ناصر و همکاران، پیام قرآن، قم، مدرسة الامام امیرالمؤمنین ع، 1370.
ـ ـــــ ، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1374.
ـ میبدى، رشیدالدین، کشف الاسرار و عدهالابرار، تهران، امیرکبیر، 1371، چ پنجم.