آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹۷

چکیده

قرآن کریم در آیات متعددی، با تعبیرهای گوناگون، درباره شفاعت سخن گفته که برخی از آنها بر وجود شفاعت دلالت می‏کند. پدیدآورندگان «تفسیر المنار» شفاعت را به معنای تسلط اراده شفاعت‏کننده بر اراده خدای متعال پنداشته و با محال شمردن آن، تمام آیات قرآن را نافی شفاعت می‏دانند. حال آنکه شفاعت به معنای تسلط اراده شفاعت‏کننده بر اراده خداوند نیست تا لازمه‏اش تغییر علم ازلی خدا و در نتیجه محال باشد، بلکه شفاعت تشریعی، قانونی الهی است که بر قوانین مربوط به مجازات حاکم می‏باشد. در این پژوهش برآنیم تا تفسیر پدیدآورندگان تفسیر المنار از آیات شفاعت را نقد و بررسی کنیم، بدین منظور پس از بیان دلیل عقلی و مستندات قرآنی ایشان، دلالت آیات بر وجود شفاعت را اثبات و ادلّه آنها را بررسی خواهیم کرد. در برخی از آیات قرآن درباره وساطت اسباب و علل طبیعی نیز شفاعت به کار رفته است، از این‏رو، در فرجام، این آیات را بیان و دلالتشان بر شفاعت تکوینی را بررسی خواهیم کرد. روش پژوهش در این مقاله توصیفی ـ تحلیلی می‏باشد.

متن

خدای متعال در آیات متعدد قرآن کریم از شفاعت سخن گفته و پندار ناروای مشرکان درباره شفاعت بت‏ها و غیر آن را نفی کرده است. لسان آیات درباره شفاعت متفاوت است. در برخی آیات، خدای متعال پس از نفی شفاعت یا نفی سودمندی آن، استثنایی نیز می‏آورد. آیا این دسته از آیات نیز به صورت مطلق شفاعت را نفی می‏کنند یا آنکه با توجه به استثنایی که در آنها وجود دارد، شفاعت را با شرایطی خاص، برای برخی اثبات می‏کنند؟ این مقاله به بررسی نظر پدیدآورندگان تفسیر المنار در این رابطه می‏پردازد.
تفسیر المنار یکی از تفاسیر پرآوازه سده چهاردهم است. از این‏رو، شناخت مزایا و کاستی‏های آن بایسته پژوهش و بررسی است. با وجود دقت‏ها و نکته‏سنجی‏های بسیاری که در این تفسیر وجود دارد و افق‏های نوی که در تفسیر آیات بازمی‏گشاید، متأسفانه گرایش‏های وهابی‏گری و ضدشیعی در آن موج می‏زند و همین امر به شدت از عظمت آن فرو کاسته است. یکی از نمودهای این گرایش، اصرار پدیدآورندگان المنار در نفی دلالت آیات بر شفاعت می‏باشد.2 از آن‏رو که شفاعت و مباحث مربوط به آن از چالش‏های مذهبی معاصر است و برخی پذیرش آن را با توحید ناسازگار تلقّی می‏کنند، نشان دادن دلالت آیات بر شفاعت و ثمربخشی آن در تحکیم اعتقادات صحیح و نفی شبهات در این زمینه از اهمیت بسزایی برخوردار است.
علّامه طباطبائی در تفسیر آیات مربوط به شفاعت و در بحث مستقلی که ذیل آیه 48 سوره «بقره» درباره شفاعت دارد، به مطالب تفسیر المنار درباره شفاعت نیز نظر داشته و مدعای پدیدآورندگان آن مبنی بر نفی شفاعت در تمام آیات را نقد کرده است؛3 ولی به صورت مشخص دسته‏بندی پدیدآورندگان المنار از آیات
شفاعت و سخنان آنان در عدم دلالت قرآن بر شفاعت را نقل نمی‏کند. در تفاسیر موضوعی و کتاب‏هایی که به صورت مستقل شفاعت را بررسی کرده‏اند، به طور خاص دیدگاه تفسیر المنار بررسی نگردیده است. بنابراین، طرح دیدگاه پدیدآورندگان تفسیر المنار درباره دلالت آیات و نقد آن به صورت مستقل امری ضروری است.
شیوه بحث نوشتار حاضر این‏گونه است که پیش از پرداختن به معنی و حقیقت شفاعت، به اصل نفی یا اثبات آن از منظر آیات قرآن پرداخته‏ایم؛ چراکه به نظر ما اثبات اصل دلالت یا عدم دلالت آیات بر وجود شفاعت بر بحث از حقیقت آن مقدم است؛ زیرا اگر اثبات شود آیات دلالتی بر آن ندارد بحث از حقیقت شفاعت قرآنی بی‏معناست و اگر دلالت آیات بر شفاعت اثبات شود، به فرض اگر نتوانیم به معنای صحیح شفاعت دست یابیم مجوزی برای نفی آن نداریم و اتفاقا یکی از اشتباهات پدیدآورندگان المنار همین است که ابتدا برای شفاعت معنایی نادرست تصویر کرده و سپس در پی بررسی آیات برآمده‏اند.
تذکر این نکته لازم است که ما در این بحث به روایات مربوط به شفاعت و نیز آیاتی که در آنها لفظ شفاعت وجود ندارد ولی به استناد روایات بر شفاعت تطبیق شده است نمی‏پردازیم.4 و از سوی دیگر، هرچند مطالب تفسیر المنار تنها معطوف به شفاعت در روز قیامت است و اطلاق این واژه نیز انصراف به آن دارد، ولی در برخی از آیات به وسائط در عالم تکوین هم شفاعت اطلاق شده است و برای تکمیل بحث در پایان مقاله آیات دال بر آن را بررسی خواهیم کرد. گو اینکه هر چه پیش از بحث شفاعت تکوینی مطرح کرده‏ایم در رابطه با شفاعت تشریعی می‏باشد.
شفاعت، اصلی مسلّم
شفاعت یکی از اصول اعتقادی مسلّم اسلامی است و اصل آن مورد پذیرش تمام فرقه‏های مسلمانان می‏باشد. آنچه بر آن اختلاف است مسائلی از این قبیل است: آیا شفاعت برای رفع عقاب است یا برای ارتقای درجه یا هر دو؟ آیا مرتکب گناه کبیره مشمول شفاعت می‏گردد یا نه؟5 شافعان چه کسانی هستند؟ و غیره.
فقیه و متکلّم برجسته شیعه سیدمرتضی علم‏الهدی در این‏باره می‏نویسد: «امت اسلام اتفاق دارند که شفاعت پیامبر اکرم ـ صلی‏اللّه علیه‏وآله ـ در حق امتش مورد پذیرش واقع می‏شود.»6 طبرسی مفسّر نامور شیعه نیز می‏گوید: «امت اسلام بر اینکه شفاعت پیغمبر اکرم ـ صلی‏اللّه علیه‏وآله ـ در نزد خداوند مقبول می‏افتد، اتفاق‏نظر دارند، گو اینکه در کیفیت آن (و اینکه برای رفع عقاب است یا ترفیع درجه) اختلاف دارند.»7
جرجانی از متکلمان بزرگ اهل‏سنّت می‏نویسد: امت بر ثبوت اصل شفاعت مقبول پیامبر اکرم ـ علیه الصلاة والسلام ـ متفقند.8 ایجی، دیگر متکلم بزرگ اهل‏سنّت نیز می‏نویسد: «اجمع الامة علی اصل الشفاعة.»9 ابوحیان اندلسی مفسّر بزرگ اهل‏تسنن از کتاب المنتخب نقل می‏کند که: «اجمعت الامة علی ان للمحمّد ـ صلی‏اللّه علیه‏وآله ـ شفاعة فی الاخرة.»10 بنابراین، اصل شفاعت مورد اتفاق مسلمانان است، گو اینکه در برخی خصوصیات آن اختلاف‏نظر وجود دارد.
المنار11 و اصل شفاعت
عبده و رشید رضا برآنند که شفاعت به دلیل عقلی امری محال است و آیات قرآن نیز آن را انکار می‏نمایند. البته پدیدآورندگان المنار روایات دال بر شفاعت را انکار نمی‏کنند و آن را به استجابت دعای پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آلهدر روز قیامت معنا می‏کنند.
1. دلیل عقلی عبده بر انکار شفاعت
عبده شفاعت را به گونه‏ای تصویر کرده که لازمه پذیرش آن تغییر اراده خدای متعال و در پی آن تغییر علم الهی است و به دلیل آنکه علم الهی تغییرناپذیر است پذیرش شفاعت در دادگاه الهی را امری محال معرفی می‏کند. وی در این‏باره می‏نویسد:
حاکم عادل شفاعت را نمی‏پذیرد، مگر آنکه علمش نسبت به آنچه اراده کرده یا بدان حکم کرده تغییر کند. مثلاً، اگر اراده کرده بود کسی را مجازات کند و یا فرمانی را صادر کرده بود، در صورتی اراده بر مجازات و یا فرمانش تغییر می‏کند که بفهمد اشتباه کرده و آن کس را که می‏خواسته مجازات کند مجرم نیست و یا حکمی که صادر کرده خلاف مصلحت بوده است. ولی حاکم مستبد و ظالم شفاعت کسانی را که در نزدش تقربی دارند می‏پذیرد، در حالی که می‏داند که پذیرش آن ظلم است و عدالت خلاف آن را اقتضا می‏کند ولی مصلحت ارتباطش با شفاعت‏کننده را بر عدالت برتری می‏دهد و هر دو شفاعت مزبور بر خداوند محال است؛ چراکه اراده خدای تعالی به حسب علم الهی است و علم خدای متعال ازلی و تغییرناپذیر است.12
2. دلیل قرآنی عبده بر انکار شفاعت
عبده و رشید رضا برآنند که تمام آیات قرآن نافی شفاعت می‏باشد. ایشان آیات شفاعت را در سه دسته قرار داده‏اند:
الف. آیاتی که شفاعت را به صورت مطلق نفی می‏کنند؛ مثل آیه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاکُم مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ لاَّ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَاعَةٌ... .»(بقره: 254)
ب. آیاتی که سودمندی شفاعت را نفی می‏کنند؛ مثل آیه «فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ.» (مدّثر: 48)
ج. آیاتی که با تعابیری همچون «إِلاَّ بِإِذْنِهِ» (بقره: 255) و «إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی» (انبیاء: 28) شفاعت را نفی می‏کنند.
عبده پس از دسته‏بندی آیات شفاعت می‏گوید: برخی دسته سوم را بر دسته اول و دوم حاکم می‏دانند و نتیجه می‏گیرند که از نظر قرآن شفاعت به اذن خداوند امری ممکن قلمداد گشته است. ولی برخی برآنند که بین این دو دسته آیات تنافی نیست تا یک گروه را حاکم بر دیگری بدانیم؛ زیرا استثنا به اذن و مشیت الهی شیوه‏ای است که قرآن در مقام نفی قطعی به کار برده است. این استثنا مشعر به این نکته است که آنچه پیش از استثنا بیان شده به مشیت الهی است و نه خارج از حیطه قدرت او. به عنوان مثال، خداوند می‏فرماید: «خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاء رَبُّکَ» (هود: 107) تعبیر «إِلاَّ مَا شَاء رَبُّکَ» می‏رساند که خلود کفار در آتش به مشیت و اراده خداست و این‏گونه نیست که با این حکم، دیگر برای خداوند قدرت بر عدم خلودشان نباشد. عبده پس از بیان فوق نتیجه می‏گیرد که در قرآن نص قطعی در وقوع شفاعت نداریم.13
رشید رضا پس از بیان دلیل عقلی عبده بر نفی شفاعت می‏نویسد: (قال شیخنا) فماورد فی اثبات الشفاعة یکون علی هذا من المتشابهات.14 مقصود از «ما»ی موصوله در عبارت مزبور، روایات بیانگر شفاعت است و نه آیات؛ چراکه وی ـ همان‏گونه که ذکر شد ـ تمام آیات را نافی شفاعت می‏داند. نیز ذیل آیه‏الکرسی به سخنانی که نقل شد اشاره کرده و به صراحت می‏گوید: در آنجا گفتیم که روایات بیانگر شفاعت از متشابهات است.15 اشاره وی در آنجا به روشنی مقصودش از مای موصوله در این عبارت را مشخص می‏کند.16
عبده ذیل آیه «اللّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ... .» (بقره: 255) به سخنان پیشین خود درباره آیات شفاعت اشاره کرده می‏گوید: قبلاً گفتیم که چنین استثنایی (الا باذنه) برای تأکید نفی است و به این صورت، بین آیاتی که شفاعت را بدون استثنا نفی می‏کنند و بین آیاتی که در آنها این استثنا است، جمع می‏کنیم و نیز گفتیم: روایاتی که شفاعت را طرح کرده‏اند از متشابهات‏اند و شیوه سلف و خلف در قبال آنها یکسان نیست. پس یا معنای شفاعتی را که در روایات مطرح شده به خداوند واگذار می‏کنیم یا آن را بر دعایی که خداوند به دنبال آن آنچه را در علم ازلی‏اش بود انجام می‏دهد، حمل می‏کنیم و قطع داریم که شافع علم خدا را تغییر نداده و اثری در اراده حق نخواهد گذاشت. و چون خداوند به دنبال دعای بنده‏اش آنچه را که در علم ازلی خود سبقت گرفته بود محقق می‏سازد، کرامت خداوند نسبت به وی آشکار می‏شود.17 رشید رضا پس از بیان کلام عبده می‏نویسد: «و بهذا فسر الشفاعة شیخ الاسلام ابن تیمیه.»18
نقد دیدگاه عبده و رشید رضا
عبده و رشید رضا تصویری نادرست از شفاعت داشته و آن را با دلیل عقلی رد کرده‏اند. ما نیز شفاعت بدان معنا را مردود می‏دانیم. شفاعتی که مستلزم تغییر اراده خداوند و روشن شدن مصلحتی برای خداست قطعا امری پذیرفتنی نیست. ولی این تصور غلط از شفاعت چه ارتباطی با معنای صحیح آن دارد؟ آنچه مهم است بررسی آیات قرآن است و اینکه آیا شفاعت را مطلقا نفی نموده‏اند یا آنکه برای افرادی حق شفاعت قایل می‏باشند؟ پس از اثبات وجود شفاعت در قرآن باید به این مسئله پرداخت که معنای صحیح آن چیست و قطعا باید آن را به گونه‏ای معنا کرد که به معنای حاکم کردن اراده شفیع بر اراده خداوند نباشد. آری، اگر بدون دخالت پیش‏فرض‏ها و علایق آیات قرآن را بررسی کردیم و از تأمّل در آیات و کاربست ضوابط عقلایی در فهم متون به این نتیجه رسیدیم که از نظر قرآن شفاعت برخی از انسان‏ها با شرایطی خاص پذیرفته شده است باید تلاش کنیم تا بفهمیم مقصود از شفاعتی که قرآن برای برخی اثبات کرده چیست و اگر فرضا نتوانستیم با در نظر گرفتن دیگر آیات و قرائن مختلف لفظی و عقلی به نتیجه خاصی برسیم، این امر مجوزی برای نفی شفاعت و یا حمل آن بر معنایی که هیچ قرینه‏ای بر آن نداریم نمی‏شود، بلکه باید بگوییم: قرآن چنین امری را مطرح کرده، ولی من معنای صحیح و مقصود از آن را نمی‏دانم. بنابراین، تصویر غلط پیشین را نباید در فهم آیات دخالت داد و به دنبال آن در پی نفی شفاعت بود، اگر دیدیم برخی از آیات قرآن مثبت شفاعت است باید متوجه شویم که تصویر ما از شفاعت درست نیست و تلاش برای دست‏یابی به مقصود خداوند ضروری است و اگر نتوانستیم به معنای مقصود از آن برسیم، نمی‏توانیم جهلمان را مجوزی برای نفی اصل شفاعت قرار دهیم.
دسته‏بندی آیات شفاعت
آیات مرتبط با شفاعت، از حیث اثبات و نفی شفاعت، بر سه دسته‏اند:
1. آیات نافی شفاعت
این آیات خود به چند دسته قابل تقسیم هستند:
الف. آیات نافی مطلق شفاعت: مانند آیه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاکُم مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ لاَّ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَاعَةٌ وَالْکَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ.» (بقره: 254) ظاهر این آیه شریفه آن است که در روز قیامت هیچ‏گونه شفاعتی وجود ندارد.
ب. آیات نافی شفاعت از کافران و بت‏پرستان: بت‏پرستان بت‏ها را شفعیان خویش در نزد خداوند می‏پنداشتند. خداوند این پندار آنان را چنین بیان می‏کند: «وَیَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنفَعُهُمْ وَیَقُولُونَ هَـؤُلاء شُفَعَاؤُنَا عِندَاللّهِ... .» (یونس: 18)
خداوند در برخی آیات، شفاعت این شفعیان پنداری را نفی نموده و بیان می‏کند که برای کافران شفیعی نخواهد بود؛ مانند آیه «وَلَمْ یَکُن لَّهُم مِن شُرَکَائِهِمْ شُفَعَاء وَکَانُوا بِشُرَکَائِهِمْ کَافِرِینَ»(روم: 13)؛ و برای آنان از شریکانشان ـ بتان ـ شفعیانی نباشد، و به شریکانشان کافر شوند. آیه ذیل نیز جزو همین دسته آیات می‏باشد: «هَلْ یَنظُرُونَ إِلاَّ تَأْوِیلَهُ یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ قَدْ جَاءتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ فَهَل لَّنَا مِن شُفَعَاء فَیَشْفَعُواْ لَنَا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا کَانُواْ یَفْتَرُونَ» (اعراف: 53)؛ آیا جز تأویل آن ـ تحقق و وقوع وعده‏های قرآن، از رستاخیز و حساب و جزا ـ را انتظار می‏برند؟ آن روز که تأویل آن فرا رسد آنها که از پیش آن را فراموش کردند گویند... آیا برای ما شفیعانی هست که از بهر ما شفاعت کنند...؟ به راستی که خود را به زیان افکندند و آنچه به دروغ می‏ساختند ـ یعنی بت‏ها که شفیعان خود می‏پنداشتند ـ از آنها گم شد.
2. آیات مثبت شفاعت برای خداوند
قرآن در یک آیه می‏فرماید: تمام شفاعت‏ها از آن خداوند است: «قُل لِّلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعا لَّهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (زمر: 44)؛ بگو: شفاعت، یکسره از آنِ خداست. فرمان‏روایی آسمان‏ها و زمین خاصّ اوست، و در آیاتی چند می‏فرماید: جز خدا شفیعی نیست که از مفهوم آنها استفاده می‏شود خداوند خود شفیع است؛ مانند آیه «وَأَنذِرْ بِهِ الَّذِینَ یَخَافُونَ أَن یُحْشَرُواْ إِلَی رَبِّهِمْ لَیْسَ لَهُم مِن دُونِهِ وَلِیٌّ وَلاَ شَفِیعٌ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ» (انعام: 51) و به وسیله این [قرآن] کسانی را که بیم دارند که به سوی پروردگارشان محشور شوند هشدار ده [چرا] که غیر او برای آنها یار و شفیعی نیست. باشد که پروا کنند.
3. آیات بیانگر نفی و اثبات
برخی آیات قرآن که نافی شفاعت غیر خدایند به دنبالشان، شفاعت به اذن و مشیت خداوند را استثنا کرده‏اند و یا آنکه شفاعت ملائکه را نفی نموده‏اند، ولی با تعابیری استثنا نیز در کلام آمده است. در ادامه، مثبت شفاعت بودن این دسته از آیات را اثبات خواهیم کرد.
اثبات شفاعت با آیات همراه با استثنا
همان‏گونه که گذشت، عبده و رشیدرضا آیات همراه با استثنا را نیز نافی شفاعت غیرخدا می‏دانند. اگر استثنا فقط با تعابیری همچون «إِلاَّ بِإِذْنِهِ»بود سخن پدیدآورندگان المنار اشکال کمتری داشت. ولی با توجه به اینکه استثنا با عبارت‏های دیگری همچون «إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی» و «إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِیَ لَهُ قَوْلاً» نیز آمده است هیچ شبهه‏ای در ظهور این آیات در شفاعت غیر خدا و موجوداتی دارای ویژگی‏های خاص، در دادگاه الهی باقی نمی‏ماند.
در ذیل، به برخی از این آیات اشاره می‏شود:
ـ «وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدا سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُکْرَمُونَ... وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی وَهُم مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ» (انبیاء: 26 و 28)؛ مشرکان، ملائکه را فرزندان خدا می‏پنداشتند. خداوند پس از رد این پندار می‏فرماید: بلکه (آن فرشتگان) بندگانی گرامی‏اند،... و جز برای کسانی که او بپسندد و خشنود باشد شفاعت نمی‏کنند. ظاهر این استثنا آن است که برخی که خداوند آنها را می‏پسندد، مورد شفاعت ملائکه قرار می‏گیرند.
ـ «یَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِیَ لَهُ قَوْلاً» (طه: 109)؛ در آن روز شفاعت سودی ندارد، مگر (شفاعت) کسی که خدای رحمان به او اجازه دهد و سخن او را بپسندد. ظاهر آیه شریفه آن است که شفاعت آنان که از سوی خداوند مأذون باشند و نیز سخنانشان را بپسندد، مورد قبول درگاه احدیت قرار خواهد گرفت.
بنابراین، آیات قرآن در نفی شفاعت غیر خدا دو دسته‏اند: 1. آیاتی که مطلقا شفاعت را نفی می‏کنند. 2. آیاتی که شفاعت افراد مأذون از جانب خداوند را ثابت می‏کنند و تنها شفاعت غیر مأذونان را نفی می‏نمایند.
از حمل نمودن مطلق بر مقید چنین نتیجه می‏گیریم که از نظر قرآن شفاعت به غیر اذن خداوند امری مردود است، ولی برخی می‏توانند به اذن خداوند از کسان دیگری که مورد پسند خداوند هستند، شفاعت نمایند. و آیات نافی شفاعت در حقیقت، شفاعت از کفار و مشرکان را نفی می‏نمایند.
علّامه طباطبائی در مقابل ادعای پدیدآورندگان المنار که آیات مشتمل بر استثنا را یکی از شیوه‏های بیانی قرآن دانسته‏اند که خداوند با به کار بردن آن در پی بیان این امر است که آنچه پیش از استثنا ذکر شده به مشیت خدای متعال است، آیات مربوط به شفاعت را مصداق شیوه بیانی دیگری از قرآن معرفی کرده است. ایشان درباره این شیوه بیانی می‏فرماید: «این شیوه‏ای رایج در قرآن است که در آیاتی یک کمال را از غیر خداوند نفی می‏کند و در آیاتی دیگر آن کمال را برای خداوند اثبات می‏نماید و در آیه یا آیات سومی، کمال مورد نظر را به اذن الهی برای دیگران نیز اثبات می‏کند. خداوند با این شیوه بر این نکته تأکید می‏کند که هر چه انسان دارد از آن خدا و به مشیت اوست، و هیچ انسانی هیچ کمالی را مستقل از خداوند و بدون اعطای او مالک نمی‏باشد.»19 علّامه طباطبائی در ادامه می‏افزاید: در آیات شفاعت نیز این اسلوب به کار رفته است. در آیاتی شفاعت به صورت مطلق از دیگران نفی شده، در آیاتی شفاعت مختص خداوند شمرده شده و در برخی دیگر، شفاعت غیر خدا به اذن الهی، ثابت گشته تا مشخص گردد که شفیع در عرض خداوند نیست و شفاعت مقامی است که خداوند به او اعطا کرده و هیچ گاه مستقل از خدا نخواهد بود.20
خدای متعال با به کارگیری این اسلوب بیانی، در حقیقت، روح توحیدی مکتب اسلام و قرآن شریف را به منصه ظهور رسانده است؛ چراکه از منظر توحیدی همه چیز وابسته به حق تعالی، بلکه عین ربط به خداوند است و بدون این ربط هیچ چیز وجود نخواهد داشت. تنها علت هستی‏بخش خدای متعال است و دیگر اسباب و علل معدّاتی هستند که زمینه دریافت فیض الهی را فراهم می‏سازند. خدای متعال منبع همه کمال‏هاست. خداوند علم مطلق، حیات مطلق، قدرت مطلق و منبع هر کمالی است و هر کسی هر قدر علم و حیات و قدرت دارد از اوست و از خود هیچ ندارد. موجودی که وجود و کمالاتش بالذات و از خود اوست خدای متعال است و غیر او هر کمالی دارد از او اخذ کرده است. اختصاص کمال به خداوند در برخی از آیات و نسبت دادن آن به غیر خدا در آیات دیگر با قید «باذن اللّه» این حقیقت متعالی را گوشزد می‏کند که هر کس هر چه دارد از مقام ربوبی دریافت کرده و بدون افاضه از مقام ربوبی هیچ ندارد.
نکته قابل توجه دیگر در آیات همراه با استثنای به «اذن خدای متعال» این است که از آیات قرآن استفاده می‏شود هیچ حادثه‏ای در دنیا و آخرت تحقق نمی‏یابد، مگر به اذن تکوینی خدای متعال و هیچ فاعلی، اعم از فاعل طبیعی و غیرطبیعی، کاری انجام نمی‏دهد جز به اذن خدای متعال. این آیات بیانگر وجود رابطه‏ای تکوینی بین حوادث عالم و اراده الهی می‏باشد و منوط ساختن شفاعت به اذن خدای متعال نیز یکی از مصادیق این قاعده کلی است؛ چراکه شفاعت نیز کاری است که شافع در حق مشفوعٌ‏له انجام می‏دهد و به دلیل آنکه هیچ کاری بدون اذن و اراده تکوینی خدای متعال تحقق نمی‏یابد، شفاعت نیز بدون اذن و اراده حضرت حق ـ سبحانه و تعالی ـ تحقق نمی‏یابد و در تحلیل ذهن باید پیش از شفاعت اذن خداوند وجود داشته باشد تا تحقق یابد و از این‏رو، هیچ شفاعتی نیست، مگر بعد از اذن خدای متعال.21
دیدگاه برخی مفسّران در جمع بین آیات شفاعت
بیشتر مفسّران آیات همراه با استثنا را مثبت شفاعت شمرده و در جمع بین آنها و آیات نفی‏کننده شفاعت، آیات نفی‏کننده را بر شفاعت از کافران حمل کرده‏اند. در ذیل، به دیدگاه برخی از این مفسّران اشاره می‏شود:
1. ابن جریر طبری (م 310ق)
طبری درباره آیه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاکُم مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ لاَّ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَاعَةٌ وَالْکَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ»(بقره: 254) معتقد است که هرچند ظاهرش عام است ولی از آن خاص اراده شده و سودبخشی هر معامله، دوستی و شفاعت در روز قیامت تنها از کافران نفی شده است.22 وی از «مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ» (بقره: 255) اثبات شفاعت به اذن الهی را استفاده کرده، معنای آیه را چنین بیان می‏کند که خداوند می‏فرماید: و در نزد من هیچ کس دیگری را شفاعت نمی‏کند، مگر پیامبران و اولیا و اهل طاعت من که به اذن من شفاعت می‏کنند.23 نیز ذیل آیه «مَا مِن شَفِیعٍ إِلاَّ مِن بَعْدِ إِذْنِهِ»(یونس: 3) می‏نویسد: خداوند می‏فرماید هیچ شافعی در روز قیامت درباره احدی شفاعت نمی‏کند، مگر پس از آنکه خداوند به وی اجازه شفاعت دهد.24 و در تفسیر آیه «لَا یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدا.»(مریم: 87) می‏نویسد: این کافران در روز حشر مالک شفاعت نخواهند بود در هنگامی که برخی از اهل ایمان برای برخی دیگر در نزد خدا شفاعت می‏کنند، مگر کسانی از آنها که در دنیا با ایمان به خدا و تصدیق رسولش و اقرار به آنچه وی آورده و عمل به آنچه بدان امر کرده از نزد خدای رحمان عهدی اخذ کرده باشند.25
2. نصربن محمّدبن احمد سمرقندی (م 375ق)
وی آیات مشتمل بر استثنا را مثبت شفاعت دانسته است؛ از جمله ذیل آیه «مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ» (بقره: 255) می‏نویسد: این آیه دلیل بر اثبات شفاعت است؛ چراکه فرمود: «إِلاَّ بِإِذْنِهِ» و این استثنا دلیل بر این است که به اذن خدای متعال برای انبیا و صالحین اجازه شفاعت خواهد بود.26
3. ابومحمّد حسین بن مسعود بغوی (م 516ق)
بغوی در تفسیر آیه 48 بقره می‏نویسد: «وَلاَ یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ»یعنی در حق کافر شفاعت پذیرفته نمی‏شود.27 و در ذیل آیه 254 «بقره» می‏گوید: «وَلاَ شَفَاعَةٌ» مگر به اذن خدا.28 وی ذیل آیه 51 سوره «انعام» که خدای متعال شفیعی غیر از خود را نفی کرده می‏فرماید: «لَیْسَ لَهُم مِن دُونِهِ وَلِیٌّ وَلاَ شَفِیعٌ» می‏نویسد: «و همانا خداوند در این آیه شفاعت را برای غیر خود نفی کرد با اینکه انبیاء و اولیا نیز شفاعت می‏کنند؛ زیرا ایشان شفاعت نمی‏کنند، مگر به اذن خدای متعال.»29 از این بیان به وضوح مشخص می‏شود که وی آیات همراه با استثنا را مثبت شفاعت می‏شمارد.
4. رشیدالدین میبدی (م 520ق)
میبدی آیات نافی شفاعت را درباره مشرکان و کافران دانسته و آیات همراه با استثنا را مثبت شفاعت می‏داند. وی در تفسیر آیه 255 سوره «بقره» می‏نویسد: «مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ»چون کافران قریش گفتند بتان را که «هَـؤُلاء شُفَعَاؤُنَا عِندَاللّهِ»اینان شفیعان ما هستند به نزدیک اللَّه، رب‏العالمین گفت: «مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ» کیست آن کس که شفاعت کند به نزدیک اللّه، مگر به دستور اللّه؟ همان است که جای دیگر گفت: «وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ» و قال «یَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ» و قال: «وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی». این آیت‏ها دلیل‏اند که در قیامت شفاعت خواهد بود.30
5. ابن عطیه اندلسی (م 546ق)
ابن عطیه اندلسی نفی شفاعت و نیز نفی فایده آن را ویژه کافران دانسته و آیات قرآن را مثبت شفاعت برای برخی از اهل ایمان می‏داند. از همین رو، ذیل آیه 254 «بقره» می‏نویسد: «و در روز قیامت به اذن خدای متعال برای برخی حق شفاعت خواهد بود که حقیقت آن رحمتی از جانب خداوند است و شرافتی برای کسی است که خداوند به وی اذن داده تا شفاعت کند.»31 وی ذیل آیات «وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَی جَهَنَّمَ وِرْدا لَا یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدا» (مریم: 86ـ87) احتمال‏های مختلفی را در مراد از «من» در «مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدا» و چهار احتمال در ضمیر فاعلی «واو» در «لَا یَمْلِکُونَ» ذکر کرده که بنابر تمام احتمالات، از این آیات اثبات شفاعت را استفاده می‏کند. این چهار احتمال عبارت است از:
الف. مراد مجرمان کافر باشد که در این صورت، استثنا را منقطع شمرده و در معنای آن می‏نویسد: «ای لکن من اتخذ عهدا یشفع له.» وی در این صورت، مراد از عهد را ایمان معرفی می‏کند. بنابراین احتمال، معنای عبارت این خواهد بود که مؤمنان مورد شفاعت واقع می‏شوند.
ب. مراد مجرمان کافر و مسلمانان گناهکار باشد که در این صورت استثنا را متصل شمرده و مفاد آیه را مورد شفاعت واقع شدن مؤمنان عاصی می‏داند.
ج. مراد از «لَا یَمْلِکُونَ»، متقین باشند که در این صورت، برخی از مفسّران مصداق «من» در «إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ...» را شافعین دانسته‏اند و برخی دیگر، کسانی دانسته‏اند که مورد شفاعت قرار می‏گیرند. بنابر قول نخست، معنای «إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ...» کسانی خواهند بود که به واسطه برخورداری از اعمال صالح، بدان‏ها مقام شفاعت عنایت می‏شود و بنابر قول دوم، مقصود آیه شریفه این خواهد بود که شفاعت متقین تنها شامل کسانی می‏شود که از جانب خداوند پیمانی مبنی بر مستحق شفاعت بودنش اخذ کرده باشد.
د. مراد از «لَا یَمْلِکُونَ» همه مردم باشد و مقصود از «من» پیامبراکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و مراداز شفاعت، شفاعت مخصوص آن حضرت که با شرایطی شامل مردم خواهد شد.32
همان‏گونه که ملاحظه می‏شود، بنابر همه احتمالات و اقوالی که ابن عطیه ذکر کرد، دلالت آیه مورد بحث که همراه با استثناست بر شفاعت پذیرفته شده و دلالت آیه بر آن قطعی شمرده شده است.
6. محمّدبن احمد قرطبی (671ق)
وی ذیل آیه «مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ»می‏نویسد: در این آیه تثبیت شد که خداوند برای هر کسی که بخواهد ـ که ایشان پیامبران و علما و مجاهدان و ملائکه و غیر ایشان از کسانی است که خداوند شرافتشان بخشیده ـ اجازه شفاعت کردن می‏دهد و ایشان شفاعت نمی‏کنند، مگر برای کسی که مورد رضای خدای متعال است؛ همان‏گونه که خداوند فرمود: «وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی.» (انبیاء: 28)33
7. ابوحیان اندلسی (م 754ق)
وی پس از یادآوری استناد معتزله به ظاهر آیات نفی‏کننده شفاعت، برای نفی شفاعت از اهل کبائر می‏نویسد: اصحاب ما این آیات را مختص کافران می‏دانند34 و نیز در تفسیر جمله شریفه «مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ» می‏گوید: این آیه دلالت می‏کند که برخی به اجازه خداوند شفاعت می‏کنند.35
8. اسماعیل‏بن کثیر دمشقی (م 774ق)
ابن‏کثیر دمشقی ذیل آیه 48 «بقره» می‏نویسد: «وَلاَ یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ»یعنی از کافران شفاعت پذیرفته نمی‏شود. همچنان‏که آیات «فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ» (مدثر: 48) و «فَمَا لَنَا مِن شَافِعِینَ وَلَا صَدِیقٍ حَمِیمٍ»(شعراء: 100و 101) درباره کافران است.36
وی در تفسیر آیه «لَا یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدا» (مریم: 87) می‏نویسد: ««لَا یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ»یعنی برای کافران شفاعت‏کننده‏ای نیست برخلاف مؤمنان که برخی از آنها برای برخی دیگر شفاعت کنند،... و استثنا در عبارت «إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدا» استثنای منقطع است و معنایش این است که اما کسی که در نزد خدای رحمان پیمانی برای استحقاق شفاعتش گرفته باشد (به نفعش شفاعت می‏شود) و مراد از عهد، شهادت به وحدانیت خدای متعال و قیام برای ادای حق آن است.»37 بنابراین، به نظر ابن‏کثیر بر اساس آیه مزبور کسی که موحد بوده و برای ادای حق آن قیام کرده باشد از شفاعت برخوردار خواهد بود.
9. عبدالرحمن بن محمّد ثعالبی (م 875 ق)
ثعالبی ذیل آیه 87 سوره «مریم» در مراد از مجرمان که مرجع ضمیر «لَا یَمْلِکُونَ» می‏باشد دو وجه محتمل دانسته است: نخست آنکه مراد از مجرمان تنها کافران باشد. وی بنابر این احتمال، استثنای «إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدا» را منقطع دانسته و در معنای عبارت مزبور می‏نویسد: یعنی: ولی کسی که از نزد خدای رحمان عهدی اخذ کرده باشد برایش شفاعت می‏شود و بنابراین احتمال، مراد از عهدْ ایمان است.
احتمال دوم آن است که مراد از مجرمان، کافران و مؤمنان گناهکار باشد. وی بنابراین احتمال، استثنا را متصل شمرده و در بیان معنای عبارت مذکور می‏نویسد: یعنی: مگر کسی از مؤمنان گناهکار که در نزد خداوند عهدی اخذ کرده باشد که به نفع وی شفاعت خواهد شد.38
10. اسماعیل حقی بروسوی (م 1137ق)
بروسوی ذیل آیه «مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ»(بقره: 255) می‏نویسد: خدای متعال با آوردن «إِلاَّ بِإِذْنِهِ»شفاعت را برای برخی اثبات کرد.39 وی سپس از نجم‏الدین رازی، صاحب التأویلات النجمیة نقل می‏کند که وی مراد از استثنا را شفاعت پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله دانسته است؛ چراکه خداوند به ایشان وعده مقام محمود داده40 و مراد از آن مقام شفاعت است.41 رازی با تعیین مصداقی که برای استثنا کرد، آیه شریفه را این‏گونه معنا می‏کند: پس معنای آیه اینچنین است که چه کسی در روز قیامت در نزد خداوند شفاعت می‏کند جز حضرت محمّد؛ چراکه به ایشان وعده شفاعت داده شده و در شفاعت از سوی خدا اذن دارند.42
بروسوی همچنین ذیل آیه سوم سوره «یونس» در بیان معنای عبارت «مَا مِن شَفِیعٍ إِلاَّ مِن بَعْدِ إِذْنِهِ»می‏نویسد: این عبارت مثبِت شفاعت برای کسی است که به وی اذن داده شده است.43
اثبات شفاعت با آیات نافی فایده شفاعت
لسان برخی از آیات مربوط به شفاعت، نفی فایده شفاعت است. این آیات خود سه دسته هستند:
الف. آیات نافی فایده شفاعت به صورت مطلق؛ مانند آیه «وَاتَّقُواْ یَوْما لاَّ تَجْزِی نَفْسٌ عَن نَفْسٍ شَیْئا وَلاَ یُقْبَلُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ تَنفَعُهَا شَفَاعَةٌ.» (بقره: 123) این آیات هرچند ظاهرشان مطلق است، ولی به منظور جمع با آیات مثبت سودمندی شفاعت در حق مؤمنانِ گناهکار بر عدم سودبخشی شفاعت از غیرمؤمنان حمل می‏شود.
ب. آیات نفی‏کننده نفع شفاعت همراه با استثنا؛ مانند آیه «یَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِیَ لَهُ قَوْلاً»(طه: 109) پیش‏تر گفتیم که این آیات اثبات‏کننده شفاعت به اذن خداوند می‏باشند و بر اساس این دسته آیات، شفاعت کسانی خاص برای برخی از انسان‏ها در روز قیامت ثمربخش خواهد بود.
ج. آیات نفی‏کننده نفع شفاعت از کافران. خداوند پس از تصویر گفت‏وگوی بهشتیان و کافران گرفتار در آتش، می‏فرماید: «فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ» (مدثر: 48) و شفاعت شفاعت‏کنندگان آنها (کافران) را سود نخواهد بخشید! آیه مذکور منفعت شفاعت را از گروه خاصی از مجرمان (= مجرمان کافر) نفی می‏کند نه از همه آنان، و از مفهوم کلام به دست می‏آید که شفاعت برای گروهی دیگر از مجرمان سودبخش خواهد بود. این بخش از آیات در حقیقت قرینه برای جمع بین آیات دسته اول و دسته دوم است؛ به این صورت که آیات نافی مطلق را برای آنکه با آیات مثبت متنافی نباشد بر نفی نفع شفاعت از کافران حمل می‏کنیم.
نکته قابل توجه اینکه آیات نافی شفاعت از کافران فی‏الجمله مثبت شفاعت نیز هستند؛ چراکه در آیه‏ای که ذکر شد شفاعت به «الشافعین» که فاعل است اضافه شده است و مصدر مضاف به فاعل مشعر به وقوع فعل در خارج است. بر همین اساس، عبدالقاهر جرجانی در نقد متنبی در بیت «عجبا له حَفِظَ العنانَ بأنملٍ / ماحفظُها الأشیاء من عاداتها» می‏نویسد: شایسته بود به جای «ماحفظُها الأشیاء» می‏گفت: «ما حفظُ الاشیاءِ»؛ زیرا مراد شاعر آن است که حفظ را به صورت مطلق از سه انگشت نفی کند؛ حال آنکه اضافه کردن «حفظ» به ضمیر «ها» که فاعل است مقتضی آن است که برای انمل حفظی را ثابت کرده باشد.44 بنابراین، تعبیر «لا تنفعهم شفاعه الشافعین» دلالت می‏کند که شفاعتی هست، اما گروه خاصی از مجرمان ـ که کافران باشند ـ از آن بی‏بهره خواهند بود.45 تفتازانی در دلالت آیه مزبور بر تحقق شفاعتی سودبخش درباره مؤمنان بر این نکته تأکید می‏ورزد که آیه درباره کافران است و ساختار به کار گرفته شده در آن بر سودمندی شفاعت درباره غیرکافران دلالت می‏کند. وی دلالت ساختار آیه بر سودمندی شفاعت در حق مؤمنان را این‏گونه مدلّل می‏کند که آیه مزبور در مقام توبیخ و ناامید کردن کامل کافران است و اگر این‏گونه باشد که شفاعت درباره هیچ‏کس سودمند نباشد توبیخ و تخییب خاصی درباره کافران نخواهد بود. بر این اساس، مقام توبیخ و تخییب کافران مقتضی نفع‏بخشی شفاعت برای مؤمنان می‏باشد.46
معنای شفاعت
پس از آنکه دانستیم قرآن مثبت شفاعت برای برخی از انسان‏ها و فرشتگان در حق برخی از بندگان است، نوبت به این بحث می‏رسد که معنای شفاعت چیست و اقسام آن کدام است؟ بررسی معنا و نیز اقسام شفاعت از دیدگاه قرآن و روایات، مبحثی دراز دامن است و نیاز به پژوهشی مستقل دارد که در این مقال مجال آن نیست. از این‏رو، به اختصار بسنده می‏کنیم. مهم اثبات دلالت آیات بر وجود شفاعت بود که به انجام رسید. به فرض اگر نتوانیم به معنای صحیح شفاعت دست یابیم مجاز به انکار شفاعت نیستیم، حداکثر باید بگوییم: ظاهر آیات اثبات شفاعت برای افراد خاصی با اذن الهی است ولی حقیقت آن را نمی‏دانیم.
عبده و رشید رضا شفاعت را به همان معنایی که در حکومت‏های دنیایی معهود است در نظر گرفته و پذیرش آن را نشانه دست‏یابی به علم درست و شناخت مصلحت مغفول یا خروج از عدالت دانسته‏اند و به دلیل آنکه چنین امری درباره خداوند محال است آن را امری محال تلقّی کرده‏اند. اشتباه ایشان در این است که ابتدا تصویری نادرست از شفاعت برای خود ساخته‏اند و به دنبال آن، با آنکه آیات قرآن ظهور در اثبات شفاعت دارد درصدد اثبات عدم دلالت قرآن بر شفاعت برآمده‏اند.
قطعا پذیرش شفاعت در دادگاه الهی به معنای کشف مصلحت مغفول برای خدای متعال و به دنبال آن تغییر در علم خدای متعال و یا دور شدن از عدالت نیست. شفاعت از ماده «شفع» به معنای جفت در مقابل طاق است.47 شفیع با کمک به شفاعت شونده موجب برداشته شدن عذاب از او یا ترفیع درجه‏اش می‏شود. شفاعت تتمیم سبب ناقص است؛ گویا شفیع با انضمام به سببیت ناقص که شفاعت شونده از آن برخوردار است آن را کامل کرده و او را از عذاب می‏رهد یا به مقامی نایل می‏سازد.48
به طور قطع، شفیع از خداوند نمی‏خواهد که دست از مولویت خویش بردارد و یا قوانین خود را زیر پا بگذارد، بلکه به اوصافی همچون رأفت، رحمت، و بی‏نیازی خداوند متوسل می‏شود و یا ضعف و ناتوانی عبد را وسیله قرار می‏دهد و یا آنکه ویژگی‏هایی از خود را واسطه قرار می‏دهد تا خداوند بر مشفعٌ‏له ببخشاید و از عذاب او درگذرد و یا به او مقامی بالاتر عطا کند. شفاعت در حقیقت حکومت قانونی از قوانین الهی بر قانون دیگر است.49 و حقیقت آن ایصال نفع یا دفع شر به نحو حاکمیت قانونی بر قانون دیگر است. رحمت خداوند بر عذابش سبقت دارد و با شفاعت، شفاعت‏شونده از شمول قانون عذاب خارج شده مشمول عفو و گذشت و رحمت خداوند می‏گردد. بنابراین، شفاعت به معنای نفی مولویت خدا یا نفی عبد بودن شفاعت‏کننده نیست، بلکه شفیع که بنده مقرّب حضرت حق است به اذن خدای متعال و بر اساس قانونی که خود خدای متعال قرار داده به شیوه‏ای که بیان شد، به کمک شفاعت‏شونده آمده و درباره او وساطت می‏کند.50 علّامه طباطبائی پس از تحلیل شیوایی که از حقیقت شفاعت ارائه می‏دهد به این نتیجه نایل می‏شود که شفاعت از مصادیق قانون سببیت است و به معنای واسطه شدن سبب متوسط قریب بین سبب بعید و مسبب آن می‏باشد.51
از آن‏رو که قانون شفاعت را خداوند قرار داده و می‏داند چه کسی لیاقت برخورداری از شفاعت را داشته و در نهایت با برخورداری از شفاعتی که مقرّر کرده از عذاب رها می‏گردد یا به مقامی بالاتر دست می‏یابد، لازمه‏اش تغییر در علم ازلی خداوند ـ که پدیدآورندگان المنار تصور کردند ـ نمی‏باشد؛ زیرا خداوند در علم ازلی خود می‏داند که آن فرد شفاعت‏شونده مشمول شفاعت واقع خواهد شد. مثل اینکه کسی گناهی می‏کند ولی خداوند در علم ازلی خویش می‏داند که این فرد توبه کرده و مشمول عفو الهی خواهد شد. از سوی دیگر، چون این شفاعت به اذن خدای متعال است هیچ منافاتی با توحید افعالی ندارد؛ چراکه خداوند خود خواسته است از این مجرای خاص رحمتش به بنده‏اش نایل شود، همان‏گونه که وساطت اسباب و علل طبیعی با توحید افعالی منافاتی ندارد؛ چراکه خداوند این اسباب را قرار داده و اصل وجود و آثار آنها همه از خداست و به اذن و مشیت و اراده حضرت حق ـ سبحانه و تعالی ـ در مسببات تأثیر می‏گذارند. شفیع هم وقتی در دادگاه الهی شفاعت می‏کند، چون این شفاعتش به اذن خداست و در حقیقت، خود خداوند از وی خواسته تا برای افرادی با ویژگی‏های خاصی شفاعت کند، هیچ منافات با توحید افعالی ندارد و خلاصه تمام شفاعت‏ها به خدا برمی‏گردد و به اذن و مشیت و اراده خداوند محقق می‏شود: «قُل‏لِلَّهِ‏الشَّفَاعَهُ‏جَمِیعا.»(زمر:44)
شفاعت تکوینی در قرآن کریم
آنچه تاکنون گفتیم معطوف به شفاعت انبیا و اولیای الهی و ملائکه از برخی بندگان خدای متعال در روز قیامت بود که وساطت برای برداشتن عقاب یا ترفیع مقام است و از آن به «شفاعت تشریعی» تعبیر می‏شود. نوع دیگری از وساطت، وساطت در عالم تکوین برای رساندن فیض الهی‏برموجودات‏است‏که‏به‏آن«شفاعت تکوینی» می‏گویند.
قانون علّیت از اصول مسلم عقلی است که قرآن نیز آن را تأیید کرده است.52 هیچ پدیده‏ای در عالم هستی رخ نمی‏دهد، مگر آنکه علتی آن را باعث گشته است. کوچک‏ترین حرکتی که در هستی ایجاد می‏شود دارای علتی است. آتش علت سوزاندن است، و آب سبب رشد و نمای گیاه و...، ولی مسبب‏الاسباب خداوند است و این سلسله علت‏ها به علتی منتهی می‏شود که علت‏العلل است و تمام تأثیرات از اوست. اوست که سوزاندگی را به آتش داده و آب را سبب حیات قرار داده است. اسباب و علل طبیعی در حقیقت بسان مسیرهایی هستند که فیض خدای متعال از طریق آنها در هستی جریان می‏یابد و این مسیرها را خود خدای متعال قرار داده است تا از طریق این نظام تدبیر الهی بر هستی تحقق یابد. بنابراین، تمام علل و اسباب واسطه بین خدای متعال و مسببات هستند تا از طریق آنها تدبیر الهی تحقق یابد و چون این نظام را خداوند قرار داده است، این وساطت تکوینی نیز به اذن خدا می‏باشد. در برخی آیات قرآن بر این وساطت نیز «شفاعت» اطلاق شده است.
پدیدآورندگان المنار هرچند اصل علّیت را پذیرفته‏اند،53 ولی کاربرد شفاعت در وساطت در عالم تکوین در کاربردهای قرآنی این واژه را نمی‏پذیرند؛ زیرا ایشان اصل دلالت آیات شفاعت بر تحقق شفاعت را ـ که شفاعت تکوینی را نیز شامل می‏شود ـ منکرند. در این قسمت، آیات دال بر این نوع شفاعت و نیز دلالت آنها را به اختصار بیان می‏کنیم:
آیه اول
«إِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الأَمْرَ مَا مِن شَفِیعٍ إِلاَّ مِن بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِکُمُ اللّهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلاَتَذَکَّرُونَ» (یونس: 3)؛ همانا پروردگار شما خدای یکتاست که آسمان‏ها و زمین را در شش روز (شش دوره) بیافرید، آن‏گاه بر عرش ـ مقام فرمان‏دهی بر جهان هستی ـ برآمد. کار [جهان] را تدبیر می‏کند. هیچ میانجی و شفیعی نیست، مگر پس از خواست و فرمان او. این است خدای، پروردگارتان، پس او را بپرستید. آیا یاد نمی‏کنید و پند نمی‏گیرید؟
خدای متعال در این آیه شریفه آفرینش آسمان‏ها و زمین را در دوره‏هایی معین مطرح کرده و سپس تکیه خداوند بر عرش را بیان می‏کند، و آن را با تدبیر امر تفسیر می‏نماید: «یُدَبِّرُ الأَمْرَ» و در ادامه، وجود شفیعی به غیر اذن خدا را منتفی اعلام می‏کند.
سیاق آیه شریفه نشان می‏دهد مراد از شفاعت، در عبارت «مَا مِن شَفِیعٍ إِلاَّ مِن بَعْدِ إِذْنِهِ» شفاعت در تکوین باشد؛ چراکه پیش از آن تدبیر آسمان‏ها و زمین مطرح شده است. خدای متعال با عبارت «یُدَبِّرُ الأَمْرَ» این حقیقت را بیان می‏کند که تدبیر عالم به دست خداست و خداوند بدون کمک گرفتن از کسی آن را تدبیر می‏کند و در ادامه نقش وسائط در تدبیر را بیان می‏کند که وساطت آنها به اذن خداست و خداوند آنها را واسطه قرار داده است و این منافاتی با ربوبیت خدای متعال ندارد. بنابراین، ربوبیت استقلالی از آن خداست و هیچ‏کس مستقلاً تأثیری در عالم وجود ندارد و حقیقت توحید در تدبیر همین است و در عین حال، اسباب تکوینی به اذن خدای متعال در هستی نقش وساطت در ایصال فیض خداوند را ایفا می‏کنند و به تسبیب الهی ایفای نقش می‏نمایند.54
آیه دوم
«اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ مَا لَکُم مِن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ وَلَا شَفِیعٍ أَفَلَا تَتَذَکَّرُونَ»(سجده: 4)؛ خداست آنکه آسمان‏ها و زمین و آنچه را میان آنهاست در شش روز (دوره) بیافرید، سپس بر عرش ـ مقام فرمان‏روایی بر جهان آفرینش ـ برآمد، شما را جز او هیچ سرپرست و کارسازی و هیچ شفیعی نیست. آیا یاد نمی‏کنید و پند نمی‏گیرید؟
همان‏گونه که در آیه پیشین توضیح دادیم، مراد از «استوی بر عرش»، تدبیر عالم هستی است و عبارت بعدی در مقام نفی قیام هستی به غیر خدا و شفاعت غیر خدا در تدبیر آن است. روشن است که در این آیه شریفه مراد از شفاعت، شفاعت تکوینی و یا اعم از شفاعت تکوینی و تشریعی است، گو اینکه تناسب سیاق با شفاعت تکوینی بیشتر است.55 با توجه به آیاتی که شفاعت به اذن الهی را برای غیر خدا اثبات می‏کنند، این آیه شریفه بر نفی شفاعت و وساطت مستقل غیر خدا در هستی حمل می‏شود.
آیه سوم
«اللّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ.» (بقره: 255)
عبارت «مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ» در آیه مزبور با توجه به سیاق آیه شریفه بر شفاعت تکوینی دلالت می‏کند؛ زیرا آیه مزبور پس از بیان انحصار حیات و قیومیت در خدای متعال56 می‏فرماید: «لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ.»در اینجا این سؤال مطرح می‏گردد که اگر قیام همه موجودات به خدای سبحان است و همه چیز از آن خداست و در نتیجه، ذات و اوصاف موجودات و نیز آثار آنها قائم به حق ـ سبحانه و تعالی ـ است، پس اسباب و علل طبیعی چه کاره‏اند؟ جمله بعدی آیه، یعنی«مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ» در حقیقت، پاسخ به این سؤال است؛ چراکه اسباب و علل به اذن الهی عمل می‏کنند و تصرف آنها در هستی با اذن خداوند به منظور وساطتشان در مورد مسبباتشان است و حقیقت شفاعت که وساطت در رساندن خیر و دفع شر است بر اسباب و علل طبیعی نیز منطبق است و چون این امر به اذن الهی است، هیچ منافاتی با ربوبیت مطلقه خدای متعال ندارد. آری، اگر تأثیر این علل استقلالی بود و نه به اذن خدا، با ربوبیت خداوند منافات داشت، در حالی که اصل وجود آنها متقوم به خدا و اثری که می‏گذارند به اذن و مشیت حضرت حق ـ جلّ و علی ـ می‏باشد.57
بنابراین، از نظر قرآن شریف شفاعتْ مطلق وساطت را شامل می‏شود، چه وساطت در عالم تکوین برای رساندن فیض وجود بر مخلوقات باشد و چه وساطت در روز قیامت برای رساندن رحمت الهی به برخی از بندگان خدای سبحان.58
نتیجه‏گیری
1. شفاعت یکی از اصول اعتقادی مسلم اسلامی و مورد پذیرش تمام فرقه‏های مسلمانان است، ولی عبده و رشید رضا شفاعت را مستلزم تغییر علم ازلی خداوند دانسته و در نتیجه، شفاعت را امری محال و آیات قرآن را به طور کلی نافی آن می‏دانند.
2. عبده و رشید رضا آیات مربوط به شفاعت را به سه دسته تقسیم کرده‏اند: الف. آیات نافی شفاعت به صورت مطلق؛ ب. آیات نافی سودمندی شفاعت؛ ج. آیات همراه با استثنا با تعابیری همچون «إِلاَّ بِإِذْنِهِ.»به نظر ایشان، آیات دسته سوم نیز نافی شفاعت است و استثنا فقط دلالت بر این می‏کند که آنچه پیش‏تر بیان شده به مشیت الهی است.
3. آیات قرآن در ارتباط با نفی و اثبات شفاعت به سه دسته تقسیم می‏شوند: الف. آیات نافی شفاعت که خود این آیات دو دسته‏اند: دسته‏ای شفاعت را به طور کلی نفی می‏کنند و دسته‏ای فقط شفاعت کافران و بت‏پرستان را مردود می‏دانند. ب. آیات مثبت شفاعت خدای متعال؛ ج. آیات نافی همراه با استثنا به اذن خدا و امثال آن.
4. آیات همراه با استثنا بر خلاف ادعای المنار مثبت شفاعت به اذن خدا برای برخی از انسان‏ها می‏باشد که مورد رضایت خدای متعال هستند، و راه جمع بین این آیات و آیاتی که به طور مطلق شفاعت را نفی می‏کنند حمل آیات مطلق بر شفاعت بدون اذن خدای متعال است.
5. آیات نافی فایده شفاعت به سه دسته تقسیم می‏شوند: الف. آیاتی که به صورت مطلق فایده شفاعت را نفی می‏کنند؛ ب. آیاتی که همراه با استثنا نفع شفاعت را نفی می‏کنند؛ ج. آیاتی که ثمربخشی شفاعت برای کافران را نفی می‏کنند. این دسته مثبت نفع شفاعت برخی برای برخی دیگر به اذن الهی و با شرایطی خاص است و شفاعت به غیر اذن الهی را نفی می‏کند.
برخی از آیات دسته دوم در عین نفی نفع شفاعت از کافران، با توجه به قواعد ادبیات عرب، وجود شفاعت برای برخی را اثبات می‏کنند.
6. شفاعت قانونی حاکم بر قوانین مجازات مجرمان است که خود خدای متعال مقرّر کرده است. بنابراین، شفاعت نفی مولویت‏خداوند و عبودیت شفیع نیست، بلکه شفیع ویژگی‏های خدای متعال یا خود یا کسی را که می‏خواهد برایش شفاعت کند واسطه قرار می‏دهد تا خداوند بر وی ببخشاید یا مقامش را فراتر برد.
7. در برخی از آیات قرآن درباره اسباب و علل طبیعی نیز شفاعت به کار رفته است. بنابراین، از آیات قرآن دو نوع شفاعت استفاده می‏شود: الف. شفاعت تشریعی که به معنای شفاعت در مرحله مجازات است؛ ب. شفاعت تکوینی که به معنای شفاعت و وساطت اسباب و علل برای رسیدن فیض خدای متعال به مسببات است.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1 عضو هیئت علمى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى ره. دریافت: 30/10/87ـ پذیرش: 27/12/87.
2ـ نگارنده در دو مقاله با عنوان «نقد و بررسى تفسیر رشید رضا از آیه ولایت» و «المنار و تفسیر آیات بیانگر معجزات» به ترتیب در شماره‏هاى 48 و 83 همین مجله برخى دیگر از نمودهاى گرایش‏هاى وهابى‏گرى و ضدشیعى این تفسیر را نشان داده و بررسى کرده است. ر.ک: معرفت 48 آذر 1380 و معرفت 83 (آبان 1383).
3ـ ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان فى تفسیرالقرآن، ج 1، ص 155ـ174.
4ـ زیرا این مقاله در پى بررسى دیدگاه پدیدآورندگان المنار درباره آیات شفاعت است و ایشان تنها در آیاتى که ماده «ش ف ع» در آنها به کار رفته از شفاعت سخن گفته‏اند و از سوى دیگر، به تفسیر شاخص‏ترین آیه‏اى که در روایات بر مقام شفاعت پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله تطبیق شده، یعنى آیه «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاما مَحْمُودا» اسراء: 79 نرسیده‏اند.
5ـ معتزله برآنند که که شفاعت صرفا براى زیادت ثواب است نه دفع عقاب، و کسانى که گناه کبیره کرده‏اند، مشمول شفاعت واقع نمى‏شوند. (ر.ک: قاضى جرجانى، شرح المواقف، ج 8، ص 312ـ313 / محقق حلّى، المسلک فى اصول‏الدین، ص 126 / عبدالرحمن بن احمد ایجى، المواقف فى علم الکلام، ص 380.)
6ـ شریف مرتضى، رسائل الشریف المرتضى، المجموعة الاولى، ص 150.
7ـ فضل‏بن حسن طبرسى، مجمع‏البیان، ج 1، ص 151. درباره تصریح دانشمندان شیعه بر اتفاقى بودن شفاعت در نزد همه مسلمانان نیز، ر.ک: ابن‏میثم بحرانى، قواعدالمرام فى علم‏الکلام، ص 166 / محق حلّى، المسلک فى اصول‏الدین، ص 126.
8ـ قاضى جرجانى، شرح‏المواقف، ج 8، ص 312.
9ـ عبدالرحمن‏بن احمد ایجى، المواقف فى علم‏الکلام، ص 380.
10ـ ابوحیان اندلسى، بحرالمحیط، ج 1، ص 349. درباره اجماعى بودن شفاعت از نظر اهل‏سنت نیز، ر.ک: مسعودبن عمر تفتازانى، شرح المقاصد، ج 5، ص 158. وى یکى از ادلّه ثبوت شفاعت را اجماع دانسته است.
11ـ این تفسیر از آغاز قرآن تا تفسیر آیه 125 سوره نساء حاصل کلاس‏هاى تفسیر محمّد عبده در الازهر مصر است که به خامه شاگرد مبرزش، محمّد رشید رضا، به رشته تحریر درآمده است. ادامه تفسیر که تا آیه 52 سوره یوسف است تماما از رشید رضا مى‏باشد. رشید رضا در بخش نخست تفسیر در مواردى که با استادش اختلاف‏نظر دارد و یا مطالبى را علاوه بر درس‏هاى استاد اضافه کرده، با تعابیرى همچون «اقول» از سخنان استادش جدا کرده است. البته در بسیارى از موارد نظراتش موافق با استادش بوده که بخش مربوط به آیات شفاعت از این قبیل است، از این‏رو، اگر در مواردى مطالب را به عبده نسبت مى‏دهیم به معناى اختلاف رشید رضا با وى نیست.
12ـ محمّد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج 1، ص 307. در متن هرچند هر دو صورت شفاعت از خداى متعال نفى شده است ولى به دلیل آنکه صورت دوم، یعنى فرض عدم عدالت خداوند، مردود است، در بیان وجه محال بودن به این صورت اصلاً اشاره نشده است. درباره رد شفاعت به دلیل منافى دانستن آن با علم مطلق الهى نیز ر.ک: محمّد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج 3، ص 31.
13ـ محمّد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج 1، ص 307.
14ـ همان.
15ـ محمّد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج 3، ص 33.
16ـ آیت‏اللّه سبحانى، عبده را در شمار کسانى که شفاعت را به عنوان یک اصل مسلم پذیرفته‏اند آورده و عبارت «فماورد فى اثبات الشفاعه یکون على هذا من المتشابهات» را چنین ترجمه مى‏کند: آیات و روایاتى که درباره شفاعت وارد شده از آیات متشابه است. جعفر سبحانى، منشور جاوید، ج 8، ص 22 با توجه به آنچه ذکر گردید، معلوم مى‏شود ترجمه «ما» به «آیات و روایات» نادرست است؛ زیرا مقصود وى تنها روایات بیانگر شفاعت است.
17ـ محمّد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج 3، ص 32ـ33. درباره حمل روایات شفاعت بر استجابت دعا نیز، ر.ک: همان، ج 1، ص 308.
18ـ همان، ص 33، نیز، ر.ک: همان، ج 7، ص 122.
19ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 157.
20ـ همان.
21ـ درباره لزوم اذن الهى در حوادث هستى و نیز معناى آن ر.ک: محمّدتقى مصباح، معارف قرآن خداشناسى، ص 195ـ198.
22ـ ر.ک: محمّدبن جریر طبرى، جامع‏البیان عن تأویل آى القرآن، ج 3، ص 5.
23ـ همان، ص 10.
24ـ همان، ج 6، ص 530.
25ـ همان، ج 8، ص 381.
26ـ نصربن محمّدبن احمد سمرقندى، بحرالعلوم، ج 1، ص 691.
27ـ حسین‏بن مسعود بغوى، معالم التنزیل فى التفسیر و التأویل، ج 1، ص 47.
28ـ همان، ص 221.
29ـ همان، ج 2، ص 214.
30ـ رشیدالدین میبدى، کشف‏الاسرار و عده‏الابرار، ج 1، ص 692.
31ـ ابن عطیه اندلسى، المحرر الوجیز فى تفسیرالکتاب العزیز، ج 1، ص 341.
32ـ ر.ک: همان، ج 4، ص 32ـ33.
33ـ محمّدبن احمد قرطبى، الجامع لاحکام القرآن، ج 3، ص 273.
34ـ ابوحیان اندلسى، بحرالمحیط، ج 1، ص 349؛ ج 2، ص 285.
35ـ همان، ج 2، ص 288.
36ـ اسماعیل‏بن کثیر دمشقى، تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 155.
37ـ همان، ج 4، ص 487.
38ـ عبدالرحمن بن محمّد ثعالبى، جواهرالحسان فى تفسیرالقرآن، ج 2، ص 339.
39ـ اسماعیل حقى بروسوى، تفسیر روح‏البیان، ج 1، ص 401.
40ـ اشاره به آیه «وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ عَسَى أَن یَبْعَثَکَ رَبُکَ مَقَاما مَحْمُودا»اسراء: 79.
41ـ اسماعیل حقى بروسوى، تفسیر روح‏البیان، ج 1، ص 402.
42ـ همان.
43ـ همان، ج 4، ص 10.
44ـ عبدالقاهر جرجانى، دلائل الاعجاز، ص 551ـ552.
45ـ ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 167.
46ـ ر.ک: مسعودبن عمر تفتازانى، شرح المقاصد، ج 5، ص 158.
47ـ خلیل‏بن احمد فراهیدى، العین، ج 2، ص 927.
48ـ ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 157.
49ـ حاکمیت و تقدم قانونى بر قانون دیگر در حیطه قوانین حقوقى و غیر آن امرى قطعى و پذیرفته شده است. براى مثال، خداى متعال گوشت مردار را حرام کرده است و این یکى از قوانین الهى است و از سوى دیگر، بر اساس قاعده «اضطرار» که مستفاد از آیات و روایات است، اگر کسى مضطر به اکل میته شود از باب اضطرار برایش هیچ اشکالى ندارد، بلکه براى حفظ جان، که واجبى اهم است، باید از گوشت مردار بخورد. بنابراین قانون اضطرار مقدم بر حرمت اکل میته است. نیز خداى متعال شرک را ظلم شمرده و مشرک را وعده آتش داده است. بنابراین، اگر کسى شرک بورزد به عذاب الهى دچار خواهد شد ولى قانون توبه بر آن مقدم و حاکم است. از این‏رو، اگر مشرک توبه کند دیگر براى وى عذابى نخواهد بود. تأثیر دعا در رفع بلا و غیر آن و تأثیر توبه و استغفار در بخشش گناهان نمونه‏هایى از تأثیر قانونى بر قانون دیگر است.
50ـ درباره حقیقت شفاعت و عدم سازگارى آن با اعتقاد به توحید، ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 157ـ159 / محمّدتقى مصباح، معارف قرآن خداشناسى، ص 66ـ68.
51ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 159.
52ـ ر.ک: محمّدتقى مصباح، معارف قرآن خداشناسى، ص 116ـ124.
53ـ از جمله ر.ک. محمّد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج 1، ص 58، 59 و 243؛ ج 2، ص 66، 67 و 89. البته ایشان در مواضعى از «جریان عادت خدا» نیز سخن گفته‏اند که به دیدگاه اشاعره در نفى علّیت نزدیک مى‏شود، ولى با دقت در کلام ایشان و نیز تأکیدى که در توجه به نظام سبب و مسببى حاکم بر عالم تکوین در مواضع دیگر کرده‏اند معلوم مى‏شود به اذن الهى براى اسباب نیز تأثیر قایلند و مرادشان از جریان عادت خدا چیزى جز به اذن الهى دانستن تأثیر اسباب نیست. از جمله ایشان در تفسیر آیه «وَمَا هُم بِضَآرِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ» مى‏نویسند: یعنى ساحران فراتر از اسبابى که خداى متعال آنها را به مسببات مرتبط ساخته از توانى غیبى برخوردار نمى‏باشند، پس ایشان به واسطه آن اسباب کارهایى انجام مى‏دهند که مردم گمان مى‏برند فراتر از استعداد بشر و توانى است که خداوند به انسان‏ها داده است. پس اگر کسى از کارهاى آنها ضررى بیند به اذن خدا یعنى به واسطه سببى است که عادت خداوند بر این جارى شده که مسببات هنگام حصول آنها و به اذن الهى تحقق یابد. محمد رشیدرضا، المنار، ج 1، ص 405 در این عبارات هرچند تعبیر «جرت العادة» به کار رفته که از نظر ظاهر به تعابیر اشاعره در نفى علّیت نزدیک است، ولى وقتى در مجموع سخن ایشان نگریسته مى‏شود معلوم مى‏شود صرفا از نظر تعبیر خواسته‏اند با اشاعره همراه باشند، ولى در حقیقت تأثیر اسباب به اذن خداى متعال را پذیرفته‏اند.
54ـ براى تبیین دلالت آیه بر شفاعت تکوینى و حقیقت آن، ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 160؛ ج 8، ص 157؛ ج 10، ص 10.
55ـ درباره دلالت آیه مزبور بر شفاعت تکوینى، ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 16، ص 245.
56ـ در ترکیب نحوى «الحى و القیوم» دو وجه محتمل است. نخست آنکه «الحى و القیوم» صفت براى اللّه باشند و وجه دوم آنکه خبر بعد از خبر براى اللّه باشند. علّامه طباطبائى با استفاده از روش تفسیر قرآن به قرآن از آیات دیگر انحصار حیات و قیومیت در خداى متعال را استفاده کرده و بدین‏سان وجه خبر بودن را متعین دانسته است؛ چراکه در این صورت، آیه مزبور با دیگر آیات که دال بر حصر حیات و قیومیت در خداوند متعال است هماهنگ خواهد بود. ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 2، ص 329ـ331.
57ـ ر.ک: همان، ص 332و333.
58ـ براى مطالعه بیشتر درباره شفاعت تکوینى، ر.ک: جعفر سبحانى، منشور جاوید، ج 8، ص 58ـ61 / ناصر مکارم شیرازى و همکاران، پیام قرآن، ج 6، ص 522ـ523 / ناصر مکارم شیرازى و همکاران، تفسیر نمونه، ج 1، ص 266؛ ج 2، ص 268ـ269 / عبداللّه جوادى آملى، تسنیم، ج 4، ص 214ـ220.
 منابع
ـ ابن کثیر دمشقى، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دار الاندلس، بى‏تا.
ـ ابوحیان اندلسى، محمّدبن یوسف، بحر المحیط، بیروت، دارالفکر، 1412.
ـ اندلسى، ابن عطیه، المحرر الوجیز فى تفسیرالکتاب العزیز، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1413.
ـ ایجى، عبدالرحمن‏بن احمد، المواقف فى علم‏الکلام، بیروت، عالم‏الکتب، بى‏تا.
ـ باقرى، على‏اوسط، «المنار و تفسیر آیات بیانگر معجزات»، معرفت83 آبان 1383، ص 17ـ23.
ـ ـــــ ، «نقد و بررسى تفسیر رشیدرضا از آیه ولایت»، معرفت 48 (آذر 1380)، ص 69ـ73.
ـ بحرانى، على‏بن میثم، قواعد المرام فى علم‏الکلام، قم، مطبعة مهر، 1398ق.
ـ بغوى، حسین‏بن مسعود، معالم التنزیل فى التفسیر و التأویل، بیروت، دارالفکر، 1422.
ـ تفتازانى، مسعودبن عمر، شرح المقاصد، قم منشورات الرضى، 1409.
ـ ثعالبى، عبدالرحمن بن محمّد، جواهر الحسان فى تفسیر القرآن، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1416.
ـ جرجانى، عبدالقاهر، دلائل الاعجاز، قاهره، مطبعة المدنى، 1413.
ـ جرجانى، على‏بن محمد،، شرح المواقف، قم، منشورات الشریف الرضى، 1325ق.
ـ جوادى آملى، عبداللّه، تسنیم: تفسیر قرآن کریم، قم، اسراء، 1381.
ـ حقى بروسوى، اسماعیل، تفسیر روح البیان، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1405، ط. السابعة.
ـ رشیدرضا، محمّد، تفسیر القرآن الکریم (تفسیر المنار)، بیروت، دارالمعرفة، 1414.
ـ سبحانى، جعفر، منشور جاوید، قم، دارالقرآن الکریم، 1410.
ـ سمرقندى، نصربن محمد بن احمد، تفسیر القرآن‏الکریم «بحرالعلوم»، دراسة و تحقیق عبدالرحیم احمد الزقة، بغداد، مطبعة الارشاد، 1405.
ـ شریف مرتضى، رسائل الشریف المرتضى، المجموعة الاولى، قم، دارالقرآن الکریم، 1405.
ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، المیزان فى تفسیر القرآن، قم، اسماعیلیان، 1393ق، ط. الثالثة.
ـ طبرسى، فضل‏بن حسن، مجمع‏البیان لعلوم القرآن، بیروت، دارالمعرفة، 1408، ط. الثانیة.
ـ طبرى، محمّدبن جریر، جامع البیان عن تأویل آى‏القرآن، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1420، ط. الثالثة.
ـ فراهیدى، خلیل‏بن احمد، کتاب العین، تحقیق مهدى مخزومى و ابراهیم سامرائى، قم، اسوه، 1414.
ـ قرطبى، محمّدبن احمد، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1416.
ـ محقق حلّى، المسلک فى اصول‏الدین، تحقیق رضا استادى، مشهد، مؤسسة الطبع و النشر فى الاستانة الرضویة، 1414.
ـ مصباح، محمّدتقى، معارف قرآن (خداشناسى)، قم، مؤسسه درراه حق، 1367.
ـ مکارم شیرازى، ناصر و همکاران، پیام قرآن، قم، مدرسة الامام امیرالمؤمنین ع، 1370.
ـ ـــــ ، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1374.
ـ میبدى، رشیدالدین، کشف الاسرار و عده‏الابرار، تهران، امیرکبیر، 1371، چ پنجم.

تبلیغات