آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

این نوشتار شرحی است بر کلام حضرت علی علیه‏السلام در باب ویژگی‏ها و اوصاف بدترین و پست‏ترین بندگان خدا؛ جاهلانی عالم‏نما که بهره‏ای از علم ندارند و خود را صاحب رأی و نظر می‏پندارند، سخنان گم‏راه‏کننده‏ای را از دیگران گرفته و در قالب نظریات علمی به مردم ارائه کرده و موجب گم‏راهی آنان می‏شوند. اینان قرآن را به رأی و نظر خویش تفسیر و با برداشت‏های غلط، آیات قرآن را همسو با افکار پلید خویش تفسیر می‏کنند. حضرت امیر علیه‏السلام این عالمان گم‏راه را حیوان‏هایی انسان‏نما به شمار می‏آورد که همواره سد راه جویندگان حقیقت و غارتگران اندیشه‏اند، شهوت شهرت بر سر دارند و با نیرنگ و سخنان ظاهرفریب، مردم ناآگاه را گرد خود جمع کرده، گم‏راهشان می‏سازند.

متن

عالم‏نمایان خودپرست در کلام امیرمؤمنان علیه‏السلام
«وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّی عَالِما وَ لَیْسَ بِهِ، فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ وَ أَضَالِیلَ مِنْ ضُلَّالٍ، وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاکا مِنْ حَبَائِلِ غُرُورٍ وَ قَوْلِ زُورٍ، قَدْ حَمَلَ الْکِتَابَ عَلَی آرَائِهِ وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلَی أَهْوَائِهِ، یُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ وَ یُهَوِّنُ کَبِیرَ الْجَرَائِمِ. یَقُولُ: أَقِفُ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ وَ فِیهَا وَقَعَ، وَ یَقُولُ: أَعْتَزِلُ الْبِدَعَ وَ بَیْنَهَا اضْطَجَعَ. فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ، لَا یَعْرِفُ بَابَ الْهُدَی فَیَتَّبِعَهُ وَ لَا بَابَ الْعَمَی فَیَصُدَّ عَنْهُ، وَ ذَلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ»؛1 و دیگری که خود را دانا و دانشمند نامد در حالی که چنین نیست، بَل مجموعه‏ای از نادانی جاهلان و گم‏راهی گمراهان را فراهم آورده و برای مردم دام‏های نیرنگ و دروغ نهاده است؛ کتاب خدا را بر آراء خود تطبیق می‏دهد و حق را با هوس‏های خویش تعبیر می‏کند؛ خیال مردم را از بلایای عظیم رستاخیز آسوده می‏کند و گناهان بزرگ را کوچک و حقیر جلوه می‏دهد؛ [او ]گوید که از ارتکاب شبهات پرهیز دارد، اما در آنها غوطه‏ور است؛ گوید که از بدعت‏ها برکنارم، ولی در آنها آرمیده است؛ صورت او صورت انسان است، اما قلبش قلب حیوان است؛ نه راه رستگاری را می‏شناسد تا در آن گام بردارد و نه راه گم‏راهی را تا از آن بازدارد. پس او مرده‏ای است در میان زندگان.
در فصل‏های گذشته، بررسی و شرح بخش اول خطبه امیرمؤمنان علیه‏السلام، که در آن برجسته‏ترین ویژگی‏های بندگان محبوب و برگزیده خدا آمده است، به انجام رسید. بدیهی است در برابر محبوب‏ترین بندگان، بدترین و پست‏ترین بندگان خدا قرار دارند که حضرت در برخی خطبه‏ها و از جمله در بخش دوم خطبه‏ای که محور مباحث ما را تشکیل می‏دهد، به بیان ویژگی‏های آنان پرداخته‏اند. اکنون به بررسی این بخش از خطبه می‏پردازیم، و چند فراز از خطبه‏هایی را که از نظر موضوع و پیام با بخش مزبور همسو است، از نظر می‏گذرانیم.
دام‏های فریب عالم‏نمایان
«وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّی عَالِما وَ لَیْسَ بِهِ فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ وَ أَضَالِیلَ مِنْ ضُلَّالٍ وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاکا مِنْ حَبَائِلِ غُرُورٍ وَ قَوْلِ زُورٍ».
جاهلان عالم‏نما، که بهره‏ای از علم ندارند و به دروغ خود را عالم می‏دانند، برای اینکه در بین مردمْ صاحب‏نظر و عالم شمرده شوند، سخنان و آرای باطل و گم‏راه‏کننده‏ای را از دیگران می‏گیرند و آنها را کنار هم می‏چینند و در قالب نظریه علمی به مردم ارائه می‏دهند. آنان با ظاهرسازی و درهم آمیختن سخنان جاهلانه و پوچ، در پی آنند که موقعیت و جایگاهی در میان مردم بیابند، و مردم نیز تحت تأثیر ظاهر و سخنان فریبنده آنان قرار می‏گیرند و نمی‏دانند که ایشان بذر گم‏راهی می‏پراکنند و عقاید مردم را تباه و فاسد می‏سازند. سخنان باطل اما فریبنده و به ظاهر علمی آنان، دامی است که در برابر مردم بی‏اطلاع از حقایق و معارف راستین، گسترانده شده است.
روشن است که منظور حضرت، عالمان و آشنایان به علوم تجربی، نظیر فیزیک، شیمی و زیست‏شناسی نیست؛ بلکه منظور کسی است که خود را دین‏شناس معرفی می‏کند و با تفسیرهای نابه‏جا و تحلیل‏های نادرست و به بهانه هدایت و راهنمایی، مردم را می‏فریبد و چهره‏ای وارونه از دین و معارف قرآنی به آنان عرضه می‏کند. پس مصداق این سخنان کسانی هستند که خود را عالم و آشنای به دین و معارف قرآن می‏خوانند. آنان باید به واکاوی رفتار و اندیشه‏های خود بپردازند تا تحت تأثیر خودپرستی، جاه‏طلبی و موقعیت‏خواهی، پندارهای پوچ و افکار باطل خود را بر قرآن تحمیل نکنند و مصداق سخنان حضرت نشوند. به خویش بنگرند که آیا به زیور اخلاص و بندگی خدا آراسته شده‏اند تا با تعهد و دقت و احتیاط در پی کشف حقایق و معارف دین برآیند و آنها را به دیگران عرضه کنند، یا آنکه تحت تأثیر هوس‏های شیطانی، معارف قرآنی را بر خواسته‏های خویش تطبیق می‏دهند و بخشی را که به سود خود می‏یابند، می‏پذیرند، و معارف و احکامی را که با منافع و خواسته‏هایشان سازگار نیست، کنار می‏نهند یا تأویل می‏کنند؟! عالمِ شایسته از منظر امیرمؤمنان علیه‏السلام کسی است که دلش به نور هدایت روشن شده و پیوسته نگران است که از مسیر حق منحرف نگردد و می‏کوشد تا افکار و رفتارهای خود را با معیارهای قرآنی بسنجد.
تاریخمند دانستن احکام خدا
«قَدْ حَمَلَ الْکِتَابَ عَلَی آرَائِهِ وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلَی أَهْوَائِهِ یُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ وَ یُهَوِّنُ کَبِیرَ الْجَرَائِمِ»؛ کتاب خدا را بر آراء و افکار خود تطبیق می‏دهد و حق را با هوس‏های خویش تعبیر می‏کند؛ خیال مردم را از بلایای عظیم رستاخیز آسوده می‏کند و گناهان بزرگ را کوچک و حقیر جلوه می‏دهد.
در برابرِ کسانی که به زیور اخلاص آراسته گشته و کتاب خدا را پیشوای خود ساخته‏اند و با همه وجود در خدمت قرآن و اجرای دستورات آنند، عالم‏نمایان منحرف از این کتاب آسمانی سوءاستفاده می‏کنند و با تفسیر به رأی و ارائه برداشت‏های باطل از آموزه‏های آن، آیات را بر خواسته‏های خود تطبیق داده، آنها را همسو با هواهای نفسانی خویش معرفی می‏کنند. پیش از انقلاب و مدتی پس از آن، رهبران فکری گروهک‏های التقاطی و منحرف، که برخی از آنان روحانی‏نما نیز بودند، در جلسات تفسیر، بر اساس افکار مادی و ماتریالیستی خود، از آموزه‏های قرآن و نهج‏البلاغه تفسیرهای مادی ارائه می‏دادند. مثلاً «وَالْیَوْمِ الآخِرِ»2 را به هنگامه انقلاب و شورش علیه حکومت طاغوت تفسیر می‏کردند. یا درباره آیه «إِنَّ السَّاعَةَ ءاَتِیَةٌ أَکَادُ أُخْفِیهَا...»؛3 همانا قیامت فرارسنده است و می‏خواهم آن را پوشیده دارم، گفتند منظور از «أَکَادُ أُخْفِیهَا» مخفی و پنهان داشتن طرح و ساعت حمله به نیروهای رژیم است! آنان به آیاتی که درباره کیفر گنه‏کاران در قیامت و عذاب‏های آخرت و احوال مرگ نازل شده اهمیت نمی‏دادند و می‏کوشیدند آنها را بر امور مادی تطبیق دهند، و برای مبارزه با رژیم و شکست آن، حتی ارتکاب گناهان و محرمات و مخالفت با شرع را مجاز و روا می‏دانستند. چنان‏که امروزه دگراندیشان و روشن‏فکرنمایان احکام اسلام را تاریخمند می‏دانند و می‏گویند تاریخ مصرف آنها گذشته است. آن گروه‏های الحادی و منافق نیز احکام اسلامی را ناظر به صدر اسلام می‏شمردند و به رساله عملیه و مسئله تقلید اعتنایی نداشتند. ممکن است کسانی با چنین نگرشی، اوصافی را که امیرمؤمنان علیه‏السلام در این خطبه و دیگر خطبه‏ها برای منافقان و انسان‏های پلید برشمرده‏اند، مربوط به منافقان عصر آن حضرت بدانند و بر این باور باشند که در زمانه ما مصداقی برای آن ویژگی‏ها وجود ندارد و اساسا آموزه‏های قرآن و نهج‏البلاغه تاریخی و ناظر به گذشته است و امروزه تنها فصاحت و بلاغت و شاهکارهای ادبی نهج‏البلاغه برای ما قابل استفاده است. اما ما معتقدیم قرآن و نهج‏البلاغه جاودانه‏اند و پیام‏ها، دستورات و آموزه‏های آنها زنده و پویاست و مؤمنان صادق و مسلمانان راستین باید آنها را در زندگی خود به کار گیرند و افکار، رفتار و گفتار خود را بر اساس آنها سامان دهند.
نباید از نظر دور داشت که زمینه روحی و روانی تفسیر به رأی این‏گونه فراهم می‏شود که انسان از یک‏سو، به جهت ضعف روحیه بندگی نمی‏تواند از هوس‏ها و خواسته‏های نفسانی خود بگذرد، و از سوی دیگر، به هر دلیل نمی‏تواند دین و قرآن را یک‏سره انکار کند. شیطان از این فرصت استفاده می‏کند و با القائات خویش می‏کوشد تا ذهن و فکر چنین انسانی را در برداشت نادرست از قرآن جهت دهد و او را گم‏راه سازد. به ویژه اگر شخص موقعیت اجتماعی یا فرهنگی‏ای داشته باشد، شیطان برای منحرف کردن او بیشتر طمع خواهد کرد؛ زیرا می‏داند که با منحرف شدن او گروه پرشمارتری گم‏راه می‏گردند.
نکوهش تفسیر به رأی
کسانی از هدایت قرآن بهره‏مند می‏شوند که بدان باور و ایمان داشته باشند و خود را پیرو آن بدانند. اما کسانی که با سوابق ذهنی و پیش‏داوری درصدد برمی‏آیند که برای خواسته‏ها و هواهای نفسانی خود توجیه دینی و قرآنی فراهم آورند و به رأی خویش کلام خدا را تفسیر و توجیه کنند، به خدا ایمان ندارند. در این مقام، به چند روایت در این زمینه اشاره می‏کنیم: قَالَ رَسُولُ‏اللَّهِ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله: «قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ مَا آمَنَ بِی مَنْ فَسَّرَ بِرَأْیِهِ کَلَامِی»؛4 پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آلهفرمود که خداوند می‏فرماید: هرگز به من ایمان نیاورده است کسی که با رأی خویش کلام مرا تفسیر کند.
در روایت دیگری حضرت می‏فرماید: «مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْیِهِ فَقَدِ افْتَرَی عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ»؛5 کسی که قرآن را به رأی و نظر خویش تفسیر کند هر آینه نابه‏جا به خداوند دروغ بسته است.
تفسیر به رأی و تفسیر نابه‏جای قرآن، به قدری مذموم، خطرناک و موجب گم‏راهی است که مرتکبان چنین گناهی در قیامت به سخت‏ترین عذاب‏ها دچار می‏شوند. رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در این زمینه می‏فرماید: «مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْیِهِ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدُهُ مِنَ النَّارِ»؛6 کسی که قرآن را به رأی خویش تفسیر کند، جایگاهش در قیامت در آتش خواهد بود.
انسان خواسته‏ها و ذهنیت‏هایی دارد که گاه با نظر قرآن موافق نیست و برحسب طبیعت انسانی خود دوست می‏دارد که قرآن را با نظر و خواست خود هماهنگ کند، و گاه حتی ممکن است ناخودآگاه آن ذهنیت‏ها و پیش‏داوری‏ها، در برداشت و فهم او از قرآن تأثیر گذارد. از آنجا که در مقام تفسیر قرآن، چنین خطری انسان را تهدید می‏کند و شیطان نیز پیوسته درصدد است تا با فریب دادن شخصیت‏های فرهنگی، که داعیه فهم دین دارند، جمعی را از راه حق منحرف سازد، بجاست شخصیت‏های فرهنگی و کسانی که به تفسیر و استفاده از قرآن می‏پردازند، برای در امان ماندن از کج‏فهمی و پرهیز از انحراف‏های احتمالی، به این فرمایش امیرمؤمنان علیه‏السلامتوجه ویژه داشته باشند که می‏فرماید: «وَاتَّهِمُوا عَلَیْهِ آرَاءَکُمْ»؛7] آن‏گاه که در مقام فهم و تفسیر قرآن برمی‏آیید]، پیش‏داوری‏ها و آرای خود را متهم ساخته و تخطئه کنید.
کوچک شمردن گناهان و بدعت‏گذاری
«یُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ وَ یُهَوِّنُ کَبِیرَ الْجَرَائِمِ». عالم فاسد به جای آنکه مردم را متوجه خطرها و لغزشگاه‏هایی سازد که ایشان را از پیمودن راه بندگی خدا بازمی‏دارد، آنان را از این مخاطرات ایمن می‏گرداند. همچنین او گناهان بزرگ را سبک و کوچک جلوه می‏دهد و موجب می‏شود که فساد و گناه در جامعه گسترش یابد. بی‏شک این رفتار با رفتار انبیای الهی کاملاً در تعارض است؛ فرستادگانی که به انذار مردم می‏پرداختند و اساسا یکی از اهداف بزرگ رسالتشان پرهیز دادن مردم از مفاسد و گناهانی بوده است که موجب حرمان از سعادت دنیوی و اخروی می‏شوند. آنان برای آنکه مردم متوجه عمق زیان و خطر انحراف و طغیان در برابر خداوند شوند، پیوسته آنان را به یاد آخرت و حوادث سهمگین آن می‏انداختند. خداوند درباره عظمت هنگامه قیامت می‏فرماید:
«إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَی النَّاسَ سُکَارَی وَمَا هُم بِسُکَارَی وَلَکِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِیدٌ»؛8 همانا زلزله رستاخیز چیزی است سهمگین. روزی که آن را ببینید [از هول آن] هر شیردهنده‏ای آن را که شیر می‏دهد از یاد ببرد و هر زن بارداری بار خویش بنهد، و مردم را مست بینی و پنداری، حال آنکه مست نیستند و لیکن عذاب خدا سخت است.
امام همچنین می‏فرماید: «یَقُولُ: أَقِفُ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ وَ فِیهَا وَقَعَ وَ یَقُولُ أَعْتَزِلُ الْبِدَعَ وَ بَیْنَهَا اضْطَجَعَ.» او شبهات را در بین مردم ترویج می‏دهد و برای اینکه اقبال مردم را از دست ندهد، خود را از گروه کسانی که به جهت ورود در شبهات مورد عتاب خداوند قرار گرفته‏اند بیرون می‏خواند و با این ادعا ذهن مردم را از خطر و تأثیر نامیمون شبهاتی که می‏پراکند منصرف می‏سازد. او همچنین به بدعت و پیرایه بستن به دین می‏پردازد و با این حال خود را از آن رفتار زشت و ناپسند تبرئه می‏کند.
سیره حیوانی عالم‏نمایان خودپرست
«فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ لَا یَعْرِفُ بَابَ الْهُدَی فَیَتَّبِعَهُ وَ لَا بَابَ الْعَمَی فَیَصُدَّ عَنْهُ وَ ذَلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ.»
او ظاهر و صورت انسان دارد، اما قلب و باطنش حیوانی است. قلب مرکز درک، شعور، فهم، محبت و اراده است، و در فرهنگ و ادبیات قرآن و سنت، مرکز ایمان و هدایت است. کسی که قلبش حیوانی است، به جای افکار نورانی و خواسته‏های والا و انسانی، قلبش جولانگاه افکار و خواسته‏های پست حیوانی است. حتی انتخاب‏ها و رفتارهای چنین شخصی حیوانی است. بی‏شک عالمان گم‏راه و حیوان‏های انسان‏نما، که گاه خود را از انسان‏های حقیقی وارسته‏تر و مهذب‏تر می‏نمایانند، همواره سدّ راه جویندگان حقیقت‏اند که در مراحل آغازین حرکت خویش نمی‏توانند صورت را از معنا و ظاهر را از باطن بازشناسند. صورت‏های آراسته دیوسیرتان اینان را فریب می‏دهد. بدین ترتیب، از زمزم طهور هدایت و سعادتی که در پی آن هستند محروم می‏شوند و زقّوم گم‏راهی و انحراف در کام و قلبشان می‏نشیند و سعی‏شان فرجامی جز بدبختی و سیه‏روزی ندارد.
حضرت، چنین تعبیر کوبنده‏ای را درباره دیگران به کار نبرده‏اند. همچنین نظیر این تعبیر در قرآن و سخنان دیگر معصومان علیهم‏السلام یافت نمی‏شود، و این تعبیر تا حدی شبیه تعبیر خداوند درباره گم‏راهان تهی از قلب و چشم باطن است؛ آنجا که می‏فرماید: «أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»؛9 آنان همانند چارپایان و بلکه گم‏راه‏ترند.
از منظر حضرت، عالم‏نمای فاسدی که با فراهم آوردن شبهات و افکار جاهلانه بساط گم‏راهی گسترده است، چنان در غفلت غوطه‏ور شده که نمی‏تواند قوانین صلاح و رستگاری را بشناسد تا آنها را به کار بندد و به سعادت دست یابد. وی همچنین از شناخت مسیر باطل عاجز است؛ پس نمی‏تواند خود را از گم‏راهی و کوری دل نجات دهد. قرآن، منبع کامل و جامع هدایت است و کسی که با اخلاص و تواضع سر بر آستان آن نهد و دل خویش را آماده پذیرش معارف نورانی‏اش سازد، راه هدایت را یافته و زمینه سعادت خویش را فراهم آورده است. اما کسی که هوای موقعیت و شهرت در سر دارد و در پی آن است که با نیرنگ و نشخوار سخنان ظاهرفریب، مردم ناآگاه را گرد خود جمع کند و گم‏راه گرداند، نمی‏تواند از معارف ناب هدایت‏بخش قرآن بهره برد. او با ذهن خالی از هوس‏ها و شبهاتی که به او القا شده نزد قرآن نمی‏رود، بلکه با پیش‏داوری‏هایی به سراغ آن می‏رود و می‏کوشد تا آن را بر خواسته‏ها و افکار باطل و شیطانی خود تطبیق دهد و محملی برای شبهات خود بسازد، تا آن شبهات در دل ناآگاهان بیشتر نفوذ کند و تأثیر گذارد.
این غارتگران اندیشه، چونان مردگان در میان زندگان‏اند؛ آن هم مردگانی موذی و خطرناک که بوی تعفن لاشه تفکراتشان مشام انسان‏های در پی بوستان اندیشه‏های ناب را می‏آزارد. چه بسا جاهل گم‏راهی که بر دیگران نفوذ ندارد خطری برای کسی نداشته باشد و دیگران را در گم‏راهی خود سهیم نگرداند، اما عالم گم‏راهی که بر دیگران نفوذ دارد و مردم تحت تأثیر سخنانش قرار می‏گیرند، آتش انحراف و گم‏راهی از درونش زبانه می‏کشد و جان انسان‏های ناآگاه را فرامی‏گیرد و آنان را نیز از طریق حق گم‏راه می‏سازد. البته او با این کار بار گناه خود را سنگین می‏کند و در گناهان و انحرافات کسانی که به دست او منحرف گشته‏اند سهیم می‏گردد: «وَلَیَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِمْ»؛10 و البته بارهای گران خود و بارهایی را همراه بارهای خویش برمی‏دارند.
اگر کسی مردم را به راه درستی و سعادت هدایت کرد، در اعمال خیر کسانی که به دست او هدایت شده‏اند سهیم است. در برابر، اگر کسی با سخنرانی، مقاله و کتاب خود زمینه گم‏راهی و انحراف دیگران را فراهم آورد، تا زمانی که از این طریق افکار باطل او در اختیار دیگران قرار می‏گیرد و آنان را گم‏راه می‏سازد، او در عذاب و کیفر آنان شریک است و پیوسته بر بار گناهان او افزوده می‏شود.
باید جست‏وجوگران علم و اندیشه به هوش باشند و بکوشند تا از سرچشمه قرآن و اهل‏بیت علیهم‏السلام معارف الهی را فرا گیرند و بدون مسامحه به آنچه از طریق صحیح از منابع اسلامی فرا گرفته‏اند عمل کنند. آنان نباید دین خدا را بازیچه خود قرار دهند و آیات قرآن و آموزه‏های دین را آن‏گونه که خود می‏خواهند و خوشایند مردم است تفسیر و تأویل کنند.
یکی از دگراندیشان منحرف افتخار می‏کرد که در جمع کمونیست‏های ایرانی در آلمان اسلام را به گونه‏ای معرفی کرده که خوشایند همه آنان بوده است و گفته‏اند: اگر اسلام چنین است ما نیز مسلمانیم! طبیعی است اسلامی که در آن هیچ تکلیف و قید و بند و محدودیتی نباشد و به مردم اجازه دهد که هرچه خواستند بگویند و هر کاری خواستند انجام دهند، و فساد و بی‏بندوباری و حتی وطن‏فروشی را مجاز بداند، برای کافران و دشمنان اسلام اصیلْ قابل قبول خواهد بود، اما اسلامی که آزادی بی‏حد و حصر را برنمی‏تابد و حتی برای تمام جزئیات رفتار انسان مقرّرات و قوانینی دارد و به انسان اجازه نمی‏دهد هر سخنی را بر زبان آورد یا هر سخنی را بشنود، برای منحرفان و کسانی که از زیر بار بندگی خدا شانه خالی می‏کنند پذیرفتنی نیست. از این‏رو، بندگان شایسته و محبوب خداوند که کاملاً تسلیم اوامر و تکالیف الهی‏اند و هدفشان تقرب به خداوند است، بسیار اندکند. اما در برابر، کسانی که تحت تأثیر هواهای نفسانی و شیطان قرار می‏گیرند و منافع پنداری خویش را بر مصالح واقعی ترجیح می‏دهند و در غفلت از حق به سر می‏برند پرشمارند. همچنین فراوانند کسانی که دانش خویش را در خدمت خواسته‏ها و هوس‏های خود قرار داده‏اند و از علم به مثابه وسیله‏ای برای رسیدن به موقعیت‏های اجتماعی و تأمین زندگی مرفّه بهره می‏برند؛ کسانی که خداوند درباره آنان می‏فرماید: «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَی سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَی بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن یَهْدِیهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ»؛11 آیا دیدی کسی را که هوس خود را معبود خویش ساخته و خدا او را دانسته گم‏راه گردانیده و بر گوش او و دلش مُهر زده و بر دیده‏اش پرده افکنده است؟ پس از خدا چه کسی او را هدایت خواهد کرد؟ آیا پند نمی‏گیرید؟
نمونه آشکاری از این افراد بلعم باعور است که خداوند درباره او فرمود: «وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِیَ آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَـکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَث...»؛12 و بر آنان خبر آن کس (بلعم باعور) را برخوان که آیت‏های خویش را به وی دادیم و او از آنها بیرون رفت، پس شیطان در پی او افتاد تا از گم‏راهان گشت؛ و اگر می‏خواستیم هر آینه او را بدان‏ها [به جایگاهی بلند] برمی‏داشتیم، ولیکن او به زمین چسبید و کام و خواهش دل خود را پیروی کرد. پس داستان او چون داستان سگ است: اگر بر او بتازی زبان از دهن بیرون آرد، و اگر واگذاری‏اش باز زبان از دهان آویخته دارد.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ نهج‏البلاغه، خ 87.
2ـ بقره: 62.
3ـ طه: 15.
4ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفا، 1403، ج 2، ب 24، ص 297، ح 17.
5ـ همان، ج 36، ب 41، ص 277، ح 3.
6ـ ابن ابى‏جمهور احسائى، عوالى اللئالى، قم، سیدالشهدا، 1403، ج 4، ص 104.
7ـ نهج‏البلاغه، خ 175.
8ـ حج: 1ـ2.
9ـ اعراف: 179.
10ـ عنکبوت: 13.
11ـ جاثیه: 23.
12ـ اعراف: 175ـ176.

تبلیغات