اخلاق و عرفان اسلامى از دیدگاه استاد مصباح یزدی (مقاله علمی وزارت علوم)
درجه علمی: نشریه علمی (وزارت علوم)
درجه علمی در دستهبندی سابق وزارت علوم: علمی-ترویجیآرشیو
چکیده
این نوشتار شرحی است بر کلام حضرت علی علیهالسلام در باب ویژگیها و اوصاف بدترین و پستترین بندگان خدا؛ جاهلانی عالمنما که بهرهای از علم ندارند و خود را صاحب رأی و نظر میپندارند، سخنان گمراهکنندهای را از دیگران گرفته و در قالب نظریات علمی به مردم ارائه کرده و موجب گمراهی آنان میشوند. اینان قرآن را به رأی و نظر خویش تفسیر و با برداشتهای غلط، آیات قرآن را همسو با افکار پلید خویش تفسیر میکنند. حضرت امیر علیهالسلام این عالمان گمراه را حیوانهایی انساننما به شمار میآورد که همواره سد راه جویندگان حقیقت و غارتگران اندیشهاند، شهوت شهرت بر سر دارند و با نیرنگ و سخنان ظاهرفریب، مردم ناآگاه را گرد خود جمع کرده، گمراهشان میسازند.متن
عالمنمایان خودپرست در کلام امیرمؤمنان علیهالسلام
«وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّی عَالِما وَ لَیْسَ بِهِ، فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ وَ أَضَالِیلَ مِنْ ضُلَّالٍ، وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاکا مِنْ حَبَائِلِ غُرُورٍ وَ قَوْلِ زُورٍ، قَدْ حَمَلَ الْکِتَابَ عَلَی آرَائِهِ وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلَی أَهْوَائِهِ، یُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ وَ یُهَوِّنُ کَبِیرَ الْجَرَائِمِ. یَقُولُ: أَقِفُ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ وَ فِیهَا وَقَعَ، وَ یَقُولُ: أَعْتَزِلُ الْبِدَعَ وَ بَیْنَهَا اضْطَجَعَ. فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ، لَا یَعْرِفُ بَابَ الْهُدَی فَیَتَّبِعَهُ وَ لَا بَابَ الْعَمَی فَیَصُدَّ عَنْهُ، وَ ذَلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ»؛1 و دیگری که خود را دانا و دانشمند نامد در حالی که چنین نیست، بَل مجموعهای از نادانی جاهلان و گمراهی گمراهان را فراهم آورده و برای مردم دامهای نیرنگ و دروغ نهاده است؛ کتاب خدا را بر آراء خود تطبیق میدهد و حق را با هوسهای خویش تعبیر میکند؛ خیال مردم را از بلایای عظیم رستاخیز آسوده میکند و گناهان بزرگ را کوچک و حقیر جلوه میدهد؛ [او ]گوید که از ارتکاب شبهات پرهیز دارد، اما در آنها غوطهور است؛ گوید که از بدعتها برکنارم، ولی در آنها آرمیده است؛ صورت او صورت انسان است، اما قلبش قلب حیوان است؛ نه راه رستگاری را میشناسد تا در آن گام بردارد و نه راه گمراهی را تا از آن بازدارد. پس او مردهای است در میان زندگان.
در فصلهای گذشته، بررسی و شرح بخش اول خطبه امیرمؤمنان علیهالسلام، که در آن برجستهترین ویژگیهای بندگان محبوب و برگزیده خدا آمده است، به انجام رسید. بدیهی است در برابر محبوبترین بندگان، بدترین و پستترین بندگان خدا قرار دارند که حضرت در برخی خطبهها و از جمله در بخش دوم خطبهای که محور مباحث ما را تشکیل میدهد، به بیان ویژگیهای آنان پرداختهاند. اکنون به بررسی این بخش از خطبه میپردازیم، و چند فراز از خطبههایی را که از نظر موضوع و پیام با بخش مزبور همسو است، از نظر میگذرانیم.
دامهای فریب عالمنمایان
«وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّی عَالِما وَ لَیْسَ بِهِ فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ وَ أَضَالِیلَ مِنْ ضُلَّالٍ وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاکا مِنْ حَبَائِلِ غُرُورٍ وَ قَوْلِ زُورٍ».
جاهلان عالمنما، که بهرهای از علم ندارند و به دروغ خود را عالم میدانند، برای اینکه در بین مردمْ صاحبنظر و عالم شمرده شوند، سخنان و آرای باطل و گمراهکنندهای را از دیگران میگیرند و آنها را کنار هم میچینند و در قالب نظریه علمی به مردم ارائه میدهند. آنان با ظاهرسازی و درهم آمیختن سخنان جاهلانه و پوچ، در پی آنند که موقعیت و جایگاهی در میان مردم بیابند، و مردم نیز تحت تأثیر ظاهر و سخنان فریبنده آنان قرار میگیرند و نمیدانند که ایشان بذر گمراهی میپراکنند و عقاید مردم را تباه و فاسد میسازند. سخنان باطل اما فریبنده و به ظاهر علمی آنان، دامی است که در برابر مردم بیاطلاع از حقایق و معارف راستین، گسترانده شده است.
روشن است که منظور حضرت، عالمان و آشنایان به علوم تجربی، نظیر فیزیک، شیمی و زیستشناسی نیست؛ بلکه منظور کسی است که خود را دینشناس معرفی میکند و با تفسیرهای نابهجا و تحلیلهای نادرست و به بهانه هدایت و راهنمایی، مردم را میفریبد و چهرهای وارونه از دین و معارف قرآنی به آنان عرضه میکند. پس مصداق این سخنان کسانی هستند که خود را عالم و آشنای به دین و معارف قرآن میخوانند. آنان باید به واکاوی رفتار و اندیشههای خود بپردازند تا تحت تأثیر خودپرستی، جاهطلبی و موقعیتخواهی، پندارهای پوچ و افکار باطل خود را بر قرآن تحمیل نکنند و مصداق سخنان حضرت نشوند. به خویش بنگرند که آیا به زیور اخلاص و بندگی خدا آراسته شدهاند تا با تعهد و دقت و احتیاط در پی کشف حقایق و معارف دین برآیند و آنها را به دیگران عرضه کنند، یا آنکه تحت تأثیر هوسهای شیطانی، معارف قرآنی را بر خواستههای خویش تطبیق میدهند و بخشی را که به سود خود مییابند، میپذیرند، و معارف و احکامی را که با منافع و خواستههایشان سازگار نیست، کنار مینهند یا تأویل میکنند؟! عالمِ شایسته از منظر امیرمؤمنان علیهالسلام کسی است که دلش به نور هدایت روشن شده و پیوسته نگران است که از مسیر حق منحرف نگردد و میکوشد تا افکار و رفتارهای خود را با معیارهای قرآنی بسنجد.
تاریخمند دانستن احکام خدا
«قَدْ حَمَلَ الْکِتَابَ عَلَی آرَائِهِ وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلَی أَهْوَائِهِ یُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ وَ یُهَوِّنُ کَبِیرَ الْجَرَائِمِ»؛ کتاب خدا را بر آراء و افکار خود تطبیق میدهد و حق را با هوسهای خویش تعبیر میکند؛ خیال مردم را از بلایای عظیم رستاخیز آسوده میکند و گناهان بزرگ را کوچک و حقیر جلوه میدهد.
در برابرِ کسانی که به زیور اخلاص آراسته گشته و کتاب خدا را پیشوای خود ساختهاند و با همه وجود در خدمت قرآن و اجرای دستورات آنند، عالمنمایان منحرف از این کتاب آسمانی سوءاستفاده میکنند و با تفسیر به رأی و ارائه برداشتهای باطل از آموزههای آن، آیات را بر خواستههای خود تطبیق داده، آنها را همسو با هواهای نفسانی خویش معرفی میکنند. پیش از انقلاب و مدتی پس از آن، رهبران فکری گروهکهای التقاطی و منحرف، که برخی از آنان روحانینما نیز بودند، در جلسات تفسیر، بر اساس افکار مادی و ماتریالیستی خود، از آموزههای قرآن و نهجالبلاغه تفسیرهای مادی ارائه میدادند. مثلاً «وَالْیَوْمِ الآخِرِ»2 را به هنگامه انقلاب و شورش علیه حکومت طاغوت تفسیر میکردند. یا درباره آیه «إِنَّ السَّاعَةَ ءاَتِیَةٌ أَکَادُ أُخْفِیهَا...»؛3 همانا قیامت فرارسنده است و میخواهم آن را پوشیده دارم، گفتند منظور از «أَکَادُ أُخْفِیهَا» مخفی و پنهان داشتن طرح و ساعت حمله به نیروهای رژیم است! آنان به آیاتی که درباره کیفر گنهکاران در قیامت و عذابهای آخرت و احوال مرگ نازل شده اهمیت نمیدادند و میکوشیدند آنها را بر امور مادی تطبیق دهند، و برای مبارزه با رژیم و شکست آن، حتی ارتکاب گناهان و محرمات و مخالفت با شرع را مجاز و روا میدانستند. چنانکه امروزه دگراندیشان و روشنفکرنمایان احکام اسلام را تاریخمند میدانند و میگویند تاریخ مصرف آنها گذشته است. آن گروههای الحادی و منافق نیز احکام اسلامی را ناظر به صدر اسلام میشمردند و به رساله عملیه و مسئله تقلید اعتنایی نداشتند. ممکن است کسانی با چنین نگرشی، اوصافی را که امیرمؤمنان علیهالسلام در این خطبه و دیگر خطبهها برای منافقان و انسانهای پلید برشمردهاند، مربوط به منافقان عصر آن حضرت بدانند و بر این باور باشند که در زمانه ما مصداقی برای آن ویژگیها وجود ندارد و اساسا آموزههای قرآن و نهجالبلاغه تاریخی و ناظر به گذشته است و امروزه تنها فصاحت و بلاغت و شاهکارهای ادبی نهجالبلاغه برای ما قابل استفاده است. اما ما معتقدیم قرآن و نهجالبلاغه جاودانهاند و پیامها، دستورات و آموزههای آنها زنده و پویاست و مؤمنان صادق و مسلمانان راستین باید آنها را در زندگی خود به کار گیرند و افکار، رفتار و گفتار خود را بر اساس آنها سامان دهند.
نباید از نظر دور داشت که زمینه روحی و روانی تفسیر به رأی اینگونه فراهم میشود که انسان از یکسو، به جهت ضعف روحیه بندگی نمیتواند از هوسها و خواستههای نفسانی خود بگذرد، و از سوی دیگر، به هر دلیل نمیتواند دین و قرآن را یکسره انکار کند. شیطان از این فرصت استفاده میکند و با القائات خویش میکوشد تا ذهن و فکر چنین انسانی را در برداشت نادرست از قرآن جهت دهد و او را گمراه سازد. به ویژه اگر شخص موقعیت اجتماعی یا فرهنگیای داشته باشد، شیطان برای منحرف کردن او بیشتر طمع خواهد کرد؛ زیرا میداند که با منحرف شدن او گروه پرشمارتری گمراه میگردند.
نکوهش تفسیر به رأی
کسانی از هدایت قرآن بهرهمند میشوند که بدان باور و ایمان داشته باشند و خود را پیرو آن بدانند. اما کسانی که با سوابق ذهنی و پیشداوری درصدد برمیآیند که برای خواستهها و هواهای نفسانی خود توجیه دینی و قرآنی فراهم آورند و به رأی خویش کلام خدا را تفسیر و توجیه کنند، به خدا ایمان ندارند. در این مقام، به چند روایت در این زمینه اشاره میکنیم: قَالَ رَسُولُاللَّهِ صلیاللهعلیهوآله: «قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ مَا آمَنَ بِی مَنْ فَسَّرَ بِرَأْیِهِ کَلَامِی»؛4 پیامبر صلیاللهعلیهوآلهفرمود که خداوند میفرماید: هرگز به من ایمان نیاورده است کسی که با رأی خویش کلام مرا تفسیر کند.
در روایت دیگری حضرت میفرماید: «مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْیِهِ فَقَدِ افْتَرَی عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ»؛5 کسی که قرآن را به رأی و نظر خویش تفسیر کند هر آینه نابهجا به خداوند دروغ بسته است.
تفسیر به رأی و تفسیر نابهجای قرآن، به قدری مذموم، خطرناک و موجب گمراهی است که مرتکبان چنین گناهی در قیامت به سختترین عذابها دچار میشوند. رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در این زمینه میفرماید: «مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْیِهِ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدُهُ مِنَ النَّارِ»؛6 کسی که قرآن را به رأی خویش تفسیر کند، جایگاهش در قیامت در آتش خواهد بود.
انسان خواستهها و ذهنیتهایی دارد که گاه با نظر قرآن موافق نیست و برحسب طبیعت انسانی خود دوست میدارد که قرآن را با نظر و خواست خود هماهنگ کند، و گاه حتی ممکن است ناخودآگاه آن ذهنیتها و پیشداوریها، در برداشت و فهم او از قرآن تأثیر گذارد. از آنجا که در مقام تفسیر قرآن، چنین خطری انسان را تهدید میکند و شیطان نیز پیوسته درصدد است تا با فریب دادن شخصیتهای فرهنگی، که داعیه فهم دین دارند، جمعی را از راه حق منحرف سازد، بجاست شخصیتهای فرهنگی و کسانی که به تفسیر و استفاده از قرآن میپردازند، برای در امان ماندن از کجفهمی و پرهیز از انحرافهای احتمالی، به این فرمایش امیرمؤمنان علیهالسلامتوجه ویژه داشته باشند که میفرماید: «وَاتَّهِمُوا عَلَیْهِ آرَاءَکُمْ»؛7] آنگاه که در مقام فهم و تفسیر قرآن برمیآیید]، پیشداوریها و آرای خود را متهم ساخته و تخطئه کنید.
کوچک شمردن گناهان و بدعتگذاری
«یُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ وَ یُهَوِّنُ کَبِیرَ الْجَرَائِمِ». عالم فاسد به جای آنکه مردم را متوجه خطرها و لغزشگاههایی سازد که ایشان را از پیمودن راه بندگی خدا بازمیدارد، آنان را از این مخاطرات ایمن میگرداند. همچنین او گناهان بزرگ را سبک و کوچک جلوه میدهد و موجب میشود که فساد و گناه در جامعه گسترش یابد. بیشک این رفتار با رفتار انبیای الهی کاملاً در تعارض است؛ فرستادگانی که به انذار مردم میپرداختند و اساسا یکی از اهداف بزرگ رسالتشان پرهیز دادن مردم از مفاسد و گناهانی بوده است که موجب حرمان از سعادت دنیوی و اخروی میشوند. آنان برای آنکه مردم متوجه عمق زیان و خطر انحراف و طغیان در برابر خداوند شوند، پیوسته آنان را به یاد آخرت و حوادث سهمگین آن میانداختند. خداوند درباره عظمت هنگامه قیامت میفرماید:
«إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَی النَّاسَ سُکَارَی وَمَا هُم بِسُکَارَی وَلَکِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِیدٌ»؛8 همانا زلزله رستاخیز چیزی است سهمگین. روزی که آن را ببینید [از هول آن] هر شیردهندهای آن را که شیر میدهد از یاد ببرد و هر زن بارداری بار خویش بنهد، و مردم را مست بینی و پنداری، حال آنکه مست نیستند و لیکن عذاب خدا سخت است.
امام همچنین میفرماید: «یَقُولُ: أَقِفُ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ وَ فِیهَا وَقَعَ وَ یَقُولُ أَعْتَزِلُ الْبِدَعَ وَ بَیْنَهَا اضْطَجَعَ.» او شبهات را در بین مردم ترویج میدهد و برای اینکه اقبال مردم را از دست ندهد، خود را از گروه کسانی که به جهت ورود در شبهات مورد عتاب خداوند قرار گرفتهاند بیرون میخواند و با این ادعا ذهن مردم را از خطر و تأثیر نامیمون شبهاتی که میپراکند منصرف میسازد. او همچنین به بدعت و پیرایه بستن به دین میپردازد و با این حال خود را از آن رفتار زشت و ناپسند تبرئه میکند.
سیره حیوانی عالمنمایان خودپرست
«فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ لَا یَعْرِفُ بَابَ الْهُدَی فَیَتَّبِعَهُ وَ لَا بَابَ الْعَمَی فَیَصُدَّ عَنْهُ وَ ذَلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ.»
او ظاهر و صورت انسان دارد، اما قلب و باطنش حیوانی است. قلب مرکز درک، شعور، فهم، محبت و اراده است، و در فرهنگ و ادبیات قرآن و سنت، مرکز ایمان و هدایت است. کسی که قلبش حیوانی است، به جای افکار نورانی و خواستههای والا و انسانی، قلبش جولانگاه افکار و خواستههای پست حیوانی است. حتی انتخابها و رفتارهای چنین شخصی حیوانی است. بیشک عالمان گمراه و حیوانهای انساننما، که گاه خود را از انسانهای حقیقی وارستهتر و مهذبتر مینمایانند، همواره سدّ راه جویندگان حقیقتاند که در مراحل آغازین حرکت خویش نمیتوانند صورت را از معنا و ظاهر را از باطن بازشناسند. صورتهای آراسته دیوسیرتان اینان را فریب میدهد. بدین ترتیب، از زمزم طهور هدایت و سعادتی که در پی آن هستند محروم میشوند و زقّوم گمراهی و انحراف در کام و قلبشان مینشیند و سعیشان فرجامی جز بدبختی و سیهروزی ندارد.
حضرت، چنین تعبیر کوبندهای را درباره دیگران به کار نبردهاند. همچنین نظیر این تعبیر در قرآن و سخنان دیگر معصومان علیهمالسلام یافت نمیشود، و این تعبیر تا حدی شبیه تعبیر خداوند درباره گمراهان تهی از قلب و چشم باطن است؛ آنجا که میفرماید: «أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»؛9 آنان همانند چارپایان و بلکه گمراهترند.
از منظر حضرت، عالمنمای فاسدی که با فراهم آوردن شبهات و افکار جاهلانه بساط گمراهی گسترده است، چنان در غفلت غوطهور شده که نمیتواند قوانین صلاح و رستگاری را بشناسد تا آنها را به کار بندد و به سعادت دست یابد. وی همچنین از شناخت مسیر باطل عاجز است؛ پس نمیتواند خود را از گمراهی و کوری دل نجات دهد. قرآن، منبع کامل و جامع هدایت است و کسی که با اخلاص و تواضع سر بر آستان آن نهد و دل خویش را آماده پذیرش معارف نورانیاش سازد، راه هدایت را یافته و زمینه سعادت خویش را فراهم آورده است. اما کسی که هوای موقعیت و شهرت در سر دارد و در پی آن است که با نیرنگ و نشخوار سخنان ظاهرفریب، مردم ناآگاه را گرد خود جمع کند و گمراه گرداند، نمیتواند از معارف ناب هدایتبخش قرآن بهره برد. او با ذهن خالی از هوسها و شبهاتی که به او القا شده نزد قرآن نمیرود، بلکه با پیشداوریهایی به سراغ آن میرود و میکوشد تا آن را بر خواستهها و افکار باطل و شیطانی خود تطبیق دهد و محملی برای شبهات خود بسازد، تا آن شبهات در دل ناآگاهان بیشتر نفوذ کند و تأثیر گذارد.
این غارتگران اندیشه، چونان مردگان در میان زندگاناند؛ آن هم مردگانی موذی و خطرناک که بوی تعفن لاشه تفکراتشان مشام انسانهای در پی بوستان اندیشههای ناب را میآزارد. چه بسا جاهل گمراهی که بر دیگران نفوذ ندارد خطری برای کسی نداشته باشد و دیگران را در گمراهی خود سهیم نگرداند، اما عالم گمراهی که بر دیگران نفوذ دارد و مردم تحت تأثیر سخنانش قرار میگیرند، آتش انحراف و گمراهی از درونش زبانه میکشد و جان انسانهای ناآگاه را فرامیگیرد و آنان را نیز از طریق حق گمراه میسازد. البته او با این کار بار گناه خود را سنگین میکند و در گناهان و انحرافات کسانی که به دست او منحرف گشتهاند سهیم میگردد: «وَلَیَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِمْ»؛10 و البته بارهای گران خود و بارهایی را همراه بارهای خویش برمیدارند.
اگر کسی مردم را به راه درستی و سعادت هدایت کرد، در اعمال خیر کسانی که به دست او هدایت شدهاند سهیم است. در برابر، اگر کسی با سخنرانی، مقاله و کتاب خود زمینه گمراهی و انحراف دیگران را فراهم آورد، تا زمانی که از این طریق افکار باطل او در اختیار دیگران قرار میگیرد و آنان را گمراه میسازد، او در عذاب و کیفر آنان شریک است و پیوسته بر بار گناهان او افزوده میشود.
باید جستوجوگران علم و اندیشه به هوش باشند و بکوشند تا از سرچشمه قرآن و اهلبیت علیهمالسلام معارف الهی را فرا گیرند و بدون مسامحه به آنچه از طریق صحیح از منابع اسلامی فرا گرفتهاند عمل کنند. آنان نباید دین خدا را بازیچه خود قرار دهند و آیات قرآن و آموزههای دین را آنگونه که خود میخواهند و خوشایند مردم است تفسیر و تأویل کنند.
یکی از دگراندیشان منحرف افتخار میکرد که در جمع کمونیستهای ایرانی در آلمان اسلام را به گونهای معرفی کرده که خوشایند همه آنان بوده است و گفتهاند: اگر اسلام چنین است ما نیز مسلمانیم! طبیعی است اسلامی که در آن هیچ تکلیف و قید و بند و محدودیتی نباشد و به مردم اجازه دهد که هرچه خواستند بگویند و هر کاری خواستند انجام دهند، و فساد و بیبندوباری و حتی وطنفروشی را مجاز بداند، برای کافران و دشمنان اسلام اصیلْ قابل قبول خواهد بود، اما اسلامی که آزادی بیحد و حصر را برنمیتابد و حتی برای تمام جزئیات رفتار انسان مقرّرات و قوانینی دارد و به انسان اجازه نمیدهد هر سخنی را بر زبان آورد یا هر سخنی را بشنود، برای منحرفان و کسانی که از زیر بار بندگی خدا شانه خالی میکنند پذیرفتنی نیست. از اینرو، بندگان شایسته و محبوب خداوند که کاملاً تسلیم اوامر و تکالیف الهیاند و هدفشان تقرب به خداوند است، بسیار اندکند. اما در برابر، کسانی که تحت تأثیر هواهای نفسانی و شیطان قرار میگیرند و منافع پنداری خویش را بر مصالح واقعی ترجیح میدهند و در غفلت از حق به سر میبرند پرشمارند. همچنین فراوانند کسانی که دانش خویش را در خدمت خواستهها و هوسهای خود قرار دادهاند و از علم به مثابه وسیلهای برای رسیدن به موقعیتهای اجتماعی و تأمین زندگی مرفّه بهره میبرند؛ کسانی که خداوند درباره آنان میفرماید: «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَی سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَی بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن یَهْدِیهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ»؛11 آیا دیدی کسی را که هوس خود را معبود خویش ساخته و خدا او را دانسته گمراه گردانیده و بر گوش او و دلش مُهر زده و بر دیدهاش پرده افکنده است؟ پس از خدا چه کسی او را هدایت خواهد کرد؟ آیا پند نمیگیرید؟
نمونه آشکاری از این افراد بلعم باعور است که خداوند درباره او فرمود: «وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِیَ آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَـکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَث...»؛12 و بر آنان خبر آن کس (بلعم باعور) را برخوان که آیتهای خویش را به وی دادیم و او از آنها بیرون رفت، پس شیطان در پی او افتاد تا از گمراهان گشت؛ و اگر میخواستیم هر آینه او را بدانها [به جایگاهی بلند] برمیداشتیم، ولیکن او به زمین چسبید و کام و خواهش دل خود را پیروی کرد. پس داستان او چون داستان سگ است: اگر بر او بتازی زبان از دهن بیرون آرد، و اگر واگذاریاش باز زبان از دهان آویخته دارد.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ نهجالبلاغه، خ 87.
2ـ بقره: 62.
3ـ طه: 15.
4ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفا، 1403، ج 2، ب 24، ص 297، ح 17.
5ـ همان، ج 36، ب 41، ص 277، ح 3.
6ـ ابن ابىجمهور احسائى، عوالى اللئالى، قم، سیدالشهدا، 1403، ج 4، ص 104.
7ـ نهجالبلاغه، خ 175.
8ـ حج: 1ـ2.
9ـ اعراف: 179.
10ـ عنکبوت: 13.
11ـ جاثیه: 23.
12ـ اعراف: 175ـ176.
«وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّی عَالِما وَ لَیْسَ بِهِ، فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ وَ أَضَالِیلَ مِنْ ضُلَّالٍ، وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاکا مِنْ حَبَائِلِ غُرُورٍ وَ قَوْلِ زُورٍ، قَدْ حَمَلَ الْکِتَابَ عَلَی آرَائِهِ وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلَی أَهْوَائِهِ، یُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ وَ یُهَوِّنُ کَبِیرَ الْجَرَائِمِ. یَقُولُ: أَقِفُ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ وَ فِیهَا وَقَعَ، وَ یَقُولُ: أَعْتَزِلُ الْبِدَعَ وَ بَیْنَهَا اضْطَجَعَ. فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ، لَا یَعْرِفُ بَابَ الْهُدَی فَیَتَّبِعَهُ وَ لَا بَابَ الْعَمَی فَیَصُدَّ عَنْهُ، وَ ذَلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ»؛1 و دیگری که خود را دانا و دانشمند نامد در حالی که چنین نیست، بَل مجموعهای از نادانی جاهلان و گمراهی گمراهان را فراهم آورده و برای مردم دامهای نیرنگ و دروغ نهاده است؛ کتاب خدا را بر آراء خود تطبیق میدهد و حق را با هوسهای خویش تعبیر میکند؛ خیال مردم را از بلایای عظیم رستاخیز آسوده میکند و گناهان بزرگ را کوچک و حقیر جلوه میدهد؛ [او ]گوید که از ارتکاب شبهات پرهیز دارد، اما در آنها غوطهور است؛ گوید که از بدعتها برکنارم، ولی در آنها آرمیده است؛ صورت او صورت انسان است، اما قلبش قلب حیوان است؛ نه راه رستگاری را میشناسد تا در آن گام بردارد و نه راه گمراهی را تا از آن بازدارد. پس او مردهای است در میان زندگان.
در فصلهای گذشته، بررسی و شرح بخش اول خطبه امیرمؤمنان علیهالسلام، که در آن برجستهترین ویژگیهای بندگان محبوب و برگزیده خدا آمده است، به انجام رسید. بدیهی است در برابر محبوبترین بندگان، بدترین و پستترین بندگان خدا قرار دارند که حضرت در برخی خطبهها و از جمله در بخش دوم خطبهای که محور مباحث ما را تشکیل میدهد، به بیان ویژگیهای آنان پرداختهاند. اکنون به بررسی این بخش از خطبه میپردازیم، و چند فراز از خطبههایی را که از نظر موضوع و پیام با بخش مزبور همسو است، از نظر میگذرانیم.
دامهای فریب عالمنمایان
«وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّی عَالِما وَ لَیْسَ بِهِ فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ وَ أَضَالِیلَ مِنْ ضُلَّالٍ وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاکا مِنْ حَبَائِلِ غُرُورٍ وَ قَوْلِ زُورٍ».
جاهلان عالمنما، که بهرهای از علم ندارند و به دروغ خود را عالم میدانند، برای اینکه در بین مردمْ صاحبنظر و عالم شمرده شوند، سخنان و آرای باطل و گمراهکنندهای را از دیگران میگیرند و آنها را کنار هم میچینند و در قالب نظریه علمی به مردم ارائه میدهند. آنان با ظاهرسازی و درهم آمیختن سخنان جاهلانه و پوچ، در پی آنند که موقعیت و جایگاهی در میان مردم بیابند، و مردم نیز تحت تأثیر ظاهر و سخنان فریبنده آنان قرار میگیرند و نمیدانند که ایشان بذر گمراهی میپراکنند و عقاید مردم را تباه و فاسد میسازند. سخنان باطل اما فریبنده و به ظاهر علمی آنان، دامی است که در برابر مردم بیاطلاع از حقایق و معارف راستین، گسترانده شده است.
روشن است که منظور حضرت، عالمان و آشنایان به علوم تجربی، نظیر فیزیک، شیمی و زیستشناسی نیست؛ بلکه منظور کسی است که خود را دینشناس معرفی میکند و با تفسیرهای نابهجا و تحلیلهای نادرست و به بهانه هدایت و راهنمایی، مردم را میفریبد و چهرهای وارونه از دین و معارف قرآنی به آنان عرضه میکند. پس مصداق این سخنان کسانی هستند که خود را عالم و آشنای به دین و معارف قرآن میخوانند. آنان باید به واکاوی رفتار و اندیشههای خود بپردازند تا تحت تأثیر خودپرستی، جاهطلبی و موقعیتخواهی، پندارهای پوچ و افکار باطل خود را بر قرآن تحمیل نکنند و مصداق سخنان حضرت نشوند. به خویش بنگرند که آیا به زیور اخلاص و بندگی خدا آراسته شدهاند تا با تعهد و دقت و احتیاط در پی کشف حقایق و معارف دین برآیند و آنها را به دیگران عرضه کنند، یا آنکه تحت تأثیر هوسهای شیطانی، معارف قرآنی را بر خواستههای خویش تطبیق میدهند و بخشی را که به سود خود مییابند، میپذیرند، و معارف و احکامی را که با منافع و خواستههایشان سازگار نیست، کنار مینهند یا تأویل میکنند؟! عالمِ شایسته از منظر امیرمؤمنان علیهالسلام کسی است که دلش به نور هدایت روشن شده و پیوسته نگران است که از مسیر حق منحرف نگردد و میکوشد تا افکار و رفتارهای خود را با معیارهای قرآنی بسنجد.
تاریخمند دانستن احکام خدا
«قَدْ حَمَلَ الْکِتَابَ عَلَی آرَائِهِ وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلَی أَهْوَائِهِ یُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ وَ یُهَوِّنُ کَبِیرَ الْجَرَائِمِ»؛ کتاب خدا را بر آراء و افکار خود تطبیق میدهد و حق را با هوسهای خویش تعبیر میکند؛ خیال مردم را از بلایای عظیم رستاخیز آسوده میکند و گناهان بزرگ را کوچک و حقیر جلوه میدهد.
در برابرِ کسانی که به زیور اخلاص آراسته گشته و کتاب خدا را پیشوای خود ساختهاند و با همه وجود در خدمت قرآن و اجرای دستورات آنند، عالمنمایان منحرف از این کتاب آسمانی سوءاستفاده میکنند و با تفسیر به رأی و ارائه برداشتهای باطل از آموزههای آن، آیات را بر خواستههای خود تطبیق داده، آنها را همسو با هواهای نفسانی خویش معرفی میکنند. پیش از انقلاب و مدتی پس از آن، رهبران فکری گروهکهای التقاطی و منحرف، که برخی از آنان روحانینما نیز بودند، در جلسات تفسیر، بر اساس افکار مادی و ماتریالیستی خود، از آموزههای قرآن و نهجالبلاغه تفسیرهای مادی ارائه میدادند. مثلاً «وَالْیَوْمِ الآخِرِ»2 را به هنگامه انقلاب و شورش علیه حکومت طاغوت تفسیر میکردند. یا درباره آیه «إِنَّ السَّاعَةَ ءاَتِیَةٌ أَکَادُ أُخْفِیهَا...»؛3 همانا قیامت فرارسنده است و میخواهم آن را پوشیده دارم، گفتند منظور از «أَکَادُ أُخْفِیهَا» مخفی و پنهان داشتن طرح و ساعت حمله به نیروهای رژیم است! آنان به آیاتی که درباره کیفر گنهکاران در قیامت و عذابهای آخرت و احوال مرگ نازل شده اهمیت نمیدادند و میکوشیدند آنها را بر امور مادی تطبیق دهند، و برای مبارزه با رژیم و شکست آن، حتی ارتکاب گناهان و محرمات و مخالفت با شرع را مجاز و روا میدانستند. چنانکه امروزه دگراندیشان و روشنفکرنمایان احکام اسلام را تاریخمند میدانند و میگویند تاریخ مصرف آنها گذشته است. آن گروههای الحادی و منافق نیز احکام اسلامی را ناظر به صدر اسلام میشمردند و به رساله عملیه و مسئله تقلید اعتنایی نداشتند. ممکن است کسانی با چنین نگرشی، اوصافی را که امیرمؤمنان علیهالسلام در این خطبه و دیگر خطبهها برای منافقان و انسانهای پلید برشمردهاند، مربوط به منافقان عصر آن حضرت بدانند و بر این باور باشند که در زمانه ما مصداقی برای آن ویژگیها وجود ندارد و اساسا آموزههای قرآن و نهجالبلاغه تاریخی و ناظر به گذشته است و امروزه تنها فصاحت و بلاغت و شاهکارهای ادبی نهجالبلاغه برای ما قابل استفاده است. اما ما معتقدیم قرآن و نهجالبلاغه جاودانهاند و پیامها، دستورات و آموزههای آنها زنده و پویاست و مؤمنان صادق و مسلمانان راستین باید آنها را در زندگی خود به کار گیرند و افکار، رفتار و گفتار خود را بر اساس آنها سامان دهند.
نباید از نظر دور داشت که زمینه روحی و روانی تفسیر به رأی اینگونه فراهم میشود که انسان از یکسو، به جهت ضعف روحیه بندگی نمیتواند از هوسها و خواستههای نفسانی خود بگذرد، و از سوی دیگر، به هر دلیل نمیتواند دین و قرآن را یکسره انکار کند. شیطان از این فرصت استفاده میکند و با القائات خویش میکوشد تا ذهن و فکر چنین انسانی را در برداشت نادرست از قرآن جهت دهد و او را گمراه سازد. به ویژه اگر شخص موقعیت اجتماعی یا فرهنگیای داشته باشد، شیطان برای منحرف کردن او بیشتر طمع خواهد کرد؛ زیرا میداند که با منحرف شدن او گروه پرشمارتری گمراه میگردند.
نکوهش تفسیر به رأی
کسانی از هدایت قرآن بهرهمند میشوند که بدان باور و ایمان داشته باشند و خود را پیرو آن بدانند. اما کسانی که با سوابق ذهنی و پیشداوری درصدد برمیآیند که برای خواستهها و هواهای نفسانی خود توجیه دینی و قرآنی فراهم آورند و به رأی خویش کلام خدا را تفسیر و توجیه کنند، به خدا ایمان ندارند. در این مقام، به چند روایت در این زمینه اشاره میکنیم: قَالَ رَسُولُاللَّهِ صلیاللهعلیهوآله: «قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ مَا آمَنَ بِی مَنْ فَسَّرَ بِرَأْیِهِ کَلَامِی»؛4 پیامبر صلیاللهعلیهوآلهفرمود که خداوند میفرماید: هرگز به من ایمان نیاورده است کسی که با رأی خویش کلام مرا تفسیر کند.
در روایت دیگری حضرت میفرماید: «مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْیِهِ فَقَدِ افْتَرَی عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ»؛5 کسی که قرآن را به رأی و نظر خویش تفسیر کند هر آینه نابهجا به خداوند دروغ بسته است.
تفسیر به رأی و تفسیر نابهجای قرآن، به قدری مذموم، خطرناک و موجب گمراهی است که مرتکبان چنین گناهی در قیامت به سختترین عذابها دچار میشوند. رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در این زمینه میفرماید: «مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْیِهِ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدُهُ مِنَ النَّارِ»؛6 کسی که قرآن را به رأی خویش تفسیر کند، جایگاهش در قیامت در آتش خواهد بود.
انسان خواستهها و ذهنیتهایی دارد که گاه با نظر قرآن موافق نیست و برحسب طبیعت انسانی خود دوست میدارد که قرآن را با نظر و خواست خود هماهنگ کند، و گاه حتی ممکن است ناخودآگاه آن ذهنیتها و پیشداوریها، در برداشت و فهم او از قرآن تأثیر گذارد. از آنجا که در مقام تفسیر قرآن، چنین خطری انسان را تهدید میکند و شیطان نیز پیوسته درصدد است تا با فریب دادن شخصیتهای فرهنگی، که داعیه فهم دین دارند، جمعی را از راه حق منحرف سازد، بجاست شخصیتهای فرهنگی و کسانی که به تفسیر و استفاده از قرآن میپردازند، برای در امان ماندن از کجفهمی و پرهیز از انحرافهای احتمالی، به این فرمایش امیرمؤمنان علیهالسلامتوجه ویژه داشته باشند که میفرماید: «وَاتَّهِمُوا عَلَیْهِ آرَاءَکُمْ»؛7] آنگاه که در مقام فهم و تفسیر قرآن برمیآیید]، پیشداوریها و آرای خود را متهم ساخته و تخطئه کنید.
کوچک شمردن گناهان و بدعتگذاری
«یُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ وَ یُهَوِّنُ کَبِیرَ الْجَرَائِمِ». عالم فاسد به جای آنکه مردم را متوجه خطرها و لغزشگاههایی سازد که ایشان را از پیمودن راه بندگی خدا بازمیدارد، آنان را از این مخاطرات ایمن میگرداند. همچنین او گناهان بزرگ را سبک و کوچک جلوه میدهد و موجب میشود که فساد و گناه در جامعه گسترش یابد. بیشک این رفتار با رفتار انبیای الهی کاملاً در تعارض است؛ فرستادگانی که به انذار مردم میپرداختند و اساسا یکی از اهداف بزرگ رسالتشان پرهیز دادن مردم از مفاسد و گناهانی بوده است که موجب حرمان از سعادت دنیوی و اخروی میشوند. آنان برای آنکه مردم متوجه عمق زیان و خطر انحراف و طغیان در برابر خداوند شوند، پیوسته آنان را به یاد آخرت و حوادث سهمگین آن میانداختند. خداوند درباره عظمت هنگامه قیامت میفرماید:
«إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَی النَّاسَ سُکَارَی وَمَا هُم بِسُکَارَی وَلَکِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِیدٌ»؛8 همانا زلزله رستاخیز چیزی است سهمگین. روزی که آن را ببینید [از هول آن] هر شیردهندهای آن را که شیر میدهد از یاد ببرد و هر زن بارداری بار خویش بنهد، و مردم را مست بینی و پنداری، حال آنکه مست نیستند و لیکن عذاب خدا سخت است.
امام همچنین میفرماید: «یَقُولُ: أَقِفُ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ وَ فِیهَا وَقَعَ وَ یَقُولُ أَعْتَزِلُ الْبِدَعَ وَ بَیْنَهَا اضْطَجَعَ.» او شبهات را در بین مردم ترویج میدهد و برای اینکه اقبال مردم را از دست ندهد، خود را از گروه کسانی که به جهت ورود در شبهات مورد عتاب خداوند قرار گرفتهاند بیرون میخواند و با این ادعا ذهن مردم را از خطر و تأثیر نامیمون شبهاتی که میپراکند منصرف میسازد. او همچنین به بدعت و پیرایه بستن به دین میپردازد و با این حال خود را از آن رفتار زشت و ناپسند تبرئه میکند.
سیره حیوانی عالمنمایان خودپرست
«فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ لَا یَعْرِفُ بَابَ الْهُدَی فَیَتَّبِعَهُ وَ لَا بَابَ الْعَمَی فَیَصُدَّ عَنْهُ وَ ذَلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ.»
او ظاهر و صورت انسان دارد، اما قلب و باطنش حیوانی است. قلب مرکز درک، شعور، فهم، محبت و اراده است، و در فرهنگ و ادبیات قرآن و سنت، مرکز ایمان و هدایت است. کسی که قلبش حیوانی است، به جای افکار نورانی و خواستههای والا و انسانی، قلبش جولانگاه افکار و خواستههای پست حیوانی است. حتی انتخابها و رفتارهای چنین شخصی حیوانی است. بیشک عالمان گمراه و حیوانهای انساننما، که گاه خود را از انسانهای حقیقی وارستهتر و مهذبتر مینمایانند، همواره سدّ راه جویندگان حقیقتاند که در مراحل آغازین حرکت خویش نمیتوانند صورت را از معنا و ظاهر را از باطن بازشناسند. صورتهای آراسته دیوسیرتان اینان را فریب میدهد. بدین ترتیب، از زمزم طهور هدایت و سعادتی که در پی آن هستند محروم میشوند و زقّوم گمراهی و انحراف در کام و قلبشان مینشیند و سعیشان فرجامی جز بدبختی و سیهروزی ندارد.
حضرت، چنین تعبیر کوبندهای را درباره دیگران به کار نبردهاند. همچنین نظیر این تعبیر در قرآن و سخنان دیگر معصومان علیهمالسلام یافت نمیشود، و این تعبیر تا حدی شبیه تعبیر خداوند درباره گمراهان تهی از قلب و چشم باطن است؛ آنجا که میفرماید: «أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»؛9 آنان همانند چارپایان و بلکه گمراهترند.
از منظر حضرت، عالمنمای فاسدی که با فراهم آوردن شبهات و افکار جاهلانه بساط گمراهی گسترده است، چنان در غفلت غوطهور شده که نمیتواند قوانین صلاح و رستگاری را بشناسد تا آنها را به کار بندد و به سعادت دست یابد. وی همچنین از شناخت مسیر باطل عاجز است؛ پس نمیتواند خود را از گمراهی و کوری دل نجات دهد. قرآن، منبع کامل و جامع هدایت است و کسی که با اخلاص و تواضع سر بر آستان آن نهد و دل خویش را آماده پذیرش معارف نورانیاش سازد، راه هدایت را یافته و زمینه سعادت خویش را فراهم آورده است. اما کسی که هوای موقعیت و شهرت در سر دارد و در پی آن است که با نیرنگ و نشخوار سخنان ظاهرفریب، مردم ناآگاه را گرد خود جمع کند و گمراه گرداند، نمیتواند از معارف ناب هدایتبخش قرآن بهره برد. او با ذهن خالی از هوسها و شبهاتی که به او القا شده نزد قرآن نمیرود، بلکه با پیشداوریهایی به سراغ آن میرود و میکوشد تا آن را بر خواستهها و افکار باطل و شیطانی خود تطبیق دهد و محملی برای شبهات خود بسازد، تا آن شبهات در دل ناآگاهان بیشتر نفوذ کند و تأثیر گذارد.
این غارتگران اندیشه، چونان مردگان در میان زندگاناند؛ آن هم مردگانی موذی و خطرناک که بوی تعفن لاشه تفکراتشان مشام انسانهای در پی بوستان اندیشههای ناب را میآزارد. چه بسا جاهل گمراهی که بر دیگران نفوذ ندارد خطری برای کسی نداشته باشد و دیگران را در گمراهی خود سهیم نگرداند، اما عالم گمراهی که بر دیگران نفوذ دارد و مردم تحت تأثیر سخنانش قرار میگیرند، آتش انحراف و گمراهی از درونش زبانه میکشد و جان انسانهای ناآگاه را فرامیگیرد و آنان را نیز از طریق حق گمراه میسازد. البته او با این کار بار گناه خود را سنگین میکند و در گناهان و انحرافات کسانی که به دست او منحرف گشتهاند سهیم میگردد: «وَلَیَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِمْ»؛10 و البته بارهای گران خود و بارهایی را همراه بارهای خویش برمیدارند.
اگر کسی مردم را به راه درستی و سعادت هدایت کرد، در اعمال خیر کسانی که به دست او هدایت شدهاند سهیم است. در برابر، اگر کسی با سخنرانی، مقاله و کتاب خود زمینه گمراهی و انحراف دیگران را فراهم آورد، تا زمانی که از این طریق افکار باطل او در اختیار دیگران قرار میگیرد و آنان را گمراه میسازد، او در عذاب و کیفر آنان شریک است و پیوسته بر بار گناهان او افزوده میشود.
باید جستوجوگران علم و اندیشه به هوش باشند و بکوشند تا از سرچشمه قرآن و اهلبیت علیهمالسلام معارف الهی را فرا گیرند و بدون مسامحه به آنچه از طریق صحیح از منابع اسلامی فرا گرفتهاند عمل کنند. آنان نباید دین خدا را بازیچه خود قرار دهند و آیات قرآن و آموزههای دین را آنگونه که خود میخواهند و خوشایند مردم است تفسیر و تأویل کنند.
یکی از دگراندیشان منحرف افتخار میکرد که در جمع کمونیستهای ایرانی در آلمان اسلام را به گونهای معرفی کرده که خوشایند همه آنان بوده است و گفتهاند: اگر اسلام چنین است ما نیز مسلمانیم! طبیعی است اسلامی که در آن هیچ تکلیف و قید و بند و محدودیتی نباشد و به مردم اجازه دهد که هرچه خواستند بگویند و هر کاری خواستند انجام دهند، و فساد و بیبندوباری و حتی وطنفروشی را مجاز بداند، برای کافران و دشمنان اسلام اصیلْ قابل قبول خواهد بود، اما اسلامی که آزادی بیحد و حصر را برنمیتابد و حتی برای تمام جزئیات رفتار انسان مقرّرات و قوانینی دارد و به انسان اجازه نمیدهد هر سخنی را بر زبان آورد یا هر سخنی را بشنود، برای منحرفان و کسانی که از زیر بار بندگی خدا شانه خالی میکنند پذیرفتنی نیست. از اینرو، بندگان شایسته و محبوب خداوند که کاملاً تسلیم اوامر و تکالیف الهیاند و هدفشان تقرب به خداوند است، بسیار اندکند. اما در برابر، کسانی که تحت تأثیر هواهای نفسانی و شیطان قرار میگیرند و منافع پنداری خویش را بر مصالح واقعی ترجیح میدهند و در غفلت از حق به سر میبرند پرشمارند. همچنین فراوانند کسانی که دانش خویش را در خدمت خواستهها و هوسهای خود قرار دادهاند و از علم به مثابه وسیلهای برای رسیدن به موقعیتهای اجتماعی و تأمین زندگی مرفّه بهره میبرند؛ کسانی که خداوند درباره آنان میفرماید: «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَی سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَی بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن یَهْدِیهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ»؛11 آیا دیدی کسی را که هوس خود را معبود خویش ساخته و خدا او را دانسته گمراه گردانیده و بر گوش او و دلش مُهر زده و بر دیدهاش پرده افکنده است؟ پس از خدا چه کسی او را هدایت خواهد کرد؟ آیا پند نمیگیرید؟
نمونه آشکاری از این افراد بلعم باعور است که خداوند درباره او فرمود: «وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِیَ آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَـکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَث...»؛12 و بر آنان خبر آن کس (بلعم باعور) را برخوان که آیتهای خویش را به وی دادیم و او از آنها بیرون رفت، پس شیطان در پی او افتاد تا از گمراهان گشت؛ و اگر میخواستیم هر آینه او را بدانها [به جایگاهی بلند] برمیداشتیم، ولیکن او به زمین چسبید و کام و خواهش دل خود را پیروی کرد. پس داستان او چون داستان سگ است: اگر بر او بتازی زبان از دهن بیرون آرد، و اگر واگذاریاش باز زبان از دهان آویخته دارد.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ نهجالبلاغه، خ 87.
2ـ بقره: 62.
3ـ طه: 15.
4ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفا، 1403، ج 2، ب 24، ص 297، ح 17.
5ـ همان، ج 36، ب 41، ص 277، ح 3.
6ـ ابن ابىجمهور احسائى، عوالى اللئالى، قم، سیدالشهدا، 1403، ج 4، ص 104.
7ـ نهجالبلاغه، خ 175.
8ـ حج: 1ـ2.
9ـ اعراف: 179.
10ـ عنکبوت: 13.
11ـ جاثیه: 23.
12ـ اعراف: 175ـ176.