اخلاق و عرفان اسلامى از دیدگاه استاد مصباح یزدی (مقاله علمی وزارت علوم)
درجه علمی: نشریه علمی (وزارت علوم)
درجه علمی در دستهبندی سابق وزارت علوم: علمی-ترویجیآرشیو
چکیده
این نوشتار به شرح و تفسیر سخنان حضرت علی علیهالسلام در توصیف بندگان و دوستان خدا میپردازد. آن حضرت در این بخش از خطبه 87، مهمترین ویژگی مؤمنان و دوستان خداوند متعال را اخلاص و عدالتورزی قلمداد میکنند. اخلاص و نیل به مقام مخلِصین، از طریق ریاضت و مجاهدت، خلوص در نیت، سخن و عمل حاصل میشود. مقام مخلَصین، پس از مبارزه با نفس و تحصیل اخلاص در فکر، سخن و رفتار، به بنده برگزیده خدا اعطا میشود. با خلوص عمل، و خودسازی بنده برای خدا، معارف الهی و دین بر قلب بندگان خدا جاری میشود. اهلبیت علیهمالسلام چشمهسار معارف الهی بر قلب بندگان مخلص خداوند هستند.متن
جلوه اخلاص و عدالتورزی در دوستان خدا
«قَدْ أَخْلَصَ لِلّهِ فَاسْتَخْلَصَهُ فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِینِهِ وَ أَوْتَادِ أَرْضِهِ، قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ فَکَانَ أَوَّلُ عَدْلِهِ نَفْی الْهَوَی عَنْ نَفْسِهِ، یَصِفُ الْحَقَّ وَ یَعْمَلُ بِهِ لَا یَدَعُ لِلْخَیْرِ غَایَةً إِلاَّ أَمَّهَا وَ لَا مَظِنَّةً إِلاَّ قَصَدَهَا، قَدْ أَمْکَنَ الْکِتَابَ مِنْ زِمَامِهِ فَهُوَ قَائِدُهُ وَ إِمَامُهُ یَحُلُّ حَیْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ وَ یَنْزِلُ حَیْثُ کَانَ مَنْزِلُهُ»؛1 او به خداوند اخلاص ورزید، و خداوند وی را به مقام مخلصان نایل ساخت. از معادن دین خداوندی، و از میخهای محکم زمین است. خود را به اجرای عدالت پایبند کرده و نخستین گامش در این راه، زدودنِ هوا و هوس از درون خویش است. در سخن، حق را به نیکویی تفسیر میکند و در عمل بدان پایبند است. هیچ هدف خیری نیست که آهنگ آن نکند و در راه تحقق آن گام برندارد، و گمان خیری نبرده که به سوی آن نشتافته باشد. بیتردید زمام امور خویش را به کتاب الهی سپرده است. پس پیشوا و امام او قرآن است. هرجا که قرآن بار اندازد، او نیز فرود آید و هرجا که قرآن جایگیرد، او را نیز جایگاهی باشد.
امیرمؤمنان علیهالسلام برخی جملات خطبه را با «قد»، که حرف تحقیق است و از تحقق مفاد جمله حکایت دارد، آغاز کردهاند و پس از طرح یکی از ویژگیهای دوستان برگزیده خدا در قالب آن جمله، نتیجه و بازتاب رفتاری آن ویژگی را نیز یادآور میشوند. از جمله، حضرت در بخش پایانی ویژگیهای دوستان برگزیده خدا، سه جمله را با «قد» آغاز کردهاند و سپس به بیان نتیجه و بازتاب رفتاری ویژگیهای یاد شده در آن جملات میپردازند. ایشان در نخستین جمله، که به حق میتوان مفاد آن را مهمترین ویژگی، و عصاره فضایل دوستان خدا برشمرد،
میفرمایند: «قَدْ أَخْلَصَ لِلّهِ فَاسْتَخْلَصَهُ فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِینِهِ وَ أَوْتَادِ أَرْضِهِ»؛ به خداوند اخلاص ورزید و خداوند وی را به مقام مخلصین نایل ساخت. از معادن دین خداوندی، و از میخهای محکم زمین است.
بازتاب اخلاص در اندیشه و رفتار
«اخلاص» عبارت است از خارج ساختن غیر خداوند از حرم دل، و اختصاص آن به محبوب ازلی و ابدی. اخلاص به ذات اقدس الهی، یعنی قرار گرفتن در مسیر «انّا لله و انّا الیه راجعون». از منابع اسلامی و از لابهلای تحقیقات محققان در انسانشناسی دینی برمیآید که اخلاص در اندیشه و گفتار و کردار، موجب لایروبی چشمهسارهای درونی است که با پاک شدن آنها، انبوه معرفت ناب و خالص از درون انسان به جریان میافتد. اخلاص در اندیشه و فکر، در گستره تواناییها و استعدادهای انسان واقعیات و حقایق را قابل شهود میسازد، و از آمیختن آنها با آلودگیهای تخیلات و اوهام بیبنیاد جلوگیری میکند و مانع نفوذ خواستهها و امیال حیوانی به درون انسان میشود. همچنین اخلاص در گفتار و پرهیز از فریبکاری مردم با کلمات زیبا و فریبنده، موجب رهاندن خود و دیگران از پیامدهای شومی است که فریبکاری مردم از طریق سخنپردازی در پی دارد. اخلاص در عمل و پرهیز از خودخواهی و خودمحوری، عامل سازنده موجودیت انسان در مسیر حیات معقول و الهی است.
کسی که خواهان گوهر اخلاص است باید همه توان و تلاش خود را برای رسیدن به آن به کار گیرد و در تفکر و عمل خویش سهمی برای خود و غیرخدا در نظر نگیرد؛ زیرا در غیر این صورت، آنان را شریک خدا قرار داده است و خداوند نیز آن عمل ناخالص را نمیپذیرد و سهم خویش را به دیگران میبخشد. اما خداوند کسی را که به گوهر اخلاص دست یافت و وجودش را وقف او ساخت، مخصوص خویش قرار میدهد و مقام مخلصین را به وی عنایت میکند. چنین کسی مشمول رضوان خداوند میشود و به بارگاه قدس او بار مییابد. به دیگر سخن، در زمینه اخلاص، بندگان برگزیده و خاص خداوند از دو مقام برخوردارند: مقام اول «مقام مخلِصین» است که با ریاضت و مجاهدتواخلاصورزیدن در نیت، سخن و رفتار حاصل میآید، و جمله «قد أخلص للّه»، در این خطبه و برخی از آیات قرآن ناظر به آنند؛ مانند:
ـ «دَعَوُاْ اللّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ»؛2 خدای را در حالی که دین را ویژه او کنند [با اخلاص] بخوانند.
ـ «فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصا لَهُ الدِّینَ أَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ»؛3 پس خدا را بپرست در حالیکه دین را ویژه او کرده باشی.آگاهباشیدکه آیینویژه و پاک از آنِ خداست.
و مقام دوم «مقام مخلَصین» است که بر مقام اول مترتب است و خداوند آن را پس از مبارزه با نفس و تحصیل اخلاص در فکر و سخن و رفتار، به بنده برگزیده خود عنایت میکند و او را برای خود برمیگزیند و از کمالات و مراتب معنوی خاص بهرهمندش میسازد. جمله «فاستخلصه» و برخی از آیات قرآن ناظر به این مقام رفیع و متعالیاند؛ مانند آیه «إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ.»4 مخلَصین بندگان خاص و برگزیده خداوندند که حریم دل را تنها در اختیار معبود قرار دادهاند و غیر خدا را به دل آنان راهی نیست. از اینرو، شیطان نیز به دل ایشان راهی ندارد و نمیتواند دخالت و تصرفی در رفتارشان کند و از آنان ناامید گشته است:«قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»؛5 پس به عزتت سوگند که البته همه آنان را گمراه میکنم. مگر بندگان ویژه و برگزیدهات از آنان را [که مرا بر ایشان راهی نیست].
اخلاص روح همه کارهاست و اگر کاری با اخلاص صورت پذیرد، هم برای خود انسان مفید است و هم برای دیگران؛ اما اگر کاری بدون اخلاص انجام شود، هم انسان از زحمتی که کشیده سودی نمیبرد و هم آن کار برای دیگران برکتی ندارد. خداوند متعال بر اساس سنّت خود، هر کار کوچکی را اگر همراه با اخلاص باشد، بزرگ میسازد و برکات فراوان در آن قرار میدهد. در مقابل، کارهای بزرگ را به دلیل نداشتن اخلاص بیبرکت و بیفایده میگرداند.
اهمیت تحصیل اخلاص در آموزههای دینی
با توجه به ضرورت تحصیل اخلاص و بیمقدار بودن عمل غیرخالص، بزرگان دین ما پیوسته سفارش کردهاند که انسان باید کوشش نماید تا کارهایش با اخلاص و انگیزه الهی باشد. البته رسیدن به این مرتبه بسیار دشوار است و با توجه به اینکه تصحیح نیت و خالص ساختن آن برای خدا و قصد قربت طاقتفرساست، اغلب مردم تحت تأثیر وسوسههای شیطانی توجهی به نیت ندارند و کار خوب در نظر آنان کاری است که صرفنظر از نیت، مفید و نافع باشد؛ غافل از آنکه ممکن است کاری از نظر دیگران سودمند و برای جامعه مفید باشد، اما برای کننده کار نه فقط سودی ندارد، زیانآور نیز هست؛ زیرا وی نیت الهی و اخلاص نداشته است.
بنابراین، کسی که به قصد خودنمایی و ریا و برای اینکه مردم او را بستایند ثروت کلانی را در زمینه تأمین نیازهای جامعه صرف میکند، کارش برای جامعه مفید است، اما هیچ نفعی برای خودش ندارد؛ زیرا آن عملِ فاقد اخلاص و انگیزه الهی بر کمالات او نیفزوده و موجب قرب او به خداوند نمیشود. وی در قبال تلاشها و سرمایهای که خرج کرده حاصلی جز باد درو نکرده است. خداوند درباره فرجام کار این افراد میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِکُم بِالْمَنِّ وَالأذَی کَالَّذِی یُنفِقُ مَالَهُ رِئَاء النَّاسِ وَلاَ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَیْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْدا لاَّ یَقْدِرُونَ عَلَی شَیْءٍ مِمَّا کَسَبُواْ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ»؛6 ای کسانی که ایمان آوردهاید! بخششهای خود را با منت نهادن و رنجانیدن تباه مکنید، مانند آن کس که مال خویش را برای نمایاندن به مردم انفاق میکند و به خدا و روز واپسین ایمان ندارد [و نتیجهای از انفاق خود نمییابد]. داستان او چون داستان سنگ سخت صافی است که بر آن خاکی (غباری) باشد و بارانی تند به آن برسد [آن خاک را ببرد ]و سنگ را همچنان سخت و صاف [و بدون خاک ]بگذارد. [ریاکاران نیز] بر هیچ چیز از آنچه کردهاند دست نمییابند و خداوند گروه کافران را راه نمینماید.
بنابراین، کسانی که خواهان سعادت اخروی و پذیرش اعمالشان از سوی خداوندند، میباید به واکاوی انگیزههای خود بپردازند و بنگرند در پی چه هستند. پس هرگاه نبود مزایای مادی و دنیوی به سستی آنان در عمل انجامید، بدانند که اخلاص ندارند؛ هرگاه تقدیر و تشکر دیگران در رفتار آنان اثر گذاشت و اگر از ایشان قدردانی نشد، نشاطی برای انجام عمل نداشتند، بدانند که نیت و انگیزه آنان مخدوش و آلوده به ریاست. اگر انسان واقعا کاری را برای خدا انجام میدهد، نباید تعریف و خوشایند یا سرزنش دیگران در اراده و تصمیم او تأثیر بگذارند. ما نباید به انگیزهها و رفتارمان مطمئن شویم، بلکه پیوسته میباید خود را در جایگاه متهم ببینیم و هیچگاه از رفتار خودمان راضی نگردیم. چنانکه امیر مؤمنان علیهالسلام فرمودند: «وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ الْمُؤْمِنَ لَا یُصْبِحُ وَ لَا یُمْسِی إِلاَّ وَ نَفْسُهُ ظَنُونٌ عِنْدَهُ فَلَا یَزَالُ زَارِیا عَلَیْهَا وَ مُسْتَزِیدا لَهَا»؛7 ای بندگان خدا! بدانید که مؤمن متعهد باید هر صبح و شام نفس خود را واپاید و بدان بدگمان باشد. همواره خود را سرزنش کند، و هرچه طاعت و عبادت کند آن را کم و ناچیز انگارد و بهتر و بیشتر را طلب کند.
عوامل تحصیل اخلاص
برای تحصیل اخلاص، دو عاملْ نقش اساسی دارند: عامل اول، شناخت اهمیت و ارزش اخلاص و نقش آن در تعالی بخشیدن به عمل و روح انسان، و در مقابل، شناخت زیان و خسارتی است که نیت و عمل غیرخالص در پی دارد. البته با توجه به دلبستگیهای مادی و موانعی که انسان را از اصلاح نفس بازمیدارند، در آغاز، برای کسب معرفت در این زمینه انگیزه کافی نداریم و تنها با همت و اراده جدی تحصیل این معرفت میسور میشود. برای درک بهتر اهمیت و جایگاه اخلاص، باید توجه داشت که هیچ پدیده روحیای نمیتواند مانند اخلاص زندگی پرفراز و نشیب و پراضطراب انسان را تنظیم و تعدیل ساخته، موجب آرامش خاطر شود. علت پیدایی آرامش خاطر از طریق اخلاص این است که روح انسان مخلص هنگامی که به حقیقت والایی اخلاص میورزد، در واقع گمشدهاش را باز مییابد و خود را در مسیر مقصد متعالی میبیند و از آن پس، تاریکیها از فراروی او کنار میروند و به هر سوی مینگرد روشناییها را میبیند.
عامل دوم، تحصیل اخلاص، مبارزه با عادات مزاحم کسب اخلاص انسان است. البته باید توجه داشت که بهترین زمان برای مبارزه با عادات بد دوران جوانی است، که هنوز عادات بد در انسان رسوخ نیافتهاند و خصایص منفی در وی ریشهدار نشدهاند. اما وقتی انسان دوران جوانی را پشت سر نهاد و به دوران میانسالی یا پیری رسید، آن عادات زشت در وی ریشهدار و قوی گشته، مبارزه با آنها و از بین بردنشان بسیار دشوار میشود. از اینرو، امام خمینی قدسسره بارها در درسهای اخلاق خود به جوانان توصیه میکردند که قدر جوانیشان را بدانند و به خودسازی و مبارزه با نفسانیات بپردازند؛ زیرا وقتی انسان پیر شد، خودسازی و مبارزه با عادات و نفسانیات بسیار دشوار میشود.
وقتی انسان دریافت که همه هستیاش از آن خداست، میباید هرچه دارد تقدیم خداوند و مالک حقیقی کند و اخلاص او را نباید امری دور از تصور و غیرعادی پنداشت. کسی که معتقد است هستی و همه امکاناتی که در اختیار اوست از آنِ خداست و او با مشیت و تدبیر الهی روزگار میگذراند و در حوزه مالکیت الهی به دخل و تصرف میپردازد، عقل و منطق به او حکم میکند که اخلاص داشته باشد و غیرخدا را در حوزه مالکیت خدا شریک نسازد. وی با اخلاص در نیت و عمل، آنچه را از خداست و او به امانت در اختیارش نهاده، به صاحب اصلیاش تقدیم میکند و در آنچه میاندیشد و انجام میدهد، سهمی برای خود و غیرخدا در نظر نمیگیرد.
جوشش معارف دین از قلب بنده مخلص خدا
چنانکه گذشت، اخلاص گوهری نایاب است و تنها با یاری جستن از خداوند و توفیق او به دست میآید. اما وقتی اخلاص سراسر وجود انسان را فراگرفت و خداوند بندهاش را خالص یافت، وی را برای خود برمیگزیند و معرفت و حکمت را بر قلبش سرازیر میسازد. از آن پس، او سرچشمه دین الهی میشود، و کسانی که در پی معارف ناب دین هستند، نزد وی میروند و از سرچشمه وجودش که سرشار از معارف دین است، بهرهمند میشوند. این بندگان برگزیده خدا، به سبب پیوند و وابستگی با دین، چنان قوام و استحکامی دارند که موجب استحکام زمین خدا و محیط زندگی انسانهای دیگر میشوند و جامعه را از اضطراب و گسستگی حفظ میکنند. به تعبیر حضرت، آنان اوتاد زمیناند. کاربرد واژه «اوتاد» که جمع «وتد» و به معنای میخ است، گویای آن است که انسانهای مخلص با رفتارها و راهنماییهای خود موجب استحکام جامعه میشوند و آن را از نابودی و تلاشی نجات میدهند؛ چنانکه خداوند کوهها را میخهای زمین و موجب استحکام و پیوستگی آن قرار داد: «أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَادا وَالْجِبَالَ أَوْتَادا»؛8 آیا زمین را بستر و قرارگاه [شما]، و کوهها را میخهایی نگردانیدیم [تا زمین بدانها استوار باشد]؟
بنابراین، همانگونه که کوهها موجب ثبات و استحکام زمین گشته، مانع اضطراب و تزلزل آن میشوند، بندگان صالح خدا، به ویژه انبیا، اوصیا و امامان معصوم علیهمالسلام سبب استحکام زمین و دفع بلاها و موجب نزول برکات الهی میگردند. آنان با بهرهمند ساختن مردم از داناییهای خود، دینِ آنان را قوام و استحکام بخشیده، مانع انحراف و تزلزل در اعتقادات دینیوباورهایمذهبی ایشان میشوند. در نتیجه، مردم با راهنماییهای آنان به راه حق و صواب رهنمون میشوند و از عذاب و کیفر الهی مصون میمانند.
اهلبیت علیهمالسلام چشمهسار معارفوتکیهگاهزمینو آسمان
چنانکه در طلیعه شرح این خطبه نورانی گفتیم، برخی بر آنند که حضرت در بخش اول خطبه، به معرفی فضایل و ویژگیهای متعالی خود و فرزندان معصومشان علیهمالسلاممیپردازند؛ ویژگیهایی که در حد کمال و به طور یکپارچه، در غیرمعصوم یافت نمیشود. برخی تعابیر حضرت، از جمله تعبیر «فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِینِهِ وَ أَوْتَادِ أَرْضِهِ»، این نظر را تقویت میکند؛ زیرا تا کسی با دانشی نامتناهی، بر همه حقایق ظاهری و باطنی قرآن اشراف نداشته باشد و نیز معصوم و مصون از جهل نباشد، نمیتواند مبیّن و مفسّر قرآن و حقایق دین باشد، و معارفی را که مردم نمیتوانند از ظاهر قرآن استخراج کنند در اختیار آنها گذارد. این ویژگی بیشک به پیامبر صلیاللهعلیهوآله و ائمّه اطهار علیهمالسلاماختصاص دارد. همچنین، تعبیر «اوتاد»، همسو با تعابیر برخی روایات درباره نقش حجت و امام معصوم علیهالسلام در حفظ زمین از نابودی است. از جمله امام سجاد علیهالسلاممیفرمایند: «نَحْنُ أَمَانٌ لاَهْلِ الاَرْضِ کَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمَانٌ لاَهْلِ السَّمَاءِ وَنَحْنُ الَّذِینَ بِنَا «یُمْسِکُ السَّمَاء أَن تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ» وَبِنَا یُمْسِکَ الارْضَ أَنْ تَمِیدَ بأَهْلِهاَ وَبِنَا یُنْزِلُ الْغَیْثُ وَلَوْ لا مَا فی الاَرْضِ مِنَّا لَسَاخَتْ الاَرْضُ بِأَهْلِهَا»؛9 ما پناه اهل زمین هستیم، همانگونه که ستارگان پناه اهل آسماناند. ما کسانی هستیم که خداوند به وسیله ما آسمان را نگاه میدارد تا [مبادا ]بر زمین فرو افتد، مگر به اذن خودش. خداوند به وسیله ما زمین را نگاه میدارد تا اهلش را نلرزاند و نابود نکند، و به واسطه ما باران میبارد؛ و اگر از ما کسی در زمین نباشد، همانا زمین اهلش را در خود فرو میبرد.
امام باقر علیهالسلام نیز فرمودند: «لَوْ أَنَّ الْاِمَامَ رُفِعَ مِنَ الْاَرْضِ لَمَاجَتِ الْاَرْضُ بِأَهْلِهَا کَمَا یَمُوجُ الْبَحْرُ بِأَهْلِهِ»؛10 اگر امام و حجت خدا از زمین برداشته شود، همانا زمین اهلش را در کام خود فرو میبرد، همانگونه که دریا اهلش را در کام خود فرو میبرد.
عقل و وحی معیارهای تشخیص رفتار صحیح و مخلصانه
پرسشی که در اینجا مطرح میشود این است که اگر کسی تصمیم گرفت خدا را بندگی کند و وجودش را برای خداوند خالص گرداند، باید چه راهی در پیش گیرد. چه معیار و مقیاسی را میتوان معرفی کرد که بر اساس آن، افراد بفهمند چه کاری برای خداست تا انجام دهند، و چه کاری برای غیرخدا و شرک است تا آن را ترک کنند؟
برای شناخت راه بندگی خدا و رسیدن به مقام اخلاص، دو معیار و به تعبیری دو عامل وجود دارد: عامل اول، فطرت و عقل است که خداوند در درون آدمی نهاده است و انسان میتواند به وسیله آنها حق و باطل، خوب و بد و خیر و شر را تا حدی تشخیص دهد. خداوند در قرآن به این عامل اشاره کرده، میفرماید: «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا»؛11 سوگند به نفس و کسی که آن را درست کرد، پس بدکاری و پرهیزکاریاش را به وی الهام کرد.
خداوند متعال با آفرینش نفس انسان زمینه فطری شناخت خوب و بد و تقوا و فسادورزی را در وی قرار داده است. آدمی به مدد این نیروی درونی میتواند خیر را از شر تشخیص دهد و خوبی یا بدی بسیاری از رفتارها را بشناسد. اما این عامل، با توجه به محدودیت و عدم شناخت جزئیات و احکام تفصیلی، کامل نیست و نمیتواند به طور کامل راهنمای انسان در زندگی باشد. از اینرو، خداوند عامل بیرونی، یعنی وحی را نیز در اختیار انسان نهاد که به وسیله آن میتوان حق و باطل، خوبی و بدی و احکام همه رفتارهای اختیاری انسان را به طور کامل شناخت. بنابراین، انسان برای حرکت در مسیر بندگی و خالص ساختن وجود و رفتارش برای خدا، از دو عامل درونی فطرت و عقل، و عامل بیرونی وحی و راهنماییهای پیامبران و اولیای خدا بهرهمند است.
با توجه به اینکه برخی احکام و خوبی و بدی برخی رفتارها را عقلْ به خوبی درک میکند، معتزله و اغلب شیعیان معتقدند عقل مستقلاً احکامی دارد. افزون بر این، آنان بر تحسین و تقبیح ذاتی عقل تأکید میورزند و بر آنند که همه افعال، خود، بدون امر و نهی شارع حَسَن و یا قبیحاند. از نظر آنان، دلایل عقلی دستکم در تشخیص پارهای احکام کاربرد استقلالی دارد و این کاربرد بر دو نوع است:
1. مستقلات عقلیه: ادلّهای که تمام مقدّمات آنها عقلی است؛ یعنی در این ادلّه، برای تشخیص و کشف صغرا و کبرای قیاس، عقل حاکم است؛ مانند: «عدل عقلاً نیکوست» یا «ظلم عقلاً قبیح و بد است».
2. غیرمستقلات عقلیه: ادلّهای که در آنها تنها کبرای قیاس عقلی است و صغرای آن از شرع برگرفته شده است. برای مثال، قیاس ذیل از جمله غیرمستقلات عقلیه است: «نماز واجب شرعی است و هر عملی که واجب شرعی باشد، مقدّماتش نیز شرعا واجب است، پس مقدمات نماز شرعا واجب است.» در این قیاس، صغرا غیرعقلی و کبرا عقلی است. عقل بین وجوب شرعی ذوالمقدّمه و وجوب شرعی مقدّمه ملازمه میبیند.
کلیترین و عمومیترین احکام عقل، حسن عدل و قبح ظلم است، که همه احکام عقل بدان بازمیگردند. مثلاً عقل راستگویی را از آن نظر که عدل است، نیکو میداند یا دروغ را از آن نظر که ظلم است، بد و قبیح میشمارد. درباره عدل تعاریف گوناگونی ارائه کردهاند که متناسبترین تعریف با این بحث، تعریف عدل به «اعطاء کلّ ذی حقّ حقّه» است. با توجه به این تعریف، عدل ایجاب میکند که انسان حق هرکس را به او بدهد؛ زیرا در غیر این صورت به او ظلم کرده است. اکنون با توجه به اینکه همه هستی آدمی ملک خداست و انسان موظف است با رضایت و خواست الهی در ملک او تصرف کند، همه انگیزهها، سخنان و رفتارهایش مربوط به خداوند است و عدلْ حکم میکند که آنها را برای خداوند خالص گرداند. به تعبیر دیگر، باید حقوقی را که خداوند در آن زمینهها بر انسان دارد به او واگذارد؛ چون اگر رفتارها، نیتها و سخنانش برای خداوند نبود، به او ظلم روا داشته، حقوقش را ادا نکرده است. پس کسی که حاکمیت و مالکیت خداوند را بر همه هستی و از جمله بر وجود خود باور دارد، جز برای خدا کاری انجام نمیدهد. او وقتی خود را مخلوق خدا دانست و هرچه در اختیارش بود از آنِ او دانست، کاملاً در برابر وی تسیلم است و سهمی برای خود در نظر نمیگیرد و میل و هوای نفس خویش را زیر پای مینهد. چنین انسانی چون چشم، گوش، فکر، عقل، دست و پا، و دیگر اعضا و جوارحش را از خدا میداند، همه آنها را در جهت رضایت او به کار میگیرد و معتقد است عدل ایجاب میکند که حقوق الهی را به او واگذارد که اگر جز این رفتار کرد و به خداوند شرک ورزید و کسی را شریک وی ساخت، در حق معبود خویش ظلم کرده است. همچنین معبودْ تنها خداوند است که باید عبادت و پرستش شود و عبادت غیرخداوند شرک و ظلم در حق اوست. حضرت لقمان در ضمن نصایح خود، به فرزندش فرمود: «یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ»؛12 ای پسرک من! به خداوند شرک نورز که هر آینه شرک ستمی بزرگ است.
عدالتورزی، حقگروی و پیروی دوستان خدا از قرآن
با توجه به آنچه گذشت، حضرت درباره یکی از ویژگیهای برگزیدگان خداوند میفرمایند: «قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ فَکَانَ أَوَّلُ عَدْلِهِ نَفْی الْهَوَی عَنْ نَفْسِهِ»؛ خود را به اجرای عدالت پایبند کرده و نخستین گامش در این راه زدودنِ هوا و هوس از درون خویش است. چنانکه علمای اخلاق گفتهاند، عدالت ملکهای است که منشأ انجام افعال فاضله است. وقتی ملکه عدالت در جان آدمی رسوخ یافت، پیوسته اعمال شایسته و خیر انجام میدهد و از اعمال زشت خودداری میورزد. عدالت در ارتباط با قوّه شهویه به معنای عفافورزی است،13 و دشوارتر از عدالت در ارتباط با سایر قواست؛ زیرا بیشتر انحرافاتی که در شریعت از آن نهی شده، ناظر به شهوات است. به همین دلیل، حضرت بارزترین مصداق عدالتورزی برگزیدگان خدا را کنار زدن هوای نفس برمیشمارند؛ زیرا سالک برای مهار رفتار خود، بیش از هر کار، باید به اصلاح قوّه شهویه بپردازد و در اینباره حدود الهی را رعایت کند، و درباره خوردنیها، آشامیدنیها، آمیزش و کسب درآمد و اموری از این دست، از حدود الهی خارج نشود.
امام علیهالسلام، سپس در بیان صفت دیگری از صفات بندگان برگزیده خدا میفرمایند: «یَصِفُ الْحَقَّ وَ یَعْمَلُ بِهِ لَا یَدَعُ لِلْخَیْرِ غَایَةً إِلاَّ أَمَّهَا وَ لَا مَظِنَّةً إِلاَّ قَصَدَهَا»؛ در سخن، حق را به نیکویی تفسیر میکند و در عمل بدان پایبند است. هیچ هدف خیری نیست که آهنگ آن نکند و در راه تحقق آن گام نزند، و گمان خیری نبرده که به سوی آن نشتافته باشد.
سالک طریق خدا در توصیف حقْ امیال و هواهای نفسانی خویش را دخالت نمیدهد و معیار او در توصیف حق، قانون هستی است، که بر موجودیت و حیات او حاکم است؛ قانونی که بنابر آن همه عالم و تمام هستی او متعلق به خداست و او وظیفهای جز بندگی خداوند ندارد و نباید خود و غیرخدا را در برابر او مستقل ببیند و برای آنها سهمی و شأنی در نظر گیرد. آنگاه که به این درجه از معرفت رسید، باید به مقتضای آن نیز عمل کند. روح بنده سالک چون تشنه خیر و کمال است افقهای متعالی سعادت و خیر و کمال را مینگرد و همواره برای رسیدن به کمالاتی فزونتر، روح خود را تشنه و بیتاب نگاه میدارد. زمانی از این پویایی دست میکشد که به کمال نامتناهی و قرب الهی، نایل آید. او در مسیرِ به فعلیت رساندن استعداد کمالجویی خود از احتمال و گمان خیر و کمال هم نمیگذرد و برای اینکه یقین کند که به سرحد تعالی و کمال رسیده، آنچه را احتمال میدهد و گمان میبرد که خیر و کمال و غذای روح اوست، فراچنگ میآورد و از آنْ صرفنظر نمیکند.
حضرت آخرین ویژگی بندگان برگزیده خدا را اینگونه وصف میکند: «قَدْ أَمْکَنَ الْکِتَابَ مِنْ زِمَامِهِ فَهُوَ قَائِدُهُ وَ إِمَامُهُ یَحُلُّ حَیْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ وَ یَنْزِلُ حَیْثُ کَانَ مَنْزِلُهُ»؛ بیتردید زمام امور خویش را به کتاب الهی سپرده است. پس پیشوا و امام او قرآن است: هر جا که قرآن باراندازد، او نیز فرود آید و هر جا که قرآن جای گیرد، او را نیز جایگاهی باشد.
با توجه به اینکه قلمرو شناخت عقل محدود است و نمیتواند همه وظایف، تکالیف، تفاصیل و جزئیات را تشخیص دهد، انسان برای تشخیص وظایف بندگی خود، ناگزیر باید سراغ وحی و کلام خداوند برود و زمام و اختیار خود را به قرآن بسپارد و آن را پیشوا و رهبر خویش سازد، و در تمام مراحل زندگی دستورات و مقرّرات الهی را سرلوحه رفتار خویش سازد. باشد که از این رهگذار به رضوان و قرب الهی و سعادت جاودانی که در پی آن است، دست یابد.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ نهجالبلاغه، خ 87.
2ـ یونس: 22.
3ـ زمر: 2و3.
4ـ صافات: 40.
5ـ ص: 82ـ83.
6ـ بقره: 264.
7ـ نهجالبلاغه، خ 175.
8ـ نبأ: 6و7.
9ـ احمدبن على طبرسى، احتجاج، مشهد، مرتضى، 1403، ج 2، ص 317.
10ـ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، قم، دارالکتب الاسلامیه، 1395ق، ج 1، ص 203.
11ـ شمس: 7و8.
12ـ لقمان: 13.
13ـ این مفهوم در مقابل خمود و خاموش ساختن شهوت و نیز بىبندوبارى و افراط در استفاده از شهوت قرار دارد.
«قَدْ أَخْلَصَ لِلّهِ فَاسْتَخْلَصَهُ فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِینِهِ وَ أَوْتَادِ أَرْضِهِ، قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ فَکَانَ أَوَّلُ عَدْلِهِ نَفْی الْهَوَی عَنْ نَفْسِهِ، یَصِفُ الْحَقَّ وَ یَعْمَلُ بِهِ لَا یَدَعُ لِلْخَیْرِ غَایَةً إِلاَّ أَمَّهَا وَ لَا مَظِنَّةً إِلاَّ قَصَدَهَا، قَدْ أَمْکَنَ الْکِتَابَ مِنْ زِمَامِهِ فَهُوَ قَائِدُهُ وَ إِمَامُهُ یَحُلُّ حَیْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ وَ یَنْزِلُ حَیْثُ کَانَ مَنْزِلُهُ»؛1 او به خداوند اخلاص ورزید، و خداوند وی را به مقام مخلصان نایل ساخت. از معادن دین خداوندی، و از میخهای محکم زمین است. خود را به اجرای عدالت پایبند کرده و نخستین گامش در این راه، زدودنِ هوا و هوس از درون خویش است. در سخن، حق را به نیکویی تفسیر میکند و در عمل بدان پایبند است. هیچ هدف خیری نیست که آهنگ آن نکند و در راه تحقق آن گام برندارد، و گمان خیری نبرده که به سوی آن نشتافته باشد. بیتردید زمام امور خویش را به کتاب الهی سپرده است. پس پیشوا و امام او قرآن است. هرجا که قرآن بار اندازد، او نیز فرود آید و هرجا که قرآن جایگیرد، او را نیز جایگاهی باشد.
امیرمؤمنان علیهالسلام برخی جملات خطبه را با «قد»، که حرف تحقیق است و از تحقق مفاد جمله حکایت دارد، آغاز کردهاند و پس از طرح یکی از ویژگیهای دوستان برگزیده خدا در قالب آن جمله، نتیجه و بازتاب رفتاری آن ویژگی را نیز یادآور میشوند. از جمله، حضرت در بخش پایانی ویژگیهای دوستان برگزیده خدا، سه جمله را با «قد» آغاز کردهاند و سپس به بیان نتیجه و بازتاب رفتاری ویژگیهای یاد شده در آن جملات میپردازند. ایشان در نخستین جمله، که به حق میتوان مفاد آن را مهمترین ویژگی، و عصاره فضایل دوستان خدا برشمرد،
میفرمایند: «قَدْ أَخْلَصَ لِلّهِ فَاسْتَخْلَصَهُ فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِینِهِ وَ أَوْتَادِ أَرْضِهِ»؛ به خداوند اخلاص ورزید و خداوند وی را به مقام مخلصین نایل ساخت. از معادن دین خداوندی، و از میخهای محکم زمین است.
بازتاب اخلاص در اندیشه و رفتار
«اخلاص» عبارت است از خارج ساختن غیر خداوند از حرم دل، و اختصاص آن به محبوب ازلی و ابدی. اخلاص به ذات اقدس الهی، یعنی قرار گرفتن در مسیر «انّا لله و انّا الیه راجعون». از منابع اسلامی و از لابهلای تحقیقات محققان در انسانشناسی دینی برمیآید که اخلاص در اندیشه و گفتار و کردار، موجب لایروبی چشمهسارهای درونی است که با پاک شدن آنها، انبوه معرفت ناب و خالص از درون انسان به جریان میافتد. اخلاص در اندیشه و فکر، در گستره تواناییها و استعدادهای انسان واقعیات و حقایق را قابل شهود میسازد، و از آمیختن آنها با آلودگیهای تخیلات و اوهام بیبنیاد جلوگیری میکند و مانع نفوذ خواستهها و امیال حیوانی به درون انسان میشود. همچنین اخلاص در گفتار و پرهیز از فریبکاری مردم با کلمات زیبا و فریبنده، موجب رهاندن خود و دیگران از پیامدهای شومی است که فریبکاری مردم از طریق سخنپردازی در پی دارد. اخلاص در عمل و پرهیز از خودخواهی و خودمحوری، عامل سازنده موجودیت انسان در مسیر حیات معقول و الهی است.
کسی که خواهان گوهر اخلاص است باید همه توان و تلاش خود را برای رسیدن به آن به کار گیرد و در تفکر و عمل خویش سهمی برای خود و غیرخدا در نظر نگیرد؛ زیرا در غیر این صورت، آنان را شریک خدا قرار داده است و خداوند نیز آن عمل ناخالص را نمیپذیرد و سهم خویش را به دیگران میبخشد. اما خداوند کسی را که به گوهر اخلاص دست یافت و وجودش را وقف او ساخت، مخصوص خویش قرار میدهد و مقام مخلصین را به وی عنایت میکند. چنین کسی مشمول رضوان خداوند میشود و به بارگاه قدس او بار مییابد. به دیگر سخن، در زمینه اخلاص، بندگان برگزیده و خاص خداوند از دو مقام برخوردارند: مقام اول «مقام مخلِصین» است که با ریاضت و مجاهدتواخلاصورزیدن در نیت، سخن و رفتار حاصل میآید، و جمله «قد أخلص للّه»، در این خطبه و برخی از آیات قرآن ناظر به آنند؛ مانند:
ـ «دَعَوُاْ اللّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ»؛2 خدای را در حالی که دین را ویژه او کنند [با اخلاص] بخوانند.
ـ «فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصا لَهُ الدِّینَ أَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ»؛3 پس خدا را بپرست در حالیکه دین را ویژه او کرده باشی.آگاهباشیدکه آیینویژه و پاک از آنِ خداست.
و مقام دوم «مقام مخلَصین» است که بر مقام اول مترتب است و خداوند آن را پس از مبارزه با نفس و تحصیل اخلاص در فکر و سخن و رفتار، به بنده برگزیده خود عنایت میکند و او را برای خود برمیگزیند و از کمالات و مراتب معنوی خاص بهرهمندش میسازد. جمله «فاستخلصه» و برخی از آیات قرآن ناظر به این مقام رفیع و متعالیاند؛ مانند آیه «إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ.»4 مخلَصین بندگان خاص و برگزیده خداوندند که حریم دل را تنها در اختیار معبود قرار دادهاند و غیر خدا را به دل آنان راهی نیست. از اینرو، شیطان نیز به دل ایشان راهی ندارد و نمیتواند دخالت و تصرفی در رفتارشان کند و از آنان ناامید گشته است:«قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»؛5 پس به عزتت سوگند که البته همه آنان را گمراه میکنم. مگر بندگان ویژه و برگزیدهات از آنان را [که مرا بر ایشان راهی نیست].
اخلاص روح همه کارهاست و اگر کاری با اخلاص صورت پذیرد، هم برای خود انسان مفید است و هم برای دیگران؛ اما اگر کاری بدون اخلاص انجام شود، هم انسان از زحمتی که کشیده سودی نمیبرد و هم آن کار برای دیگران برکتی ندارد. خداوند متعال بر اساس سنّت خود، هر کار کوچکی را اگر همراه با اخلاص باشد، بزرگ میسازد و برکات فراوان در آن قرار میدهد. در مقابل، کارهای بزرگ را به دلیل نداشتن اخلاص بیبرکت و بیفایده میگرداند.
اهمیت تحصیل اخلاص در آموزههای دینی
با توجه به ضرورت تحصیل اخلاص و بیمقدار بودن عمل غیرخالص، بزرگان دین ما پیوسته سفارش کردهاند که انسان باید کوشش نماید تا کارهایش با اخلاص و انگیزه الهی باشد. البته رسیدن به این مرتبه بسیار دشوار است و با توجه به اینکه تصحیح نیت و خالص ساختن آن برای خدا و قصد قربت طاقتفرساست، اغلب مردم تحت تأثیر وسوسههای شیطانی توجهی به نیت ندارند و کار خوب در نظر آنان کاری است که صرفنظر از نیت، مفید و نافع باشد؛ غافل از آنکه ممکن است کاری از نظر دیگران سودمند و برای جامعه مفید باشد، اما برای کننده کار نه فقط سودی ندارد، زیانآور نیز هست؛ زیرا وی نیت الهی و اخلاص نداشته است.
بنابراین، کسی که به قصد خودنمایی و ریا و برای اینکه مردم او را بستایند ثروت کلانی را در زمینه تأمین نیازهای جامعه صرف میکند، کارش برای جامعه مفید است، اما هیچ نفعی برای خودش ندارد؛ زیرا آن عملِ فاقد اخلاص و انگیزه الهی بر کمالات او نیفزوده و موجب قرب او به خداوند نمیشود. وی در قبال تلاشها و سرمایهای که خرج کرده حاصلی جز باد درو نکرده است. خداوند درباره فرجام کار این افراد میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِکُم بِالْمَنِّ وَالأذَی کَالَّذِی یُنفِقُ مَالَهُ رِئَاء النَّاسِ وَلاَ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَیْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْدا لاَّ یَقْدِرُونَ عَلَی شَیْءٍ مِمَّا کَسَبُواْ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ»؛6 ای کسانی که ایمان آوردهاید! بخششهای خود را با منت نهادن و رنجانیدن تباه مکنید، مانند آن کس که مال خویش را برای نمایاندن به مردم انفاق میکند و به خدا و روز واپسین ایمان ندارد [و نتیجهای از انفاق خود نمییابد]. داستان او چون داستان سنگ سخت صافی است که بر آن خاکی (غباری) باشد و بارانی تند به آن برسد [آن خاک را ببرد ]و سنگ را همچنان سخت و صاف [و بدون خاک ]بگذارد. [ریاکاران نیز] بر هیچ چیز از آنچه کردهاند دست نمییابند و خداوند گروه کافران را راه نمینماید.
بنابراین، کسانی که خواهان سعادت اخروی و پذیرش اعمالشان از سوی خداوندند، میباید به واکاوی انگیزههای خود بپردازند و بنگرند در پی چه هستند. پس هرگاه نبود مزایای مادی و دنیوی به سستی آنان در عمل انجامید، بدانند که اخلاص ندارند؛ هرگاه تقدیر و تشکر دیگران در رفتار آنان اثر گذاشت و اگر از ایشان قدردانی نشد، نشاطی برای انجام عمل نداشتند، بدانند که نیت و انگیزه آنان مخدوش و آلوده به ریاست. اگر انسان واقعا کاری را برای خدا انجام میدهد، نباید تعریف و خوشایند یا سرزنش دیگران در اراده و تصمیم او تأثیر بگذارند. ما نباید به انگیزهها و رفتارمان مطمئن شویم، بلکه پیوسته میباید خود را در جایگاه متهم ببینیم و هیچگاه از رفتار خودمان راضی نگردیم. چنانکه امیر مؤمنان علیهالسلام فرمودند: «وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ الْمُؤْمِنَ لَا یُصْبِحُ وَ لَا یُمْسِی إِلاَّ وَ نَفْسُهُ ظَنُونٌ عِنْدَهُ فَلَا یَزَالُ زَارِیا عَلَیْهَا وَ مُسْتَزِیدا لَهَا»؛7 ای بندگان خدا! بدانید که مؤمن متعهد باید هر صبح و شام نفس خود را واپاید و بدان بدگمان باشد. همواره خود را سرزنش کند، و هرچه طاعت و عبادت کند آن را کم و ناچیز انگارد و بهتر و بیشتر را طلب کند.
عوامل تحصیل اخلاص
برای تحصیل اخلاص، دو عاملْ نقش اساسی دارند: عامل اول، شناخت اهمیت و ارزش اخلاص و نقش آن در تعالی بخشیدن به عمل و روح انسان، و در مقابل، شناخت زیان و خسارتی است که نیت و عمل غیرخالص در پی دارد. البته با توجه به دلبستگیهای مادی و موانعی که انسان را از اصلاح نفس بازمیدارند، در آغاز، برای کسب معرفت در این زمینه انگیزه کافی نداریم و تنها با همت و اراده جدی تحصیل این معرفت میسور میشود. برای درک بهتر اهمیت و جایگاه اخلاص، باید توجه داشت که هیچ پدیده روحیای نمیتواند مانند اخلاص زندگی پرفراز و نشیب و پراضطراب انسان را تنظیم و تعدیل ساخته، موجب آرامش خاطر شود. علت پیدایی آرامش خاطر از طریق اخلاص این است که روح انسان مخلص هنگامی که به حقیقت والایی اخلاص میورزد، در واقع گمشدهاش را باز مییابد و خود را در مسیر مقصد متعالی میبیند و از آن پس، تاریکیها از فراروی او کنار میروند و به هر سوی مینگرد روشناییها را میبیند.
عامل دوم، تحصیل اخلاص، مبارزه با عادات مزاحم کسب اخلاص انسان است. البته باید توجه داشت که بهترین زمان برای مبارزه با عادات بد دوران جوانی است، که هنوز عادات بد در انسان رسوخ نیافتهاند و خصایص منفی در وی ریشهدار نشدهاند. اما وقتی انسان دوران جوانی را پشت سر نهاد و به دوران میانسالی یا پیری رسید، آن عادات زشت در وی ریشهدار و قوی گشته، مبارزه با آنها و از بین بردنشان بسیار دشوار میشود. از اینرو، امام خمینی قدسسره بارها در درسهای اخلاق خود به جوانان توصیه میکردند که قدر جوانیشان را بدانند و به خودسازی و مبارزه با نفسانیات بپردازند؛ زیرا وقتی انسان پیر شد، خودسازی و مبارزه با عادات و نفسانیات بسیار دشوار میشود.
وقتی انسان دریافت که همه هستیاش از آن خداست، میباید هرچه دارد تقدیم خداوند و مالک حقیقی کند و اخلاص او را نباید امری دور از تصور و غیرعادی پنداشت. کسی که معتقد است هستی و همه امکاناتی که در اختیار اوست از آنِ خداست و او با مشیت و تدبیر الهی روزگار میگذراند و در حوزه مالکیت الهی به دخل و تصرف میپردازد، عقل و منطق به او حکم میکند که اخلاص داشته باشد و غیرخدا را در حوزه مالکیت خدا شریک نسازد. وی با اخلاص در نیت و عمل، آنچه را از خداست و او به امانت در اختیارش نهاده، به صاحب اصلیاش تقدیم میکند و در آنچه میاندیشد و انجام میدهد، سهمی برای خود و غیرخدا در نظر نمیگیرد.
جوشش معارف دین از قلب بنده مخلص خدا
چنانکه گذشت، اخلاص گوهری نایاب است و تنها با یاری جستن از خداوند و توفیق او به دست میآید. اما وقتی اخلاص سراسر وجود انسان را فراگرفت و خداوند بندهاش را خالص یافت، وی را برای خود برمیگزیند و معرفت و حکمت را بر قلبش سرازیر میسازد. از آن پس، او سرچشمه دین الهی میشود، و کسانی که در پی معارف ناب دین هستند، نزد وی میروند و از سرچشمه وجودش که سرشار از معارف دین است، بهرهمند میشوند. این بندگان برگزیده خدا، به سبب پیوند و وابستگی با دین، چنان قوام و استحکامی دارند که موجب استحکام زمین خدا و محیط زندگی انسانهای دیگر میشوند و جامعه را از اضطراب و گسستگی حفظ میکنند. به تعبیر حضرت، آنان اوتاد زمیناند. کاربرد واژه «اوتاد» که جمع «وتد» و به معنای میخ است، گویای آن است که انسانهای مخلص با رفتارها و راهنماییهای خود موجب استحکام جامعه میشوند و آن را از نابودی و تلاشی نجات میدهند؛ چنانکه خداوند کوهها را میخهای زمین و موجب استحکام و پیوستگی آن قرار داد: «أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَادا وَالْجِبَالَ أَوْتَادا»؛8 آیا زمین را بستر و قرارگاه [شما]، و کوهها را میخهایی نگردانیدیم [تا زمین بدانها استوار باشد]؟
بنابراین، همانگونه که کوهها موجب ثبات و استحکام زمین گشته، مانع اضطراب و تزلزل آن میشوند، بندگان صالح خدا، به ویژه انبیا، اوصیا و امامان معصوم علیهمالسلام سبب استحکام زمین و دفع بلاها و موجب نزول برکات الهی میگردند. آنان با بهرهمند ساختن مردم از داناییهای خود، دینِ آنان را قوام و استحکام بخشیده، مانع انحراف و تزلزل در اعتقادات دینیوباورهایمذهبی ایشان میشوند. در نتیجه، مردم با راهنماییهای آنان به راه حق و صواب رهنمون میشوند و از عذاب و کیفر الهی مصون میمانند.
اهلبیت علیهمالسلام چشمهسار معارفوتکیهگاهزمینو آسمان
چنانکه در طلیعه شرح این خطبه نورانی گفتیم، برخی بر آنند که حضرت در بخش اول خطبه، به معرفی فضایل و ویژگیهای متعالی خود و فرزندان معصومشان علیهمالسلاممیپردازند؛ ویژگیهایی که در حد کمال و به طور یکپارچه، در غیرمعصوم یافت نمیشود. برخی تعابیر حضرت، از جمله تعبیر «فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِینِهِ وَ أَوْتَادِ أَرْضِهِ»، این نظر را تقویت میکند؛ زیرا تا کسی با دانشی نامتناهی، بر همه حقایق ظاهری و باطنی قرآن اشراف نداشته باشد و نیز معصوم و مصون از جهل نباشد، نمیتواند مبیّن و مفسّر قرآن و حقایق دین باشد، و معارفی را که مردم نمیتوانند از ظاهر قرآن استخراج کنند در اختیار آنها گذارد. این ویژگی بیشک به پیامبر صلیاللهعلیهوآله و ائمّه اطهار علیهمالسلاماختصاص دارد. همچنین، تعبیر «اوتاد»، همسو با تعابیر برخی روایات درباره نقش حجت و امام معصوم علیهالسلام در حفظ زمین از نابودی است. از جمله امام سجاد علیهالسلاممیفرمایند: «نَحْنُ أَمَانٌ لاَهْلِ الاَرْضِ کَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمَانٌ لاَهْلِ السَّمَاءِ وَنَحْنُ الَّذِینَ بِنَا «یُمْسِکُ السَّمَاء أَن تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ» وَبِنَا یُمْسِکَ الارْضَ أَنْ تَمِیدَ بأَهْلِهاَ وَبِنَا یُنْزِلُ الْغَیْثُ وَلَوْ لا مَا فی الاَرْضِ مِنَّا لَسَاخَتْ الاَرْضُ بِأَهْلِهَا»؛9 ما پناه اهل زمین هستیم، همانگونه که ستارگان پناه اهل آسماناند. ما کسانی هستیم که خداوند به وسیله ما آسمان را نگاه میدارد تا [مبادا ]بر زمین فرو افتد، مگر به اذن خودش. خداوند به وسیله ما زمین را نگاه میدارد تا اهلش را نلرزاند و نابود نکند، و به واسطه ما باران میبارد؛ و اگر از ما کسی در زمین نباشد، همانا زمین اهلش را در خود فرو میبرد.
امام باقر علیهالسلام نیز فرمودند: «لَوْ أَنَّ الْاِمَامَ رُفِعَ مِنَ الْاَرْضِ لَمَاجَتِ الْاَرْضُ بِأَهْلِهَا کَمَا یَمُوجُ الْبَحْرُ بِأَهْلِهِ»؛10 اگر امام و حجت خدا از زمین برداشته شود، همانا زمین اهلش را در کام خود فرو میبرد، همانگونه که دریا اهلش را در کام خود فرو میبرد.
عقل و وحی معیارهای تشخیص رفتار صحیح و مخلصانه
پرسشی که در اینجا مطرح میشود این است که اگر کسی تصمیم گرفت خدا را بندگی کند و وجودش را برای خداوند خالص گرداند، باید چه راهی در پیش گیرد. چه معیار و مقیاسی را میتوان معرفی کرد که بر اساس آن، افراد بفهمند چه کاری برای خداست تا انجام دهند، و چه کاری برای غیرخدا و شرک است تا آن را ترک کنند؟
برای شناخت راه بندگی خدا و رسیدن به مقام اخلاص، دو معیار و به تعبیری دو عامل وجود دارد: عامل اول، فطرت و عقل است که خداوند در درون آدمی نهاده است و انسان میتواند به وسیله آنها حق و باطل، خوب و بد و خیر و شر را تا حدی تشخیص دهد. خداوند در قرآن به این عامل اشاره کرده، میفرماید: «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا»؛11 سوگند به نفس و کسی که آن را درست کرد، پس بدکاری و پرهیزکاریاش را به وی الهام کرد.
خداوند متعال با آفرینش نفس انسان زمینه فطری شناخت خوب و بد و تقوا و فسادورزی را در وی قرار داده است. آدمی به مدد این نیروی درونی میتواند خیر را از شر تشخیص دهد و خوبی یا بدی بسیاری از رفتارها را بشناسد. اما این عامل، با توجه به محدودیت و عدم شناخت جزئیات و احکام تفصیلی، کامل نیست و نمیتواند به طور کامل راهنمای انسان در زندگی باشد. از اینرو، خداوند عامل بیرونی، یعنی وحی را نیز در اختیار انسان نهاد که به وسیله آن میتوان حق و باطل، خوبی و بدی و احکام همه رفتارهای اختیاری انسان را به طور کامل شناخت. بنابراین، انسان برای حرکت در مسیر بندگی و خالص ساختن وجود و رفتارش برای خدا، از دو عامل درونی فطرت و عقل، و عامل بیرونی وحی و راهنماییهای پیامبران و اولیای خدا بهرهمند است.
با توجه به اینکه برخی احکام و خوبی و بدی برخی رفتارها را عقلْ به خوبی درک میکند، معتزله و اغلب شیعیان معتقدند عقل مستقلاً احکامی دارد. افزون بر این، آنان بر تحسین و تقبیح ذاتی عقل تأکید میورزند و بر آنند که همه افعال، خود، بدون امر و نهی شارع حَسَن و یا قبیحاند. از نظر آنان، دلایل عقلی دستکم در تشخیص پارهای احکام کاربرد استقلالی دارد و این کاربرد بر دو نوع است:
1. مستقلات عقلیه: ادلّهای که تمام مقدّمات آنها عقلی است؛ یعنی در این ادلّه، برای تشخیص و کشف صغرا و کبرای قیاس، عقل حاکم است؛ مانند: «عدل عقلاً نیکوست» یا «ظلم عقلاً قبیح و بد است».
2. غیرمستقلات عقلیه: ادلّهای که در آنها تنها کبرای قیاس عقلی است و صغرای آن از شرع برگرفته شده است. برای مثال، قیاس ذیل از جمله غیرمستقلات عقلیه است: «نماز واجب شرعی است و هر عملی که واجب شرعی باشد، مقدّماتش نیز شرعا واجب است، پس مقدمات نماز شرعا واجب است.» در این قیاس، صغرا غیرعقلی و کبرا عقلی است. عقل بین وجوب شرعی ذوالمقدّمه و وجوب شرعی مقدّمه ملازمه میبیند.
کلیترین و عمومیترین احکام عقل، حسن عدل و قبح ظلم است، که همه احکام عقل بدان بازمیگردند. مثلاً عقل راستگویی را از آن نظر که عدل است، نیکو میداند یا دروغ را از آن نظر که ظلم است، بد و قبیح میشمارد. درباره عدل تعاریف گوناگونی ارائه کردهاند که متناسبترین تعریف با این بحث، تعریف عدل به «اعطاء کلّ ذی حقّ حقّه» است. با توجه به این تعریف، عدل ایجاب میکند که انسان حق هرکس را به او بدهد؛ زیرا در غیر این صورت به او ظلم کرده است. اکنون با توجه به اینکه همه هستی آدمی ملک خداست و انسان موظف است با رضایت و خواست الهی در ملک او تصرف کند، همه انگیزهها، سخنان و رفتارهایش مربوط به خداوند است و عدلْ حکم میکند که آنها را برای خداوند خالص گرداند. به تعبیر دیگر، باید حقوقی را که خداوند در آن زمینهها بر انسان دارد به او واگذارد؛ چون اگر رفتارها، نیتها و سخنانش برای خداوند نبود، به او ظلم روا داشته، حقوقش را ادا نکرده است. پس کسی که حاکمیت و مالکیت خداوند را بر همه هستی و از جمله بر وجود خود باور دارد، جز برای خدا کاری انجام نمیدهد. او وقتی خود را مخلوق خدا دانست و هرچه در اختیارش بود از آنِ او دانست، کاملاً در برابر وی تسیلم است و سهمی برای خود در نظر نمیگیرد و میل و هوای نفس خویش را زیر پای مینهد. چنین انسانی چون چشم، گوش، فکر، عقل، دست و پا، و دیگر اعضا و جوارحش را از خدا میداند، همه آنها را در جهت رضایت او به کار میگیرد و معتقد است عدل ایجاب میکند که حقوق الهی را به او واگذارد که اگر جز این رفتار کرد و به خداوند شرک ورزید و کسی را شریک وی ساخت، در حق معبود خویش ظلم کرده است. همچنین معبودْ تنها خداوند است که باید عبادت و پرستش شود و عبادت غیرخداوند شرک و ظلم در حق اوست. حضرت لقمان در ضمن نصایح خود، به فرزندش فرمود: «یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ»؛12 ای پسرک من! به خداوند شرک نورز که هر آینه شرک ستمی بزرگ است.
عدالتورزی، حقگروی و پیروی دوستان خدا از قرآن
با توجه به آنچه گذشت، حضرت درباره یکی از ویژگیهای برگزیدگان خداوند میفرمایند: «قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ فَکَانَ أَوَّلُ عَدْلِهِ نَفْی الْهَوَی عَنْ نَفْسِهِ»؛ خود را به اجرای عدالت پایبند کرده و نخستین گامش در این راه زدودنِ هوا و هوس از درون خویش است. چنانکه علمای اخلاق گفتهاند، عدالت ملکهای است که منشأ انجام افعال فاضله است. وقتی ملکه عدالت در جان آدمی رسوخ یافت، پیوسته اعمال شایسته و خیر انجام میدهد و از اعمال زشت خودداری میورزد. عدالت در ارتباط با قوّه شهویه به معنای عفافورزی است،13 و دشوارتر از عدالت در ارتباط با سایر قواست؛ زیرا بیشتر انحرافاتی که در شریعت از آن نهی شده، ناظر به شهوات است. به همین دلیل، حضرت بارزترین مصداق عدالتورزی برگزیدگان خدا را کنار زدن هوای نفس برمیشمارند؛ زیرا سالک برای مهار رفتار خود، بیش از هر کار، باید به اصلاح قوّه شهویه بپردازد و در اینباره حدود الهی را رعایت کند، و درباره خوردنیها، آشامیدنیها، آمیزش و کسب درآمد و اموری از این دست، از حدود الهی خارج نشود.
امام علیهالسلام، سپس در بیان صفت دیگری از صفات بندگان برگزیده خدا میفرمایند: «یَصِفُ الْحَقَّ وَ یَعْمَلُ بِهِ لَا یَدَعُ لِلْخَیْرِ غَایَةً إِلاَّ أَمَّهَا وَ لَا مَظِنَّةً إِلاَّ قَصَدَهَا»؛ در سخن، حق را به نیکویی تفسیر میکند و در عمل بدان پایبند است. هیچ هدف خیری نیست که آهنگ آن نکند و در راه تحقق آن گام نزند، و گمان خیری نبرده که به سوی آن نشتافته باشد.
سالک طریق خدا در توصیف حقْ امیال و هواهای نفسانی خویش را دخالت نمیدهد و معیار او در توصیف حق، قانون هستی است، که بر موجودیت و حیات او حاکم است؛ قانونی که بنابر آن همه عالم و تمام هستی او متعلق به خداست و او وظیفهای جز بندگی خداوند ندارد و نباید خود و غیرخدا را در برابر او مستقل ببیند و برای آنها سهمی و شأنی در نظر گیرد. آنگاه که به این درجه از معرفت رسید، باید به مقتضای آن نیز عمل کند. روح بنده سالک چون تشنه خیر و کمال است افقهای متعالی سعادت و خیر و کمال را مینگرد و همواره برای رسیدن به کمالاتی فزونتر، روح خود را تشنه و بیتاب نگاه میدارد. زمانی از این پویایی دست میکشد که به کمال نامتناهی و قرب الهی، نایل آید. او در مسیرِ به فعلیت رساندن استعداد کمالجویی خود از احتمال و گمان خیر و کمال هم نمیگذرد و برای اینکه یقین کند که به سرحد تعالی و کمال رسیده، آنچه را احتمال میدهد و گمان میبرد که خیر و کمال و غذای روح اوست، فراچنگ میآورد و از آنْ صرفنظر نمیکند.
حضرت آخرین ویژگی بندگان برگزیده خدا را اینگونه وصف میکند: «قَدْ أَمْکَنَ الْکِتَابَ مِنْ زِمَامِهِ فَهُوَ قَائِدُهُ وَ إِمَامُهُ یَحُلُّ حَیْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ وَ یَنْزِلُ حَیْثُ کَانَ مَنْزِلُهُ»؛ بیتردید زمام امور خویش را به کتاب الهی سپرده است. پس پیشوا و امام او قرآن است: هر جا که قرآن باراندازد، او نیز فرود آید و هر جا که قرآن جای گیرد، او را نیز جایگاهی باشد.
با توجه به اینکه قلمرو شناخت عقل محدود است و نمیتواند همه وظایف، تکالیف، تفاصیل و جزئیات را تشخیص دهد، انسان برای تشخیص وظایف بندگی خود، ناگزیر باید سراغ وحی و کلام خداوند برود و زمام و اختیار خود را به قرآن بسپارد و آن را پیشوا و رهبر خویش سازد، و در تمام مراحل زندگی دستورات و مقرّرات الهی را سرلوحه رفتار خویش سازد. باشد که از این رهگذار به رضوان و قرب الهی و سعادت جاودانی که در پی آن است، دست یابد.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ نهجالبلاغه، خ 87.
2ـ یونس: 22.
3ـ زمر: 2و3.
4ـ صافات: 40.
5ـ ص: 82ـ83.
6ـ بقره: 264.
7ـ نهجالبلاغه، خ 175.
8ـ نبأ: 6و7.
9ـ احمدبن على طبرسى، احتجاج، مشهد، مرتضى، 1403، ج 2، ص 317.
10ـ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، قم، دارالکتب الاسلامیه، 1395ق، ج 1، ص 203.
11ـ شمس: 7و8.
12ـ لقمان: 13.
13ـ این مفهوم در مقابل خمود و خاموش ساختن شهوت و نیز بىبندوبارى و افراط در استفاده از شهوت قرار دارد.