اخلاق و عرفان اسلامى از دیدگاه استاد مصباح یزدی (مقاله علمی وزارت علوم)
درجه علمی: نشریه علمی (وزارت علوم)
درجه علمی در دستهبندی سابق وزارت علوم: علمی-ترویجیآرشیو
چکیده
به راستی ویژگی و اوصاف بندگان صالح خدا کدامند؟ سالک راه چگونه میتواند با آگاهی و بصیرت، مسیر سعادت را بپیماید؟ با کدامین دستگیره محکم و ریسمان سترگ الهی میتوان این مسیر پرفراز و فرود را پیمود؟ استاد، در شرح و تفسیری بر کلام امیرمؤمنان علی علیهالسلام در این گفتار، لغزشگاهها و راههای ناامن مسیر سعادت را گوشزد و گناه را آستانه سقوط بندگان الهی به جهنم قلمداد میکنند و نیل به این سعادت را نیازمند مجاهدت و جانفشانی بسیار میدانند. بدین سان، خورشید یقین، روشنگر و آرامبخش دلهای مؤمنان و دوستان خدا خواهد شد.متن
آستانه بندگی دوستان خدا
«قَدْ أَبْصَرَ طَریقَهُ وَسَلَکَ سَبِیلَهُ وَعَرَفَ مَنَارَهُ وَقَطَعَ غِمَارَهُ، وَاسْتَمْسَکَ مِنَ الْعُرَی بِأَوْثَقِها وَمِنَ اِلْحبَالِ بِأَمْتَنِهَا، فَهُوَ مِنَ الْیَقِیِن عَلی مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْسِ. قَدْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلّهِ سُبْحَانَهُ فی أَرْفَعِ الاُمُورِ مِنْ إِصْدَارِ کُلِّ وَارِدٍ عَلَیْهِ وَتَصْیِیرکُلِّ فَرْعٍ إِلَی أَصْلِهِ. مِصْبَاحُ ظُلُمَاتٍ کَشَّافُ عَشَوَاتٍ مِفْتَاحُ مُبْهَمَاتٍ دَفَّاعُ مُعْضِلاَتٍ دَلیِلُ فَلَواتٍ، یَقُولُ فَیُفْهِمُ وَیَسْکُتُ فَیَسْلَمُ»؛ راه هدایت را با روشندلی دید و از همان راه رفت و نشانههای آن را شناخت و از امواج سرکش لغزشها و سختیها گذشت. او از میان همه دستاویزها به مطمئنترین آنها، و از میان همه ریسمانها به محکمترینشان دست یافته و آن را فراچنگ آورده است. پس او از یقین به روشنی آفتاب بهرهمند است. نفس خود را در خطیرترین و بزرگترین امور فقط برای خداوند گماشته است: از صادر کردن هرچه بر او وارد شود و در بازگرداندن هر فرعی به اصل خود. او چراغ تاریکیها، روشنیبخش تیرگیها، کلید درهای بسته، برطرفکننده دشورایها و راهنمای گمراهان در بیابانهای سرگردانی است. سخن که گوید، آگاهی افزاید، و سکوت او سلامت و امنیت آرد.
رمز و راز موفقیت دوستان خدا
در گفتارهای پیشین ـ پارهای از ویژگیهای بندگان برگزیده خدا را در کلام امیرمؤمنان علیهالسلام از نظر گذراندیم و به تبیین و بررسی آنها پرداختیم. اکنون به بررسی و تفسیر بخش دیگری از خطبه آن حضرت که شماری از ویژگیهای متعالی بندگان برگزیده خداوند در آن گرد آمده است، میپردازیم. حضرتدر ادامه خطبه میفرمایند: «قَدْ أَبْصَرَ طَریقَهُ وَسَلَکَ سَبِیلَهُ وَعَرَفَ مَنَارَهُ وَقَطَعَ غِمَارَهُ وَاسْتَمْسَکَ مِنَ الْعُرَیْ بِأَوْثَقِها وَمِنَ اِلْحبَالِ بِأَمْتَنِهَا.»
از جمله ویژگیهای بنده سالکْ زینت یافتن به نور بصیرت است، که به مدد آن، آگاهانه و هشیارانه تمام مسیر سعادت خویش را میپیماید. حضرت در این عبارت از
واژه «أبصر» استفاده میکنند که بیانگر نگاهی ژرف و عمیق به همه ابعاد و زوایای مسیر کمال و سعادت است.
پیشتر در راهها و مسیر کاروانها، بُرجهایی میساختند و شبها بر بالای آن چراغی مینهادند یا آتش میافروختند تا کاروانها راه را گم نکنند. در زبان عرب به این بُرجها، که بر بلندای آن آتش روشن میکردند و نیز به فانوس دریایی که علامت، نشانه و وسیله تشخیص راه در مسیر کشتیهاست، و به طور کلی به هر نوع نشانهای که برای راهنمایی رهگذران در راهها نصب میشود، «مَنار» میگویند. حضرت در کلام بلند خود میفرمایند: بنده محبوب خدا برای گذر از مسیر پر پیچ و خم زندگی و فراز و نشیبهای راه، درهها و لغزشگاههای خطرناکی که پیش روی دارد و برای رسیدن به مقصد نهایی باید به سلامت از آنها بگذرد، از نشانههایی استفاده میکند که با آنها مسیر گمراهی از مسیر سعادت باز شناخته میشود. این نشانهها پیشوایان معصوماند که اگر سالک الی اللّه آنها را بشناسد و پیروی از آنان را سرلوحه افکار و رفتار خود سازد، از گمراهی مصونمیماندوبهسعادتو قربالهی نایلمیآید.
ریسمان سترگ الهی برای دوستان خدا
آویختن به مطمئنترین دستاویز هدایت و محکمترین ریسمان نجات، ویژگی دیگر بنده برگزیده خداست. قرآن نیز درباره این ویژگی میفرماید: «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی لاَ انفِصَامَ لَهَا...»؛1 پس هر کس به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان آورد، به یقین به دستاویزی استوار که آن را گسستن نیست چنگ زده است.
یکی از معانی «عروة» دسته و دستگیرهای است که بر روی ظروف تعبیه میشود تا آن ظروف به راحتی حمل شوند و به آسانی از دست انسان جدا نگردند. اما در این آیه منظور از «عروة الوثقی» ظاهرا ایمان به خداوند و کفر به طاغوت است و در باطن به ولایت امیرمؤمنان و فرزندان معصوم ایشان علیهمالسلام تفسیر شده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله در اینباره فرمودهاند: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَسْتَمْسِکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی الَّتی لاَ انْفِصَامَ لها فَلْیَسْتَمْسِکْ بِوِلَایَةِ أَخِی وَ وَصِیّی عَلی بْنِ أَبِیطَالِبٍ فَإِنَّهُ لاَ یَهْلِکَ مَنْ أَحَبَّهُ وَ تَوَلاَّهُ وَ لا یَنْجُو مَنْ أَبْغَضَهُ وَ عَادَاهُ»؛2 هر کس میخواهد به دستگیره استواری که گسستنی نیست دست یابد، باید به ولایت برادر و جانشین من، علی بن ابیطالب علیهالسلام تمسّک جوید. همانا کسی که او را دوست بدارد و ولایتش را بپذیرد هلاک نمیگردد، و کسی که به او کینه ورزد و با او دشمنی کند نجات نمییابد.
گرچه ممکن است انسان در موقعیتهای آرام زندگی، به خود و رفتارهای خوبش اطمینان داشته، خود را به دور از انحرافات و لغزشها بیابد، و در نتیجه، خویش را نیازمند وسیله نجات نبیند، اما واقعیت این است که انسان همواره در معرض سقوط و لغزش است. او گاهی در مسیر تندبادهای زندگی و در موقعیتهای بحرانی همچون کسی است که بین زمین و آسمان رها شده است، یا چون کسی که در میان امواج سهمگین گرفتار آمده و یا بر لب گودالی از آتش یا درّهای عمیق قرار گرفته است که اگر دستاویزی نیابد، سقوط میکند و نابود میشود. پس حتما باید دستگیرهای استوار و ریسمانی محکموناگسستنی دراختیارشقرارگیردتاخود را از سقوط و هلاکت برهاند. این دستگیره و ریسمان، همان ایمان به خداستکهانسانرادرحصنمستحکم خویشنگاه میدارد و مانع سقوط او در گرداب انحراف و گناه میشود.
ما بر لب پرتگاه جهنم قرار داریم، و گناه، آستانه سقوط به جهنم است. گناهانی که با زبان، چشم و دیگر اعضا انجام میشوند، موجب سقوط ما به آتش جهنم میگردند و برای رهیدن از دام گناهان و نجات از سقوط، باید دل خویش را به نور ایمان روشن کنیم و با آویختن به این دستگیره مستحکم الهی، زمینه سعادت و نیل به رضوان حق تعالی را فراهم آوریم. چنانکه کوهپیمایان و صخرهنوردان به وسیله طنابهایی که به کوه و صخره نصب میکنند، مانع سقوط و نابودی خویش میشوند، ما نیز باید به حبلالمتین الهی، یعنی قرآن، چنگ زنیم و رفتار و باورهای خویش را به زیور آموزهها و دستورات قرآن بیاراییم تا ما را از خطر سقوط در جهنم باز داشته، به ساحل امن و آرامشبخش سعادت و صراط مستقیم الهی رهنمون شود. عمل به قرآن و اعتصام به خداوند، پیوسته انسان را از سقوط و تباهی باز میدارد و وی را به راه مستقیم سعادت و نیکبختی هدایت میکند: «وَمَن یَعْتَصِم بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ»؛3 و هر کس به خدا تمسّک جوید،قطعا به راهراست هدایتشده است.
ما اغلب از نیاز و تمسّک به خداوند و عوامل هدایتی که برایمان در نظر گرفته شده است غافلیم؛ اما حقیقت آن است که نیاز به خداوند، نیازی واقعی، دایمی و حتی حیاتیتر از نفس کشیدن است. از اینرو، مؤمنان وارسته، به ویژه اولیای خداوند که چشم دلشان روشن و به سوی حقایق گشوده است، لحظهای از خداوند غافل نمیشوند و پیوسته به او توسل میجویند و از او میخواهند که آنان را درحریمحمایتخویشقرارداده،وبهخودشانوانگذارد.
بنابراین، روشن شد که مسیر سعادت و کمال انسانی ناهموار، و پیمودن آن آسان نیست؛ راهی است دشوار و پرپیچ و خم. حکمت سختیها و فراز و نشیبهای این راه طولانی نیز وجود مراتب و درجات بینهایت برای انسانهایی است که در مسیر کمال و قرب الیاللّه حرکت میکنند. باید راه خداوند بیکرانه و دارای مراتب بینهایت باشد تا در یک سوی آن افراد معمولی و با ظرفیت محدود قرار گیرند و در حد استعداد و ظرفیت محدود وجود خویش بخشی از آن را بپیمایند و از مواهب معنوی و مراتب خویش بهرهمند شوند، و در سوی دیگرِ آن، شخصیتی چون امیرمؤمنان علیهالسلامقرار گیرد تا متناسب با استعداد و ظرفیت نامحدود وجودی خویش به مراحل نهایی مسیر تقرّب به خداوند راه یابد. همچنین این راه باید پر پیچ و خم و پرفراز و نشیب باشد تا راحتطلبان و عافیتجویان از حرکت در آن بازمانند و انسانهای بلندهمت و مقاوم در آن گام بردارند و بتوانند از گردنهها و سراشیبیهای این راه پر خطر بگذرند و سالم به مقصد سعادت برسند. همچنین وجود سختیهای این راه ارزش عبادتهای انبیا و اولیای خدا را آشکار میسازد.
قطرهای از یم فضایل امیر مؤمنان علیهالسلام
در مسیر قرب الهی، شخصیت عظیمی چون امیرمؤمنان علیهالسلام به عالیترین مقام و منزلت دست یافت؛ منزلتی که نه فقط رسیدن به آن برای دیگران ممکن نیست، بلکه اگر ما صد سال هم عمر میداشتیم و آن را صرف شناخت و معرفت مقام و منزلت آن حضرت میکردیم، نمیتوانستیم به مقامی که ایشان در دوران کودکی و در طلیعه بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله بدان دست یافتند معرفت یابیم، چه رسد که به مراتب نهایی معرفت و منزلت آن حضرت شناخت پیدا کنیم. آن حضرت از دوران کودکی و شیرخوارگی در آغوش پیامبر صلی الله علیه و آله جای گرفت و در دامان ایشان پرورش یافت تا اینکه در بزرگسالی به چنان مقام و منزلتی رسید که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ضَرْبَةُ عَلی یَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ الثَّقَلَیْن»؛4 ضربه شمشیر علی علیهالسلام در جنگ خندق (که بر فرق عمرو بن عبدود فرود آورد) از عبادت همه آدمیان و جنیان5 برتر است.
چنین شخصیتی با آنهمه مجاهدت و جانفشانی در راه خدا و عبادتهای بیشمار، که نقل کردهاند روزی هزار رکعت نماز میخواندهاند، و نیز با آن همه احسان و دستگیری از فقرا و یتیمان، نیمهشبان از ترس عذاب الهی به خود میلرزیدند و ناله سر میدادند. یکی از اصحاب آن حضرت به نام ضرار نزد معاویه بود. او از وی میخواهد که درباره امیرمؤمنان علیهالسلام سخن بگوید. ضرار در پاسخ میگوید: من به چشم خود وی را در موقعیتهایی دیدم که پرده سیاه شب همه جا گسترده بود و او در محراب عبادت ایستاده، در حالی که محاسن خویش را به دست گرفته بود و مانند مارگزیدهای به خود میپیچید و اندوهمندانه میگریست و میگفت: «یَا دُنْیَا یَا دُنْیَا إِلَیْکِ عَنِّی! أَبِی تَعَرَّضْتِ أَمْ إِلَی تَشَوَّقْتِ؟ لَا حَانَ حِینُکِ هَیْهَاتَ! غُرِّی غَیْرِی لَا حَاجَةَ لِی فِیکِ، قَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلَاثا لَا رَجْعَةَ فِیهَا. فَعَیْشُکِ قَصِیرٌ وَ خَطَرُکِ یَسِیرٌ وَ أَمَلُکِ حَقِیرٌ. آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِیقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِیمِ الْمَوْرِدِ»؛6 ای دنیا ای دنیا، از من دور شو! آیا میخواهی مرا به خود مشغول داری، یا شیفته من شدهای؟ نه، هنوز نتوانی علی را بفریبی، هرگز، هرگز. جز مرا بفریب. من به تو نیازی ندارم و با سه طلاق تو را از خود راندهام تا بازگشتی نباشد. روزگارت کوتاه است و ارزشت اندک و آرزویت ناچیز. آه از کمی توشه و درازی راه و دوری سفر و سختی منزل.
حبّة عرنی میگوید: شبی را با نوف بکالی در صحن دارالاماره کوفه خوابیدیم. پس از نیمهشب امیر مؤمنان علیهالسلامدر حالی آهسته از داخل قصر به طرف صحن حیاط آمد، که وضعی غیرعادی و دهشتی فوقالعاده بر او مستولی بود، به گونهای که نمیتوانست تعادل خود را حفظ کند. با قامتی خمیده، دست به دیوار گرفته بود و با کمک دیوار راه میرفت و این آیات را با خود زمزمه میکرد: «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لِّأُوْلِی الألْبَابِ الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیَاما وَقُعُودا وَعَلَی جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»7 همانا در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز خردمندان را نشانههاست. همان کسان که ایستاده و نشسته و بر پهلوها خفته خدای را یاد میکنند و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند [و گویند: ]پرودگارا، این را به گزاف و بیهوده نیافریدی، تو پاکی [از اینکه کاری به گزاف و بیهوده کنی] پس ما را از عذاب آتش دوزخ نگاه دار.
آن حضرت در حالی پیوسته این آیات را تلاوت میکرد، که از خود بیخود شده بود و گویی هوش از سرش پریده بود. پس به من فرمود: «أَرَاقِدٌ أَنْتَ یَا حَبَّةَ أَمْ رَامِقٌ؟»؛ حبه، خوابی یا بیداری؟
گفتم: بیدارم. تو که از هیبت و خشیّت خدا چنین میکنی، پس وای به حال ما. آن حضرت چشمها را پایین انداخت و گریست و سپس فرمود: «یَا حَبَّةُ إِنَّ لِلّهِ مَوْقِفا وَ لَنَا بَیْنَ یَدَیْهِ مَوْقِفٌ لَا یَخْفَی عَلَیْهِ شَیءٌ مِنْ أَعْمَالِنَا. یَا حَبَّةُ إِنَّ اللّهَ أَقْرَبُ إِلَی وَ إِلَیْکَ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ. یَا حَبَّةُ إِنَّهُ لَا یَحْجُبُنِی وَ لَا إِیَّاکَ عَنِ اللَّهِ شَیءٌ»؛8 ای حبه، همانا برای خداوند توقفگاهی است و ما روزی در برابر خداوند نگاه داشته خواهیم شد و هیچ عملی از اعمال ما بر او پوشیده نمیماند. ای حبه، خداوند به من و تو از رگ گردن نزدیکتر است و همانا هیچ چیز نمیتواند بین ما و خدا حایل شود.
چنانکه گذشت، امیر مؤمنان علیهالسلام روزی هزار رکعت نماز مستحبی میخواندند. ممکن است برای کسانی که تصور میکنند هر نمازی را باید با شرایط و رعایت آداب خواند، این پرسش مطرح شود که چگونه آن حضرت با آنهمه اشتغال و فعالیت، هر روز و شب در محراب عبادت میایستادند و هزار رکعت نماز به جای میآوردند؟ پاسخ این است که رعایت شرایط و آداب نماز، مانند ایستادن رو به قبله، در نمازهای واجب لازم است، و رعایت آنها در نمازهای مستحبی واجب نیست. بنابراین، نمازهای مستحبی را میتوان هنگام حرکت و کار کردن خواند، و رکوع و سجده آن نمازها را میشود با اشاره به جای آورد. پس آن حضرت اگر کار خاصی نداشتند، نمازهای مستحبی خود را با رعایت شرایط میخواندند، وگرنه همزمان با کار در مزرعه و در هنگام دستگیری از فقرا و مستمندان و... نماز مستحبی نیز میخواندند، چنانکه برخی علما هنگام حرکت و راه رفتن، نمازهای نافله یا قضای آنها را میخواندند.
شکوه بندگی پیامبر صلی الله علیه و آله در پیشگاه خداوند
در منابع روایی شیعه و اهلسنّت آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله آنقدر میایستادند و نماز میخواندند که پاهای ایشان ورم میکرد. در روایتی امیر مؤمنان علیهالسلام درباره عبادتهای بیشمار رسول خدا صلی الله علیه و آله میفرمایند: «وَلَقَد قام رسولاللّه (ص) عَشْرَ سِنِینَ عَلَی أَطْرَافِ أَصَابِعِهِ حَتَّی تَوَرَّمَتْ قَدَمَاهُ وَ اصْفَرَّ وَجْهُهُ یَقُومُ اللَّیْلَ أَجْمَعَ حَتَّی عُوتِبَ فِی ذَلِکَ فَقَالَ اللّهُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ «طه مَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَی»9 بَلْ لِتَسْعَدَ بِهِ»؛10 همانا رسول خدا صلی الله علیه و آله در طی ده سال برای عبادت و نماز آنقدر برپا ایستادند که پاهایشان تاول زد و رخسارشان زرد گشت. آن حضرت تمام شب را به عبادت میپرداخت تا اینکه مورد عتاب قرار گرفت و خداوند به ایشان فرمود: «طه، قرآن را بر تو نازل نکردیم تا خود را به رنج و زحمت افکنی» بلکه آن را نازل کردیم تا بدان به سعادت برسی.
خانه ساده پیامبر چندین اتاق داشت که هر کدام از آنها متعلّق به یکی از همسران ایشان بود و آن حضرت هر شب را در اتاق یکی از همسران خود سپری میکردند. یکی از شبهایی که پیامبر در اتاق عایشه به سر میبردند، آنقدر به عبادت و قیام پرداختند که عایشه گفت: ای رسول خدا، با اینکه خداوند در گذشته و آینده گناهی را برای شما ثبت نکرده چرا اینقدر خود را به زحمت میافکنید؟ آن حضرت پاسخ دادند: «یَا عَایِشَةُ ألَا أَکُونُ عَبْدا شَکُورا»؛11 ای عایشه، آیا بنده سپاسگزار خدا نباشم؟
ما جز در مواردی که کمبودی در زندگی خود مشاهده کنیم، به نیاز خود به خداوند توجه نداریم و از اینکه درباره حیات مادی و نیز حیات معنویمان و هدایت به تعالی و کمال سراپا نیاز به خداوندیم غافلیم. اما اولیای خدا، به ویژه رسولاللّه صلی الله علیه و آله ، که در عالیترین مرتبه انسانیت و قرب الهی قرار دارد، با همه وجودْ خود را نیازمند هدایت و دستگیری خداوند میدیدند و با آن همه مناجات و عبادت، با ناله و زاری از او میخواستند که لحظهای ایشان را به خودشان وانگذارد و از هدایت خود محروم نسازد. امام صادق علیهالسلاممیفرمایند: رسول خدا صلی الله علیه و آله شبی در خانه همسر خود، ام سلمه، به سر میبردند. نیمه شب ام سلمه رسول خدا صلی الله علیه و آله را در بستر خود نیافت. حس حسادت زنانه در درونش شعله کشید و برخاست و به جستوجوی آن حضرت پرداخت تا اینکه ایشان را در گوشهای از خانه یافت که ایستاده و دستها را به سوی آسمان بلند کردهاند و میگریند و میگویند: «أَللّهُمَّ، لا تَنْزَعْ مِنِّی صَالِحَ ما أَعْطَیْتنی أَبَدا، أَللَّهُمَّ لا تُشْمِتْ بِی عَدُوّا وَ لا حَاسِدا أَبَدا، أَللّهُمَّ وَ لا تَرُدَّنی فی سُوءٍ اسْتَنْقَذْتَنی مِنْهُ أَبَدا، أَللّهُمَّ وَ لا تَکِلْنی إِلی نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ أَبَدا»؛ خدایا، هرگز نعمتهای شایستهای که عطایم کردهای از من نستان. خدایا، هرگز مرا خوار نساز تا دشمن و حسود، بر من شاد گردد. خدایا، هرگز مرا گرفتار بدی و مصیبتی که از آن نجاتم دادهای مگردان. خدایا، هرگز به قدر چشم برهمزدنی نیز مرا به خود وامگذار.
ام سلمه با شنیدن سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله گریهکنان برگشت. رسول خدا نیز با شنیدن صدای گریه او نزد وی آمد و فرمود: ام سلمه، چه چیز تو را گریانده است؟ او گفت: پدر و مادرم فدای تو باد. ای رسول خدا چرا نگریم، با اینکه مینگرم به منزلت و مقام متعالی شما نزد خداوند و اینکه گناهان گذشته و آینده شما را خداوند بخشیده، ولی با این حال شما از خداوند میخواهید دشمنتان را بر شما شاد مگرداند و شما را به بدی و مصیبتی که از آن نجاتتان داده گرفتار نسازد و نعمتهای شایستهای که ارزانیتان ساخته از شما نستاند و شما را یک چشم برهم زدن نیز به خود وانگذارد. آن حضرت فرمود: «یَا أَمَّ سَلَمَةِ وَمَا یُؤْمِنُنِی؟ وَإِنَّمَا وَکَّلَ اللَّهُ یُونُسَ بْنِ مَتی إِلَی نَفْسِهِ طَرْفَةَ عَیْنٍ وَ کَانَ مِنْهُ مَا کَانَ»؛12 ای ام سلمه، چگونه من به خود مطمئن شوم، و حال آنکه خداوند یک چشم برهمزدن یونس را به خود وانهاد و آنچه نمیبایست انجام دهد مرتکب شد.
وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله ، که مقامات و کمالات نامتناهی دارد و سرآمد همه ملائکه و پیامبران و انسانهاست، لحظهای نمیتواند بر خود تکیه کند و از خداوند میخواهد که در راه دشوار قرب به خویش لحظهای وی را به خود واننهد، ما چگونه با عبادتهایی اندک به خود میبالیم و فراموش میکنیم که در آغاز راهیم؟ و فراموش میکنیم که مسیر سعادت و هدایت الهی، راهی پر پیچ و خم و بسیار دشوار است، و تنها با موفقیت در آزمونهای سخت الهیو صبرواستقامت میتوانیم به مقصد دست یابیم؟
بیش از پنجاه سال پیش که ما تازه به قم آمده بودیم، یکی از دوستان که در فاجعه هفتم تیر شهید شد، در تهران خدمت مرحوم آیتاللّه شیخ محمّدتقی آملی رسیده بود و از ایشان درخواست توصیه و دستورالعمل اخلاقی کرده بود. آن مرحوم به دوست ما فرموده بودند: آیا میدانی پیمودن راهی که در نظر داری چقدر دشوار است؟ آیا خودت را برای پیمودن این راه دشوارآماده کرده ای؟ پیمودن و حرکت در این راه چون کندن کوه با مژه چشم است!
ما باید دشواریها و سختیهای راه طولانی بندگی خدا را بشناسیم تا اولاً، در آغاز راه مغرور نشویم؛ و ثانیا، بر این باور نباشیم که در راهی کوتاه و آسان قرار داریم که وقتی بر خلاف باور و انتظارمان دشواریهای راه و طولانی بودن آن را دریافتیم، سرخورده و ناامید شویم. البته، سختی راه نباید ما را از حرکت باز دارد و باید با عزمی راسخ و با یاری خواستن از خداوند در مسیر بندگی معبود خویش حرکت کنیم و باور داشته باشیم که خود نمیتوانیم آن راه را بپیماییم، اما با یاری خداوند آن راه برای ما هموار و آسان میگردد.
خورشید یقین، روشنگر و آرامش بخش دوستان خدا
«فَهُوَ مِنَ الْیَقِینِ عَلَی مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْسِ قَدْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلّهِ سُبْحَانَهُ فِی أَرْفَعِ الْأُمُورِ مِنْ إِصْدَارِ کُلِّ وَارِدٍ عَلَیْهِ وَ تَصْیِیرِ کُلِّ فَرْعٍ إِلَی أَصْلِهِ»؛ پس او از یقینی به روشنی آفتاب بهرهمند است. او نفس خود را در خطیرترین و بزرگترین امور فقط برای خدا برپا داشته است: از صادر کردن هر چه که بر او وارد شود و در گرداندن هر فرعی به اصل خود.
مطالعه و کسب دانش، عقل انسان را میپرورد و بر اندوختههای او میافزاید، اما او را به ساحت یقین نمیرساند و سرگردانیها و شبهات را از دل او نمیزداید. سرگردانیها و شبهات در پرتو افاضه نور یقین و به مدد خداوند از جان و دل مؤمن زدوده میشوند. چنانکه با تابش نور خورشید همه جا روشن میشود و نقطهای تاریک در زمین باقی نمیماند، خورشیدِ یقین، دل مؤمنِ واصل به معرفت خدا را از حیرتها و ابهامها و تاریکیهایی که دیگران را از حرکت باز میدارد، میرهاند و در اعماق دل او آرامش و اطمینان به مسیری که در پیش روی دارد پدید میآورد؛ وسوسهها و تردیدها به نهانخانه نورانی دل او راه نمییابند؛ و خورشید بصیرت الهی همه حقایق را بر او آشکار میسازد و راه حق و سعادت را به روشنی به او مینمایاند. گاهی حوادثی سهمگین رخ میدهد که آرامش را از افراد میستاند و آنان را آشفتهخاطر و پریشان میسازد؛ اما سالکان راه خدا که دلشان به نور یقین روشنی یافته است، در برابر این حوادث کاملاً آرام و خونسردند و واکنش خاصی نشان نمیدهند. شاید برخی گمان کنند که آنان از حوادث پیرامون خود اطلاعی ندارند و از اینرو، به آنها بیاعتنایند؛ اما چنین نیست، آرامش و اطمینان خاطر آنها برخاسته از آگاهی به سیر حوادث و فرجام کارهاست. نگرانی و اضطراب در دیگران برخاسته از آن است که نمیدانند چه رخ داده و فرجام کار چه خواهد بود؛ اما برای کسی که حقایق پیرامون خود را میشناسد و به زنجیره حوادث و فرجام آنها آگاهی و یقین کامل دارد، دلیل منطقی برای اضطراب و نگرانی وجود ندارد.
از میان شخصیتهای بزرگی که ما با آنان برخورد داشتیم، مرحوم آیتاللّه بهاءالدینی، از این ویژگی کاملاً برخوردار بودند. ایشان در برابر حوادث و رخدادهای سخت، خم به ابرو نمیآوردند و با آرامش و اطمینان خاطری ستودنی با حوادث روبهرو میشدند. همچنین حضرت امام خمینی قدسسره که در سختترین حوادثی که برای مردم ایران رخ میداد، از جمله در واقعه پانزده خرداد، چون کوه استوار بود و آن حوادث ذرّهای اضطراب، ترس و نگرانی در ایشان پدید نمیآورد، و با ایمان مستحکمی که داشتند با آرامش خاطرِ بسیار با رخدادها برخورد میکردند. پس از فاجعه پانزده خرداد و کشتارهای رژیم سفّاک پهلوی در قم و تهران و سایر شهرها، مأموران رژیم شبانه به خانه امام ریختند و ایشان را دستگیر کردند. پس از آن ماجرا، امام فرموده بودند: در آن وقایع، من لحظهای نترسیدم و حتی افسران و مأموران رژیم که ما را به تهران میبردند، از ترس میلرزیدند ولی من هیچ نگرانی و ترسی از فرجام کار نداشتم.
کسی که به سختیها و فراز و نشیبهای راه خدا آشناست و خداوند نور یقین را بر قلبش تابانده و او از دام وسوسههای شیطانی رهیده است، میتواند مشعل فروزانی برای هدایت دیگران شود و راهگشای دیگران در مسیر کمال و نیل به سعادت گردد و در پرتو حقایقی که برایش آشکار شده، به شبهات و پرسشها پاسخ گوید و نیازهای معرفتی و علمی دیگران را برطرف سازد. اگر مردم در گزینش راهنمای خویش دقت نکنند، چه بسا به دام شیاطین و شبههافکنان افتند، و آنان به جای راه هدایت، مسیر گمراهی و هلاکت را به ایشان معرفی کنند و کاخ اعتقادات و باورهای صحیح آنان را ویران سازند. پس باید در شناسایی کسانی کوشید که با حیات انسانی آشنایند و با معیارهای صحیح و در پرتو نور یقین، مسیر هدایت را میشناسند و نیز از کژراهههایی که بر سر راه سعادت وجود دارند، آگاهند؛ زیرا آنان با تکیه بر توانمندیهای معرفتی خویش و با اطمینان کامل، به پرسشهای دیگران پاسخ میگویند و آنان را از خطورات و الهامات الهی، که بر قلبشان تابیده برخوردار میسازند و با شناخت اصول و قواعد کلی دین، به استخراج فروع، احکام و مسائل جزئی میپردازند.
دوستان خدا مشعل هدایت دیگران
امیر مؤمنان علیهالسلام در پایان این فراز از خطبه، در مقام بیان شمار دیگری از ویژگیهای بندگان برگزیده خدا میفرمایند: «مِصْبَاحُ ظُلُمَاتٍ کَشَّافُ عَشَوَاتٍ مِفْتَاحُ مُبْهَمَاتٍ دَفَّاعُ مُعْضِلَاتٍ دَلِیلُ فَلَوَاتٍ یَقُولُ فَیُفْهِمُ وَ یَسْکُتُ فَیَسْلَمُ»؛ او چراغ تاریکیها، روشنیبخش تیرگیها، کلید درهای بسته، برطرفکننده دشواریها و راهنمای گمراهان در بیابانهای سرگردانی است. سخن که گوید، آگاهی افزاید و سکوت او سلامت و امنیت آرد.
سالک و رهیده از دام علایق مادی، که خداوند قلبش را با نور یقین روشن گردانیده است، نمیتواند به روشنایی درون خویش بسنده کند و به زدودن تاریکی از دل دیگران نپردازد. بنابراین، او مشعل فروزانی است که انوار علم را بر دلهای تاریک میتاباند و تیرگیها و شبهات را از ضمیر جاهلان میزداید و راههای پنهان و پوشیده معارف و احکام مبهم و ناشناخته را نشان میدهد و میگشاید. چنانکه سطح کویر یکنواخت و بینشانه است و تشخیص راه اصلی دشوار، و با وزش طوفانی گرد و خاک سطح جاده را میپوشاند و اثری از آن باقی نمیگذارد. همچنین در بیابان، تشخیص راههای فرعی و نیز بیراههها از راه اصلی دشوار است و رهپیمایان برای اینکه به سلامت از آن بگذرند، نیازمند راهنمایی هستند که کاملاً به مسیرها آشنا باشد و آنان را برای گذر از بیابان یاری کند. در غیر این صورت، راه را گم میکنند و بر اثر گرسنگی، تشنگی و گرما از پای درمیآیند. تشخیص مسیر سعادت و نیل به کمال نیز همچون یافتن راه کویری دشوار است و گرداگرد آن را راههای انحرافی و شبهاتی فرا گرفتهاند که انسان را به گمراهی و غفلت از حق میافکنند. با توجه به وجود همین راههای انحرافی و شبهات فراروی جوینده سعادت است که برخی مکاتب فلسفی، شکگرایی و نسبیتگروی را ترویج میکنند و بر این باورند که انسان نمیتواند به یقین دست یابد و راه صحیح را تشخیص دهد و همواره در شک و حیرت باقی میماند. بنابر آنچه گفتیم، انسانهای عادی و ناآگاه از دشواریها و بیراهههایی که سر راه مقصد نهایی وجود دارند، نیازمند راهنمای راهآشنایی هستند که دست آنان را بگیرد و از میان شبهات، انحرافات و وسوسههای رهزنان اندیشه، به نور هدایت و حق رهنمون سازد. نکته آخر نیز اینکه بنده شایسته و برگزیده خدا چنان سخن نمیگوید که مخاطبانش نفهمند. او مقصود خود را در لفاظیها، اصطلاحات و شطحیاتی که فهم آنها برای مخاطبان دشواراستنمیپوشاند.اوهرگاهسکوتراوظیفه و موجب نجات از لغزشهای زبان تشخیص دهد، سکوت میکند.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ بقره: 256.
2ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 67، ب 4، ص 132، ح 1.
3ـ آلعمران: 101.
4ـ حسن بن محمّد دیلمى، ارشاد القلوب، ج 2، ص 215.
5ـ «الثقلین» در این حدیث شریف، ناظر به پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهو دیگر امامان معصوم علیهمالسلام نیست و آنان را دربر نمىگیرد، به ویژه با توجه به اینکه پیامبر صلىاللهعلیهوآله از امیر مؤمنان علیهالسلام برتر است.
6ـ نهجالبلاغه، ح 74.
7ـ آلعمران: 190ـ191.
8ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 41، ب 101، ص 22، ح 13.
9ـ طه: 1و2.
10ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 71، ب 61، ص 26، ح 3.
11ـ محمّدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 95، ح 6.
12ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 16، ب 9، ص 217، 218، ح 6.
«قَدْ أَبْصَرَ طَریقَهُ وَسَلَکَ سَبِیلَهُ وَعَرَفَ مَنَارَهُ وَقَطَعَ غِمَارَهُ، وَاسْتَمْسَکَ مِنَ الْعُرَی بِأَوْثَقِها وَمِنَ اِلْحبَالِ بِأَمْتَنِهَا، فَهُوَ مِنَ الْیَقِیِن عَلی مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْسِ. قَدْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلّهِ سُبْحَانَهُ فی أَرْفَعِ الاُمُورِ مِنْ إِصْدَارِ کُلِّ وَارِدٍ عَلَیْهِ وَتَصْیِیرکُلِّ فَرْعٍ إِلَی أَصْلِهِ. مِصْبَاحُ ظُلُمَاتٍ کَشَّافُ عَشَوَاتٍ مِفْتَاحُ مُبْهَمَاتٍ دَفَّاعُ مُعْضِلاَتٍ دَلیِلُ فَلَواتٍ، یَقُولُ فَیُفْهِمُ وَیَسْکُتُ فَیَسْلَمُ»؛ راه هدایت را با روشندلی دید و از همان راه رفت و نشانههای آن را شناخت و از امواج سرکش لغزشها و سختیها گذشت. او از میان همه دستاویزها به مطمئنترین آنها، و از میان همه ریسمانها به محکمترینشان دست یافته و آن را فراچنگ آورده است. پس او از یقین به روشنی آفتاب بهرهمند است. نفس خود را در خطیرترین و بزرگترین امور فقط برای خداوند گماشته است: از صادر کردن هرچه بر او وارد شود و در بازگرداندن هر فرعی به اصل خود. او چراغ تاریکیها، روشنیبخش تیرگیها، کلید درهای بسته، برطرفکننده دشورایها و راهنمای گمراهان در بیابانهای سرگردانی است. سخن که گوید، آگاهی افزاید، و سکوت او سلامت و امنیت آرد.
رمز و راز موفقیت دوستان خدا
در گفتارهای پیشین ـ پارهای از ویژگیهای بندگان برگزیده خدا را در کلام امیرمؤمنان علیهالسلام از نظر گذراندیم و به تبیین و بررسی آنها پرداختیم. اکنون به بررسی و تفسیر بخش دیگری از خطبه آن حضرت که شماری از ویژگیهای متعالی بندگان برگزیده خداوند در آن گرد آمده است، میپردازیم. حضرتدر ادامه خطبه میفرمایند: «قَدْ أَبْصَرَ طَریقَهُ وَسَلَکَ سَبِیلَهُ وَعَرَفَ مَنَارَهُ وَقَطَعَ غِمَارَهُ وَاسْتَمْسَکَ مِنَ الْعُرَیْ بِأَوْثَقِها وَمِنَ اِلْحبَالِ بِأَمْتَنِهَا.»
از جمله ویژگیهای بنده سالکْ زینت یافتن به نور بصیرت است، که به مدد آن، آگاهانه و هشیارانه تمام مسیر سعادت خویش را میپیماید. حضرت در این عبارت از
واژه «أبصر» استفاده میکنند که بیانگر نگاهی ژرف و عمیق به همه ابعاد و زوایای مسیر کمال و سعادت است.
پیشتر در راهها و مسیر کاروانها، بُرجهایی میساختند و شبها بر بالای آن چراغی مینهادند یا آتش میافروختند تا کاروانها راه را گم نکنند. در زبان عرب به این بُرجها، که بر بلندای آن آتش روشن میکردند و نیز به فانوس دریایی که علامت، نشانه و وسیله تشخیص راه در مسیر کشتیهاست، و به طور کلی به هر نوع نشانهای که برای راهنمایی رهگذران در راهها نصب میشود، «مَنار» میگویند. حضرت در کلام بلند خود میفرمایند: بنده محبوب خدا برای گذر از مسیر پر پیچ و خم زندگی و فراز و نشیبهای راه، درهها و لغزشگاههای خطرناکی که پیش روی دارد و برای رسیدن به مقصد نهایی باید به سلامت از آنها بگذرد، از نشانههایی استفاده میکند که با آنها مسیر گمراهی از مسیر سعادت باز شناخته میشود. این نشانهها پیشوایان معصوماند که اگر سالک الی اللّه آنها را بشناسد و پیروی از آنان را سرلوحه افکار و رفتار خود سازد، از گمراهی مصونمیماندوبهسعادتو قربالهی نایلمیآید.
ریسمان سترگ الهی برای دوستان خدا
آویختن به مطمئنترین دستاویز هدایت و محکمترین ریسمان نجات، ویژگی دیگر بنده برگزیده خداست. قرآن نیز درباره این ویژگی میفرماید: «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی لاَ انفِصَامَ لَهَا...»؛1 پس هر کس به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان آورد، به یقین به دستاویزی استوار که آن را گسستن نیست چنگ زده است.
یکی از معانی «عروة» دسته و دستگیرهای است که بر روی ظروف تعبیه میشود تا آن ظروف به راحتی حمل شوند و به آسانی از دست انسان جدا نگردند. اما در این آیه منظور از «عروة الوثقی» ظاهرا ایمان به خداوند و کفر به طاغوت است و در باطن به ولایت امیرمؤمنان و فرزندان معصوم ایشان علیهمالسلام تفسیر شده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله در اینباره فرمودهاند: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَسْتَمْسِکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی الَّتی لاَ انْفِصَامَ لها فَلْیَسْتَمْسِکْ بِوِلَایَةِ أَخِی وَ وَصِیّی عَلی بْنِ أَبِیطَالِبٍ فَإِنَّهُ لاَ یَهْلِکَ مَنْ أَحَبَّهُ وَ تَوَلاَّهُ وَ لا یَنْجُو مَنْ أَبْغَضَهُ وَ عَادَاهُ»؛2 هر کس میخواهد به دستگیره استواری که گسستنی نیست دست یابد، باید به ولایت برادر و جانشین من، علی بن ابیطالب علیهالسلام تمسّک جوید. همانا کسی که او را دوست بدارد و ولایتش را بپذیرد هلاک نمیگردد، و کسی که به او کینه ورزد و با او دشمنی کند نجات نمییابد.
گرچه ممکن است انسان در موقعیتهای آرام زندگی، به خود و رفتارهای خوبش اطمینان داشته، خود را به دور از انحرافات و لغزشها بیابد، و در نتیجه، خویش را نیازمند وسیله نجات نبیند، اما واقعیت این است که انسان همواره در معرض سقوط و لغزش است. او گاهی در مسیر تندبادهای زندگی و در موقعیتهای بحرانی همچون کسی است که بین زمین و آسمان رها شده است، یا چون کسی که در میان امواج سهمگین گرفتار آمده و یا بر لب گودالی از آتش یا درّهای عمیق قرار گرفته است که اگر دستاویزی نیابد، سقوط میکند و نابود میشود. پس حتما باید دستگیرهای استوار و ریسمانی محکموناگسستنی دراختیارشقرارگیردتاخود را از سقوط و هلاکت برهاند. این دستگیره و ریسمان، همان ایمان به خداستکهانسانرادرحصنمستحکم خویشنگاه میدارد و مانع سقوط او در گرداب انحراف و گناه میشود.
ما بر لب پرتگاه جهنم قرار داریم، و گناه، آستانه سقوط به جهنم است. گناهانی که با زبان، چشم و دیگر اعضا انجام میشوند، موجب سقوط ما به آتش جهنم میگردند و برای رهیدن از دام گناهان و نجات از سقوط، باید دل خویش را به نور ایمان روشن کنیم و با آویختن به این دستگیره مستحکم الهی، زمینه سعادت و نیل به رضوان حق تعالی را فراهم آوریم. چنانکه کوهپیمایان و صخرهنوردان به وسیله طنابهایی که به کوه و صخره نصب میکنند، مانع سقوط و نابودی خویش میشوند، ما نیز باید به حبلالمتین الهی، یعنی قرآن، چنگ زنیم و رفتار و باورهای خویش را به زیور آموزهها و دستورات قرآن بیاراییم تا ما را از خطر سقوط در جهنم باز داشته، به ساحل امن و آرامشبخش سعادت و صراط مستقیم الهی رهنمون شود. عمل به قرآن و اعتصام به خداوند، پیوسته انسان را از سقوط و تباهی باز میدارد و وی را به راه مستقیم سعادت و نیکبختی هدایت میکند: «وَمَن یَعْتَصِم بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ»؛3 و هر کس به خدا تمسّک جوید،قطعا به راهراست هدایتشده است.
ما اغلب از نیاز و تمسّک به خداوند و عوامل هدایتی که برایمان در نظر گرفته شده است غافلیم؛ اما حقیقت آن است که نیاز به خداوند، نیازی واقعی، دایمی و حتی حیاتیتر از نفس کشیدن است. از اینرو، مؤمنان وارسته، به ویژه اولیای خداوند که چشم دلشان روشن و به سوی حقایق گشوده است، لحظهای از خداوند غافل نمیشوند و پیوسته به او توسل میجویند و از او میخواهند که آنان را درحریمحمایتخویشقرارداده،وبهخودشانوانگذارد.
بنابراین، روشن شد که مسیر سعادت و کمال انسانی ناهموار، و پیمودن آن آسان نیست؛ راهی است دشوار و پرپیچ و خم. حکمت سختیها و فراز و نشیبهای این راه طولانی نیز وجود مراتب و درجات بینهایت برای انسانهایی است که در مسیر کمال و قرب الیاللّه حرکت میکنند. باید راه خداوند بیکرانه و دارای مراتب بینهایت باشد تا در یک سوی آن افراد معمولی و با ظرفیت محدود قرار گیرند و در حد استعداد و ظرفیت محدود وجود خویش بخشی از آن را بپیمایند و از مواهب معنوی و مراتب خویش بهرهمند شوند، و در سوی دیگرِ آن، شخصیتی چون امیرمؤمنان علیهالسلامقرار گیرد تا متناسب با استعداد و ظرفیت نامحدود وجودی خویش به مراحل نهایی مسیر تقرّب به خداوند راه یابد. همچنین این راه باید پر پیچ و خم و پرفراز و نشیب باشد تا راحتطلبان و عافیتجویان از حرکت در آن بازمانند و انسانهای بلندهمت و مقاوم در آن گام بردارند و بتوانند از گردنهها و سراشیبیهای این راه پر خطر بگذرند و سالم به مقصد سعادت برسند. همچنین وجود سختیهای این راه ارزش عبادتهای انبیا و اولیای خدا را آشکار میسازد.
قطرهای از یم فضایل امیر مؤمنان علیهالسلام
در مسیر قرب الهی، شخصیت عظیمی چون امیرمؤمنان علیهالسلام به عالیترین مقام و منزلت دست یافت؛ منزلتی که نه فقط رسیدن به آن برای دیگران ممکن نیست، بلکه اگر ما صد سال هم عمر میداشتیم و آن را صرف شناخت و معرفت مقام و منزلت آن حضرت میکردیم، نمیتوانستیم به مقامی که ایشان در دوران کودکی و در طلیعه بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله بدان دست یافتند معرفت یابیم، چه رسد که به مراتب نهایی معرفت و منزلت آن حضرت شناخت پیدا کنیم. آن حضرت از دوران کودکی و شیرخوارگی در آغوش پیامبر صلی الله علیه و آله جای گرفت و در دامان ایشان پرورش یافت تا اینکه در بزرگسالی به چنان مقام و منزلتی رسید که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ضَرْبَةُ عَلی یَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ الثَّقَلَیْن»؛4 ضربه شمشیر علی علیهالسلام در جنگ خندق (که بر فرق عمرو بن عبدود فرود آورد) از عبادت همه آدمیان و جنیان5 برتر است.
چنین شخصیتی با آنهمه مجاهدت و جانفشانی در راه خدا و عبادتهای بیشمار، که نقل کردهاند روزی هزار رکعت نماز میخواندهاند، و نیز با آن همه احسان و دستگیری از فقرا و یتیمان، نیمهشبان از ترس عذاب الهی به خود میلرزیدند و ناله سر میدادند. یکی از اصحاب آن حضرت به نام ضرار نزد معاویه بود. او از وی میخواهد که درباره امیرمؤمنان علیهالسلام سخن بگوید. ضرار در پاسخ میگوید: من به چشم خود وی را در موقعیتهایی دیدم که پرده سیاه شب همه جا گسترده بود و او در محراب عبادت ایستاده، در حالی که محاسن خویش را به دست گرفته بود و مانند مارگزیدهای به خود میپیچید و اندوهمندانه میگریست و میگفت: «یَا دُنْیَا یَا دُنْیَا إِلَیْکِ عَنِّی! أَبِی تَعَرَّضْتِ أَمْ إِلَی تَشَوَّقْتِ؟ لَا حَانَ حِینُکِ هَیْهَاتَ! غُرِّی غَیْرِی لَا حَاجَةَ لِی فِیکِ، قَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلَاثا لَا رَجْعَةَ فِیهَا. فَعَیْشُکِ قَصِیرٌ وَ خَطَرُکِ یَسِیرٌ وَ أَمَلُکِ حَقِیرٌ. آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِیقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِیمِ الْمَوْرِدِ»؛6 ای دنیا ای دنیا، از من دور شو! آیا میخواهی مرا به خود مشغول داری، یا شیفته من شدهای؟ نه، هنوز نتوانی علی را بفریبی، هرگز، هرگز. جز مرا بفریب. من به تو نیازی ندارم و با سه طلاق تو را از خود راندهام تا بازگشتی نباشد. روزگارت کوتاه است و ارزشت اندک و آرزویت ناچیز. آه از کمی توشه و درازی راه و دوری سفر و سختی منزل.
حبّة عرنی میگوید: شبی را با نوف بکالی در صحن دارالاماره کوفه خوابیدیم. پس از نیمهشب امیر مؤمنان علیهالسلامدر حالی آهسته از داخل قصر به طرف صحن حیاط آمد، که وضعی غیرعادی و دهشتی فوقالعاده بر او مستولی بود، به گونهای که نمیتوانست تعادل خود را حفظ کند. با قامتی خمیده، دست به دیوار گرفته بود و با کمک دیوار راه میرفت و این آیات را با خود زمزمه میکرد: «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لِّأُوْلِی الألْبَابِ الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیَاما وَقُعُودا وَعَلَی جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»7 همانا در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز خردمندان را نشانههاست. همان کسان که ایستاده و نشسته و بر پهلوها خفته خدای را یاد میکنند و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند [و گویند: ]پرودگارا، این را به گزاف و بیهوده نیافریدی، تو پاکی [از اینکه کاری به گزاف و بیهوده کنی] پس ما را از عذاب آتش دوزخ نگاه دار.
آن حضرت در حالی پیوسته این آیات را تلاوت میکرد، که از خود بیخود شده بود و گویی هوش از سرش پریده بود. پس به من فرمود: «أَرَاقِدٌ أَنْتَ یَا حَبَّةَ أَمْ رَامِقٌ؟»؛ حبه، خوابی یا بیداری؟
گفتم: بیدارم. تو که از هیبت و خشیّت خدا چنین میکنی، پس وای به حال ما. آن حضرت چشمها را پایین انداخت و گریست و سپس فرمود: «یَا حَبَّةُ إِنَّ لِلّهِ مَوْقِفا وَ لَنَا بَیْنَ یَدَیْهِ مَوْقِفٌ لَا یَخْفَی عَلَیْهِ شَیءٌ مِنْ أَعْمَالِنَا. یَا حَبَّةُ إِنَّ اللّهَ أَقْرَبُ إِلَی وَ إِلَیْکَ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ. یَا حَبَّةُ إِنَّهُ لَا یَحْجُبُنِی وَ لَا إِیَّاکَ عَنِ اللَّهِ شَیءٌ»؛8 ای حبه، همانا برای خداوند توقفگاهی است و ما روزی در برابر خداوند نگاه داشته خواهیم شد و هیچ عملی از اعمال ما بر او پوشیده نمیماند. ای حبه، خداوند به من و تو از رگ گردن نزدیکتر است و همانا هیچ چیز نمیتواند بین ما و خدا حایل شود.
چنانکه گذشت، امیر مؤمنان علیهالسلام روزی هزار رکعت نماز مستحبی میخواندند. ممکن است برای کسانی که تصور میکنند هر نمازی را باید با شرایط و رعایت آداب خواند، این پرسش مطرح شود که چگونه آن حضرت با آنهمه اشتغال و فعالیت، هر روز و شب در محراب عبادت میایستادند و هزار رکعت نماز به جای میآوردند؟ پاسخ این است که رعایت شرایط و آداب نماز، مانند ایستادن رو به قبله، در نمازهای واجب لازم است، و رعایت آنها در نمازهای مستحبی واجب نیست. بنابراین، نمازهای مستحبی را میتوان هنگام حرکت و کار کردن خواند، و رکوع و سجده آن نمازها را میشود با اشاره به جای آورد. پس آن حضرت اگر کار خاصی نداشتند، نمازهای مستحبی خود را با رعایت شرایط میخواندند، وگرنه همزمان با کار در مزرعه و در هنگام دستگیری از فقرا و مستمندان و... نماز مستحبی نیز میخواندند، چنانکه برخی علما هنگام حرکت و راه رفتن، نمازهای نافله یا قضای آنها را میخواندند.
شکوه بندگی پیامبر صلی الله علیه و آله در پیشگاه خداوند
در منابع روایی شیعه و اهلسنّت آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله آنقدر میایستادند و نماز میخواندند که پاهای ایشان ورم میکرد. در روایتی امیر مؤمنان علیهالسلام درباره عبادتهای بیشمار رسول خدا صلی الله علیه و آله میفرمایند: «وَلَقَد قام رسولاللّه (ص) عَشْرَ سِنِینَ عَلَی أَطْرَافِ أَصَابِعِهِ حَتَّی تَوَرَّمَتْ قَدَمَاهُ وَ اصْفَرَّ وَجْهُهُ یَقُومُ اللَّیْلَ أَجْمَعَ حَتَّی عُوتِبَ فِی ذَلِکَ فَقَالَ اللّهُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ «طه مَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَی»9 بَلْ لِتَسْعَدَ بِهِ»؛10 همانا رسول خدا صلی الله علیه و آله در طی ده سال برای عبادت و نماز آنقدر برپا ایستادند که پاهایشان تاول زد و رخسارشان زرد گشت. آن حضرت تمام شب را به عبادت میپرداخت تا اینکه مورد عتاب قرار گرفت و خداوند به ایشان فرمود: «طه، قرآن را بر تو نازل نکردیم تا خود را به رنج و زحمت افکنی» بلکه آن را نازل کردیم تا بدان به سعادت برسی.
خانه ساده پیامبر چندین اتاق داشت که هر کدام از آنها متعلّق به یکی از همسران ایشان بود و آن حضرت هر شب را در اتاق یکی از همسران خود سپری میکردند. یکی از شبهایی که پیامبر در اتاق عایشه به سر میبردند، آنقدر به عبادت و قیام پرداختند که عایشه گفت: ای رسول خدا، با اینکه خداوند در گذشته و آینده گناهی را برای شما ثبت نکرده چرا اینقدر خود را به زحمت میافکنید؟ آن حضرت پاسخ دادند: «یَا عَایِشَةُ ألَا أَکُونُ عَبْدا شَکُورا»؛11 ای عایشه، آیا بنده سپاسگزار خدا نباشم؟
ما جز در مواردی که کمبودی در زندگی خود مشاهده کنیم، به نیاز خود به خداوند توجه نداریم و از اینکه درباره حیات مادی و نیز حیات معنویمان و هدایت به تعالی و کمال سراپا نیاز به خداوندیم غافلیم. اما اولیای خدا، به ویژه رسولاللّه صلی الله علیه و آله ، که در عالیترین مرتبه انسانیت و قرب الهی قرار دارد، با همه وجودْ خود را نیازمند هدایت و دستگیری خداوند میدیدند و با آن همه مناجات و عبادت، با ناله و زاری از او میخواستند که لحظهای ایشان را به خودشان وانگذارد و از هدایت خود محروم نسازد. امام صادق علیهالسلاممیفرمایند: رسول خدا صلی الله علیه و آله شبی در خانه همسر خود، ام سلمه، به سر میبردند. نیمه شب ام سلمه رسول خدا صلی الله علیه و آله را در بستر خود نیافت. حس حسادت زنانه در درونش شعله کشید و برخاست و به جستوجوی آن حضرت پرداخت تا اینکه ایشان را در گوشهای از خانه یافت که ایستاده و دستها را به سوی آسمان بلند کردهاند و میگریند و میگویند: «أَللّهُمَّ، لا تَنْزَعْ مِنِّی صَالِحَ ما أَعْطَیْتنی أَبَدا، أَللَّهُمَّ لا تُشْمِتْ بِی عَدُوّا وَ لا حَاسِدا أَبَدا، أَللّهُمَّ وَ لا تَرُدَّنی فی سُوءٍ اسْتَنْقَذْتَنی مِنْهُ أَبَدا، أَللّهُمَّ وَ لا تَکِلْنی إِلی نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ أَبَدا»؛ خدایا، هرگز نعمتهای شایستهای که عطایم کردهای از من نستان. خدایا، هرگز مرا خوار نساز تا دشمن و حسود، بر من شاد گردد. خدایا، هرگز مرا گرفتار بدی و مصیبتی که از آن نجاتم دادهای مگردان. خدایا، هرگز به قدر چشم برهمزدنی نیز مرا به خود وامگذار.
ام سلمه با شنیدن سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله گریهکنان برگشت. رسول خدا نیز با شنیدن صدای گریه او نزد وی آمد و فرمود: ام سلمه، چه چیز تو را گریانده است؟ او گفت: پدر و مادرم فدای تو باد. ای رسول خدا چرا نگریم، با اینکه مینگرم به منزلت و مقام متعالی شما نزد خداوند و اینکه گناهان گذشته و آینده شما را خداوند بخشیده، ولی با این حال شما از خداوند میخواهید دشمنتان را بر شما شاد مگرداند و شما را به بدی و مصیبتی که از آن نجاتتان داده گرفتار نسازد و نعمتهای شایستهای که ارزانیتان ساخته از شما نستاند و شما را یک چشم برهم زدن نیز به خود وانگذارد. آن حضرت فرمود: «یَا أَمَّ سَلَمَةِ وَمَا یُؤْمِنُنِی؟ وَإِنَّمَا وَکَّلَ اللَّهُ یُونُسَ بْنِ مَتی إِلَی نَفْسِهِ طَرْفَةَ عَیْنٍ وَ کَانَ مِنْهُ مَا کَانَ»؛12 ای ام سلمه، چگونه من به خود مطمئن شوم، و حال آنکه خداوند یک چشم برهمزدن یونس را به خود وانهاد و آنچه نمیبایست انجام دهد مرتکب شد.
وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله ، که مقامات و کمالات نامتناهی دارد و سرآمد همه ملائکه و پیامبران و انسانهاست، لحظهای نمیتواند بر خود تکیه کند و از خداوند میخواهد که در راه دشوار قرب به خویش لحظهای وی را به خود واننهد، ما چگونه با عبادتهایی اندک به خود میبالیم و فراموش میکنیم که در آغاز راهیم؟ و فراموش میکنیم که مسیر سعادت و هدایت الهی، راهی پر پیچ و خم و بسیار دشوار است، و تنها با موفقیت در آزمونهای سخت الهیو صبرواستقامت میتوانیم به مقصد دست یابیم؟
بیش از پنجاه سال پیش که ما تازه به قم آمده بودیم، یکی از دوستان که در فاجعه هفتم تیر شهید شد، در تهران خدمت مرحوم آیتاللّه شیخ محمّدتقی آملی رسیده بود و از ایشان درخواست توصیه و دستورالعمل اخلاقی کرده بود. آن مرحوم به دوست ما فرموده بودند: آیا میدانی پیمودن راهی که در نظر داری چقدر دشوار است؟ آیا خودت را برای پیمودن این راه دشوارآماده کرده ای؟ پیمودن و حرکت در این راه چون کندن کوه با مژه چشم است!
ما باید دشواریها و سختیهای راه طولانی بندگی خدا را بشناسیم تا اولاً، در آغاز راه مغرور نشویم؛ و ثانیا، بر این باور نباشیم که در راهی کوتاه و آسان قرار داریم که وقتی بر خلاف باور و انتظارمان دشواریهای راه و طولانی بودن آن را دریافتیم، سرخورده و ناامید شویم. البته، سختی راه نباید ما را از حرکت باز دارد و باید با عزمی راسخ و با یاری خواستن از خداوند در مسیر بندگی معبود خویش حرکت کنیم و باور داشته باشیم که خود نمیتوانیم آن راه را بپیماییم، اما با یاری خداوند آن راه برای ما هموار و آسان میگردد.
خورشید یقین، روشنگر و آرامش بخش دوستان خدا
«فَهُوَ مِنَ الْیَقِینِ عَلَی مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْسِ قَدْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلّهِ سُبْحَانَهُ فِی أَرْفَعِ الْأُمُورِ مِنْ إِصْدَارِ کُلِّ وَارِدٍ عَلَیْهِ وَ تَصْیِیرِ کُلِّ فَرْعٍ إِلَی أَصْلِهِ»؛ پس او از یقینی به روشنی آفتاب بهرهمند است. او نفس خود را در خطیرترین و بزرگترین امور فقط برای خدا برپا داشته است: از صادر کردن هر چه که بر او وارد شود و در گرداندن هر فرعی به اصل خود.
مطالعه و کسب دانش، عقل انسان را میپرورد و بر اندوختههای او میافزاید، اما او را به ساحت یقین نمیرساند و سرگردانیها و شبهات را از دل او نمیزداید. سرگردانیها و شبهات در پرتو افاضه نور یقین و به مدد خداوند از جان و دل مؤمن زدوده میشوند. چنانکه با تابش نور خورشید همه جا روشن میشود و نقطهای تاریک در زمین باقی نمیماند، خورشیدِ یقین، دل مؤمنِ واصل به معرفت خدا را از حیرتها و ابهامها و تاریکیهایی که دیگران را از حرکت باز میدارد، میرهاند و در اعماق دل او آرامش و اطمینان به مسیری که در پیش روی دارد پدید میآورد؛ وسوسهها و تردیدها به نهانخانه نورانی دل او راه نمییابند؛ و خورشید بصیرت الهی همه حقایق را بر او آشکار میسازد و راه حق و سعادت را به روشنی به او مینمایاند. گاهی حوادثی سهمگین رخ میدهد که آرامش را از افراد میستاند و آنان را آشفتهخاطر و پریشان میسازد؛ اما سالکان راه خدا که دلشان به نور یقین روشنی یافته است، در برابر این حوادث کاملاً آرام و خونسردند و واکنش خاصی نشان نمیدهند. شاید برخی گمان کنند که آنان از حوادث پیرامون خود اطلاعی ندارند و از اینرو، به آنها بیاعتنایند؛ اما چنین نیست، آرامش و اطمینان خاطر آنها برخاسته از آگاهی به سیر حوادث و فرجام کارهاست. نگرانی و اضطراب در دیگران برخاسته از آن است که نمیدانند چه رخ داده و فرجام کار چه خواهد بود؛ اما برای کسی که حقایق پیرامون خود را میشناسد و به زنجیره حوادث و فرجام آنها آگاهی و یقین کامل دارد، دلیل منطقی برای اضطراب و نگرانی وجود ندارد.
از میان شخصیتهای بزرگی که ما با آنان برخورد داشتیم، مرحوم آیتاللّه بهاءالدینی، از این ویژگی کاملاً برخوردار بودند. ایشان در برابر حوادث و رخدادهای سخت، خم به ابرو نمیآوردند و با آرامش و اطمینان خاطری ستودنی با حوادث روبهرو میشدند. همچنین حضرت امام خمینی قدسسره که در سختترین حوادثی که برای مردم ایران رخ میداد، از جمله در واقعه پانزده خرداد، چون کوه استوار بود و آن حوادث ذرّهای اضطراب، ترس و نگرانی در ایشان پدید نمیآورد، و با ایمان مستحکمی که داشتند با آرامش خاطرِ بسیار با رخدادها برخورد میکردند. پس از فاجعه پانزده خرداد و کشتارهای رژیم سفّاک پهلوی در قم و تهران و سایر شهرها، مأموران رژیم شبانه به خانه امام ریختند و ایشان را دستگیر کردند. پس از آن ماجرا، امام فرموده بودند: در آن وقایع، من لحظهای نترسیدم و حتی افسران و مأموران رژیم که ما را به تهران میبردند، از ترس میلرزیدند ولی من هیچ نگرانی و ترسی از فرجام کار نداشتم.
کسی که به سختیها و فراز و نشیبهای راه خدا آشناست و خداوند نور یقین را بر قلبش تابانده و او از دام وسوسههای شیطانی رهیده است، میتواند مشعل فروزانی برای هدایت دیگران شود و راهگشای دیگران در مسیر کمال و نیل به سعادت گردد و در پرتو حقایقی که برایش آشکار شده، به شبهات و پرسشها پاسخ گوید و نیازهای معرفتی و علمی دیگران را برطرف سازد. اگر مردم در گزینش راهنمای خویش دقت نکنند، چه بسا به دام شیاطین و شبههافکنان افتند، و آنان به جای راه هدایت، مسیر گمراهی و هلاکت را به ایشان معرفی کنند و کاخ اعتقادات و باورهای صحیح آنان را ویران سازند. پس باید در شناسایی کسانی کوشید که با حیات انسانی آشنایند و با معیارهای صحیح و در پرتو نور یقین، مسیر هدایت را میشناسند و نیز از کژراهههایی که بر سر راه سعادت وجود دارند، آگاهند؛ زیرا آنان با تکیه بر توانمندیهای معرفتی خویش و با اطمینان کامل، به پرسشهای دیگران پاسخ میگویند و آنان را از خطورات و الهامات الهی، که بر قلبشان تابیده برخوردار میسازند و با شناخت اصول و قواعد کلی دین، به استخراج فروع، احکام و مسائل جزئی میپردازند.
دوستان خدا مشعل هدایت دیگران
امیر مؤمنان علیهالسلام در پایان این فراز از خطبه، در مقام بیان شمار دیگری از ویژگیهای بندگان برگزیده خدا میفرمایند: «مِصْبَاحُ ظُلُمَاتٍ کَشَّافُ عَشَوَاتٍ مِفْتَاحُ مُبْهَمَاتٍ دَفَّاعُ مُعْضِلَاتٍ دَلِیلُ فَلَوَاتٍ یَقُولُ فَیُفْهِمُ وَ یَسْکُتُ فَیَسْلَمُ»؛ او چراغ تاریکیها، روشنیبخش تیرگیها، کلید درهای بسته، برطرفکننده دشواریها و راهنمای گمراهان در بیابانهای سرگردانی است. سخن که گوید، آگاهی افزاید و سکوت او سلامت و امنیت آرد.
سالک و رهیده از دام علایق مادی، که خداوند قلبش را با نور یقین روشن گردانیده است، نمیتواند به روشنایی درون خویش بسنده کند و به زدودن تاریکی از دل دیگران نپردازد. بنابراین، او مشعل فروزانی است که انوار علم را بر دلهای تاریک میتاباند و تیرگیها و شبهات را از ضمیر جاهلان میزداید و راههای پنهان و پوشیده معارف و احکام مبهم و ناشناخته را نشان میدهد و میگشاید. چنانکه سطح کویر یکنواخت و بینشانه است و تشخیص راه اصلی دشوار، و با وزش طوفانی گرد و خاک سطح جاده را میپوشاند و اثری از آن باقی نمیگذارد. همچنین در بیابان، تشخیص راههای فرعی و نیز بیراههها از راه اصلی دشوار است و رهپیمایان برای اینکه به سلامت از آن بگذرند، نیازمند راهنمایی هستند که کاملاً به مسیرها آشنا باشد و آنان را برای گذر از بیابان یاری کند. در غیر این صورت، راه را گم میکنند و بر اثر گرسنگی، تشنگی و گرما از پای درمیآیند. تشخیص مسیر سعادت و نیل به کمال نیز همچون یافتن راه کویری دشوار است و گرداگرد آن را راههای انحرافی و شبهاتی فرا گرفتهاند که انسان را به گمراهی و غفلت از حق میافکنند. با توجه به وجود همین راههای انحرافی و شبهات فراروی جوینده سعادت است که برخی مکاتب فلسفی، شکگرایی و نسبیتگروی را ترویج میکنند و بر این باورند که انسان نمیتواند به یقین دست یابد و راه صحیح را تشخیص دهد و همواره در شک و حیرت باقی میماند. بنابر آنچه گفتیم، انسانهای عادی و ناآگاه از دشواریها و بیراهههایی که سر راه مقصد نهایی وجود دارند، نیازمند راهنمای راهآشنایی هستند که دست آنان را بگیرد و از میان شبهات، انحرافات و وسوسههای رهزنان اندیشه، به نور هدایت و حق رهنمون سازد. نکته آخر نیز اینکه بنده شایسته و برگزیده خدا چنان سخن نمیگوید که مخاطبانش نفهمند. او مقصود خود را در لفاظیها، اصطلاحات و شطحیاتی که فهم آنها برای مخاطبان دشواراستنمیپوشاند.اوهرگاهسکوتراوظیفه و موجب نجات از لغزشهای زبان تشخیص دهد، سکوت میکند.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ بقره: 256.
2ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 67، ب 4، ص 132، ح 1.
3ـ آلعمران: 101.
4ـ حسن بن محمّد دیلمى، ارشاد القلوب، ج 2، ص 215.
5ـ «الثقلین» در این حدیث شریف، ناظر به پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهو دیگر امامان معصوم علیهمالسلام نیست و آنان را دربر نمىگیرد، به ویژه با توجه به اینکه پیامبر صلىاللهعلیهوآله از امیر مؤمنان علیهالسلام برتر است.
6ـ نهجالبلاغه، ح 74.
7ـ آلعمران: 190ـ191.
8ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 41، ب 101، ص 22، ح 13.
9ـ طه: 1و2.
10ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 71، ب 61، ص 26، ح 3.
11ـ محمّدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 95، ح 6.
12ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 16، ب 9، ص 217، 218، ح 6.