کتاب مقدّس و جایگاه آن در مناظرات امام رضا (مقاله علمی وزارت علوم)
درجه علمی: نشریه علمی (وزارت علوم)
درجه علمی در دستهبندی سابق وزارت علوم: علمی-ترویجیآرشیو
چکیده
امام معصوم(علیه السلام) حجت خدا و داناترین مردم است. بر این اساس گستره دانش او افزون بر کتاب و سنّت، دیگر کتابهای آسمانی را نیز دربر میگیرد. استدلالهای امام رضا(علیه السلام) به تورات، انجیل و زبور در مناظره با علمای اهل کتاب، از نمونههای شنیدنی در این زمینه است. مواردی از کتاب مقدّس، که امام(علیه السلام) در ارتباط با برخی مسائل بدان استناد جستهاند، از حیث انطباق با نسخههای موجود آن و نیز دلالت بر مدعای آن حضرت، چند دسته هستند: بخشی کاملا روشن و گویاست و در کتاب مقدّس موجود نیز آمده، برخی دیگر دارای مفهوم کلی، ولی با قراین موجود مدعای امام را تأیید میکند. دسته دیگر، دارای زبانی نمادین است، و تنها با تفسیر امام، بر مدعای ایشان دلالت دارد. برخی نیز در ترجمههای فارسی و عربی یافت نمیشوند. بخشی نیز در متن کتاب مقدّس مورد استناد قرار نگرفتهاند، ولی به صورت مبسوط در عهد قدیم، جدید و قرآن روایت شدهاند. این مقاله، نمونههای مهمی از موارد یاد شده را در نسخههای فارسی و عربی موجود از عهدین بررسی میکند.متن
پبر اساس آموزههای حدیثی و کلامی شیعه، امام به عنوان داناترین و باتقواترین فرد جامعه اسلامی، مرجع دینی، علمی و سیاسی آن به شمار میرود و بر همین اساس، بیش از همه، شایستگی لازم را برای رهبری و مدیریت آن داراست. طرح و بررسی جلوههای معرفتی و چگونگی مناظرات امامان شیعه(علیهم السلام) در حوزههای گوناگون و قرار دادن آن در منظر ارباب معرفت، از یکسو، امکان داوری دقیق و درست را در این باب فراهم میسازد و از سوی دیگر، شیوهها و الگوهای مناسبی برای پاسخگویی به پرسشها و چالشهای پیشروی اسلام و گفتوگو با پیروان دیگر ادیان و فرق دینی در اختیار ما قرار میدهد. بررسی جایگاه کتاب مقدّس در مناظرات امام رضا(علیه السلام)گام کوچکی است در این مسیر و بر آن است تا یکی از جلوهها و حوزههای معرفتی آن امام همام را در حدّ امکان به تصویر کشد.
پیشینه، جایگاه و شیوهای مناظره
گفتوگو، مناظره و احتجاج از همان آغاز آفرینش، از اساسیترین ابزارهای ارتباط جمعی انسانها برای تفهیم و تفاهم بوده است. تاریخ ادیان توحیدی نشان میدهد که پیامبران بزرگ الهی نیز همواره در موقعیتهای گوناگون تبلیغی از این ویژگی عمومی و فطری بشر بهرههای فراوان بردهاند. احتجاج حضرت نوح، هود، صالح، ابراهیم، لوط، شعیب، موسی و عیسی(علیهم السلام) با کافران قوم و مخالفان فکری خود، در قرآن،(2) منابع تاریخی و حدیثی گزارش شده است. چنانکه احتجاجهای پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) با مشرکان عرب، مسیحیان نجران، یهودیان، مادهپرستان و منکران معاد در بسیاری از آیات و منابع حدیثی انعکاس یافته است.(3) پس از پیامبر، اهلبیت عصمت و
طهارت(علیهم السلام) نیز تداومگر این سیره بودهاند. مناظره امام علی(علیه السلام) با دانشمندان یهود درباره خدا و صفات او،(4)گفتوگوی امام حسن و امام حسین(علیهما السلام)با معاویه و دیگر شامیان، گفتوگوی امام باقر(علیه السلام)با خوارج،(5) و مناظرههای امام صادق(علیه السلام)و شاگردان ایشان با زندیقان از این قبیل است.(6) اما در این میان، گفتوگوی نغز و ژرف امام رضا(علیه السلام) با مخالفان، به ویژه عالمان یهود و نصارا، زرتشتی، صابئی، متکلّمان نامدار و دیگران، که با پیشنهاد مأمون عبّاسی برگزار گردید، بسیار شنیدنی و مثالزدنی است. ایشان از راه گفتوگو و مناظره، به مقابله با مخالفان پرداختند و سؤالات و چالشهای زندیقان و اشکالات دگراندیشان در حوزه عقاید اسلامی و شیعی را پاسخ گفتند.(7)
یکی از شیوههای رایج گفتوگو در مباحث علمی، که در مناظرههای یاد شده نیز به کار رفته، احتجاج جدلی است. در جدل، اصولی به کار میرود که طرف مقابل کاملا آنها را قبول دارد. برای مثال، رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در احتجاج خود با نصارای نجران، که به دنیا آمدن بدون پدر حضرت عیسی(علیه السلام) را دلیل فرزند خدا بودن او میدانستند، از اصل مورد پذیرش آنها، یعنی مخلوق بودن حضرت آدم(علیه السلام)بدون نقش پدر و مادر، استفاده کردند و استدلال آنان را ابطال نمودند.(8) البته لازم نیست اصول مورد استناد در جدل حتماً و همیشه مورد قبول طرف حق باشد،(9) اما پیامبران الهی و پیشوایان معصوم شیعه به مقتضای ادب خویش و با هدف بیان حق و هدایتگری، همواره در احتجاجهای خویش، از جدال احسن بهره میگرفتند و از استناد به مطالبی که سبب مراء و لجاجت و درگیری شود، پرهیز میکردند.(10) از این جمله، میتوان به احتجاج امام رضا(علیه السلام) با دانشمندان دیگر ادیان و مذاهب اشاره کرد. آن حضرت در مناظرههای خود با اهل کتاب، با بهرهگیری از شیوه «جدال احسن»، برای اثبات دیدگاه خویش و ابطال نظر آنان به کتاب مقدّس(11) آنها (عهد جدید و عهد قدیم) استناد میکردند که آموزههایش مورد قبول آنان بود.(12) البته روشن است که استناد امام به تورات، انجیل و زبور لزوماً به معنای پذیرش وحیانی بودن همه آموزههای موجود در نسخههای کنونی آنها و عدم راهیابی تحریف در آن نیست و تنها در صورتی میتوان درستی مضامین و انطباق آن با وحی نازل شده بر پیامبران پیشین را پذیرفت که با آموزههای توحیدی قرآن و سنّت، عقل سلیم و حقایق مسلّم تاریخی در تضاد نباشد.
اهمیت مناظرههای امام رضا(علیه السلام)
انگیزه مأمون از برگزاری اینگونه مناظرهها، هرچند مورد اختلاف پژوهشگران و صاحبنظران است، اما در این نکته نمیتوان تردید کرد که غلبه امام بر حریفان و طرفهای مناظره با استناد بر کتابهای خودشان و بر اساس منطقی محکم و استوار، در نهایت به اثبات حقّانیت و احیای اسلام، مجاب شدن مدعیان گوناگون، اثبات برتری و حقّانیت ائمّه اهلبیت(علیهم السلام) و پیروان و شیعیان آنها منجر شد. در پی این مناظرهها بود که یکی از پویاترین کانونهای علوم اسلامی، به ویژه شیعی، در خراسان پا گرفت و در دورههای بعد، به ایفای نقشی حیاتی در پاسداری از اسلام و تشیّع و ترویج آن پرداخت. ارزش هرچه بیشتر این مناظرهها، به ویژه با استناد بر کتب مقدّسی همچون تورات، انجیل و زبور، زمانی به خوبی روشن میشود که شرایط شگفتِ حاکم بر منطقه عمومی خراسان بزرگ از نظر تنوّع فرقهها و نحلههای دینی و مذهبی گوناگون و چالشهایی که از این ناحیه متوجه اسلام و جامعه مسلمانان بود، مورد توجه قرار گیرد.
منطقه شرق و شمال شرقی فلات ایران در مقایسه با نواحی مرکزی و غربی آن، از دیرباز شرایط دینی و سیاسی متفاوتی داشته است. در نواحی مرکزی و غربی، به ویژه در دوره طولانی ساسانی، خشونت و تعصّب مذهبی رواج داشت و هرگونه گرایش مذهبی، بجز زرتشتیگری طرد و سرکوب میشد. اما در منطقه شرق و شمال شرقی، پیروان ادیان گوناگون از دورههای بسیار کهن تاریخی با کمال آزادی در کنار یکدیگر میزیستهاند. این رواداری دینی و همزیستی مسالمتآمیز پیروان ادیان گوناگون در کنار یکدیگر و نیز دور بودن از مناطق مرکزی و غربی، سبب شد تا اقلّیتهای دینی، که در پی سیاستهای خشن مذهبی ساسانیان و ستم موبدان متعصّب زرتشتی در جستوجوی پناهگاه و منطقهای امن برای زندگی بودند، به این ناحیه روی آورند. پیروان فرقههای گوناگون مسیحی، یهودی، مانویان، مزدکیان، بوداییان و بسیاری دیگر از فرقههای دینی و مذهبی دیگر در این منطقه آزادانه زندگی میکردند و حتی به تبلیغ دین و آیین خود میپرداختند. این شرایط تا زمان ظهور اسلام و سدههای پس از آن نیز کم و بیش ادامه داشت، به گونهای که انتشار اسلام در این ناحیه با مقاومتها و دشواریهای فراوان روبهرو شد. ادیان و آیینهای یاد شده، به ویژه باورها و آیینهای کهن ایرانی، قرنها پس از اسلام نیز در این ناحیه دوام آوردند. در زمان سفر امام رضا(علیه السلام) به خراسان بزرگ (اوایل قرن سوم هجری) این منطقه یکی از مهمترین و سنّتیترین کانونهای زرتشتیگری بود و هر یک از ادیان یهود، مسیحیت، صابئی و جز آن در این منطقه پیروان و حضوری چشمگیر و قابل توجه داشت.(13)
جایگاه کتاب مقدّس در مناظرات امام رضا(علیه السلام)
بر اساس احادیث(14) و آموزههای کلامی(15) شیعه، امام باید داناترین و فاضلترین فرد جامعه اسلامی باشد تا بتواند به آسانی از عهده پاسخگویی به همه پرسشها و چالشهای علمی مربوط به اسلام و جامعه اسلامی برآید. بر اساس این دیدگاه، امام حجت خدا بر مردم است و باید از هر دانشی که برای هدایت مردم لازم است، برخوردار باشد. بر اساس احادیث و آموزههای یاد شده، گستره علم و دانش امام افزون بر قرآن و سنّت،(16) حوزههای دیگری از جمله کتب مقدّسی همچون تورات، انجیل و زبور(17) و زبان اقوام و ملل گوناگون(18) را نیز دربر میگیرد. آنان از طریق راههایی همچون الهام و مانند آن از محتوای اصلی و تحریف نشده کتب نامبرده و تاریخ و تحوّلات آن با خبر بودند و از جمله در مناظره با اهل کتاب بدانها استناد میجستند. آگاهی امام رضا(علیه السلام)از این کتابها و استناد بدانها در مناظرات خویش، در این زمینه قابل ارزیابی است.
مواردی از کتاب مقدّس (عهد جدید و عهد قدیم)،(19) که در مناظرههای امام رضا(علیه السلام) با اهل کتاب مورد استناد قرار گرفته، از لحاظ انطباق با نسخههای موجود آن و نیز دلالت بر مدعای آن حضرت، به چند دسته کلی قابل تقسیم است:
1. دستهای از موارد کاملا روشن و گویا بوده و در کتاب مقدّس موجود نیز با همان وضوح و روشنی آمده است. این مستندات مدعای امام را کاملا و آشکارا ثابت میکند و چنانکه گزارش منابع اسلامی نیز نشان میدهد، علمای طرف مناظره با آن حضرت در برابر احتجاج به این موارد بکلی ساکت و ناتوان شدند. گزارشهای مربوط به زنده شدن مردگان و شفا یافتن انواع بیماریها به دست پیامبرانی همچون یَسَع (اَلْیَشَع)، حزقیل، إیلیا و نیز نماز خواندن و روزه گرفتن حضرت عیسی(علیه السلام) از این موارد است که امام رضا(علیه السلام) برای اثبات نادرستی اعتقاد به الوهیت حضرت عیسی(علیه السلام) به آنها استناد جستند.
2. برخی دیگر هرچند دارای یک بیان کلی است، ولی قراینی که به همراه دارند دلالت آن را بر مدعای امام تأیید میکند; قراینی که هم در سخنان آن حضرت به عنوان مؤیّد بر آن تأکید شده و هم پیش از آن در خود کتاب مقدّس آمده است. بشارت حضرت موسی(علیه السلام) به بنیاسرائیل مبنی بر آمدن پیامبری همچون خود او در آینده و از میان برادران بنیاسرائیل از این نمونه است.
3. دسته سوم از زبانی نمادین برخوردارند و در آنها تشبیه و کنایه به کار رفته است. این موارد به همین شکل در کتاب مقدّس نیز آمده است، ولی جز با تفسیری که امام رضا(علیه السلام) ارائه میکنند، بر مدعای ایشان دلالت ندارند. خبر مربوط به درخشش نور از کوه «فاران» از این قبیل است که حضرت رضا(علیه السلام) «فاران» را یکی از کوههای مکّه خواندند و عبارت یاد شده را به نزول وحی بر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بر فراز آن تفسیر کردند.
4. دسته چهارم مواردی هستند که هرچند مورد پذیرش عالمان یهودی و مسیحی طرف گفتوگو با امام قرار گرفتند و آنها بر وجود چنین گزارشهایی در تورات و انجیل صحّه گذاشتند، ولی بررسیهای انجام شده نشان میدهند که فرازهای مزبور آنگونه که امام یاد کردهاند، دستکم، در ترجمههای فارسی و عربی موجود از عهد قدیم و جدید به چشم نمیخورد و احتمالا حذف و تحریف شدهاند.(20)
استناد حضرت بر سخنان یوحنای دیلمی مبنی بر بشارت عیسی(علیه السلام) درباره پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)، جانشین و اهلبیت او(علیهم السلام) و نیز نام آنان از این نمونه است.
5. و سرانجام اینکه امام رضا(علیه السلام) در بخشی دیگر از مناظرات خود، بدون استناد به هیچ یک از کتب مقدّس، از مواردی یاد کردهاند که یا به عنوان حقایق مسلّم تاریخی و دینی برای آنان پذیرفته شده بوده و یا آنها بر اساس اصول مورد قبول خود چارهای جز پذیرش آنها نداشتند. این موارد هرچند به عنوان گزارشهای کتاب مقدّس مورد استناد قرار نگرفتهاند، ولی جزئیات کامل آن به اشکال گوناگون و گاه مبسوط در عهد قدیم، عهد جدید و قرآن روایت شده است و همه پیروان ادیان ابراهیمی دستکم از آن آگاهند. برای مثال، هنگامی که دانشمند یهودی در اثبات نبوّت حضرت موسی(علیه السلام) به معجزات گوناگون آن حضرت استناد جست، امام رضا(علیه السلام) فرمودند: شما خودتان این معجزات را ندیدهاید، بلکه از طریق اخبار متواتر شنیدهاید، و چون اخبار متواتری از معجزات حضرت عیسی(علیه السلام) و محمّد(صلی الله علیه وآله) نیز حکایت میکنند، پس ناگزیر باید آنها را نیز به عنوان گواه صدق رسالت و نبوّت آن دو پیامبر بپذیرید.
بررسی مهمترین موارد استناد امام رضا(علیه السلام) به کتاب مقدّس
پس از این گزارش اجمالی و بر اساس ترتیب تاریخی کتب مقدّس، مهمترین موارد استناد امام رضا(علیه السلام) به عهد عتیق و عهد جدید بررسی میشوند:
الف. تورات
در ادبیات معارف اسلامی، «تورات» نام کتاب نازل شده بر حضرت موسی(علیه السلام) است; اما یهودیان کتاب آسمانی خود را «تَنَخ» مینامند. این واژه از سه حرف «ت» = تورات (به عبری: «تورا»)، «ن» = انبیا (به عبری: «نِویئیم) و «خ» = مکتوبات (به عبری: «کِتوبیم»; با تبدیل «ک» به «خ» طبق قواعد آن زبان) ساخته شده است. تَنَخ یا همان عهد عتیق ـ در اصطلاح مسیحی ـ دارای 39 کتاب است که از نظر موضوع، به سه بخش: تاریخی; حکمت، مناجات و شعر; و پیشگوییهای انبیا تقسیم میشود. بخش تاریخی تَنَخ (عهد عتیق) شامل 17 کتاب است که 5 کتاب اول آن «تورات» و نیز «اسفار خمسه» نامیده میشود. (سفر پیدایش، خروج، لاویان، اعداد، و تثنیه) بخش حکمت، مناجات و شعر شامل 5 کتاب ایّوب، مزامیر داود، امثال سلیمان نبی، جامعه و کتاب غزلِ غزلهای سلیمان است. بخش سوم یعنی پیشگوییهای انبیا نیز شامل 17 کتاب و دربردارنده هشدارها و تهدیداتی است درباره سرنوشتی که بر اثر نافرمانی خدا در انتظار بنیاسرائیل بود. کتاب اِشَعیا، حِزقِیال و حَبَقُّوق، که در مناظرههای امام رضا(علیه السلام)به آنها استناد شده، از جمله این کتابهاست.(21)
استناد امام رضا(علیه السلام) به فرازهایی از مجموعه کتابهای عهد عتیق اغلب برای اثبات نبوت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و نیز اشاره به نمونههایی از زندهشدن مردگان و شفای بیماران به دست انبیایی غیر از حضرت عیسی(علیه السلام) برای ابطال اعتقاد به الوهیت آن حضرت انجام گرفته است. به چند نمونه مهم اشاره میشود:
1. حضرت رضا(علیه السلام) در پاسخ به درخواست رأس الجالوت(22) برای اثبات نبوّت حضرت محمّد(صلی الله علیه وآله) بر اساس کتاب مقدّس آنان به فرازی از تورات استناد کردند که دارای قراین روشنی بود و به خوبی بر مدعای آن حضرت دلالت میکرد; از جمله اینکه امام(علیه السلام) خطاب به رأس الجالوت فرمودند: آیا میدانی که حضرت موسی(علیه السلام) به بنیاسرائیل وصیت کرد: پیامبری از میان برادرانتان به سوی شما خواهد آمد، او را تصدیق کنید و به سخنانش گوش فرا دهید؟ هنگامی که رأسالجالوت تأیید کرد، حضرت فرمودند: آیا بنیاسرائیل برادرانی غیر از بنی اسماعیل دارند؟ و آیا از میان فرزندان اسماعیل(علیه السلام)پیامبری جز حضرت محمّد(صلی الله علیه وآله) مبعوث شده است؟ رأسالجالوت به هر دو پرسش، پاسخ منفی داد.(23)
این فقره مورد استناد حضرت، که با اندکی تفاوت در چند جای عهدین آمده، در نسخههای کنونی آن نیز موجود است. در یک جا، از قول حضرت موسی(علیه السلام) به بنیاسرائیل آمده است:
یَهُوَه، خدایت نبی ای از میان تو، از برادرانت مثل من، برای تو مبعوث خواهد گردانید، او را بشنوید.(24)
به اعتقاد علّامه بلاغی عبارت «از میان تو»، که آمدن پیامبر موعود را به نوعی از میان خود بنیاسرائیل معرفی میکند، در ترجمه کتاب مقدّس تحریف شده است.(25)فقدان این عبارت در جاهای دیگری که همین بشارت را گزارش میکند، مویّد دیدگاه علّامه بلاغی است. این وعده حضرت موسی(علیه السلام) در «اعمال رسولان» با وضوح بیشتری آمده است:
موسی به اجداد گفت که خداوند، خدای شما، نبیای مثل من از میان برادران شما برای شما برخواهد انگیخت.(26)
وعده یاد شده در جایی دیگر از زبان خداوند گزارش شده است. خداوند به حضرت موسی(علیه السلام) فرمود:
نبیای را برای ایشان از میان برادرانشان مثل تو مبعوث خواهم کرد. کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او فرمایم به ایشان خواهد گفت، و هر کسی که سخنان مرا، که او به اسم من گوید، نشنود من از او مطالبه خواهم کرد.(27)
بدون شک، فرازهای یاد شده، که به نوعی در گفتوگوی امام رضا(علیه السلام) با دانشمند یهودی نیز مورد استناد قرار گرفته، آمدن پیامبری را بشارت میدهد که اولا «همانند موسی» است و ثانیاً، از میان «برادران بنیاسرائیل» خواهد بود. برخی از دانشمندان یهود، پیامبر یاد شده را بر یوشع،(28) مسیحیان پروتستان بر حضرت عیسی(علیه السلام) و مسلمانان بر پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) تطبیق کردهاند. مسلمانان با شرح بسیاری از ویژگیهای یکسان حضرت موسی(علیه السلام) با حضرت محمّد(صلی الله علیه وآله) از یکسو، و تفاوت حضرت عیسی(علیه السلام) و یوشع با حضرت موسی(علیه السلام)در ویژگیهای یاد شده، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)را مصداق آن پیامبر موعود میخوانند.(29) برای ارزیابی درست این سه دیدگاه و چگونگی انطباق «آن نبی» بر پیامبر اکرم، لازم است دو ویژگی یاد شده برای وی با استناد به خود کتاب مقدّس مورد تجزیه و تحلیل قرار بگیرد. بر همین اساس باید گفت:
الف. مهمترین ویژگی نبوّت حضرت موسی(علیه السلام)داشتن کتاب آسمانی و آوردن شریعتی مستقل و خاص است. بنابراین، یک پیامبر تنها در صورتی میتواند همانند او باشد که حتماً این ویژگی را داشته باشد، در حالی که یوشع و هیچیک از پیامبران بنیاسرائیل ادعا نکردهاند که همانند وی بوده و شریعتی خاص آوردهاند. همه آنان پیرو شریعت حضرت موسی(علیه السلام) بودند. از سوی دیگر، بر اساس گزارش خود کتاب مقدّس، یوشع معاصر حضرت موسی(علیه السلام) و جانشین آن حضرت بود و مردم پس از حضرت موسی(علیه السلام) با وی بیعت کردند.(30) بنابراین، وی نمیتواند همان پیامبر موعود باشد; چراکه آمدن وی در «آینده» خواهد بود. گزارش انجیل یوحنّا نیز این معنا را تأیید میکند; چراکه نشان میدهد یهودیان دستکم تا زمان حضرت یحیی(علیه السلام) منتظر ظهور این پیامبر موعود بودند، در حالی که یوشع نبی چند قرن پیش از یحیی بوده است.
حتی بر اساس گزارش اناجیل، حضرت عیسی(علیه السلام) نیز شریعت مستقلی نیاورد. او مأموریت داشت همان شریعت موسی(علیه السلام) را اجرا و تکمیل نماید:
گمان مبرید که آمدهام تا تورات یا صحف انبیا را باطل سازم; نیامدهام تا باطل نمایم، بلکه تا تمام کنم. پس هر که یکی از این احکام کوچکترین را بشکند و به مردم چنین تعلیم نماید او در ملکوت آسمان کمترین شمرده شود; اما هر که به عمل آورد و تعلیم نماید، او در ملکوت آسمان، بزرگ خوانده خواهد شد.(31)
ب. از سوی دیگر، فرازهایی از عهد جدید نشان میدهند که کاهنان یهود در عصر حضرت عیسی(علیه السلام) نیز پیامبر یاد شده را غیر از مسیح میدانستند:
و این است شهادت یحیی در وقتی که یهودیان از اورشلیم، کاهنان و لاویان را فرستادند تا از او سؤال کنند که تو کیستی که معترف شد و انکار ننمود، بلکه اقرار کرد که من مسیح نیستم. آنگاه از او سؤال کردند: پس چه، آیا تو الیاس هستی؟ گفت: نیستم. آیا تو آن نبی هستی؟ جواب داد که نی.(32)
حضرت یحیی معاصر حضرت عیسی(علیه السلام) و اندکی پیش از وی مبعوث شد. یهودیان در پی شناخت ماهیت وی، کاهنانی را نزد وی میفرستند، ولی او خود را پیامبری غیر از مسیح، الیاس و «آن نبی» معرفی کرد. مفسّران کتاب مقدّس عبارت «آن نبی» را اشاره به همان پیامبری میدانند که در سفر «تثنیه» (باب 18) حضرت موسی(علیه السلام) وعده داده بود(33) و آن پیامبر در میان یهود، چنان معروف بود که اشاره کوتاه «آن نبی» برای انتقال آن کافی بود. برخی گفتهاند: آنان منتظر پیامبری بودهاند که سرور انبیا و بزرگترین آنان بوده است.(34) از سوی دیگر، بدون شک انتظار یک پیامبر بزرگ، مسئله بسیار مهمی بوده است و اگر کاهنان و برگزیدگان مرکز یهودیت آن زمان (اورشلیم) عقیده نادرستی در اینباره داشتند، باید حضرت یحیی آنان را متوجه خطایشان میکرد، نه اینکه خطای آنان را تأیید نماید. بنابراین، اگر مراد از «آن نبی» مسیح باشد، باید حضرت یحیی میگفت: آن دو یکی هستند، نه اینکه بگوید: من آن نیستم.(35)
از گزارشهای دیگر عهد جدید نیز برمیآید: بشارت آمدن «آن نبی» به گونهای در میان یهود روشن و پذیرفته شده بود که آنان هنگام ظهور حضرت یحیی(علیه السلام) دچار اختلاف شدند. گروهی وی را همان نبی و گروهی دیگر غیر آن خواندند.(36)
ج. افزون بر آنچه گفته شد، به صورت جدلی میتوان در پاسخ مسیحیان گفت: بر اساس الهیّات رایج آنان، تفاوتهای زیادی بین حضرت موسی و عیسی(علیهما السلام)وجود دارد، و به دیگر سخن، حضرت عیسی(علیه السلام) نه یک پیامبر، بلکه خدای مُجَسَّد خوانده میشود که هیچ انسانی با وی قابل مقایسه نیست.(37)
2. نکتهای که در دو فقره یاد شده، امام رضا(علیه السلام) نیز بر آن تأکید و استدلال نمودند این است که آن پیامبر موعود از «میان برادران» بنیاسرائیل است و با توجه به اینکه برادران بنیاسرائیل، بنیاسماعیل هستند، این قید به روشنی نشان میدهد که پیامبر مزبور از میان بنیاسرائیل نیست. از اینرو، هنگامی که حضرت از رأس الجالوت پرسیدند: آیا بنیاسرائیل، برادرانی غیر از بنیاسماعیل دارند؟ و آیا از میان فرزندان اسماعیل(علیه السلام) پیامبری جز حضرت محمّد(صلی الله علیه وآله)مبعوث شده است؟ رأس الجالوت ضمن پاسخ منفی به هر دو پرسش، گفت: اما من دوست دارم برای اثبات اینکه آن پیامبر موعود از میان فرزندان اسماعیل است و نه بنیاسرائیل، به تورات استناد کنید. امام رضا(علیه السلام)به عالم یهودی گفتند: آیا در تورات نیامده است که نوری از سوی «طور سینا» آمد و از کوه «ساعیر» طلوع کرد و از کوه «فاران» درخشید؟ رأس الجالوت گفت: این کلمات را میشناسم و در تورات وجود دارد، ولی تفسیر آن را نمیدانم. حضرت فرمودند: نوری که از سمت کوه «طور» آمد، کنایه از وحی نازل شده بر حضرت موسی(علیه السلام)بر فراز آن کوه است. طلوع نور از کوه «ساعیر» به معنای نزول وحی بر حضرت عیسی(علیه السلام)بر فراز آن است و درخشش نور از کوه «فاران»، به معنای دریافت وحی به وسیله حضرت محمّد(صلی الله علیه وآله) در آن کوه است; زیرا «فاران» یکی از کوههای اطراف مکّه است.(38)
در ترجمه فارسی کتاب مقدّس کنونی، این فراز مورد اشاره حضرت رضا(علیه السلام) چنین آمده است:
و این است برکتی که موسی مرد خدا قبل از وفاتش به بنیاسرائیل داده، گفت: یَهُوَه ]خدا[ از سینا آمد و از سعیر بر ایشان طلوع کرد و از جبل فاران درخشان گردید.(39)
برخی پژوهشگران یهودی در تلاش برای ردّ دلالت این فقره از تورات بر نبوّت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)، کوشیدهاند «فاران» را بخشی از سرزمین «سینا» معرفی کنند; اما سخنانی که در اینباره گفتهاند، آشفته و ناهمخوان است. هرچند «فاران» نام یکی از بیابانهای «سینا» است، اما بر اساس مستندات معتبر تاریخی و جغرافیایی، «فاران» همچنین به کوهی در مکّه و سرزمین وسیعی نیز گفته میشد که شامل حجاز و مکّه میشود.(40) افزون بر آن، بر اساس گزارش خود کتاب مقدّس، حضرت اسماعیل(علیه السلام)در «فاران» سکنا گزید. در سفر «پیدایش»، پس از گزارش درخواست سارا از حضرت ابراهیم(علیه السلام) مبنی بر دور ساختن هاجر و فرزندش اسماعیل(41) از قول خداوند خطاب به هاجر چنین آمده است:
برخیز و پسر را برداشته و به دست خود بگیر; زیرا از او امّتی عظیم به وجود خواهم آورد; و خدا چشمان او را باز کرد تا چاه آبی دید. پس رفته، مشک را از آب پر کرد و پسر را نوشانید و خدا با آن پسر ]اسماعیل[ میبود و او نموّ کرده، ساکن صحرا شد و در تیراندازی بزرگ گردید و در صحرای «فاران» ساکن شد و مادرش زنی از زمین مصر برایش گرفت.(42)
مراد از چاه یاد شده در فراز مزبور «چاه زمزم» است که بر اساس روایت اسلامی، به لطف و عنایت خداوند پدیدار شد وموجب روی آوردن قبایل و در نتیجه، عمران و آبادی آن منطقه گردید.(43) این موضوع و سکونت هاجر و اسماعیل(علیهما السلام) در مکّه و مجاورت خانه خدا، از مسلّمات تاریخی است(44) و قرآن کریم نیز آن را گزارش میکند.(45)
3. رأس الجالوت در پاسخ امام رضا(علیه السلام) درباره چگونگی اثبات نبوّت حضرت موسی(علیه السلام) به معجزاتی از قبیل شکافتن دریا، اژدها شدن عصا در دست وی، بیرون آوردن ید بیضا و جاری ساختن چشمه آب از سنگ با زدن عصای خود، استناد کرد. امام رضا(علیه السلام)با پذیرش این معجزاتِ حضرت موسی(علیه السلام) پرسید: آیا هر کس در تأیید ادعای نبوّت خویش معجزه بیاورد، او را تصدیق میکنید؟ رأس الجالوت گفت: خیر، فقط در صورتی میپذیریم که معجزاتی همانند معجزات حضرت موسی(علیه السلام) بیاورد. امام فرمودند: پس چگونه به نبوّت پیامبران پیش از موسی(علیه السلام) ایمان دارید، در حالی که هیچ کدام معجزات یاد شده برای حضرت موسی(علیه السلام) را نیاوردند. رأس الجالوت که در پاسخ حضرت رضا(علیه السلام) درمانده بود، با تغییر حرف خود، گفت: اگر کسی معجزاتی بیاورد که فراتر از قدرت افراد عادی باشد، تصدیق نبوّت او لازم است. در این هنگام، حضرت با اشاره به زنده شدن مردگان، شفای کور مادرزاد و بیماران مبتلا به پیسی به دست حضرت عیسی(علیه السلام)و زنده شدن پرنده گلین با دم مسیحایی آن حضرت پرسیدند: پس چرا نبوّت او را تصدیق نمیکنید؟ وقتی رأس الجالوت گفت: میگویند که وی چنین کارهایی میکرده است، ولی ما که آن را ندیدهایم، امام پرسیدند: مگر معجزات حضرت موسی(علیه السلام) را به چشم خود دیدهاید؟ آیا جز این است که افراد مورد اطمینانی آنها را دیده و نقل کردهاند و با اخبار متواتر به شما رسیده است؟ معجزات حضرت عیسی(علیه السلام)هم توسط افراد مورد وثوقی دیده شده و در قالب اخبار متواتر گزارش شده است، پس چرا نبوّت او را تصدیق نمیکنید؟ درباره حضرت محمّد(صلی الله علیه وآله)نیز این مسئله صادق است. بر اساس اخبار متواتر، آن حضرت نزد هیچ آموزگاری درس نخواندند و چیزی نیاموختند، ولی به رغم امّی و درس ناخوانده و مکتب نرفته بودن، کتابی آوردند که درباره سرگذشت پیامبران و اقوام گذشته و نیز درباره آینده سخن گفته است. پس چرا نبوّت او را نمیپذیرید؟ رأس الجالوت، که جوابی نداشت، محکوم شد و همانند جاثلیق سکوت اختیار کرد.(46)
در این گفتوگو، هرچند امام رضا(علیه السلام) به صورت صریح و آشکار به هیچ کتاب مقدّسی استناد نجستند، ولی اشاره نکردن ایشان به گزارش این معجزات در کتاب مقدّس، به دلیل آن است که این مسئله به عنوان یک واقعیت و حقیقت مسلّم تاریخی و دینی، برای هر یک از پیروان ادیان ابراهیمی پذیرفته شده بود و یا دستکم از آن آگاهی داشتند و باید بر اساس منطق و استدلال خود، آن را میپذیرفتند; زیرا معجزات یاد شده برای حضرت موسی و عیسی(علیهما السلام) به ترتیب در عهد قدیم(47) و جدید(48) و به شکلی مبسوط گزارش شده است. قرآن نیز اصل آن معجزات را بدون اشاره به جزئیات پرداخته شده در عهدین، گزارش و تأیید میکند.(49)
ب. انجیل
«انجیل» واژهای یونانی و به معنای مژده و بشارت و در ادبیات معارف اسلامی، نام کتابی است که بر حضرت عیسی(علیه السلام) نازل شده است.(50) اما اعتقاد مسیحیان درباره حقیقت و چیستی انجیل با مفهوم آن در ادبیات اسلامی کاملا متفاوت است. انجیل به عنوان صورت مکتوب وحی نازل شده بر حضرت عیسی(علیه السلام) و به مثابه کتابی آسمانی، همانند تورات و قرآن، در الهیّات مسیحی، جایگاهی ندارد. مسیحیان، خودِ حضرت عیسی(علیه السلام) را «تجسّم وحی» و عین پیام الهی و نه حامل آن میدانند و انجیلی را که به عنوان صورت مکتوب وحی، حضرت عیسی(علیه السلام) آن را نوشته یا بر شاگردانش املا کرده باشد، باور ندارند.(51) آنان «انجیل» را به معنای «بشارت» درباره عیسی(علیه السلام) و رستگاری رهاورد او برای نوع بشر میدانند.(52) اما آنچه اکنون به «اناجیل چهارگانه» معروف است (چهار کتاب نخست از عهد جدید) صرفاً نامی است که از پایان قرن دوم میلادی به نوشتههایی اطلاق میشود که زندگی، معجزات، تعالیم، سیره، سخنان و صعود حضرت عیسی(علیه السلام) را گزارش کردهاند.(53)مسیحیانْ نویسندگانِ اناجیل یاد شده و دیگر کتب عهد جدید را پیامبر نمیدانند، اما بر این باورند که همه آنان با الهام و ارشاد روحالقدس دست به نگارش متون یادشده زدهاند;(54) چیزی که خود نویسندگان عهد جدید نیز بدان تصریح کردهاند.(55) اما اینکه چرا از میان انبوه اناجیل، نامهها، مکاشفات و کتب مربوط به اعمال حواریان، فقط 27 رساله موجود در عهد جدید با الهام الهی بوده است، دلیل قانعکنندهای ارائه نمیدهند.(56)
امام رضا(علیه السلام) در مناظره خود با دانشمند مسیحی، به فرازهایی از همین اناجیل چهارگانه استناد کردهاند. نفی الوهیت حضرت عیسی(علیه السلام) و اثبات بشر بودن وی، بشارت آمدن پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)و اثبات تفاوت اناجیل چهارگانه با انجیل اصلی و نازل شده بر حضرت عیسی(علیه السلام) از مواردی است که امام درباره آنها به این اناجیل استناد جستهاند.
1. نفی الوهیت حضرت عیسی(علیه السلام)
«تثلیث» یکی از آموزههای بنیادین در الهیّات مسیحی است که بر اساس آن، پدر، پسر (حضرت عیسی(علیه السلام)) و روحالقدس الوهیت دارند. امام رضا(علیه السلام) در مناظره با جاثلیق(57) با اشاره به انجام معجزاتی همانند معجزات حضرت عیسی(علیه السلام) به دست پیامبرانی دیگر، عبودیت و بندگی آن حضرت برای خداوند و ارائه یک شخصیت کاملا انسانی برای ایشان در سه انجیل متی، مرقس و لوقا و اعتقاد به خدایی و الوهیت او را به نقد و چالشی بنیادین کشیدند.
الف. معجزات حضرت عیسی(علیه السلام): همانگونه که بسیاری از پژوهشگران و اندیشمندان مسیحی و دیگران گفتهاند، یکی از زمینههای پیدایش اعتقاد به الوهیت حضرت عیسی(علیه السلام) معجزات ایشان است. بر اساس گزارش صریح اناجیل، آن حضرت مرده زنده میکرد، کور مادرزاد، افراد فلج و انواع بیماران را شفا میداد.(58) امام رضا(علیه السلام)در گفتوگو با جاثلیق، از وی درباره دلیل اعتقاد به الوهیت حضرت عیسی(علیه السلام)پرسید و او با اشاره به معجزات یاد شده آن حضرت، گفت: کسی که چنین کارهایی انجام دهد، خداوند و درخور پرستش است. حضرت رضا(علیه السلام)با استناد به گزارشهای تورات گفت: یَسَع (اَلْیَشَعْ)(59) نیز مرده زنده میکرد، روی آب راه میرفت و بیماران را شفا میداد.(60) حزقیل(61) و برخی دیگر از پیامبران بنیاسرائیل هم شمار بسیاری از مردگان را زنده کردند، اما پیروان آنان هرگز به الوهیت آنان معتقد نشدند و آنان را پرستش نکردند. همه این موارد در تورات آمده است و شما نمیتوانید منکر آن باشید. اگر انجام چنین کارهایی دلیل بر الوهیت و خدا بودن باشد، باید درباره آنان نیز چنین اعتقادی داشته باشید، در حالی که چنین نیست. حال با اینکه آنان پیش از حضرت عیسی(علیه السلام) دست به چنین معجزاتی زدند، چرا شما به الوهیت آنان معتقد نیستید؟ جاثلیق، که در برابر استدلال حضرت ناتوان مانده بود، بر اساس گزارش منابع اسلامی، به توحید و وحدانیت خداوند اقرار کرد.(62)
ب. شخصیت بشری حضرت عیسی(علیه السلام) در اناجیل همنوا: معرفی حضرت عیسی(علیه السلام) به عنوان یک شخصیت انسانی و نفی الوهیت او با استناد به اناجیل مَتّی، لُوقا و مَرقُس موضوع دیگری است که مورد استناد امام قرار گرفته است. آن حضرت ابتدا نظر جاثلیق را درباره نویسندگان اناجیل چهارگانه و میزان ارزش و اعتبار سخنان آنها نزد وی جویا شد. جاثلیق آنان را عالم به انجیل خواند و بر درستی و پذیرش سخنانشان تأکید کرد. امام پس از آنکه حاضران را بر این گفتههای او گواه گرفت، به سخنان متی، مرقس و لوقا در انجیل خود آنان استناد کرد; سخنانی که در آن شخصیتی کاملا انسانی و نه الوهی از حضرت عیسی(علیه السلام) به تصویر کشیده و بدان تصریح کردهاند.(63) آنگاه نظر جاثلیق را در اینباره پرسید. جاثلیق در مقام دفاع از شخصیت الوهی و خدا بودن حضرت عیسی(علیه السلام)، متی، مرقس و لوقا را به دروغگویی در اینباره متهم ساخت. هنگامی که امام رضا(علیه السلام) سخنان پیشین او مبنی بر عالم به انجیل بودن و درستی و بر حق بودن گفتههای آنان را یادآوری کرد، جاثلیق در اوج درماندگی، از امام خواست او را از گفتوگو درباره آنها معاف دارد. حضرت با پذیرش درخواست وی، فرمودند: اگر سؤالی دارد، بپرسد. جاثلیق با اجتناب از هرگونه پرسشی، گفت: دیگری سؤال نماید. آنگاه به خدا سوگند یاد نمود که هرگز گمان نمیکردم در میان دانشمندانِ مسلمان، کسی همانند شما باشد.(64)
همچنانکه دانشمندان و پژوهشگران کتاب مقدّس و مسیحیت نیز معتقدند،(65) مجموعه عهد جدید بر اساس دو نگرش کاملا متفاوت به شخصیت حضرت عیسی(علیه السلام)، دو نظام الهیّاتی کاملا جدا از هم ارائه میکند. رسالههای پولس،(66) انجیل و نامههای یوحَنّا، اساس الهیّات مبتنی بر الوهیت و خدا بودن حضرت عیسی(علیه السلام)(67) و اناجیل سهگانه متی، مرقس و لوقا و بخشهای دیگر عهد جدید مبنای الهیّات مبتنی بر انسان، بنده و پیامبر بودن اوست.(68) نظام اعتقادی نخست را پولس بنیان نهاد و آن دیگری را حواریان مسیح به سرکردگی پطرس نمایندگی میکردند. اناجیل سهگانه یاد شده از جمله، به سبب این اشتراک به اناجیل همنوا معروفند و فرازهای مورد استناد امام رضا(علیه السلام) را به روشنی میتوان در آنها یافت.(69)
ج. عبادت حضرت عیسی(علیه السلام): امام رضا(علیه السلام) در فراز دیگری از مناظره با عالم مسیحی، با استناد به یکی دیگر از عقاید مسلّم مسیحیت، که در اناجیل نیز بازتاب یافته است، اعتقاد به الوهیت حضرت عیسی(علیه السلام) را از زاویهای دیگر به چالشی بنیادین کشیدند. توضیح اینکه آن حضرت خطاب به جاثلیق گفتند: ما به عیسایی که به حضرت محمّد(صلی الله علیه وآله) و آل او ایمان دارد، اعتقاد داریم. آن حضرت هیچ ایراد و اشکالی نداشت، جز اینکه نماز کم میخواند و روزه اندک میگرفت. جاثلیق با توجه به شناختی که در جریان مناظره از میزان دانش و آگاهی امام پیدا کرده بود، با ابراز شگفتی بسیار گفت: من گمان نمیکردم در میان مسلمانان کسی داناتر از شما وجود داشته باشد، اما با این سخنی که گفتید، از اعتبار علمی شما در نزد من کاسته شد. وقتی حضرت دلیل آن را پرسیدند، وی گفت: شما چگونه این سخن را میگویید، در حالی که حضرت عیسی(علیه السلام)همه روزها روزه بود، حتی یک روز را هم بدون روزه سپری نکرد و همواره شبها را به شب زندهداری و عبادت میپرداخت. در این هنگام، امام رضا(علیه السلام)پرسیدند: او برای چه کسی روزه میگرفت و نماز میخواند؟ معنای سخن امام این است که اگر او خداست و الوهیت دارد، چگونه برای خدای دیگری عبادت و بندگی میکرد؟ نماز خواندن و روزه گرفتن دلیل بندگی و عبد خدا بودن اوست و عبودیت هرگز با الوهیت جمع نمیشود. در این استدلال نیز امام رضا(علیه السلام) با توجه به گزارش کتاب مقدّس، درباره روزهداری و نماز خواندن حضرت مسیح(علیه السلام) و آگاهی جاثلیق از آن، اقامه دلیل کردهاند.(70) برای مثال،درانجیل«متی»(4:1ـ2) آمده است:
آنگاه عیسی به دست روح به بیابان برده شد تا ابلیس او را تجربه کند و چون چهل شبانه روز روزه داشت، آخر گرسنه گردید.
یا در انجیل «مرقس» (1:35) آمده است:
بامدادان قبل از صبح برخاسته، بیرون رفت و به ویرانهای رسیده در آنجا به دعا مشغول شد.
2. بشارت آمدن پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)
بشارت آمدن پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) از زبان حضرت عیسی(علیه السلام)در انجیل یکی دیگر از موضوعاتی است که در مناظره امام رضا(علیه السلام) با جاثلیق بدان پرداخته شده است. امام(علیه السلام) با استناد به سخنان حضرت عیسی(علیه السلام) مبنی بر آمدن «فارقِلیط» پس از او، مراد از آن را پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)دانستند. طبرسی در الاحتجاج این سخنان حضرت عیسی(علیه السلام) را از زبان امام رضا(علیه السلام) چنین گزارش میکند:
«انّی ذاهب الی ربّکم و ربّی والفارقلیطا جائی: هو الذی یشهد لی بالحق کما شهدت له و هوالذی یفسّر لکم کل شیء و هوالذی یبدی فضائح الامم و هو الذی یکسر عمود الکفر»; من به سوی پروردگار خود و شما میروم و «فارقلیط» میآید، و او کسی است که به حقّانیت من گواهی میدهد; همانگونه که من به حقّانیت او گواهی دادم. او هر چیز را تفسیر میکند و کردارهای زشت امّتها را آشکار کرده، ستون کفر را میشکند.
جاثلیق به وجود این سخنان در انجیل گواهی داد.(71)
وجود واژه «فارقلیط» در انجیل و ناظر دانستن آن به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) از یکسو، و اشاره قرآن به ذکر نام و آمدن آن حضرت از زبان حضرت عیسی(علیه السلام)،(72) موجب شده است شماری از مفسّران(73) و پژوهشگران(74) مسلمان در پی یافتن نام «احمد» در اناجیل کنونی به واژه «فارقلیط» (Paraclete) یا «بارکلیت» توجه و اهتمام ورزند. واژه یاد شده یونانی و به معنای تسلّی و آرامشدهنده است و مسیحیان مصداق آن را روحالقدس خواندهاند. این کلمه در نسخههای موجود فارسی و عربی نیز به «تسلّیدهنده» ترجمه شده است، اما مفسّران و پژوهشگران یاد شده بر این باورند که این واژه در اصل، اسم خاص، به صورت «پریکلیتوس» و به معنای «احمد» و «ستوده» بوده که بعدها دچار تغییر شده است. در مقابل، برخی پژوهشگران مسیحیت با نفی دلالت آیه بر یاد کرد نام «احمد» در انجیل، تلاشهای انجام گرفته برای تطبیق آن بر «فارقلیط» را غیر لازم میشمارند. ایشان در کنار برخی استدلالها مدعیاند که واژه یاد شده قرنها پیش از اسلام نیز به همان صورت و به معنای تسلّیدهنده کاربرد داشته است و مصداق آن نیز روحالقدس دانسته میشده است. اینان بخشهای دیگری از عهد جدید را مصداق بشارت انجیل در قالب اوصاف کلی و نه به اسم، مبنی بر آمدن پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) میدانند.(75)
3. تاریخ انجیل
تاریخ انجیل و تدوین آن، نویسندگان و منابع نخستین آن از مباحث مورد اختلافی است که از دیرباز توجه و اهتمام بسیاری از دانشمندان و پژوهشگران مسیحی و مسلمان را به خود معطوف ساخته است. حضرت رضا(علیه السلام) در مناظره خویش به این موضوع نیز پرداختند و درباره انجیل نخست و اصلی، سرنوشت آن و نویسندگان اناجیل موجود سؤال کردند. جاثلیق پاسخ داد: انجیل اصلی تنها یک روز گم و سپس نزد یوحنّا و متی یافت شد. امام فرمودند: چقدر دانش و آگاهی تو درباره انجیل و علمای آن اندک است. اگر همانگونه که تو میگویی و انجیل موجود همان انجیل نخست و اصلی است، پس چرا آموزههای آن با یکدیگر اختلاف دارند؟ تعالیم انجیل اول، که با یکدیگر اختلاف نداشتند. هنگامی که انجیل اصلی گم شد، مسیحیان نزد علمای خود رفتند و از آنان چارهجویی کردند. لوقا، مرقس، یوحنّا و متی گفتند: انجیل در سینه ماست و روزهای یکشنبه آن را سِفر به سِفر برای شما میخوانیم تا روزی که گردآوری و تدوین شود. بنابراین، انجیل کنونی نوشته چهار نفر است و آنان از دانشمندان نخست و نسل اول مسیحیت نبودند، بلکه شاگردِ شاگردِ آنان بودند.(76)
پژوهشهای انجام شده درباره تاریخ کتاب مقدّس با دیدگاه امام رضا(علیه السلام) همخوانی زیادی دارند; چراکه دو سه دهه نخست تاریخ مسیحیت و بودن کتابی به نام انجیل و منسوب به حضرت عیسی(علیه السلام)از نظر منابع تاریخی مستقل از متون مسیحی و اسلامی، در هالهای از ابهام قرار دارد، به گونهای که برخی حتی در وجود خود حضرت عیسی(علیه السلام) نیز تردید کردهاند.(77) البته فقدان گزارشهای تاریخی نمیتواند دلیلی بر فقدان وجود خارجی و تاریخی انجیل باشد و چه بسا جزئیات مربوط به ظهور آن حضرت و وحی نازل شده بر وی به علل نامعلومی در تاریخ ثبت نشده و یا از بین رفته باشد; زیرا در برخی اناجیل چهارگانه، از انجیل مسیح سخن به میان آمده است.(78)
پژوهشهای انجام گرفته نشان میدهند که در 30 تا 40 سال نخست میلادی، تعلیم مسیحیت، تقریباً فقط به صورت شفاهی و گاه با نامهنگاری انجام میگرفت. اما کاستیها و کافی نبودن تعالیم رسالهها و روایتهای شفاهی، زمینه انجیلنگاری را فراهم ساخت.(79)بنابراین، تاریخ نگارش عهد جدید و آنچه امروزه به نام «کتاب مقدّس» مسیحیان خوانده میشود، بیشتر به پس از نیمه نخست قرن اول میلادی و در حدود 20 تا 30 سال پس از صعود حضرت عیسی(علیه السلام) (30 میلادی) بازمیگردد(80) که به وسیله رسولان وی و شاگردان آنها صورت پذیرفت. این نوشتهها در چهار دسته «نامههای رسولان»، «اعمال رسولان»، «اناجیل چهارگانه» و «مکاشفات»، طبقهبندی شده است. اناجیل چهارگانه با توجه به نام مؤلفان آنها، به انجیل مَتّا، انجیل مَرقُس، انجیل لُوقا و انجیل یوحنّا شهرت یافتهاند. به رغم پژوهشهای وسیع انجام گرفته درباره تاریخ نگارش، هویّت نویسندگان و درستی و پیوستگی سند آنها، وحدت نظر قاطعی در اینباره وجود ندارد. البته در کنار چالشها و تردیدهای جدّی و بر اساس برخی قراین و شواهد، حدس و گمانهای نیرومندی نیز مطرح است.(81) اشارهای گذرا به تاریخ هر یک از اناجیل مزبور مؤیّد این معناست.
الف ـ انجیل مَرقُس: مرقس را نه از مصاحبان و حواریان(82) حضرت عیسی(علیه السلام)، بلکه دوست، همدم و شاگرد پطرس حواری(83) گفتهاند که گاه با پولس نیز همسفر میشد و روایتهای خود را از پطرس گرفته است.(84) انجیل او را مختصرترین، نگارش آن را به زبان رومی(85) و بنابر نظر بیشتر محققان، در بین سالهای 65ـ70 میلادی و در شهر رم دانستهاند.(86)
ب ـ انجیل مَتّا: این مفصّلترین انجیل و منسوب به متّای حواری است. پیش از آغاز نقّادیها در عصر جدید، قدیمیترین انجیل و تاریخ نگارش آن بین سالهای 50ـ60 و گاه 38 میلادی تصور میشد،(87) اما محققان با استناد به برخی گزارشهای خود آن و نیز تکرار همه مطالب انجیل مرقس در آن، تاریخ تألیف آن را نیز بین سالهای 65ـ70 م و پس از انجیل مرقس دانستهاند.(88)نسخه اصلی آن به زبان عبری بوده و در دست نیست. بعدها به زبانهای دیگری از جمله یونانی ترجمه شد.(89) پژوهشگران ضمن به چالش و تردید کشاندن انتساب آن به متّای حواری،(90) از احتمال نگارش آن به دست فردی دیگر و همنام با وی سخن گفته(91) و غالباً مکان مکتوب شدن آن را «انطاکیه»(92) گفتهاند.(93)
ج ـ انجیل لوقا: لوقا حواری نبود، حضرت عیسی(علیه السلام) را ندید و نصرانیت را از پولس فراگرفت. و بیشتر مطالب انجیل او را برگرفته از انجیل مرقس و انجیل متّا میدانند.(94) سه انجیل یاد شده به سبب اشتراکات فراوان، به «اناجیل همنوا» معروفند.(95) بر اساس دیدگاه سنّتی، انجیل مذکور به لوقا، یار و همراه پولس منسوب است و اینکه روایت آن به نقل از اوست. نگارش آن را بین سالهای 70ـ90 و به احتمال بیشتر 80ـ85 م میدانند.(96) برخی از حکایات آن از قبیل حوادث دوران کودکی حضرت عیسی(علیه السلام)در اناجیل دیگر نیامده است.(97)
د. انجیل یوحَنّا: این کتاب آخرین انجیل(98) و اختلاف در تاریخ نگارش آن بیش از سه انجیل دیگر است. گاه تاریخ تألیف آن را سال 65 میلادی میدانند; ولی بنابر قویترین نظر، که سنّت مسیحی نیز تمایل به پذیرش آن دارد، بین سالهای 90ـ115 م نگارش یافته است.(99) برخی یوحنّا را حواری مورد علاقه شدید حضرت مسیح(علیه السلام)خواندهاند. در صحّت انتساب انجیل یاد شده به وی نیز تردیدهایی وجود دارد. انجیل یوحنّا کاملا متفاوت با سه انجیل دیگر و آمیزهای از زندگی حضرت عیسی(علیه السلام) و مفاهیم فلسفی یونان است.(100)
نتیجه گیری و جمع بندی
در دوران معاصر امام رضا(علیه السلام)، شرایط خاصی از نظر تنوع فرقهها و نحلههای دینی، مذهبی و کلامی گوناگون بر منطقه عمومی خراسان بزرگ حاکم بود و این شرایط، چالشهایی را متوجه اسلام و مسلمانان میکرد. امام رضا(علیه السلام) از جمله در مناظره و گفتوگو با علمای اهل کتاب، بر اساس منطقی محکم و استوار و با استناد به کتاب مقدّس آنان، نادرستی شماری از عقاید و باورهای بنیادین دینی آنان را به اثبات رساند و به چالشهایی که از سوی آنان متوجه مبانی فکری و عقیدتی مسلمانان بود، پاسخ داد.
آن حضرت از جمله برای اثبات نبوّت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)، بشر بودن حضرت عیسی(علیه السلام) و بطلان اعتقاد به الوهیت وی و نیز نفی این همانی انجیل نازل شده بر حضرت عیسی(علیه السلام) و اناجیل چهارگانه رسمی، به کتاب مقدّس یهود و مسیحیان استناد جست. چیرگی کامل امام رضا(علیه السلام) در این مناظرات از یکسو، اثبات حقّانیت و احیای اسلام، مجاب شدن مدعیان گوناگون و اثبات حقّانیت و برتری اهلبیت(علیهم السلام) را در پی آورد و از سوی دیگر، موجب شد که یکی از پویاترین کانونهای علوم اسلامی به ویژه شیعی در خراسان پا گرفته و در دورههایبعد به ایفای نقش حیاتی در پاسداری از اسلام و تشیّع و ترویج آن بپردازد.
همچنین میتوان نتیجه گرفت که اگر تبیین و ارائه اندیشهها و آموزههای دینی و پاسخگویی به چالشهای پیش روی آن، بر اساس آگاهی کامل و منطقی محکم و عقلانی صورت پذیرد، چهره زیبای حقایق آشکار شده و تشنگان حقیقت در برابر آن تسلیم خواهند شد.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1 -دانش آموخته حوزه علمیه و کارشناس ارشد الهیات و معارف اسلامى.
2 ـ ر.ک. هود: 25ـ35; 50 ـ57; 61ـ63/ شعراء: 69ـ81; 160ـ188/ مریم: 41ـ47/ انعام: 75ـ79 / بقره: 258 / طه: 42ـ62.
3 ـ ر.ک. فضلبن حسن طبرسى، الاحتجاج، 1386ق، ج 1، ص 27ـ44 و 47ـ64. نیز ر.ک. فرقان: 7ـ8/ زخرف: 31/ اسراء: 90ـ93.
4 ـ محمّدبن محمّد مفید، الارشاد، 1414، ج 1، ص 201.
5 ـ محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى، 1363، ج 8، ص 349، ح 548.
6 ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، 1403، ج 3، ص 152; ج 10، ص 64 / فضلبن حسن طبرسى، الاحتجاج، ج 2، ص 212ـ248.
7 ـ محمّدبن على بنبابویه قمى، عیون اخبارالرضا، 1404، ج 1، ص 131، ح 28.
8 ـ (انّ مثل عیسى عنداللّه کمثل ءادم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون.)(آلعمران: 59)
9 ـ ملّاهادى سبزوارى، شرح المنظومه، 1417، ج 1، ص 322.
10 ـ نحل: 125. نیز ر.ک. سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان فى تفسیرالقرآن، 1393، ج 6، ص 297.
11 ـ ر.ک. توماس میشل، کلام مسیحى، 1381، ص 23ـ27.
12 ـ ر.ک. فضلبن حسن طبرسى، الاحتجاج، ج 2، ص 199ـ208.
13 ـ براى آگاهى بیشتر، ر.ک. سهراب علوى، امام رضا در رزمگاه ادیان، 1379، ص 18ـ30.
14 ـ محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 1، ص 201 / محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 25، ص 165.
15 ـ محمّدحسن مظفّر، دلائل الصدق، 1396، ج 2، ص 19ـ21 / شیخ حرّ عاملى، الفصول المهمّة فى اصول الائمّة، 1376، ص 142.
16 ـ شیخ حرّ عاملى، الفصول المهمة فى اصول الائمّة، ص 144ـ145 / ابن سعد، الطبقات الکبرى، 1418، ج 23، ص 191 / محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 1، ص 308ـ309 / سیدمحمّد بروجردى، جامع احادیثالشیعة، 1400، ج 1، ص 27.
17 ـ محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 1، ص 227 / محمّدبن على صدوق، معانىالاخبار، 1338، ص 292.
18 ـ محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 1، ص 227 / محمّدباقر مجلسى، مرآةالعقول فى شرح اخبار آلالرسول، 1363، ج 1، ص 170 / محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 26، ص 180.
19 ـ براى آگاهى بیشتر ر. ک. حسین توفیقى، آشنایى با ادیان بزرگ، 1384، ص 163.
20 ـ قرآن کریم نیز به صراحت از بشارت حضرت عیسى(علیه السلام) و تورات و انجیل درباره آمدن پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) همراه با یادکرد صریح از نام و ویژگىهاى آن حضرت سخن گفته است، در حالى که هیچ اثرى از این بشارتها دستکم به آن صراحتى که قرآن مىگوید در سخنان حضرت مسیح(علیه السلام) و کتاب مقدّس نیامده است: (اَلَّذینَ یَتَّبِعونَ الرَّسولَ النَّبِىَّ الاُمِىَّ الَّذى یَجِدونَهُ مَکتوباً عِندَهُم فِى التَّوراةِ والاِنجیلِ...)(اعراف: 157); (و اِذ قالَ عیسَى ابنُ مَریَمَ ... و مُبَشِّراً بِرَسول یَأتى مِن بَعدِى اسمُهُ اَحمَدُ...)(صف: 6); (مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ و الَّذینَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَى الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم تَراهُم رُکَّعاً سُجَّداً یَبتَغونَ فَضلا مِنَ اللّهِ و رِضواناً سیماهُم فى وُجوهِهِم مِن اَثَرِ السُّجودِ ذلِکَ مَثَلُهُم فِى التَّوراةِ و مَثَلُهُم فِى الاِنجیلِ کَزَرع اَخرَجَ شَطَهُ فَازَرَهُ فَاستَغلَظَ فَاستَوى عَلى سوقِهِ یُعجِبُ الزُّرّاعَ لِیَغیظَ بِهِمُ الکُفّارَ...) (فتح: 29)
21 ـ براى آگاهى بیشتر ر. ک. حسین توفیقى، آشنایى با ادیان بزرگ، ص 97ـ102.
22 ـ بزرگ و دانشمند یهودیان. «جالوت» به یهودیان مهاجرى گفته مىشد که در سرزمینهاى اسلامى زندگى مىکردند. بزرگ و مهتر آنان، رأسالجالوت خوانده مىشد. (علىاکبر دهخدا، لغتنامه، 1373، واژه «جالیه» / فخرالدین طریحى، مجمعالبحرین، 1408، ج 2، ص 113.)
23 ـ فضلبن حسن طبرسى، الاحتجاج، ج 2، ص 209ـ213.
24 ـ تثنیه، 18:15.
25 ـ محمّدجواد بلاغى، الرحلة المدرسیة، ص 1414، ج 1، ص 91.
26 ـ اعمال رسولان، 3: 22.
27 ـ تثنیه: 18:18ـ19.
28 ـ ر.ک. دائرةالمعارف کتاب مقدّس، 1380، ص 750 / مستر هاکس، قاموس کتاب مقدّس، 1377، ص 970ـ972، «یوشع».
29 ـ ر.ک. محمّدجواد بلاغى، الرحلة المدرسیة، ج 1، ص 90 / محمّدصادق فخرالاسلام، انیس الاعلام فى نصرة الاسلام، 1384، ج 5، ص 50ـ64 / محمّد رشیدرضا، تفسیر المنار، 1373 ق، ج 9، ص 251ـ259 / عبدالرحیم سلیمانى، «قرآن کریم و بشارتهاى پیامبران»، هفت آسمان 16، ص 57ـ60.
30 ـ تثنیه، 34:6ـ10.
31 ـ متى: 5: 17ـ19.
32 ـ یوحنّا، 1:19ـ21.
33 ـ جماعة من اللاهوتیین، تفسیر الکتاب المقدّس، 1990، ج 2، ص 453; ج 5، ص 235 / ولیم بارکلى، تفسیر العهد الجدید (شرح بشارة یوحنّا)، بىتا، ج 2، ص 109.
34 ـ ولیم بارکلى، پیشین، ص 109.
35 ـ محمّد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج 9، ص 251ـ259.
36 ـ انجیل یوحنّا، 6: 14 و 7: 40ـ43 / اعمال رسولان، 3: 22 و 7: 37.
37 ـ محمّد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج 9، ص 251ـ259.
38 ـ فضلبن حسن طبرسى، الاحتجاج، ج 2، ص 205.
39 ـ تثنیه، 33:1ـ2.
40 ـ براى آگاهى بیشتر، ر.ک. محمّدجواد بلاغى، الهدى الى دین المصطفى، 1414، ج 2، ص 157ـ159.
41 ـ پیدایش، 21:9ـ19.
42 ـ پیدایش، 21:18ـ21.
43 ـ محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 4، ص 202 / محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 12، ص 160.
44 ـ احمدبن ابى یعقوب یعقوبى، تاریخ یعقوبى، بىتا، ج 1، ص 25 / محمّدبن جریر طبرى، تاریخ الطبرى، 1403، ج 1، ص 179 / ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، 1386ق، ج 1، ص 103.
45 ـ ابراهیم: 37.
46 ـ فضلبن حسن طبرسى، الاحتجاج، ج 2، ص 203ـ204.
47 ـ براى نمونه، ر.ک. خروج، 4: 1ـ9; 7:8ـ12 و 14ـ15; 14:1ـ31; 17: 1ـ7 / اعداد، 20: 7ـ11.
48 ـ براى نمونه، ر.ک. انجیل متّى، 9:18ـ22; 9: 27ـ34 و ب 14 و 15 / مرقس، ب پنجم و ششم و هفتم / لوقا، ب هشتم و نهم /یوحنّا، ب ششم.
49 ـ براى نمونه، ر.ک. شعراء: 32ـ45 و 63 / بقره: 60 / اعراف: 160 / آلعمران: 49 / مائده: 110.
50 ـ واژه «انجیل» 12 بار در قرآن و همه جا شکل مفرد آن به صراحت و به مناسبتهاى گوناگون یاد شده است. تصریح بر وحیانى بودن آن و به عنوان مجموعه آیات نازل شده بر حضرت عیسى(علیه السلام)، گواهى آن بر حقّانیت تورات، تصدیق آن از سوى قرآن، بشارت انجیل درباره بعثت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و فراگیر شدن دعوت او و تحریف، کتمان و حذف بخشى از آموزههاى آن از این قبیل است. وحیانى بودن اناجیل موجود از نظر قرآن به شدت دچار چالش است. البته تأیید ضمنى و اجمالى اناجیل عصر نزول و بخشى از آموزههاى تحریف ناشده آنها از برخى آیات قرآن برمىآید. (آلعمران: 3، 48، 65 / مائده: 14ـ15، 46ـ66، 68، 110 / اعراف: 157 / توبه: 111/ فتح: 29 / حدید: 27 / یونس: 37.)
51 ـ توماس میشل، کلام مسیحى، ص 49ـ50 / و. م. میلر، تاریخ کلیساى قدیم در امپراطورى روم و ایران، 1931، ص 66.
52 . Thomas Gale, New Catholic Encyclopedia, second ed., 2003, v. 6, p. 366.
53 . Ibid, p. 367.
54 ـ توماس میشل، کلام مسیحى، ص 50ـ51.
55 ـ همان، ص 43ـ50 / و. م. میلر، تاریخ کلیساى قدیم در امپراطورى روم و ایران، ص 70.
56 ـ براى اطلاع بیشتر، ر.ک. مرکز فرهنگ و معارف قرآن، دائرةالمعارف قرآن کریم، 1385، ج 4، ص 447ـ450، «انجیل».
57 ـ «جاثلیق» (jasaliq) واژهاى معرّب است و عنوان رئیس مذهبى در بعضى کلیساهاى شرقى، به ویژه عنوان رؤساى مذهبى ارمنستان، حبشه و گرجستان بود. «جاثلیق» افزون بر منصب دینى، نمایندگى سیاسى کلیسا و دولت مسیحى را نیز بر عهده داشت. امروزه کنسولگرى به نوعى جایگزین آن شده است. ر.ک. مجدالدین فیروزآبادى، القاموس المحیط، 1417، ج 3، ص 217 / غلامحسین مصاحب، دائرةالمعارف مصاحب، بىتا، ج 1، ص 716، «جاثلیق».
58 ـ براى نمونه، درباره اینگونه معجزات حضرت مسیح(علیه السلام) ر.ک. انجیل متّى، 4:ـ23ـ24; 8:2ـ3; 14: 17; 9:2ـ7،18ـ35; 20:30ـ34; 14:28ـ34 / انجیل مرقس، 1:33ـ35 و 40ـ42. قرآن کریم در روایتى درست از این معجزات و براى نفى بنیادین باور نادرست مسیحیت در اینباره، انجام همه معجزات یاد شده را به «اذن» الهى مىخواند (ر.ک. آلعمران: 49 / مائده: 110); به این معنا که حضرت عیسى(علیه السلام)همه آن معجزات را با اذن و قدرت خداوند انجام مىداد. در این صورت، آن معجزات دلیل الوهیت او نخواهند بود.
59 ـ «یَسَع»، همان (اَلْیَشع) یاد شده در کتاب مقدّس است. وى شاگرد و جانشین ایلیاى نبى، ساکن شهر «اریحا» و در مهربانى و ملاطفت با مردم همانند حضرت عیسى(علیه السلام) بود. مانند وى مرده زنده مىکرد، بیماران را شفا مىداد و از غیب و نهان خبر مىداد. ر.ک. مستر هاکس، قاموس کتاب مقدّس، ص 98ـ99.
60 ـ براى اطلاع بیشتر از معجزات یاد شده الیشع در کتاب مقدّس، ر. ک. دوم پادشاهان، 2:1ـ25; 45:32ـ38; 13:20ـ21.
61 ـ «حِزقیل» یا «حزقیال» از پیامبران بنىاسرائیل و معاصر ارمیاى نبى بود. ر.ک. حزقیال، 37:1ـ14 / مستر هاکس، قاموس کتاب مقدّس، ص 320ـ323. بر اساس گزارش کتاب مقدّس، افزون بر پیامبرانى همچون عیسى، حزقیل و الیسع، حتى حواریان حضرت عیسى(علیه السلام) نیز بیماران را شفا مىدادند و پطرس حوارى مرده زنده مىکرد. در این زمینه، ر.ک. انجیل متّى، 10:1 / اعمال رسولان، 9:33ـ41.
62 ـ فضلبن حسن طبرسى، الاحتجاج، ج 2، ص 205ـ206.
63 ـ همان، ج 2، ص 207ـ209.
64 ـ همان، ج 2، ص 110ـ112.
65 ـ براى نمونه، ر.ک. جان بى. ناس، تاریخ جامع ادیان، 1373، ص 614 / محمّد ایلخانى، تاریخ فلسفه در قرون وسطى و رنسانس، 1386، ص 20ـ21 / عبدالرحیم سلیمانى اردستانى، مسیحیت، 1381، ص 88ـ98 / حسین توفیقى، آشنایى با ادیان بزرگ، ص 174ـ175.
66 ـ پولس از مبلّغان نخست، نامدار و تأثیرگذار مسیحیت بود که حدود سال دهم میلادى متولد شد. در آغاز، یکى از علماى متعصّب یهودى و دشمن سرسخت مسیحیان بود. ر.ک. مستر هاکس، قاموس کتاب مقدّس، ص 687ـ689، «پطرس» / ویل دورانت، تاریخ تمدن، 1378، ج 3، ص 679ـ681 و 696 / جان بى. ناس، تاریخ جامع ادیان، ص 614.
67 ـ براى نمونه، ر.ک. انجیل یوحنّا، 1:1ـ3و14; 10:30 / رساله پولس به فیلیبا، 2:5ـ7 / رساله پولس به رومیان، 5: 10ـ15 / 8: 14ـ17 / رساله پولس به غلاطیان، 4:4ـ7.
68 ـ براى نمونه، ر.ک. انجیل متّى، 5: 17ـ19; 10:17ـ18; 12:18 / انجیل لوقان، 3: 23ـ28 / اعمال رسولان، 3: 13.
69 ـ براى نمونه، متّى در انجیل خود، همه اجداد پدرى حضرت عیسى(علیه السلام)را تا ابراهیم نام مىبرد: داود و ابراهیم پیغمبر، هر دو جدّ حضرت عیسى(علیه السلام)مسیح بودند. ابراهیم پدر اسحاق ، اسحاق پدر یعقوب ... ایل آذر پدر متان و متان پدر یعقوب بود. یعقوب پدر یوسف و یوسف شوهر مریم و مریم مادر عیسى مسیح بود. (متى، 1:1ـ16 و نیز ر.ک. انجیل لوقا، 3:23ـ28 / مرقس، 8:27ـ30.)
70 ـ متى، 17:46 / مرقس: 34:15.
71 ـ فضلبن حسن طبرسى، الاحتجاج، ج 2، ص 206.
72 ـ صف: 6.
73 ـ محمّدبن حسن طوسى، التبیان، بىتا، ج 4، ص 559 / فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبیان، 1406، ج 4، ص 749 / محمّدبن عمر فخر رازى، التفسیر الکبیر، 1413، ج 29، ص 313ـ314.
74 ـ جمعى از نویسندگان، محمّد خاتم پیامبران، 1363، ص 511ـ512 / عبدالاحد داود، محمّد در تورات و انجیل، 1361، ص 231ـ235.
75 ـ عبدالرحیم سلیمانى، «قرآن کریم و بشارتهاى پیامبران»، هفت آسمان 16، ص 51ـ61.
76 ـ فضلبن حسن طبرسى، الاحتجاج، ج 2، ص 207ـ208.
77 ـ ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 3، ص 651 / جلالالدین آشتیانى، تحقیقى در دین مسیح، 1368، ص 170ـ174.
78 ـ کتاب مقدّس (عهد عتیق و عهد جدید)، 1990 / انجیل متّى، 26:13 / انجیل مرقس، 14:9ـ10.
79 ـ و. م. میلر، تاریخ کلیساى قدیم در امپراطورى روم و ایران، ص 66ـ69.
80 ـ عبدالرحیم سلیمانى اردستانى، مسیحیت، ص 67 / موریس بوکاى، القرآن و التوراة و الانجیل و العلم، 1996، ص 107.
81 ـ ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 3، ص 655 / جلالالدین آشتیانى، تحقیقى در دین مسیح، ص 57ـ70 / موریس بوکاى، القرآن و التوارة و الانجیل و العلم، ص 99ـ101.
82 ـ ر.ک. متىّ، 3:10 / اعمال رسولان، 1:26 / مستر هاکس، قاموس کتاب مقدّس، ص 413ـ415، «رسول».
83 ـ پِطرُس یکى از دوازده حوارى حضرت عیسى(علیه السلام) و نخستین، وفادارترین و باایمانترین شاگرد آن حضرت بود که در زبان عبرى، «شمعون» نامیده مىشد. وى کار و کاشانه خود را رها کرد و به مسیح پیوست. پس از مسیح، سفرهاى تبلیغى زیادى انجام داد. و معجزات زیادى از او مشاهده شد. دو نامه او در بخش «نامههاى رسولان» جزو عهد جدید است. به احتمال زیاد، او بین سالهاى 66 تا 68 میلادى به شهادت رسیده است. براى اطلاع بیشتر ر. ک. مستر هاکس، قاموس کتاب مقدّس، ص 221ـ 223.
84 ـ مریل سى بن، معرفى عهد جدید، 1362، ص 171ـ173 / الخورى بولس، الفعالى، مدخل الى الکتاب المقدس، 1994، ص 407.
85 ـ موریس بوکاى، القرآن و التوارة و الانجیل والعلم، ص 86ـ90.
86 ـ همان، ص 88 / تفسیر الکتابالمقدّس، 1988، ج 5، ص 90ـ91 / القس فهیم عزیز، المدخل الى العهد الجدید، 1980، ص 21.
87 ـ القس فهیم عزیز، المدخل الى العهد الجدید، ص 247.
88 ـ همان، ص 221.
89 ـ مستر هاکس، قاموس کتاب مقدّس، ص 782 / محمّدعلى برّو العاملى، الکتاب المقدّس فى المیزان، 1413، ص 244ـ245.
90 ـ القس فهیم عزیز، المدخل الى العهد الجدید، ص 242ـ247.
91 ـ همان، ص 245.
92 ـ یکى از سه شهر بزرگ روم باستان که در سال 300 پیش از میلاد به دست یونانیان بنا شد و هماکنون جزو قلمرو ترکیه است. انطاکیه، سرسبز، مرکز تجارى آسیاى غربى و نزد یونانیان به زیبایى و «ملکه شرق» مشهور بود و نخستین شهرى بود که همه ساکنان آن به مسیح ایمان آوردند. پولس و برنابا در آنجا به تبلیغ اشتغال داشتند. براى اطلاع بیشتر ر.ک. مستر هاکس، قاموس کتاب مقدّس، ص 115ـ116.
93 ـ مریل سى بن، معرفى عهد جدید، ص 159.
94 ـ ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 3، ص 655 / موریس بوکاى، القرآن و التوارة و الانجیل و العلم، ص 90 و 92.
95 ـ ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 3، ص 655 / موریس بوکاى، قاموس کتاب مقدّس، ص 112 / عبدالرحیم سلیمانى اردستانى، مسیحیت، ص 67.
96 . The Encyclopedia of Riligion and Ethics, James Hastings (ed), v. 6, p. 333.
97 ـ موریس بوکاى، القرآن و التوارة و الانجیل و العلم، ص 92.
98 . Paul J. Chtemeier, Harper¨s Bible Dictionary, 1985, p. 583.
99 ـ القس فهم عزیز، المدخل الى العهد الجدید، ص 560ـ561 / مریل سى. بن، معرفى عهد جدید، ص 209.
100-ویل دورانت ،تاریخ تمدن ،ج3،ص696/موریس بوکای،القران و التورات و الانجیل و العلم ،ص93-97.
--------------------------------------------------------------------------------
منابع ...
ـ آشتیانى، جلالالدین، تحقیقى در دین مسیح، تهران، نگارش، 1368.
ـ ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت، دار صادر، 1386ق، ج 1.
ـ ابنسعد، الطبقات الکبرى، به کوشش محمّد عبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتب الاسلامیه، 1418، چ دوم، ج 2.
ـ ایلخانى، محمّد، تاریخ فلسفه در قرون وسطى، تهران، سمت، 1376.
ـ بارکلى، ولیم، تفسیر العهد الجدید (شرح بشارة یوحنّا)، ترجمه به عربى عزّت زکى، قاهره، دارالجمیل، بىتا، ج 2.
ـ برّو العاملى، محمّدعلى، الکتاب المقدس فى المیزان، بیروت، دارالاسلامیة، 1413.
ـ بروجردى، سیدمحمّد، جامع احادیث الشیعة، قم، المطبعة العلمیة، 1400، ج 1.
ـ بلاغى، محمّدجواد، الرحلة المدرسیة، بیروت، دارالزهرا، 1414، چ دوم، ج 1.
ـ ـــــ ، الهدى الى دین المصطفى، بیروت، مؤسسةالاعلمى للمطبوعات، 1414، چ سوم، ج 2.
ـ بوکاى، موریس، القرآن و التوراة و الانجیل و العلم، ترجمه قسم الترجمه بالدار، قاهره، مکتبة مدبولى، 1996.
ـ بولس الخورى و الفعالى، مدخل الى الکتاب المقدّس، بیروت، منشورات المکتبة البولسیه، 1994.
ـ توفیقى، حسین، آشنایى با ادیان بزرگ، تهران، سمت، 1384، چ هفتم.
ـ جماعة من اللاهوتیین، تفسیر الکتاب المقدّس، بیروت، منشورات النفیر، 1988، ج 5.
ـ ـــــ ، تفسیر الکتاب المقدّس، بیروت، منشورات النفیر، 1990، چ دوم.
ـ جمعى از نویسندگان، محمّد خاتم پیامبران، تهران، حسینیه ارشاد، 1363.
ـ دائرةالمعارف کتاب مقدّس، ترجمه و تألیف بهرام محمدیان و همکاران، تهران، روز نو، 1380.
ـ داود، عبدالاحد، محمّد در تورات و انجیل، ترجمه محمّد نیکآیین، تهران، نشر نو، 1361.
ـ دورانت، ویل، تاریخ تمدن، ترجمه احمد آرام، پاشایى و آریانپور، تهران، علمى و فرهنگى، 1378، چ ششم، ج 3.
ـ دهخدا، علىاکبر و دیگران، لغتنامه، تهران، مؤسسه لغتنامه و دانشگاه تهران، 1373.
ـ رشیدرضا، محمّد، تفسیر المنار، قاهره، دارالمنار، 1373، ط. الرابعة، ج 9.
ـ سبزوارى ملّاهادى، شرح المنظومه، به کوشش حسن حسنزاده آملى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1417، چ سوم، ج 1.
ـ سلیمانى اردستانى، عبدالرحیم، مسیحیت، قم، انجمن معارف اسلامى ایران، 1381.
ـ ـــــ ، «قرآن کریم و بشارتهاى پیامبران»، هفت آسمان 16 (زمستان 1381)، 47ـ62.
ـ سى. بى.، مریل، معرفى عهد جدید، ترجمه طاطه وس میکائیلیان، تهران، حیات ابدى، 1362.
ـ صدوق، محمّدبن على، معانى الاخبار، قم، جامعه مدرسین، 1338.
ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، المیزان فى تفسیرالقرآن، قم، جامعه مدرسین، 1393، ط. الثالثة، ج 6.
ـ طبرسى، فضلبن حسن الاحتجاج، نجف، دارالنعماان، 1386ق.
ـ ـــــ ، مجمعالبیان، بیروت، دارالمعرفة، 1406، ج 4.
ـ طبرى، محمّدبن جریر، تاریخ الطبرى، بیروت، مؤسسةالاعلمى للمطبوعات، 1403، ط. الرابعة، ج 1.
ـ طریحى، فخرالدین، مجمعالبحرین، به کوشش محمود عادل و احمد حسینى، تهران، نشر فرهنگ اسلامى، 1408، چ دوم، ج 2.
ـ طوسى، محمّدبن حسن، التبیان، به کوشش احمد حبیب عاملى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، بىتا، ج 4.
ـ عاملى، شیخ حرّ، الفصول المهمّة فى اصولالائمّة، قم، مؤسسه معارف اسلامى امام رضا (ع)، 1376.
ـ علوى، سهراب، امام رضا در رزمگاه ادیان، قم، جمکران، 1379.
ـ فخرالاسلام، محمّدصادق، انیس الاعلام فى نصرة الاسلام، بیجا، مرتضوى، 1384، ج 5.
ـ فخر رازى، محمّدبن عمر، التفسیر الکبیر، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1413، ج 29.
ـ فهیم عزیز، القس، المدخل الى العهد الجدید، قاهره، دارالثقافة المسیحیة، 1980.
ـ فیروزآبادى، مجدالدین، القاموس المحیط، به کوشش محمّد مرعشلى، بیروت، داراحیاء التراث، 1417، ج 3.
ـ قمى، محمّدبن على بنبابویه، عیون اخبارالرضا، بیروت، مؤسسةالاعلمى، 1404.
ـ کتاب مقدّس (عهد عتیق و عهد جدید)، ترجمه فاضلخان همدانى، به همت انجمن پخش کتب مقدّسه در میان ملل، بیجا، بینا، 1990.
ـ کلینى، محمّدبن یعقوب، الکافى، تهران، دارالکتب اسلامیه، 1363.
ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403.
ـ مرکز فرهنگ و معارف قرآن، دائرةالمعارف قرآن کریم، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1385، ج 4.
ـ مصاحب، غلامحسین، دائرةالمعارف مصاحب، بیجا، بینا، بیتا، ج 1.
ـ مظفّر، محمّدحسن، دلائل الصدق، قاهره، دارالعلم، 1396، چ دوم، ج 2.
ـ مفید، محمّدبن محمّد، الارشاد، به کوشش مؤسسه آلالبیت، بیروت، دارالمفید، 1414، چ دوم، ج 1.
ـ میشل، توماس، کلام مسیحى، ترجمه حسین توفیقى، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان، 1381.
ـ میلر، و. م.، تاریخ کلیساى قدیم در امپراطورى روم و ایران، ترجمه على نخستینى، بىجا، بىنا، 1931.
ـ ناس، جان بى.، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حکمت، تهران، علمى و فرهنگى، 1373.
ـ هاکس، مستر، قاموس کتاب مقدّس، تهران، اساطیر، 1377.
ـ یعقوبى، احمدبن ابى یعقوب، تاریخ یعقوبى، بیروت، دارصادر، بیتا، ج 1.
- Gale, Thomas, New Catholic Encyclopedia, second ed. 2003, 17 Volome, v. 6.
- The Encyclopedia of Riligion and Ethics, James Hastings (ed), NewYork, Charles Scribner¨s sons, 13 Volomes, v. 6.
پیشینه، جایگاه و شیوهای مناظره
گفتوگو، مناظره و احتجاج از همان آغاز آفرینش، از اساسیترین ابزارهای ارتباط جمعی انسانها برای تفهیم و تفاهم بوده است. تاریخ ادیان توحیدی نشان میدهد که پیامبران بزرگ الهی نیز همواره در موقعیتهای گوناگون تبلیغی از این ویژگی عمومی و فطری بشر بهرههای فراوان بردهاند. احتجاج حضرت نوح، هود، صالح، ابراهیم، لوط، شعیب، موسی و عیسی(علیهم السلام) با کافران قوم و مخالفان فکری خود، در قرآن،(2) منابع تاریخی و حدیثی گزارش شده است. چنانکه احتجاجهای پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) با مشرکان عرب، مسیحیان نجران، یهودیان، مادهپرستان و منکران معاد در بسیاری از آیات و منابع حدیثی انعکاس یافته است.(3) پس از پیامبر، اهلبیت عصمت و
طهارت(علیهم السلام) نیز تداومگر این سیره بودهاند. مناظره امام علی(علیه السلام) با دانشمندان یهود درباره خدا و صفات او،(4)گفتوگوی امام حسن و امام حسین(علیهما السلام)با معاویه و دیگر شامیان، گفتوگوی امام باقر(علیه السلام)با خوارج،(5) و مناظرههای امام صادق(علیه السلام)و شاگردان ایشان با زندیقان از این قبیل است.(6) اما در این میان، گفتوگوی نغز و ژرف امام رضا(علیه السلام) با مخالفان، به ویژه عالمان یهود و نصارا، زرتشتی، صابئی، متکلّمان نامدار و دیگران، که با پیشنهاد مأمون عبّاسی برگزار گردید، بسیار شنیدنی و مثالزدنی است. ایشان از راه گفتوگو و مناظره، به مقابله با مخالفان پرداختند و سؤالات و چالشهای زندیقان و اشکالات دگراندیشان در حوزه عقاید اسلامی و شیعی را پاسخ گفتند.(7)
یکی از شیوههای رایج گفتوگو در مباحث علمی، که در مناظرههای یاد شده نیز به کار رفته، احتجاج جدلی است. در جدل، اصولی به کار میرود که طرف مقابل کاملا آنها را قبول دارد. برای مثال، رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در احتجاج خود با نصارای نجران، که به دنیا آمدن بدون پدر حضرت عیسی(علیه السلام) را دلیل فرزند خدا بودن او میدانستند، از اصل مورد پذیرش آنها، یعنی مخلوق بودن حضرت آدم(علیه السلام)بدون نقش پدر و مادر، استفاده کردند و استدلال آنان را ابطال نمودند.(8) البته لازم نیست اصول مورد استناد در جدل حتماً و همیشه مورد قبول طرف حق باشد،(9) اما پیامبران الهی و پیشوایان معصوم شیعه به مقتضای ادب خویش و با هدف بیان حق و هدایتگری، همواره در احتجاجهای خویش، از جدال احسن بهره میگرفتند و از استناد به مطالبی که سبب مراء و لجاجت و درگیری شود، پرهیز میکردند.(10) از این جمله، میتوان به احتجاج امام رضا(علیه السلام) با دانشمندان دیگر ادیان و مذاهب اشاره کرد. آن حضرت در مناظرههای خود با اهل کتاب، با بهرهگیری از شیوه «جدال احسن»، برای اثبات دیدگاه خویش و ابطال نظر آنان به کتاب مقدّس(11) آنها (عهد جدید و عهد قدیم) استناد میکردند که آموزههایش مورد قبول آنان بود.(12) البته روشن است که استناد امام به تورات، انجیل و زبور لزوماً به معنای پذیرش وحیانی بودن همه آموزههای موجود در نسخههای کنونی آنها و عدم راهیابی تحریف در آن نیست و تنها در صورتی میتوان درستی مضامین و انطباق آن با وحی نازل شده بر پیامبران پیشین را پذیرفت که با آموزههای توحیدی قرآن و سنّت، عقل سلیم و حقایق مسلّم تاریخی در تضاد نباشد.
اهمیت مناظرههای امام رضا(علیه السلام)
انگیزه مأمون از برگزاری اینگونه مناظرهها، هرچند مورد اختلاف پژوهشگران و صاحبنظران است، اما در این نکته نمیتوان تردید کرد که غلبه امام بر حریفان و طرفهای مناظره با استناد بر کتابهای خودشان و بر اساس منطقی محکم و استوار، در نهایت به اثبات حقّانیت و احیای اسلام، مجاب شدن مدعیان گوناگون، اثبات برتری و حقّانیت ائمّه اهلبیت(علیهم السلام) و پیروان و شیعیان آنها منجر شد. در پی این مناظرهها بود که یکی از پویاترین کانونهای علوم اسلامی، به ویژه شیعی، در خراسان پا گرفت و در دورههای بعد، به ایفای نقشی حیاتی در پاسداری از اسلام و تشیّع و ترویج آن پرداخت. ارزش هرچه بیشتر این مناظرهها، به ویژه با استناد بر کتب مقدّسی همچون تورات، انجیل و زبور، زمانی به خوبی روشن میشود که شرایط شگفتِ حاکم بر منطقه عمومی خراسان بزرگ از نظر تنوّع فرقهها و نحلههای دینی و مذهبی گوناگون و چالشهایی که از این ناحیه متوجه اسلام و جامعه مسلمانان بود، مورد توجه قرار گیرد.
منطقه شرق و شمال شرقی فلات ایران در مقایسه با نواحی مرکزی و غربی آن، از دیرباز شرایط دینی و سیاسی متفاوتی داشته است. در نواحی مرکزی و غربی، به ویژه در دوره طولانی ساسانی، خشونت و تعصّب مذهبی رواج داشت و هرگونه گرایش مذهبی، بجز زرتشتیگری طرد و سرکوب میشد. اما در منطقه شرق و شمال شرقی، پیروان ادیان گوناگون از دورههای بسیار کهن تاریخی با کمال آزادی در کنار یکدیگر میزیستهاند. این رواداری دینی و همزیستی مسالمتآمیز پیروان ادیان گوناگون در کنار یکدیگر و نیز دور بودن از مناطق مرکزی و غربی، سبب شد تا اقلّیتهای دینی، که در پی سیاستهای خشن مذهبی ساسانیان و ستم موبدان متعصّب زرتشتی در جستوجوی پناهگاه و منطقهای امن برای زندگی بودند، به این ناحیه روی آورند. پیروان فرقههای گوناگون مسیحی، یهودی، مانویان، مزدکیان، بوداییان و بسیاری دیگر از فرقههای دینی و مذهبی دیگر در این منطقه آزادانه زندگی میکردند و حتی به تبلیغ دین و آیین خود میپرداختند. این شرایط تا زمان ظهور اسلام و سدههای پس از آن نیز کم و بیش ادامه داشت، به گونهای که انتشار اسلام در این ناحیه با مقاومتها و دشواریهای فراوان روبهرو شد. ادیان و آیینهای یاد شده، به ویژه باورها و آیینهای کهن ایرانی، قرنها پس از اسلام نیز در این ناحیه دوام آوردند. در زمان سفر امام رضا(علیه السلام) به خراسان بزرگ (اوایل قرن سوم هجری) این منطقه یکی از مهمترین و سنّتیترین کانونهای زرتشتیگری بود و هر یک از ادیان یهود، مسیحیت، صابئی و جز آن در این منطقه پیروان و حضوری چشمگیر و قابل توجه داشت.(13)
جایگاه کتاب مقدّس در مناظرات امام رضا(علیه السلام)
بر اساس احادیث(14) و آموزههای کلامی(15) شیعه، امام باید داناترین و فاضلترین فرد جامعه اسلامی باشد تا بتواند به آسانی از عهده پاسخگویی به همه پرسشها و چالشهای علمی مربوط به اسلام و جامعه اسلامی برآید. بر اساس این دیدگاه، امام حجت خدا بر مردم است و باید از هر دانشی که برای هدایت مردم لازم است، برخوردار باشد. بر اساس احادیث و آموزههای یاد شده، گستره علم و دانش امام افزون بر قرآن و سنّت،(16) حوزههای دیگری از جمله کتب مقدّسی همچون تورات، انجیل و زبور(17) و زبان اقوام و ملل گوناگون(18) را نیز دربر میگیرد. آنان از طریق راههایی همچون الهام و مانند آن از محتوای اصلی و تحریف نشده کتب نامبرده و تاریخ و تحوّلات آن با خبر بودند و از جمله در مناظره با اهل کتاب بدانها استناد میجستند. آگاهی امام رضا(علیه السلام)از این کتابها و استناد بدانها در مناظرات خویش، در این زمینه قابل ارزیابی است.
مواردی از کتاب مقدّس (عهد جدید و عهد قدیم)،(19) که در مناظرههای امام رضا(علیه السلام) با اهل کتاب مورد استناد قرار گرفته، از لحاظ انطباق با نسخههای موجود آن و نیز دلالت بر مدعای آن حضرت، به چند دسته کلی قابل تقسیم است:
1. دستهای از موارد کاملا روشن و گویا بوده و در کتاب مقدّس موجود نیز با همان وضوح و روشنی آمده است. این مستندات مدعای امام را کاملا و آشکارا ثابت میکند و چنانکه گزارش منابع اسلامی نیز نشان میدهد، علمای طرف مناظره با آن حضرت در برابر احتجاج به این موارد بکلی ساکت و ناتوان شدند. گزارشهای مربوط به زنده شدن مردگان و شفا یافتن انواع بیماریها به دست پیامبرانی همچون یَسَع (اَلْیَشَع)، حزقیل، إیلیا و نیز نماز خواندن و روزه گرفتن حضرت عیسی(علیه السلام) از این موارد است که امام رضا(علیه السلام) برای اثبات نادرستی اعتقاد به الوهیت حضرت عیسی(علیه السلام) به آنها استناد جستند.
2. برخی دیگر هرچند دارای یک بیان کلی است، ولی قراینی که به همراه دارند دلالت آن را بر مدعای امام تأیید میکند; قراینی که هم در سخنان آن حضرت به عنوان مؤیّد بر آن تأکید شده و هم پیش از آن در خود کتاب مقدّس آمده است. بشارت حضرت موسی(علیه السلام) به بنیاسرائیل مبنی بر آمدن پیامبری همچون خود او در آینده و از میان برادران بنیاسرائیل از این نمونه است.
3. دسته سوم از زبانی نمادین برخوردارند و در آنها تشبیه و کنایه به کار رفته است. این موارد به همین شکل در کتاب مقدّس نیز آمده است، ولی جز با تفسیری که امام رضا(علیه السلام) ارائه میکنند، بر مدعای ایشان دلالت ندارند. خبر مربوط به درخشش نور از کوه «فاران» از این قبیل است که حضرت رضا(علیه السلام) «فاران» را یکی از کوههای مکّه خواندند و عبارت یاد شده را به نزول وحی بر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بر فراز آن تفسیر کردند.
4. دسته چهارم مواردی هستند که هرچند مورد پذیرش عالمان یهودی و مسیحی طرف گفتوگو با امام قرار گرفتند و آنها بر وجود چنین گزارشهایی در تورات و انجیل صحّه گذاشتند، ولی بررسیهای انجام شده نشان میدهند که فرازهای مزبور آنگونه که امام یاد کردهاند، دستکم، در ترجمههای فارسی و عربی موجود از عهد قدیم و جدید به چشم نمیخورد و احتمالا حذف و تحریف شدهاند.(20)
استناد حضرت بر سخنان یوحنای دیلمی مبنی بر بشارت عیسی(علیه السلام) درباره پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)، جانشین و اهلبیت او(علیهم السلام) و نیز نام آنان از این نمونه است.
5. و سرانجام اینکه امام رضا(علیه السلام) در بخشی دیگر از مناظرات خود، بدون استناد به هیچ یک از کتب مقدّس، از مواردی یاد کردهاند که یا به عنوان حقایق مسلّم تاریخی و دینی برای آنان پذیرفته شده بوده و یا آنها بر اساس اصول مورد قبول خود چارهای جز پذیرش آنها نداشتند. این موارد هرچند به عنوان گزارشهای کتاب مقدّس مورد استناد قرار نگرفتهاند، ولی جزئیات کامل آن به اشکال گوناگون و گاه مبسوط در عهد قدیم، عهد جدید و قرآن روایت شده است و همه پیروان ادیان ابراهیمی دستکم از آن آگاهند. برای مثال، هنگامی که دانشمند یهودی در اثبات نبوّت حضرت موسی(علیه السلام) به معجزات گوناگون آن حضرت استناد جست، امام رضا(علیه السلام) فرمودند: شما خودتان این معجزات را ندیدهاید، بلکه از طریق اخبار متواتر شنیدهاید، و چون اخبار متواتری از معجزات حضرت عیسی(علیه السلام) و محمّد(صلی الله علیه وآله) نیز حکایت میکنند، پس ناگزیر باید آنها را نیز به عنوان گواه صدق رسالت و نبوّت آن دو پیامبر بپذیرید.
بررسی مهمترین موارد استناد امام رضا(علیه السلام) به کتاب مقدّس
پس از این گزارش اجمالی و بر اساس ترتیب تاریخی کتب مقدّس، مهمترین موارد استناد امام رضا(علیه السلام) به عهد عتیق و عهد جدید بررسی میشوند:
الف. تورات
در ادبیات معارف اسلامی، «تورات» نام کتاب نازل شده بر حضرت موسی(علیه السلام) است; اما یهودیان کتاب آسمانی خود را «تَنَخ» مینامند. این واژه از سه حرف «ت» = تورات (به عبری: «تورا»)، «ن» = انبیا (به عبری: «نِویئیم) و «خ» = مکتوبات (به عبری: «کِتوبیم»; با تبدیل «ک» به «خ» طبق قواعد آن زبان) ساخته شده است. تَنَخ یا همان عهد عتیق ـ در اصطلاح مسیحی ـ دارای 39 کتاب است که از نظر موضوع، به سه بخش: تاریخی; حکمت، مناجات و شعر; و پیشگوییهای انبیا تقسیم میشود. بخش تاریخی تَنَخ (عهد عتیق) شامل 17 کتاب است که 5 کتاب اول آن «تورات» و نیز «اسفار خمسه» نامیده میشود. (سفر پیدایش، خروج، لاویان، اعداد، و تثنیه) بخش حکمت، مناجات و شعر شامل 5 کتاب ایّوب، مزامیر داود، امثال سلیمان نبی، جامعه و کتاب غزلِ غزلهای سلیمان است. بخش سوم یعنی پیشگوییهای انبیا نیز شامل 17 کتاب و دربردارنده هشدارها و تهدیداتی است درباره سرنوشتی که بر اثر نافرمانی خدا در انتظار بنیاسرائیل بود. کتاب اِشَعیا، حِزقِیال و حَبَقُّوق، که در مناظرههای امام رضا(علیه السلام)به آنها استناد شده، از جمله این کتابهاست.(21)
استناد امام رضا(علیه السلام) به فرازهایی از مجموعه کتابهای عهد عتیق اغلب برای اثبات نبوت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و نیز اشاره به نمونههایی از زندهشدن مردگان و شفای بیماران به دست انبیایی غیر از حضرت عیسی(علیه السلام) برای ابطال اعتقاد به الوهیت آن حضرت انجام گرفته است. به چند نمونه مهم اشاره میشود:
1. حضرت رضا(علیه السلام) در پاسخ به درخواست رأس الجالوت(22) برای اثبات نبوّت حضرت محمّد(صلی الله علیه وآله) بر اساس کتاب مقدّس آنان به فرازی از تورات استناد کردند که دارای قراین روشنی بود و به خوبی بر مدعای آن حضرت دلالت میکرد; از جمله اینکه امام(علیه السلام) خطاب به رأس الجالوت فرمودند: آیا میدانی که حضرت موسی(علیه السلام) به بنیاسرائیل وصیت کرد: پیامبری از میان برادرانتان به سوی شما خواهد آمد، او را تصدیق کنید و به سخنانش گوش فرا دهید؟ هنگامی که رأسالجالوت تأیید کرد، حضرت فرمودند: آیا بنیاسرائیل برادرانی غیر از بنی اسماعیل دارند؟ و آیا از میان فرزندان اسماعیل(علیه السلام)پیامبری جز حضرت محمّد(صلی الله علیه وآله) مبعوث شده است؟ رأسالجالوت به هر دو پرسش، پاسخ منفی داد.(23)
این فقره مورد استناد حضرت، که با اندکی تفاوت در چند جای عهدین آمده، در نسخههای کنونی آن نیز موجود است. در یک جا، از قول حضرت موسی(علیه السلام) به بنیاسرائیل آمده است:
یَهُوَه، خدایت نبی ای از میان تو، از برادرانت مثل من، برای تو مبعوث خواهد گردانید، او را بشنوید.(24)
به اعتقاد علّامه بلاغی عبارت «از میان تو»، که آمدن پیامبر موعود را به نوعی از میان خود بنیاسرائیل معرفی میکند، در ترجمه کتاب مقدّس تحریف شده است.(25)فقدان این عبارت در جاهای دیگری که همین بشارت را گزارش میکند، مویّد دیدگاه علّامه بلاغی است. این وعده حضرت موسی(علیه السلام) در «اعمال رسولان» با وضوح بیشتری آمده است:
موسی به اجداد گفت که خداوند، خدای شما، نبیای مثل من از میان برادران شما برای شما برخواهد انگیخت.(26)
وعده یاد شده در جایی دیگر از زبان خداوند گزارش شده است. خداوند به حضرت موسی(علیه السلام) فرمود:
نبیای را برای ایشان از میان برادرانشان مثل تو مبعوث خواهم کرد. کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او فرمایم به ایشان خواهد گفت، و هر کسی که سخنان مرا، که او به اسم من گوید، نشنود من از او مطالبه خواهم کرد.(27)
بدون شک، فرازهای یاد شده، که به نوعی در گفتوگوی امام رضا(علیه السلام) با دانشمند یهودی نیز مورد استناد قرار گرفته، آمدن پیامبری را بشارت میدهد که اولا «همانند موسی» است و ثانیاً، از میان «برادران بنیاسرائیل» خواهد بود. برخی از دانشمندان یهود، پیامبر یاد شده را بر یوشع،(28) مسیحیان پروتستان بر حضرت عیسی(علیه السلام) و مسلمانان بر پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) تطبیق کردهاند. مسلمانان با شرح بسیاری از ویژگیهای یکسان حضرت موسی(علیه السلام) با حضرت محمّد(صلی الله علیه وآله) از یکسو، و تفاوت حضرت عیسی(علیه السلام) و یوشع با حضرت موسی(علیه السلام)در ویژگیهای یاد شده، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)را مصداق آن پیامبر موعود میخوانند.(29) برای ارزیابی درست این سه دیدگاه و چگونگی انطباق «آن نبی» بر پیامبر اکرم، لازم است دو ویژگی یاد شده برای وی با استناد به خود کتاب مقدّس مورد تجزیه و تحلیل قرار بگیرد. بر همین اساس باید گفت:
الف. مهمترین ویژگی نبوّت حضرت موسی(علیه السلام)داشتن کتاب آسمانی و آوردن شریعتی مستقل و خاص است. بنابراین، یک پیامبر تنها در صورتی میتواند همانند او باشد که حتماً این ویژگی را داشته باشد، در حالی که یوشع و هیچیک از پیامبران بنیاسرائیل ادعا نکردهاند که همانند وی بوده و شریعتی خاص آوردهاند. همه آنان پیرو شریعت حضرت موسی(علیه السلام) بودند. از سوی دیگر، بر اساس گزارش خود کتاب مقدّس، یوشع معاصر حضرت موسی(علیه السلام) و جانشین آن حضرت بود و مردم پس از حضرت موسی(علیه السلام) با وی بیعت کردند.(30) بنابراین، وی نمیتواند همان پیامبر موعود باشد; چراکه آمدن وی در «آینده» خواهد بود. گزارش انجیل یوحنّا نیز این معنا را تأیید میکند; چراکه نشان میدهد یهودیان دستکم تا زمان حضرت یحیی(علیه السلام) منتظر ظهور این پیامبر موعود بودند، در حالی که یوشع نبی چند قرن پیش از یحیی بوده است.
حتی بر اساس گزارش اناجیل، حضرت عیسی(علیه السلام) نیز شریعت مستقلی نیاورد. او مأموریت داشت همان شریعت موسی(علیه السلام) را اجرا و تکمیل نماید:
گمان مبرید که آمدهام تا تورات یا صحف انبیا را باطل سازم; نیامدهام تا باطل نمایم، بلکه تا تمام کنم. پس هر که یکی از این احکام کوچکترین را بشکند و به مردم چنین تعلیم نماید او در ملکوت آسمان کمترین شمرده شود; اما هر که به عمل آورد و تعلیم نماید، او در ملکوت آسمان، بزرگ خوانده خواهد شد.(31)
ب. از سوی دیگر، فرازهایی از عهد جدید نشان میدهند که کاهنان یهود در عصر حضرت عیسی(علیه السلام) نیز پیامبر یاد شده را غیر از مسیح میدانستند:
و این است شهادت یحیی در وقتی که یهودیان از اورشلیم، کاهنان و لاویان را فرستادند تا از او سؤال کنند که تو کیستی که معترف شد و انکار ننمود، بلکه اقرار کرد که من مسیح نیستم. آنگاه از او سؤال کردند: پس چه، آیا تو الیاس هستی؟ گفت: نیستم. آیا تو آن نبی هستی؟ جواب داد که نی.(32)
حضرت یحیی معاصر حضرت عیسی(علیه السلام) و اندکی پیش از وی مبعوث شد. یهودیان در پی شناخت ماهیت وی، کاهنانی را نزد وی میفرستند، ولی او خود را پیامبری غیر از مسیح، الیاس و «آن نبی» معرفی کرد. مفسّران کتاب مقدّس عبارت «آن نبی» را اشاره به همان پیامبری میدانند که در سفر «تثنیه» (باب 18) حضرت موسی(علیه السلام) وعده داده بود(33) و آن پیامبر در میان یهود، چنان معروف بود که اشاره کوتاه «آن نبی» برای انتقال آن کافی بود. برخی گفتهاند: آنان منتظر پیامبری بودهاند که سرور انبیا و بزرگترین آنان بوده است.(34) از سوی دیگر، بدون شک انتظار یک پیامبر بزرگ، مسئله بسیار مهمی بوده است و اگر کاهنان و برگزیدگان مرکز یهودیت آن زمان (اورشلیم) عقیده نادرستی در اینباره داشتند، باید حضرت یحیی آنان را متوجه خطایشان میکرد، نه اینکه خطای آنان را تأیید نماید. بنابراین، اگر مراد از «آن نبی» مسیح باشد، باید حضرت یحیی میگفت: آن دو یکی هستند، نه اینکه بگوید: من آن نیستم.(35)
از گزارشهای دیگر عهد جدید نیز برمیآید: بشارت آمدن «آن نبی» به گونهای در میان یهود روشن و پذیرفته شده بود که آنان هنگام ظهور حضرت یحیی(علیه السلام) دچار اختلاف شدند. گروهی وی را همان نبی و گروهی دیگر غیر آن خواندند.(36)
ج. افزون بر آنچه گفته شد، به صورت جدلی میتوان در پاسخ مسیحیان گفت: بر اساس الهیّات رایج آنان، تفاوتهای زیادی بین حضرت موسی و عیسی(علیهما السلام)وجود دارد، و به دیگر سخن، حضرت عیسی(علیه السلام) نه یک پیامبر، بلکه خدای مُجَسَّد خوانده میشود که هیچ انسانی با وی قابل مقایسه نیست.(37)
2. نکتهای که در دو فقره یاد شده، امام رضا(علیه السلام) نیز بر آن تأکید و استدلال نمودند این است که آن پیامبر موعود از «میان برادران» بنیاسرائیل است و با توجه به اینکه برادران بنیاسرائیل، بنیاسماعیل هستند، این قید به روشنی نشان میدهد که پیامبر مزبور از میان بنیاسرائیل نیست. از اینرو، هنگامی که حضرت از رأس الجالوت پرسیدند: آیا بنیاسرائیل، برادرانی غیر از بنیاسماعیل دارند؟ و آیا از میان فرزندان اسماعیل(علیه السلام) پیامبری جز حضرت محمّد(صلی الله علیه وآله)مبعوث شده است؟ رأس الجالوت ضمن پاسخ منفی به هر دو پرسش، گفت: اما من دوست دارم برای اثبات اینکه آن پیامبر موعود از میان فرزندان اسماعیل است و نه بنیاسرائیل، به تورات استناد کنید. امام رضا(علیه السلام)به عالم یهودی گفتند: آیا در تورات نیامده است که نوری از سوی «طور سینا» آمد و از کوه «ساعیر» طلوع کرد و از کوه «فاران» درخشید؟ رأس الجالوت گفت: این کلمات را میشناسم و در تورات وجود دارد، ولی تفسیر آن را نمیدانم. حضرت فرمودند: نوری که از سمت کوه «طور» آمد، کنایه از وحی نازل شده بر حضرت موسی(علیه السلام)بر فراز آن کوه است. طلوع نور از کوه «ساعیر» به معنای نزول وحی بر حضرت عیسی(علیه السلام)بر فراز آن است و درخشش نور از کوه «فاران»، به معنای دریافت وحی به وسیله حضرت محمّد(صلی الله علیه وآله) در آن کوه است; زیرا «فاران» یکی از کوههای اطراف مکّه است.(38)
در ترجمه فارسی کتاب مقدّس کنونی، این فراز مورد اشاره حضرت رضا(علیه السلام) چنین آمده است:
و این است برکتی که موسی مرد خدا قبل از وفاتش به بنیاسرائیل داده، گفت: یَهُوَه ]خدا[ از سینا آمد و از سعیر بر ایشان طلوع کرد و از جبل فاران درخشان گردید.(39)
برخی پژوهشگران یهودی در تلاش برای ردّ دلالت این فقره از تورات بر نبوّت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)، کوشیدهاند «فاران» را بخشی از سرزمین «سینا» معرفی کنند; اما سخنانی که در اینباره گفتهاند، آشفته و ناهمخوان است. هرچند «فاران» نام یکی از بیابانهای «سینا» است، اما بر اساس مستندات معتبر تاریخی و جغرافیایی، «فاران» همچنین به کوهی در مکّه و سرزمین وسیعی نیز گفته میشد که شامل حجاز و مکّه میشود.(40) افزون بر آن، بر اساس گزارش خود کتاب مقدّس، حضرت اسماعیل(علیه السلام)در «فاران» سکنا گزید. در سفر «پیدایش»، پس از گزارش درخواست سارا از حضرت ابراهیم(علیه السلام) مبنی بر دور ساختن هاجر و فرزندش اسماعیل(41) از قول خداوند خطاب به هاجر چنین آمده است:
برخیز و پسر را برداشته و به دست خود بگیر; زیرا از او امّتی عظیم به وجود خواهم آورد; و خدا چشمان او را باز کرد تا چاه آبی دید. پس رفته، مشک را از آب پر کرد و پسر را نوشانید و خدا با آن پسر ]اسماعیل[ میبود و او نموّ کرده، ساکن صحرا شد و در تیراندازی بزرگ گردید و در صحرای «فاران» ساکن شد و مادرش زنی از زمین مصر برایش گرفت.(42)
مراد از چاه یاد شده در فراز مزبور «چاه زمزم» است که بر اساس روایت اسلامی، به لطف و عنایت خداوند پدیدار شد وموجب روی آوردن قبایل و در نتیجه، عمران و آبادی آن منطقه گردید.(43) این موضوع و سکونت هاجر و اسماعیل(علیهما السلام) در مکّه و مجاورت خانه خدا، از مسلّمات تاریخی است(44) و قرآن کریم نیز آن را گزارش میکند.(45)
3. رأس الجالوت در پاسخ امام رضا(علیه السلام) درباره چگونگی اثبات نبوّت حضرت موسی(علیه السلام) به معجزاتی از قبیل شکافتن دریا، اژدها شدن عصا در دست وی، بیرون آوردن ید بیضا و جاری ساختن چشمه آب از سنگ با زدن عصای خود، استناد کرد. امام رضا(علیه السلام)با پذیرش این معجزاتِ حضرت موسی(علیه السلام) پرسید: آیا هر کس در تأیید ادعای نبوّت خویش معجزه بیاورد، او را تصدیق میکنید؟ رأس الجالوت گفت: خیر، فقط در صورتی میپذیریم که معجزاتی همانند معجزات حضرت موسی(علیه السلام) بیاورد. امام فرمودند: پس چگونه به نبوّت پیامبران پیش از موسی(علیه السلام) ایمان دارید، در حالی که هیچ کدام معجزات یاد شده برای حضرت موسی(علیه السلام) را نیاوردند. رأس الجالوت که در پاسخ حضرت رضا(علیه السلام) درمانده بود، با تغییر حرف خود، گفت: اگر کسی معجزاتی بیاورد که فراتر از قدرت افراد عادی باشد، تصدیق نبوّت او لازم است. در این هنگام، حضرت با اشاره به زنده شدن مردگان، شفای کور مادرزاد و بیماران مبتلا به پیسی به دست حضرت عیسی(علیه السلام)و زنده شدن پرنده گلین با دم مسیحایی آن حضرت پرسیدند: پس چرا نبوّت او را تصدیق نمیکنید؟ وقتی رأس الجالوت گفت: میگویند که وی چنین کارهایی میکرده است، ولی ما که آن را ندیدهایم، امام پرسیدند: مگر معجزات حضرت موسی(علیه السلام) را به چشم خود دیدهاید؟ آیا جز این است که افراد مورد اطمینانی آنها را دیده و نقل کردهاند و با اخبار متواتر به شما رسیده است؟ معجزات حضرت عیسی(علیه السلام)هم توسط افراد مورد وثوقی دیده شده و در قالب اخبار متواتر گزارش شده است، پس چرا نبوّت او را تصدیق نمیکنید؟ درباره حضرت محمّد(صلی الله علیه وآله)نیز این مسئله صادق است. بر اساس اخبار متواتر، آن حضرت نزد هیچ آموزگاری درس نخواندند و چیزی نیاموختند، ولی به رغم امّی و درس ناخوانده و مکتب نرفته بودن، کتابی آوردند که درباره سرگذشت پیامبران و اقوام گذشته و نیز درباره آینده سخن گفته است. پس چرا نبوّت او را نمیپذیرید؟ رأس الجالوت، که جوابی نداشت، محکوم شد و همانند جاثلیق سکوت اختیار کرد.(46)
در این گفتوگو، هرچند امام رضا(علیه السلام) به صورت صریح و آشکار به هیچ کتاب مقدّسی استناد نجستند، ولی اشاره نکردن ایشان به گزارش این معجزات در کتاب مقدّس، به دلیل آن است که این مسئله به عنوان یک واقعیت و حقیقت مسلّم تاریخی و دینی، برای هر یک از پیروان ادیان ابراهیمی پذیرفته شده بود و یا دستکم از آن آگاهی داشتند و باید بر اساس منطق و استدلال خود، آن را میپذیرفتند; زیرا معجزات یاد شده برای حضرت موسی و عیسی(علیهما السلام) به ترتیب در عهد قدیم(47) و جدید(48) و به شکلی مبسوط گزارش شده است. قرآن نیز اصل آن معجزات را بدون اشاره به جزئیات پرداخته شده در عهدین، گزارش و تأیید میکند.(49)
ب. انجیل
«انجیل» واژهای یونانی و به معنای مژده و بشارت و در ادبیات معارف اسلامی، نام کتابی است که بر حضرت عیسی(علیه السلام) نازل شده است.(50) اما اعتقاد مسیحیان درباره حقیقت و چیستی انجیل با مفهوم آن در ادبیات اسلامی کاملا متفاوت است. انجیل به عنوان صورت مکتوب وحی نازل شده بر حضرت عیسی(علیه السلام) و به مثابه کتابی آسمانی، همانند تورات و قرآن، در الهیّات مسیحی، جایگاهی ندارد. مسیحیان، خودِ حضرت عیسی(علیه السلام) را «تجسّم وحی» و عین پیام الهی و نه حامل آن میدانند و انجیلی را که به عنوان صورت مکتوب وحی، حضرت عیسی(علیه السلام) آن را نوشته یا بر شاگردانش املا کرده باشد، باور ندارند.(51) آنان «انجیل» را به معنای «بشارت» درباره عیسی(علیه السلام) و رستگاری رهاورد او برای نوع بشر میدانند.(52) اما آنچه اکنون به «اناجیل چهارگانه» معروف است (چهار کتاب نخست از عهد جدید) صرفاً نامی است که از پایان قرن دوم میلادی به نوشتههایی اطلاق میشود که زندگی، معجزات، تعالیم، سیره، سخنان و صعود حضرت عیسی(علیه السلام) را گزارش کردهاند.(53)مسیحیانْ نویسندگانِ اناجیل یاد شده و دیگر کتب عهد جدید را پیامبر نمیدانند، اما بر این باورند که همه آنان با الهام و ارشاد روحالقدس دست به نگارش متون یادشده زدهاند;(54) چیزی که خود نویسندگان عهد جدید نیز بدان تصریح کردهاند.(55) اما اینکه چرا از میان انبوه اناجیل، نامهها، مکاشفات و کتب مربوط به اعمال حواریان، فقط 27 رساله موجود در عهد جدید با الهام الهی بوده است، دلیل قانعکنندهای ارائه نمیدهند.(56)
امام رضا(علیه السلام) در مناظره خود با دانشمند مسیحی، به فرازهایی از همین اناجیل چهارگانه استناد کردهاند. نفی الوهیت حضرت عیسی(علیه السلام) و اثبات بشر بودن وی، بشارت آمدن پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)و اثبات تفاوت اناجیل چهارگانه با انجیل اصلی و نازل شده بر حضرت عیسی(علیه السلام) از مواردی است که امام درباره آنها به این اناجیل استناد جستهاند.
1. نفی الوهیت حضرت عیسی(علیه السلام)
«تثلیث» یکی از آموزههای بنیادین در الهیّات مسیحی است که بر اساس آن، پدر، پسر (حضرت عیسی(علیه السلام)) و روحالقدس الوهیت دارند. امام رضا(علیه السلام) در مناظره با جاثلیق(57) با اشاره به انجام معجزاتی همانند معجزات حضرت عیسی(علیه السلام) به دست پیامبرانی دیگر، عبودیت و بندگی آن حضرت برای خداوند و ارائه یک شخصیت کاملا انسانی برای ایشان در سه انجیل متی، مرقس و لوقا و اعتقاد به خدایی و الوهیت او را به نقد و چالشی بنیادین کشیدند.
الف. معجزات حضرت عیسی(علیه السلام): همانگونه که بسیاری از پژوهشگران و اندیشمندان مسیحی و دیگران گفتهاند، یکی از زمینههای پیدایش اعتقاد به الوهیت حضرت عیسی(علیه السلام) معجزات ایشان است. بر اساس گزارش صریح اناجیل، آن حضرت مرده زنده میکرد، کور مادرزاد، افراد فلج و انواع بیماران را شفا میداد.(58) امام رضا(علیه السلام)در گفتوگو با جاثلیق، از وی درباره دلیل اعتقاد به الوهیت حضرت عیسی(علیه السلام)پرسید و او با اشاره به معجزات یاد شده آن حضرت، گفت: کسی که چنین کارهایی انجام دهد، خداوند و درخور پرستش است. حضرت رضا(علیه السلام)با استناد به گزارشهای تورات گفت: یَسَع (اَلْیَشَعْ)(59) نیز مرده زنده میکرد، روی آب راه میرفت و بیماران را شفا میداد.(60) حزقیل(61) و برخی دیگر از پیامبران بنیاسرائیل هم شمار بسیاری از مردگان را زنده کردند، اما پیروان آنان هرگز به الوهیت آنان معتقد نشدند و آنان را پرستش نکردند. همه این موارد در تورات آمده است و شما نمیتوانید منکر آن باشید. اگر انجام چنین کارهایی دلیل بر الوهیت و خدا بودن باشد، باید درباره آنان نیز چنین اعتقادی داشته باشید، در حالی که چنین نیست. حال با اینکه آنان پیش از حضرت عیسی(علیه السلام) دست به چنین معجزاتی زدند، چرا شما به الوهیت آنان معتقد نیستید؟ جاثلیق، که در برابر استدلال حضرت ناتوان مانده بود، بر اساس گزارش منابع اسلامی، به توحید و وحدانیت خداوند اقرار کرد.(62)
ب. شخصیت بشری حضرت عیسی(علیه السلام) در اناجیل همنوا: معرفی حضرت عیسی(علیه السلام) به عنوان یک شخصیت انسانی و نفی الوهیت او با استناد به اناجیل مَتّی، لُوقا و مَرقُس موضوع دیگری است که مورد استناد امام قرار گرفته است. آن حضرت ابتدا نظر جاثلیق را درباره نویسندگان اناجیل چهارگانه و میزان ارزش و اعتبار سخنان آنها نزد وی جویا شد. جاثلیق آنان را عالم به انجیل خواند و بر درستی و پذیرش سخنانشان تأکید کرد. امام پس از آنکه حاضران را بر این گفتههای او گواه گرفت، به سخنان متی، مرقس و لوقا در انجیل خود آنان استناد کرد; سخنانی که در آن شخصیتی کاملا انسانی و نه الوهی از حضرت عیسی(علیه السلام) به تصویر کشیده و بدان تصریح کردهاند.(63) آنگاه نظر جاثلیق را در اینباره پرسید. جاثلیق در مقام دفاع از شخصیت الوهی و خدا بودن حضرت عیسی(علیه السلام)، متی، مرقس و لوقا را به دروغگویی در اینباره متهم ساخت. هنگامی که امام رضا(علیه السلام) سخنان پیشین او مبنی بر عالم به انجیل بودن و درستی و بر حق بودن گفتههای آنان را یادآوری کرد، جاثلیق در اوج درماندگی، از امام خواست او را از گفتوگو درباره آنها معاف دارد. حضرت با پذیرش درخواست وی، فرمودند: اگر سؤالی دارد، بپرسد. جاثلیق با اجتناب از هرگونه پرسشی، گفت: دیگری سؤال نماید. آنگاه به خدا سوگند یاد نمود که هرگز گمان نمیکردم در میان دانشمندانِ مسلمان، کسی همانند شما باشد.(64)
همچنانکه دانشمندان و پژوهشگران کتاب مقدّس و مسیحیت نیز معتقدند،(65) مجموعه عهد جدید بر اساس دو نگرش کاملا متفاوت به شخصیت حضرت عیسی(علیه السلام)، دو نظام الهیّاتی کاملا جدا از هم ارائه میکند. رسالههای پولس،(66) انجیل و نامههای یوحَنّا، اساس الهیّات مبتنی بر الوهیت و خدا بودن حضرت عیسی(علیه السلام)(67) و اناجیل سهگانه متی، مرقس و لوقا و بخشهای دیگر عهد جدید مبنای الهیّات مبتنی بر انسان، بنده و پیامبر بودن اوست.(68) نظام اعتقادی نخست را پولس بنیان نهاد و آن دیگری را حواریان مسیح به سرکردگی پطرس نمایندگی میکردند. اناجیل سهگانه یاد شده از جمله، به سبب این اشتراک به اناجیل همنوا معروفند و فرازهای مورد استناد امام رضا(علیه السلام) را به روشنی میتوان در آنها یافت.(69)
ج. عبادت حضرت عیسی(علیه السلام): امام رضا(علیه السلام) در فراز دیگری از مناظره با عالم مسیحی، با استناد به یکی دیگر از عقاید مسلّم مسیحیت، که در اناجیل نیز بازتاب یافته است، اعتقاد به الوهیت حضرت عیسی(علیه السلام) را از زاویهای دیگر به چالشی بنیادین کشیدند. توضیح اینکه آن حضرت خطاب به جاثلیق گفتند: ما به عیسایی که به حضرت محمّد(صلی الله علیه وآله) و آل او ایمان دارد، اعتقاد داریم. آن حضرت هیچ ایراد و اشکالی نداشت، جز اینکه نماز کم میخواند و روزه اندک میگرفت. جاثلیق با توجه به شناختی که در جریان مناظره از میزان دانش و آگاهی امام پیدا کرده بود، با ابراز شگفتی بسیار گفت: من گمان نمیکردم در میان مسلمانان کسی داناتر از شما وجود داشته باشد، اما با این سخنی که گفتید، از اعتبار علمی شما در نزد من کاسته شد. وقتی حضرت دلیل آن را پرسیدند، وی گفت: شما چگونه این سخن را میگویید، در حالی که حضرت عیسی(علیه السلام)همه روزها روزه بود، حتی یک روز را هم بدون روزه سپری نکرد و همواره شبها را به شب زندهداری و عبادت میپرداخت. در این هنگام، امام رضا(علیه السلام)پرسیدند: او برای چه کسی روزه میگرفت و نماز میخواند؟ معنای سخن امام این است که اگر او خداست و الوهیت دارد، چگونه برای خدای دیگری عبادت و بندگی میکرد؟ نماز خواندن و روزه گرفتن دلیل بندگی و عبد خدا بودن اوست و عبودیت هرگز با الوهیت جمع نمیشود. در این استدلال نیز امام رضا(علیه السلام) با توجه به گزارش کتاب مقدّس، درباره روزهداری و نماز خواندن حضرت مسیح(علیه السلام) و آگاهی جاثلیق از آن، اقامه دلیل کردهاند.(70) برای مثال،درانجیل«متی»(4:1ـ2) آمده است:
آنگاه عیسی به دست روح به بیابان برده شد تا ابلیس او را تجربه کند و چون چهل شبانه روز روزه داشت، آخر گرسنه گردید.
یا در انجیل «مرقس» (1:35) آمده است:
بامدادان قبل از صبح برخاسته، بیرون رفت و به ویرانهای رسیده در آنجا به دعا مشغول شد.
2. بشارت آمدن پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)
بشارت آمدن پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) از زبان حضرت عیسی(علیه السلام)در انجیل یکی دیگر از موضوعاتی است که در مناظره امام رضا(علیه السلام) با جاثلیق بدان پرداخته شده است. امام(علیه السلام) با استناد به سخنان حضرت عیسی(علیه السلام) مبنی بر آمدن «فارقِلیط» پس از او، مراد از آن را پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)دانستند. طبرسی در الاحتجاج این سخنان حضرت عیسی(علیه السلام) را از زبان امام رضا(علیه السلام) چنین گزارش میکند:
«انّی ذاهب الی ربّکم و ربّی والفارقلیطا جائی: هو الذی یشهد لی بالحق کما شهدت له و هوالذی یفسّر لکم کل شیء و هوالذی یبدی فضائح الامم و هو الذی یکسر عمود الکفر»; من به سوی پروردگار خود و شما میروم و «فارقلیط» میآید، و او کسی است که به حقّانیت من گواهی میدهد; همانگونه که من به حقّانیت او گواهی دادم. او هر چیز را تفسیر میکند و کردارهای زشت امّتها را آشکار کرده، ستون کفر را میشکند.
جاثلیق به وجود این سخنان در انجیل گواهی داد.(71)
وجود واژه «فارقلیط» در انجیل و ناظر دانستن آن به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) از یکسو، و اشاره قرآن به ذکر نام و آمدن آن حضرت از زبان حضرت عیسی(علیه السلام)،(72) موجب شده است شماری از مفسّران(73) و پژوهشگران(74) مسلمان در پی یافتن نام «احمد» در اناجیل کنونی به واژه «فارقلیط» (Paraclete) یا «بارکلیت» توجه و اهتمام ورزند. واژه یاد شده یونانی و به معنای تسلّی و آرامشدهنده است و مسیحیان مصداق آن را روحالقدس خواندهاند. این کلمه در نسخههای موجود فارسی و عربی نیز به «تسلّیدهنده» ترجمه شده است، اما مفسّران و پژوهشگران یاد شده بر این باورند که این واژه در اصل، اسم خاص، به صورت «پریکلیتوس» و به معنای «احمد» و «ستوده» بوده که بعدها دچار تغییر شده است. در مقابل، برخی پژوهشگران مسیحیت با نفی دلالت آیه بر یاد کرد نام «احمد» در انجیل، تلاشهای انجام گرفته برای تطبیق آن بر «فارقلیط» را غیر لازم میشمارند. ایشان در کنار برخی استدلالها مدعیاند که واژه یاد شده قرنها پیش از اسلام نیز به همان صورت و به معنای تسلّیدهنده کاربرد داشته است و مصداق آن نیز روحالقدس دانسته میشده است. اینان بخشهای دیگری از عهد جدید را مصداق بشارت انجیل در قالب اوصاف کلی و نه به اسم، مبنی بر آمدن پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) میدانند.(75)
3. تاریخ انجیل
تاریخ انجیل و تدوین آن، نویسندگان و منابع نخستین آن از مباحث مورد اختلافی است که از دیرباز توجه و اهتمام بسیاری از دانشمندان و پژوهشگران مسیحی و مسلمان را به خود معطوف ساخته است. حضرت رضا(علیه السلام) در مناظره خویش به این موضوع نیز پرداختند و درباره انجیل نخست و اصلی، سرنوشت آن و نویسندگان اناجیل موجود سؤال کردند. جاثلیق پاسخ داد: انجیل اصلی تنها یک روز گم و سپس نزد یوحنّا و متی یافت شد. امام فرمودند: چقدر دانش و آگاهی تو درباره انجیل و علمای آن اندک است. اگر همانگونه که تو میگویی و انجیل موجود همان انجیل نخست و اصلی است، پس چرا آموزههای آن با یکدیگر اختلاف دارند؟ تعالیم انجیل اول، که با یکدیگر اختلاف نداشتند. هنگامی که انجیل اصلی گم شد، مسیحیان نزد علمای خود رفتند و از آنان چارهجویی کردند. لوقا، مرقس، یوحنّا و متی گفتند: انجیل در سینه ماست و روزهای یکشنبه آن را سِفر به سِفر برای شما میخوانیم تا روزی که گردآوری و تدوین شود. بنابراین، انجیل کنونی نوشته چهار نفر است و آنان از دانشمندان نخست و نسل اول مسیحیت نبودند، بلکه شاگردِ شاگردِ آنان بودند.(76)
پژوهشهای انجام شده درباره تاریخ کتاب مقدّس با دیدگاه امام رضا(علیه السلام) همخوانی زیادی دارند; چراکه دو سه دهه نخست تاریخ مسیحیت و بودن کتابی به نام انجیل و منسوب به حضرت عیسی(علیه السلام)از نظر منابع تاریخی مستقل از متون مسیحی و اسلامی، در هالهای از ابهام قرار دارد، به گونهای که برخی حتی در وجود خود حضرت عیسی(علیه السلام) نیز تردید کردهاند.(77) البته فقدان گزارشهای تاریخی نمیتواند دلیلی بر فقدان وجود خارجی و تاریخی انجیل باشد و چه بسا جزئیات مربوط به ظهور آن حضرت و وحی نازل شده بر وی به علل نامعلومی در تاریخ ثبت نشده و یا از بین رفته باشد; زیرا در برخی اناجیل چهارگانه، از انجیل مسیح سخن به میان آمده است.(78)
پژوهشهای انجام گرفته نشان میدهند که در 30 تا 40 سال نخست میلادی، تعلیم مسیحیت، تقریباً فقط به صورت شفاهی و گاه با نامهنگاری انجام میگرفت. اما کاستیها و کافی نبودن تعالیم رسالهها و روایتهای شفاهی، زمینه انجیلنگاری را فراهم ساخت.(79)بنابراین، تاریخ نگارش عهد جدید و آنچه امروزه به نام «کتاب مقدّس» مسیحیان خوانده میشود، بیشتر به پس از نیمه نخست قرن اول میلادی و در حدود 20 تا 30 سال پس از صعود حضرت عیسی(علیه السلام) (30 میلادی) بازمیگردد(80) که به وسیله رسولان وی و شاگردان آنها صورت پذیرفت. این نوشتهها در چهار دسته «نامههای رسولان»، «اعمال رسولان»، «اناجیل چهارگانه» و «مکاشفات»، طبقهبندی شده است. اناجیل چهارگانه با توجه به نام مؤلفان آنها، به انجیل مَتّا، انجیل مَرقُس، انجیل لُوقا و انجیل یوحنّا شهرت یافتهاند. به رغم پژوهشهای وسیع انجام گرفته درباره تاریخ نگارش، هویّت نویسندگان و درستی و پیوستگی سند آنها، وحدت نظر قاطعی در اینباره وجود ندارد. البته در کنار چالشها و تردیدهای جدّی و بر اساس برخی قراین و شواهد، حدس و گمانهای نیرومندی نیز مطرح است.(81) اشارهای گذرا به تاریخ هر یک از اناجیل مزبور مؤیّد این معناست.
الف ـ انجیل مَرقُس: مرقس را نه از مصاحبان و حواریان(82) حضرت عیسی(علیه السلام)، بلکه دوست، همدم و شاگرد پطرس حواری(83) گفتهاند که گاه با پولس نیز همسفر میشد و روایتهای خود را از پطرس گرفته است.(84) انجیل او را مختصرترین، نگارش آن را به زبان رومی(85) و بنابر نظر بیشتر محققان، در بین سالهای 65ـ70 میلادی و در شهر رم دانستهاند.(86)
ب ـ انجیل مَتّا: این مفصّلترین انجیل و منسوب به متّای حواری است. پیش از آغاز نقّادیها در عصر جدید، قدیمیترین انجیل و تاریخ نگارش آن بین سالهای 50ـ60 و گاه 38 میلادی تصور میشد،(87) اما محققان با استناد به برخی گزارشهای خود آن و نیز تکرار همه مطالب انجیل مرقس در آن، تاریخ تألیف آن را نیز بین سالهای 65ـ70 م و پس از انجیل مرقس دانستهاند.(88)نسخه اصلی آن به زبان عبری بوده و در دست نیست. بعدها به زبانهای دیگری از جمله یونانی ترجمه شد.(89) پژوهشگران ضمن به چالش و تردید کشاندن انتساب آن به متّای حواری،(90) از احتمال نگارش آن به دست فردی دیگر و همنام با وی سخن گفته(91) و غالباً مکان مکتوب شدن آن را «انطاکیه»(92) گفتهاند.(93)
ج ـ انجیل لوقا: لوقا حواری نبود، حضرت عیسی(علیه السلام) را ندید و نصرانیت را از پولس فراگرفت. و بیشتر مطالب انجیل او را برگرفته از انجیل مرقس و انجیل متّا میدانند.(94) سه انجیل یاد شده به سبب اشتراکات فراوان، به «اناجیل همنوا» معروفند.(95) بر اساس دیدگاه سنّتی، انجیل مذکور به لوقا، یار و همراه پولس منسوب است و اینکه روایت آن به نقل از اوست. نگارش آن را بین سالهای 70ـ90 و به احتمال بیشتر 80ـ85 م میدانند.(96) برخی از حکایات آن از قبیل حوادث دوران کودکی حضرت عیسی(علیه السلام)در اناجیل دیگر نیامده است.(97)
د. انجیل یوحَنّا: این کتاب آخرین انجیل(98) و اختلاف در تاریخ نگارش آن بیش از سه انجیل دیگر است. گاه تاریخ تألیف آن را سال 65 میلادی میدانند; ولی بنابر قویترین نظر، که سنّت مسیحی نیز تمایل به پذیرش آن دارد، بین سالهای 90ـ115 م نگارش یافته است.(99) برخی یوحنّا را حواری مورد علاقه شدید حضرت مسیح(علیه السلام)خواندهاند. در صحّت انتساب انجیل یاد شده به وی نیز تردیدهایی وجود دارد. انجیل یوحنّا کاملا متفاوت با سه انجیل دیگر و آمیزهای از زندگی حضرت عیسی(علیه السلام) و مفاهیم فلسفی یونان است.(100)
نتیجه گیری و جمع بندی
در دوران معاصر امام رضا(علیه السلام)، شرایط خاصی از نظر تنوع فرقهها و نحلههای دینی، مذهبی و کلامی گوناگون بر منطقه عمومی خراسان بزرگ حاکم بود و این شرایط، چالشهایی را متوجه اسلام و مسلمانان میکرد. امام رضا(علیه السلام) از جمله در مناظره و گفتوگو با علمای اهل کتاب، بر اساس منطقی محکم و استوار و با استناد به کتاب مقدّس آنان، نادرستی شماری از عقاید و باورهای بنیادین دینی آنان را به اثبات رساند و به چالشهایی که از سوی آنان متوجه مبانی فکری و عقیدتی مسلمانان بود، پاسخ داد.
آن حضرت از جمله برای اثبات نبوّت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)، بشر بودن حضرت عیسی(علیه السلام) و بطلان اعتقاد به الوهیت وی و نیز نفی این همانی انجیل نازل شده بر حضرت عیسی(علیه السلام) و اناجیل چهارگانه رسمی، به کتاب مقدّس یهود و مسیحیان استناد جست. چیرگی کامل امام رضا(علیه السلام) در این مناظرات از یکسو، اثبات حقّانیت و احیای اسلام، مجاب شدن مدعیان گوناگون و اثبات حقّانیت و برتری اهلبیت(علیهم السلام) را در پی آورد و از سوی دیگر، موجب شد که یکی از پویاترین کانونهای علوم اسلامی به ویژه شیعی در خراسان پا گرفته و در دورههایبعد به ایفای نقش حیاتی در پاسداری از اسلام و تشیّع و ترویج آن بپردازد.
همچنین میتوان نتیجه گرفت که اگر تبیین و ارائه اندیشهها و آموزههای دینی و پاسخگویی به چالشهای پیش روی آن، بر اساس آگاهی کامل و منطقی محکم و عقلانی صورت پذیرد، چهره زیبای حقایق آشکار شده و تشنگان حقیقت در برابر آن تسلیم خواهند شد.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1 -دانش آموخته حوزه علمیه و کارشناس ارشد الهیات و معارف اسلامى.
2 ـ ر.ک. هود: 25ـ35; 50 ـ57; 61ـ63/ شعراء: 69ـ81; 160ـ188/ مریم: 41ـ47/ انعام: 75ـ79 / بقره: 258 / طه: 42ـ62.
3 ـ ر.ک. فضلبن حسن طبرسى، الاحتجاج، 1386ق، ج 1، ص 27ـ44 و 47ـ64. نیز ر.ک. فرقان: 7ـ8/ زخرف: 31/ اسراء: 90ـ93.
4 ـ محمّدبن محمّد مفید، الارشاد، 1414، ج 1، ص 201.
5 ـ محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى، 1363، ج 8، ص 349، ح 548.
6 ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، 1403، ج 3، ص 152; ج 10، ص 64 / فضلبن حسن طبرسى، الاحتجاج، ج 2، ص 212ـ248.
7 ـ محمّدبن على بنبابویه قمى، عیون اخبارالرضا، 1404، ج 1، ص 131، ح 28.
8 ـ (انّ مثل عیسى عنداللّه کمثل ءادم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون.)(آلعمران: 59)
9 ـ ملّاهادى سبزوارى، شرح المنظومه، 1417، ج 1، ص 322.
10 ـ نحل: 125. نیز ر.ک. سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان فى تفسیرالقرآن، 1393، ج 6، ص 297.
11 ـ ر.ک. توماس میشل، کلام مسیحى، 1381، ص 23ـ27.
12 ـ ر.ک. فضلبن حسن طبرسى، الاحتجاج، ج 2، ص 199ـ208.
13 ـ براى آگاهى بیشتر، ر.ک. سهراب علوى، امام رضا در رزمگاه ادیان، 1379، ص 18ـ30.
14 ـ محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 1، ص 201 / محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 25، ص 165.
15 ـ محمّدحسن مظفّر، دلائل الصدق، 1396، ج 2، ص 19ـ21 / شیخ حرّ عاملى، الفصول المهمّة فى اصول الائمّة، 1376، ص 142.
16 ـ شیخ حرّ عاملى، الفصول المهمة فى اصول الائمّة، ص 144ـ145 / ابن سعد، الطبقات الکبرى، 1418، ج 23، ص 191 / محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 1، ص 308ـ309 / سیدمحمّد بروجردى، جامع احادیثالشیعة، 1400، ج 1، ص 27.
17 ـ محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 1، ص 227 / محمّدبن على صدوق، معانىالاخبار، 1338، ص 292.
18 ـ محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 1، ص 227 / محمّدباقر مجلسى، مرآةالعقول فى شرح اخبار آلالرسول، 1363، ج 1، ص 170 / محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 26، ص 180.
19 ـ براى آگاهى بیشتر ر. ک. حسین توفیقى، آشنایى با ادیان بزرگ، 1384، ص 163.
20 ـ قرآن کریم نیز به صراحت از بشارت حضرت عیسى(علیه السلام) و تورات و انجیل درباره آمدن پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) همراه با یادکرد صریح از نام و ویژگىهاى آن حضرت سخن گفته است، در حالى که هیچ اثرى از این بشارتها دستکم به آن صراحتى که قرآن مىگوید در سخنان حضرت مسیح(علیه السلام) و کتاب مقدّس نیامده است: (اَلَّذینَ یَتَّبِعونَ الرَّسولَ النَّبِىَّ الاُمِىَّ الَّذى یَجِدونَهُ مَکتوباً عِندَهُم فِى التَّوراةِ والاِنجیلِ...)(اعراف: 157); (و اِذ قالَ عیسَى ابنُ مَریَمَ ... و مُبَشِّراً بِرَسول یَأتى مِن بَعدِى اسمُهُ اَحمَدُ...)(صف: 6); (مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ و الَّذینَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَى الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم تَراهُم رُکَّعاً سُجَّداً یَبتَغونَ فَضلا مِنَ اللّهِ و رِضواناً سیماهُم فى وُجوهِهِم مِن اَثَرِ السُّجودِ ذلِکَ مَثَلُهُم فِى التَّوراةِ و مَثَلُهُم فِى الاِنجیلِ کَزَرع اَخرَجَ شَطَهُ فَازَرَهُ فَاستَغلَظَ فَاستَوى عَلى سوقِهِ یُعجِبُ الزُّرّاعَ لِیَغیظَ بِهِمُ الکُفّارَ...) (فتح: 29)
21 ـ براى آگاهى بیشتر ر. ک. حسین توفیقى، آشنایى با ادیان بزرگ، ص 97ـ102.
22 ـ بزرگ و دانشمند یهودیان. «جالوت» به یهودیان مهاجرى گفته مىشد که در سرزمینهاى اسلامى زندگى مىکردند. بزرگ و مهتر آنان، رأسالجالوت خوانده مىشد. (علىاکبر دهخدا، لغتنامه، 1373، واژه «جالیه» / فخرالدین طریحى، مجمعالبحرین، 1408، ج 2، ص 113.)
23 ـ فضلبن حسن طبرسى، الاحتجاج، ج 2، ص 209ـ213.
24 ـ تثنیه، 18:15.
25 ـ محمّدجواد بلاغى، الرحلة المدرسیة، ص 1414، ج 1، ص 91.
26 ـ اعمال رسولان، 3: 22.
27 ـ تثنیه: 18:18ـ19.
28 ـ ر.ک. دائرةالمعارف کتاب مقدّس، 1380، ص 750 / مستر هاکس، قاموس کتاب مقدّس، 1377، ص 970ـ972، «یوشع».
29 ـ ر.ک. محمّدجواد بلاغى، الرحلة المدرسیة، ج 1، ص 90 / محمّدصادق فخرالاسلام، انیس الاعلام فى نصرة الاسلام، 1384، ج 5، ص 50ـ64 / محمّد رشیدرضا، تفسیر المنار، 1373 ق، ج 9، ص 251ـ259 / عبدالرحیم سلیمانى، «قرآن کریم و بشارتهاى پیامبران»، هفت آسمان 16، ص 57ـ60.
30 ـ تثنیه، 34:6ـ10.
31 ـ متى: 5: 17ـ19.
32 ـ یوحنّا، 1:19ـ21.
33 ـ جماعة من اللاهوتیین، تفسیر الکتاب المقدّس، 1990، ج 2، ص 453; ج 5، ص 235 / ولیم بارکلى، تفسیر العهد الجدید (شرح بشارة یوحنّا)، بىتا، ج 2، ص 109.
34 ـ ولیم بارکلى، پیشین، ص 109.
35 ـ محمّد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج 9، ص 251ـ259.
36 ـ انجیل یوحنّا، 6: 14 و 7: 40ـ43 / اعمال رسولان، 3: 22 و 7: 37.
37 ـ محمّد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج 9، ص 251ـ259.
38 ـ فضلبن حسن طبرسى، الاحتجاج، ج 2، ص 205.
39 ـ تثنیه، 33:1ـ2.
40 ـ براى آگاهى بیشتر، ر.ک. محمّدجواد بلاغى، الهدى الى دین المصطفى، 1414، ج 2، ص 157ـ159.
41 ـ پیدایش، 21:9ـ19.
42 ـ پیدایش، 21:18ـ21.
43 ـ محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 4، ص 202 / محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 12، ص 160.
44 ـ احمدبن ابى یعقوب یعقوبى، تاریخ یعقوبى، بىتا، ج 1، ص 25 / محمّدبن جریر طبرى، تاریخ الطبرى، 1403، ج 1، ص 179 / ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، 1386ق، ج 1، ص 103.
45 ـ ابراهیم: 37.
46 ـ فضلبن حسن طبرسى، الاحتجاج، ج 2، ص 203ـ204.
47 ـ براى نمونه، ر.ک. خروج، 4: 1ـ9; 7:8ـ12 و 14ـ15; 14:1ـ31; 17: 1ـ7 / اعداد، 20: 7ـ11.
48 ـ براى نمونه، ر.ک. انجیل متّى، 9:18ـ22; 9: 27ـ34 و ب 14 و 15 / مرقس، ب پنجم و ششم و هفتم / لوقا، ب هشتم و نهم /یوحنّا، ب ششم.
49 ـ براى نمونه، ر.ک. شعراء: 32ـ45 و 63 / بقره: 60 / اعراف: 160 / آلعمران: 49 / مائده: 110.
50 ـ واژه «انجیل» 12 بار در قرآن و همه جا شکل مفرد آن به صراحت و به مناسبتهاى گوناگون یاد شده است. تصریح بر وحیانى بودن آن و به عنوان مجموعه آیات نازل شده بر حضرت عیسى(علیه السلام)، گواهى آن بر حقّانیت تورات، تصدیق آن از سوى قرآن، بشارت انجیل درباره بعثت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و فراگیر شدن دعوت او و تحریف، کتمان و حذف بخشى از آموزههاى آن از این قبیل است. وحیانى بودن اناجیل موجود از نظر قرآن به شدت دچار چالش است. البته تأیید ضمنى و اجمالى اناجیل عصر نزول و بخشى از آموزههاى تحریف ناشده آنها از برخى آیات قرآن برمىآید. (آلعمران: 3، 48، 65 / مائده: 14ـ15، 46ـ66، 68، 110 / اعراف: 157 / توبه: 111/ فتح: 29 / حدید: 27 / یونس: 37.)
51 ـ توماس میشل، کلام مسیحى، ص 49ـ50 / و. م. میلر، تاریخ کلیساى قدیم در امپراطورى روم و ایران، 1931، ص 66.
52 . Thomas Gale, New Catholic Encyclopedia, second ed., 2003, v. 6, p. 366.
53 . Ibid, p. 367.
54 ـ توماس میشل، کلام مسیحى، ص 50ـ51.
55 ـ همان، ص 43ـ50 / و. م. میلر، تاریخ کلیساى قدیم در امپراطورى روم و ایران، ص 70.
56 ـ براى اطلاع بیشتر، ر.ک. مرکز فرهنگ و معارف قرآن، دائرةالمعارف قرآن کریم، 1385، ج 4، ص 447ـ450، «انجیل».
57 ـ «جاثلیق» (jasaliq) واژهاى معرّب است و عنوان رئیس مذهبى در بعضى کلیساهاى شرقى، به ویژه عنوان رؤساى مذهبى ارمنستان، حبشه و گرجستان بود. «جاثلیق» افزون بر منصب دینى، نمایندگى سیاسى کلیسا و دولت مسیحى را نیز بر عهده داشت. امروزه کنسولگرى به نوعى جایگزین آن شده است. ر.ک. مجدالدین فیروزآبادى، القاموس المحیط، 1417، ج 3، ص 217 / غلامحسین مصاحب، دائرةالمعارف مصاحب، بىتا، ج 1، ص 716، «جاثلیق».
58 ـ براى نمونه، درباره اینگونه معجزات حضرت مسیح(علیه السلام) ر.ک. انجیل متّى، 4:ـ23ـ24; 8:2ـ3; 14: 17; 9:2ـ7،18ـ35; 20:30ـ34; 14:28ـ34 / انجیل مرقس، 1:33ـ35 و 40ـ42. قرآن کریم در روایتى درست از این معجزات و براى نفى بنیادین باور نادرست مسیحیت در اینباره، انجام همه معجزات یاد شده را به «اذن» الهى مىخواند (ر.ک. آلعمران: 49 / مائده: 110); به این معنا که حضرت عیسى(علیه السلام)همه آن معجزات را با اذن و قدرت خداوند انجام مىداد. در این صورت، آن معجزات دلیل الوهیت او نخواهند بود.
59 ـ «یَسَع»، همان (اَلْیَشع) یاد شده در کتاب مقدّس است. وى شاگرد و جانشین ایلیاى نبى، ساکن شهر «اریحا» و در مهربانى و ملاطفت با مردم همانند حضرت عیسى(علیه السلام) بود. مانند وى مرده زنده مىکرد، بیماران را شفا مىداد و از غیب و نهان خبر مىداد. ر.ک. مستر هاکس، قاموس کتاب مقدّس، ص 98ـ99.
60 ـ براى اطلاع بیشتر از معجزات یاد شده الیشع در کتاب مقدّس، ر. ک. دوم پادشاهان، 2:1ـ25; 45:32ـ38; 13:20ـ21.
61 ـ «حِزقیل» یا «حزقیال» از پیامبران بنىاسرائیل و معاصر ارمیاى نبى بود. ر.ک. حزقیال، 37:1ـ14 / مستر هاکس، قاموس کتاب مقدّس، ص 320ـ323. بر اساس گزارش کتاب مقدّس، افزون بر پیامبرانى همچون عیسى، حزقیل و الیسع، حتى حواریان حضرت عیسى(علیه السلام) نیز بیماران را شفا مىدادند و پطرس حوارى مرده زنده مىکرد. در این زمینه، ر.ک. انجیل متّى، 10:1 / اعمال رسولان، 9:33ـ41.
62 ـ فضلبن حسن طبرسى، الاحتجاج، ج 2، ص 205ـ206.
63 ـ همان، ج 2، ص 207ـ209.
64 ـ همان، ج 2، ص 110ـ112.
65 ـ براى نمونه، ر.ک. جان بى. ناس، تاریخ جامع ادیان، 1373، ص 614 / محمّد ایلخانى، تاریخ فلسفه در قرون وسطى و رنسانس، 1386، ص 20ـ21 / عبدالرحیم سلیمانى اردستانى، مسیحیت، 1381، ص 88ـ98 / حسین توفیقى، آشنایى با ادیان بزرگ، ص 174ـ175.
66 ـ پولس از مبلّغان نخست، نامدار و تأثیرگذار مسیحیت بود که حدود سال دهم میلادى متولد شد. در آغاز، یکى از علماى متعصّب یهودى و دشمن سرسخت مسیحیان بود. ر.ک. مستر هاکس، قاموس کتاب مقدّس، ص 687ـ689، «پطرس» / ویل دورانت، تاریخ تمدن، 1378، ج 3، ص 679ـ681 و 696 / جان بى. ناس، تاریخ جامع ادیان، ص 614.
67 ـ براى نمونه، ر.ک. انجیل یوحنّا، 1:1ـ3و14; 10:30 / رساله پولس به فیلیبا، 2:5ـ7 / رساله پولس به رومیان، 5: 10ـ15 / 8: 14ـ17 / رساله پولس به غلاطیان، 4:4ـ7.
68 ـ براى نمونه، ر.ک. انجیل متّى، 5: 17ـ19; 10:17ـ18; 12:18 / انجیل لوقان، 3: 23ـ28 / اعمال رسولان، 3: 13.
69 ـ براى نمونه، متّى در انجیل خود، همه اجداد پدرى حضرت عیسى(علیه السلام)را تا ابراهیم نام مىبرد: داود و ابراهیم پیغمبر، هر دو جدّ حضرت عیسى(علیه السلام)مسیح بودند. ابراهیم پدر اسحاق ، اسحاق پدر یعقوب ... ایل آذر پدر متان و متان پدر یعقوب بود. یعقوب پدر یوسف و یوسف شوهر مریم و مریم مادر عیسى مسیح بود. (متى، 1:1ـ16 و نیز ر.ک. انجیل لوقا، 3:23ـ28 / مرقس، 8:27ـ30.)
70 ـ متى، 17:46 / مرقس: 34:15.
71 ـ فضلبن حسن طبرسى، الاحتجاج، ج 2، ص 206.
72 ـ صف: 6.
73 ـ محمّدبن حسن طوسى، التبیان، بىتا، ج 4، ص 559 / فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبیان، 1406، ج 4، ص 749 / محمّدبن عمر فخر رازى، التفسیر الکبیر، 1413، ج 29، ص 313ـ314.
74 ـ جمعى از نویسندگان، محمّد خاتم پیامبران، 1363، ص 511ـ512 / عبدالاحد داود، محمّد در تورات و انجیل، 1361، ص 231ـ235.
75 ـ عبدالرحیم سلیمانى، «قرآن کریم و بشارتهاى پیامبران»، هفت آسمان 16، ص 51ـ61.
76 ـ فضلبن حسن طبرسى، الاحتجاج، ج 2، ص 207ـ208.
77 ـ ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 3، ص 651 / جلالالدین آشتیانى، تحقیقى در دین مسیح، 1368، ص 170ـ174.
78 ـ کتاب مقدّس (عهد عتیق و عهد جدید)، 1990 / انجیل متّى، 26:13 / انجیل مرقس، 14:9ـ10.
79 ـ و. م. میلر، تاریخ کلیساى قدیم در امپراطورى روم و ایران، ص 66ـ69.
80 ـ عبدالرحیم سلیمانى اردستانى، مسیحیت، ص 67 / موریس بوکاى، القرآن و التوراة و الانجیل و العلم، 1996، ص 107.
81 ـ ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 3، ص 655 / جلالالدین آشتیانى، تحقیقى در دین مسیح، ص 57ـ70 / موریس بوکاى، القرآن و التوارة و الانجیل و العلم، ص 99ـ101.
82 ـ ر.ک. متىّ، 3:10 / اعمال رسولان، 1:26 / مستر هاکس، قاموس کتاب مقدّس، ص 413ـ415، «رسول».
83 ـ پِطرُس یکى از دوازده حوارى حضرت عیسى(علیه السلام) و نخستین، وفادارترین و باایمانترین شاگرد آن حضرت بود که در زبان عبرى، «شمعون» نامیده مىشد. وى کار و کاشانه خود را رها کرد و به مسیح پیوست. پس از مسیح، سفرهاى تبلیغى زیادى انجام داد. و معجزات زیادى از او مشاهده شد. دو نامه او در بخش «نامههاى رسولان» جزو عهد جدید است. به احتمال زیاد، او بین سالهاى 66 تا 68 میلادى به شهادت رسیده است. براى اطلاع بیشتر ر. ک. مستر هاکس، قاموس کتاب مقدّس، ص 221ـ 223.
84 ـ مریل سى بن، معرفى عهد جدید، 1362، ص 171ـ173 / الخورى بولس، الفعالى، مدخل الى الکتاب المقدس، 1994، ص 407.
85 ـ موریس بوکاى، القرآن و التوارة و الانجیل والعلم، ص 86ـ90.
86 ـ همان، ص 88 / تفسیر الکتابالمقدّس، 1988، ج 5، ص 90ـ91 / القس فهیم عزیز، المدخل الى العهد الجدید، 1980، ص 21.
87 ـ القس فهیم عزیز، المدخل الى العهد الجدید، ص 247.
88 ـ همان، ص 221.
89 ـ مستر هاکس، قاموس کتاب مقدّس، ص 782 / محمّدعلى برّو العاملى، الکتاب المقدّس فى المیزان، 1413، ص 244ـ245.
90 ـ القس فهیم عزیز، المدخل الى العهد الجدید، ص 242ـ247.
91 ـ همان، ص 245.
92 ـ یکى از سه شهر بزرگ روم باستان که در سال 300 پیش از میلاد به دست یونانیان بنا شد و هماکنون جزو قلمرو ترکیه است. انطاکیه، سرسبز، مرکز تجارى آسیاى غربى و نزد یونانیان به زیبایى و «ملکه شرق» مشهور بود و نخستین شهرى بود که همه ساکنان آن به مسیح ایمان آوردند. پولس و برنابا در آنجا به تبلیغ اشتغال داشتند. براى اطلاع بیشتر ر.ک. مستر هاکس، قاموس کتاب مقدّس، ص 115ـ116.
93 ـ مریل سى بن، معرفى عهد جدید، ص 159.
94 ـ ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 3، ص 655 / موریس بوکاى، القرآن و التوارة و الانجیل و العلم، ص 90 و 92.
95 ـ ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 3، ص 655 / موریس بوکاى، قاموس کتاب مقدّس، ص 112 / عبدالرحیم سلیمانى اردستانى، مسیحیت، ص 67.
96 . The Encyclopedia of Riligion and Ethics, James Hastings (ed), v. 6, p. 333.
97 ـ موریس بوکاى، القرآن و التوارة و الانجیل و العلم، ص 92.
98 . Paul J. Chtemeier, Harper¨s Bible Dictionary, 1985, p. 583.
99 ـ القس فهم عزیز، المدخل الى العهد الجدید، ص 560ـ561 / مریل سى. بن، معرفى عهد جدید، ص 209.
100-ویل دورانت ،تاریخ تمدن ،ج3،ص696/موریس بوکای،القران و التورات و الانجیل و العلم ،ص93-97.
--------------------------------------------------------------------------------
منابع ...
ـ آشتیانى، جلالالدین، تحقیقى در دین مسیح، تهران، نگارش، 1368.
ـ ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت، دار صادر، 1386ق، ج 1.
ـ ابنسعد، الطبقات الکبرى، به کوشش محمّد عبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتب الاسلامیه، 1418، چ دوم، ج 2.
ـ ایلخانى، محمّد، تاریخ فلسفه در قرون وسطى، تهران، سمت، 1376.
ـ بارکلى، ولیم، تفسیر العهد الجدید (شرح بشارة یوحنّا)، ترجمه به عربى عزّت زکى، قاهره، دارالجمیل، بىتا، ج 2.
ـ برّو العاملى، محمّدعلى، الکتاب المقدس فى المیزان، بیروت، دارالاسلامیة، 1413.
ـ بروجردى، سیدمحمّد، جامع احادیث الشیعة، قم، المطبعة العلمیة، 1400، ج 1.
ـ بلاغى، محمّدجواد، الرحلة المدرسیة، بیروت، دارالزهرا، 1414، چ دوم، ج 1.
ـ ـــــ ، الهدى الى دین المصطفى، بیروت، مؤسسةالاعلمى للمطبوعات، 1414، چ سوم، ج 2.
ـ بوکاى، موریس، القرآن و التوراة و الانجیل و العلم، ترجمه قسم الترجمه بالدار، قاهره، مکتبة مدبولى، 1996.
ـ بولس الخورى و الفعالى، مدخل الى الکتاب المقدّس، بیروت، منشورات المکتبة البولسیه، 1994.
ـ توفیقى، حسین، آشنایى با ادیان بزرگ، تهران، سمت، 1384، چ هفتم.
ـ جماعة من اللاهوتیین، تفسیر الکتاب المقدّس، بیروت، منشورات النفیر، 1988، ج 5.
ـ ـــــ ، تفسیر الکتاب المقدّس، بیروت، منشورات النفیر، 1990، چ دوم.
ـ جمعى از نویسندگان، محمّد خاتم پیامبران، تهران، حسینیه ارشاد، 1363.
ـ دائرةالمعارف کتاب مقدّس، ترجمه و تألیف بهرام محمدیان و همکاران، تهران، روز نو، 1380.
ـ داود، عبدالاحد، محمّد در تورات و انجیل، ترجمه محمّد نیکآیین، تهران، نشر نو، 1361.
ـ دورانت، ویل، تاریخ تمدن، ترجمه احمد آرام، پاشایى و آریانپور، تهران، علمى و فرهنگى، 1378، چ ششم، ج 3.
ـ دهخدا، علىاکبر و دیگران، لغتنامه، تهران، مؤسسه لغتنامه و دانشگاه تهران، 1373.
ـ رشیدرضا، محمّد، تفسیر المنار، قاهره، دارالمنار، 1373، ط. الرابعة، ج 9.
ـ سبزوارى ملّاهادى، شرح المنظومه، به کوشش حسن حسنزاده آملى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1417، چ سوم، ج 1.
ـ سلیمانى اردستانى، عبدالرحیم، مسیحیت، قم، انجمن معارف اسلامى ایران، 1381.
ـ ـــــ ، «قرآن کریم و بشارتهاى پیامبران»، هفت آسمان 16 (زمستان 1381)، 47ـ62.
ـ سى. بى.، مریل، معرفى عهد جدید، ترجمه طاطه وس میکائیلیان، تهران، حیات ابدى، 1362.
ـ صدوق، محمّدبن على، معانى الاخبار، قم، جامعه مدرسین، 1338.
ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، المیزان فى تفسیرالقرآن، قم، جامعه مدرسین، 1393، ط. الثالثة، ج 6.
ـ طبرسى، فضلبن حسن الاحتجاج، نجف، دارالنعماان، 1386ق.
ـ ـــــ ، مجمعالبیان، بیروت، دارالمعرفة، 1406، ج 4.
ـ طبرى، محمّدبن جریر، تاریخ الطبرى، بیروت، مؤسسةالاعلمى للمطبوعات، 1403، ط. الرابعة، ج 1.
ـ طریحى، فخرالدین، مجمعالبحرین، به کوشش محمود عادل و احمد حسینى، تهران، نشر فرهنگ اسلامى، 1408، چ دوم، ج 2.
ـ طوسى، محمّدبن حسن، التبیان، به کوشش احمد حبیب عاملى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، بىتا، ج 4.
ـ عاملى، شیخ حرّ، الفصول المهمّة فى اصولالائمّة، قم، مؤسسه معارف اسلامى امام رضا (ع)، 1376.
ـ علوى، سهراب، امام رضا در رزمگاه ادیان، قم، جمکران، 1379.
ـ فخرالاسلام، محمّدصادق، انیس الاعلام فى نصرة الاسلام، بیجا، مرتضوى، 1384، ج 5.
ـ فخر رازى، محمّدبن عمر، التفسیر الکبیر، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1413، ج 29.
ـ فهیم عزیز، القس، المدخل الى العهد الجدید، قاهره، دارالثقافة المسیحیة، 1980.
ـ فیروزآبادى، مجدالدین، القاموس المحیط، به کوشش محمّد مرعشلى، بیروت، داراحیاء التراث، 1417، ج 3.
ـ قمى، محمّدبن على بنبابویه، عیون اخبارالرضا، بیروت، مؤسسةالاعلمى، 1404.
ـ کتاب مقدّس (عهد عتیق و عهد جدید)، ترجمه فاضلخان همدانى، به همت انجمن پخش کتب مقدّسه در میان ملل، بیجا، بینا، 1990.
ـ کلینى، محمّدبن یعقوب، الکافى، تهران، دارالکتب اسلامیه، 1363.
ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403.
ـ مرکز فرهنگ و معارف قرآن، دائرةالمعارف قرآن کریم، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1385، ج 4.
ـ مصاحب، غلامحسین، دائرةالمعارف مصاحب، بیجا، بینا، بیتا، ج 1.
ـ مظفّر، محمّدحسن، دلائل الصدق، قاهره، دارالعلم، 1396، چ دوم، ج 2.
ـ مفید، محمّدبن محمّد، الارشاد، به کوشش مؤسسه آلالبیت، بیروت، دارالمفید، 1414، چ دوم، ج 1.
ـ میشل، توماس، کلام مسیحى، ترجمه حسین توفیقى، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان، 1381.
ـ میلر، و. م.، تاریخ کلیساى قدیم در امپراطورى روم و ایران، ترجمه على نخستینى، بىجا، بىنا، 1931.
ـ ناس، جان بى.، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حکمت، تهران، علمى و فرهنگى، 1373.
ـ هاکس، مستر، قاموس کتاب مقدّس، تهران، اساطیر، 1377.
ـ یعقوبى، احمدبن ابى یعقوب، تاریخ یعقوبى، بیروت، دارصادر، بیتا، ج 1.
- Gale, Thomas, New Catholic Encyclopedia, second ed. 2003, 17 Volome, v. 6.
- The Encyclopedia of Riligion and Ethics, James Hastings (ed), NewYork, Charles Scribner¨s sons, 13 Volomes, v. 6.