آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹۷

چکیده

در ادامه آیات مربوط به ویژگی‏های عبادالرحمن، در این بخش، آیه 68 سوره فرقان مورد بررسی قرار گرفته است. این آیه شریفه سه ویژگی سلبی آنان را متذکر شده است؛ اجتناب از شرک، اجتناب از قتل نفس محترمه و اجتناب از انحرافات جنسی. شرک در اعتقاد، موضوع بحث این آیه نیست. اما شرک در عمل و عبادت نیز مراتبی دارد که شامل عبادت رسمی معبودهایی غیر از خداوند، ریای در عبادت، و درخواست از غیر او می‏شود. هرچه به مراتب عمیق‏تر پیش می‏رویم، شرک خفی‏تر و امکان ابتلای به آن بیشتر می‏شود. توحید اقتضا می‏کند توجه استقلالی انسان به خداوند باشد، هرچند موحّد از ابزارها و وسایطی هم که او قرار داده است، استفاده می‏کند. شرک موجب حبط اعمال می‏شود. قتل نفس یکی از بزرگ‏ترین گناهان است، و در عین حال مواردی وجود دارد که خداوند به خاطر مصالح مهم‏تری آن را تجویز کرده است. تفاوت دیدگاه اسلام با طرفداران اعلامیه حقوق بشر در همین نکته است که اسلام احترام حیات انسان‏ها را تابع اراده الهی می‏داند. در اسلام، ارضای غریزه جنسی تنها از راه همسر قانونی و ملک یمین جایز است و سایر راه‏ها انحراف و گناه به حساب می‏آید. برای مبتلا نشدن به این گناه بزرگ، باید از مقدّمات آن نیز، مانند نگاه حرام و...، هم اجتناب نمود. وظیفه مصلحان اجتماعی آن است که زمینه وقوع گناهان و جرم‏ها را در جامعه از بین ببرند.

متن

در چند جلسه گذشته، آیات آخر سوره فرقان را مطرح کردیم: «وَ عِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْنا وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَاما. وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدا وَ قِیَاما. وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَاما. إِنَّهَا سَاءتْ مُسْتَقَرّا وَ مُقَاما. وَ الَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَ کَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَاما.» (فرقان: 63ـ67)
 در آیاتی که در جلسات قبل مطرح کردیم، پنج صفت برای عبادالرحمن ذکر شده بود. البته کاملاً روشن است که این آیات در مقام حصر این صفات نیستند و انتخاب این اوصاف به خاطر مقتضای مقام بوده است. برای ما به درستی روشن نیست چه چیز موجب شده که این صفات بخصوص انتخاب شوند. البته احتمالاتی می‏توان داد، اما به جای اینکه سراغ ظنّیات برویم، بهتر است سعی کنیم وقتمان را صرف یقینیات کنیم.
 اولین صفت این بود که فرمود: «الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْنا.»عبادالرحمن کسانی‏اند که به آرامی و متواضعانه بر روی زمین راه می‏روند. عرض کردیم که ظاهرا این نمادی است از روح تواضع، وگرنه صِرف اینکه راه رفتنشان این‏گونه باشد، اما سایر رفتارهایشان متواضعانه نباشد قطعا مراد نیست، بلکه در راه رفتن، گفتن، نشستن، برخاستن، بحث، معامله، معاشرت با دوستان و نزدیکان و خانواده و همه جا باید این روح تواضع در آنان باشد. نمادش، آنچه به چشم دیده می‏شود و همه می‏توانند تشخیص بدهند همین است که در راه رفتنشان تکبّر نمی‏کنند؛ سر به زیر، آرام و متواضعانه راه می‏روند.
 دوم، «إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَاما.»این هم نشانه‏ای از حلم و خویشتن‏داری‏شان است که وقتی افراد نادانی با آنها مواجه می‏شوند و رفتار نابخردانه و جاهلانه‏ای انجام می‏دهند، اینها خودشان را گم نمی‏کنند و زود منفعل نمی‏شوند، صبر و حلم و خویشتن‏داری دارند و در مقابل خطاب جاهلانه آنها، سخنی با سلامت یا لفظ «سلام» و یا سخنی همراه با نشانه روح سلیم اظهار می‏دارند. البته این دو صفت خیلی به هم نزدیک هستند که آدم متواضع باشد و در مقابل سخن جاهلانه دیگران هم زود پرخاشگری و مقابل به مثل نکند. تواضع کمک می‏کند که انسان بتواند چنین حالتی داشته باشد.
 سوم، «وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدا وَ قِیَاما.» از صفات عبادالرحمان این است که شب را تا صبح به عبادت می‏پردازند؛ حالا اگر نگوییم تمام شب، دست‏کم بخش مهم و قابل توجهی از شب را به سجده و عبادت می‏پردازند. خداوند به پیامبرش می‏فرماید: «قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلاً» (مزمّل: 2) پیداست چنین صفتی در کسی ظهور می‏کند که اهل نماز واجب است؛ روز هم نمازش را می‏خواند. چنین نیست که فقط شب تا صبح عبادت کند، بلکه اصل نماز و محافظت بر اوقات نماز و دوام نماز محفوظ است، اما نمادش این است که شب را تا صبح، یا ساعاتی از شب را، به عبادت خدا می‏پردازد.
 چهارم، از جمله صفاتی که در اینجا برایشان ذکر کرده است، «وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَاما.»در آیه «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ...»(آل‏عمران: 190) روی هدف‏مند بودن خلقت تأکید شده و نتیجه گرفته شده است که «فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ.»یعنی: آنها اهل تفکر درباره عظمت خلقت هستند و می‏دانند که خلقت سرسری، بی‏هدف و پوچ نیست. این عالم حساب و کتابی دارد و از روی حکمت آفریده شده است. طبعا انسان هم، به عنوان یکی از کامل‏ترین این مخلوقات، یا به قولی، اشرف مخلوقات، او هم بی‏هدف آفریده نشده است. وقتی انسان بی‏هدف نبود ناچار به کار او رسیدگی خواهد شد و اگر لغزشی کرده باشد، کیفر خواهد دید. آنچه خیلی نگران‏کننده است این است که، انسان کاری کند که مستوجب عذاب شود. به همین دلیل، می‏گویند: «فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ.» اینجا هم از قول عبادالرحمن می‏فرماید: «رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَاما. إِنَّهَا سَاءتْ مُسْتَقَرّا وَ مُقَاما.»
 پنجم، در نهایت، آخرین صفت مثبتی که ذکر فرموده این است: «وَالَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَ کَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَاما.»این آیه اعتدال در مصرف را بیان می‏کند. شاید بتوان گفت: در مصرف آنها، نمادی از روح اعتدال است، اما انسان باید در همه چیز اعتدال داشته باشد. اینها صفات مثبتی بودند که برای عبادالرحمن ذکر شدند؛ کارهایی که باید بکنند، و صفاتی که باید داشته باشند.
ویژگی‏های سلبی عبادالرحمن
پس از این، به کارهایی می‏پردازد که نباید بکنند. چند صفت از کبائر موبقه و از بزرگ‏ترین گناهان کبیره‏اند. مؤمنان و عبادالرحمن نباید این صفات را داشته باشند.
6. اجتناب از شرک
«وَ الَّذِینَ لَا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَها آخَرَ وَلَا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَا یَزْنُونَ.» (فرقان: 68) سه صفت منفی را در این آیه با هم ذکر کرده است:
 اول، شرک است. مهم‏ترین عنصر در تعالیم همه انبیا، مبارزه با شرک و دعوت به توحید است: «وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ» (نحل: 36) این سرلوحه دعوت همه انبیاست. حتی قرآن از غیر انبیا هم همین مطلب را نقل می‏کند؛ مثل حضرت لقمان علیه‏السلام ـ که دقیقا نمی‏دانیم پیغمبر بوده است یا نه. اگرچه ظاهر بعضی از دعاها این است که ایشان پیامبر بوده، ولی معروف است که پیامبر نبوده و حکیم بوده است. به هر حال، قرآن کریم حضرت لقمان علیه‏السلام را به عنوان یک بنده شایسته حکیم یاد می‏کند که به فرزندش موعظه‏هایی فرموده ـ اول می‏گوید: «یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ.»(لقمان: 13) پس اولین چیزی که ما باید از آن پرهیز کنیم و عبادالرحمن از آن پرهیز می‏کنند، در مقام صفات سلبی، «شرک» است.
مراتب شرک
شرک یک وقت شرک در اعتقاد است؛ اینکه خالق عالم دوتاست یا ربّ عالم دو یا چند تاست. این آیات ناظر به اینها نیست. «یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَها آخَرَ» مربوط به شرک در عمل است؛ به اصطلاح، شرک در عبادت و شرک در رفتار است. ممکن است کسی حتی از نظر اعتقاد، معتقد باشد که خالق عالم یکی است، در اصل خلقت و اصل خالقیت، تعدّد و تکثّری وجود ندارد؛ اما همین شخص ممکن است به واسطه شبهات، عادات و رسوم، یا به خاطر شرایط خاص اجتماعی، در عمل، مبتلا به این شرک شود که البته مراتبی هم دارد: یکی اینکه رسما در مقابل معبود دیگری عبادت کند؛ مثلاً، به خاک بیفتد. بعد ریای در عبادت است که مرتبه‏ای دیگر از شرک است. و یا اینکه در زندگی، اعتمادش به دیگران باشد؛ به جای اینکه حوایجش را از خدا بخواهد، امیدش به دیگران باشد که آنها کارسازی کنند؛ گویا خدا کاره‏ای نیست.
ما نیازهای زیادی در زندگی داریم، چه نیازهای طبیعی و چه نیازهای روانی، وقتی احساس نیاز می‏کنیم سراغ اسباب و وسایلی می‏رویم تا بتوانیم آن نیازها را تأمین کنیم اما برای تأمین آنها، کمتر سراغ خدا می‏رویم. البته، این معنایش آن نیست که انسان اصلاً از اسباب استفاده نکند، فقط بنشیند دعا کند و بگوید: خدایا! خودت نیاز مرا تأمین کن! این خلاف حکمت الهی است. خداوند این عالم را آفریده است تا از اسبابش استفاده شود و هزاران حکمت در این است که انسان با ابزارها، وسایط، و مردم سروکار داشته باشد؛ ولی کلام در این است که دل متوجه کجاست؟ اعتماد به کجاست؟
 کاسبی صبح که از خانه بیرون می‏آید و پایش را بیرون می‏گذارد از ته دل می‏گوید: بسم اللّه، خدایا به امید تو. اما کسی هم هست که برای کسب روزانه‏اش، هزار جور کلک می‏زند، نقشه می‏کشد، کلاه سر این و آن می‏گذارد، از این چیزی می‏خواهد، طمع به مال آن دارد، در بسیاری از جاها هم به کارهای مشتبه یا حرام مبتلا می‏شود. سرّش این است که نیازش را از خدا نمی‏خواهد؛ یا ـ العیاذ باللّه ـ اصلاً ایمان ندارد، یا ایمانش آن‏قدر ضعیف است که گویی ایمان ندارد.
 من و شما هم که طلبه هستیم، صبح که از خواب بلند می‏شویم، می‏خواهیم درس بخوانیم یک وقت واقعا حالمان این‏گونه است که گویا با زبان حال، می‏گوییم: خدایا، به من علم بده! خدایا، به من فهم بده! خدایا، وسایل تحصیل برایم فراهم کن! خدایا استاد خوب برایم برسان! خدایا، حجره خوب به من عطا کن! زبان حالمان این است. این طرف و آن طرف هم می‏رویم، اما دلمان متوجه خداست، و از او می‏خواهیم. اما یک وقت نه، هیچ یادمان نیست اصلاً خدایی هم وجود دارد؛ دلمان می‏خواهد ملّا بشویم، اما به خاطر آنکه به دیگران فخر بفروشیم، تا در محیط خودمان، در میان دوستان، و در شهر خودمان شهرت پیدا کنیم. دنبال این هستم که چیزی یاد بگیریم تا به رخ دیگران بکشیم، یا از آنها استفاده مادی به عنوان کسب مقام و احترام بکنیم. طبعا انسان برای این چیزها به دنبال خدا نمی‏رود. اینکه انسان برای تأمین حوایجش واقعا دلش متوجه چه کسی باشد مهم است. اگر در همه اینها متوجه خدا بود موحّد است، اگر نبود مبتلا به نوعی شرک است: «وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَهُم مُشْرِکُونَ»(یوسف: 106)
 بیشتر ایمان‏ها همراه با شرکند. در مرحله‏ای انسان ایمان دارد؛ اما در مراحلی، این ایمان اثری ندارد، انگار مشرک است؛ خواسته‏هایش را از کسان دیگری می‏خواهد، یادش نیست که خدایی هم هست. از او بپرسند: چه کسی روزی می‏دهد، می‏گوید: خدا؛ اما در عمل، گویی خدا هیچ‏کاره است و روزی دست دیگران است؛ آنها باید کاری برایش درست کنند، سرمایه‏ای به او بدهند، کمکی بکنند، قرضی بدهند. این مهم است که آدم توجهش به که باشد، دلش به چه امید داشته باشد، وقتی هم که از کسی چیزی می‏خواهد چه کسی را صدا می‏زند. می‏گوید: خدایا به من روزی بده، یا در واقع، زبان حالش این است که آقای رئیس! روزی مرا بده! حقوق مرا زیاد کن! مشکل دارم، بدهکارم، قسط‏هایم مانده، نقشه می‏کشم کلاه سر دیگری بگذارم تا درآمدی پیدا کنم، پولی به جیب بزنم؛ یا نه، معتقدم: «اللّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاء وَیَقَدِرُ.» (رعد: 26)
 وقتی قارون با همه اموالش در زمین فرورفتند: «وَأَصْبَحَ الَّذِینَ تَمَنَّوْا مَکَانَهُ بِالْأَمْسِ» (قصص: 82) آنها که روز قبل آرزوی مقام و ثروت او را داشتند، به خود آمدند که عجب! این ثروت‏ها چه شدند؟! گفتند: «وَ یْکَأَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاء» (قصص: 82)؛ گویا خداست که روزی‏ها را بر هر که بخواهد وسعت می‏دهد. آنها می‏گویند: «وَ یْکَأَنَّ اللَّهَ»؛ اما خود خدا می‏فرماید: (أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ.» (روم: 38)
 اگر بخواهیم موحّد باشیم باید این‏گونه باشیم، و سعی کنیم به این سمت برویم که همیشه توجهمان به خدا باشد. در مقام تأمین نیازهایمان، دلمان متوجه خدا باشد؛ دیگران را اسباب بدانیم. حتی در مقام توسّل به اولیای خدا هم باید توجه داشته باشیم که آنها وسیله‏ای هستند که خود خدا از سر لطف و عنایتی که به بندگانش دارد آنها را قرار داده است تا توجه آسان‏تر باشد و این زمینه‏ای باشد برای رشدهای دیگر و حکمت‏های زیادی که در این مسئله هست. ولی به هر حال، خداست که آنها را قرار داده است. حتی خود پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ـ که درباره‏اش می‏فرماید: «حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ»(توبه: 128) حرص و محبت و عشقی که ایشان به هدایت مردم داشت و وقتی می‏دید کسانی هدایت نمی‏شوند و گم‏راه می‏گردند آن‏قدر غصه‏دار می‏شد که خدا می‏فرماید: «فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ عَلَی آثَارِهِمْ إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفا» (کهف: 6)؛ گویا می‏خواهی از غصّه جان بدهی که چرا اینها ایمان نمی‏آورند ـ این محبت را از کجا آورده بود؟ خدا به او داده بود. محبت پیغمبر با آن همه عظمتش، قطره‏ای از محبت خداست. اوست که این وسایل را قرار داده است.
 بنابراین، در مقام توسّل هم باید بدانیم که این دستگاه را خدا برقرار کرده و اینها نمونه‏ای از لطف خدا و مجرای فیض و رحمت او هستند، نه اینکه اهل‏بیت علیهم‏السلاممغازه‏ای در کنار خدا باز کرده باشند! خدا هر چه بخواهد، به این وسایل می‏دهد، چه ما بدانیم و چه ندانیم. آنها که معرفت پیدا کرده‏اند راه آنها را می‏شناسند، از همان می‏روند، به همان هم توجه می‏کنند، منتها از نوع توجهی که به سبب و وسیله می‏شود، نه به هدف.
در آیه «وَالَّذِینَ لَا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَها آخَرَ»منظور چیست؟ بحث‏های تفصیلی درباره آن وجود دارد که مناسب اینجا نیست تا به جهات فنی و تفسیری و ادبی آن بپردازیم؛ اما به اجمال، به همین نکته اکتفا می‏کنم که اصل «توحید» و مبارزه با شرک هدف بزرگی است و شرک اولین گناه کبیره است: «إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ.»(نساء: 48) بنابراین، انسان باید خیلی متوجه باشد که به شرک مبتلا نشود. البته شرک بیّن و شرکی که موجب نجاست و ارتداد می‏شود روشن است. باید سعی کنیم از چیزهای‏دیگری‏که مراتب خفی شرک است، هم بپرهیزیم.
7. اجتناب از قتل نفس
سپس یکی دیگر از کبائر موبقه را ذکر می‏کند: «وَلَا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ.» پس از شرک به خدا، یکی از بزرگ‏ترین گناهانی که بسیار خطرناک است، به زودی آمرزیده نمی‏شود، و توبه‏اش هم مشکل است، «قتل نفس» است؛ انسانی که خدای متعال آفریده و به او حیات داده و تأکید کرده است که کسی نباید متعرّض حیات او بشود. البته در مواردی این قاعده کلی را خود خدا استثنا کرده است.
 فرق ما با طرف‏داران اعلامیه حقوق بشر در همین است؛ آنها می‏گویند: حق حیاتْ مطلق است، هیچ استثنایی ندارد؛ هر کس مرتکب هر گناهی هم بشود نباید کشته شود. از نظر آنها، مجازات اعدام به طور کلی، ممنوع است، اگرچه کسی هزاران جنایت کرده باشد. ولی در اسلام و در مکتب انبیا، این‏گونه نیست. مواردی هست که این حق حیات سلب می‏شود؛ از جمله در قصاص و حدودی که در شرع مقدّس آمده‏اند. به هر حال، آنجا که خدا تجویز کرده نه تنها جایز، بلکه حتی مطلوب و مورد تأکید هم هست. اقامه حدّ یکی از چیزهایی است که در اسلام بر آن تأکید و سفارش شده است؛ نباید حدود خدا تعطیل شوند، اگرچه شروطی دارد که در فقه بیان شده‏اند. به اجمال می‏دانیم که قتل نفس و سلب حیات از برخی افراد در شرع جایز است، این را خداوند در جاهایی تجویز کرده است؛ و به همین دلیل فرمود: «حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ.» «الاّ بالحق» استثناست؛ یعنی آنها که خدا اجازه داده است متعرّض جانشان شوند. اما در غیر موارد استثنا، اگر کسی سلب حیات کرد و کسی را کشت، بخصوص اگر مؤمنی باشد، «وَ مَن یَقْتُلْ مُؤْمِنا مُتَعَمِّدا فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدا فیِهَا»(نساء: 93) این یکی از بزرگ‏ترین کبائر موبقه است.
8. اجتناب از انحرافات جنسی
یکی دیگر از کبائر موبقه هم که ضرورت دارد انسان‏ها به آن توجه داشته باشند، مسئله انحرافات جنسی است. در آیات دیگری که پیش‏تر در سوره مؤمنون و جاهای دیگری اشاره کردیم به صراحت، حدّ و حدود استفاده از غریزه جنسی و راه ارضای آن را مشخص کرده، می‏فرماید: مطلقا ممنوع است؛ «إِلَّا عَلَی أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ.»(مؤمنون: 6) راه اشباع غریزه جنسی فقط همین است و هیچ راه دیگری وجود ندارد: استفاده از همسر قانونی یا مِلک یمین. هر نوع دیگری باشد، با جنس موافق یا جنس مخالف، یا به هر صورت دیگری غریزه جنسی ارضا شود، ممنوع است. این غریزه فقط باید از راه استفاده از همسر قانونی انجام بگیرد. ملک یمین در زمان حاضر، موردی ندارد و در این زمان، ارضای غریزه جنسی فقط منحصر به ازدواج قانونی و شرعی است. اینجا فقط مسئله «زنا» را مطرح کرده و سایر موارد انحرافات جنسی را ذکر نکرده است. این نشانه آن است که در مقام حصر آنها نیست، به خاطر برخی حکمت‏ها، بعضی از مصادیق ذکر شده، یا بعضی از حالات ذکر شده، به خاطر اینکه شیوع داشته، یا به خاطر اینکه آنها مورد بحث و سؤال بوده‏اند. به هر حال، در انتخاب این عناوین حکمتی بوده است. ولی از مذاق شرع و از خود قرآن کریم استفاده می‏شود که انحرافات جنسی منحصر به این نیست، حدّش را در جای دیگر بیان کرده است.
 به هر حال، این سه گناه کبیره را خداوند هم ذکر کرده و بر آنها تأکید نموده و شرک و قتل نفس و زنا را در ردیف هم قرار داده است. سپس می‏فرماید: «وَ مَن یَفْعَلْ ذَلِکَ یَلْقَ أَثَاما»؛ کسی که مرتکب چنین کارهایی بشود، وبالش گردنگیر او خواهد شد و به نتیجه سوء و عاقبت وخیمش خواهد رسید. تفسیر این قسمت در آیه بعدی آمده و حاصل آن این است که با چنین کارهایی فضایل کامل نمی‏شود، انسان شایسته نمی‏گردد، و جزو عبادالرحمن به شمار نمی‏آید.
 انسان باید، هم افعال مثبتی را انجام دهد و بدان‏ها اهتمام داشته باشد و صفاتی را کسب کند و هم باید اهتمام داشته باشد که حتما کارهایی را ترک کند.
حبط اعمال
اگر کسی هزاران عبادت کند، سال‏ها ـ تمام عمرش ـ شب‏ها را به نماز و عبادت و سجده بپردازد و روزهایش را روزه بگیرد ـ اگرچه در این آیات اسمی از «روزه» برده نشده ـ و انواع خیرات را انجام دهد، اما یکی از این کبائر موبقه را داشته باشد، تمامش «حبط» می‏شود. اینها موجب می‏شوند که آن اعمال خیر هم از بین بروند و آثارشان محو شود. البته بحث «حبط» در جای خودش مطرح می‏شود؛ اما فقط در مقام تفسیر و بیانش ـ فی الجمله ـ می‏گوییم: قدر متیقن اعمالی که آثار اعمال خوب را از بین می‏برد «شرک» است. کسی که شرک بورزد، تمام اعمالش «هباءً منثورا» می‏شود ـ اگرچه هفتاد سال عبادت کرده باشد ـ شرک مثل آتشی است که شخص در انباری بیندازد و تمام آن را بسوزاند. بعضی اعمال تأثیرشان نسبت به حالات و ملکات و روح انسان این‏گونه است که تمام دارایی‏اش را آتش می‏زند.
ضرورت اجتناب از مقدّمات حرام
ما باید سعی کنیم چیزهایی را که قرآن خیلی روی آنها تأکید می‏کند جدّی بگیریم. جدّی گرفتن گناهان به این است که از مقدّماتشان پرهیز کنیم، و برایشان حریم قایل شویم. فرض کنید اگر می‏خواهید از کنار درّه هولناکی عبور کنید، و به شما می‏گویند جای لغزنده‏ای است، بخصوص وقتی باران و برف آمده باشد، اگر لب پرتگاه بروید خطرناک است و ممکن است سقوط کنید! به رانندگان سفارش می‏کنند در موقعی که جاده لغزنده است، بخصوص در جاده‏های باریک و کوهستانی و شیبدار احتیاط کنید! اگر این هشدارها را جدّی گرفت و تا آنجا که ممکن است از لغزشگاه و پرتگاه فاصله گرفت، محفوظ می‏ماند. در حدیث آمده است: «و من حام حول الحمی اوشک ان یقع فیه»1 حرکت لب مرز فاصله‏ای با سقوط ندارد؛ اگر غفلتی کند فورا می‏افتد. به همین دلیل، در گناهانی که از کبائر موبقه هستند، باید حواسمان جمع باشد که احتیاط کنیم.
قرآن کریم در مواردی، احتیاطش را هم تأکید کرده است تا ما به آن کبائر موبقه مبتلا نشویم؛ پیشاپیش واسطه‏هایش را هم منع کرده و آنها را هم تحریم نموده است تا مبادا این کارها را مرتکب شویم؛ یعنی برای اینکه به آن کبائر مبتلا نشویم، مقدّمات آنها را هم به عنوان گناه دیگری مشخص کرده است، اما نه به گونه‏ای که در سطح کبائر موبقه باشد؛ از جمله درباره همین مسئله انحرافات جنسی، از اول فرموده است: باید مواظب چشمت باشی؛ «قُل لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ.»(نور: 30) این بیان به خوبی نشان می‏دهد که این حکم مقدّمه آن فعل است. برای اینکه بتوانی از فسادهای جنسی در امان باشی، چشمت را نگهدار. خود نگاه به نامحرم هم تحریم شده است؛ ولی این مقدّمه است تا به عوارض بعدی مبتلا نشویم. البته خودش حرام است و گناه خودش را دارد، منتها گناه صغیره است؛ اگر تکرار نکند، زود قابل آمرزش است.
این‏گونه دستورات الهی ارشادی هستند تا مواظب باشیم و بهتر بتوانیم به سعادت خودمان نایل شویم. اگر انسان از اول ـ بخصوص اوایل جوانی که آسان است و مشکل نیست ـ سعی کند چشمش را کنترل کند، از بسیاری از این مفاسد در امان می‏ماند. اگر شرایط اجتماعی به گونه‏ای باشد که انسان از این گناهان مصونیت پیدا کند، سعادتمند خواهد شد.
اینکه گفته‏اند: زنان در برابر مردان حجاب داشته باشند، یا مردان در مقابل زنان حجاب داشته باشند، و حتی در برابر هم‏جنس خود ساتر عورت داشته باشند و قسمتی از بدنشان را که فتوا داده شده، واجب است بپوشانند و حتی بعضی اندام‏هایی از بدن را که عورت نیست، مستحب است بپوشانند به همین دلیل است تا انسان از وساوس شیطانی دور باشد. بنابراین، کسانی که مصلح جامعه هستند باید شرایطی فراهم کنند که اشخاص از این مفاسد دور بمانند، وگرنه وقتی قدم به قدم به گناه نزدیک شدند و گفتند این مهم نیست، این عیب ندارد، این گناه کوچک است، آن مشتبه است، به تدریج، لب پرتگاه که رسیدند، دیگر نمی‏توانند جلوی خود را بگیرند. بنابراین، باید به اینها توجه داشته باشیم و اینها را سهل نگیریم.
فرهنگ عمومی دنیا، و فرهنگ الحادی، ممکن است چیزهایی را بپسندد، اما این دلیل نمی‏شود که ما هم آنها را بپذیریم. ما باید از آموزش‏های قرآنی استفاده کنیم؛ همین تعالیمی که قرآن مجید بدان‏ها تأکید نموده و بسیاری از مطالب دیگر که ائمّه اطهار علیهم‏السلامبرای ما بیان نموده‏اند که باید از آنها هم استفاده کنیم. اما آنها که در متن قرآن آمده، پیداست که مورد توجه خاص بوده‏اند، ان‏شاءاللّه خداوند به ما توفیق دهد که از اینها استفاده کنیم؛ و به مسئولان هم توفیق دهد که شرایط اجتماعی را طوری فراهم کنند که جوانانمان از گناه مصونیت یابند.
--------------------------------------------------------------------------------
1ـ هر کس گرد قرق‏گاه منطقه ممنوعه بگردد، ممکن است وارد آن شود. (اشاره به حدیث نبوى. ر.ک. محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 20، ص 127، ح 50، ب 12.)

تبلیغات