آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

از جمله ویژگی های عبادالرحمان این است که بخشی از شب را به عبادت خداوند می گذرانند. این ویژگی اگرچه در زمره ویژگی های عبادالرحمان است، ولی در آیات مورد بحث (فرقان: 63 و 64) بدان تصریح نشده، بلکه خدا در تعبیری پربارتر، درباره آنها فرموده: آنان کسانی اند که شب را با سجده و قیام به صبح می رسانند. برخی از بزرگان در نمازهای مستحبی خود، سوره های بقره و آل عمران را از حفظ تلاوت می کردند و برخی دیگر در تمام دوران سال، در کنار کارهای عادی زندگی، زیارت «عاشورا» و نماز حضرت «جعفر طیّار(علیه السلام)» را ترک نمی کردند. برخی هم روزانه هزار مرتبه سوره «قدر» را تلاوت می کردند. اهتمام برخی از بزرگان به درس به گونه ای بود که طی سال ها، حضورشان در مجلس درس تعطیل نمی شد و برخی از آنان تا نیمه های شب به مطالعه و تحقیق می پرداختند و هیچ گاه بیکار نبودند; همواره مشغول تدریس یا مطالعه و یا مباحثه بودند. اما اکنون جوّ فرهنگی غالب بر کشور ما به گونه ای شده که مردم تا پاسی از شب، به تماشای تلویزیون و انواع فیلم ها مشغولند و در نتیجه، آنچه را از مشی بزرگانمان درباره اهتمامشان به نماز و عبادت و ذکر و درس می شنوند افسانه می پندارند. کافی است در آیات قرآن تأمّل کنیم که خداوند بندگانش را اینچنین توصیف می کند که وقتی آیات او را می شنوند بی اختیار به زمین می افتند و مدهوش می شوند.

متن

(وَ عِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَاماً وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیَاماً)(فرقان: 63 و 64) در چند جلسه گذشته، این آیات شریفه را مطرح نمودیم و تا حدّی که خدای متعال توفیق داد، درباره آیه اول توضیحاتی عرض کردیم. درباره آیه اخیر، در این جلسه صحبت می کنیم.
ویژگی های عبادالرحمان
3. بیتوته با نماز تا صبح
همان گونه که پیش تر عرض شد، در قرآن دسته های گوناگونی از آیات داریم که درباره صالحان، مؤمنان، متّقین، محسنان، مفلحان و مانند اینها بیان شده که دارای مفاهیم نزدیک هم هستند. تقریباً در همه این موارد بر نماز تکیه شده است، اما با خصوصیاتی که در هر کدام روایت شده و مقتضای مقام و بلاغتی که خدای متعال در نظر داشته است. در این آیات، نامی از «نماز» به میان نیامده، ولی تعبیری آمده بسیار پربارتر; تعبیری که بحث کردن درباره آن بسیار سخت است; چون با فرهنگ زمان ما سازگار نیست. بسیار عجیب به نظر می رسد که قرآن چه چیزهایی را توصیه می کند! اینها برای چه کسانی عملی است؟ برای عبادالرحمان; بندگان شایسته خدا; کسانی که شب را با قیام و سجده به روز می آورند. این تعبیر در جایی به کار می رود که، دست کم، بخش قابل توجهی از شب با سجده های طولانی، صرف اقامه نماز بشود. امثال ما، نماز واجبمان را هم در روز به صورت پراکنده می خوانیم. چند دقیقه هم که وقت صرف می کنیم خسته می شویم. اگر در نماز جماعتی شرکت کنیم که امامش قدری با طمأنینه نماز می خواند، حوصله مان سر می رود و در دلمان می گوییم: چقدر طول کشید؟! اما خداوند می فرماید: بندگان شایسته من کسانی هستند که شب را با نماز به روز می آورند:(وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیَاماً)، یعنی: با نماز بیتوته می کنند. «باتَ» یعنی: شب را به روز آورد، در مقابل «ضلَّ». حالا اگر نگوییم همه شب را به نماز می گذرانند، دست کم بخش قابل توجهی از شب را صرف نماز می کنند. این معنا در «بات» نهفته است; مثلا، می گویند: «باتَ علی کذا» یا «یبیتُ علی کذا.» با چند دقیقه و نیم ساعت و مانند اینها فکر نمی کنم تعبیر «بات» و «یبیت» به کار برود.
این تعبیر آیات سوره «مزمّل» را به خاطر می آورد که خطاب به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می فرماید: (یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلا)(مزمّل: 1و2) شب را به عبادت مشغول باش، مگر اندکی برای استراحت. سپس توضیح می دهد: (نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِیلا)(مزمّل: 3); نصف را یا اندکی کمتر،(أَوْ زِدْ عَلَیْهِ); یا بیش از نصف، (وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلا.) (مزمّل: 4) خدا به پیامبری که قرآن بر قلب مقدّسش نازل شده و وجودش تجسّم قرآن است، می فرماید: شب را لااقل، نصف شب را، یا اندکی کمتر یا مقداری بیشتر به نماز مشغول باش و قرآن را تلاوت کن، آن هم با تأنّی و ترتیل. ما زمانی که با چنین مفاهیمی آشنا می شویم، در دلمان چه می گوییم؟ واقعاً تعجب می کنیم که ما تابع قرآنیم، مبلّغ هم هستیم، عالم هم هستیم ـ به اصطلاح ـ نوکر امام زمان(علیه السلام)هم هستیم، سرباز امام زمان(علیه السلام) هم هستیم، این آیه چه می گوید و ما چگونه هستیم؟! این آیه می فرماید: شب را با نماز به روز برسان. قرآن را ترتیل کن، آن هم نه یک صفحه و دو صفحه!
علاقه بزرگان به نماز
یکی از بزرگان، که من هیچ وقت نشنیده بودم از خودش صحبت کند که ـ مثلا ـ من چه اشتغالاتی دارم یا پیش تر چه اشتغالاتی داشتم، یک بار از او شنیدم که می گفت: وقتی جوان بودم، در مسجد «سهله» در مقام حضرت ابراهیم(علیه السلام)، در رکعت اول، سوره بقره می خواندم، رکعت دوم، سوره آل عمران را از حفظ می خواندم. نماز مستحبی در مسجد «سهله»، در رکعت اول سوره بقره و در رکعت دوم سوره آل عمران! ما چگونه ایم؟
از مرحوم شیخ انصاری نقل کرده اند که ایشان در تابستان نجف، از درس به منزل برگشته بود، خیلی گرما به او فشار آورده و زیاد تشنه بود، قدری آب طلب می کند. خانه های نجف معمولا سرداب های گودی داشت، یا در وسط حیات، معمولا چاهی بود که کوزه ها و مشک های آب را در آنجا نگه می داشتند که قدری خنک بماند; چون آن زمان یخ و یخچال و این قبیل چیزها نبود. از زمانی که شیخ گفت: برای من آب بیاورید، تا وقتی بروند و مشک را بیرون بیاورند و مقداری آب در ظرفی بریزند و برایش بیاورند، قدری طول می کشد. در این فاصله، که آب بیاورند، به ذهنش می رسد که خوب است من نمازی بخوانم. به نماز می ایستد: اللّه اکبر. گرمای نجف، فصل تابستان، شیخ از راه رسیده، درس گفته، تشنه، تا آب بیاورند چند دقیقه طول می کشد; می گوید: نمازی بخوانم! مشغول نماز می شود. در نماز حالی پیدا می کند، یکی از سوره های بزرگ قرآن را شروع می کند. وقتی نمازش تمام می شود، دیگر آن آب گرم شده بود، به گونه ای که دیگر قابل استفاده نبود. قدری از همان آب گرم را تناول می کند و خدا را شکر می کند. اینها عبادالرحمان اند. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)می فرماید: «جعل قرّةُ عینی فی الصلاة»;1 نور چشم من در نماز است. چنین چیزهایی ممکن است. خود پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)، ائمّه اطهار(علیهم السلام) و اصحاب خاص آنها را مطمئنیم که چگونه بودند، حتی از شاگردان این مکتب هم نمونه های برجسته ای دیده شده است.
تفاوت عملکرد ما با مشی بزرگان
ذهنیتی که ما اکنون در این جامعه داریم ـ جامعه اسلامی را عرض می کنم نه جامعه کفر را ـ در جمهوری اسلامی، وقتی این آیات را می شنویم برایمان بیگانه اند، ناآشنایند! ما تابع همین دینیم، تابع همین کتابیم، تربیت شده همین مکتبیم، اما چه شباهتی بین رفتار ما و آنچه قرآن بیان می کند وجود دارد؟! چیزهای دیگر هم همین طور است. آنچه آثار محسوس ندارد تطبیقش مشکل است، اما گاهی صفات محسوس را ذکر کرده است. باید ببینیم ما همین گونه ایم یا نه؟ این محسوس است. آدم می فهمد که آخر شب تا صبح نماز خواندن چیز شوخی نیست. ما در طول سال، فقط شب قدر را سعی می کنیم بیدار باشیم و چند مرتبه وضو می گیریم و غسل می کنیم و صورتمان را می شوییم که خوابمان نبرد. نهایت اینکه دعای «ابوحمزه» می خوانیم و چند رکعت نماز; اما اینکه آدم شب تا صبح نماز بخواند، برایمان چیز غریبی است!
گاهی نقل بعضی داستان ها از بزرگان و آنها که این گونه عمل می کردند این فایده را دارد که آدم تصور نکند که اصلا دین همین است که ما داریم، قرآن آنگونه خواسته که ما هستیم. گاهی امثال ما، وقتی دو رکعت نماز مستحبی می خوانیم، زیارت عاشورایی می خوانیم یا ـ مثلا ـ کاری مستحبی انجام می دهیم، چقدر از خدا طلب کار می شویم! یادم هست زمانی به ما می گفتند: آدم وقتی عبادت می کند، دارای کرامات می شود. کسی می گفت: ما که چند سال است هر چه نماز شب می خوانیم، هنوز چیزی دستگیرمان نشده است! او از روی سادگی اش می گفت، ولی بسیار همین چیزها در دلشان هست; یعنی نمی گویند، ولی انتظار دارند چند شب که نماز شب می خوانند، حتماً در همین دنیا به مقاماتی برسند، کراماتی پیدا کنند! منتظرند که در همین دنیا زود آثارش را ببینند. اما بندگان خدا ـ آن گونه که نقل می کنند ـ اولا، اگر یک شب نماز شبشان ترک می شد، عزا می گرفتند; مثل کسی که عزیزی را از دست داده باشد. در روز اشتهای غذا خوردن نداشتند، بر سر خودشان می زدند که چه گناهی کردیم که توفیق نماز شب از ما سلب شد؟ وقتی هم چنین عباداتی انجام می دادند ـ فرض کنید ـ پس از اینکه شبی را به احیا می گذراندند، آخر شب سجده شکر طولانی می کردند که الحمدللّه! خدایا شکر که این توفیق را به ما دادی! ما که لایق نبودیم این عبادت را بکنیم، چطور شکر این نعمت را بجا بیاوریم؟ تو چقدر لطف داری که به بنده روسیاهی اجازه دادی در خانه ات بیاید! آنها نه تنها خودشان را طلب کار نمی دانند، بلکه هزار بار هم بدهکار می دانند که خدا این توفیق را به آنها داد که درِ خانه اش بروند و او را عبادت کنند، سر بر آستانش بگذارند. چه افتخاری از این بهتر!
اخلاص تام عبادالرحمان در نماز
نکته لطیفی که در این آیه هست اینکه، نمی فرماید: «وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لانفسهم سُجَّداً وَ قِیاماً.» اگر هم می گفت، همین مطلب را می رساند; یعنی شب را تا صبح با سجده و قیام می گذرانند; نکته لطیفی که در آیه هست این است که «لِرَبِّهِمْ» باشد. ممکن است ما شب های احیا یا ـ فرض کنید ـ مواقعی دیگر، گاهی موفق شویم نماز شب بخوانیم، اما نماز شب می خوانیم برای اینکه روزی مان وسیع شود یا برای اینکه خوش قیافه شویم ـ چون در روایات داریم که کسانی که اهل نماز شب هستند، صورتشان نورانی می شود.2 اینها کجا و کسانی که (یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ)، نه لانفهسم، نه برای آثار دنیوی و یا برای قضای حوایج دنیوی و یا حتی برای ثواب اخروی آن، قابل مقایسه اند؟ مگر عاشقی که درِ خانه معشوقش می رود تا با معشوقش انس بگیرد مزد می طلبد؟! باید افتخار هم کند که اجازه حضور یافت. کسانی که خدا را دوست دارند، از عبادت او مزدی که نمی طلبند، اگر هم توفیق عبادت داشته باشند، خودشان را بدهکار می دانند. چقدر شکر خدا را بجا می آورند که این توفیق نصیبشان شد; اجازه داده شد با خدا صحبت کنند; درِ خانه خدا بروند، آن هم تنهایی و در خلوت!
اهتمام برخی بزرگان به نماز و عبادت
استاد ما، حضرت آیة اللّه بهجت ـ حفظه اللّه ـ از استادشان مرحوم آقای شیخ محمّدحسین اصفهانی نکات عجیبی در این زمینه، در اوصافشان نقل می کردند که چقدر مقیّد به درس و مطالعه و تحقیق بودند. کتاب های درسی ایشان از پربارترین کتاب هایی است که در دسترس ما هستند. اگر کسی حاشیه کفایه ایشان را درست بفهمد، شاید حقش این باشد که اجازه اجتهاد داشته باشد. ایشان می فرمود: اگر کسی کارهای علمی ایشان را می دید، فکر می کرد 24 ساعت کارش فقط مطالعه و تحقیق است و اگر کسی از عبادت هایش اطلاع پیدا می کرد، تصور می کرد در تمام شبانه روز، غیر از عبادت کاری ندارد! این قدر پرکار بود! ایشان بین عبادت های طولانی و کارهای علمی عمیق و طولانی جمع کرده بود، به گونه ای که از جمله کارهای عادی همه روزه اش زیارت «عاشورا» و نماز حضرت «جعفر طیّار(علیه السلام)» بود. همین اواخر می فرمود: ایشان پس از انجام این اعمال و پس از مطالعات و انجام عباداتش و قرائت قرآن، شب که می خوابید، متّکای زیر سرش از اشک چشمش خیس می شد. طوبی لهم! طوبی لهم!
نکته لطیف اینکه همه این زحمت ها نه برای این است که مزدی بگیرند; آثار دنیوی برایشان مترتب شود، به حوایجشان برسند، (یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ); صرفاً می خواهند شب را تا صبح با خدایشان باشند. عاشق می خواهد با معشوقش باشد، نمی خواهد کاسبی کند. اگر بعضی از این چیزها را نقل می کنم برای این است که قدری از غفلت دربیاییم، ببینیم چه آدم هایی بودند، ما چه هستیم، در مقابل اینها چه می گوییم!
اهتمام برخی بزرگان به ذکر
یکی از شاگردهای مرحوم اصفهانی، مرحوم آقای شیخ محمّد بروجردی بودند که پس از مرحوم آیة اللّه بروجردی، در بروجرد و لرستان مقلّدان زیادی داشتند. ایشان از بزرگان بودند، ولی کمتر شناخته شده بودند. ایشان با آیة اللّه میلانی و آیة اللّه خوئی سال ها از مرحوم اصفهانی استفاده کردند. یکی از همشهری های آقای شیخ محمّد بروجردی بلاواسطه از قول ایشان نقل می کرد که می گفت: روزهای پنج شنبه، مرحوم اصفهانی روضه هفتگی داشتند. در نجف، مرسوم بود که غالب علما و استادان و مراجع روضه هفتگی داشتند; گاهی عصر پنج شنبه یا صبح جمعه یا عصر جمعه; سنّت حسنه ای بود که شاگردانشان و دوستانشان جمع می شدند، هم عرض توسّلی می شد و هم گاهی یک بحث فقهی و علمی مطرح می شد; هم مذاکره علم بود و هم توسّل. در گذشته، این گونه جلسات پربار در نجف بود. مرحوم آقاشیخ محمّدحسین مقیّد بودند که هر کس به منزلشان روضه می آمد، خودشان کفشش را جفت کنند و با دست خویش برایش چای ببرند. در این فاصله که کسی می آمد و سلام و علیک می کرد و کفشش را جفت می کردند و چای پیشش می گذاشتند، مرتّب لبشان می جنبید. ایشان مدام گوش داده بود ببیند مرحوم آقاشیخ محمّدحسین چه می خواند که این قدر مقیّد است پس از سلام و علیک و بین دو جمله حرف، وقتی را از دست ندهد; چه ذکر مهمی می خواند؟ می گوید: می خواستم از ایشان بپرسم که چه دعایی، چه ذکری می خوانید که این قدر مقیّدید; اما ابّهت استاد مانع می شد. تا بالاخره، یک وقت به خودم جرئت دادم و یک روز که تنها بودیم، از ایشان پرسیدم: آقا! این چه ذکری است که شما این قدر مقیّدید حتی در فاصله یک کفش جفت کردن هم آن را ترک نکنید؟ ایشان پس از قدری تأمّل، به وی، که از شاگردان خاص و با ایشان محرم بود، می فرمایند: خوب است آدم هر روز هزار بار سوره «انا انزلناه» بخواند! این کسی است که حاشیه کفایه و حاشیه مکاسب را با آن عمق و قوّت نوشته، به گونه ای که اگر کسی آن را درست بفهمد باید اجازه اجتهاد دریافت کند.
اهتمام برخی بزرگان به درس
از درس خواندنشان بگویم: استاد، حضرت آیة اللّه بهجت، از خود مرحوم آقاشیخ محمّدحسین اصفهانی نقل می کردند که ایشان فرموده بودند: من سیزده سال تمام، درس مرحوم آخوند می رفتم. معمولا علمای نجف مرسوم بود شب ها پس از نماز مغرب و عشا درس می گفتند. در طول این سیزده سال، فقط یک شب درس ما تعطیل شد. حالا چرا تعطیل شد، جریان از این قرار بود که می گوید: به زیارت کاظمین(علیهما السلام) رفته بودم و در ذهن خودم این طور تنظیم کرده بودم که وقت درس ایشان به نجف می رسم; اما اتفاقاً ماشین خراب شد و مانعی پیش آمد و نتوانستم به درس برسم. وقتی متوجه شدم که به درس نمی رسم، روی حدس خودم، که ایشان شب قبل چه درس هایی را گفته و به کجا رسیده است، حدس زدم که امشب مرحوم آخوند بناست کدام درس را بگوید. نشستم و شروع به نوشتن مطالب کردم; مثل هر شب که درس را از استاد می شنیدم و می نوشتم، منتها امشب درس را نشنیده نوشتم. فردا صبح که در نجف، درس را با دوستانم مقابله کردم، دیدم نوشته من با آنچه آنها نوشته اند، تفاوتی ندارد. شاگردی که بتواند درس نشنیده استاد را دقیقاً بنویسد، کسی است که سیزده سال تمام فقط یک شب درسش تعطیل می شود، آن هم به واسطه مانعی که پیش می آید!
آنها این گونه نسبت به علم و عبادت اهتمام داشتند، آیا ما نباید شباهتی به اینها داشته باشیم؟! ان شاءاللّه که شباهتمان با اینها زیاد باشد، اما گاهی خیلی فاصله داریم و وضع زندگی مان با اینها هیچ قابل مقایسه نیست، بخصوص با شرایطی که پیش آمده که معمولا شب ها تا ساعت یازده و دوازده بسیاری اشخاص پای تلویزیون و بعضی فیلم ها می نشینند.
بنده خودم که در مدرسه «حجتیه» بودم، بعضی از بزرگانی را که اکنون از استادان مهم حوزه هستند، مثل حضرت آیة اللّه جوادی ـ حفظه اللّه ـ را می دیدم که پس از نماز مغرب و عشا و صرف شام، تا قریب نیمه شب مشغول مطالعه بودند. در این سال ها، که با هم در مدرسه بودیم، هیچ وقت، حتی نیم ساعت هم، روزها من ایشان را بی کار ندیدم; یا تدریس داشتند یا مطالعه یا مباحثه درس. حالا بگوییم خسته شده است، تفریح کند، یادم نیست حتی یک بار هم چنین چیزهایی از ایشان دیده باشم. آن وقت هم بنده به ایشان غبطه می خوردم. ایشان ـ ماشاءاللّه ـ بسیار موفق بودند! امثال اینها طلبه های درسخوان کم نبودند، اما آنچه می شنویم ـ البته اکنون زیاد در بین طلبه ها نیستم ـ تصور می کنم با آن وقت بسیار فاصله دارد و این خسارت است!
فضای فرهنگی ما هم به تبع فرهنگ دنیا، به تدریج، عوض شده، ارزش ها تغییر کرده و این گونه عبادت های بزرگان افسانه به نظر می رسد. گاهی جرئت نمی کنیم از عبادت های امیرالمؤمنین(علیه السلام) یاد کنیم. ایشان آن قدر گریه می کردند که روی زمین می افتادند; شبیه آدم بی هوش! این یعنی چه؟ راجع به حضرت امام راحل(قدس سره) جرئت نمی کنیم بگوییم، اما وقتی می گویند: فلان عالم چنین حالاتی پیدا می کرد ـ مرحوم میرزا جوادآقا تبریزی ـ که شب ها از صدای گریه اش، گاهی همسایه ها تعجب می کردند، می گوییم: برای چه؟! نمی توانیم بفهمیم، و تازه خیال می کنیم گریه فقط برای ترس از آتش جهنم است و فقط کسانی که از آتش می ترسند گریه می کنند. این گونه نیست. این می تواند یکی از دلایل باشد; گریه حیاوگریه محبت خیلی از اینها ارزشمندتر است.
نحوه برخورد عبادالرحمان با آیات الهی
گاهی بد نیست آدم بشنود که چنین چیزهایی بوده است. وقتی بعضی از آیاتی را که مربوط به اینهاست می خوانیم، گویا اصلا این آیات نوشته نشده اند. اگر از افراد سؤال می شد که صریح بگویند: آیا تاکنون درباره این آیه اندکی تأمّل کرده اند: (إِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمان خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیّاً)(مریم: 58) این مطلب معلوم می شد. (إِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمان خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیّاً)یعنی: می افتادند. یک وقت آدم می نشیند و سرش را به سجده می گذارد، اما یک وقت آدم بی اختیار می افتد. آن وقت می گویند: «خرّ.» (خَرَّ موسَی صَعِقاً)(اعراف: 143) یعنی: موسی بی هوش روی زمین افتاد. (إِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمان خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیّاً) صحبت یک نفر و دو نفر نیست، عبادالرحمان این گونه هستند، بندگان شایسته خدا این گونه اند.
خوب است در بعضی از این آیات بیشتر تأمّل کنیم و آنها را با حال خودمان مقایسه کنیم، ببینیم قرآن چه خواسته، بندگان شایسته خدا چه بودند و به کجا رسیدند؟ چه فهمیده بودند؟ آیا آنها سود بردند یا ما؟ چه کسی می داند که آنان چه لذتی از عبادتشان می بردند؟! قرآن می فرماید: (فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةِ أَعْیُن)(سجده: 17); هیچ کس نمی داند که چنین بندگانی ـ که نیمه شب با خدا راز و نیاز می کنند ـ (تَتَجَافَی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ) (سجده: 16) چه نور چشمی دارند، خدا چه لذتی به آنان داده که برای دیگران قابل فهم هم نیست! چون اساساً این لذت با لذت های مادی قابل مقایسه نیست. به همین دلیل، می فرماید: (فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ); هیچ کس نمی داند، مگر کسی که خودش بهره ای از آن حال و از آن لذت برده باشد.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 5، ص 321، ح 7.
2ـ ابوعبداللّه(علیه السلام): «صلاة اللیل تحسن الوجه و تذهب العمّ و تجلوالبصر.» (شیخ طوسى، التهذیب، ج 2، ص 121، ح 229، ب 23.)

تبلیغات