آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹۷

چکیده

هنر بیان زیبا و کلام شیوا آن است که در دل انسان نفوذ کند و روح را از تاریکى و زشتى و پلیدى برهاند و در افقى وسیع و با صفا که به نور ایمان روشن است سر دهد. سخن از فصاحت و بلاغت و هنر بیان مؤمن ترین انسان جهان، حضرت محمّد(صلى الله علیه وآله) است; همان کس که در فصاحت ممتاز و در بلاغت بى همتا بود; چرا که قلب وى مهبط الهام پاک بود و گفتار الهى بر زبانش جارى. یکى از اعراب که در دانش احوال و اخبار عرب تبحّرى بسزا داشت به آن حضرت(صلى الله علیه وآله) عرض کرد: من در میان عرب گشته ام و گفتار فصحاى عرب بسیار شنیده ام ولى از تو فصیح تر ندیده ام، چه کسى تو را این هنر و ادب آموخت؟ پیامبر سخن(صلى الله علیه وآله) فرمود: «خدایم آموخت و نیک آموخت.»بزرگ ترین ویژگى هنر بیان نبوى آن است که در عین روانى و سادگى، مایه بهبود و کمال و صلاح انسانیت گشته است ; و بهترین عامل براى راهنماى افراد به جمال و کمال مطلوب و رها ساختن بى خبران از بند هواهاى نفسانى در همه دوران هاست.

متن

در ظلمتکده جهان که حقیقت با اوهام آمیخته و راه از چاه هویدا نیست و از تصادم امیال و وظایف و قیود در هر قدم هزاران پیچ و خم و پرتگاه در پیش است، براى فرار از حیرت و گمراهى دلیل راهى باید جست و به پرتو او این راه سخت و پر خطر را آسان پیمود. دلیل راه بودن از همه کس ساخته نیست. اگر پیمودن راه مشکل و پرخطر باشد، بى تردید رهبرى هزار بار مشکل تر است. طینتى پاک باید و گوهرى اصیل و روحى همچون کوه استوار، و همتى همچون آسمان بلند و حوصله اى چون دریا وسیع، و از همه مهم تر، دلى باید از شوق لبریز و سرى از عشق پرشور و روحى از پرتو روشن، تا به نیروى شوق و راهنمایى عشق و پرتو غیب راه از چاه باز شناسد و از تاریکى نجات یابد و آنگاه گمشدگان مسالک را از مهالک برهاند و به سرمنزل مقصود برساند. این مقام عالى اوج کمال انسانى است و بى تردید، حضرت محمد(صلى الله علیه وآله)کسى است که به این مقام
رسیده است; چرا که رفتارش براى همگان سرمشق کمال و گفتارش دستور فضیلت و اخلاق است. سخنانى که از روح بزرگ آن حضرت(صلى الله علیه وآله)تراوش مى کند براى جان هاى سرگشته و حیرت زده که در کار خویش فرو مانده و در ظلمات وهم و تردید فرو رفته اند همانند آب حیات است که آنها را در جهان معانى، زندگى جاودانه مى بخشد; و این یعنى: هنر بیان نبوى.
حضرت محمّد(صلى الله علیه وآله) از خاک تا افلاک
در سرزمینى به دور از تمدن، در میان دره اى خشک و بى حاصل، طفلى یتیم که از نعمت پدر و محبت مادر محروم گشته بود در سایه سرپرستى جد و عمویش پرورش یافت.
در دوران جوانى در عین اینکه امین و درستکار بود و به همراه عمویش با فقر دسته و پنجه نرم مى کرد، روح وى در معبر زندگانى از آلایش زشتى و پستى بر کنار ماند. در سن چهل سالگى بر ضد بت پرستى و جاهلیّت و بیدادگرى، که در آن روزگار در میان مردمش سخت رواج داشت، قد برافراشت و با اتکا به خداوند مردم را به یگانگى فراخواند و دلسوزانه و مصرّانه مى خواست که از پرستش بتان چشم بپوشند و خداى یگانه بى همتا را خالصانه عبادت کنند و با یکدیگر برادر و برابر باشند و هیچ کس را جز به وسیله پرهیزگارى امتیازى ندهند.
قریش چون او را در گفتار و کار خویش استوار یافتند براى ریختن خونش نقشه کشیدند. آن حضرت(صلى الله علیه وآله) به ناچار از دیار خود چشم پوشید و در مدینه مقیم شد و کار صورت دیگرى گرفت. در جنگ هاى زیاد با دشمنان خدا مبارزه کرد و به نیروى ایمان و پشتیبانى خدا و هنر بیان پاک از هیچ کس باک نداشت. چیزى نگذشت که سراسر جزیرة العرب و پس از مدتى قسمت اعظم دنیاى آن زمان پیرو تعلیمات او شد.
در همه مدت دعوت، کار حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) ابلاغ بود و مهم ترین وسیله ابلاغ الهى آن حضرت(صلى الله علیه وآله) جز «سخن» چیز دیگرى نبود. پیامبراعظم(صلى الله علیه وآله) جان هاى قابل را که استعداد هدایت داشتند به نیروى بیان و سخن پاک صیقل مى داد. به راستى، این ولى اللّه اعظم(صلى الله علیه وآله) به تأیید خدا و به نیروى سخن پاک حکومت بر دل ها داشت. و به اعجاز قرآن و قدرت بیان چنان جان ها را مسخّر کرد که پس از قرن ها هنوز آن دولت پاینده خلل نیافته است.
فصاحت و بلاغت نبوى
بى تردید، حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) در هنر فصاحت و بلاغت از همه گوى سبقت ربوده و به گفته خود، فصیح ترین عرب بود: «ادبى و انا افصح العرب.»1
فصاحت نبوى هم اکتسابى بود و هم آمیخته به عطاى الهى. اکتسابى بودن از آن روى که در طایفه بنى سعد پرورش یافته بود. لهجه اصیل و دلاویز بنى سعدیان در سراسر جزیرة العرب، زبانزد عام و خاص گشته بود. به همین خاطر، جد پیامبر(صلى الله علیه وآله) او را براى لهجه آموزى به آنان سپرد و اثر آن چنان بود که حضرت(صلى الله علیه وآله) خود مى فرمود:«هر چه از فصاحت و بلاغت آموخته ام مربوط به دوران چهار ساله اى است که نزد قبیله بنى سعد بودم.»2
و اگر گفته مى شود: فصاحت نبوى آمیخته به عطاى الهى است، به خاطر آن است که قرآن، این مجموعه عظیم هنر بیانى خدا و معجزه جاودانه نبوى، با کلمات فصیح عربى که نظم و اسلوب آن چون الماس تراشیده شده و زیبا و یکدست گشته، توسط روح القدس، فرشته امین به قلب آن حضرت(صلى الله علیه وآله) القا مى شد و مسلّم است پیامبر(صلى الله علیه وآله) در سایه قرآن، مافوق بلاغت عادى لب به سخن مى گشود.
با آنکه گفته اند: فصاحت در کلمه و کلام است3 ولى هنوز فصاحت نبوى بیانگر جمال جان است و قدرت بیان آن حضرت(صلى الله علیه وآله)برخاسته از ضمیر مصفایش، و همچون حفّار معادن الماس از زوایاى درون توانمند خویش آن معانى باریک را، که به روزگاران از تجربه ها و حادثه ها و موهبت ها تکوین شده، کشف مى کند و در قالب سخن و کلمات طیّبه ظهور مى دهد. بنابراین، باید گفت: حضرت محمد(صلى الله علیه وآله)، سرآمد همه پیامبران، یکى از معجزاتش جلوه شخصیت او بود: هنر بیان معجزه آسایش که مورد اعتراف دوست و دشمن بود.
فصاحت و بلاغت نبوى از نگاه دیگران
در وصف هنر بیان نبوى، سخنان جاحظ که بحق یکى از معروف ترین، تواناترین و آگاه ترین نویسندگان عرب در همه قرون به حساب مى آید، بهترین گواه است. وى حق سخن را درباره هنر فصاحت و انسجام و شیرینى کلام نبوى ادا کرده است:
«کلام حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) سخنى است که شمار حروفش اندک و شمار معانى اش بسیار، از تصنّع برى و از تکلّف بر کنار است. آنجا که تفصیل باید مفصّل و آنجا که اختصار شاید مختصر است. از کلمات نامأنوس فرارى و از سخنان مبتذل و بازارى مبّراست. کلماتش با حکمت همدوش و با عصمت هماغوش و با تأیید الهى قرین و با توفیق همنشین بود. خداوند گفتار او را با محبت و قبول توأم ساخته است. مهابت و حلاوت و افهام و اختصار را با هم دارد. از تکرار سخن بى نیاز و شنونده را به کار نیاز نمى افتد. آنگاه که لب به سخن مى گشود هیچ سخنرانى بر او فایق نمى شد و او را مجاب نمى کرد. سخنان مفصّل را با کلمه مختصر، رد مى کرد. گوشه و طعنه نمى زد. در سخن نه کند بود و نه تند. گفتارش نه طولانى بود و نه مبهم. سخنى سودمندتر و شیواتر و رساتر و مؤثرتر و روان تر و فصیح تر و واضح تر از سخن وى نشنیدند.»4 جاحظ پس از ذکر این سخن، از بیم آنکه مبادا گفتار وى در نظر کوته نظران و بى خبران گزاف جلوه کند چنین مى گوید: «شاید آنها که از دانش بهره کافى ندارند و از رموز سخن و سخندانى بى خبرند گمان برند که ما در ستایش هنر سخن محمدى راه تکلّف پیمودیم و درباره اهمیت آن گزاف گفتیم. چنین نیست. قسم به آن خدایى که گزافه گویى را بر دانشمندان حرام کرده و تکلّف را در نگاه صاحب نظران قبیح ساخته و دروغگویان را در پیش خردمندان بى قدر نموده، این گمان را کسانى مى کنند که از راه حقیقت منحرف شده اند.»5
ابن ابى قحافه که در علم احوال و اخبار عرب تبحّرى بسزا داشت، یکبار به آن حضرت(صلى الله علیه وآله)گفت: من در میان عرب گشته ام وگفتار فصحاى عرب را بسیار شنیده ام اما از تو اى پیامبر فصیح تر ندیده ام، چه کسى تو را این هنر و ادب بیاموخت؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: «خدایم چنین آموخت و نیک آموخت.»6
کیفیت و کمیّت هنر بیان نبوى
سخن پیامبر(صلى الله علیه وآله)، پیامبر سخن است و فضل آن بر دیگر سخنان همان است که پیامبر(صلى الله علیه وآله) را بر دیگران افضل است; چرا که سخن، صداى ضمیر سخنور است و فضل حاکى از فضیلت سخنگو. عبارت پیامبر(صلى الله علیه وآله) در عین سادگى چنان پرشور و هیجان است که گویى حیات و قوت در آن موج مى زند و عقل نورانى از خلال کلمات پرتو افشانى مى کند.
سخن گفتن حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) آداب خاصى داشت. جز به موقع سخن نمى گفت و بیش از حاجت کلامى بر زبان جارى نمى ساخت. پیوسته در اندیشه بود و آنگاه که خاموشى وى دراز مى شد مى فرمود: «ما پیامبران کم سخنیم.»7 و یا مى فرمود: «خدا پرگویى را دوست ندارد، هر کس سخن به قدر حاجت گوید خدایش سرسبز دارد.»8
پیامبر(صلى الله علیه وآله) صدایى رسا داشت و با این همه، سخن آهسته مى گفت و مى فرمود: «خدا بلند [سخن] گفتن را دوست ندارد.»9
میراث بزرگ هنر بیان نبوى که به صورت مضبوط پس از طى قرن ها از دستبرد روزگار مصون مانده و در قالب حدیث نبوى به دست ما رسیده، یادگار ایام مدینه است; میراثى که شعله اى جهان افروز است و براى روشن کردن جان ها و رهانیدن جهان، از این افراط هاى خطرناک و تفریط هاى هول انگیز مایه اى رسا دارد.
با مقیم شدن پیامبر(صلى الله علیه وآله) و مسلمانان در مدینه، مجال بحث و توضیح دین بیشتر گشت و مستمعان به نقل سخنان وى رغبتى فوق العاده داشتند.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) معمولا پس از نماز سخن مى گفت و در مناسبات خاص و حوادث بزرگ سخنان وى بیشتر مى شد. آن حضرت ضمن گفتار، به سؤال افراد پاسخ مى داد. اما فرو رفتن در سؤال را خوش نداشت و مى فرمود: «مادام که چیزى نگفتم مرا واگذارید. اسلاف شما از کثرت سؤال به ضلال افتادند. وقتى دستورى به شما دادم هر چه توانید بدان کار کنید و چون از کار منعتان کردم بس کنید که راه صلاح این است.»10
تجلّى هنر بیان نبوى
در این بخش با ذکر نمونه هایى ارزنده از سخنان گهربار آن حضرت(صلى الله علیه وآله)، از این خرمن درافشان به انداره وسع خود خوشه برمى چینیم:
ـ «ینبغى ان یکون للمؤمن ثمانیة خصال: وقار عند الهزائر صبر عند البلاء و شکر الرخاء و قنوع بما رزقه اللّه عزوجل، لا یظلم الاعداء ولا یتحامل على الصداقاء بدنه فى تعب و الناس منه فى راحة»;11 سزاوار است که مؤمن هشت صفت داشته باشد: با بزرگ منشى و وقار در حوادث سخت قرین باشد، به هنگام بلاها و امتحانات صبر و شکیبایى داشته باشد، به هنگام گشایش شکر و سپاسگذارى خدا کند، به رزقى که خداى عزیز و بلند مرتبه به وى روزى کرده است قناعت کند، به دشمنان ستم نکند، مزاحم دوستان نشود، تنش در رنج باشد و مردم از او در آسایش باشند.
ـ «نوم العالم افضل من عبادة العابد»;12 خواب دانشمند از عبادت عابد و پرهیزگار ارزشمندتر است.
ـ «نعمِ العطیةُ کلمةُ حق تَسمِعُها ثُمَّ تَحمِلُها الى اخ لک مسلم»;13 چه نیکو هدیه و عطایى است سخن حقى که نیک بشنوى و به برادر مؤمن خویش برسانى.
ـ «من سلک طریقاً یلتمس فیه علماً سهل اللّه له طریقة الى الجنة»;14 هر که در جستوجوى علم راهى را طى کند خدا براى وى راهى سوى بهشت بگشاید.
ـ «من اقتصد اغناه اللّه و من بذر أفقره اللّه و من تواضع رفعه اللّه و من تجبر قصمه اللّه»;15 آن کس که میانه روى کند خدا بى نیازش سازد و هر که اسراف نماید خدا فقیر و نیازمندش کند. هر که فروتنى کند خدایش او را بالا برد و هر که فخر و بزرگى فروشد خدایش او را در هم شکند.
ـ «ما من ساعه تمر بابن آدم لم یذکر اللّه فیها الاحسر علیها یوم القیامة»;16 ساعتى در دنیا بى ذکر خداى بر آدمى نگذرد، مگر روز قیامت بر آن حسرت خورد.
ـ «لکلّ شىء آفة تفسده و آفة هذا الدین ولاة السوء»;17 هر چیزى آفتى دارد که مایه فساد و تباهى آن مى شود و آفت این دین زمامداران بدند.
ـ «اقرءوا القرآن فان اللّه تعالى لایعذب قلباً وعى القرآن»;18 قرآن بخوانید و با آن مأنوس شوید. به راستى خداوند آن دلى که قرآن را دریافته باشد معذب نمى کند.
ـ «افضل العبادة انتظار الفرج»;19 بهترین عبادت انتظار گشایش و فرج است.
ـ «اقبل الحق ممن اتاک به من صغیراً و کبیر و ان کان بغیضاً بعیداً و اردد الباطل على من جاءک به من صغیراً و کبیر و ان کان حبیباً قریباً»;20 حق را از هر که آن را ارائه دهد بپذیر، خواه خردسال باشد، خواه پیر، خواه دشمن باشد، خواه بیگانه. و باطل و ناحق را طرد کن و نپذیر، اگرچه از جانب دوست نزدیکت باشد.
چه زیباست که راز و نیاز همه ما به اقتداى پیامبر سخن، همان دعاى پاک او باشد که خدا را این گونه مى خواند: «اللهم اقسم لنا من خشیتک ما تحول بیننا و بین معاصیک و من طاعتک ما تبلغنا به رضوانک و من الیقین ما یهون علینا مصیبات الدنیا و متعنا باسماعنا و ابصارنا و قوتنا ما احییتنا و اجعله الوارث منا و اجعل ثارنا على من ظلمنا انصرنا على من عادانا ولا تجعل مصیبتنا فى دیننا ولا تجعل الدنیا اکبر همنا و لا مبلغ علمنا و لا تسلط علینا من لایرحمنا»;21 پروردگارا! از خشیت خود جرعه اى نصیبم ساز که میان ما و نافرمانیت حایل شود، و از اطاعت خود آنقدر توفیقمان ده که ما را به بهشت رساند، و از یقین آن اندازه که مصیبت هاى جهان را بر ما آسان کند و ما را تا هنگامى که زنده مى دارى از چشم و گوش و نیرویمان بهرهور ساز و این بهرهورى را برایمان نگه دار و انتقام ما را از کسانى که به ما ستم روا داشتند بگیر و ما را بر کسانى که نسبت به ما عداوت و دشمنى مى کنند پیروز گردان. مصیبت ما را در دینمان قرار مده و کار دنیا را بزرگ ترین غم ما و نهایت علم و دانش ما مساز، و کسى را که به ما رحم نمى کند بر ما مسلط مگردان.
نتیجه
در این جهان، برگزیدگان خدا کسانى هستند که اعمال بزرگ و حیرت انگیزشان، و خوبى هاى کردارى و رفتارى آنان مایه بهبود و کمال و صلاح انسانیت شده است. رفتار و گفتار آنان براى راهنمایى مردم در راه رسیدن به کمال مطلوب انسانیت و رها ساختن بى خبران از بند هوا و شهوت بهترین وسیله است.
حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) خاتم پیامبران، با کلام پاک و شیوا و رسایش از محرومان و بدویان، مردمى مورد احترام جهانیان ساخت. هنر بیان نبوى بهترین و ارزنده ترین عامل براى گذر جامعه بدوى از فرهنگ جاهلى به جامعه دادگر دینى مورد رضایت خداوندى بود.
مهم ترین اصول گفتار پیامبر(صلى الله علیه وآله) را سادگى و روانى، آگاهى و بینایى و عرفان و حکمت و صداقت تشکیل مى دهد. سخنان آن حضرت تراوش روحى نیرومند و فطرتى پارسا و مهربان و برخاسته از روانى پاک و ایمانى استوار بود.بر سراپرده اندیشه اش پرتو «لااله الااللّه» تجلّى داشت و در تمام گفتارش کارکرد این اندیشه نمایان بود. هدفش از آن همه شیوایى و هنر بیانى، فلاح و رستگارى همه انسان ها بود.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 16، روایت 2، باب 18، ص 158.
2ـ جاراللّه محمود زمخشرى، ربیع الابرار، چ سوم، بیروت، 1401 ق، ص 72.
3ـ سعدالدین تفتازانى، مختصرالمعانى، 1398 ق، ص 23.
4 و 5ـ ابوعمرو عثمان جاحظ، البیان و التبیین، چ دوم، 1409 ق، ص 112 / ص 113.
6ـ کمال الدین عراقى، کمال النصیحة و الادب، 1407 ق، ص 97 / محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 16، باب 99، ص 210.
7ـ مصطفى صادق رافعى، اعجازالقرآن و بلاغة النبویه، 1411 ق، ج سوم، ص 80.
8 و 9ـ شیخ حرّ عاملى، وسائل الشیعه، چ سوم، بیروت، 1412 ق، ج 1، ص 17 / ص 18.
10ـ شیخ محمّد خضرى، نورالیقین، نجف، 1398ق، ص 75.
11ـ ابوالقاسم پاینده، نهج الفصاحه، چ پنجم، جاویدان، 1382، ح 3220.
12ـ همان، ح 3138.
13ـ همان، ح 3127.
14ـ همان، ح 3026.
15ـ همان، ح 2939.
16ـ همان، 2677.
17ـ همان، 2255.
18ـ همان، ح 426.
19ـ همان، ح 409.
20ـ همان، ح 428.
21ـ همان، ح 503. درباره عظمت این دعاى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و محتواى والا و کامل و جامع آن همین بس که مرحوم شیخ عبّاس قمى در کتاب ارزشمند مفاتیح الجنان در شرح اعمال ماه پرفضیلت شعبان این دعا را ذکر کرده و گفته است: این دعاى جامع و کاملى است که سزاوار است مؤمن خود را پیوسته ملازم با این دعا نماید و در همه موقع نافع مى باشد.

تبلیغات